Telegram Web Link
.

💢 پارادوکس عصمت 💢


1⃣ دلیل عصمت انبیا و امامان را نیاز به هدایت بدون لغزش و خطا می دانند.(نهج الحق و کشف الصدق، علامه حلی، ص ۱۶۴)

2⃣ الان به انبیا و امامان دسترسی نداریم و می گویند باید به قرآن و روایات عمل کنیم.

3⃣ برداشت از قرآن و روایات هم کار هر کسی نیست و نیاز به متخصص دارد و متخصص هم آخوند و فقیه است.

4⃣ این در حالی است که آخوند و فقیه دارای عصمت نیست.

❇️ نتیجه : اعتقاد به عصمت، به تبعیت از غیر معصوم منجر شد. یعنی این نظریه، خودش، خودش را نفی کرد. یعنی مبلغان این نظریه تنها می خواستند از این نمد، برای خود کلاهی بسازند.


@Cmorghgrom30
.
.

💢 اسلام، دین بدون روحانیت 💢



1⃣ هر درختی را باید از میوه اش شناخت.
وقتی اسلام و تشیعی داریم که در تولید خوبی ها و فضائل اینچنین سترون و نازاست، و در زایش پلیدی و پلشتی اینگونه اهریمنی است، حتما اسلام و تشیعمان تحریف شده و غلط است.
بنده اشکال کار را در تقلید می دانم.

2⃣ در آیات و روایات بسیار، تقلید نکوهش و تفقه در دین بر هر مرد و زن مسلمان واجب شده است.
بنا بر این دین نباید آنقدری که وانمود شده است، سخت و پیچیده و گسترده باشد.
ممکن است پرسیده شود اگر تقلید نباشد، پس بندگان خدا، دین خود شامل اعتقادات و اخلاقیات و احکام را از چه راهی بدست آورده و بدانها عمل کنند در این عصر غیبت؟
در بندهای بعد می خواهیم به این سوال پاسخ دهیم.

3⃣ محوریت تفقه در دین :
ابتدا باعقل است، چرا که این عقل است دین را می پذیرد و لذا عاقلانه بودن از ابتدا تا آخر باید همراه دین باشد.
سپس با عرف می باشد که حاصل هم افزایی عقول است.(در قرآن عرف و معروف به یک معنا بکار رفته که بسیار بر آن تاکید شده است.)
سپس با قرآن است که هر مرد و زن مسلمانی لازم است هر روز لااقل یک صفحه از آن را با توجه به معنی آن بخواند.
با استفاده از این سه منبع، هر مسلمانی تمام اعتقادات و اخلاقیات مورد نیاز را به دست می آورد و نیازی به بیش از این نیست.

4⃣ در زمینه ی احکام، آنچه که واقعا به دین مربوط می شود، عبادات شامل نماز و روزه و حج است. کلیات این عبادات توسط عرف مسلمانان از هر نسلی به نسل بعد بصورت متواتر منتقل شده است و هر مسلمانی از کودکی آنها را در خانواده می آموزد. پس در اینجا نیازی به روحانی و فقیه نیست.

5⃣ مابقی آنچه در فقه آمده است مانند جهاد و حکومتداری و خمس و زکات و ازدواج و طلاق و ارث و معاملات و قضا و مجازات مجرمین و اطعمه و اشربه و ... آنقدر که که مورد نیاز است در قرآن آمده است و مابقی به عقل و عرف واگذار شده است و ربطی به شرع ندارد.

6⃣ بدیهی است اگر یک عالم دینی به روایتی معتبر در هر یک از این ابواب دسترسی پیدا کرد، می تواند با تبلیغ آن(البته با هزینه ی خودش چنان که پیامبر کرد و نه از جیب مردم) در امر شکل گیری عرف مشارکت نماید.

7⃣ به عبارت دیگر تفقه در دین مانند سوادآموزی است که با آموختن حدود ۳۰ حرف، می توانیم هر متنی را بخوانیم و بنویسیم و لازم نیست مانند بیسوادان مرتبا از یک باسواد بپرسیم و از وی تقلید کنیم.

8⃣ از آنجا که در اسلام هیچ صحبتی از طبقه ای به نام روحانیت نشده است و هیچیک از اعمال و تکالیف دینی نیازمند وجود روحانی نیست و از طرفی در آیات و روایات بسیار ارتزاق از دین مذمت شده است، و همچنین پوشیدن لباس شهرت و متمایز از مردم تقبیح شده است، می توانیم بگوییم که اسلام دین بدون روحانیت است.



@Cmorghgrom30
.
.


💢 ولی امر، مردم هستند نه فقیه 💢


عنوان این فرسته از مطلبی در اینجا وام گرفته شده است که حیف است مستندات قرآنی آن آورده نشود. پس ذیلا به بررسی این مستندات می پردازیم :

1⃣ قرآن کریم در آیات مختلفی از جمله (توبه/۷۱) و (انفال/۷۲) آورده است که در جامعه اسلامی این مردان و زنان با ايمان هستند که بر يکديگر ولايت دارند : "بعضهم اولیاء بعض". در هیچ جای قرآن نیامده است که فقیه دارای ولایت است. در روایات نیز چنین چیزی نیامده است. ولایت فقیه دروغی بود که ملت ایران در سال ۵۷ فریب آن را خورد و ۴۴ سال است که پاسوز این فریب است.

2⃣ در قرآن مسئول اجرای احکام مردمند و خطابات در اجرای حدود و مجازات مجرمان و احکام سیاسی و اجتماعی و اقتصادی، متوجه عموم است و نه فقیه و نه حاکم و نه حتی امام معصوم (ع) و رسول اکرم (ص). مثلاً گفته می شود "و السارق و السارقه فاقطعوا ایدیهما" یا می فرماید: "الزانیه و الزانی فاجلدوا"  و یا آیات "کونوا قوامین بالقسط" و "اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل" و آیات فراوان امر به معروف و نهی از منکر. در تمام این آیات، سخنی از اولیای امر، صاحبان قدرت، حکام، قضات و مانند آن به میان نیامده است، بلکه خطاب، عام است. شواهد قرآنی در این زمینه بسیار است و طالبان می توانند به ارجاعات داده شده مراجعه کنند.

3⃣ علامه طباطبایی در این مورد می فرماید:
"و الخطاب فی الأمر بالجلد متوجهٌ إلى عامه المسلمین فیقوم بمن قام بأمرهم من ذوی الولایه من النبی و الإمام و من ینوب منابه"(المیزان، ج ۱۵، ص ۷۹) و خطاب در آیه متوجه به عموم مسلمین است، در نتیجه زدن تازیانه کار کسى است که متولى امور مسلمانان است ، که یا پیغمبر است و یا امام ، و یا نایب امام.
مرحوم علامه در جلد چهارم نیز، در فصلی تحت عنوان «من الذی یتقلد ولایه المجتمع» در پاسخ به اینکه ولایت و سرپرستی امر جامعه با کیست؟ می فرماید: از این آیات، استفاده می شود که همه مردم باید در اقامه این احکام، مشارکت داشته باشند "و لم یرد إقامته إلا منهم بأجمعهم، فالمجتمع المتکوّن منهم أمرُه إلیهم من غیر مزیه فی ذلک لبعضهم و لا اختصاص منهم ببعضهم، والنبی ومن دونه فی ذلك سواء"(المیزان، ج ۴، ص ۱۲۲) و خداوند اقامه احکام اجتماعی را از عموم مردم خواسته است پس ‌ مجتمعى که از مردم تشکیل مى یابد اختیارش هم به دست مردم است بدون اینکه بعضى بر بعضى دیگر مزیت داشته باشند و یا زمام اختیار به بعضى از مردم اختصاص داشته باشد و رسول خدا (ص) و غیر ایشان همه در مسؤولیت امر جامعه برابرند.

4⃣ همان گونه که قرض به الله یعنی قرض به نیازمندان از مردم (بقره/۲۴۵) و (مائده/۱۲) و (حدید/ ۱۱ و ۱۸) و (تغابن/۱۷) و (مزمل/۲۰)، و حدود الله یعنی حقوق ضعیف نگاه داشته شدگان از مردم (بقره/۱۸۷ و ۲۲۹ و ۲۳۰) و (نساء/۱۳ و ۱۴) و (مجادله/۴) و (طلاق/۱) و توبه(۹۷ و ۱۱۲)، و اذیت الله و رسول یعنی اذیت مردم (احزاب/۵۷ و ۵۸)، و ....، به همین ترتیب حرب با الله و رسول در (مائده/۳۳) یعنی جنگ با مردم و نه جنگ با حکومت. بر این معنا هم علامه طباطبایی در (المیزان، ج۵، ص۳۲۶) تاکید داشته و هم هاشمی شاهرودی رئیس اسبق قوه قضائیه در مقاله ی (محارب کیست محاربه چیست)، و هم فقهای گذشته چون فاضل مقداد در (کنز العرفان، ج ۲، ص ۳۵۱).
مرحوم شاهرودی در همان مقاله، افساد فی الارض را نیز به معنی تباه کردن جان و مال و امنیت مردم گرفته و الارض را اشاره به مکان زندگی و استقرار مردم دانسته است.
با این تفاصیل بدیهی است مرجع تشخیص محارب و مفسد فی الارض خود مردم و وجدان عرفی است و ربطی به فقه و نگاه تخصصی فقها ندارد. مردم خود بهترین قاضی برای تشخیص مصداق این دو عنوان مجرمانه ی ضد بشریند.

5⃣ علاوه بر آیه (مائده/۳۳)، در دو آیه دیگر هم حرب با الله و رسول آمده است : یکی آیه (بقره/۲۷۹) در مورد رباخواران و دیگری در (توبه/۱۰۷) در مورد اصحاب مسجد ضرار. یعنی در اولی مربوط به آنان است که با سلاح زور بجان مردم افتاده اند و دومی با سلاح زر و سومی سلاح تزویر. و وای بر مردمانی که اسیر حکومتی گردند که با هر سه سلاح زر و زور و تزویر به جانشان افتاده باشد که میرزای نائینی خود در وصف هم لباسان خود گفته است که استبداد دینی به مراتب دهشتبارتر از استبداد غیر دینی است.(اینجا)


✳️ پس ولی امر حتی اگر ثبوتا از طرف خدا برگزیده باشد، چنانچه در مورد رسول اکرم (ص) و امام معصوم (ع) است، اثباتا منتخب مردم است و مردم ولایت خود را به نمایندگی از طرف خود به ایشان داده اند. وقتی در مورد معصومین (ع) چنین باشد، به‌ترتیب اولی این مطلب در مورد غیر معصومین صادقتر است. بنا بر این هر غیر معصومی در دوران غیبت این اصل قرآنی را زیر پا بگذارد، قطعا طاغوت است و مشمول این آیه ی قرآنی است که در واقع خلاصه‌ی قرآن است :
"ان اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت"(نحل/۳۶)
خدا را بپرستید و از طاغوت بپرهیزید.



@Cmorghgrom30
.
.

دریکی از سایت های ولایی تصویر فوق آمده و تنها وجه افتراق دو سپاه امام حسین و عمر سعد را همراهی کردن و نکردن امام زمان دانسته است.
که البته این حرف اشتباهی است. اتفاقا سپاه عمر سعد هم خود را همراه و مطیع امام زمان خود، ولی امر مسلمین جهان یزید بن معاویه می دانست.

نه
تنها وجه افتراق دو سپاه نوع مواجهشان با ظلم بود.
سپاه عمر سعد معتقد بودند ظلم و عدل آن است که ولی امر مسلمین یزید بن معاویه بگوید.
سپاه امام حسین باور داشتند که شناخت ظلم و عدل وظیفه ی هر انسان است.
سپاه عمر سعد راه نجات را اطاعت از "دیگری" و سپاه امام حسین راه نجات را اطاعت از "عقل" می دانست.

@Cmorghgrom30
.
.

💢 نفوذ عرف در شرعیات 💢


شرعی ترین بخش فقه، عبادات است و عبادی ترین دستور الهی در میان عبادات نیز نماز. حتی سکولارترین افراد متدین هم در غیر عرفی بودن نماز شکی ندارند. در میان اجزای نماز نیز "ارکان" مهمترین اجزا هستند که طبق نظر مشهور ایجاد خلل در آنها، حتی اگر سهوا باشد، موجب بطلان نماز می شود.

آیت الله مظاهری مدیر حوزه علمیه اصفهان، از مراجع تقلید، عضو جامعه مدرسین، استاد مطرح اخلاق است. این خصوصیات وی را از هر گونه انگ سکولار بودن و روشنفکر زدگی مبرا می کند.

ایشان در درس خارج فقه خود (اینجا) برخلاف نظر مشهور بیان می کند که "جاهل مقصر" حتی اگر در ارکان نماز ، غیر از پنجگانه ی طهارت و وقت و قبله و رکوع و سجود، خلل داشته باشد، نمازش صحیح است و نیازی به اعاده ندارد.

"جاهل مقصر" یعنی کسی که به احکام ناآگاه است ولی در این ناآگاهی مقصر است و امکانش را داشته است که یاد بگیرد ولی تعمدا یا از سر تنبلی یا از سر عدم اعتقاد، آن احکام را نیاموخته است. ایشان بیان می کند که چنین کسی حتی اگر در ارکانی چون قیام و قرائت صحیح حمد و سوره(بنا بر قولی) و .... خلل داشته باشد، باز نمازش صحیح است.

وی تا آنجا پیش می رود که از قول مرحوم آقای بروجردی نقل می کند که حتی اگر این خلل عمدی باشد باز نماز صحیح است و نیازی به اعاده نیست. البته وی این قول آقای بروجردی را از سر شوخی می داند، ولی کیست که نداند هر شوخی قطعا بهره ای از واقعیت را در بردارد؟

ایشان برای این فتوای خلاف مشهور خود دو دلیل می آورد. دلیل اول وی قاعده ی "لاتعاد"، مستند به روایتی از امام صادق (ع) است که می فرماید : لا تعاد الصلاة إلا من خمسة : الطهور ، والوقت ، والقبلة ، والركوع ، والسجود.
یعنی نیازی به اعاده ی نماز نیست مگر در اخلال پنج جزء : طهارت و وقت و قبله و رکوع و سجود.

دلیل دوم که مد نظر این نوشتار است، استناد به عرف جامعه است. یعنی اگر در جامعه ای بیش از نیمی از افراد جامعه، نماز را الاکلنگی و بدون رعایت مخارج حروف و ... می خوانند، نماز اینچنینی صحیح است و نیازی به اعاده یا قضا نیست.

✳️ وقتی در مورد ارکان نماز که تعبدی ترین و شخصی ترین رابطه ی مومن با خدای خویش است، عرف چنین نفوذ و سیطره ای دارد، چگونه می توان در امور اجتماعی چون حکومت و اقتصاد و سیاست خارجی و تعریف جرم و مجازات، عرف و افکار عمومی را نادیده گرفت و در کنج اتاق های فکر با حواریون خود خزید و برای یک ملت تصمیم گیری کرد؟ مگر می شود نظر عرف و وجدان عمومی جامعه نسبت به رفتار با معترضین و ناحق بودن اعدام ها را نادیده گرفت و برداشت خود از آیات و روایات را معیار قرار داد؟
چنین جسارتی حتی در تاریخ فقه سنتی هم سابقه ندارد و همواره در دماء و فروج با احتیاط عمل می شده است.


@Cmorghgrom30
.
.


💢 پیامک های دو حکومت اموی و علوی 💢


اخیرا برای برخی از شهروندان پیامک کشف حجاب با اطلاعاتی جدید شامل نام و نام‌خانوادگی کامل و کد ملی فرد فرستاده شده است.

🟡 در این پیامک آمده است:
براساس گزارش واصله شما در محیط عمومی مرتکب کشف حجاب شده‌اید. در صورت عدم صحت گزارش به همین سرشماره اعلام نمایید و در صورت صحت، نسبت به رعایت قانون، هنجارهای اجتماعی و حجاب اهتمام ورزید. با تشکر و احترام.

🟢 در حکومت علوی اگر قرار بود برای شهروندان پیامکی بیاید، مضمونی قریب به این داشت :
براساس گزارش واصله شما در محیط عمومی ناچار به ارتزاق از سطل های زباله شده‌اید. در صورت عدم صحت گزارش به همین سرشماره اعلام نمایید و در صورت صحت، اولا خاک بر سر ما حاکمان کند و ثانیا سریعا اطلاع دهید تا ما به رعایت کرامت انسانی، عدالت اجتماعی و رفع فقر اهتمام ورزیم. با تشکر و احترام.


@Cmorghgrom30
.
.

💢 قانون اساسی و ولایت فقیه 💢



1️⃣ قانون اساسی هر کشور، عالی‌ترین سند حقوقی آن است که تعریف کننده اصول سیاسی، ساختار، سلسله مراتب، جایگاه، و حدود اختیارات و مسئولیت ها و نیز تعیین کننده و تضمین کننده آزادی ها و حقوق افراد ملت است.

2️⃣ طبق تعریف، قانون اساسی فصل الخطاب کشور است و کلیه ی احکام حکومتی، دستورها، قوانین عادی، آیین نامه ها و بخشنامه ها باید موافق اصول قانون اساسی باشد. تمام جایگاه های نظام، مشروعیت (Legitimacy) خود را از قانون اساسی کشور می گیرند و هر گونه خروج از آن و ترسیم جایگاهی فرای قانون اساسی منجر به دیکتاتوری خواهد شد.

3️⃣ دیکتاتوری یک ناسزا یا توهین سیاسی نیست بلکه یک ترم و مفهوم در علوم سیاسی است و به نظامی گفته می شود که در آن فردی به نام دیکتاتور، برای خود اختیاراتی فراقانونی قائل می شود و بدون این که پاسخگو باشد، تمام منویات خود را بصورت یکسویه به دیگران دیکته می کند. معادل قرآنی دیکتاتور، مصیطر است به معنی کسی که خواسته های خود را سطر به سطر در ذهن و مغز دیگران حک می کند.

4️⃣ اصل ۵۶ قانون اساسی می گوید :
"حاكمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او، انسان را بر سرنوشت اجتماعی خویش حاكم ساخته است. هیچ‏كس نمی‏تواند این حق الهی را از انسان سلب كند یا در خدمت منافع فرد یا گروهی خاص قرار دهد و ملت این حق خداداد را از طرقی كه در اصول بعد می‏آید اِعمال می‏‌كند."

5️⃣ طبق اصل فوق آنچه موضوعیت دارد، حق خداداد ملت در تعیین سرنوشت خویش است و اصول دیگر که در رابطه با ولایت فقیه و مجلس خبرگان و شورای نگهبان و قوای سه گانه و صدا وسیما و ... آمده اند، صرفا طریقیت برای وصول به این موضوع دارند.

6️⃣ از طرفی در قانون اساسی ما، ولی فقیه دارای اختیارات وسیعی است. لذا به تناسب آن برای پاسخگو کردن وی، نهادی به نام "مجلس خبرگان" در نظر گرفته شده است. این نهاد طبق اصول ۱۰۷ و ۱۱۱ قانون اساسی وظیفه اش نصب، نظارت و عزل ولی فقیه است.

7️⃣ از آنجا که اعضای مجلس خبرگان، نمایندگان ملت باید باشند، پاسخگویی ولی فقیه به مجلس خبرگان در واقع پاسخگویی به ملت است و هر روندی که مانع از اعمال چنین خواسته ای گردد، در عمل خروج از قانون اساسی و مقدمه ای برای غیر پاسخگو کردن ولی فقیه خواهد بود.

8️⃣ متاسفانه در اردیبهشت سال ۱۳۷۰ مجلس خبرگان طبق تصویب یک ماده از قوانین داخلی خود، تایید صلاحیت داوطلبین انتخابات مجلس خبرگان را به شورای نگهبان سپرد. یعنی از آن پس شورای نگهبانی که خود منصوب ولی فقیه هستند، باید صلاحیت افرادی را تعیین کند که قرار است ولی فقیه را عزل و نصب و نظارت کنند. واضح است که این امر به یک شوخی شبیه است. یک شوخی تلخ و دردناک.

9️⃣ از آن زمان عملا مجلس خبرگان به یک نام بی مسما تبدیل شده است که به همه چیز می پردازد غیر از نظارت بر ولی فقیه. از آن زمان نمایندگان خبرگان هر استان عملا امامان جمعه و نمایندگان ولی فقیه آن استان هستند که همگی مقام و منزلت و حقوق و مزایای خود را وامدار ولی فقیه هستند. آیا چنین کسانی می توانند با آزادگی و شجاعت نظارت بر عملکرد ولی فقیه داشته باشند و در موقع لزوم مبادرت به عزل او کنند؟!

🔟 احاله ی امور به تقوای ولی فقیه و تقوای خبرگان و نفی احتمال خطای آنها، خیالی خام و ساده اندیشانه است. طبیعت قدرت فسادآوری است و گذراندن دوره ی آموزشی رسائل و مکاسب و عروه و کفایه ، هیچ مصونیتی را ایجاد نمی کند. که اگر می کرد، بیش از پنجاه فقیه عالیرتبه ی صدر انقلاب چون حضرات آیات بهشتی، خامنه ای، یزدی، هاشمی رفسنجانی، دستغیب، مدنی، طالقانی، صدوقی، منتظری، مشکینی، باهنر ، موسوی اردبیلی، مکارم شیرازی، جعفر سبحانی، جوادی آملی، صافی گلپایگانی، خزعلی، ربانی شیرازی، ربانی املشی و .... اقدام به تدوین این میثاق ملی نمی کردند.


@Cmorghgrom30
.
.
💢 تریلوژی برون رفت 💢


به هر ترتیبی حساب کنیم تداوم وضعیت مبتذل فعلی ناممکن است و بزودی کشور دستخوش تحولات اساسی خواهد شد. در عمل آنچه تعیین کننده است، موازنه ی قوای بین معترضین و حاکمیت است و گذشت زمان به ضرر حاکمیت و به سود معترضین است. در اینجا نشان دادیم که در قانون اساسی فعلی هم آنچه "موضوعیت" دارد، حق خدادادی ملت در تعیین سرنوشت خویش است و ولایت فقیه و دیگر نهادهای نظام، صرفا "طریقیت" دارند برای وصول ملت به این خواست خود. مسئله ی اساسی این است که تحقق این خواست و اصلاح امور، با کمترین هزینه صورت پذیرد. در همین راستا از طرف دل سوزان این آب و خاک، در جمع های مختلف حضوری و مجازی، پیشنهادهای مختلفی داده می شود که سه گانه ی زیر، به ترتیب اولویت، از جمله ی آنها است :

1⃣ حرکت اصلاحی با حفظ رهبر فعلی و در چارچوب همین نظام صورت گیرد. از لحاظ تئوریک و حقوقی، حتی در چارچوب همین قانون اساسی هم برون‌رفت از این ابتذال وجود دارد. در قانون اساسی فعلی نه دخالت شورای نگهبان در تایید صلاحیت اعضای خبرگان آمده است و نه شرط مجتهد بودن خبرگان. اعضای این مجلس می توانند خبرگان مستقل و شجاع در علم حقوق، اقتصاد، جامعه شناسی، سیاست خارجی و .... باشند. به همین منظور ملت باید در این مرحله، یک صدا روی فشار بر حاکمیت متمرکز شوند تا به برگزاری یک انتخابات آزاد و رقابتی مجلس خبرگان تن دهد. نکته ی کلیدی در این مرحله ، تشکیل یک "مجلس خبرگان مستقل و شجاع و متکثر" است.

2⃣ ممکن است رهبر فعلی اجرای بند یک را انحراف از اسلام تشخیص دهد و تکلیف شرعی خود بداند که با آن مقابله کند. بدیهی است این احساس تکلیف ناشی از شخصیت حقوقی ایشان است و نه شخصیت حقیقی. لذا در این حالت با واگذاری این جایگاه حقوقی، مانع مزبور نیز مرتفع خواهد شد. طبیعتا رهبر بعدی باید کسی باشد که تن دادن به این خواست مردم برای او محظوریت شرعی نداشته باشد. این امر در سنت امامیه سابقه دارد و در واقع صلح امام حسن (ع) استعفای از رهبری جامعه و واگذاری به معاویه بوده است. واضح است که نه رهبر فعلی از امام حسن (ع) فراتر است و نه رهبر بعدی از معاویه فروتر. محوریت مرکزی در این مرحله فشار نیروهای دلسوز نظام بر رهبر فعلی برای پذیرش استعفا است.

3⃣ قسمت سوم این تریلوژی، وقتی است که نه رهبر فعلی و نه نظام مستقر هیچیک تن به خواست عمومی ندهند. در این حالت باید حرکت اصلاحی را در بیرون نظام جست که در این حالت محوریت به دست ایرانیان خارج کشور با کمک گیری از نهادهای بین المللی خواهد بود. در این مرحله ملت ابتدا "شورای مدیریت گذار" متشکل از ۱۰۰ نفر را بصورت تناسبی انتخاب می کند که هم نقش مجلس موسسان تدوین قانون اساسی را خواهد داشت و هم نقش پارلمان را در دوران گذار. رأی گیری بصورت الکترونیک و با ثبت دقیق مشخصات هر رأی دهنده خواهد بود. سپس این شورا، از میان خود یک هیئت ۲۰ نفره را به عنوان "کابینه دولت گذار" انتخاب می کند. این کابینه ی ۲۰ نفره نیز از میان خود یک دبیر کل بر خواهد گزید که رئیس دولت انتقالی خواهد بود. در صورت عدم شرکت اصول گرایان و اصلاح طلبان در این فرایند، می توان درصد شرکت نکنندگان در این انتخابات را برای ائتلاف آنان در نظر گرفت تا هیچ گرایشی حذف نشده باشد.

در هر سه حالت، مدیریت دوران انتقالی با "مجلس گذار" است که انتخابات آن سراسری خواهد بود و نه منطقه ای. این مجلس می تواند "مجلس خبرگان" در چارچوب نظام باشد یا "شورای مدیریت گذار" در خارج از نظام.
بر اساس اصل ۱۰۸ قانون اساسی فعلی، مسئولیت تصویب قانون مربوط به تعداد و شرایط و وظایف خبرگان، بر عهده ی خود خبرگان است و انتخابات دوره ششم مجلس خبرگان در نیمه دوم سال ۱۴۰۲ است. پس از حالا برای تحقق مقدمات قسمت های یک یا دو تریلوژی وقت هست. طبق اختیارات خبرگان، تعداد اعضای این مجلس می تواند از ۸۸ به ۱۰۰ ارتقا یابد و به حسب نیاز عمر مجلس فعلی کم یا زیاد شود.


هیچ فیلتری برای حضور در این "مجلس گذار" نباید باشد و تمام گرایش های سیاسی و قومیتی و دینی و فکری باید بتوانند خود را در معرض آرای مردم بگذارند. انتخابات نه بصورت اکثریتی، بلکه بصورت "تناسبی" خواهد بود. یعنی صندلی‌ها در این مجلس نه بر اساس "تعداد آراء"، بلکه بر اساس "درصد آراء" به فهرست‌ها اختصاص می‌یابند. لذا هیچ کسی قرار نیست "برنده" یا "بازنده" شود. درصد بالاتر آراء فقط تعداد صندلی‌های یک لیست را بالا می‌برد. اگر از ۸۵ میلیون نفر جمعیت ایران، ۵۰ میلیون نفر حائز شرایط رای دادن باشند، هر جریانی با داشتن نیم میلیون رای، صاحب یک کرسی از شورای ۱۰۰ نفره خواهد بود. گرایش هایی که حدس می زنند رایشان کمتر از نیم میلیون نفر باشد، می توانند جهت حذف نشدن، با نزدیکترین گرایش به خود، ائتلاف کنند.
این الگو گر چه پیچیده‌ترین، اما کم‌هزینه‌ترین الگو برای برون رفت از این ابتذال است.



@Cmorghgrom30

.
.
تن آدمی شریف است، به جان آدمیت




#فرهاد_میثمی

@Cmorghgrom30
.
.


💢 دو خوانش از داستان موسی و خضر 💢


اگر داستان موسی و خضر با عنایت به مقام شامخ موسی (ع) و اولوالعزم بودن ایشان قرائت شود، احتمالا نتیجه ای مغایر با مطلوب غالیان بدست خواهد آمد. در این خوانش، این داستان نه ذم که مدح موسی (ع) است و درس بزرگی است برای ما که حتی اگر ولی ای از اولیای الهی را خود خدا مستقیما امر کرد که اطاعت نماییم، هر جا دستورش مغایر با عقل و وجدان بود، کورکورانه نپذیریم و توضیح بخواهیم، چه رسد به کسانی که هیچ بینه ای در ولی خدا بودن آنها نداریم و تنها ملاک برتری آنها رای مردم است.

در تمام آیات اجرای حدود، خطاب به مردم است که اقطعوا و اجلدوا و اقتلوا و ... نه پیامبر یا امام یا فقیه. این خود مردم هستند که باید اجرای حدود کنند. و نهایتا این خود مردمند که برای برقراری قسط و عدالت قیام می کنند : لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَيِّناتِ وَأَنزَلنا مَعَهُمُ الكِتابَ وَالميزانَ لِيَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ (حدید/۲۵)
توجه شود که در این آیه (النّاس) مرفوع و فاعل (يقوم) است، یعنی این مردم هستند که قسط و عدل را اقامه می کنند و تا مردم نخواهند ، نخواهد شد. در این نگاه امام مهدی(ع), مانند همه ی انبیا و ائمه و اولیا صرفا پیام رسان الهی است و اسوه حسنه ی مردم برای چگونه زیستن. این مردم هستند که با آموختن از آن حضرت خود عدل و قسط را اقامه خواهند کرد. ببینید این نگاه چقدر متفاوت است با نگاه آخرالزمانی غالیانه که در آن حضرت با ۳۱۳ نفر چنان خونریزی از دگراندیشان می کند که تا کمر خون کره ی زمین را می گیرد و غیر از تعداد محدودی خواص ، عملا مردم هیچکاره اند.

کدامیک مایه ی رستگاری انسان است : عقل یا اطاعت؟
کدامیک توصیه ی کتاب و سنت است؟
کدامیک از خصوصیات انسان "تراز اسلام" است؟
امروزه تشیعی که از منابر و تریبون های رسمی ترویج می شود تعطیلی عقل است و  اطاعت محض از ولی امر را مایه ی رستگاری معرفی می کند و آن را شیعه ی تنوری نام می نهد.
با تحقیق معلوم می شود چنین تفکری اساسا ریشه در کتاب و عترت ندارد و اول مبدع آن دستگاه خلافت بوده است و به تدریج این تفکر از گفتمان اهل سنت وارد فضای فکری امامیه شد. که سپس با تشکیل حکومت های شیعی بوییان و صفویان ، تئوریزه گردید.
مستند این تئوری پردازی، روایت معروف به شیعه ی تنوری است که بسیار در تریبون های رسمی حکومتی تبلیغ می شود.  این روایت جعلی است و در کتب اربعه ی شیعه وجود ندارد و فقط در یک منبع متأخر یعنی مناقب ابن شهرآشوب آمده است و فاقد سند معتبر است و آیت لله خویی به صراحت بیان کرده است مطلب شیعه تنوری صحیح نیست.(اینجا)

اینکه بگوییم رسول الله (ص) یا ائمه (ع) معتقد بوده اند که شیعه راستین کسی است که کورکورانه و بی چون و چرا تابع اوامر غیرمنطقی باشد، ادعایی بدون دلیل است.
قرآن صریحا می فرماید تبلیغ دینی رسول الله (ص) بر پایه بصیرت بوده است:  قُلْ هذِهِ سَبیلی‏ أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی‏ وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکینَ (یوسف/۱۰۸) بگو: «این راه من است. من و پیروانم، با بصیرت کامل، همه مردم را به سوی خدا دعوت می‌کنیم. منزّه است خدا، و من از مشرکان نیستم».
سیره رسول الله (ص) و اهل بیت (ع) نیز نشان می دهد همواره بخشی از حکمت دستور خود را حداقل بطور کلی و اجمالی بیان می کردند و پس از آنکه که مخاطب قانع می شد توقع اطاعت داشتند.
شیعه و ‌سنی از قول پیامبر اکرم(ص) نقل کرده اند : «إنما الطاعة فی المعروف» فقط طاعت در معروف است. و معروف یعنی امر پسندیده نزد عرف مردم.


❇️ نمی شود برای یک شهروند حکم اعدامی صادر کرد که نه عرف خاص حقوقدانان را مجاب کند و نه عرف عام مردم را. نمی شود سیاست خارجی نامتعارفی داشت که نه عرف خاص دیپلماسی را رعایت کند و نه وجدان عمومی مردم را اقناع. نمی شود برنامه های اقتصادیمان نه روال اقتصادی عرف جهانی باشد و نه موجب رضایت مردم. نمی شود سیاست های فرهنگی و هنریمان نه چنگی به دل فرهیختگان بزند و نه به دل توده.
از خدا بترسید و جان و مال و آبرو و راحتی خلق خدا را با تمسک به بهانه های سست و موهن ظاهراً شرعی، به بازی نگیرید.


@Cmorghgrom30

.
.

💢 تمامیت خواهی فقیه 💢


آنچه فعل مقلد را واقعیت خارجی می بخشد، تشخیص مصداق است و نه فقط تشخیص موضوع و تشخیص حکم. وقتی فقه سنتی تشخیص مصداق را کار مقلد می داند، عملا تشخیص حکم و حتی تشخیص موضوع توسط فقیه را بی اثر کرده است. برای همین است که فقهاء غالبا نه تنها به تشخیص موضوع بلکه به تشخیص مصداق هم وارد می شوند. دلیل را هم یا بر مبنای "رهانیدن مقلدین از حیرت و سرگردانی" یا بر مبنای "شانیت داشتن فقیه در این امور" می دانند. گر چه تعریف مفهومی موضوع توسط فقیه بر  تشخیص مصداق توسط مقلد موثر است، ولی علت تامه نیست و در نهایت باز موکول به قوای ادراکی و اراده ی خود مقلد و نیز شرایط مصلحت و اضطرار وی، می شود و تحیر و سرگردانی مقلد و لزوم ورود فقیه به این سطح هم تسری می یابد.
بنا بر این هر شانیتی برای فقیه قائل شویم، عملا این شانیت تا تشخیص مصداق هم پیش خواهد رفت و عملا هیچ شانی برای مقلد باقی نخواهد گذارد.

به عنوان مثال حکم "غناء حرام است" را در نظر بگیرید. فقه رایج، می گوید تشخیص حکم با فقیه است که اعلام کند غناء از میان احکام خمسه، مشمول حکم حرمت می شود. ولی تشخیص اینکه غناء مفهوما و مصداقا چیست، کار مقلد است. از طرفی مقلد تا نداند غناء تعریفش چیست و مصادیق آن کدامند، امکان بجا آوردن این دستور الهی را ندارد. پس در اینجا فقیه یا برای اینکه شان خود می داند یا برای رهایی سرگردانی مقلدین، وارد تعریف "غناء" می شود و ویژگی هایی را برای آن تعریف می کند تا مقلدین با لحاظ آنها بتوانند مصادیق آن را تشخيص دهند و از آنها پرهیز نمایند. مثلا تعریف می کند "غناء آواز لهوی است که اهل فسق و فجور در مجالس لهو و لعب می‌خوانند"(مصباح السعاده، ج۲، ص ۱۰۳۹ و ۱۰۴۵). اما مقلدین در عمل به دستور، دارای روحیات و خلقیات و طبایع مختلفند. یکی ممکن است احساس کند که یک موسیقی خاص لهو و لعب است و کسی دیگر همان موسیقی را لهو و لعب نداند. حتی یک فرد هم در زمان های مختلف بسته به شرایط ذهنی و عینی خود، ممکن است تاثرات مختلفی از یک موسیقی خاص را تجربه کند.

بنا بر این هر فرد در هر لحظه باید خود اجتهاد کند که چه صوتی برای او حلال است و کدام حرام. ولی در عمل ممکن است در مصداق موسیقی حرام، بین مقلد و فقیه اختلاف باشد. پاسخ مشهور این است که این اختلاف مادامی که در حریم شخصی باشد مشکلی پیش نمی آورد. ولی مرز بین شخصی و عمومی بودن در خیلی موارد بسیار مبهم است و تشخیص مقلد با فقیه دچار تزاحم می شوند. مثلا در تولید یا مصرف محصولات موسیقیایی ( برگزاری کنسرت موسیقی یا تولید سی دی آلبوم یا تولید و نمایش آلات موسیقی یا ...) که مقلد آنها را حلال و فقیه آنها را حرام می داند، مشکل پیش می آید و فقیه مجبور می شود برای اجرای حکم خدا در سطح جامعه از تولید و مصرف این محصولات موسیقیایی جلوگیری کند و این عملا ورود به حریم شخصی مقلدین است.

مثالی که در مورد غناء ذکر شد، در تمام ابعاد زندگی فردی و اجتماعی مقلدین مطرح خواهد بود. از پوشش زنان و مردان گرفته تا ازدواج و طلاق و حضانت فرزند تا سیاست داخلی و خارجی و نیز مجازات مجرمین و ... همه و همه فقیه باید در ریز مصادیق رفتاری مقلدین وارد شود تا مبادا مقلدین در مقام عمل دچار تخطی از امر و نهی الهی شوند و این دقیقا یعنی تمامیت خواهی(توتالیتاریسم).
در ابتذال و سخافت این تمامیت خواهی تردیدی نیست. این تمامیت خواهی فقیه، از یک طرف مقلد را دچار وسواس فکری و ضعف شخصیت و احساس حقارت و کهتری می کند. و از طرفی دیگر در فقیه موجب احساس عُجب و استکبار و خدایگانی می شود. و تمام این اعوجاجات خُلقی در دو طرف ناشی از نظام " تقلید" است.

قرآن کریم در (توبه/۳۱) تقلید از احبار و فقها را به منزله ی پرستش آنان دانسته است(اینجا) و حق هم همین است. در تقلید، مقلد همه ی اختیار خود را در تمام شئون زندگی کورکورانه تسلیم فقیه می کند و از خود سلب تعقل و اراده می کند و این نشاندن فقیه است در جایگاه خدا.
تقلید از فقیه را مشابه رجوع به پزشک دانستن، سفسطه ای بیش نیست. اولا دین ورزی سبکی از زندگی است که کلیه شئون زندگی انسان را در بر می گیرد و با رجوع به پزشک فرق می کند که موردی و جزئی است و در حالات خاص. ثانیا در رجوع به پزشک و سایر متخصصین، ما آثارش را در همین دنیا می بینیم و لذا مراجعه ی به آنان کورکورانه نیست. ولی در تقلید از فقیه، حواله به آخرت داده می شود و ما در این دنیا هیچ معیاری برای راستی آزمایی نظر فقیه نداریم. لذا عملا تقلید از فقیه به تسلیم کورکورانه در مقابل او در تمامی شئون زندگی منجر می شود که این یعنی پرستش او.



@Cmorghgrom30

.
.

💢 حبس زنان در خانه 💢


🔹این روزها فجایع ذهن سوز مسمومیت های سریالی مدارس دخترانه یک نگرانی دیگر بر نگرانی های منحصر به فرد ما ایرانیان افزوده است. معاون وزیر بهداشت(اینجا) مسمومیت دانش آموزان قمی را عمدی اعلام کرده و اظهار داشته است: پس از مسمومیت چندین باره دانش آموزان در مدارس قم، مشخص شد افرادی دوست داشتند که تمام مدارس، به خصوص مدارس دخترانه تعطیل شوند. وی البته اضافه می کند "مسمومیت دانش آموزان مدارس قمی ناشی از ترکیبات شیمیایی در دسترس بود. از این رو عفونی و قابل انتقال به دیگران نیست" که ظاهرا از این بابت باید از عاملان این جنایات سپاسگزار هم باشیم.

🔹پس از این اظهارات، طبق معمول لشکر تبلیغی نظام اعم از مقامات و ائمه جمعه و پیاده نظام سایبری بطور گسترده این جنایات را به دشمن و بیگانگان نسبت دادند. این قلم ضمن بعید ندانستن این احتمال، اضافه می کند که جاسوسان مثلا اسرائیلی هیچگاه راسا خود با ستاره داود بر سینه و کیپا بر سر و تالیت بر دوش و سیدور بر لب اقدام به این جنایات نمی کنند. آنان قطعا با ریش بر صورت و پینه بر پیشانی و تسبیح در دست و مفاتیح بر لب، و شعارهای تند حزب اللهی و مطرح کردن مستندات موید این جنایات در متون دینی ما، با پنج شش واسطه ساده لوحان مذهبی را تحریک به ارتکاب این جنایات می کنند. کاری که بصورت مشابه در میان اهل سنت می شود و داعش و طالبان و بوکوحرام می زاید.

🔹وسائل الشیعه تالیف شیخ حر عاملی، "هندبوک" فقها برای صدور فتوا است. از آنجا که در این کتاب روایات به ترتیب ابواب فقهی تدوین شده است، لذا هر فقیهی بدون نیاز به قرآن، به صرف خواندن درس اصول فقه و با تسلط نسبی بر زبان عربی، می تواند در هر موضوعی با استناد به روایات مربوطه در این کتاب، سریعا اقدام به صدور فتوا کند. نتیجه ی فتوایش هم هر قدر عجولانه بوده باشد، قطعا نظری بدعت آمیز نخواهد بود و در میان آرای مختلف فقهای سلف مسبوق به سابقه خواهد بود، ولو بصورت شاذ و غیر مشهور. صاحب وسائل در این کتاب بخش نکاح، ابواب مقدمات نکاح و آدابه، بابی را شامل هفت روایت آورده است، تحت عنوان "باب پسنديده بودن حبس كردن زن در خانه خود يا خانه شوهرش، پس او بدون نیاز بیرون نمی رود و هیچ یک از مردان بر او وارد نمی شوند" (اینجا)

🔹در (اینجا) درس خارج فقه محمدمهدی شب‌زنده‌دار دست یاب است. وی از فقهای شورای نگهبان ، عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، عضو هیأت امنای جامعة المصطفی العالمیه، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، مدیر مؤسسه تحقیقاتی آموزشی بقیة‌الله و نیز رئیس دفتر فقه معاصر است. بنا بر این به جرئت می توان گفت نظر فقهی وی نظر نظام جمهوری اسلامی است. وی با بیان این روایات، به بررسی هفت برداشت مختلف فقها از آنها می پردازد که از جمله نظری است که نه تنها از روایات فوق حبس زنان در خانه را نتیجه گرفته، بلکه با استناد به آیه (نساء/۳۴) و چند روایت که در مورد زدن زنان است، نتیجه می گیرد می توان به قیاس اولویت، حکم به جواز حبس زن داد. وی در نهایت (اینجا) نظر مشهور فقها را مبنی بر جایز بودن حبس زنان توسط پدر و همسر، بلکه توسط عموم با کسب اذن از فقیه برای جلوگیری از منکر می پذیرد.

🔹نتیجه آن که با لحاظ نظریه ی "النصر بالرعب"، تا ساده دلانی هستند که با تعطیل عقل و وجدان سر به آستان "تقلید" می سایند و تا تکلیفمان را با این گونه روایات و فتاوا روشن نکرده ایم، هر روز باید شاهد جنایاتی دهشتبار تر از روز قبل باشیم. بویژه هنگامی که منافع اربابان قدرت و ثروت داخلی، مثلث پلشت زر و زور و تزویر را تکمیل نماید. آیا صاحبان خردی هستند که عبرت گیرند؟

پ.ن. :
۱- کیپا عرقچین مخصوص یهودی ها است.
۲- تالیت شال مخصوص یهودیان هنگام عبادت است.
۳- سیدور کتاب دعای یهودیان است.
۴- هندبوک (Handbook) یا دستنامه نوعی کتاب مرجع و راهنما حاوی مجموعه‌ای از دستورالعمل‌ها و اطلاعات است که به کار مراجعه سریع متخصصین هر فن می آید.


@Cmorghgrom30

.
.

💢مظنونین همیشگی💢


🔹مقامات و رسانه های حکومتی و پیاده نظام سایبری آنها همواره گلایه مندند که چرا در وقایعی چون مسمومیت مدارس دخترانه، جان باختن مهسا امینی ومتعاقب آن جان باختن و کور شدن و زندانی شدن و اعدام معترضین ،  وقایع تلخ مشابه دراعتراضات سال های ۹۸ و ۹۶ و ۸۸ و کوی دانشگاه سال ۷۸، کشته شدن مسافران هواپیمای اوکراینی، کشتار زائران درحرم های امام رضا و شاهچراغ و .... انگشت اتهام به سمت حکومت نشانه می رود و مردم حکومت را متهم می کنند. آنها به استناد این که اصل بر "برائت" است، از مردم و خبرنگاران می خواهند که ادعاهای خود را ثابت کنند و  بسیاری را چون نتوانسته اند ادعای خود را ثابت کنند، به زندان های طویل المدت گرفتار کرده اند.

🔹واقعیت این است که قاعده ی "اصالت برائت" در مورد شهروندان است و نه حکومت.  در مورد شهروندان است که باید اصل را بر برائت گذاشت و ایراد اتهام به هر شهروند، چه از طرف حکومت  و چه از طرف شهروندی دیگر، باید همراه با اقامه بینه و شواهد باشد و گرنه عملی مجرمانه است. مثلا حکومت حق ندارد یک معترض را به صرف اتهام و بدون اقامه ی بینه و شواهد مورد قبول عرف عام و عرف حقوقدانان، کمترین مجازات کند چه رسد به این که جانش را بگیرد. (اینجا)
ولی در  مورد حکومت، چنان که خواهد آمد، بنا بر دو  قاعده فقهی "ضمان ید" و "لوث"، اصل بر متهم بودن حکومت است مگر خلافش ثابت شود. این دو قاعده فقهی مبتنی بر سیره ی عقلا است و نه تنها مورد اجماع فقهای شیعه و اهل سنت است، بلکه رویه ی حقوقی تمامی حقوقدانان دنیا است.


🔹طبق آنچه میرزای نائینی در کتاب تنبیه الامه و تنزیه المله، با تقریظ و تایید آخوند خراسانی، بیان می دارد، در دوران غیبت حکومت غیر معصومین، چه سلطان و چه فقیه و چه هر کس دیگر، غصب است و چون در دوران غیبت از این امر ناگزیریم باید به حکومتی تن در دهیم که کمترین فساد را داشته باشد. لذا از آنجا که تجمیع عقول مردم درصد خطایش بسیار کمتر از یک عقل حاکم است، لذا وی حکومت جمهور مردم را بر حکومت استبدادی ترجیح می دهد و آن را به حکومت معصومین (ع) نزدیکتر می داند. تا جایی‌که نقش نظارت مردم در عصر غیبت را مانند نقش عصمت در حکومت ائمه (ع) ارزیابی می کند. از دید او حاکم چه فقیه باشد و چه غیر فقیه حکومت را بصورت امانت از مردم اخذ کرده است و تسلط او بر جان و مال مردم و نیز بر قدرت و ثروت عمومی، به اصطلاح "ید امانی" است.(اینجا) و (اینجا)


🔷قاعده"ضمان ید" می گوید تصرف و استیلای بر مال دیگری موجب می شود که متصرف در برابر مالک ضامن و مسئول باشد مگر این که تصرف با اذن مالک و بصورت امانی به دور از تعدی و تفریط باشد. در این قاعده ضمان(بر وزن زمان) یعنی ضامن بودن و ید یعنی شخصی که مال دیگری را در تصرف گرفته است. (اینجا)
طبق آنچه از میرزای نائینی گفتیم و در اصل ۵۶ قانون اساسی هم آمده است، مالک کشور ایران بصورت مشاع مردم ایران هستند که آن را بصورت امانت در اختیار حاکم قرار داده اند. بنا بر این حاکم چه سلطان باشد و چه فقیه، باید نسبت به این تسلط خود بر ملک دیگری، در سه موضوع پاسخگو باشد و مستمرا آنها را ثابت کند : اولا ید و تسلط او ید امانی و با رضایت مالک است، ثانیا در این امانتداری از حوزه ی اختیارات خود تعدی و تجاوز نکرده است، ثالثا در انجام وظایف خود تفریط و کوتاهی ننموده است.


🔹و اما قاعده "لوث" در فقه و حقوق مربوط به هنگامی است که مظنون اولا "توانایی" و ثانیا "انگیزه" برای جرم داشته باشد و شواهد و قرائنی قوی بر علیه وی وجود دارد که گر چه در حد بینه تام نیست ولی افاده ی ظن قوی می کند. در اینجا اصل بر برائت نیست و اینجا این "متهم" است که باید بینه اقامه و از خود دفاع کند و نه "مدعی". (اینجا)
در تمامی قتل ها و آسیب های صورت گرفته تنها یک مظنون اصلی وجود دارد که هم انگیزه و هم توانایی انجام را دارد : "حکومت". حکومت از لحاظ توانایی هم اسلحه دارد و هم قدرت رسانه ای و هم نیروی انسانی و  هم اشراف اطلاعاتی و امنیتی و هم تور قانونی. از لحاظ انگیزه هم کاملا مشخص است که برای حفظ قدرت و ارعاب معترضین کاملا انگیزه ی سرکوب دارد. پس به عهده ی حکومت است که بدون پرخاشگری و بصورت مستدل ثابت کند که کار او نبوده است. و گر نه با پرخاشگری و به زندان انداختن خبررسانان به جرم نداشتن مدرک در خبر رسانیشان، این احتمال تقویت می شود که حکومت ریگی به کفش دارد.

✳️ چاره ی حکومت، اولا برگزاری انتخابات رقابتی و منصفانه و برگزاری رفراندوم و اجازه ی اعتراضات مدنی به ولی نعمتان خود است تا ثابت شود ید و تسلط حکومت، "ید امانی" است و نه "ید عدوانی" و غصبی. ثانیا حکومت بپذیرد که در هر حادثه ای به دلیل داشتن هم توانایی و هم انگیزه، مظنون همیشگی است و باید در کمال آرامش و بصورتی مستدل از خود رفع اتهام کند و در این میان، افکار عمومی مردم داور نهایی است.



@Cmorghgrom30

.
.

💢 استبداد دینی 💢


✳️ آنان که فقه و اصول خوانده اند از جایگاه خطیر میرزای نائینی در علوم حوزوی آگاهند. وی یکی از شاگردان مبرز صاحب کفایه و استاد مرحوم آقای خویی بود. وی حدود ۱۲۰ سال پیش کتاب "تنبیه الامه و تنزیه المله" را به فارسی، البته به فارسی مغلق ملاهای آن زمان، جهت نفی استبداد و اقامه ادله شرعی بر درستی حکومت مشروطه، بر اساس مکتب تشیع و پاسخ به اشکالات و شبهات مخالفان مشروطه چون شیخ فضل الله نوری نوشته است. وی بدون این که نامی از شیخ ببرد، به مواردی اشاره می کند که دقیقا جواب به اشکالات آمده در گفته ها و نوشته های شیخ در رد مشروطه است. وی در جای جای کتاب با الفاظی تند بر استبداد دینی می تازد و آن را همراه و بلکه شنیع تر از استبداد سیاسی می خواند. با هم به مرور پاره ای از این موارد می پردازیم تا انگشت حسرت به دندان فکرت بگزیم که چگونه در ۱۲۰ سال پیش در دامان فقه سنتی چنین آرای پیشگامی بوده است و ما اینچنین در هزاره ی سوم اسیر وارثان شیخ فضل الله نوری شده‌ایم:

🔷 حقیقت استبداد دینی (ص ۳۹ و ص ۱۴۳)

🔷 تقسیم حکومت ها به استبدادی [تملکیّه] و مشروطه [ولایتیه] (ص ۴۱)

🔷 در حکومت استبدادی، سلطان مملکت را ملک شخصی و ارث پدری خود می داند (ص ۴۱)

🔷 در حکومت مشروطه، جمهور مردم حکومت را بصورت امانت به سلطان می سپارند و او ولایت امانی دارد (ص ۴۱)

🔷 در ستایش دو اصل مبارک "آزادی" و "برابری" (ص ۵۱ و ۶۰)

🔷 منظور از "آزادی"، رهایی از استبداد سیاسی و دینی است (ص ۵۱)

🔷 پیوستگی و چسبندگی استبداد سیاسی با استبداد دینی (ص ۵۸)

🔷 منظور از "برابری"، مساوات آحاد ملت با سلطان در حقوق و مجازات است (ص ۶۰)

🔷 ضرورت حکمرانی سلطان در چارچوب قانون اساسی(ص ۸۷)

🔷 نظارت مردم بر سلطان در دوران غیبت، جايگزين عصمت امام در دوران حضور (ص ۸۷)

🔷 تدلیس و خباثت مستبدین دینی در یکی دانستن "آزادی" با "ولنگاری"(ص ۹۶)

🔷 تدلیس و خباثت مستبدین دینی در یکی دانستن "برابری" با "دین گریزی"(ص ۱۰۰)


❇️ چرا علیرغم این آرای پیشگام میرزای نائینی و استادش آخوند خراسانی در ۱۲۰ سال پیش، ما اکنون هنوز فرسنگ ها از این آرا فاصله داریم و گرفتار وارثان شیخ فضل الله نوری هستیم؟!
به نظر می رسد که علت آن، وجود عناصری در ذات فقه ما است که با این آرای مترقی ناسازگاری دارند و آنها را پس می زنند. عناصری که رگه‌هایی از ان در همین اثر میرزا هم رخ می نماید و راه را برای وارثان شیخ فضل‌الله می گشاید. به عقیده ی راقم این سطور هسته ی اصلی این ناسازواری، عُجب و تکبری است که در فقیهان ما پرورش می یابد که خود را تافته ای جدا بافته از دیگر خلق خدا قلمداد می کنند و برای خود حقی ویژه به نام ولایت قائل می شوند. همانی که خداوند در کتاب خود در مورد یهود و نصاری می گوید :

و یهود و نصاری گفتند ما پسران خدا و دوستان اوییم. بگو پس چرا خدا شما را به گناهانتان عذاب می‌کند؟ بلکه شما هم بشری هستید از مخلوقاتی که خدا آفریده است. هر که را بخواهد می آمرزد، و هر که را بخواهد عذاب می کند. و مالکیّت و فرمانروایی آسمان ها و زمین و آنچه میان آن دو قرار دارد، فقط در سیطره خداست، و بازگشت به سوی اوست.(مائده/۱۸)

واقعا این فقیهان تصور می کنند که اگر نه پسر خدا، لااقل پسر خاله های خدا هستند.
و شوربختانه مردم هم تا کنون بدین استکبار تن در داده اند و در ناخودآگاهشان کد گذاری فرهنگی شده است که آنان را عنایتی ویژه و فره‌ای ایزدی است.



@Cmorghgrom30

.
.

به مناسبت تصمیم ج.ا.ا. به بر قراری رابطه مجدد با سعودی، متن زیر که مربوط به چند ماه قبل است(اینجا) مجددا بازنشر می شود.


💢 اگر ما شیعه ی علی بودیم 💢


ما شیعیان معتقدیم که حکومت پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) حق علی (ع) بوده است و حب و بغض ها و جاه طلبی ها بشریت را از نعمت تداوم اسلام اصیل محروم ساخت و شد آنچه شد.
مع الوصف علی (ع) استخوان در گلو و خار در چشم، بر بی مهری ها صبر پیشه کرد و نه تنها از ایجاد شکاف و تفرقه پرهیز نمود، بلکه به خلفا مشاوره داد و آنان را در حکمرانی کمک کرد و در پشت آنان به جماعت نماز گزارد. و حتی نقل است که به آنان دختر داد و از آنان دختر گرفت.
ما شیعیان به حق معتقدیم که مولای متقیان علی (ع) همه ی این کارها را برای جلوگیری از تفرقه و حفظ کیان اسلام و مسلمین انجام داده است.

به همین سیاق اگر ما شیعیان علی (ع) بودیم، باید از فردای پیروزی انقلاب پیمان اتحاد با عربستان سعودی می بستیم و شاه آنان را به عنوان خلیفه ی مسلمین و خادم الحرمین الشریفین در صدر می نشاندیم و خود به رفتار مولایمان علی(ع) اقتدا می کردیم و به عنوان وزیر این خلافت مشاوره می دادیم. و این نه وهن شیعه بود و نه بدعتی در امامیه. چه نه ما از اماممان علی (ع) برتریم و نه شاهان سعودی از غاصبان حق علی مغضوبتر. اگر اینان پیروان آن غاصبان هستند، آنان اصل غصب و تقابل با حق علی(ع) بوده اند.
فراموش نکنیم مقارن پیروزی انقلاب، شاهان سعودی چون ملک فیصل و ملک خالد و ملک فهد مواضعی ضد اسرائیلی داشتند و جو جهانی به نفع فلسطین و بر ضد اسرائیل بود.

بیاییم در عالم خیال تصور کنیم که اگر جمهوری اسلامی ایران شیعه ی علی بود و علی وار رفتار می کرد، حوادث چگونه رقم می خورد و جهان اسلام اینک چه حال و روزی داشت :
🔹جنگ خانمانسوز و دودمان برباد ده ۸ ساله ی ایران و عراق رخ نمی داد.
🔹شیعیان که اقلیت مسلمانان را تشکیل می دهند، در تمام کشورهای اسلامی تحت پوشش این اتحاد در کمال امنیت و احترام زندگی می کردند و مانند الان نبود که هر روز شاهد پاره پاره شدن پیکرهای کودک و زن و مردشان در نقاط مختلف باشیم.
🔹 ج.ا.ا. نه تنها در میان شیعیان جهان بلکه در میان برادران اهل سنت دیگر کشورها محبوبیتی رو به تزاید می یافت. زیرا همه این ایثار و فداکاری ج.ا.ا. را در راه اعتلای مجد و عظمت اسلام درک و آن را تحسین می کردند و رهبر آن را به عنوان شریفی از سلاله ی پاک پیامبر پدر معنوی و امام دینی خود می دانستند.
🔹گروه های نیابتی طالبان و داعش و القاعده و بوکو حرام و معادل های شیعی آنها تشکیل نمی شد و امکاناتی که صرف تجهیز آنان در جنگ های خانمان سوز فرقه ای می شود، به کار توسعه و عمران و آبادی منطقه می آمد.
🔹شیوخ عرب منطقه از ترس ایران، به دامان اسرائیل در نمی غلتیدند و اسرائیل روز به روز منزوی تر و ضعیف تر می شد.
🔹کشورهای اسلامی با تشکیل اتحادیه ای مانند اتحادیه اروپا، به یکی از بزرگترین قطب های اقتصادی تبدیل می شدند.

✳️ اینها همه گفته شد نه برای فروخفتن در توهمات و رویاها، بلکه برای درس گرفتن از گذشته و جلوگیری از ادامه ی ضرر. بیاییم در این سالگرد رستگار شدن مولایمان، با او عهد ببندیم که واقعا پیرو او باشیم و سعادت دنیا و آخرت خود و مسلمانان جهان را به پست تر از آب بینی بز نفروشیم.

@Cmorghgrom30
.
.

💢 رفتار امام علی (ع) با مخالفان💢

رفتار آن حضرت با مخالفان، آزادی مطلق دادن به آنان بود تا هنگامی که اسلحه نکشیده باشند.
امام علی (ع) می دانست که طلحه و زبیر برای توطئه می خواهند از مدینه خارج شوند تا پس از پیوستن به عایشه در مکه، به بصره بروند و شورش مسلحانه کنند. با این وجود مانع آنها نشد و آنها آزادانه در مکه سخنرانی های آتشین بر علیه علی می کنند و سپس بدون مواجهه با هیچ محدودیتی به بصره می روند و برای خود یار جمع می کنند . ولی باز حضرت مانع آنان نشد و اموالشان را مصادره نکرد و حقوقشان از بیت المال را قطع ننمود. حتی هنگامی که آنها دست به اسلحه بردند و قیام مسلحانه کردند، باز حضرت آنها را دعوت به گفتگو و مسالمت کرد. در نهایت هنگامی که آنها اصرار به جنگ داشتند بدیهی است که حضرت مقابله به مثل کرد. اصل در اسلام محمدی و تشیع علوی "مقابله به مثل" است: جواب گفتگو با گفتگو و جواب اسلحه با اسلحه.
منش حضرت با قاسطین و بعد با مارقین هم دقیقا همین مراتب را داشت: رفتار نرم با اعتراض نرم و برخورد سخت با تقابل سخت.

در اسلام اموی و تشیع صفوی است که مخالفت مدنی و راهپیمایی بدون سلاح را به خاک و خون می کشند و چشم کور می کنند و مادران را داغ ندیدن همیشگی جوانانشان بر دل می نشانند و جوانان را حبس و حصر و از تحصیل و کار محروم می سازند.

مدعیان حکومت علوی باید خود را تا اوج امام علی(ع) فرا برند، نه این که وجود پاک آن افتخار بشریت را به حضیض حقیر خود فرو کشند.


@Cmorghgrom30
.
.

💢 چرا علی محافظ نداشت؟ 💢


بدون شک اگر علی محافظ و بادیگارد داشت، ترور نمی شد و به شهادت نمی رسید. اما چرا وی محافظ نداشت؟! مگر تداوم حکومت ایشان به نفع اسلام و بشریت نبود؟ مگر بشر تشنه‌ی عدالت علی نبود؟ مگر مسلمانان محتاج تفسیر صحیح از اسلام نبودند؟ مگر با تداوم حکومت علی از وقوع فجایع بزرگی چون کربلا گرفته نمی شد؟
پس چرا علی، محافظ نداشت؟
چرا حکومت علی فقط ۵ سال بود؟
از این چراها در زندگی سیاسی علی بسیار است، از جمله:


1⃣ چرا علی در طول ۱۰ سال که داماد بالاترین مقام حکومت بود، از رانت اطلاعاتی و مالی و سیاسی و نظامی استفاده نکرد تا با زد و بند و تعریف خاطره در بزنگاه وفات پیامبر، حکومت را در دست بگیرد؟

2⃣ چرا علی در شورای شش نفره با عناصر ملونی چون طلحه و زبیر و سعد بن ابی وقاص لابی نکرد تا اکثریت خبرگان امت را به خود جذب کند و حکومت را ۱۲ سال زودتر به دست گیرد؟

3⃣ چرا علی به معترضین علیه عثمان نپیوست و از او دفاع کرد و پس از قتل او از پذیرش حکومت سر باز می زد و تنها با اصرار مردم مجبور به پذیرش حکومت شد؟

5⃣ چرا پس از پذیرش حکومت، در دیدار طلحه و زبیر، شمع را خاموش کرد؟
چرا علیرغم علم به قصد طلحه و زبیر برای جنگ مسلحانه، از خروج آنها از مدینه جلوگیری نکرد و تا شمشیر کشیدنشان مخل آزادی آنان نشد؟

6⃣ چرا علی پول پاشی نکرد؟! چرا حتی برادر خود عقیل را گدازه در دست و داغ در دل نهاد و راضیش نکرد و او را به سوی معاویه راند؟

7⃣ چرا پس از رحلت پیامبر به دعوت ابوسفیان پاسخ مثبت نداد تا با کمک او حکومت را ۲۵ سال زودتر در دست بگیرد و پس از آن سر فرصت ابوسفیان را در هنگام شنا در برکه ای مغروق کند و پسرش معاویه و نوه اش یزید را از میان بردارد؟

8⃣ چرا علی اسید پاشی و سم پاشی نکرد؟چرا مخالفان علی یکی از پشت بام و دیگری از پنجره پرت نشد و آن يكى با طناب حلق آویز نشد تا خودکشی کرده یا خودکش شده باشند؟ چرا مانند معاویه مخالفین خود را با زهر در عسل از میان برنمی‌داشت تا به خدا نسبت دهد که خدا جنودی در عسل دارد که با آن دشمنانش را هلاک می کند؟

9⃣ چرا علی پسرش ملقب به مجتبی را که سبط اکبر پیامبر و امام معصوم بود، به توصیه ی ابن عباس و دیگران، جانشین خود نکرد و امر را به خود امت واگذارد؟ چرا طبق نقل منابع، تنها پس از مشورت آزادانه، مردم با حسن بیعت می‌کنند؟ آیا علی نمی توانست همچون معاویه، خبرگان امت را با تطمیع و تهدید و تزویر به جانشینی دلبند خود مجاب کند؟

✳️ قطعا در مکتبِ اولویتِ حکومت بر اخلاق، پاسخی برای این چراها وجود ندارد.
گویند تاریخ تکرار می شود، یک بار به صورت تراژدی و بار دیگر به صورت کمدی. برای ما علی تکرار شد که گر چه بار اول تراژیک، ولی بار دوم در ژانر وحشت و نوآر سیاه.



@Cmorghgrom30
.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.

💢 شهید بهشتی : علی محافظ نداشت 💢


🔹علی(ع) با دشمنان گوناگون روبه‌رو بود؛ در حال جنگ با معاویه هم بود؛ هیچ هم حکومت نظامی اعلام نمی‌کرد. نه تنها حکومت نظامی اعلام نمی‌کرد، حتی برای خودش حرس و پاسبان هم نگذاشته بود. آزاد در میان مردم می‌آمد.

🔹علی (ع) می فرماید آن روزی فساد در جامعه رخنه می‌کند و زمامداران به صورت بت در می‌آیند که رابطه مستقیم میان مردم و زمامداران بکلی بریده شود.

🔹از نظر فقه اسلامی «حجاب» حرامِ مطلق است.
حجاب یعنی چه؟ یعنی اینکه زمامدار طوری زندگی کند که هر کس می‌خواهد پیش او برود باید از دربانی، مأمور تشریفاتی یا رئیس دفتری اجازه بگیرد.

🔹باید حداقل هفته‌ای یک بار، روزی یک بار، یا به قدر کافی؛ در اختیار عموم باشد. «آقا، ترورش می‌کنند!» بکنند؛ چه کسی از علی(ع) ارزنده‌تر، که ترور شد. خوب، ترورش کنند.

🔹جامعه‌ای که بخواهد روی کاکل زری یک آقا پایش بند باشد، اصلاً، مرگ بر این جامعه! خوب، ترورش کنند؛ چه می‌شود؟ یکی دیگر سر جای او می‌آید. این‌ها در اسلام دگم است. من می‌گویم دگم، دگم، دگم؛ برای این‌که بدانید این‌ها هیچ قابل انعطاف نیست.


🔺دگم یعنی اصل تغییر ناپذیر



@Cmorghgrom30
.
این تصویر چکیده‌ی ۴۴ سال حکومت ج.ا. است :

شبکه استانی هامون پخش زنده موسیقی محلی گذاشته است و برای دیده نشدن سازها پرده جلو نوازنده ها کشیده‌اند تا آلات موسیقی دیده نشوند: صدای خوش الحان در راستای اهداف استفاده شود، بدون اینکه مولد آن ارائه شود.

این راهبرد در تمامی عرصه های هنری و فرهنگی و علمی و رسانه‌ای و معنوی و ورزشی و ... حاکم بوده‌است.
پز دادن به صدای شجریان و علم مریم میرزا خانی و گیرایی رسانه‌ای فردوسی‌پور و قهرمانی اسطوره های ورزشی و شخصیت ملی مصدق و معنویت بزرگان دین و .... و رای مردم ، بدون بازنمایی شخصیت آنها

زیرا باید تنها یک شخصیت برجسته گردد و همه‌ی این نعمات از صدقه سر او معرفی شود.

و این یعنی «طاغوت»،
طغیانگری که خود را خدا می داند.


@Cmorghgrom30
.
.

💢 تشیع ایلخانیان 💢


1⃣ نخستین استفاده ابزاری از تشیع امامیه توسط بوییان انجام گرفت. آنها که در ابتدا زیدی مذهب بودند و چندان هم متشرع نبودند، برای تحکیم قدرت خود در منگنه‌ی دو خلافت عباسیان بغداد و فاطمیان قاهره، به شیعیان امامی میدان دادند تا در سایه امام غائبشان حکومت کنند. کتب اربعه و دیگر منابع حدیثی و فقهی و اصولی و کلامی ما محصول همین حمایت‌ها است.
همین سوءاستفاده صفویان در تقابل با خلافت عثمانی نیز بی نیاز از توضیح است که کتب حدیثی و فقهی متاخر ما نیز مولود همین دوران است.
اما استفاده ابزاری از تشیع امامیه فقط مختص بوییان و صفویان نبوده است و امرای بسیاری در فاصله ی بین این دو سلسله هم به آن مبادرت داشته اند که نمونه ای از آنان ایلخانان  بوده اند.

2⃣ بعد از چنگیز ، متصرفات او بین نوادگانش تقسیم شد : سیبری و روسیه به نوادگان جوجی ، ماورالنهر و آسیای میانه به نوادگان جغتای ، و عراق و ایران به نوادگان تولی رسید که این آخری ایلخانیان نامیده شدند. هر سه اینان علیرغم این که در ابتدا شمنی یا بودایی بودند ، تحت فشار هنجاری مردم مسلمان خود ، مسلمان سنی می شوند. از آنجا که حوزه تصرفات ایلخانان متمدنتر و آبادتر از دو دیگر بود ، مورد رشک آنان بود. پس جوجیان و جغتائیان متحدا بر ایلخانان فشار می آوردند و دائما درگیری مرزی ایجاد می کردند. از آنطرف در مصر و شامات ممالیک حکومت داشتند. اینان بردگان ترکی بودند که به امارت رسیده بودند. پس از تصرف بغداد توسط هولاگو و قتل آخرین خلیفه ی عباسی ، ممالیک مدعی شدند که یکی از بازماندگان بنی عباس به نزد ما فرار کرده است و اکنون او خلیفه است و از آن به بعد خلافت بنی عباس از بغداد به قاهره منتقل شد و ممالیک از قِبٓل آنها کسب مشروعیت می کردند و خلیفه عروسکی در دست آنها بود. 

3⃣ ممالیک همسایه غربی ایلخانان بودند و مدام با هم در جنگ. بنابر این ایلخانان تحت محاصره ی سه نیروی متخاصم جوجیان از شمال ، جغتائیان از شمالشرق ، و ممالیک از غرب بودند که هر سه خود را تابع خلیفه ی مستقر در قاهره اعلام کرده بودند و مدام مردم ایلخانیان را که اکثرا سنی بودند تحریک به شورش می کردند. پس ایلخانان به دنبال قرائتی از اسلام شدند که مشروعیت خلیفه را نفی کند و به ایران و عراق هویتی مستقل بخشد. تا این که محمد خدابنده هشتمین سلطان ایلخانان آن را در تشیع اثنی عشری یافت که حاکم مشروع را امام غائب و نه خلیفه ی حاضر می دانست. پس وی و ایلخانان شیعه شدند و با سنیان مبارزه کردند و در عوض علامه حلی ، فقیهی مهجور در شهر حله ی عراق ، حکومت را به نیابت از امام غائب ، به محمد خدابنده تفویض کرد. این اصل داستان شیعه شدن ایلخانان بود. ولی برای آن داستانهای اسطوره ای مختلفی ساختند.

4⃣ مسئلۀ خلافت برای اکثر مسلمانان از زمان رحلت پیامبر اکرم (ص) تا زمان حملۀ مغول، مسئلۀ اصلی جهان اسلام بود و برای حفظ آن به‌جان می‌کوشیدند. آنان، خلیفه را اولی الامر و خلافت را منبع مشروعیت، و خودداری از بیعت را "خروج" می‌خواندند. خلیفه چنان جایگاهی داشت که هر گونه مخالفت با او به معنای خروج از جرگۀ مسلمانان و الحاد محسوب می‌شد و لذا اسماعیليه را "ملاحده" نامیدند، زیرا ساز مخالف زدند و خلافتی دیگر در مصر بر پا کردند. اگر طغرل، مؤسس سلاجقه و دیگر سلاطین ایرانی، به‌رغم توانایی بر انقراض خلافت بنی‌عباس، از در صلح با خلفای بغداد وارد ‌‌شدند، از آن رو بود که می‌دانستند درگیری با خلافت، به فقدان مشروعیت در میان مسلمانان می‌انجامد و بدون تأیید خلفا، سلطنت بر ایران و عراق و حجاز ممکن نیست. سرانجام نیز بساط خلافت را مغول برچید؛ نه مسلمانان. روزی که سربازان مغول، المستعصم، آخرین خلیفۀ عباسی را نمدمال می‌کردند، چشم‌های اهل بغداد به آسمان بود که عذاب خدا کی و چگونه نازل می‌شود! وقتی خبر این مصیبت در شیراز به گوش سعدی رسید، دو مرثیه به زبان‌های فارسی و عربی گفت که ذهنیت مسلمان قرن هفتم را دربارۀ خلافت و خلیفه نشان می‌دهد:
آسمان را حق بود گر خون بگرید بر زمین
بر زوال ملک مستعصم امیرالمؤمنین

5⃣ علمای امامیه در اسقاط المستعصم آخرین خلیفه عباسی بغداد به هلاکو خان مغول مشرک کمک کردند. زیرا بر اساس فتاوای علمای شیعه ی اثنی عشریه ، بیگانه‌ی ملحد عادل بر حاکم مسلمان ظالم اولویت دارد.
در این واقعه سه تن از بزرگترین عالمان امامیه نقشی اساسی ایفا کردند :  ۱- خواجه نصیرالدین طوسی عالم بزرگ امامی به خان مغول پیوست به او مشورت داد و او را ترغیب به تصرف بغداد کرد. ۲- ابن علقمی وزیر شیعی خلیفه که به وی خیانت و در آن موقعیت حساس پنهانی با خان مغول تبانی کرد. ۳- سید بن طاوس مرجع بزرگ شیعه فتوا به مشروعیت این عمل داد.
اینک هشتمین خان این سلسله تشیع اختیار کرده بود و تقابل سیاسی وی با خلیفه‌ی قاهره، در تقابل فقهی- کلامی بین علامه حلی و ابن تیمیه بازنمایی داشت.


@Cmorghgrom30
.
2025/07/05 15:34:33
Back to Top
HTML Embed Code: