Forwarded from Water Online
chp_agricensus_1403_v2 (1).pdf
1.6 MB
بر اساس نتایج اولیه این سرشماری، 89 درصد فعالیتهای کشاورزی در مناطق روستایی و 11 درصد در مناطق شهری انجام شده است. تعداد بهرهبرداران کشاورزی سرشماری شده بیش از 4.28 میلیون بهرهبردار بوده است که نسبت به سرشماری عمومی کشاورزی 1393 حدود 6 درصد افزایش را نشان میدهد.
• مساحت اراضی کشاورزی با 17.4 میلیون هکتار، 6 درصد افزایش داشته است،
• مساحت اراضی زراعی با 15.43 میلیون هکتار، 5 درصد افزایش داشته است،
• مساحت اراضی باغ و قلمستان با 1.95 میلیون هکتار، 8.9 درصد افزایش داشته است،
• تعداد دام سبک با 53 میلیون رأس، 21 درصد افزایش داشته است،
• تعداد دام سنگین با 5.5 میلیون رأس، 13 درصد افزایش داشته است،
• تعداد بهرهبرداریهای دارای فعالیت کشت گلخانهای، 161 درصد افزایش داشته است،
• تعداد بهرهبرداریهای دارای فعالیت پرورش ماهی و میگو ، 22 درصد افزایش داشته است،
• تعداد بهرهبرداریهای دارای فعالیت پرورش زنبور عسل، 50 درصد افزایش داشته است،
• تعداد بهرهبرداریهای دارای فعالیت پرورش کرم ابریشم، 10.7 درصد افزایش داشته است،
• تعداد بهرهبرداریهای دارای پرورش طیور به روش سنتی، 7.9 درصد کاهش داشته است.
#سرشماري_كشاورزي_1403
#مركز_آمار_ايران
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
لُب کلام هشتصد پانایرانیست
در هر موضعگیری پانایرانیستی رد پای تلاش برای تحکیم حاکمیت و به تبع آن رفاه کویرنشینان و در عین حال تورکستیزی، عربستیزی، اسلامستیزی و ستایش باستانگرایی را به روشنی میتوان دید. اعلامیهای که اخیرأ توسط هشتصد پانایرانیست در معرض افکار عمومی قرار داده شد نیز از این قاعدۀ کلی و خللناپذیر تبعیت میکند.
امضاءکنندگان اعلامیه نوک حمله را متوجه قسمتی از قوۀ مجریه کردهاند. چرا؟ چون رئیسجمهور با رأی بخشی از فعالان جنبش ملی تورک انتخاب شده است و گهگاهی موجودیت تورک و جنبش ملی تورک و خواستهایشان را به نمایش میگذارد. همین نکته از نظر پانایرانیستها گناهی نابخشودنی و توجیهگر تخریب وی میباشد. استاندار آزربايجان شرقی گفته است: در ایران عامل پیوند تورک با فارس مذهب است، نه زبان (نقل به مضمون). فقط همین نکته کافی است که پانایرانیستها علیه وی نیز کیفرخواست بلندبالایی صادر کنند.
اما علت اصلی صدور اعلامیۀ هشتصد پانایرانیست میتینگ دوم فروردین ماه اورمی بود. در این میتینگ موجودیت قدرتمند جنبش ملی تورک به نمایش درآمد و اینجا بود که پانایرانیستها مثل مار زخمخورده بر خود پیچیدند. اما به ظاهر تنها کاری که توانستند انجام دهند صدور بیهوده و عبث همین اعلامیه بود.
اما عاقلانهترین اقدام آن بود که پانایرانیستها تنوع قومی در ایران را به رسمیت بشناسند. یعنی قبول کنند که ایران نه فقط از آنِ کویرنشینان بلکه از آنِ همۀ ایرانیان، اعم از تورک، کرد، عرب، بلوچ، لر، مازنی، گیلکی، تالش و فارس است، و به تبع آن، حقوق برابر بین اقوام تأمین و ستم ملی از میان برداشته شود. لازمۀ این کار تجدید نظر اساسی در مؤلفههای ضد انسانی و ضد دمکراتیک ایدئولوژی پانایرانیسم میباشد. مؤلفههای تورکستیزی، عربستیزی و اسلامستیزی نه تنها پانایرانیستها را رودرروی تورکها و عربهای ایران قرار میدهد. بلکه آتش دشمنی با کشورهای همسایۀ تورک و عرب را نیز شعلهور میکند. بنابراین عقل حکم میکند که ایدئولوژی پانایرانیسم به دست پیروانش به زبالهدان تاریخ افکنده شود. هر چند دور نیست آن روز که واقعیتهای جامعه این کار را انجام دهد.
✍قادر کیانی
@ATAnews
در هر موضعگیری پانایرانیستی رد پای تلاش برای تحکیم حاکمیت و به تبع آن رفاه کویرنشینان و در عین حال تورکستیزی، عربستیزی، اسلامستیزی و ستایش باستانگرایی را به روشنی میتوان دید. اعلامیهای که اخیرأ توسط هشتصد پانایرانیست در معرض افکار عمومی قرار داده شد نیز از این قاعدۀ کلی و خللناپذیر تبعیت میکند.
امضاءکنندگان اعلامیه نوک حمله را متوجه قسمتی از قوۀ مجریه کردهاند. چرا؟ چون رئیسجمهور با رأی بخشی از فعالان جنبش ملی تورک انتخاب شده است و گهگاهی موجودیت تورک و جنبش ملی تورک و خواستهایشان را به نمایش میگذارد. همین نکته از نظر پانایرانیستها گناهی نابخشودنی و توجیهگر تخریب وی میباشد. استاندار آزربايجان شرقی گفته است: در ایران عامل پیوند تورک با فارس مذهب است، نه زبان (نقل به مضمون). فقط همین نکته کافی است که پانایرانیستها علیه وی نیز کیفرخواست بلندبالایی صادر کنند.
اما علت اصلی صدور اعلامیۀ هشتصد پانایرانیست میتینگ دوم فروردین ماه اورمی بود. در این میتینگ موجودیت قدرتمند جنبش ملی تورک به نمایش درآمد و اینجا بود که پانایرانیستها مثل مار زخمخورده بر خود پیچیدند. اما به ظاهر تنها کاری که توانستند انجام دهند صدور بیهوده و عبث همین اعلامیه بود.
اما عاقلانهترین اقدام آن بود که پانایرانیستها تنوع قومی در ایران را به رسمیت بشناسند. یعنی قبول کنند که ایران نه فقط از آنِ کویرنشینان بلکه از آنِ همۀ ایرانیان، اعم از تورک، کرد، عرب، بلوچ، لر، مازنی، گیلکی، تالش و فارس است، و به تبع آن، حقوق برابر بین اقوام تأمین و ستم ملی از میان برداشته شود. لازمۀ این کار تجدید نظر اساسی در مؤلفههای ضد انسانی و ضد دمکراتیک ایدئولوژی پانایرانیسم میباشد. مؤلفههای تورکستیزی، عربستیزی و اسلامستیزی نه تنها پانایرانیستها را رودرروی تورکها و عربهای ایران قرار میدهد. بلکه آتش دشمنی با کشورهای همسایۀ تورک و عرب را نیز شعلهور میکند. بنابراین عقل حکم میکند که ایدئولوژی پانایرانیسم به دست پیروانش به زبالهدان تاریخ افکنده شود. هر چند دور نیست آن روز که واقعیتهای جامعه این کار را انجام دهد.
✍قادر کیانی
@ATAnews
[20/4 03:52] اسفندیار حاجیلو: جنگ نقده و اهمیت تاریخی آن:
تاریخ علمی است ملتها با دانستن آن اسباب ترقی و تنزل گذشتگان خود را میاموزند. هر ملتی تاریخ نداند چون کودکی ماند که پدر و مادر و نیاکان خود را نشناسد ... بدیهی است که پیش آمد حال آیندگان را هم نخواهد دانست.
در خلع تاریخ ملتها مجبور به تکرار مصائب و حوادث روزگار خواهند بود.
ولی چرا اشخاصی در خصوص واکاوی تاریخ چنین می پندارند که گذشته را برای مصلحت مناسبات زندگی امروز نباید دوباره باز سازی یا یاد آوری نمود. که طرح دوباره این مسائل موجب اختلاف اقوام و غیره می شود.
آیا این گونه افراد مطمئن هستند تعهدی بر این هست آنچه که در گذشته اتفاق افتاده دوباره پیش نیاید؟ یا خود ساز دوباره رشد و خود نمایی ننماید؟.
اهمیت موضوع در همین جاست. همچنانکه تاریخ تکرار شده است حوادث تاریخی نیز همچنان در شرایط مساعد همانند گذشته خلق شده و خود نمایی کرده است. لازم است باهوشیاری جامعه و هشدار به نهادهای اجتماعی که میتوانند از روند بروز حوادث و فجایاجلوگیری نمایند مرتب مراتب را تذکر داد و آنها را آماده نمود که بطور قطع و یقین از بروز و پیش آمد فجایع جلو گیری گردد.
بحث مسئله مسائل مناطق آذربایجان غربی درست یکی از همان مسائل حساس و حاد هست که بزنگاهی خود نمایی کرده و همچنان محتمل است خود نمایی کند. و این ادعا تجربه تکرار دهها بار این حادثه در گذشته نه چندان دور تاریخ این منطقه بلا خیز است.
تعدادی از اشخاصی در نقده یا سولدوز که عمدتا هم بقول خودشان قراپاپاق هستند ناراحت و نگران از طرح و بیان فاجعه جنگ نقده در 1358.1.31 می باشند. اما این افراد شاید بدلیل عدم آگاهی به مسائل گذشته تاریخ و یا علاقه وافر به خواب ندانم کاری چنین می پندارند که تمام موضوع جنگ نقده همان اتفاقی است که چند سال پیش اتفاق روی داد و تعدادی شاهد آن واقعه بودند و یا از بزرگان و شاهدان خود شنیده اند. بدون اینکه از گذشته ها چیزی بدانند و یا تحلیلی بر موضوع داشته باشند.
واقعیت موضوع جنگ نقده حتی این نیست که دوست ارجمند ما جناب یگانه آنرا با عنوان (جنگ نقده) به نگارش در آورده اند بلکه آن نوشته حوادث و اتفاقات سه روزه این ماجرا است.
آن چیزی که در طول اقامت. 200 ساله قراپاپاقها از بدو ورود در این منطقه بوقوع پیوسته است ریشه عمیقی در دل تاریخ منطقه دارد.
جنگ سال 1358 اولین این حادثه شوم نبود که واکاوی نشود و اعتمادی هم نیست با توجه به هیستری و روندی که برای توسعه خاکی که مدعیان دارند آخرین این فاجعه نیز باشد.
در واقع جنگ نقده تا بحال دهها بار تکرار شده است و آخرین آن در سال 1358 اتفاق افتاده است.
من به علاقه مندان این موضوع جهت آگاهی و اطلاع نسبی مطالعه بخش آخر کتاب فرود خسروی را پیشنهاد می کنم . همان بخش دوباره نویسی شده کتابچه (حرب الحسن) یادداشتها و یادگار بزرگ مردی از قراپاپاق حسنخان سرتیپ فرمانده سوار قراپاپاق ها که 70 سال برروی زین اسب نشست و برای حفظ حریم و تمامیت ارضی و ناموس قراپاپاق و سولدوز پاسداری داد و بی امان با غارتگران و دزدان مال و مواشی مردم جنگید و تجربیات خود را در آن کتابچه و بیادگار گذاشته است و منبع خوبی برای آگاهی و مطالعه است.
آری جنگ نقده زمانی شروع شد که نقی خان سرتیپ بجای اجرای فرمان عباس میرزا و دفع بلباسها دلسوزی کرد و طایفه مامش را بنا به درخواست آنها زیر بال گرفت و به عباس میرزا قول داد که آنها را زیر فرمان آورده و ملتی مطیع و وفاداری برای حاکمیت نماید. اما نشد و جنگ نقده از همان زمان چاشنی خورد.
جنگ نقده زمانی شروع شد که همان پناه جویان که تمام امنیت خود از خیر سر جانبازان و قهرمانان قراپاپاق بدست آورده بودند به محض مرگ نقیخان سرتیپ ازدهام آورده قلعه مهدیخان فرزند نقیخان را برسرش خراب کردند.
و بعدها دهها حوادث ریز و درشت از سال 1200 تا 1250 که نگارش آن خارج از حوصله این مقال است پیش آوردند.
یا جنگ نقده زمانی شروع شد که عزیزخان مکری با تمام حرص و ولع کل املاک ساوجبلاغ را تملک نموده بود قصد تملک خاک سولدوز را داشت و برای تسلط به آن با همکاری برادر زاده اش پاشاخان شجاع الملک حاکم ساجبلاغ و با هم دستی فرد شروری چون حمزه آقا منگور قصد نابودی سوار قراپاپاق را کرد و در یک ماموریت ساختگی 75 تن از بهترین نیروهای سوار و پیاده قراپاپاق را در نزدیکی ساوجبلاغ به قتل رساند و تنها با هوشیاری حسنخان سرتیپ بود نتوانست منطقه سولدوز را قتل و غارت و نابود کند.
جنگ نقده زمانی اتفاق افتاد که عبدالقادر شمزینی پسر دوم شیخ عبیدالله چهار نعل با اسبان و غارتگران همراه خود خاک سولدوز را از دربند تا ممیند جولانگاه خود کردند و دهها نفر از فرزندان این ملت در جنگ و مقابله با آنها کشته شدند و صدها خانوار از ناامنی و وحشت به مکانهایی دور پناه بردند.
تاریخ علمی است ملتها با دانستن آن اسباب ترقی و تنزل گذشتگان خود را میاموزند. هر ملتی تاریخ نداند چون کودکی ماند که پدر و مادر و نیاکان خود را نشناسد ... بدیهی است که پیش آمد حال آیندگان را هم نخواهد دانست.
در خلع تاریخ ملتها مجبور به تکرار مصائب و حوادث روزگار خواهند بود.
ولی چرا اشخاصی در خصوص واکاوی تاریخ چنین می پندارند که گذشته را برای مصلحت مناسبات زندگی امروز نباید دوباره باز سازی یا یاد آوری نمود. که طرح دوباره این مسائل موجب اختلاف اقوام و غیره می شود.
آیا این گونه افراد مطمئن هستند تعهدی بر این هست آنچه که در گذشته اتفاق افتاده دوباره پیش نیاید؟ یا خود ساز دوباره رشد و خود نمایی ننماید؟.
اهمیت موضوع در همین جاست. همچنانکه تاریخ تکرار شده است حوادث تاریخی نیز همچنان در شرایط مساعد همانند گذشته خلق شده و خود نمایی کرده است. لازم است باهوشیاری جامعه و هشدار به نهادهای اجتماعی که میتوانند از روند بروز حوادث و فجایاجلوگیری نمایند مرتب مراتب را تذکر داد و آنها را آماده نمود که بطور قطع و یقین از بروز و پیش آمد فجایع جلو گیری گردد.
بحث مسئله مسائل مناطق آذربایجان غربی درست یکی از همان مسائل حساس و حاد هست که بزنگاهی خود نمایی کرده و همچنان محتمل است خود نمایی کند. و این ادعا تجربه تکرار دهها بار این حادثه در گذشته نه چندان دور تاریخ این منطقه بلا خیز است.
تعدادی از اشخاصی در نقده یا سولدوز که عمدتا هم بقول خودشان قراپاپاق هستند ناراحت و نگران از طرح و بیان فاجعه جنگ نقده در 1358.1.31 می باشند. اما این افراد شاید بدلیل عدم آگاهی به مسائل گذشته تاریخ و یا علاقه وافر به خواب ندانم کاری چنین می پندارند که تمام موضوع جنگ نقده همان اتفاقی است که چند سال پیش اتفاق روی داد و تعدادی شاهد آن واقعه بودند و یا از بزرگان و شاهدان خود شنیده اند. بدون اینکه از گذشته ها چیزی بدانند و یا تحلیلی بر موضوع داشته باشند.
واقعیت موضوع جنگ نقده حتی این نیست که دوست ارجمند ما جناب یگانه آنرا با عنوان (جنگ نقده) به نگارش در آورده اند بلکه آن نوشته حوادث و اتفاقات سه روزه این ماجرا است.
آن چیزی که در طول اقامت. 200 ساله قراپاپاقها از بدو ورود در این منطقه بوقوع پیوسته است ریشه عمیقی در دل تاریخ منطقه دارد.
جنگ سال 1358 اولین این حادثه شوم نبود که واکاوی نشود و اعتمادی هم نیست با توجه به هیستری و روندی که برای توسعه خاکی که مدعیان دارند آخرین این فاجعه نیز باشد.
در واقع جنگ نقده تا بحال دهها بار تکرار شده است و آخرین آن در سال 1358 اتفاق افتاده است.
من به علاقه مندان این موضوع جهت آگاهی و اطلاع نسبی مطالعه بخش آخر کتاب فرود خسروی را پیشنهاد می کنم . همان بخش دوباره نویسی شده کتابچه (حرب الحسن) یادداشتها و یادگار بزرگ مردی از قراپاپاق حسنخان سرتیپ فرمانده سوار قراپاپاق ها که 70 سال برروی زین اسب نشست و برای حفظ حریم و تمامیت ارضی و ناموس قراپاپاق و سولدوز پاسداری داد و بی امان با غارتگران و دزدان مال و مواشی مردم جنگید و تجربیات خود را در آن کتابچه و بیادگار گذاشته است و منبع خوبی برای آگاهی و مطالعه است.
آری جنگ نقده زمانی شروع شد که نقی خان سرتیپ بجای اجرای فرمان عباس میرزا و دفع بلباسها دلسوزی کرد و طایفه مامش را بنا به درخواست آنها زیر بال گرفت و به عباس میرزا قول داد که آنها را زیر فرمان آورده و ملتی مطیع و وفاداری برای حاکمیت نماید. اما نشد و جنگ نقده از همان زمان چاشنی خورد.
جنگ نقده زمانی شروع شد که همان پناه جویان که تمام امنیت خود از خیر سر جانبازان و قهرمانان قراپاپاق بدست آورده بودند به محض مرگ نقیخان سرتیپ ازدهام آورده قلعه مهدیخان فرزند نقیخان را برسرش خراب کردند.
و بعدها دهها حوادث ریز و درشت از سال 1200 تا 1250 که نگارش آن خارج از حوصله این مقال است پیش آوردند.
یا جنگ نقده زمانی شروع شد که عزیزخان مکری با تمام حرص و ولع کل املاک ساوجبلاغ را تملک نموده بود قصد تملک خاک سولدوز را داشت و برای تسلط به آن با همکاری برادر زاده اش پاشاخان شجاع الملک حاکم ساجبلاغ و با هم دستی فرد شروری چون حمزه آقا منگور قصد نابودی سوار قراپاپاق را کرد و در یک ماموریت ساختگی 75 تن از بهترین نیروهای سوار و پیاده قراپاپاق را در نزدیکی ساوجبلاغ به قتل رساند و تنها با هوشیاری حسنخان سرتیپ بود نتوانست منطقه سولدوز را قتل و غارت و نابود کند.
جنگ نقده زمانی اتفاق افتاد که عبدالقادر شمزینی پسر دوم شیخ عبیدالله چهار نعل با اسبان و غارتگران همراه خود خاک سولدوز را از دربند تا ممیند جولانگاه خود کردند و دهها نفر از فرزندان این ملت در جنگ و مقابله با آنها کشته شدند و صدها خانوار از ناامنی و وحشت به مکانهایی دور پناه بردند.
جنگ نقده زمانی پیش آمد که عمرخان شکاک و شیخ طه فرزند شیخ عبدالقادر شمزینی بدستور اسماعیل سمیتقو
تا داخل حرم رئیس ایل قراپاپاق (رشیدالسلطنه) پیش رفتند و تمامی هستی خانواده ها را در روستاها و خود نقده به غارت بردند و حتی به البسه اهل حرم و قنداق نوزادان نیز رحم نکردند. و فردای آن روز شیخ طه فرزند عبدالقادر روی پل راهدانه ایستاده و کرکری خوانده و می گفت امروز تقاص پدرم (شیخ عبدالقادر) را از قراپاپاق ها گرفتم. در آن فاجعه که رسما یک نسل کشی تمام عیار اتفاق افتاد و جمعیت تقریبا ۳۵ الی ۴۰۰۰۰ نفری سولدوز تمام عیار غارت شده و بی خانمان گشتند و خرابه های خانه هایشان نیز به آتش کشیده شد. تا دیگربار امیدی برای بازگشت نداشته باشند و پس از سه سال آوارگی دو سوم جمعیت زنده مانده به سولدوز مراجعت نمودند بقیه آنها نابود شده بودند و برای پر کردن جای خالی آنان و هم چنین حمایت از یک ملت به افلاس رسیده دو طایفه از عشایری حیدرلو و اینانلو را از مناطق سهند به سولدوز انتقال دادند.
اما مهمترین واقعیت این است که جنگ نقده زمانی شروع شد که دو دانگ از ملک قصبه نقده با پول نقد به اهالی خود نقده و قراپاپاق فروخته نشد بلکه در قبال بدهی دویست تومان به یک کرد پارچه فروش مهابادی بنام ساوجبلاغی داده شد و نطفه همه بدبختیهای مردم سولدوز آن زمان بسته شد و جنگ نقده از همان لحظه آغاز شد.
جنگ نقده زمانی شروع شد که قاضی محمد سولدوز را کردستان فرض نمود و در قصبه نقده کمیته جمهوری مهاباد را با همدستی کسانی ( ... ) در نقده مستقر نمود و سید احمد شمزینی فرزند شیخ طه معروف را از عراق دعوت کرده و در راس کمیته مرکزی نقده نشاند و مسئول کمیته نقده را دستگیر و در مرغدانی حبس کرده و توسط عوامل شان شکنجه نمودند.
جنگ نقده تنها اجرای یک متینگ ساده حزب دمکرات و غیره ذالک در نقده نبود بلکه آن چیزی بود که ملا صالح بجد ادعایش را می کرد. اما این نیت بدست جاهلی چون قاسملو که با تمام ادعاهایش در یک کشتار کور بدام افتاده بود, اجرایی شد.
جنگ نقده; جنگ نقده نبود اهداف توسعه طلبی خاک و یک پاکسازی قومی بود هرچند در این جنایت ضد بشری تعداد زیادی از مردم بی گناه قربانی آن شدند اما اهداف عاملان و عامدان آنچنان که طرح شده بود به نتیجه نرسید و با هدف آنها بپایان نیامد.
بلکه با شهامت و شجاعت و مقاومت جانکاه مردم نقده و با شکست توطعه گران و توسعه طلبان بپایان آمد.
بیاد کشته شدگان مظلوم سال 1358 شهرستان نقده 1399.1.28
✍اسفندیار حاجیلو
[20/4 03:52] اسفندیار حاجیلو: جنایت در شهرستان نقده و قتل عام خانواده استوار شکوهی در منزل در ۳۱ فروردین سال ۱۳۵۸
استوار غلامحسین شکوهی از ترکان استان خراسان شمالی و باز نشسته ارتش از لشکر 64 اورمیه و پادگان قوشچی بود . سرنوشتی با طول و تفسیر زیاد استوار شکوهی را کشانده و آورده و شریک زندگی خویش را از نقده انتخاب کرده بود وی با دختر مرحوم محمود علیزاده حاج باغلویی ازدواج کرده و از این زندگی صاحب دو دختر و دو پسر شده بود و یک پسر و یک دختر نیز از دیگر همسرش داشت که جمعا 6 بچه داشتند سالهای 52. 1353 استوار شکوهی بازنشسته شده و در روستای عظیم خانلو در سولدوز مسکن گزید و شروع کرد همچون روستائیان به دامداری سنتی و همچنین مرغداری کوچکی بصورت خانگی نیز راه انداخت چندی گذشت زندگی در روستا با روحیاتش سازگار نشد در خود نقده در خیابان چیانه زمین مسکونی خریده خانه ساخت و از سال 1356 و در شهر ساکن شد. فرزند بزرگ استوار شکوهی بنام محمود شکوهی از سالی که وارد روستا شدند با هم سن و سال بودیم با هم دوست شدیم و در تمام اوقات فراغت با هم بودیم. سال 1358 سال سوم دبیرستان بودیم من در دبیرستان رازی و ایشان در دبیرستان نظامی درس میخواندیم . تمام روزهای اول انقلاب را با هم بودیم آخر بهمن ماه بود بدلیل نگرانی های داخل شهر پی آمدهای اول انقلاب, نگرانی های حوزه اطراف شهر, تردد مسلح محصلین به مدرسه, سبب شد مدارس تق و لق گردد. هر کس بدور از غوغاهای داخل شهر در محیط خود مشغول کار زندگی خویش بود اوایل روزهای اسفندماه 57 بود یک روز تفریحی و بیشتر برای درد دل کردن رفتیم کوه. همانجا تصمیم گرفتیم بعد از سه روز با هم برویم تهران. اما سه روز بعد من رفتم ترمینال بلیط تهیه کردم ولی محمود نیامد من با پسر دایی ام به اتفاق هم رفتیم تهران تا روز یکم اردیبهشت 1358 تهران بودیم اخبار جنگ و درگیری نقده راعصر در میدان شهیاد آنروزی شنیدیم و همان شب حرکت کردیم و صبح ساعت 10 در نقده بودیم آشفتگی شهر تمام آرامش ما را به هم ریخته بود من تنها مشغولیت فکریم این بود که هرچه سریع تر محمود را ببینم و اخبار و اطلاعات شهر را از وی بگیرم.
تا داخل حرم رئیس ایل قراپاپاق (رشیدالسلطنه) پیش رفتند و تمامی هستی خانواده ها را در روستاها و خود نقده به غارت بردند و حتی به البسه اهل حرم و قنداق نوزادان نیز رحم نکردند. و فردای آن روز شیخ طه فرزند عبدالقادر روی پل راهدانه ایستاده و کرکری خوانده و می گفت امروز تقاص پدرم (شیخ عبدالقادر) را از قراپاپاق ها گرفتم. در آن فاجعه که رسما یک نسل کشی تمام عیار اتفاق افتاد و جمعیت تقریبا ۳۵ الی ۴۰۰۰۰ نفری سولدوز تمام عیار غارت شده و بی خانمان گشتند و خرابه های خانه هایشان نیز به آتش کشیده شد. تا دیگربار امیدی برای بازگشت نداشته باشند و پس از سه سال آوارگی دو سوم جمعیت زنده مانده به سولدوز مراجعت نمودند بقیه آنها نابود شده بودند و برای پر کردن جای خالی آنان و هم چنین حمایت از یک ملت به افلاس رسیده دو طایفه از عشایری حیدرلو و اینانلو را از مناطق سهند به سولدوز انتقال دادند.
اما مهمترین واقعیت این است که جنگ نقده زمانی شروع شد که دو دانگ از ملک قصبه نقده با پول نقد به اهالی خود نقده و قراپاپاق فروخته نشد بلکه در قبال بدهی دویست تومان به یک کرد پارچه فروش مهابادی بنام ساوجبلاغی داده شد و نطفه همه بدبختیهای مردم سولدوز آن زمان بسته شد و جنگ نقده از همان لحظه آغاز شد.
جنگ نقده زمانی شروع شد که قاضی محمد سولدوز را کردستان فرض نمود و در قصبه نقده کمیته جمهوری مهاباد را با همدستی کسانی ( ... ) در نقده مستقر نمود و سید احمد شمزینی فرزند شیخ طه معروف را از عراق دعوت کرده و در راس کمیته مرکزی نقده نشاند و مسئول کمیته نقده را دستگیر و در مرغدانی حبس کرده و توسط عوامل شان شکنجه نمودند.
جنگ نقده تنها اجرای یک متینگ ساده حزب دمکرات و غیره ذالک در نقده نبود بلکه آن چیزی بود که ملا صالح بجد ادعایش را می کرد. اما این نیت بدست جاهلی چون قاسملو که با تمام ادعاهایش در یک کشتار کور بدام افتاده بود, اجرایی شد.
جنگ نقده; جنگ نقده نبود اهداف توسعه طلبی خاک و یک پاکسازی قومی بود هرچند در این جنایت ضد بشری تعداد زیادی از مردم بی گناه قربانی آن شدند اما اهداف عاملان و عامدان آنچنان که طرح شده بود به نتیجه نرسید و با هدف آنها بپایان نیامد.
بلکه با شهامت و شجاعت و مقاومت جانکاه مردم نقده و با شکست توطعه گران و توسعه طلبان بپایان آمد.
بیاد کشته شدگان مظلوم سال 1358 شهرستان نقده 1399.1.28
✍اسفندیار حاجیلو
[20/4 03:52] اسفندیار حاجیلو: جنایت در شهرستان نقده و قتل عام خانواده استوار شکوهی در منزل در ۳۱ فروردین سال ۱۳۵۸
استوار غلامحسین شکوهی از ترکان استان خراسان شمالی و باز نشسته ارتش از لشکر 64 اورمیه و پادگان قوشچی بود . سرنوشتی با طول و تفسیر زیاد استوار شکوهی را کشانده و آورده و شریک زندگی خویش را از نقده انتخاب کرده بود وی با دختر مرحوم محمود علیزاده حاج باغلویی ازدواج کرده و از این زندگی صاحب دو دختر و دو پسر شده بود و یک پسر و یک دختر نیز از دیگر همسرش داشت که جمعا 6 بچه داشتند سالهای 52. 1353 استوار شکوهی بازنشسته شده و در روستای عظیم خانلو در سولدوز مسکن گزید و شروع کرد همچون روستائیان به دامداری سنتی و همچنین مرغداری کوچکی بصورت خانگی نیز راه انداخت چندی گذشت زندگی در روستا با روحیاتش سازگار نشد در خود نقده در خیابان چیانه زمین مسکونی خریده خانه ساخت و از سال 1356 و در شهر ساکن شد. فرزند بزرگ استوار شکوهی بنام محمود شکوهی از سالی که وارد روستا شدند با هم سن و سال بودیم با هم دوست شدیم و در تمام اوقات فراغت با هم بودیم. سال 1358 سال سوم دبیرستان بودیم من در دبیرستان رازی و ایشان در دبیرستان نظامی درس میخواندیم . تمام روزهای اول انقلاب را با هم بودیم آخر بهمن ماه بود بدلیل نگرانی های داخل شهر پی آمدهای اول انقلاب, نگرانی های حوزه اطراف شهر, تردد مسلح محصلین به مدرسه, سبب شد مدارس تق و لق گردد. هر کس بدور از غوغاهای داخل شهر در محیط خود مشغول کار زندگی خویش بود اوایل روزهای اسفندماه 57 بود یک روز تفریحی و بیشتر برای درد دل کردن رفتیم کوه. همانجا تصمیم گرفتیم بعد از سه روز با هم برویم تهران. اما سه روز بعد من رفتم ترمینال بلیط تهیه کردم ولی محمود نیامد من با پسر دایی ام به اتفاق هم رفتیم تهران تا روز یکم اردیبهشت 1358 تهران بودیم اخبار جنگ و درگیری نقده راعصر در میدان شهیاد آنروزی شنیدیم و همان شب حرکت کردیم و صبح ساعت 10 در نقده بودیم آشفتگی شهر تمام آرامش ما را به هم ریخته بود من تنها مشغولیت فکریم این بود که هرچه سریع تر محمود را ببینم و اخبار و اطلاعات شهر را از وی بگیرم.
خانه یکی از اقوام ما چهار راه فتوحی پشت شهربانی بود من سری به آنجا زدم مادر و عمه ام در خانه نشسته گریه می کردند پرسیدم چی شده گفتند پدر و پسر عمویت را کردها گروگان گرفته و برده اند. اوضاع روحیم دیگر بدتر شد. برگشتم بروم محمود ببینم سر چهار راه یکی از دوستانم را دیدم اوضاع را پرسیدم گفت خانواده استوار شکوهی را قتل عام کردند. پرسیدم کسی کشته شده؟ گفت آری محمود و یک نفر مهمانشان کشته شده اند. واقعا أن لحظه برایم قابل تحمل نبود خواستم به منزلشان سری بزنم گفتند جنازه ها را امروز تخلیه کردند و بردند شیرخورشید. رفتم شیر خورشید اجساد زیادی تل انبار شده بود با نشانی هایی که گرفتم دیگر جای شبهه نمانده بود محمود همان کت چرمی که در همان آخرین دیدارمان تازه خریده بود تنش بود شکاف تیری که از شکمش خورده و از پشتش بیرون أمده بود همانند جگر پاره پاره اش دل هر انسانی را پاره میکرد. من تمام حرفهای نزده ام در دلم حبس شد زبانم از درد بند آمده بود. و دیگر بار سالها این صحبت و راز با کسی باز نشد. استوار شکوهی چند روز بعد از جنگ خانواده خود را برداشت با مقداری اساس برای همیشه از نقده رفت به ولایت خودشان. این راز در دلم 40 سال بود سنگینی میکرد تا اینکه سال 1398 برادر خانم شکوهی و دایی محمود بنام زیاد علیزاده در نقده مرحوم شد توسط یکی از دوستان اطلاع یافتم که مادر و برادر محمود قراراست برای مجلس ترحیم بیایند نقده و خودم را آماده کردم با آنها مصاحبه کنم. با زحمت یکی از دوستان این ماموریت انجام گرفت و راز سنگین این جنایت که 40 سال بود بر روی دلم سنگینی میکرد باز شد. با مادر محمود و هم برادرش و هم پسر خاله مادرش که أنروز در کنار محمود بودند با هر سه نفر مصاحبه کردم .
این مطلب که بیان می شود تلفیقی از صحبت سه نفر (خانم نجیبه مادر و آقای مقصود برادر محمود و شیرزاد صادقی پسرخاله مادر محمود که در واقع آن روز همراه محمود بوده است.
بعد از گذشت چهل سال با تمام سنگینی غمی که در دل خود احساس میکردم به سراغ دیدار مادر و برادر عزیزترین دوست دوران کودکی و نوجوانی جوانیم که چهل چهار سال پیش با شقی ترین اعمال انسانی از ما جدا شده بود رفتم.
مادر پیری که موقع بیان چگونگی فاجعه لبانش می لرزید و اشگ از رخش چون سیلابی جاری می شد و تنها چیزی که از فرزند ارشد خانه اش برایش یادگار مانده بود نام محمود بود که سر هرکلمه بر زبان می آورد. پرسیدم مادر چی شد؟. آنروز چه اتفاقی افتاد؟
با هزار آه جانکاه شروع می کند و واقعه را تعریف می کند.🥀🥀
این روایت گفتار تلفیقی از صحبت سه نفر (خانم نجیبه مادر و آقای مقصود برادر محمود و شیرزاد) است.
شکوهی برای سرکشی اقوامش به مشهد رفته بود. مهمانی بنام مشهدی حسین اهل نکا مازندران داشتیم پایش را در تهران عمل کرده بودند و بعلت ضایعه یک پایش را از زانو بریده بودند خانمش اهل این مناطق بود آقای شکوهی آنها را دعوت کرده بود خانه مان چند روزی اینجا بمانند. پسر بزرگم محمود از صبح خانه نبود گویا با شیرزاد پسرخاله ام رفته بودند به جمعه بازار نقده سری بزنند. با مشاهده دسته های مسلح در خیابانهای شهر شیرزاد می گوید; محمود گفت: برگردیم خانه مادر و خواهرم تنها هستند اوضاع شلوغ است اتفاقی می افتد آنها می ترسند محمود شیرزا قبل از شروع تیراندازی از نزدیکی استادیوم برمی گردند بطرف خانه. مقصود نیز خانه بوده است با دو نفر میهمان نهار خورده در حال استراحت بودیم که یکباره درب حیات ما به رگبار بسته شد قفل در را شکسته خودشان وارد حیاط خانه شدند در و دیوار را باز بستند به گلوله. محمود بلند شد در خانه را باز کرد که بگوید چرا اینچنین می کنید .بجای پاسخ اولین گلوله از نزدیکی قلب به شکم محمود اصابت نمود و از پشتش بیرون أمد. محمود همچون فانوسی بی صدا خم شد و خاموش افتاد. اشرار وارد خانه شدند. مهمانمان با تکیه بر عصا از سمت آشپزخانه بلند شد اعتراض کند دومین گلوله بر پیشانی وی اصابت کرد و او نیز وسط خانه نقش بر زمین شد. دختر بزرگم خواست برادر تیر خورده اش را بلند کند با قنداق تفنگ کوبیدند بر سرش او نیز کنار برادرش نقش زمین افتاد. نمی دانستیم چه بگوییم شیرزاد و مقصود از اطاق دیگر از پنجره به بیرون می پرند حیاط پر مسلح بود در حیاط خانه اتاقکی برسم قدیم برای تنور و نان پزی داشته اند. مقصود می گوید من رفتم داخل تنور قائم شدم اما شیرزاد را می گیرند یکی می خواهد تیری بر سرش خالی کند.شیرزاد می گوید: من با گریه و لرز گفتم من مهمان این خانه هستم بعد می گفت. حدس زدم یکی از همان افراد هم محلی ما بود محل شیرزاد محل سنی نشین بود وی به همین دلیل شاید مانع کشته شدنش می شود. و می گوید دو نفر کشتیم بس است.
این مطلب که بیان می شود تلفیقی از صحبت سه نفر (خانم نجیبه مادر و آقای مقصود برادر محمود و شیرزاد صادقی پسرخاله مادر محمود که در واقع آن روز همراه محمود بوده است.
بعد از گذشت چهل سال با تمام سنگینی غمی که در دل خود احساس میکردم به سراغ دیدار مادر و برادر عزیزترین دوست دوران کودکی و نوجوانی جوانیم که چهل چهار سال پیش با شقی ترین اعمال انسانی از ما جدا شده بود رفتم.
مادر پیری که موقع بیان چگونگی فاجعه لبانش می لرزید و اشگ از رخش چون سیلابی جاری می شد و تنها چیزی که از فرزند ارشد خانه اش برایش یادگار مانده بود نام محمود بود که سر هرکلمه بر زبان می آورد. پرسیدم مادر چی شد؟. آنروز چه اتفاقی افتاد؟
با هزار آه جانکاه شروع می کند و واقعه را تعریف می کند.🥀🥀
این روایت گفتار تلفیقی از صحبت سه نفر (خانم نجیبه مادر و آقای مقصود برادر محمود و شیرزاد) است.
شکوهی برای سرکشی اقوامش به مشهد رفته بود. مهمانی بنام مشهدی حسین اهل نکا مازندران داشتیم پایش را در تهران عمل کرده بودند و بعلت ضایعه یک پایش را از زانو بریده بودند خانمش اهل این مناطق بود آقای شکوهی آنها را دعوت کرده بود خانه مان چند روزی اینجا بمانند. پسر بزرگم محمود از صبح خانه نبود گویا با شیرزاد پسرخاله ام رفته بودند به جمعه بازار نقده سری بزنند. با مشاهده دسته های مسلح در خیابانهای شهر شیرزاد می گوید; محمود گفت: برگردیم خانه مادر و خواهرم تنها هستند اوضاع شلوغ است اتفاقی می افتد آنها می ترسند محمود شیرزا قبل از شروع تیراندازی از نزدیکی استادیوم برمی گردند بطرف خانه. مقصود نیز خانه بوده است با دو نفر میهمان نهار خورده در حال استراحت بودیم که یکباره درب حیات ما به رگبار بسته شد قفل در را شکسته خودشان وارد حیاط خانه شدند در و دیوار را باز بستند به گلوله. محمود بلند شد در خانه را باز کرد که بگوید چرا اینچنین می کنید .بجای پاسخ اولین گلوله از نزدیکی قلب به شکم محمود اصابت نمود و از پشتش بیرون أمد. محمود همچون فانوسی بی صدا خم شد و خاموش افتاد. اشرار وارد خانه شدند. مهمانمان با تکیه بر عصا از سمت آشپزخانه بلند شد اعتراض کند دومین گلوله بر پیشانی وی اصابت کرد و او نیز وسط خانه نقش بر زمین شد. دختر بزرگم خواست برادر تیر خورده اش را بلند کند با قنداق تفنگ کوبیدند بر سرش او نیز کنار برادرش نقش زمین افتاد. نمی دانستیم چه بگوییم شیرزاد و مقصود از اطاق دیگر از پنجره به بیرون می پرند حیاط پر مسلح بود در حیاط خانه اتاقکی برسم قدیم برای تنور و نان پزی داشته اند. مقصود می گوید من رفتم داخل تنور قائم شدم اما شیرزاد را می گیرند یکی می خواهد تیری بر سرش خالی کند.شیرزاد می گوید: من با گریه و لرز گفتم من مهمان این خانه هستم بعد می گفت. حدس زدم یکی از همان افراد هم محلی ما بود محل شیرزاد محل سنی نشین بود وی به همین دلیل شاید مانع کشته شدنش می شود. و می گوید دو نفر کشتیم بس است.
اما مادر محمود می گوید بعد از اینکه وارد خانه شدند تمام فرش جاجیم و رخت خوابهای ما را با تیر و قمه تکه پاره کردند و همه خانه را به هم ریختند و تکرارا به من می گفتند تفنگ و بیسیم دارید آنها را تحویل ما بدهید. و من در جواب ناله کنان می گفتم ما همچون چیزهایی در خانه نداریم. ولی کسی باور نمی کرد.
داخل خانه ما در یک لحظه با خون و دود باروت و مرمی فشنگ و جسم بی جان دو نفر به هم أغشته و به ویرانه ای تبدیل شد. من دو نفر از افراد مسلح مهاجم را که بقیه را راهنمایی می کردند شناختم . زن و شوهری بودند در همسایگی دیوار به دیوار ما بودند. حتی از نظر مالی مقداری ضعیف بودند و در موقع ساختن خانه آقای شکوهی کمک زیادی از نظر مادی به آنها کرده بود و أنها جواب محبت های ما را می دادند. البته بعد پایان درگیری دیگر آن دو نفر در نقده دیده نشدند. بقولی کوچ کردند و رفتند. مهاجمین رفتند من با پسرم و پسر خاله ام با سه دختر و خانم مهمانمان بود هفت نفر به داخل حمام خانه پناه بردیم و در را از پشت بستیم و تا فردا بعد از ظهر جرات باز کردن در حمام را نداشتیم تا فردا ظهر آنجا ماندیم و دو جنازه در وسط خانه. سر ظهر بود دوباره درب خانه ما بصدا در آمد از ترس جواب نمی دادیم تکرارا درب را زدند بعد دو نفر وارد حیاط شدند ما را صدا می کردند ما نفسمان را حبس می کردیم تا اینکه یکی از این افراد گفت ما أمده ایم کمکتان کنیم کجایید جواب بدهید و من در را باز کردم دیدم دو نفر مسلح است گفتند نترسید آمده ایم به شما کمک کنیم. من و با بچه ها و آن خانم مهمان را سوار کرده از خانه بیرون بردند.من گفتم خانه پدریم در کوی فرهنگیان است ما را أنجا برسانید. ما را بردند آنجا و جنازه ها در خانه ماندند شب خبری آمد که سر جنازه ها را بریده و برده اند ما شیون بپا کردیم اما فردا صبح که با دونفر از اقوام رفتم خانه سر جنازه ها بر روی تنشان بودند. و بعد جنازه ها را تخلیه کردند و بردند بیمارستان و بعد بردند خاکشان کردند.
بعد از سه روز شکوهی برگشت از اتفاق افتاده جنون پیدا کرد. خانه و زندگی مان را جمع کرد و بردیم مشهد.و با عارضه همین غم فرزندش زیاد عمر نکرد و دق مرگ شد. خانه و چند تا مغازه بر خیابان درست کرده بودیم همه را مفت فروختیم و الان 40 سال است سالی یکی دوماه من برای رفتن بر سر مزار فرزندم می آیم و نقده می مانم. و نمی توانم دل از مزار فرزندم بکنم. جنازه مشهد حسین را بعد ار دوسال برادرانش به شهر خودشان انتقال دادند.
مگر فرزند من و ما چه گناهی را مرتکب شده بودیم این چنین داغی بر دل ما گذاشتند..
✍اسفندیار حاجیلو
داخل خانه ما در یک لحظه با خون و دود باروت و مرمی فشنگ و جسم بی جان دو نفر به هم أغشته و به ویرانه ای تبدیل شد. من دو نفر از افراد مسلح مهاجم را که بقیه را راهنمایی می کردند شناختم . زن و شوهری بودند در همسایگی دیوار به دیوار ما بودند. حتی از نظر مالی مقداری ضعیف بودند و در موقع ساختن خانه آقای شکوهی کمک زیادی از نظر مادی به آنها کرده بود و أنها جواب محبت های ما را می دادند. البته بعد پایان درگیری دیگر آن دو نفر در نقده دیده نشدند. بقولی کوچ کردند و رفتند. مهاجمین رفتند من با پسرم و پسر خاله ام با سه دختر و خانم مهمانمان بود هفت نفر به داخل حمام خانه پناه بردیم و در را از پشت بستیم و تا فردا بعد از ظهر جرات باز کردن در حمام را نداشتیم تا فردا ظهر آنجا ماندیم و دو جنازه در وسط خانه. سر ظهر بود دوباره درب خانه ما بصدا در آمد از ترس جواب نمی دادیم تکرارا درب را زدند بعد دو نفر وارد حیاط شدند ما را صدا می کردند ما نفسمان را حبس می کردیم تا اینکه یکی از این افراد گفت ما أمده ایم کمکتان کنیم کجایید جواب بدهید و من در را باز کردم دیدم دو نفر مسلح است گفتند نترسید آمده ایم به شما کمک کنیم. من و با بچه ها و آن خانم مهمان را سوار کرده از خانه بیرون بردند.من گفتم خانه پدریم در کوی فرهنگیان است ما را أنجا برسانید. ما را بردند آنجا و جنازه ها در خانه ماندند شب خبری آمد که سر جنازه ها را بریده و برده اند ما شیون بپا کردیم اما فردا صبح که با دونفر از اقوام رفتم خانه سر جنازه ها بر روی تنشان بودند. و بعد جنازه ها را تخلیه کردند و بردند بیمارستان و بعد بردند خاکشان کردند.
بعد از سه روز شکوهی برگشت از اتفاق افتاده جنون پیدا کرد. خانه و زندگی مان را جمع کرد و بردیم مشهد.و با عارضه همین غم فرزندش زیاد عمر نکرد و دق مرگ شد. خانه و چند تا مغازه بر خیابان درست کرده بودیم همه را مفت فروختیم و الان 40 سال است سالی یکی دوماه من برای رفتن بر سر مزار فرزندم می آیم و نقده می مانم. و نمی توانم دل از مزار فرزندم بکنم. جنازه مشهد حسین را بعد ار دوسال برادرانش به شهر خودشان انتقال دادند.
مگر فرزند من و ما چه گناهی را مرتکب شده بودیم این چنین داغی بر دل ما گذاشتند..
✍اسفندیار حاجیلو
Forwarded from کانال اطلاعرسانی اکبر اعلمی/خط آزادگی
🔘 وحدت و همبستگی ملی، فدای حذف هویتها شد؟
✍ #اکبر_اعلمی
در چند دهه گذشته، به بهانه «یکدستسازی ملی»، بسیاری از نامهای اصیل و تاریخی شهرها و روستاها در مناطق ترکنشین، کردنشین، عربنشین و بلوچنشین تغییر یافتند؛ از «خیاو» و «قوشاچای» گرفته تا «ساووجبلاغ»، «سولی» و «بایندر». گرچه این روند از دوران پهلوی آغاز شد، اما اثرات منفی آن در جمهوری اسلامی نیز ادامه یافت و زخمِ بیتوجهی به هویت و زبان اقوام هنوز التیام نیافته است.
نام، تنها یک واژه نیست؛ شناسنامه جمعی یک ملت است. همچنانکه دفاع از نام «خلیج فارس»، دفاع از نامی است که هزاران سال قدمت دارد، نامهای محلی نیز بخشی از حافظه تاریخی و ریشه فرهنگی مردماند. وقتی این شناسنامههای ریشهدار پاره میشوند، چگونه میتوان از مردم انتظار داشت که به شناسنامه ملی احترام بگذارند؟
اگر امروز شوربختانه برخی اقوام نسبت به نامهایی چون «خلیج فارس» بیتفاوت شدهاند یا حتی واکنش منفی نشان میدهند، این بیتفاوتی نه از بیوطنی، که از زخمی برمیخیزد که دیده نشد؛ از ریشههایی که کنده شدند. این واکنشها، بازتاب حذف و بیتوجهی به هویتهاییست که سالها نادیده گرفته شدند؛ سیاستهایی که اکنون در رفتارهای اجتماعی، فرهنگی، ورزشی و سیاسی خود را نشان میدهند.
نتیجه این سیاستها، چیزی جز ازخودبیگانگی هویتی، تضعیف حس تعلق به کشور، شکاف میان قومیت و حاکمیت، و اعتراضهای هویتی در پوشش نمادهای فرهنگی نبوده است. شعارهایی که از دل برخی میادین ورزشی و زمینهای فوتبال بلند میشوند، صدای همان نامها و زبانهای دفنشدهاند؛ فریادهایی که دیگر جایی برای شنیدهشدن ندارند.
و این فقط آذربایجان نیست. در کردستان، خوزستان و بلوچستان نیز بسیاری از نامهای بومی پاک شدند؛ و دلخوریها و شکافها، به نمادهای رسمی وحدت هم سرایت کرده است. وقتی زبان و نام یک قوم نادیده گرفته میشود، چگونه باید از آنان انتظار داشت که پرچم و شعار رسمی را بیچالش بر دوش کشند؟
طرفه آنکه این سیاستها نهتنها وحدت ملی نساختند، بلکه هویتهای محلی را به حاشیه راندند و زمینهساز واگرایی شدند. امروز ما وارث همان زخمهاییم؛ حتی وقتی از «خلیج فارس» سخن میگوییم، میبینیم همه با ما همراه نیستند… نه چون خلیج، خلیج نیست؛ بلکه چون سیاست، سیاستِ حذف بود.
▫️پنجشنبه، ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴
🔹لینکهای مرتبط:
www.tg-me.com/alami_akbar/3062
www.tg-me.com/alami_akbar/3063
www.tg-me.com/alami_akbar/3064
#اکبر_اعلمی
@alami_akbar
✍ #اکبر_اعلمی
در چند دهه گذشته، به بهانه «یکدستسازی ملی»، بسیاری از نامهای اصیل و تاریخی شهرها و روستاها در مناطق ترکنشین، کردنشین، عربنشین و بلوچنشین تغییر یافتند؛ از «خیاو» و «قوشاچای» گرفته تا «ساووجبلاغ»، «سولی» و «بایندر». گرچه این روند از دوران پهلوی آغاز شد، اما اثرات منفی آن در جمهوری اسلامی نیز ادامه یافت و زخمِ بیتوجهی به هویت و زبان اقوام هنوز التیام نیافته است.
نام، تنها یک واژه نیست؛ شناسنامه جمعی یک ملت است. همچنانکه دفاع از نام «خلیج فارس»، دفاع از نامی است که هزاران سال قدمت دارد، نامهای محلی نیز بخشی از حافظه تاریخی و ریشه فرهنگی مردماند. وقتی این شناسنامههای ریشهدار پاره میشوند، چگونه میتوان از مردم انتظار داشت که به شناسنامه ملی احترام بگذارند؟
اگر امروز شوربختانه برخی اقوام نسبت به نامهایی چون «خلیج فارس» بیتفاوت شدهاند یا حتی واکنش منفی نشان میدهند، این بیتفاوتی نه از بیوطنی، که از زخمی برمیخیزد که دیده نشد؛ از ریشههایی که کنده شدند. این واکنشها، بازتاب حذف و بیتوجهی به هویتهاییست که سالها نادیده گرفته شدند؛ سیاستهایی که اکنون در رفتارهای اجتماعی، فرهنگی، ورزشی و سیاسی خود را نشان میدهند.
نتیجه این سیاستها، چیزی جز ازخودبیگانگی هویتی، تضعیف حس تعلق به کشور، شکاف میان قومیت و حاکمیت، و اعتراضهای هویتی در پوشش نمادهای فرهنگی نبوده است. شعارهایی که از دل برخی میادین ورزشی و زمینهای فوتبال بلند میشوند، صدای همان نامها و زبانهای دفنشدهاند؛ فریادهایی که دیگر جایی برای شنیدهشدن ندارند.
و این فقط آذربایجان نیست. در کردستان، خوزستان و بلوچستان نیز بسیاری از نامهای بومی پاک شدند؛ و دلخوریها و شکافها، به نمادهای رسمی وحدت هم سرایت کرده است. وقتی زبان و نام یک قوم نادیده گرفته میشود، چگونه باید از آنان انتظار داشت که پرچم و شعار رسمی را بیچالش بر دوش کشند؟
طرفه آنکه این سیاستها نهتنها وحدت ملی نساختند، بلکه هویتهای محلی را به حاشیه راندند و زمینهساز واگرایی شدند. امروز ما وارث همان زخمهاییم؛ حتی وقتی از «خلیج فارس» سخن میگوییم، میبینیم همه با ما همراه نیستند… نه چون خلیج، خلیج نیست؛ بلکه چون سیاست، سیاستِ حذف بود.
▫️پنجشنبه، ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴
🔹لینکهای مرتبط:
www.tg-me.com/alami_akbar/3062
www.tg-me.com/alami_akbar/3063
www.tg-me.com/alami_akbar/3064
#اکبر_اعلمی
@alami_akbar
Telegram
کانال اطلاعرسانی اکبر اعلمی/خط آزادگی
🔘 «حافظهفروشی به سبک ترامپ: رویکردی تجاری در برابر تاریخ»
✍ اکبر_اعلمی
🔻رئیسجمهور آمریکا اخیراً گفته که هنوز درباره «نام» خلیج فارس تصمیم نگرفته و منتظر گزارشهاست! تو گویی خلیجی که از قرن پنجم پیش از میلاد یعنی ۲۵۰۰ سال پیش، به نام «خلیج فارس» شناخته…
✍ اکبر_اعلمی
🔻رئیسجمهور آمریکا اخیراً گفته که هنوز درباره «نام» خلیج فارس تصمیم نگرفته و منتظر گزارشهاست! تو گویی خلیجی که از قرن پنجم پیش از میلاد یعنی ۲۵۰۰ سال پیش، به نام «خلیج فارس» شناخته…
معیارهای یونسکو و سیاستهای آبی در ایران؛ انتقال آب یا انتقال بحران؟!
✍محمد نوری
یونسکو در سال 1999 میلادی، پنج معیار اساسی برای ارزیابی طرحهای انتقال آب بینحوضهای وضع نموده است:
معیار 1: حوضه آبریز مقصد با وجود استفاده از منابع جایگزین تأمین آب و انجام تمامی اقدامات منطقی برای کاهش تقاضای آن، باز هم در تأمین نیازهای فعلی و آتی دچار کمبود جدی باشد.
معیار 2: توسعه آتی حوضه آبریز مبدأ نبایستی به دلیل کمبود آب با محدودیت چشمگیر روبرو گردد. اگر حوضه آبریز مقصد، زیانهای وارده به حوضه آبریز مبدأ را جبران نماید، طرح انتقال آب ممکن است توجیهپذیر باشد.
معیار 3: ارزیابی جامع پیامدهای زیستمحیطی باید نشان دهد که سطح معقولی از قطعیت وجود دارد که طرح انتقال به شکل اساسی کیفیت زیستمحیطی حوضه آبریز مبدأ یا مقصد را تخریب نمیکند. چنانچه هزینههای جبران خسارت زیستمحیطی فراهم شود، طرح انتقال ممکن است توجیهپذیر باشد.
معیار 4: ارزیابی جامع پیامدهای اجتماعی و فرهنگی باید نشان دهد که سطح معقولی از قطعیت وجود دارد که طرح انتقال، موجب بروز اختلال اساسی اجتماعی – فرهنگی در حوضه آبریز مبدأ یا مقصد نخواهد شد. با این حال، چنانچه در طرح انتقال پرداخت غرامت برای جبران زیانهای اجتماعی – فرهنگی فراهم شود، ممکن است توجیهپذیر باشد.
معیار 5: منافع خالص ناشی از اجرای طرح باید بهطور عادلانه بین حوضههای آبریز مبدأ و مقصد تقسیم شود.
با وجود این معیارهای روشن، در عمل شاهدیم که طرحهای انتقال آب در ایران بیشتر بر مبنای ملاحظات فنی و کوتاهمدت طراحی میشوند تا ارزیابی جامع پیامدها. در بسیاری از موارد، منافع اقتصادی و سیاسی آنی بر ملاحظات اکولوژیکی و عدالت اجتماعی ترجیح داده میشود. این در حالی است که تجربیات جهانی نشان میدهد انتقال آب بینحوضهای بدون رعایت این اصول، نه تنها مشکل کمآبی را حل نمیکند، بلکه بحرانهای جدیدی در مناطق مبدأ ایجاد مینماید.
با توجه به این معیارها، باید با دیدهی تردید به طرحهایی چون انتقال آب از سد طالقان به تهران و نیز انتقال آب از حوضه شاهرود به قزوین از طریق احداث سد نگریست. بررسیهای موجود نشان میدهند که در این پروژهها، نه تنها به معیارهای یونسکو (نیاز واقعی و لزوم کاهش تقاضا در مقصد، توسعه پایدار و …) توجهی نشده، بلکه حوضههای مقصد همچنان در مسیر توسعه نامتوازن و افزایش مصرف پیش میروند، بیآنکه مدیریت تقاضا یا بهرهوری آبی اولویت یافته باشد!
در حوضه مبدأ، یعنی طالقان و شاهرود، منابع آبی محدود، زیستبوم شکننده، و وابستگی بالای معیشتی مردم به منابع محلی، نشانگر این است که انتقال آب در حال تحمیل هزینههای سنگین به ساکنان بومی، کشاورزی، و محیطزیست این نواحی است. هیچگونه جبران واقعی یا تضمین بلندمدتی برای توسعه پایدار حوضههای مبدأ در نظر گرفته نشده و گزارشهای زیستمحیطی و اجتماعی این طرحها یا منتشر نمیشوند، یا فاقد دقت و مشارکت واقعی ذینفعان هستند.
به جای هزینه از بیتالمال و سرمایهگذاریهای کلان در پروژههای انتقال آب که عمدتاً موقتی و پرعارضه هستند، میتوان با صرف هزینهای به مراتب کمتر و با مدیریت یکپارچه منابع آب، اصلاح شبکه انتقال و جلوگیری از هدررفت فیزیکی آب، بازچرخانی پساب، اصلاح الگوی مصرف و … راهکارهای پایدارتری برای مقابله با کمآبی ارائه داد. این در حالی است که در بسیاری از طرحهای کنونی، بهویژه در حوضههای مقصد، هیچ برنامه جدی برای بهینهسازی مصرف وجود ندارد!
کانال آب
@ATAnews
✍محمد نوری
یونسکو در سال 1999 میلادی، پنج معیار اساسی برای ارزیابی طرحهای انتقال آب بینحوضهای وضع نموده است:
معیار 1: حوضه آبریز مقصد با وجود استفاده از منابع جایگزین تأمین آب و انجام تمامی اقدامات منطقی برای کاهش تقاضای آن، باز هم در تأمین نیازهای فعلی و آتی دچار کمبود جدی باشد.
معیار 2: توسعه آتی حوضه آبریز مبدأ نبایستی به دلیل کمبود آب با محدودیت چشمگیر روبرو گردد. اگر حوضه آبریز مقصد، زیانهای وارده به حوضه آبریز مبدأ را جبران نماید، طرح انتقال آب ممکن است توجیهپذیر باشد.
معیار 3: ارزیابی جامع پیامدهای زیستمحیطی باید نشان دهد که سطح معقولی از قطعیت وجود دارد که طرح انتقال به شکل اساسی کیفیت زیستمحیطی حوضه آبریز مبدأ یا مقصد را تخریب نمیکند. چنانچه هزینههای جبران خسارت زیستمحیطی فراهم شود، طرح انتقال ممکن است توجیهپذیر باشد.
معیار 4: ارزیابی جامع پیامدهای اجتماعی و فرهنگی باید نشان دهد که سطح معقولی از قطعیت وجود دارد که طرح انتقال، موجب بروز اختلال اساسی اجتماعی – فرهنگی در حوضه آبریز مبدأ یا مقصد نخواهد شد. با این حال، چنانچه در طرح انتقال پرداخت غرامت برای جبران زیانهای اجتماعی – فرهنگی فراهم شود، ممکن است توجیهپذیر باشد.
معیار 5: منافع خالص ناشی از اجرای طرح باید بهطور عادلانه بین حوضههای آبریز مبدأ و مقصد تقسیم شود.
با وجود این معیارهای روشن، در عمل شاهدیم که طرحهای انتقال آب در ایران بیشتر بر مبنای ملاحظات فنی و کوتاهمدت طراحی میشوند تا ارزیابی جامع پیامدها. در بسیاری از موارد، منافع اقتصادی و سیاسی آنی بر ملاحظات اکولوژیکی و عدالت اجتماعی ترجیح داده میشود. این در حالی است که تجربیات جهانی نشان میدهد انتقال آب بینحوضهای بدون رعایت این اصول، نه تنها مشکل کمآبی را حل نمیکند، بلکه بحرانهای جدیدی در مناطق مبدأ ایجاد مینماید.
با توجه به این معیارها، باید با دیدهی تردید به طرحهایی چون انتقال آب از سد طالقان به تهران و نیز انتقال آب از حوضه شاهرود به قزوین از طریق احداث سد نگریست. بررسیهای موجود نشان میدهند که در این پروژهها، نه تنها به معیارهای یونسکو (نیاز واقعی و لزوم کاهش تقاضا در مقصد، توسعه پایدار و …) توجهی نشده، بلکه حوضههای مقصد همچنان در مسیر توسعه نامتوازن و افزایش مصرف پیش میروند، بیآنکه مدیریت تقاضا یا بهرهوری آبی اولویت یافته باشد!
در حوضه مبدأ، یعنی طالقان و شاهرود، منابع آبی محدود، زیستبوم شکننده، و وابستگی بالای معیشتی مردم به منابع محلی، نشانگر این است که انتقال آب در حال تحمیل هزینههای سنگین به ساکنان بومی، کشاورزی، و محیطزیست این نواحی است. هیچگونه جبران واقعی یا تضمین بلندمدتی برای توسعه پایدار حوضههای مبدأ در نظر گرفته نشده و گزارشهای زیستمحیطی و اجتماعی این طرحها یا منتشر نمیشوند، یا فاقد دقت و مشارکت واقعی ذینفعان هستند.
به جای هزینه از بیتالمال و سرمایهگذاریهای کلان در پروژههای انتقال آب که عمدتاً موقتی و پرعارضه هستند، میتوان با صرف هزینهای به مراتب کمتر و با مدیریت یکپارچه منابع آب، اصلاح شبکه انتقال و جلوگیری از هدررفت فیزیکی آب، بازچرخانی پساب، اصلاح الگوی مصرف و … راهکارهای پایدارتری برای مقابله با کمآبی ارائه داد. این در حالی است که در بسیاری از طرحهای کنونی، بهویژه در حوضههای مقصد، هیچ برنامه جدی برای بهینهسازی مصرف وجود ندارد!
کانال آب
@ATAnews
Forwarded from Y A
Hi,
Here's the file "485328_80958_بررسی-اثرات-جاده-میانگذر-بر-اکوسیستم-دریاچه-ارومیه-و-ارائه-طرح-اجرایی-برای-راهکارهای-اصلاحی-مورد-نظر_گزارش نهایی.pdf" for your review.
https://acrobat.adobe.com/id/urn:aaid:sc:AP:03af99fb-2213-4868-bc9b-760540449847
Add your comments and collaborate with others in real time. You don't need to download Acrobat to access the file.
Here's the file "485328_80958_بررسی-اثرات-جاده-میانگذر-بر-اکوسیستم-دریاچه-ارومیه-و-ارائه-طرح-اجرایی-برای-راهکارهای-اصلاحی-مورد-نظر_گزارش نهایی.pdf" for your review.
https://acrobat.adobe.com/id/urn:aaid:sc:AP:03af99fb-2213-4868-bc9b-760540449847
Add your comments and collaborate with others in real time. You don't need to download Acrobat to access the file.
Adobe Acrobat
Adobe Acrobat - 485328_80958_بررسی-اثرات-جاده-میانگذر-بر-اکوسیستم-دریاچه-ارومیه-و-ارائه-طرح-اجرایی-برای-راهکارهای-اصلاحی-مورد-نظر_گزارش…
View this file, and add comments too.
Forwarded from دریاچه ارومیه کاملا قابل احیاست
این نمودار مقایسه مقدار بارشها از سال ۱۳۷۲ تا سال ۱۴۰۰ است با تغییرات سطح آب دریاچه اورمیه
نتیجه مقایسه:
نمودار نشان میدهد کاهش سطح آب دریا به هیچ وجه مربوط به کم شدن بارشها نیست چون روند بارشها تغییر چندانی ندارد.
خط سیر تراز دریاچه غیر از یک بازه زمانی کوتاه همیشه کاهشی است ، بی هیچ رابطه منطقی با مقدار بارشها
https://www.tg-me.com/urmialake_restoration
نتیجه مقایسه:
نمودار نشان میدهد کاهش سطح آب دریا به هیچ وجه مربوط به کم شدن بارشها نیست چون روند بارشها تغییر چندانی ندارد.
خط سیر تراز دریاچه غیر از یک بازه زمانی کوتاه همیشه کاهشی است ، بی هیچ رابطه منطقی با مقدار بارشها
https://www.tg-me.com/urmialake_restoration
Forwarded from Y A
توضیح این تصویر
سال ۴۷ ؛ قانون ملی شدن آب تصویب میشود و هر گونه چاه غیرمجاز باید مسدود شود در حضور دادستان و بدون پرداخت خسارت
سال ۶۱ : به تمام چاههای که قبل از ۶۱ حفر شده اند مجوز میدهند !! به شرطی که ضرری نداشته باشند !!
سال ۸۴ : قانون سال ۶۱ لغو میشود و چاهها تعیین تکلیف میشود !! یعنی باز هم مجوز دادن
سال ۸۹ : چاههای قبل از ۸۵ مجوز داده میشود ! باز هم به شرط بی ضرر بودن ! یعنی یک چیز سلیقه ای و بی قانون و قابل کج و شل کردن 😳
می بینید سال ۴۷ یک قانون محکم و بدون تبصره میدهند ، بعد از انقلاب هم کلا شل و بی برنامه و بدون قانون محکم و منسجم ، روشی که هنوز ادامه دارد و نتیجه اش معلوم نیست چند ده هزار شصت هزار یا صد هزارچاه غیرمجاز فقط در حوضه دریاچه اورمیه است
سال ۴۷ ؛ قانون ملی شدن آب تصویب میشود و هر گونه چاه غیرمجاز باید مسدود شود در حضور دادستان و بدون پرداخت خسارت
سال ۶۱ : به تمام چاههای که قبل از ۶۱ حفر شده اند مجوز میدهند !! به شرطی که ضرری نداشته باشند !!
سال ۸۴ : قانون سال ۶۱ لغو میشود و چاهها تعیین تکلیف میشود !! یعنی باز هم مجوز دادن
سال ۸۹ : چاههای قبل از ۸۵ مجوز داده میشود ! باز هم به شرط بی ضرر بودن ! یعنی یک چیز سلیقه ای و بی قانون و قابل کج و شل کردن 😳
می بینید سال ۴۷ یک قانون محکم و بدون تبصره میدهند ، بعد از انقلاب هم کلا شل و بی برنامه و بدون قانون محکم و منسجم ، روشی که هنوز ادامه دارد و نتیجه اش معلوم نیست چند ده هزار شصت هزار یا صد هزارچاه غیرمجاز فقط در حوضه دریاچه اورمیه است
Forwarded from Y A
توضیح این تصویر
سال ۴۷ ؛ قانون ملی شدن آب تصویب میشود و هر گونه چاه غیرمجاز باید مسدود شود در حضور دادستان و بدون پرداخت خسارت
سال ۶۱ : به تمام چاههای که قبل از ۶۱ حفر شده اند مجوز میدهند !! به شرطی که ضرری نداشته باشند !!
سال ۸۴ : قانون سال ۶۱ لغو میشود و چاهها تعیین تکلیف میشود !! یعنی باز هم مجوز دادن
سال ۸۹ : چاههای قبل از ۸۵ مجوز داده میشود ! باز هم به شرط بی ضرر بودن ! یعنی یک چیز سلیقه ای و بی قانون و قابل کج و شل کردن 😳
می بینید سال ۴۷ یک قانون محکم و بدون تبصره میدهند ، بعد از انقلاب هم کلا شل و بی برنامه و بدون قانون محکم و منسجم ، روشی که هنوز ادامه دارد و نتیجه اش معلوم نیست چند ده هزار شصت هزار یا صد هزارچاه غیرمجاز فقط در حوضه دریاچه اورمیه است
سال ۴۷ ؛ قانون ملی شدن آب تصویب میشود و هر گونه چاه غیرمجاز باید مسدود شود در حضور دادستان و بدون پرداخت خسارت
سال ۶۱ : به تمام چاههای که قبل از ۶۱ حفر شده اند مجوز میدهند !! به شرطی که ضرری نداشته باشند !!
سال ۸۴ : قانون سال ۶۱ لغو میشود و چاهها تعیین تکلیف میشود !! یعنی باز هم مجوز دادن
سال ۸۹ : چاههای قبل از ۸۵ مجوز داده میشود ! باز هم به شرط بی ضرر بودن ! یعنی یک چیز سلیقه ای و بی قانون و قابل کج و شل کردن 😳
می بینید سال ۴۷ یک قانون محکم و بدون تبصره میدهند ، بعد از انقلاب هم کلا شل و بی برنامه و بدون قانون محکم و منسجم ، روشی که هنوز ادامه دارد و نتیجه اش معلوم نیست چند ده هزار شصت هزار یا صد هزارچاه غیرمجاز فقط در حوضه دریاچه اورمیه است
با کمال تأسف و اندوه، امروز فرهنگدوستان و ادبیاتپژوهان یکی از چهرههای ماندگار عرصهٔ ادبیات ترکی و فارسی را از دست دادند.
استاد علی ماهی، مسنترین فضولیشناس شهر مرند، پس از سالها تحقیق، تفکر و مطالعه آثار ادبی، در سن ۹۲ سالگی چشم از جهان فروبست و به دیار باقی شتافت.
او عمری را در جستوجوی واژهها، در سایهٔ عشق به شعر و معنا سپری کرد. دل در گرو ادبیات فاخر ترکی و مخصوصا فضولی داشت و سالیان سال با دقتی ستودنی به بررسی آثار این شاعر بزرگ پرداخت. حاصل تلاشهای بیوقفهاش، دستنوشتههایی ادبی است که بر اشعار شاعران ایرانی و آذربایجانی نوشته است.
استاد علی ماهی نه تنها پژوهشگری سختکوش، بلکه انسانی وارسته، آرام و مهربان بود که حضورش گرمابخش محافل ادب دوستان بود و خاطرهاش برای همیشه در دل دوستداران ادبیات این مرز و بوم زنده خواهد ماند.
یادش گرامی، راهش روشن، و نامش جاودان باد.
🖤
@ATAnews
استاد علی ماهی، مسنترین فضولیشناس شهر مرند، پس از سالها تحقیق، تفکر و مطالعه آثار ادبی، در سن ۹۲ سالگی چشم از جهان فروبست و به دیار باقی شتافت.
او عمری را در جستوجوی واژهها، در سایهٔ عشق به شعر و معنا سپری کرد. دل در گرو ادبیات فاخر ترکی و مخصوصا فضولی داشت و سالیان سال با دقتی ستودنی به بررسی آثار این شاعر بزرگ پرداخت. حاصل تلاشهای بیوقفهاش، دستنوشتههایی ادبی است که بر اشعار شاعران ایرانی و آذربایجانی نوشته است.
استاد علی ماهی نه تنها پژوهشگری سختکوش، بلکه انسانی وارسته، آرام و مهربان بود که حضورش گرمابخش محافل ادب دوستان بود و خاطرهاش برای همیشه در دل دوستداران ادبیات این مرز و بوم زنده خواهد ماند.
یادش گرامی، راهش روشن، و نامش جاودان باد.
🖤
@ATAnews
⭕️ چرا استعمارگران و عوامل منطقەای ایشان دشمن ترک هستند؟
▫️تاریخاً ترکها(پیشگامان شرق) در حین گسترش در جهان مستعمرەگر نشدند و همیشه در مقابل قدرتهای استعماری و امپریالیستی مقاومت کردند. جهانی شدن غیر استعماری از طریق راه ابریشم بیشتر در مدیریت تورکان بود و این نوع جهانی شدن در تضاد با جهانی شدن(گلوبالیسم) استعماری غرب و شمال بود.
▫️ترکان بهمراهی دیگر ملل شرق تا قلب اروپا(وین) برای جلوگیری از زاده شدن هیولای استعمار غرب رفتند ولی متاسفانه بخاطر ناآگاهی و خیانت داخلی سیستم استعماری بر دیگری(سیستم تورکی شرقی) غلبه کرد که درنتیجه این نظام جهانی استعماری که هماکنون نیز بر سلطه خود ادامه میدهد در قرن بیست ویک جهان را به آستانه جنگ هستەای و جنگ جهانی سوم و با خطر نابودی کره زمین و بشریت روبرو کرده. امروزه کمکم مردم جهان دارند به عواقب شکست ترکان درمقابل جبهه استعمار پی میبرند و بدین خاطر خیلیها به اهمیت عنصر و مکتب ترک(شرق) برای منطقه و جهان واقف میشوند و لذا از قدرتگیری ترکان و ترکیه در منطقه و در جهان استقبال میکنند.
▫️ترکان محافظ مردم غیر ترک منطقه درمقابل استعمارگران بودند. وگرنه استعمارگران قبل از اینکه مردم آنطرف اقیانوس(بومیان آمریکا یا آفریقا) را به بردەگی بگیرند و یا قتلعامشان کنند این کار را در بغل گوش خود با کرد و فارس و عرب و ارمنی ، … میکردند اگر ترکان نبودند که درمقابل استعمار از این ملتها محفاظت کنند. حتی یهودیان اروپا و اسپانیا را نیز ترکان پناه دادند.
▫️اگر حکومت ترکان در بالکان و در آناتولیا و در خاورمیانه. نمیبود در قرون وسطا لشگرکشیهای صلیبی کاتولیک محتملآ منصوبان به ادیان ارتودوکس و یهودی و مسلمان را در منطقه از بین برده بودند. ترکان حافظ پلورالیسم دینی، فرهنگی و زبانی در منطقه بوده اند.
▫️ترکان ۲۰۰ سال قبل از غربیان در آفریقا بودند ولی مثل غربیها سیاهان را برده نکردند و آنان را برای بردگی به آناتولیا نبردند.
▫️هندوستان در حکومت ۶۰۰ ساله ترکان بابری و گورکانی از ثروتمندترین کشورهای دنیا با ۲۴٪ جی.دی.پی دنیا، در استعمار انگلیس به یکی از فقیرترین کشورهای دنیا با ۴٪ جی.دی.پی دنیا تبدیل شد. اکثر سازههای پرشکوه در هند یادگار حکومت ترکان در هند است. این دلیلی دیگر بر اینکه اکثراً گسترش ترکان مثل گسترش انگلیسها (یا قدرتهای غربی و شمالی) استعماری نبوده. ترکان اکثراً سرزمینهای فتح شده را مثل وطن خود دانسته و در پیشرفت آن مکانها و مردمانشان کوشیده اند. مثل انگلیسیها هندوستان را از ثروت و علم خالی و به کشور مادر یعنی انگلیس نبردند.
▫️ترکان زبان و دین و فرهنگ دیگران را در امپراطوریهای خود تغییر ندادند. ترکان در صدها سالی که بر مسکو و شرق اروپا حکومت میکردند زبان و دین و فرهنگ اسلاوها(روسها) و یا دیگر ملتها را تغییر ندادند چون جهانگشاییشان استعماری نبود.
برای مثال ترک در ۵۰۰ سال حکومت خود در لبنان زبان آنها را ترکی نکرد ولی فرانسه استعماری در ۳۰ سال زبانشان را فرانسوی کرد.
▫️بدون ایدولوژی نژاد پرستانه و یا نازیستی نمیتوان دیگر ملتها را استعمار و یا نسلکشی کرد. این نوع ایدولوژیها نه در جوامع شرق(ترک) بلکه در جوامع استعماری غرب و شمال تولید و توسط استعمار آریاییگرایی در منطقه ما تزریق شد.
▫️حال گروههای پسا مارکسیستی(مثل پ.ک.ک و…) که امروزه وابسته به استعمار نو و امپریالیسم و صهیونیسم شدەاند و در منطقه ترکستیزی را اساس فعالیت خود قرار داده و شعارهای ضد امپریالیستی قدیمی خود را فراموش کرده و با شعارهای فرعی و ویترینی مثل حقوق ال.جی.بی.تی و… مردم را از تمرکز بر مشکل اصلی منطقه و جهان یعنی استعمار نو و امپریالیسم و صهیونیسم وامیدارند و در عین حال خود را مترقی و مبارز هم جلو میدهند.
در منطقه شاهد همکاری و همبستگی دیگر گروههای وابسته به استعمار یعنی راست افراطی ایرانشهری و داشناقها با این گروه پسا مارکسیستی(پ.ک.ک، وای.پی.جی) هستیم. همبستگی این دو گروهها با دو ایدولوژی متضاد چندان عجیب نیست، چون منشاء و محرک هر دو استعمار و امپریالیسم است.
▫️بخاطر این ایستادگی ترکان درمقابل استعمارگران غرب و شمال طبیعی است که هر دو علیه تورک شدند و بعضی اقلیتها در منطقه را با فریب دادن علیه ترکان تهیج کردند و میکنند.
💥خطر پانترک؟
اگر وین در 1529 بدست ترک سقوط کرده بود
محتملاً:
• استعمار زاده نمیشد.
• سیاهپوستان برده نمیشدند.
• سرخپوستان قتل عام نمیشدند.
• نازیسم، فاشیسم و جنگهای جهانی اتفاق نمیافتاد و هولوکاست و جنایات علیه مردم غزه نمیبود.
• احتمالاً امروز جهان با خطر جنگ سوم جهانی هستەای و خطر نابودی حیات و بشریت از روی کره زمین مواجه نمیشد.
• در ضمن اروپا نیز مسیحی و اروپایی میماند،
زیرا ترکان در ۴۰۰-۶۰۰ سال حکومت بر یونانیها و بر دیگران دین و فرهنگ و زبان آنها را تغییر نداند.
@ATAnews
▫️تاریخاً ترکها(پیشگامان شرق) در حین گسترش در جهان مستعمرەگر نشدند و همیشه در مقابل قدرتهای استعماری و امپریالیستی مقاومت کردند. جهانی شدن غیر استعماری از طریق راه ابریشم بیشتر در مدیریت تورکان بود و این نوع جهانی شدن در تضاد با جهانی شدن(گلوبالیسم) استعماری غرب و شمال بود.
▫️ترکان بهمراهی دیگر ملل شرق تا قلب اروپا(وین) برای جلوگیری از زاده شدن هیولای استعمار غرب رفتند ولی متاسفانه بخاطر ناآگاهی و خیانت داخلی سیستم استعماری بر دیگری(سیستم تورکی شرقی) غلبه کرد که درنتیجه این نظام جهانی استعماری که هماکنون نیز بر سلطه خود ادامه میدهد در قرن بیست ویک جهان را به آستانه جنگ هستەای و جنگ جهانی سوم و با خطر نابودی کره زمین و بشریت روبرو کرده. امروزه کمکم مردم جهان دارند به عواقب شکست ترکان درمقابل جبهه استعمار پی میبرند و بدین خاطر خیلیها به اهمیت عنصر و مکتب ترک(شرق) برای منطقه و جهان واقف میشوند و لذا از قدرتگیری ترکان و ترکیه در منطقه و در جهان استقبال میکنند.
▫️ترکان محافظ مردم غیر ترک منطقه درمقابل استعمارگران بودند. وگرنه استعمارگران قبل از اینکه مردم آنطرف اقیانوس(بومیان آمریکا یا آفریقا) را به بردەگی بگیرند و یا قتلعامشان کنند این کار را در بغل گوش خود با کرد و فارس و عرب و ارمنی ، … میکردند اگر ترکان نبودند که درمقابل استعمار از این ملتها محفاظت کنند. حتی یهودیان اروپا و اسپانیا را نیز ترکان پناه دادند.
▫️اگر حکومت ترکان در بالکان و در آناتولیا و در خاورمیانه. نمیبود در قرون وسطا لشگرکشیهای صلیبی کاتولیک محتملآ منصوبان به ادیان ارتودوکس و یهودی و مسلمان را در منطقه از بین برده بودند. ترکان حافظ پلورالیسم دینی، فرهنگی و زبانی در منطقه بوده اند.
▫️ترکان ۲۰۰ سال قبل از غربیان در آفریقا بودند ولی مثل غربیها سیاهان را برده نکردند و آنان را برای بردگی به آناتولیا نبردند.
▫️هندوستان در حکومت ۶۰۰ ساله ترکان بابری و گورکانی از ثروتمندترین کشورهای دنیا با ۲۴٪ جی.دی.پی دنیا، در استعمار انگلیس به یکی از فقیرترین کشورهای دنیا با ۴٪ جی.دی.پی دنیا تبدیل شد. اکثر سازههای پرشکوه در هند یادگار حکومت ترکان در هند است. این دلیلی دیگر بر اینکه اکثراً گسترش ترکان مثل گسترش انگلیسها (یا قدرتهای غربی و شمالی) استعماری نبوده. ترکان اکثراً سرزمینهای فتح شده را مثل وطن خود دانسته و در پیشرفت آن مکانها و مردمانشان کوشیده اند. مثل انگلیسیها هندوستان را از ثروت و علم خالی و به کشور مادر یعنی انگلیس نبردند.
▫️ترکان زبان و دین و فرهنگ دیگران را در امپراطوریهای خود تغییر ندادند. ترکان در صدها سالی که بر مسکو و شرق اروپا حکومت میکردند زبان و دین و فرهنگ اسلاوها(روسها) و یا دیگر ملتها را تغییر ندادند چون جهانگشاییشان استعماری نبود.
برای مثال ترک در ۵۰۰ سال حکومت خود در لبنان زبان آنها را ترکی نکرد ولی فرانسه استعماری در ۳۰ سال زبانشان را فرانسوی کرد.
▫️بدون ایدولوژی نژاد پرستانه و یا نازیستی نمیتوان دیگر ملتها را استعمار و یا نسلکشی کرد. این نوع ایدولوژیها نه در جوامع شرق(ترک) بلکه در جوامع استعماری غرب و شمال تولید و توسط استعمار آریاییگرایی در منطقه ما تزریق شد.
▫️حال گروههای پسا مارکسیستی(مثل پ.ک.ک و…) که امروزه وابسته به استعمار نو و امپریالیسم و صهیونیسم شدەاند و در منطقه ترکستیزی را اساس فعالیت خود قرار داده و شعارهای ضد امپریالیستی قدیمی خود را فراموش کرده و با شعارهای فرعی و ویترینی مثل حقوق ال.جی.بی.تی و… مردم را از تمرکز بر مشکل اصلی منطقه و جهان یعنی استعمار نو و امپریالیسم و صهیونیسم وامیدارند و در عین حال خود را مترقی و مبارز هم جلو میدهند.
در منطقه شاهد همکاری و همبستگی دیگر گروههای وابسته به استعمار یعنی راست افراطی ایرانشهری و داشناقها با این گروه پسا مارکسیستی(پ.ک.ک، وای.پی.جی) هستیم. همبستگی این دو گروهها با دو ایدولوژی متضاد چندان عجیب نیست، چون منشاء و محرک هر دو استعمار و امپریالیسم است.
▫️بخاطر این ایستادگی ترکان درمقابل استعمارگران غرب و شمال طبیعی است که هر دو علیه تورک شدند و بعضی اقلیتها در منطقه را با فریب دادن علیه ترکان تهیج کردند و میکنند.
💥خطر پانترک؟
اگر وین در 1529 بدست ترک سقوط کرده بود
محتملاً:
• استعمار زاده نمیشد.
• سیاهپوستان برده نمیشدند.
• سرخپوستان قتل عام نمیشدند.
• نازیسم، فاشیسم و جنگهای جهانی اتفاق نمیافتاد و هولوکاست و جنایات علیه مردم غزه نمیبود.
• احتمالاً امروز جهان با خطر جنگ سوم جهانی هستەای و خطر نابودی حیات و بشریت از روی کره زمین مواجه نمیشد.
• در ضمن اروپا نیز مسیحی و اروپایی میماند،
زیرا ترکان در ۴۰۰-۶۰۰ سال حکومت بر یونانیها و بر دیگران دین و فرهنگ و زبان آنها را تغییر نداند.
@ATAnews
