Telegram Web Link
🌿🌷

در باب [در انتظار گودو] 
اثری از #ساموئل_بکت

#الیاس_تقوی


پس از جنگ جهانی دوم، ادبیات ابزورد و در ادامه آن تئاتر ابزورد مورد توجه قرار گرفت، زیرا قالب های سنتی ادبی برای انسان شکست خورده و تحت اضطراب بعد از جنگ، مجاب کننده نبودند. نقطه اتکای فلسفه ابزورد، تردید و ضعف انسان در پاسخ به پایه‌ای ترین سوالات هستی شناسانه است. ابزوردیسم بر ناتوانی انسان برای یافتن معنا در مقابل نادانسته های بیشماری که در برابرش وجود دارد، تاکید دارد. ادبیات ابزورد به جای نگاهی واقع گرایانه به دنبال فضایی اسطوره‌ای، کهن الگویی و نزدیک به رویا است. در چنین فضایی دیالوگ ها بی معنی بوده و فضایی سورئال، بی منطق و بدون پیرنگ دارد. و از آنجا که کلمات نمی توانند تجربه های انسانی را بیان کنند، نوعی بی اعتمادی به زبان در این نوع آثار دیده می‌شود و با سخره گرفتن مکالمات می خواهد فرد را به فرارفتن از محدودیت های زبانی آگاه سازد.

در انتظار گودو، نمایشنامه ای دو پرده ای است که دو شخصیت اصلی آن (استراگون و ولادیمیر) در محلی بیرون از شهر و کنار یک درخت، برای گذران وقت دست به کارهای بی هدف می زنند و در پایان هر پرده پسرکی وعده آمدن گودو را می‌دهد. در اینجا، بکت دو چیز را به هم آمیخته است: تراژدی و کمدی. استراگون و ولادیمیر به شکلی تراژیک منتظر کسی هستند که نجاتشان دهد، در حالی که دچار انتظار، تردید و ملال شده و حتی به خودکشی هم فکر می‌کنند. اما در عین حال با دلقک بازی، تعویض مداوم کلاه‌ها، بحث‌های عجیب و غریب و دعواها و آشتی کردن، لحن کمدی به اثر بخشیده‌اند. شاید بکت بین کمدی و تراژدی تفاوتی قائل نبوده است.

تم اصلی نمایشنامه درباره انتظار است که برای هر خواننده معنای متفاوتی دارد. گودویی که انتظارش را می‌کشند، شاید همان معنای زندگی باشد که انسان در جستجویش هست. یا شاید منجی باشد که پیروان ادیان عبری هر یک به شیوه ای منتظر ظهورش هستند. یا می‌تواند یک ایدئولوژی اجتماعی و سیاسی باشد که وعده‌ اتوپیا می‌دهد. و یا منجی هایی که در زندگی روزمره منتظرشان هستیم. اما من فکر می‌کنم نباید با ذهنیت محتوایی با آثار بکت برخورد کرد. محتوا به معنای یک چیز شاخص و متقنی که بتوان بدان اشاره کرد. واقعیت این است که با خواندن در انتظار گودو با یک چیز دیگری سر و کار داریم. آن را در هیچ گروه و اندیشه ای نمی‌توان جای داد، گویی بکت می‌خواهد  ادبیات را ویران کرده و دوباره بنا سازد. از سویی شخصیت های او هیچ چیزی نمی دانند مانند خود بکت که هیچ ادعایی برای دانستن ندارد. از سوی دیگر بکت از هر نوع آرایه‌ ادبی، گرامر پیچیده و یا سبک نوشتن خاصی می‌گریزد. بکت به ما نشان می‌دهد که لزوماً قرار نیست یک اثر ادبی معنای خاصی را جستجو کند. و می‌تواند ترکیبی از واقعیت و توهم باشد. دیالوگ‌های متن هیچ کدام نسبت به دیگری اولویتی ندارد آنچه بکت بدان توجه کرده است، مفهوم فرم خالص است. در اینجا فرم به معنای مجموعه‌ای از جزئیات به ظاهر بدون ارتباط است که در کل اثری منسجم است. البته که تحلیل‌ها و فهم فلسفه بکت برای درک فرم او لازم است اما ملاک نیست.

🍃
@bar_bal_andisheha
🌿🌷

اگر آدمیان همیشه می‌توانستند امور خود را با تشخیصی مطمئن رتق و فتق کنند، یا اگر بخت همیشه بر آنان لبخند می‌زد، آنگاه هرگز به دام هیج خرافاتی نمی‌افتادند. اما از آنجا که مردم اغلب دچار چنان تنگناهایی می‌شوند که از رسیدن به قضاوتی محکم درمی‌مانند و از آنجا که نمی‌توان روی خوبی‌های بخت که ایشان برای‌شان اشتهایی سیری ناپذیر دارند چندان حساب کرد، در میان بیم و امید، اسیر تلاطم می‌شوند. از همین رو است که بیشتر مردم آماده‌اند تا به هرچیزی ایمان بیآورند. هنگامی که ذهن دستخوش شک شود خفیف‌ترین رانشی آن را به آسانی به هر سو خواهد کشید، به ویژه آن زمان که میان بیم و امید به دست‌وپا زدن افتاده باشد، گرچه در دیگر اوقات به خود مطمئن، و سرشار از غرور و تکبر باشد.

#اسپینوزا

🍃
@bar_bal_andisheha
🌿🌷

پاسخ #برتراندراسل در باب فلسفه ای امیدبخش‌تر پس از مارکسیسم چیست؟

https://www.instagram.com/reel/DAYRkOKOdzu/?igsh=MTYxdmhld3IzNWp2ag==

🍃
@bar_bal_andisheha
📚
اهمیت #کلمه


جای تعجب است که انسان می‌تواند آنقدر به کلمه‌ای معتقد باشد. اگر به او بگویند «احمق»، ولی نزنندش، غمگین می‌شود. اما چنانچه عاقلش بخوانند و دیناری هم به او ندهند، راضی و خوشحال می‌گردد.

ایوان تورگینیف،
پدران و پسران، ص 285

@bar_bal_andisheha
@asr_e_ketab
👍1
🌱

یک دوگانگی یا تضاد در وجود ما هست که ما را به سوی دیگران می‌کشاند، چون نیازمندشان هستیم و هم ما‌ را پس می‌راند چون نیازمندِ حفظ فاصله از دیگران هستیم و می‌خواهیم به حال خودمان باشیم، ایمانوئل کانت با تعبیر زیبای [معاشرت‌طلبیِ غیراجتماعی] این نکته را به خوبی بیان کرده است.
«تنهایی»در هر دو قطب این تضاد جای دارد؛ هر چند در یکی به شکل سلبی و در دیگری به شکل ایجابی.
علاوه بر این، این دوگانگی در وصف‌های گوناگونِ‌تنهایی، چه آشكارا مثبت، چه آشکارا منفی، رخ می نماید. در واقع بسیار عجیب است که از یک پدیده‌ی واحد چنین وصف‌های پر تضادی به دست داده می‌شود...

•کتاب: فلسفه‌ی تنهایی
•لارس اسونسن
•ترجمه‌ی خشایار دیهیمی
•نشر نو
•صفحه‌ی ۱۲

@bar_bal_andisheha
🌱
«شادمانی» بیش از آن‌که دارای جهت‌گیریِ صرفاً ایجابی باشد، رویکردی سلبی دارد. یعنی اینطور نیست که بخواهیم تا با دسترسی به چیزهایی، شادمان باشیم. بلکه «بیش از‌ ایجاد کردنِ وضعیت‌های‌نو» نیازمندِ «رفع و حذفِ موانعی» هستیم که وجودِ آدمی را عقیم و بی‌ثمر کرده است. بازدارنده‌هایی که محصولِ تاریخِ انسانیِ‌ما، مدنیّت و فرهنگ است.
اگر چه مسیرِ تمدّن برای آدمی مواهبی داشته است، اما رنج و ناخرسندی‌های بسیاری نیز برای او رقم زده است.
نکته‌ی مهم اینجاست که شناخت و فهمِ بازدارنده‌های فرهنگی و عرفی، به «خود» ما نوعی از ملاطفت و انعطاف‌پذیری می‌بخشد، که اگر بخواهم کمی‌ شاعرانه بگویم؛ موجبِ تازه‌شدنِ جان و زُدایشِ همان موانعی می‌شود که سدّ راهِ پرتوی‌ازلی بوده‌است، نوری که «از وجود؛ بر وجود»می‌تابد. رهیافتی که حافظ را در انتهای غزلی زیبا بر آن می‌دارد تا بسراید:

میانِ عاشق و معشوق، هیچ حائل نیست
تو خود حجابِ خودی، حافظ، از میان برخیز!

#بابک_رضایی

@bar_bal_andisheha
🌱
در واقع اگر به این باور برسیم که تنهاییِ‌ همیشگی ما، جدایی ما از دیگران، امری محتوم است، چون ساختار جهان به گونه‌ای است که نهایتاً باید هر کس گلیم خودش را از آب بکشد، نوعی «تنهایی متافیزیکی» را تجربه می‌کنیم. یک نوع دیگر از تجربه‌ی تنهایی که به تجربه‌ی تنهایی متافیزیکی هم ربط دارد «تنهایی شناختی»است. تنهایی شناختی به معنای این اعتقاد است که [ما هرگز نمی‌توانیم حرف‌مان را به دیگری بفهمانیم یا حرف دیگری را بفهمیم و بنابراین قطعاً دیگران نمی‌توانند ما را بفهمند.]
برتراند راسل دربار‌ه‌ی این شکل‌های تنهایی در زندگینامه‌اش می‌نویسد:

آن کسانی که اصلاً می‌توانند پی‌ببرند که زندگی بشری چیست؛ باید و لابد در مرحله‌ای از زندگی، تنهاییِ غریب خویش را دریابند و بعد وقتی همان تنهایی را در دیگران کشف می‌کنند؛ پیوندی نو جوانه می‌زند و شفقتی چنان گرم سر بر می آورد که جبران‌مافات می‌شود.
به ظاهر متناقض می‌آید اما به نظر راسل رسیدن به این بینش که هر یک تنی؛ تنهاست ارتباطی میان آدم‌ها پدید می‌آورد که خودِ همین ارتباط تا حدود زیادی می‌تواند تنهایی آدم‌ها را رفع کند.چنین تجربیات و افکاری مربوط به چیزی می‌شوند؛ بسی فراتر از صرفِ تنها بودن.

•کتاب: فلسفه‌ی تنهایی
•لارس اسونسن
•ترجمه‌‌ی خشایار دیهیمی
•نشر نو
•صفحه‌ی: ۲۲
@bar_bal_andisheha
🍃

پاسخ آرتور به پرسش خویش، بیشتر آنچه را که صد و پنجاه سال بعد در رشته‌ی روان‌شناسی و روانکاوی تکاملی روی داد پیش‌بینی می‌کند، او می‌گوید آنچه حقیقتاً ما را هدایت می‌کند نیاز ما نیست، بلکه نیازِ گونه‌ی بشر است. این‌طور ادامه می‌دهد که:

«پایان‌حقیقیِ هر داستان عاشقانه‌ای - گرچه طرفین ذی‌نفع از آن غافل‌اند - این است که کودکی پس انداخته شود. پس آنچه بشر را در اینجا هدایت می‌کند، در واقع غریزه‌ای است معطوف به آنچه برای [گونه] بهترین است، در حالی که انسان تصور می‌کند تنها در جستجوی اوج لذت خویش است.»

