Telegram Web Link
🕊️





مردم آنچه وانمود می کنند نیستند
صرفاً نقابند علی‌القاعده پشت این نقاب ها
به مشتی کاسبکار بر می خوریم.

- آرتور شوپنهاور
4
«مرگ بزرگ‌ترین زیان نیست، بزرگ‌ترین زیان آن است که چیزی در درون ما بمیرد در حالی که ما هنوز زنده‌ایم.»

‏أن الموت ليس هو الخسارة الكبرى، الخسارة الأكبر هو ما يموت فينا ونحن أحياء.

محمد الماغوط
زندگی‌نامه‌ی شقایق چیست؟
رایتِ خون به دوش، وقتِ سحر
نغمه‌ای عاشقانه بر لبِ باد
زندگی را سپرده در رهِ عشق
به کفِ باد و
هرچه بادا باد

(محمدرضا شفیعی کدکنی)
4
بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد
وطن، زِ نو، جوان شود دمی دگر برآورد

به روی نقشهٔ وطن، صدات چون کند سفر
کویر سبز گردد و‌ سر از خزر برآورد

برون زِ ترس و لرزها گذر کند ز مرزها
بهار بیکرانه‎ای به زیب و فر برآورد

چو موجِ آن ترانه‎ها برآید از کرانه‎ها
جوانه‎های ارغوان زِ بیشه سر برآورد

بهار جاودانه‎ای که شیوه و شمیم آن
ز صبرِ سبزِ باغِ ما گُلِ ظفر برآورد

سیاهی از وطن رود، سپیده‌ای جوان دمد
چو آذرخشِ نغمه‎ات زِ شب شرر برآورد

شب ارچه‌ های و هو کند، زِ خویش شستشو کند
در این زلال بیکران دمی اگر برآورد

صدای تُست جاده‎ای که می‎رود که می‎رود
به باغ اشتیاق جان وزان سحر برآورد

بخوان که از صدای تو در آسمانِ باغ ما
هزار قمریِ جوان دوباره پَر برآورد

سفیرِ شادی وطن صفیر نغمه‎های تُست
بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد.


محمدرضا_شفیعی‌‌کدکنی
4
نه شب را شتابی به پایان، 
و نه روز را شتابی به شروع، درنگ.
پیوستگی به هم در شدن و آمدن.
جا به جایی بی‌جدال.
درود و بدرودی به صفا. شب می‌رود که سر بگذارد و روز می‌آید که بر آید.
این می‌رود که بازبیاید، آن می‌رسد که باز بگذرد.
کردار روزگار!

کلیدر
#محمود_دولت‌آبادی
5
خودت را بهتر کن؛
این است همه‌یِ کاری که برای بهتر کردنِ جهان می‌توانی بکنی.


(ویتگنشتاین و حکمت، مالک حسینی، انتشارات هرمس)
👏2
بخوان به نام گل سرخ
شفیعی کدکنی
بخوان به نامِ گل سرخ ...

از سروده های
#استاد_محمدرضا_شفیعی‌کدکنی


‌ ‍‌‍‌‌‌‎‌‌‍‌‌‌‎‍‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‎‍‌‌‌‎‌‌‍‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‎‌‍‌‌‌‎‌‌‍‌‌‌‎‍‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‎‍‌‌‌‎‌‌‍‌‌‌‎‍‎‌‍‌‌‌‎‌‌‍‌‌‌‎‍‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‎‍‌‌‌‎‌‌‍‌‌‌‎‍‌‌‎
2
تنهایی درد ندارد، درد این است که کسی نفهمد تنها هستی

- صادق هدایت


‌‌‌
👍3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
HAUSER: Song from a Secret Garden - 'Alone, Together'

#اروین_یالوم یه حرف قشنگی داره که: تو مسئول اتفاقاتی هستی که در زندگی ات می افتد. همانطور که خودت میدانی، این رفتار توست که تو را به این روز دراورده است: اگر میبینی که در راستای بهترین تمایلات و علاقه هایت نیست و چیزی نیست که میخواهی؛ پس لعنتی تغییر کن...
💯3👏1
زمان آدمها را دگرگون می‌کند
اما تصویری را که از آنها داریم
ثابت نگه می‌دارد.
هیچ چیز دردناکتر از این تضاد
میان دگرگونی آدمها و ثبات خاطره نیست...

📙در جستجوی زمان از دست رفته
#مارسل_پروست
5
اصفهان زیبا.مسجد نظنز
7
"روز پاییزی" (۲۰۲۴)
هنرمند: مگر چاتینیان (زادهٔ ۱۹۸۹)

"Autumn Day" (2024)
Artist: Mger Chatinyan (b. 1989)
😍3
ساز و آواز – آواز ابوعطا از برگ سبز ۱۰۳ – حسین قوامی و احمد عبادی
دردیست در این دل که هویدا نتوان کرد

سِرّیست در این سینه که پیدا نتوان کرد

ساز و آواز

در مایه ابوعطا
از برگ سبز ۱۰۳

نوای دلنشین
نابغه سه تار:
احمد عبادی

حسین قوامی
👏2
.

◼️ ۱۲ اکتبر: روز جهانی فریاد لحظه ناامیدی یا  روز جهانی فریاد لحظه استیصال است.

🗿Artist: Nikita Young

.
2👍1
این نقاشی

از ادوارد مونک (Edvard Munch)، یکی از شاعرانه‌ترین و درعین‌حال تلخ‌ترین آثار اوست ، اثری که در سکوتش، صدای گذرِ عمر و حسِ فاصله‌ی میان انسان‌ها را فریاد می‌زند.

در این صحنه، سه دختر بر روی پلی ایستاده‌اند و به آب زیر پایشان می‌نگرند. پشت سرشان، خانه‌ای سفید در آرامشِ غروب تابستانی فرو رفته است.

اما چیزی در فضا، در آن سکوتِ درخشان و رنگ‌های ناهماهنگ، ناآرام است.

مونک، با ضربه‌قلم‌های موج‌دار و رنگ‌های عاطفی‌اش، نه یک منظره‌ی واقعی، بلکه درون انسان را نقاشی کرده است.

سه دختر بر پل، در واقع سه چهره از یک
روح‌اند شاید سه مرحله‌ی زندگی: معصومیت، و اندوه.

در آثار مونک، پل همیشه نشانه‌ی گذار است: از کودکی به بلوغ، از زندگی به تنهایی، از نور به سایه.

و در این تابلو، همه‌چیز در آستانه است نگاهی به پایین، شاید به بازتابِ خویش در آب، شاید به اعماقِ ناخودآگاه.

این نقاشی، همانند بیشتر آثار مونک، لحظه‌ای است میان رؤیا و بیداری،

جایی که زمان از حرکت بازمی‌ماند، و دلِ انسان، بر لبه‌ی پلِ هستی، درنگ می‌کند.
2👏2
رفتار دیگران با تو
انعکاس درونشان است

#دکتر_جو_دیسپنزا
از خودت بپرس
«امروز بر لب چه کسی می‌توانم لبخند بیاورم؟»
این هنر ایجاد شادی است.


#تیچ_نات_هان
👏4
در آغوشِ این درّۀ دیرسال
بر این صخرۀ خامُشِ کور و کر
درختِ تک‌افتادۀ کوهبید
برآورده مغرور، بر اَبر، سر

فرو برده در سینۀ تنگِ سنگ
پیِ جُستنِ زندگی ریشه‌ها
نه از تیشۀ تیزِ برقش هراس
نه از خشمِ طوفانش اندیشه‌ها

در آنجا که اَبری نباریده است
در آنجا که نگذشته یک رهگذار
درختِ تک افتادۀ کوهبید
سرودِ حیات است سبز و بلند
شکفته چنین بر لبِ کوهسار!

"شفیعی کدکنی" (م. سرشک)
👏2
2025/10/19 21:51:38
Back to Top
HTML Embed Code: