Telegram Web Link
▪️ژان بودریار
ـــ آمریکا ــ ترجمه عرفان ثابتی

ـــ انزوای معینی وجود دارد که شبیه هیچ انزوای دیگری نیست، انزوای انسانی که غذایش را در ملاءعام بر روی دیواری، یا بر روی کاپوت اتومبیلش، یا در کنار نرده‌ای، به تنهایی آماده می‌کند. این غم‌انگیزترین منظره جهان است. غم‌انگیزتر از فقر، غم‌انگیزتر از گدایی، آری انسانی که در ملاءعام به تنهایی غذا می‌خورد از تمام اینها غم‌انگیزتر است. هیچ‌چیزی بیش از این با قوانین انسان یا حیوان تضاد ندارد، زیرا حیوانات همیشه به یکدیگر این افتخار را می‌دهند که در غذای هم شریک شوند یا بر سر آن بجنگند. کسی که به تنهایی غذا می‌خورد مرده است.


• Automat (Edward Hopper)
• Nighthawk (Esther Bubley)
• Carol (Todd Haynes)
• Brief Encounter (David Lean)

🎥 @CinemaParadisooo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️آلن دو باتن
ـــ هنرِ سیر و سفر ــ ترجمه گلی امامی

ـــ اتومات تصویرِ اندوه است ــ درعین‌حال تصویرِ غمگینی نیست. قدرتِ قطعه‌ای موسیقیِ بزرگ و مالیخولیایی را القاء می‌کند. علی‌رغم میز و صندلی‌های بی‌روح، خودِ مکان به‌نظر مفلوک نمی‌رسد. چه‌بسا دیگرانی هم که در اتاق هستند در خودشان فرو رفته‌اند، زنان و مردانی که به‌تنهایی قهوه می‌خورند، به همین شکل غرق در افکارشان هستند.

— Based on a work of Edward Hopper "Automat", 1927.

🎥 @CinemaParadisooo
▪️برناردو برتولوچی

ـــ من فیلم نمی‌سازم تا پیامی به کسی برسانم؛ زحمتِ این کار را اداره‌ی پُست می‌کشد!


🎥 @CinemaParadisooo
‍ ‍ ‍ ‍
▪️برناردو برتولوچی
ـــ در مصاحبه با دیلی تلگراف ــ ترجمه حامد صرافی‌زاده

ـــ کسی را که با من تماس گرفته بود نمی‌شناختم. او گفت: «رنوآر فیلم دنباله‌رو را دیده و همین جا پهلوی من است. او هشتاد سالش است و با وجود کهولت سن واقعاً مشتاق است تا شما را ملاقات کند.»‏ من و همسرم به دیدار رنوآر رفتیم. فکر می‌کردم این طوری بهتر است، مگر نه؟ وارد خانه شدیم و همسر رنوآر ما را به انتهای اتاقی عریض و طویل راهنمایی کرد. در میانه این سیاره شخصی، مردی روی ویلچر نشسته بود. در کنارش مجسمه برنزی کوچکی قرار داشت که برگ‌ها آن را پوشانده بودند. این مجسمه را آگوست، در زمان چهار ــ پنج سالگی رنوآر از روی چهره ژان ساخته بود.‏ ما به بحث‌هایمان ادامه دادیم و ناگهان او در یک لحظه به خصوص مکثی کرد و گفت: «می‌دونی، موقع فیلمبرداری باید همیشه یک در رو باز بذاری، چون یک دفعه کسی سرزده از راه می‌رسه و تمام حال و هوا و فضای فیلمت رو به هم می‌ریزه و واقعیت رو به فیلمت تزریق می‌کنه. سینما یعنی همین.» ما یک ساعت تمام با هم گفت وگو کردیم و هنگام رفتن او گفت:‏ می‌تونم ببوسمت؟ و من هم سرش را بوسیدم. بوی سر طاس او مرا به یاد دوران کودکی و پدربزرگم انداخت. و این «باز گذاشتن در» همان شیوه‌ای است که در فیلمسازی به‌کار گرفته‌ام. من همیشه آماده‌ام تا چیزهایی را که وام‌دار واقعیت اطرافم باشند، در فیلم بگنجانم.

🎥 @CinemaParadisooo
🎥 @CinemaParadisooo
▪️ژان-لوک گدار

ـــ از راه‌های مختلف می‌توان فیلم ساخت. مانند ژان رنوار یا روبر برسون که با فیلم‌هایشان موسیقی تصنیف می‌کنند. مانند سرگئی آیزنشتاین که نقاشی می‌کند. هم‌چون اشتروهایم که در دوران صامت سینما رمان‌هایی گویا می‌سازد. آلن رنه که پیکرتراشی می‌کند. فیلم ساختن مانند سقراط که البته منظورم روسلینی است، که فلسفه خلق می‌کند. به بیان دیگر سینما می‌تواند در آن واحد همه‌چیز باشد، هم اقامه دعوی کند و هم خود داور باشد.

— Jean Renoir & Jean-Luc Godard.

🎥 @CinemaParadisooo
▪️ماروسیا وُسن
ـــ طراح رقص، رقصنده و دختر ناتنی کریس مارکر

ـــ کریس مارکر بسیار قرض می‌گرفت، اما برخلاف سارقین هنری و شارلاتان‌هایی که متعلقات دیگران را به نام خود جامی‌زنند، همواره به آن‌چه که قرض می‌گرفت چیزی می‌افزود، و از شرکایش ‌نیز چنین توقعی داشت. اساساً اولین هواخواه بازی جمعی (کالکتیو) بود. از ۱۹۴۹ به این اعتقاد رسیده بود و اولین یقین تزلزل‌ناپذیرش این بود که «فرد می‌تواند خود را با استفاده از متن‌های دیگران بسیار بهتر بیان کند. فرد نسبت به متن‌های دیگر آزادی انتخاب کامل دارد، بر خلاف متن‌های خود که چنان گریزان‌ند که گویی از خدای شیطان می‌گریزند.» و هنگامی که هم‌بازی دیگری نداشت، کسی را خلق می‌کرد؛ نام‌های مستعار می‌ساخت. بنابراین، دیگران که از درون او می‌آمدند؛ خود او بودند. و در اثر تمرین دریافته بود که بهترین رقیب خود است؛ آشناترین آدم به خود.

— a free translation of CHRIS MARKER (AN IMPOSSIBLE BOOK) by Maroussia Vossen, Marker’s adopted daughter.

https://thefateofexplanations.blogspot.com/2020/06/translation-chris-marker-impossible.html?m=1

🎥 @CinemaParadisooo
▪️کریس مارکر

ـــ
گربه‌ها متعلق به ما نیستند، این ما هستیم که متعلق به آنها هستیم. گربه‌ها خدایان هستند، رایج‌ترین و قابل دسترس‌ترین شکل خدا، و این قابل بحث نیست.


— Le Joli Miaou (Chris Marker 1963)

🎥 @CinemaParadisooo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️کاترین بریا

ـــ برای من، مه ۶۸ یک رویداد بی‌اهمیت کوچک است. یک غرور ملی خالص که منجر به این شد فرانسوی‌ها به این بخش کوچک از یک انقلاب بچسبند و هیچکس، حتی رهبرانش نیز اکنون نمی‌توانند ماهیت و نفوذ آن را تعریف کنند. زنان کاملاً از انقلاب مه ۶۸ کنار گذاشته شده بودند. درست همان‌طور که از انقلاب فرانسه کنار گذاشته شده بودیم. شعار ملی ما که بر پیشانی هر سالن شهرداری نوشته شده می‌گوید، «آزادی، برابری، برادری». واژهٔ «برادری» صراحتاً بر همدستی مردان در مطیع ساختن زنان تاکید دارد. مه ۶۸ حتا اگر هیچ پیامی نداشته باشد، حداقل این را بر زنان ثابت کرد که در این انقلاب نیز، مثل انقلاب اول، سرشان کلاه رفته است.

🎥 @CinemaParadisooo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️اینگمار برگمان
ـــ اعتراف ــ ترجمه مصطفی احمدی ــ نشر نیلا

ـــ ما نقش های زیادی بازی می کنیم. کمی محض تفریح، کمی برای اینکه دیگران از ما می‌خواهند این نقش را بازی کنیم. اما اکثراً به این دلیل است که می‌خواهیم از خودمان محافظت کنیم.

▫️
Fanny and Alexander (1982)
▫️Dir. Ingmar Bergman

🎥
@CinemaParadisooo
▪️کارل مارکس

ـــ وضعیت عاری از امیدی که در آن هستیم مرا سرشار از امید می‌کند…


— Karl Marx, the great revolutionary theoretician, philosopher, and fighter, was born on this day 206 years ago, on 5th May 1818. Here are some films widely regarded as the most compelling adaptations of Marx's ideas on socialism and philosophy.

• The Battle of Algiers (1966)
• October (Ten Days that Shook the World) (1927)
• Teorema (1968) A Bug's Life (1998)
• Modern Times (1936)
• Metropolis (1927)
• Novecento (1976)
• Parasite (2019)
• Rome, Open City (1945)
• Battleship Potemkin (1925)

🎥 @CinemaParadisooo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️گدار اعتراف می‌کند: «شاید ناشی از مشکلاتِ من برای داشتنِ رابطۀ عاشقانه و کاریِ هم‌زمان با زن‌ها باشد؛ پس مسئله‌ای شخصی‌ست. اگر عاشقِ کسی باشید که کاری متفاوت با شما انجام می‌دهد، عشق چندان به درازا نمی‌کشد. اگر یک بازیکن فوتبال عاشق کسی شود که ریاضیات دوست دارد، شانس چندانی وجود نخواهد داشت که این عشق به کاری بیاید، یا از آن کار عشقی حاصل شود. مشکل اصلی من این است: نمی‌توانم با کسی زندگی کنم که به سینما علاقه نداشته باشد، اما چرا باید کسی را که دوستش دارم وادار کنم که به سینما علاقه‌مند شود؟ اما وقتی سراغِ یک فاحشه می‌روید، دست‌کم عشق و کار در سطحی برابرند: ۵٠/۵٠.»

به‌آرامی اضافه کرد: «کم و بیش غم‌انگیز است، چون عشق از صفر به صد می‌رسد و دوباره برمی‌گردد، و ماندن در سطحِ ۵٠ هم همیشه یکسان است. اما حقیقتی در آن هست. نمی‌توان گفت این عشقِ واقعی یا کارِ واقعی نیست... مگر این‌که کار را تحقیر کنید، که من نمی‌کنم. شاید بیش از حد خجالتی‌ام، شاید شخصیتِ ناخوشایندی دارم، شاید یک فاشیستِ مردسالارم، اما این‌طوری فکر نمی‌کنم.» [گفتگو با گدار ــ دیوید استریت]

— Vivre sa vie (Jean-Luc Godard, 1962)

🎥 @CinemaParadisooo

▪️مایکل گلاوِر اسمیت
ـــ بهترین‌های لئونارد کوهن در آثار سینمایی ــ ترجمه بشیر سیّاح

ـــ ژان-لوک گدار هم از ترانه‌های لئونارد کوهن در پروژه‌های زیادی استفاده کرده: فیلم کوتاه قدرت کلام، تاریخ(های) سینما و همچنین پروژۀ نامه‌ای تصویری به ژیل ژاکوب و تیری فرمو، نامۀ ویدئویی که گدار به فستیوال کن فرستاد تا توضیح دهد که چرا شخصاً نمی‌تواند برای معرفی فیلم‌اش، وداع با زبان، در کن حضور یابد. به شیوۀ فیلمسازی سالیان اخیرِ گدار، این فیلمِ کوتاه نامفهوم و عجیب، شامل ویدئوکلیپ‌هایی است از آثار پیشین گدار (به ویژه شاه لیر، که در فستیوال کن سال ١٩٨٧ جنجال به پا کرده بود) با اینترکات‌هایی از میان‌نویس‌های جناس‌گونه در کنار تصاویری ویدئویی از گدار که در زمان حال صحبت می‌کند. این فیلمِ تقریباً نه دقیقه‌ای با این جملۀ گدار تمام می‌شود: «پس به جایی می‌روم که باد مرا با خود می‌برد، همچون برگ‌های پاییزی که این طرف و آن طرف تاب می‌خورند. مثلاً سال گذشته، سوار تراموآ شدم، که این‌ها همه استعاره است، استعاره و... باید برگردم، برگردم به پاریس تا بدهی‌های سال ١٩۶٨ به میخانۀ هاوانا را صاف کنم و اکنون باور دارم که توضیح شرایط، تنها بهانه برای مبارزه با زبان است... همچون همیشه معتقدم که شدنی نیست... بیست و یکم این ماهِ مه (احتمالا تاریخی است که گدار می‌بایست در فستیوال حاضر باشد)... از اینجا به بعد دیگر فیلم نیست، که فقط یک والس است، آقای مدیر فستیوال، تا توازنی حقیقی با سرنوشت نزدیکم بیابد». بلافاصله پس از گفتن «که فقط یک والس است، آقای مدیر فستیوال» ترانۀ باشکوه این والس را با من برقص (از آلبوم من مردِ توام) شنیده می‌شود. متعاقب آن، ویدئویی از باب دیلن به نمایش درمی‌آید که می‌خواند: «چه مدت دیگر باید به دروغ‌های از سر تعصب گوش بسپارم؟» از ترانۀ وقتی او باز می‌گردد. چیدن شعر بر بلندای شعر بر بلندای شعر.

— Letter in Motion to Gilles Jacob and Thierry Frémaux (Jean-Luc Godard, 2014)

🎥 @CinemaParadisooo
🎥 @CinemaParadisooo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️اميل چُران

ـــ هیچ کار هنری نیست که در تاریکی، با همان دقت و با همان دغدغۀ خاطر جنایتکاری که نقشه جنایتش را می‌کشد، آماده نشود. در هر دو مورد، آن چه بیشترین اهمیت را دارد، ارادۀ ضربه زدن است.






▫️The House that Jack built (2018)
▫️Dir. Lars Von Trier

🎥 @CinemaParadisooo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️آرتور میلر

ـــ من فکر می‌کنم همۀ خودکشی‌ها قتل هستند. آن‌ها قربانی خشونت هستند یا گاهی اوقات قربانی حقیقت…

همه ما در کشتارهای ویتنام، عراق، افغانستان و دیگر نقاط جهان مسئولیم. ما سیاست‌مداران را به کرسی قدرت می‌نشانیم، به آن‌ها مالیات‌ پرداخت می‌کنیم و سکوت می‌کنیم، پس دستمان به خون همه مظلومینی آلوده است که سیاستمداران [با سیاست‌شان] آنان را نابود می‌کنند؛ همه کسانی که خودکشی می‌کنند به نوعی به قتل رسیده‌اند.


▫️Arthur Miller: Writer (2017)
▫️Dir. Rebecca Miller

🎥 @CinemaParadisooo
‍ ‍
▪️کن لوچ
ـــ ترجمه مصطفی احمدی

ـــ جدی‌ترین شکل سانسور، مدل غیرمستقیم آن است، از طریق بازار؛ جایی که انتخاب‌ها منحصراً برپایه‌ی ضوابط تجاری شکل می‌گیرند. این روند فیلم‌هایی که قصد طرح مسائل انتقادی یا بحث درباره‌ی موضوعات جدی دارند را حذف می‌کند. و به همان اندازه روابطی (مثل رابطه‌ی کارگردان و سرمایه‌گذار) را که برپایه‌ی تجارت و سودآوری شکل نمی‌گیرد را نفی می‌کند.

ایرلند مثال مهم این وضعیت است. ایرلند طیف وسیعی از فیلمسازان را در خود جای داده که به دنبال ساخت آثار پرکشمکش، درام، تراژدی و کمدی هستند. اما فیلم‌هایی که بتوانند در این مضامین دست به کشف‌های تازه بزنند ساخته نمی‌شوند، چرا که ایرلند به عنوان کشوری «غیرتجاری» شناخته شده است، یا آنطور که می‌گویند؛ مردم را از خود می‌راند.
اجازه دهید فقط یک مثال از موضوع مهمی را ذکر کنم که چطور دنیای تجارت باعث ممنوعیت می‌شود. فیلم ما ــ «دستور کار مخفی» ــ درباره‌ی حضور بریتانیا در ایرلند و اثرات مخرب آن بر بریتانیایی‌ها و همچنین ایرلندی‌ها است. با این حال، حتی قبل از نمایش آن در بریتانیا، در مطبوعات راست‌گرا مورد انتقاد شدید قرار گرفت. برای مثال، در روزنامه دیلی میل، گزارشی منتشر شد که در آن از یک عضو پارلمان محافظه‌کار نقل شده بود که این فیلم «فیلم ارتش رهایی‌بخش ایرلند» است و هیچ مدرک موثقی هم برای این ادعا ارائه نکرده بود. هر چیزی در مورد ایرلند که آن زمان با چاشنی انتقاد از دولت ساخته می‌شد، متهم به «طرفداری از ارتش رهایی‌بخش ایرلند» بود. در نتیجه، سینماهای بریتانیا تصمیم گرفتند آن را نمایش ندهند. تا اینکه تقریباً همزمان با جنگ خلیج فارس اکران شد و یکی از مالکان سینما گفت که «ترجیح می‌دهم هیچ فیلم انتقادی که باعث تضعیف نیروهای بریتانیایی شود را نمایش ندهم».

وقتی در سال ۱۹۹۰ «دستور کار مخفی» به جشنواره‌ی فیلم کن ارسال شد، گروهی از روزنامه‌نگاران دست راستی به کن رفتند و درخواست کردند قبول شدن فیلم در جشنواره پس گرفته شود. در حالی که مدیر جشنواره با قاطعیت نسبت به این درخواست امتناع کرد، پیامی که از بریتانیا مخابره می‌شد این بود که «این فیلمی نیست که شایسته‌ی نمایندگی‌ کشور ما در خارج از کشور باشد».

هر بلایی که می‌شد بر سر «دستور کار مخفی» آوردند. در حالی که فیلم آخر ما ـــ «سرزمین و آزادی» که توسط بریتیش اسکرین، اسپانیا و آلمان سرمایه‌گذاری شده بود، بدون هیچ مشکل سانسور در اسپانیا و جاهای دیگر به نمایش درآمد.

سینما بخشی از تار و پود دنیایی است که در آن زندگی می‌کنیم. به درک ما از این جهان کمک می‌کند و بخشی از فضای فرهنگی است. اگر سینما واقعاً می توانست بر مردم تأثیر مستقیم بگذارد، پس نیرویی به شدت شر و خبیث بود. به احتمال زیاد چیزی شبیه آمریکایی‌هایی که مشکلاتشان را با زور اسلحه حل می‌کنند. فیلم می‌تواند چند فکر و ایده را برای تفکر آدم‌ها ارائه کند، فقط همین. آنچه تأثیر مستقیم بر مردم می‌گذارد تلویزیون و محتویات آن است.

🎥 @CinemaParadisooo
🎥 @CinemaParadisooo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️فرانتس کافکا
ـــ یادداشت‌ها ــ ترجمه صالح نجفی

ـــ هنر ما وسیله‌ای است برای کور شدن از نظارۀ نورِ شدید حقیقت؛ نورِ افتاده روی چهره‌ای که به شکلی غریب اخم می‌کند و عقب می‌رود ـــ تنها این نور حقیقت دارد و جز آن هیچ.


▪️برتولت برشت

ـــ کافکا راه‌حلی نیافت و هرگز از کابوس بیدار نشد؛ هوشیاری کافکا هوشیاری یک انسان ناهوشیار است، یک رویابین.


▫️The Trial (1962)
▫️Dir. Orson Welles

🎥 @CinemaParadisooo
2025/07/06 23:26:58
Back to Top
HTML Embed Code: