.
💢 چرا همچنان رای نمی دهم؟
1⃣ زیرا مطابق چارت فوق تمام مقدرات مملکت ۳۳ سال است دست یک نفر است که بر او نظارتی نیست و تنها نهاد ناظر بر وی یعنی مجلس خبرگان نیز با نظارت استصوابی بی اثر شده است و از ما می خواهند که دنبال نخود سیاهی برویم و رای دهیم که تنها نخودی است کوچک در گوشه ی پایین سمت چپ این چارت.
2⃣ زیرا تنها گزینه ی مورد نظر، فرد ضعیفی چون "همتی" است که نه سابقه و قدرت روحانی را دارد و نه پایگاه اجتماعی خاتمی را و نه نفوذ حکومتی رفسنجانی را. وقتی آنها هر یک در پایان دوره ی ۸ ساله خود گفتند نگذاشتند کار کنم و من تنها یک تدارکاتچی بوده ام، دیگر همتی وضعش معلوم است که انگشت کوچک آنها هم نمی شود.
3⃣ زیرا اقتضای اصلاح طلبی و روشنفکری پرهیز از تقلید و محوریت تعقل است. ما قرار نیست تقلید از معممین را کنار بگذاریم و تقلید از مکلاها را پیشه کنیم. قرار نیست بزرگان اصلاحات و روشنفکری بجای شعور، شعر تحویلمان بدهند و پیروان بجای استدلال، استفتاء بخواهند. در همه ی این فراخوان ها دریغ از یک جو استدلال که چرا باید رای بدهیم؟
4⃣ اصلاحات متکی به نهادهای حکومتی مرد. زنده باد اصلاحات مبتنی بر کف جامعه.
@Cmorghgrom30
💢 چرا همچنان رای نمی دهم؟
1⃣ زیرا مطابق چارت فوق تمام مقدرات مملکت ۳۳ سال است دست یک نفر است که بر او نظارتی نیست و تنها نهاد ناظر بر وی یعنی مجلس خبرگان نیز با نظارت استصوابی بی اثر شده است و از ما می خواهند که دنبال نخود سیاهی برویم و رای دهیم که تنها نخودی است کوچک در گوشه ی پایین سمت چپ این چارت.
2⃣ زیرا تنها گزینه ی مورد نظر، فرد ضعیفی چون "همتی" است که نه سابقه و قدرت روحانی را دارد و نه پایگاه اجتماعی خاتمی را و نه نفوذ حکومتی رفسنجانی را. وقتی آنها هر یک در پایان دوره ی ۸ ساله خود گفتند نگذاشتند کار کنم و من تنها یک تدارکاتچی بوده ام، دیگر همتی وضعش معلوم است که انگشت کوچک آنها هم نمی شود.
3⃣ زیرا اقتضای اصلاح طلبی و روشنفکری پرهیز از تقلید و محوریت تعقل است. ما قرار نیست تقلید از معممین را کنار بگذاریم و تقلید از مکلاها را پیشه کنیم. قرار نیست بزرگان اصلاحات و روشنفکری بجای شعور، شعر تحویلمان بدهند و پیروان بجای استدلال، استفتاء بخواهند. در همه ی این فراخوان ها دریغ از یک جو استدلال که چرا باید رای بدهیم؟
4⃣ اصلاحات متکی به نهادهای حکومتی مرد. زنده باد اصلاحات مبتنی بر کف جامعه.
@Cmorghgrom30
.
💢 چیستی ۲۸ خرداد 💢
✅ ۴ بخش جامعه امروز ایران
۱- اصولگرایان: کسانی که نظام را قبول دارند، درستی عملکرد رهبری در این ۳۳ سال را قبول دارند و علت اشکال ها را نه رهبری که مخالفان وی میدانند.
۲- اصلاح طلبان حکومتی: کسانی که نظام را قبول دارند، ولی مشکلات عدیده ی جامعه را نتیجه ی تصمیمات رهبری میدانند و معتقدند میتوانند با شرکت در انتخابات نیم بند موجود و شراکت در نهادهای حکومتی، امور را اصلاح کنند.
۳- اصلاح طلبان ساختاری: کسانی که ساختار حاکم را قبول ندارند و آن را با جمهوریت و اسلامیت در تضاد میدانند. ولی حفظ نظام را به جهت بدتر نشدن شرائط، لازم میدانند و در عین حال خواستار اصلاحات اساسی در ساختار نظام فعلی هستند که در راس آنها حذف نظارت استصوابی و تشکیل مجلس خبرگان مستقل و شجاع برای پاسخگو کردن رهبر نظام است.
۴- براندازان: کسانی که این نظام را بعلت ابتنای آن بر رهبری مادام العمر و مطلقه و غیر پاسخگو، و نادیده گرفتن حقوق ملت قبول ندارند و معتقدند این نظام کلا باید سرنگون و رژیم سیاسی سکولار جایگزین شود.
✅ درصد و رفتار هر دسته تا دی ماه ۹۶
برآورد اینست که درصد هر یک از دسته های فوق از جمعیت کل ایران تا قبل از دولت دوم روحانی به قرار زیر بود که این برآورد از رفتار انتخاباتی مردم ایران در دوره های مختلف تا قبل از دی ماه ۹۶ بدست آمده است :
دسته ی اول ۱۵ درصد
دسته ی دوم ۱۵ درصد
دسته ی سوم ۴۰ درصد
دسته ی چهارم ۳۰ درصد
بدیهی است دسته ی اول همواره در انتخابات شرکت میکنند و به کاندیداهایی رای میدهند که نظر رهبری به نظر آنها نزدیکتر است.
دسته ی دوم هم همواره در انتخابات شرکت میکنند و میگردند تا از میان داوطلبان، اصلاح طلبانی که تایید شده اند را پیدا کنند و به آنها رای بدهند.
دسته ی چهارم هم که تکلیفشان معلوم است و از اول انقلاب تا کنون تقریبا در هیچ انتخاباتی شرکت نکرده اند.
در این میان دسته ی سوم باقی میمانند که همواره نقشی تعیین کننده در انتخابات داشته اند و خواهند داشت. بسیاری از این دسته تا دی ماه ۹۶ در انتخابات شرکت میکردند و رای سلبی میدادند (به کسی رای می دادند که بیشترین دوری را از نظرات رهبری داشته باشد) و یا رایشان سفید و باطله بود.
✅ درصد و رفتار دسته ها از دی ماه ۹۶
از دولت دوم روحانی زنجیره اتفاقاتی چون دی ماه ۹۶، شکست برجام، آبان ۹۸، سرنگون کردن هواپیمای اوکراینی و دیگر حوادثی از این دست، بخش بزرگی از دسته های دوم و سوم را به این نتیجه رساند که نهادهای انتخابی چون مجلس و دولت هیچکاره اند و همه چیز در دست رهبری و نهادهای انتصابی او است. غالبا نیز دریافتند که رای سفید و باطله فایده ای ندارد زیرا اولا صف انتخابات را شلوغ می کند و به نظام امکان تقلب را میدهد. ثانیا رهبری صرف رای دادن ولو سفید و باطله را طبق معمول گذشته به معنای تایید عملکرد خود تفسیر و تبلیغ خواهد کرد. بنا بر این برای این دسته در ۲۸ خرداد امسال گزینه ای جز تحریم انتخابات باقی نماند. بدیهی است برای این عده آمار اعلامی بی اعتبار است. از دید آنها حکومتی که در علن چنین بی آبرویی در حذف رقبا به جان میخرد، شکی نیست که در خفا هم در آرا دست ببرد. لذا بجای اینکه انتخابات فصل الخطاب باشد، در ایران تازه اول ماجراست. ولی با توجه به تحلیل مذکور با قاطعیت میتوان گفت آمار تحریمیها، به ضرر دسته های دوم و سوم، به بیش از ۶۰٪ رسیده است.
✳️ نتیجه
شک نیست که جامعه ی ایران به ۴ دسته ی فوق شکافته شده است. شکاف بین این گروه ها روز به روز در حال افزایش است. تجربه های گذشته نشان داده است هر گونه رشد مشارکت در انتخابات، به دسته ی اول اعتماد به نفس کاذبی می دهد و با غرور بیشتری به سرکوب و حرکات تفرقه افکنانه ی خود ادامه میدهند. این باعث می شود کینه و خشم بین گروه ها به چنان حدی ارتقا پیدا کند که در نهایت گروه های معترض را از هر گونه حرکت اعتراضی مدنی ناامید سازد و آنها را به سمت جنگ مسلحانه سوق دهد، اتفاقی که در سوریه و لیبی و دیگر نقاط روی داد. حرکت های اعتراضی مدنی چون تحریم انتخابات بهترین رویکرد برای جلوگیری از این فاجعه است. زیرا از یک طرف ضربه ای مهلک به دسته ی اول است و باعث می شود قدری در رفتار خود تجدید نظر کنند. از طرف دیگر حس امید به اعتراض های مدنی را در دو دسته ی دیگر ایجاد میکند و از ورود آنها به تحرکات خشونت بار جلوگیری میکند.
فراموش نکنیم دسته ی اول بیشترین مبلغان ترس از ناامنی هستند و بارها ویدئوهای شیشه شکستنها و آتش زدنها توسط نیروهای امنیتی و لباس شخصی را دیده ایم تا با این کار حس اغتشاش و ناامنی را در جامعه تزریق کنند.
ما باید به آنها ثابت کنیم که این کارها بی فایده است ملت ایران متمدن است و بلد است با اعتراض مدنی حق خود را بازستاند.
@Cmorghgrom30
.
💢 چیستی ۲۸ خرداد 💢
✅ ۴ بخش جامعه امروز ایران
۱- اصولگرایان: کسانی که نظام را قبول دارند، درستی عملکرد رهبری در این ۳۳ سال را قبول دارند و علت اشکال ها را نه رهبری که مخالفان وی میدانند.
۲- اصلاح طلبان حکومتی: کسانی که نظام را قبول دارند، ولی مشکلات عدیده ی جامعه را نتیجه ی تصمیمات رهبری میدانند و معتقدند میتوانند با شرکت در انتخابات نیم بند موجود و شراکت در نهادهای حکومتی، امور را اصلاح کنند.
۳- اصلاح طلبان ساختاری: کسانی که ساختار حاکم را قبول ندارند و آن را با جمهوریت و اسلامیت در تضاد میدانند. ولی حفظ نظام را به جهت بدتر نشدن شرائط، لازم میدانند و در عین حال خواستار اصلاحات اساسی در ساختار نظام فعلی هستند که در راس آنها حذف نظارت استصوابی و تشکیل مجلس خبرگان مستقل و شجاع برای پاسخگو کردن رهبر نظام است.
۴- براندازان: کسانی که این نظام را بعلت ابتنای آن بر رهبری مادام العمر و مطلقه و غیر پاسخگو، و نادیده گرفتن حقوق ملت قبول ندارند و معتقدند این نظام کلا باید سرنگون و رژیم سیاسی سکولار جایگزین شود.
✅ درصد و رفتار هر دسته تا دی ماه ۹۶
برآورد اینست که درصد هر یک از دسته های فوق از جمعیت کل ایران تا قبل از دولت دوم روحانی به قرار زیر بود که این برآورد از رفتار انتخاباتی مردم ایران در دوره های مختلف تا قبل از دی ماه ۹۶ بدست آمده است :
دسته ی اول ۱۵ درصد
دسته ی دوم ۱۵ درصد
دسته ی سوم ۴۰ درصد
دسته ی چهارم ۳۰ درصد
بدیهی است دسته ی اول همواره در انتخابات شرکت میکنند و به کاندیداهایی رای میدهند که نظر رهبری به نظر آنها نزدیکتر است.
دسته ی دوم هم همواره در انتخابات شرکت میکنند و میگردند تا از میان داوطلبان، اصلاح طلبانی که تایید شده اند را پیدا کنند و به آنها رای بدهند.
دسته ی چهارم هم که تکلیفشان معلوم است و از اول انقلاب تا کنون تقریبا در هیچ انتخاباتی شرکت نکرده اند.
در این میان دسته ی سوم باقی میمانند که همواره نقشی تعیین کننده در انتخابات داشته اند و خواهند داشت. بسیاری از این دسته تا دی ماه ۹۶ در انتخابات شرکت میکردند و رای سلبی میدادند (به کسی رای می دادند که بیشترین دوری را از نظرات رهبری داشته باشد) و یا رایشان سفید و باطله بود.
✅ درصد و رفتار دسته ها از دی ماه ۹۶
از دولت دوم روحانی زنجیره اتفاقاتی چون دی ماه ۹۶، شکست برجام، آبان ۹۸، سرنگون کردن هواپیمای اوکراینی و دیگر حوادثی از این دست، بخش بزرگی از دسته های دوم و سوم را به این نتیجه رساند که نهادهای انتخابی چون مجلس و دولت هیچکاره اند و همه چیز در دست رهبری و نهادهای انتصابی او است. غالبا نیز دریافتند که رای سفید و باطله فایده ای ندارد زیرا اولا صف انتخابات را شلوغ می کند و به نظام امکان تقلب را میدهد. ثانیا رهبری صرف رای دادن ولو سفید و باطله را طبق معمول گذشته به معنای تایید عملکرد خود تفسیر و تبلیغ خواهد کرد. بنا بر این برای این دسته در ۲۸ خرداد امسال گزینه ای جز تحریم انتخابات باقی نماند. بدیهی است برای این عده آمار اعلامی بی اعتبار است. از دید آنها حکومتی که در علن چنین بی آبرویی در حذف رقبا به جان میخرد، شکی نیست که در خفا هم در آرا دست ببرد. لذا بجای اینکه انتخابات فصل الخطاب باشد، در ایران تازه اول ماجراست. ولی با توجه به تحلیل مذکور با قاطعیت میتوان گفت آمار تحریمیها، به ضرر دسته های دوم و سوم، به بیش از ۶۰٪ رسیده است.
✳️ نتیجه
شک نیست که جامعه ی ایران به ۴ دسته ی فوق شکافته شده است. شکاف بین این گروه ها روز به روز در حال افزایش است. تجربه های گذشته نشان داده است هر گونه رشد مشارکت در انتخابات، به دسته ی اول اعتماد به نفس کاذبی می دهد و با غرور بیشتری به سرکوب و حرکات تفرقه افکنانه ی خود ادامه میدهند. این باعث می شود کینه و خشم بین گروه ها به چنان حدی ارتقا پیدا کند که در نهایت گروه های معترض را از هر گونه حرکت اعتراضی مدنی ناامید سازد و آنها را به سمت جنگ مسلحانه سوق دهد، اتفاقی که در سوریه و لیبی و دیگر نقاط روی داد. حرکت های اعتراضی مدنی چون تحریم انتخابات بهترین رویکرد برای جلوگیری از این فاجعه است. زیرا از یک طرف ضربه ای مهلک به دسته ی اول است و باعث می شود قدری در رفتار خود تجدید نظر کنند. از طرف دیگر حس امید به اعتراض های مدنی را در دو دسته ی دیگر ایجاد میکند و از ورود آنها به تحرکات خشونت بار جلوگیری میکند.
فراموش نکنیم دسته ی اول بیشترین مبلغان ترس از ناامنی هستند و بارها ویدئوهای شیشه شکستنها و آتش زدنها توسط نیروهای امنیتی و لباس شخصی را دیده ایم تا با این کار حس اغتشاش و ناامنی را در جامعه تزریق کنند.
ما باید به آنها ثابت کنیم که این کارها بی فایده است ملت ایران متمدن است و بلد است با اعتراض مدنی حق خود را بازستاند.
@Cmorghgrom30
.
.
💢خشونت پرهیزی آری
عافیت طلبی هرگز💢
یکی از عمده ترین دلایل کاهش اقبال به اصلاح طلبان حکومتی این است که بعضی از شخصیتهای مطرح این جریان، به بهانه ی خشونت پرهیزی، گوشه ی عافیت اختیار کردند و به بهانه این که اعتراضات سال های اخیر، جنبش فرودستان و بالتبع خشونت طلب است همنوا با اقتدارطلبان زبان به سرزنش گشودند یا منفعلانه زبان در کام گرفتند.
این موضع گیری ها نه خداپسندانه است، نه خیرخواهانه، و نه خردمندانه.
خداپسندانه نیست چون خداوند از دانایان پیمان گرفته است که در برابر شکمبارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان سکوت نکنند.(نهج البلاغه/ خطبه۳) و اصلاح طلبان که از فرهیختگان و دانایان نیرو می گیرند قطعا مخاطب این هشدار مولای متقیان علی (ع) هستند.
اخلاقی و خیرخواهانه نیست زیرا از اولیات اخلاقی زیستن، دستگیری از ناتوانان و حمایت از ضعیفان است.
و خردمندانه نیست زیرا عدم همراهی با فرودستان ، در نهایت به انفجار کوری می انجامد که همگان را، چه فرادست و چه فرو دست، به کام نیستی می برد.
باید اصلاح طلبان با فرودستان همراهی کنند و زبان آنان شوند. فرودستان زبان گفتن ندارند و تنها زبانی که می شناسند پرخاش است. و آنان را ملامتی نیست زیرا این جامعه است که نعمات خود را از آنان دریغ کرده است و آنان را زبان گفتن نیاموخته است. پس بر دانایان و فرهیختگان فرض است که با قلم و هنر و مال خود، زبان آنان شوند تا آنها احساس بی کسی نکنند و قدری رنج های خود را در التیام بینند.
البته این همراهی قطعا با آماج اتهام فتنه گری و ضدیت با انقلاب از جانب باندهای قدرت روبرو خواهد بود. که این البته بهایی است که بابت زیست مومنانه و اخلاقی باید پرداخت.
خشونت پرهیزی به معنای این است که خود و همراهان دست به خشونت نزنند نه این که به معنای فرار از ابتلای به خشونت باشد.
امام حسین (ع) بالاترین الگوی خشونت پرهیزی بود و تا آخرین لحظات خود و یاران را از دست یازیدن به خشونت باز می داشت ولی بدن پاک او و یارانش در معرض وحشیانه ترین خشونت ها واقع شد.
گاندی و مارتین لوتر کینگ و نلسون ماندلا چهره های شاخص خشونت پرهیزی در عصر حاضرند. ولی علیرغم تعلق به طبقه متوسط، به فرودستان پیوستند و زبان اعتراض آنان شدند و در این راه سختی ها و حبس ها و حصرها و ترورها را به جان خریدند.
آری عزیز دل برادر! خشونت پرهیزی به معنای عافیت طلبی نیست.
@Cmorghgrom30
.
💢خشونت پرهیزی آری
عافیت طلبی هرگز💢
یکی از عمده ترین دلایل کاهش اقبال به اصلاح طلبان حکومتی این است که بعضی از شخصیتهای مطرح این جریان، به بهانه ی خشونت پرهیزی، گوشه ی عافیت اختیار کردند و به بهانه این که اعتراضات سال های اخیر، جنبش فرودستان و بالتبع خشونت طلب است همنوا با اقتدارطلبان زبان به سرزنش گشودند یا منفعلانه زبان در کام گرفتند.
این موضع گیری ها نه خداپسندانه است، نه خیرخواهانه، و نه خردمندانه.
خداپسندانه نیست چون خداوند از دانایان پیمان گرفته است که در برابر شکمبارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان سکوت نکنند.(نهج البلاغه/ خطبه۳) و اصلاح طلبان که از فرهیختگان و دانایان نیرو می گیرند قطعا مخاطب این هشدار مولای متقیان علی (ع) هستند.
اخلاقی و خیرخواهانه نیست زیرا از اولیات اخلاقی زیستن، دستگیری از ناتوانان و حمایت از ضعیفان است.
و خردمندانه نیست زیرا عدم همراهی با فرودستان ، در نهایت به انفجار کوری می انجامد که همگان را، چه فرادست و چه فرو دست، به کام نیستی می برد.
باید اصلاح طلبان با فرودستان همراهی کنند و زبان آنان شوند. فرودستان زبان گفتن ندارند و تنها زبانی که می شناسند پرخاش است. و آنان را ملامتی نیست زیرا این جامعه است که نعمات خود را از آنان دریغ کرده است و آنان را زبان گفتن نیاموخته است. پس بر دانایان و فرهیختگان فرض است که با قلم و هنر و مال خود، زبان آنان شوند تا آنها احساس بی کسی نکنند و قدری رنج های خود را در التیام بینند.
البته این همراهی قطعا با آماج اتهام فتنه گری و ضدیت با انقلاب از جانب باندهای قدرت روبرو خواهد بود. که این البته بهایی است که بابت زیست مومنانه و اخلاقی باید پرداخت.
خشونت پرهیزی به معنای این است که خود و همراهان دست به خشونت نزنند نه این که به معنای فرار از ابتلای به خشونت باشد.
امام حسین (ع) بالاترین الگوی خشونت پرهیزی بود و تا آخرین لحظات خود و یاران را از دست یازیدن به خشونت باز می داشت ولی بدن پاک او و یارانش در معرض وحشیانه ترین خشونت ها واقع شد.
گاندی و مارتین لوتر کینگ و نلسون ماندلا چهره های شاخص خشونت پرهیزی در عصر حاضرند. ولی علیرغم تعلق به طبقه متوسط، به فرودستان پیوستند و زبان اعتراض آنان شدند و در این راه سختی ها و حبس ها و حصرها و ترورها را به جان خریدند.
آری عزیز دل برادر! خشونت پرهیزی به معنای عافیت طلبی نیست.
@Cmorghgrom30
.
.
💢 در ستایش مطالبه گری 💢
فرق کشورهای توسعه یافته با کشورهای عقب مانده نه قانون اساسی است، نه دین و مذهب، نه نژاد، نه زبان و نه جغرافیا
فرقشان تنها یه چیز است : مطالبه گری
در ممالک توسعه یافته، مردم، کشور خود را ملک مشاع می دانند که همه باید بطور مساوی از مواهب آن به قدر کار و کوشش خود بهره مند شوند. و لذا اگر ببینند یک نفر با کار و کوشش کمتر به مواهب بیشتری رسیده است، سریعا دادشان بلند می شود و تا حقشان را نگیرند ول کن نیستند.
ولی در کشورهای عقب مانده، مردم در مواجهه با هر تبعیضی با بیان عباراتی کلیشه ای کوتاه می آیند و به آن تبعیض تن می دهند. عباراتی از قبیل : خودی و غیر خودی، حتما حکمتی در کار است، ما سیاسی نیستیم، زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد، صلاح مملکت خویش خسروان دانند، ما که سرمان نمی شود، تا بوده همین بوده، ما راضی به قضای خداییم، باید تبعیت از ولایت کرد، فعلا صلاح نیست، مملکت قانون دارد و ما تابع قانونیم، من برای پیشرفت مملکت حاضرم از حق خود بگذرم و خود را فدا کنم و ...
در حالی که تمام این عبارات کلیشه ای خطا است :
- غیر خودی نداریم. تمام فرزندان این آب و خاک اعم از ولایی و غیر ولایی و شیعه و سنی و مسیحی و یهودی و بهایی و کمونیست و ... همه باید خود را خودی بدانند و بطور مساوی از ملک مشاع ایران بهره ببرند.
- خسروی وجود ندارد و همه ایرانیان بطور مساوی خسرو مملکت ایرانند و هر یک به سهم خود باید در تشخیص صلاح مملکت مشارکت کنند.
- درست است که باید راضی به قضای خدا باشیم ولی قضای الهی با کوشش و همت ما رقم می خورد. خداوند خود در کتاب مبینش وعده داده است که خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهد تا اینکه خود تغییر کنند(رعد/۱۱)
- تفکر غلط دیگر این است که فکر می کنیم که اگر ما از حق خود چشم پوشی کنیم و حق خود را فریاد نزنیم، مملکت پیشرفت می کند. خیر جانم، شما اگر از حق خود بگذری ، فکر نکن که سهم تو را سرمایه گذاری برای آینده ی مملکت می کنند. نخیر، سهم تو را یک مفت خور چاپلوس خواهد خورد و به تدریج این لطف شما، حق مسلم برای او می شود. اتفاقا بر عکس این فکر غلط، اگر فرد فرد ملت حق خود را با صدای بلند مطالبه گری کند، آنگاه سیستم حکومتی برای پاسخگویی به مطالبات مجبور است که تکانی بخود بدهد و از ریخت و پاش ها بکاهد و منابع را در جایش خرج کند. بدین ترتیب به تدریج سیستم اصلاح می شود. و توسعه یافتگی یعنی همین.
- مطالبه گری، سیاسی بودن نیست و سر سبز را هم بر باد نمی دهد. مطالبه گری به معنای براندازی نیست که خطر مجازات داشته باشد. مطالبه گری به این معنا است که من برایم فرقی نمی کند که ایکس حکومت دستش باشد یا ایگرگ. برای من این مهم است که تحصیلات و شغل آبرومندی داشته باشم و متناسب با کار و تلاشی که می کنم از رفاه و بهداشت و تفریح و سلامت و آزادی و امنیت در سطح استاندارد جهانی برخوردار باشم.
- این که ما در جنگ اقتصادی هستیم و تحریم هستیم و دشمن نمی گذارد و ... اینها مشکل شما حکومتیان است و به ما ربطی ندارد. ما شغل و رفاه و سلامت و تفریح و آزادی و امنیت می خواهیم. ما واکسن کرونا می خواهیم، واکسنی مورد تایید بهداشت جهانی. فرقی نمی کند که ایرانی باشد یا خارجی. مهم این است که مورد تایید سازمان بهداشت جهانی باشد. ما آب می خواهیم. ما برق می خواهیم. ما سفره ای در سطح استاندارد جهانی می خواهیم. آقای حکومت! هر که هستی! ما اینها را از تو می خواهیم. و تو موظفی اینها را به ما بدهی. نمی توانی؟ برو پی کارت تا کسی بیاید که بتواند.
@Cmorghgrom30
.
💢 در ستایش مطالبه گری 💢
فرق کشورهای توسعه یافته با کشورهای عقب مانده نه قانون اساسی است، نه دین و مذهب، نه نژاد، نه زبان و نه جغرافیا
فرقشان تنها یه چیز است : مطالبه گری
در ممالک توسعه یافته، مردم، کشور خود را ملک مشاع می دانند که همه باید بطور مساوی از مواهب آن به قدر کار و کوشش خود بهره مند شوند. و لذا اگر ببینند یک نفر با کار و کوشش کمتر به مواهب بیشتری رسیده است، سریعا دادشان بلند می شود و تا حقشان را نگیرند ول کن نیستند.
ولی در کشورهای عقب مانده، مردم در مواجهه با هر تبعیضی با بیان عباراتی کلیشه ای کوتاه می آیند و به آن تبعیض تن می دهند. عباراتی از قبیل : خودی و غیر خودی، حتما حکمتی در کار است، ما سیاسی نیستیم، زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد، صلاح مملکت خویش خسروان دانند، ما که سرمان نمی شود، تا بوده همین بوده، ما راضی به قضای خداییم، باید تبعیت از ولایت کرد، فعلا صلاح نیست، مملکت قانون دارد و ما تابع قانونیم، من برای پیشرفت مملکت حاضرم از حق خود بگذرم و خود را فدا کنم و ...
در حالی که تمام این عبارات کلیشه ای خطا است :
- غیر خودی نداریم. تمام فرزندان این آب و خاک اعم از ولایی و غیر ولایی و شیعه و سنی و مسیحی و یهودی و بهایی و کمونیست و ... همه باید خود را خودی بدانند و بطور مساوی از ملک مشاع ایران بهره ببرند.
- خسروی وجود ندارد و همه ایرانیان بطور مساوی خسرو مملکت ایرانند و هر یک به سهم خود باید در تشخیص صلاح مملکت مشارکت کنند.
- درست است که باید راضی به قضای خدا باشیم ولی قضای الهی با کوشش و همت ما رقم می خورد. خداوند خود در کتاب مبینش وعده داده است که خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهد تا اینکه خود تغییر کنند(رعد/۱۱)
- تفکر غلط دیگر این است که فکر می کنیم که اگر ما از حق خود چشم پوشی کنیم و حق خود را فریاد نزنیم، مملکت پیشرفت می کند. خیر جانم، شما اگر از حق خود بگذری ، فکر نکن که سهم تو را سرمایه گذاری برای آینده ی مملکت می کنند. نخیر، سهم تو را یک مفت خور چاپلوس خواهد خورد و به تدریج این لطف شما، حق مسلم برای او می شود. اتفاقا بر عکس این فکر غلط، اگر فرد فرد ملت حق خود را با صدای بلند مطالبه گری کند، آنگاه سیستم حکومتی برای پاسخگویی به مطالبات مجبور است که تکانی بخود بدهد و از ریخت و پاش ها بکاهد و منابع را در جایش خرج کند. بدین ترتیب به تدریج سیستم اصلاح می شود. و توسعه یافتگی یعنی همین.
- مطالبه گری، سیاسی بودن نیست و سر سبز را هم بر باد نمی دهد. مطالبه گری به معنای براندازی نیست که خطر مجازات داشته باشد. مطالبه گری به این معنا است که من برایم فرقی نمی کند که ایکس حکومت دستش باشد یا ایگرگ. برای من این مهم است که تحصیلات و شغل آبرومندی داشته باشم و متناسب با کار و تلاشی که می کنم از رفاه و بهداشت و تفریح و سلامت و آزادی و امنیت در سطح استاندارد جهانی برخوردار باشم.
- این که ما در جنگ اقتصادی هستیم و تحریم هستیم و دشمن نمی گذارد و ... اینها مشکل شما حکومتیان است و به ما ربطی ندارد. ما شغل و رفاه و سلامت و تفریح و آزادی و امنیت می خواهیم. ما واکسن کرونا می خواهیم، واکسنی مورد تایید بهداشت جهانی. فرقی نمی کند که ایرانی باشد یا خارجی. مهم این است که مورد تایید سازمان بهداشت جهانی باشد. ما آب می خواهیم. ما برق می خواهیم. ما سفره ای در سطح استاندارد جهانی می خواهیم. آقای حکومت! هر که هستی! ما اینها را از تو می خواهیم. و تو موظفی اینها را به ما بدهی. نمی توانی؟ برو پی کارت تا کسی بیاید که بتواند.
@Cmorghgrom30
.
.
💢تو خود حدیث مفصل بخوان💢
🔹 جناب رحیم پور ازغدی افاضه فرموده اند :
"ظلم عربستان در قطیف به شیعیان تا آنجاست که در مناطق سنی برق ۲۲۰ ولت می دهند و در مناطق شیعه ۱۱۰ ولت."
این تمام فهم یک ذهن حوزوی از دنیای مدرن است.
درکی سطحی و بیگانه از ریشه یابی پیچیدگی های عمیق علم و اطلاعات در دنیای مدرن.
🔹عزیز دل برادر!
آنچه که کار انجام می دهد توان( power) الکتریکی در مدت زمان مشخص است نه ولتاژ!
برای داشتن توان الکتریکی بیشتر هم باید نیروگاه ساخت و صورتهای دیگری از توان را، چون آبی یا فسیلی یا هسته ای، به توان الکتریکی تبدیل کرد. این را " قانون پایستگی انرژی" می گوید.
🔹برای ساختن نیروگاه هم باید سرمایه گذاری کرد. یعنی چیز ارزشمندی داشته باشی بدهی تا نیروگاه بگیری. هر قدر سرمایه گذاری بالاتر باشد، نیروگاهی با توان الکتریکی بیشتری می توان خرید. برای مصرف خانگی این توان را می شود با ولتاژ ۲۲۰ ولت یا ۱۱۰ ولت منتقل کرد که هر کدام مزایا و معایب خود را دارد. ۲۲۰ ولت، افت انرژی کمتری دارد و ۱۱۰ ولت، امنیت جانی بیشتری.
🔹فهم تمام اینها نیازی به تحصیلات دانشگاهی ندارد و ۱۲ کلاس دبستان و دبیرستان کفایت می کند. البته ۱۲ کلاس دروس جدید نه این که بعد از ۶ کلاس درس خواندن در دبستان، رفته باشی حوزه علمیه. حوزه ی علمیه ای که آخرین ورژن سیلابس درسی آن، "فقه جواهری" است که منعکس کننده ی حال و هوای ابتدای عهد قجر است.
🔹حال چنین ذهن های درمانده ای می شوند تئوریسین نظام و آنتن تلویزیون ملی را شبانه روز در اختیارشان می گذارند که در مورد همه چیز اظهار فضل کنند و دکترین تجویز نمایند. بدیهی است که حال و روز مملکت همین می شود که می بینیم.
@Cmorghgrom30
.
💢تو خود حدیث مفصل بخوان💢
🔹 جناب رحیم پور ازغدی افاضه فرموده اند :
"ظلم عربستان در قطیف به شیعیان تا آنجاست که در مناطق سنی برق ۲۲۰ ولت می دهند و در مناطق شیعه ۱۱۰ ولت."
این تمام فهم یک ذهن حوزوی از دنیای مدرن است.
درکی سطحی و بیگانه از ریشه یابی پیچیدگی های عمیق علم و اطلاعات در دنیای مدرن.
🔹عزیز دل برادر!
آنچه که کار انجام می دهد توان( power) الکتریکی در مدت زمان مشخص است نه ولتاژ!
برای داشتن توان الکتریکی بیشتر هم باید نیروگاه ساخت و صورتهای دیگری از توان را، چون آبی یا فسیلی یا هسته ای، به توان الکتریکی تبدیل کرد. این را " قانون پایستگی انرژی" می گوید.
🔹برای ساختن نیروگاه هم باید سرمایه گذاری کرد. یعنی چیز ارزشمندی داشته باشی بدهی تا نیروگاه بگیری. هر قدر سرمایه گذاری بالاتر باشد، نیروگاهی با توان الکتریکی بیشتری می توان خرید. برای مصرف خانگی این توان را می شود با ولتاژ ۲۲۰ ولت یا ۱۱۰ ولت منتقل کرد که هر کدام مزایا و معایب خود را دارد. ۲۲۰ ولت، افت انرژی کمتری دارد و ۱۱۰ ولت، امنیت جانی بیشتری.
🔹فهم تمام اینها نیازی به تحصیلات دانشگاهی ندارد و ۱۲ کلاس دبستان و دبیرستان کفایت می کند. البته ۱۲ کلاس دروس جدید نه این که بعد از ۶ کلاس درس خواندن در دبستان، رفته باشی حوزه علمیه. حوزه ی علمیه ای که آخرین ورژن سیلابس درسی آن، "فقه جواهری" است که منعکس کننده ی حال و هوای ابتدای عهد قجر است.
🔹حال چنین ذهن های درمانده ای می شوند تئوریسین نظام و آنتن تلویزیون ملی را شبانه روز در اختیارشان می گذارند که در مورد همه چیز اظهار فضل کنند و دکترین تجویز نمایند. بدیهی است که حال و روز مملکت همین می شود که می بینیم.
@Cmorghgrom30
.
Forwarded from سی مرغ (ALI TABIATPOOR)
.
💢 ریشه ی مصیبت ها 💢
1⃣ ریشه ی تمام مصیبت ها و فلاکت های این مملکت چیست؟ چرا این مملکت با وجود ذخایر عظیم نفت و گاز و انواع مواد کانی و جوانان تحصیل کرده این گونه در فقر و فلاکت غوطه ور است؟ چرا ما با تمام دنیا در جنگیم و نمی توانیم مانند دیگر کشورها در آسودگی و تعامل با دنیا زندگی کنیم؟ چرا تمام دنیا واکسن کرونا زده اند و ما هنوز در حال تصمیم گیری هستیم؟ چرا نظام آموزش و پرورش ما و ایضا آموزش عالی ما فشل است؟ چرا دین گریزی در جامعه مان بیداد می کند؟
پاسخ تمام این سوالات و دیگر سوالات از این دست تنها یک چیز است : "ساز و کار تقلید"
2⃣ در "ساز و کار تقلید" صنفی به نام روحانیت تعریف می شود که در آن سلسله مراتب ثقه الاسلام و حجه الاسلام و حجه الاسلام والمسلمین و آیت الله و آیت الله العظمی وجود دارد. لقب اخیر در خور تعداد معدودی است که "مرجع تقلید" خوانده می شوند. اینان برای پیروان خود فتوا صادر می کنند و آنان می بایست تقلید نمایند.
3⃣ گستره ی این تقلید شامل تمام عرصه های زندگی اعم از عبادیات، معاملات، سجلیات(ازدواج و طلاق و فرزند و ...)، اطعمه و اشربه، سبک زندگی، حکومت و سیاست، قضاوت و مجازات(حد و تعزیر و قصاص و دیه) می شود و پیروان باید بدون چون و چرا در تمام این زمینه ها از مرجع خود تقلید کنند. از اینجا که این پیروی بدون چون و چرا است، لذا لفظ "تقلید" کاملا زیبنده ی این سبک از پیروی است.
4⃣ در عرصه ی سیاسی، تا قبل از انقلاب ۵۷ مراجع تقلید پیروان را به تاسی و تبعیت از شاهان وقت فرا می خواندند و آنان را ظل الله و پناه شیعه می خواندند. حتی در بعضی موارد حکومت شاه وقت را مقدمه ی ظهور امام زمان (ع) معرفی می کردند. از بعد انقلاب ۵۷ این صنف دیگر وجود شاه را لازم ندیده و فردی از میان خود را به نام " ولی فقیه" بر کرسی زعامت نشاندند و تبعیت مطلقه از آن را واجب کردند.
5⃣ در "ساز و کار تقلید" اگر قرار است برای مقابله با کرونا مراکز زیارتی تعطیل شوند، باید وزیر بهداشت برود قم و از مراجع تقلید کسب اجازه کند. رئیس جمهور باید برای قطع پرواز چین از ولی فقیه کسب اجازه کند. وزیر خارجه برای مذاکره و تعامل با کشورهای دیگر مدام باید از ولی فقیه کسب اجازه کند. وزیر دفاع برای ساخت انواع تسلیحات، وزیر آموزش و پرورش برای امضای کنوانسیون های بین المللی، وزیر ارشاد برای برگزاری کنسرتها و رویدادهای هنری، وزیر ورزش برای برگزاری مسابقات زنان و مردان، و ..... همه و همه باید از ولی فقیه یا دیگر روحانیون کسب اجازه کنند.
6⃣ بدیهی است در چنین ساز و کاری حرف آخر را کارشناسان نمی زنند. بلکه این روحانیون هستند که در هر کاری ورود می کنند و اجازه ی اجرا می دهند یا نمی دهند. برای همین در هر دستگاهی و در هر وزارتخانه ای و در هر استانی یک روحانی به نام نماینده ولی فقیه وجود دارد که نظر ولی فقیه را ابلاغ می کند که قطعا لازم الاجرا خواهد بود.
7⃣ نتیجه ی قهری این ساز و کار، تزئینی و بی محتوا شدن انتخابات و دانشگاه ها و معاهدات بین المللی و عرف و سیره عقلا خواهد بود. از لحاظ ساختاری نیز شاهد یک حاکمیت دوگانه خواهیم بود که یکی حاکمیت ولی فقیه با اختیارات وسیع است که مشروعیت از آسمان می گیرد و لذا غیر پاسخگو به مردم است و نمایندگانش در تمامی نهادها و دستگاه ها ریشه دوانده اند. و دیگری رئیس جمهور است با وزرا و تشکیلات تابعه که چون ظاهرا منتخب مردمند لذا تمام کاسه کوزه ها بر سر آنها شکسته می شود.
8⃣ این نیست جز ابتنای این نظام بر سازو کار "تقلید". تقلید از مادّه "قَلْد" (بر وزن قند) است که در اصل طبق گفته راغب در مفردات به معناى تابيدن طناب است. "قلاده" را از اين جهت قلاده گويند كه رشته تابيده اى است كه بر گردن حیوان مى اندازند، و "قلائد" جمع "قلاده" در آيات قرآن به معناى چهار پايانى است كه براى قربانى در مراسم حج چيزى به گردنشان مى آويختند تا شناخته شوند(مائده/۲). دنباله روى از ديگرى را از اين نظر "تقليد" مى نامند كه مقلدان سخن "دیگری" را همچون قلاّده اى بر گردن خويش مى نهند.
🔺در چند فرسته ی آینده نشان خواهیم داد که این ساز و کار، امری بدعت آمیز در دین است و هیچ حجت شرعی قرآنی و روایی ندارد.
@Cmorghgrom30
.
💢 ریشه ی مصیبت ها 💢
1⃣ ریشه ی تمام مصیبت ها و فلاکت های این مملکت چیست؟ چرا این مملکت با وجود ذخایر عظیم نفت و گاز و انواع مواد کانی و جوانان تحصیل کرده این گونه در فقر و فلاکت غوطه ور است؟ چرا ما با تمام دنیا در جنگیم و نمی توانیم مانند دیگر کشورها در آسودگی و تعامل با دنیا زندگی کنیم؟ چرا تمام دنیا واکسن کرونا زده اند و ما هنوز در حال تصمیم گیری هستیم؟ چرا نظام آموزش و پرورش ما و ایضا آموزش عالی ما فشل است؟ چرا دین گریزی در جامعه مان بیداد می کند؟
پاسخ تمام این سوالات و دیگر سوالات از این دست تنها یک چیز است : "ساز و کار تقلید"
2⃣ در "ساز و کار تقلید" صنفی به نام روحانیت تعریف می شود که در آن سلسله مراتب ثقه الاسلام و حجه الاسلام و حجه الاسلام والمسلمین و آیت الله و آیت الله العظمی وجود دارد. لقب اخیر در خور تعداد معدودی است که "مرجع تقلید" خوانده می شوند. اینان برای پیروان خود فتوا صادر می کنند و آنان می بایست تقلید نمایند.
3⃣ گستره ی این تقلید شامل تمام عرصه های زندگی اعم از عبادیات، معاملات، سجلیات(ازدواج و طلاق و فرزند و ...)، اطعمه و اشربه، سبک زندگی، حکومت و سیاست، قضاوت و مجازات(حد و تعزیر و قصاص و دیه) می شود و پیروان باید بدون چون و چرا در تمام این زمینه ها از مرجع خود تقلید کنند. از اینجا که این پیروی بدون چون و چرا است، لذا لفظ "تقلید" کاملا زیبنده ی این سبک از پیروی است.
4⃣ در عرصه ی سیاسی، تا قبل از انقلاب ۵۷ مراجع تقلید پیروان را به تاسی و تبعیت از شاهان وقت فرا می خواندند و آنان را ظل الله و پناه شیعه می خواندند. حتی در بعضی موارد حکومت شاه وقت را مقدمه ی ظهور امام زمان (ع) معرفی می کردند. از بعد انقلاب ۵۷ این صنف دیگر وجود شاه را لازم ندیده و فردی از میان خود را به نام " ولی فقیه" بر کرسی زعامت نشاندند و تبعیت مطلقه از آن را واجب کردند.
5⃣ در "ساز و کار تقلید" اگر قرار است برای مقابله با کرونا مراکز زیارتی تعطیل شوند، باید وزیر بهداشت برود قم و از مراجع تقلید کسب اجازه کند. رئیس جمهور باید برای قطع پرواز چین از ولی فقیه کسب اجازه کند. وزیر خارجه برای مذاکره و تعامل با کشورهای دیگر مدام باید از ولی فقیه کسب اجازه کند. وزیر دفاع برای ساخت انواع تسلیحات، وزیر آموزش و پرورش برای امضای کنوانسیون های بین المللی، وزیر ارشاد برای برگزاری کنسرتها و رویدادهای هنری، وزیر ورزش برای برگزاری مسابقات زنان و مردان، و ..... همه و همه باید از ولی فقیه یا دیگر روحانیون کسب اجازه کنند.
6⃣ بدیهی است در چنین ساز و کاری حرف آخر را کارشناسان نمی زنند. بلکه این روحانیون هستند که در هر کاری ورود می کنند و اجازه ی اجرا می دهند یا نمی دهند. برای همین در هر دستگاهی و در هر وزارتخانه ای و در هر استانی یک روحانی به نام نماینده ولی فقیه وجود دارد که نظر ولی فقیه را ابلاغ می کند که قطعا لازم الاجرا خواهد بود.
7⃣ نتیجه ی قهری این ساز و کار، تزئینی و بی محتوا شدن انتخابات و دانشگاه ها و معاهدات بین المللی و عرف و سیره عقلا خواهد بود. از لحاظ ساختاری نیز شاهد یک حاکمیت دوگانه خواهیم بود که یکی حاکمیت ولی فقیه با اختیارات وسیع است که مشروعیت از آسمان می گیرد و لذا غیر پاسخگو به مردم است و نمایندگانش در تمامی نهادها و دستگاه ها ریشه دوانده اند. و دیگری رئیس جمهور است با وزرا و تشکیلات تابعه که چون ظاهرا منتخب مردمند لذا تمام کاسه کوزه ها بر سر آنها شکسته می شود.
8⃣ این نیست جز ابتنای این نظام بر سازو کار "تقلید". تقلید از مادّه "قَلْد" (بر وزن قند) است که در اصل طبق گفته راغب در مفردات به معناى تابيدن طناب است. "قلاده" را از اين جهت قلاده گويند كه رشته تابيده اى است كه بر گردن حیوان مى اندازند، و "قلائد" جمع "قلاده" در آيات قرآن به معناى چهار پايانى است كه براى قربانى در مراسم حج چيزى به گردنشان مى آويختند تا شناخته شوند(مائده/۲). دنباله روى از ديگرى را از اين نظر "تقليد" مى نامند كه مقلدان سخن "دیگری" را همچون قلاّده اى بر گردن خويش مى نهند.
🔺در چند فرسته ی آینده نشان خواهیم داد که این ساز و کار، امری بدعت آمیز در دین است و هیچ حجت شرعی قرآنی و روایی ندارد.
@Cmorghgrom30
.
.
💢 اکمال دین و اتمام نعمت 💢
✅ امروز بنا به مشهور امامیه سالروز نزول آیه (مائده/۳) است که خداوند مژده ی کامل شدن دین خود را به مردم ابلاغ کرد. دو ماه و اندی بعد پیامبر رحلت کرد و دفتر رسالت برای همیشه بسته ماند. قرآن تنها خداوند جل اسمه را دارای حق تشریع و قانونگذاری در دین معرفی می کند و حتی پیامبر را در آیات عدیده تنها مامور ابلاغ پیام می داند که خود نیز باید از آن تبعیت کند و حق افزودن و کاستن حلال و حرام را حتی برای شخص خود ندارد. (انعام/۱۰۶) و (یونس/۱۰۹) و (نحل/۱۲۳) و (احزاب/۲) و مائده/۴۸) و (حاقه/۴۴ تا ۴۶) و (یونس/۱۵) و (تحریم/۱) و ...
✅ ائمه اطهار (ع) هیچیک برای خود حق تشریع قائل نبودند و عقل و قرآن و سنت قطعیه ی بجای مانده از پیامبر اکرم (ص) را روشنی بخش مسیر هدایت می دانستند و در کشاکش فتنه انگیزی های دستگاه خلافت، کوششان این بود که با این سه معیار راه حق را برای مردم تبیین کنند و خود بهترین اسوه ی عمل به آن باشند. فقه اهل بیت در زمان امامان که از قرآن و سخن آن بزرگواران به دست می آمد ، شاید به ۵۰ صفحه نمی رسید و بیشتر ناظر به اصول کلی مانند "اصل استصحاب"، "قاعده لاضرر"، "قاعده لاعسر و لاحرج" و ... بود که هر فرد با مراجعه به آنها می توانست وظایف خود را به دست آورد. از امام صادق (ع) و امام رضا (ع) با مضامین مختلف نقل است که : " علینا القاء الاصول و علیکم التفریع" بر ما است بیان اصول کلی و بر شما است استخراج فرعیات از آن اصول. و این خطاب به عموم پیروان بود و نه به طبقه ای خاص به نام فقها.
✅ هیچیک از ائمه اطهار (ع)، از سخنان فقهی و کلامی خود نوشته ای بر جای نگذاشته اند. هر چه از ایشان برای ما نقل کرده اند حداقل ۱۰۰ سال بعد بوده است. از شروع دوران غیبت ، فقهای امامیه برای این که فرقه را از خطر از هم پاشیدگی حیرت دوران غیبت نجات دهند و از مستحیل شدن آن در بدنه اکثریت جلوگیری کنند، سعی کردند با جمع آوری روایات فرق مختلف شیعه اعم از واقفه و ناووسیه و فطحیه یک فقه مدونی متفاوت از فقه عامه ایجاد کنند. با این وجود این فقه همچنان بسیار مختصر و در حدود ۱۰۰ صفحه کتاب مقنع شیخ صدوق(م ۳۸۰ ق) بود.
این فقه شصت سال بعد در حدود ۲۰۰ صفحه کتاب انتصار سید مرتضی شد.
✅ این بود تا نوبت به شیخ طوسی جانشین سید مرتضی رسید. وی را به حق شیخ الطائفه خوانده اند زیرا تقریبا فرقه ی امامیه هر چه دارد از او است. اگر بگوییم فقه ما فقه جعفری نیست و فقه شیخ طوسی است و ما شیعیان دوازده امامی نیستیم و شیعیان تک امامی هستیم و اماممان نیز شیخ طوسی است، بیراه نیست. او با ابتکاراتی که به کار برد و با اقتباساتی که از فقه اهل سنت و بخصوص شافعیه کرد، چنان دستگاه فقهی ستبری ایجاد کرد که به فقیه حق تشریع و کارخانه حلال و حرام سازی را بخشید و از آن پس فقه امامیه رو به تزاید تمامیت خواهانه گذاشت.
✅ فقه امروز را فقه جواهری گویند که مبتنی بر مجموعه ۴۳ جلدی جواهرالکلام است که هر جلد آن بطور متوسط ۴۰۰ صفحه است. این مجموعه در ابتدای عصر قجر زمان فتحعلیشاه نوشته شده و طبعا منعکس کننده ی حال و هوای آن زمان است که به ۱۷۲۰۰ صفحه می رسد. اگر دیگر کتاب های نوشته شده تا آن زمان یعنی مبسوط شیخ طوسی و شرایع محقق حلی و قواعد علامه حلی و لمعتین دو شهید اول و ثانی و ... را نیز حساب کنیم، به ده ها هزار صفحه می رسد. در حال حاضر با شروح و حواشی که بر این کتب زده شده است، کتب فقهی بیش از سیصد جلد است که اگر هر جلد را دویست صفحه بگیریم ۶۰۰۰۰ صفحه می شود.
✅ تازه این فقه فردی است و آقایان می گویند باید حوزه ها انقلابی باشند و فقه حکومتی و فقه اقتصاد و فقه فرهنگ وهنر و ... و حتی فقه هسته ای تولید کنند که با این حساب از ۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ صفحه هم فراتر می رود. مردم در قدیم با ۱۰۰ صفحه بهشت می رفتند ولی امروز با این هزاران هزار صفحه هم معلوم نیست به بهشت می روند یا نمی روند. حقیقت این است که این فقه تمامیت خواه است. برای دخالت خود در هیچ عرصه ای، از کرونا گرفته تا روابط بین الملل، حد یقفی قائل نیست و تمام علم و فناوری و تجربیات بشری را به هیچ گرفته و با یک حلال و حرام، باب بررسی در هر موضوع را می بندد.
باید این تفکر اصلاح شود و فقه به همان ۱۰۰ صفحه برگردد. در اینصورت هر فردی از دوران کودکی خود درون خانواده این ۱۰۰ صفحه را می آموزد و قاعدتا دیگر نیازی به صنفی به نام روحانیت نخواهد بود.(در این مورد بخصوص از شیخ طوسی بیشتر خواهیم گفت)
@Cmorghgrom30
.
💢 اکمال دین و اتمام نعمت 💢
✅ امروز بنا به مشهور امامیه سالروز نزول آیه (مائده/۳) است که خداوند مژده ی کامل شدن دین خود را به مردم ابلاغ کرد. دو ماه و اندی بعد پیامبر رحلت کرد و دفتر رسالت برای همیشه بسته ماند. قرآن تنها خداوند جل اسمه را دارای حق تشریع و قانونگذاری در دین معرفی می کند و حتی پیامبر را در آیات عدیده تنها مامور ابلاغ پیام می داند که خود نیز باید از آن تبعیت کند و حق افزودن و کاستن حلال و حرام را حتی برای شخص خود ندارد. (انعام/۱۰۶) و (یونس/۱۰۹) و (نحل/۱۲۳) و (احزاب/۲) و مائده/۴۸) و (حاقه/۴۴ تا ۴۶) و (یونس/۱۵) و (تحریم/۱) و ...
✅ ائمه اطهار (ع) هیچیک برای خود حق تشریع قائل نبودند و عقل و قرآن و سنت قطعیه ی بجای مانده از پیامبر اکرم (ص) را روشنی بخش مسیر هدایت می دانستند و در کشاکش فتنه انگیزی های دستگاه خلافت، کوششان این بود که با این سه معیار راه حق را برای مردم تبیین کنند و خود بهترین اسوه ی عمل به آن باشند. فقه اهل بیت در زمان امامان که از قرآن و سخن آن بزرگواران به دست می آمد ، شاید به ۵۰ صفحه نمی رسید و بیشتر ناظر به اصول کلی مانند "اصل استصحاب"، "قاعده لاضرر"، "قاعده لاعسر و لاحرج" و ... بود که هر فرد با مراجعه به آنها می توانست وظایف خود را به دست آورد. از امام صادق (ع) و امام رضا (ع) با مضامین مختلف نقل است که : " علینا القاء الاصول و علیکم التفریع" بر ما است بیان اصول کلی و بر شما است استخراج فرعیات از آن اصول. و این خطاب به عموم پیروان بود و نه به طبقه ای خاص به نام فقها.
✅ هیچیک از ائمه اطهار (ع)، از سخنان فقهی و کلامی خود نوشته ای بر جای نگذاشته اند. هر چه از ایشان برای ما نقل کرده اند حداقل ۱۰۰ سال بعد بوده است. از شروع دوران غیبت ، فقهای امامیه برای این که فرقه را از خطر از هم پاشیدگی حیرت دوران غیبت نجات دهند و از مستحیل شدن آن در بدنه اکثریت جلوگیری کنند، سعی کردند با جمع آوری روایات فرق مختلف شیعه اعم از واقفه و ناووسیه و فطحیه یک فقه مدونی متفاوت از فقه عامه ایجاد کنند. با این وجود این فقه همچنان بسیار مختصر و در حدود ۱۰۰ صفحه کتاب مقنع شیخ صدوق(م ۳۸۰ ق) بود.
این فقه شصت سال بعد در حدود ۲۰۰ صفحه کتاب انتصار سید مرتضی شد.
✅ این بود تا نوبت به شیخ طوسی جانشین سید مرتضی رسید. وی را به حق شیخ الطائفه خوانده اند زیرا تقریبا فرقه ی امامیه هر چه دارد از او است. اگر بگوییم فقه ما فقه جعفری نیست و فقه شیخ طوسی است و ما شیعیان دوازده امامی نیستیم و شیعیان تک امامی هستیم و اماممان نیز شیخ طوسی است، بیراه نیست. او با ابتکاراتی که به کار برد و با اقتباساتی که از فقه اهل سنت و بخصوص شافعیه کرد، چنان دستگاه فقهی ستبری ایجاد کرد که به فقیه حق تشریع و کارخانه حلال و حرام سازی را بخشید و از آن پس فقه امامیه رو به تزاید تمامیت خواهانه گذاشت.
✅ فقه امروز را فقه جواهری گویند که مبتنی بر مجموعه ۴۳ جلدی جواهرالکلام است که هر جلد آن بطور متوسط ۴۰۰ صفحه است. این مجموعه در ابتدای عصر قجر زمان فتحعلیشاه نوشته شده و طبعا منعکس کننده ی حال و هوای آن زمان است که به ۱۷۲۰۰ صفحه می رسد. اگر دیگر کتاب های نوشته شده تا آن زمان یعنی مبسوط شیخ طوسی و شرایع محقق حلی و قواعد علامه حلی و لمعتین دو شهید اول و ثانی و ... را نیز حساب کنیم، به ده ها هزار صفحه می رسد. در حال حاضر با شروح و حواشی که بر این کتب زده شده است، کتب فقهی بیش از سیصد جلد است که اگر هر جلد را دویست صفحه بگیریم ۶۰۰۰۰ صفحه می شود.
✅ تازه این فقه فردی است و آقایان می گویند باید حوزه ها انقلابی باشند و فقه حکومتی و فقه اقتصاد و فقه فرهنگ وهنر و ... و حتی فقه هسته ای تولید کنند که با این حساب از ۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ صفحه هم فراتر می رود. مردم در قدیم با ۱۰۰ صفحه بهشت می رفتند ولی امروز با این هزاران هزار صفحه هم معلوم نیست به بهشت می روند یا نمی روند. حقیقت این است که این فقه تمامیت خواه است. برای دخالت خود در هیچ عرصه ای، از کرونا گرفته تا روابط بین الملل، حد یقفی قائل نیست و تمام علم و فناوری و تجربیات بشری را به هیچ گرفته و با یک حلال و حرام، باب بررسی در هر موضوع را می بندد.
باید این تفکر اصلاح شود و فقه به همان ۱۰۰ صفحه برگردد. در اینصورت هر فردی از دوران کودکی خود درون خانواده این ۱۰۰ صفحه را می آموزد و قاعدتا دیگر نیازی به صنفی به نام روحانیت نخواهد بود.(در این مورد بخصوص از شیخ طوسی بیشتر خواهیم گفت)
@Cmorghgrom30
.
.
💢علل فربهی فقه و اختلاف فتاوای فقها💢
🔹شریعت مجمل است و شارع مقدس به عمد آن را به اجمال وانهاده است تا خلائق را سعه و فراغ در امتثال امر مولا باشد آنچنان که در بقره ی بنی اسرائیل اجمال بود.
🔹شرح جزئیات و تفصیل این اجمال، به عرف واگذار شده و ما از انتساب آنها به شرع منع شده ایم آن گونه که ایرادهای بنی اسرائیلی در مورد جزئیات و خصوصیات بقره نکوهش شده است.
🔹مع الوصف نادانی عوام و ناندانی خواص دست به دست هم داد تا بدعتی به نام "استفتاء" رونق گیرد و مقلدین عده ای را بت خود کنند و برای آنها حق تشریع قائل شوند و لاینقطع از جزئیات بپرسند و آنها نیز بجای این که از پاسخ خودداری کنند و این عمل آنان را نکوهش کنند، خود را در جایگاه شارع قرار دادند و مرتبا فتوا صادر کردند.
🔹این باعث شد که اولا بر دین افزوده شود و شریعت سهله و سمحه، به دینی با الهیات سنگین و پر حجم تبدیل شود که فربهی فقه آن طعنه به هلاخای یهودی می زند. ثانیا از آنجا که این فتاوای فقها همه من عندی است و همه از علم و دانش تهی و یکسره مبتنی بر ظنون و سلائق است، لذا اختلافات فراوانی در تمام ابواب فقه بینشان بوجود آید.
🔹فقها برای رفع این نقیصه ی خود همواره سعی کرده اند با نزدیک شدن به حکومت های وقت، به ضرب قدرت سیاسی یک قول را به اسم اجماع و اگر نشد به اسم قول اصحاب و قول مشهور بر کرسی نشانند و دیگر اقوال را با انگ قول شاذ و قول عجیب، به حاشیه برانند.
🔹مکانیسم های مختلفی سبب ساز این فربهی فقه و اختلاف فتاوای فقها شده است که چند نمونه از این سازو کارها را بیان می کنیم :
۱- تعیین مصداق : مانند حرام دانستن ورود بانوان به استادیوم به عنوان مصداقی از فساد. بدیهی است فساد حرام است و فقیه فقط حق دارد فساد را حرام اعلام کند. ولی این که مصادیق فساد چه اعمالی هستند، با خود مکلفین و عرف جامعه است. موارد بسیار است که مقلدین در تعیین مصادیق استفتاء کرده اند و مراجع تقلید هم برایشان تعیین مصداق کرده اند.
۲- تعیین موضوع : فقیه فقط باید اعلام کند که مثلا غناء حرام است. حال اینکه صدای آلات موسیقی و یا چهچه ی آوازه خوان غناء هست یا نه با مکلفین و عرف جامعه است.
۳- فهم نصوص : کلیه نصوص قرآنی و روایی ما برای مخاطب عام و فهم عرفی بیان شده اند و نه فهم متخصصین. پس فهم این که مثلا در روایات استهلال، آیا رویت هلال موضوعیت دارد یا طریقیت، یا این که مثلا در آیات و روایات مربوط به حجاب، موضع پوشانیدن، چه گستره ای از بدن بانوان را شامل می شود و آیا صیغه امر، دلالت به وجوب دارد یا استحباب و احتمالات دیگر در فهم نصوص را به فهم عرف جامعه وانهند. دانایان امت به عنوان وارثان انبیا صرفا باید آیات و روایات را به مردم ابلاغ کنند و استنباط و اجتهاد و فهم نهایی را به خود مردم و عرف جامعه وانهند.
۴- برگزیدن مرجحات : تقریبا در تمام موضوعات و ابواب فقهی، ادله و امارات معارض و متضاد وجود دارد و لذا فقها پس از ناتوانی در جمع بین آنها، لاجرم بر اساس مرجحاتی که خود تدوین کرده اند، بعضی ادله را بر برخی دیگر ترجیح می دهند و بر اساس آن فتوا صادر می کنند. متاسفانه این مرجحات بسیار ذوقی و سلیقه ای است. مثلا یکی از آن مرجحات این است که بین دو روایت معارض، آنی که مخالف فتوای اهل سنت است، برگزیده شود. در حالی که به نظر می رسد با توجه به تاکید اسلام بر وحدت مسلمین، باید برعکس باشد و قول موافق با رای عامه برگزیده شود. فقهای امامیه دلیل خود را جهت تقیه از طرف ائمه می دانند که البته این سخن نادرستی است زیرا امام در بیان حکم خدا مجاز به تقیه نیست. به هر حال به نظر می رسد که در اینجا هم دانایان امت به عنوان وارثان انبیا صرفا باید روایات معارض را به امت عرضه کنند و این فهم عرفی است که باید تصمیم بگیرد که با آنها چه کند. چه بسا به نتیجه ای متفاوت در جمع بین آنها رسید. مثلا چه بسا فهم عرفی آنها را قضایای خارجیه و فی الواقعه تلقی کرد مختص آن زمان و آن مکان و نه قضایای حقیقیه برای تمام زمان ها و تمام مکان ها.
۵- اعتبار سنجی روایات : اکثر قریب به اتفاق ادله ای که در فتاوای فقها بکار رفته اند، روایاتی هستند که اولا واحدند و نه متواتر و ثانیا اشکالات عدیده ای در وثوق سندی و صدوری آنها چون ارسال و ضعف روات و نقل به معنا و ... وجود دارد. این باعث شده است که فقیه خود معترف باشد که فتوایش ظن است و نه علم. پس وای بر مقلدین که از ظن فردی دیگر تقلید می کنند و در ظن اندر ظن غوطه می خورند. راه صواب این است که دانایان امت این روایات ظنی را به امت عرضه کنند تا با دیگر ظنون چون علوم دانشگاهی مطابقت دهند و در صورت تعارض، صوابترین رای را برگزینند که رای عرف به صواب نزدیکتر است تا رای یک پیرمرد عزلت نشین متاثر از القائات اطرافیان.
@Cmorghgrom30
.
💢علل فربهی فقه و اختلاف فتاوای فقها💢
🔹شریعت مجمل است و شارع مقدس به عمد آن را به اجمال وانهاده است تا خلائق را سعه و فراغ در امتثال امر مولا باشد آنچنان که در بقره ی بنی اسرائیل اجمال بود.
🔹شرح جزئیات و تفصیل این اجمال، به عرف واگذار شده و ما از انتساب آنها به شرع منع شده ایم آن گونه که ایرادهای بنی اسرائیلی در مورد جزئیات و خصوصیات بقره نکوهش شده است.
🔹مع الوصف نادانی عوام و ناندانی خواص دست به دست هم داد تا بدعتی به نام "استفتاء" رونق گیرد و مقلدین عده ای را بت خود کنند و برای آنها حق تشریع قائل شوند و لاینقطع از جزئیات بپرسند و آنها نیز بجای این که از پاسخ خودداری کنند و این عمل آنان را نکوهش کنند، خود را در جایگاه شارع قرار دادند و مرتبا فتوا صادر کردند.
🔹این باعث شد که اولا بر دین افزوده شود و شریعت سهله و سمحه، به دینی با الهیات سنگین و پر حجم تبدیل شود که فربهی فقه آن طعنه به هلاخای یهودی می زند. ثانیا از آنجا که این فتاوای فقها همه من عندی است و همه از علم و دانش تهی و یکسره مبتنی بر ظنون و سلائق است، لذا اختلافات فراوانی در تمام ابواب فقه بینشان بوجود آید.
🔹فقها برای رفع این نقیصه ی خود همواره سعی کرده اند با نزدیک شدن به حکومت های وقت، به ضرب قدرت سیاسی یک قول را به اسم اجماع و اگر نشد به اسم قول اصحاب و قول مشهور بر کرسی نشانند و دیگر اقوال را با انگ قول شاذ و قول عجیب، به حاشیه برانند.
🔹مکانیسم های مختلفی سبب ساز این فربهی فقه و اختلاف فتاوای فقها شده است که چند نمونه از این سازو کارها را بیان می کنیم :
۱- تعیین مصداق : مانند حرام دانستن ورود بانوان به استادیوم به عنوان مصداقی از فساد. بدیهی است فساد حرام است و فقیه فقط حق دارد فساد را حرام اعلام کند. ولی این که مصادیق فساد چه اعمالی هستند، با خود مکلفین و عرف جامعه است. موارد بسیار است که مقلدین در تعیین مصادیق استفتاء کرده اند و مراجع تقلید هم برایشان تعیین مصداق کرده اند.
۲- تعیین موضوع : فقیه فقط باید اعلام کند که مثلا غناء حرام است. حال اینکه صدای آلات موسیقی و یا چهچه ی آوازه خوان غناء هست یا نه با مکلفین و عرف جامعه است.
۳- فهم نصوص : کلیه نصوص قرآنی و روایی ما برای مخاطب عام و فهم عرفی بیان شده اند و نه فهم متخصصین. پس فهم این که مثلا در روایات استهلال، آیا رویت هلال موضوعیت دارد یا طریقیت، یا این که مثلا در آیات و روایات مربوط به حجاب، موضع پوشانیدن، چه گستره ای از بدن بانوان را شامل می شود و آیا صیغه امر، دلالت به وجوب دارد یا استحباب و احتمالات دیگر در فهم نصوص را به فهم عرف جامعه وانهند. دانایان امت به عنوان وارثان انبیا صرفا باید آیات و روایات را به مردم ابلاغ کنند و استنباط و اجتهاد و فهم نهایی را به خود مردم و عرف جامعه وانهند.
۴- برگزیدن مرجحات : تقریبا در تمام موضوعات و ابواب فقهی، ادله و امارات معارض و متضاد وجود دارد و لذا فقها پس از ناتوانی در جمع بین آنها، لاجرم بر اساس مرجحاتی که خود تدوین کرده اند، بعضی ادله را بر برخی دیگر ترجیح می دهند و بر اساس آن فتوا صادر می کنند. متاسفانه این مرجحات بسیار ذوقی و سلیقه ای است. مثلا یکی از آن مرجحات این است که بین دو روایت معارض، آنی که مخالف فتوای اهل سنت است، برگزیده شود. در حالی که به نظر می رسد با توجه به تاکید اسلام بر وحدت مسلمین، باید برعکس باشد و قول موافق با رای عامه برگزیده شود. فقهای امامیه دلیل خود را جهت تقیه از طرف ائمه می دانند که البته این سخن نادرستی است زیرا امام در بیان حکم خدا مجاز به تقیه نیست. به هر حال به نظر می رسد که در اینجا هم دانایان امت به عنوان وارثان انبیا صرفا باید روایات معارض را به امت عرضه کنند و این فهم عرفی است که باید تصمیم بگیرد که با آنها چه کند. چه بسا به نتیجه ای متفاوت در جمع بین آنها رسید. مثلا چه بسا فهم عرفی آنها را قضایای خارجیه و فی الواقعه تلقی کرد مختص آن زمان و آن مکان و نه قضایای حقیقیه برای تمام زمان ها و تمام مکان ها.
۵- اعتبار سنجی روایات : اکثر قریب به اتفاق ادله ای که در فتاوای فقها بکار رفته اند، روایاتی هستند که اولا واحدند و نه متواتر و ثانیا اشکالات عدیده ای در وثوق سندی و صدوری آنها چون ارسال و ضعف روات و نقل به معنا و ... وجود دارد. این باعث شده است که فقیه خود معترف باشد که فتوایش ظن است و نه علم. پس وای بر مقلدین که از ظن فردی دیگر تقلید می کنند و در ظن اندر ظن غوطه می خورند. راه صواب این است که دانایان امت این روایات ظنی را به امت عرضه کنند تا با دیگر ظنون چون علوم دانشگاهی مطابقت دهند و در صورت تعارض، صوابترین رای را برگزینند که رای عرف به صواب نزدیکتر است تا رای یک پیرمرد عزلت نشین متاثر از القائات اطرافیان.
@Cmorghgrom30
.
.
💢 ظن فقیه 💢
1️⃣ فقها در علم اصول ، مراتب دانش را به ترتیب قوت به قطع و ظن و شک و وهم و جهل تقسیم کرده اند. در مواجهه ی یک فقیه با آیه یا روایتی اگر برای او قطعیت یک حکم شرعی مانند "واجب بودن نماز" بدست آمد ، گوییم "قطع" حاصل شده است. پس قطع ، علم ۱۰۰٪ است. به همین ترتیب ظن ، علم بین ۵۰٪ و ۱۰۰٪ است. شک ، علم ۵۰٪ ، وهم ، علم زیر ۵۰٪ و جهل ، علم ۰٪ است. در قرآن ، آیات فراوانی در مذمت پیروی از ظن و گمان آمده است. پس اصل بر عدم حجیت ظن است. به ترتیب اولی شک و مادون آن مذموم خواهد بود.
از طرفی بحث دیگری است در اصول فقه تحت عنوان "انسداد باب علم در عصر غیبت". این مبحث می گوید که در عصر غیبت باب علم قطعی(= قرآن + سنت قطعی) برای به دست آوردن ۹۵٪ احکام بسته است و تنها کمتر از ۵٪ احکام را می توان بدست آورد.
2️⃣ لذا فقها برای خروج از این بن بست به دستاویزهایی چون " خبر واحد" روی آورده اند که خود معترفند یقینی نیست و صرفا مفید ظن و گمان است. با این گمان حدود ۳۰٪ احکام را بدست می آورند.
در مابقی احکام که بیش از ۶۵٪ می شود حتی ظن هم بدست نمی آید. یعنی یا حتی خبر واحد هم نداریم. و یا اگر داریم خیلی مجمل و سربسته است و از آن حکم فقهی بدست نمی آید. و یا اگر هم مفصل و مشروح است، معارض هم سنگ دارد که ما را در شک ۵۰-۵۰ وامی نهد. برای اینها از ترجیحات عقلی چون اصول عملیه( استصحاب ، برائت ، تخییر ، احتیاط) و دیگر متدهای عقلی و یا از شهرت بین علمای سلف بهره می گیرند و بنابر این کاملا ذوقی و سلیقه ای است. فقها برای توجیه اتکای به ظن و مادون ظن(شک و وهم) در صدور فتوا ، از یک طرف با تمسک به تکنیک هایی چون اصول عملیه ، به زعم خود ، شک و وهم را به ظن تبدیل می کنند. از طرفی دیگر برای حجیت روایات ظنی سه دلیل می آورند : دلیل اول آنان چند آیه است که البته هیچیک دلالت بر مدعای آنها ندارد. دلیل دوم تعدادی روایت است که با توجه به واحد و ظنی بودن آنها این دلیل مردود است، زیرا مستلزم دور است. دلیل دیگر و به اعتراف محققین از فقها تنها دلیل آنها این است که چون سیره عقلا عمل به ظنون است پس عمل به روایات ظنی هم معتبر است. این دلیل نیز مردود است زیرا سیره عقلا ظنون دیگری چون علوم تجربی(علومی که در دانشگاهها خوانده می شوند) را بعلت دستاوردهای بزرگ تکنولوژیک و رفاهی ، معتبرتر از این روایات ظنی می دانند.
3️⃣ واقعیت این است که تمام این رطب و یابس هایی که فقها در توجیه حجیت خبر واحد بافته اند ، صرفا توجیه ناموجه اند و علت چیز دیگری است. علت(و نه دلیل) اینست که آقایان وحشت دارند از این که مبادا با کنار گذاشتن ظنیات چیزی از دین باقی نماند. این آقایان از آنجا که دین را در "فقه" خلاصه می کنند و در قرآن هم کمتر از ۷٪ آیات فقهی وجود دارد و روایات قطعی فقهی نیز بسیار ناچیز هستند ، لذا مجبور شده اند برای این که "اسلام فقهی" خود را بنا کنند ، به روایات ظنی متوسل شوند.
اما فتوای فقیه به دلیل ظنی بودن ، حتی برای خودش هم حجت نیست ، چه رسد به مقلدین : "و بيشتر آنها، جز از گمان پيروى نمىكنند (در حالى كه) گمان، هرگز انسان را از حقّ بىنياز نمىسازد."(یونس/ ۲۶)
4️⃣ و از اینجا اختلاف فقها در فتاوا هم با یکدیگر و هم با تمدن و فرهنگ معاصر رخ می نماید. و اتفاقا تمام این اختلافات و تضادها در ۹۵٪ احکام مبتنی بر ظنون یا امور ذوقی است که بشدت متاثر از عرفیات زمانه و زمینه اند. باید به این فقهای گرامی گفت اولا شما به چه حقی جای خلائق استنباط عقلی می کنید و بافته های ذهنی خود را به مقلدین الزام می کنید و مخالفان را تکفیر؟ ثانیا چرا به مقلدین خود نمی گویید که بیش از ۹۵٪ این فتاوا محصول تراوش های ذهنی خودم است و ربطی به آیات و روایات ندارد و این تراوش های ذهنی چون اصول عملیه و قواعد فقهیه عقلایی اند و هر یک از شما می توانید داشته باشید؟ بندگان خدا تصور می کنند که شما مر اسلام را می گویید و برای همین از شما تقلید می کنند. آیا از فردای قیامت خود نمی ترسید؟! یا للعجب!!!
5️⃣ راه برونرفت از این حیرت ، منحصر کردن شریعت اسلامی در همان ۵٪ احکام قطعی است که در کلیات طهارت و نماز و روزه و حج و اطعمه و اشربه است. مابقی ۹۵٪ احکام که مبتنی بر ظنیات و ذوقیات است یا در مورد بسط و گسترش همان ۵٪ است(مانند شکیات در نماز که همه حاصل بافته های فقها است) و یا در مورد معاملات و قضا و حکومت است که باید همه را به تشخیص فرد و سیره عقلا وانهاد. اگر هم در مورد این ۹۵٪ نصوصی وجود دارند، دانایان امت به عرف واگذارند تا عرف با تاثیر پذیری از مباحثات دانایان امت و سیره ی عقلا در آن احکام به کار بندند.
@Cmorghgrom30
.
💢 ظن فقیه 💢
1️⃣ فقها در علم اصول ، مراتب دانش را به ترتیب قوت به قطع و ظن و شک و وهم و جهل تقسیم کرده اند. در مواجهه ی یک فقیه با آیه یا روایتی اگر برای او قطعیت یک حکم شرعی مانند "واجب بودن نماز" بدست آمد ، گوییم "قطع" حاصل شده است. پس قطع ، علم ۱۰۰٪ است. به همین ترتیب ظن ، علم بین ۵۰٪ و ۱۰۰٪ است. شک ، علم ۵۰٪ ، وهم ، علم زیر ۵۰٪ و جهل ، علم ۰٪ است. در قرآن ، آیات فراوانی در مذمت پیروی از ظن و گمان آمده است. پس اصل بر عدم حجیت ظن است. به ترتیب اولی شک و مادون آن مذموم خواهد بود.
از طرفی بحث دیگری است در اصول فقه تحت عنوان "انسداد باب علم در عصر غیبت". این مبحث می گوید که در عصر غیبت باب علم قطعی(= قرآن + سنت قطعی) برای به دست آوردن ۹۵٪ احکام بسته است و تنها کمتر از ۵٪ احکام را می توان بدست آورد.
2️⃣ لذا فقها برای خروج از این بن بست به دستاویزهایی چون " خبر واحد" روی آورده اند که خود معترفند یقینی نیست و صرفا مفید ظن و گمان است. با این گمان حدود ۳۰٪ احکام را بدست می آورند.
در مابقی احکام که بیش از ۶۵٪ می شود حتی ظن هم بدست نمی آید. یعنی یا حتی خبر واحد هم نداریم. و یا اگر داریم خیلی مجمل و سربسته است و از آن حکم فقهی بدست نمی آید. و یا اگر هم مفصل و مشروح است، معارض هم سنگ دارد که ما را در شک ۵۰-۵۰ وامی نهد. برای اینها از ترجیحات عقلی چون اصول عملیه( استصحاب ، برائت ، تخییر ، احتیاط) و دیگر متدهای عقلی و یا از شهرت بین علمای سلف بهره می گیرند و بنابر این کاملا ذوقی و سلیقه ای است. فقها برای توجیه اتکای به ظن و مادون ظن(شک و وهم) در صدور فتوا ، از یک طرف با تمسک به تکنیک هایی چون اصول عملیه ، به زعم خود ، شک و وهم را به ظن تبدیل می کنند. از طرفی دیگر برای حجیت روایات ظنی سه دلیل می آورند : دلیل اول آنان چند آیه است که البته هیچیک دلالت بر مدعای آنها ندارد. دلیل دوم تعدادی روایت است که با توجه به واحد و ظنی بودن آنها این دلیل مردود است، زیرا مستلزم دور است. دلیل دیگر و به اعتراف محققین از فقها تنها دلیل آنها این است که چون سیره عقلا عمل به ظنون است پس عمل به روایات ظنی هم معتبر است. این دلیل نیز مردود است زیرا سیره عقلا ظنون دیگری چون علوم تجربی(علومی که در دانشگاهها خوانده می شوند) را بعلت دستاوردهای بزرگ تکنولوژیک و رفاهی ، معتبرتر از این روایات ظنی می دانند.
3️⃣ واقعیت این است که تمام این رطب و یابس هایی که فقها در توجیه حجیت خبر واحد بافته اند ، صرفا توجیه ناموجه اند و علت چیز دیگری است. علت(و نه دلیل) اینست که آقایان وحشت دارند از این که مبادا با کنار گذاشتن ظنیات چیزی از دین باقی نماند. این آقایان از آنجا که دین را در "فقه" خلاصه می کنند و در قرآن هم کمتر از ۷٪ آیات فقهی وجود دارد و روایات قطعی فقهی نیز بسیار ناچیز هستند ، لذا مجبور شده اند برای این که "اسلام فقهی" خود را بنا کنند ، به روایات ظنی متوسل شوند.
اما فتوای فقیه به دلیل ظنی بودن ، حتی برای خودش هم حجت نیست ، چه رسد به مقلدین : "و بيشتر آنها، جز از گمان پيروى نمىكنند (در حالى كه) گمان، هرگز انسان را از حقّ بىنياز نمىسازد."(یونس/ ۲۶)
4️⃣ و از اینجا اختلاف فقها در فتاوا هم با یکدیگر و هم با تمدن و فرهنگ معاصر رخ می نماید. و اتفاقا تمام این اختلافات و تضادها در ۹۵٪ احکام مبتنی بر ظنون یا امور ذوقی است که بشدت متاثر از عرفیات زمانه و زمینه اند. باید به این فقهای گرامی گفت اولا شما به چه حقی جای خلائق استنباط عقلی می کنید و بافته های ذهنی خود را به مقلدین الزام می کنید و مخالفان را تکفیر؟ ثانیا چرا به مقلدین خود نمی گویید که بیش از ۹۵٪ این فتاوا محصول تراوش های ذهنی خودم است و ربطی به آیات و روایات ندارد و این تراوش های ذهنی چون اصول عملیه و قواعد فقهیه عقلایی اند و هر یک از شما می توانید داشته باشید؟ بندگان خدا تصور می کنند که شما مر اسلام را می گویید و برای همین از شما تقلید می کنند. آیا از فردای قیامت خود نمی ترسید؟! یا للعجب!!!
5️⃣ راه برونرفت از این حیرت ، منحصر کردن شریعت اسلامی در همان ۵٪ احکام قطعی است که در کلیات طهارت و نماز و روزه و حج و اطعمه و اشربه است. مابقی ۹۵٪ احکام که مبتنی بر ظنیات و ذوقیات است یا در مورد بسط و گسترش همان ۵٪ است(مانند شکیات در نماز که همه حاصل بافته های فقها است) و یا در مورد معاملات و قضا و حکومت است که باید همه را به تشخیص فرد و سیره عقلا وانهاد. اگر هم در مورد این ۹۵٪ نصوصی وجود دارند، دانایان امت به عرف واگذارند تا عرف با تاثیر پذیری از مباحثات دانایان امت و سیره ی عقلا در آن احکام به کار بندند.
@Cmorghgrom30
.
.
💢 مغزشویی مقدس 💢
1️⃣ ارتباط با امرقدسی و خداوند منان نیازی است که در عمق جان هر انسانی است. این نیاز گاهی بدون واسطه با مواجهه با حضرت احدیت، در قالب نماز و دعا و نیایش صورت می گیرد که عبادت خوانده می شود. و گاهی هم در اتصال با ارواح اولیای مقدس دین که زیارت و توسل خوانده می شود. فارغ از این که برخی از اشکال این ارتباط را معتقد باشیم یا نباشیم، اصل این ارتباطات معنوی انکار ناشدنی است.
2️⃣ جوهره ی دین اسلام نیز مانند دیگر ادیان، همین ارتباط های معنوی است و هر گونه اعمال و مناسکی صرفا مقدماتی است جهت ایجاد این ارتباط روحانی و معنوی. بدیهی است این اتصال در اعماق جان انسان و سویدای وجود او رخ می دهد نه در در جمع و هیاهو. ای بسا تجمعات و هیاهوهایی که با نام مراسمات مذهبی برگزار می شوند ، رهزن راهند و انسان را از تمرکز بر این ارتباط روحانی دور می سازد.
3️⃣ در اسلام متولی دین نداریم و ارتزاق از راه دین چه با عنوان روحانی و چه با عنوان مداح نهی شده است. اگر مراسمی که برگزار می شود با نیت عبادت است، باید هم مستمع و هم مداح و هم روحانی، فقط با خدا معامله کند و هر گونه اجر و مزدی از بیت المال و نیز از مردم قطعا مردود است هم براساس کتاب و هم طبق سنت و هم اجماع و هم عقل و هم سیره عقلا. شاید کمتر موضوعی این چنین مویدات همه ی منابع استنباط را پشتوانه ی خود داشته و از چنین قطعیتی برخوردار باشد.
4️⃣ اجر و مزد اعم از شکل مالی است و تنها در گرفتن پول خلاصه نمی شود. مداحی که نیم ساعت از تلویزیون ملی کشور را به خود اختصاص می دهد و برای خود چهره می سازد و معروف می شود و از آن پس می تواند برای خود مرید جمع کند و با نفوذی که پیدا می کند می تواند قوانین کشور را دور بزند و از رانت های اطلاعاتی و مالی بهره مند شود ، نیز نوعی دیگر از اجر و مزد است که اتفاقا از اولی خطرناکتر و پیچیده تر است.
5️⃣ این پیچیدگی وقتی مضاعف می شود که منافع شخصی مداحان با قدرت سیاسی حاکمان پیوند می خورد و در خدمت مشروعیت سازی و بسیج و سازماندهی طرفداران و در جهت سرکوب معترضان بکار گرفته شود. در این حالت دیگر با یک مداحی روبرو نیستید که بدون هیچ چشمداشتی از سر عشق به اهل بیت مرثیه سرایی می کند.
بلکه با شبکه ی در هم تنیده ای از مافیای قدرت و ثروت و شهرت روبرویید که برای حفظ موقعیت خود و حذف مخالفان ، دست به هر اقدامی می زنند. برای آنها امام حسین (ع) و قرآن و اهل بیت تنها ابزاریند برای بستن بار خود و سرکوب مخالفان.
5️⃣ قاعده فقهی "لاضرر" می گوید در صورتی که حتی "احتمال" آسیب به سلامتی وجود دارد ، روزه تعطیل ، و وضو تبدیل به تیمم ، و نماز بصورت نشسته یا خوابیده می شود. وقتی این قاعده چنین سیطره ای دارد که این سه واجب را (وجوب وضو از حیث مقدمه ی واجب بودن است) چنین تعطیل یا تبدیل می کند ، به ترتیب اولی سیطره ی این قاعده بر مستحبات قطعا شدیدتر و جدیتر است.
هر قدر احتمال خطر سلامتی بالاتر باشد و درجه ی وجوب عمل عبادی کمتر باشد ، این قاعده شدیدتر و جدیتر عمل عبادی را تحت تاثیر قرار می دهد و آن را تعطیل و یا تبدیل می کند. مرجع تشخیص احتمال خطر سلامتی نیز پزشکان هستند و هیچ مداح و هیچ روحانی و هیچ مقام حکومتی حق ورود به این تشخیص را ندارد.
6️⃣ شک نیست که عشق به امام حسین (ع) و درس آموزی از حماسه ی کربلا در اعماق جان و دل مردم ایران است و این مردم که هنگام تلاقی محرم و نوروز بخوبی تشخیص می دهند که چگونه این دو را سازگار کنند ، قطعا میدانند که هنگام محرم در بستری از یک بلای جهانی به نام کرونا چگونه عمل کنند و توصیه های پزشکان را به عنوان تنها کارشناسان ذی صلاحیت مد نظر قرار دهند.
اگر شبکه ای سازمان یافته در تعارض با قاعده ی فقهی و عقلایی "لاضرر" برای اخلال در خرد جمعی این ملت عاشق اهل بیت به شدت فعال است ، قطعا نه از سر عشق حسینی و نه از سر خیرخواهی بلکه فقط منبعث از طمع حریصانه ی به ثروت و قدرت و شهرت است.
@Cmorghgrom30
.
💢 مغزشویی مقدس 💢
1️⃣ ارتباط با امرقدسی و خداوند منان نیازی است که در عمق جان هر انسانی است. این نیاز گاهی بدون واسطه با مواجهه با حضرت احدیت، در قالب نماز و دعا و نیایش صورت می گیرد که عبادت خوانده می شود. و گاهی هم در اتصال با ارواح اولیای مقدس دین که زیارت و توسل خوانده می شود. فارغ از این که برخی از اشکال این ارتباط را معتقد باشیم یا نباشیم، اصل این ارتباطات معنوی انکار ناشدنی است.
2️⃣ جوهره ی دین اسلام نیز مانند دیگر ادیان، همین ارتباط های معنوی است و هر گونه اعمال و مناسکی صرفا مقدماتی است جهت ایجاد این ارتباط روحانی و معنوی. بدیهی است این اتصال در اعماق جان انسان و سویدای وجود او رخ می دهد نه در در جمع و هیاهو. ای بسا تجمعات و هیاهوهایی که با نام مراسمات مذهبی برگزار می شوند ، رهزن راهند و انسان را از تمرکز بر این ارتباط روحانی دور می سازد.
3️⃣ در اسلام متولی دین نداریم و ارتزاق از راه دین چه با عنوان روحانی و چه با عنوان مداح نهی شده است. اگر مراسمی که برگزار می شود با نیت عبادت است، باید هم مستمع و هم مداح و هم روحانی، فقط با خدا معامله کند و هر گونه اجر و مزدی از بیت المال و نیز از مردم قطعا مردود است هم براساس کتاب و هم طبق سنت و هم اجماع و هم عقل و هم سیره عقلا. شاید کمتر موضوعی این چنین مویدات همه ی منابع استنباط را پشتوانه ی خود داشته و از چنین قطعیتی برخوردار باشد.
4️⃣ اجر و مزد اعم از شکل مالی است و تنها در گرفتن پول خلاصه نمی شود. مداحی که نیم ساعت از تلویزیون ملی کشور را به خود اختصاص می دهد و برای خود چهره می سازد و معروف می شود و از آن پس می تواند برای خود مرید جمع کند و با نفوذی که پیدا می کند می تواند قوانین کشور را دور بزند و از رانت های اطلاعاتی و مالی بهره مند شود ، نیز نوعی دیگر از اجر و مزد است که اتفاقا از اولی خطرناکتر و پیچیده تر است.
5️⃣ این پیچیدگی وقتی مضاعف می شود که منافع شخصی مداحان با قدرت سیاسی حاکمان پیوند می خورد و در خدمت مشروعیت سازی و بسیج و سازماندهی طرفداران و در جهت سرکوب معترضان بکار گرفته شود. در این حالت دیگر با یک مداحی روبرو نیستید که بدون هیچ چشمداشتی از سر عشق به اهل بیت مرثیه سرایی می کند.
بلکه با شبکه ی در هم تنیده ای از مافیای قدرت و ثروت و شهرت روبرویید که برای حفظ موقعیت خود و حذف مخالفان ، دست به هر اقدامی می زنند. برای آنها امام حسین (ع) و قرآن و اهل بیت تنها ابزاریند برای بستن بار خود و سرکوب مخالفان.
5️⃣ قاعده فقهی "لاضرر" می گوید در صورتی که حتی "احتمال" آسیب به سلامتی وجود دارد ، روزه تعطیل ، و وضو تبدیل به تیمم ، و نماز بصورت نشسته یا خوابیده می شود. وقتی این قاعده چنین سیطره ای دارد که این سه واجب را (وجوب وضو از حیث مقدمه ی واجب بودن است) چنین تعطیل یا تبدیل می کند ، به ترتیب اولی سیطره ی این قاعده بر مستحبات قطعا شدیدتر و جدیتر است.
هر قدر احتمال خطر سلامتی بالاتر باشد و درجه ی وجوب عمل عبادی کمتر باشد ، این قاعده شدیدتر و جدیتر عمل عبادی را تحت تاثیر قرار می دهد و آن را تعطیل و یا تبدیل می کند. مرجع تشخیص احتمال خطر سلامتی نیز پزشکان هستند و هیچ مداح و هیچ روحانی و هیچ مقام حکومتی حق ورود به این تشخیص را ندارد.
6️⃣ شک نیست که عشق به امام حسین (ع) و درس آموزی از حماسه ی کربلا در اعماق جان و دل مردم ایران است و این مردم که هنگام تلاقی محرم و نوروز بخوبی تشخیص می دهند که چگونه این دو را سازگار کنند ، قطعا میدانند که هنگام محرم در بستری از یک بلای جهانی به نام کرونا چگونه عمل کنند و توصیه های پزشکان را به عنوان تنها کارشناسان ذی صلاحیت مد نظر قرار دهند.
اگر شبکه ای سازمان یافته در تعارض با قاعده ی فقهی و عقلایی "لاضرر" برای اخلال در خرد جمعی این ملت عاشق اهل بیت به شدت فعال است ، قطعا نه از سر عشق حسینی و نه از سر خیرخواهی بلکه فقط منبعث از طمع حریصانه ی به ثروت و قدرت و شهرت است.
@Cmorghgrom30
.
.
💢 حسین کشته ی شبهه ی موضوعیه 💢
🟠 این نوشتار در چارچوب فقه سنتی است.
1⃣ اساس فقه سنتی بر علم اصول است. در علم اصول میان تشخیص حکم و موضوع تفکیک شده است. صدور حکم کلی مثلا "غنا حرام است" با فقیه است. در این مثال "حرمت" حکم است و "غنا" موضوع. حرمت غنا را فقیه اعلام می کند ولی تشخیص این که چه آوایی غنا است با خود مردم است.
2⃣ گاه در تشخیص این که یک موضوع خاص مثلا "نماز جمعه در عصر غیبت" چه حکمی از احکام پنجگانه(حرمت، کراهت، اباحه، استحباب، وجوب) را دارد، شک و شبهه پیش می آید زیرا هیچیک از آیات و روایات نمی توانند حکم را مشخص کنند. این را می گویند "شبهه ی حکمیه". از آنجا که در فقه سنتی استنباط حکم با فقیه است و نه مردم، پس فعلا با این شبهه کاری نداریم.
3⃣ ولی یک زمانی در خود حکم شبهه ای نیست و مثلا می دانیم "خمر حرام است" یا "نماز مغرب واجب است" یا " آب مباح است" و ....اما در این که خمر چیست و آیا شامل هر مسکری می شود یا خیر و یا آیا این مایع که جلوی من است آب است یا مصداق خمر است، تشخیصش با مردم است.(فعلا با تفاوت فنی بین موضوع و مصداق کاری نداریم و هر دو را به یک معنا می گیریم. زیرا تشخیص هر دو با مردم است و لذا در اینجا تفاوتی بین آن دو از این لحاظ نیست.) همینطور تشخیص این که آیا الان زمان نماز مغرب شده است و بر من نماز مغرب واجب شده است یا هنوز وقت نماز عصر است باز با خود مردم است. این شک و شبهه در تشخیص موضوع را "شبهه موضوعیه" گویند که البته رفع آن با مردم است و نه فقیه، حتی در فقه سنتی.
4⃣ فقهای درباری در احکام اصلی نمی توانند دست ببرند. زیرا از طرفی به وضوح در قرآن آمده اند و از طرفی دیگر وجدانی و عقلانیند. احکامی چون حرمت ظلم، مال مردم خوردن، خیانت در امانت، بی عفتی، دروغگویی، ضرر رساندن به خود و دیگران، ایجاد عسر و حرج و سختی و تنگنا برای خود و دیگران و
و نیز وجوب عدالت، نیکوکاری به دیگران، دستگیری بیچارگان، امنیت جامعه، رفاه جامعه، رعایت مصالح جامعه، اداره ی امور جامعه با شوری، اطاعت از اولوالامری که از خود مردم جامعه باشد و
چون حکم معلوم است و این احکام هم وجدانی و اخلاقی اند و هم در قرآن تصریح شده اند، پس فقهای درباری برای تامین نظر دستگاه خلافت نمی توانند از این راه وارد شوند و مثلا بگویند ظلم حرام نیست و بلکه واجب است. ایضا مال مردم خوردن و
5⃣ پس این فقها برای کمک به دستگاه جور، سعی می کنند که از راه "شبهه موضوعیه" وارد شوند. لذا شروع می کنند به تدریج القا شبهه کردن در تشخیص موضوعات و مردم را دچار حیرت کردن تا این که خود به عنوان متخصص فن ورود به تشخیص موضوعات کنند و مثلا بگویند این که فلان معترض توسط حکومت کشته شد، ظلم نبود بلکه ایجاد امنیت بود. یا این که بگویند او معترض نبود بلکه فتنه گر و آشوب طلب بود، خلیفه ی وقت مصداق اولوالامر است، شور و مشورت مصداقش مشورت خلیفه با اطرافیان است نه دخالت دادن مردم در اداره جامعه، این که در جامعه می بینید فقر نیست بلکه عین رفاه است، بی عفتی فساد خلیفه و وابستگانش نیست بلکه پدیدار شدن دو تار موی دخترکان است، نظام به معنای نظم و انتظام جامعه نیست بلکه به معنای شخص خلیفه است، و
6⃣ و بدین ترتیب اسلام پوستین وارونه می شود، حالت کاریکاتوری بخود می گیرد، جای اولویت ها عوض می شود. تمام ظواهر دینی رعایت می شود ولی جامعه روزبروز بیشتر در منجلاب فقر و فحشا و بی عدالتی و فساد فرو می رود. و سرچشمه ی تمامی این انحرافات در این است که مردم خود عنان تشخیص موضوعات را بدست نگرفتند و به فقها اجازه ی ورود به حریم خود را دادند. مردم باید از همان ابتدا می گفتند این ما هستیم که باید بین معترض با فتنه گر، ظلم با عدالت، نظام با فرد خلیفه، مصلحت با مفسده، اولوالامر مردمی با حاکم دیکتاتور و مستبد، امنیت با نا امنی، پاکدامنی با بی عفتی و ...، تشخیص دهیم.
7⃣ مردم عادتشان است که می خواهند از خود سلب مسئولیت کنند و بار سنگین تشخیص و تصمیم را از دوش خود برداشته و به گردن مقدس مآبان بیندازند تا خود با وجدانی آسوده به کاسبی و زندگی شخصیشان بپردازند. و این روحیه ی عوام را فقها در طول تاریخ خوب شناخته اند و لذا به راحتی و با اعتماد به نفس تمام وارد این حریم می شوند.
و اینچنین بود که فقیه وقت قاضی شریح اعلام می کند که من تشخیص داده ام که حسین فرزند رسول خدا فتنه گر است و نه معترض، پس فتوا به ریختن خونش می دهم.
و به دنبال این فتوا جان بر کفان ولی امر مسلمین یزید بن معاویه بسیج شدند و رفت آنچه برفت.
❇️ قرآن در آیات فراوان این سلب مسئولیت مردم از خود را نکوهش کرده و آن را سرچشمه ی تمامی انحرافات و تباهی ها می داند. برای نمونه می توان به آیات (اسراء/۳۶) ، (بقره/۷۹) ، (بقره/۱۷۰) ، (توبه/۳۱) مراجعه کرد. ائمه(ع) در اینجا تقلید کورکورانه از فقها را به منزله پرستش آنها معرفی کرده اند.
@Cmorghgrom30
.
💢 حسین کشته ی شبهه ی موضوعیه 💢
🟠 این نوشتار در چارچوب فقه سنتی است.
1⃣ اساس فقه سنتی بر علم اصول است. در علم اصول میان تشخیص حکم و موضوع تفکیک شده است. صدور حکم کلی مثلا "غنا حرام است" با فقیه است. در این مثال "حرمت" حکم است و "غنا" موضوع. حرمت غنا را فقیه اعلام می کند ولی تشخیص این که چه آوایی غنا است با خود مردم است.
2⃣ گاه در تشخیص این که یک موضوع خاص مثلا "نماز جمعه در عصر غیبت" چه حکمی از احکام پنجگانه(حرمت، کراهت، اباحه، استحباب، وجوب) را دارد، شک و شبهه پیش می آید زیرا هیچیک از آیات و روایات نمی توانند حکم را مشخص کنند. این را می گویند "شبهه ی حکمیه". از آنجا که در فقه سنتی استنباط حکم با فقیه است و نه مردم، پس فعلا با این شبهه کاری نداریم.
3⃣ ولی یک زمانی در خود حکم شبهه ای نیست و مثلا می دانیم "خمر حرام است" یا "نماز مغرب واجب است" یا " آب مباح است" و ....اما در این که خمر چیست و آیا شامل هر مسکری می شود یا خیر و یا آیا این مایع که جلوی من است آب است یا مصداق خمر است، تشخیصش با مردم است.(فعلا با تفاوت فنی بین موضوع و مصداق کاری نداریم و هر دو را به یک معنا می گیریم. زیرا تشخیص هر دو با مردم است و لذا در اینجا تفاوتی بین آن دو از این لحاظ نیست.) همینطور تشخیص این که آیا الان زمان نماز مغرب شده است و بر من نماز مغرب واجب شده است یا هنوز وقت نماز عصر است باز با خود مردم است. این شک و شبهه در تشخیص موضوع را "شبهه موضوعیه" گویند که البته رفع آن با مردم است و نه فقیه، حتی در فقه سنتی.
4⃣ فقهای درباری در احکام اصلی نمی توانند دست ببرند. زیرا از طرفی به وضوح در قرآن آمده اند و از طرفی دیگر وجدانی و عقلانیند. احکامی چون حرمت ظلم، مال مردم خوردن، خیانت در امانت، بی عفتی، دروغگویی، ضرر رساندن به خود و دیگران، ایجاد عسر و حرج و سختی و تنگنا برای خود و دیگران و
و نیز وجوب عدالت، نیکوکاری به دیگران، دستگیری بیچارگان، امنیت جامعه، رفاه جامعه، رعایت مصالح جامعه، اداره ی امور جامعه با شوری، اطاعت از اولوالامری که از خود مردم جامعه باشد و
چون حکم معلوم است و این احکام هم وجدانی و اخلاقی اند و هم در قرآن تصریح شده اند، پس فقهای درباری برای تامین نظر دستگاه خلافت نمی توانند از این راه وارد شوند و مثلا بگویند ظلم حرام نیست و بلکه واجب است. ایضا مال مردم خوردن و
5⃣ پس این فقها برای کمک به دستگاه جور، سعی می کنند که از راه "شبهه موضوعیه" وارد شوند. لذا شروع می کنند به تدریج القا شبهه کردن در تشخیص موضوعات و مردم را دچار حیرت کردن تا این که خود به عنوان متخصص فن ورود به تشخیص موضوعات کنند و مثلا بگویند این که فلان معترض توسط حکومت کشته شد، ظلم نبود بلکه ایجاد امنیت بود. یا این که بگویند او معترض نبود بلکه فتنه گر و آشوب طلب بود، خلیفه ی وقت مصداق اولوالامر است، شور و مشورت مصداقش مشورت خلیفه با اطرافیان است نه دخالت دادن مردم در اداره جامعه، این که در جامعه می بینید فقر نیست بلکه عین رفاه است، بی عفتی فساد خلیفه و وابستگانش نیست بلکه پدیدار شدن دو تار موی دخترکان است، نظام به معنای نظم و انتظام جامعه نیست بلکه به معنای شخص خلیفه است، و
6⃣ و بدین ترتیب اسلام پوستین وارونه می شود، حالت کاریکاتوری بخود می گیرد، جای اولویت ها عوض می شود. تمام ظواهر دینی رعایت می شود ولی جامعه روزبروز بیشتر در منجلاب فقر و فحشا و بی عدالتی و فساد فرو می رود. و سرچشمه ی تمامی این انحرافات در این است که مردم خود عنان تشخیص موضوعات را بدست نگرفتند و به فقها اجازه ی ورود به حریم خود را دادند. مردم باید از همان ابتدا می گفتند این ما هستیم که باید بین معترض با فتنه گر، ظلم با عدالت، نظام با فرد خلیفه، مصلحت با مفسده، اولوالامر مردمی با حاکم دیکتاتور و مستبد، امنیت با نا امنی، پاکدامنی با بی عفتی و ...، تشخیص دهیم.
7⃣ مردم عادتشان است که می خواهند از خود سلب مسئولیت کنند و بار سنگین تشخیص و تصمیم را از دوش خود برداشته و به گردن مقدس مآبان بیندازند تا خود با وجدانی آسوده به کاسبی و زندگی شخصیشان بپردازند. و این روحیه ی عوام را فقها در طول تاریخ خوب شناخته اند و لذا به راحتی و با اعتماد به نفس تمام وارد این حریم می شوند.
و اینچنین بود که فقیه وقت قاضی شریح اعلام می کند که من تشخیص داده ام که حسین فرزند رسول خدا فتنه گر است و نه معترض، پس فتوا به ریختن خونش می دهم.
و به دنبال این فتوا جان بر کفان ولی امر مسلمین یزید بن معاویه بسیج شدند و رفت آنچه برفت.
❇️ قرآن در آیات فراوان این سلب مسئولیت مردم از خود را نکوهش کرده و آن را سرچشمه ی تمامی انحرافات و تباهی ها می داند. برای نمونه می توان به آیات (اسراء/۳۶) ، (بقره/۷۹) ، (بقره/۱۷۰) ، (توبه/۳۱) مراجعه کرد. ائمه(ع) در اینجا تقلید کورکورانه از فقها را به منزله پرستش آنها معرفی کرده اند.
@Cmorghgrom30
.
.
💢 شرط صحت نذر 💢
🟠 این نوشتار در چارچوب فقه سنتی است.
✅ از آنجا که در ایام محرم، مومنین مشتاق و محبین اهل بیت (ع) مطابق معمول هر ساله در صدد وفای به نذورات خود بر می آیند یا خود را ممکن است متعهد به نذری جدید کنند، لازم است به نکات زیر بر اساس فقه امامیه(اینجا) و فتاوای مراجع وقت(اینجا) توجه کنند :
1️⃣ نذر باید همراه با قرائت صیغه ی مخصوصه باشد. گر چه قرائت آن به فارسی بلامانع است.(اینجا) و (اینجا)
2️⃣ صیغه ی نذر باید بصورت "اگر فلان شى تحقق پيدا كند (حاجتش را بگويد) پس بر عهده من است که براى خدا چنان كنم(نذرش را بگوید)" یا موارد مشابه باشد.(اینجا) و (اینجا)
3️⃣ نذر باید فقط برای خدا باشد و نذر برای حضرت فاطمه زهرا(س) یا امام حسین(ع) یا حضرت عباس(ع) یا اهل بیت(ع) کردن، باطل است.(اینجا) و (اینجا) و (اینجا)
4️⃣ نذر می تواند برای خدا باشد و ثوابش را به حضرت فاطمه زهرا(س) یا امام حسین(ع) یا حضرت عباس(ع) یا اهل بیت(ع) هدیه کرد.(اینجا)
5️⃣ در صورتی که تا کنون مومنین و مومنات نیت و صیغه ی نذر را به اشتباه بجا آورده اند، لازم است در اولین فرصت تصحیح کنند و از این به بعد بر اساس آن، نذورات را ادا نمایند.
✳️ آیه شریفه ی قرآن است که : "پس نباید با خدا احدی را بخوانید و از او درخواست کنید." (جن/18)
@Cmorghgrom30
.
💢 شرط صحت نذر 💢
🟠 این نوشتار در چارچوب فقه سنتی است.
✅ از آنجا که در ایام محرم، مومنین مشتاق و محبین اهل بیت (ع) مطابق معمول هر ساله در صدد وفای به نذورات خود بر می آیند یا خود را ممکن است متعهد به نذری جدید کنند، لازم است به نکات زیر بر اساس فقه امامیه(اینجا) و فتاوای مراجع وقت(اینجا) توجه کنند :
1️⃣ نذر باید همراه با قرائت صیغه ی مخصوصه باشد. گر چه قرائت آن به فارسی بلامانع است.(اینجا) و (اینجا)
2️⃣ صیغه ی نذر باید بصورت "اگر فلان شى تحقق پيدا كند (حاجتش را بگويد) پس بر عهده من است که براى خدا چنان كنم(نذرش را بگوید)" یا موارد مشابه باشد.(اینجا) و (اینجا)
3️⃣ نذر باید فقط برای خدا باشد و نذر برای حضرت فاطمه زهرا(س) یا امام حسین(ع) یا حضرت عباس(ع) یا اهل بیت(ع) کردن، باطل است.(اینجا) و (اینجا) و (اینجا)
4️⃣ نذر می تواند برای خدا باشد و ثوابش را به حضرت فاطمه زهرا(س) یا امام حسین(ع) یا حضرت عباس(ع) یا اهل بیت(ع) هدیه کرد.(اینجا)
5️⃣ در صورتی که تا کنون مومنین و مومنات نیت و صیغه ی نذر را به اشتباه بجا آورده اند، لازم است در اولین فرصت تصحیح کنند و از این به بعد بر اساس آن، نذورات را ادا نمایند.
✳️ آیه شریفه ی قرآن است که : "پس نباید با خدا احدی را بخوانید و از او درخواست کنید." (جن/18)
@Cmorghgrom30
.
.
💢 امام حسین، معترض مدنی 💢
1️⃣ خروج در وصیت نامه ی امام حسین (ع) به معنای خروج از مدینه است و نه قیام و خروج علیه حاکمیت. از قدیمیترین منابع اشاره شده به این وصیت، "الفتوح" تالیف "ابن اعثم کوفی"(م ۳۱۴) است که می توان صفحه مربوطه را (اینجا) ملاحظه کرد. در قبل و بعد از وصیت نامه، تمام صحبت امام (ع) با محمد بن حنفیه پیرامون خروج از مدینه است.
2️⃣ یکی از مهمترین منابع قدیمی امامیه برای مطالعه زندگی امامان (ع)، "الارشاد" شیخ مفید(م ۴۱۳) که از منابع گذشته و از جمله الفتوح ابن اعثم بسیار استفاده کرده است. در این کتاب (اینجا) ذکر شده است امام حسین (ع) هنگام خروج از مدینه آیه (قصص/۲۱) را تلاوت کردند :
پس ترسان و نگران در حالی که (حوادث را) انتظار می کشید (از شهر بیرون) رفت، ( پس) گفت: پروردگارا! مرا از این مردم ستمکار نجات بده.
این آیه در مورد موسی (ع) است که وقتی به او خبر دادند ماموران فرعون در صدد جلب تو هستند، مجبور شد برای حفظ جان خود از مصر به سمت مدین بگریزد.
امام (ع) با ذکر این آیه می خواست شباهت موقعیت خود را با شرایط موسی (ع) تفهیم کند.
3️⃣ گریختن امام حسین (ع) از مهلکه امری بزدلانه نبود چنان که فرار موسی (ع) نبود. هر انسان مومنی مکلف است از جان و مال و خانواده ی خود دفاع کند. هنگامی فرار نکوهیده است که به قیمت زیر پا گذاشتن آرمان های والای انسانی و اعتقادی باشد. امام (ع) از ابتدا تا انتها هدفش اصلاح در امت جدشان بود که مصداقش در آن برهه عدم بیعت با یزید بود.(همانطور که در زمان معاویه مصداقش بیعت با او برای جلوگیری از خونریزی بود.)
4️⃣ راهبرد امام حسین (ع) از ابتدا تا آخر این بود که هم از آرمان خود عدول نکند و هم خون خود و دیگران ریخته نشود. در راستای این راهبرد کلان، بسته به موقعیت هایی که پیش می آمد، امام (ع) مطابق سیره عقلا راهکار خود را اتخاذ می کرد. چنان که پیامبر اکرم (ص) هم پس از مشورت با اصحاب، تصمیم می گرفت.
5️⃣ حرکت امام حسین اصلا قیام به معنای مصطلح امروزی نبود. امامت حسین (ع) دقیقا همانند امامت حسن(ع) ده سال و چند ماه بود که ده سال هر یک تحت حکومت معاویه و بصورت یک اپوزیسیون قانونی بود. می ماند ۶ ماه آخر حیات امام حسین از رجب ۶۰ تا محرم ۶۱ که این ۶ ماه خود به ۵ فراز تقسیم می شود :
🔹 از ۱۶ رجب تا ۸ ذی حجه ۶۰ که امام در مدینه و سپس مکه بود و از بیعت با یزید امتناع داشت و بقول امروزی ها یک معترض مدنی بود. پناه بردن به مکه مسبوق به سابقه بود و پیش از این کسانی چون سعد بن ابی وقاص و عبدالله بن عمر و زید بن ثابت و اسامه بن زید از بیعت با علی خودداری کرده بودند و به مکه رفته و زندگی مسالمت آموزی پیش گرفته بودند. لذا بر اساس عرف آن زمان، امام یک قیامگر نبودند.
🔹 از ۸ ذی حجه تا ۲۲ ذی حجه ۶۰ امام بعلت دعوت و خواست مردم کوفه به سمت کوفه حرکت و مسلم بن عقیل و سلیمان بن رزین را به عنوان نمایندگان خود به کوفه و بصره اعزام می کند. در اینجا نیز حرکت امام حسین نه یک قیام مسلحانه، بلکه پاسخ به خواست مردم بود. امام حسین (ع) هنگام اعزام مسلم بن عقیل به کوفه طی نامهای به اهل عراق مینویسد: «برادر و پسر عمو و شخص مورد اعتماد خانواده خود مسلم بن عقیل را به سوی شما میفرستم. اگر وی به من بنویسد که بزرگان و خردمندان و صاحبان فضیلت بر پیشنهاد فرستادگان شما و آنچه در نامههایتان خواندم اتفاق نظر دارند، من به زودی به خواست خدا به کوفه خواهم آمد.»
🔹 از ۲۲ ذیحجه ۶۰ تا ۲ محرم ۶۱ امام علیرغم شنیدن قتل نمایندگانش در کوفه و بصره، و کودتای نظامی عبیدالله بن زیاد در این شهرها ، باز به حرکت خود بسوی کوفه ادامه می دهد به امید اینکه کوفیان با دیدن او، فضای شهر را تغییر دهند. چنان که با ورود پیامبر اکرم (ص) به یثرب چنین شد. در این دوران نیز حرکت امام نه یک شورش مسلحانه که یک اعتراض مدنی است. امام در نظر داشت با ورود به کوفه، با فشار افکار عمومی حکومت را به دست بگیرد و یزید را خلع کند. ولی تخطی یاران امام در کوفه مسیر را به شکست کشاند. چنان که در جنگ احد چنین شد.
🔹 از ۲ محرم تا صبح ۱۰ محرم ۶۱ که امام با لشکر حر و سپس با دیگر لشکریان کوفه روبرو می شود که امام را در محاصره داشتند. در این مدت امام نهایت تلاش را در جلوگیری از تنش و ختم اوضاع به صلح و سازش کرد. حتی پیشنهاد داد که بگذارید مجددا به مکه باز گردم و یا حتی به شام بروم تا مذاکره با یزید مسائل را حل کند.(اینجا)
🔹 از صبح تا ظهر عاشورا ۱۰ محرم ۶۱ که با یورش نظامی کوفیان، امام برای دفاع دست به شمشیر می برند. این چند ساعت تنها زمانی است که از تاریخ می شنویم امام دست به اسلحه برده اند، آن هم برای دفاع.
✳️ این است زندگی ۶۰ ساله ی امام، که خلاصه کردن آن در چند ساعت و آن هم واژگونه، چیزی نیست جز استفاده ی ابزاری از دین برای مطامع پست دنیوی.
@Cmorghgrom30
.
💢 امام حسین، معترض مدنی 💢
1️⃣ خروج در وصیت نامه ی امام حسین (ع) به معنای خروج از مدینه است و نه قیام و خروج علیه حاکمیت. از قدیمیترین منابع اشاره شده به این وصیت، "الفتوح" تالیف "ابن اعثم کوفی"(م ۳۱۴) است که می توان صفحه مربوطه را (اینجا) ملاحظه کرد. در قبل و بعد از وصیت نامه، تمام صحبت امام (ع) با محمد بن حنفیه پیرامون خروج از مدینه است.
2️⃣ یکی از مهمترین منابع قدیمی امامیه برای مطالعه زندگی امامان (ع)، "الارشاد" شیخ مفید(م ۴۱۳) که از منابع گذشته و از جمله الفتوح ابن اعثم بسیار استفاده کرده است. در این کتاب (اینجا) ذکر شده است امام حسین (ع) هنگام خروج از مدینه آیه (قصص/۲۱) را تلاوت کردند :
پس ترسان و نگران در حالی که (حوادث را) انتظار می کشید (از شهر بیرون) رفت، ( پس) گفت: پروردگارا! مرا از این مردم ستمکار نجات بده.
این آیه در مورد موسی (ع) است که وقتی به او خبر دادند ماموران فرعون در صدد جلب تو هستند، مجبور شد برای حفظ جان خود از مصر به سمت مدین بگریزد.
امام (ع) با ذکر این آیه می خواست شباهت موقعیت خود را با شرایط موسی (ع) تفهیم کند.
3️⃣ گریختن امام حسین (ع) از مهلکه امری بزدلانه نبود چنان که فرار موسی (ع) نبود. هر انسان مومنی مکلف است از جان و مال و خانواده ی خود دفاع کند. هنگامی فرار نکوهیده است که به قیمت زیر پا گذاشتن آرمان های والای انسانی و اعتقادی باشد. امام (ع) از ابتدا تا انتها هدفش اصلاح در امت جدشان بود که مصداقش در آن برهه عدم بیعت با یزید بود.(همانطور که در زمان معاویه مصداقش بیعت با او برای جلوگیری از خونریزی بود.)
4️⃣ راهبرد امام حسین (ع) از ابتدا تا آخر این بود که هم از آرمان خود عدول نکند و هم خون خود و دیگران ریخته نشود. در راستای این راهبرد کلان، بسته به موقعیت هایی که پیش می آمد، امام (ع) مطابق سیره عقلا راهکار خود را اتخاذ می کرد. چنان که پیامبر اکرم (ص) هم پس از مشورت با اصحاب، تصمیم می گرفت.
5️⃣ حرکت امام حسین اصلا قیام به معنای مصطلح امروزی نبود. امامت حسین (ع) دقیقا همانند امامت حسن(ع) ده سال و چند ماه بود که ده سال هر یک تحت حکومت معاویه و بصورت یک اپوزیسیون قانونی بود. می ماند ۶ ماه آخر حیات امام حسین از رجب ۶۰ تا محرم ۶۱ که این ۶ ماه خود به ۵ فراز تقسیم می شود :
🔹 از ۱۶ رجب تا ۸ ذی حجه ۶۰ که امام در مدینه و سپس مکه بود و از بیعت با یزید امتناع داشت و بقول امروزی ها یک معترض مدنی بود. پناه بردن به مکه مسبوق به سابقه بود و پیش از این کسانی چون سعد بن ابی وقاص و عبدالله بن عمر و زید بن ثابت و اسامه بن زید از بیعت با علی خودداری کرده بودند و به مکه رفته و زندگی مسالمت آموزی پیش گرفته بودند. لذا بر اساس عرف آن زمان، امام یک قیامگر نبودند.
🔹 از ۸ ذی حجه تا ۲۲ ذی حجه ۶۰ امام بعلت دعوت و خواست مردم کوفه به سمت کوفه حرکت و مسلم بن عقیل و سلیمان بن رزین را به عنوان نمایندگان خود به کوفه و بصره اعزام می کند. در اینجا نیز حرکت امام حسین نه یک قیام مسلحانه، بلکه پاسخ به خواست مردم بود. امام حسین (ع) هنگام اعزام مسلم بن عقیل به کوفه طی نامهای به اهل عراق مینویسد: «برادر و پسر عمو و شخص مورد اعتماد خانواده خود مسلم بن عقیل را به سوی شما میفرستم. اگر وی به من بنویسد که بزرگان و خردمندان و صاحبان فضیلت بر پیشنهاد فرستادگان شما و آنچه در نامههایتان خواندم اتفاق نظر دارند، من به زودی به خواست خدا به کوفه خواهم آمد.»
🔹 از ۲۲ ذیحجه ۶۰ تا ۲ محرم ۶۱ امام علیرغم شنیدن قتل نمایندگانش در کوفه و بصره، و کودتای نظامی عبیدالله بن زیاد در این شهرها ، باز به حرکت خود بسوی کوفه ادامه می دهد به امید اینکه کوفیان با دیدن او، فضای شهر را تغییر دهند. چنان که با ورود پیامبر اکرم (ص) به یثرب چنین شد. در این دوران نیز حرکت امام نه یک شورش مسلحانه که یک اعتراض مدنی است. امام در نظر داشت با ورود به کوفه، با فشار افکار عمومی حکومت را به دست بگیرد و یزید را خلع کند. ولی تخطی یاران امام در کوفه مسیر را به شکست کشاند. چنان که در جنگ احد چنین شد.
🔹 از ۲ محرم تا صبح ۱۰ محرم ۶۱ که امام با لشکر حر و سپس با دیگر لشکریان کوفه روبرو می شود که امام را در محاصره داشتند. در این مدت امام نهایت تلاش را در جلوگیری از تنش و ختم اوضاع به صلح و سازش کرد. حتی پیشنهاد داد که بگذارید مجددا به مکه باز گردم و یا حتی به شام بروم تا مذاکره با یزید مسائل را حل کند.(اینجا)
🔹 از صبح تا ظهر عاشورا ۱۰ محرم ۶۱ که با یورش نظامی کوفیان، امام برای دفاع دست به شمشیر می برند. این چند ساعت تنها زمانی است که از تاریخ می شنویم امام دست به اسلحه برده اند، آن هم برای دفاع.
✳️ این است زندگی ۶۰ ساله ی امام، که خلاصه کردن آن در چند ساعت و آن هم واژگونه، چیزی نیست جز استفاده ی ابزاری از دین برای مطامع پست دنیوی.
@Cmorghgrom30
.
.
💢 برده داری در اسلام 💢
1⃣ در هیچ جای قرآن بردگی گرفتن و کنیز گرفتن نیامده است. قرآن برای کنیزان و بردگان تعبیر "مَلَکَت اَیمَانُکُم" را بکار برده است که به صورت فعل ماضی آمده است و مربوط به کسانی است که قبل از اسلام به کنیزی گرفته شدهاند. در عمل نیز پیامبر اکرم (ص) درهیچ یک از جنگهای اسلام اسیری کنیز و برده نگرفت. کنیزهایي كه در داخل خانه پیامبر(ص) بودند نیز همگی از قبل، کنیز بودهاند و هیچ یک در جنگهای اسلام با اسارت، کنیز پیامبر نشدند.
بله در جنگها اسیر میگرفتند ولی طبق آیه (محمد/۴) بايد او را یا مجانی یا با پول آزاد میکردند. پس پيامبر(ص) برده نگرفت ولی صریحا نیز نگفت که برده نمیگیرم، چون دشمن سوء استفاده میکرد. لذا پیامبر بدون این که اعلام رسمی کند، هر بار با لطایف الحیلی اسرای جنگ را آزاد می کرد. مثلا در جنگ بدر اسیران را در برابر فدیه مالی یا سواد آموزی مسلمانان آزاد کرد. در جنگ با بنی مصطلق بعلت ازدواج از روی رضایت جویریه دختر رئیس قبیله بنی مصطلق با پیامبر، همه ی اسرا آزاد شدند و در جنگ هوازن پیامبر تمامی اسیران را آزاد کرد. در تمامی جنگ های بدر، احد و احزاب و برخورد با یهودیان مدینه هیچ کنیزی گرفته نشد.
پس آیات، مربوط به بردگان و کنیزان گذشته بوده است و نه مربوط به آینده. و گرنه به جاي "ملكتْ" كه ماضي است از "تملك" كه مضارع است استفاده ميكرد.
2⃣ ولی به هر حال قبل از اسلام مردان و زنانی بوده اند که به نحوی به دست مردم افتاده بودند و برده و کنیز محسوب می شدند. در نظام قبیله ای آن زمان که هر فرد در پناه قبیله ی خود بود و خارج از قبیله حکومتی نبود که افراد را زیر چتر نظم و امنیت خود بگیرد، سزاوار نبود بردگان و کنیزان را بدون پشت و پناه و کار و کسب و مال و منال رها کنند. پس اسلام می بایست برای آنها قوانینی وضع می کرد که آنها نیز به عنوان عضوی از خانواده و قبیله و جامعه پذیرفته شده و به تدریج در آن ساختارها حل می شدند. برای همین اسلام دستور داده است که با کنیزان و غلامانی که در خانه ها خدمتکارند، مانند دیگر اعضای خانواده رفتار کنید و از خوراک و پوشاک خود به آنها بدهید(نساء/۳۶) و کنیزانی که با آنها وصلت کرده اید و از آنها صاحب فرزند شده اید را مانند همسران خود تلقی کنید.
3⃣ در تمام جوامع انسان ها به ۴ طریق به بردگی گرفته می شدند : بدهی با عدم امکان باز پرداخت(دین به معنی بدهی). یا ربوده شدن( خطف به معنی آدم ربایی) یا یافتن فرد گمشده و بی پناهی مانند یوسف(ع) (لقط به معنی یافتن) یا اسارت در جنگ(اسارت)
در اسلام از انواع برده گرفتن تنها مورد چهارم، آن هم با شروط سختی امضا شده است و سه مورد دیگر به شدت نهی شده و برای رفع گرفتاری بدهکاران و گمشدگان هم راهکارهای خاصی ارائه شده است. برده گرفتن اسرای جنگی به شرطی از نظر اسلام مجاز است که اولا جنگ تدافعی باشد و نه تهاجمی به قصد گرفتن برده و سرزمین دیگران. ثانیا امکان آزاد کردن آنان با هیچ بهانه ای وجود نداشته باشد و بیم پیوستن مجدد آنها به دشمن متجاوز قوی باشد. در این حالت روال معمول جوامع سه راهکار بوده است که دو تای اولی را اسلام رد کرده است : یا باید اسیران را کشت. یا باید مانند سنت مرسوم فعلی آنها را در اردوگاه های اسرای جنگی زندانی کرد بدون بهره مندی از حداقل حقوق شهروندی. راهکار سوم، که اسلام آن را برگزیده است، این است که آنها را بین خانواده های مسلمان پخش کنند تا به عنوان خدمتکار خانگی به آن خانواده کمک کنند و در مقابل از پشتیبانی آن خانواده بهره مند شوند. تا این که به تدریج روند "جامعه پذیری" را مانند آموختن زبان و فرهنگ و مهارت های کسب و کار و ... در محیط جدید طی کنند و با تشخیص مالک خود به طرق مختلفی که در اسلام در نظر گرفته شده است، آزاد شوند.(عتق) بدیهی است در خلال این دوران گذار، برده شهروند درجه دو محسوب می شود.
4⃣ متاسفانه بعد از پیامبر حکومت از دست اهلش خارج شد و دستگاه خلافت جنگ های تهاجمی به قصد تصرف سرزمین ها و بردهگیری را باب کرد و فقيهان هم به امر خلفا فتوا به برده گيري دادند.
در این مدت ائمه تنها کاری که می توانستند بکنند این بود که در عمل چگونگی رفتار با این بردگانی که چون سیل از اروپا و افریقا و قفقاز و ترک و دیلم به بازارهای شهرهای اسلامی می آمد را نشان دهند و پس از مهارت آموزی های لازم، آنها را آزاد کنند.
مع الاسف بعد از ائمه فتاوای برده داری با تکیه بر روایاتی مشکوک، از فقه عامه وارد فقه امامیه هم شد. مثلا در برده داری به روایتی از امام صادق(ع) استناد می شود که راوی آن رفاعه نخاس بوده که خود برده فروش بود و بعدها واقفی شد.(اینجا)
با این وجود برده داری در کشورهای اسلامی هیچگاه مانند اروپا بصورت نیروی مولد ثروت نبوده است و صرفا برای خدمتکاری در خانه بود که بعضا به مقامات عالیه چون سرداری و حکومتداری هم می رسیدند.
@Cmorghgrom30
💢 برده داری در اسلام 💢
1⃣ در هیچ جای قرآن بردگی گرفتن و کنیز گرفتن نیامده است. قرآن برای کنیزان و بردگان تعبیر "مَلَکَت اَیمَانُکُم" را بکار برده است که به صورت فعل ماضی آمده است و مربوط به کسانی است که قبل از اسلام به کنیزی گرفته شدهاند. در عمل نیز پیامبر اکرم (ص) درهیچ یک از جنگهای اسلام اسیری کنیز و برده نگرفت. کنیزهایي كه در داخل خانه پیامبر(ص) بودند نیز همگی از قبل، کنیز بودهاند و هیچ یک در جنگهای اسلام با اسارت، کنیز پیامبر نشدند.
بله در جنگها اسیر میگرفتند ولی طبق آیه (محمد/۴) بايد او را یا مجانی یا با پول آزاد میکردند. پس پيامبر(ص) برده نگرفت ولی صریحا نیز نگفت که برده نمیگیرم، چون دشمن سوء استفاده میکرد. لذا پیامبر بدون این که اعلام رسمی کند، هر بار با لطایف الحیلی اسرای جنگ را آزاد می کرد. مثلا در جنگ بدر اسیران را در برابر فدیه مالی یا سواد آموزی مسلمانان آزاد کرد. در جنگ با بنی مصطلق بعلت ازدواج از روی رضایت جویریه دختر رئیس قبیله بنی مصطلق با پیامبر، همه ی اسرا آزاد شدند و در جنگ هوازن پیامبر تمامی اسیران را آزاد کرد. در تمامی جنگ های بدر، احد و احزاب و برخورد با یهودیان مدینه هیچ کنیزی گرفته نشد.
پس آیات، مربوط به بردگان و کنیزان گذشته بوده است و نه مربوط به آینده. و گرنه به جاي "ملكتْ" كه ماضي است از "تملك" كه مضارع است استفاده ميكرد.
2⃣ ولی به هر حال قبل از اسلام مردان و زنانی بوده اند که به نحوی به دست مردم افتاده بودند و برده و کنیز محسوب می شدند. در نظام قبیله ای آن زمان که هر فرد در پناه قبیله ی خود بود و خارج از قبیله حکومتی نبود که افراد را زیر چتر نظم و امنیت خود بگیرد، سزاوار نبود بردگان و کنیزان را بدون پشت و پناه و کار و کسب و مال و منال رها کنند. پس اسلام می بایست برای آنها قوانینی وضع می کرد که آنها نیز به عنوان عضوی از خانواده و قبیله و جامعه پذیرفته شده و به تدریج در آن ساختارها حل می شدند. برای همین اسلام دستور داده است که با کنیزان و غلامانی که در خانه ها خدمتکارند، مانند دیگر اعضای خانواده رفتار کنید و از خوراک و پوشاک خود به آنها بدهید(نساء/۳۶) و کنیزانی که با آنها وصلت کرده اید و از آنها صاحب فرزند شده اید را مانند همسران خود تلقی کنید.
3⃣ در تمام جوامع انسان ها به ۴ طریق به بردگی گرفته می شدند : بدهی با عدم امکان باز پرداخت(دین به معنی بدهی). یا ربوده شدن( خطف به معنی آدم ربایی) یا یافتن فرد گمشده و بی پناهی مانند یوسف(ع) (لقط به معنی یافتن) یا اسارت در جنگ(اسارت)
در اسلام از انواع برده گرفتن تنها مورد چهارم، آن هم با شروط سختی امضا شده است و سه مورد دیگر به شدت نهی شده و برای رفع گرفتاری بدهکاران و گمشدگان هم راهکارهای خاصی ارائه شده است. برده گرفتن اسرای جنگی به شرطی از نظر اسلام مجاز است که اولا جنگ تدافعی باشد و نه تهاجمی به قصد گرفتن برده و سرزمین دیگران. ثانیا امکان آزاد کردن آنان با هیچ بهانه ای وجود نداشته باشد و بیم پیوستن مجدد آنها به دشمن متجاوز قوی باشد. در این حالت روال معمول جوامع سه راهکار بوده است که دو تای اولی را اسلام رد کرده است : یا باید اسیران را کشت. یا باید مانند سنت مرسوم فعلی آنها را در اردوگاه های اسرای جنگی زندانی کرد بدون بهره مندی از حداقل حقوق شهروندی. راهکار سوم، که اسلام آن را برگزیده است، این است که آنها را بین خانواده های مسلمان پخش کنند تا به عنوان خدمتکار خانگی به آن خانواده کمک کنند و در مقابل از پشتیبانی آن خانواده بهره مند شوند. تا این که به تدریج روند "جامعه پذیری" را مانند آموختن زبان و فرهنگ و مهارت های کسب و کار و ... در محیط جدید طی کنند و با تشخیص مالک خود به طرق مختلفی که در اسلام در نظر گرفته شده است، آزاد شوند.(عتق) بدیهی است در خلال این دوران گذار، برده شهروند درجه دو محسوب می شود.
4⃣ متاسفانه بعد از پیامبر حکومت از دست اهلش خارج شد و دستگاه خلافت جنگ های تهاجمی به قصد تصرف سرزمین ها و بردهگیری را باب کرد و فقيهان هم به امر خلفا فتوا به برده گيري دادند.
در این مدت ائمه تنها کاری که می توانستند بکنند این بود که در عمل چگونگی رفتار با این بردگانی که چون سیل از اروپا و افریقا و قفقاز و ترک و دیلم به بازارهای شهرهای اسلامی می آمد را نشان دهند و پس از مهارت آموزی های لازم، آنها را آزاد کنند.
مع الاسف بعد از ائمه فتاوای برده داری با تکیه بر روایاتی مشکوک، از فقه عامه وارد فقه امامیه هم شد. مثلا در برده داری به روایتی از امام صادق(ع) استناد می شود که راوی آن رفاعه نخاس بوده که خود برده فروش بود و بعدها واقفی شد.(اینجا)
با این وجود برده داری در کشورهای اسلامی هیچگاه مانند اروپا بصورت نیروی مولد ثروت نبوده است و صرفا برای خدمتکاری در خانه بود که بعضا به مقامات عالیه چون سرداری و حکومتداری هم می رسیدند.
@Cmorghgrom30
.
💢 آیا پیامبر حکومت داشت؟ 💢
1️⃣ پیامبر اکرم (ص) حکومت به معنای رایج فعلی یعنی "تنها قدرت مشروع اعمال اجبار" حتی در دوران مدنی هم نداشت. پیامبر حتی در سوره های مدنی هم از طرف خداوند خطاب می شد که تو مذَکِّر و مامور ابلاغی و بر آنها اجبار کننده نیستی.
2️⃣ پیامبر طبق میثاق نامه ی یثرب، صرفا حَکَم بین قبایل مختلف یثرب بود که در میان آنها مسلمان و یهودی و مشرک وجود داشت. هر قبیله در اداره ی امور خود خودمختار بود و بر اساس سازوکارهای داخلی خود رهبر انتخاب می کرد و اداره می شد. و تنها در هنگام مرافعه بین قبایل برای داوری نزد پیامبر می آمدند.
3️⃣ بعد از فتح مکه و اسلام آوردن تمام قبایل جزیره العرب همین الگو برای دیگر قبایل نیز اجرایی شد و هر قبیله بر اساس قوانین داخلی خود(که رِبعه نامیده می شد) مستقلا اداره می شد و پیامبر صرفا حکم بین قبایل بود و اداره ی نظم و نسق کل جزیره العرب بصورت اتحادیه ی بین قبایل بود.
4️⃣ مومنان مسلمان به اختیار خود بر اساس ایمانی که به پیامبر داشتند از او اطاعت می کردند. و این اطاعت با اطاعت های بالاجبار از حکومت ها متفاوت است. در قرآن همه جا خطاب به مومنان دستور می دهد که از پیامبر اطاعت کنید. نه این که به پیامبر دستور دهد که با زور و اعمال قدرت آنها را به اطاعت وادار. مگر دشمنان حربی.
این پیوند قلبی بین مومنان با پیامبر و نیز مومنان با یکدیگر و مومنان با خدا ولایت نامیده می شود.
5️⃣ در غدیر تمام شئون پیامبر (ص) به غیر از نبوت به علی ع منتقل شد از جمله ولایت. ولایت یک پیوند عمیق قلبی بین مومنان و ولی است که در آن مومنان ولی را حتی بر جان خود مقدم می دانند که این هم در سیاست و هم در مرجعیت دینی و ... ظهور و بروز می یابد. این تفاوت دارد با حکومت و خلافت که نظامی با قهر و غلبه بر دیگران سیطره یابد و آنها را به اطاعت وادارد و حفظ نظام را بر عدالت و اخلاق و ایمان مقدم بدارد. این حکومت امر مستحدثه ای بود که توسط کودتای سقیفه خلق شد و زمان پیامبر اکرم (ص) نبود.
6️⃣ سقیفه یک شورای به مفهوم قرآنی نبود که مردم آزادانه در امور خود جمع شوند و همفکری کنند و تصمیم بگیرند. بلکه یک کودتا به معنای واقعی کلمه با کمک قبیله ی بنی اسلم بود که این قبیله در اطراف مدینه بیابانگردی می کرد و بعلت تنگدستی مجاب به همکاری با وعده ی آذوقه ی اصحاب سقیفه شد که به مدینه آمدند و با شمشیر از مردم بیعت گرفتند.
7️⃣ اصحاب سقیفه پس از تسلط بر مدینه ، به دیگر قبایل پرداختند و آنچه که در کتب سیره و تاریخ به جنگ های "رده" معروف شده اند ، نه جنگ با مرتدین بلکه جنگ با قبایلی بود که می خواستند زیر بار حکومت توتالیتر مرکزی مدینه نروند و همچنان مانند دوران پیامبر (ص) مستقل بمانند و اطاعتشان صرفا از سر رضایت و رغبت باشد. ولی آنان سرکوب شدند و حکومت به معنای رایج امروزی را اصحاب سقیفه تاسیس کردند که بعدها عمل آنان تحت عنوان نظریه ی "تغلب" (یعنی حق با کسی است که غلبه کند) صورتبندی و تئوریزه شد.
8️⃣ نباید بین دو مقام "ثبوت" و "اثبات" خلط کرد. در فلسفه ی سیاسی اسلام ، امام(ع) منصوب خداوند است ثبوتا و منتخب مردم است اثباتا. همانطور که بهترین پزشک یک شهر ثبوتا ، الزاما همان کسی نیست که محل اقبال عمومی باشد اثباتا.
@Cmorghgrom30
.
💢 آیا پیامبر حکومت داشت؟ 💢
1️⃣ پیامبر اکرم (ص) حکومت به معنای رایج فعلی یعنی "تنها قدرت مشروع اعمال اجبار" حتی در دوران مدنی هم نداشت. پیامبر حتی در سوره های مدنی هم از طرف خداوند خطاب می شد که تو مذَکِّر و مامور ابلاغی و بر آنها اجبار کننده نیستی.
2️⃣ پیامبر طبق میثاق نامه ی یثرب، صرفا حَکَم بین قبایل مختلف یثرب بود که در میان آنها مسلمان و یهودی و مشرک وجود داشت. هر قبیله در اداره ی امور خود خودمختار بود و بر اساس سازوکارهای داخلی خود رهبر انتخاب می کرد و اداره می شد. و تنها در هنگام مرافعه بین قبایل برای داوری نزد پیامبر می آمدند.
3️⃣ بعد از فتح مکه و اسلام آوردن تمام قبایل جزیره العرب همین الگو برای دیگر قبایل نیز اجرایی شد و هر قبیله بر اساس قوانین داخلی خود(که رِبعه نامیده می شد) مستقلا اداره می شد و پیامبر صرفا حکم بین قبایل بود و اداره ی نظم و نسق کل جزیره العرب بصورت اتحادیه ی بین قبایل بود.
4️⃣ مومنان مسلمان به اختیار خود بر اساس ایمانی که به پیامبر داشتند از او اطاعت می کردند. و این اطاعت با اطاعت های بالاجبار از حکومت ها متفاوت است. در قرآن همه جا خطاب به مومنان دستور می دهد که از پیامبر اطاعت کنید. نه این که به پیامبر دستور دهد که با زور و اعمال قدرت آنها را به اطاعت وادار. مگر دشمنان حربی.
این پیوند قلبی بین مومنان با پیامبر و نیز مومنان با یکدیگر و مومنان با خدا ولایت نامیده می شود.
5️⃣ در غدیر تمام شئون پیامبر (ص) به غیر از نبوت به علی ع منتقل شد از جمله ولایت. ولایت یک پیوند عمیق قلبی بین مومنان و ولی است که در آن مومنان ولی را حتی بر جان خود مقدم می دانند که این هم در سیاست و هم در مرجعیت دینی و ... ظهور و بروز می یابد. این تفاوت دارد با حکومت و خلافت که نظامی با قهر و غلبه بر دیگران سیطره یابد و آنها را به اطاعت وادارد و حفظ نظام را بر عدالت و اخلاق و ایمان مقدم بدارد. این حکومت امر مستحدثه ای بود که توسط کودتای سقیفه خلق شد و زمان پیامبر اکرم (ص) نبود.
6️⃣ سقیفه یک شورای به مفهوم قرآنی نبود که مردم آزادانه در امور خود جمع شوند و همفکری کنند و تصمیم بگیرند. بلکه یک کودتا به معنای واقعی کلمه با کمک قبیله ی بنی اسلم بود که این قبیله در اطراف مدینه بیابانگردی می کرد و بعلت تنگدستی مجاب به همکاری با وعده ی آذوقه ی اصحاب سقیفه شد که به مدینه آمدند و با شمشیر از مردم بیعت گرفتند.
7️⃣ اصحاب سقیفه پس از تسلط بر مدینه ، به دیگر قبایل پرداختند و آنچه که در کتب سیره و تاریخ به جنگ های "رده" معروف شده اند ، نه جنگ با مرتدین بلکه جنگ با قبایلی بود که می خواستند زیر بار حکومت توتالیتر مرکزی مدینه نروند و همچنان مانند دوران پیامبر (ص) مستقل بمانند و اطاعتشان صرفا از سر رضایت و رغبت باشد. ولی آنان سرکوب شدند و حکومت به معنای رایج امروزی را اصحاب سقیفه تاسیس کردند که بعدها عمل آنان تحت عنوان نظریه ی "تغلب" (یعنی حق با کسی است که غلبه کند) صورتبندی و تئوریزه شد.
8️⃣ نباید بین دو مقام "ثبوت" و "اثبات" خلط کرد. در فلسفه ی سیاسی اسلام ، امام(ع) منصوب خداوند است ثبوتا و منتخب مردم است اثباتا. همانطور که بهترین پزشک یک شهر ثبوتا ، الزاما همان کسی نیست که محل اقبال عمومی باشد اثباتا.
@Cmorghgrom30
.
.
💢 پیامبر حکمرانی بر "سوخت" مردم نداشت 💢
یکی از نشانه های این که پیامبر اکرم (ص) حکومت به معنای امروزی و آن هم از نوع مطلقه نداشت، عدم حاکمیت ایشان بر "سوخت" مورد نیاز مردم بود. بارها عرض شده است که یکی از بزرگترین موانع شناخت صحیح وقایع صدر اسلام "زمانپریشی" است و قیاس گرفتن و تعمیم دادن ساختارها و ارزشهای اکنون به گذشته. برای رهایی از این دام زمانپریشی مدام باید ساختارها و ارزش های اکنونی را برشمرد و دانه به دانه بررسی کرد که کدامین از آنها در صدر اسلام هم مشابه داشته اند و کدامین از آنها نه.
ما بطور ناخودآگاه تصور می کنیم که آن زمان نیز مردم مانند الان وابستگی به مدیریت حکومت بر سوخت مورد نیاز خودروها و تامین انرژی گرمایشی منازل خود داشته اند. در حالی که این شبیه سازی از اساس اشتباه است. مردم در صدر اسلام در ساختار قبیله می زیستند و مرکب های آنها شتر و اسب و الاغ و قاطر بود که انرژی از خارها و علوفه های بیابان ها و چراگاه ها و مراتع می گرفتند. هر قبیله چراگاه و مرتع خاص خود را داشت که توسط "شیخ" قبیله و "شورای سادات" قبیله مدیریت می شد. انرژی مورد نیاز منازل جهت گرمایش و پخت و پز و ..، نیز از خارها و هیزم های موجود در اراضی قبیله و نیز فضولات چهارپایان تامین می شد. پیامبر اکرم می توانست به استناد این که زمین از آن خداست و او به نمایندگی از خدا ولایت مطلقه به اراضی قبایل دارد، مدیریت سوخت مردم را در دست بگیرد و مردم را نیازمند و وابسته ی خود کند. اما چنین نکرد و عرف و عقلانیت زمانه را ارج نهاد و مدیریت امورات در دست شیخ و شورای هر قبیله باقی ماند. بنا بر این پیامبر دستگاه عریض و طویل دیوانسالاری چون وزارت نیرو یا وزارت نفت نداشت. ایضا هر قبیله چاه خود را داشت و مدیریت آب و فاضلاب هر قبیله با خودش بود. همین طور تعلیم و تربیت افراد هر قبیله با خود قبیله بود و در صورت نیاز از پیامبر درخواست معلم و قاری قرآن می کردند که اینها نیز تعلیم قرآن و آموزش شغلشان نبود و در کنار شغلی که مانند دیگر مردم داشتند، در راه خدا بطور رایگان آموزش می دادند.
افراد هر قبیله مسلح به سلاح روز بودند و بنا بر این هر قبیله از لحاظ نظامی مستقل بود و ارتش پیامبر صرفا از نیروهای داوطلب و جهادی قبایل تشکیل می شد.
مرافعات هرقبیله از طریق شیخوخیت و ریش سفیدی حل و فصل می شد و در منازعات بین قبایل خود آنها پیامبر را به داوری و حکمیت برگزیده بودند. بنابر این پیامبر تشکیلات و دیوانسالاری قضایی نیز نداشت.
ایضا پیامبر دستگاه عریض و طویل تبلیغاتی چون صدا و سیما برای شستشوی مغزی مردم ایجاد نکرد آنچنان که معاویه با استفاده از منابر و حدیث سازان کرد. نطام پولی و مالی مرکزی تاسیس نکرد که با بالا و پایین کردن ارزش پول ملی، دست در جیب مردم کند و مالشان را غارت کند.
آری پیامبر ولایت مطلقه نداشت. سهل است، حتی حکمرانی به معنای امروزش هم نداشت. همه ی امور واگذار به خود مردم بود و از اینجا معنای "منکم" در " اولی الامر منکم"(نساء/۵۹) فهم می شود.
@Cmorghgrom30
.
💢 پیامبر حکمرانی بر "سوخت" مردم نداشت 💢
یکی از نشانه های این که پیامبر اکرم (ص) حکومت به معنای امروزی و آن هم از نوع مطلقه نداشت، عدم حاکمیت ایشان بر "سوخت" مورد نیاز مردم بود. بارها عرض شده است که یکی از بزرگترین موانع شناخت صحیح وقایع صدر اسلام "زمانپریشی" است و قیاس گرفتن و تعمیم دادن ساختارها و ارزشهای اکنون به گذشته. برای رهایی از این دام زمانپریشی مدام باید ساختارها و ارزش های اکنونی را برشمرد و دانه به دانه بررسی کرد که کدامین از آنها در صدر اسلام هم مشابه داشته اند و کدامین از آنها نه.
ما بطور ناخودآگاه تصور می کنیم که آن زمان نیز مردم مانند الان وابستگی به مدیریت حکومت بر سوخت مورد نیاز خودروها و تامین انرژی گرمایشی منازل خود داشته اند. در حالی که این شبیه سازی از اساس اشتباه است. مردم در صدر اسلام در ساختار قبیله می زیستند و مرکب های آنها شتر و اسب و الاغ و قاطر بود که انرژی از خارها و علوفه های بیابان ها و چراگاه ها و مراتع می گرفتند. هر قبیله چراگاه و مرتع خاص خود را داشت که توسط "شیخ" قبیله و "شورای سادات" قبیله مدیریت می شد. انرژی مورد نیاز منازل جهت گرمایش و پخت و پز و ..، نیز از خارها و هیزم های موجود در اراضی قبیله و نیز فضولات چهارپایان تامین می شد. پیامبر اکرم می توانست به استناد این که زمین از آن خداست و او به نمایندگی از خدا ولایت مطلقه به اراضی قبایل دارد، مدیریت سوخت مردم را در دست بگیرد و مردم را نیازمند و وابسته ی خود کند. اما چنین نکرد و عرف و عقلانیت زمانه را ارج نهاد و مدیریت امورات در دست شیخ و شورای هر قبیله باقی ماند. بنا بر این پیامبر دستگاه عریض و طویل دیوانسالاری چون وزارت نیرو یا وزارت نفت نداشت. ایضا هر قبیله چاه خود را داشت و مدیریت آب و فاضلاب هر قبیله با خودش بود. همین طور تعلیم و تربیت افراد هر قبیله با خود قبیله بود و در صورت نیاز از پیامبر درخواست معلم و قاری قرآن می کردند که اینها نیز تعلیم قرآن و آموزش شغلشان نبود و در کنار شغلی که مانند دیگر مردم داشتند، در راه خدا بطور رایگان آموزش می دادند.
افراد هر قبیله مسلح به سلاح روز بودند و بنا بر این هر قبیله از لحاظ نظامی مستقل بود و ارتش پیامبر صرفا از نیروهای داوطلب و جهادی قبایل تشکیل می شد.
مرافعات هرقبیله از طریق شیخوخیت و ریش سفیدی حل و فصل می شد و در منازعات بین قبایل خود آنها پیامبر را به داوری و حکمیت برگزیده بودند. بنابر این پیامبر تشکیلات و دیوانسالاری قضایی نیز نداشت.
ایضا پیامبر دستگاه عریض و طویل تبلیغاتی چون صدا و سیما برای شستشوی مغزی مردم ایجاد نکرد آنچنان که معاویه با استفاده از منابر و حدیث سازان کرد. نطام پولی و مالی مرکزی تاسیس نکرد که با بالا و پایین کردن ارزش پول ملی، دست در جیب مردم کند و مالشان را غارت کند.
آری پیامبر ولایت مطلقه نداشت. سهل است، حتی حکمرانی به معنای امروزش هم نداشت. همه ی امور واگذار به خود مردم بود و از اینجا معنای "منکم" در " اولی الامر منکم"(نساء/۵۹) فهم می شود.
@Cmorghgrom30
.
.
💢 چند همسری در قرآن 💢
بنا بر ۵ آیه می توان گفت در قرآن، اصل بر تک همسری است :
۱- عاشروهن بالمعروف(نساء/۱۹) : با زنان بر اساس عرف پسندیده رفتار کنید.
عرف امروز جامعه چند همسری را ناپسند می داند
۲- لتسکنوا الیها(روم/۲۱) : اصل در ازدواج آرامش گرفتن است و در چند همسری آرامش سلب می شود. لااقل در عرف جامعه امروزی
۳- فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ۚ ذَٰلِكَ أَدْنَىٰ أَلَّا تَعُولُوا(نساء/۳) : تنها مستند قرآنی چند همسری همین آیه است که از دو طرف محدود شده از صدر آیه که فقط محدود به ازدواج با دختران یتیم است و همین قسمت در انتهای آیه که مشروط به رعایت قسط و عدالت شده است.
۴- وَلَنْ تَسْتَطِيعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّسَاءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ(نساء/۱۲۹) و شما هر چند حریص (بر عدالت) باشید، هرگز نمی توانید میان زن ها عدالت ورزید.
۵- مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ(احزاب/۴) : خدا در قلب یک مرد دو تا قلب قرار نداده و لذا یک مرد نمی تواند دو زن را هم زمان دوست داشته باشد که این قطعا در روابطش و عدم عدالتش تاثیر می گذارد. عجیب است که فقها از این قسمت آیه حکم فقهی در نیاورده اند و چند همسری را لااقل مکروه اعلام نکرده اند. در حالی که در ادامه همین آیه با همین لسان با ابتدای "ما جعل الله" دو فراز دیگر آمده که فقها از هر کدام یک حکم فقهی آن هم حرمت استخراج کرده اند : یکی حرمت ظهار و دیگری حرمت پسر خواندگی.
از فراز ظهار هم حرمت مطلق بدرفتاری و ناجوانمردی در طلاق همسر را نتیجه نگرفته اند و صرفا حرمت شکلی ظهار را استنباط کرده اند.
مرد بودن همگی فقها قطعا در استنباط آنها موثر بوده است.
@Cmorghgrom30
.
💢 چند همسری در قرآن 💢
بنا بر ۵ آیه می توان گفت در قرآن، اصل بر تک همسری است :
۱- عاشروهن بالمعروف(نساء/۱۹) : با زنان بر اساس عرف پسندیده رفتار کنید.
عرف امروز جامعه چند همسری را ناپسند می داند
۲- لتسکنوا الیها(روم/۲۱) : اصل در ازدواج آرامش گرفتن است و در چند همسری آرامش سلب می شود. لااقل در عرف جامعه امروزی
۳- فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ۚ ذَٰلِكَ أَدْنَىٰ أَلَّا تَعُولُوا(نساء/۳) : تنها مستند قرآنی چند همسری همین آیه است که از دو طرف محدود شده از صدر آیه که فقط محدود به ازدواج با دختران یتیم است و همین قسمت در انتهای آیه که مشروط به رعایت قسط و عدالت شده است.
۴- وَلَنْ تَسْتَطِيعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّسَاءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ(نساء/۱۲۹) و شما هر چند حریص (بر عدالت) باشید، هرگز نمی توانید میان زن ها عدالت ورزید.
۵- مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ(احزاب/۴) : خدا در قلب یک مرد دو تا قلب قرار نداده و لذا یک مرد نمی تواند دو زن را هم زمان دوست داشته باشد که این قطعا در روابطش و عدم عدالتش تاثیر می گذارد. عجیب است که فقها از این قسمت آیه حکم فقهی در نیاورده اند و چند همسری را لااقل مکروه اعلام نکرده اند. در حالی که در ادامه همین آیه با همین لسان با ابتدای "ما جعل الله" دو فراز دیگر آمده که فقها از هر کدام یک حکم فقهی آن هم حرمت استخراج کرده اند : یکی حرمت ظهار و دیگری حرمت پسر خواندگی.
از فراز ظهار هم حرمت مطلق بدرفتاری و ناجوانمردی در طلاق همسر را نتیجه نگرفته اند و صرفا حرمت شکلی ظهار را استنباط کرده اند.
مرد بودن همگی فقها قطعا در استنباط آنها موثر بوده است.
@Cmorghgrom30
.
.
💥 از پیام های رسیده :
دوست عزیزم جناب دانش سرارودی تذکر بجایی فرمودند و آن اضافه کردن آیه (نساء/۱۲۹) به چهار آیه ی فوق در تاکید بر تک همسری است. پس امتثال امر نموده و این آیه هم به متن اضافه شد.
@Cmorghgrom30
.
💥 از پیام های رسیده :
دوست عزیزم جناب دانش سرارودی تذکر بجایی فرمودند و آن اضافه کردن آیه (نساء/۱۲۹) به چهار آیه ی فوق در تاکید بر تک همسری است. پس امتثال امر نموده و این آیه هم به متن اضافه شد.
@Cmorghgrom30
.