Telegram Web Link
▪️لوئیس بونوئل
ـــ بونوئلی‌ها (مجموعه نوشته‌های سوررئالیستی لوئیس بونوئل) ــ ترجمه شیوا مقانلو

ـــ یک‌بار در حال خواندن کاغذی بودم که ناگهان فریاد بلندی را از سمت گنجه لباس‌ها شنیدم. پیژامه‌های درجه یک من، که تازه هم خریده بودمشان، با پرتاب خود به کف اتاق، دسته‌جمعی خودکشی کرده بودند. شوک من وقتی کامل شد که دریافتم درست در همان لحظه داشتم مطلبی می‌خواندم مربوط به آتش‌سوزی عظیمی در انبار بزرگ منسوجات، همان مغازه‌ای که آن‌ها را از آنجا خریده بودم. شعله‌ها، یغماگر، کاملا نابودش کرده بودند. آیا ممکن است پیژامه‌ها مرگ برادرانشان را خوانده، یا آن را حس کرده بودند؟ نمی‌دانم؛ اما حقیقت این است که عاطفه کیفیتی است مربوط به غیرجانداران.

— Carlos Saura’s 1960 photo of Luis Buñuel.

🎥 @CinemaParadisooo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️تئودور آدورنو

ـــ هنر جادویی است که هر گونه ادعای دروغِ حقیقت‌داشتن را کنار گذاشته است.



▫️Un chien andalou (1929)
— Dir. Luis Buñuel
▫️Pierrot le Fou (1965)
— Dir. Jean-Luc Godard

🎥 @CinemaParadisooo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️آدرین مارتین
ـــ کتاب شب مجازی ــ مقاله بلیت برای سواری: کلر دنی و سینمای بدن ــ ترجمه میلاد عزیزخانی، دانیال زین‌العابدینی ــ نشر رایبد

ـــ اساس سینمای دنی، پیکر است. او با بدن آغاز می‌کند، نه به مثابه فیگور یا هاله [همانند کاری که ریوت با کادربندی‌هایش از کل بدن انجام می‌دهد] بلکه به مثابه پوست؛ پوستی که اغلب عریان و عیان است. [گرگوار کولین در اتاق خوابش در آمریکا، به خانه برگرد و سوبور در مزاحم را به یاد بیاورید.] گوشت به مثابه یک چشم‌انداز است؛ چشم‌اندازی که فیلمبردار ماهر، آنیِه گدار، از محدودۀ بسیار نزدیک و گهگاه به شکل دستپاچه‌کننده‌ای بی‌پرده و صمیمی روی آن پن، کاوش فریم‌بندی و فوکوس مجدد می‌کند. دنی با نمای منحرف از عشق جان‌گرفته و از نفرت [و خفت و حتی قتل احتمالی]، تحسین بدوی خود را از بدنام هیچکاک ابراز کرده است. خود هیچکاک تصدیق کرد که با چشم دوربین خود به مثابه یک تماشاچی نامرئی اما نزدیک‌شونده، این انحراف را بیشتر بررسی کرده است؛ زیبایی و لذتی که دنی به خوبی با آن آشناست و هر چند بار بتواند آن را واکاوی می‌کند.

▫️U.S. Go Home (1994)
▫️Dir. Claire Denis

🎥 @CinemaParadisooo
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
▪️میشل لوگران

ـــ ملودی برایم مثل محبوبی بوده که همیشه به آن وفادار مانده‌ام...

در ذهنم تانگوهای زیباییست که بسیار ارزشمند‌تر از آثار واگنرند.


— Michel Legrand (French Composer) in Agnès Varda's "Cléo from 5 to 7" (1962)

🎥 @CinemaParadisooo
‍ ‍
▪️آندره برتون

ـــ ادبیاتْ غم‌انگیزترین راهی است که به هر چیزی ختم می‌شود.

ـــ اگر این حرف برتون را باور نمی‌کنید، حرف‌های دم مرگ نویسندگان را بشنوید و ببینید ترکیب بلانشوییِ «ادبیات و مرگ» چه نیروی جادویی و عظیمی دارد:

❍ جان کیتس، کمی پیش از مرگ، به دوستی که کنار تخت‌اش بود گفت: «لطفاً به سوی من تنفس نکن. نفس‌ات مثل بادی سرد به من می‌خورد.»

❍ اُسکار وایلد: «یا این کاغذدیواری دارد می‌رود یا من.»

❍ فرانسوا رابله، پس از اتمام آخرین مناسک، گفت: «چکمه‌هایم را برای آخرین سفر آستر کردند.» آخرین جمله‌اش هم این بود: «پرده‌ها را بکشید، کمدی تمام شد.»

❍ ایوان تورگنیف هم در بستر مرگ، به معشوقه‌ی خود، پولین ویاردو، گفت: «نزدیک‌تر بیا ... نزدیک‌تر. ساعت وداع رسیده است ... مثل یک تزار روس ... ملکه‌ی ملکه‌ها هم حاضر است. چه کارهای خوبی که نکرده است!»

❍ مولیر در حال مرگ فریاد زد: «ژرژ دندین، خودت خواستی!» دندین، شخصیت اصلی نمایشنامه‌های مولیر است.

❍ پسوآ در پایان عمر بینایی‌اش را از دست داده بود. زیر لب به پرستاری که از حضورش در اتاق مطمئن نبود، گفت: «عینک‌ام را بده!» بعد از دنیا رفت.

❍ آخرین کلمات بالزاک این بود: «دکتر بیانشون را بیاورید. او زندگی مرا نجات خواهد داد.» بالزاک حواس‌اش را از دست داده بود، بیانشون پزشک حاذقی در رمان "کمدی انسانی" او بود.

❍ والت ویتمن در پایان عمر زمین‌گیر شده بود. همواره این مشکل و سؤال مطرح بود که دوست دارد به سمت چپ بخوابد یا راست: «هیچ دوست ندارم بخوابم. ترجیح می‌دهم وقتی مردِ اسکلتی می‌آید، ایستاده یا نشسته باشم!»

❍ هنری جیمز گفت: «پس آن چیزِ والا این بود.»

❍ شاهدی گفته است لارنس استرن در آخرین لحظات زندگی گفت: «این‌جاست.» سپس گویی قصد رد کردن ضربه‌ای را دارد، دستش را بلند کرد.

❍ ویلیام باتلر ییتس: «کافی است.»

❍ آگوست استریندبرگ: «درست برعکس.»

❍ پوشکین: «نفس کشیدن برایم سخت است. چیزی فشارم می‌دهد.»

❍ گوگول: «یک نردبان. سریع یک نردبان بیاورید!»

❍ ویکتور هوگو به نوه‌هایش گفت: «نوری سیاه می‌بینم.» و سپس خطاب به نوه‌ی محبوبش: «خداحافظ جین.»

❍ گوستاو فلوبر: «بوواری پتیاره! من می‌میرم و تو زنده خواهی ماند!»

ـــ کتاب «در حیاط‌خلوت نویسندگان» ــ راینر اشمیتس ــ ترجمه مهشید میرمعزی

— Isabelle Huppert 'Madame Bovary' (1991) Claude Chabrol.

🎥 @CinemaParadisooo
🎥 @CinemaParadisooo
▪️اسلاوی ژیژک

ـــ تاريخ فلسفه، تاريخ كژفهمی بوده است؛ ارسطو افلاطون را نفهميد، دكارت ارسطو را، كانت دكارت را، هگل كانت را و غيره.



🎥 @CinemaParadisooo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️جین هکمن

ـــ برای بازیگری آموزش دیدم، نه برای ستاره شدن. من برای ایفای نقش‌ها آموزش دیدم، نه برای کنار آمدن با شهرت، وکلا و خبرنگاران.


▪️فرانسیس فورد کوپولا

ـــ جین هکمن بازیگری بزرگ، الهام‌بخش و باشکوه در کارش بود. من بابت از دست دادنش سوگوارم و به هنر و دستاوردهایش ادای احترام می‌کنم.


— RIP Gene Hackman (1930 — 2025)
▫️The Conversation (1974)
▫️Dir. Francis Ford Coppola

🎥 @CinemaParadisooo
▪️لوییس جانتی

ـــ لباس چارلیِ ولگرد، شاید مشهورترین لباس تاریخ سینما باشد.

لباس و گریمِ چارلی به گونۀ کاملی، القا کنندۀ آن آمیزۀ غرور و نابهنجاریست که از او شخصیتِ جهانیِ جذابی ساخته است. سبیل، کلاه لبه‌دارِ مخصوصش و عصایش؛ همه نشان از مردِ خوش‌پوش و مشکل‌پسندی دارند. به ویژه عصایش، آنگاه که چارلی با اعتماد به نفس و غرور، در برابرِ جهانی دشمنکام گام برمی دارد، حسی از خودبینیِ او را می‌رساند. ولی شلوارِ زانو انداخته‌اش، که سایز آن چند شماره از خودش بزرگتر است و به جای کمربند با یک تکه طناب بسته شده، کفش‌های بزرگتر از اندازه، کت به شدت تنگ ــ همگی حاکی از بینوایی و فقر چارلی‌اند.

این لباس نشانه‌ای از دیدگاه چاپلین به نوع بشر است: خودفریفته، خودبین، توخالی و دست آخر ــ به گونه‌ای رقت‌انگیز، آسیب‌پذیر.

🎥 @CinemaParadisooo
‍ ‍ ‍ ‍
▪️عباس کیارستمی
ـــ باغ بی‌برگی؛ یادنامه مهدی اخوان ثالث ــ مرتضی کاخی

ـــ اشکالاتی در باب اسباب و اثاثیه سفر داشت. قصد سفر به لندن داشت... به مسئول گمرک گفتم:

«این آقا، مهدی اخوان ثالث است. مواظبش باش. خیلی عزیز است.»

مسئول گمرک از من پرسید:

«کی؟ همین آدم؟»

گفتم:

«بله. همین آدم.»

به او نگاهی کرد، ولی انگار او را به‌جا نیاورد. به‌دادش رسیدم و گفتم:

«او شاعر است.»

اما باز هم افاقه نکرد. از پهلوی او که رد شدم، به او سلام کردم. با خضوع و تواضع روستایی، جواب سلام مرا داد. ظاهراً انتظار نداشت که کسی در چنین صحرای محشری او را بشناسد.

توی هواپیما، یک بار دیگر از کنارم رد شد. به مسافری که پهلویم نشسته بود. گفتم:

«این آقا، مهدی اخوان ثالث است.»

پرسید: «کیه؟»

گفتم: «شاعر است.»

سری تکان داد و تظاهر کرد که او را می‌شناسد؛ ولی نشناخته بود. چون پرسید:

«در تلویزیون کار می‌کند؟»

به نظرم آمد اگر بخواهی جزو مشاهیر باشی، باید صورتی آشنا داشته باشی، نه نامی آشنا.

در فرودگاه لندن، من و اخوان، هر دو پیاده شدیم. هر کدام می‌خواستیم به‌جایی دیگر برویم. لازم بود در سالن ترانزیت، مدتی منتظر پرواز بعدیمان باشیم. اخوان منتظر بود. توی یک صندلی فرو رفته بود. نگاهش می‌کردم. اصلاً به کسی نمی‌مانست که اولین بار است به‌خارج سفر می‌کند.

چهار ساعت انتظار را نمی‌شد نشست و دیدنی‌های «دیوتی‌فری شاپ» فرودگاه را ندید. مدل‌های جدید دوربین عکاسی و ساعت‌های مدرن و ... چون باز آمدم، شاعر پیر را آسوده دیدم؛ هنوز هم‌چنان ساکت. تکان نخورده بود. چه آرامشی داشت! چقدر چشم و دل سیر بود. چه تفاوت غریبی. دیدم هنوز مشغول همان «سیرِ بی‌دست‌وپا» است. با خودش است. در خودش است. غرق است. آرامش اخوان، مرا به یاد دوستی انداخت که چندی پیش، به لندن رفته بود و فروشگاه «هارودس» را از بالا تا پایین، با دقت دیده بود و وقتی از فروشگاه بیرون آمده بود، گفته بود:

«خیلی قشنگ بود. همه چیزهایی که این‌جا دیدم، قشنگ بود. ولی من چه خوشبختم که به‌هیچ‌کدامشان احتیاجی ندارم.»

این‌جا اخوان، مثل این‌که ندیده می‌دانست به چیزی احتیاج ندارد و بی‌نیاز است. یادم آمد که او گفته است «باغ بی‌برگی، که می‌گوید که زیبا نیست؟» این شعر، که اگر او همین یک شعر را گفته بود، باز هم شاعر بزرگی بود.

🎥 @CinemaParadisooo
🎥 @CinemaParadisooo
▪️ژیل دلوز
ـــ از مصاحبه آنتونیو نگری با ژیل دلوز درباره جایگاه سیاست.

ـــ پریمو لوی جایی توضیح می‌دهد ــ و این سخنش مرا بسیار تحت‌تاثیر قرار داد ــ که کمپ‌های آلمان نازی "ما را از اینکه انسان هستیم" شرمنده می‌کرد. او می‌گوید منظور این نیست که چنانکه بعضی معتقد هستند ما همه مسئول نازیسم هستیم بلکه نازیسم همه ما را لکه‌دار کرده است؛ حتی بازمانده‌های آن کمپ‌ها، دستکم برای اینکه زنده بمانند، مجبور بودند با آنها سازش کنند. این شرم‌آور است که انسان‌هایی هستند که نازیست می‌شوند؛ همچنین شرم اینکه نمی‌توانیم و نمی‌دانیم چگونه متوقفش کنیم؛ شرم سازش کردن با آن؛ همه این چیزهایی که پریمو لوی آن را «ناحیه خاکستری» می‌نامد وجود دارند؛ و حتی می‌توانیم در شرایط واقعا پیش‌پاافتاده نیز از انسان بودن خود شرم داشته باشیم: در برابر تخریب فاجعه‌بار اندیشه، در برابر سرگرمی، در برابر سخنرانی وزیر، در برابر شایعه پراکنی آدم‌های سرخوش. این یکی از محرک‌های فلسفه است و همین است که فلسفه را سرتاسر سیاسی می‌کند.

🎥 @CinemaParadisooo
▪️وودی آلن

ـــ دو چیز درباره آکادمی آزارم می‌دهد. اینکه آن‌ها سیاسی هستند و اهل معامله و مذاکره، و کل ایده این جایزه‌ها احمقانه است. من نمی‌توانم تسلیم قضاوت دیگران شوم، زیرا اگر زمانی که می‌گویند تو شایستۀ جایزه‌ای هستی آن‌ها را بپذیری، زمانی هم که می‌گویند شایسته نیستی باید قبولشان کنی. وقتی که مورد قضاوت آن‌ها قرار می‌گیری، خودت را در دستان آن‌ها قرار می‌دهی... همچنین کمدی در بین آن‌ها جایی ندارد و هیچ وقت نداشته است. در نتیجه هنرمندانی همچون مارکس، چاپلین و کیتِن هرگز اسکار نگرفته‌اند.

آن‌ها همیشه یکشنبه شب‌ها برگزارش می‌کنند. و همیشه ــ می‌توانید بررسی کنید ــ همزمان با یک بازی بسکتبال مهم است. و من طرفدار جدی بسکتبالم. در نتیجه لذت بزرگی است که به خانه بیایم، به رختخواب بروم و بسکتبال ببینم. و این دقیقا کاری است که من می‌کنم، تماشای بازی!

— Woody Allen as Chaplin by Irwin Penn, NY 1972.

🎥 @CinemaParadisooo
▪️ژان-لوک کدار
ـــ دربارۀ عدم حضورش در مراسم اعطای اسکار افتخاری به او

ـــ دلیل خاصی برای توضیح رفتارم نمی‌بینم. آکادمی دوست دارد کارهای این چنین انجام دهد، بگذارید هر کاری دوست دارند بکنند. مطمئنم آن‌هایی که در آکادمی نشسته‌اند و تصمیم می‌گیرند، فیلم‌های مرا ندیده‌اند و سینمای مرا نمی‌شناسند. در کنار عنوان جایزه لفظ شهردار و هیئت رئیسه قید شده است. آیا این به آن معناست که بعد از یک عمر فعالیت هنری آرنولد شوارتزنگر قرار است جایزه‌ام را به من اهدا کند؟

🎥 @CinemaParadisooo
▪️ساتیاجیت رای
ـــ در هنگام دریافت اسکار افتخاری در سال ۱۹۹۲

ـــ غرب خیلی خوب است، غرب همه‌چیز دارد، در غرب علم پیشرفته است، امکانات وسیع است، دموکراسی است. خلاصه همه‌چیز خوب است. در شرق اما هنوز دموکراسی نیست، رفاه نیست و خیلی چیزهای دیگر هم نیست اما در عوض یک چیز هست که در غرب نیست و شرق به خاطر این یک چیزش به همه‌چیز غرب می‌ارزد و آن حیرت کردن است! ما در شرق بلدیم نسبت به هر پدیدۀ کلی و جزئی حیرت نشان دهیم و از حیرت غرق لذت شویم و به کشف و شهود بپردازیم. اما غربی‌ها همه‌چیز را یا کشف کرده‌اند یا به هر ناشناخته‌ای چون موضوعی ساده که یک روز بالاخره آن را کشف می‌کنند نگاه می‌کنند!

— Satyajit Ray Received Honorary Oscar Award For Lifetime Achievement For Mastery of The Art of Motion Picture, 1992.

🎥 @CinemaParadisooo
▪️شان بیکر

ـــ سینماها، به ویژه سینماهای مستقل، در شرایط سختی قرار دارند. در دوران پاندمی، ۱۰۰۰ صفحۀ نمایش در آمریکا از دست رفت و ما همچنان به طور منظم آنها را از دست می‌دهیم. اگر این روند را معکوس نکنیم، بخشی حیاتی از فرهنگ‌مان را از دست خواهیم داد. این شعار مبارزه من است. فیلمسازان، به ساخت فیلم برای صفحه نمایش بزرگ ادامه دهید. من مطمئنم که خودم این کار را ادامه خواهم داد.

— ANORA’s Sean Baker is the first person in #Oscars  history to win 4 Academy Awards for the same film in one night.

• Best Picture
• Best Director
• Best Original Screenplay
• Best Editing

🎥 @CinemaParadisooo
▪️حسین ملایمی

ـــ ما این فیلم و جایزه ارزشمند را تقدیم می‌کنیم به تمام کسانی که همچنان در نبردهای درونی و بیرونی خود با شجاعت مبارزه می‌کنند و هیچ‌کس از آنها باخبر نیست، به ویژه هموطنان ایرانیمان که هنوز در رنج هستند.

— Best Animated Short Film: IN THE SHADOW OF THE CYPRESS (Hossein Molayemi, Shirin Sohani) #Oscars 

🎥 @CinemaParadisooo
▪️اورسن ولز


ـــ دوربین وسیله‌ای است خیلی فراتر از ابزاری برای ضبط تصویر، در واقع رسانه‌ای است که به واسطۀ آن پیام‌ها از دنیای دیگری به ما می‌رسند، دنیایی که مال ما نیست و ما را به دل رازی بزرگ می‌برد. و جادو از اینجا آغاز می‌شود.



🎥 @CinemaParadisooo
▪️کوبو آبه
ـــ آدم جعبه‌ای ــ ترجمه فردین توسلیان

• آدم‌هایی در ژاپن (از جمله راوی رمان) ترجیح می‌دهند به دور از هیاهوی جامعه، درون جعبۀ کارتن زندگی کنند...

ـــ مردم از تماشای اخبار قوت‌قلب می‌گیرند، زیرا با وجود اخبار فاجعه‌باری که می‌شنوند همچنان زنده و سالم‌اند. به گمانم هیچ خبری بزرگتر از خبر به پایان رسیدن دنیا نباشد. شکی نیست که همه مشتاق شنیدنش‌اند. با این خبر دیگر کسی لازم نیست دنیا را به‌تنهایی ترک کند. وقتی به آن روزها فکر می‌کنم به این نتیجه می‌رسم که علت اعتیادم همین بود. نمی‌خواستم این خبر جذاب را از دست بدهم. اما اخبار تا ابد ادامه دارد و هرگز به پایان نمی‌رسد. بنابراین هر خبری به این معناست که هنوز به پایان دنیا نرسیده‌ایم. کلیشه‌های پس از آن تنها توضیح واضحات است. دیشب بزرگترین بمباران شمال ویتنام در یک سال اخیر با بوئینگ‌های B-52 انجام شد. اما شما هنوز نفس می‌کشید. لوله‌کشی زیرزمین گاز منفجر شد و هشت نفر کشته و مجروح شدند اما شما صحیح و سالم‌اید.

▫️The Box Man (2024)
▫️Dir. Sogo Ishii

🎥 @CinemaParadisooo
▪️پیر پائولو پازولینی
ـــ از آخرین مصاحبه منتشر شده پازولینی، ساعاتی پیش از مرگ ــ ترجمه لیدا صدرالعلمایی

ـــ همه ما در خطریم... قدرت همان نظام آموزشی است که ما را به دو گروه آمر و مطیع تقسیم می‌کند. به همین علت است که همه ما چیزهای یکسانی می‌خواهیم و شبیه به هم رفتار می‌کنیم. من تمام اهرم‌هایی که در دست دارم را به کار می‌گیرم تا به هر آنچه می‌خواهم برسم. چرا می‌خواهم برسم؟ چون به من یاد داده‌اند که به دست آوردنش فضیلت است.

🎥 @CinemaParadisooo
Cahiers du Cinéma - Mars 2025.pdf
20.3 MB
▪️نشریه کایه‌‌ دو سینما ــ شمارهٔ ٨١٨ ــ مارس ٢٠٢۵

#️⃣ #Cahiersducinéma
🎥 @CinemaParadisooo
▪️پل تامس اندرسِن
ـــ نوارهای اندرسن؛ گفتگو جیمز بل با پل تامس اندرسن ــ ترجمۀ سوفیا مسافر

ـــ من مخالف تکنولوژی‌های جدید نیستم. سیستم‌های تازه را می‌پذیرم و دوست دارم از ابزار نوآمده استفاده کنم. اما با دورانداختن ابزارآلات قدیمی و یا تبدیل ‌کردنشان به آهن‌قراضه کنار نمی‌آیم. احمقانه است اگر فکر کنی نیازی به نگهداری از یک پروژکتور قدیمی نیست. هنوز باید آنها را تمیز نگه داشت و ازشان مراقبت کرد.

— Paul Thomas Anderson behind the scenes of MAGNOLIA, 1999.

🎥 @CinemaParadisooo
2025/07/07 16:37:27
Back to Top
HTML Embed Code: