Telegram Web Link
.
صالح موسویان، مجسمه‌ساز، طراح و نقاش

خلاصه گزارش یک گفت‌وگوی چند ساعته



این گزارش، تحلیلی جامع از مسیر هنری، فلسفه و دیدگاه‌های صالح موسویان، هنرمند مجسمه‌ساز، طراح و نقاش معاصر قوچان است که بر اساس یک گفت‌وگوی تفصیلی با ایشان است... 👇

ادامه متن این گزارش را در پنج صفحه در زیر همین پست مطالعه بفرمایید. 👇

استفاده از این مقاله با ذکر منبع فصلنامه‌ی فرهنگی و هنری باغ خبوشان (هزار باده‌ی فرهنگ) بلامانع خواهد بود.


https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh

#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://www.tg-me.com/Baghekhabushan
3👍2
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. صالح موسویان، مجسمه‌ساز، طراح و نقاش خلاصه گزارش یک گفت‌وگوی چند ساعته این گزارش، تحلیلی جامع از مسیر هنری، فلسفه و دیدگاه‌های صالح موسویان، هنرمند مجسمه‌ساز، طراح و نقاش معاصر قوچان است که بر اساس یک گفت‌وگوی تفصیلی با ایشان است... 👇 ادامه متن این گزارش…
.
صالح موسویان، مجسمه‌ساز، طراح و نقاش

خلاصه گزارش یک گفت‌وگوی چند ساعته

🔹این گزارش، تحلیلی جامع از مسیر هنری، فلسفه و دیدگاه‌های صالح موسویان، هنرمند مجسمه‌ساز، طراح و نقاش معاصر قوچان است که بر اساس یک گفت‌وگوی تفصیلی با ایشان است. صالح موسویان، متولد ۱۳۵۲ در قوچان، با ریشه‌های خانوادگی در قوچان، مسیری خودآموخته را در هنر پیموده و از رئالیسم اولیه به سمت هنر مفهومی و پژوهش عمیق در تاریخ هنر حرکت کرده است. آثار او عمیقاً تحت تأثیر استادان کلاسیک غربی مانند میکل‌آنژ و برنینی، هنرمندان بلوک شرق نظیر عُمَراِلدُرُوف و همچنین ادبیات کهن ایران به‌ویژه شاهنامه و مثنوی مولوی قرار دارد. فرآیند خلاقیت او بر پایه «خیال» و نگاه شخصی مؤلف استوار است و از بازنمایی صرف واقعیت پرهیز می‌کند.

🔹موسویان با وجود چالش‌هایی چون مداخله سفارش‌دهندگان و محدودیت‌های ایدئولوژیک در فضای هنری خراسان و مشهد را یکی از قطب‌های مجسمه‌سازی ایران می‌داند. او در آثار شهری خود مانند مجسمه «میرزا سنگلاخ» در قوچان و «عارف قزوینی» در قزوین، به دنبال خلق آثاری با حس غرور و هویت تاریخی است. نمایشگاه انفرادی او با عنوان «پرانتز انسان» نتیجه یک دهه پژوهش در ادبیات و فرم بود که در آن به تلفیق فیگور انسان و آرایه‌های معماری ایرانی دست یافت. موسویان همچنین مؤلف کتاب «شاهکارهای مجسمه‌سازی از آنتیک تا کلاسیک» است که با هدف جبران فقر منابع بصری و تاریخی برای هنرجویان ایرانی تألیف شده است. او بر لزوم استقلال هنرمند، حمایت از هنر و ایجاد فضایی برای «گفت‌وگو» جهت ارتقای کیفی هنرهای تجسمی در کشور تأکید دارد.

۱ از
۵
3👍2
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. صالح موسویان، مجسمه‌ساز، طراح و نقاش خلاصه گزارش یک گفت‌وگوی چند ساعته این گزارش، تحلیلی جامع از مسیر هنری، فلسفه و دیدگاه‌های صالح موسویان، هنرمند مجسمه‌ساز، طراح و نقاش معاصر قوچان است که بر اساس یک گفت‌وگوی تفصیلی با ایشان است... 👇 ادامه متن این گزارش…
.
الف- پیشینه خانوادگی و سال‌های آغازین

صالح موسویان در تاریخ دوم مرداد ۱۳۵۲ در قوچان از پدری قوچانی و مادری گیلانی متولد شد. ریشه‌های خانوادگی او عمیقاً با تاریخ فرهنگی و اجتماعی قوچان گره خورده است.

خانواده پدری: پدر ایشان، علی موسویان، تا دهه ۱۳۷۰ در قوچان فروشگاه لوازم‌التحریر و اسباب‌بازی داشت. این فروشگاه به صورت مشترک با پدربزرگ (میرزا هاشم موسویان) و عموی ایشان اداره می‌شد.

پدربزرگ، میرزا هاشم موسویان: میرزا هاشم، پسر بزرگ کربلایی سید ابراهیم (امام جماعت مسجد یساولباشی و مدرس حوزه علمیه)، در ابتدا در همان مکان عطاری داشت. او پس از اتمام دوره ششم ابتدایی، قصد ادامه تحصیل در نجف را داشت اما به اصرار پدرش در قوچان ماند.

گرایش به عرفان و تحریم اجتماعی: میرزا هاشم پس از تحولاتی روحی و معنوی، به سلسله دراویش نعمت‌اللهی گنابادی پیوست و نزد صالح‌علیشاه در بیدخت گناباد مشرف شد. این گرایش باعث شد که خانواده موسویان از سوی بخشی از مردم قوچان تحریم شوند؛ وضعیتی که تا دهه‌های ۵۰ و ۶۰ خورشیدی ادامه یافت و مشکلات اقتصادی سختی را برای خانواده به همراه داشت.

• ریشه نام خانوادگی:
نام خانوادگی «موسویان» در زمان مأموریت احمد کسروی برای نام‌گذاری فامیل در قوچان انتخاب شده است.


ب- تحصیلات و جرقه‌های اولیه علاقه به هنر

علاقه موسویان به هنر از دوران کودکی آغاز شد و تحت تأثیر محیط و شخصیت‌های هنری پیرامونش شکل گرفت.

دوران کودکی و مدرسه: او دوران کودکستان را به دلیل پیشرفت تحصیلی دوساله طی کرد و در شش سالگی وارد مدرسه «ثابت ملی» شد. یکی از خاطرات کلیدی او، کشیدن یک نقاشی از خورشید به رنگ نارنجی (قرمز) بود که با واکنش کارشناس آموزشی و دریافت نمره ۱۸ مواجه شد. این تجربه، نمایانگر فضای آموزشی تحکم‌آمیز و فاقد گفت‌وگو در آن دوران بود.

۲ از
۵
2👍1
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. صالح موسویان، مجسمه‌ساز، طراح و نقاش خلاصه گزارش یک گفت‌وگوی چند ساعته این گزارش، تحلیلی جامع از مسیر هنری، فلسفه و دیدگاه‌های صالح موسویان، هنرمند مجسمه‌ساز، طراح و نقاش معاصر قوچان است که بر اساس یک گفت‌وگوی تفصیلی با ایشان است... 👇 ادامه متن این گزارش…
.
• تأثیرو تأثر اولیه:

رضا واقفی: هنرمندی خودآموخته و نابغه در اوایل دوران تعلیمات ابتدایی قوچان که حرکات ظریف دستانش در همان دوره هنگام نقاشی و خطاطی برای موسویان موثر بود. در دوره پهلوی در مسابقه‌ای برای هنرمندان خودآموخته مقام اول را کسب کرد اما به دلیل دیدگاه‌های تنگ‌نظارانه، پیشنهاد دربار فرح پهلوی برای خرید آثارش را رد کرد.

سعید طبسیان: پسرعمه موسویان که استعدادی شگرف در طراحی داشت و به عنوان یک الگوی اصلی، تأثیر عمیقی بر او گذاشت. علاقه موسویان به هنر در کنار او به شکل جدی‌تری درآمد.

محمدعلی محمدنیا: از هنرمندان قوچانی که موسویان به صورت مقطعی از او تأثیر پذیرفت و همواره خاطراتش را به یاد می‌آورد. این تأثیر به عنوان بخشی از تجربیات دوران اولیه هنری او ثبت شده است.

محسن ناصریان: یکی از هنرمندان ارزشمند قوچان که تأثیر او بر موسویان به صورت مستمر و در قالب مشاوره ادامه دارد. موسویان همچنان در فرآیند خلق آثار، به‌ویژه در جنبه‌های فنی مانند انتخاب متریال (همانند مجسمه میرزا سنگلاخ)، از مشورت‌های او بهره‌مند ‌شده است.



ج- مسیر حرفه‌ای و تکامل هنری

مسیر هنری صالح موسویان با خودآموزی آغاز شد و با پژوهش و تجربه عمیق به تکامل رسید.

• آغاز خودآموزی: او کار خود را با تمرین‌های سیاه‌قلم آغاز کرد و با مشاهده آثار هنرمندان محلی قوچان مانند آقای فخرآبادی و نجف‌زاده، دنیای هنر را درک کرد.

• ورود به مجسمه‌سازی (دهه ۱۳۷۰): در این دهه، به طور جدی وارد حیطه مجسمه‌سازی شد. مطالعه کتابی از آثار «عُمَراِلدُرُوف»، مجسمه‌ساز برجسته شوروی سابق، تأثیر بسزایی بر او گذاشت و حس غرور و اسطوره‌سازی در کارهای این هنرمند روسی برای او الهام‌بخش بود.

• گذار از رئالیسم به هنر مفهومی:

دوره اول (بازنمایی واقعیت): در ابتدا، موسویان به شدت به سبک رئالیسم و کپی دقیق از طبیعت علاقه‌مند بود. اما این رویکرد را فاقد اندیشه کافی می‌دانست.

◦ دوره دوم (هنر مفهومی و پژوهش): در دهه ۹۰، او با رویکردی تخصصی‌تر به سراغ مجسمه‌سازی رفت. با درک اینکه هنر صرفاً بازنمایی واقعیت نیست، به پژوهش گسترده در تاریخ هنر، از دوره آنتیک تا کلاسیک، پرداخت تا سیر تحول مجسمه‌سازی را درک کند. این پژوهش‌ها منجر به تألیف کتابی در همین زمینه شد. او همزمان به مطالعه شاهنامه و مثنوی نیز روی آورد.

رابطه طراحی، نقاشی و مجسمه‌سازی: موسویان با استناد به قول میکل‌آنژ («مانند یک مجسمه‌ساز نقاشی کنید ولی مثل یک نقاش مجسمه نسازید»)، معتقد است طراحی، پایه و مادر هنرهای تجسمی است و ارتباطی تنگاتنگ با مجسمه‌سازی دارد. به نظر او، یک مجسمه‌ساز باید درگیری عمیقی با «حجم» داشته باشد که این درک از طریق طراحی تقویت می‌شود.

د- تأثیرات، سبک‌ها و فلسفه هنری

هنر موسویان ملغمه‌ای از تأثیرات کلاسیک غربی، هنر بلوک شرق و فرهنگ و ادبیات ایرانی است که با فلسفه شخصی او درآمیخته است.

۳ از
۵
3👍2
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. صالح موسویان، مجسمه‌ساز، طراح و نقاش خلاصه گزارش یک گفت‌وگوی چند ساعته این گزارش، تحلیلی جامع از مسیر هنری، فلسفه و دیدگاه‌های صالح موسویان، هنرمند مجسمه‌ساز، طراح و نقاش معاصر قوچان است که بر اساس یک گفت‌وگوی تفصیلی با ایشان است... 👇 ادامه متن این گزارش…
.
فلسفه هنری:

• اولویت «خیال» بر واقعیت: موسویان معتقد است وظیفه هنرمند بازنمایی صرف واقعیت نیست، بلکه ارائه یک منظر شخصی و خلاقانه است. او می‌خواهد مخاطب، سوژه را از «دریچه خیال» او ببیند.

• استقلال هنرمند: او بر این باور است که هنرمند باید مستقل و آزاد باشد و نباید به تریبون یا بلندگوی جریان‌های سیاسی و اجتماعی تبدیل شود.

تمایز میان «تکنسین» و «آرتیست»: به عقیده او، مجسمه‌ساز شدن (یادگیری تکنیک) آسان است، اما هنرمند (آرتیست) شدن، که مستلزم تزریق حس، اندیشه و معنا به اثر است، بسیار دشوار و نیازمند مسیری طولانی است.

ه- آثار شاخص و پروژه‌ها

صالح موسویان خالق آثار متعددی در فضاهای شهری و گالری‌ها بوده است.

• مجسمه میرزا سنگلاخ (قوچان):

فرآیند خلاقیت: ایده اولیه فیگوری ایستاده بود، اما با الهام از پویایی آثار برنینی، به فرمی چرخشی و پویا رسید. چهار ماه صرفاً برای رسیدن به چهره مطلوب با حسی از خستگی، تردید و عدم تقارن کامل وقت صرف شد.

جزئیات نمادین: آستین‌های بالا زده (نشانه وضو و تدیّن)، عبای رها شده از شانه (نمادی از قلندری و اعتراض به چارچوب‌های خشک)، و دمپایی (به جای پای برهنه برای حفظ شأن اثر در فضای عمومی) از جزئیات فکرشده این اثر هستند.

◦ متریال: کامپوزیت فایبرگلاس با رنگ‌آمیزی شبیه به سنگ که با مشورت استاد «محسن ناصریان» انتخاب شد.

نمایشگاه «پرانتز انسان» (۱۴۰۱، گالری آرتین مشهد):

◦ این نمایشگاه حاصل یک فرآیند ۹ ساله پژوهش در شاهنامه و مثنوی بود.
◦ آثار این مجموعه، فیگورهای انتزاعی و دفرمه‌ای بودند که مفهوم «حبس انسان در تن» را با الهام از شعر مولوی به تصویر می‌کشیدند و در آن‌ها از ترکیب کاشی (به عنوان آرایه معماری ایرانی) و فیگور انسان استفاده شده بود.

• سایر پروژه‌ها:

آثار شهری: مجسمه عارف قزوینی (سه نسخه در قزوین و همدان)، مجسمه شهید امرالله اسعدی (قوچان)، ۱۰ پرتره از مفاخر خراسان (جاده طرقبه)، مجسمه علی موسیو (تبریز)، مجسمه ماهیگیر سنتی (کیش).

◦ آثار اهدایی: چهار مجسمه از خیام، رازی، خواجه نصیر طوسی و شیخ بهایی اهداشده به دانشگاه صنعتی قوچان.

پروژه‌های آینده: یک پروژه شخصی با محوریت فرم «هـ دوچشم» برای ارائه در گالری (احتمالاً دبی) و پروژه‌هایی برای ساخت مجسمه شهید ایراندوست، میرزا نصرت و آقای هراتی در قوچان.

و- دیدگاه‌ها در مورد فضای هنری

موسویان تحلیل دقیقی از وضعیت، پتانسیل‌ها و چالش‌های فضای هنری ایران و به‌ویژه خراسان ارائه می‌دهد.

• خراسان به عنوان قطب مجسمه‌سازی: او مشهد را یکی از قطب‌های اصلی مجسمه‌سازی در ایران می‌داند و به هنرمندان توانمندی چون محمدحسین مأموریان، عطا صحرایی، کیان اسفندیاری و حسین دوپیکر اشاره می‌کند. همچنین قوچان را شهری با استعدادهای هنری بسیار عجیب و غریب توصیف می‌کند.

۴ از
۵
3👍2
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. صالح موسویان، مجسمه‌ساز، طراح و نقاش خلاصه گزارش یک گفت‌وگوی چند ساعته این گزارش، تحلیلی جامع از مسیر هنری، فلسفه و دیدگاه‌های صالح موسویان، هنرمند مجسمه‌ساز، طراح و نقاش معاصر قوچان است که بر اساس یک گفت‌وگوی تفصیلی با ایشان است... 👇 ادامه متن این گزارش…
.
• چالش‌ها و موانع:

۱- مداخله سفارش‌دهنده: موسویان «مداخله» کارفرما (مانند شهرداری‌ها) در فرآیند خلاقیت را بدتر از «سانسور» می‌داند، زیرا ارتباط هنرمند با اثرش را قطع می‌کند.

۲- مخالفت‌های ایدئولوژیک: او به تجربه شخصی خود در مشهد اشاره می‌کند که مجسمه‌ای به دستور امام جمعه وقت (علم‌الهدی) از سطح شهر جمع‌آوری شد. این نشان‌دهنده فضای محافظه‌کار و محدودیت‌های موجود است.

۳- فقدان حمایت و زیرساخت: کمبود فرهنگ‌سرا، نبود فضایی برای «گفت‌وگو» میان هنرمندان، و مهم‌تر از همه، فقدان «حامی مالی و معنوی» (چه دولتی و چه خصوصی) را از بزرگ‌ترین موانع رشد هنر در ایران می‌داند.

• راهکارها و پیشنهادات:

◦ ایجاد فضای گفت‌وگو: او تأثیر گفت‌وگو و هم‌نفسی میان هنرمندان رشته‌های مختلف را برای رشد هنر، بیشتر از آموزش صرفاً تکنیکال می‌داند.

◦ نقش حامیان: معتقد است هنر برای رشد به حامی نیاز دارد، همان‌طور که در تاریخ اروپا کلیسا و اشراف و در دوره معاصر کارخانه‌داران این نقش را ایفا کرده‌اند.

تمرکز بر ظرفیت‌های بومی: پیشنهاد می‌کند با تعریف جایزه‌ای برای مجسمه‌سازی با موضوع شاهنامه، هنرمندان را به این سمت سوق داد.

◦ ایجاد اقامتگاه هنری: یکی از رویاهای او برای قوچان، ایجاد فضایی است که هنرمندان بتوانند با حمایت مالی، بر روی روایت‌های تاریخی و فرهنگی منطقه کار کنند تا هویت شهر ثبت و تقویت شود.

ز- کتاب و پژوهش: «شاهکارهای مجسمه‌سازی از آنتیک تا کلاسیک»
این کتاب محصول پژوهش‌های عمیق موسویان برای جبران کمبودهای آموزشی خود به عنوان یک هنرمند خودآموخته است.

• انگیزه تألیف کتاب:

جبران فقر بصری و دانشی: او متوجه شد که در ایران منابع جامع و مصور در مورد تاریخ مجسمه‌سازی جهان وجود ندارد و هنرمندان ایرانی از دیدن آثار بزرگ محروم هستند.

نیاز به درک سیر تاریخی: به این نتیجه رسید که نمی‌توان بدون شناخت گذشته و سیر تحول هنر (از یونان باستان و رنسانس تا امروز) به درک درستی از هنر معاصر رسید.

• محتوا و اهمیت:

◦ این کتاب به بررسی تحلیلی آثار مجسمه‌سازی از دوره آنتیک (یونان و روم) تا نئوکلاسیک می‌پردازد.

◦ موسویان در این کتاب نشان می‌دهد که مجسمه‌سازی در یونان باستان صرفاً یک هنر تزئینی نبود، بلکه پیشرفته‌ترین علم زمان خود «تِخنِه» محسوب می‌شد که با ریاضیات، مهندسی و فلسفه پیوندی عمیق داشت.

◦ به عقیده او، مطالعه این دوره برای هر مجسمه‌سازی از نان شب واجب‌تر است، زیرا بنیان‌های تکنیکی و اندیشه‌ای هنر مجسمه‌سازی در این دوران پایه‌گذاری شده است.

◦ کتاب با ارائه تصاویر متعدد، تلاش می‌کند ضعف تصویری هنرجویان و هنرمندان ایرانی را پوشش دهد. این اثر اکنون در دانشگاه‌ها نیز تدریس می‌شود.

۵ از
۵

https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh

#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://www.tg-me.com/Baghekhabushan
3👍3
.
بنام آن‌که جان را فکرت آموخت

خَربط یا خُربت در مثنوی


پیرِ دل‌آگاه بلخ در دفتر سوم مثنوی مینوی، هنگامی که سخن از کژاندیشانِ کوته‌اندیش به‌ میان می‌آورد، بر این باور راستین است ‌که خُرده‌بینانِ تُنک‌اندیشه، باریک‌بینی‌ و ریز‌نگری‌های هستی شناسانه، و در سخنی درونِ رمز‌آمیز مثنوی را درنیافته‌اند. و آن را نبیگی تهی و بی‌بهره از نگرش‌های درونی و سخنان رازآمیز و برکنار از اندیشه‌های ژرف برمی‌شمارند...
. 👇👇👇

متن کامل این مقاله‌ی ارجمند و ارزشمند #استاد_مهدی_رحمانی_قوچانی «ویژه‌ی بزرگ‌داشت حضرت مولانا» را در دوازده صفحه‌ی زیر همین پست مشتاقانه مطالعه بفرایید.👇

استفاده از این مقاله با ذکر منبع فصلنامه‌ی فرهنگی و هنری باغ خبوشان (هزار باده‌ی فرهنگ) بلامانع خواهد بود.


https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh

#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://www.tg-me.com/Baghekhabushan
3
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. بنام آن‌که جان را فکرت آموخت خَربط یا خُربت در مثنوی پیرِ دل‌آگاه بلخ در دفتر سوم مثنوی مینوی، هنگامی که سخن از کژاندیشانِ کوته‌اندیش به‌ میان می‌آورد، بر این باور راستین است ‌که خُرده‌بینانِ تُنک‌اندیشه، باریک‌بینی‌ و ریز‌نگری‌های هستی شناسانه، و در…
.
بنام آن‌که جان را فکرت آموخت

خَربط یا خُربت در مثنوی

پیرِ دل‌آگاه بلخ در دفتر سوم مثنوی مینوی، هنگامی که سخن از کژاندیشانِ کوته‌اندیش به‌ میان می‌آورد، بر این باور راستین است ‌که خُرده‌بینانِ تُنک‌اندیشه، باریک‌بینی‌ و ریز‌نگری‌های هستی شناسانه، و در سخنی درونِ رمز‌آمیز مثنوی را درنیافته‌اند. و آن را نبیگی تهی و بی‌بهره از نگرش‌های درونی و سخنان رازآمیز و برکنار از اندیشه‌های ژرف برمی‌شمارند. مولانا دراین گفت‌وگوی ژرف آیینی و اندیشه‌برانگیز ‌از نمودارها و ویژگی‌های فرهنگ راز‌انگیز و روشن‌سرشت ایرانی سود می‌برد. و از واژه‌هایی بس کهن و آیینی در هستی‌شناسی ایران برای استواری دیدگاه و خواستش بهره می‌‌گیرد. واژه‌‌هایی که از سرچشمه‌ای ناب وزلال آبشخور دارند. سخنان اندیشانه‌ای که پاره‌ای از اندیش‌مندانِ ژرف‌گرا به شوند چم‌های آیینی و رمز آمیزش آن‌ را گات‌های ایران پس از اسلام برخوانده‌اند. سعید نفیسی در نبیگ سرچشمه تصوف در ایران به‌درستی باورمندست که «تصوف ایران حکمتی‌ست به‌کلی آریایی محض و اندک رابطه‌ای با افکار سامی ندارد» پُرگمان هستی شناسی ایرانی- اسلامی دنباله‌ی هستی‌شناسی کهنِ مهری است، و آبشخورش ازاین چشمه‌ی روشن و مینوی است.‌ فرهنگ ایران، فرهنگی خورشید آسه است، و باشنده‌ی ایرانی چه از مردم ساده و چه برگزیده به خورشید و نور، مهری سوزان دارند. تا جایی که گاه خورشید را چشم و یا پیکر اهورامزدا انگاشته‌اند. چرا‌که خداوند در اندیشه‌های گران ایرانی پیکری به‌سان نور و روانی به‌سان راستی دارد. مردم ایران این اندیشه‌ی بی‌گزند و نورانی و بی‌همانند را وام‌دار نیای بزرگشان جمشید خورشید چهره‌اند. باشنده‌ای که پسر خورشید= ویوَسوَنت است. چراکه ویوَسوَنت (ویوَهوَنت) نامی همگانی برای خورشیداست. پس باید جمشید را تنایش (تجسمِ)خورشید= مهر بر روی زمین دانست، که خویشکاری بزرگ او رهبری مردم به سوی نور و فرزانگی، خرد و سرزمینِ پُر فروغِ مینوی است. پس بسی شگفت نتواند بود که هستی‌شناسی بزرگ و ژرف اندیشی، هم‌چون مولانا در غزلی شگفت و پر مغز به‌روشنی خویش را «غلام آفتاب» بنامد:

چو غلام آفتابم، هم از آفتاب گویم
نه شبم نه شب‌پرستم که حدیث خواب گویم

چو رسول آفتابم، به طریق ترجمانی
پنهان ازو بپرسم، به شما جواب گویم

به قدم چو آفتابم به خرابه‌ها بتابم
بگریزم از عمارت، سخن خراب گویم

به سر درخت مانم که زاصل دور گشتم
به میانه‌ی قشورم همه از لباب گویم

چو ز آفتاب زادم، به خدا که کیقبادم
نه به شب طلوع سازم نه ز ماهتاب گویم


پیر جان‌آگاهِ بلخ به روشنی شیفتگی خویش را به فرهنگ و آیین خورشید آسه‌ی ایرانی که بنیان‌گذارش جمشید خورشیدچهره است، آشکار می‌دارد. او خود را از پریستاران و پیام‌‌رسانان آیین پُرراز و رمز جمشیدی(خورشیدی) بر‌می‌شمارد، که‌ خویشکاریش پاسبانی از آن‌است. مولانا در آغازینِ سخن از دو واژه‌ای که پیوندی تنگ با آیین‌های نهان‌گرای خورشیدی دارد، بهره ‌می‌برد:

