Telegram Web Link
▪️ #خاطرات_غارنشینی 9

ما در طبیعت زندگی می‌کردیم. ما خودِ طبیعت بودیم. حتی نسبت به انسان‌های امروزی با طبیعت وجودی خودمان هم بیشتر مانوس‌ بودیم. ذهنمان پیچیده نبود و با احساساتمان مستقیم درگیر بودیم. از خشم و ترس و طمع و حسادت و قدرت‌طلبی شرمگین نبودیم. دوستی و دشمنی به یک اندازه برایمان ارزش و اهمیت داشتند و راز بقا در اهمیت قائل بودن برای هر دو بود. اصلا در دل غار که آدم دلش برای کوه و کمر تنگ نمی‌شود. در دشتِ شکار که آدم هوس پیک‌نیک نمی‌کند. شاید باورش برایت سخت باشد ولی امروز آدم‌ها یک‌ روز را به نام طبیعت نامگذاری کرده‌اند. یک روز، روزِ درخت‌کاری. برای اینکه یادشان نرود طبیعت هم هست، و درخت چیز مهمی‌ست. و خیلی روزهای دیگر که از حوصله خارج است. به نظرم بامزه‌ترین‌شان روز زن است! یعنی برای نیمی از طبیعت یک روز تعیین کرده‌اند که اهمیتش را به خودشان یادآوری کنند. آن‌ها با ذهن و عقل پیچیده و پیشرفته‌شان استادان بی‌نظیر فراموشکاری‌اند. اگر آوای وحش تماشا نکنند، شاید حتی فراموش کنند حیوانات هم هستند. تازه بعضی‌هاشان هم خدا خدا می‌کنند آهوی قصه بتواند از چنگال پلنگ بگریزد. گنجشک را مظلوم می‌پندارند ولی در مورد کرمی که به منقار گرفته نظر خاصی ندارند. حتی تمایل عجیبی دارند که نیمی از طبیعتِ خودشان را هم دور بریزند. دوست دارند مهربان، بخشنده، فداکار، عاشق، شجاع، پیروز و قهرمانِ با اخلاق باشند. معمولا فکر می‌کنند صفات دیگر در آن‌ها نیست، در دیگران است؛ و دیگران غیر طبیعی‌اند! خلاصه خوش به حالت که مثل من غیر‌طبیعی نبودی و به وقتش رفتی و این روزها را ندیدی. بروم سبزه‌ای گره بزنم شاید بتوانم بیایم پیشت.

#خاطرات_غارنشینی

📝 @Alireza_Mirmohamadi
👍2
وقتی درست وسطِ یک مسابقه‌ی تمام‌عیار، جِدی و همگانی به دنیا می‌آییم، عجیب نیست که خودشناسی و هستی‌شناسی به اموری کم‌اهمیت، فوقِ برنامه و تقریبا محال تبدیل شوند. انسان امروزی در خوشبینانه‌ترین حالت می‌تواند در اوقات فراغت - اگر چنین اوقاتی وجود داشته باشند - به معماهای هستیِ خویش بپردازد. البته دست‌اندرکارانِ مسابقه برای این اوقات، سرگرمی‌های بهتری تدارک دیده‌اند.

#یادداشت‌ها

📝 @Alireza_Mirmohamadi
👍2
#یادداشتها

قدرتی که به آرامش مزین نباشد، لافی بیش نیست. اساسا آرامش خودِ قدرت است و چه نادرند چنین قدرتمندان با بصیرتی که در طوفان‌های زندگی آرام‌اند. برای یافتن‍شان لازم نیست به تخت‌های پادشاهی یا دفتر کار سیاست‌مدران و تاجران موفق و یا ژنرال‌های جنگی مراجعه کنید. آن‌ها معمولا در تکه زمینی مشغول کشاورزی‌اند یا پشت یک چرخ خیاطی صبح را به شب می‌رسانند و یا شاید یک پاک‌بانِ ساده باشند. اگر بخت و اقبالِ ملاقاتشان را داشته باشید، خواهید دید که لبانشان خاموش، نگاهشان نافذ، لبخندشان قوت قلب و اخمشان کُشنده است. آن‌ها حکمت را برای بازگو کردن به این و آن نشخوار نمی‌کنند. آن‌ها فلسفه و حکمت را نخوانده زندگی می‌کنند. نشانی‌شان این است: در کنار آن‌ها احساس آرامش و قدرت می‌کنید؛ و به بی‌نیازی‌شان غبطه می‌خورید.



📝 @Alireza_Mirmohamadi
3
کاش می‌شد کوچ کرد
به قلمروی آرامِ مردگان
به سرزمینِ صلحِ مطلق
به تخته سیاهی خالی از معادله و قیاس و عدد


افسوس
که هر چه خسته‌تر باشی
جنگیدن برازنده‌تر است تو را
پس برخیز و بجنگ،
که مرگ، مدال شجاعتی‌ بیش نیست
و روزی با دستان خود به سینه‌ات خواهد نشست.

اولین و آخرین مدال،
برای شجاعتِ زیستن



#تاملات

📝 @Alireza_Mirmohamadi
👍2
▪️ #خاطرات_غارنشینی 10

هراس و وحشت با تار و پود وجودمان درآمیخته بود. غار را برای همین انتخاب کرده بودیم. هر صبح با نگرانی از هزاران شرِ در کمین از آن بیرون می‌آمدیم و هر شامگاه با دلهره‌ی شیرینِ یک روزِ دیگر جان سالم به دربردن، به درونِ آن می‌خزیدیم. شاید برای در امان ماندن از چنگال خرس و پلنگ، دست به کارهایی می‌زدیم که امروز به آن‌ها «خرافات» می‌گویند، ولی امیدِ واهی نداشتیم. قربانی‌ها یا ردِ خونی که روی پیشانی می‌کشیدیم باعث نمی‌شد خطر را نادیده بگیریم و یا گمان کنیم خطری در کار نیست. کائنات را با تمام گرفتاری‌هایش می‌شناختیم و پذیرفته بودیم. و اما امروز هم «خرافات» هست، چون «اضطراب» همچنان پابرجاست. خرافات را می‌فهمم چون هر چه بود علفی سست بود برای قوت قلب، برای دلهره‌ی کمتر، برای رویارویی‌ای هرچند سست و متزلزل با ناشناخته‌ها و ناتوانی‌ها. اما امروز چیز دیگری از جنس دیگر هم باب شده که نمی‌فهمم. امروز شارلاتان‌های مثبت‌اندیشی پیدا شده‌اند که صحبت از فرکانس مثبت و حواله‌ی لبخند به کائنات می‌کنند. چاکراهایت را فنر می‌اندازند تا باز شود و همه‌ی خطرات و مصائب از میان برداشته شود. مثلا اگر زبانم لال در زمان ما بودند می‌گفتند: « تو به خرس فکر می‌کنی که خرس مقابلت سبز می‌شود» یا « خرس اصلا وجود خارجی ندارد و تصور توست» یا « حتی اگر خرسی دیدی به او لبخند بزن، خواهی دید که او هم به تو لبخند می‌زند» یا «وقتی با خرس مواجه شدی چشمانت را ببند و هزار بار با قدرت تکرار کن این یک خرسِ مهربون است و از کارتون پسر شجاع آمده» و بعد از میان صدها جنازه یک نفر را پیدا می‌کنند و نشانت می‌دهند که ببین! این روش ما را به کار بسته و خرس فقط لُپش را بوس کرده و رفته. استثنا را به جای قاعده جا می‌زنند و جالب اینکه نسخه‌های انسان‌دوستانه‌شان فروشی‌ست. بازارشان پر رونق است و کائنات تا خرتناقشان انرژی مثبت می‌چپاند. امروز امید واهی می‌فروشند؛ متاعی موهوم و بسیار گران؛ که اصل قیمت و هزینه‌اش پس از مواجهه با مصائب واقعی نمایان خواهد شد.

#خاطرات_غارنشینی

📝 @Alireza_Mirmohamadi
👍4
خورشیدی در کار نبود؛
و تو در ماه می‌دیدی
روشنای امروز را!

دست‌هایت را به من بده
تاریکیِ این روز طولانی‌ست
ما بی‌ستاره‌ها گم شده‌ایم



#تاملات

📝 @Alireza_Mirmohamadi
4
آنچه بسیار کمیاب است، یک ذهنِ بی‌طرف است.

#یادداشت‌ها

📝 @Alireza_Mirmohamadi
👍31
هیچ ماهی‌ای آنقدر ارزشمند نیست که یک عمر کنار رودخانه منتظر بنشینی.

#سخنی_با_آینه

📝 @Alireza_Mirmohamadi
3
آنچه تقریبا نایاب است، ذهنی‌ست که در جستجوی یک ذهنِ بی‌طرف باشد.

#یادداشت‌ها

📝 @Alireza_Mirmohamadi
4
▪️ #خاطرات_غارنشینی 11

دلم برای غارمان تنگ شده. همان غار کوچک و جمع و جوری که کلی گشتیم و پیدایش کردیم. دلم برای دور آتش نشستن‌ها و تماشای شعله‌های آتش در چشمانت تنگ شده. دلم حتی برای اضطراب‌های ساده‌ی آن روزهای خودمان تنگ شده. امروزی‌ها خودشان و اضطراب‌هایشان و حتی غارهایشان بسیار پیچیده است. شاید باورت نشود که با وجودِ این همه خانه و برج و آسمان‌خراش، باز هم نیاز به غار دارند. ظاهر غارهایشان بسیار کوچک است و حتی در جیب‌هایشان جا می‌شود. آن‌ها را با خودشان به همه جا می‌برند و هر فرصتی را برای خزیدن به آن غنیمت می‌شمرند. غارهایی قابل حمل با دالان‌های تو در تو که بیشتر وقت‌شان را در آن‌ها می‌گذرانند. در مترو، اتوبوس، تاکسی، مطب دکتر و حتی در مهمانی‌ها و دورهمی‌هاشان به این غارهای ظاهرا کوچک ولی عمیق می‌خزند. البته گمان نمی‌کنم مثلِ ما از ترسِ درندگان و باد و باران و سرما به این غارها پناه ببرند. از من بپرسی از خودشان می‌گریزند. فراموش می‌کنند از لذت‌های گریزپا لذت ببرند. عکس گرفتن از لذت‌ها و به در و دیوار غارهایشان آویختن برایشان مهمتر است. خوش به حال خودمان که حواسمان بود ساعت‌ها به آتش خیره شویم. به آسمان. به ماه. بدون پلک زدن.

#خاطرات_غارنشینی

📝 @Alireza_Mirmohamadi
👍6😢2
🔺 #وجدان
#یادداشت‌ها

مراقب حملات بی‌رحمانه‌‌ی «وجدان» باشید. این بی‌وجدان هویت قطعی و جهانشمولی ندارد. از مباحثه با وجدانتان نترسید. شاید در حال سخت‌گیری بیش از حد باشد و همچون یک غده‌ی سرطانی، شما را از درون ببلعد؛ آن هم در حالیکه که عناصر شکل دهنده‌ی هویتِ خودش می‌تواند تلفیق بغرنجی از آموزه‌ها، باورهای منسوخ، فرهنگ و تربیتِ غلط باشد. وجدان همانند شما زمینی است نه آسمانی؛ و شما هم می‌توانید حداقل به همان شیوه‌ی خودش او را به چالش بکشید. فقط دقت داشته باشید بحثتان منطقی پیش برود نه لجوجانه.

#یادداشت‌ها

📝 @Alireza_Mirmohamadi
👍6
کارهای سخت اغلب بسیار ساده به نظر می‌رسند! تلاش کن در زندگی مشاهده‌گر خوبی باشی. هر عملی پیش از مشاهده‌گری، نوعی حماقت است؛ و در بسیاری از مواقع، مشاهده‌ کردن به تنهایی کافیست!

#سخنی_با_آینه

📝 @Alireza_Mirmohamadi
👍91
حل و فصل سرسریِ مشکلاتِ بنیادین، در دراز مدت، عامل اصلیِ از هم پاشیدگی‌های ملی، سازمانی و روابط دوستانه و زناشویی است.

آلودگی‌های اساسی با یک فوت پاک نمی‌شوند. زخمهای عمیق با یک چسب خوب نمی‌شوند. با زیر فرش دادن خرده آشغالها، اتاق تمیز نمی‌شود. با یک شاخه گل، جهنمِ رابطه گلستان نمی‌شود. بوی تعفن با عطر از بین نمی‌رود. عفونت را دریابیم؛ خود‌فریبی را دریابیم.




#یادداشت‌ها

📝 @Alireza_Mirmohamadi
👍111
نوروز مبارک 🌹
5
میانسالی را دوست دارم. نه آنقدر کوچک و کم‌تجربه‌ای که چپ و راست پیراهن‌های پاره شده‌شان را توی ملاجت بکوبند، نه آنقدر پیر و زوار در‌رفته‌ای که هر خطایی کنی، با لبخندی رحمانی و احترام‌آمیز تا دمِ گور بدرقه‌ات کنند. انگار درست روی قله‌ی عمرت ایستاده‌ای. هر دو طرف کوه را می‌بینی و این یک جورهایی حس قدرت می‌دهد. یک چند سالی فرصت داری اینجا تامل کنی و هم به بچه‌هایی که دارند می‌آیند بالا و هم به سالمندانی که دارند می‌روند پایین، لبخند‌های حکیمانه تحویل بدهی! میانسالی را دوست دارم؛ البته تقریبا مجبورم و چاره‌ی دیگری ندارم. تا این‌جای کار در هر سن و سالی که بودم دوست داشتم سریعتر به مرحله‌ی بعد بروم. شاید خیلی‌ها این تجربه را داشته باشند. به هر حال میانسالی درست نقطه‌ای است که آدم دوست دارد به جای نقطه، یک خط باشد! یک خطِ ممتد و طولانی. ولی خب اینجا هم خیلی نمی‌شود توقف کرد. هر فرازی، نشیبی دارد و هر صعودی، فرودی. نکته‌ی جالب اینجاست که اگر خودت را خیلی درگیر و اسیر پیچ و خم‌های زندگی نکرده باشی، میانسالی یک جور بصیرتِ طبیعی و آرامش به تو می‌دهد. این بالا آرام می‌گیری، می‌پذیری، و نم‌نمک به سمت دامنه‌ی دیگر کوه سرازیر می‌شوی. مرگ آن پایین لبخند می‌زند و تو با لبخند سعی می‌کنی هر قدم را زندگی کنی.




#یادداشت‌ها

📝 @Alireza_Mirmohamadi
👍9
#یادداشتها

به فرزندان خود،

🔹فکر کردن
🔹تصمیم گرفتن
🔹و پذیرشِ مسئولیت تفکر و تصمیم

را بیاموزیم.


#یادداشت‌ها

📝 @Alireza_Mirmohamadi
👍8
ما به واسطه‌ی نیازها، تحتِ کنترل دیگران و شرایط هستیم؛ و قدرتِ ما با تعداد و حجمِ نیازهای نداشته‌مان نسبت مستقیم دارد.


#یادداشت‌ها

📝 @Alireza_Mirmohamadi
👍10
بیشترِ ما در آرزوی یک خوابِ طولانی و راحت هستیم؛ اما از طولانی‌ترین و راحت‌ترین خواب در هراسیم.


#یادداشت‌ها

📝 @Alireza_Mirmohamadi
👍7
تجربه‌‌ی من این بود که گرچه در وجود آدم‌ها تعدادِ فضیلت‌های ستودنی به مراتب کمتر از رذیلت‌ها بود، ولی عمقِ آن ستودنی‌های اندک، بسیار بیشتر به نظر می‌رسید. حماقت‌ها و بلاهت‌ها فراگیر و سهمگین بودند، ولی در سطح. کافی بود در این اقیانوس به یکی از آن سیاه‌چاله‌های ژرف و بی‌انتها برسی. مصاحبت با یک فضیلت، با یک خردمندِ معاصر یا تاریخی، با یک اثرِ جاودان، گویی می‌توانست کاری کند پستی‌ها را به جان خریدار باشی و این مایه‌ی شگفتی بود.


#یادداشت‌ها

📝 @Alireza_Mirmohamadi
👍7
بالغ کسی است که کل زندگی را با همه‌ی فراز و نشیب‌ها، لذت‌ها و رنج‌ها؛ و پیروزی‌ها و شکست‌ها به رسمیت بشناسد.


#یادداشت‌ها

📝 @Alireza_Mirmohamadi
👍15
2025/07/13 22:49:18

❌Photos not found?❌Click here to update cache.


Back to Top
HTML Embed Code: