نقاب خنده زورو
✍🗡z ✅ برای #شروین و #توماج و احتمال ضرب و شَتمِشون! جنگ است و آتش و خون... خوابند عدّهای باز در قایق سلامت آهسته روی امواج گویا حکومت ما، جز مال و مکنت ما غیرت،حَمیّت ما، را نیز کرده تاراج اهل هنر هم از ترس در خانهها کپیدند لرزند در خفا هم، چون خایههای…
✍🗡z
✅ «از سنگ صدا آمد و از اهل صدا نه»
«هرجا سِتمی بود لبی بازنکردید
در گوشهی بیداد سخن ساز نکردید»
هرسال حدود نیمه آذرماه، شاگردان #تاج_اصفهانی و شاگردانِ شاگردانش (و گاه شاگردانِ شاگردانِ شاگردانش! ) به «بهانهی» سالیادِ تاج بر سر مزارش در تختِفولاد اصفهان، دور هم جمع میشوند؛ همدیگر را تحویل میگیرند؛ برای هم نوشابه باز میکنند و دُم همدیگر را در بشقاب میگذارند! ، خیلی دلم میخواست که میان آنهمه تعریف و تمجیدها از خودشان، جنبهی نقد را هم داشتند تا حضوری این شعر و متن را به سمعشان میرساندم! و جوابشان را میشنیدم
دستبهنقد شما اگر میشناسیدشان (یعنی کسانی که در آواز سنّتی مُدّعی هستند را ) این پُست را برایشان بفرستید🙏🌺
#زورو
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
✅ «از سنگ صدا آمد و از اهل صدا نه»
«هرجا سِتمی بود لبی بازنکردید
در گوشهی بیداد سخن ساز نکردید»
هرسال حدود نیمه آذرماه، شاگردان #تاج_اصفهانی و شاگردانِ شاگردانش (و گاه شاگردانِ شاگردانِ شاگردانش! ) به «بهانهی» سالیادِ تاج بر سر مزارش در تختِفولاد اصفهان، دور هم جمع میشوند؛ همدیگر را تحویل میگیرند؛ برای هم نوشابه باز میکنند و دُم همدیگر را در بشقاب میگذارند! ، خیلی دلم میخواست که میان آنهمه تعریف و تمجیدها از خودشان، جنبهی نقد را هم داشتند تا حضوری این شعر و متن را به سمعشان میرساندم! و جوابشان را میشنیدم
دستبهنقد شما اگر میشناسیدشان (یعنی کسانی که در آواز سنّتی مُدّعی هستند را ) این پُست را برایشان بفرستید🙏🌺
#زورو
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
✍🗡z
✅ مثنویِ معنویِ زورویی
دفتر هفتم
حکایتِ دسترسی #زورو به گوشی قبلیاش و رجوع به گروههای پیشین در فضای مجازی و وقوف از بیمعرفتی همگروهانش و آغازیدن گِلایه را و نصیحت فرمودن، مَر رسیدن به آزادی، ایشان را
#متن_شعر_در_پست_بعد 👇
https://www.tg-me.com/zorro_ch/2419
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
✅ مثنویِ معنویِ زورویی
دفتر هفتم
حکایتِ دسترسی #زورو به گوشی قبلیاش و رجوع به گروههای پیشین در فضای مجازی و وقوف از بیمعرفتی همگروهانش و آغازیدن گِلایه را و نصیحت فرمودن، مَر رسیدن به آزادی، ایشان را
#متن_شعر_در_پست_بعد 👇
https://www.tg-me.com/zorro_ch/2419
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
✍🗡z
✅ مثنویِ معنویِ زورویی
دفتر هفتم
حکایتِ دسترسی #زورو به گوشی قبلیاش و رجوع به گروههای پیشین در فضای مجازی و وقوف از بیمعرفتی همگروهانش و آغازیدن گِلایه را و نصیحت فرمودن، مَر رسیدن به آزادی، ایشان را
https://www.tg-me.com/zorro_ch/2418
السّلام! ای دوستان خوب و ماه!
ای رفیقانِ شفیقِ نیمهراه!
حاضرانِ سرخوشِ هنگام بَزم!
غایبان روزِ مَردی؛ وقت رزم!
یاد ایّامی که از لطف شما
پُر ز پیزُر میشدی پالان ما!
آنهمه مهر و وفا یادش بهخیر!
مرحمتهای شما یادش بهخیر! ؛
حرمت ما را چه خوش میداشتید
شاخ توی جیب ما میذاشتید! ؛
ما میان گود در بیم و امید
روی سکّوها شما کف میزدید!
بود برپا وَه! چه شور و غُلغُلی
در میان سوتهای بُلبُلی،
با شعاری چون "زورو! روحی فِداک"
خشتک ما شد میان گود، چاک!
در هیاهویِ "زورو لِنگِش بکُن"!
"چیزِ" ما شد همچو سوراخ اُزُن
موضع مذکور چون شد چاکچاک
هرکسی فوراً زد از سمتی به چاک
بَند شد یکسال و اندی دست ما
تا رفو گردید سوراخ کَذا
«مدّتی این مثنوی تاخیر شد»
دور بودیم از شما و دیر شد
این گلایه بشنوید ای دوستان!
از زبان «طوطیِ بازارگان»؛
«این روا باشد که من در بند سخت
گَه شما بر سبزه گاهی بر درخت!؟
این چنین باشد وفای دوستان
من در این حبس و شما در گُلسِتان!؟»
دوستانِ روزِ شادی و خوشی!
کَس نپرسید "از چه دیگر خامُشی!؟
طنز میگفتی تو در عرض سهسوت
پس کجا رفتی!؟ چرا کردی سکوت!؟"
کَس نشد بهر "زورو" دلناگران
صدهزار احسنت! ای همسنگران!
«گفته پیغمبر که چون کوبی دَری
عاقبت زآن در برون آید سری»
بازهم پس یک فِلَشبَک میزنیم
هِی به وجدان شما تَک میزنیم؛
«سنگر خوب و قشنگی داشتیم»
آنزمان حقّا که گُل میکاشتیم
روحتان با طنز ما میگشت شاد!
«یاد باد آن روزگاران» یا مَباد!؟
یادمیآرید با صد آفرین
میفرستادیدمان میدان مین!؟
بعد میرفتید در سنگر به خواب
تا بیفتد آبها از آسیاب
دوستان خُفته پشت خاکریز!
از سوی خطّ مُقدّم سینهخیز،
بعد مدّتها به اینجا آمدیم
در "گروه" البتّه یکگشتی زدیم! ؛
نام خود را سرچ بنمودیم ما
بود "اوضا" واقعاً که "افتضا" ؛
کَس نکرده یاد از ما ماههاست
سکته گر کردیم از این غصّه رواست!
کودک احساس چون این را شِنُفت
گریهاش افتاد و حافظوار گفت:
«ما ز یاران چشم یاری» ... بگذریم!
الغرض! اینک به میداناَندَریم!
نابرابر بود این جنگ از نُخُست
کن تأمل، حرف ما باشد دُرست؛
دورهی بمب است و چون عَهدِ کُهن،
در کف ما چیست جُز تیغ سخن!؟
دوره تیر و تفنگ است اینزمان
این سلاح ماست: شمشیر زبان!
با تنی رنجور و قلبی پُر ز درد
ما رجزخوانیم هنگام نبرد
«مَرد را دردی اگر باشد خوش است»
پا به زنجیر ستم نتوان نشست
آریآری توبهی گرگ است مرگ!
ریخت گویا از شماها کُرک و برگ! ؛
تا شما را دردسر کمتر دهیم
فاش میگوییم ما مَرد رَهَیم
با شما یا مثل حالا! بی شما
ما به پایان میبریم این راه را
تا که شاید شعردرمانی کنیم
یادی از «عمّان سامانی» کنیم
واقعاً گُل گفته و دُر سُفته است
حرف ما را در سه بیت او گفته است:
«همره ما را هوای خانه نیست
هرکه جَست از سوختن، پروانه نیست
نیست در این راه غیر از تیر و تیغ
گو میا، هرکس ز جان دارد دریغ
جای پا باید به سر بِشتافتن
نیست شرط راه، رو برتافتن»
دشمن ما، دوستان! دانید کیست!؟
جُز خودِ ما دشمنی در کار نیست!
دشمن ما اینزمان کمهمّتیست
دشمن ما دوستان! بیغیرتیست
دشمن ما بیتفاوت بودن است
در شب ظلمت چنین آسودن است
بیحَمیّت بودن است و بیرگیست
مرگ _حقّا_ بهتر از این زندگیست
«مُجمَلش گفتم، نکردم زآن بیان
وَرنه هم افهام سوزد هم زبان»
کودک دِل بود در فاز گِلِه
گفت پیر عقل: "بنما حوصله،
«بیش از این گر شرح گویی ابلهیست
زآنکه شرح آن وَرای آگهیست»
در نیابد حال پخته نیمسوز
پس سخن کوتاه باید، لب بِدوز"
پینوشت
با تشکر از همکاری صمیمانه #مولوی ، #حافظ ، #مجذوب_تبریزی ، #عمان_سامانی و #صادق_آهنگران
#زورو
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
✅ مثنویِ معنویِ زورویی
دفتر هفتم
حکایتِ دسترسی #زورو به گوشی قبلیاش و رجوع به گروههای پیشین در فضای مجازی و وقوف از بیمعرفتی همگروهانش و آغازیدن گِلایه را و نصیحت فرمودن، مَر رسیدن به آزادی، ایشان را
https://www.tg-me.com/zorro_ch/2418
السّلام! ای دوستان خوب و ماه!
ای رفیقانِ شفیقِ نیمهراه!
حاضرانِ سرخوشِ هنگام بَزم!
غایبان روزِ مَردی؛ وقت رزم!
یاد ایّامی که از لطف شما
پُر ز پیزُر میشدی پالان ما!
آنهمه مهر و وفا یادش بهخیر!
مرحمتهای شما یادش بهخیر! ؛
حرمت ما را چه خوش میداشتید
شاخ توی جیب ما میذاشتید! ؛
ما میان گود در بیم و امید
روی سکّوها شما کف میزدید!
بود برپا وَه! چه شور و غُلغُلی
در میان سوتهای بُلبُلی،
با شعاری چون "زورو! روحی فِداک"
خشتک ما شد میان گود، چاک!
در هیاهویِ "زورو لِنگِش بکُن"!
"چیزِ" ما شد همچو سوراخ اُزُن
موضع مذکور چون شد چاکچاک
هرکسی فوراً زد از سمتی به چاک
بَند شد یکسال و اندی دست ما
تا رفو گردید سوراخ کَذا
«مدّتی این مثنوی تاخیر شد»
دور بودیم از شما و دیر شد
این گلایه بشنوید ای دوستان!
از زبان «طوطیِ بازارگان»؛
«این روا باشد که من در بند سخت
گَه شما بر سبزه گاهی بر درخت!؟
این چنین باشد وفای دوستان
من در این حبس و شما در گُلسِتان!؟»
دوستانِ روزِ شادی و خوشی!
کَس نپرسید "از چه دیگر خامُشی!؟
طنز میگفتی تو در عرض سهسوت
پس کجا رفتی!؟ چرا کردی سکوت!؟"
کَس نشد بهر "زورو" دلناگران
صدهزار احسنت! ای همسنگران!
«گفته پیغمبر که چون کوبی دَری
عاقبت زآن در برون آید سری»
بازهم پس یک فِلَشبَک میزنیم
هِی به وجدان شما تَک میزنیم؛
«سنگر خوب و قشنگی داشتیم»
آنزمان حقّا که گُل میکاشتیم
روحتان با طنز ما میگشت شاد!
«یاد باد آن روزگاران» یا مَباد!؟
یادمیآرید با صد آفرین
میفرستادیدمان میدان مین!؟
بعد میرفتید در سنگر به خواب
تا بیفتد آبها از آسیاب
دوستان خُفته پشت خاکریز!
از سوی خطّ مُقدّم سینهخیز،
بعد مدّتها به اینجا آمدیم
در "گروه" البتّه یکگشتی زدیم! ؛
نام خود را سرچ بنمودیم ما
بود "اوضا" واقعاً که "افتضا" ؛
کَس نکرده یاد از ما ماههاست
سکته گر کردیم از این غصّه رواست!
کودک احساس چون این را شِنُفت
گریهاش افتاد و حافظوار گفت:
«ما ز یاران چشم یاری» ... بگذریم!
الغرض! اینک به میداناَندَریم!
نابرابر بود این جنگ از نُخُست
کن تأمل، حرف ما باشد دُرست؛
دورهی بمب است و چون عَهدِ کُهن،
در کف ما چیست جُز تیغ سخن!؟
دوره تیر و تفنگ است اینزمان
این سلاح ماست: شمشیر زبان!
با تنی رنجور و قلبی پُر ز درد
ما رجزخوانیم هنگام نبرد
«مَرد را دردی اگر باشد خوش است»
پا به زنجیر ستم نتوان نشست
آریآری توبهی گرگ است مرگ!
ریخت گویا از شماها کُرک و برگ! ؛
تا شما را دردسر کمتر دهیم
فاش میگوییم ما مَرد رَهَیم
با شما یا مثل حالا! بی شما
ما به پایان میبریم این راه را
تا که شاید شعردرمانی کنیم
یادی از «عمّان سامانی» کنیم
واقعاً گُل گفته و دُر سُفته است
حرف ما را در سه بیت او گفته است:
«همره ما را هوای خانه نیست
هرکه جَست از سوختن، پروانه نیست
نیست در این راه غیر از تیر و تیغ
گو میا، هرکس ز جان دارد دریغ
جای پا باید به سر بِشتافتن
نیست شرط راه، رو برتافتن»
دشمن ما، دوستان! دانید کیست!؟
جُز خودِ ما دشمنی در کار نیست!
دشمن ما اینزمان کمهمّتیست
دشمن ما دوستان! بیغیرتیست
دشمن ما بیتفاوت بودن است
در شب ظلمت چنین آسودن است
بیحَمیّت بودن است و بیرگیست
مرگ _حقّا_ بهتر از این زندگیست
«مُجمَلش گفتم، نکردم زآن بیان
وَرنه هم افهام سوزد هم زبان»
کودک دِل بود در فاز گِلِه
گفت پیر عقل: "بنما حوصله،
«بیش از این گر شرح گویی ابلهیست
زآنکه شرح آن وَرای آگهیست»
در نیابد حال پخته نیمسوز
پس سخن کوتاه باید، لب بِدوز"
پینوشت
با تشکر از همکاری صمیمانه #مولوی ، #حافظ ، #مجذوب_تبریزی ، #عمان_سامانی و #صادق_آهنگران
#زورو
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
نقاب خنده زورو
✍🗡z #ویژه_روز_دانشجو شعر زیر را با احترام و لبخند! تقدیم میکنم به _ بهاصطلاح _ #دانشجویانی که این وصلهها بِه آنها میچسبد! (شاید دردشان آمد! بِهِشان برخورد! و تغییری حاصل شد!. که یکی از هنرهای طنز _و هجو!_ همین است ). و بلانسبتِ دانشجویانی که لااقل امثالِ…
✍🗡z
« شُرکای جنایات بشّار اسد»
هرچند که خود در لَجَنش غَلت زدیم
ما راه کمک به ظلم را هم بلدیم؛
همراهی ظالمان ایرانی هیچ!
با ظالم خارجی به داد و سِتَدیم! ؛
هرجای جهان ستمگری پیدا شد
ما بهر کمک به حضرتش دَرصَدَدیم!
مخصوصاً اگر خواست ستمکارِ عرب
سازد ز نمد کلاه ماها نَمَدیم؛
یکموردش این که موقع اثباتش
ما غرق میان چند میلیون سَنَدیم؛
وقتی پِی نوچه بود قصّاب دمشق
گفتیم بزن قدش! که ما نامزدیم!
گر ساخته شد «راز بقای بشّار»
البتّه که نقش اصلی مستندیم
میکرد جنایت او به پُشتاَمنی ما
او شد صد، چونکه دید ما هم نَوَدیم
میرفت جلو چو پشتش از ما شُد گرم
او شد صَد و دَه دید که ما نیز صَدیم
یکعدّهمان شاد ز همراهی او
یک عدّه سکوت کرده و دَم نزدیم
با پول من و تو ارتشش شد تجهیز
القصّه! شریک جُرم بشّار اسدیم
پینوشت:
دعوت به تفکّر و تبسّم و ابراز شرمساری و توبهی دیرهنگام
#زورو
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
« شُرکای جنایات بشّار اسد»
هرچند که خود در لَجَنش غَلت زدیم
ما راه کمک به ظلم را هم بلدیم؛
همراهی ظالمان ایرانی هیچ!
با ظالم خارجی به داد و سِتَدیم! ؛
هرجای جهان ستمگری پیدا شد
ما بهر کمک به حضرتش دَرصَدَدیم!
مخصوصاً اگر خواست ستمکارِ عرب
سازد ز نمد کلاه ماها نَمَدیم؛
یکموردش این که موقع اثباتش
ما غرق میان چند میلیون سَنَدیم؛
وقتی پِی نوچه بود قصّاب دمشق
گفتیم بزن قدش! که ما نامزدیم!
گر ساخته شد «راز بقای بشّار»
البتّه که نقش اصلی مستندیم
میکرد جنایت او به پُشتاَمنی ما
او شد صد، چونکه دید ما هم نَوَدیم
میرفت جلو چو پشتش از ما شُد گرم
او شد صَد و دَه دید که ما نیز صَدیم
یکعدّهمان شاد ز همراهی او
یک عدّه سکوت کرده و دَم نزدیم
با پول من و تو ارتشش شد تجهیز
القصّه! شریک جُرم بشّار اسدیم
پینوشت:
دعوت به تفکّر و تبسّم و ابراز شرمساری و توبهی دیرهنگام
#زورو
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
✍🗡z
شعرخوانی #زورو آذرماه ۱۴۰۲
#یلدا_و_عید_خونین
ابرها گریان، کِشد فریاد دریا نیز هم
کوهها نالان، شده پُشت فلک "تا" نیز هم
خواهران دادخواه و مادران داغدار!
مثل دلهای شما خون شد دل ما نیز هم
"شهر یاران است و خاک مهربانان این دیار"
هر که دارد داغ اینجا نیست تنها نیز هم
هیچ چیزِ میهن ما نیست عادّی سالهاست
خون چِکد از عید ما از شام یلدا نیز هم
حبس شد آزادی و دِق کرد شادی خنده مُرد
شد عزا باب و فساد و فقر و فحشا نیز هم
آنچه بر ما رفت و ایران، یک جهان را کرد مات
غصّهی ما قصّه شد در کُلّ دنیا نیز هم
بود خود بدنام و دینِ خویش را بدنام کرد
پیش چشم عالَمی شد شیخ رسوا نیز هم
شب دراز است و قلندر نیز بیدار البته
شیخ! قانون طبیعت هست برجا نیز هم؛
صحبت حکّام باشد ظلمت یلدا، ولی
میرسد با دست پُر، خورشید، فردا نیز هم
پینوشت
حافظ: صحبت حکّام، ظلمت شب یلداست
🔹ما وقتی #یلدا را در کنار خواهران و برادران آزادهی اسیرمان جشن میگیریم که از خونخواهی جانباختگان راه آزادی و دادخواهی خودمان فارغ شده باشیم
کاش حالا هم از آنان حداقل به هشتگی یاد کنیم🖤🌺
#زورو
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
شعرخوانی #زورو آذرماه ۱۴۰۲
#یلدا_و_عید_خونین
ابرها گریان، کِشد فریاد دریا نیز هم
کوهها نالان، شده پُشت فلک "تا" نیز هم
خواهران دادخواه و مادران داغدار!
مثل دلهای شما خون شد دل ما نیز هم
"شهر یاران است و خاک مهربانان این دیار"
هر که دارد داغ اینجا نیست تنها نیز هم
هیچ چیزِ میهن ما نیست عادّی سالهاست
خون چِکد از عید ما از شام یلدا نیز هم
حبس شد آزادی و دِق کرد شادی خنده مُرد
شد عزا باب و فساد و فقر و فحشا نیز هم
آنچه بر ما رفت و ایران، یک جهان را کرد مات
غصّهی ما قصّه شد در کُلّ دنیا نیز هم
بود خود بدنام و دینِ خویش را بدنام کرد
پیش چشم عالَمی شد شیخ رسوا نیز هم
شب دراز است و قلندر نیز بیدار البته
شیخ! قانون طبیعت هست برجا نیز هم؛
صحبت حکّام باشد ظلمت یلدا، ولی
میرسد با دست پُر، خورشید، فردا نیز هم
پینوشت
حافظ: صحبت حکّام، ظلمت شب یلداست
🔹ما وقتی #یلدا را در کنار خواهران و برادران آزادهی اسیرمان جشن میگیریم که از خونخواهی جانباختگان راه آزادی و دادخواهی خودمان فارغ شده باشیم
کاش حالا هم از آنان حداقل به هشتگی یاد کنیم🖤🌺
#زورو
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
Forwarded from نقاب خنده زورو
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
✍🗡z
باز اومِد شبْ چِلّه وا مِثْ زنْ ویار
هم میخوام نارنگی هم سیب هم اِنار
هندونه شبْ چلّه آی خوردن دارِد
مُو کا وایِهش موند به دِلْمون توو باهار ...
✅ شعرخوانی #زورو
با #گویش_محلی
باز هم #شب_چله و یکی از آداب و رسومِ کهنِ این شب! ؛ یعنی گوشِ جان سپردن به "شعر شبِ چلّه #زورو " ☺️😁😜
امّید که این شعر اثر داشته باشد
همسایه ز همسایه خبر داشته باشد
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
@zorro_ch
باز اومِد شبْ چِلّه وا مِثْ زنْ ویار
هم میخوام نارنگی هم سیب هم اِنار
هندونه شبْ چلّه آی خوردن دارِد
مُو کا وایِهش موند به دِلْمون توو باهار ...
✅ شعرخوانی #زورو
با #گویش_محلی
باز هم #شب_چله و یکی از آداب و رسومِ کهنِ این شب! ؛ یعنی گوشِ جان سپردن به "شعر شبِ چلّه #زورو " ☺️😁😜
امّید که این شعر اثر داشته باشد
همسایه ز همسایه خبر داشته باشد
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
@zorro_ch
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
✍🗡z
بازخوانی شعر محلّی «شب چلّه»
#زورو ۲۶ آذرماه ۱۴۰۳
(انجمن ادبی آشفته شهرضا)
امّید که این شعر اثر داشته باشد
همسایه ز همسایه خبر داشته باشد
پینوشت
شهریار: زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان را
ولیکن پوست خواهد کند ما یکلاقبایان را
#زورو
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
بازخوانی شعر محلّی «شب چلّه»
#زورو ۲۶ آذرماه ۱۴۰۳
(انجمن ادبی آشفته شهرضا)
امّید که این شعر اثر داشته باشد
همسایه ز همسایه خبر داشته باشد
پینوشت
شهریار: زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان را
ولیکن پوست خواهد کند ما یکلاقبایان را
#زورو
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
✍🗡z
🏴 چه #یلدایی !؟ چه #یلدایی !؟ 🏴
شعرخوانی #زورو ۳۰ آذرماه ۱۴۰۲
(تاریخ سرودهشدن شعر ۳۰ آذرماه ۹۹)
وطن شد غرق اشک و خون... چه غوغایی! چه غوغایی!
چه پُخته شیخ، ایندفعه... چه حلوایی! چهحلوایی!
بپرس از اعتقاد و مذهب و حرف حسابش... های!
چه زیبا مکتبی بَهبَه! چه مُلّایی! چه مُلّایی!
"دَمَش گرم و سرش خوش باد!" کَز الطاف او داریم
چه دیروزی! چه امروزی! چه فردایی! چه فردایی!
چه "دنیایی" برای مردم ما ساخت اِیوَالله!
بوَد در انتظار او چه "عُقبایی"! چه "عُقبایی"!
ببین چشمان خُشکِ مادران منتظر را ... آه
عجب غمگینغروبی، وَه! چه دریایی! چه دریایی!
ببین افتاده در خون باز هم در راه آزادی،
عجب سرهای پُرشوری چه تنهایی! چه تنهایی!
" کُجای این شب تیره بیاویزم (چراغم ) را ؟ "
سُرور از من مخواه امشب... چه یلدایی!؟ چه یلدایی!؟
پینوشت:
۱. اخوان ثالث : .... دمت گرم و سرت خوش باد
۲. نیما یوشیج : .... کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده خود را
با یادی از ملکالشعرای بهار :
همهْ سیاهی همهْ تباهی / مگر شب ما سحر ندارد!؟
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
🏴 چه #یلدایی !؟ چه #یلدایی !؟ 🏴
شعرخوانی #زورو ۳۰ آذرماه ۱۴۰۲
(تاریخ سرودهشدن شعر ۳۰ آذرماه ۹۹)
وطن شد غرق اشک و خون... چه غوغایی! چه غوغایی!
چه پُخته شیخ، ایندفعه... چه حلوایی! چهحلوایی!
بپرس از اعتقاد و مذهب و حرف حسابش... های!
چه زیبا مکتبی بَهبَه! چه مُلّایی! چه مُلّایی!
"دَمَش گرم و سرش خوش باد!" کَز الطاف او داریم
چه دیروزی! چه امروزی! چه فردایی! چه فردایی!
چه "دنیایی" برای مردم ما ساخت اِیوَالله!
بوَد در انتظار او چه "عُقبایی"! چه "عُقبایی"!
ببین چشمان خُشکِ مادران منتظر را ... آه
عجب غمگینغروبی، وَه! چه دریایی! چه دریایی!
ببین افتاده در خون باز هم در راه آزادی،
عجب سرهای پُرشوری چه تنهایی! چه تنهایی!
" کُجای این شب تیره بیاویزم (چراغم ) را ؟ "
سُرور از من مخواه امشب... چه یلدایی!؟ چه یلدایی!؟
پینوشت:
۱. اخوان ثالث : .... دمت گرم و سرت خوش باد
۲. نیما یوشیج : .... کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده خود را
با یادی از ملکالشعرای بهار :
همهْ سیاهی همهْ تباهی / مگر شب ما سحر ندارد!؟
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
✍🗡z
#یلدا_در_بهشت
🌺❤️ جانباختگان راه آزادی ❤️🌺
ای خون شما فرش ره آزادی،
گُسترده به هر شهر و به هر آبادی
بر ما و وطن حقّ شما باد حلال
بی یاد شما حرام بر ما شادی
#زورو
پینوشت:
🖤 «یاد آر ز شمع مُرده یاد آر» 🖤
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
@zorro_ch
#یلدا_در_بهشت
🌺❤️ جانباختگان راه آزادی ❤️🌺
ای خون شما فرش ره آزادی،
گُسترده به هر شهر و به هر آبادی
بر ما و وطن حقّ شما باد حلال
بی یاد شما حرام بر ما شادی
#زورو
پینوشت:
🖤 «یاد آر ز شمع مُرده یاد آر» 🖤
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
@zorro_ch
✍🗡z
مردانِ رزم، نشئهی "دورهمی" شدند
دوران "خندوانه" و "عصرِ جدید"هاست
از کاوههای خویش، وطن ناامید شد
چشمش کنون به غیرتِ گُردآفریدهاست
✅ با یادی از زنان مبارز (آزاد و دربند) ، دختران خیابان انقلاب و ... 🌺🙏
در تاریخ خواهند نوشت درست در زمانی که شیرزنان ایران برای آزادی، در خیابان خون میدادند و در زندان جان، مردانی نامرد! با شرکت در برنامههای بهظاهر طنز صداوسیما هِرهِرکُنان و کِرکِرکُنان حکومت را در عادّی جلوه دادن اوضاع یاری میدادند!.
(در آیندهای نهچندان دور در قالب پُستی درست و درمان، به این پَستی، بیشتر خواهم پرداخت)
پینوشت:
🔹بانو نیمتاج سلماسی (شاعر اجتماعی و وطنپرست دوران مشروطه) :
ایرانیان که فَرِّ کیان آرزو کنند
باید نخست کاوهی خود جستجو کنند...
آزادگی به دستهی شمشیر بسته است
مردان هَماره تکیهی خود را بِدو کنند...
شد پاره پردهی عجم از غیرت شما
اینک بیاورید که زنها رفو کنند...
▪️... زنی بود بَر سانِ گُردِ سوار
همیشه به جَنگ اندرون نامدار
کجا نام او بود گُردآفرید
که چون او به جنگ اندرون کَس ندید....
(شاهنامه / رزم رستم و سهراب)
#زورو
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
مردانِ رزم، نشئهی "دورهمی" شدند
دوران "خندوانه" و "عصرِ جدید"هاست
از کاوههای خویش، وطن ناامید شد
چشمش کنون به غیرتِ گُردآفریدهاست
✅ با یادی از زنان مبارز (آزاد و دربند) ، دختران خیابان انقلاب و ... 🌺🙏
در تاریخ خواهند نوشت درست در زمانی که شیرزنان ایران برای آزادی، در خیابان خون میدادند و در زندان جان، مردانی نامرد! با شرکت در برنامههای بهظاهر طنز صداوسیما هِرهِرکُنان و کِرکِرکُنان حکومت را در عادّی جلوه دادن اوضاع یاری میدادند!.
(در آیندهای نهچندان دور در قالب پُستی درست و درمان، به این پَستی، بیشتر خواهم پرداخت)
پینوشت:
🔹بانو نیمتاج سلماسی (شاعر اجتماعی و وطنپرست دوران مشروطه) :
ایرانیان که فَرِّ کیان آرزو کنند
باید نخست کاوهی خود جستجو کنند...
آزادگی به دستهی شمشیر بسته است
مردان هَماره تکیهی خود را بِدو کنند...
شد پاره پردهی عجم از غیرت شما
اینک بیاورید که زنها رفو کنند...
▪️... زنی بود بَر سانِ گُردِ سوار
همیشه به جَنگ اندرون نامدار
کجا نام او بود گُردآفرید
که چون او به جنگ اندرون کَس ندید....
(شاهنامه / رزم رستم و سهراب)
#زورو
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
✍🗡z
پیشنهاد ویژه!
شعرخوانی #زورو با گویش محلّی؛
«سمنوپَزونِ شهرداری!»
بندی از شعر:
یهرو صاخ اونجا بوودیم شصدو تا پروندهبهدَس
یکی ساعت دَ اومِد رَف توو آ از توو دَرا بَس
کِس به دادْمون نرسید، شد ساعتی دو دو وا نیم
یکی صبرُش سراومِد زد دوسهتا شیشه شیکَس
ترسیدیم تا کا دیدیم یکی اومِد از روبرو
گف شهردار: نترسید مَ اُووردم سمنو! ...
۲۶ آذرماه ۱۴۰۳
انجمن ادبی آشفته شهرضا
پینوشت:
از حجم نترس و دانلودش کن
من خواندم و کردم آپلودش هم! 😐😁
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
پیشنهاد ویژه!
شعرخوانی #زورو با گویش محلّی؛
«سمنوپَزونِ شهرداری!»
بندی از شعر:
یهرو صاخ اونجا بوودیم شصدو تا پروندهبهدَس
یکی ساعت دَ اومِد رَف توو آ از توو دَرا بَس
کِس به دادْمون نرسید، شد ساعتی دو دو وا نیم
یکی صبرُش سراومِد زد دوسهتا شیشه شیکَس
ترسیدیم تا کا دیدیم یکی اومِد از روبرو
گف شهردار: نترسید مَ اُووردم سمنو! ...
۲۶ آذرماه ۱۴۰۳
انجمن ادبی آشفته شهرضا
پینوشت:
از حجم نترس و دانلودش کن
من خواندم و کردم آپلودش هم! 😐😁
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro