Telegram Web Link
بعضی وقت‌ها احساس میکنم که هیچ چیز معنی ندارد. در سیاره‌ای که میلیون‌ها سال است با شتاب به سوی فراموشی می‌رود، ما در میان غم زاده شده‌ایم؛ بزرگ می‌شویم، تلاش و تقلا می‌کنیم، بیمار می‌شویم، رنج می‌بریم، سبب رنج دیگران می‌شویم، گریه و مویه می‌کنیم، می‌میریم، دیگران هم می‌میرند، و موجودات دیگری به دنیا می‌آیند تا این کمدی بی‌معنی را از سر گیرند.

📕 تونل
✍🏽 #ارنستو_ساباتو
☔️ @AlightRain
نگران نباش
وقتی کنارت نیستم
جایی دیگر
به دوست داشتنت مشغولم...


☔️ @AlightRain
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست.

☔️ @AlightRain
انسان در دو وضعیت نیازمند هیچ نگهبانی نیست : وقتی آزادی در بیرون از خودش بی‌معنا می‌شود ، و آن دم که در زندان احساس آزادی می‌کند ...

👤 بختیار علی
📚 آخرین انار دنیا

☔️ @AlightRain
مبادا از خنکای پاییز و سرمای زمستان، به افتادن در تن خیس خیابان دچار شوی. تو هنوز، همان برگ بهاری سبز منی …

☔️ @AlightRain
حتی اگر مُرده باشم
صدایِ تو مرا زنده می‌کند
«حرفی بزن.»

☔️ @AlightRain
سینه‌ی هر آدمی رو بشکافی یه انباشته‌جا پیدا می‌کنی از حرف‌هایی که نخواسته یا نتونسته یه جایی یه روزی یه طوری بر زبون بیاره....
انباشته‌جای بعضی آدم‌ها کم‌بارتر و برای بعضی انبوه‌تر ........

انبوه‌تر.....!!؟

یهو به خودت میای و می‌بینی ای دل غافل، چرا مدام صدات گرفته و حزنی تو چشمات هست که تو آیینه توذوق می‌زنه....

انگار انباشتگی، فضای تنفس رو ازت گرفته و کلی بخار از سوختگی دل، نشتی داده تو چشمات و تو بی‌خبر از این همه تلنبارگی، شب را روز می‌کنی و روز را شب....و زیر لب مدام تکرار می‌کنی کجاست محرم‌دل تا بی‌حرف پیش، خالی کنی این انباری کهنه‌ی بوی نا گرفته رو....

#فاطیما_کرمی

☔️ @AlightRain
من، به جای تمامِ کلماتی که نتوانستم با تو حرف بزنم، گریه کرده‌ام...

☔️ @AlightRain
طول کشید تا بتوانم چـند تکّه لبخند بیاورم روی صورتت. «فرامـوش کردن» ناممکن‌ترین کار دنیاست، وقـتی نمی‌خواهی فراموش کنی. دیوار کشیدن است برای سد راه پرنده. تلاشی مذبوحانه برای پاک کردن صورت سوال.
سوال چـه بود؟
پرسیدی: آدمی چگونه می‌تواند گذشـته‌ی رنگین را، خنده‌های پر کشیده به آسمان را و تعلق را فراموش کند؟ اصلن چرا باید این‌چنین بزنگاهِ درخـشانی را فراموش کرد؟
گفتم: فراموشی نه! انسان فرزند «کنارْ آمدن» است.
«پذیرفتن» تنها راه ادامه‌ی زندگی‌ست.
گاهى بايد تکه‌های زندگى‌ات را از هر گوشه جمع کنی و به جایی امن منتقل کنی.
چون پرنده‌ای که برای زمستان آذوقه جمع می‌کند.
قبول! لازم نیست همه‌، همه‌چیز را در مورد گذشته بدانند. «فراموشی» اما خیانت به «گذشته» است. آدم عاقل از گذشته‌اش حراست می‌کند، آدم احمق به هیچ‌اش می‌گیرد.
باز پرسـیدی: با رنج به یاد آوردن چه می‌شود کرد؟
آهی غلیـظ کشیدم و گفتم:
زندگی سراسر رنـج است عزیزم. در هر زیبایی، ترس از دست دادنی نهفته و در هر زشتی، ترس جاودانـگی.
رنج هـمزاد باوفای انسان است. آدم، تنها وقتی از رنج رهایـی می‌یابد که مرده باشد.

كسرا بختياريان

☔️ @AlightRain
منزوی‌تر از آنم
که حتی رهگذری
راه گم کند
و در من
خستگی خود را
اندکی بیاساید...

☔️ @AlightRain
Forwarded from بهترین هارا با ما دنبال کنید
❗️وی پی انی که خودم مدتهاست دارم 

سرعت و پشتیبانیش عالیه 
قیمتشم مناسبه

👇🏻👇🏻👇🏻
خرید مستقیم:
@Anatomy2017
ایدی کانال :
@VPN2ray_Shop
تنهایی از آن نیست که آدم،
کسانی را در اطراف نداشته باشد.

از این است که آدم،
نتواند چیزهایی را منتقل کند
که مهم می‌پندارد.

از این است که
آدم صاحب عقایدی باشد که
برای دیگران پذیرفتنی نیست
اگر انسانی بیش از دیگران بداند،
تنها می‌شود...

#کارل_گوستاو_یونگ

☔️ @AlightRain
هنری : اگر گفتی آن چیست که برای هر کسی واجب است ، حتی واجب‌تر از نان ِ شب ؟
الین : ایمان به خدا ؟ امنیت نیست ؟ سلامتی چی عزیزم ؟
هنری : یکی که آدم باهاش درد دل کند ! کسی که آدم را درک کند ! همین ...

📕 #نگاهی_به_مرغک
✍🏻 #کورت_ونه_گات

☔️ @AlightRain
رنجیدگی وقتی ظاهر می‌شود که انتظار داریم
به شکلی دوست مان بدارند که خودمان می‌خواهیم.

📕 #زهیر
✍🏻 #پائولو_کوئلیو

☔️ @AlightRain
تو را می‌‌خواهم
برای پنجاه سالگی، شصت سالگی، هفتاد سالگی.
تو را می‌خواهم برای خانه‌ای که تنهاییم.
تو را می‌خواهم برای چای عصرانه،
تلفن‌هایی که می‌زنند و جواب نمی‌دهیم.
تو را می‌خواهم برای تنهایی.
تو را می‌خواهم وقتی باران است،
برای راهپیمایی آهسته‌ی دوتایی،
نیمکت‌های سراسر پارک‌های شهر،
برای پنجره‌ی بسته
و وقتی سرما بیداد می‌کند.
تو را می‌خواهم
برای پرسه‌زدن‌های شب عيد،
نشان‌كردن يك جفت ماهی‌قرمز.
تو را می‌خواهم
برای صبح؛
برای ظهر؛
برای شب؛
برای همه‌ی عمر...

👤 #نادر_ابراهيمی

☔️ @AlightRain
خسته‌ام ری‌را!
می‌آیی همسفرم شوی؟

گفتگوی میان راه بهتر از تماشای باران است
توی راه از پوزش پروانه سخن می‌گوئیم
توی راه خواب‌هامان را برای بابونه‌های دره‌ای دور تعریف می‌کنیم
باران هم که بیاید
هی خیس از خنده‌های دور از آدمی، می‌خندیم،
بعد هم به راهی می‌رویم
که سهم ترانه و تبسم است
مشکلی پیش نمی‌آید
کاری به کار ما ندارند ری‌را،
نه کرم شبتاب و نه کژدم زرد.
وقتی دستمان به آسمان برسد
وقتی که بر آن بلندی بنفش بنشینیم
دیگر دست کسی هم به ما نخواهد رسید
می‌نشینیم برای خودمان قصه می‌گوئیم
تا کبوتران کوهی از دامنه‌ی رویاها به لانه برگردند.

غروب است
با آن که می‌ترسم
با آن که سخت مضطربم،
باز با تو تا آخر دنیا خواهم آمد.

#سید_علی_صالحی

☔️ @AlightRain
مانند عکس کسی که می‌خندد
اما سال‌ها پیش مُرده است.
- سیلویا پلات

☔️ @AlightRain
آدم گاهی آن‌قدر دلش می‌گیرد که به سایه‌ای گرم می‌شود.
می‌بیند عجب چشم‌های دیوانه‌ای دارد.
و آغوشش بهشت است.
و صدایش آشناست.
سایه‌ای که از قصه‌ای دور آمده. از سرگذشتی دیرین. از دنیایی آشنا و از روزهایی آتشین.
آدم گاهی آن‌قدر دلش می‌گیرد که به سایه‌ای اعتماد می‌کند.
او را به شب‌نشینی رویا دعوت می‌کند. او را به حال خوش خلسه می‌برد.
آدم گاهی آن‌قدر دلش می‌گیرد که به سایه‌ای می‌گوید:
« گرمم کن. »

#شیما_سبحانی

☔️ @AlightRain
دوست دارم مثل پرندگان پاییزی،
گاه‌به‌گاه گم شوم
می‌خواهم وطنی پیدا کنم
وطنی نو
           بی‌هیچ دیّاری
و خدایی که
        مرا تعقیب نکند
و سرزمینی که
به دشمنی‌ام برنخیزد
می‌خواهم از پوست خویش بگریزم؛
از صدای خویش
و از زبان خویش
می‌خواهم مثل شمیم بستان‌ها بگریزم
می‌خواهم از سایه‌ی خویش بگریزم
و از نشانی خویش
می‌خواهم از شرقِ خرافه‌ها و ماران بگریزم
از خُلفا و از تمام پادشاهان
می‌خواهم مثل پرندگان پاییزی،
عشق بِورزَم‌؛
ای شرق چوبه‌های دار و دشنه‌ها
و امیران
از تمام پادشاهان...
می‌خواهم مثل پرندگان پاییزی،
عشق بِورزَم.

"نزار قبانی"

☔️ @AlightRain
2024/05/14 06:55:29
Back to Top
HTML Embed Code: