Forwarded from H Mohamadyan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شعر فارسی از زبان سرباز اوکراینی!
به چه میاندیشی
چه کسی باور کرد
جنگل جان مرا
آتش عشق تو خاکستر کرد
🌐
به چه میاندیشی
چه کسی باور کرد
جنگل جان مرا
آتش عشق تو خاکستر کرد
🌐
Forwarded from شعر ، گاهی فلسفه و...
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from عصر ایران
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🌺🍃🌸
🌺
برخیز که قرن تازه آغاز شده است
دل مثل گلی به روشنی به باز شده است
خوانیم سرود آزادی و شادی و امید
باران و بهار و سبزه دمساز شده است
🌸
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
#نوروز همگام با نو شدن دور زمان، گشایش قرن نوین، نوید تازگی در جان و جهان ماست. سال و سدهای همراه با آرامش خاطر و خرسندی و برکت زندگی برای شما آرزومندم.
روزگارتان همراه با تندرستی و افقهای روشن!
🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃
🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🌺🍃🌸
🌺
برخیز که قرن تازه آغاز شده است
دل مثل گلی به روشنی به باز شده است
خوانیم سرود آزادی و شادی و امید
باران و بهار و سبزه دمساز شده است
🌸
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
#نوروز همگام با نو شدن دور زمان، گشایش قرن نوین، نوید تازگی در جان و جهان ماست. سال و سدهای همراه با آرامش خاطر و خرسندی و برکت زندگی برای شما آرزومندم.
روزگارتان همراه با تندرستی و افقهای روشن!
🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃
Forwarded from H Mohamadyan
🔹مرگ یک مرد
چه یادگار سیاهی نهاد بر درگاه
کسی که نعرهی خود را به آفتاب رساند
و هیچ رحم نکرد
به چشم خویش، به آن آفتاب خرمایی،
که هیچ رحم نکرد
و مثل آب رها کرد بازوانش را
که بر سواحل تابان شانههای بلند
حمایلی ز افقهای روشنائی بود
غروب گونهی نابش، هزار مردمك دیده را پریشان کرد
و در حواشی آئینههای پیر و کدر
کسی که سایهی خود را به آفتاب رساند
به خویش خیره شد و در هراس باقی ماند
و پشت کرد
به این رذالت گسترده بر بساط زمان
و خلق، خلق شهید از کرانه نالیدند:
«به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنید
که مردهایم به داغ بلندبالانی»
چه یادگار سیاهی نهاد بر درگاه
کسی که رحم نکرد
کسی که ماتم خود را به آفتاب رساند
(رضا براهنی، از مجموعه شعر «غمهای بزرگ ما» نشر اول، چاپ اول، ۱۳۶۳، صص ۲۳- ۲۴).
@bar_bal_andisheha
چه یادگار سیاهی نهاد بر درگاه
کسی که نعرهی خود را به آفتاب رساند
و هیچ رحم نکرد
به چشم خویش، به آن آفتاب خرمایی،
که هیچ رحم نکرد
و مثل آب رها کرد بازوانش را
که بر سواحل تابان شانههای بلند
حمایلی ز افقهای روشنائی بود
غروب گونهی نابش، هزار مردمك دیده را پریشان کرد
و در حواشی آئینههای پیر و کدر
کسی که سایهی خود را به آفتاب رساند
به خویش خیره شد و در هراس باقی ماند
و پشت کرد
به این رذالت گسترده بر بساط زمان
و خلق، خلق شهید از کرانه نالیدند:
«به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنید
که مردهایم به داغ بلندبالانی»
چه یادگار سیاهی نهاد بر درگاه
کسی که رحم نکرد
کسی که ماتم خود را به آفتاب رساند
(رضا براهنی، از مجموعه شعر «غمهای بزرگ ما» نشر اول، چاپ اول، ۱۳۶۳، صص ۲۳- ۲۴).
@bar_bal_andisheha
Forwarded from Bukharamag
بخش آغازین سخنرانی استاد علی رضاقلی در شبی که مجله بخارا به افتخار ایشان در عصر جمعه بیست و سوم فروردینماه ۱۳۹۸ در دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی برگزار کرد.
نام استاد علی رضاقلی (۱۳۲۶_۱۴۰۱)، استاد و پژوهشگر جامعهشناسی، جاودانه باد!
جامعهشناسی خودکامگی: تحلیل جامعهشناختی ضحاک ماردوش، تهران: نشر نی، ۱۳۶۷.
جامعهشناسی نخبهکشی قائممقام، امیرکبیر، مصدق: تحلیل جامعهشناختی برخی از ریشههای تاریخی استبداد و عقبماندگی در ایران، تهران: نشر نی، ۱۳۷۷ (تا اردیبهشت ۱۳۹۸ به چاپ ۴۴ رسیده بود)[۴]
اگر نورث ایرانی بود، تهران: مؤسسه غیرانتفاعی مطالعات دین و اقتصاد، نهادگرا، ۱۳۹۸.
@bar_bal_andisheha
جامعهشناسی خودکامگی: تحلیل جامعهشناختی ضحاک ماردوش، تهران: نشر نی، ۱۳۶۷.
جامعهشناسی نخبهکشی قائممقام، امیرکبیر، مصدق: تحلیل جامعهشناختی برخی از ریشههای تاریخی استبداد و عقبماندگی در ایران، تهران: نشر نی، ۱۳۷۷ (تا اردیبهشت ۱۳۹۸ به چاپ ۴۴ رسیده بود)[۴]
اگر نورث ایرانی بود، تهران: مؤسسه غیرانتفاعی مطالعات دین و اقتصاد، نهادگرا، ۱۳۹۸.
@bar_bal_andisheha
🌷
درباره «زندگی و مرگ»
✏️ مارسل کونوش فیلسوف فرانسوی
«طرز تلقی من از «سوژه مرگ» همچون رویکرد اپیکور و مونتنی است. اپیکور میگوید: «مرگ برای ما چیزی نیست». این چیزی نبودن تعبیر محسوسی دارد که ما پس از مرگ هیچ و در غیاب خواهیم بود. پس در واقع من نیازی به آماده شدن و یا پذیرایی یا مهمان نوازی از مرگ ندارم. چنانکه انگاری بخواهم برای خوابیدن خودم را آماده کنم، البته ممکن است با فکر کردن به اینکه چگونه بمیرم، اندوهی احساس کنم اما هیچگاه دوست نداشتم در حالت تاسف باری بمیرم.
شاید بخاطر همین هست که من طرفدار «اتانازی» (مرگ خود خواسته) هستم و امیدوارم تشخیص مناسبی بدهم که این لحظه مرگ را چگونه برای خودم تعیین کنم، آنهم به مراتبی که که دیگر واقعاً خودم نباشم و هوشیاری نداشته نباشم. با این وصف، آیا میتوان در خواب خوش مرگ یا مرگ شادمانه به پایان دادن زندگی نیز اندیشید؟ مطمئن نیستم. پیری برایم چنین زمانی را القا میکند. چنانکه برای چشیدن طعم زنده بودن به مثابه یک گنجینه گرانبها به من اهدا میشود و وقتی واقعاً به مرگ نزدیکتر میشوم، طعم زندگی را به طرزی میچشم که هرگز و هیچگاه آنرا چنین نچشیدهام.»
@bar_bal_andisheha
درباره «زندگی و مرگ»
✏️ مارسل کونوش فیلسوف فرانسوی
«طرز تلقی من از «سوژه مرگ» همچون رویکرد اپیکور و مونتنی است. اپیکور میگوید: «مرگ برای ما چیزی نیست». این چیزی نبودن تعبیر محسوسی دارد که ما پس از مرگ هیچ و در غیاب خواهیم بود. پس در واقع من نیازی به آماده شدن و یا پذیرایی یا مهمان نوازی از مرگ ندارم. چنانکه انگاری بخواهم برای خوابیدن خودم را آماده کنم، البته ممکن است با فکر کردن به اینکه چگونه بمیرم، اندوهی احساس کنم اما هیچگاه دوست نداشتم در حالت تاسف باری بمیرم.
شاید بخاطر همین هست که من طرفدار «اتانازی» (مرگ خود خواسته) هستم و امیدوارم تشخیص مناسبی بدهم که این لحظه مرگ را چگونه برای خودم تعیین کنم، آنهم به مراتبی که که دیگر واقعاً خودم نباشم و هوشیاری نداشته نباشم. با این وصف، آیا میتوان در خواب خوش مرگ یا مرگ شادمانه به پایان دادن زندگی نیز اندیشید؟ مطمئن نیستم. پیری برایم چنین زمانی را القا میکند. چنانکه برای چشیدن طعم زنده بودن به مثابه یک گنجینه گرانبها به من اهدا میشود و وقتی واقعاً به مرگ نزدیکتر میشوم، طعم زندگی را به طرزی میچشم که هرگز و هیچگاه آنرا چنین نچشیدهام.»
@bar_bal_andisheha
ستیز با هیولا به خودی خود مشکلی ندارد.
وقتی در ستیز با هیولا راهی را برگزینی که هیولا را هیولا کرده است؛ هیولایی با حرکتی سایه وار در لایه های پنهان روانت رسوب میکند؛ بی آنکه تغییری در چهره ی حق به جانبت دیده شود. حتی خودت هم نمیدانی که در برآورده کردن هدفی که در ابتدا مقدسش میخواندی در چه ورطه هولناکی افتاده ای.
نمونه های فراوانی در تاریخ ملل و در افراد مختلف وجود دارد که بازنمایی این صحبت حکیمانه پیامبر مبعوث نشده مغرب زمین را تایید میکند.
رفتار انقلابیون فرانسه و قرینه های تاریخی و امروزی آن را به کرات دیده ایم.
#آرمان_اسدی
وقتی در ستیز با هیولا راهی را برگزینی که هیولا را هیولا کرده است؛ هیولایی با حرکتی سایه وار در لایه های پنهان روانت رسوب میکند؛ بی آنکه تغییری در چهره ی حق به جانبت دیده شود. حتی خودت هم نمیدانی که در برآورده کردن هدفی که در ابتدا مقدسش میخواندی در چه ورطه هولناکی افتاده ای.
نمونه های فراوانی در تاریخ ملل و در افراد مختلف وجود دارد که بازنمایی این صحبت حکیمانه پیامبر مبعوث نشده مغرب زمین را تایید میکند.
رفتار انقلابیون فرانسه و قرینه های تاریخی و امروزی آن را به کرات دیده ایم.
#آرمان_اسدی
⭕️ کارزار "درخواست ارائه درس محیطزیست در مدارس و دانشگاهها"
✅بخشی از متن این درخواست:
«عدم آموزش کافی از دوران مدرسه تا بالاترین مراحل تحصیل، ما را نسبت به محیطزیستمان بیتفاوت نموده و از اثر منفی عملکرد خود بر روی محیط زیست اطرافمان، آگاهی کافی نداریم و مراکز فرهنگی و بهخصوص رادیو و تلویزیون ملی نیز توجه لازم به این موضوع مهم ننمودهاند.
برای جلوگیری از تخریب بیشتر محیط زیست، آموزش از دوران کودکی مؤثرترین راه کار است، که این مهم از طریق تدریس این موارد در تمام مقاطع تحصیلی، حاصل خواهد شد.
مواردی چون استفاده بهینه از آب، عدم تخریب جنگلها، نحوه جمعآوری زبالههای قابل بازیافت و تبدیل زبالههای تر به کود، عدم استفاده افراطی از بستهبندیهای پلاستیکی و بسیاری موارد دیگر ، باید مورد توجه قرار گیرد...»
📌 برای مطالعه متن کامل و امضای این درخواست به لینک زیر مراجعه فرمایید:
👉 https://www.karzar.net/39143?utm_source=telegram
#منفعل_نباشیم
https://chat.whatsapp.com/CvdhX0hxkPN1Q7YzfLIDdf
✅بخشی از متن این درخواست:
«عدم آموزش کافی از دوران مدرسه تا بالاترین مراحل تحصیل، ما را نسبت به محیطزیستمان بیتفاوت نموده و از اثر منفی عملکرد خود بر روی محیط زیست اطرافمان، آگاهی کافی نداریم و مراکز فرهنگی و بهخصوص رادیو و تلویزیون ملی نیز توجه لازم به این موضوع مهم ننمودهاند.
برای جلوگیری از تخریب بیشتر محیط زیست، آموزش از دوران کودکی مؤثرترین راه کار است، که این مهم از طریق تدریس این موارد در تمام مقاطع تحصیلی، حاصل خواهد شد.
مواردی چون استفاده بهینه از آب، عدم تخریب جنگلها، نحوه جمعآوری زبالههای قابل بازیافت و تبدیل زبالههای تر به کود، عدم استفاده افراطی از بستهبندیهای پلاستیکی و بسیاری موارد دیگر ، باید مورد توجه قرار گیرد...»
📌 برای مطالعه متن کامل و امضای این درخواست به لینک زیر مراجعه فرمایید:
👉 https://www.karzar.net/39143?utm_source=telegram
#منفعل_نباشیم
https://chat.whatsapp.com/CvdhX0hxkPN1Q7YzfLIDdf
Forwarded from شعر ، گاهی فلسفه و...
نابودیِ یک رابطه ی عاطفی، از زمانی آغاز می گردد که یکی از طرفینِ رابطه، می خواهد، برای خوشایند دیگری، دروغی مصلحت آمیز بگوید و این بدان دلیل صورت می پذیرد که یکی از آن دو [و گاه هر دوی شان] می خواهد خصوصیتی از خویش بنمایانَد که از آنِ خود او نیست.
منی که برای تو می خواهد، آنی باشد که نیست، یا آنی نباشد که هست. از این رو در روابط زناشویی، نه تنها عشقی به بار نمی نشیند بلکه آن اندک احترامِ آغازِ یک رابطه نیز به تمامی افول می کند.
مواردی که زن و مردِ یک رابطه، بر سر آن لحظه های شان را می بازَند، عموماً به حدی اجتماعی، عُرفی و بدیهی پنداشته می شوند که اگر آن ویژگی های مبتذلِ اخلاقی را پیش روی شان بشکافیم، با خشمی زهرآسا مواجه خواهیم شد، مگر بدان شرط که هر کدام شان، خطراتِ جان بخشِ میل به آگاهی را پذیرفته باشند.
و این اساسی ترین علّتی ست که جمله ی #آلبر_کامو را مُهرِ تصدیق می نشاند:
عشق حقیقی امریاست استثنایی؛ بهاحتمال؛ دو یا سه مورد طی یک قرن. بقیهی عشقها یا از روی خودخواهیاست یاملال.
✍ #بابک_رضایی
منی که برای تو می خواهد، آنی باشد که نیست، یا آنی نباشد که هست. از این رو در روابط زناشویی، نه تنها عشقی به بار نمی نشیند بلکه آن اندک احترامِ آغازِ یک رابطه نیز به تمامی افول می کند.
مواردی که زن و مردِ یک رابطه، بر سر آن لحظه های شان را می بازَند، عموماً به حدی اجتماعی، عُرفی و بدیهی پنداشته می شوند که اگر آن ویژگی های مبتذلِ اخلاقی را پیش روی شان بشکافیم، با خشمی زهرآسا مواجه خواهیم شد، مگر بدان شرط که هر کدام شان، خطراتِ جان بخشِ میل به آگاهی را پذیرفته باشند.
و این اساسی ترین علّتی ست که جمله ی #آلبر_کامو را مُهرِ تصدیق می نشاند:
عشق حقیقی امریاست استثنایی؛ بهاحتمال؛ دو یا سه مورد طی یک قرن. بقیهی عشقها یا از روی خودخواهیاست یاملال.
✍ #بابک_رضایی
Forwarded from اساطیر ایران و جهان (H Mohamadyan)
Forwarded from اساطیر ایران و جهان (H Mohamadyan)
🌷💥🌷
فردوسی برای ما چه کرد؟
بهمن نامور مطلق، اسطورهشناس، معتقد است: فردوسی با نوشتن اسطورهها در خیال خودش، دوباره ما را شکل داد. به عبارتی فردوسی ما را دوباره متولد و هویتمان را بازسازی کرد.
اگر دقت کنید، میبینید فردوسی شعر نمیگوید، اسطوره نمیسازد، او پشت شعر و اسطوره، یک ملت را دوباره میسازد. در خیال او، اسطورهها نبودند که شکل گرفتند، بلکه ما بودیم که شکل میگرفتیم. به همین دلیل، #شاهنامه آیینه ماست.
ما برای دیدن خودمان به شاهنامه نیاز داریم، همانطور که به آیینه نیاز داریم. ما برای دیدن هویت فرهنگیمان به آیینه شاهنامه نیاز داریم. به بیان دیگر، ما با کلمات فردوسی دوباره روییدن گرفتیم، رشد کردیم و زاییده شدیم. ما برای اینکه هویت ملی و اجتماعیمان را بشناسیم، باید مدام به دیوان حافظ، گلستان سعدی و بویژه شاهنامه فردوسی مراجعه کنیم.
ما باید فردوسی را آنطور که خودش خواسته است، بازخوانی کنیم. فردوسی در عین حال که تاریخ ما را نوشته، اسطورهها و افسانههای ما را نیز یادآوری میکند. تاریخ و روایتهای یک قوم، مهمترین عنصر هویتی آن قوم است و حافظهی جمعی یک قوم بهترین شکل هویت و علت همبستگی آن است. فردوسی ملتی را که هویتش در خطر بود و برای همیشه داشت آن را از دست میداد، هوشمندانه نجات داد و با یادآوری روایتهایش، آن را بهروز کرد.
در واقع شاهنامه، نامه همهی نامههاست.
شعر «#فریدون فرخ فرشته نبود / ز مشگ و ز عنبر سرشته نبود / به داد و دهش یافت آن نیکویی / تو داد و دهش کن، فریدون تویی» من را منقلب کرد، تا جایی که مقالهای با عنوان «فریدون منم» نوشتم.
در واقع این شخصیتها نمادهایی هستند که ما خود را بشناسیم. ما میتوانیم فریدون، #ضحاک، #کیکاووس، #افراسیاب یا #رستم باشیم. صحبتهایی که فردوسی نقل کرده، برای این است که خودمان را بشناسیم و ببینیم کدامیک از شخصیتهای فراوان شاهنامه هستیم و با شناخت شاهنامه به شناخت خودمان برسیم. آنجا بود که احساس کردم فردوسی تا چه اندازه عمیق سخن گفته است.
بهمن نامور مطلق
🌺
@persian_mythology
فردوسی برای ما چه کرد؟
بهمن نامور مطلق، اسطورهشناس، معتقد است: فردوسی با نوشتن اسطورهها در خیال خودش، دوباره ما را شکل داد. به عبارتی فردوسی ما را دوباره متولد و هویتمان را بازسازی کرد.
اگر دقت کنید، میبینید فردوسی شعر نمیگوید، اسطوره نمیسازد، او پشت شعر و اسطوره، یک ملت را دوباره میسازد. در خیال او، اسطورهها نبودند که شکل گرفتند، بلکه ما بودیم که شکل میگرفتیم. به همین دلیل، #شاهنامه آیینه ماست.
ما برای دیدن خودمان به شاهنامه نیاز داریم، همانطور که به آیینه نیاز داریم. ما برای دیدن هویت فرهنگیمان به آیینه شاهنامه نیاز داریم. به بیان دیگر، ما با کلمات فردوسی دوباره روییدن گرفتیم، رشد کردیم و زاییده شدیم. ما برای اینکه هویت ملی و اجتماعیمان را بشناسیم، باید مدام به دیوان حافظ، گلستان سعدی و بویژه شاهنامه فردوسی مراجعه کنیم.
ما باید فردوسی را آنطور که خودش خواسته است، بازخوانی کنیم. فردوسی در عین حال که تاریخ ما را نوشته، اسطورهها و افسانههای ما را نیز یادآوری میکند. تاریخ و روایتهای یک قوم، مهمترین عنصر هویتی آن قوم است و حافظهی جمعی یک قوم بهترین شکل هویت و علت همبستگی آن است. فردوسی ملتی را که هویتش در خطر بود و برای همیشه داشت آن را از دست میداد، هوشمندانه نجات داد و با یادآوری روایتهایش، آن را بهروز کرد.
در واقع شاهنامه، نامه همهی نامههاست.
شعر «#فریدون فرخ فرشته نبود / ز مشگ و ز عنبر سرشته نبود / به داد و دهش یافت آن نیکویی / تو داد و دهش کن، فریدون تویی» من را منقلب کرد، تا جایی که مقالهای با عنوان «فریدون منم» نوشتم.
در واقع این شخصیتها نمادهایی هستند که ما خود را بشناسیم. ما میتوانیم فریدون، #ضحاک، #کیکاووس، #افراسیاب یا #رستم باشیم. صحبتهایی که فردوسی نقل کرده، برای این است که خودمان را بشناسیم و ببینیم کدامیک از شخصیتهای فراوان شاهنامه هستیم و با شناخت شاهنامه به شناخت خودمان برسیم. آنجا بود که احساس کردم فردوسی تا چه اندازه عمیق سخن گفته است.
بهمن نامور مطلق
🌺
@persian_mythology
به نام رب لطیف
یادمان استاد عبدالرحمان عمادی (پرام)
استاد عبدالرحمان عمادی (زاده ۴ بهمن 1304 در روستای اینی اشکور - درگذشته ۲۵ اردیبهشت 1398 در رودسر) از پژوهشگران خستگی ناپذیر زبان، ادبیات و فرهنگ ایران و گیلان است. استاد عمادی اگر چه در رشته حقوق تحصیل کرده بود و سالهای سال نیز در زمینه فعالیتهای حقوقی مشغول به کار بود، اما همزمان شیفته زبان و فرهنگ ایران و گیلان بود، و آنچه امروزه نام و یاد او را برای ما بیشتر جلوه و اعتبار می بخشد، پژوهشهای فرهنگی، قومی و زبانی اوست که استاد مجموع آنها و روش مطالعاتی و تحقیقاتی خود را، ایرانشناسی نام واژهای، نامگذاری کرده است. بر پایه این عشق و علاقه استاد عمادی، ما امروز دارای آثار پژوهشی گرانسنگی در ایرانشناسی و گیلانشناسی هستیم که هر یک مثل گوهر تابناکی می درخشند: آثار استاد عمادی شامل دو کتاب: فرهگان، بی/بیه از انتشارات گیلکان و کتابهای: خوزستان در نامواژه های آن، حمزه آذرک و هارون الرشید، دوازده گل بهاری، لامداد، آسمانکت، چند صد نام دریای خزر، دماوند یا گبآوند و دیلمون پارسی، دیلمون از نشر آموت هستند.
آثار در دست انتشار استاد عمادی:
آقای علیخانی، مدیر نشر آموت، ناشر آثار استاد عمادی، اعلام کرده است که پنج کتاب دیگر استاد به نامهای : هون اوستا (یا نام های آلات موسیقی در ایران باستان)، ورتک (یا نام های کتاب از آغاز تا اکنون)، دو بیتی های پهلوی دیلمی، عمادی های پرام کوه و لغات دیلمی در تحفه المومنین میرمومن تنکابنی در مراحل حروفچینی و نمونه خوانی است. و مجموعه 36 هزار بیت شعر در وصف کتیبه بیستون و ایران باستان، نامواژه های دماوند، قصه های مردم دیلمستان و ده ها کتاب دیگر از این پژوهشگر نیز در آینده روانه بازار کتاب خواهد شد.
امید است که آثار چاپ نشده استاد عمادی نیز هرچه زودتر به دست مشتاقان فرهنگ ایران برسد زیرا هر اثر استاد عمادی، دری به سوی «ایران، سرای من» به روی مشتاقان و دوستاران این سرزمین سپند میگشاید. پژوهشهای عمادی چه از گیلان یا خوزستان یا کردستان شروع شوند، در نهایت به کلیت فرهنگ ایران و وحدت ملی پیوند میخورند. عمادی خود را «خدمتگزار فرهنگ ایران» می دانست و بنابراین بیش از 50 سال از زندگی خود را صرف خدمت به فرهنگ ایران و شرح و شناخت آن کرد.
به خاطر ارجگذاری نام و یاد و پژوهشهای این استاد ارجمند در مورد ایران، گیلان، دیلمان و اشکور، یادمان استاد عمادی در روز یکشنبه اول خرداد 1401 در موزه میراث روستایی گیلان، برگزار میگردد و چشم به راه همه فرهیختگان و دوستاران گیلان هستیم.
هیأت برگزاری یادمان استاد عمادی
یادمان استاد عبدالرحمان عمادی (پرام)
استاد عبدالرحمان عمادی (زاده ۴ بهمن 1304 در روستای اینی اشکور - درگذشته ۲۵ اردیبهشت 1398 در رودسر) از پژوهشگران خستگی ناپذیر زبان، ادبیات و فرهنگ ایران و گیلان است. استاد عمادی اگر چه در رشته حقوق تحصیل کرده بود و سالهای سال نیز در زمینه فعالیتهای حقوقی مشغول به کار بود، اما همزمان شیفته زبان و فرهنگ ایران و گیلان بود، و آنچه امروزه نام و یاد او را برای ما بیشتر جلوه و اعتبار می بخشد، پژوهشهای فرهنگی، قومی و زبانی اوست که استاد مجموع آنها و روش مطالعاتی و تحقیقاتی خود را، ایرانشناسی نام واژهای، نامگذاری کرده است. بر پایه این عشق و علاقه استاد عمادی، ما امروز دارای آثار پژوهشی گرانسنگی در ایرانشناسی و گیلانشناسی هستیم که هر یک مثل گوهر تابناکی می درخشند: آثار استاد عمادی شامل دو کتاب: فرهگان، بی/بیه از انتشارات گیلکان و کتابهای: خوزستان در نامواژه های آن، حمزه آذرک و هارون الرشید، دوازده گل بهاری، لامداد، آسمانکت، چند صد نام دریای خزر، دماوند یا گبآوند و دیلمون پارسی، دیلمون از نشر آموت هستند.
آثار در دست انتشار استاد عمادی:
آقای علیخانی، مدیر نشر آموت، ناشر آثار استاد عمادی، اعلام کرده است که پنج کتاب دیگر استاد به نامهای : هون اوستا (یا نام های آلات موسیقی در ایران باستان)، ورتک (یا نام های کتاب از آغاز تا اکنون)، دو بیتی های پهلوی دیلمی، عمادی های پرام کوه و لغات دیلمی در تحفه المومنین میرمومن تنکابنی در مراحل حروفچینی و نمونه خوانی است. و مجموعه 36 هزار بیت شعر در وصف کتیبه بیستون و ایران باستان، نامواژه های دماوند، قصه های مردم دیلمستان و ده ها کتاب دیگر از این پژوهشگر نیز در آینده روانه بازار کتاب خواهد شد.
امید است که آثار چاپ نشده استاد عمادی نیز هرچه زودتر به دست مشتاقان فرهنگ ایران برسد زیرا هر اثر استاد عمادی، دری به سوی «ایران، سرای من» به روی مشتاقان و دوستاران این سرزمین سپند میگشاید. پژوهشهای عمادی چه از گیلان یا خوزستان یا کردستان شروع شوند، در نهایت به کلیت فرهنگ ایران و وحدت ملی پیوند میخورند. عمادی خود را «خدمتگزار فرهنگ ایران» می دانست و بنابراین بیش از 50 سال از زندگی خود را صرف خدمت به فرهنگ ایران و شرح و شناخت آن کرد.
به خاطر ارجگذاری نام و یاد و پژوهشهای این استاد ارجمند در مورد ایران، گیلان، دیلمان و اشکور، یادمان استاد عمادی در روز یکشنبه اول خرداد 1401 در موزه میراث روستایی گیلان، برگزار میگردد و چشم به راه همه فرهیختگان و دوستاران گیلان هستیم.
هیأت برگزاری یادمان استاد عمادی
Forwarded from اتچ بات
این روزها از اتفاقاتِ تلخِ فزاینده در این سرزمین؛ اندوهگین ام. خبر ناگوار و هولناکِ ریزشِ ساختمان چندین طبقه ی در حال ساخت؛ در آبادان، که تیتر درشتِ خبرهاست و البته وقوعِ صدها اتفاق ناروایِ روزانه ی دیگر، که بدلیلجزئی بودن و بدیهی انگاشته شدن ها؛ رسانه ای نمی شود!
آنچه بیش از هر چیزی، مسکوت ام باقی می گذارد، این است که؛ به توجه و باریک بینی،می دانم؛ ویژگیِ های ناشایست و رذیلانه ای که در بسیاری از مسئولین می بینیم و آنها را مورد شماتت قرار می دهیم، در خودِ من، تو و ما نیز بالقوه موجود است.
خروجیِ سال های سال آموزش های نادرست، برخوردهای سلبیِ نابخردانه و ساز و کارهای اخلاقیِ فرودستانه؛ اکنون مردان و زنانی هستند، از خودِ ما... از جنسِ ما... در همین اجتماع.
کافی ست سری بچرخانید و به عملکردِ روزانه ی خودتان در مقیاس های بسیار خُرد و اخلاقی دقت کنید.
به شغل تان...به شیوه های امرار معاش تان... به منش و طینتِ اخلاقی تان جهتِ برآورده سازیِ منفعت های شخصی.
اپورتونیست، شترگاوپلنگِ شاخدار نیست که شبیه آدمی نباشد! او آدم است. با همین چشم ها و گوش ها...
راه می رود. نقاب می زند. حرف می زند. گریه می کند.
و...و...
آری! علف های هرزه در خاک هایی می رویند، که موادِ مغذی شان به وفور یافت می شود.
این مسئولینی که می گوییم از کجا آمده اند؟!
آیا همه زاییده ی یک مادرند؟ یا صرفاً محصولِ یک گونه ایدئولوژی اند؟
به خانواده هاتان، اقوام تان، با تیزبینی و فارغِ از تعصب بنگرید.
آری رفیق من، که فریادهای اخلاقیِ فرودستانه سر می دهی، گاه در کالبدِ یک کارگر و گاه در کالبدِ یک ژورنالیست و یا شاعر... فرقی نمی کند. با تو در این درد، همدردم.
مگر می شود دردی جانکاه نبُرد از همزادپنداری با گونه ای از نیایِ خودت، وقتی زیر خروارها خاک؛ هنوز زنده است... دریغ و دردا...
لیکن به خودت نیز دقت کن. به کثرت، در جهان بینی ها و فردگرایی ها؛ به مثابه یکدیگریم، اما صرفاً سرخورده با طینت هایِ فرودستانه، لیک؛ بالقوه!
"خانه از پای بست ویران است"
✍️ بابک رضایی
آنچه بیش از هر چیزی، مسکوت ام باقی می گذارد، این است که؛ به توجه و باریک بینی،می دانم؛ ویژگیِ های ناشایست و رذیلانه ای که در بسیاری از مسئولین می بینیم و آنها را مورد شماتت قرار می دهیم، در خودِ من، تو و ما نیز بالقوه موجود است.
خروجیِ سال های سال آموزش های نادرست، برخوردهای سلبیِ نابخردانه و ساز و کارهای اخلاقیِ فرودستانه؛ اکنون مردان و زنانی هستند، از خودِ ما... از جنسِ ما... در همین اجتماع.
کافی ست سری بچرخانید و به عملکردِ روزانه ی خودتان در مقیاس های بسیار خُرد و اخلاقی دقت کنید.
به شغل تان...به شیوه های امرار معاش تان... به منش و طینتِ اخلاقی تان جهتِ برآورده سازیِ منفعت های شخصی.
اپورتونیست، شترگاوپلنگِ شاخدار نیست که شبیه آدمی نباشد! او آدم است. با همین چشم ها و گوش ها...
راه می رود. نقاب می زند. حرف می زند. گریه می کند.
و...و...
آری! علف های هرزه در خاک هایی می رویند، که موادِ مغذی شان به وفور یافت می شود.
این مسئولینی که می گوییم از کجا آمده اند؟!
آیا همه زاییده ی یک مادرند؟ یا صرفاً محصولِ یک گونه ایدئولوژی اند؟
به خانواده هاتان، اقوام تان، با تیزبینی و فارغِ از تعصب بنگرید.
آری رفیق من، که فریادهای اخلاقیِ فرودستانه سر می دهی، گاه در کالبدِ یک کارگر و گاه در کالبدِ یک ژورنالیست و یا شاعر... فرقی نمی کند. با تو در این درد، همدردم.
مگر می شود دردی جانکاه نبُرد از همزادپنداری با گونه ای از نیایِ خودت، وقتی زیر خروارها خاک؛ هنوز زنده است... دریغ و دردا...
لیکن به خودت نیز دقت کن. به کثرت، در جهان بینی ها و فردگرایی ها؛ به مثابه یکدیگریم، اما صرفاً سرخورده با طینت هایِ فرودستانه، لیک؛ بالقوه!
"خانه از پای بست ویران است"
✍️ بابک رضایی
Telegram
attach 📎
#تیکه_کتاب
همانطور که جان استوارت میل مینویسد: برای انسان خوب نیست که همیشه و در همهٔ اوقات بهزور در برابر انظار همنوعانش قرار گیرد. جهانی که خلوت از آن حذف شده باشد، جهانی دوستداشتنی نیست. خلوت و انزوا، در معنای تنها ماندن در غالب اوقات، برای عمق بخشیدن به تفکر و به شخصیت ضروری است؛ و خلوتی در حضور زیبایی و عظمت طبیعی گهوارهٔ زادن اندیشهها و آرزوهایی است که نهتنها برای افراد خوب است بلکه جامعه بیآن نمیتواند سرکند.
📕 #فلسفه_تنهایی
✍🏽 #لارس_اسوندسن
📚 @bar_bal_andisheha
🌷
همانطور که جان استوارت میل مینویسد: برای انسان خوب نیست که همیشه و در همهٔ اوقات بهزور در برابر انظار همنوعانش قرار گیرد. جهانی که خلوت از آن حذف شده باشد، جهانی دوستداشتنی نیست. خلوت و انزوا، در معنای تنها ماندن در غالب اوقات، برای عمق بخشیدن به تفکر و به شخصیت ضروری است؛ و خلوتی در حضور زیبایی و عظمت طبیعی گهوارهٔ زادن اندیشهها و آرزوهایی است که نهتنها برای افراد خوب است بلکه جامعه بیآن نمیتواند سرکند.
📕 #فلسفه_تنهایی
✍🏽 #لارس_اسوندسن
📚 @bar_bal_andisheha
🌷
خاطره ی #سهراب_سپهری در مورد کار در اداره کشاورزی برای «مأمور مبارزه با ملخ!»
«نمیدانم تابستان چه سالی، ملخ به شهر ما هجوم آورد. زیانها رساند. من مأمور مبارزه با ملخ در یکی از آبادیها شدم. راستش را بخواهید، حتی برای کشتن یک ملخ هم نقشه نکشیدم! وقتی میان مزارع راه میرفتم، سعی میکردم پا روی ملخها نگذارم. اگر محصول را میخوردند پیدا بود که گرسنهاند. منطق من ساده و هموار بود. روزها در آبادی زیر درختی دراز میکشیدم و پرواز ملخها را در هوا دنبال میکردم. اداره کشاورزی مزد مرا میپرداخت.»
🌿
@bar_bal_andisheha
«نمیدانم تابستان چه سالی، ملخ به شهر ما هجوم آورد. زیانها رساند. من مأمور مبارزه با ملخ در یکی از آبادیها شدم. راستش را بخواهید، حتی برای کشتن یک ملخ هم نقشه نکشیدم! وقتی میان مزارع راه میرفتم، سعی میکردم پا روی ملخها نگذارم. اگر محصول را میخوردند پیدا بود که گرسنهاند. منطق من ساده و هموار بود. روزها در آبادی زیر درختی دراز میکشیدم و پرواز ملخها را در هوا دنبال میکردم. اداره کشاورزی مزد مرا میپرداخت.»
🌿
@bar_bal_andisheha