خُربتی ناگاه از خُر‌خانه‌ای
سر برون آورد چون طعانه‌ای


سوک‌مندانه بسیاری از گزارندگان مثنوی چون باریکی‌ و پیچیدگی‌های اندیشه‌‌ی مولانا را درنیافته‌اند. این واژه‌‌های کهن و آیینی را به گشتگی واداشته‌اند، و به گونه‌‌ی «خَربطی از گوشه‌ی خَر خانه‌ای» در‌این نبیگِ مینوی جا انداخته‌اند. واژه‌ی «خَربط» در واژه‌‌نامه‌های پارسی به‌چم «مرغابی چاق، مرد ابله و احمق و ظریف و بی‌دیانت» آمده ‌است. و چون واژه‌ی دیرینه‌سال «خُر» را درنیافته‌اند، آن را با زَبَر به ریخت «خَر» خوانده و این مصرع را به ‌اینگونه گزارش نموده‌اند: مرد چاق و نادانی سرش را از آغُل بیرون آورد و گواژه‌آمیز و سرزنش‌کنان از تهی بودن مثنوی از راز و رمز و درون‌نگری‌ها سخن گفت.

۱ از ۱۲
3
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. بنام آن‌که جان را فکرت آموخت خَربط یا خُربت در مثنوی پیرِ دل‌آگاه بلخ در دفتر سوم مثنوی مینوی، هنگامی که سخن از کژاندیشانِ کوته‌اندیش به‌ میان می‌آورد، بر این باور راستین است ‌که خُرده‌بینانِ تُنک‌اندیشه، باریک‌بینی‌ و ریز‌نگری‌های هستی شناسانه، و در…
.
این گزارش با داوِ (ادعای) مردی که فروزه‌های نادانی و کم خردی در او آشکارست، ناسازگار می‌باشد. چگونه مردی کوته‌نگر و نادان و سبک‌مغز درپی سخنان بلندِ راز‌آمیز تواند بود؟ ابوالقاسم پرتو در واژه‌ یاب، خَربَط را نادرست‌نویسی «خُربت، خُربد، هوربد، هیربد» دانسته است (دهخدا ریخت خَربَت را ثبت کرده‌است). او باورمنداست‌ که ریختِ درست خرابات که واژه‌ای پارسی است، خور‌اباد و یا خورآباد است‌ که در فرهنگ کهن مهری به مهرابه (نیایشگاه یا کارگاه مهری) خورابه می‌گفتند. «خُر» در زبان‌های کهن ایرانی به‌چم خورشید است، و با خُرّه(خوره) از یک ریشه‌اند. در نبیگ‌های کهن، گاه خورشید به‌گونه‌ی خُرشید نیز آمده‌است. نام‌جای خراسان= خوراسان ‌خود گواه این دیدگاه آست. پس واژه‌ی دیرینه سال «خُربد» به‌چم پریستار خورشید و یا دارنده‌ی فروغِ خورشید است.‌ و آمیزه‌ی «خُرخانه» به‌چم پرستشگاه و خانه‌ی خورشید و خانه‌ی نور است. پرستشگاهی که «روشن از نور حق، نه از نیران» است. در ادبیات پارسی که این‌همه از خُرابات (جمع خُرابه= خُر+آبه) یاد شده‌‌، خواست و آرمان، خانه‌ی خورشید و یا خانه‌ی مهر است. سهروردی باورمندست ‌که خُرابات جای‌گاه رندان راز آشنای هستی است:

در کوی خرابات بسی رندانند
کز لوح وجود سرّها می‌خوانند


عطار این خراسانی راز‌دان و تیزبین است که نخستین بار واژه‌ی «مغان» را با آگاهی به خرابات در می‌آمیزد، و چم راستین آن ‌را به‌دست می‌دهد، و انجمن مغان را جایی می‌داند، که از درون رهروانش نور شناخت سر می‌زند: «برآمد آفتابی از درونم/ درونِ من برون شد از سماوات» جای‌گاهی‌ که روشن از خورشید آمیغ است، و به‌سخنی این مهر است که در درون رهرو به آشکارگی می‌رسد. مولانا در دیوان شمس، خرابات را جای‌گاه راستی‌ها و آبادانی‌ها می‌داند:

پیش از‌این کاین نقش دل برآب و گل معمار شد
در خراباتِ حقایق، عشق ما معمور بود


شیخ محمود شبستری خرابات را به‌چم از خود رها شدن، و جهان بی‌مانند و جای‌گاه شیفتگان بی‌باک برمی‌شمارد:

خراباتی شدن از خود رهایی است
خودی کفر است، گر خود پارسایی است

خرابات از جهان بی‌مثالی است
مقام عاشقانِ لاابالی است

خرابات است بی حدّ و نهایت
نه آغازش کسی دیده نه غایت


شبستری در این پاسخ خویش از واژگانی بهره می‌برد، که پرده از چم‌های خرابات فرو می‌کشاند. در اندیشه‌های راز‌آمیز و درون‌گرای شبستری، «لاابالی» فروزه‌ی آشکار بی‌باکی خداوندست‌‌، که گوهر بی‌مانندش بی‌پروا و نترس، و برکنار از کینه و بهانه است. گوهری که پاک از هرگونه سنجش و گواهی جستن پندار است (لاابالی‌ است ذات بی‌مثلش/ باز چون ذات بی‌سبب فعلش) او فرجام همه‌ی بزرگی‌ها و بی‌نیازی‌هاست، و چند و چون و گمان سنجشی را در آستانش راهی نیست:

جناب کبریایی «لاابالی» است
منزه از قیاساتِ خیالی است

ملاحت از جهانِ بی‌مثالی
در‌ آمد هم‌چو رندِ لاابالی


»رند» در این اندیشه‌های گران «سرافراز عالم و آدم است که مرتبه‌ی هیچ مخلوقی به مرتبه و مقام او نمی‌رسد» یعنی انسانِ کامل است که‌ جانشین پیر مغان می‌شود. باشنده‌ای که بر راستی‌ها و شگفتی‌های هستی آگاه‌است. براین بنیاد، خرابات نماد ونمودی از آستان بزرگی خداوندی‌است. دیگر واژه‌ی «بی‌مثالی» است. شبستری باورمندست که خرابات، نیکویی و دهشی از جهان بی‌مانند است که جای‌گاه شیفتگان خدایی است. جای‌گاهی است که آن را نه کرانه‌ای است و نه آغاز و پایانی دارد. پس خرابات نمودی گران از آستان خداوند و به سخنی خانه‌ی نور خداوندی و جای‌گاهی مینوی است. به‌این شوند‌هاست که در اندیشه‌های سوفیانه «دیر خرابات عالم معنی و باطن عارف کامل است» و در عبهرالعاشقینِ روزبهان بقلی، خرابات آتشکده‌ی شیفتگان است: «بهشت جای زاهدان است، کنشت، خراباتِ عاشقان است» برپایه‌ی این دادها و راستی‌هاست که سرانجام مولانا همه‌ی راستی‌ها و سزاواری‌ها و بوده‌ها را در دیرمغان (خرابات) می‌یابد:

هله ساقی قدحی ده ز می رنگینم
تا که در دیر مغان روی حقیقت بینم


پس خرابات (خورآباد) جای‌گاهی گران‌تر از صومعه و خانقاه است. پاره‌ای از جهان بی‌مانندست که آن ‌را با هیچ جای‌گاهی نمی‌توان سنجید. به گفت درست هاتف اصفهانی، خرابات یا دیر مغان جای‌گاه آشکارا شدن نور و راستی‌های خداوند است:

دوش از سوز عشق و جذبه‌ی شوق
هر طرف می‌شتافتم حیران

آخر کار شوقِ دیدارم
سوی دیر مغان کشید عنان

چشم بد دور، خلوتی دیدم
روشن از نور حق نه از نیران

هر طرف دیدم آتشی، کان شب
دید در طور، موسی عمران


رند جهان‌سوز شیراز، خُرابات را جای‌گاه نور خدا می‌داند. هرچند که چم‌واژه‌ی خُرابات در گذشت روزگار دگرگونی یافته است:

در خرابات مغان نور خدا می‌بینم
وین عجب بین که چه نوری ز کجا می‌بینم

۲ از
۱۲
3
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. بنام آن‌که جان را فکرت آموخت خَربط یا خُربت در مثنوی پیرِ دل‌آگاه بلخ در دفتر سوم مثنوی مینوی، هنگامی که سخن از کژاندیشانِ کوته‌اندیش به‌ میان می‌آورد، بر این باور راستین است ‌که خُرده‌بینانِ تُنک‌اندیشه، باریک‌بینی‌ و ریز‌نگری‌های هستی شناسانه، و در…
.
خُرابه یا خُرابات در چم درستش، خانه‌ی نور است. نور در زبان نهان‌گرایان ایرانی به‌چم خرد و دانش آمده‌است. فرزانگان ایرانی پرتوهای تیز خورشید را نماد دانش و خرد و تیز هوشی بر‌شمرده‌اند. آدمی به شوند آن ‌که در هنجار آفرینش، انجامین است، با خرد، نخستین هنجار آفرینش پیوندی تنگ و ناگسستنی دارد. و اگر خرد را از آدمی باز ستانند، او حیوانی بیش نیست. آدمی از آن هنگام که «وهومن» را با جان خویش پذیرا شد، پس‌دانشی از پهنه‌ی هستی او می‌گریزد، و او باشنده‌ای می‌گردد که نیک می‌اندیشد، گفتار نیک و درست را به‌کار می‌بندد، و کارهایش نیکو و پسندیده می‌گردد. از‌ آن پس است ‌که هرچه از او سر می‌زند، ایزدی و در راستای خویشکاری وهومن است. چنین انسانی شایسته‌ی آن می‌شود که درخانه‌ی نور (دیر مغان) نشست داشته ‌باشد، و سزاوار دریافت رازهای بزرگ گردد. چراکه در این بارگاه بلند، باشنده‌‌ای به آگاهی و همه شناختی دست می‌یابد، که به یاری خرد و دانش به بارگاه عشق وشناخت راه یابد. خاقانیِ بزرگ به شوند این‌ که در کوی قلندرانِ خرابات، این شوریدگان رازهای ایزدی نشیننده است، به رازِ سپرده‌ی بزرگ خداوندی، آگاهی و شناخت پیدا می‌کند:

تا حضرت عشق را ندیمیم
در کوی قلندران مقیمیم

هم میکده را خدایگانیم
هم دُرد پرست را ندیمیم

خاقانی‌وار در «خرابات»
موقوفِ «امانتِ عظیمیم»


بنا‌براین خُرابات (خُرابه= مهرابه) در اندیشه‌ی همه‌ی هستی‌شناسان و دل‌آگاهان این مرز و بوم، جای‌گاهِ رندانِ راز‌آشنایی است، که به دستور خرد روشن، آز را از خویش رمانده، و مردم را به‌سوی راستی و روشنایی رهنمون گردیده‌اند. در سخن باریک و پُر مغز شبستری خرابات جای‌گاهِ جان، یعنی نور(جان عالم) است. سرزمینی که بنیادش علوی است و در مکان نمی‌گنجد:

خرابات آشیان مرغ جان است
خرابات آستان لامکان است


مولانا به گواهان بسیاری در خودِ مثنوی با اندیشه‌های گران و سپند آیین کهنِ ایرانی آشنایی ژرفی داشته، ودر جای‌گاهِ درست و درخورِ سخن ازاین اندیشه‌های بلند سود جسته‌است. یکی از ویژگی‌های برجسته و بس گرانِ گاهان زبانِ پیچیده و رمز‌آمیز و رازآگین اوست، که به‌شوند این ویژگی دریافت و رسیدن به‌چم درونِ آن بسی دشواراست. نیبرگ ایران شناس‌ پرآوازه در ویژه‌ی پیچیدگی و راز‌انگیزی و دریافت چم‌های گاهان سخنی اندیشه‌برانگیز دارد: «پژوهنده‌ی گاهان، باید به تجربه آموخته باشد که یک بند از سرود گاهان، هنگام بامداد گونه‌ای دیگر به نظر می‌آید تا شامگاه.» مولانا سده‌ها پیش از نیبرگ‌ سخنان رمز‌آمیز و چم‌های گران هستی شناسانه‌ی مثنوی را هم‌چون گاهانِ سپند به‌گونه‌ای می‌داند، که هر‌کسی به‌شوندِ دریافت و نیروی اندیشه‌اش از آن برداشت ویژه‌ای دارد. یعنی به سخنی روشن «هر لحظه به شکلی بت عیار در آید» او در آغاز مثنوی به‌روشنی براین ویژگی انگشت می‌نهد:

هر کسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من


۳ از ۱۲
3
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. بنام آن‌که جان را فکرت آموخت خَربط یا خُربت در مثنوی پیرِ دل‌آگاه بلخ در دفتر سوم مثنوی مینوی، هنگامی که سخن از کژاندیشانِ کوته‌اندیش به‌ میان می‌آورد، بر این باور راستین است ‌که خُرده‌بینانِ تُنک‌اندیشه، باریک‌بینی‌ و ریز‌نگری‌های هستی شناسانه، و در…
.
به‌این شوند و چیستی گران است که هر گزارشگری به اندازه‌ی دانش و نیروی دریافتش از چم‌های مینوی گاهان به شناخت و درون‌کاوی آن پرداخته‌است. یکی از هم‌سویی‌ها و پیروی مثنوی از گاهان را در پرسمان دشوار نازساز‌ها می‌یابیم. مولانا پس از هزاره‌ها به‌درستی و رسایی این اندیشه‌ی والای گاهانی را در زبان شیوای پارسی باز نمایانده‌ است. یکی از پرسش‌های دشوار و ناگشودنی که هماره اندیشه‌ی آدمی و به‌ویژه اندیش‌مندان را به‌خود واداشته‌است، پرسمان (مسئله‌ی) دو ناساز (ضدین) است. یکی از کسانی‌ که به‌ زیبایی و رسایی دادِ این پرسش را در همه‌ی روزگاران به گواه اندیش‌مندانِ خستوی غربی داده، زردشت است. زردشت در گاهان از دو گوهر همزادی سخن می‌دارد «که یکی از آن نیکی است در اندیشه و گفتار و کردار، و دیگری از آن بدی» که از آغاز در اندیشه پدیدار شدند. راست‌کرداران نیک را برگزیدند، و بد‌کاران بد را و«هنگامی‌که این دو گوهر به‌هم رسیدند، زندگانی و و مرگ را پدید آوردند.» در گاهان به‌روشنی مزدا اهورا «پدر متبارک این دو مینوست» پرسشی که هماره در اندیشه‌ی روشن او موج می‌زند: «ای هستی بخش یکتای، پرسشی از تو دارم و خواستارم پاسخ آن‌را بر من فرو فرستی. آفریننده‌ی روشنایی و تاریکی کیست؟ خواب و بیداری را چه کس پدید کرد؟» زردشت با سخنانی باریک و نغز روشن می‌دارد که «هویت مطلقه به دو صفت جمال و جلال و دو مظهر بزرگ، یکی سپنتَ مینیو و دیگر انگره مینیو(اهریمن) آشکار شده‌است.» پیامبر ایرانی برای بازگشودنِ این پرسش از واژه‌‌ی «مانیو = مونه» یاری می‌گیرد. مونه در اندیشه‌های کهن ایرانی به‌چم سرشت پرهامی (خاصیت طبیعی) است. زردشت روشن می‌سازد که دو گوهرِ ناساز به‌شوند این آسا و سامان ایزدی چهره‌ می‌نمایانند. یعنی، چون خداوند روز (نور) را آفرید به پیروی از این آسا، شب (تیرگی) پدیدار گشت. به همین گونه همه‌ی نیروهای ناساز در هستی پدید آمدند. پس اهورامزدا تنها یگانه‌ای است که از او نمود‌های ناشماری رخ می‌نماید. عین‌القضات همدانی در نبیگ تمهیدات به رسایی هرچه تمام‌تر این پرسمان گاهانی را باز نموده‌است: «سفیدی هرگز بی سیاهی نشایستی، آسمان بی‌زمین لایق نبودی، جوهر بی عرض متصور نشدی، محمد بی ابلیس نشایستی، طاعت بی‌عصیان و کفر بی ایمان صورت نبستی» پیر هستی‌شناس ایران چه باریک و درست دادِ این اندیشه‌ی یکتای را داده‌است:

هست بی‌رنگی اصول رنگ‌ها
صلح‌ها باشد اصول جنگ‌ها


مولانا چنان به شیوایی و رسایی این پرسمان شگفت را از زبان فرعون واکاوی و گزارش می‌کند، که پژوهنده یک‌دم گمان می‌برد که این سخنان ِناب دوباره از اندیشه و زبان زردشت جاری شده‌است. او در مثنوی به‌درستی ترجمان واژه‌ی مونه (مانیو) را در این بیتِ نژاده با می‌نماید:

لیک این دو ضدّ استیزه‌نما
یک‌دل و یک‌کار باشد در رضا


در دفتر نخست مثنوی، مولانا پرسمان ناسازها را در گفت‌و‌گوی فرعون در خلوت خویش به زیبایی باز نموده‌است:

موسی و فرعون معنی را رهی
ظاهر آن ره دارد و این بی‌رهی

روز موسی پیش حق نالان شده
نیم شب فرعون گریان آمده

کین چه‌‌ غُلّ‌ست ای خدا بر گردنم
ورنه غُل باشد که گوید من منم

ز آنک موسی را منور کرده‌ای
مر مرا ز‌آن هم مکدر کرده‌ای

بهتر از ماهی نبود استاره‌ام
چون خسوف آمد چه باشد چاره‌ام

نوبتم گر رب و سلطان می‌زنند
مه گرفت و خلق پنگان می‌زنند

می‌زنند آن طاس و غوغا می‌کنند
ماه را زآن زخمه رسوا می‌کنند

خواجه تاشانیم اما تیشه‌ات
می‌شکافد شاخِ تر در بیشه‌ات

باز شاخی را مَوَصل می‌کند
شاخ دیگر را معطل می‌کند

شاخ را بر تیشه دستی هست نی
هیچ شاخ از دست تیشه جست نی

حق آن قدرت که آن تیشه‌ی تراست
از کرم کن این کژی‌ها را تو راست

باز با خود گفته فرعون ای عجب
من نه دریا ربنا‌ام جمله شب

در نهان خاکی و موزون می‌شوم
چون به موسی می‌رسم‌، چون می‌شوم

رنگ زرّ قلب ده تو می‌شود
پیش آتش چون سیه رو می‌شود

نی که قلب و قالبم در حکم اوست
لحظه‌ای مغزم کند یک لحظه پوست

سبز گردم چونک گوید کشت باش
زرد گردم چونک گوید زشت باش

لحظه‌ای ماهم کند یک‌دم سیاه
خود چه باشد غیر این کار آله

چونک بی‌رنگی اسیر رنگ شد
موسئی با موسئی در جنگ شد

چون به بی‌رنگی رسی کآن داشتی
موسی و فرعون دارد آشتی

این عجب کین رنگ از بی‌رنگ‌ خاست
رنگ با بی‌رنگ چون در جنگ خاست

چونک روغن را ز آب اسرشته‌اند
آب با روغن چرا ضد گشته‌اند

چون گل از خارست و خار از گل چرا
هر دو در جنگند و اندر ماجرا


۴ از ۱۲
3
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. بنام آن‌که جان را فکرت آموخت خَربط یا خُربت در مثنوی پیرِ دل‌آگاه بلخ در دفتر سوم مثنوی مینوی، هنگامی که سخن از کژاندیشانِ کوته‌اندیش به‌ میان می‌آورد، بر این باور راستین است ‌که خُرده‌بینانِ تُنک‌اندیشه، باریک‌بینی‌ و ریز‌نگری‌های هستی شناسانه، و در…
.
باید گفت به باور هستی‌شناسان، گروش و باورداشت (ایمان) بر دو گونه است: یک گروش آفرینشی (ایجادی= حقیقت کونیه) و دیگر باورداشت و خستوییِ پذیرفتنی (ایجابی= حقیقت شرعیه) باورداشت آفریدنی، پیروی از بنیادها و ریشه‌های آفرینش و آساهای فرمان‌روا بر کارهای هستایشی است که این آساها بر همه‌ی باشندگان و آفریدگان فرمان می‌راند، و همگی راه آن را می‌پویند. مولانا با دریافت درست و آگاهانه در‌این داستان، نشانِ نادرستی بر سخنان و بد گمانی‌ها و دروغ بستنِ ستیزه جویانی می‌کشد، که فرهنگ یکتا‌پرستی ایران را دو بُنی می‌نامند. او باورمند‌است که این همه رنگ‌ها و ناسازی‌ها از بی‌رنگی و یگانگی و یکتایی پدید آمده‌است:

این عجب کین رنگ از بی‌رنگ‌ خاست
رنگ با بی‌رنگ چون در جنگ خاست


فرعون نماد و نمودِ تیرگی، شب‌ها به درگاه خداوند می‌نالد که: تو موسی را به نور راهبری روشن کرده‌ای، و مرا با دانش و خواست و کام خویش تاریک و تیره ساخته‌ای. مولانا بدون آن‌ که نامی از واژه‌ی مونه (خاصیت طبیعی) ببرد، به‌درستی از کاربرد این آسای ناسازها با آوردن گواهانی چند بهره می‌برد. می‌گوید: گل وخار از یک ریشه‌اند، و بُن و خاستگاهِ یگانه‌ای دارند. ریشه است که با خوراک و پروردن از خاک، گل و خار را پدید می‌آورد. و یا بنیاد روغن از آب است، چرا این دو باهم ناسازند. این همان اندیشه‌ی شگفت هستی‌خدایی ایرانی است، که خداوند هستی است و هستی خداوند‌است. به سخنی درست، خدا وهستی با یک‌دیگرند، و خداوند در همه چیز هویداست. این اندیشه‌‌ در پیشگاه هستی‌شناسان در پیکر هستی خدایی (وحدت وجود) رخ نمایانده‌است. هستی‌شناسان براین باورند که دریافت و چم هستی، یک نمونه بیش‌تر ندارد، و در جهان هستی یک باشنده بیش‌تر نیست، که در آیینه‌های رنگارنگ نهادها و بزرگی‌ها و نشانه‌های گوناگون جلوه‌گر‌است. این همان اندیشه‌ی بلند زروانی است که از یکتای بی‌چون، «یقین = سپنتَ مینیو= مونه‌ی افزاینده» و «شک= انگره‌مینیو= مونه‌ی کاهنده» پدیدار گشتند. در باورهای کهن ایرانی خداوند پیکرش به‌سان نور و روانش به‌سان راستی است. بر‌بنیاد این اندیشه‌ی گران، هستی‌شناسان، هستی‌خدایی را به نور مانند کرده‌اند. به این مناسبت که نور، یک آمیغ است که شوند توانایی و ناتوانی است، و در پایه‌ها و گامه‌های گوناگون آشکارا می‌شود. در اوپانیشاد که یک نبیگ هستی‌شناسانه‌ی آریایی است، این اندیشه‌ی گران به زیبایی گزارش شده‌است: «و آن نور ذات را بعضی می‌گویند که سفید رنگ است، و بعضی می‌گویند که آبی رنگ است، و بعضی می‌گویند که سبز رنگ است، و بعضی می‌گویند که سرخ رنگ است. این چنین سالکان به بَرَهم (هستی مطلق) نرسیده‌اند. چه بَرَهم بی‌رنگ است. آن بَرَهم بی‌رنگ را کسی می‌یابد که از جمیع آرزوها و خواهش‌ها گذشته‌است. و او به راه مذکور که راه وحدت است، می‌رسد، و دلِ داننده‌ی بَرَهم صاف و روشن شده است.» همانی این اندیشه‌ و پایگاه‌های نور و رنگ‌هایش را می‌توان در سخن ژرف هستی شناس‌ بزرگ، علاءالدوله سمنانی نیز باز یافت: «و تجلی نور حق از جهات منزه باشد و هیچ چیز بدو نماند» در اوپانیشاد در باره‌ی هستی‌خدایی آمده‌است: «او از هر لطیفی، لطیف‌تر است، و در میان همه‌ی عالم می‌باشد، و گیدا کننده‌ی همه‌ی عالم است، و همه‌ی صورت‌های مختلف صورت اوست، و آن تمام عالم را احاطه کرده‌است.» این سخنانِ رسا یاد‌آور سخن روشن فروردین یشت است که راستی‌هایِ (حقایق) هفت‌گانه را که نمود‌ی رسا از بسیاریِ یگانه‌اند، یکی دانسته و سرور و پدر همه‌ی آنان را اهورامزدا می‌شناساند. این گواه ارزش‌مند در مثنوی و چندین گواه دیگر از باز تاب اندیشه‌‌های نغز گاهانی، روشن می‌سازد که مولانا با فرهنگ کهن گاهانی و به ویژه اندیشه‌های یزدان‌شناسیِ فرزان خسروانی ایران سر و سِرّی ویژه داشته‌است.

۵ از
۱۲
3
2025/10/21 10:41:16
Back to Top
HTML Embed Code: