Telegram Web Link
تاریخ اشکانیان | ARSACID CHRONICLE
Photo
ساختار نظام دینی ایرانی

مشخص شده است که «نظام» اوستایی باستان با آنچه در اوستای جوان گواهی داده شده است، متفاوت است، که البته در متون پهلوی دوره‌ی ساسانی و پس از آن، تعریف دقیق‌تر و مفصل‌تری خواهد یافت. در واقع، دین زرتشتی دینی نیست که در طول زمان بدون تغییر مانده باشد. بلکه، مانند کل جهان ایرانی، به ویژه در اواخر دوران باستان، به دلیل تأثیر خود فرهنگ هلنیستی و همچنین رقابت گاه تحریک‌آمیز بین مانویان و مسیحیان، و همچنین در مناطق شرقی‌تر که توسط بودیسم نمایندگی می‌شوند، مجموعه‌ای از فراز و نشیب‌های مهم و قابل توجه را تجربه کرده است. در زمینهٔ گاهان، هیچ شرح سیستماتیکی، به سبک یک کتاب جامع الهیات، از دلایل خلقت و تعارضات موجود در آن نمی‌یابیم. بلکه، ما مجموعه‌ای از اشارات و کنایات را می‌یابیم که قطعاً به یک سیستم فکری اشاره دارند که بااین‌حال، از طریق زبان باستانی و در چارچوب مفهومی عمیقاً بیگانه با مفهوم مدرن، از بُعد قربانی بیان شده است، که به عنوان مکانی برای تعامل و تبادل بین جهان الهی و انسانی درک می‌شود.

📚|
Source

@ARSACID_CHRONICLE
8👍2👏2
تاریخ اشکانیان | ARSACID CHRONICLE
Photo
آیینِ بدون کتاب: سنت‌های آئینی و کتابت در ایران باستان

در واقع، اگرچه متن کردیر صرفاً یک رویداد باطنی را توصیف می‌کند و همانطور که پیشنهاد دادم، یک اجرای ویژه آیینی را ارائه می‌دهد، اگرچه فی‌نفسه یک «متن آیینی» نبود (من آن را به عنوان «یادبودی جاودانه برای یک مراسم بسیار خاص» تعریف می‌کنم)، مشاهده می‌کنیم که حضور مادی منابع مزدایی در اوستایی، یا دقیقاً مربوط به استفاده از متون اوستایی به شکل مکتوب (و ملموس) آنها، کم و بیش در زمان ساسانیان کاملاً غایب است (بعدها، ارتباط آنها محدود باقی ماند). این امر محققان را به این باور رساند که تثبیت مجموعه متون مکتوب اوستایی (به اصطلاح Avesta-Vorlage) پدیده‌ای متاخر بوده که به گفته برخی، در دوره‌ای پس از فروپاشی امپراتوری ساسانی رخ داده است.

آیا می‌توان شواهد منفی را به عنوان یک اظهار نظر قطعی در مورد وجود یا عدم وجود یک نسخه مکتوب از اوستا در نظر گرفت؟ داده‌ها از نویسندگان مسیحی گرفته شده است که اظهار داشته‌اند کاهنان زرتشتی، موبدان، به جای خواندن، عبارات نامفهوم را از حفظ تلاوت می‌کردند. آنها اظهار داشتند که کاهنان منابع مذهبی را از طریق آموزش شفاهی فرا می‌گرفتند. می‌توانیم آنها را باور کنیم، اما در عین حال باید نتیجه بگیریم که این اظهار نظر هیچ ارتباطی با وجود یک متن مکتوب اوستایی ندارد. چرا؟

پاسخ بسیار ساده است. در آیین عبادی مسیحی، مانند برخی فرهنگ‌های دیگر که تجسم کلام مکتوب، تجسم روح الهی اراده و حقیقت خداوند است، کتاب عنصر اصلی آیین عبادی است. کتاب مقدس باید در طول مراسم آورده شود. باید آن را بوسید و به عنوان کلام خدا مورد احترام قرار داد. عملکرد کتاب مقدس و اناجیل از نظر معنا و اهمیت بسیار مهم است. از دیدگاه عملی آیینی، یک کشیش یا پیشوای مسیحی نمی‌تواند بخش‌هایی از عهد عتیق یا عهد جدید را در طول مراسم عشای ربانی یا در یک آیین مقدس از حفظ بخواند، اگرچه ممکن است آنها را کاملاً بداند. «آیین کلام» بدون «آیین کتاب» غیرقابل قبول به نظر می‌رسد. در مطالعات گذشته، تا آنجا که من به یاد دارم، یک مدرک بسیار ساده کاملاً مورد بدرفتاری قرار گرفته و نادیده گرفته شده است. سنت‌های مذهبی هندوایرانی و یهودی-مسیحی دو رویکرد کاملاً متفاوت به بُعد آیینی در رابطه با استفاده از کلمه (نازل شده) ایجاد کرده‌اند. در متون ودایی، هندو و مزدایی، از یک کاهن انتظار می‌رود که تمام متون لازم برای اجرای کامل مراسم مذهبی خود را از بر بداند. در موارد خاص، مانند برهمن ودایی، یک کاهن ویژه برای «اصلاح» اشتباهات غیرارادی مرتکب شده در طول فعالیت‌های مادی و قرائت‌های فنی متون منصوب می‌شود. برای یک کاهن مزدایی، متون نوشتاری از اهمیت ثانویه برخوردارند. آنها به عنوان موضوعات مطالعه‌ای مفید هستند که می‌توانند درک را بهبود بخشند، شاید از طریق اضافه کردن (یا/و ویرایش) ترجمه‌ها (به زبان‌های پهلوی، سانسکریت، فارسی، گجراتی) و تفاسیر. خواندن برای یادگیری جنبه‌های اجرایی مراسم ضروری نبود. در واقع، خواندن مانعی در تسلط عملی بر تمام نکات فنی مراسم مذهبی بود.

📚|
Source

@ARSACID_CHRONICLE
👍111
تاریخ اشکانیان | ARSACID CHRONICLE
آیینِ بدون کتاب: سنت‌های آئینی و کتابت در ایران باستان در واقع، اگرچه متن کردیر صرفاً یک رویداد باطنی را توصیف می‌کند و همانطور که پیشنهاد دادم، یک اجرای ویژه آیینی را ارائه می‌دهد، اگرچه فی‌نفسه یک «متن آیینی» نبود (من آن را به عنوان «یادبودی جاودانه برای…
آیینِ بدون کتاب: سنت‌های آئینی و کتابت در ایران باستان

نه کتابی در میان آنها هست و نه استادی در اصول دین، بلکه در آداب و رسوم غیرمنطقی پرورش یافته‌اند و پسران، بی‌دینی خود را از پدران می‌آموزند.
- باسیلیوس (۳۷۷ میلادی)

گمراه کننده است. آموزش، همانطور که قبلاً گفته شد، شفاهی بود، اما این گفته که ایرانیان کتاب نداشتند و نمی‌نوشتند کاملاً نادرست است. اشاره به ἀσέβεια (بی‌تقوایی) ادعایی، ماهیت خصمانه گزارش را روشن می‌کند. یک نویسنده مسیحی که رفتار عبادی استاندارد زرتشتی را توصیف می‌کند، با مقایسه این سنت با رویکرد کاملاً متفاوت خود، به ویژه در مورد نقش انجیل‌ها و کتب مقدس، بر بُعد صرفاً شفاهی آن تأکید می‌کرد. تصادفی نیست که مزدیسن‌ها اکیداً بر ایده «کتاب مقدس» اصرار ندارند، بلکه بر ایده «دین (dēn)» تأکید دارند که در عین حال «بینش روح» است، بلکه الهیات الهی و مجموعه متون را نیز در بر می‌گیرد.

به همین دلیل، باید داستان معکوسی از متن اوستایی بنویسیم. اوستای ساسانی به صورت قطعات پراکنده‌ای که در نسخه‌های خطی مخدوش باقی مانده‌اند، وجود نداشت. بلکه این نسخه‌های خطی باقی‌مانده بودند که سنت مکتوب متون مذهبی را حفظ می‌کردند، که به دلایل آشکار حفظ و همچنین آموزش کاهنان سطح بالا تثبیت شده بودند. پس از قرن‌ها شفاهی بودن، گروهی از کاهنان مرحله‌ای «شنیداری» را آغاز می‌کردند که در آن ترکیب شفاهی (به صورت شفاهی) به صورت رسمی درمی‌آمد. این فرآیند که از دوران پیش از هخامنشیان آغاز شد و تا زمان استانداردسازی آیین‌ها ادامه یافت، به دوره‌ای از رسمی‌سازی کتبی منجر شد که در آن متون با الفبای جدید رونویسی می‌شدند، نه تنها پشتیبانی بیشتری برای حفظ و تلاوت ارائه می‌دادند، بلکه وسیله‌ای برای حفظ بودند که وظیفه اصلی آن ایجاد پایه‌های محکم برای ایجاد قطعی یک قانون نهادی بود. بنابراین، مجموعه‌ای کامل از متون آیینی تهیه شد، احتمالاً نه برای اینکه به عنوان کتاب‌های معمولی خوانده شوند، بلکه، همانطور که قبلاً اشاره شد، برای حفظ سنت شفاهی، به ویژه سنت‌هایی که در چارچوب مکتب روحانیت ساسانی ایجاد شده بودند. برای نیازهای بالاتر، مطالعات الهیاتی و غیره، بعدها یک مجموعه بزرگ و جامع از تمام متون معتبر (و برگزیده) جمع‌آوری و به شکلی تنظیم شد که منعکس‌کننده نیازهای آیینی نبود، بلکه از معیارهای علمی، یعنی تفسیری، پیروی می‌کرد. بدین ترتیب، اوستای موسوم به ساسانی متولد شد که به سه گروه ۷ تایی تقسیم شده بود که هر کدام مربوط به یک مرحله پیشرفته‌تر بودند و هیچ ارتباطی با دوره شنیداری اولیه نداشتند. وجود این سطوح متنی مختلف از جامعه‌ای که در آن یک حلقه علمی بدون تغییر سنت سکولار خود، در تولید یک مجموعه متنی مشارکت داشت، انتظار می‌رود.

در هر صورت، آیین‌های مذهبی زرتشتی بدون استفاده مستقیم از متون مکتوب همچنان اجرا می‌شدند، اما این احتمال را رد نمی‌کند که کاهنان آنها را مطالعه کرده باشند و ادبیات تفسیری به زبان پهلوی ایجاد کرده باشند که تداوم طولانی و نه فقط یک واکنش کوتاه در قرن نهم میلادی را پیش‌فرض می‌گیرد. مشابه سنت یهودی، با کمی تغییر، تثبیت نسخه‌های خطی آیینی، تضمینی در برابر فسادهای آینده بود، طرحی که در صورت نیاز یا در زمینه بحث‌های کلامی می‌توانست به آن مراجعه شود. این یک راهنما برای کودکان نبود، که برای آنها از یک تکنیک انتقال سکولار استفاده می‌شد، همانطور که امروزه در هند و ایران اتفاق می‌افتد. به همین ترتیب، می‌بینیم که کاهنان پساساسانی بر برتری شفاهی بودن و سواد در زمینه آیین‌های مذهبی اصرار داشتند و حافظه بد را به شدت محکوم می‌کردند (دینکرد پنجم). همانطور که سمرا آذرنوش به من یادآوری کرد، در دینکرد پنجم: «نوشتن کاملاً «ناقص» است و همچنان خواهد بود.» تمام این قسمت‌ها از دینکرد بسیار جالب هستند زیرا حاوی ردپایی از تعدادی سؤال هستند که توسط یک مسیحی پرسیده شده است. به ویژه، سؤالی در مورد اینکه چرا خداوند تصمیم گرفت ایمان را به زبانی عجیب مانند اوستایی اعلام کند و روشی برای نوشتن متن کامل اوستا ابداع نکرد و در عوض حفظ آن را توصیه کرد. این امر دو رویکرد کاملاً متفاوت به متن مقدس را آشکار می‌کند: یکی مسیحی و دیگری مزدایی. حفظ کامل متنی که حتی برای کاهنان قاری نیز تا حدودی غیرقابل درک شده بود، برای یک جدل‌گر مسیحی کاملاً غیرقابل قبول بود (علیرغم این واقعیت که در این سنت مذهبی، مردم قرن‌ها به زبان‌هایی کاملاً ناشناخته دعا می‌خواندند)، در حالی که برای یک عبادت‌گر مزدایی، مانترای الهی به خودی خود (per se ipsum) کارآمد و مقدس بود.

📚|
Source

@ARSACID_CHRONICLE
👍136👌3
🔻ملاحظاتی درباره ارتباط نسب اشکانیان با هخامنشیان در منابع ادبی و باستان شناسی

بر اساس تطبیق و بررسی منابع ادبی همچون موسی خورنی، یوستی، استرابو، آریان و... می‌توان گفت ارشک اول و برادرش تیرداد به عنوان پسران ارشک پسرِ ارشک و از نوادگان فریاپت ممکن است از حاکمان محلی اسکندر در هرات بوده باشند که نسبی از اردشیر هخامنشیان داشتند، بنظر می‌آید شاهان اشکانیان همانطور که مکان هایی را برای پاسداشت پدران اشکانی خود مانند گودرز، اردوان، فریاپت و مهرداد بنا کرده بودند برای پادشاهی به نام اردشیر نیز بنا کرده بودند، از آنجا که شاهی بمان اردشیر در لیست شاهان اشکانی وجود ندارد، این اردشیر ممکن است همان اردشیر پارسی نیای آنها باشد.

🔻
ساخت تاکستان برای روح اردشیر هخامنشی

📚| Assar, G.R.F. (2006). Moses Chorene and the Early Parthian Chronology. In Dąbrowa, E. (Ed). Electrum. pp. 72-78.


@ARSACID_CHRONICLE
👍125
تاریخ اشکانیان | ARSACID CHRONICLE
Photo
🔶تاکستانی که اشکانیان برای جد خود اردشیر دوم هخامنشیان ساختند ؟


در روایت پارتیکا اثر آریان، ارشک اول و برادرش تیرداد به عنوان پسران ارشک پسر فری‌یاپت (فریاپت) از نسل اردشیر (هخامنشی)ظاهر می‌شوند. با این حال در حال حاضر هیچ چیز خاصی برای پیوند دادن فریاپت، جد بزرگ ارشک اول با خاندان سلطنتی هخامنشی نداریم مگر نامگذاری یک تاکستان. با توجه به تعداد همسران و صیغه‌هایی که پلوتارک به اردشیر دوم نسبت می‌دهد، فریاپت‌ها ممکن است از نوادگان اردشیر دوم هخامنشی بوده باشند.

در زبان فارسی باستان، واژه ارتخَشَشَه (artaxšaça) از arta به معنای «دادگری» و xšaça به معنای «پادشاهی» ساخته شده است که به معنای «داشتن پادشاهی دادگر» است. اسناد نجومی بابلی موجود ما نشان می‌دهد که پس از به تخت نشستن، سه حاکم هخامنشی علاوه بر نام‌های شخصی خود، لقب اردشیر را نیز بر خود نهادند. بنابراین، می‌توان با اطمینان منطقی فرض کرد که چنین لقبی نمی‌توانسته توسط ایرانیان غیرسلطنتی به عنوان نام شخصی گرفته شده باشد.

علاوه بر این، به ما گفته شده است که وقف‌های خصوصی برای بنیادهای ثابت یا pat ruvān («برای روح») و pat ahravdāt («برای اهداف مقدس») نهادی بسیار مشخص در ایران بوده است. بسیاری از سفالینه‌های اشکانی کتیبه‌دار از نسا، گواه وجود آیین پس از مرگ اعضای متوفی خانواده سلطنتی اشکانی هستند برخی از این سوابق حاوی اصطلاحات «wpsyk» (مالیات، بدهی، عقب‌افتادگی) و «ptsyk» (عوارض) هستند، که نشان می‌دهد بخشی از تاکستان‌ها و سایر املاک اطراف نسا، که عمدتاً بنیادهای سلطنتی برای اهداف مذهبی بودند، به صورت اجاره نامحدود به اشخاص حقیقی واگذار شده بودند. کشت حداقل بخشی از این تاکستان‌ها توسط تاکدارانی انجام می‌شد که سالیانه ثابتی را به صورت جنسی به خزانه سلطنتی پرداخت می‌کردند. در میان این موارد، می‌توان به مناطق زیر اشاره کرد:
«Friyapātikān» ( ملک یا آیین فریاپت) «Mihrdätakän» (از یا آیین مهرداد ) «Artabanukān» (ملک یا آیین اردوان) «Gōtarzakān» (از ملک یا آیین گودرز)
این مناطق به عنوان موقوفاتی در جهت نگهداری و خدمات برای آرامش روح چندین پادشاه اولیه اشکانی اختصاص داده شده بودند. با این حال تاکستان دیگری که در متون حداقل شصت و هشت سفال‌نبشته از دوره ۹۲-۳۰ ق.م ، به آن اشاره شده است، میتوان منطقه ای منسوب به اردشیر را دید.
Artaxšahrakān از آیین/ملک اردشیر


این تاکستان باید به یک پادشاه فوت شده به نام اردشیر تقدیم شده باشد، همانطور که توضیح داده شد، بسیار بعید است که شهروندان عادی بتوانند لقب سلطنتی اردشیر را به عنوان نام شخصی خود انتخاب کنند. اما تا آنجا که به شواهد موجود مربوط می‌شود، ما هیچ حاکم اشکانی در دوره قرن سوم تا اول پیش از میلاد به نام اردشیر نمی‌شناسیم. در عین حال مشکلاتی در انتساب تأسیس تاکستان ارتَخشهرکان به یک پادشاه هخامنشی قبل از ظهور پارتیان وجود دارد، زیرا هیچ حاکم دیگری از آن سلسله در اسناد نسا تأیید نشده است. در نتیجه ممکن است مجبور باشیم فرض کنیم که اشکانیان موقوفه ارتخشهرکان را برای جاودانه کردن نام شاه اردشیر دوم هخامنشیان که سینکلوس او را به عنوان نیا دور اشکانیان اشاره کرده است، تأسیس کردند.

📚| Assar, G.R.F. (2006). Moses Chorene and the Early Parthian Chronology. In Dąbrowa, E. (Ed). Electrum. pp. 72-78.


@ARSACID_CHRONICLE
18👍4
🔶مروری بر فرضیه کلاسیک تولستوف درباره اشکانیان

سرگئی پاولوویچ تولستوف در آرای خود بشدت بر محوریت و نقش برجسته خوارزم تاکید داشت، او بنیانگذاران اشکانیان را اشراف و نخبگانی از خوارزم می‌دانست و حتی بر اساس سکه های هرایوس، کوشانیان اولیه را وابسته به حاکمان خوارزم می‌دانست، سکه های طرح سوارکار در کوشانیان و اشکانیان را برگرفته از سکه های خوارزمی می‌دانست، به عبارتی دیگر، او با تاریخ گذاری فرضی خود برای نمونه های سکه های سوارکار خوارزمی(که امروزه برای قرن اول میلادی دانسته میشوند)، آنها را کهن تر از نمونه های اشکانی می‌دانست و بدین ترتیب اشکانیان اولیه را زیر مجموعه فضای فرهنگی نخبگان خوارزم می‌دانست. (
کامل)

🕯 نکته: نظرات او امروز توسط کسانی چون سینیسی نقد شده اند و صرفاً در این پست نظرات تولستوف مرور (نه تایید) شده اند.


📚| Tolstov. S. P. (1963). Ancient Horezm, chapter 3, pp. 231-241.


@ARSACID_CHRONICLE
11👍3
تاریخ اشکانیان | ARSACID CHRONICLE
🔶مروری بر فرضیه کلاسیک تولستوف درباره اشکانیان سرگئی پاولوویچ تولستوف در آرای خود بشدت بر محوریت و نقش برجسته خوارزم تاکید داشت، او بنیانگذاران اشکانیان را اشراف و نخبگانی از خوارزم می‌دانست و حتی بر اساس سکه های هرایوس، کوشانیان اولیه را وابسته به حاکمان…
🔶مروری بر نظرات قدیمی تولستوف درباره منشأ خوارزمی دودمان اشکانی و نسب آئینی آنها با خدای سیاوش


بنظر تولستوف ارتباط بین بنیانگذاران شاهنشاهی اشکانی و محافل خوارزم/کان-یو (عشایر حاکم خوارزم در منابع چینی؟) قوی‌تر از تصور رایج بود، در واقع ارشک و برادرش تیرداد هردو از نخبگان خوارزمی بودند. بنظر تولستوف سنت محلی شجره‌نامه ای شاهان افریغی خوارزم، خاندان‌های اشکانی و پادشاهان خوارزمی/کان-یو را به هم پیوند می‌دهد. برای مثال به گفته ابوریحان بیرونی خوارزمی‌ها تبار خود را به سیاوش، پسر کی-کاووس و پسرش کیخسرو می‌رساندند. سیاوش (سیاوخش)، خدای کشاورزی حوزه آمودریا، نسخه آسیای مرکزی از خدای در حال مرگ و رستاخیز گیاهان بود که بر روی سکه‌های پادشاهان خوارزم/کان-یو از قرن اول تا هشتم میلادی به تصویر کشیده شده است.

در همین حال، همین بیرونی تبارشناسی اشکانیان را به اشک پسر کیخسرو، پسر سیاوش، می‌رساند. نام اشک (ارشک) به عنوان یک عنصر تشکیل‌دهنده در نام چهار پادشاه خوارزم در فهرست بیرونی (دو اشکمغوس (Askahmuqs) و دو اشکورس (Askahvars) یا اشکجورز (Askajvars)) گنجانده شده است.

علاوه بر بیرونی در سنت ارمنی (موسی خورنی، آگاتانگغوس، پاوستوس بوزاندری و...) به ارتباط تبارشناختی بین اشکانیان ایران و سلسله کوشان که آنها نیز "اشکانیان بلخ" نیز نامیده می‌شوند تأکید دارد. ( تولستوف همچنین علاوه بر ارتباط ارتباط دودمانی بین کان-یو/خوارزم و اشکانیان، به ارتباط آنها با کوشانیان نیز باور داشت، او این فرضیه را مطرح کرد که هرایوس مجموعه خود را به عنوان دست نشانده حکام کان-یو خوارزم ثبت کرده است و بدین ترتیب به تابعیت سیاسی کوشانیان اولیه از خوارزم اشاره می‌کند)

آلوت د لا فوی نگاره آرامی پادشاه ناشناخته خوارزم که بنظرش WRYWR می‌باشد را «وخشو» خوانده که مورد استناد تولستوف می‌باشد. بر اساس این خوانش تولستوف استدلال کرده تصویر سوارکار بر روی اسب در اولیه سکه‌ های خوارزم، وخشو(خدای آمودریا «وخش») را به نمایش می‌گذارند که با سیاوش در سکه های کوشانی که (که امروزه به عنوان هرایوس شناخته می‌شوند)، سکه های اشکانی مجموعه بارتالومیو و سوارکار ارابه آندراگوراس مشترک است. (تولستوف به ارتباط میان خدای وخش و سیاوش نیز معتقد بود)


📚| Tolstov. S. P. (1963). Ancient Horezm, chapter 3, pp. 231-241.


@ARSACID_CHRONICLE
15👍6
تاریخ اشکانیان | ARSACID CHRONICLE
Photo
ظهور زرتشتی‌گریِ «چینی‌شده»!

در این دوره، که از دوره پنج سلسله و ده پادشاهی (۹۰۷-۹۶۰ میلادی) آغاز شد و تا دوران مدرن ادامه یافت؛ خدایان زرتشتی سغدی در پانتئون باورهای عامیانه چینی جذب شدند. پس از دوره یوان (۱۲۷۱-۱۳۶۸ میلادی)، خدایان زرتشتی و آداب و رسوم عجیب و غریب سغدی اغلب به عنوان نمادگرایی ادبی در ادبیات عامیانه چینی یافت می‌شوند. اگر این دین را که به طور فزاینده‌ای توسط مردم چین مورد توجه قرار می‌گرفت، بتوان یکی از انواع زرتشتی‌گری دانست، پس نوعی «چینی‌شده» از زرتشتی‌گری است. این شکل از زرتشتی‌گری چینی تا دهه ۱۹۴۰ رونق داشت.

نقطه شروع مطالعه مستعمرات سغدی در شمال چین، تز تأثیرگذار ایکدا (۱۹۶۵) است. او خاطرنشان کرد که فعالیت‌های مذهبی در معبد زرتشتی دونهوانگ، علیرغم نام شیان‌جیائو، هیچ تفاوتی با سایر اشکال خرافات چینی ندارد. جیانگ افزود که مراسم مذهبی به نام 賽神 (sàishén) در معبد زرتشتیان در دون‌هوانگ هیچ تفاوتی با مراسم مذهبی سنتی چینی ندارد. او همچنین حدس زد که بت‌های زرتشتی در بیست محراب مرتفع می‌توانستند مجسمه‌هایی از زروان که با خدای هندو 梵天 (فَنتیان «برهما») یکسان شده، اهوره‌مزدا که با خدای هندو 帝釋天 (دشیتیان «ایندره») یکسان شده، و 密特拉 (میتِلا «میترا») باشند.

شورش آن لوشان سرانجام پس از هفت سال جنگ سرکوب شد، اما آسیب آن به تانگ کشنده بود و باعث شد تا جایگاه خود را به عنوان یک امپراتوری جهانی از دست بدهد. مردم چین که تا آن زمان نسبت به ادیان خارجی بسیار مدارا می‌کردند، به سمت یک ملی‌گرایی محدود روی آوردند. سغدیان، در واکنش به این تحول در جامعه چین، شروع به جذب شدن در فرهنگ سنتی و منطقه‌ای چین کردند. سرکوب مذهبی در دوره هویچانگ (۸۴۱-۸۴۶ میلادی)، اگرچه هدف اصلی آن بودیسم بود، اما منجر به حملات بیشتر به زرتشتی‌گری شد و 3000 کاهن زرتشتی را مجبور به تغییر مذهب به غیر روحانی (عامی) کرد.

در دوره سونگ (۹۶۰-۱۲۷۹ میلادی) هنوز معابد زرتشتی در کایفنگ و ژنجیانگ وجود داشت، اما بیشتر آنها در دوره تانگ ساخته شده بودند. کاندا (۱۹۲۸) نشان داد که در دروازه معبد زرتشتی کایفنگ، مجسمه کوچکی از یک دیو وجود داشت که به عنوان خدایی برای درمان بیماران پرستش می‌شد. یک معبد زرتشتی در شمال کایفنگ توسط خانواده 史 (shi) از Kēš سغد اداره می‌شد. آنها توسط سونگ منصوب شده بودند و از دولت برای انجام آیین‌های روزانه حمایت می‌گرفتند. در این معبد، زرتشتی‌گری از قبل با خدای هندو 摩醯首羅 (موخیشولو «ماهِشوارا») در هم آمیخته بود.

این فرآیند چینی‌سازی از روابط با دولت مرکزی آشکار است. در دوره تانگ، معابد زرتشتی تحت نظر سابائو، دفتر ویژه زرتشتیان سغدی، اداره می‌شدند. اما در دوره سونگ، دادگاه‌های قربانی‌های امپراتوری، وزارت مناسک معابد زرتشتی را به همراه سایر نهادهای مذهبی کنترل می‌کردند. با دین زرتشتی به طور یکسان با سایر ادیان سنتی چینی مانند بودیسم، تائوئیسم و ​​کنفوسیونیسم رفتار می‌شد. از دیدگاه دولت سونگ، زرتشتی‌گری در این زمان تفاوت چندانی با سایر ادیان عامیانه چینی نداشت.

طبق خاطرات شخصی جیانگ، فعالیت‌های معبد(های) زرتشتیِ «چینی‌شده» تا دهه ۱۹۴۰ در ناحیه هانیانگ از استان هوبی (مرکز چین، شمال دریاچه دونگ‌تینگ) مشاهده شده است.

📚| Aoki, T. (2015). Zoroastrianism in the Far East. In Stausberg, M., & Vevaina, Y. S.-D., & Tessmann, A. (Eds.), The Wiley Blackwell Companion to Zoroastrianism. John Wiley & Sons, Ltd. pp. 149-153.


@ARSACID_CHRONICLE
13👍8🔥3
2025/10/19 15:41:01
Back to Top
HTML Embed Code: