Telegram Web Link
#سکانس_کلمات 77


فرهنگ خودمانی

خرج زن و بچه: ترمز ادبیات!
خاکستر: پروانه‌ی سابق!
غلط چاپی: یکی از صناعاتِ بدیعی!
احمق: مردی با آستینِ پر از دلیل!






@bahavabahane

#سکانس_کلمات
مقالات، روایات، خاطرات #سید_حسن_حسینی
به‌گزین: #پارسا_نوروزی 
نشر: #نی چاپ: دوم ۱۳۹۶
1
#قصص_موسی 14


شیخ شبلی گفت
قدس‌سره که:
حق‌تعالی امروز با دوستان خود آن می‌کند که فردا با دشمنان خواهد کرد. اما بلا و محنت امروز مر دوستان را گذرنده و فردا دشمنان را پاینده است. هر که را امروز می‌گدازد فردا بنوازد و هر که را امروز بنوازد فردا بگدازد.






@bahavabahane




#قصص_موسی_ع
تفسیری عرفانی بر پایه‌ی آیات قرآن مجید
#قرن_نهم_هجری
#معین_الدین_فراهی_هروی معروف به #ملا_مسکین_هروی
به‌گزین: #پارسا_نوروزی 
به اهتمام و تصحیح #محسن_کیانی و #احمد_بهشتی_شیرازی
انتشارات علمی فرهنگی چاپ اول ۱۳۹۳
1
#سهروردی_خوانی_های_من 2


به خدای که باطنِ شما آشکار است و ظاهرِ شما پوشیده!
ای برادرانِ حقیقت، همچنان از پوست بیرون آیید که مار بیرون آید و همچنان رَوید که مور رَوَد که آوازِ پای شما کس نشنَوَد.
و بر مثالِ کژدم باشید که پیوسته سلاحِ شما پسِ پشتِ شما بُوَد _که شیطان از پس برآید.
و زهر خورید تا خوش زیید.
مرگ را دوست دارید تا زنده مانید.
و پیوسته می‌پرید و هیچ آشیانه‌ی معیّن مگیرید که همه‌ی مرغان از آشیانه‌ها گیرند.






@bahavabahane

#قصه_های_شیخ_اشراق
#شهاب_الدین_یحیای_سهروردی
قرن ششم هجری
به‌گزین: #پارسا_نوروزی 
انتشارات مرکز چاپ اول۱۳۷۵
ویرایش: #جعفر_مدرس_صادقی
👍4🔥1
صُـحبتِ تَحویـل سـال اسـت و نِمیداند کَسـی

یار اگر تَحویـل گیرد ذرّه ای ما را ، بَـس است


@bahavabahane
سال نو مبارک
7
#قصه‌ی_یوسف_خوانی‌های_من 105


بایزید بسطامی رحمة الله علیه گوید در مناجات خویش: اگر در دوزخم کنی یک‌ذره از عرفان جمالِ تو پیدا کنم، تا دوزخ بر دوزخیان بر شکلِ فردوسِ برین شود. و اگر مرا در بهشت فرود آری، یک شرر از آتشکده‌ی عشق تو رها کنم، بهشت بر بهشتیان بر مثالِ دوزخ و سجین شود.
گفتند: یا بایزید، دوزخ می‌نخواهی و با بهشت که مستقر اهلِ سعادت است می‌نسازی، پس چه خواهی؟
گفت: در دنیا عشق او می‌خواهم و در عقبی وصلِ او.






@bahavabahane


#قصه‌ی_یوسف 
یا #الستین_الجامع_اللطائف_البساطین
اثر: #احمد_بن_محمد_بن_زید_طوسی
به‌گزین: #پارسا_نوروزی 
به اهتمام: #محمد_روشن
قرن هفتم هجری قمری
چاپ ششم، ۱۳۹۲ 
انتشارات علمی فرهنگی
2
#بیهقی_خوانی_های_من 36


به مرگِ این محتشم
[خواجه احمدِ حسن] شهامت و دیانت و کفایت و بزرگی بمرد. و این جهانِ گذرنده را خلود [=جاودانگی] نیست و همه بر کاروان‌گاهیم و پسِ یکدیگر می‌رویم و هیچ‌کس را اینجا مُقام نخواهد بود. چنان باید زیست که پس از مرگ دعای نیک کنند. و خواجه بونصر مشکان که این محتشم را مرثیه گفت هم به هرات بمرد. 
و به عجب بمانده‌ام از حرص و مناقشت با يکديگر و چندین وزر و وبال و حساب و تَبِعَت _که درویشِ گرسنه در محنت و زحیر
[=اندوه] و توانگر با همه‌ی نعمت، چون مرگ فراز آید، از یکدیگر بازِشان نتوان شناخت.
مرد آن است که پس از مرگ نامش زنده بمانَد.
رودکی گفته است:

زندگانی چه کوته چه دراز
نه به آخر بمُرد باید باز؟...




@bahavabahane


#تاریخ_بیهقی 
#ابوالفضل_بیهقی_دبیر
ویرایش متن: #جعفر_مدرس_صادقی 
به‌گزین: #پارسا_نوروزی 
قرن پنجم هجری
#انتشارات_مرکز
چاپ اول 1377
💔1
#عین_القضات_خوانی‌های_من
#نامه‌ها 131


دانم که این رعنایی تو را در دماغ بود که حج کرده‌ای. به خانه از بهرِ خداوند خانه باید رفت. چه گویی! هرگز به سرای سلطان روی چون سلطان آنجا نبوَد؟ و اگر بروی، مقصودی که به حضور سلطان تعلق دارد آن مقصود برآید؟ و چون سلطان به شکار بود این رفتن محسوب داری؟
زیارت نه خانه‌ را می‌باید کرد! همه‌ی جهان گل و سنگ است به خانه از بهرِ خدا باید شد.

و این نقطه از راه تو و عقل تو بس دور است، چه نویسم؟ بوسه بر سنگ دادن! مگر
[=شاید] هزار فرسنگ حاجت نباشد بدین مهم رفتن.






@bahavabahane


#نامه‌های_عین‌القضات_همدانی
به اهتمام: #دکتر_علینقی_وزیری و #دکتر_عفیف_عُسیران
به‌گزین: #پارسا_نوروزی 
قرن ششم هجری
انتشارات #اساطیر چاپ سوم ۱۳۹۵ در سه جلد
2❤‍🔥1
#تاریخ_سیستان_خوانی 7



باز سخن سیستان رفت به حضرت امیرالمؤمنین هارون‌الرشید _که لیث‌بن‌ترسل  روزی امیرالمؤمنین را که از شکار بازگشته بود، خدمتی کرد و به موقع افتاد
[=مورد پسند واقع شد]
پس او را بخواند و گفتا: "تو را به مصر همی‌فرستم. اگر کار بر آن جمله کنی که ایزد فرموده است، به سیستان تو را مُسَمّا
[=نامزد] کنم تا کارت بزرگ گردد."
پس مردمانِ مجلس گفتند که "مصر بزرگوار شهری بود، تا امروز که امیرالمومنین حدیثِ سیستان یاد کرد."






@bahavabahane


#تاریخ_سیستان
نوشته‌ی نیمه‌ی قرن پنجم هجری
نویسنده: #ناشناس
به‌گزین: #پارسا_نوروزی 
ویرایش متن: #جعفر_مدرس_صادقی
نشر مرکز، چاپ سوم، ۱۳۹۱
👍1
#سکانس_کلمات 78


فرهنگ خودمانی

گندم: درب خروجی بهشت!
موعظه: توزیع عادلانه‌ی خمیازه!
خنجر: هر چه از دوست رسد نیکوست!
طنز: خنده‌ی اخمو!




@bahavabahane

#سکانس_کلمات
مقالات، روایات، خاطرات #سید_حسن_حسینی
به‌گزین: #پارسا_نوروزی 
نشر: #نی چاپ: دوم ۱۳۹۶
#قصص_موسی 15


آورده‌اند که روزی جماعتی از مدعیان با لیلی گفتند که محبت مجنون مخصوص به جمال تو نیست، بلکه در هر آینه که حُسنِ صورتِ جمال نماید، مجنون را التفاتِ خاطر به آن می‌افزاید. خواستند تا نقدِ محبتش را بر محک امتحان بیازمایند. نازنینانِ هر قبیله هر یک خود را به زیورهای گوناگون آراسته،بر مجنون خواستند تا جلوه نمایند.
لیلی را غیرتِ محبت عنان گرفته از ممرِ نهانی
[=پنهانی] بر آن غمزده در مقامِ جلوه‌گری در آورده با مجنون اظهار این معنی نمود که مدعیان منشور دعوی گشاده‌اند و دقیقه‌گران التماسِ التفاتی می‌نمایند، واقفِ حال باشی که  رخساره‌ی اقبالِ خویش را به ناخنِ ادبار نخراشی. مجنون به زبان حال به این مقال گویا گشت:

با خازنِ جنت بگو کز حور و غلمان فارغم
کس مهرِ یارِ خویش را بر دیگری چون افگند
گر ابرِ رحمت بشنود از جورِ لیلی شمه‌ای
خود را چو باران از هوا بر خاکِ مجنون افگند






@bahavabahane




#قصص_موسی_ع
تفسیری عرفانی بر پایه‌ی آیات قرآن مجید
#قرن_نهم_هجری
#معین_الدین_فراهی_هروی معروف به #ملا_مسکین_هروی
به‌گزین: #پارسا_نوروزی 
به اهتمام و تصحیح #محسن_کیانی و #احمد_بهشتی_شیرازی
انتشارات علمی فرهنگی چاپ اول ۱۳۹۳
2❤‍🔥1
#سهروردی_خوانی_های_من 3


ای برادرانِ حقیقت! هیچ شگفت نبوَد اگر فریشته فاحشه نکند و بهیمه
[=حیوان] کارِ زشت کند _که فریشته آلتِ فساد ندارد و بهیمه آلتِ عقل ندارد.
بل که شگفت کار آدمی است که فرمانبرِ شهوت شود و خویش را سُخره‌ی شهوت کند، با نورِ عقل.
و به عزتُ بار خدای، آن آدمی که به وقت حمله‌ی شهوت قدم استوار دارد، از فریشه افزون است و باز کسی که منقادِ شهوت بُوَد از بهیمه بس بَتَر است.




@bahavabahane

#قصه_های_شیخ_اشراق
#شهاب_الدین_یحیای_سهروردی
قرن ششم هجری
به‌گزین: #پارسا_نوروزی 
انتشارات مرکز چاپ اول۱۳۷۵
ویرایش: #جعفر_مدرس_صادقی
❤‍🔥2👍1
#قصه‌ی_یوسف_خوانی‌های_من 106


ملک‌تعالی مومن را در این زندانِ دنیا واداشته است: "الدنیا سجن المؤمن." بندِ تکلیف بر دست و پای او نهاده است: "اقیموا الصلاة و آتوا الزکوة." هر ساعتی به تازیانه‌ی بلا می‌زند. فرشتگان گویند: بارخدایا این بنده‌ی بیچاره را همان بس است که اسیر زندان و حبس است، این تازیانه‌ی بلایش چرا می‌زنی؟
گوید: از بهر آنکه به کار خود مایل است و از درگاهِ من غافل است. می‌خواهم که به درگاهِ من بنالد که من آن ناله‌ی او دوست می‌دارم.







@bahavabahane


#قصه‌ی_یوسف 
یا #الستین_الجامع_اللطائف_البساطین
اثر: #احمد_بن_محمد_بن_زید_طوسی
به‌گزین: #پارسا_نوروزی 
به اهتمام: #محمد_روشن
قرن هفتم هجری قمری
چاپ ششم، ۱۳۹۲ 
انتشارات علمی فرهنگی
❤‍🔥21
#بیهقی_خوانی_های_من 37


امیر فرمود تا بسیار زر و جواهر و طرایِف آنجا بردند و تکلفی سخت عظیم ساختند اندر میهمانی‌ها.
و زنانِ محتشمِ نشابور را به جمله آنجا بردند و نثارها بکردند و نان بخوردند و بازگشتند. و ودیعت را که ساکنِ مهد بود، [=عروس] کس ندید.
و نمازِ خفتن، امیر از شادیاخ برنشست با بسیار مردم از حاشیت و غلامی سیصد خاصّه، همه سوار و غلامی سیصد پیاده در پیش...به این کوشکِ حسنکی آمد و فرودِ سرای حرم رفت...
و آفتابِ دیدارِ سلطان بر ماه افتاد [=سلطان عروس گرگانی را دید] و گرگانیان را از روشناییِ آن آفتاب فخر و شرف افزود.
و آن کار [=عروسی] پیش رفت به خوبی، چنان که ایزد تقدیر کرده بود. و بیرونیان را با چنین حدیث شغلی نباشد، [=عروسی امیر ارتباطی به مردم ندارد] نه در آن روزگار و نه امروز، و مرا هم نرسد که قلمِ من ادا کند از خاطرِ من.

و دیگر روز، امیر هم در آن خلوت و نشاط بود.😅




@bahavabahane


#تاریخ_بیهقی 
#ابوالفضل_بیهقی_دبیر
ویرایش متن: #جعفر_مدرس_صادقی 
به‌گزین: #پارسا_نوروزی 
قرن پنجم هجری
#انتشارات_مرکز
چاپ اول 1377
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
1
#عین_القضات_خوانی‌های_من
#نامه‌ها 132



خلیفه و سلطان یکی بود در هر عصری. اما تره‌فروشان چندان که خواهی در هر شهری باشد.






@bahavabahane


#نامه‌های_عین‌القضات_همدانی
به اهتمام: #دکتر_علینقی_وزیری و #دکتر_عفیف_عُسیران
به‌گزین: #پارسا_نوروزی 
قرن ششم هجری
انتشارات #اساطیر چاپ سوم ۱۳۹۵ در سه جلد
#تاریخ_سیستان_خوانی 8


امیر حمزه، بامداد، بر غَلَس
[=شبگیر] به درِ شهر آمده بود. بانگِ نماز بسیار اشنید از این شهر که آن را عدد و اِحصا نبود. عجب ماند. 
آخر گفت: "بازگردید که بر شهری که اندر آن چندین تکبیر و تهلیل بگویند، شمشیر نباید کشید."





@bahavabahane


#تاریخ_سیستان
نوشته‌ی نیمه‌ی قرن پنجم هجری
نویسنده: #ناشناس
به‌گزین: #پارسا_نوروزی 
ویرایش متن: #جعفر_مدرس_صادقی
نشر مرکز، چاپ سوم، ۱۳۹۱
#سکانس_کلمات 79


فرهنگ خودمانی

زنده ماندن: کشف و کرامتِ محرومان!
رایزن فرهنگی: از صادرات غیر نفتی!
اداره: آن‌جا که حق حساب پیروز است!
آبِ گل‌آلود: تحتِ نظارتِ شیلات!





@bahavabahane

#سکانس_کلمات
مقالات، روایات، خاطرات #سید_حسن_حسینی
به‌گزین: #پارسا_نوروزی 
نشر: #نی چاپ: دوم ۱۳۹۶
🔥1
#قصص_موسی 16


دنیا و آخرت مخلوق از برای توست، عالَم غیب و شهادتِ موجود از برای تو
و تو گاهی به خدمتِ تن و گاهی به ملازمتِ زن، گاهی به نوکریِ سلطان و گاهی چاکری این و آن، گاهی در پیِ نَفس و هوی'، گاهی در صددِ جور و جفا، گاهی مشغول فسق و فجور و گاهی به حرص و اَمَل مغرور.






@bahavabahane




#قصص_موسی_ع
تفسیری عرفانی بر پایه‌ی آیات قرآن مجید
#قرن_نهم_هجری
#معین_الدین_فراهی_هروی معروف به #ملا_مسکین_هروی
به‌گزین: #پارسا_نوروزی 
به اهتمام و تصحیح #محسن_کیانی و #احمد_بهشتی_شیرازی
انتشارات علمی فرهنگی چاپ اول ۱۳۹۳
👍1
#سهروردی_خوانی_های_من 4


گفتم: ای پیر، این چشمه‌ی زندگانی کجاست؟
گفت: در ظُلُمات. اگر آن می‌طلبی، خضروار، پای‌افزار در پای کن و راهِ توکل پیش گیر تا به ظُلُمات رسی!
گفتم: راه کدام جانب است؟
گفت: از هر طرف که روی، اگر راه‌رویی راه بری.
گفتم: نشانِ ظلمات چیست؟
گفت: سیاهی. و تو خود در ظلماتی، اما تو نمی‌دانی. آن کس که این راه رود چون خود را در تاریکی بیند بداند که پیش از آن هم در تاریکی بوده است و هرگز روشنائی به چشم ندیده. پس اولین قدمِ راه‌روان این است و از این جا ممکن بُوَد که ترقی کند. اکنون اگر کسی به این مقام رسد، از این جا تواند بُوَد که پیش رود. مدعیِ چشمه‌ی زندگانی در تاریکیِ بسیار سرگردانی بکشد. اگر اهلِ آن چشمه بُوَد به عاقبت بعد از تاریکی روشنایی بیند.





@bahavabahane

#قصه_های_شیخ_اشراق
#شهاب_الدین_یحیای_سهروردی
قرن ششم هجری
به‌گزین: #پارسا_نوروزی
انتشارات مرکز چاپ اول۱۳۷۵
ویرایش: #جعفر_مدرس_صادقی
👍2
#قصه‌ی_یوسف_خوانی‌های_من 107


جبرئيل با جماعتی از فرشتگان به نزدیک ابراهیم(
ع) آمدند. گفت: یا ابراهیم مهمان خواهی؟ گفت: بلی. دست ایشان گرفت و در خیمه برد. پنداشت که آدمیانند. گوسفندان او از خانه دور بودند. در وقت گوساله‌ای بکشت و در پیش ایشان برد. ایشان دست بدان نکردند. پرسید که: چرا طعام نخورید؟ گفتند: عادت ما آن است که طعام آن‌گه خوریم که بها داده باشیم. ابراهیم گفت: بها بدهید و بخورید. گفتند: بهای این طعام چیست؟
ابراهیم گفت: آن‌که چون دست فراز کنید بگویید بسم الله الرحمن الرحیم و چون خورده باشید بگویید الحمدالله.  و در بدایت و نهایت نام دوست برید.
آن فرشتگان در يکديگر نگریستند گفتند: به غلط برنگزیده است پادشاه عالم این بنده را به دوستی خویش.





@bahavabahane


#قصه‌ی_یوسف 
یا #الستین_الجامع_اللطائف_البساطین
اثر: #احمد_بن_محمد_بن_زید_طوسی
به‌گزین: #پارسا_نوروزی 
به اهتمام: #محمد_روشن
قرن هفتم هجری قمری
چاپ ششم، ۱۳۹۲ 
انتشارات علمی فرهنگی
1👍1
#بیهقی_خوانی_های_من 38


و خواجه بوالحسن عقیلی را در آخرِ این جمادی‌الآخر عارضه‌ای افتاد و بر پشتِ وی چیزی پیدا شد.
امیر اطبّا را نزدیکِ وی فرستاد.
و طبیب چه تواند کرد با قضایِ آمده؟
روز دوشنبه، چهارم رجب، فرمان یافت.






@bahavabahane


#تاریخ_بیهقی 
#ابوالفضل_بیهقی_دبیر
ویرایش متن: #جعفر_مدرس_صادقی 
به‌گزین: #پارسا_نوروزی 
قرن پنجم هجری
#انتشارات_مرکز
چاپ اول 1377

پ.ن: نمی‌دانم کدام یک از نویسندگان گفته بود: "قضای آمده" شخصیت اول رمانِ تاریخ بیهقی است.
😁1
2025/10/20 02:01:36
Back to Top
HTML Embed Code: