This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️سوزان سانتاگ
ـــ دو گونه پیر شدن ــ ترجمۀ یوریک کریم مسیحی
ـــ زنها گزینۀ دیگری دارند. میتوانند به جای دلنشین بودن، عاقلتر شوند. میتوانند به جای یار و یاور بودن، تواناتر شوند. میتوانند به جای دلپذیر بودن، قویتر شوند. جاهطلب باشند، نه فقط برای خودشان در رابطه با مردها و بچهها، بلکه برای خودِ خودشان. میتوانند بهطور طبیعی پیر شوند بیآنکه موجبات شرمساری خود را فراهم کنند، و فعالانه در مقابل سنّتهای دستوپاگیرِ این جامعه به پا خیزند و دیگر سر خم نکنند. به جای این که سعی کنند تا حد امکان و به مدتی به طول عمر خود دخترخانم باقی بمانند و بعد با تن دادن به خفت و حقارت به زنانی میانسال تبدیل شوند، میتوانند خیلی زودتر زن بشوند ـــ و در سن بلوغ فعال باقی بمانند و سالهای سال از کار و فعالیت و جنسیّت خود لذت ببرند. زنها بایستی اجازه دهند چهرهشان سالهای زندگیشان را نشان بدهد. زنها بایستی حقیقت را بگویند ...
— Adèle Haenel in, House of Tolerance (2011)
🎥 @CinemaParadisooo
ـــ دو گونه پیر شدن ــ ترجمۀ یوریک کریم مسیحی
ـــ زنها گزینۀ دیگری دارند. میتوانند به جای دلنشین بودن، عاقلتر شوند. میتوانند به جای یار و یاور بودن، تواناتر شوند. میتوانند به جای دلپذیر بودن، قویتر شوند. جاهطلب باشند، نه فقط برای خودشان در رابطه با مردها و بچهها، بلکه برای خودِ خودشان. میتوانند بهطور طبیعی پیر شوند بیآنکه موجبات شرمساری خود را فراهم کنند، و فعالانه در مقابل سنّتهای دستوپاگیرِ این جامعه به پا خیزند و دیگر سر خم نکنند. به جای این که سعی کنند تا حد امکان و به مدتی به طول عمر خود دخترخانم باقی بمانند و بعد با تن دادن به خفت و حقارت به زنانی میانسال تبدیل شوند، میتوانند خیلی زودتر زن بشوند ـــ و در سن بلوغ فعال باقی بمانند و سالهای سال از کار و فعالیت و جنسیّت خود لذت ببرند. زنها بایستی اجازه دهند چهرهشان سالهای زندگیشان را نشان بدهد. زنها بایستی حقیقت را بگویند ...
— Adèle Haenel in, House of Tolerance (2011)
🎥 @CinemaParadisooo
▪️برنارد لوییس
ـــ بخشی از کتاب «یادداشت قرن» ــ ترجمه کاوه اکبری ــ فصلنامه فرهنگبان ــ شماره دوم
ـــ یک سال مانده به انقلاب ١٣۵٧، بار دیگر شاه را در قصرش ملاقات کردم. میز کارش در انتهای اتاق مطالعهای بس بزرگ قرار داشت. گمان کنم به تقلید از موسولینی میخواست مراجعان را وادارد تا برای رسیدن به میز پادشاه تمام طول اتاق را طی کنند. وارد که شدم، نخستین چیزی که گفت این بود: "چرا مدام به من حمله میکنند؟"هیچ نمیدانستم از چه حرف میزند. با احترام پرسیدم: "چه کسانی اعلی حضرت؟" و او اسامی را ردیف کرد: "نیویورک تایمز، واشنگتن پست، تایمز لندن، منچستر گاردین، لوموند. شماها متوجه نیستید من بهترین دوستی هستم که در منطقه دارید؟ این همه انتقاد برای چیست؟" من که شیطنتم گل کرده بود گفتم: "خب، اعلی حضرت، باید به یاد داشته باشید که سیاست خارجی غرب مبتنی بر اصول مارکسیستی است." حسابی تعجب کرد. ادامه دادم: "کارل نه، منظورم گروچو مارکس است. فیلمهای برادران مارکس را دیدهاید؟" گفت: "بله. البته." گفتم: "آنجایی را به خاطر دارید که گروچو میگوید نمیخواهم عضو هیچ باشگاهی باشم که مرا به عضویت میپذیرد؟ یکی از اصول سیاست خارجی غرب همین است که ما نگران دوستیِ دولتهایی نیستیم که به دنبال دوستی با ما هستند. علاقۀ ما را فقط دشمنانمان جلب میکنند."
🎥 @CinemaParadisooo
🎥 @CinemaParadisooo
▪️برنارد لوییس
ـــ بخشی از کتاب «یادداشت قرن» ــ ترجمه کاوه اکبری ــ فصلنامه فرهنگبان ــ شماره دوم
ـــ یک سال مانده به انقلاب ١٣۵٧، بار دیگر شاه را در قصرش ملاقات کردم. میز کارش در انتهای اتاق مطالعهای بس بزرگ قرار داشت. گمان کنم به تقلید از موسولینی میخواست مراجعان را وادارد تا برای رسیدن به میز پادشاه تمام طول اتاق را طی کنند. وارد که شدم، نخستین چیزی که گفت این بود: "چرا مدام به من حمله میکنند؟"هیچ نمیدانستم از چه حرف میزند. با احترام پرسیدم: "چه کسانی اعلی حضرت؟" و او اسامی را ردیف کرد: "نیویورک تایمز، واشنگتن پست، تایمز لندن، منچستر گاردین، لوموند. شماها متوجه نیستید من بهترین دوستی هستم که در منطقه دارید؟ این همه انتقاد برای چیست؟" من که شیطنتم گل کرده بود گفتم: "خب، اعلی حضرت، باید به یاد داشته باشید که سیاست خارجی غرب مبتنی بر اصول مارکسیستی است." حسابی تعجب کرد. ادامه دادم: "کارل نه، منظورم گروچو مارکس است. فیلمهای برادران مارکس را دیدهاید؟" گفت: "بله. البته." گفتم: "آنجایی را به خاطر دارید که گروچو میگوید نمیخواهم عضو هیچ باشگاهی باشم که مرا به عضویت میپذیرد؟ یکی از اصول سیاست خارجی غرب همین است که ما نگران دوستیِ دولتهایی نیستیم که به دنبال دوستی با ما هستند. علاقۀ ما را فقط دشمنانمان جلب میکنند."
🎥 @CinemaParadisooo
🎥 @CinemaParadisooo
▪️آلبر کامو
ـــ نامه به ماریا کاسارس
ـــ تنها کاری که دارم تخیل کردن توست.
سعی میکنم خوب انجامش دهم، همین...
▫️What's the Time in Your World? (2014)
▫️Dir. Safi Yazdanian
🎥 @CinemaParadisooo
ـــ نامه به ماریا کاسارس
ـــ تنها کاری که دارم تخیل کردن توست.
سعی میکنم خوب انجامش دهم، همین...
▫️What's the Time in Your World? (2014)
▫️Dir. Safi Yazdanian
🎥 @CinemaParadisooo
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
▪️راینر ماریا ریلکه
ـــ دفترهای مالده لائوریس بریگه ــ ترجمه مهدی غبرائی
ـــ همیشه آخرین امیدم پنجره بود. خیال میکردم هنوز بیرون از آنجا، چه بسا چیزی باشد که حتی حالا، حتی در این تنگدستی ناگهانی دمِ مرگ، مال من است. اما نگاهم به آنجا افتاده و نیفتاده آرزو میکردم که کاش جلو پنجره کور و همچون دیواری مسدود بود. چون حالا میدانستم که آن بیرون هم همهچیز بیاعتنا جریان دارد، و آنجا هم چیزی نیست جز تنهایی من. آن تنهایی که خودم به سرم آوردم، و قلبم دیگر تناسبی با عظمت آن نداشت. آدمهایی که روزی ترکشان کرده بودم به ذهنم میآمدند و من نمیدانستم که چطور میتوان کسی را ترک کرد.
— Windows
🎥 @CinemaParadisooo
ـــ دفترهای مالده لائوریس بریگه ــ ترجمه مهدی غبرائی
ـــ همیشه آخرین امیدم پنجره بود. خیال میکردم هنوز بیرون از آنجا، چه بسا چیزی باشد که حتی حالا، حتی در این تنگدستی ناگهانی دمِ مرگ، مال من است. اما نگاهم به آنجا افتاده و نیفتاده آرزو میکردم که کاش جلو پنجره کور و همچون دیواری مسدود بود. چون حالا میدانستم که آن بیرون هم همهچیز بیاعتنا جریان دارد، و آنجا هم چیزی نیست جز تنهایی من. آن تنهایی که خودم به سرم آوردم، و قلبم دیگر تناسبی با عظمت آن نداشت. آدمهایی که روزی ترکشان کرده بودم به ذهنم میآمدند و من نمیدانستم که چطور میتوان کسی را ترک کرد.
— Windows
🎥 @CinemaParadisooo
▪️سارا کوزلف
ـــ مجموعۀ «کینو آگورا» | زندگی مولف ــ ترجمه روبرت صافاریان
ـــ دانشگاهیان سخت می توانستند تناقض شخص جان فورد را که حوصله مصاحبه کننده نداشت و با آنها بداخلاقی میکرد با فیلمهای انسانیاش درک کنند. جرالد پری از فورد نقل میکند:«من از تحلیل متنفرم. از ارزشگذاریهایی که دیگران به خودشان اجازه میدهند بکنند.
فورد اعلام میکرد: من یک روستاییام و افتخار میکنم که یک روستایی باقی بمانم.»
شاید فورد در ژست یک روستایی ظاهر میشود اما مسلما تخته پارهای نبود که در مانیومنت ولی بیاراده به این سو و آن سو کشیده شود... دارسی اوبراین که فورد را میشناخت شخصیت او را چنین جمعبندی میکند: «پیر احساساتی سنگدل نابغۀ مادربهخطایی که خوب میدانست چه کار دارد میکند، همیشه خوب میدانست چه کار دارد میکند، پنجاه سال تمام.»
🎥 @CinemaParadisooo
ـــ مجموعۀ «کینو آگورا» | زندگی مولف ــ ترجمه روبرت صافاریان
ـــ دانشگاهیان سخت می توانستند تناقض شخص جان فورد را که حوصله مصاحبه کننده نداشت و با آنها بداخلاقی میکرد با فیلمهای انسانیاش درک کنند. جرالد پری از فورد نقل میکند:«من از تحلیل متنفرم. از ارزشگذاریهایی که دیگران به خودشان اجازه میدهند بکنند.
فورد اعلام میکرد: من یک روستاییام و افتخار میکنم که یک روستایی باقی بمانم.»
شاید فورد در ژست یک روستایی ظاهر میشود اما مسلما تخته پارهای نبود که در مانیومنت ولی بیاراده به این سو و آن سو کشیده شود... دارسی اوبراین که فورد را میشناخت شخصیت او را چنین جمعبندی میکند: «پیر احساساتی سنگدل نابغۀ مادربهخطایی که خوب میدانست چه کار دارد میکند، همیشه خوب میدانست چه کار دارد میکند، پنجاه سال تمام.»
🎥 @CinemaParadisooo
▪️لیِف تالستوی
ـــ هنر در جامعه ما، تا آن حد تباه شده است که هنر بد، نه تنها هنر خوب بهشمار میرود، بلکه مفهوم خود هنر نیز از میان رفته است؛ از اینرو برای آنکه سخن از هنر جامعه خود گوییم پیش از همه لازم است که هنر حقیقی را از تقلبات هنری جدا کنیم. علامتی که هنر واقعی را از تقلبات هنری تفکیک میکند این شاخص تردیدناپذیر است: مسری بودن هنر. اگر انسانی هنگام خواندن، دیدن و شنیدن اثر انسان دیگر، بیآنکه فعالیتی از جانب خود بهخرج دهد و بیآنکه تغییری در نظرگاه و وضع فکری خویش پدید آورد، حالت روحی خاصی را دریابد که او را با سازنده اثر هنری و افراد دیگری که مانند او هنر را دریافتهاند متحد سازد، موضوعی که چنین حالتی را بهوجود میآورد، موضوع هنر است. مهم نیست که موضوعی تا چه اندازه شاعرانه و تا چه حد بهظاهر واقعی و تا چه میزان موثر و سرگرمکننده است، اگر این موضوع آن احساس مسرتی را که از همه احساسهای دیگر جداست در انسان برنینگیزد، اگر آن اتحاد روحی با انسان دیگر (سازنده اثر) و انسانهای دیگر (شنوندگان یا تماشاگران) که اثر هنری را ادراک میکنند ــ بهوجود نیاورد، این موضوع، موضوع هنر نیست.
🎥 @CinemaParadisooo
ـــ هنر در جامعه ما، تا آن حد تباه شده است که هنر بد، نه تنها هنر خوب بهشمار میرود، بلکه مفهوم خود هنر نیز از میان رفته است؛ از اینرو برای آنکه سخن از هنر جامعه خود گوییم پیش از همه لازم است که هنر حقیقی را از تقلبات هنری جدا کنیم. علامتی که هنر واقعی را از تقلبات هنری تفکیک میکند این شاخص تردیدناپذیر است: مسری بودن هنر. اگر انسانی هنگام خواندن، دیدن و شنیدن اثر انسان دیگر، بیآنکه فعالیتی از جانب خود بهخرج دهد و بیآنکه تغییری در نظرگاه و وضع فکری خویش پدید آورد، حالت روحی خاصی را دریابد که او را با سازنده اثر هنری و افراد دیگری که مانند او هنر را دریافتهاند متحد سازد، موضوعی که چنین حالتی را بهوجود میآورد، موضوع هنر است. مهم نیست که موضوعی تا چه اندازه شاعرانه و تا چه حد بهظاهر واقعی و تا چه میزان موثر و سرگرمکننده است، اگر این موضوع آن احساس مسرتی را که از همه احساسهای دیگر جداست در انسان برنینگیزد، اگر آن اتحاد روحی با انسان دیگر (سازنده اثر) و انسانهای دیگر (شنوندگان یا تماشاگران) که اثر هنری را ادراک میکنند ــ بهوجود نیاورد، این موضوع، موضوع هنر نیست.
🎥 @CinemaParadisooo
▪️ژان-لوک گدار
ـــ شاید این حرف درست باشد که همه فیلمهای او بدند اما به هر حال فاسبیندر بزرگترین کارگردانِ آلمان است. او وقتی در آلمان فیلم میساخت که آلمان نیازمند سینمایی بود تا تاریخ خودش را دوباره کندوکاو کند. تنها کسی که میتواند قابل مقایسه با او باشد روسلینی است چون حتی موج نوی فرانسه هم موفق نشد از تاریخ فرانسه بعد از جنگ چیزی بسازد که فاسبیندر از تاریخ آلمان ساخت.
🎥 @CinemaParadisooo
ـــ شاید این حرف درست باشد که همه فیلمهای او بدند اما به هر حال فاسبیندر بزرگترین کارگردانِ آلمان است. او وقتی در آلمان فیلم میساخت که آلمان نیازمند سینمایی بود تا تاریخ خودش را دوباره کندوکاو کند. تنها کسی که میتواند قابل مقایسه با او باشد روسلینی است چون حتی موج نوی فرانسه هم موفق نشد از تاریخ فرانسه بعد از جنگ چیزی بسازد که فاسبیندر از تاریخ آلمان ساخت.
🎥 @CinemaParadisooo
▪️راینر ورنر فاسبیندر
ـــ بایسته است که فیلمها، سرانجام، فیلمبودن را به کناری نهاده و از رویا ماندن دست بردارند؛ باید زنده شوند و واقعیت یابند تا شخص از خود بپرسد: من کیستم؟ زندگی چیست؟
🎥 @CinemaParadisooo
ـــ بایسته است که فیلمها، سرانجام، فیلمبودن را به کناری نهاده و از رویا ماندن دست بردارند؛ باید زنده شوند و واقعیت یابند تا شخص از خود بپرسد: من کیستم؟ زندگی چیست؟
🎥 @CinemaParadisooo
▪️مارینا تسوِتایوا
ـــ آخرین اغواگری زمین ــ پناه بردن به هنر، شعر و کلمه ــ ترجمه الهام شوشتریزاده
ـــ آدمها در تو دنبال کسی میگردند که خودت دیگر نمیشناسیاش. دل به آن «تو»یی میبازند که خودت دیگر از او دل کندهای. به آن «تو»یی تکیه میکنند که خودت دیگر در آن نمیگنجی. شاعر و فیلسوف گوتهمنشِ روس ما، ویاچسلاوایوانف که اکنون در پادوای ایتالیا زندگی میکند، وقتی سطرهای نغزِ زیر را نوشت، مقصودش همین بود:
• آنکه نامش را در شیپور میدمی
نامی دیگر بر خود نهاده.
آنکه امروز دل بدو باختهای
از دلبرانگی باز ایستاده.
مسئله مسئلۀ سنوسال نیست. همۀ ما تغییر میکنیم. مسئله جایگزینی چیزی با چیز دیگر است، گسترش افق دید، دیدنِ فضاهایی که پیشتر از نظر پنهان بودند. مسئله شمارِ دقایق است، بیکرانگیِ کارهایی که باید کرد، مهابتِ قدرتِ کلمبوارِ آدمی. توبرۀ روی دوشش که سنگینتر و سنگینتر میشود. جاده که مدام و بیوقفه به پیش میرود. سایههایی که کشیدهتر میشوند. نه پای رفتنت سست میشود و نه راه را نهایتی هست.
— Photo by Abbas Kiarostami
🎥 @CinemaParadisooo
ـــ آخرین اغواگری زمین ــ پناه بردن به هنر، شعر و کلمه ــ ترجمه الهام شوشتریزاده
ـــ آدمها در تو دنبال کسی میگردند که خودت دیگر نمیشناسیاش. دل به آن «تو»یی میبازند که خودت دیگر از او دل کندهای. به آن «تو»یی تکیه میکنند که خودت دیگر در آن نمیگنجی. شاعر و فیلسوف گوتهمنشِ روس ما، ویاچسلاوایوانف که اکنون در پادوای ایتالیا زندگی میکند، وقتی سطرهای نغزِ زیر را نوشت، مقصودش همین بود:
• آنکه نامش را در شیپور میدمی
نامی دیگر بر خود نهاده.
آنکه امروز دل بدو باختهای
از دلبرانگی باز ایستاده.
مسئله مسئلۀ سنوسال نیست. همۀ ما تغییر میکنیم. مسئله جایگزینی چیزی با چیز دیگر است، گسترش افق دید، دیدنِ فضاهایی که پیشتر از نظر پنهان بودند. مسئله شمارِ دقایق است، بیکرانگیِ کارهایی که باید کرد، مهابتِ قدرتِ کلمبوارِ آدمی. توبرۀ روی دوشش که سنگینتر و سنگینتر میشود. جاده که مدام و بیوقفه به پیش میرود. سایههایی که کشیدهتر میشوند. نه پای رفتنت سست میشود و نه راه را نهایتی هست.
— Photo by Abbas Kiarostami
🎥 @CinemaParadisooo
▪️جاناتان رزنبام
ـــ شماری از بنیانهای سینمای نوین ایران (٢٠٠٢) ــ ترجمه مهدی جمشیدی
ـــ در سفری که به ایران داشتم ــ به عنوان عضو هیأت داوران جشنواره فیلم فجر سال ١٣٧٩ در تهران ــ با همان سؤال تکراری که خیلی از ایرانیها از من میپرسند، مواجه شدم: «چرا شما آمریکاییها [یا غربیها] از فیلمهای ایرانی خوشتان میآید؟» و پس از شنیدن پاسخ «نه، همیشه» سؤال دوم را میپرسند: «آیا به این دلیل نیست که فیلمسازان ایرانی مردم ایران را در فیلمها فقیر نشان میدهند و این تصویر، همان ایرانی است که آمریکاییها ترجیح میدهند؟»…
«درست است که فیلمهای هنری ایرانی مردم را فقیر نشان میدهند. ولی فیلمهای تجاری آمریکایی نیز تمایل دارند مردم را بسیار ثروتمند به تصویر بکشند و اگر شما فکر میکنید که این فیلمها تصویری واقعی از شیوۀ زندگی ما آمریکاییها ارائه میدهند به اندازۀ ما سخت در اشتباهید.»…
من و مهرناز سعیدوفا منتقد ایرانی مقیم شیکاگو اخیراً کتابی را دربارۀ کیارستمی کار کردهایم که در آن اشتیاق کنونی به فیلمسازی در ایران را با اشتیاق سیاهان جوان و فقیر آمریکایی به بسکتبال مقایسه کردهایم.
🎥 @CinemaParadisooo
ـــ شماری از بنیانهای سینمای نوین ایران (٢٠٠٢) ــ ترجمه مهدی جمشیدی
ـــ در سفری که به ایران داشتم ــ به عنوان عضو هیأت داوران جشنواره فیلم فجر سال ١٣٧٩ در تهران ــ با همان سؤال تکراری که خیلی از ایرانیها از من میپرسند، مواجه شدم: «چرا شما آمریکاییها [یا غربیها] از فیلمهای ایرانی خوشتان میآید؟» و پس از شنیدن پاسخ «نه، همیشه» سؤال دوم را میپرسند: «آیا به این دلیل نیست که فیلمسازان ایرانی مردم ایران را در فیلمها فقیر نشان میدهند و این تصویر، همان ایرانی است که آمریکاییها ترجیح میدهند؟»…
«درست است که فیلمهای هنری ایرانی مردم را فقیر نشان میدهند. ولی فیلمهای تجاری آمریکایی نیز تمایل دارند مردم را بسیار ثروتمند به تصویر بکشند و اگر شما فکر میکنید که این فیلمها تصویری واقعی از شیوۀ زندگی ما آمریکاییها ارائه میدهند به اندازۀ ما سخت در اشتباهید.»…
من و مهرناز سعیدوفا منتقد ایرانی مقیم شیکاگو اخیراً کتابی را دربارۀ کیارستمی کار کردهایم که در آن اشتیاق کنونی به فیلمسازی در ایران را با اشتیاق سیاهان جوان و فقیر آمریکایی به بسکتبال مقایسه کردهایم.
🎥 @CinemaParadisooo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️پابلو پیکاسو
ـــ در میان گناهان بسیاری که من به انجام دادنشان متهم شدهام هیچکدام بیپایهتر از این نبوده گفته شده من روحی پژوهشگر، به مثابه هدف اصلی کار خود، دارم. زمانی که من نقاشی میکنم هدفم صرفاً نشان دادن چیزی است که پیدا کردهام، نه چیزی که در جستوجویش بودهام. در هنر قصد و نیت کافی نیست، به قول ما اسپانیاییها، عشق را باید در عمل ثابت کرد نه با دلیل و علت. آنچه یک نفر در عمل انجام داده حساب است نه آنچه که قصد انجامش را داشته است.
همه میدانیم که هنر حقیقت نیست. هنر دروغی است که به ما اجازه میدهد تا {به کمک آن} حقیقت را درک کنیم. این را لااقل خود حقیقت به ما ثابت کرده است. هنرمند باید شیوهای برای چگونه متقاعد کردن دیگران با حقیقت دروغین خود بداند. اگر او در کارش فقط نشان بدهد که برای شکلدادن به دروغهایش به دنبال راه و روشی جستوجو و تحقیق کرده {و هنوز به جایی نرسیده} است به جایی نخواهد رسید.
— Evolution of Picasso’s Iconic Self-Portraits From Age 15 to 90
🎥 @CinemaParadisooo
ـــ در میان گناهان بسیاری که من به انجام دادنشان متهم شدهام هیچکدام بیپایهتر از این نبوده گفته شده من روحی پژوهشگر، به مثابه هدف اصلی کار خود، دارم. زمانی که من نقاشی میکنم هدفم صرفاً نشان دادن چیزی است که پیدا کردهام، نه چیزی که در جستوجویش بودهام. در هنر قصد و نیت کافی نیست، به قول ما اسپانیاییها، عشق را باید در عمل ثابت کرد نه با دلیل و علت. آنچه یک نفر در عمل انجام داده حساب است نه آنچه که قصد انجامش را داشته است.
همه میدانیم که هنر حقیقت نیست. هنر دروغی است که به ما اجازه میدهد تا {به کمک آن} حقیقت را درک کنیم. این را لااقل خود حقیقت به ما ثابت کرده است. هنرمند باید شیوهای برای چگونه متقاعد کردن دیگران با حقیقت دروغین خود بداند. اگر او در کارش فقط نشان بدهد که برای شکلدادن به دروغهایش به دنبال راه و روشی جستوجو و تحقیق کرده {و هنوز به جایی نرسیده} است به جایی نخواهد رسید.
— Evolution of Picasso’s Iconic Self-Portraits From Age 15 to 90
🎥 @CinemaParadisooo
▪️آندراس بالینت کواچ
ـــ ملودرامهای کلاسیک صرفاً از طریق بازنمایی عواطف است که میتوانند واکنشی عاطفی را در بیینده برانگیزند. اما ملودرامهای مدرن با افراط در سرباززدن از بازنمایی عواطف است که مخاطب را در وضعیتهای عاطفی قرار میدهند؛ و به همین دلیل است که عاطفۀ برانگیخته شده توسط ملودرامهای مدرن، همواره، با شکلی از اضطراب همراه است.
— 10 Films That Are The Definition Of Melodrama — Taste of Cinema
1. Imitation of Life (1959)
2. City Lights (1931)
3. The Umbrellas of Cherbourg (1964)
4. Far From Heaven (2002)
5. Autumn Sonata (1978)
6. Talk to Her (2002)
7. Breaking the Waves (1996)
8. Medea (1969)
9. The Bitter Tears of Petra von Kant (1972)
10. The Enigma of Kaspar Hauser (1974)
🎥 @CinemaParadisooo
ـــ ملودرامهای کلاسیک صرفاً از طریق بازنمایی عواطف است که میتوانند واکنشی عاطفی را در بیینده برانگیزند. اما ملودرامهای مدرن با افراط در سرباززدن از بازنمایی عواطف است که مخاطب را در وضعیتهای عاطفی قرار میدهند؛ و به همین دلیل است که عاطفۀ برانگیخته شده توسط ملودرامهای مدرن، همواره، با شکلی از اضطراب همراه است.
— 10 Films That Are The Definition Of Melodrama — Taste of Cinema
1. Imitation of Life (1959)
2. City Lights (1931)
3. The Umbrellas of Cherbourg (1964)
4. Far From Heaven (2002)
5. Autumn Sonata (1978)
6. Talk to Her (2002)
7. Breaking the Waves (1996)
8. Medea (1969)
9. The Bitter Tears of Petra von Kant (1972)
10. The Enigma of Kaspar Hauser (1974)
🎥 @CinemaParadisooo
▪️فرانسوا تروفو
ـــ یادداشتهای فارنهایت ۴۵١ ــ ترجمه پرویز دوایی
ـــ موقعی که فیلم میسازیم، یا کتاب مینویسیم، موجوداتی غیرعادی هستیم که آدمهای عادی را مطرح میکنیم. گاهی دیوانگیهای ما را میپذیرند و گاهی نفی میکنند. از وقتی این موضوع را فهمیدهام دیگر این مساله، که آیا فلان فیلمم موفق خواهد شد، یا شکست خواهد خورد، جنبۀ نگرانکنندهاش را برایم از دست داده است. من محال است ترسی را که موقع ساختن ۴۰۰ ضربه داشتم دوباره احساس کنم.
🎥 @CinemaParadisooo
ـــ یادداشتهای فارنهایت ۴۵١ ــ ترجمه پرویز دوایی
ـــ موقعی که فیلم میسازیم، یا کتاب مینویسیم، موجوداتی غیرعادی هستیم که آدمهای عادی را مطرح میکنیم. گاهی دیوانگیهای ما را میپذیرند و گاهی نفی میکنند. از وقتی این موضوع را فهمیدهام دیگر این مساله، که آیا فلان فیلمم موفق خواهد شد، یا شکست خواهد خورد، جنبۀ نگرانکنندهاش را برایم از دست داده است. من محال است ترسی را که موقع ساختن ۴۰۰ ضربه داشتم دوباره احساس کنم.
🎥 @CinemaParadisooo
▪️آندری تارکوفسکی
ـــ دفتر خاطرات ــ ١٩٧٢ ــ ترجمه صالح نجفی
ـــ البته صنعتِ فیلمِ ما در حال حاضر در بدترین وضعیت ممکن به سر میبرد. دولت فقط به این علت که پولِ پروژههای سینمایی را میپردازد به خود اجازه میدهد با افکار و عقاید نو با خشونت رفتار کند و در باتلاقِ کاسهلیسیهای بیمحتوا فرو رود.
مقامات عالیرتبۀی نظام که قطاری از القاب و امتیازت را یدک میکشند اما قادر نیستند دو کلمه را به شکلی معنادار کنار هم قرار دهند دخلِ سینمای ما را آوردهاند؛ اینجا و آنجا در میان ویرانهها میتوان پوستۀ سازههایی را دید که ریزهریزه میسوزد و دود میشود و هوا میرود. تازگی تاریخ سینمای قبل از جنگ ایتالیا را تورق میکردم. وای، خدایا، مرا به یاد سرگذشت سینمای شوروی میاندازد. تا امروز هرگز در چنین ذلتی نبودهایم. وای بر ما.
🎥 @CinemaParadisooo
ـــ دفتر خاطرات ــ ١٩٧٢ ــ ترجمه صالح نجفی
ـــ البته صنعتِ فیلمِ ما در حال حاضر در بدترین وضعیت ممکن به سر میبرد. دولت فقط به این علت که پولِ پروژههای سینمایی را میپردازد به خود اجازه میدهد با افکار و عقاید نو با خشونت رفتار کند و در باتلاقِ کاسهلیسیهای بیمحتوا فرو رود.
مقامات عالیرتبۀی نظام که قطاری از القاب و امتیازت را یدک میکشند اما قادر نیستند دو کلمه را به شکلی معنادار کنار هم قرار دهند دخلِ سینمای ما را آوردهاند؛ اینجا و آنجا در میان ویرانهها میتوان پوستۀ سازههایی را دید که ریزهریزه میسوزد و دود میشود و هوا میرود. تازگی تاریخ سینمای قبل از جنگ ایتالیا را تورق میکردم. وای، خدایا، مرا به یاد سرگذشت سینمای شوروی میاندازد. تا امروز هرگز در چنین ذلتی نبودهایم. وای بر ما.
🎥 @CinemaParadisooo
▪️ویلیام شکسپیر
ـــ تیمون آتنی ــ ترجمه احمد شاملو
ـــ طلا؟ طلای گرانبهایِ پرتلائلو؟
نه، اِی خدایان
من مریدی بیکاره نیستم
اندک مایهای از این طلا
سياه را سپيد میكند، زشت را زيبا، ناحق را حق میكند.
فرومايه را شريف، سالخورده را نوجوان، و بزدل را دلاور
ای خدايان اين چيست؟
شگفتا كه اين طلا
خدمتگزاران و كاهنان شما را، از كنارتان دور میكند
و بالشِ دلاوران را، زير سر ايشان به كناری میافكند
طلا؟ طلای گرانبهایِ پرتلائلو؟
اين برده زرد،
اديانی به هم میريسد و پنبه میكند [دینها به هم میبافد و میشکافد]
لعنتشدگان را آمرزش میبخشد
جذاميانِ كريه را به تختِ پرستش و سرمایه بر مینشاند،
دزدان را مورد اعتماد قرار میدهد
و به سانِ برگزيدگانِ مسندنشين
قرينِ حُرمَت و عنوان و تحسينشان میكند
اين همان است، این همان است كه بيوهزنِ فرتوت را ديگر بار به خانه بَخت میفرستد
و زنی را که بسترِ بیماری و جراحات به چرک اندر نشستهاش تهوعبرانگیز است،
همچون روزهای بهاری، دلپذیر و خوشبو میکند
بيا، بیا اِی خاک لعنتزده
تو اِی روسپیِ پستِ بشريت
که در یکپارچگی ملتها خِلَل میافکنی
و تو اِی شاهکُشِ شیرین، و تو اِی پول!
جدایی افکن دلبند میان فرزند و پدر
تو اِی آلاینده سرخوشِ بسترِ پاکِ خدایِ زناشویی
تو اِی خدای دلاورِ جنگ
تو اِی دلداده جوان و شاداب، محبوب و سرشار از لطافتِ جاودانه
که شرم و آزَرمِ تو برفِ تقدیس شده دامانِ الهه شکار را آب میکند
تو اِی پروردگار پنهان
که ناممکنهای نزدیک را به هم جوش میدهی [به هم پیوند میدهی]
و برای برآورده کردن مقاصدِ خویش
به هر زبانی سخن میگویی
اِی که در هر دلی جایی داری،
به هوش باش که بردگانات سر به طغیان بر میدارند
با هنرِ خویش، آنان را به جانِ هم انداز
تا دَدمنِشان، امپراتوریِ جهان را از آنِ خود کنند.
▪️کارل مارکس
ـــ دستنوشتههای اقتصادی و فلسفی ۱۸۴۴ ــ ترجمه حسن مرتضوی
ـــ اگر پول زنجیریست که مرا به زندگی انسانی، جامعه را به من، من و طبیعت و آدمی را به یکدیگر پیوند میدهد، آیا زنجیرِ زنجیرها نیست؟ آیا پول نمیتواند تمامِ بندها را باز کند و از نو ببندد؟ بنابراین آیا پول عامل جهانشمول جدایی نیست؟ پول نمایندۀ راستین جدایی و نیز نمایندۀ راستین پیوندهاست ـــ قدرت (جهانشمول) الکتریکی-شیمیایی جامعه.
شکسپیر مشخصاً بر دو ویژگی پول تاکید میکند:
۱. پول الوهیتی مشهود است ـــ دگرگونی تمام ویژهگیهای انسانی و طبیعی به اضدادشان، بههمریختهگی و وارونهشدن تمام چیزها؛ پول ناممکن را ممکن میسازد.
۲. پول؛ روسپی معمولی و پااندازی عادی میانِ مردم و ملّتهاست. بههمریختهگی و وارونهشدن تمام ویژگیهای انسانی و طبیعی، اخوت ناممکنها و قدرت الهی پول ریشه در خصلت آن بهعنوان سرشت نوعی بیگانهساز آدمی دارد که با فروشِ خویش، خویشتن را بیگانه میسازد. پول توانایی از خود بیگانۀ نوع بشر است.
▫️Cabaret (1972)
▫️Dir. Bob Fosse
— Money Money – Song by Joel Grey and Liza Minnelli
🎥 @CinemaParadisooo
🎥 @CinemaParadisooo
▪️ویلیام شکسپیر
ـــ تیمون آتنی ــ ترجمه احمد شاملو
ـــ طلا؟ طلای گرانبهایِ پرتلائلو؟
نه، اِی خدایان
من مریدی بیکاره نیستم
اندک مایهای از این طلا
سياه را سپيد میكند، زشت را زيبا، ناحق را حق میكند.
فرومايه را شريف، سالخورده را نوجوان، و بزدل را دلاور
ای خدايان اين چيست؟
شگفتا كه اين طلا
خدمتگزاران و كاهنان شما را، از كنارتان دور میكند
و بالشِ دلاوران را، زير سر ايشان به كناری میافكند
طلا؟ طلای گرانبهایِ پرتلائلو؟
اين برده زرد،
اديانی به هم میريسد و پنبه میكند [دینها به هم میبافد و میشکافد]
لعنتشدگان را آمرزش میبخشد
جذاميانِ كريه را به تختِ پرستش و سرمایه بر مینشاند،
دزدان را مورد اعتماد قرار میدهد
و به سانِ برگزيدگانِ مسندنشين
قرينِ حُرمَت و عنوان و تحسينشان میكند
اين همان است، این همان است كه بيوهزنِ فرتوت را ديگر بار به خانه بَخت میفرستد
و زنی را که بسترِ بیماری و جراحات به چرک اندر نشستهاش تهوعبرانگیز است،
همچون روزهای بهاری، دلپذیر و خوشبو میکند
بيا، بیا اِی خاک لعنتزده
تو اِی روسپیِ پستِ بشريت
که در یکپارچگی ملتها خِلَل میافکنی
و تو اِی شاهکُشِ شیرین، و تو اِی پول!
جدایی افکن دلبند میان فرزند و پدر
تو اِی آلاینده سرخوشِ بسترِ پاکِ خدایِ زناشویی
تو اِی خدای دلاورِ جنگ
تو اِی دلداده جوان و شاداب، محبوب و سرشار از لطافتِ جاودانه
که شرم و آزَرمِ تو برفِ تقدیس شده دامانِ الهه شکار را آب میکند
تو اِی پروردگار پنهان
که ناممکنهای نزدیک را به هم جوش میدهی [به هم پیوند میدهی]
و برای برآورده کردن مقاصدِ خویش
به هر زبانی سخن میگویی
اِی که در هر دلی جایی داری،
به هوش باش که بردگانات سر به طغیان بر میدارند
با هنرِ خویش، آنان را به جانِ هم انداز
تا دَدمنِشان، امپراتوریِ جهان را از آنِ خود کنند.
▪️کارل مارکس
ـــ دستنوشتههای اقتصادی و فلسفی ۱۸۴۴ ــ ترجمه حسن مرتضوی
ـــ اگر پول زنجیریست که مرا به زندگی انسانی، جامعه را به من، من و طبیعت و آدمی را به یکدیگر پیوند میدهد، آیا زنجیرِ زنجیرها نیست؟ آیا پول نمیتواند تمامِ بندها را باز کند و از نو ببندد؟ بنابراین آیا پول عامل جهانشمول جدایی نیست؟ پول نمایندۀ راستین جدایی و نیز نمایندۀ راستین پیوندهاست ـــ قدرت (جهانشمول) الکتریکی-شیمیایی جامعه.
شکسپیر مشخصاً بر دو ویژگی پول تاکید میکند:
۱. پول الوهیتی مشهود است ـــ دگرگونی تمام ویژهگیهای انسانی و طبیعی به اضدادشان، بههمریختهگی و وارونهشدن تمام چیزها؛ پول ناممکن را ممکن میسازد.
۲. پول؛ روسپی معمولی و پااندازی عادی میانِ مردم و ملّتهاست. بههمریختهگی و وارونهشدن تمام ویژگیهای انسانی و طبیعی، اخوت ناممکنها و قدرت الهی پول ریشه در خصلت آن بهعنوان سرشت نوعی بیگانهساز آدمی دارد که با فروشِ خویش، خویشتن را بیگانه میسازد. پول توانایی از خود بیگانۀ نوع بشر است.
▫️Cabaret (1972)
▫️Dir. Bob Fosse
— Money Money – Song by Joel Grey and Liza Minnelli
🎥 @CinemaParadisooo
🎥 @CinemaParadisooo
Telegram
attach 📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️جیمز جویس
ـــ مردگان ــ ترجمه مهشید میرمعزی
ـــ روحش به منطقهای که لشگر عظیم مردگان در آنجا خانه دارند، نزدیک شد، به بیثباتی و بینظمی وجود آنان آگاه بود، اما قادر به گرفتنشان نبود، هویت خودش در دنیایی خاکستری و دور، از دست رفت؛ در تراکم خود دنیایی که ابتدا این مردگان را ساختند و در آن زندگی کردند، حل شد و از بین رفت.
دوباره برف باریدن گرفت، خوابآلود به دانههای برف نگریست که نقرهای و تیره و اریب به نور لامپ، میریخت. زمان سفر او به غرب، فرا رسیده بود...
برف روی صلیبهای کج و سنگهای گور، روی نیزههای در کوچک، روی خارهای پژمرده انباشته شده بود. روحش به آرامی ناپدید شد. ضمن اینکه در سکوت، صدای بارش برف را در کوچهباغ میشنید و برف به آهستگی، به سان رسیدن آخرین ساعت روح، روی تمام زندگان و مردگان میبارید.
▫️The Room Next Door (2024)
▫️Dir. Pedro Almodóvar
🎥 @CinemaParadisooo
ـــ مردگان ــ ترجمه مهشید میرمعزی
ـــ روحش به منطقهای که لشگر عظیم مردگان در آنجا خانه دارند، نزدیک شد، به بیثباتی و بینظمی وجود آنان آگاه بود، اما قادر به گرفتنشان نبود، هویت خودش در دنیایی خاکستری و دور، از دست رفت؛ در تراکم خود دنیایی که ابتدا این مردگان را ساختند و در آن زندگی کردند، حل شد و از بین رفت.
دوباره برف باریدن گرفت، خوابآلود به دانههای برف نگریست که نقرهای و تیره و اریب به نور لامپ، میریخت. زمان سفر او به غرب، فرا رسیده بود...
برف روی صلیبهای کج و سنگهای گور، روی نیزههای در کوچک، روی خارهای پژمرده انباشته شده بود. روحش به آرامی ناپدید شد. ضمن اینکه در سکوت، صدای بارش برف را در کوچهباغ میشنید و برف به آهستگی، به سان رسیدن آخرین ساعت روح، روی تمام زندگان و مردگان میبارید.
▫️The Room Next Door (2024)
▫️Dir. Pedro Almodóvar
🎥 @CinemaParadisooo
▪️جورجو آگامبن
ـــ وسایل بیهدف ــ ترجمه امید مهرگان، صالح نجفی
ـــ تاکنون هیچ عصری این همه تمایل نداشته در وضعی که همهچیز را تحملناشدنی مییابد با همهچیز بسازد و سر کند. همان مردمی که هر روز چیزهایی را میبلعند که اصلاً قابل خوردن نیست، هر بار که مجبور میشوند عقیده و نظر شخصیشان را دربارۀ مشکلی بر زبان آورند این کلمه ـــ یعنی تحملناپذیر ـــ را حاضر و آماده بر لبان خویش دارند. اما همین که در عمل خطر میکنند تا تعریفی از آن به دست دهند یگانه چیزی که در پایان تحملناپذیر مییابند این است که بدن انسانی شکنجه یا مثله شود، و به جز آن با هر چه بگویید میتوان سوخت و ساخت.
— Iconic Scream Queens of Cinema.
• Mikey Madison in Anora (2024)
• Janet Leigh in Psycho (1960)
• Isabelle Adjani in Possession (1981)
• Shelley Duvall in The Shining (1980)
• Toni Collette in Hereditary (2018)
• Jamie Lee Curtis in Halloween Ends (2022)
• Drew Barrymore in Scream (1996)
• Jenna Ortega in X (2022)
🎥 @CinemaParadisooo
ـــ وسایل بیهدف ــ ترجمه امید مهرگان، صالح نجفی
ـــ تاکنون هیچ عصری این همه تمایل نداشته در وضعی که همهچیز را تحملناشدنی مییابد با همهچیز بسازد و سر کند. همان مردمی که هر روز چیزهایی را میبلعند که اصلاً قابل خوردن نیست، هر بار که مجبور میشوند عقیده و نظر شخصیشان را دربارۀ مشکلی بر زبان آورند این کلمه ـــ یعنی تحملناپذیر ـــ را حاضر و آماده بر لبان خویش دارند. اما همین که در عمل خطر میکنند تا تعریفی از آن به دست دهند یگانه چیزی که در پایان تحملناپذیر مییابند این است که بدن انسانی شکنجه یا مثله شود، و به جز آن با هر چه بگویید میتوان سوخت و ساخت.
— Iconic Scream Queens of Cinema.
• Mikey Madison in Anora (2024)
• Janet Leigh in Psycho (1960)
• Isabelle Adjani in Possession (1981)
• Shelley Duvall in The Shining (1980)
• Toni Collette in Hereditary (2018)
• Jamie Lee Curtis in Halloween Ends (2022)
• Drew Barrymore in Scream (1996)
• Jenna Ortega in X (2022)
🎥 @CinemaParadisooo