Telegram Web Link
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️احمد محمود
ـــ از مستند «احمد محمود، نویسندۀ انسان‌گرا» ساختۀ بهمن‌ مقصودلو

ـــ زندگی این‌ جامعه رو می‌نویسم. می‌شد ایدئالیسم رفت و قشنگشم کرد آخرش رو. طوری که این‌طور نباشه که موجب ایراد بشه. می‌شد اما دروغ بود...

▫️Ahmad Mahmoud
— Born: December 25, 1931
— Died: October 4, 2002

🎥 @CinemaParadisooo
💔1
حکایت حال.pdf
2.4 MB
▪️احمد محمود

ـــ چندتایی فیلمنامه هم نوشته‌ام. دیگر چه بگویم؟ از انبوه یادداشت‌های بایگانی شده؟ نه، حالا پیر و خسته درگیر نوشتن رمان «درخت انجیر معابد» هستم که اگرچه از «بای» بسم‌الله تا «تای» تمتش را در اختیار دارم، اما نمی‌دانم عاقبت کار و حاصل کار چه خواهد شد. از جمله مشکلاتی که همیشه داشته‌ام، نوشتن زندگینامه خودم بوده است. شاید علتش این باشد که وقتی به سال‌های پشت سرم نگاه می‌کنم، می‌بینم چیزی برای گفتن ندارد. این است که درمی‌مانم، همچنان که حالا درمانده‌ام.

ـــ
«حکایت حال» گفت‌وگوی بلند لیلی گلستان با احمد محمود

🎥 @CinemaParadisooo
👍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️ویرجینیا وولف

ـــ چند روز پیش دلم می‌خواست افکارم را به سرعت روی کاغذ بیاورم اما حتی یک کلمه هم نیامد، امروز اما قطعا به خاطر دلیل فیزیکی معمول، همه را نوشتم. این دوران، عجیب‌ترین حس و حال را دارد؛ انگار انگشتی در مغز جلوی نشت ایده‌ها را می‌گیرد، بعد ناگهان راهش باز می‌شود، دیگر چیزی مهر و موم نیست و خون همه‌جا را فرا می‌گیرد. شاید اگر در دنیایی زن‌سالارانه بودیم، از دوران پیش از قاعدگی به عنوان یکی از مقدس‌ترین حالت‌ها و دوران‌ها نام برده می‌شد.

▫️Valerie and Her Week of Wonders (1970)
▫️Dir. Jaromil Jireš

🎥 @CinemaParadisooo
👍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️جمله پایانی فیلم «فانی و الکساندر» اثر اینگمار برگمان

ـــ در رویا هر چیزی پیش می‌آید، هر چیزی ممکن و محتمل است. زمان و مکان وجود ندارد، تخیل بر مبنای نامعلومی از واقعیت استوار است، الگوهای تازه‌ای را درهم می‌تند، آمیزه‌ای از خاطرات، تجربه، رویای آزاد، عدم تجانس و بداهه‌سازی است.


— Fanny and Alexander ending scene

🎥 @CinemaParadisooo
‍ ‍ ‍
▪️در نوشته‌های سانتاگ در فاصلۀ سفرش به ویتنام در ١٩۶٨ و نخستین بار که متوجه شد سرطان دارد ــ در ١٩٧۵ ــ آگاهی از فانی بودن، آگاهی ازینکه گام به گام به مرگ نزدیک‌تر می‌شود موج می‌زند، شبحِ فکرِ مرگ:

ـــ «به مرگ خودم که فکر می‌کردم ... کاری که خیلی وقت‌ها می‌کردم، حقیقتی کشف کردم ... دریافتم که شیوۀ فکر کردنم تا آن زمان هم زیاده انتزاعی بوده هم زیاده انضمامی. زیاده انتزاعی: مرگ. زیاده انضمامی: خودم. آخر حدّ واسطی در میان بود، که هم انتزاعی بود هم انضمامی: زنان. من زنم. و به این سان، عالَمِ نویی کامل در برابر دیدگانم قد افراشت، عالَمِ مرگ.»

شبح مرگ که دست از سرش برنمی‌داشت او را واداشت تا رابطۀ میان فرد و جمع را وابیند، رابطۀ میان زنِ تنهایی که خودش بود و زنان از آن حیث که به مقوله‌ای تاریخی شکل می‌دهند ...

مرگ، در جستارهای سانتاگ، جامه‌های عجیبی بر تن می‌کند:

ـــ «... مرگ هرآینه ارادۀ کل نظام جهانی بود برای نابودکردنِ خودش، نظامی که ایدئولوژیش بر مدار رشد و توسعۀ نامحدود می‌گشت و رابطۀ لازم و ملزوم داشت با افزایشِ بی‌رویّۀ قدرت تولید و میزان مصرف؛ روند نامحدودِ ازمیان‌بردن محیط زیست به کردار جانوران همنوع‌خوار. زنان و مردان به سان هم در دام این میلِ سیری‌ناپذیرِ انباشت ثروت و سرمایه افتادند ـــ اما زنان افزون بر این قربانی ظلم و جورِ نهاد خانوادۀ هسته‌ای بودند، زندان واپس‌زنی در روابط جنسی، میدان بازیِ ناهماهنگِ بی‌بندوباری در امور اخلاقی، موزۀ انواع و اقسام انحصارطلبی، کارخانۀ تولید احساس گناه، و مدرسۀ خودخواهی و خودمداری. این مهم که خانواده در ضمن منبع اصلی ارزش‌هایی بود که بر حسب ظاهر از گزند بیگانگی در امان‌اند (صمیمیت و اعتماد و گفتگو و نبودِ رقابت و وفاداری و خودجوشی و لذت جنسی و خوش‌گذرانی) فقط بر قدرتِ آن ایدئولوژی ویرانگر می‌افزود.»
ــــ ترجمه صالح نجفی

— Susan Sontag (16 January 1933 — 28 December 2004)

🎥 @CinemaParadisooo
🎥 @CinemaParadisooo
▪️ژان پل سارتر
ـــ ادبیات چیست؟ ــ ترجمه ابوالحسن‌ نجفی، مصطفی رحیمی

ـــ پیش از این هنگامی که می‌گفتم راه چاره را باید انتخاب کرد گفته‌ام ناقص بود؛ راه چاره را نباید و نمی‌توان انتخاب کرد، راه چاره را باید اختراع کرد، باید آفرید. و هر کس با آفریدن راه چارۀ خود در حقیقت خود را می‌آفریند. انسان هر روز باید خود را بیافریند.

— Jean-Paul Sartre and Simone de Beauvoir distributing "The People's Cause" in 1970.

🎥 @CinemaParadisooo
6
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️فروغ فرخزاد
ـــ نامه به ابراهیم گلستان ــ ٢٧ مه ١٩۶۶ ــ رم

ـــ دیگر فیلمی که تماشا کردم «پیرو خله» اثر ژان‌لوک گدار بود. آخ عزیزم کاش تو همراهم بودی. اما نمی‌دانی تماشاچی‌ها چه کردند. آنقدر سوت زدند و با دهانشان صدا درآوردند که می‌خواستم بلند شوم و به زبان خودمان فریاد بزنم خفه‌شین مادر قحبه‌ها. چه می‌شود کرد انگار جبهه احمق‌ها و آسان‌پسندها برای همیشه جبههٔ وسیع‌تری خواهد ماند. من از گدار خوشم می‌آید. تنها آدمی است که دلم می‌خواهد ببینمش. انگار مرکز ضبط تمام ارتعاشات زمین است. آنقدر در تلخی‌اش خونسرد است که جز در زمان ما نمی‌تواند باشد و آنقدر خوب روحیه این دوره را حس می‌کند که آدم بی‌اختیار خودش را همزاد او و او را همزاد خودش می‌یابد. چرا تو نیستی تا با تو از این فیلم حرف بزنم. به خدا دیدن همین یکی برای یک سالم کافی است.

▫️Pierrot le Fou (1965)
▫️Dir. Jean-Luc Godard

🎥 @CinemaParadisooo
2👍2
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
▪️پدرو کوستا

ـــ پس ما در آب‌های آزاد فیلم می‌سازیم. و چون کتاب قانونی نداریم در ناحیه‌ای بسیار تاریک کار می‌کنیم، در فضای خاطره، چرا که ماده خام ما خاطره است.



🎥 @CinemaParadisooo
‎⁨سینما.داستایفسکی⁩.pdf
244.8 KB
▪️آندری تارکوفسکی
▪️داستایفسکی/سینما ــ ترجمه رامین جهانبگلو ــ کایه دو سینما ــ شماره ۴٧۶ ــ فوریه ١٩٩۴


🎥 @CinemaParadisooo
90335.pdf
32.7 MB
▪️مجلهٔ سینما و ادبیات
▪️ویژه‌نامهٔ آندری تارکوفسکی


🎥 @CinemaParadisooo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️شاعرانگی تارکوفسکی در سینما از کودکی ایوان آغاز و پس از پنج فیلم به قربانی ختم می‌شود. کودکی ایوان این‌گونه آغاز می‌شود: پسرک در حال دیدن رویایی در خواب، نمای بسته از ایوان به همراه درخت، دوربین به آرامی بالا آمده، لحظاتی بعد باز هم درخت و ایوان در فاصله‌ای دورتر... صحنۀ پایانی قربانی: پسربچۀ لال به خواستِ پدر (که در همین حین به تیمارستان برده می‌شود)، دو سطلِ پُر آب را به نزدیکی تنۀ درخت خشکی می‌برد. سپس در زیر درخت دراز کشیده آخرین شعر تارکوفسکی را به زبان می‌آورد: «در آغاز کلمه بود.» [برگرفته از انجیل یوحنا ــ باب اول، آیۀ اول: «در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود.»]

به روایت لاریسا تارکوفسکایا، همسر و همدم روزهای پایانی زندگی‌اش، آخرین جمله آندری تارکوفسکی، پیش از مرگ (ساعت دو صبح ۲۹ دسامبر ۱۹۸۶) این بوده: «وقت ِ [رفتن به] یک راه تازه است.»

— First sequence of Andrei Tarkovsky in feature films – Ivan's Childhood (1962)
— Final sequence of Andrei Tarkovsky in feature films – The Sacrifice (1986)

🎥 @CinemaParadisooo
👍1
▪️کلی رایکارد

ـــ من خیلی وقت است که تنها هستم و تنها زندگی می‌کنم. اما دوست دارم در گروهِ دوستانم باشم. می‌توانم زمان زیادی را به تنهایی سپری کنم اما نقل قول [ویلیام] بلیک در ابتدای «اولین گاو»: «پرنده‌ لانه می‌سازد، عنکبوت تار می‌تند و انسان دوستی.» در مورد من صادق است. واقعاً می‌خواستم آن نقل قول را که در رمانِ جاناتان ریموند بود حفظ کنم چون می‌خواستم فیلمی درباره دوستی بسازم و نه دربارۀ بیگانگی. دوستی باعث شده زندگی من بسیار غنی باشد با ارتباط‌هایی قوی و عمیق.

▫️First Cow (2019)
▫️Dir. Kelly Reichardt

🎥 @CinemaParadisooo
👍2
▪️فیودور داستایفسکی
ـــ شب‌های روشن ــ ترجمه سروش حبیبی

ـــ آرزو می‌کنم که آسمان سعادتت همیشه نورانی باشد و لبخند شیرینت همیشه روشن و مصفا باشد و تو را برای آن دقیقه شادی و سعادتی که به دلی تنها و قدرشناس بخشیدی دعا می‌کنم. خدای من! یک دقیقه تمام شادکامی! آیا این نعمت برای سراسر زندگی یک انسان کافی نیست؟


▫️White Nights (2003)
▫️Dir. Farzad Motamen

🎥 @CinemaParadisooo
👍1
▪️سورن کیرکگور
ـــ نامه به رگینه اولسن

ـــ اگر جسارت داشتم چیزی را آرزو کنم، خوب می‌دانم چه آرزویی می‌کردم. آن آرزو با عمیق‌ترین اعتقادات من هم‌سو است. آرزو می‌کردم نه مرگ، نه زندگی، نه سلطنت، نه قدرت، نه زمان حال، نه آینده‌ای که در پیش است، نه جا و مقام، نه ژرفای زندگی و نه هیچ مخلوق دیگری نتواند مرا از تو و تو را از من جدا کند.

— Happy New Year 🎈🎈🎈

• Cinema Paradiso (1988)
• Phantom Thread (2017)
• The Great Beauty (2013)
• The Gold Rush (1925)
• Sleepless in Seattle (1993)
• Eyes Wide Shut (1999)
• The Conformist (1970)
• When Harry Met Sally...(1989)

🎥 @CinemaParadisooo
1
▪️ریچارد لینکلیتر

ـــ هالیوود همین است. سینمای این نسل است... خدای من، خوشحالم که در این سال‌ها بچه نیستم. در کودکی و حدود ۱۰ تا ۱۳ سالگی، تنها دلیل سینما رفتن من این بود که فیلم‌ها همگی بزرگسالانه بودند. باید راهی برای ورود به سالن پیدا می‌کردید. امروز،‌ برای دوازده ساله‌ها فیلم می‌سازیم. در مجاب کردن بزرگسالان به اینکه فیلم‌های خوبی‌اند عالی عمل کرده‌اند. [می‌گویند:] برای همیشه بچه بمانید. به خواندن کتاب‌های مصور ادامه دهید. این سینماست. فیلمسازی برای بزرگسالان را با همه پیچیدگی‌هایش از جمله رابطه جنسی رها کرده‌اند.

🎥 @CinemaParadisooo
👍1
▪️جورجو آگامبن
ـــ ایدۀ نور ــ ترجمه پویا ایمانی

ـــ در اتاقی تاریک، چراغ را روشن می‌کنم: طبعاً اتاق روشن دیگر اتاق تاریک نیست؛ برای همیشه آن را از دست داده‌ام. ولی آیا این همان اتاق نیست؟ آیا اتاق تاریک تنها محتوای اتاق روشن نیست؟ آن‌چه دیگر نمی‌توانم داشته باشم، آن‌چه تا ابد پا پس می‌کشد و از دست‌ام می‌گریزد، و در همان حال مرا به جلو هُل می‌دهد، صرفاً بازنمودی از زبان است؛ تاریکی‌ای که نور آن را پیش‌فرض می‌گیرد. اما اگر دست از تلاش برای درک این پیش‌فرض بردارم، اگر توجه‌ام را به خود نور معطوف کنم، اگر دریافت‌اش کنم ـــ آن‌گاه آن‌چه نور به من می‌دهد «همان» اتاق خواهد بود، تاریکیِ نامفروض. آن‌چه پوشیده و مستور است، آن‌چه در خود فروبسته است، تنها محتوای مکاشفه است ــ نور صرفاً به‌خودآمدن تاریکی‌ست.

— Bather between Light and Darkness. René Magritte, 1935.

🎥 @CinemaParadisooo
👍1
▪️شان بیکر

ـــ فیلم‌های بزرگسالانه برای بزرگسالان که داستان‌های انسانی داشتند چه شدند، فیلم‌هایی که انفجار یا ابرقهرمان نداشتند یا وحشت-محور نبودند؟ کجایند آن فیلم‌ها؟ امروز کجایند؟ «کریمر علیه کریمر»، فیلم‌های «جاناتان دمی» یا «رابرت آلتمن» کجایند؟ متأسفانه وجود ندارند، یا به ندرت ساخته می‌شوند. من می‌گویم اجازه دهید مخاطب به یاد بیاورد که آن آثار به اندازه فیلم‌های پرخرج و بلاکباسترها ارزش اکران روی پرده‌های بزرگ را دارند.

فیلم دیدن با دیگران در سالن سینما، یکی از بهترین تجربه‌های مشترک است. بنابراین می‌گویم که آیندۀ سینما همان جایی است که از آن آغاز شد: سالن سینما.

— Sean Baker, photographed at Gardena Cinema in October 2024. (Carlin Stiehl / For The Times)

🎥 @CinemaParadisooo
👍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️"بدجوری دلم می‌خواست ببینمش، انقدر که دیگه حتی جرأت اینو نداشتم، تو ذهنم تصورش کنم."



— Newly released super 8 footage from Wim Wenders ‘Paris, Texas’ 1984.

🎥 @CinemaParadisooo
5👍1
▪️عباس کیارستمی

ـــ فکر می‌کنم سینمای ماندگارتر سینمای شاعرانه است، نه سینمایی که صرفاً داستان‌گو باشد. اگر به کتابخانه‌ای که در خانه دارم نگاه کنید رمان‌ها و مجموعه داستان‌ها به نظرتان نو می‌آیند چون یک بار می‌خوانم و بعد کنار می‌گذارمشان؛ اما کتاب‌های شعرم کاملاً در حال فروپاشی‌اند، چون آن‌ها را بارها و بارها خوانده‌ام! شعر همیشه از آدم می‌گریزد، درک کردنش خیلی سخت است و هر بار که بخوانیدش، بسته به روحیاتتان، برداشت متفاوتی خواهید داشت. در حالی که وقتی رمانی را می‌خوانید آن را فهمیده‌اید. البته این شامل همه‌ی رمان‌ها نمی‌شود. داستان‌هایی هستند که سرشتی شاعرانه دارند، کما این که اشعاری هستند که بسیار شبیه به یک رمانند. شعرهایی که مجبور بودیم در مدرسه حفظ کنیم همه از این نوع بودند؛ دیالوگ‌هایی میان یک کرم ابریشم و یک عنکبوت، و چیزهایی مانند این. سعی نمی‌کردند واقعا شعر را به ما بیاموزند، بلکه تلاششان بر این بود که از طریق شعر ما را تربیت کنند.

🎥 @CinemaParadisooo
7
▪️سورن کیرکگور
ـــ تکرار ــ ترجمه صالح نجفی

ـــ «امید» به جامه‌ای نو می‌ماند، آهار خورده و شَق و رَق و شیک، که با این همه هرگز آن را تن نکرده‌ای و از همین روی نمی‌دانی آیا اندازه‌ات هست و به تو می‌آید یا نه.

«تذکار» جامه‌ای است که دور انداخته‌ای، که هرچند زیبا، دیگر اندازه‌ات نیست و برایت تنگ شده است.

«تکرار» جامه‌ای است که هرگز کهنه نمی‌شود و از بین نمی‌رود، راحت است و راست بر قامتِ تو دوخته، نه تنگ و نه گشاد.

«امید» دوشیزه‌ای است دلربا، اما ماهیِ گریز است. «تذکار» پیرزنی زیباست که در لحظه به کاری نمی‌آید. «تکرار» همسری محبوب است که هرگز از او سیر نمی‌شوی.


▫️The Other Way Around (2024)
▫️Dir. Jonás Trueba

🎥 @CinemaParadisooo
👍2
2025/07/09 20:57:43
Back to Top
HTML Embed Code: