کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. بنام آنکه جان را فکرت آموخت خَربط یا خُربت در مثنوی پیرِ دلآگاه بلخ در دفتر سوم مثنوی مینوی، هنگامی که سخن از کژاندیشانِ کوتهاندیش به میان میآورد، بر این باور راستین است که خُردهبینانِ تُنکاندیشه، باریکبینی و ریزنگریهای هستی شناسانه، و در…
.
در هستیشناسی ایرانی، انگرهمینیو، مونهی کاهنده است و سپنتَ مینیو، مونهی افزایندهاست، که به گفت گاهان از «آغاز» بودهاند. در جهانِ سهیدنی دروغ نماد انگره مینیو است و نیکی نماد سپنتُ مینیوست. یعنی بهشوند این ویژگی و سرشتِ گوهری و خدا آفریدست که این دو نیرو باهمدیگر روبارویند، و به سخنی بایا و پیوستهی (لازم و ملزوم) یکدیگرند. این دوبُنی یا برابری آخشیج (= تقابل تضاد) هیچ گونه ناسازی با یگانگی خداوند ندارد. در گاهان یک هستی شناسِ راستین، سپنتَ آرمیتی (گروش درست) را گرامی میدارد، و در بهدست آوردن چیستی آن میکوشد. چرا که آرمیتی میانجی و راهِ بهدست آوردن شناخت و دانش راستین است، و شناختن و دانستن از او سرچشمه میگیرد. و رهایی جهان و آدمی در گرو دریافت و شناخت آرمیتی است.
شاید مولانا نخستین اندیشمندی باشد که پس از اسلام بهشوند آشنایی با فرزان خسروانی و باریکنگری در اندیشههای کهن، این ویژگیهای گاهان را دریافته، و به زبان راز و رمز از هفت امشاسپند زردشتی به روشنی و رسایی سخن گفتهباشد. و به درستی روشن ساختهاست که هفت امشاسپند، اهورامزدا و شش فروزهی خدایی، همان یگانهی بیمانند است، و نمایان شدن یک در بسیاری (وحدت در کثرت) را از ویژگیهای نمایان و نابِ هستی شناسی ایرانی میداند. این شناخت ژرف و درست از هفت امشاسپند و در فرجام یک بودن آنان در داستان «دقوقی» آیینهی روشنی از سخن فروردین یشت را پس از هزارهها فرایاد آدمی میآورد که: «هر هفت یکسان اندیشند، هر هفت یکسان سخن گویند، هرهفت یکسان عمل کنند. که در اندیشه یکسان در گفتار یکسان در کردار یکسانند و همه را یک پدر و سرور است، اوست اهورامزدا، یکی از آنان روان دیگری را مشاهده تواند نمود. آن روانیکه به پندار نیک اندیشد و به گفتار نیک اندیشد و به کردار نیک اندیشد....و راه آنان روشن است» داستان دقوقی بهراستی ترجمانی باریک و رسا از این اندیشهی بلند و بیگزندِ هستی خدایی را در سخنانی رمزآمیز و پر از گمان (ایهام) آشکار میسازد:
گفت روزی میشدم مشتاقوار
تا ببینم در بشر انوار یار
هفت شمع از دور دیدم ناگهان
اندرآن ساحل شتابیدم بدان
نور و شعلهی هر یکی شمعی از آن
بر شده خوش تا عنان آسمان
خیره گشتم، خیرگی هم خیره گشت
موج حیرت عقل را از سر گذشت
کاین چگونه شمعها افروخته است
وین دو دیدهی خلق از آنها دوخته است
باز میدیدم که میشد هفت، یک
نور او بشکافتی جیب فلک
باز آن یک، بار دیگر هفت شد
مستی و حیرانی من زَفت شد
۶ از ۱۲
در هستیشناسی ایرانی، انگرهمینیو، مونهی کاهنده است و سپنتَ مینیو، مونهی افزایندهاست، که به گفت گاهان از «آغاز» بودهاند. در جهانِ سهیدنی دروغ نماد انگره مینیو است و نیکی نماد سپنتُ مینیوست. یعنی بهشوند این ویژگی و سرشتِ گوهری و خدا آفریدست که این دو نیرو باهمدیگر روبارویند، و به سخنی بایا و پیوستهی (لازم و ملزوم) یکدیگرند. این دوبُنی یا برابری آخشیج (= تقابل تضاد) هیچ گونه ناسازی با یگانگی خداوند ندارد. در گاهان یک هستی شناسِ راستین، سپنتَ آرمیتی (گروش درست) را گرامی میدارد، و در بهدست آوردن چیستی آن میکوشد. چرا که آرمیتی میانجی و راهِ بهدست آوردن شناخت و دانش راستین است، و شناختن و دانستن از او سرچشمه میگیرد. و رهایی جهان و آدمی در گرو دریافت و شناخت آرمیتی است.
شاید مولانا نخستین اندیشمندی باشد که پس از اسلام بهشوند آشنایی با فرزان خسروانی و باریکنگری در اندیشههای کهن، این ویژگیهای گاهان را دریافته، و به زبان راز و رمز از هفت امشاسپند زردشتی به روشنی و رسایی سخن گفتهباشد. و به درستی روشن ساختهاست که هفت امشاسپند، اهورامزدا و شش فروزهی خدایی، همان یگانهی بیمانند است، و نمایان شدن یک در بسیاری (وحدت در کثرت) را از ویژگیهای نمایان و نابِ هستی شناسی ایرانی میداند. این شناخت ژرف و درست از هفت امشاسپند و در فرجام یک بودن آنان در داستان «دقوقی» آیینهی روشنی از سخن فروردین یشت را پس از هزارهها فرایاد آدمی میآورد که: «هر هفت یکسان اندیشند، هر هفت یکسان سخن گویند، هرهفت یکسان عمل کنند. که در اندیشه یکسان در گفتار یکسان در کردار یکسانند و همه را یک پدر و سرور است، اوست اهورامزدا، یکی از آنان روان دیگری را مشاهده تواند نمود. آن روانیکه به پندار نیک اندیشد و به گفتار نیک اندیشد و به کردار نیک اندیشد....و راه آنان روشن است» داستان دقوقی بهراستی ترجمانی باریک و رسا از این اندیشهی بلند و بیگزندِ هستی خدایی را در سخنانی رمزآمیز و پر از گمان (ایهام) آشکار میسازد:
گفت روزی میشدم مشتاقوار
تا ببینم در بشر انوار یار
هفت شمع از دور دیدم ناگهان
اندرآن ساحل شتابیدم بدان
نور و شعلهی هر یکی شمعی از آن
بر شده خوش تا عنان آسمان
خیره گشتم، خیرگی هم خیره گشت
موج حیرت عقل را از سر گذشت
کاین چگونه شمعها افروخته است
وین دو دیدهی خلق از آنها دوخته است
باز میدیدم که میشد هفت، یک
نور او بشکافتی جیب فلک
باز آن یک، بار دیگر هفت شد
مستی و حیرانی من زَفت شد
۶ از ۱۲
❤3
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. بنام آنکه جان را فکرت آموخت خَربط یا خُربت در مثنوی پیرِ دلآگاه بلخ در دفتر سوم مثنوی مینوی، هنگامی که سخن از کژاندیشانِ کوتهاندیش به میان میآورد، بر این باور راستین است که خُردهبینانِ تُنکاندیشه، باریکبینی و ریزنگریهای هستی شناسانه، و در…
.
ساعتی بیعقل و بیهوش اندر این
اوفتادم بر سر خاک زمین
باز باهوش آمدم، برخاستم
در روش گویی نه سر نه پاستم
هفت شمع اندر نظر شد هفت مرد
نورشان میشد به سقف لاجورد
باز حیران گشتم اندر صنع رب
کاین چنین چون شد، چگونه است ایعجب
پیشتر رفتم که نیکو بنگرم
تا چه حالی است این که میگردد سرم
باز هر یک مرد شد شکل درخت
چشم از سبزی ایشان نیکبخت
هر درختی شاخ بر سدره زده
سدره چِبوَد، از خلا بیرون شده
بیخ هر یک رفته تا قعر زمین
زیرتر از گاو و ماهی بُد یقین
گفت راندم پیشتر من نیکبخت
باز شد آن هفت جمله یک درخت
هفت میشد فرد، میشد هر دمی
من چنان میگشتم از حیرت همی
بعد از آن دیدم درختان در نماز
صف کشیده چون جماعت کرده ساز
یک درخت از پیش مانند امام
دیگران اندر پس او در قیام
این رویا و دریافت مینوی، گویای همان هفت نامیرای فروردین یشت است که یکی از والاترین اندیشههای هستیخدایی در گیتی است. هنگامی که مولانا در داستانِ دز هوشربا از ده سهش یا نیرویهای آدمی سخن میگوید، بهدرستی یادآور آن سخن بلند و دست نایافتنی زردشت است که به زبان رمز و چمهای هستیشناختی از خداوند درخواست ده مادیان (گیرنده) یک اسب (دهنده) و یک شُتُر را میکند. ده مادیانی که در سخن نمادین، نشان ده نیروی بیرونی و درونی آدمیاند، که در پی اسب اندیشه روانند، تا به اُشتر روشنای جان به پیوندند: «پاسخ گوی، چگونه در پرتو آشا (راستی) ده مادیان و یک اسب و یک شُتُر مزد به دست خواهم آورد، تا رسایی و جاودانگی را دریابم و آنها را ارمغان مردمان کنم.» زردشت در پایان این بند بهدرستی روشن میدارد که با پرورش این ده نیرو، آدمی به گامهی خرداد (رسایی) و اَمرداد (بیمرگی، جاودانگی) بالاترین گامه در شناخت دست مییابد. و بر نگرش ساده و بیپایهی بسیاری از گزارشگران غربیِ اوستا کَشمیده (خط بطلان) میکشد. بیشتر گزارشگران اوستا این سخنان ژرف و رمزآمیزِ زردشت را درنیافتهاند، و در میان اندیشههای کژو دور از آمیغِ خویش فرو ماندهاند. و برای رهایی خود از این دریای خیزابهخیز و نژمآلود، پناهنده به خس و خاشاکِ سرگردانی گردیدهاند، که جز بروننگری و کژاندیشی و ژاژخایی بهرهای ندارد.
زردشت بهروشنی از خداوند درخواست ورزیدگی و نیروی باروری و زایندگیِ اندیشه و توانایی روان و رسیدن به منش نیک، رسایی (خرداد) و نامیرایی (امرداد= زندگی جاوید) را دارد. این اندیشهی گران و شگفتِ هستی شناسانهی زردشت بدون هیچ کم و کاستی در هستیشناسی ایرانِ پس از اسلام باز تابیده است. در پایان مثنوی (داستان دز هوشرُبا) مولانا به گونهای باریک و گمانوار و رمز آمیز سخنِ گران و نغز زردشت را باز مینماید، و از ده نیروی آدمی برای رسیدن به شناخت درست و رهیدن از دامهای فریبنده سخن میگوید:
آمدند از رغم عقلِ پند توز
در شب تاریک بر گشته ز روز
اندر آن قلعهی خوش ذاتَ الصُور
پنج در در بَحر و پنجی سوی بَر
پنج از آن چون حس بهسوی رنگوبو
پنج از آن چون حس باطن راز جو
حسِ خفاشت سوی مغرب دوان
حس دُرپاشت سوی مشرق روان
راهِ حس، راه خران است ای سوار
ای خران را تو مزاحم، شرمدار
پنج حسی هست، جز این پنج حس
آن چو زر سرخاست و این حسها چو مس
پرتوی عقل است آن بر حس تو
عاریت میدان ذهب بر مس تو
پرتوی خورشید بر دیوار تافت
تابش عاریتی، دیوار یافت
اندر آن بازار کاهل محشرند
حسِ مس را چون حس زر، کی خرند
حسِ ابدان، قوت ظلمت میخورد
حسِ جان در آفتابی میچرد
گر بدیدی حس حیوان شاه را
پس بدیدی گاو و خر، الله را
گر نبودی حس دیگر مر تو را
جز حس حیوان ز بیرون هوا
پس بنی آدم، مُکرم کی بُدی
کی به حس مشترک، مَحرم شدی
۷ از ۱۲
ساعتی بیعقل و بیهوش اندر این
اوفتادم بر سر خاک زمین
باز باهوش آمدم، برخاستم
در روش گویی نه سر نه پاستم
هفت شمع اندر نظر شد هفت مرد
نورشان میشد به سقف لاجورد
باز حیران گشتم اندر صنع رب
کاین چنین چون شد، چگونه است ایعجب
پیشتر رفتم که نیکو بنگرم
تا چه حالی است این که میگردد سرم
باز هر یک مرد شد شکل درخت
چشم از سبزی ایشان نیکبخت
هر درختی شاخ بر سدره زده
سدره چِبوَد، از خلا بیرون شده
بیخ هر یک رفته تا قعر زمین
زیرتر از گاو و ماهی بُد یقین
گفت راندم پیشتر من نیکبخت
باز شد آن هفت جمله یک درخت
هفت میشد فرد، میشد هر دمی
من چنان میگشتم از حیرت همی
بعد از آن دیدم درختان در نماز
صف کشیده چون جماعت کرده ساز
یک درخت از پیش مانند امام
دیگران اندر پس او در قیام
این رویا و دریافت مینوی، گویای همان هفت نامیرای فروردین یشت است که یکی از والاترین اندیشههای هستیخدایی در گیتی است. هنگامی که مولانا در داستانِ دز هوشربا از ده سهش یا نیرویهای آدمی سخن میگوید، بهدرستی یادآور آن سخن بلند و دست نایافتنی زردشت است که به زبان رمز و چمهای هستیشناختی از خداوند درخواست ده مادیان (گیرنده) یک اسب (دهنده) و یک شُتُر را میکند. ده مادیانی که در سخن نمادین، نشان ده نیروی بیرونی و درونی آدمیاند، که در پی اسب اندیشه روانند، تا به اُشتر روشنای جان به پیوندند: «پاسخ گوی، چگونه در پرتو آشا (راستی) ده مادیان و یک اسب و یک شُتُر مزد به دست خواهم آورد، تا رسایی و جاودانگی را دریابم و آنها را ارمغان مردمان کنم.» زردشت در پایان این بند بهدرستی روشن میدارد که با پرورش این ده نیرو، آدمی به گامهی خرداد (رسایی) و اَمرداد (بیمرگی، جاودانگی) بالاترین گامه در شناخت دست مییابد. و بر نگرش ساده و بیپایهی بسیاری از گزارشگران غربیِ اوستا کَشمیده (خط بطلان) میکشد. بیشتر گزارشگران اوستا این سخنان ژرف و رمزآمیزِ زردشت را درنیافتهاند، و در میان اندیشههای کژو دور از آمیغِ خویش فرو ماندهاند. و برای رهایی خود از این دریای خیزابهخیز و نژمآلود، پناهنده به خس و خاشاکِ سرگردانی گردیدهاند، که جز بروننگری و کژاندیشی و ژاژخایی بهرهای ندارد.
زردشت بهروشنی از خداوند درخواست ورزیدگی و نیروی باروری و زایندگیِ اندیشه و توانایی روان و رسیدن به منش نیک، رسایی (خرداد) و نامیرایی (امرداد= زندگی جاوید) را دارد. این اندیشهی گران و شگفتِ هستی شناسانهی زردشت بدون هیچ کم و کاستی در هستیشناسی ایرانِ پس از اسلام باز تابیده است. در پایان مثنوی (داستان دز هوشرُبا) مولانا به گونهای باریک و گمانوار و رمز آمیز سخنِ گران و نغز زردشت را باز مینماید، و از ده نیروی آدمی برای رسیدن به شناخت درست و رهیدن از دامهای فریبنده سخن میگوید:
آمدند از رغم عقلِ پند توز
در شب تاریک بر گشته ز روز
اندر آن قلعهی خوش ذاتَ الصُور
پنج در در بَحر و پنجی سوی بَر
پنج از آن چون حس بهسوی رنگوبو
پنج از آن چون حس باطن راز جو
حسِ خفاشت سوی مغرب دوان
حس دُرپاشت سوی مشرق روان
راهِ حس، راه خران است ای سوار
ای خران را تو مزاحم، شرمدار
پنج حسی هست، جز این پنج حس
آن چو زر سرخاست و این حسها چو مس
پرتوی عقل است آن بر حس تو
عاریت میدان ذهب بر مس تو
پرتوی خورشید بر دیوار تافت
تابش عاریتی، دیوار یافت
اندر آن بازار کاهل محشرند
حسِ مس را چون حس زر، کی خرند
حسِ ابدان، قوت ظلمت میخورد
حسِ جان در آفتابی میچرد
گر بدیدی حس حیوان شاه را
پس بدیدی گاو و خر، الله را
گر نبودی حس دیگر مر تو را
جز حس حیوان ز بیرون هوا
پس بنی آدم، مُکرم کی بُدی
کی به حس مشترک، مَحرم شدی
۷ از ۱۲
❤3
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. بنام آنکه جان را فکرت آموخت خَربط یا خُربت در مثنوی پیرِ دلآگاه بلخ در دفتر سوم مثنوی مینوی، هنگامی که سخن از کژاندیشانِ کوتهاندیش به میان میآورد، بر این باور راستین است که خُردهبینانِ تُنکاندیشه، باریکبینی و ریزنگریهای هستی شناسانه، و در…
.
«بَر» در سخن نمادین بهچم زمینگیر شدن و دل بستن به خاک و افتادن در دامهای رنگ و بو، قشری و پایبندی بهباورهای خشک و نرمشناپذیر است، که ارمغانش نازندگی و دوری از خرد و بالندگی است. به سخنی درست، «سیرِ بَر، سیر عابدان است و زاهدان در بادیهی مجاهدت، بر مرکب ریاضت به دلالت شریعت، مقصد ایشان بهشت رضوان و نعمت جاودان.» دریا در سخن رازناک و رمزآمیز، نماد پویایی، زندگی و زایش دوباره است. «بَحر» در اندیشههای هستی شناسانه بهچم گستردگی، رازآمیزی، ژرفی، یگانگی و هستی است، و در فرجام «وجود مطلق و هستی حق را گویند» که یکی از نامهای خداوند است. نبیگ کشفالاسرار باورمندست: «سیر بحر، سیر عارفان است و صدیقان در کشتی رعایت، میرواند آن را باد عنایت در بحر مشاهدات، مقصد ایشان کعبهی وصلت و راز ولی نعمت.» سعدی خردورز در برداشتی درست، تفاوت و تمایز دو راه و دو اندیشه (عابد و زاهد و هستیشناس= عارف) را چنین زیبا و شیوا باز نمودهاست:
عابد و زاهد و صوفی همه طفلان رهند
مرد اگر هست بهجز عارف ربانی نیست
دریا دراین اندیشهها، راهی است که باشندهی دلآگاه از این راه به جهان مینوی و جاودانی میرسد. میبدی، بَر را نفس و بحر را اشاره به قلب میداند. در سخنی آیینی «سیر در بَر راه بردن در مشارع شرع است، و سیر بحر غلبات حق است» مولانا به شیوایی و رسایی در آغاز این داستان دادِ نکتههای هستی شناسی و راستیهای فرزان ایزدی (جهان استومند=مادی در برابر جهان ساده و یگانه، و یا جهان سهیدنی در برابر جهان ناپیدا) را دادهاست. ابنعربی، بحر را بهچم باطن و مینوی، و در برابر، بَر را بهچم ظاهر و جسم بهکار برده است. سهروردی در عقل سرخ از ده نیروی آدمی در داستانی نمادین و رمزآمیز سخن راندهاست: «پس از آن ولایت که آشیان ما بود به ولایتی دیگر بردند. آنگه هر دو چشم من بردوختند، و چهار بند مخالف برمن نهادند، و ده کس را بر من موکل کردند، پنج را روی من و پشت، پنج را پشت سوی من و روی بیرون» آن پنج موکل نخست در سخن رمزآمیز سهروردی، نماد پنج سهش بیرونیاند، که آدمی را از شناخت و دریافت درست باز میدارند، و با خوراندن بادهی فراموشی که دور دارندهی خرد و آگاهی است، در گرداب سرگردانی گرفتار میسازند: «این پنج که روی سوی من داشتند و پشت ایشان بیرون، آنگه مرا در عالم تحیر بداشتند، چندانک آشیان خویش و آن ولایت و هرچه معلوم بود، فراموش کردم، میپنداشتم که خود پیوسته چنین بودهام.» این داستان نمادین بهدرستی یادآورِ داستان رمزآمیز و هستی شناسانهی «مروارید» پارتی است. نبیگ بندهش هنگامی که از آفرینش آدمی سخن میگوید، از نیروی بهنام «آیینه» نام میبرد: «او مردم را به پنج بخش فراز آفرید: تن، جان، روان، آیینه و فروهر» این آیینه خورشید پایه نمودگاه فروزههای خداوندی است که در آدمی هستش مییابد. جامهی تابناکی که شاهزادهی پارتی خویش را در او میبیند و به گامهی شناختِ درست میرسد، و خویشتنِ خویش را باز مییابد، همین آیینهی خورشید پایه است. چرا که بزرگترین ویژگی آیینه نمایاندن و شناساندنِ درست است. این نیروی درونی است که آشکاراکنندهی بسیاری در یگانگی خداوندی را به رسایی باز مینمایاند. مولانا بهشوند آشنایی با اندیشههای سهروردی و فرزان روشنگشت و اندیشههای کهن مهری از داستانِ هستی شناختِ مروارید در پرداخت داستان دز هوشرُبا بسی بهره بردهاست.
سخن ژرف و نمادین مولانا در دز هوشربای که پنج در به سوی دریا و پنج در به سوی خشکی دارد، گویای ده سهش آدمی است که پنج سهش بیرونی، باشنده را به سوی رنگ و بوی و دریابندههای تن میکشاند، و از ژرفنگری و اندیشه باز میدارد. و پنج سهشی که سوی دریاست، دریابندههای درونیاند که به صورت بسنده نمیکنند، و درپی رازهایند. بهگفت حکیم روش روانِ توس، آدمی هرچه را با چشم سر(سهش دیداری) ببیند، همان را برمیگزیند:
خرد گر سخن برگزیند همی
همان را گزیند که بیند همی
۸ از ۱۲
«بَر» در سخن نمادین بهچم زمینگیر شدن و دل بستن به خاک و افتادن در دامهای رنگ و بو، قشری و پایبندی بهباورهای خشک و نرمشناپذیر است، که ارمغانش نازندگی و دوری از خرد و بالندگی است. به سخنی درست، «سیرِ بَر، سیر عابدان است و زاهدان در بادیهی مجاهدت، بر مرکب ریاضت به دلالت شریعت، مقصد ایشان بهشت رضوان و نعمت جاودان.» دریا در سخن رازناک و رمزآمیز، نماد پویایی، زندگی و زایش دوباره است. «بَحر» در اندیشههای هستی شناسانه بهچم گستردگی، رازآمیزی، ژرفی، یگانگی و هستی است، و در فرجام «وجود مطلق و هستی حق را گویند» که یکی از نامهای خداوند است. نبیگ کشفالاسرار باورمندست: «سیر بحر، سیر عارفان است و صدیقان در کشتی رعایت، میرواند آن را باد عنایت در بحر مشاهدات، مقصد ایشان کعبهی وصلت و راز ولی نعمت.» سعدی خردورز در برداشتی درست، تفاوت و تمایز دو راه و دو اندیشه (عابد و زاهد و هستیشناس= عارف) را چنین زیبا و شیوا باز نمودهاست:
عابد و زاهد و صوفی همه طفلان رهند
مرد اگر هست بهجز عارف ربانی نیست
دریا دراین اندیشهها، راهی است که باشندهی دلآگاه از این راه به جهان مینوی و جاودانی میرسد. میبدی، بَر را نفس و بحر را اشاره به قلب میداند. در سخنی آیینی «سیر در بَر راه بردن در مشارع شرع است، و سیر بحر غلبات حق است» مولانا به شیوایی و رسایی در آغاز این داستان دادِ نکتههای هستی شناسی و راستیهای فرزان ایزدی (جهان استومند=مادی در برابر جهان ساده و یگانه، و یا جهان سهیدنی در برابر جهان ناپیدا) را دادهاست. ابنعربی، بحر را بهچم باطن و مینوی، و در برابر، بَر را بهچم ظاهر و جسم بهکار برده است. سهروردی در عقل سرخ از ده نیروی آدمی در داستانی نمادین و رمزآمیز سخن راندهاست: «پس از آن ولایت که آشیان ما بود به ولایتی دیگر بردند. آنگه هر دو چشم من بردوختند، و چهار بند مخالف برمن نهادند، و ده کس را بر من موکل کردند، پنج را روی من و پشت، پنج را پشت سوی من و روی بیرون» آن پنج موکل نخست در سخن رمزآمیز سهروردی، نماد پنج سهش بیرونیاند، که آدمی را از شناخت و دریافت درست باز میدارند، و با خوراندن بادهی فراموشی که دور دارندهی خرد و آگاهی است، در گرداب سرگردانی گرفتار میسازند: «این پنج که روی سوی من داشتند و پشت ایشان بیرون، آنگه مرا در عالم تحیر بداشتند، چندانک آشیان خویش و آن ولایت و هرچه معلوم بود، فراموش کردم، میپنداشتم که خود پیوسته چنین بودهام.» این داستان نمادین بهدرستی یادآورِ داستان رمزآمیز و هستی شناسانهی «مروارید» پارتی است. نبیگ بندهش هنگامی که از آفرینش آدمی سخن میگوید، از نیروی بهنام «آیینه» نام میبرد: «او مردم را به پنج بخش فراز آفرید: تن، جان، روان، آیینه و فروهر» این آیینه خورشید پایه نمودگاه فروزههای خداوندی است که در آدمی هستش مییابد. جامهی تابناکی که شاهزادهی پارتی خویش را در او میبیند و به گامهی شناختِ درست میرسد، و خویشتنِ خویش را باز مییابد، همین آیینهی خورشید پایه است. چرا که بزرگترین ویژگی آیینه نمایاندن و شناساندنِ درست است. این نیروی درونی است که آشکاراکنندهی بسیاری در یگانگی خداوندی را به رسایی باز مینمایاند. مولانا بهشوند آشنایی با اندیشههای سهروردی و فرزان روشنگشت و اندیشههای کهن مهری از داستانِ هستی شناختِ مروارید در پرداخت داستان دز هوشرُبا بسی بهره بردهاست.
سخن ژرف و نمادین مولانا در دز هوشربای که پنج در به سوی دریا و پنج در به سوی خشکی دارد، گویای ده سهش آدمی است که پنج سهش بیرونی، باشنده را به سوی رنگ و بوی و دریابندههای تن میکشاند، و از ژرفنگری و اندیشه باز میدارد. و پنج سهشی که سوی دریاست، دریابندههای درونیاند که به صورت بسنده نمیکنند، و درپی رازهایند. بهگفت حکیم روش روانِ توس، آدمی هرچه را با چشم سر(سهش دیداری) ببیند، همان را برمیگزیند:
خرد گر سخن برگزیند همی
همان را گزیند که بیند همی
۸ از ۱۲
❤3
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. بنام آنکه جان را فکرت آموخت خَربط یا خُربت در مثنوی پیرِ دلآگاه بلخ در دفتر سوم مثنوی مینوی، هنگامی که سخن از کژاندیشانِ کوتهاندیش به میان میآورد، بر این باور راستین است که خُردهبینانِ تُنکاندیشه، باریکبینی و ریزنگریهای هستی شناسانه، و در…
.
زردشت باورمندست که، هستی سرشار از نور بود، تا زمانیکه دروغ و فریب آمد، و گیتی به آمیختگی گرایید. گاهان، نویدگر است که، با یاری نیروهای درونی و بهکار بستن خردی که از نیروی پایدار و راست میآید، آدمی میتواند دنیا را با خرد و اندیشه بهتر سازد. آنگاه است که چنین باشندهای اندیشه و گفتارش نمودِ آسای (قانون) خداوندی میگردد، و پس دانشی از پهنهی گیتی میگریزد، و شهرستان نیکویی هستش مییابد.
زیرا که با یاری نیرویهای درونی و بهدست آوردن خردِ روشن میتوان به «باده بخش ِ» راستین که خداوند روشنایی است، رسید. و در کنارِ بینگارگی که کنایه از جانِ جانان (هستیبیرنگ) و رنگ ناپذیراست، در نزدیکیِ آستانش جای خوش کرد:
صورت از بیصورت آید در وجود
همچنانک از آتشی زادست دود
فاعل مطلق یقین بیصورتست
صورت اندر دست او چون آلتست
به این شوند است که مولانا چون در دامان فرهنگِ بیزوالِ خرد آسهی ایرانی بالیدهاست، باورمند به یاری و نیروی خرد است. او خرد (عقل) را چونان پهلوانی میداند که رویاروی دیو آرزوهای نکوهیده و آزِ اهریمنی میایستد:
عقل ضد شهوت است ای پهلوان
آنکه شهوت میکند، عقلش مخوان
وهم خوانش آنکه شهوت را گداست
وهم، قلب و نقد زرِ عقلهاست
چون آدمی هستیاش به زیور خردِ بسیار نام آراسته گشت، چونان گزیدگان، نمادِ زندهای از آمیغِ نورِ اهورایی شده، و اهریمن ازاو گریزان میشود. در یک بازگفت کهن آمدهاست «اهریمن در حضورِ زردشت ناپدید میشد».
عزیزالدین نسفی در نبیگ انسان الکامل بهروشنی از پنج سهش بیرونی و پنج سهش درونی نام میبرد، و دست یافتن آدمی را به گوهر شناخت، وابسته به این پنج نیروی درونی میداند: «و ادراک او بر دو قسم است: قسمی در ظاهر و قسمی در باطن. باز آنچه در ظاهر است پنج قسمت است و آنچه در باطن هم پنج قسم است. یعنی حواس ظاهر پنج است، سمع و بصر و شم و ذوق و لمس. و حواس باطن هم پنج است، حس مشترک و خیال و وهم و حافظه و متصرَفه» پس هستیشناسی ایرانی، نمودی روشن از فرهنگ گران مهری است، که در آن رهروی، شایسته است و پیروی نکوهیده. این رهروی وابسته به ورزیدن نیرویهای درونیاست، تا گامههای دشوار و تنفرسا را درنوردد، و بهزینهی ناب شناخت برسد. اگر بتوان هستیشناسی و تسوف را در کنار هم نهاد و آمیغشان را یکی دانست، آنگاه است که سخن دردناک هجویری گواهی است از نشیب اندیشههای بلند و خردورزانهی سوفیگری در روزگار او. چراکه این راهِ روشن در روزگار او تن به آمیختگی و آلودگی داده بود: «تصوف اسمی و حقیقت پدید نه، و پیش از این حقیقتی بود بیاسم.» اگر به این بیتهای مثنوی از دیدگاههای نمادین و آگاه به دانشهای کهن و آشنا به زبان رمز و درون سرشت در فرهنگ ایرانی به ژرفی بنگریم، و راه و روش سخن مولانا را در نگر آوریم، درمییابیم که گزارندگان مثنوی بسی از آماج سخن و اندیشههای مولانا به دور افتاده و به بیراهه رفتهاند، و جانِ سخنِ گمانانگیز و درونگرای مولانا را درنیافتهاند:
خُربتی (خُربدی) ناگاه از خُرخانهای
سر برون آورد چون طعانهای
کین سخن پستست، یعنی مثنوی
قصهی پیغمبرست و پیروی
نیست ذکر بحث و اسرار بلند
که دَوانند اولیا، آن سو سمند
از مقامات تَبتَل تا فنا
پایه پایه تا ملاقات خدا
شرح و حدّ هر مقام و منزلی
که به پَر، زو بَر پَرد صاحبدلی
این بیتها بهروشنی از گفتوگوی یک رهرو مهری خورشید پریستار با مولانا سخن میگوید.
۹ از ۱۲
زردشت باورمندست که، هستی سرشار از نور بود، تا زمانیکه دروغ و فریب آمد، و گیتی به آمیختگی گرایید. گاهان، نویدگر است که، با یاری نیروهای درونی و بهکار بستن خردی که از نیروی پایدار و راست میآید، آدمی میتواند دنیا را با خرد و اندیشه بهتر سازد. آنگاه است که چنین باشندهای اندیشه و گفتارش نمودِ آسای (قانون) خداوندی میگردد، و پس دانشی از پهنهی گیتی میگریزد، و شهرستان نیکویی هستش مییابد.
زیرا که با یاری نیرویهای درونی و بهدست آوردن خردِ روشن میتوان به «باده بخش ِ» راستین که خداوند روشنایی است، رسید. و در کنارِ بینگارگی که کنایه از جانِ جانان (هستیبیرنگ) و رنگ ناپذیراست، در نزدیکیِ آستانش جای خوش کرد:
صورت از بیصورت آید در وجود
همچنانک از آتشی زادست دود
فاعل مطلق یقین بیصورتست
صورت اندر دست او چون آلتست
به این شوند است که مولانا چون در دامان فرهنگِ بیزوالِ خرد آسهی ایرانی بالیدهاست، باورمند به یاری و نیروی خرد است. او خرد (عقل) را چونان پهلوانی میداند که رویاروی دیو آرزوهای نکوهیده و آزِ اهریمنی میایستد:
عقل ضد شهوت است ای پهلوان
آنکه شهوت میکند، عقلش مخوان
وهم خوانش آنکه شهوت را گداست
وهم، قلب و نقد زرِ عقلهاست
چون آدمی هستیاش به زیور خردِ بسیار نام آراسته گشت، چونان گزیدگان، نمادِ زندهای از آمیغِ نورِ اهورایی شده، و اهریمن ازاو گریزان میشود. در یک بازگفت کهن آمدهاست «اهریمن در حضورِ زردشت ناپدید میشد».
عزیزالدین نسفی در نبیگ انسان الکامل بهروشنی از پنج سهش بیرونی و پنج سهش درونی نام میبرد، و دست یافتن آدمی را به گوهر شناخت، وابسته به این پنج نیروی درونی میداند: «و ادراک او بر دو قسم است: قسمی در ظاهر و قسمی در باطن. باز آنچه در ظاهر است پنج قسمت است و آنچه در باطن هم پنج قسم است. یعنی حواس ظاهر پنج است، سمع و بصر و شم و ذوق و لمس. و حواس باطن هم پنج است، حس مشترک و خیال و وهم و حافظه و متصرَفه» پس هستیشناسی ایرانی، نمودی روشن از فرهنگ گران مهری است، که در آن رهروی، شایسته است و پیروی نکوهیده. این رهروی وابسته به ورزیدن نیرویهای درونیاست، تا گامههای دشوار و تنفرسا را درنوردد، و بهزینهی ناب شناخت برسد. اگر بتوان هستیشناسی و تسوف را در کنار هم نهاد و آمیغشان را یکی دانست، آنگاه است که سخن دردناک هجویری گواهی است از نشیب اندیشههای بلند و خردورزانهی سوفیگری در روزگار او. چراکه این راهِ روشن در روزگار او تن به آمیختگی و آلودگی داده بود: «تصوف اسمی و حقیقت پدید نه، و پیش از این حقیقتی بود بیاسم.» اگر به این بیتهای مثنوی از دیدگاههای نمادین و آگاه به دانشهای کهن و آشنا به زبان رمز و درون سرشت در فرهنگ ایرانی به ژرفی بنگریم، و راه و روش سخن مولانا را در نگر آوریم، درمییابیم که گزارندگان مثنوی بسی از آماج سخن و اندیشههای مولانا به دور افتاده و به بیراهه رفتهاند، و جانِ سخنِ گمانانگیز و درونگرای مولانا را درنیافتهاند:
خُربتی (خُربدی) ناگاه از خُرخانهای
سر برون آورد چون طعانهای
کین سخن پستست، یعنی مثنوی
قصهی پیغمبرست و پیروی
نیست ذکر بحث و اسرار بلند
که دَوانند اولیا، آن سو سمند
از مقامات تَبتَل تا فنا
پایه پایه تا ملاقات خدا
شرح و حدّ هر مقام و منزلی
که به پَر، زو بَر پَرد صاحبدلی
این بیتها بهروشنی از گفتوگوی یک رهرو مهری خورشید پریستار با مولانا سخن میگوید.
۹ از ۱۲
❤3
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. بنام آنکه جان را فکرت آموخت خَربط یا خُربت در مثنوی پیرِ دلآگاه بلخ در دفتر سوم مثنوی مینوی، هنگامی که سخن از کژاندیشانِ کوتهاندیش به میان میآورد، بر این باور راستین است که خُردهبینانِ تُنکاندیشه، باریکبینی و ریزنگریهای هستی شناسانه، و در…
.
رهرو مهری که مولانا را یکی از پیران خورشیدی میانگارد، خواهان آناست که مولانا چونان پیران هستیشناس و راه آشنای مهری، بربنیاد راه و روش و آماجِ آیین کهن، با یاری خرد و بهکارگیری سرخ پوشان راز و رمز از نکتههای باریک و دریافتهای نغز هستی شناخت مینوی سخن بدارد، و دنبالهرو سخنان تکراری و گفته شده و کالبدین نباشد، و خویشکاری آیینیاش را پاس بدارد. چراکه یکی از ویژگیهای روشن هستیشناسی ایرانی- مهری، راهروی آگاهانه = طریقت است، نه پایبندی و پیروی کورکورانه از شریعت، و در یک جای فرو ماندن. مولانا به بهترین گونه در بیتی شگفت آفرین از این اندیشهی نابِ ایرانی پدافند میکند. او شریعت را راه و روش گرفتاران پر و بال بسته، و دستوراتی میداند که تنها آدمی را به پیروی و فرمانبرداری کورکورانه و بدون اندیشه فرا میخواند.
مولانا در یک گزارش نغز و درست، شریعت را «رنگ» مینامد. راه و شیوهای که به جای گزیدن خرد و مهرورزی، برای استواری جایگاه خویش، روی به کین و ستیز و دشمنی و تنگنگری آوردهاست، و هستی ناب (بیرنگی) را آلودهی رنگ و نادانی و دشمنی نمودهاست:
چون که بیرنگی اسیر رنگ شد
موسیی با موسیی در جنگ شد
اما مولانا به ژرفای سخن خویش بسی آگاه است، و در جایجای مثنوی به این نهاده نِمارش (اشاره) میکند. و روشن میدارد که مثنوی یکسری سخنان برونی و کوتاهنگر و پست و تهی از هرگونه آرایش و سامان اندیشه نیست:
آنچه میگویم به قدر فهم توست
مُردم اندر حسرت فهم درست
در آغاز دفتر سوم بهروشنی از رازانگیزی مثنوی و سخنان ژرف و درونگرای خویش (جلالالدین) که همانا آماج گرانِ هستی شناسی ایرانی «افشای راز پروردگاری کفر است» سخن میگوید، و گوش هر بیگانهای را محرم اسرار سروش نمیداند:
تا نگویی سِر سلطان را به کس
تا نریزی قند را پیش مگس
گوش آن کس نوشد اسرار جلال
کاو چو سوسن، صد زبان افتاد و لال
چراکه او سخت باورمند استکه خُرابات = خورابه، مهرابه، دیرمغان، خانقاه، لنگر؟ که همان انجمن برادران (یاران) گاهانی است که درآن بادهای از جنس نور وشناخت و آگاهی به یاران میبخشند. سهروردی پیش از مولانا، خُرابات را جایگاه رهروانی میداند که رهرو باریکبین و تخشا، پیوسته جویندهی راستیها و تازههای شناخت باشد، و به اندک نواختی که شوند سرور و خرسندی دل گردد، بسنده نکند، و هماره در پی دانشهای شناخت هستی و «ترتیب نظام وجود و عوالم ملکوت و سرّهای آسمان و زمین باشد» در اندیشههای تسوف ایرانی، مراد از خراباتی: «مرد کامل است که از او معارف الهیه بی اختیار صادر شود.»
مگه (Maga ) در گاهان انجمن سپندی است که راه یافتگان در آن به ستایش خداوند میپرداختند، و رازهای ایزدی و فروغهای نهانی در این جایگاه فرخنده آشکار و دمیده میگشت. اگر بتوان هستیشناسی و تسوف را در کنار هم نهاد، و تسوف ایرانی را دنبالهی هستیشناسی ایرانی- مهری پنداشت. چنانکه رند دلآگاهِ شیرازی باورمندست که خویشکاری صومعه (خانگاه) و دیرمغان یکی است، و ناهمسانی و بیگانگی در میانشان نیست:
زاهدا ایمن مشو از بازی غیرت، زنهار
که ره صومعه تا دیر مغان این همه نیست
۱۰ ار ۱۲
رهرو مهری که مولانا را یکی از پیران خورشیدی میانگارد، خواهان آناست که مولانا چونان پیران هستیشناس و راه آشنای مهری، بربنیاد راه و روش و آماجِ آیین کهن، با یاری خرد و بهکارگیری سرخ پوشان راز و رمز از نکتههای باریک و دریافتهای نغز هستی شناخت مینوی سخن بدارد، و دنبالهرو سخنان تکراری و گفته شده و کالبدین نباشد، و خویشکاری آیینیاش را پاس بدارد. چراکه یکی از ویژگیهای روشن هستیشناسی ایرانی- مهری، راهروی آگاهانه = طریقت است، نه پایبندی و پیروی کورکورانه از شریعت، و در یک جای فرو ماندن. مولانا به بهترین گونه در بیتی شگفت آفرین از این اندیشهی نابِ ایرانی پدافند میکند. او شریعت را راه و روش گرفتاران پر و بال بسته، و دستوراتی میداند که تنها آدمی را به پیروی و فرمانبرداری کورکورانه و بدون اندیشه فرا میخواند.
مولانا در یک گزارش نغز و درست، شریعت را «رنگ» مینامد. راه و شیوهای که به جای گزیدن خرد و مهرورزی، برای استواری جایگاه خویش، روی به کین و ستیز و دشمنی و تنگنگری آوردهاست، و هستی ناب (بیرنگی) را آلودهی رنگ و نادانی و دشمنی نمودهاست:
چون که بیرنگی اسیر رنگ شد
موسیی با موسیی در جنگ شد
اما مولانا به ژرفای سخن خویش بسی آگاه است، و در جایجای مثنوی به این نهاده نِمارش (اشاره) میکند. و روشن میدارد که مثنوی یکسری سخنان برونی و کوتاهنگر و پست و تهی از هرگونه آرایش و سامان اندیشه نیست:
آنچه میگویم به قدر فهم توست
مُردم اندر حسرت فهم درست
در آغاز دفتر سوم بهروشنی از رازانگیزی مثنوی و سخنان ژرف و درونگرای خویش (جلالالدین) که همانا آماج گرانِ هستی شناسی ایرانی «افشای راز پروردگاری کفر است» سخن میگوید، و گوش هر بیگانهای را محرم اسرار سروش نمیداند:
تا نگویی سِر سلطان را به کس
تا نریزی قند را پیش مگس
گوش آن کس نوشد اسرار جلال
کاو چو سوسن، صد زبان افتاد و لال
چراکه او سخت باورمند استکه خُرابات = خورابه، مهرابه، دیرمغان، خانقاه، لنگر؟ که همان انجمن برادران (یاران) گاهانی است که درآن بادهای از جنس نور وشناخت و آگاهی به یاران میبخشند. سهروردی پیش از مولانا، خُرابات را جایگاه رهروانی میداند که رهرو باریکبین و تخشا، پیوسته جویندهی راستیها و تازههای شناخت باشد، و به اندک نواختی که شوند سرور و خرسندی دل گردد، بسنده نکند، و هماره در پی دانشهای شناخت هستی و «ترتیب نظام وجود و عوالم ملکوت و سرّهای آسمان و زمین باشد» در اندیشههای تسوف ایرانی، مراد از خراباتی: «مرد کامل است که از او معارف الهیه بی اختیار صادر شود.»
مگه (Maga ) در گاهان انجمن سپندی است که راه یافتگان در آن به ستایش خداوند میپرداختند، و رازهای ایزدی و فروغهای نهانی در این جایگاه فرخنده آشکار و دمیده میگشت. اگر بتوان هستیشناسی و تسوف را در کنار هم نهاد، و تسوف ایرانی را دنبالهی هستیشناسی ایرانی- مهری پنداشت. چنانکه رند دلآگاهِ شیرازی باورمندست که خویشکاری صومعه (خانگاه) و دیرمغان یکی است، و ناهمسانی و بیگانگی در میانشان نیست:
زاهدا ایمن مشو از بازی غیرت، زنهار
که ره صومعه تا دیر مغان این همه نیست
۱۰ ار ۱۲
❤3
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. بنام آنکه جان را فکرت آموخت خَربط یا خُربت در مثنوی پیرِ دلآگاه بلخ در دفتر سوم مثنوی مینوی، هنگامی که سخن از کژاندیشانِ کوتهاندیش به میان میآورد، بر این باور راستین است که خُردهبینانِ تُنکاندیشه، باریکبینی و ریزنگریهای هستی شناسانه، و در…
.
آنگاه است که میتوان خانگاه سوفی را با دیرمغان برابر دانست. خانقاه در زبان تازی، ریخت گشته شدهی «خانگاه» ایرانی است. شاید براین بنیاد است که سعید نفیسی باور دارد که یکی از جنبههای ویژهی تسوف ایرانی «خانقاه و آیین و رسوم آن مخصوص تصوف ایران بودهاست، و در میان صوفیان عراق و جزیره پیش از آن که تصوف ایران در آنجا راه یابد، معمول نبودهاست.» هرچند صدوقی (سها) در نبیگ «دو رساله در تاریخ جدید تصوف»، نگرِ ناهمسانی با نفیسی دارد، و باورمندست که «تصوف به عراق به حدوث رسیده بوده است و از آن به خراسان رسیده.» او تسوف عراق را سختگیرانه و همراه با ریاضت و سختی (متقشفانه) میداند، و تسوف خراسان را راه و روشی به زاد و سرشتِ خود رندانه و راز آمیز میداند، و راه و روش آنرا از تسوف عراق جدا میسازد «تصوف خراسان که آن نیز اولا و بالذات طریقی میبوده است رندانه» این نگرش با همهی ناهمسانیاش، استوار میدارد، که تسوف خراسانی گوهر و سرشتش با فرهنگ و باورهای خورآباد مهری پیوندی دیرینه و آیینی دارد. چرا که راه و روش رندی ویژهی خُرابات و خُراباتیان بودهاست. «اوبولوس» که چندین نبیگ در ویژهی آیین مهر پرستان داشته، و از چمها و دریافتههای نمادین و رمزی و سربستهی هستیشناسی مهریان گزارشهای بسیاری را بهجا نهاده، بهروشنی مهرپرستان را ردهای از مغان میخواند، و پیشوایان مهری را «مغ» مینامد. بر بنیاد این گزارش دیرینه، بهروشنی دانسته و آشکار میگردد که دیرمغان پیوسته به آیین مهری بودهاست. مولانا باورمندست که دیرمغان جای رندان خداجوی است: «رندان همه جمعند درین دیر مغانه» در زبانزدهای سوفیانه نیز خُرابات = خانقاه جایگاهی است رازانگیز، و شاهراهی است راست و درست بهسوی عشق و مهرورزی که سرانجام به شناخت و بینیازی میانجامد، «کعبهی عاشقان است و قبلهی صادقان، حریم اهل راز است و محراب پاکدلان بینیاز» شوریدهی غزنه، خانگاه را جایگاه تیزبینان و خرده دانانِ نکته سنج میداند:
خانقاه آشیان مرغ صفاست
گلشن عیش و بوستان وفاست
خرده دانان و تیزبینانند
بینشانان و همنشینانند
در بازگفتهای سوفیانه خانقاه جایگاهی سپند و نورانی است: «خانقاه محلی استکه شراب عشق الهی را به جام دل عاشقان صادق میپیمایند» در گزارش واژه کاوانهی نوربخش آمدهاست: «و نیز به معنای معبد هم آمدهاست، که با توجه به این معنی، خانقاه محل عبادت صوفیان است، ماَمنِ رندان سینه چاک است و از خودگذشتگان بیباک» دراینگزارش واژهی معبد= پرستشگاه، مهرابه بسی درخور نگرش است.
این بازگفتها به روشنی از چند ویژگی آیینمهری سخن میدارد. نخست، خانگاه را همان مهراب، مهرابهی مهرپرستان مینامد، که رهروانِ پاک نهاد درآن گامههای شناخت را در مینوردند. و از همه گرانتر، جایگاه نیوشندگان رازهای سپند و نهانی (رندان) است، که تنها به باشندگانِ سزاوارِ آن بارگاه مینوی نمایانده و سپرده میشد. رازهایی که پادافرهی آشکار کردن آن به بیدینی و مرگ ارزان میانجامید.
یکی از بایستههای مهریان، دوستی و مهرورزیدن به یکدیگر بود، و مهریان در یک باور آیینی همدیگر را «یار» مینامیدند، چراکه «محبت از موهبت حق است و از فضل او» اندیشهی مهرورزی و دوستداری پیشینهای گاهانی دارد. یکی از آموزههای بزرگ و گرانِ زردشت، محبت است. در نگاهِ ژرفِ زردشت، مهرورزی و دوستی، خدا است، که با شناختِ «اَشا» شدنی میشود. پس بسی بیهوده نیست که مولانا در مثنوی بسی سر بر آستان محبت سوده است، و سرانجام با یاری مهر و شیفتگی «به جایی که رخصت امکان نمیرسد» بهجایگاهِ همپرسگی و شناخت ناب (محبت) رسیدهاست.
۱۵ /۶ / ۱۳۹۶ خورشیدی
#مهدی_رحمانی_قوچانی
۱۱ از ۱۲
آنگاه است که میتوان خانگاه سوفی را با دیرمغان برابر دانست. خانقاه در زبان تازی، ریخت گشته شدهی «خانگاه» ایرانی است. شاید براین بنیاد است که سعید نفیسی باور دارد که یکی از جنبههای ویژهی تسوف ایرانی «خانقاه و آیین و رسوم آن مخصوص تصوف ایران بودهاست، و در میان صوفیان عراق و جزیره پیش از آن که تصوف ایران در آنجا راه یابد، معمول نبودهاست.» هرچند صدوقی (سها) در نبیگ «دو رساله در تاریخ جدید تصوف»، نگرِ ناهمسانی با نفیسی دارد، و باورمندست که «تصوف به عراق به حدوث رسیده بوده است و از آن به خراسان رسیده.» او تسوف عراق را سختگیرانه و همراه با ریاضت و سختی (متقشفانه) میداند، و تسوف خراسان را راه و روشی به زاد و سرشتِ خود رندانه و راز آمیز میداند، و راه و روش آنرا از تسوف عراق جدا میسازد «تصوف خراسان که آن نیز اولا و بالذات طریقی میبوده است رندانه» این نگرش با همهی ناهمسانیاش، استوار میدارد، که تسوف خراسانی گوهر و سرشتش با فرهنگ و باورهای خورآباد مهری پیوندی دیرینه و آیینی دارد. چرا که راه و روش رندی ویژهی خُرابات و خُراباتیان بودهاست. «اوبولوس» که چندین نبیگ در ویژهی آیین مهر پرستان داشته، و از چمها و دریافتههای نمادین و رمزی و سربستهی هستیشناسی مهریان گزارشهای بسیاری را بهجا نهاده، بهروشنی مهرپرستان را ردهای از مغان میخواند، و پیشوایان مهری را «مغ» مینامد. بر بنیاد این گزارش دیرینه، بهروشنی دانسته و آشکار میگردد که دیرمغان پیوسته به آیین مهری بودهاست. مولانا باورمندست که دیرمغان جای رندان خداجوی است: «رندان همه جمعند درین دیر مغانه» در زبانزدهای سوفیانه نیز خُرابات = خانقاه جایگاهی است رازانگیز، و شاهراهی است راست و درست بهسوی عشق و مهرورزی که سرانجام به شناخت و بینیازی میانجامد، «کعبهی عاشقان است و قبلهی صادقان، حریم اهل راز است و محراب پاکدلان بینیاز» شوریدهی غزنه، خانگاه را جایگاه تیزبینان و خرده دانانِ نکته سنج میداند:
خانقاه آشیان مرغ صفاست
گلشن عیش و بوستان وفاست
خرده دانان و تیزبینانند
بینشانان و همنشینانند
در بازگفتهای سوفیانه خانقاه جایگاهی سپند و نورانی است: «خانقاه محلی استکه شراب عشق الهی را به جام دل عاشقان صادق میپیمایند» در گزارش واژه کاوانهی نوربخش آمدهاست: «و نیز به معنای معبد هم آمدهاست، که با توجه به این معنی، خانقاه محل عبادت صوفیان است، ماَمنِ رندان سینه چاک است و از خودگذشتگان بیباک» دراینگزارش واژهی معبد= پرستشگاه، مهرابه بسی درخور نگرش است.
این بازگفتها به روشنی از چند ویژگی آیینمهری سخن میدارد. نخست، خانگاه را همان مهراب، مهرابهی مهرپرستان مینامد، که رهروانِ پاک نهاد درآن گامههای شناخت را در مینوردند. و از همه گرانتر، جایگاه نیوشندگان رازهای سپند و نهانی (رندان) است، که تنها به باشندگانِ سزاوارِ آن بارگاه مینوی نمایانده و سپرده میشد. رازهایی که پادافرهی آشکار کردن آن به بیدینی و مرگ ارزان میانجامید.
یکی از بایستههای مهریان، دوستی و مهرورزیدن به یکدیگر بود، و مهریان در یک باور آیینی همدیگر را «یار» مینامیدند، چراکه «محبت از موهبت حق است و از فضل او» اندیشهی مهرورزی و دوستداری پیشینهای گاهانی دارد. یکی از آموزههای بزرگ و گرانِ زردشت، محبت است. در نگاهِ ژرفِ زردشت، مهرورزی و دوستی، خدا است، که با شناختِ «اَشا» شدنی میشود. پس بسی بیهوده نیست که مولانا در مثنوی بسی سر بر آستان محبت سوده است، و سرانجام با یاری مهر و شیفتگی «به جایی که رخصت امکان نمیرسد» بهجایگاهِ همپرسگی و شناخت ناب (محبت) رسیدهاست.
۱۵ /۶ / ۱۳۹۶ خورشیدی
#مهدی_رحمانی_قوچانی
۱۱ از ۱۲
❤3
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. بنام آنکه جان را فکرت آموخت خَربط یا خُربت در مثنوی پیرِ دلآگاه بلخ در دفتر سوم مثنوی مینوی، هنگامی که سخن از کژاندیشانِ کوتهاندیش به میان میآورد، بر این باور راستین است که خُردهبینانِ تُنکاندیشه، باریکبینی و ریزنگریهای هستی شناسانه، و در…
.
یارینامهها:
۱- لاهیجی، محمد، شرح گلشن راز، بهکوشش کیوان سمیعی، انتشارات کتابفروشی محمودی، بدون تاریخ
۲- نسفی، عزیزالدین، الانسان الکامل، به کوشش ماریان موله، انتشارات طهوری، چ چهارم، ۱۳۷۷
۳-پرتو،ابوالقاسم، پیرمغان، نشر اندیشه، چ اول، ۱۳۷۶
۴- زمانی، کریم، شرح جامع مثنوی معنوی، دفتر سوم، انتشارات اطلاعات، چ اول، ۱۳۷۴
۵- همایونی، مسعود، سرچشمهی عرفان ایران، ناشر کتابفروشی علمی، چ اول، ۱۳۶۸
۶- دهخدا، علیاکبر، لغتنامه، بهکوشش، انتشارات دانشگاه تهران، جلد هفتم
۷- گاتها، بهکوشش موبد آذرگشسب، انتشارات فروهر،ج دوم، ۱۳۵۱
۸- وحیدی، حسین، لغزشهایی در شناخت کیش زرتشتی، ناشر نویسنده، چ اول ، ۱۳۶۱
۹- بلخی، جلالالدین، مثنوی معنوی، بهکوشش محمد رمضانی، انتشارات کلاله خاور، بدون تاریخ
۱۰- بلخی، جلالالدین، مثنوی، بهکوشش نیکلسون، انتشارات امیرکبیر، چ شانزدهم، ۱۳۸۶
۱۱- همایی، جلالالدین، تفسیر مثنوی معنوی، نشر هما، چ پنجم، ۱۳۷۳
۱۲- نوربخش، جواد، فرهنگ نوربخش، ناشر نویسنده، جلد اول، چ دوم، ۱۳۷۲
۱۳- نوربخش، جواد، فرهنگ نوربخش، ناشر نویسنده، جلد دوم، چ، ۱۳۷۳
۱۴- نوربخش، جواد، فرهنگ نوربخش، ناشر نویسنده، جلد سوم، ۱۳۷۸
۱۵- نوربخش،جواد، فرهنگ نوربخش، ناشر نویسنده، جلد هشتم، ۱۳۷۹
۱۶- پورداود، ابراهیم، یشتها، بهکوشش دکتر بهرام فرهوشی، انتشارات دانشگاه تهران، چ سوم، ۱۳۵۶
۱۷- نفیسی، سعید، سرچشمهی تصوف در ایران، انتشارات فروغی، چ نهم، ۱۳۷۷
۱۸- پرتو، ابوالقاسم، واژهیاب، انتشارات اساطیر، چ دوم ۱۳۷۷
۱۹- بلخی، جلالالدین، دیوان شمس، به کوشش فروزانفر، انتشارات امیرکبیر، چ هشتم، ۱۳۶۰
۲۰- هاتف، دیوان، بهکوشش محمد عباسی، کتابفروشی فخر رازی، ۱۳۶۲
۲۱- همدانی، عینالقضات، تمهیدات، بهکوشش عفیف عُسیران، کتابخانه منوچهری، چ پنجم، ۱۳۷۷
۲۲- گاتها، پورداود، ابراهیم، بمبئی، بدون تاریخ
۲۳- گاثاها، بهکوشش ابراهیم پورداود، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۵۴
۲۴- سمنانی، علاءالدوله، مصنفات فارسی، به کوشش، نجیب مایل هروی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چ اول، ۱۳۶۹
۲۵- اوپانیشاد، بهکوشش دکتر تاراچند و دکتر جلال نائینی، انتشارات علمی، چ چهارم، ۱۳۸۱
۲۶- سهروردی، شهابالدین، آثار فارسی، به کوشش فرشید اقبال، انتشارات سبکباران، چ اول، ۱۳۸۲
۲۷- پرتو، ابوالقاسم، اندیشههای فلسفی ایرانی، انتشارات اساطیر، چ اول، ۱۳۷۳
۲۸- میبدی، رشیدالدین، کشفالاسرار و عُده الابرار، بهکوشش علیاصغر حکمت، انتشارات امیرکبیر، چ پنجم، ۱۳۷۱
۲۹- اوستا، به کوشش جلیل دوستخواه، انتشارات مروارید، چ اول، جلد اول، ۱۳۷۰
۳۰- روزبهان بقلی، عبهرالعاشقین، بهکوشش دکتر جواد نوربخش، انتشارات یلدا قلم، چ دوم، ۱۳۸۰
۳۱- خاقانی شروانی، دیوان، به کوشش دکتر ضیاء الدین سجادی، انتشارات زوار، چ چهارم، ۱۳۷۳
۳۲- ژان شوالیه، آلن گربران، فرهنگ نمادها، بهکوشش سودابهی فضایلی، انتشارات جیحون، جلد سوم، ۱۳۸۳
۳۳- مارتن ورمازرن، آیین میترا، به کوشش بزرگ نادرزاد، نشر چشمه، چ دوم، ۱۳۷۵
۳۴- سمیعی، کیوان و صدوقی، منوچهر، دو رساله در تاریخ جدید تصوف ایران، انتشارات پاژنگ، چ اول، ۱۳۷۰
۳۵- رضی، هاشم، آیین مغان، انتشارات سخن، چ اول، ۱۳۸۲
۳۶- فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، بهکوشش برتلس، مسکو، ج اول، ۱۹۶۶
۳۷- فرنبغدادگی، بندهش، بهکوشش دکتر مهرداد بهار، انتشارات توس، چ اول، ۱۳۶۷
۱۲ از ۱۲
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://www.tg-me.com/Baghekhabushan
Telegram
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقهمندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
❤3👍1
Forwarded from کانال رسمی هزار باده فرهنگ
✅مهرگان یکی از کهنترین جشنهای ایرانیان است که در ستایش و نیایش مهر یا میترا برگزار میشود.
اگر یادگارست ازو ماه و مهر
بکوش و به رنج ایچ منمای چهر
مهرگان شادباش🌷
@baghekhabushan
اگر یادگارست ازو ماه و مهر
بکوش و به رنج ایچ منمای چهر
مهرگان شادباش🌷
@baghekhabushan
👍1🔥1
Forwarded from کانال رسمی هزار باده فرهنگ
.
#به_فرخندگی_ماه_مهر_و_مهرگان
در گاهشماری ایرانی، هفتمین ماه سال نامبُردار به مهر ایزد بزرگ آریایی - ایرانی است. مهر درپیش ایرانیان آنقدر گرانمایه و دوست داشتنی بود، که هنوز آثار این شیفتگی و عشق در پارهای از باورها و سوگندان مردم ایران پابرجا ماندهاست. هنوز مردم این مرزو بوم اهورایی به «سوی چراغ» سوگند میخورند. در شبهنگام با روشن شدن چراغ و به بزرگداشت نور، صلوات میفرستند. یکی از نامهای ایزد مهر در فرهنگ دیرپای ایرانی «دوست» است....👇
متن کامل مقالهی ارزشمند «#به_فرخندگی_ماه_مهر_و_مهرگان» را به قلم استاد #مهدی_رحمانی_قوچانی در ۵ صفحه در زیر همین پست مطالعه بفرمایید.
استفاده از این مقاله با ذکر منبع: «فصلنامه فرهنگی و هنری باغ خبوشان» بلامانع خواهد بود.
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://www.tg-me.com/Baghekhabushan
#به_فرخندگی_ماه_مهر_و_مهرگان
در گاهشماری ایرانی، هفتمین ماه سال نامبُردار به مهر ایزد بزرگ آریایی - ایرانی است. مهر درپیش ایرانیان آنقدر گرانمایه و دوست داشتنی بود، که هنوز آثار این شیفتگی و عشق در پارهای از باورها و سوگندان مردم ایران پابرجا ماندهاست. هنوز مردم این مرزو بوم اهورایی به «سوی چراغ» سوگند میخورند. در شبهنگام با روشن شدن چراغ و به بزرگداشت نور، صلوات میفرستند. یکی از نامهای ایزد مهر در فرهنگ دیرپای ایرانی «دوست» است....👇
متن کامل مقالهی ارزشمند «#به_فرخندگی_ماه_مهر_و_مهرگان» را به قلم استاد #مهدی_رحمانی_قوچانی در ۵ صفحه در زیر همین پست مطالعه بفرمایید.
استفاده از این مقاله با ذکر منبع: «فصلنامه فرهنگی و هنری باغ خبوشان» بلامانع خواهد بود.
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://www.tg-me.com/Baghekhabushan
❤1👍1
Forwarded from کانال رسمی هزار باده فرهنگ
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. #به_فرخندگی_ماه_مهر_و_مهرگان در گاهشماری ایرانی، هفتمین ماه سال نامبُردار به مهر ایزد بزرگ آریایی - ایرانی است. مهر درپیش ایرانیان آنقدر گرانمایه و دوست داشتنی بود، که هنوز آثار این شیفتگی و عشق در پارهای از باورها و سوگندان مردم ایران پابرجا ماندهاست.…
.
بنام خداوند خورشید و ماه
#به_فرخندگی_ماه_مهر_و_مهرگان
در گاهشماری ایرانی، هفتمین ماه سال نامبُردار به مهر ایزد بزرگ آریایی - ایرانی است. مهر درپیش ایرانیان آنقدر گرانمایه و دوست داشتنی بود، که هنوز آثار این شیفتگی و عشق در پارهای از باورها و سوگندان مردم ایران پابرجا ماندهاست. هنوز مردم این مرزو بوم اهورایی به «سوی چراغ» سوگند میخورند. در شبهنگام با روشن شدن چراغ و به بزرگداشت نور، صلوات میفرستند. یکی از نامهای ایزد مهر در فرهنگ دیرپای ایرانی «دوست» است. مردم این نام کهن را مترادف نام خداوند میدانند، و بنام دوست کار را آغاز میکنند، و یکی از سوگندان بزرگشان، سوگند خوردن بهدوست است، و این نام سپند را به گرامیترین و نزدیکترین کسانشان نسبت میدهند.حلقهی ازداوج در ایران و تمام گیتی، نشانی از استواری پیمان و وفاداری مهر است، چرا که واژهی مهر(میثرَ) به معنای عهد و پیمان، و در روزگاران بس کهنترش بهچم دوستی و محبت آمدهاست. رنگ سرخ و یا ارغوانی یادمانی از ایستادگی و جانبازی و گذشت مهر است، که هنوز هم برغم گذشت هزارهها همان چمهای نمادین را در فرهنگ مانای ایران فرایاد میآورد.
مهر یشت یکی از والاترین چکامهها در فرهنگ ایران کهن و چامهای در ستایش و بزرگی ایزد مهر است. اهورامزدا به شوند گرامی بودن مهر در پیشگاه مردم ایران در بندی از مهریشت، او را در ستایش و بزرگی همارج و همپایهی خویش آفریدهاست. مهر ایزدی است که هماره نگران و نگاهبان مرزهای آریایی است. با هزار چشمانی که هرگز برهم نمینهد، و فریفته نمیشود، و هزارگوش تیز و شنوا از ایران آریایی پاسداری میکند. هرگز دشمنان و پیمان شکنان و خیانت پیشهگان به این سرزمین را نمیبخشد، و آنان را به کیفری سخت میرساند. یکی از خویشکاریهای برجستهی مهر راستی و راستگویی است، او دشمن دروغ و ناراستی است. اوست که راه را با دستیاری سروش برای تیرِ آرش مینمایاند، و آورنده باران برای چراگاههای فراخ است. در اوستای سپند، مهر نور و روشنایی پیش از طلوع خورشید است، که در گذر روزگار با خورشید مشتبه و یکی انگاشته شدهاست. به این شوند است که «استرابون یونانی» در کارنامهی خویش به روشنی میگوید: «ایرانیان خورشید را به اسم مهر میستایند.» و در یک بازگفت از تاریخنگار ارمنی، الیشه (Elische) که از موبدی ایرانی بازگو میکند، درحالی که خورشید را مهر مینامد، از یک ویژگی برجستهی مهر (بخشش یکسان، داد و دهش برابر) که بنیان و پایهی آیین مهری است، سخن میگوید: «خورشیدی که بهواسطهی اشعهی خود جهان را روشن میکند، و به واسطهی حرارت خود غذای انسان و جانوران را نضج دهد، کسی که از سخاوت یکسان و داد و دهش مساوی خویش، مهر نامیده شدهاست.» به این شوند مهر را در متون کهن و به ویژه آیین مهر«خورشید داد و احسان» نامیدهاند. پیشینهی مهر را میتوان تا روزگار وداهای هندیان بازجُست. در وداها «میترَ» ایزد نور و روشنایی است که هماره با وارونا ایزد بزرگ آریایی - هندی نامش آورده میشود. میترَ دراین نامهی آریایی به معنی «دوستی» است، و بزرگترین ویژگیاش در وداها پاسبانی از راستی و پیمان است. در اوستای سپند مهر هماره با صفت «سُورَ» به چم نبرده و دلیر نام برده شدهاست. در مهر یشت که ویژهی ایزد مهر است، از میان آنهمه ویژگیها باید از دو ویژگی برجسته و بنیادین مهر«راستی و دلیری» نام برد. این دو صفت است که در سرشت ایرانی ریشه دوانیده، و همهی جهانیان ایرانیان را به راستگویی و پهلوانی میشناختند. به شوند دلیری و جنگاوری ایزد مهر است، که شاهان و پهلوانان ایرانی برای پیروزی بر دشمنان به او پناه میبرند، و از او یاری میخواهند. یکی از بزرگترین خویشکاریهای مهر، قربان کردن گاو سپند (گاو نخستین) است، که به این شوند با کشتن گاو آیینی، کار باروری و رویش و فراوانی رخ میدهد.
ص (۱)
بنام خداوند خورشید و ماه
#به_فرخندگی_ماه_مهر_و_مهرگان
در گاهشماری ایرانی، هفتمین ماه سال نامبُردار به مهر ایزد بزرگ آریایی - ایرانی است. مهر درپیش ایرانیان آنقدر گرانمایه و دوست داشتنی بود، که هنوز آثار این شیفتگی و عشق در پارهای از باورها و سوگندان مردم ایران پابرجا ماندهاست. هنوز مردم این مرزو بوم اهورایی به «سوی چراغ» سوگند میخورند. در شبهنگام با روشن شدن چراغ و به بزرگداشت نور، صلوات میفرستند. یکی از نامهای ایزد مهر در فرهنگ دیرپای ایرانی «دوست» است. مردم این نام کهن را مترادف نام خداوند میدانند، و بنام دوست کار را آغاز میکنند، و یکی از سوگندان بزرگشان، سوگند خوردن بهدوست است، و این نام سپند را به گرامیترین و نزدیکترین کسانشان نسبت میدهند.حلقهی ازداوج در ایران و تمام گیتی، نشانی از استواری پیمان و وفاداری مهر است، چرا که واژهی مهر(میثرَ) به معنای عهد و پیمان، و در روزگاران بس کهنترش بهچم دوستی و محبت آمدهاست. رنگ سرخ و یا ارغوانی یادمانی از ایستادگی و جانبازی و گذشت مهر است، که هنوز هم برغم گذشت هزارهها همان چمهای نمادین را در فرهنگ مانای ایران فرایاد میآورد.
مهر یشت یکی از والاترین چکامهها در فرهنگ ایران کهن و چامهای در ستایش و بزرگی ایزد مهر است. اهورامزدا به شوند گرامی بودن مهر در پیشگاه مردم ایران در بندی از مهریشت، او را در ستایش و بزرگی همارج و همپایهی خویش آفریدهاست. مهر ایزدی است که هماره نگران و نگاهبان مرزهای آریایی است. با هزار چشمانی که هرگز برهم نمینهد، و فریفته نمیشود، و هزارگوش تیز و شنوا از ایران آریایی پاسداری میکند. هرگز دشمنان و پیمان شکنان و خیانت پیشهگان به این سرزمین را نمیبخشد، و آنان را به کیفری سخت میرساند. یکی از خویشکاریهای برجستهی مهر راستی و راستگویی است، او دشمن دروغ و ناراستی است. اوست که راه را با دستیاری سروش برای تیرِ آرش مینمایاند، و آورنده باران برای چراگاههای فراخ است. در اوستای سپند، مهر نور و روشنایی پیش از طلوع خورشید است، که در گذر روزگار با خورشید مشتبه و یکی انگاشته شدهاست. به این شوند است که «استرابون یونانی» در کارنامهی خویش به روشنی میگوید: «ایرانیان خورشید را به اسم مهر میستایند.» و در یک بازگفت از تاریخنگار ارمنی، الیشه (Elische) که از موبدی ایرانی بازگو میکند، درحالی که خورشید را مهر مینامد، از یک ویژگی برجستهی مهر (بخشش یکسان، داد و دهش برابر) که بنیان و پایهی آیین مهری است، سخن میگوید: «خورشیدی که بهواسطهی اشعهی خود جهان را روشن میکند، و به واسطهی حرارت خود غذای انسان و جانوران را نضج دهد، کسی که از سخاوت یکسان و داد و دهش مساوی خویش، مهر نامیده شدهاست.» به این شوند مهر را در متون کهن و به ویژه آیین مهر«خورشید داد و احسان» نامیدهاند. پیشینهی مهر را میتوان تا روزگار وداهای هندیان بازجُست. در وداها «میترَ» ایزد نور و روشنایی است که هماره با وارونا ایزد بزرگ آریایی - هندی نامش آورده میشود. میترَ دراین نامهی آریایی به معنی «دوستی» است، و بزرگترین ویژگیاش در وداها پاسبانی از راستی و پیمان است. در اوستای سپند مهر هماره با صفت «سُورَ» به چم نبرده و دلیر نام برده شدهاست. در مهر یشت که ویژهی ایزد مهر است، از میان آنهمه ویژگیها باید از دو ویژگی برجسته و بنیادین مهر«راستی و دلیری» نام برد. این دو صفت است که در سرشت ایرانی ریشه دوانیده، و همهی جهانیان ایرانیان را به راستگویی و پهلوانی میشناختند. به شوند دلیری و جنگاوری ایزد مهر است، که شاهان و پهلوانان ایرانی برای پیروزی بر دشمنان به او پناه میبرند، و از او یاری میخواهند. یکی از بزرگترین خویشکاریهای مهر، قربان کردن گاو سپند (گاو نخستین) است، که به این شوند با کشتن گاو آیینی، کار باروری و رویش و فراوانی رخ میدهد.
ص (۱)
❤1👍1
Forwarded from کانال رسمی هزار باده فرهنگ
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. #به_فرخندگی_ماه_مهر_و_مهرگان در گاهشماری ایرانی، هفتمین ماه سال نامبُردار به مهر ایزد بزرگ آریایی - ایرانی است. مهر درپیش ایرانیان آنقدر گرانمایه و دوست داشتنی بود، که هنوز آثار این شیفتگی و عشق در پارهای از باورها و سوگندان مردم ایران پابرجا ماندهاست.…
.
باید در استواری این دیدگاه گفت که، واژهی »گئو» در اوستا به معنای جهان هستی، زندگی گیتایی، و در سخنی هستی و زایش است، که پارهای آن را نادرست به «گاو» ترجمه کردهاند. به گفت ابوالقاسم پرتو، این دشنهی خورشید یا نور است که سینهی گاو زمین را میدرد، و با این کار آیینی، زمین به باروری و زایش میرسد. در حقیقت این قربانی نمادین به دست مهر«عمل آفرینندگی» بود. از جای برخورد دشنهی نورانی مهر بر پشت گاو زمین، گندم و درخت مو میروید. «گندم» در اندیشههای نمادین، غذای آیین قربانی و نشان جاودانگی است، که به مادر زمین پیشکش میگردد. «در روم و یونان، پیش از مراسم قربانی بر سر قربانی گندم میریختند.» خوشهی گندم در این باورها، نماد فراوانی و پیوند زندگی آدمی و گیاهی و نشان زندگی و بخششی از سوی خداوند است در باورهای نهانگرا، درخت مو نشان درخت زندگی و جاودانگی است، و شرابش، نشان آگاهی و دانش و زندگی بخشی و جوانی است.
در اندیشههای نمادین ایرانی، گاو نماد خاک و زمین است. به این شوند است که در نامهی سپند و رازناک ایران نیز این مفهوم کهنِ باروری و زایش زمین به دست مهر(خورشید) به درستی باز ماندهاست: «چو خورشید زد پنجه بر پشت گاو» یعنی مهر با تیغ روشنایی، زمین را روشن و بارور کرد. این باز گفت نمادین و رمزآمیز، درست همگام با بازگفتهایی از مهریشت است: «مهر دارندهی دشتهای فراخ را میستاییم که به ممالک آریایی، خان ومانِ با سازش و آرامش و خوش بخشد، باران بباراند، گیاهها برویاند، کسی که گله و رمه بخشد، کسی که از کلام راستین آگاه است.» تمام این خویشکاریهای مهر، نشانهایی از خواست وارادهی اهورایی (زندگی بخشی خجسته) است که با این کارها اهریمن به سستی و درماندگی و سرانجام با پیدایش و نمودِ این همه زندگی اهورایی تن به نابودی میدهد. غار و پرستشگاههای زیرزمینی در برگزاری آیینهای مهری، نقشی بنیادین دارند. غار در باورهای مهریان نماد آسمان و بسی سپند است، و سقف آن با نقاشیهایی از خورشید و ماه و ستارگان یادآور آسمان است. در اندیشههای کهن ایرانی، آسمان سرشتی سپند و خدایی دارد، و گنبد بلند آسمان، مکانی است قدسی، تا جاییکه اوستای آن را به «جامهی اهورامزدا» تعبیر کردهاست. براین بنیاد دیرین است که در همارهی روزگاران، نگاه کردن به آسمان به درستی نگاه کردن بهخداوند است. در نامهی پیر توس این باور سپند به زیبایی نموده شدهاست:
همه سر نهاده سوی آسمان
سوی کردگارِ مکان و زمان
در اوستا، آسمان از سنگ پنداشته شده، و واژهی «اَسمن» بهمعنای سنگ خاره است. آفرینش مهر از سنگِ خاره، نشان تقدس و آسمانی بودن مهر است. معجزهی بیرون آمدن آب به وسیلهی تیرِ ایزد مهر، نیز گویای باران کرداری و ریزش آب از ابرهای زندانی شدهی آسمانی را تداعی میکند. مهمترین عنصری که در پیوند با آسمان است، «خورشید» است. آخشیجی که در اندیشههای آریایی - ایرانی از پایگاهی ویژه برخوردار است، و قداستش در آیین مهری به بالاترین پایه میرسد. بیهوده نیست که در اوستا خورشید، چشم و گاه پیکر اهورامزدا شمرده شدهاست. خورشید روز نخستین نوروز در نزدیک ترین فاصله به زمین قرار دارد. این رخداد در فرهنگ باستانی ایران و بهویژه مهری از ارجِ بالایی برخوردار است. این هنگام سپند را «شرف خورشید» و یا «بیت الشرف» مینامیدند. در این روز فرخنده (نوروز) بوده است که ایزد مهر به قربانی کردن گاوِ آیینی پرداخت، و به ساکنان گیتی مژدهی باروری و زایش و فراوانی و ازهمه ارزندهتر، شادی و شادمانی و برابری و برادری را داد. بنابر سرشت اهریمن که با خواست و ارادهی خداوند سر دشمنی و ناسازی دارد. ضحاک این نماد آشکار و زمینی شدهی اهریمن با تازش بردن بهزمین بارور و آبادان و زندگیبخش که در شاهنامه در شخصیت «گاو پرمایه» نمایان شده، هرچه آفرینندهی سودمند اهورایی را نابود میکند:
بیامد ازآن کینه چون پیل مست
مران گاو برمایه را کرد پست
همه هرچه دید اندرو چارپای
بیفکند و زیشان بپرداخت جای
مهر ایزد بزرگ ایرانیان پیش از ظهور زردشت است. ایزدی که بسیاری از بزرگیهای اخلاقی و سرشتین ایرانیان ازاو و آیین مهری پدید آمدهاست. یکی از بزرگترین ویژگیهای مهر«به اندیشی» بود. این ویژگی دیرینِ مهر همان پرتو مینوی خداوند، یعنی «صادر اول» وهومنه است. «وهومن» از دوپارهی «وهو» به معنای به و نیک، و پارهی دوم «من» به چمِ اندیشیدن و خرد است، که سرانجام به ریختِ «بهمن» درآمد. این ویژگی (به اندیشی و خردورزی) در فرهنگِ سپند ایرانی بنیان و بنیاد فرمانروایی گردید، و بهمن، فرشته و نگهبان تاج و تخت خوانده شد:
برآورد سر، آفرین کرد و گفت
مبادت جز از بخت پیروز جفت
چو هرمزد بادت بدین پایگاه
چو «بهمن» نگهبان تخت و کلاه
ص(۲)
باید در استواری این دیدگاه گفت که، واژهی »گئو» در اوستا به معنای جهان هستی، زندگی گیتایی، و در سخنی هستی و زایش است، که پارهای آن را نادرست به «گاو» ترجمه کردهاند. به گفت ابوالقاسم پرتو، این دشنهی خورشید یا نور است که سینهی گاو زمین را میدرد، و با این کار آیینی، زمین به باروری و زایش میرسد. در حقیقت این قربانی نمادین به دست مهر«عمل آفرینندگی» بود. از جای برخورد دشنهی نورانی مهر بر پشت گاو زمین، گندم و درخت مو میروید. «گندم» در اندیشههای نمادین، غذای آیین قربانی و نشان جاودانگی است، که به مادر زمین پیشکش میگردد. «در روم و یونان، پیش از مراسم قربانی بر سر قربانی گندم میریختند.» خوشهی گندم در این باورها، نماد فراوانی و پیوند زندگی آدمی و گیاهی و نشان زندگی و بخششی از سوی خداوند است در باورهای نهانگرا، درخت مو نشان درخت زندگی و جاودانگی است، و شرابش، نشان آگاهی و دانش و زندگی بخشی و جوانی است.
در اندیشههای نمادین ایرانی، گاو نماد خاک و زمین است. به این شوند است که در نامهی سپند و رازناک ایران نیز این مفهوم کهنِ باروری و زایش زمین به دست مهر(خورشید) به درستی باز ماندهاست: «چو خورشید زد پنجه بر پشت گاو» یعنی مهر با تیغ روشنایی، زمین را روشن و بارور کرد. این باز گفت نمادین و رمزآمیز، درست همگام با بازگفتهایی از مهریشت است: «مهر دارندهی دشتهای فراخ را میستاییم که به ممالک آریایی، خان ومانِ با سازش و آرامش و خوش بخشد، باران بباراند، گیاهها برویاند، کسی که گله و رمه بخشد، کسی که از کلام راستین آگاه است.» تمام این خویشکاریهای مهر، نشانهایی از خواست وارادهی اهورایی (زندگی بخشی خجسته) است که با این کارها اهریمن به سستی و درماندگی و سرانجام با پیدایش و نمودِ این همه زندگی اهورایی تن به نابودی میدهد. غار و پرستشگاههای زیرزمینی در برگزاری آیینهای مهری، نقشی بنیادین دارند. غار در باورهای مهریان نماد آسمان و بسی سپند است، و سقف آن با نقاشیهایی از خورشید و ماه و ستارگان یادآور آسمان است. در اندیشههای کهن ایرانی، آسمان سرشتی سپند و خدایی دارد، و گنبد بلند آسمان، مکانی است قدسی، تا جاییکه اوستای آن را به «جامهی اهورامزدا» تعبیر کردهاست. براین بنیاد دیرین است که در همارهی روزگاران، نگاه کردن به آسمان به درستی نگاه کردن بهخداوند است. در نامهی پیر توس این باور سپند به زیبایی نموده شدهاست:
همه سر نهاده سوی آسمان
سوی کردگارِ مکان و زمان
در اوستا، آسمان از سنگ پنداشته شده، و واژهی «اَسمن» بهمعنای سنگ خاره است. آفرینش مهر از سنگِ خاره، نشان تقدس و آسمانی بودن مهر است. معجزهی بیرون آمدن آب به وسیلهی تیرِ ایزد مهر، نیز گویای باران کرداری و ریزش آب از ابرهای زندانی شدهی آسمانی را تداعی میکند. مهمترین عنصری که در پیوند با آسمان است، «خورشید» است. آخشیجی که در اندیشههای آریایی - ایرانی از پایگاهی ویژه برخوردار است، و قداستش در آیین مهری به بالاترین پایه میرسد. بیهوده نیست که در اوستا خورشید، چشم و گاه پیکر اهورامزدا شمرده شدهاست. خورشید روز نخستین نوروز در نزدیک ترین فاصله به زمین قرار دارد. این رخداد در فرهنگ باستانی ایران و بهویژه مهری از ارجِ بالایی برخوردار است. این هنگام سپند را «شرف خورشید» و یا «بیت الشرف» مینامیدند. در این روز فرخنده (نوروز) بوده است که ایزد مهر به قربانی کردن گاوِ آیینی پرداخت، و به ساکنان گیتی مژدهی باروری و زایش و فراوانی و ازهمه ارزندهتر، شادی و شادمانی و برابری و برادری را داد. بنابر سرشت اهریمن که با خواست و ارادهی خداوند سر دشمنی و ناسازی دارد. ضحاک این نماد آشکار و زمینی شدهی اهریمن با تازش بردن بهزمین بارور و آبادان و زندگیبخش که در شاهنامه در شخصیت «گاو پرمایه» نمایان شده، هرچه آفرینندهی سودمند اهورایی را نابود میکند:
بیامد ازآن کینه چون پیل مست
مران گاو برمایه را کرد پست
همه هرچه دید اندرو چارپای
بیفکند و زیشان بپرداخت جای
مهر ایزد بزرگ ایرانیان پیش از ظهور زردشت است. ایزدی که بسیاری از بزرگیهای اخلاقی و سرشتین ایرانیان ازاو و آیین مهری پدید آمدهاست. یکی از بزرگترین ویژگیهای مهر«به اندیشی» بود. این ویژگی دیرینِ مهر همان پرتو مینوی خداوند، یعنی «صادر اول» وهومنه است. «وهومن» از دوپارهی «وهو» به معنای به و نیک، و پارهی دوم «من» به چمِ اندیشیدن و خرد است، که سرانجام به ریختِ «بهمن» درآمد. این ویژگی (به اندیشی و خردورزی) در فرهنگِ سپند ایرانی بنیان و بنیاد فرمانروایی گردید، و بهمن، فرشته و نگهبان تاج و تخت خوانده شد:
برآورد سر، آفرین کرد و گفت
مبادت جز از بخت پیروز جفت
چو هرمزد بادت بدین پایگاه
چو «بهمن» نگهبان تخت و کلاه
ص(۲)
❤1👍1
Forwarded from کانال رسمی هزار باده فرهنگ
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. #به_فرخندگی_ماه_مهر_و_مهرگان در گاهشماری ایرانی، هفتمین ماه سال نامبُردار به مهر ایزد بزرگ آریایی - ایرانی است. مهر درپیش ایرانیان آنقدر گرانمایه و دوست داشتنی بود، که هنوز آثار این شیفتگی و عشق در پارهای از باورها و سوگندان مردم ایران پابرجا ماندهاست.…
.
مهر به شوندِ دارا بودنِ ویژگی خرد و آگاهی است، که بهترین و والاترین پیوندهای انسانی از جمله عشق را که با خرد همآهنگ و جدا ناشدنی است، پایهی هستی شناسی خویش قرار داد. پیوندی خجسته که در ژرفای اندیشه و زندگی ایرانی ریشه دوانید، و این ویژگی ناب، یعنی عشق وخرد، در همهی پیوندهای اجتماعی و سیاست و کشورداری بهروشنی نمایان گشت. مهر ایزدِ «داد» نیز هست. «داد» در فرهنگ ایرانی به چمِ قانون و راه و روش و دادگری است. کسی که گام در راه داد و آسای ایزدی مینهد، در حقیقت با خداوند پیمان میبندد. از داد و آسای خدایی است، که پیوندهای فردی و اجتماعی پدیدار میگردد. و هر پیوندی را پیمانی میباید، تا این رشتهی سپند را استوارتر سازد، و فروزههای عشق و وفاداری و پایبندی به ارزشهای بایسته را هویدا سازد. دو واژهی سپند و همزادی که هر یک بایا و پیوستهی (لازم و ملزوم) یکدیگرند. بر این بنیاد است که در فرهنگ ایرانی، خداوند آیین شاهی و جهانبانی را از «داد» آفریده است: «جهاندار شاهی ز داد آفرید»
جشن مهرگان ویژهی ایزد مهر است. جشنی با پیشینه، که در شکوه و بزرگی چیزی از نوروزِ جمشیدی کم ندارد. مهرگان جشن نموداری ارزشهای مهری است، جشنی که هرچه در او هست: شادی و سرور، موسیقی و پایکوبی، یکدلی و مهربانی، دوستی و مهرورزی، برکت و فراوانی، سپاسداری ازخداوند، و از همه مهمتر جشن برابری و مساوات و دهشمندی است. در آیین مهری، مهریان یکدیگر را «برادر» مینامیدند. براین بنیادهای گران است که در آیینِ مهر «چلیپا» جایگاهِ ویژهای داشتهاست. چلیپا (خاج) نمادِ آشتی بزرگ (صلح اکبر)، برادری و یگانگی در میان جهانیان بوده است. در هنگام برپایی نیایشها و جشنها بهویژه مهرگان، تفاوتی میان دارا و ندار، دستور و پایهور و مردم ساده و تنگدست نبود، و همگان در برابر مهر و آیینهای مهری یکسان و برابر بودند. مگر کسانیکه که با پرهیزگاری و رنج و کوشش، زینههای آیینی را برای پالایش روان در مینوردیدند، و به این شوند ازپایگاهی والا برخوردار میشدند. در شاهنامه، فریدون یکی از پیران و زندهکنندگان آیین زندگی بخش مهر و جشن مهرگان پس از پیروزی بر اهریمن (ضحاک) است. ضحاک، اهریمنی است سترگ که جز ناراستی و بدآموزی، کشتن و غارت و سوختن چیزی به ارمغان ندارد. او نمادِ مرگ و نیستی، سترونی و نازندگی و خردکم و «پس دانشی» است. در برابرش مهر و آیینهای مهری نویدبخشِ زندگی، زایش و باروری، راستی و خرد و آگاهی است. باید در روزگار دراز فرمانروایی ضحاک، آیین مهر و ارزشهایش کنار زده شده باشد، که فریدون پس از پیروزی، بیدرنگ آیین مهر و جشن مهرگان را که تجلی فرمانروایی مهر است، دوباره برقرار میسازد. دینکرت بر پایهی این باورها است که ایزد مهر را «کیهان سالار» و «نگاهبان» مینامد. در آیین مهریان هرچه هست، شادی و شادمانی، بهرهمندی از روزیها و دهشهای خداوندی و پرهیز از آزار رساندن به تن است:
پرستیدن مهرگان دین اوست
تنآسانی و خوردن آیین اوست
اگر یادگارست ازو ماه مهر
بکوش و برنج ایچ منمای چهر
تنی که در بیشتر آیینهای پسینتر تیره و خوارمایه است، و باید برای رهایی از او به سختکوشی و رنج بردن رو آورد. نکتهی درخورِ نگرشی که باید آنرا روشن ساخت، این استکه هرگز در آیین مهر، سخنی از پرستش بهمعنای امروزین نیست. بلکه سخن از پرورش و ورزیدن روان و پیکر است: «که جانت شگفت و است و تن هم شگفت» چرا که مهر در بازگفتهای ایرانی، دوست و یار، میانجی و در کار آفرینش ارزشهای نیک برای آدمی و داورِ آفرینشِ دادار است. براین بنیاد است، که در خرده اوستا به روشنی ازاین خویشکاری سترگ مهر یاد میشود: «داورِ راست که به مینوگان و گیتیهان داوری و میانجیگیِ راست کنی». این جشن در روزگار هخامنشیان «میتراکانا» نامیده میشده، و مردم با فرارسیدن ماهِ مهر به شادی و شادمانی و داد و دهش میپرداختند. در متون کهن پارسی، مهرگان روز پیروزی فریدون بر ضحاک است. روزی که داد بر بیدادِ اهریمنی پیروزی مییابد. روز گشایش و رهایی هستی و مردم درهمهی کارهای گیتی است. چرا که جشن خرمن که در واقع هنگامِ فراوانی و برکت بخشی است، دراین روز گرفته میشده است. و مردم به پاسِ جمعآوری محصول، که به راستی نماد و نمودِ نواخت و بخشندگی خداوند، وفور و فراوانی و رهایی از چنگ اهریمنِ تنگی و کمیابی است، به رقص و پایکوبی و شادمانی و دهش و بخشش میپرداختند.
ص(۳)
مهر به شوندِ دارا بودنِ ویژگی خرد و آگاهی است، که بهترین و والاترین پیوندهای انسانی از جمله عشق را که با خرد همآهنگ و جدا ناشدنی است، پایهی هستی شناسی خویش قرار داد. پیوندی خجسته که در ژرفای اندیشه و زندگی ایرانی ریشه دوانید، و این ویژگی ناب، یعنی عشق وخرد، در همهی پیوندهای اجتماعی و سیاست و کشورداری بهروشنی نمایان گشت. مهر ایزدِ «داد» نیز هست. «داد» در فرهنگ ایرانی به چمِ قانون و راه و روش و دادگری است. کسی که گام در راه داد و آسای ایزدی مینهد، در حقیقت با خداوند پیمان میبندد. از داد و آسای خدایی است، که پیوندهای فردی و اجتماعی پدیدار میگردد. و هر پیوندی را پیمانی میباید، تا این رشتهی سپند را استوارتر سازد، و فروزههای عشق و وفاداری و پایبندی به ارزشهای بایسته را هویدا سازد. دو واژهی سپند و همزادی که هر یک بایا و پیوستهی (لازم و ملزوم) یکدیگرند. بر این بنیاد است که در فرهنگ ایرانی، خداوند آیین شاهی و جهانبانی را از «داد» آفریده است: «جهاندار شاهی ز داد آفرید»
جشن مهرگان ویژهی ایزد مهر است. جشنی با پیشینه، که در شکوه و بزرگی چیزی از نوروزِ جمشیدی کم ندارد. مهرگان جشن نموداری ارزشهای مهری است، جشنی که هرچه در او هست: شادی و سرور، موسیقی و پایکوبی، یکدلی و مهربانی، دوستی و مهرورزی، برکت و فراوانی، سپاسداری ازخداوند، و از همه مهمتر جشن برابری و مساوات و دهشمندی است. در آیین مهری، مهریان یکدیگر را «برادر» مینامیدند. براین بنیادهای گران است که در آیینِ مهر «چلیپا» جایگاهِ ویژهای داشتهاست. چلیپا (خاج) نمادِ آشتی بزرگ (صلح اکبر)، برادری و یگانگی در میان جهانیان بوده است. در هنگام برپایی نیایشها و جشنها بهویژه مهرگان، تفاوتی میان دارا و ندار، دستور و پایهور و مردم ساده و تنگدست نبود، و همگان در برابر مهر و آیینهای مهری یکسان و برابر بودند. مگر کسانیکه که با پرهیزگاری و رنج و کوشش، زینههای آیینی را برای پالایش روان در مینوردیدند، و به این شوند ازپایگاهی والا برخوردار میشدند. در شاهنامه، فریدون یکی از پیران و زندهکنندگان آیین زندگی بخش مهر و جشن مهرگان پس از پیروزی بر اهریمن (ضحاک) است. ضحاک، اهریمنی است سترگ که جز ناراستی و بدآموزی، کشتن و غارت و سوختن چیزی به ارمغان ندارد. او نمادِ مرگ و نیستی، سترونی و نازندگی و خردکم و «پس دانشی» است. در برابرش مهر و آیینهای مهری نویدبخشِ زندگی، زایش و باروری، راستی و خرد و آگاهی است. باید در روزگار دراز فرمانروایی ضحاک، آیین مهر و ارزشهایش کنار زده شده باشد، که فریدون پس از پیروزی، بیدرنگ آیین مهر و جشن مهرگان را که تجلی فرمانروایی مهر است، دوباره برقرار میسازد. دینکرت بر پایهی این باورها است که ایزد مهر را «کیهان سالار» و «نگاهبان» مینامد. در آیین مهریان هرچه هست، شادی و شادمانی، بهرهمندی از روزیها و دهشهای خداوندی و پرهیز از آزار رساندن به تن است:
پرستیدن مهرگان دین اوست
تنآسانی و خوردن آیین اوست
اگر یادگارست ازو ماه مهر
بکوش و برنج ایچ منمای چهر
تنی که در بیشتر آیینهای پسینتر تیره و خوارمایه است، و باید برای رهایی از او به سختکوشی و رنج بردن رو آورد. نکتهی درخورِ نگرشی که باید آنرا روشن ساخت، این استکه هرگز در آیین مهر، سخنی از پرستش بهمعنای امروزین نیست. بلکه سخن از پرورش و ورزیدن روان و پیکر است: «که جانت شگفت و است و تن هم شگفت» چرا که مهر در بازگفتهای ایرانی، دوست و یار، میانجی و در کار آفرینش ارزشهای نیک برای آدمی و داورِ آفرینشِ دادار است. براین بنیاد است، که در خرده اوستا به روشنی ازاین خویشکاری سترگ مهر یاد میشود: «داورِ راست که به مینوگان و گیتیهان داوری و میانجیگیِ راست کنی». این جشن در روزگار هخامنشیان «میتراکانا» نامیده میشده، و مردم با فرارسیدن ماهِ مهر به شادی و شادمانی و داد و دهش میپرداختند. در متون کهن پارسی، مهرگان روز پیروزی فریدون بر ضحاک است. روزی که داد بر بیدادِ اهریمنی پیروزی مییابد. روز گشایش و رهایی هستی و مردم درهمهی کارهای گیتی است. چرا که جشن خرمن که در واقع هنگامِ فراوانی و برکت بخشی است، دراین روز گرفته میشده است. و مردم به پاسِ جمعآوری محصول، که به راستی نماد و نمودِ نواخت و بخشندگی خداوند، وفور و فراوانی و رهایی از چنگ اهریمنِ تنگی و کمیابی است، به رقص و پایکوبی و شادمانی و دهش و بخشش میپرداختند.
ص(۳)
❤1👍1
Forwarded from کانال رسمی هزار باده فرهنگ
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. #به_فرخندگی_ماه_مهر_و_مهرگان در گاهشماری ایرانی، هفتمین ماه سال نامبُردار به مهر ایزد بزرگ آریایی - ایرانی است. مهر درپیش ایرانیان آنقدر گرانمایه و دوست داشتنی بود، که هنوز آثار این شیفتگی و عشق در پارهای از باورها و سوگندان مردم ایران پابرجا ماندهاست.…
.
در آیینِ مهر، کشاورزی، کوشش برای فراوانی و وفور از تقدس ویژهای برخوردار است، و یکی از سوگندان گران این آیین، سوگند به زمین و کشت و کار است. در بازگفتهای ایرانی از دو مهرگان یاد شده، و این جشنِ سپند در دو گاه برگزار میشده است. مهرگانی که ساخته و پرداختهی صاحبان زر و زور بود «مهرگان خاصه» که در روز بیستم مهر ماه برگزار میشد، و از واژهی «خاص» آشکاراست که این جشن ساختگی از آنِ گروهی اندک و رانده شده از درگاهِ مردم بوده است. مهرگانی که ویژهی تودهی مردم بود «مهرگان عامه» نامیده میشد. این مهرگان است که به راستی و درستی چهرهی سپند و دادگرایانه و ظلمستیز دارد، و در حقیقت برپایی مهرگانِ عامه، نمایشی از قدرت و حضورِ بیزوال مردم است، در برابر دستگاه بیدادگرانِ زر و زور. این خیزش شادگرایانهی مردمی از شانزدهم مهرماه تا سه روز ادامه داشت. چرا که «سرشت تمام جشنهای ایرانی همراه با ضیافت و سرود و آواز و پایکوبی و بسیاری از آداب و رسوم لطیف و ظریف دیگر است.» بنابراین مهرگان عامه، جشن مهر و دوستی و گاهِ عشق ورزیدن به خداوند از سوی مردمی است، تا تمام بخششهایی که از سوی خداوند به آنان ارزانی شده را با پاکی و فروتنی و سپاسی شادیآمیز به ستایش بنشینند. و حتا با دستِ تهی به پیشواز این روز سپند برود، و تمام داشتهاش را با قربان کردن ماکیانی به نمایش بگذارد، و مهرگانش را «مهر ایزد مرغی» بنامد.
در بارگاه بیزوالِ باورهای مردمی، این جشن روزگار رخدادهای بزرگ و ژرفنهاد و پُرمعنایی است. دراین روز است، که خداوند، آفرینش آدمی (مشی و مشیانه) را رقم زد. اگر به باریکی و اندیشانه به این باورِ مهرگانی نگاهی بیفکنیم، به روشنی درمییابیم که رخگشایی از جانشین و یار ویاور حضرت اهورایی دراین روز سپند اتفاق افتاده است. باشندهای که برای هستش خواست و آرمان آفرینندهاش تنگاتنگ در کنار اوست. در یک بازگفت باریک و پُر ایهام دیگر، مهرگان روزی است که «خداوند پیمان میان روشنایی و تاریکی برقرار ساخته است» این روایت بازگو کنندهی ژرفای خویشکاری ایزدِ مهر (پیمان) و سرشتِ مهرگان راستین است. آوردگاهی بزرگ و گران از رویارویی دو نیروی نور و ظلمت، نبردی سپند و آیینی که سرانجام بر پایهی پیمانی که از ازل نهاده شده، به پیروزی اردوی نور میانجامد، و روزگارِ خجستهی فرمانروایی حکیمان (رهانندگان) آغاز میشود. چرا که در یک بازگفت دیرین، مهرگان روزِ تولد خورشید (مهر) است، و با آیین مهریان که آیین برابری و برادری است، پیوندی تنگ و مناسب دارد. بر همین پایه است که در خراسان آغاز مهر ماه را «میزو» و در گویش پارسی قوچانی «مِیزون، میزان» مینامند، که به راستی به معنای برابر و مساوی بودن است. در باورهای ایرانی، نیلوفر گُل ویژهی مهر است. نیلوفر گُلی است که هماره با آب در پیوند است، و در سطحِ آب میروید. این گل در استورههای ایرانی نگهدارندهی فرهی رهانندگان و نجات بخشان است. و شگفتا که پیوندش با خورشید نیز همچون آب بسی تنگ است. به این شوند نیلوفر گلی است که «با آفتاب سر بیرون میآورد، و باز با آفتاب فرو میرود» در سنگ نگارهای، زایش مهرو بیرون آمدنش از درونِ گل نیلوفر به تصویر کشیده شده، و در نگارهای دیگر، مهر بر روی گلِ نیلوفر ایستاده است. در جشن مهرگان که ویژهی ایزد مهر است، نقشِ گل نیلوفر و پیوندش با مهر بسی آشکار است، «در خوانچهای که موبد موبدان روز جشن مهرگان نزد شاه میآورد، گل نیلوفر درآن مینهاد.» نیلوفر در فرهنگ نمادین، نشانِ پیدایش، فراوانی و باروری ودر پیوند با خاک و آب و گیاهان است. در یک تشبیه شیوا و رسا، نیلوفر نمونهی نخستین فرج (شرمگاه) است که زندگی و حیات جاودانه و پالوده را میآفریند. در پیوند با باورهای مهری، نیلوفر «گهوارهی خورشید در صبح اول است» خورشیدی (مهر) که «از قلب گشودهی او بیرون میجهد» در فرهنگهای رمزآمیز آسیای کهن، نیلوفر نشانِ فرزانگی، میانهگزینی، دادگری، راستی و فراوانی است. درچهرهنگاریهای هندی، نیلوفر نشان خورشید و نماد سعادت، و پختگی و شیفتگی جان و روان است. در سخنی ایهامگون باید گفت که نیلوفر از نورِ پگاهان آبستن میشود، و با آمدن روز، خورشید را میزاید: «نیلوفر سحرگاهان کاسهاش را باز میکند، و شبها آنرا فرو میبندد» نیلوفر با چلیپا دیگر نماد برجستهی مهریان پیوندی تنگ دارد. در یک نقشواره برروی سنگ، چلیپا روی نیلوفر گذاشته شده، که خود گویای برادری و یگانگی مردمان در چهار گوشهی گیتی را مینمایاند. ایرانیان هزارههاست که با این فرهنگ و ارزشهای دیرینه پیوستگی و دوستی (الفت) دارند. براین بنیادِ خجسته است که ایرانیان زبانزدِ شهرهیشان «سوگند و مهرورزیدن بهخاک و سرزمین» است. عشق و الفتی که از خویشکاری ایزد مهر، که هماره نگران و نگاهبان سرزمینهای آریایی است، سرچشمه گرفته است.
ص(۴)
در آیینِ مهر، کشاورزی، کوشش برای فراوانی و وفور از تقدس ویژهای برخوردار است، و یکی از سوگندان گران این آیین، سوگند به زمین و کشت و کار است. در بازگفتهای ایرانی از دو مهرگان یاد شده، و این جشنِ سپند در دو گاه برگزار میشده است. مهرگانی که ساخته و پرداختهی صاحبان زر و زور بود «مهرگان خاصه» که در روز بیستم مهر ماه برگزار میشد، و از واژهی «خاص» آشکاراست که این جشن ساختگی از آنِ گروهی اندک و رانده شده از درگاهِ مردم بوده است. مهرگانی که ویژهی تودهی مردم بود «مهرگان عامه» نامیده میشد. این مهرگان است که به راستی و درستی چهرهی سپند و دادگرایانه و ظلمستیز دارد، و در حقیقت برپایی مهرگانِ عامه، نمایشی از قدرت و حضورِ بیزوال مردم است، در برابر دستگاه بیدادگرانِ زر و زور. این خیزش شادگرایانهی مردمی از شانزدهم مهرماه تا سه روز ادامه داشت. چرا که «سرشت تمام جشنهای ایرانی همراه با ضیافت و سرود و آواز و پایکوبی و بسیاری از آداب و رسوم لطیف و ظریف دیگر است.» بنابراین مهرگان عامه، جشن مهر و دوستی و گاهِ عشق ورزیدن به خداوند از سوی مردمی است، تا تمام بخششهایی که از سوی خداوند به آنان ارزانی شده را با پاکی و فروتنی و سپاسی شادیآمیز به ستایش بنشینند. و حتا با دستِ تهی به پیشواز این روز سپند برود، و تمام داشتهاش را با قربان کردن ماکیانی به نمایش بگذارد، و مهرگانش را «مهر ایزد مرغی» بنامد.
در بارگاه بیزوالِ باورهای مردمی، این جشن روزگار رخدادهای بزرگ و ژرفنهاد و پُرمعنایی است. دراین روز است، که خداوند، آفرینش آدمی (مشی و مشیانه) را رقم زد. اگر به باریکی و اندیشانه به این باورِ مهرگانی نگاهی بیفکنیم، به روشنی درمییابیم که رخگشایی از جانشین و یار ویاور حضرت اهورایی دراین روز سپند اتفاق افتاده است. باشندهای که برای هستش خواست و آرمان آفرینندهاش تنگاتنگ در کنار اوست. در یک بازگفت باریک و پُر ایهام دیگر، مهرگان روزی است که «خداوند پیمان میان روشنایی و تاریکی برقرار ساخته است» این روایت بازگو کنندهی ژرفای خویشکاری ایزدِ مهر (پیمان) و سرشتِ مهرگان راستین است. آوردگاهی بزرگ و گران از رویارویی دو نیروی نور و ظلمت، نبردی سپند و آیینی که سرانجام بر پایهی پیمانی که از ازل نهاده شده، به پیروزی اردوی نور میانجامد، و روزگارِ خجستهی فرمانروایی حکیمان (رهانندگان) آغاز میشود. چرا که در یک بازگفت دیرین، مهرگان روزِ تولد خورشید (مهر) است، و با آیین مهریان که آیین برابری و برادری است، پیوندی تنگ و مناسب دارد. بر همین پایه است که در خراسان آغاز مهر ماه را «میزو» و در گویش پارسی قوچانی «مِیزون، میزان» مینامند، که به راستی به معنای برابر و مساوی بودن است. در باورهای ایرانی، نیلوفر گُل ویژهی مهر است. نیلوفر گُلی است که هماره با آب در پیوند است، و در سطحِ آب میروید. این گل در استورههای ایرانی نگهدارندهی فرهی رهانندگان و نجات بخشان است. و شگفتا که پیوندش با خورشید نیز همچون آب بسی تنگ است. به این شوند نیلوفر گلی است که «با آفتاب سر بیرون میآورد، و باز با آفتاب فرو میرود» در سنگ نگارهای، زایش مهرو بیرون آمدنش از درونِ گل نیلوفر به تصویر کشیده شده، و در نگارهای دیگر، مهر بر روی گلِ نیلوفر ایستاده است. در جشن مهرگان که ویژهی ایزد مهر است، نقشِ گل نیلوفر و پیوندش با مهر بسی آشکار است، «در خوانچهای که موبد موبدان روز جشن مهرگان نزد شاه میآورد، گل نیلوفر درآن مینهاد.» نیلوفر در فرهنگ نمادین، نشانِ پیدایش، فراوانی و باروری ودر پیوند با خاک و آب و گیاهان است. در یک تشبیه شیوا و رسا، نیلوفر نمونهی نخستین فرج (شرمگاه) است که زندگی و حیات جاودانه و پالوده را میآفریند. در پیوند با باورهای مهری، نیلوفر «گهوارهی خورشید در صبح اول است» خورشیدی (مهر) که «از قلب گشودهی او بیرون میجهد» در فرهنگهای رمزآمیز آسیای کهن، نیلوفر نشانِ فرزانگی، میانهگزینی، دادگری، راستی و فراوانی است. درچهرهنگاریهای هندی، نیلوفر نشان خورشید و نماد سعادت، و پختگی و شیفتگی جان و روان است. در سخنی ایهامگون باید گفت که نیلوفر از نورِ پگاهان آبستن میشود، و با آمدن روز، خورشید را میزاید: «نیلوفر سحرگاهان کاسهاش را باز میکند، و شبها آنرا فرو میبندد» نیلوفر با چلیپا دیگر نماد برجستهی مهریان پیوندی تنگ دارد. در یک نقشواره برروی سنگ، چلیپا روی نیلوفر گذاشته شده، که خود گویای برادری و یگانگی مردمان در چهار گوشهی گیتی را مینمایاند. ایرانیان هزارههاست که با این فرهنگ و ارزشهای دیرینه پیوستگی و دوستی (الفت) دارند. براین بنیادِ خجسته است که ایرانیان زبانزدِ شهرهیشان «سوگند و مهرورزیدن بهخاک و سرزمین» است. عشق و الفتی که از خویشکاری ایزد مهر، که هماره نگران و نگاهبان سرزمینهای آریایی است، سرچشمه گرفته است.
ص(۴)
❤1👍1
Forwarded from کانال رسمی هزار باده فرهنگ
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. #به_فرخندگی_ماه_مهر_و_مهرگان در گاهشماری ایرانی، هفتمین ماه سال نامبُردار به مهر ایزد بزرگ آریایی - ایرانی است. مهر درپیش ایرانیان آنقدر گرانمایه و دوست داشتنی بود، که هنوز آثار این شیفتگی و عشق در پارهای از باورها و سوگندان مردم ایران پابرجا ماندهاست.…
.
مردمی که هماره در نیایشهای سرشتینِ خویش از مهر بزرگ میخواهند که «ثروت، زور، پیروزی، خرمی، دولت دادگر، نام نیک، آسایش روح، معرفت و علم روحانی، فتح آفریدهی اهورامزدا، برتری و پیروزمندی و بهترین راستی» را بهرهی آنان و سرزمینشان نماید. ایزدِ مهر با داشتن سه ویژگی بزرگ، یعنی «خرد و نیکاندیشی، دوستی و مهرورزیدن، داد و نگهبانی از پیمان» شالودهی استوار و بیگزندی را برای نگاهبانی و مانایی ایران پی نهاد. ویژگیهایی که با سرشت و هستی هر ایرانی برای همیشهی روزگاران آمیخته و جداناشدنی گردید، و رمز جاودانگی ایران سپند را رقم زد.
۲ /۷ / ۱۴۰۲ خورشیدی
#مهدی_رحمانی_قوچانی
یارینامهها:👇
۱- فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، بهکوشش، برتلس، مسکو، ج اول، ج دوم، ۱۹۶۶
۲- فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، بهکوشش، علییف، برتلس، عثمانوف، مسکو، ج چهارم، ۱۹۶۵
۳- فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، بهکوشش، رستمعلییف، مسکو، ج پنجم، ۱۹۶۷
۴- پورداود، ابراهیم، یشتها، به کوشش، بهرام فرهوشی، انتشارات دانشگاه تهران، چ سوم، ۲۵۳۶
۵- المارشورتهایم، گسترش یک آیین ایرانی در اروپا، بهکوشش، نادرقلی درخشانی، انتشارات ثالث،چ اول، ۱۳۸۷
۶- فرانتس کومن، آیین پر رمز و راز میترایی، بهکوشش، هاشم رضی، انتشارات بهجت، چ دوم، ۱۳۸۳
۷- ژان شوالیه، آلن گربران، فرهنگ نمادها، به کوشش سودابه فضائلینیا، انتشارات جیحون، ج پنجم، چ اول، ۱۳۸۷
۸- بیرونی، ابوریحان، آثارالباقیه، به کوشش اکبر داناسرشت، انتشارات امیرکبیر، چ سوم، ۱۳۶۳
۹- گردیزی، ضحاک بن محمود، زینالاخبار، به کوشش رحیم رضازاده ملک، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، چ اول، ۱۳۸۴
۱۰- مزداپور، کتایون، سروش پیر مغان، انتشارات ثریا، چ اول، ۱۳۸۱
۱۱- ورمازرن، مارتن، آیینمیترا، بهکوشش بزرگ نادرزاد، نشر چشمه، چ دوم، ۱۳۷۵
۱۲- پرتو، ابوالقاسم، اندیشههای فلسفی ایرانی، انتشارات اساطیر، چ اول، ۱۳۷۳
۱۳- رحمانی قوچانی، مهدی، مقالهی مهرگان جشن مهر و دوستی، پیمان و عدالتخواهی است، فصلنامهی باغ خبوشان، سال اول،
شماره اول، ۱۳۹۴
ص(۵) پایان مقاله
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://www.tg-me.com/Baghekhabushan
مردمی که هماره در نیایشهای سرشتینِ خویش از مهر بزرگ میخواهند که «ثروت، زور، پیروزی، خرمی، دولت دادگر، نام نیک، آسایش روح، معرفت و علم روحانی، فتح آفریدهی اهورامزدا، برتری و پیروزمندی و بهترین راستی» را بهرهی آنان و سرزمینشان نماید. ایزدِ مهر با داشتن سه ویژگی بزرگ، یعنی «خرد و نیکاندیشی، دوستی و مهرورزیدن، داد و نگهبانی از پیمان» شالودهی استوار و بیگزندی را برای نگاهبانی و مانایی ایران پی نهاد. ویژگیهایی که با سرشت و هستی هر ایرانی برای همیشهی روزگاران آمیخته و جداناشدنی گردید، و رمز جاودانگی ایران سپند را رقم زد.
۲ /۷ / ۱۴۰۲ خورشیدی
#مهدی_رحمانی_قوچانی
یارینامهها:👇
۱- فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، بهکوشش، برتلس، مسکو، ج اول، ج دوم، ۱۹۶۶
۲- فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، بهکوشش، علییف، برتلس، عثمانوف، مسکو، ج چهارم، ۱۹۶۵
۳- فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، بهکوشش، رستمعلییف، مسکو، ج پنجم، ۱۹۶۷
۴- پورداود، ابراهیم، یشتها، به کوشش، بهرام فرهوشی، انتشارات دانشگاه تهران، چ سوم، ۲۵۳۶
۵- المارشورتهایم، گسترش یک آیین ایرانی در اروپا، بهکوشش، نادرقلی درخشانی، انتشارات ثالث،چ اول، ۱۳۸۷
۶- فرانتس کومن، آیین پر رمز و راز میترایی، بهکوشش، هاشم رضی، انتشارات بهجت، چ دوم، ۱۳۸۳
۷- ژان شوالیه، آلن گربران، فرهنگ نمادها، به کوشش سودابه فضائلینیا، انتشارات جیحون، ج پنجم، چ اول، ۱۳۸۷
۸- بیرونی، ابوریحان، آثارالباقیه، به کوشش اکبر داناسرشت، انتشارات امیرکبیر، چ سوم، ۱۳۶۳
۹- گردیزی، ضحاک بن محمود، زینالاخبار، به کوشش رحیم رضازاده ملک، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، چ اول، ۱۳۸۴
۱۰- مزداپور، کتایون، سروش پیر مغان، انتشارات ثریا، چ اول، ۱۳۸۱
۱۱- ورمازرن، مارتن، آیینمیترا، بهکوشش بزرگ نادرزاد، نشر چشمه، چ دوم، ۱۳۷۵
۱۲- پرتو، ابوالقاسم، اندیشههای فلسفی ایرانی، انتشارات اساطیر، چ اول، ۱۳۷۳
۱۳- رحمانی قوچانی، مهدی، مقالهی مهرگان جشن مهر و دوستی، پیمان و عدالتخواهی است، فصلنامهی باغ خبوشان، سال اول،
شماره اول، ۱۳۹۴
ص(۵) پایان مقاله
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://www.tg-me.com/Baghekhabushan
Telegram
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقهمندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
❤2👍1
Forwarded from کانال رسمی هزار باده فرهنگ
💠مهرگان جشن مهر و دوستی ٬ پیمان و دادخواهی است
به نام خداوند خورشید و ماه
فرهنگگران سنگ و سپند ایرانی بخششی است آنسری. نازنینی است که هرگز تن به نشیب وفرودهای آلوده نداده است...
#فصلنامه_باغ_خبوشان
👇👇👇👇
www.tg-me.com/baghekhabushan
به نام خداوند خورشید و ماه
فرهنگگران سنگ و سپند ایرانی بخششی است آنسری. نازنینی است که هرگز تن به نشیب وفرودهای آلوده نداده است...
#فصلنامه_باغ_خبوشان
👇👇👇👇
www.tg-me.com/baghekhabushan
❤1👍1
Forwarded from کانال رسمی هزار باده فرهنگ
💠مهرگان جشن مهر و دوستی ٬ پیمان و دادخواهی است
به نام خداوند خورشید و ماه
🔹فرهنگگران سنگ و سپند ایرانی بخششی است آنسری. نازنینی است که هرگز تن به نشیب وفرودهای آلوده نداده است. و اگر با باشنده ی زمینی آمیزشی تنگ یافته به آماج ( هدف ) رهایی وپالایش اواز دام های تباهی و آهرمنی است . بستری است پویا و پوینده که آدمی را به جایگاه بلند و اندیشه های همزاد با عشق آسمانی فرا می خواند تا با درکی نغز وباریک از هستی به شادی راستین دست یابد . به همین چرایی هاست که در روز شمار کهن ایرانی هر سی روز ماه را نامی است سپند ٬ که روز آغازینش با نام خداوند بزرگ که دارنده و فزاینده ی خرد است ٬ سپندی و آرایش یافته است:
همان اورمزد وهمان روز مهر
به شوید به آب خرد جان و چهر
( فرهنگ شاهنامه ٬ ۱۳۷۵ ٬ رویه ۴۸۷ )
🔹و هرگاه نام روز و ماه باهم برابر ویکی می شدند ٬ ایرانیان آن روز را جشن می گرفتند . جشن های ایرانی به راستی « فرصتی برای آشتی و ایجاد محبت و برادری و تقوی و پرهیزگاری بود .» ( سروش پیر مغان ٬ ۱۳۸۴ ٬ رویه ۸۹۹ ) مهرگان ( روز مهر از ماه مهر ) یکی از آن جشن های قدسی است که از شانزدهم ماه ( مهرگان عامه ) آغاز و تابیست ویکم ( مهرگان خاصه ) ادامه داشته است . مهرگان را با ایزد مهر ( میثر ٬ میترا ) نماینده ی سامه ( عهد ) و پیمان ٬ مهر و دوستی ٬ راستی و دارنده ی چراگاه های فراخ پیوندی تنگ است ٬ و دریک چم نژاده وپیوسته « مهر به معنی رحم و شفقت و مهر ومحبت نیز هست . » ( برهان قاطع ٬ ۱۳۷۶ ٬ رویه ۲۰۶۲ ) در آمیغ مهرگان جشن بزرگ داشت ایزد مهر و ارزش های آیینی او بوده که در پارسی باستان آن را « میترا کانا » می خواندند . ( یشت ها٬ ج ۱ ٬ ۲۵۳۶ ٬ رویه ۳۹۶ ) در ادبیات بشکوه سده های چهارم و پنجم هجری که در خراسان بزرگ پدید آمده است ٬ بیشتر شاعران آن روزگار براین خویشکاری های جشن مهرگانپای فشردهاند:
روز مهر وماه مهر و جشن فرخ مهرگان
مهر بفزای ای نگار ماه چهر مهربان
مهربانی کن به جشن مهرگان و روز مهر
مهربانی کن به روز مهر و جشن مهرگان
( دیوان مسعود سعد سلمان ٬ رویه ۶۶۳ . حاشیه برهان قاطع ٬ رویه ۲۰۶۲ )
🔹در نامه ی ورجاوند ایران ٬ حکیم خردمند توس در آغاز داستان فریدون هنگامی که از پیروزی فریدون نماد آگاهی وخیزش ایرانی بر ضحاک انیرانی نماد بیداد و تباهی ٬ کاستی و ناراستی سخن می راند ٬ فریدون را به شوند این پیروزی درخشان بنیان گذار جشن مهرگان می داند . جشنی که نماد یگانگی و یک پارچگی ٬ هم دلی و دوستی و پای بندی به ارزش های ایزدی است . و به سخنی پیروزی گروه رنج کش بر دارندگان زر و زور است . از آن روزگاران است که « بعد از آن حکام را مهر ومحبت به رعایا به هم رسید . » ( برهان قا طع ٬ ۱۳۱۹ ٬ رویه ۱۱۰۷ ) از آن زمان است که یادمان و نماد مهر و مهربانی؛ یعنی حلقه ی ازدواج نه در ایران بلکه با راهیابی درتمام فرهنگ های گیتی هم چون نشانه ی یکی شدن ٬ پیمان و همبستگی رواجی چشم گیر یافته است:
فریدون چو شد بر حهان کامکار
ندانست جز خویشتن شهریار
به روز خجسته سر مهر ماه
بسر بر نهاد آن کیانی کلاه
زمانه بی اندوه گشت از بدی
گرفتند هرکس ره ایزدی
دل از داوری ها بپرداختند
به آیین یکی جشن نو ساختند
پرستیدن مهرگان دین اوست
تن آسانی و خوردن آیین اوست
اگر یادگارست ازو ماه مهر
بکوش و برنج ایچ منمای چهر
( شاهنامه مسکو ٬ ۱۹۶۶ ٬ رویه ۷۹ )
به نام خداوند خورشید و ماه
🔹فرهنگگران سنگ و سپند ایرانی بخششی است آنسری. نازنینی است که هرگز تن به نشیب وفرودهای آلوده نداده است. و اگر با باشنده ی زمینی آمیزشی تنگ یافته به آماج ( هدف ) رهایی وپالایش اواز دام های تباهی و آهرمنی است . بستری است پویا و پوینده که آدمی را به جایگاه بلند و اندیشه های همزاد با عشق آسمانی فرا می خواند تا با درکی نغز وباریک از هستی به شادی راستین دست یابد . به همین چرایی هاست که در روز شمار کهن ایرانی هر سی روز ماه را نامی است سپند ٬ که روز آغازینش با نام خداوند بزرگ که دارنده و فزاینده ی خرد است ٬ سپندی و آرایش یافته است:
همان اورمزد وهمان روز مهر
به شوید به آب خرد جان و چهر
( فرهنگ شاهنامه ٬ ۱۳۷۵ ٬ رویه ۴۸۷ )
🔹و هرگاه نام روز و ماه باهم برابر ویکی می شدند ٬ ایرانیان آن روز را جشن می گرفتند . جشن های ایرانی به راستی « فرصتی برای آشتی و ایجاد محبت و برادری و تقوی و پرهیزگاری بود .» ( سروش پیر مغان ٬ ۱۳۸۴ ٬ رویه ۸۹۹ ) مهرگان ( روز مهر از ماه مهر ) یکی از آن جشن های قدسی است که از شانزدهم ماه ( مهرگان عامه ) آغاز و تابیست ویکم ( مهرگان خاصه ) ادامه داشته است . مهرگان را با ایزد مهر ( میثر ٬ میترا ) نماینده ی سامه ( عهد ) و پیمان ٬ مهر و دوستی ٬ راستی و دارنده ی چراگاه های فراخ پیوندی تنگ است ٬ و دریک چم نژاده وپیوسته « مهر به معنی رحم و شفقت و مهر ومحبت نیز هست . » ( برهان قاطع ٬ ۱۳۷۶ ٬ رویه ۲۰۶۲ ) در آمیغ مهرگان جشن بزرگ داشت ایزد مهر و ارزش های آیینی او بوده که در پارسی باستان آن را « میترا کانا » می خواندند . ( یشت ها٬ ج ۱ ٬ ۲۵۳۶ ٬ رویه ۳۹۶ ) در ادبیات بشکوه سده های چهارم و پنجم هجری که در خراسان بزرگ پدید آمده است ٬ بیشتر شاعران آن روزگار براین خویشکاری های جشن مهرگانپای فشردهاند:
روز مهر وماه مهر و جشن فرخ مهرگان
مهر بفزای ای نگار ماه چهر مهربان
مهربانی کن به جشن مهرگان و روز مهر
مهربانی کن به روز مهر و جشن مهرگان
( دیوان مسعود سعد سلمان ٬ رویه ۶۶۳ . حاشیه برهان قاطع ٬ رویه ۲۰۶۲ )
🔹در نامه ی ورجاوند ایران ٬ حکیم خردمند توس در آغاز داستان فریدون هنگامی که از پیروزی فریدون نماد آگاهی وخیزش ایرانی بر ضحاک انیرانی نماد بیداد و تباهی ٬ کاستی و ناراستی سخن می راند ٬ فریدون را به شوند این پیروزی درخشان بنیان گذار جشن مهرگان می داند . جشنی که نماد یگانگی و یک پارچگی ٬ هم دلی و دوستی و پای بندی به ارزش های ایزدی است . و به سخنی پیروزی گروه رنج کش بر دارندگان زر و زور است . از آن روزگاران است که « بعد از آن حکام را مهر ومحبت به رعایا به هم رسید . » ( برهان قا طع ٬ ۱۳۱۹ ٬ رویه ۱۱۰۷ ) از آن زمان است که یادمان و نماد مهر و مهربانی؛ یعنی حلقه ی ازدواج نه در ایران بلکه با راهیابی درتمام فرهنگ های گیتی هم چون نشانه ی یکی شدن ٬ پیمان و همبستگی رواجی چشم گیر یافته است:
فریدون چو شد بر حهان کامکار
ندانست جز خویشتن شهریار
به روز خجسته سر مهر ماه
بسر بر نهاد آن کیانی کلاه
زمانه بی اندوه گشت از بدی
گرفتند هرکس ره ایزدی
دل از داوری ها بپرداختند
به آیین یکی جشن نو ساختند
پرستیدن مهرگان دین اوست
تن آسانی و خوردن آیین اوست
اگر یادگارست ازو ماه مهر
بکوش و برنج ایچ منمای چهر
( شاهنامه مسکو ٬ ۱۹۶۶ ٬ رویه ۷۹ )
❤1👍1
Forwarded from کانال رسمی هزار باده فرهنگ
🔹بنا بر بازگفت شاهنامه ؛ مهرگان جشن به سر ٱمدن همه ی تباهی ها و تنگی ها ٬ دردها و رنج ها و در فرجام رخت بربستن اندیشه های نارواست . روزگار گشایش و فراوانی ٬ شادی و هم دلی ورهنمون شدن به راه و روش خداوندی است . مهرگان در باورهای ایرانی پیوسته با زمین و کشاورزی جشن برداشت کشت و خرمن است ٬ چراکه دراین هنگام روییدنی ها به اوج رشد و کمال خود می رسند . گاهنبار « پیی تیش ههی » روز میزان ؛ سی ام شهریور ماه است که زمین آفریده شد . ( خرده اوستا ٬ رویه ۲۱۶ - ۲۲۱ ) وچون هر گاهنبار پنج روز به طول می انجامیده است ٬ می توان گفت که آفرینش زمین درجشن مهرگان رخ داده است . و « خداوند از نور و ظلمت بین نوروز و مهرگان پیمان گرفت . » ( آثارالباقیه ٬ ۱۳۶۳ ٬ رویه ۳۳۸ ) همان گونه که پیش تر آمد ؛ جشن مهرگان با مهر وآیین مهری پیوندی تنگ دارد . در باورهای مهری پیوند مهر با کشت و چراگاه بسی آشکار است ٬ وسوگند به کشت ( زراعت ) یک زمین از آیین های مهری بوده است . ( آیین مهر ٬ ۱۳۷۱ ٬ رویه ٬ ۷۸ ) در یکی از هفت گامه ی مهری ( گامه ی پارسی) هلال ماه وداس نشانه های این زینه ی مهری است . این دو نماد با کشت و دروگری پیوستی تنگاتنگ دارند ٬ وبا کشاورزی که بنیاد روزی واقتصاد جامعه ی ایرانی است از آیین مهر بهره برده است . ( همان ٬ رویه ۳۵۸ ) هنوز در بسیاری از جاهای ایران این باور کهن میان کشاورران و دام داران ( به ویژه کشاورزان قوچانی ) به جای مانده است که نور ماه در رویش وفراوا نی وباروری دام وگیاهان هنایشی ( تأثیری ) به سزا دارد . روستا مرد قوچانی به درستی از هنایش نور ماه بر گله و رویش کشتزارها سخن گفت : « نورماه باعث وفور وفراوانی و سرسبزی درگله و زراعت ما می شود . » در ماه نیایش به روشنی به این باور ژرف ایرانی اشارت رفته است : « در هنگامی که ماه روشنی بتابد گیاه سبز رنگ یکسان در بهار بروید اندر ماه و پر ماه » ( خرده اوستا ٬ رویه ۱۲۴ ) اندرماه روز اول ماه است که تیغهی آن پدیدار می شود ٬ و پر ماه روزی است که دایره ی ماه پر و کامل است . ایرانیان باستان سال را به گواه روشن اوستا بر دو بخش تابستان ( hama - هَمَ ) و زمستان (zayana - زین ) تقسیم می کردند . ( یشت ها ٬ ج۱ ٬ ۱۳۵۶ ٬ رویه ۳۹۷ ) و مهرگان جشن آغاز شدن فصل زمستان وآغاز بارش وریزش های آسمانی بود . جشن مهرگانهم زمان با پایان درو وخرمن کوبی برپا می شده است ( اگرچه دریک گردش چند هزاره درمیان توده ی مردم ) در آیین این جشن ایزدی به پاس قدر و ارزش دانی از روزی و بهره های اهورایی ٬ فرآورده های کشاورزی و دامی همراه با آیین های سپاس و شکر گزاری به نمایش گذاشته می شد ٬ و با همراهی موسیقی نژاده ی ایرانی و پخش شکرینه و شیرینی به اوج خود می رسید . از این رو مهرگان جشن مهر و دوستی وگاه عشق ورزیدن به خداوند از سوی مردمی است که برای روزی وبهره هایی که به آنان ارزانی شده در کمال فروتنی وسپاس داری با شادی اهورا آفریده اورا به ستایشی از جان برآمده بنشینند . در روستاهای قوچان کهن تا چند دهه ی پیش جشن خرمن و آیین های پیوسته اش به این گونه برگزار می گردید . هر روستا زمین ویژه ای به نام خرمنگاه داشت . هنگامی که فصل درو آغاز می شد و دسته های طلایی گندم به جایگاه خرمنگاه جابه جا می شد ٬ و به زبانزد روستاییان « تاج » می گردید٬ کوبیدن دسته ها ( خوشه ها ) به وسیله ی گاوان نر در حرکت - باوری آیینی ( با گذاشتن قند دردهان حیوان و دود کردن اسفند و ذکر صلوات ) چه در هنگام کشت وچه درزمان برداشت و کوبیدن خرمن که از آخور به دشت برده می شد ٬ آغاز می گشت . میدان دشت آکنده از کوشش وبوی دل آویز گندم بود ٬ و هر جنب وجوش آیینی دراین جشن کشاورزی رنگ و بویی ازجنس سپاس گزاری از خداوند را داشت.
❤1👍1
Forwarded from کانال رسمی هزار باده فرهنگ
🔹دشت چونان مهرابه های مهری که آیین هایش با سرود خوانی و نوازندگی همراه بود ٬ در نوای خوش و دل انگیز ( عاشق چی ها ) غرق درشادی و سرور می گشت ٬ و گاه با رقص و حرکات موزون همگروهه خستگی را از جان وتن مرد کشاورز می زدود . بودن نوازندگان محلی در سر خرمن وپای کوبی شادی آفرین کشاورز قوچانی یادگاری هرچند رنگ باخته از آیین مهر ایرانی تواند بود . چرا که « تمام اعیاد ایرانی همراه با ضیافت و سرود وآواز و پایکوبی وبسیاری از آداب و رسوم لطیف وظریف دیگر است . » ( سروش پیر مغان ٬ ۱۳۸۱ ٬ رویه ۸۹۵ ) دراین جای برخود بایا ( فرض ) می دانم که یادی از کربلایی جان محمد ؛ آوازه مند به « کرب جانو » بنمایم . آن آزاد مرد پاک نهادی که نوای دهل ( دل ) او دشت را آکنده از خوشی وشادی مزدا آفریده می کرد . نوازندگان ازبس مورد مهربانی و بخشش کشاورزان قرار می گرفتند که خود دارنده ی خرمن کوچکی می شدند. دریک آیین دیگر که گونه ی سپاس گزاری ودهش را داشت ٬ بودند پاک دلانِ روشن نهاد ی هم چون « درویش کربلایی شمشیر ٬ درویش حاج منصور ٬ درویش حاج شیخ جنید » بر سر خرمن بود . کربلایی شمشیر و یارانش با حضور در سر خرمن و انجام آیین های سپاس و نیایش و خواندن دکتر برکت و آرزوی افزونی محصول ؛ بهره ای اندک از خرمن را دریافت می کرد ٬ وپس از گردآوری از دیگر کشاورزان آن را بین تهیدستان پخش می کرد. درآغاز کوبیدن خرمن ؛ کشاورز قوچانی دریک حرکت آیینی دسته ی نخستین گندم را به گاو می داد . آیا این حرکت برزیگر قوچانی یادمانی از پیوند مهر و گاو در آیین مهر وجشن مهرگان نیست ؟ که با این حرکت همانند کار برکت بخشی ورشد ورویش گیاه وسبزه را که از خویشکاری های شایان وشگرف ایزد مهر است ٬ در یادها هم خوانی ( تداعی ) می کرد . پس از آن که گندم از کاه ( کلش ) به دست یاری باد( به زبان زد قوچانی ها باد دادن ) جدا شده و « تاج » می گشت . آیین « تاج شکستن » با پا درمیانی روحانی روستا ویا دارنده ی زمین انجام می گشت ٬ و با برداشتن دیگی که ابزار ( به گفت قوچانی ها کیله ) بخش کردن گندم بود ٬ آغاز می گردید . دیگ نخست را « کوسن خرمن» می خواندند . کوسن خرمن به معنای صدقه ی خرمن در راه خوشنودی خداوند و حرکتی برکت بخش بود . دیگ را از تاج خرمن پر کرده وگرداگرد خرمن دایره وار می ریختند ٬ و هرچه از گندم پس از کشیدن دایره مقدس در دیگ می ماند درکنار خرمن می ریختند ٬ این گندم ویژه ی تهیدستان بود . حلقه ی دایره واری که در آغاز به گرداگرد خرمن کشیده می شد ٬ به راستی یادآور حلقه ی مهر نماد وفاداری به پیمان ٬ راست پویی و درست کرداری درآیین مهرگانی است . دریک باور همانند دیگر مهری ؛ دایره ی خرمن نماد دستبند ( چوری به گویش قوچانی ) است که به چم سپردن همه ی نیروهای نیک وپای بندی به مهر ودرفرجام گردن نهادن به آسای (قانون ) أشای اهورایی است . سپس چهارده دیگ دیگر را به این صدقه افزوده می کردند ٬ و کشاورز قوچانی با دلی پاک و باوری راستین درهنگام پر کردن دیگ هابا یاد کرد خداوند ونزدیکی جستن به خاندان عصمت و طهارت چنین می خواند : « دیگ اول به نام خدا ٬ دیگ دوم به نام خاتم انبیا ٬ دیگ سوم به نام علی مرتضا ٬ و ۰۰۰۰۰ تا دیگ چهاردهم را به نام امام زمان » هم چون صدقه کنار می گذاشت . پس از برداشتن چهارده دیگ ؛ روحانی محل یا برزیگر نیک نهاد قوچانی مشتی از گندم را برداشته و به گونه ای نمادین به سوی کشتزار می افشاند ٬ و باشندگان با فرستادن صلوات اورا همراهی می کردند . سپس تقسیم خرمن برابر آیین ( عرف ) وسنت آغاز می گشت ٬ و تا پایان کار با یادکرد ( ذکر ) صلوات و خواندن سروده های مذهبی و نفرین بر تبه کاران دشت کربلا همراه بود ٬ ودر فرجام با دادن ناهار در روز آخر کار تقسیم خرمن به پایان می رسید . آیا سنت ناهار دادن که بیشتر زمان با کشتن و سر بریدن گوسفند همراه بود ٬ یادمانی هرچند کم رنگ از سنت دیرینه ی قربانی در آیین مهر وجشن مهرگانی نیست ؟ « در واقع مهرگان فرصتی بود برای ذبح قربانی حیوانی و انجام مراسم دست جمعی عبادت و نیایش و ولیمه و ضیافت دادن با اغذیه و خوراکی های موجود در پاییز . » ( سروش پیر مغان ٬ ۱۳۸۱ ٬ رویه ۹۰۷ )
❤1👍1
Forwarded from کانال رسمی هزار باده فرهنگ
🔹در باور مردم این سامان و به ویژه کشاورزان قوچانی همواره برای برآورده شدن نذر وپیمانش ؛ بره ای را از هنگام تولد پروار می کردند . این گوسفند در نگاه آنان از تقدسی ویژه برخوردار بود . هنگامی که پیمان کننده ی نذر کارش به گشایش می انجامید ٬ گوسفند مورد نظر را قربانی می کرد ٬ و نزدیکان و آشنایانش رابه مهمانی و سوردادن فرا می خواند . سنت قربانی درمیان مردم با ارزش و از جایگاهی ویژه برخوردار است . به همین شوند است که با همه ی تنگی ها ی اقتصادی و گذشت هزاره های سخت وترس ناک ٬ خانواده های تهیدست هنوز هم مرغ یا خروسی را درهنگام به جا آوردن نذر وبه ویژه عید قربان سر می برند . این آیین چند هزاره به راستی همان باوربایسته ی مهری است که گروه های کم توان جامعه جشن مهرگانشان را « مهر ایزد مرغی » می نامیدند . ( مهره مهر ٬ ۱۳۶۳ ٬ رویه ۵۲۹ ) متون دیر پای ایرانی ؛ مهرگان را جشنی آیینی و مقدس بر شمرده است : « خداوند پیمان میان روشنایی و تاریکی را به نوروز و مهرگان کرده است .» ( آثارالباقیه ٬ ۱۳۶۳ ٬ رویه ۳۳۸ ) و رخدادهای بزرگی را برای مهرگان باورمند بوده اند . یکی ازاین رخدادهای سپند و بسیار مهم درپیوند بااین جشن آفرینش انسان ( مشی و مشیانه ) دراین روز بوده است . ( یشت ها ٬ ۱۳۵۶ ٬ رویه ۳۹۶ ) دانش مرد خوارزم ابوریحان بیرونی درآثارالباقیه ؛ چرایی های تقدس این جشن را چنین برشمرده است : « ۱- می گویند سبب اینکه این روز را ایرانیان بزرگ داشته اند ٬ آن شادمانی و خوشی است که مردم شنیدند فریدون خروج کرده پس از آنکه کاوه بر ضحاک بیوراسب خروج نموده بود . ۲- نیز گفته اند دراین روز فرشتگان برای یاری فریدون آمدند و درخانه های پادشاهان اینطور دراین ماه رسم شده که درصحن خانه مرد دلاوری هنگام طلوع آفتاب می ایستد وبه آوازی بلند می گو ید : ای فرشتگان به دنیا یایین آیید و شیاطین واشراررا قلع وقمع کنید واز دنیا دفع نمایید . ۳- می گویند دراین روز خداوند زمین را گسترانید وکالبدها را برای آن که محل ارواح باشد آفرید . ۴- در ساعتی دراین روز بود که خداوند ماه را که کره سیاه و بی فروغ بود بها وجلال بخشید وبدین سبب گفته اند که ماه در مهرگان از تاب برتر است و فرخنده ترین ساعات آن ماه است .» ( آثارالباقیه ٬ ۱۳۶۳ ٬ رویه های ۳۳۷ - ۳۳۸ ) همین خجستگی ها وپاکی های مهرگان است که دربارگاه دل انگیز و پر شور موسیقی کهن و نژاده ی ایرانی نیز با همه ی گم بودگی ها وکین ورزی ها ؛ مقام هایی را ویژه ی خویش کرده بود . در متون کهن ایرانی آمده است که آناهیتا ( مادر مهر ) که عشق و پاکی و زیبایی از او به تمامی برخاسته است ٬ نواهای موسیقی با الهام از وجود بی آلایش او ساخته شده و آوازهای شوق آلود به نام او پرداخته شده است . ( مهره مهر ٬ ۱۳۶۳ ٬ رویه ۴۰۳ ) با همه ی ناروایی ها وبی مهری هایی که به آیین مهر وباورهای آن رفته و چهره ی درخشانش در سردابه های ناسازی و کین ورزی و پیورزی ( تعصب ) به پنهانی گرفتار آمده است . در ادب گران سنگ پارسی وبه ویژه آثار شاعران سده های چهارم و پنجم خراسانی گه گاه از آهنگ هایی ( الحانی ) به یاد بود مهر و جشن مهرگان سخن رفته است:
چون مطربان زنند نوا تخت اردشیر
گه مهرگان خردک و گاهی سپهبدان
( دیوان منوچهری ٬ رویه ۱۶۹ )
🔹درواژه نامه ی فارسی برهان قاطع از دو مقام پیوسته با مهرگان یاد شده است : « مهرگان بزرگ نام مقامی است از موسیقی که آن را بزرگ خوانند . مهرگان خردک نام مقامی است در موسیقی که آن را کوچک خوانند . مهرگان کوچک به معنی مهرگان خردک است که نام مقامی باشد از موسیقی مهرگان که نام لحن بیست و پنجم است از سی لحن باربد ونام نوایی هم هست . » ( برهان قاطع ٬ ۱۳۱۹ ٬ رویه۱۱۰۸ ) نظامی استاد بی مانند شعر غنایی ؛ مهرگان را یکی از آهنگ های سی گانه ی باربد برمی شمارد:
چو نو کردی نوای مهرگانی
ببردی هوش خلق از مهربانی
( منوچهری دامغانی و موسیقی٬ ۱۳۶۳ ٬ رویه ۲۶۷ )
چون مطربان زنند نوا تخت اردشیر
گه مهرگان خردک و گاهی سپهبدان
( دیوان منوچهری ٬ رویه ۱۶۹ )
🔹درواژه نامه ی فارسی برهان قاطع از دو مقام پیوسته با مهرگان یاد شده است : « مهرگان بزرگ نام مقامی است از موسیقی که آن را بزرگ خوانند . مهرگان خردک نام مقامی است در موسیقی که آن را کوچک خوانند . مهرگان کوچک به معنی مهرگان خردک است که نام مقامی باشد از موسیقی مهرگان که نام لحن بیست و پنجم است از سی لحن باربد ونام نوایی هم هست . » ( برهان قاطع ٬ ۱۳۱۹ ٬ رویه۱۱۰۸ ) نظامی استاد بی مانند شعر غنایی ؛ مهرگان را یکی از آهنگ های سی گانه ی باربد برمی شمارد:
چو نو کردی نوای مهرگانی
ببردی هوش خلق از مهربانی
( منوچهری دامغانی و موسیقی٬ ۱۳۶۳ ٬ رویه ۲۶۷ )
❤1👍1
Forwarded from کانال رسمی هزار باده فرهنگ
🔹مهرگان در درازنای عمر چهار هزار ساله اش بسیاری از آیین هارا یا به خویش پیوسته و یا از خود دور نموده است ٬ و تا امروز که به گونه ی جشنی که بنیادش بر مهر ومحبت ٬ بخشش و نیکو کاری ٬ تخشایی (کوشش) ٬ بیداد ستیزی و از همه باارزش تر سپاس وستایش شادی گونه از خداوند بزرگ است ٬ درآمده است . و با سفری سر شار از همه ی شادی ها و تلخی های روزگار از دربار شاهان و زورمندان به سرای هماره ماندنی مردم راه یافته ٬ و جشنی ویژه ی کشاورزان و چوپانان و درسخنی جشن گروه زجر دیده و زحمت کش جامعه گردیده است . چراکه در نگره ی همه ی مردم « جشن مهرگان از مردمی ترین جشن های ایرانی بود .» ( سروش پیرمغان ٬ ۱۳۸۱ ٬ رویه ۹۰۷ ) شاید به شوند (سبب ) این سرشت دوگانه است که از دو مهرگان همگانی ( عامه ) و ویژه ( خاصه ) در متون کهن سال ایرانی یاد شده است ٬ ولی بیشترین پافشاری وبرجاداشتن این نسک ها بر مهرگان عامه ( انبوه مردم ) است : روز شانزدهم مهرماه باشد و فارسیان دراین روز جشن سازند و عید کنند. بنا برآنکه فریدون دراین روز ضحاک را در بابل گرفت و به دماوند فرستاد تا در بند کشیدند . » (برهان قاطع ٬ ۱۳۱۹ ٬ رویه ۱۱۰۸ )
مهدی رحمانی قوچانی
۱۹ / مهرماه ۱۳۹۱ خورشیدی
#فصلنامه_باغ_خبوشان
www.tg-me.com/baghekhabushan
مهدی رحمانی قوچانی
۱۹ / مهرماه ۱۳۹۱ خورشیدی
#فصلنامه_باغ_خبوشان
www.tg-me.com/baghekhabushan
Telegram
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقهمندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
❤1👍1