عالم چو سرابست و نماید سر آب
نقشی و خیالیست که بینند بخواب
در بحر محیط چشم ما را بنگر
کان آب حیات را نموده به حباب
#شاه_نعمت_الله_ولی
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۱۴
نقشی و خیالیست که بینند بخواب
در بحر محیط چشم ما را بنگر
کان آب حیات را نموده به حباب
#شاه_نعمت_الله_ولی
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۱۴
❤7👍2👏1
یاری که چو ما لطف الهی دارد
در هر دو جهان هرچه تو خواهی دارد
هر چند گدای حضرت سلطان است
از دولت عشق پادشاهی دارد
#شاه_نعمت_الله_ولی
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۱۴۳
در هر دو جهان هرچه تو خواهی دارد
هر چند گدای حضرت سلطان است
از دولت عشق پادشاهی دارد
#شاه_نعمت_الله_ولی
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۱۴۳
❤4👍2👏1
بر خاک درش هر که مقامی دارد
در هر دو جهان جاه تمامی دارد
یاری که بود به عشق او بدنامی
بدنام مگو که نیک نامی دارد
#شاه_نعمت_الله_ولی
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۱۴۵
در هر دو جهان جاه تمامی دارد
یاری که بود به عشق او بدنامی
بدنام مگو که نیک نامی دارد
#شاه_نعمت_الله_ولی
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۱۴۵
❤6👍2
بردار ز پیش پردهٔ خود بینی
زین سان که تویی اگر کنی خود بینی
ابلیس سزای خود ز خود بینی دید
تو نیز مکن و گر کنی خود بینی
#شاه_نعمت_الله_ولی
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۳۱۴
زین سان که تویی اگر کنی خود بینی
ابلیس سزای خود ز خود بینی دید
تو نیز مکن و گر کنی خود بینی
#شاه_نعمت_الله_ولی
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۳۱۴
❤3👍2👏2
بازار دلم با سر سودات خوشست
شطرنج غمم با رخ زیبات خوشست
دائم داری مرا تو در خانهٔ مات
ای جان و جهان مگر که با مات خوشست
#مهستی_گنجوی
- رباعیات
- رباعی شمارۀ ۱۴
شطرنج غمم با رخ زیبات خوشست
دائم داری مرا تو در خانهٔ مات
ای جان و جهان مگر که با مات خوشست
#مهستی_گنجوی
- رباعیات
- رباعی شمارۀ ۱۴
👍4❤3👏1
ای یاد تو تسبیح زبان و لب من
اندیشهٔ تو مونس روز و شب من
ای دوست مکن ستم که کاری بکند
دودِ دل و آهِ سحر و یا ربِ من
#مهستی_گنجوی
- رباعیات
- رباعی شمارۀ ۱۴۵
اندیشهٔ تو مونس روز و شب من
ای دوست مکن ستم که کاری بکند
دودِ دل و آهِ سحر و یا ربِ من
#مهستی_گنجوی
- رباعیات
- رباعی شمارۀ ۱۴۵
❤7👍1👏1
دوش از غم هجرت ای بت عهدشکن
چون دوست همی گریست بر من دشمن
از بس که من از عشق تو مینالیدم
تا روز همی سوخت دل شمع به من
#مهستی_گنجوی
- رباعیات
- رباعی شمارۀ ۱۴۳
چون دوست همی گریست بر من دشمن
از بس که من از عشق تو مینالیدم
تا روز همی سوخت دل شمع به من
#مهستی_گنجوی
- رباعیات
- رباعی شمارۀ ۱۴۳
👍6👏2❤1
* آن بیخبران که دُرِّ معنی سُفتند،
در چرخ به انواعْ سخنها گفتند؛
آگه چو نگشتند بر اَسرارِ جهان،
اول زَنَخی زدند و آخر خفتند!
#خیام
- رباعی ۱۴
در چرخ به انواعْ سخنها گفتند؛
آگه چو نگشتند بر اَسرارِ جهان،
اول زَنَخی زدند و آخر خفتند!
#خیام
- رباعی ۱۴
❤6👍2👏2
قلّش و قلندری و عاشق بودن
در مجمع رندان موافق بودن
انگشتنمای خلق و خالق بودن
به زانکه به خرقهٔ منافق بودن
#مهستی_گنجوی
- رباعیات
- رباعی شمارۀ ۱۴۰
در مجمع رندان موافق بودن
انگشتنمای خلق و خالق بودن
به زانکه به خرقهٔ منافق بودن
#مهستی_گنجوی
- رباعیات
- رباعی شمارۀ ۱۴۰
👍4❤2👏2
فردا علم نفاق طی خواهم کرد،
با موی سپید قصد می خواهم کرد،
پیمانهٔ عمر من به هفتاد رسید،
این دم نکنم نشاط، کی خواهم کرد؟
#خیام
- رباعی ۱۴۱
با موی سپید قصد می خواهم کرد،
پیمانهٔ عمر من به هفتاد رسید،
این دم نکنم نشاط، کی خواهم کرد؟
#خیام
- رباعی ۱۴۱
👏4👍3❤2
گردون نِگَری ز قدِّ فرسودهٔ ماست،
جیحون اثری ز اشکِ پالودهٔ ماست،
دوزخ شَرَری ز رنجِ بیهودهٔ ماست.
فردوس دمی زِ وقتِ آسودهٔ ماست.
#خیام
- رباعی ۱۴۲
جیحون اثری ز اشکِ پالودهٔ ماست،
دوزخ شَرَری ز رنجِ بیهودهٔ ماست.
فردوس دمی زِ وقتِ آسودهٔ ماست.
#خیام
- رباعی ۱۴۲
👍5👏4❤3🔥1
با یار بگفتم به زبانی که مراست
کز آرزوی روی تو جانم برخاست
گفتا: قدمی ز آرزو زآن سو نه
کاین کار به آرزو نمی آمد راست
#باباافضل_کاشانی
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۱۴
کز آرزوی روی تو جانم برخاست
گفتا: قدمی ز آرزو زآن سو نه
کاین کار به آرزو نمی آمد راست
#باباافضل_کاشانی
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۱۴
👏3❤2👍1🔥1
عمرت تا کی به خودپرستی گذرد
یا در پیِ نیستی و هستی گذرد
می خور که چُنین عمر که غم در پی اوست
آن بِهْ که به خواب یا به مستی گذرد
#خیام
- رباعی ۱۴۳
یا در پیِ نیستی و هستی گذرد
می خور که چُنین عمر که غم در پی اوست
آن بِهْ که به خواب یا به مستی گذرد
#خیام
- رباعی ۱۴۳
❤5👏4👍2
دل مغز حقیقت است و تن پوست، ببین
در کسوت روح، صورت دوست ببین
هر چیز که آن نشان هستی دارد
یا سایهٔ نور اوست، یا اوست، ببین
#باباافضل_کاشانی
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۱۴۲
در کسوت روح، صورت دوست ببین
هر چیز که آن نشان هستی دارد
یا سایهٔ نور اوست، یا اوست، ببین
#باباافضل_کاشانی
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۱۴۲
👏5👍2❤1
گویند کز این جهان مگر شادم من
یا خود ز عدم برای این زادم من
مقصود من از هر دو جهان وصل تو بود
ور نه ز وجود و عدم آزادم من
#باباافضل_کاشانی
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۱۴۰
یا خود ز عدم برای این زادم من
مقصود من از هر دو جهان وصل تو بود
ور نه ز وجود و عدم آزادم من
#باباافضل_کاشانی
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۱۴۰
👏5👍3❤2🙏1
افضل تو به هر حالی مغرور مشو
پروانه صفت به گرد هر نور مشو
از خودبینیست کز خدا دور شوی
نزدیک خود آی و از خدا دور مشو
#باباافضل_کاشانی
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۱۴۶
پروانه صفت به گرد هر نور مشو
از خودبینیست کز خدا دور شوی
نزدیک خود آی و از خدا دور مشو
#باباافضل_کاشانی
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۱۴۶
👍4❤3👏2
افضل درِ دل می زنی، آخر دل کو؟
عمری ست که راه می روی، منزل کو؟
شرمت بادا ز خلوت و خلوتیان
هفتاد و دو چله داشتی، حاصل کو؟
#باباافضل_کاشانی
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۱۴۸
عمری ست که راه می روی، منزل کو؟
شرمت بادا ز خلوت و خلوتیان
هفتاد و دو چله داشتی، حاصل کو؟
#باباافضل_کاشانی
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۱۴۸
❤7👍4👏1
زان کوزهٔ می که نیست در وی ضرری
پر کن قدحی بخور بمن ده دگری
زان پیشتر ای صنم که در رهگذری
خاک من و تو کوزهکند کوزهگری
#خیام
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۱۷۳
پر کن قدحی بخور بمن ده دگری
زان پیشتر ای صنم که در رهگذری
خاک من و تو کوزهکند کوزهگری
#خیام
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۱۷۳
❤8👏4👍2🔥1
دل بندهٔ عاشقی تن آزاد چه سود باشد
جان گشته خراب و عالم آباد چه سود باشد
فریاد همی خواهم و تو تن زدهای
فریاد رسی چو نیست فریاد چه سود باشد
#سنایی
- دیوان اشعار
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۱۷۳
جان گشته خراب و عالم آباد چه سود باشد
فریاد همی خواهم و تو تن زدهای
فریاد رسی چو نیست فریاد چه سود باشد
#سنایی
- دیوان اشعار
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۱۷۳
👍9❤4👏1
بیا که در غم عشقت مشوشم بی تو
بیا ببین که در این غم چه ناخوشم بی تو
شب از فراق تو مینالم ای پری رخسار
چو روز گردد گویی در آتشم بی تو
دمی تو شربت وصلم ندادهای جانا
همیشه زهر فراقت همی چشم بی تو
اگر تو با من مسکین چنین کنی جانا
دو پایم از دو جهان نیز در کشم بی تو
پیام دادم و گفتم بیا خوشم میدار
جواب دادی و گفتی که من خوشم بی تو
#سعدی
- دیوان اشعار
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۴۸۴
@AShaarMandgar
بیا ببین که در این غم چه ناخوشم بی تو
شب از فراق تو مینالم ای پری رخسار
چو روز گردد گویی در آتشم بی تو
دمی تو شربت وصلم ندادهای جانا
همیشه زهر فراقت همی چشم بی تو
اگر تو با من مسکین چنین کنی جانا
دو پایم از دو جهان نیز در کشم بی تو
پیام دادم و گفتم بیا خوشم میدار
جواب دادی و گفتی که من خوشم بی تو
#سعدی
- دیوان اشعار
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۴۸۴
@AShaarMandgar
❤6👏2👍1