Telegram Web Link
چندی از آثارِ هنرمند و نقاشِ آمریکایی "وینسلو_هومر" (Winslow_Homer)
(1836_1910)
او را می توان یک تصویرگرِ منظره دانست که بیشتر به خاطرِ نقاشی هایِ دریاییِ خود شناخته می شود، همچنین او را می توان یکی از مهم‌ترین نقاشانِ آمریکایِ قرنِ نوزدهم و به طورِ کلی شخصیت برجسته ای در هنرِ آمریکا، به حساب آورد.

#نقاشی
😍1
1
ما آدم ها به جای آنکه زندگی کنیم و باشیم فقط در حال جمع کردن و " داشتن " هستیم .
ما به پدیده ها به چشم مالکیت نگاه می کنیم و به آنها چنگ می زنیم تا پیش خودمان نگه داریمشان .
ما به جای آنکه دنبال دانستن باشیم ، دنبال جمع کردن اطلاعات هستیم.
به جای آنکه از پول لذت ببریم ، دنبال ذخیره کردن برای آینده هستیم، به جای آنکه به بچه هایمان فرصت حضور و زندگی کردن بدهیم ، سعی می کنیم مثل یک دارایی آنها را داشته باشیم، تا آنطور که ما می خواهیم زندگی کنند و به آنچه ما باور داریم ، ایمان بیاورند ....
به جای آنکه از لحظه ای که در آن هستیم لذت ببریم ، سعی می کنیم با عکس گرفتن ، آن لحظه و خاطره را تصاحب کنیم و ....

می خواهیم همه چیز را به بهترین حالت آن حفظ کنیم . دوست داریم همیشه جوان بمانیم و سالم .
دوست داریم وسایلی که به ما مربوط است ، نو و سالم باقی بمانند ...
در همه اینها ما دنبال " ثبات" و " قرار" هستیم ، و از این بابت متحمل اضطراب و رنج می شویم
نگرانی اینکه ثبات در مسایلی که به ما مربوط است ، از بین برود .

در حالی که در دنیا هیچ چیز ثبات و قرار ندارد ، هیچ چیزی " همانطوری که هست باقی نمی ماند " .
و این قانونی است که ما مدام آن را از یاد می بریم .

ما برای آنکه " قرار" را حفظ کنیم ، بی قرار می شویم .
اگر جرات داشته باشیم این قانون را بپذیریم که دنیا بی ثبات است و هیچ چیز پایدار نیست ، به آرامش بزرگی می رسیم .

#اریک_فروم
👏1💯1
Plitvice Lakes National Park in Croatia.
😍1
بندرانزلی در دوران قاجار

🔸والتر میتل‌هولتسر، حوالی سال ۱۳۰۳



در سال ۱۳۰۲ خورشیدی دولت ایران با شرکت هواپیمایی «یونکرس» قراردادی بست و نمایندگی این کمپانی در تهران را بنیاد نهاد و با وارد کردن چند هواپیما، خطوط هوایی تهران، مشهد، شیراز، بندر انزلی و بوشهر برقرار شد. وظیفه اصلی این هواپیماها حمل محموله‌های پستی و مسافر بود.
میتل‌هولتسر در سال ۱۳۰۳ خورشیدی و آستانه سرنگونی سلطنت قاجاریه به ایران آمد. او از طرف شرکت هواپیمایی «یونکرس» مأموریت یافت تا خطوط هواپیمایی ایران را در دوره قاجار بررسی کند‎. هولتسر در پروازش از سوئیس، کشورهای ایتالیا، یونان، ترکیه و عراق را پشت سر گذاشت تا به ایران رسید. او در این سفر خاطرات خود را نوشت
👏2
نقاشی
" پیاده‌روی عصرگاهی "
اثر Maria Anto
سال 1972
😍2
من این درها را تنها برای تو باز کرده‌ام
من این ستاره‌ها را تنها برای تو پشتِ پنجره جمع کرده‌ام

من از سایه تنها برای تو می‌گویم
سایه‌ای که بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود روی دیوار
وقتی چراغ روشن می‌شود
من از نور تنها برای تو می‌گویم

نوری که از سقف می‌تابد و پله‌ها را روشن می‌کند
پله‌هایی که بالا می‌روند
پله‌هایی که پایین می‌روند

چیزهای دیگری هم در این اتاق هست که تنها برای تو می‌گویم
مثلا دستی که زیرِ چانه می‌نشیند و غصه  می‌خورد
مثلا لبخندِ پریده‌رنگی که پشتِ لیوانِ آب محو می‌شود
مثلا سری که درد می‌کند و اشک به چشم می‌آورد

من این چیزها را تنها برای تو می‌گویم
تو که می‌دانی این‌ها را برای تو کنار گذاشته‌ام
تو که می‌دانی این‌ها را دیگران نمی‌دانند.
 
یانیس_ریتسوس
👏1
"تنها برای این که مرا دوست می‌داشتی"

تنها برای این آواز می‌خوانم که تو مرا دوست می‌داشتی
در سال‌های دور مرا دوست می‌داشتی
در آفتاب، در آستانه‌ی تابستان، مرا دوست می‌داشتی،
در باران، در برف، در فصل‌های سرد؛
من آواز می‌خوانم، تنها برای این که مرا دوست می‌داشتی.

تنها برای این که چشمانت به من نگریستند
با روحِ روشن تو به تجلی در نگاهت؛
سرشار از غرور، من عالی‌ترین تاجِ وجودم را
بر سر نهادم
تنها برای این که چشمانت به من نگریستند.

تنها برای این که در خرامیدنم ستایشم کردی
و در نگاهت، خرامان، سایه‌ی لغزانم را دیدم،
به سان رؤیایی،
رؤیایی بازیگوش و و دردکشان و غمناک -
تنها برای این که به گاهِ خرامیدنم، آری، ستایشم کردی.

صدایم که زدی انگار به تردید افتاده باشم
تو دست‌هایت را به سوی من دراز کردی
و چشمانت تیره و تار بود،
سرشار از محبت و عشق
صدایم که زدی، انگار به تردید افتاده باشم.
چرا که فقط بر تو، فقط بر تو این خوش آمده بود
هم از این رو رفتنِ من، برای همیشه
زیبا و دلپذیر برجا ماند؛
انگار هرجا که می‌رفتم، تو در پیِ من می‌آمدی،
انگار تو جایی در کنار من می‌رفتی،
چرا که فقط بر تو، فقط بر تو خوش آمده بود.

تنها برای این که مرا دوست می‌داشتی به جهان آمدم،
تنها برای این مقصود - زندگی را
چون هدیه‌ای تابان به من دادند.
در این زندگیِ بی‌مراد، بی‌شادی و امید،
مرادِ زندگی من اینچنین یک‌سَره برآورده شد.
تنها برای این که مرا دوست می‌داشتی به جهان آمدم.

تنها برای عشقِ برگزیده‌ی تو
سپیده‌ی سحری، سرخ‌گل‌های رنگینش را نثارِ بازوانم کرد.
برای آن‌که راهِ تو را لحظه‌ای روشنایی دهم،
شبِ خجسته‌ی معصوم،
چشمانم را از ستارگانِ کریمِ خود پر کرد،
تنها برای عشقِ برگزیده‌ی تو.
تنها برای این که تو مرا این همه زیبا دوست می‌داشتی
زندگی کردم، تا رؤیاهای تو را افزون کنم
زندگی کردم،
اما اکنون تو چون آفتابی غروب کرده‌ای،
و از این روست که من نیز بی‌تو
این‌چنین دل‌انگیز می‌میرم
تنها برای این که تو مرا این همه زیبا
دوست می‌داشتی...

ماریا_پولیدوری (شاعر یونانی)
برگردان: فریدون_فریاد
👏2
من ترس‌ها و اضطراب‌هايم را
نقاشى نمى‌كنم،
بلكه زخم‌هايم در اين نقش پذيرى مؤثرند.
زخم‌هايى كه همواره سپاسشان را داشته و دارم.
زخم‌هايى كه از كودكى به يادگار مانده.
من كودكىِ دردناكى داشتم و تأثير آن دردها
تا امروز در من ادامه دارد و
جزئى از وجودم شده است.
در واقع سپاس زخم‌هايم را دارم كه
از من چنين آدمى ساخته‌اند.
در سپاسمندى از زخم‌هاست كه
به عشق مى‌رسم.
عشق به انسان‌ها، عشق به زندگى
و عشق به مفهوم قدرت مطلق.

اجازه بدهيد صفحه‌اى از كتاب
در فاصله‌ى دو نقطه...! را بخوانم تا
به درستى مفهوم عشقى را
كه تجربه كرده‌ام درك كنيد.

"نخستين بار كه عشق به سراغم آمد
ادعاى مالكيت جهان را كردم
و همه چيز و همه كس را
متعلق به خود دانستم.
امروز كه تهى از خودخواهى‌ها و تصاحب‌ها،
نگاهى عاشقانه به زندگى دارم،
از هرچه هست تنها، مالك تنهايى خويشم
فروتنانه غياب حضورم را اعلام مى‌كنم.
اين است نظام عشق؛ هيچ كس نبودن! "


ایران_درودی
👏3💔1
2025/10/26 15:50:09
Back to Top
HTML Embed Code: