نه سرو توان گفت و نه خورشید و نه ماه
آه از تو که در وصف نمیآیی آه
هرکس به رهی میرود اندر طلبت
گر ره به تو بودی نبدی اینهمه راه
#سعدی
- دیوان اشعار
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۱۲۶
آه از تو که در وصف نمیآیی آه
هرکس به رهی میرود اندر طلبت
گر ره به تو بودی نبدی اینهمه راه
#سعدی
- دیوان اشعار
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۱۲۶
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
وین حرف معما نه تو خوانی و نه من
هست از پس پرده گفتگوی من و تو
چون پرده در افتد نه تو مانی و نه من
#ابوسعید_ابوالخیر
- رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران
- رباعی شمارهٔ ۵۵۵
وین حرف معما نه تو خوانی و نه من
هست از پس پرده گفتگوی من و تو
چون پرده در افتد نه تو مانی و نه من
#ابوسعید_ابوالخیر
- رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران
- رباعی شمارهٔ ۵۵۵
بیخوابی شب جان مرا گر چه بکاست
جر بیداری ز روی انصاف خطاست
باشد که خیال او شبی رنجه شود
عذر قدمش به سالها نتوان خواست
#سنایی
- دیوان اشعار
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۲۶
جر بیداری ز روی انصاف خطاست
باشد که خیال او شبی رنجه شود
عذر قدمش به سالها نتوان خواست
#سنایی
- دیوان اشعار
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۲۶
غم خوردن این جهان فانی هوسست
از هستی ما به نیستی یک نفسست
نیکویی کن اگر ترا دست رسست
کین عالم یادگار بسیار کسست
#سنایی
- دیوان اشعار
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۶۰
از هستی ما به نیستی یک نفسست
نیکویی کن اگر ترا دست رسست
کین عالم یادگار بسیار کسست
#سنایی
- دیوان اشعار
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۶۰
تا این دل من همیشه عشق اندیشست
هر روز مرا تازه بلایی پیش ست
عیبم مکنید اگر دل من ریشست
کز عشق مراد خانه ویران بیشست
#سنایی
- دیوان اشعار
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۶۳
هر روز مرا تازه بلایی پیش ست
عیبم مکنید اگر دل من ریشست
کز عشق مراد خانه ویران بیشست
#سنایی
- دیوان اشعار
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۶۳
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@AShaarMandgar
برخیز و طواف کن بر آن قطب نجات
مانندهٔ حاجیان به کعبه و به عرفات
چه چسبیدی تو بر زمین چون گل تر
آخر حرکات شد کلید برکات
#رباعی_مولانا
عید قربان مبارک🌸
برخیز و طواف کن بر آن قطب نجات
مانندهٔ حاجیان به کعبه و به عرفات
چه چسبیدی تو بر زمین چون گل تر
آخر حرکات شد کلید برکات
#رباعی_مولانا
عید قربان مبارک🌸
احرام درش گیرد لافرمان کن
واندر عرفات نیستی جولان کن
خواهی که ترا کعبه کند استقبال
مائی و منی را به منی قربان کن
#مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۳۸۵
واندر عرفات نیستی جولان کن
خواهی که ترا کعبه کند استقبال
مائی و منی را به منی قربان کن
#مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۳۸۵
آنجا که سر تیغ ترا یافتن ست
جان را سوی او به عشق بشتافتن ست
زان تیغ اگر چه روی برتافتن ست
یک جان دادن هزار جان یافتنست
#سنایی
- دیوان اشعار
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۶۸
جان را سوی او به عشق بشتافتن ست
زان تیغ اگر چه روی برتافتن ست
یک جان دادن هزار جان یافتنست
#سنایی
- دیوان اشعار
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۶۸
می بر کف گیر و هر دو عالم بفروش
بیهوده مدار هر دو عالم به خروش
گر هر دو جهان نباشدت در فرمان
در دوزخ مست به که در خلد به هوش
#سنایی
- دیوان اشعار
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۲۲۶
بیهوده مدار هر دو عالم به خروش
گر هر دو جهان نباشدت در فرمان
در دوزخ مست به که در خلد به هوش
#سنایی
- دیوان اشعار
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۲۲۶
در خوابگه از دل شب آتش بیزم
چون خاکستر به روز ز آتش خیزم
هر گه که کند عشق تو آتش تیزم
چون شمع ز درد بر سر آتش ریزم
#سنایی
- دیوان اشعار
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۲۶۵
چون خاکستر به روز ز آتش خیزم
هر گه که کند عشق تو آتش تیزم
چون شمع ز درد بر سر آتش ریزم
#سنایی
- دیوان اشعار
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۲۶۵
هر بار ز دیده از تو در تیمارم
تا بهره ز دیدار تو چون بردارم
ای یار چو ماه اگر دهی دیدارم
چون چرخ هزار دیده در وی دارم
#سنایی
- دیوان اشعار
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۲۶۲
تا بهره ز دیدار تو چون بردارم
ای یار چو ماه اگر دهی دیدارم
چون چرخ هزار دیده در وی دارم
#سنایی
- دیوان اشعار
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۲۶۲
چون در غم آن نگار سرکش باشم
آب انگارم گر چه در آتش باشم
چون من به مراد آن پریوش باشم
گر قصد به کشتنم کند خوش باشم
#سنایی
- دیوان اشعار
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۲۶۶
آب انگارم گر چه در آتش باشم
چون من به مراد آن پریوش باشم
گر قصد به کشتنم کند خوش باشم
#سنایی
- دیوان اشعار
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۲۶۶
جز یاد تو دل بهر چه بستم توبه
بی ذکر تو هر جای نشستم توبه
در حضرت تو توبه شکستم صدبار
زین توبه که صد بار شکستم توبه
#سنایی
- دیوان اشعار
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۳۶۰
بی ذکر تو هر جای نشستم توبه
در حضرت تو توبه شکستم صدبار
زین توبه که صد بار شکستم توبه
#سنایی
- دیوان اشعار
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۳۶۰
گر با فلکم کنی برابر بیشم
عالم همه یک ذره نیرزد پیشم
هرگز نمرم ز مرگ از آن نندیشم
کز گوهر خود ملایکت را خویشم
#سنایی
- دیوان اشعار
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۲۶۹
عالم همه یک ذره نیرزد پیشم
هرگز نمرم ز مرگ از آن نندیشم
کز گوهر خود ملایکت را خویشم
#سنایی
- دیوان اشعار
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۲۶۹
با من دو هزار عشوه بفروختهای
تا این دل من بدین صفت سوختهای
تو جامهٔ دلبری کنون دوختهای
این چندین عشوه از که آموختهای
#سنایی
- دیوان اشعار
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۳۶۱
تا این دل من بدین صفت سوختهای
تو جامهٔ دلبری کنون دوختهای
این چندین عشوه از که آموختهای
#سنایی
- دیوان اشعار
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۳۶۱
من سر خم را ببستم باز شد پهلوی خم
آنک خم را ساخت هم او می شناسد خوی خم
کوزهها محتاج خم و خمها محتاج جو
در میان خم چه باشد آنچ دارد جوی خم
مستیان بس پدید و خمشان را کس ندید
عالمی زیر و زبر پیچان شده از بوی خم
گر نبودی بوی آن خم در دماغ خاص و عام
پس به هر محفل چرا دارند گفت و گوی خم
بوی خمش خلق را در کوزه فقاع کرد
شد هزاران ترک و رومی بنده و هندوی خم
جادوی بر خم نشیند می دواند شهر شهر
جادوان را ریش خندی می کند جادوی خم
در سر خود پیچ ای دل مست و بیخود چون شراب
همچنین می رو خراب از بوی خم تا روی خم
تا ببینی ناگهان مستی رمیده از جهان
نزد خم ای جان عمم که منم خالوی خم
روی از آن سو کن کز این سو گفت و گو را راه نیست
چون ز شش سو وارهیدی بازیابی سوی خم
#مولانا
- دیوان شمس
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۱۵۸۸
@AShaarMandgar
آنک خم را ساخت هم او می شناسد خوی خم
کوزهها محتاج خم و خمها محتاج جو
در میان خم چه باشد آنچ دارد جوی خم
مستیان بس پدید و خمشان را کس ندید
عالمی زیر و زبر پیچان شده از بوی خم
گر نبودی بوی آن خم در دماغ خاص و عام
پس به هر محفل چرا دارند گفت و گوی خم
بوی خمش خلق را در کوزه فقاع کرد
شد هزاران ترک و رومی بنده و هندوی خم
جادوی بر خم نشیند می دواند شهر شهر
جادوان را ریش خندی می کند جادوی خم
در سر خود پیچ ای دل مست و بیخود چون شراب
همچنین می رو خراب از بوی خم تا روی خم
تا ببینی ناگهان مستی رمیده از جهان
نزد خم ای جان عمم که منم خالوی خم
روی از آن سو کن کز این سو گفت و گو را راه نیست
چون ز شش سو وارهیدی بازیابی سوی خم
#مولانا
- دیوان شمس
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۱۵۸۸
@AShaarMandgar
گشتم ز غم فراق دیبا دوزی
چون سوزن و در سینهٔ سوزن سوزی
باشد که مرا به قول نیک آموزی
چون سوزن خود به دست گیرد روزی
#سنایی
- دیوان اشعار
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۳۹۶
چون سوزن و در سینهٔ سوزن سوزی
باشد که مرا به قول نیک آموزی
چون سوزن خود به دست گیرد روزی
#سنایی
- دیوان اشعار
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۳۹۶
چشمم ز غمت، به هر عقیقی که بسفت
بر چهره هزار گل ز رازم بشکفت
رازی، که دلم ز جان همی داشت نهفت
اشکم به زبان حال با خلق بگفت
#رودکی
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۶
بر چهره هزار گل ز رازم بشکفت
رازی، که دلم ز جان همی داشت نهفت
اشکم به زبان حال با خلق بگفت
#رودکی
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۶
دل سیر نگرددت ز بیدادگری
چشم آب نگرددت، چو در من نگری
این طرفه که: دوست تر ز جانت دارم
با آن که ز صد هزار دشمن بتری
#رودکی
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۳۶
چشم آب نگرددت، چو در من نگری
این طرفه که: دوست تر ز جانت دارم
با آن که ز صد هزار دشمن بتری
#رودکی
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۳۶
چون سوی تو نامهای نویسم ز نخست
یا از پی قاصدی کمر بندم چست
باد سحری نامه رسان من و توست
ای باد چه مرغی که پرت باد درست
#خاقانی
- دیوان اشعار
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۶۸
یا از پی قاصدی کمر بندم چست
باد سحری نامه رسان من و توست
ای باد چه مرغی که پرت باد درست
#خاقانی
- دیوان اشعار
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۶۸