او اصول حاکم بر انتخاب جفت را با جزئیات فراوان شرح می‌دهد؛ [هرکس بر آنچه خود ندارد عاشق می‌شود] ولی بارها تأکید می‌کند که انتخاب در واقع از قبل و به دستِ نبوغِ گونه‌ی بشر انجام شده است!
«انسان به وسیله‌ی روح گونه‌ی زیست شناختی‌اش تسخیر شده و اکنون تحت فرمانروایی این روح قرار دارد؛ دیگر متعلق به خود نیست... زیرا درنهایت، علایق خود را نمی‌جوید بلکه در پی علایق فردِ سومی است که قرار است به دنیا بیاید.»
بارها تأكيد می‌کند که نیروی جنسی مقاومت ناپذیر است؛ «زیرا بشر تحت تأثیر تکانه‌ای است نظیر همان غریزه‌ای که بر حشرات حاکم است و او را وا می‌دارد اهدافش را بی‌چون و چرا و به رغم همه‌ی استدلال‌های منطقی‌اش دنبال کند... نمی‌تواند از چنگ این تکانه رها شود» و عقل و منطق را در آن راه نیست. اغلب پیش می‌آید که فرد خواهان کسی می‌شود که منطق می‌گوید باید از او دوری کند ولی ندای عقل در برابر نیروی شهوت‌جنسی ناتوان است او از تِرِنس، نمایشنامه‌نویس‌لاتینی نقل‌قول می‌کند که: «آنچه با منطق به‌دست نمی‌آید به حرفِ‌منطق عمل نمی‌کند.»

•کتاب درمان‌شوپنهاور
•اروین د یالوم
•ترجمه‌ی سپیده حبیب
•نشر قطره
•صفحه‌ی ۲۶۳

@bar_bal_andisheha
📚

○پیروزی شناخت بر پلیدی افراطی:

می‌گویند برای هرکس که بخواهد به شناخت برسد، بسیار مفید است که مدتی نیز با تصوراتِ انسان‌های پلید و فاسد سَر کند. این تصور همچون عکس‌آن نادرست است، اما در تمامی دوره ها این تصور غالب بوده و در درون ما و جهان ریشه دوانیده است.
برای درک‌خویشتن باید این تصورات را فهمید، اما برای دستیابی به تعالیِ بیشتر ضرورت دارد که از این مرحله نیز رد شد، بعد می‌فهمیم که گناه به مفهوم متافیزیکی اصلاً وجود ندارد، هیچ فضیلتی نیز در آن نهفته نیست، تمامی تصورات مرسوم پیوسته دستخوش تغییر می‌شود و مفاهیمی متعالی‌تر و ژرف‌تر از نیک و بدِ مرسوم و نامرسوم وجود دارد. هر کس که فقط در پی شناخت امور باشد، به راحتی روحش آرام می‌گیرد و در نهایت شاید به دلیل عدم‌ آگاهی و به‌ندرت در پی هوای نفس اقدامی نادرست کند یا آن گونه که می‌گویند مرتکب گناه شود. او دیگر در پی آن نخواهد بود که خواهش‌های درون ما را کفر بداند و آنها را نابود کند اما تنها هدفِ‌مهم برای او در تمامی زمان‌ها؛ یعنی رسیدن به آگاهی ممکن، او را آرام خواهد کرد و تمامی درّندگی‌های درونش را مهار خواهد ساخت. افزون بر این او از بند عذاب بسیاری از تصورات رها می‌شود و دیگر واژگانی همچون عذاب،جهنم،گناه،ناتوانی در کار خیر را حس نخواهد کرد و آن‌ها را سایه‌هایی در حال تغییر از نگرش‌های نادرست به جهان و زندگی خواهد دانست.

•کتاب: انسانی بسیار انسانی
•فریدریش نیچه
•ترجمه‌ی سعید فیروز آبادی
•صفحه‌ی ۷۴

@bar_bal_andisheha
👍31
🌺🌺🌺


نوروز مبارک

امیدوارم سال نو، برای شما سرشار از شادی و سلامتی و بهروزی باشد.

سال لحظه‌های کمیاب و
تپش‌های ناب.

@bar_bal_andisheha
@persian_mythology

🌺🌺🌺🌺
Forwarded from ایقان
فارسی بخوانیم:


🔷 برای چه زیسته‌ام...؟

🔸 سه شوق ساده، ولی قاهر و نیرومند بر زندگی من فرمان رانده اند: یکی سودای عشق یکی طلب دانش و دیگر احساسی تحمل ناپذیر از شفقت و همدردی با آلام بشری این سه احساس چون بادهای تند مرا خودسرانه به این سوی و آن سوی کشانده و گاه بر اقیانوسی از غم تا لب گرداب نومیدی پیش رانده اند.

🔸 نخست جویای عشق بوده ام از آنکه عشق وجد و شادی می آفریند؛ وجدی آنچنان ژرف که حاضر بوده ام برای به دست آوردن چند ساعت از آن شادیِ شگفتْ باقیِ عمرم را نثار کنم. دیگر بدان خاطر که عشق آدمی را از رنج تنهایی می رهاند؛ تنهایی هولناکی که در آن آدمی، لرزان و ترسان، در مرز هستی، به دره بی انتهای نیستی می‌نگرد ( و بر خویش می لرزد ) و سرانجام، عشق را بدان خاطر جویا بوده ام که، در اتحادِ عشق، بهشتی را که در خیال قدیسان و شاعران گذشته است، در یک مینیاتور عرفانی، به چشم دیده ام. اینهاست آنچه در عشق جستجو کرده ام و یافته ام، هر چند که عشق از آن خوب تر است که با زندگی آدمیان درآمیزد.
🔸 دانش را نیز با همین شوق و شور طلب کرده ام و پیوسته آرزو داشته ام که از راز دل آدمی با خبر شوم و سر تابش ستارگان را دریابم و کوشیده ام تا رموز اعداد فيثاغورسی را که بر جهان کون و فساد حاکمند بشناسم. و در این راه به اندک بهره ای دست یافتم.

🔸 عشق و دانش، این دو شوق نخست، بدان قدر که از آنها بهره یافتم، مرا به سوی آسمان سوق داده اند، اما احساس شفقت و همدردی با رنج‌های آدمیان پیوسته مرا به زمین بازگردانده است. پژواک فریادهای دردآلود در قلبم به اهتزاز می‌آید. کودکانِ قحطی‌زده، قربانیانِ شکنجه‌های جلادانِ ستمکار، کهنسالان ناتوان و بیچاره‌‌ای که خود را بار منفوری بر دوش فرزندان احساس می‌کنند و تمامی دنیای تنهایی و فقر و رنجْ طنز تلخی است که آرمان‌های بلند انسانی را ریشخند می‌کند. در دلم بوده است که از شدت رنج‌ها و کثرت شُرور در جهان بکاهم. اما توفیقی نیافته‌ام و خود نیز از این شُرور و بدیها رنج برده‌ام.


#سیاحت_غرب
#برتراند_راسل

▶️ @ighan313 | ایقان ◀️
نیرویی‌بَدَوی در آدمی در برابر «عقلانیّت» مقاومت می‌کند تا او هرگز نفهمد که تنها راهِ برون‌رفت از کثافتی که این کُره‌ی خاکی را در بَر گرفته است، پالایشِ شعور و روانِ چهره‌ای‌ست که بازتابَ‌ش را در آیینه می‌بیند!
این‌ «شعور» همان حقیقتِ آدمی‌ست که عموماً هیچ‌گونه ربطی به مقام وُ مال وُ دانش وُ شهرت وُ حرفه وُ هنر او ندارد!
دقیقاً به همین‌علّتِ‌بنیادین است که‌ در هزاره‌های تاریخ، همگان میل به تغییردادنِ هر وضعیتِ‌بیرونی‌ای را دارند، مگر خودشان!
شاید مضحک به‌نظر برسد اما عاملِ شکل‌گیریِ همه‌ی ایدئولوژی‌ها،گریز از مواجهه با همین‌ علت‌‌بنیادین است.

این گریز از خود، نوعی از ناآگاهی است که در تمدن انسانی ریشه دوانده است و به جای آن‌که آدمی را وادارد تا با خویشتن و با حقیقت وجودی‌‌اش رو در رو شود، به دنبال مقصری باشد که معمولاً در دنیای بیرونِ از من! جستجو می‌شود.
از این‌رو آدمی را به‌جانب اوهام و خیال‌ پردازی‌هایی سوق می‌دهد تا صرفاً در پی تغییراتِ اجتماعی، اقتصادی، سباسی‌ باشد و این گمان که با اصلاح این شرایط می‌تواند به آرامش و سعادت دست یابد.
اما حقیقتِ‌تلخ این است که چنین تغییراتی بدونِ آگاهی و شناخت درونی، هم‌چون داروهای مُسکنی هستند که تنها درد را موقتاً تسکین می‌دهند و به ریشه‌های بیماریِ‌بشر نمی‌پردازند تا از عودِ مجدد آن جلوگیری نمایند!
این چرخه‌ی معیوب، نسل به نسل ادامه می‌یابد و هر بار آدمی را بیش از پیش از خویش دور می‌کند! ایدئولوژی‌هایی که برای توجیه این فرارِ از خود شکل می‌گیرند در واقع زاییده‌ی همین ناآگاهی‌اند.
آنها وعده‌های بزرگ و اغراق‌آمیزی می‌دهند که در نهایت هیچ‌گاه محقق نمی‌شوند، چرا که اساساً بر پایه‌ی شناخت نادرستِ از خود بنا شده‌اند.

در واقع ترکیب ناسازِ [نیروی بَدوی در وجود انسان] با دستاورد او یعنی [تمدنِ بشری]، او را به سمت انکارِ واقعیت سوق می‌دهد و این انکار مانع از آن می‌شود که فرد بتواند هوشیارانه به باید‌ و نبایدهای درونی‌اش بنگرد.
چنین است که هرگونه تلاشی برای تغییر دنیای بیرونی بدون پالایش شعور و روان آدمی، نه تنها بی‌فایده است بلکه با رشد دستاوردهای متمدنانه‌ی او، هزاران بار بر گِره‌های روانی-اجتماعی‌اش خواهد افزود.
راه راستین، راهِ توجهِ به وجودخویش و پالایش شعور است. اگرچه ممکن است دشوار و پُر پیچ و خم به‌نظر آید اما تنها مسیری‌ست که می‌تواند منجر به رهایی از کثافت‌های‌ خودساخته‌‌ی ما - آدمیان - بشود!

#بابک_رضایی
@babakrezaii
🍃
1
📖

ما اندیشه‌مان راجع به عشق را با خود به بزرگسالی می‌بریم، وقتی بزرگ می‌شویم، دل‌مان می‌خواهد دوباره همان تَر و خشک کردن و لوس کردن بازسازی شود...

در گوشه‌ای پنهان از ذهن‌مان معشوقی را تصور می‌کنیم که نیازهای‌مان را پیش‌بینی می‌کند، قلب‌مان را می‌خواند، با از خود گذشتگی رفتار می‌کند و همه چیز را بهتر می‌کند.
این به نظر «رمانتیک» می‌رسد در حالی که صرفاً طرح اولیه‌ی فاجعه است...

#آلن_دو_باتن

🌱🌱
@bar_bal_andisheha
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
◇ پاسخ‌ برتراند راسل به این‌پرسش که؛ آیا می‌توانید فلسفه‌ای امید بخش‌تر، پس از رد و عبور از مارکسیسم، ارائه کنید؟!

◇ باز‌آفرینی صوتی به فارسی

🍃
3
نشریه سرزمین اشکور، شماره چهارم، منتشر شد.

هفدهم خرداد، سال‌روز تولد استاد کاظم سادات اشکوری است. با شادباش به این فرزانه فرهیخته، شماره چهارم نشریه سرزمین اشکور، به ایشان تقدیم می‌گردد.

با آرزوی شادکامی و تندرستی برای او که از مفاخر ایران است.

🌸 با آثاری از:
علی بلوکباشی، حمیدرضا نوروزی طلب، فرامرز طالبی، رحیم چراغی، هوشنگ عباسی، کریم کوچکی، جعفر محمدی، رحمان کاظمی، مهران اکبری قاضی چاکی، حسن محمدیان و....


#از مطبوعاتی‌ها بخواهید.
#به‌ نشانی تلگرامی نشریه پیام دهید.

🌹🌹🌹❤️
شماره چهارم مجله
#سرزمین_اشکور

در کلاچای، مطبوعاتی حسینی
در رودسر مطبوعاتی غلامی

در دسترس خوانندگان و علاقمندان قرار دارد.

در رشت هم می‌توانید به نشانی
@sarzamineshkevsr

پیام بدهید.

سربلند و پایدار بمانید.

🌺🌺🌺
🔥1👏1
📃
ازدواج و عشق؛ دو امر متناقض‌اند.
ازدواج‌؛ سیستم است و هر گونه سیستمی، خط‌مشی‌ و سازوکاری دارد برای بردگی‌ِ انسان.
اما نطفه‌ی عشق در آزادی‌ بسته می‌شود. هوشیار باشیم، وابستگی؛ عشق نیست، وابستگی از جنس عادت است و عادت‌ها از «ترس» تغذیه می‌کنند و نه از شادمانیِ حضور.

#بابک_رضایی
🍃
👎21👍1😭1
Honare Eshgh Varzidan[www.audiolib.ir]
Written By: Erich Fromm - Translate By: Pouri Soltani
اریک فروم؛ روانکاو، فیلسوف و جامعه‌شناسِ آلمانی-آمریکایی بود که بین سال‌های ۱۹۰۰ تا ۱۹۸۰ زندگی کرد. او در سال ۱۹۳۰ به حلقه‌ی فرانکفورت پیوست. ماکس هورکهایمر، تئودور آدورنو ، هربرت مارکوزه و والتر بنیامین نیز از اعضای اصلیِ مکتب بودند.
اریک فروم سعی بر آن داشت که روانکاویِ فروید را با فلسفه‌ی اگزیستانسیالیسم، جنبه‌های انسانی و دیدگاه‌های اجتماعی پیوند دهد.

○ این فایل صوتی، بخشی از کتاب [هنر عشق ورزیدن] است.
🌱
@bar_bal_andisheha
1
Forwarded from kurosh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
🌹🌷در صحنه‌ای کم‌نظیر و الهام‌بخش، سه جوان ایرانی با نواختن ساز سنتی دوتار در دل جنگل‌های ابر در شمال ایران، لحظاتی جادویی را رقم زدند. در این ویدیو که به‌تازگی در فضای مجازی منتشر شده ، دیده می‌شود که هم‌زمان با آغاز نواختن موسیقی، گروهی از اسب‌های وحشی به آرامی به سمت نوازندگان نزدیک می‌شوند و حلقه‌ای از سکوت و شگفتی شکل می‌گیرد.این تعامل طبیعی میان موسیقی و حیوانات، بار دیگر نقش آرام‌بخش و وحدت‌آفرین هنر را در پیوند انسان با محیط زیست به نمایش گذاشت۔
http://www.tg-me.com/bavarh
Forwarded from z.sadeghi (darya)
کانون ادبی انجمن ایران برگزار می‌کند:
بازخوانی و گفتگو پیرامون شعرهای #ضیا_پورمحمدی

تاریخ سه‌شنبه ۱۸ شهریورماه ۱۴۰۴، ساعت ۱۵
کتابخانه عمومی شهید نورانی کلاچای

با حضور شاعر گرامی جناب آقای پورمحمدی، شاعران، نویسندگان و علاقمندان ادبیات و هنر

🌹🌹
1
2025/10/24 06:40:31
Back to Top
HTML Embed Code: