Telegram Web Link
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فیلم «یک تصادف ساده» ساخته تازه جعفر پناهی روز سه‌شنبه ۳۰ اردیبهشت در بخش مسابقه جشنواره کن به نمایش در می‌آید. نخستین کلیپ از این فیلم منتشر شده است. جعفر پناهی همراه عوامل فیلمش در جشنواره حضور دارد. این برای نخستین بار از سال ۱۳۸۸ است که آقای پناهی همزمان با نمایش فیلم‌هایش در جشنواره‌های جهانی حاضر می‌شود.
هشدار: کلیپ حاوی الفاظ تندی است.
@babakgha
CINEMANIA | سینمانیا
فیلم «یک تصادف ساده» ساخته تازه جعفر پناهی روز سه‌شنبه ۳۰ اردیبهشت در بخش مسابقه جشنواره کن به نمایش در می‌آید. نخستین کلیپ از این فیلم منتشر شده است. جعفر پناهی همراه عوامل فیلمش در جشنواره حضور دارد. این برای نخستین بار از سال ۱۳۸۸ است که آقای پناهی همزمان…
سینمای جعفر پناهی از همان ابتدا بر یک برداشت نادرست بنا شده: «این‌که دوربین فقط وسیله‌ای برای افشاگری باشد». او سال‌هاست تنها کاری که می‌کند نزدیک‌کردن دوربین به زخم‌هاست، با این تصور که صرفِ این نزدیکی، حقیقت را آشکار می‌کند. اما همین قرابت، جای فهمِ درست در سینمای او را گرفته و به‌جای مواجهه با رنج، صرفاً تصویری از رنج تولید کرده؛ تصویری ازپیش‌ساخته و آماده برای مخاطبی بیرون از مرزها که همچنان و مثل همیشه له‌له می‌زند برای دیدنِ روایتی از سرکوب، روایتی که کارگردانش همیشه در حاشیه است و تحت فشار.
در طی این سال‌ها پناهی پیوسته خودش را در مرکزِ همه‌چیز قرار داده؛ جایی میان نقش‌های مختلف: کارگردان، بازیگر، راوی و کسی که آسیب دیده. اما این ترکیب در نهایت به‌جای آن‌که ساختار پیچیده‌تری از تجربه بسازد، فرم را به بازسازی یک موقعیتِ احمقانه فرو کاسته. او طبق معمول در دل همان ساختاری فیلم می‌سازد که می‌گوید کنارش گذاشته، اما همین کنارگذاشتن، به‌نوعی به بخشی از بازی تبدیل شده؛ وضعیتی که به او امکان چرخش در فضاهای فرهنگی بین‌المللی را می‌دهد. در واقع طردشدگی، در این روایت، نه پایانْ که امکانی برای حضورِ دوباره است، ایستادگی در برابر هیچ‌چیز، آن هم در قالبی از پیش قابلِ پخش و مصرف؛ بدون این‌که الزاماً اختلالی در نظم موجود پدید آورد.
در کل اینکه درکِ پناهی از واقعیت، همواره گرایشی خام و تقلیل‌گرایانه داشته. او مرز میان تصویر و واقعیت را کمرنگ می‌بیند؛ چنان‌که انگار هر چه تصویر عریان‌تر و بی‌واسطه‌تر باشد، به حقیقت نزدیک‌تر است. اما تصویر، تا زمانی که در نسبت با تجربه‌ی زیسته و در پرتو فاصله‌ای سنجیده شکل نگیرد، نمی‌تواند چیزی از واقعیت به دست دهد. در واقع اگر دوربین صرفاً ثبت کند بی‌آن‌که نگاه کند، آن‌چه حاصل می‌شود نه افشا، که بازنمایی‌ست؛ توصیفی که به‌جای برملا کردن امر پنهان، خود به سوژه‌ای برای تماشا بدل می‌شود؛ کاریکاتورِ ابدی کیارستمی!

@CineManiaa | سینمانیا
... عکاسی ویتکین چیزی شبیه «استفراغ معنا»ست؛ نفیِ زبان مسیحیِ تطهیر و رستگاری، و جایگزین‌کردن آن با زبانی از ماده: بی‌خدا، آلوده و جنون‌زده. در کار او هر فریم، شبیه صحنه‌ای از یک جن‌گیری وارونه است؛ نه برای بیرون‌کردن شیطان، که برای ثبتِ ماندگاری و دوامِ او در بدن.

@CineManiaa | سینمانیا
CINEMANIA | سینمانیا
... عکاسی ویتکین چیزی شبیه «استفراغ معنا»ست؛ نفیِ زبان مسیحیِ تطهیر و رستگاری، و جایگزین‌کردن آن با زبانی از ماده: بی‌خدا، آلوده و جنون‌زده. در کار او هر فریم، شبیه صحنه‌ای از یک جن‌گیری وارونه است؛ نه برای بیرون‌کردن شیطان، که برای ثبتِ ماندگاری و دوامِ او…
در آثار جوئل پیتر ویتکین، عکاسی بدل می‌شود به میدانی برای تجسم آن‌چه ژرژ باتای ماتریالیسم پایه می‌خواند؛ نوعی ماده‌انگاری کجرو که هم با فلسفه‌هایی که جهان را عقل‌محور و منظم می‌بینند ناسازگار است، و هم با آن نگاه‌هایی که به تعالی و برتری روح یا ذهنِ انسان باور دارند. در این نگاه، ماده نه در خدمت معنا یا ساختار، که در پست‌ترین و تهوع‌آورترین شکلش ظاهر می‌شود: لجن، پوسیدگی، خون، استفراغ، ادرار، آب منی، گوشتِ گسسته از استخوان ــ یعنی همه‌ی آن‌چیزی که در منظومه‌ی فکری باتای جای گفتار و عقل را می‌گیرد؛ قی، افراط و انزجار به‌جای زبان، معنا و بازنمایی.
از نگاه ژرژ باتای، ماتریالیسم پایه نوعی متافیزیک سلبی‌ست؛ نیرویی که ساختارهای سنتیِ هستی را زیر سؤال می‌برد و سلسله‌مراتب آن را فرو می‌پاشد. در واقع آنجا که هگل ماده را نردبانی برای صعود روح می‌داند، باتای آن را چیزی می‌بیند که هر نردبانی را از بین می‌برد؛ یعنی گسترده بر زمین، چسبناک، مهوع و بی‌سقف. در این دیدگاه، ماده نه جایی برای ساخته‌شدن سوژه، که چیزی‌ست که سوژه را به بیرون پرتاب می‌کند؛ مثل معده‌ای که چیزی ته‌نشین‌شده را بالا می‌آورد، قی می‌کند.
عکاسی جوئل پیتر ویتکین دقیقاً در همین مرز قرار می‌گیرد. در قاب‌های او، بدن‌های ناقص، تکه‌تکه‌شده و مومیایی، چهره‌های دفرمه و اندام‌هایی که بیشتر شبیه فسیل‌اند تا انسان زنده، کنار ارجاع‌هایی به هنر کلاسیک، قدیسان کاتولیک و نمادهای مذهبی چیده می‌شوند؛ اما نه برای زنده‌کردن امر مقدس، که برای عبور دادن آن از مسیر فساد و زوال. در این‌جا، بدن فقط بازنمایی نیست، بلکه جایی‌ست که در آن طغیان ماده علیه فرم رخ می‌دهد. اندام‌ها در این عکس‌ها نه به‌درستی سوژه‌اند، نه کاملاً ابژه؛ بلکه در مرزی ناپایدار نوسان می‌کنند. درواقع آن‌ها در لحظه‌ای ثبت شده‌اند که شکل انسانی‌شان در حال فروپاشی‌ست، اما هنوز کاملاً از هم نپاشیده‌اند.

@CineManiaa | سینمانیا
Melancholia, 2024
Juliane Hundertmark

@CineManiaa | سینمانیا
رسوایی-حکیم بی.pdf
745.7 KB
این متن ترجمه‌ای است از فصل هفتم کتاب رسوایی: جستارهایی در باب بدعت در اسلام نوشته‌ی پیتر لامبورن ویلسون (حکیم بِی)، نویسنده، شاعر و اسلام‌پژوه دگراندیش. ویلسون در این فصل با رویکردی میان‌رشته‌ای و اتکا به مشاهدات میدانی، به بازخوانی مصرف آیینی مواد روان‌گردان در بستر عرفان غیررسمی اسلامی می‌پردازد؛ از آیین بَنگ در بنارس و چرس‌کشی در هرات تا زیست قلندران، مرتاضان و سادوهای حاشیه‌نشین. او نشان می‌دهد که مستی و نشئگی، در این سنت‌ها، نه انحراف از دین، که ابزاری‌ست برای رهایی ذهن و شهود باطنی.

@CineManiaa | سینمانیا
John Carpenter "Night" (Official Music Video)
جان کارپنتر، فراتر از جایگاه تثبیت‌شده‌اش در سینما، آهنگ‌سازی صاحب‌سبک در قلمرو موسیقی الکترونیک هم به‌شمار می‌رود. آثار او عمدتاً در سبک‌هایی چون سینث‌ویو (Synthwave)، دارک امبینت (Dark Ambient) و مینیمالیسم جای می‌گیرند و بر پایه‌ی بهره‌گیری خلاقانه از سینث‌سایزرهای آنالوگ، ریتم‌های تکرارشونده، و هارمونی‌های محدود اما مؤثر شکل می‌گیرند. زبان موسیقایی کارپنتر معمولاً مبتنی‌ست بر ایجاد تنش تدریجی، لایه‌سازی ساده اما هدفمند، و تأکید بر بافت صوتی (Texture) به‌جای ملودی‌پردازی متعارف. حاصل این شیوه، فضایی صوتی‌ست که هم‌زمان احساس تعلیق، خلأ و اضطراب را القا می‌کند، بی‌آن‌که به پیچیدگی‌های تکنیکی مرسوم در موسیقی الکترونیک وابسته باشد. دو آلبوم Lost Themes و Anthology از شناخته‌شده‌ترین آثار مستقل او در این عرصه‌اند.

@CineManiaa | سینمانیا

قطعه‌ای از شب: فلسفه‌ پس از تاریکی، جیسن بابک محقق:
«جنون [Lunacy] واژه‌ای‌ست بسیار زیبا و دقیق، با ریشه‌ای که به لونا -ماه- بازمی‌گردد و پیوندی میان جنون و چرخه‌ی ماه برقرار می‌کند. این معنا زمانی روشن‌تر می‌شود که جنون را نوعی تسلیم به نیرویی بیرونی بدانیم، همچون خیره‌شدن مبهوت به قرص سفید و درخشان ماه؛ یعنی واگذاری هویت ذهنی به چیزی دیگر که از بیرون به درون فرد فرمان می‌دهد. مسحور، مبهوت، وحشت‌زده - این‌ها حالت‌هایی هستند که نگاه دیوانه را توصیف می‌کنند. فرد هذیانی اجازه می‌دهد تصاویرِ مزاحم وارد ذهنش شوند؛ دیوانه تأثیرات مزاحم را می‌پذیرد؛ و شیزوفرن صداهای مزاحم را می‌شنود. و همین است آن‌چه روانکاوان و جامعه از آن می‌ترسند: ظرفیت تسلیم کامل در برابر امواجی سهمگین و دوردست-خواه واقعی، خواه خیالی. ظرفیتی که تنها کنجکاوی بی‌پرواى کودک یا فروتنی بی‌چشم‌داشت پیامبرانه می‌تواند چیزی هم‌سنگ با آن پدید آورد.»

◄ مشهور است ون‌گوگ، زمان‌هایی که قصد داشت خورشید را نقاشی کند، بی‌هیچ واسطه‌ای به آن خیره می‌شد. این خیره‌نگری، آن‌گونه که موریس بلانشو توصیف می‌کند، وضعیتی‌ست که در آن خودِ سوژه در حالت تعلیق قرار می‌گیرد و چشم، کارکرد معمولِ شناختی‌اش را از دست می‌دهد؛ جایی که نگاه، صحنه‌ی ظهورِ بیگانگی می‌شود. در چنین لحظه‌ای، فاصله‌ی میان احساس مستقیم و معناپردازی ذهنی از میان می‌رود، و دیدن بدل می‌شود به جراحتی که بر پیکرِ خودِ نگاه فرود می‌آید.

◄ جنونِ ون‌گوگ از آن دست نبود که صرفاً ذهن را به آشوب بکشاند؛ بلکه هجوم می‌آورد، مرزها را درمی‌نوردید، نفوذ می‌کرد، و همه‌چیز را از درون متلاشی می‌ساخت؛ مطلقِ ناشناس: نوری که دیده نمی‌شود، می‌سوزاند، و ستاره‌ای که پیش از زاده‌شدن منفجر می‌شود.

@CineManiaa | سینمانیا
The Hands of Jean-Luc Godard
Scénarios (2024)

@CineManiaa | سینمانیا
2025/06/29 06:11:45
Back to Top
HTML Embed Code: