Telegram Web Link
.

💢 مجلسی و تشیع صفوی 💢


🔷 یکی از بزرگترین و تاثیر گذارترین علمای دوران صفویه، علامه مجلسی(مجلسی پسر) است. در اهمیت وی در تاثیرگذاری بر حوزه ها و روحانیت پس از خود همین بس که تنها یک قلم از آثار وی  بحارالانوار، مفصل‌ترین مجموعه حدیثی شیعه، با نظارت وی تألیف شده است. تألیف این کتاب بیش از ۳۰ سال طول کشیده و گروهی از شاگردان علامه مجلسی او را در این کار یاری کرده‌اند.
مؤلف، کتاب را بر اساس ۲۵ موضوع کلی از تفسیر قرآن و فقه و کلام تا فیزیک و نجوم و شیمی و پزشکی طراحی کرده که در هر یک ریزموضوعات در ابواب مختلف آمده است. او در هر باب، ابتدا آیات قرآنی مرتبط با موضوع را ذکر کرده و تفسیر آنها را می‌آورد و در مرحله بعد احادیث مربوط به آن باب را نقل می‌کند. این مجموعه در دوره های اخیر به صورت ۱۱۰ جلدی منتشر شده است.

🔷 اگر بگوییم بحار الانوار مانیفست تشیع موجود و منبع تغذیه‌ی اعتقادات و مناقب و کشف و کرامات وعاظ و مداحان بوده است، اغراق نکرده‌ایم.
مشهور است که می گویند علامه مجلسی به اعتبار کلیه احادیث موجود در ان اعتقاد نداشته و صرفا برای حفاظت و نگهداری احادیث، مبادرت به جمع آوری آنها کرده است.(خمینی، کشف الاسرار، ص ۳۱۹) در حالی که چنین ادعایی صحیح نیست و تا همین اواخر تمامی مندرجات موجود در این مجموعه همچون وحی منزل مورد استناد تمامی روحانیون بود و در ۳۰۰ سال اخیر که اروپا با تحولات عظیم خود به دستاوردهای شگرف علمی و تکنولوژیک می‌رسید، روحانیت به اتکای احادیث بحار، مانع ورود هر یک از دستاوردهای مدرن به کشور می‌شد.
خود علامه مجلسی نیز به کرات در این کتاب تمام احادیث آن را معتبر و منکر آن را احمق و ابله و کور و حسود و معاند خطاب کرده است. برای نمونه می توانید به (ج۱، ص۵) مراجعه و پاراگراف آخر آن را قرائت فرمایید.

🔷 مرحوم شیخ کلینی با زحمت بسیار زیاد از میان ۳۰۰۰۰۰ حدیثی که منسوب به ائمه بوده است، حدود ۱۶۲۰۰ روایت معتبر تشخیص داد و در کافی خود آورد.
مجلسی می توانست کار کلینی را ادامه دهد و همان کاری را بکند که ۵۰۰ سال بعد مرحوم محمد باقر بهبودی کرد و پالایش کافی را ادامه دهد و از ۱۶۲۰۰ حدیث به حدود ۴۵۰۰ حدیث صحیح برسد و اثر باارزشی از خود بجای بگذارد.
ولی مجلسی در عوض، ۱۶۲۰۰ روایت کافی کلینی را با ۶۷۸۰۰ روایت مجعول از غلات و جاعلان چون هدایه الکبری حسین بن حمدان خصیبی و طب الائمه برادران ابن بسطام و توحید مفضل و .... مخلوط کرد و اثر حجیم بحارالانوار را پدید آورد که تنها خدمتش حفظ احادیث غلات و جاعلان بود، و گر نه احادیث کلینی که در مجموعه کافی بود و از گزند حوادث مصون.

🔷 در زمانه ای که مجلسی با گروهی از شاگردان سر در کتب قدیمه در حال تالیف ۱۱۰ جلد بحارالانوار را داشت، نیوتن سرگرم تدوین پایه علم فیزیک و گرانش و کیهانشناسی بود.
در اینجا می خواهیم نشان دهیم که چرا این دو رویکرد مجلسی و نیوتن قابل جمع نیست و هر ملتی که یکی از این دو رویکرد را پیش بگیرد، از دیگری باز خواهد ماند :
اگر فقط بطور متوسط هر جلد بحار الانوار ۱۱۰ جلدی را دارای ۳۵۰ صفحه بدانیم، در کل ۳۸۵۰۰ صفحه می شود که حاوی بیش از ۸۵۰۰۰ روایت است. یعنی در هر صفحه بطور متوسط ۲ روایت وجود دارد.
این مجموعه در هر موضوعی مطلب دارد : تفسیر قرآن، کلام، فقه، اخلاق، تاریخ، جغرافیا، نجوم، فیزیک، شیمی، زیست شناسی، پزشکی و ... از طرفی وی گفته است احادیث معتبر را جمع آوری کرده است و منکر آن احمق و ابله و معاند و حسود است. نتیجه این مقدمات این است که در هر یک از این رشته ها باید بجای تحقیق تجربی، سراغ این روایات رفت و جواب مشکل خود را در آنها یافت. از طرفی اگر هم کسی برای بررسی مضامین هر صفحه‌ی آن فقط یک روز صرف کند، بیش از ۱۰۰ سال طول می کشد تا آن را فقط یک بار تمام کند. (تعداد ۳۸۵۰۰ صفحه تقسیم بر ۳۶۵ روز که می شود ۱۰۵ سال و ۵ ماه و ۲۲ روز) !!

🔷 در رویکرد مجلسی تنها منبع شناخت حقیقت در هر رشته‌ای فقط روایات است و رفتن به دنبال علم و تجربه و حتی قرآن نه لازم است و نه وقتی برایش وجود دارد. این رویکرد اولا معتقد به "دین حداکثری" است که دین در هر رشته ای راه حل دارد. و ثانیا در آن تنها منبع شناخت دین هم روایات است.
ولی قرآن اولا "دین حداقلی" را توصیه می کند که متمرکز بر توحید و اخلاق و عبادات است و باقی امور را به عقل و عرف محول کرده است. ثانیا برای شناخت این دین هم اتفاقا سهم کمی برای کتب دینی قائل شده است و بیشتر بر تعقل و تفکر و فطرت و تذکر باطنی و الهام الهی و سیر آفاق و انفس و نظر بر مظاهر طبیعت و آسمانها و زمین و تاریخ و عبرت از گذشتگان تاکید دارد. کاری که غرب بعد از رنسانس به تدریج با سعی و خطا پیمود و در نهایت بجایی رسید که سید جمال می گوید در فرنگ مسلمان ندیدم ولی مسلمانی دیدم و در دارالاسلام مسلمان دیدم و مسلمانی ندیدم.


@Cmorghgrom30
.
.

💢 الهیات حسینی/الهیات یزیدی 💢


🔷 در الهیاتی که یزید مبلغ ان بود، خدا ساکت است و نیاز به سخنگو دارد که سخنگویش هم یزید به عنوان ولی امر مسلمین است و پس از او فقها و نمایندگان و خطبای نماز جمعه‌ی منصوب او. یزید است که باید بگوید چی عدالت است و چی ظلم؟ چی صلاح و مصلحت است و چی فساد و مفسدت؟ چه هنگام وقت صلح است و کی وقت جنگ؟ با که باید در صلح بود و با چه کسی در جنگ؟ چه مالی حلال است و کدام مال حرام؟ فتنه چیست و فتنه‌گر کدام است؟ محارب کیست و مفسد فی‌الارض کدام است؟ جرم چیست و مجرم کیست و مجازات در خور کدام است؟ چه کسی شایسته حکومت است و چه کسی سزاور عقوبت؟ و ...
در این الهیات مردم هیچکاره‌اند و قدرت تحلیل ندارند و فقط باید اطاعت کنند. در این الهیات قرآن خلاصه می شود در "اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم" که چون خدا و رسول ساکتند، این یزید و فقهای درباری او هستند که باید اطاعت شوند چون حرف آنان حرف خدا و رسول است.

🔷 اما الهیات امام حسین (ع) الهیات قرآن است که در آن خدا ناطق است، حی است و با بندگانش مستقیما سخن می‌گوید. در این الهیات خداوند از رگ گردن به بندگانش نزدیکتر است و با آنها از طرق مختلف فطرت(اعراف/۱۷۲)، عقل(ملک/۱۰)، الهامات قلبی(شمس/۸)، وحی مستقیم(قصص/۷)، شنیدن نصایح حکیمانه(ملک/۱۰)، شور و مشورت با یکدیگر(شوری/۳۸) و (آل عمران/۱۵۹) سخن می‌گوید. در این الهیات انبیا و امامان و اولیای خدا نه سخنگویان خدا بلکه صرفا یادآوران و مذکِّران آموزه‌هایی هستند که انسان خود می‌داند و تنها غبارهای غفلت و تقلید و تعصب و لجاجت بر آنها نشسته است(غاشیه/۲۱) و قرآن کتاب ذکر و یادآوری است(حجر/۹). در این الهیات هر انسانی قدرت تشخیص و تحلیل دوگانه‌های عدل/ظلم، صلاح/فساد، خیرخواهی/فتنه، تخصص/ناکارآمدی، علم/جهل، زیبایی/زشتی، پاکدامنی/ناپاکی و ... را دارد و هر فرد جامعه ولایت و مسئولیت دارد و مامور اجرای احکام و حدود الهی است(اینجا).

🔷 امام حسین(ع) در زمانه‌ای که آیات و روایات در چنگال تفسیر فقها و مفسران حرفه‌ای و مزد بگیر اسیر است و طاغوت خدایی می‌کند و به فرمان او قاضی‌القضات فتوا به فتنه‌گری سبط پیامبر(ص) و عزیز زهرا(س) می‌دهد و خون او را هدر اعلام می‌کند، او نه به آیات و روایات که مخاطبان را به فطرت و عقل و وجدان ارجاع می‌دهد و نهیب می‌زند :
اِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دینٌ، وَ کُنْتُمْ لا تَخافُونَ الْمَعادَ، فَکُونُوا اَحْراراً فی دُنْیاکُمْ
اگر دین ندارید و از حسابرسی روز قیامت نمی ترسید لااقل در دنیای خود آزاده باشید.
امام(ع) با مواجه سازی وجدان کوفیان با دوگانه‌ی آزادگی/ذلت فریاد سر می‌دهد :
ألا وَإنَّ الدَّعيَّ ابنَ الدَّعيِّ قَد رَكَّزَ بَينَ اثنَتينِ بَينَ السُلَّهِ وَالذِلَّةِ وَهَيهاتَ مِنّا الذِلَّةُ
هان ! اين ناپاک پسر ناپاک مرا ميان دو چيز مخيّر كرده است : ميان شمشير و تن دادن به خوارى . و هيهات كه ما تن به ذلّت و خوارى دهيم .

🔷 و آنگاه که در واپسین ساعات روز عاشورا ، کوفیان بر او هجوم آوردند و بین او و خانواده اش فاصله انداختند و رجاله‌هایی از آنها برای ضربه زدن روحی به سوی خیمه ها حمله کردند، فریاد بر می‌آورد :
اَنَا الَّذی اُقاتِلُکُمْ، وَ تُقاتِلُونی، وَ النِّساءُ لَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ، فَامْنَعُوا عُتاتَکُمْ وَ طُغاتَکُمْ وَ جُهّالَکُمْ عَنِ التَّعَرُّضِ لِحَرَمی ما دُمْتُ حَیّاً
جنگ بین من و شما است، زنان که گناهی ندارند، پس تا زمانی که زنده هستم، سپاهیان طغیانگر و نادان خود را از تعرّض به حرم من باز دارید.
اینجا است که حتی شمر نیز حیا می‌کند و می‌گوید راست می گویی و به لشکریان فرمان می‌دهد از حرم او دست بردارید و به خودش حمله کنید که به جانم سوگند هماوردی است بزرگوار. شمری که از ارتکاب به هر خباثتی شرم نداشت، از دست بلند کردن بر زنان و کودکان حیا کرد.
پس بر ما مباد که اسما عزادار حسینی باشیم ولی الهیات‌مان یزیدی باشد و در مجالس رجاله‌های شمرتر از شمر حاضر شویم که حتی حیا را هم قورت داده‌اند و دنائت و پستی و فرومایگی قی کرده‌اند.



@Cmorghgrom30

.
.

💢 اندر خیر و شر موقوفات 💢


1⃣ هر از چند گاهی اخباری از تصرف و انتفاع مقامات ج.ا. از ربقات موقوفه به گوش می‌رسد. سابق بر این هم در دوران قاجار فقهایی چون سید بهبهانی و شیخ فضل الله نوری و در دوران صفویه امثال شیخ کرکی و علامه مجلسی و در دوران قبل‌تر هم فقهای نزدیک به دربار از این خوان تنعم، بسیار بهره‌مند شده و زندگی اشرافی و پر‌تجملی داشته‌اند. از طرفی خبرها می‌رسد که بیش از یک سوم کل ایران وقف است و لذا علیرغم اینکه بسیاری از آنها معامله شده‌اند و چندین بار دست به دست چرخیده‌اند، معهذا مالکیت آنها در پرده‌ای از ابهام است. همه اینها می‌رساند که نیاز است یک بار برای همیشه پرونده پدیده "وقف" را بگشاییم و از چیستی و تاریخچه آن سخن گوییم، شاید با عنایت به آن فسادها و ستم‌ها کمتر شوند و ابهام‌ها رخت بربندد.

2⃣ پدیده‌ی وقف را نخست از جنبه‌ی کبروی برمی‌رسیم که آیا اساسا ماهیت آن چیست و آیا یک حقیقت شرعیه است که مثلا مانند نماز با اجزاء و شرایط خاص توسط شارع مقدس تعریف شده است یا خیر؟ در این بررسی ملاحظه می‌شود که حتی یک آیه یا یک روایت در این مورد نداریم که در آن عنوان فقهی وقف به کار رفته باشد، چه رسد به اینکه شرایط و اجزایی برای آن تعریف شود، آنسان که در فقه آمده است و برای آن صیغه‌ی مخصوص و آداب و تشریفات مشخص منظور شده است. تنها استناد فقهاء در فقهی قلمداد کردن نهاد وقف، آیات و روایات در خصوص انفاق و صدقات و احسان است که بدیهی است از این ادله، خصوص نهاد وقف استنتاج نمی‌شود. در واقع نهاد وقف یک مصداق عرفی از ده‌ها مصداقی است که عرف و عقلاء می توانند برای مفاهیم انفاق و صدقات و احسان تاسیس کنند.
بنا بر این پدیده‌ی وقف از تاسیسات عرفی است و مانند دیگر امور غیر عبادی، ربطی به فقه ندارد و به نحوی عَرَضی داخل  در فقه شده است.

3⃣ امروزه تجربه بشری به تاسیسات مدرن "موسسات خیریه" رسیده است که در ایران تابع مواد ۵۸۴ و ۵۸۵ قانون تجارت و آیین‎‌نامۀ تشکل‎‌های مردم‎‌نهاد است که تاسیس، اداره و انحلال آنها در همین چارچوب تعریف و توسط هیات مدیره و تشکیل مجمع سالیانه اعمال می‌شوند و لذا انحراف آن از اهداف خیرخواهانه‌ی اولیه‌ی موسسین آن به حداقل ممکن می‌رسد.
ولی وقف، مطابق مواد ۵۶ و ۵۹ و ۶۲ قانون مدنی، از عقود فقهی است و لذا راه تسلط فقیه بر آن و عدم نظارت مردمی، به ویژه در دوران ولایت مطلقه فقیه، و انحراف مسیر آن از اهداف خیرخواهانه‌ی اولیه و تطاول دنیاپرستان دین فروش باز است، آنچنان که شاهدش هستیم.
لذا به دلیل انحراف نهاد وقف از کارکرد اصلی و تبدیل آن به مراکز فساد و رانتخواری، تبدیل  موقوفات به موسسات خیریه از اوجب واجبات است که در این راه تمسک به قاعده فقهی "تعدد مطلوب" راهگشا است.

4⃣ قاعده "تعدد مطلوب" یعنی مطلوب بودن عمل مقید به قیدى حتى بدون آن قید. طبق این قاعده در "نذر" و "وقف" و موارد مشابه چون "وصیت اثلاث باقیه" یا "حبس" و "سکنی"، هر گاه اجرای مفاد صیغه موجب عسر و حرج یا ضرر و زیان یا اسراف و تبذیر یا تکلیف مالایطاق یا خلاف مصلحت و اهداف خیرخواهانه‌ی شخص خیّر باشد، در اين صورت می‌توان و باید در نزديک ترين مورد به موارد نذر یا وقف، آن را مصرف کرد. مثلا اگر عائدات مغازه‌ای براى مسجدى یا مدرسه‌ای وقف گردد، در فرض خراب شدن مسجد یا مدرسه، درآمد آن باید در مسجد یا مدرسه دیگر یا در امور خیریه طبق قاعده‌ی "الاقرب فالاقرب" صرف شود. [منهاج الصالحین (خوئی)ج۲، ص۲۴۷.]

5⃣ از طرفی از نظر صغروی اکثر قریب به اتفاق موقوفات گسترده‌ای که در ایران است، غالبا از طرف سلاطین غاصب و متجاوزی بوده است که اساسا مالک آن ربقات نبوده‌اند که صلاحیت وقف آن را داشته باشند. وقف هنگامی معتبر  است که موقوفه در تملک واقف باشد. این چه تملکی است که شخصی یک سوم شهر یا اراضی دشت و صحرا و کوه و ... را در مالکیت داشته است؟ از آنجا که اصل مالکیت واقفان اینگونه موقوفه ها مخدوش است، لذا اینگونه وقف ها نیز فاقد وجاهت‌اند. نمونه بارز آن، موقوفات محیر‌العقول مسجد گوهر شاد است که اخیرا بحث بر انگیز شد. این موقوفات توسط گوهر شاد خاتون همسر شاهرخ، سلطان تیموری و فرزند تیمورخان لنگ جنایتکار است که کافیست در تواریخ بررسی شود که به همراه پدر چه غصب‌ها و جنایت‌هایی را مرتکب شده است.

✳️ نتیجه اینکه اولا وقف حقیقتی عرفی است و ربطی به فقه و فقیه ندارد، ثانیا طبق قاعده "تعدد مطلوب" امکان تغییر آن به "موسسات خیریه" وجود دارد، ثالثا اکثر وقف‌های موجود "عقد فضولی" محسوب می‌شوند که به علت عدم رضایت ملت که مالک اصلی هستند، فاسد می‌باشند.



@Cmorghgrom30

.
.

💢 قانون و عرف 💢


1⃣ عزیزمان جناب محسن برهانی در (اینجا) اسقاط دولت دکتر محمد مصدق در ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ را کودتا نشمرده و صرفا آنرا اِعمال اختیارات قانونی شاه در عزل و نصب نخست وزیر دانسته است.
ازایشان که به قانون حجاب اجباری و نیز به احکام غلاظ و شداد محاکم قضایی اعتراض داشته است، چنین سخنانی بعید بود. زیرا شکی در قانونی بودن این موارد نیست و تنها اشکال آنها مغایرتشان با عرف است.

2⃣ در نظام حقوقی فقه اسلامی نیز مانند هر دو نظام حقوقی رایج دنیا یعنی کامن لاو(نظام انگلیسی) و سیویل لاو(نظام رومی ژرمنی)، "عرف" اولا از مصادر اصلی قانون است و ثانیا در مسیر اجرا نیز قانون، عرف را محترم شمرده و کاربرد آن را در موارد سکوت، اجمال و تناقض قوانین و ... به عنوان قاعده ای حقوقی پذیرفته است.
همانطور که در فقه اسلامی می‌توان از احکام، تفاسیری هم موسع و هم مضیق داشت که بالتبع داوری‌ها هم می‌تواند سهل‌گیرانه باشد و هم سخت‌گیرانه، در مورد مواجهه با دولت دکتر مصدق هم شاه می‌توانست تا تشکیل مجلس جدید صبر کند و سپس عزل وی را از طریق مجلس دنبال کند، نه راسا و بدون لحاظ نظر نمایندگان برخاسته از رای عمومی.

3⃣ به عنوان مثالی از نقش عرف در برونرفت جامعه از سکوت یا اجمال یا تناقض قوانین، می‌توان به احکام در مورد حجاب و برخورد با معترضان و نظارت استصوابی و موارد دیگر اشاره کرد که ولی فقیه از یک طرف می‌تواند از مطلقه بودن ولایت خود استفاده کند و آنی را رقم بزند که در جامعه خود شاهد هستیم. از طرفی دیگر وی این امکان را هم دارد با استناد به قواعد گسترده‌ای که در فقه امامیه وجود دارد، به طریقی معکوس عمل نماید. بدیهی است در این میان عنصر تعیین کننده در این موارد، عرف است. یعنی یک رهبر حکیم و یک مجری سلیم النفس و یک قاضی خردمند طریقی را برمی‌گزیند که منطبق با عرف و افکار عمومی باشد.

4⃣ به همین ترتیب شاه از نظر قانونی هم می‌توانست نخست وزیر را راسا عزل کند و هم می‌توانست صبر کند تا مجلس جدید تشکیل شود و خواست خود را از طریق مجلس برآمده از رای مردم پیگیری کند. بدیهی است در هر دو تصمیم شاه قانونی عمل کرده بود ولی در حالت دوم تصمیم خردمندانه‌ی "لحاظ عرف" را اتخاذ کرده بود. جناب برهانی برای کودتا خواندن یک تغییر سیاسی دو فاکتور  قانون و قوای نظامی را مهم دانسته‌اند و از فاکتور بسیار مهم "عرف" غفلت کرده‌است. چه بسیار تغییرات قانونی که از طریق فشار قوای نظامی صورت گرفته است که علیرغم قانونی بودن، عرف آن را کودتا تشخیص داده است. و کیست که شک داشته باشد که عرف، اسقاط دولت مصدق را کودتا می‌داند؟ کما اینکه مقامات عالیرتبه‌ی آمریکایی به کرات به این رذیله اعتراف کرده‌اند.(اینجا)

5⃣ شک نیست اتخاذ راه دوم، این احتمال را در پی داشت مجلس به عزل دکتر مصدق راضی نشود و وی ابقا شود که البته این واقعه در کوتاه مدت قطعا شکستی برای شاه بود. ولی یک رهبر حکیم برای ملت خود ترجیح می دهد در مواردی بصورت تاکتیکی از مواضع خود کوتاه بیاید تا بتواند در بلند مدت اهداف متعالی‌تری را محقق سازد، کما اینکه یک پدر فرزانه‌ برای خانواده‌ی خود چنین می‌کند. پدری که همواره بخواهد از اختیارات خود با ضرب و زور استفاده کند، در نهایت خانواده‌ای از هم گسیخته و فروپاشیده خواهد داشت. دموکراسی، که چیزی جز لحاظ عرف در مملکتداری نیست، گرچه مسیری به ظاهر پر نشیب و فراز دارد، ولی تجربه‌ی بشری نشان‌داده است که خردمندانه‌ترین شیوه‌ی حکومت است.


@Cmorghgrom30
.
.
🎶 دلنوشته

ماهیان هیچگاه از آشوب دریا آشفته نمی‌شوند،
چون آنان در اعماق دریایند و آشوب در سطح.

انسان های معنوی، ماهیان دریای زندگی‌اند.
آنان بجای طول و عرض، عمق زندگی را برگزیده‌اند.

انسان معنوی کسی است که دنبال یافتن معنا در زندگی است.

زندگی از دید انسان سطحی، اوراق پراکنده‌ای است که کودکی بوالهوس آنها را خطی خطی کرده است، بدون هیچ معنا و مفهومی مستتر در آن.

اما انسان معنوی، زندگی را کهنه کتابی می‌بیند که باید واژه به واژه‌اش را فهمید. واژه‌هایی چون :

تولد
بیماری
رنج
تنهایی
پیری
مرگ
جدایی
و ....

@Cmorghgrom30
.
Forwarded from نقدآگین
📖 ماهیت قرآن چیست؟

🎙گفتگوی استاد #حجت‌الله_نیکویی و علی طبیعت‌پور

📆 تاریخ: یک‌شنبه ۱۴۰۲/۶/۲۶
ساعت:۲۰ به وقت ایران
🔗 مکان: کروه اتوپیا (اینجا)

#خبر_نقدآگین


🌾 @Naqdagin | گروه اتوپیا
2023-09-17
UTOPIA
🔸️🔹️مناظره 🔹️🔸️

موضوع :《 چیستی قرآن 》

علی طبیعت پور
حجت الله نیکویی

مورخ : ۱۴۰۲/۰۶/۲۶

•••••••••••
گروه اتوپیا
https://www.tg-me.com/+CxHuh2kwO0c1OTBk


در این گفتگو عجالتا ادعای متواضعانه‌ای دارم و صرفا هدفم اینست که نشان دهم قرآن یک سامانه‌ی معرفتی است که دارای انسجام درونی است و لذا وحیانی بودن آن معقول و موجه است.
در این مرحله صرفا بنده در نظر دارم گارد بسته‌ی مخالفین قرآن را باز کنم و قدری گشودگی در آنها نسبت به قرآن ایجاد کنم تا بپذیرند وحیانی دانستن قرآن ناموجه و نامعقول نیست. صرفا همین


@Cmorghgrom30
.
┈┅┅━━━━ مناظره ━━━━┅┅┈

موضوع :《 چیستی قرآن 》

علی طبیعت پور
حجت الله نیکویی
#جلسه_دوم

مورخ : ۱۴۰۲/۰۶/۲۹
ساعت: ۲۰

•••••••••••
گروه اتوپیا
https://www.tg-me.com/+CxHuh2kwO0c1OTBk
ماهیت قرآن چیست؟ ج۲
@Naqdagin
🔸️🔹️مناظره 🔹️🔸️

موضوع :《 چیستی قرآن 》
جلسه دوم

علی طبیعت پور
حجت الله نیکویی

مورخ : ۱۴۰۲/۰۶/۲۹

•••••••••••
گروه اتوپیا
https://www.tg-me.com/+CxHuh2kwO0c1OTBk




@Cmorghgrom30
.
┈┅┅━━━━ مناظره ━━━━┅┅┈

موضوع :《 چیستی قرآن 》

علی طبیعت پور
حجت الله نیکویی
#جلسه_سوم

مورخ : ۱۴۰۲/۰۷/۰۱
ساعت: ۲۰

•••••••••••
گروه اتوپیا
https://www.tg-me.com/+CxHuh2kwO0c1OTBk
2023-09-23
UTOPIA
🔸️🔹️ مناظره 🔹️🔸️

موضوع :《 چیستی قرآن 》
جلسه سوم و پایانی

علی طبیعت پور
حجت الله نیکویی


مورخ : ۱۴۰۲/۰۷/۰۱

•••••••••••
گروه اتوپیا
https://www.tg-me.com/+CxHuh2kwO0c1OTBk




@Cmorghgrom30
.
.

💢 آخرین فرمان 💢


قول مشهور نزدیک به اجماع بین شیعه و سنی است که آخرین سوره، یا لااقل آخرین سوره مفصل، مائده بوده است. علامه طباطبایی می گوید :

اهل حديث و تاريخ اتفاق دارند بر اينكه سوره مائده آخرين سوره از سوره هاى مفصل قرآن است ، كه در اواخر ايام حيات رسول خدا (ص) بر آن جناب نازل شده ، در روايات شيعه و سنى هم آمده كه در مائده ناسخ هست ولى منسوخ نيست ، چون بعد از مائده چيزى نازل نشد تا آن را نسخ كند، و مناسب با اين وضع همين بود كه در اين سوره به حفظ پيمانهائى كه خداى تعالى از بندگانش گرفته ، و خويشتن دارى در حفظ آنها سفارش ‍ كند.(تفسیر المیزان/ذیل سه آیه ی اول سوره مائده)

اگر همین سوره را ملاک قرار دهیم :

- مشابه سوره های قبلی که به دفعات تکرار شده، در دو جا شأن پیامبر را فقط ابلاغ وحی و پرهیز از اجبار مردم دانسته است.(مائده/۹۲) و (مائده/۹۹)

- از ۱۲۰ آیه این سوره، ۸۷ آیه در مورد اهل کتاب است. (مائده/ ۱۲ تا ۸۶) و (۱۰۹ تا ۱۲۰)
این نشان از آن دارد که بر عکس گزارش های تاریخی مبنی بر قتل عام و غارت و اخراج یهودیان و مسیحیان، آنها و بخصوص یهودیان، در مدینه و اراضی مختلف حجاز و وادی القری، تا آخر عمر پیامبر (ص) حضوری پر رنگ و تاثیر گذار داشته اند.

- طعام اهل کتاب و زناشویی با آنها حلال اعلام می شود. (مائده/۵)

- در ۱۴۰۰ سال پیش که حتی در ممالک متمدن آن زمان چون ایران و روم و‌ چین، جنگ و غلبه حرف نهایی را می زد، نوعی پلورالیسم را، آن هم در عربستان بدوی آن زمان، توصیه می کند. (مائده/۴۸) و (مائده/۶۹)

- در اولین آیه تاکید بر وفاداری به عهد و پیمان می کند. (مائده/۱)
این آیه از این جهت مهم است که زمان تسلط اسلام بر کل شبه جزیره عربستان (شش کشور عربی امروز) نازل شده است و بر لازم الاجرا بودن پیمان های قبلی که در هنگام ضعف مسلمانان بسته شده بود تاکید می کند.

- قصاص و مقابله به مثل را فصل الخطاب مخاصمات اعلام می کند و در ادامه تاکید می کند که البته عفو بهتر است. (مائده/ ۴۵)

- در دو جا به مسلمانان تاکید می کند مبادا حالا که مسلط شده اید، کینه و عداوت شما را از مسیر عدالت و تقوا خارج کند و انتقام جویی پیشه کنید. (مائده/۲) و (مائده/۸)

- با ذکر داستان هابیل و قابیل تفهیم می کند که قتل نفس آنقدر زشت است که حتی هابیل در مقام دفاع هم سعی در مقابله به مثل نکرد. (مائده/ ۲۷ تا ۳۱)

- قتل ناحق یک انسان را به منزله جنایت علیه بشریت دانسته است و نجات جان یک انسان را به منزله نجات بشریت. (مائده/۳۲)

و آموزه های انسان ساز دیگری که به دوستان توصیه می شود یک بار این سوره را با تامل بخوانند.



@Cmorghgrom30
.

.
.

💢 نمی‌توانم بپذیرم 💢


🔷 نمی‌توانم بپذیرم بنی امیه و بنی عباسی که با جواسیس و نیروهای امنیتی و اطلاعاتی خود توانستند قرن‌ها بر امپراطوری وسیعی شامل ۳۰ کشور امروزی مقتدرانه حکومت کنند، غیر از حبس و حصر و محدودیت ائمه اطهار (ع)، در میان یاران ائمه، ماموران نفوذی قرار نداده و در سنت حدیثی و روایی ما دست نبرده باشند.

🔷 نمی‌توانم بپذیرم این دخل و تصرف در روایات ما ناچیز بوده باشد که برملا بشود. این ورود آلودگی‌ها به این جوی زلال آنقدر باید وسیع بوده باشد که غلبه با آنها شده باشد، به گونه‌ای که پیدا کردن روایت معتبر در میان آنها مانند پیدا کردن سوزن در انبار کاه باشد.

🔷 نمی‌توانم بپذیرم بیش از ۱ قرن مردم در حضور پیامبر(ص) و امام علی(ع) و امامین حسنین(ع) و امام سجاد(ع) به عمومات قرآنی چون خواندن نماز بین جهر و اخفات(اسراء/۱۱۰)، یا بلااشکال بودن جهت آب ریختن وضو از مرفق به پایین یا از پایین به مرفق(مائده/۶)، یا عرفی و حقیقی بودن نجاسات(مدثر/۴) و ... عمل می‌کرده‌اند و این بزرگواران سکوت می‌کرده‌اند و مردم هم در این موارد احساس منطقه الفراغ می‌کرده‌اند و طبق عادات خود عمل می‌نموده‌اند، و ناگهان امام صادق(ع) و تا حدی امام باقر(ع) در مورد آنها تبصره زده باشند، بدون اینکه از امامان بعدی(ع) چندان تاییدی در این زمینه رسیده باشد.(اینجا)

🔷 نمی‌توانم بپذیرم خدا عرفیات مردم بیابانگرد و خرافاتی و بی تمدن و فاسد و ظالم عربستان ۱۴۰۰ سال پیش را امضا کرده باشد و ۹۰٪ فقه ما انباشته از عرفیات آن زمان و آن مکان باشد(مثلا در مورد نیمی از انسان‌ها یعنی زنان و نیز بخشی بزرگ از انسان‌های دیگر یعنی بردگان) و عرفیات این زمان را که به مراتب عقلانی‌تر و اخلاقی‌تر و عادلانه‌تر است را نپذیرد.

🔷 نمی‌توانم بپذیرم در حالی که خدا در آیه (توبه/۳۱) تقلید از روحانیت را شرک و برابر با پرستش آنان قلمداد کرده است، دینش چنان گسترده و پیچیده باشد که فهم آن نیاز به متخصص و نیاز به تقلید از متخصص داشته باشد.

🔷 نمی‌توانم بپذیرم در حالی که خداوند در آیات بی‌شماری چون (یونس/۳۶) و (نجم/۲۳) و (بقره/۱۶۹) و (اسراء/۳۶) و ... پیروی بدون علم و از روی ظن و گمان را نهی کرده است، دین خود را متوقف به انباره‌ای از روایات آحاد کرده باشد که در بهترین حالت فقط افاده‌ی ظن و گمان می‌کنند.

🔷 نمی‌توانم بپذیرم خداوند در ۳۸ جا از کتاب مبینش(اینجا) امر به عرف و معروف را تاکید کرده باشد و در کتب لغت چون لسان العرب ابن منظور و مفردات راغب، عرف و معروف به یک معنی و هر دو به معنی رفتار و گفتار پسندیده نزد مردم باشد، و با این همه عرف را از منابع تشخیص حکم خدا ندانم.

🔷 نمی‌توانم بپذیرم در حالی که خداوند در کتاب مبینش تاکید کرده است که دینش کامل و نعمتش تمام شده است(مائده/۳)، دینش ۱۳۰ سال بعد توسط امام صادق(ع) کامل و به مردم ابلاغ شده باشد.

🔷 نمی‌توانم بپذیرم امام صادق(ع) احکامی را لازم می‌دانسته است که به مردم برساند، ولی خود کتاب مطمئنی در این باره تالیف نکرده و به شاگردان فراوان خود املاء نکرده و دستور به استنساخ در تیراژ وسیع نداده باشد تا مانند قرآن بین مردم توزیع و بصورت مطمئنی به ما رسیده باشد.

🔷 نمی‌توانم بپذیرم زراره بن اعین و محمد بن مسلم و دیگر اصحاب اجماع که در کوفه و بغداد می‌زیسته‌اند، هزاران روایت از امام صادق(ع) که در مدینه ساکن بوده است، نقل کرده باشند. نمی‌توانم دنیا و آخرتم را بند روایاتی کنم که راویان آنها نه زندگینامه‌ی معلومی دارند و نه بعد مسافت به آنها امکان نقل این حجم از روایات را می‌داده است.

🔷 نمی توانم بپذیرم در حالی که خداوند در قرآن اشاره‌ای به گنبد و بارگاه بر سر مزار انبیا و اولیا نکرده و نشانی از توسل به مردگان و عزاداری برای آنان در قرآن نیست و بلکه مایه‌ی اختلاف و دوری از حق دانسته است(کهف/۲۱و۲۲)، بیش از ۹۰٪ اعمال مذهبی‌مان این امور باشد. و در عوض توحید و توکل و رسیدگی به نیازمندان که نقش محوری در قرآن دارند، در میان ما گم باشد.(اینجا)

نمی‌توانم بپذیرم و در این نپذیرفتن خود فردای قیامت نزد خدای خود معذور و ماجور خواهم بود.(مائده/ ۱۰۱و۱۰۲)



@Cmorghgrom30
.
.

💥 از سوالات رسیده 💥


🔺سوال :
در رابطه با دید احتمالاتی که برای تشخیص وثاقت یک خبر که اینجا و اینجا مطرح کردید، نکته‌ای که به نظر می‌رسد وارد کردن تاثیر (impact) یک تصمیم است.  مثلا اگر احتمال وجود یک اشکال اساسی در یک راکتور هسته‌ای عدد به ظاهر ناچیزی باشد (مثلا ۰/۰۰۰۰۱٪) بازهم بدلیل اینکه رخداد چنین اتفاقی تاثیر بسیار زیادی می‌گذارد، این عدد به ظاهر کوچک نماینده درستی از میزان ریسکی که در ساخت چنین تجهیزاتی وجود دارد، نیست.

🔹پاسخ :
آنچه فرمودید در فقه و کلام قاعده ی "وجوب دفع ضرر محتمل" می گویند که در این حالت، علاوه بر فاکتور "میزان احتمال وقوع ضرر" ، فاکتور دیگری هم باید در نظر گرفت و آن "شدت ضرر محتمل" است. مانند مثالی که زدید، علیرغم احتمال وقوع ضعیف، ولی چون شدت خطر تشعشعات هسته ای بسیار بالا است، لذا به آن احتمال ضعیف هم ترتیب اثر می دهند و اصطلاحا "اصاله الحظر" را جاری می کنند و احتیاط به خرج می دهند.

ولی باید توجه داشت که جریان این قاعده برای هنگامی است که شما علم اجمالی به ضرر محتمل شدید دارید. یعنی اجمالا، در اثر تجربیات فراوان، می دانید که تشعشعات هسته ای آسیب شدیدی بر نسوج بدن می گذارد که غیر قابل ترمیم است.

ولی در مواقعی که چنین علم اجمالی وجود ندارد، نباید دچار وسواس فکری شد و بخاطر یک خطر موهوم، احتیاط های نابجا کرد و دچار عسر و حرج شد. در این حالت باید "اصاله الاباحه" را جاری کرد.

در باره ی اوامر و نواهی الهی یک قاعده وجود دارد به نام "قبح عِقاب بلا بیان". یعنی امکان ندارد حضرت باری تعالی بدون اینکه حکمی را بیان کرده باشد و حجت را بر بنده اش تمام کرده باشد، او را بخاطر عمل به نواهی یا ترک اوامر عقاب و مواخذه کند.

در امور عبادی چون دست عقل و عرف کوتاه است و نمی تواند پی ببرد که چگونه خدا را پرستش کنیم، باید احتیاط کرد و به اندازه ی معقول به ظنون عمل کرد. اینها شامل طهارت از حَدَث(وضو و غسل و تیمم) و نماز و روزه و حج می شود که اتفاقا این موضوعات هم در آیات قرآن به صراحت آمده اند، و هم سیره مسلمین متفق در آنها هستند و هم این که با عقل و عرف ناسازگار نیستند. یعنی در اینجا چیزی بیش از ظن بلکه اطمینان به مطابقت با واقع این احکام داریم. یعنی در این امور واقعا احکام بیان شده اند و حجت تمام است.

ولی در غیر عبادات، چون حکومتداری و قضاء و مجازات مجرمین و معاملات و ازدواج و طلاق و اطعمه و اشربه و طهارت از خَبَث(طهارت از نجاسات) و .... عقل و عرف، خود را توانا به تشخیص حکم و قانون می داند وآن مقدار هم که نیاز به تصحیح بوده است در قرآن و سنت قطعیه "بیان" شده است و لزومی ندارد وسواس بخرج دهیم و دنبال روایات با ظن کم برویم و لذا در آنها "اصاله الاباحه" جاری می کنیم.

خلاصه اینکه خداوند حکیم و هادی است و حکمت و هدایت الهی حکم می‌کند که هر جا لازم است او باید با حجت قطعی وارد شود و خطاهای بندگانش را به نحوی علم‌آور، و نه با ظنون ضعیفی چون روایات واحد، تصحیح کند. و در جاهایی که این علم قطعی وجود ندارد، به منزله‌ی سکوت شارع مقدس است که این خود بدین معنی است که امور به عرف وانهاده شده و عمل عرفی امضا و تایید  شارع مقدس را دارد.

پ.ن. : دو گانه‌ی اصاله الحظر/الاباحه با دو گانه‌ی اصاله الاحتیاط/البرائه تفاوت دارد. جریان اولی، قبل از شرع و داشتن علم اجمالی است و دومی، بعد از شرع و داشتن علم اجمالی است.

@Cmorghgrom30

.
.

💥 از سوالات رسیده 💥


🔺سوال:
اگر اسلام دین خدا است، پس چرا مسلمانان اینقدر بدبختند؟
🔹پاسخ:
زیرا آنچه اکنون مسلمانان، اعم از شیعه و سنی دارند، اسلام نیست. صرفا کاریکاتوری از اسلام است. کاریکاتوری که از اختلاط اسلام با بدعت‌ها و انحراف‌ها حاصل شده است.

🔺سوال:
می شود مواردی از بدعت‌ها را بیان کنید؟
🔹پاسخ:
- فقه فربه اهل سنت که از زمان شیخ طوسی وارد فقه ما شیعیان نیز شد.
- کلام غالیانه‌ی غُلات که از زمان کلینی وارد اعتقادات ما شد.

🔺سوال:
می‌شود بیشتر توضیح دهید؟
🔹پاسخ:
هر چه به دین اضافه شود و به خدا نسبت داده شود، افترای به خدا و دین است و طبق آیات قرآن، مرتکبین به آن، ظالمترین مردمان‌اند.
در مورد فقه مفصل گفته‌ایم و بعدها هم خواهیم گفت.
در مورد کلام غالیانه هم به موارد زیر می‌توان اشاره کرد:
- زیارت جامعه کبیره
- لعن‌های زیارت عاشورا
- دعای توسل و واسطه تراشی بین خود و خدا
- گنبد و بارگاه‌های مجلل و طلا اندود
- یا محمد یا علی اکفیانی فانکما کافیان
- سینه زنی و عزاداری‌های من‌درآوردی
- تقلید
- مفاتیح الجنان
- جایگزینی حسینیه و هیئت بجای مسجد
- و ....

🔺سوال:
حد و مرز دین را چطور تعریف می‌کنید که از روی آن بتوان اضافه شدن به دین را تشخیص داد؟ به عبارت دیگر تعریف دین و غیر دین چیست؟
🔹پاسخ:
سوال بسیار خوبی است.
دین، پاسخگویی به سه سوال بنیادین انسان است:
۱- از کجا آمده‌ام؟
۲- برای چه آمده‌ام؟
۳- به کجا می‌روم؟
وقتی قرآن را می‌خوانیم، تمام آن را شرح و بسط پاسخگویی به این سه سوال می‌یابیم.
در این رابطه دین، لااقل دین اسلام آنطور که قرآن معرفی می‌کند، عنان اختیار را داده است به عقل و عرف و می‌گوید محوریت با تو است و هر جا کمک خواستی من کمک کار توام.
عقل و عرف(عرف یا سیره عقلا، حاصل هم‌افزایی عقل‌ها است که در واقع خرد جمعی هر جامعه است) می‌گویند اینکه از کجا آمده‌ایم و به کجا می‌رویم را اعتراف می‌کنیم که ما نمی‌توانیم دسترسی پیدا کنیم و باید تو(=دین) به ما بگویی. در مورد اینکه برای چه آمده‌ایم هم باز تو باید به ما بگویی(بینش) و در قالب ارزش‌های اخلاقی آن را برایم باز کنی و متذکر گردی(منش). پس در رابطه با این دنیا، دین در سه سطح بینش و ارزش و منش به زندگی انسان وارد می‌شود و به زندگی او رنگ و معنا می‌دهد.
اما در سطح چهارم زندگی در دنیا، که سطح رویین آن است، یعنی روش‌ زیستن، عقل و عرف می‌گویند ما چهار حوزه‌ی زیست این دنیایی داریم :
- انسان در رابطه با خدا(عبادات)
- انسان در رابطه با خود
- انسان در رابطه با دیگر مردم
- انسان در رابطه با طبیعت و محیط زیست
عقل و عرف می گویند ما روش عبادات را هم از تو(=دین) می گیریم ولی در سه حوزه‌ی دیگر، ما خود را توانا می‌یابیم که روش زندگی را در چارچوب بینش و ارزش و منش که تو(=دین) به ما داده‌ای، پیدا کنیم. دین هم به این داوری عقل و عرف صحه می‌گذارد.


خلاصه: دین مجموعه‌ی بینش و ارزش و منش در رابطه با مبدا و معاد و دنیا است به علاوه‌ی روش عبادات.
مابقی یعنی روش زندگی در ارتباط سه‌گانه‌ی با خود و مردم و طبیعت، با عقل و عرف است.


@Cmorghgrom30

.
.

💥 از سوالات رسیده 💥


دوستان عزیز در رابطه با فرسته‌ی اخیر (اینجا) سوالاتی را داشته‌اند که ذیلا به همراه پاسخ آنها مطرح می‌شوند :

🔺سوال:
آنجا که گفتید: "هر چه به دین اضافه شود و ..."، منظور شما از هر چه اضافه شود به دین چیست؟ به عبارت دیگر قسمت اضافه شده به دین را چطور متوجه می‌شویم؟
🔹پاسخ:
با داوری عقل و عرف، و رجوع به قرآن و سنت قطعی.
در فقه که عهده‌دار روش‌های زیست دنیایی است، همانطور که گفتیم، عقل و عرف فقط در حیطه‌ی عبادات خود را نیازمند دین می‌داند. در امور غیر عبادی(که در فقه به معنی اعم معاملات گویند) عقل و عرف خود را توانا می‌یابد که ذیل اصول و ارزش‌های کلی اخلاقی، روش‌های زیست دنیایی را تاسیس کند.

🔺سوال:
مواردی که گفتید تحت عنوان "کلام غالیانه" این موارد را چگونه به عنوان "اضافه شده به دین" تشخیص دادید؟
🔹پاسخ:
باز با داوری عقل و عرف، و رجوع به قرآن و سنت قطعی.
نه در قرآن و نه در سنت قطعی، نشانی از این عزاداری‌های من‌درآوردی رایج امروزی، گنبد و بارگاه‌های مجلل و طلا اندود، زیارتنامه‌های بی اصل و سند، تقلید از غیر معصوم، و .... نمی‌یابیم.
مفاتیح الجنان عمری کمتر از ۱۰۰ سال دارد و غالب مستنداتش یا خواب افراد است یا حداکثر کتاب‌های کفعمی و سید بن طاووس و شیخ طوسی و ابن قولویه که همگی فاقد اسانید معتبر و اطمینان‌آور هستند.
بدیهی است امکان ندارد خداوند دین خود را به این نحو گنگ و مبهم و نامطمئن به ما رسانده باشد و از آن طرف در کتاب خود مکررا ما را از پیروی ظن و گمان و تقلید پرهیز داده باشد.

🔺سوال:
با توجه به قسمت خلاصه که گفته شد: " دین مجموعه بینش و ارزش و منش در رابطه با مبدا و معاد و دنیا است به علاوه‌ی روش عبادات"، بخش روش عبادات را دین چگونه توضیح می‌دهد؟ و نقش اولیا و اوصیا و پیامبران و امامان و ... در این دین چیست؟
🔹پاسخ:
عبادات از طریق قرآن و سنت قطعی به ما رسیده است. اینها به طریق مطمئنی به ما رسیده‌اند و غیر از موقعیت‌های خاصی ثابت هستند. مثلا نحوه‌ی نماز خواندن و روزه گرفتن نسل بعد از نسل از پیامبر (ص) به ما رسیده است و تمام فرق اسلامی با تمام اختلافات، در این موارد اتفاق نظر دارند.(غیر از موارد ناچیزی که قطعا آنها ظنیاتند) پس قطع پیدا می‌کنیم که پیامبر اکرم(ص) چنین نماز می‌گزارده است. در سایر عبادات نیز همین طور است.
نقش امامان (ع) بیش از عبادات، بیشتر در حوزه معاملات و امور اجتماعی است که با برگزاری یک کارگاه آموزشی ۲۵۰ ساله برای ما، بصورت عملی آموزش دادند که در هر زمان و مکانی چگونه با اجتهاد در اصول کلی اخلاقی قرآن، زیست اجتماعی مومنانه داشته باشیم. مثلا در مقابله با دستگاه حکومتی ظالم، در شرایط مختلف چگونه عمل کنیم.

🔺سوال:
در خصوص توسل، تعریف شما از توسل چیست؟
🔹پاسخ:
توسل یعنی خداوند سبحان نظام عالم را بر اساس اسباب و مسببات آفریده است و برای هر خواسته‌ای باید "وسیله" مربوطه را استفاده کرد.
ولی نکته‌ای را که باید دقت کرد این است که هر خواسته و هدفی، وسیله‌ی خاص خود را دارد که آن وسیله در "ایمانیات" و "عبادات" توسط شرع و در "معاملات" توسط عرف تعیین می‌شود.
چاقو وسیله بریدن است و باید آن را به دست گرفت و مثلا با آن میوه را پوست کند. وسیله بودن چاقو به این معنی نیست که چاقو را در جلو خود بگذاریم و به آن التماس کنیم که میوه را پوست بکند.
انبیا و ائمه اطهار(ع) وسیله هدایت و اسوه‌ی چگونه زیستن هستند و نه وسیله‌ی طلب حاجات و استجابت دعا. وسیله‌ی طلب حاجات و استجابت دعا در شرع چیزهای دیگری معرفی شده اند که عبارتند از اولا ایمان و ثانیا عمل صالح.
اینکه چگونه ایمان بورزیم و چه عملی، عمل صالح است را می‌توانیم از انبیا و امامان بیاموزیم و بکار بندیم و به فلاح برسیم.
ولی اینکه بر سر مزار آنان حاضر شویم و آنان را واسطه قرار دهیم و از آنان بخواهیم که از خدا بخواهند تا خواسته‌ی ما را اجابت کند، قطعا این مردود است و این همان کاری است که مشرکان مکه انجام می‌داده‌اند.

🔺سوال:
یعنی شما شفاعت را قبول ندارید؟
🔹پاسخ:
شفاعت یک اصل قرآنی است و قطعا در قیامت انبیا و امامان و ملائکه و جمعی از مومنین برای دیگران نزد خداوند مالک یوم الدین، شفاعت خواهند کرد.
آنچه مذموم است و خلاف توحید می‌باشد، طلب شفاعت از شافعان است. اینکه امام رضا(ع) در قیامت شفیع پیروانش خواهد بود یک حقیقت است و مورد قبول. ولی اینکه کسی بر سر مزار ایشان حاضر شود و خطاب به ایشان بگوید یا امام رضا در روز قیامت من را شفاعت کن، قطعا اشکال دارد. چون شافع ذاتی و حقیقی حق تعالی است و باید از او تمنا کرد.
اساسا طلب حاجت "مطلق" و "غیر مقید"(یعنی غیر مقید به زمان و مکان و اسباب و علل و به شکلی ماورای مادی و غیر عادی) فقط مختص به خداوند متعال است و در فرهنگ قرآنی هیچگونه "واسطه تراشی" در این مورد قابل پذیرش نیست.



@Cmorghgrom30

.
.

💢 چند سوال در رابطه با زیارت 💢


🔺سوال:
با توجه به بقای ارواح رفتگان و امکان اجازه‌ی سر زدن آنها به این دنیا و نظارتشان به زندگی فرزندان و بستگان، و از طرفی معرفی شهدا (به تبع آن صالحین و صدیقین و انبیاء و…) در قرآن به زنده و روزی‌خوار نزد خداوند، زائری که به حرم امامان (ع) می‌رود و آنان را با اعتقاد به زنده و هشیار و شنوا و بینا بودن خطاب قرار می‌دهد(البته نه آنگونه که خدا می‌بیند و می‌شنود بلکه مانند یک انسان زنده)  آیا باز هم عملی شرک آلود انجام داده است؟
همچنین سوال دیگری که برایم پیش آمده درباره اصل زیارت قبور معصومین و اولیاء الهی است … رفتن به این زیارتگاه ها، عرض ادب و سلام دادن به قبور آنان و … (بدون درخواست‌های فوق الذکر که شبهه ی شرک دارد) چه حکمی دارد؟
🔹پاسخ:
۱- قطعا ارواح مردگان باقی هستند.
۲- قطعا ارواح شهدا و صلحا و اولیا زنده‌اند و نزد خدا روزی می‌خورند.
۳- قطعا خداوند به درجاتی به آنان اجازه می‌دهد که پیام سلام زندگان را بشنوند و به خواب آنها بیایند و برخی احوال آنها را مطلع شوند.
۴- اما و هزار اما هرگز قرآن به ما اجازه نداده است که از مردگان طلب حاجت کنیم نه بالاصاله و نه بالواسطه. شما حتی یک آیه از قرآن و یا یک روایت معتبر پیدا نمی‌کنید که در آن اولیا و صلحا از مردگان طلب حاجت کرده باشند.
۵- خطاب قرار دادن همزمان هزاران انسان به روح نادیدنی و ناشنیدنی یک انسان از هر زمان و هر مکان، با این پیش‌فرض که او ما را می‌بیند و ما را می‌شنود و به خواسته‌مان عمل می‌کند، قطعا دادن صفات الهی به ان روح است ولو ما اسمش را اله نگذاریم.
۶- این همان کاری بود که مشرکان مکه می‌کردند. آنها معتقد بودند که تمام کائنات و هستی را الله آفریده است. ولی چون ما گنهکار هستیم و دستمان از الله کوتاه است، برای نزدیکی به الله و اجابت خواسته‌هامان، اروح نیکان و فرشتگان را واسطه قرار می دهیم تا الله خواسته‌مان را برآورده سازد. مشرکان سنگ و چوب و فلزی که تراشیده بودند را نمی‌خواندند(که قرآن این خواندن را پرستش می‌داند) بلکه آنها را نماد و سمبلی از ارواح صلحای پیشین و فرشتگان می‌دانستند که با خطاب قرار دادن آنها در ذهن خود با آن انوار مقدسه ارتباط برقرار می‌کردند. و متاسفانه این همان کاری است که زائران فعلی با ضریح امامان و امامزادگان می‌کنند.
۷- بنده هرگز بخود اجازه نمی‌دهم که دیگران را مشرک خطاب کنم، گرچه معتقدم اعمال برخی از مردم شبیه عمل مشرکان مکه است.
در لسان قرآن هرگاه به کافران و مشرکان اشاره شده است، که قتال با آنها واجب گشته است، منظور سران قریش بوده‌اند که اولا با حضور و انذار محمد مصطفی (ص) حجت به آنها تمام شده بود و باز عناد می‌ورزیدند و ثانیا به قتل و شکنجه و غارت و اخراج مسلمانان و جنگ با آنها مبادرت کرده بودند. تعمیم آن مشرکان به چند خدا باوران امروزی که نه پیامبر (ص) و اوصیای ایشان (ع) در میانشان وجود دارد که حجت به آنها تمام شده باشد و نه به قتل و آزار موحدین پرداخته اند، فاقد هر گونه وجاهت است.
۸- زیارت اهل قبور و سلام بر آنها و از جمله صالحان یک سنت اسلامی معتبر است. ولی این سنت بیشتر برای اثر تربیتی بر زائر است تا یاد مرگ و قیامت باشد و زندگی را در پرتو مرگ تفسیر کند. اگر صاحب مزار از امامان و صلحا باشد اثر دیگر می‌تواند پیوند خوردن روح زائر با امام باشد تا از آن به بعد مانند امام بگوید و رفتار کند که این تنها با معرفت به زندگی و سلوک امام امکانپذیر است.
۹- اصل مسلم برای مسلمان قرآنی و شیعه‌ی راستین این است که هیچکس بار دیگری را بر دوش نمی‌کشد و فردای قیامت هرکس تنهای تنها با الله واحد قهار روبرو خواهد شد و در آنجا تنها ایمان و عمل صالح چاره ساز خواهد شد.
این آموزه بسیار رعب‌آور و دهشتناک است و قطعا آن آرامشی که شیعیان غالی با توهم توسل و شفاعت از آسودگی قیامت دارند را از انسان سلب خواهد کرد.
که البته این همان توحید واقعی است که انسان در تردید بین خوف و رجا، تنها امیدش به خدا باشد. در جایی که امامان عظیم الشان ما در مناجات سحرگاهان خود از خوف الهی در سجده به رعشه می‌افتادند.

🔺سوال:
با توجه به این مطالب، تفاوت عقاید شما با وهابیت در چیست؟
🔹پاسخ:
بنده به امامت امام علی (ع) و فرزندان طاهرینش ایمان قاطع دارم،
سقیفه را کودتا می‌دانم و نه شورا،
خلافت ابوبکر و عمر و عثمان را غیر شرعی می‌دانم و موجب انحراف اسلام،
و هر سخنی که از ۱۲ امام بصورت قطعی الصدور به ما رسیده باشد را واجب‌الاطاعه می‌دانم.
اگر تصور می‌کنید کسی با اعتقاد به این مبانی باز می‌تواند وهابی باشد، قطعا در اشتباه بزرگی هستید.
تمام عرض بنده این است که این گنبد و بارگاه‌ها و زیارتنامه‌ها و توسلات، از ائمه (ع) به ما نرسیده است و از بدعت‌هایی است که جباران و جاعلان و تحریف‌گران در دوران غیبت امام معصوم (ع) به تشیع افزوده‌اند.



@Cmorghgrom30

.
.

💢 صدای خدا یا خُوار گوساله سامری 💢


۱- خداوند در آیات(انعام/۱۳۶ تا ۱۵۰) حرام‌هایی را نفی می‌کند که به دروغ و افترا، فقهای مشرکین از یک طرف و احبار یهودیان از طرف دیگر  به خدا نسبت می‌دادند و بدین ترتیب دینی برای مردم اختراع کرده بودند که سراسر عسر و حرج و سختی و ضرر و بی‌عدالتی و خرافات بود.
خداوند در ادامه در آیات ۱۵۱ و ۱۵۲ ضمن محکوم کردن چنین دین دست و پا گیری که فقها بافته‌اند، شرط اولیه‌ی متدین بودن را رعایت "ده فرمان" الهی اعلام می‌کند.
این ده فرمان عبارتند از : شرک نورزیدن، احسان به پدر و مادر، نکشتن فرزندان از بیم تنگدستی، به یاد داشتن اینکه تنها روزی رسان خدا است، دوری از زشتی‌های پیدا و پنهان، پرهیز از قتل ناحق، رعایت مال یتیم، پرهیز از کم‌فروشی، رعایت عدالت، و وفای به عهد.

۲- در اخبار آمده است که مسلمان شدن اسعد بن زراره به خاطر شنيدن این ده فرمان آيات (انعام/۱۵۱ و ۱۵۲) بوده است. شرط اولیه دیانت، انسان شدن و رعایت حقوق است که قرآن آن را صراط مستقيم می‌خواند و آن را راه تمامی انبيا می داند.
اینها همان ده فرمان خداوند به موسی(ع) بودند و عیسی(ع) هم بر آنها صحه گذارده بود و محمد مصطفی(ص) هم در فرازهای مختلف رسالت خود چون بیعت اولیه ی یثرییان در عقبه و نیز بیعت با زنان بر آنها تاکید داشت. در سنت اسلامی تعهد به مفاد این ده فرمان را بیعةالنّساء نامیده‌اند زیرا در آنها تعهدی بر جنگیدن در راه خدا نیست  و چون جنگیدن از وظایف مردان بوده است، لذا این بیعت را بیعةالنّساء نامیده‌اند.

۳- خداوند در آیه بعدی یعنی ۱۵۳، تاکیدمی‌کند که رعایت این ده فرمان که عرف جهانی و فصل مشترک همه‌ی ادیان در  درازنای تاریخ و پهنای جغرافیا بوده است و خواهد بود، همان صراط مستقیم است که ما مسلمانان هر شبانه روز لااقل ده بار از خداوند طلب می‌کنیم.
در همین آیه رعایت این ده فرمان را شرط لازم برای متقی بودن می‌داند و در (بقره/۲) آمده است که تنها متقین هستند که از هدایت کتاب و شریعت بهره می‌برند.
آیه (انعام/۱۵۴) می‌گوید "آنگاه(ثم) تورات را فرستادیم تا تمام کننده‌ی شرایع قبلی باشد که فقط مبتنی بر صراط مستقیم بودند". آیه با "ثم" شروع می‌شود که به متأخر بودن شریعت از آن ده فرمان جهانی اشاره دارد که به عبارتی گواه تقدم انسانیت بر دین است.
یعنی كتاب الهی، چه تورات و چه قرآن، تمام كننده‌ی نعمت هدایت برای كسانی است كه گام‌های اولیه‌ی انسانیت را پیموده باشند.

۴- شریعت و دینداری قرار است آنچنان را آنچنان‌تر کند. اگر انسانی ده فرمان جهانی را رعایت کرد و بر صراط مستقیم الهی پای نهاد و بر آن استقامت ورزید، کتاب و شریعت او را متعالی‌تر و معنوی‌تر می‌کند، تا جایی که می‌تواند صدای خدا باشد و خدا از طریق او با دیگران سخن گوید.
ولی کسی که در مال ملتی بدون اجازه‌ی آنها تصرف کند که در بین آنها یتیمان و بیچارگان فراوانند، یا فرمان به کشتن ناحق آنان دهد، یا ادعای ولایتی شرک‌آلود بر مردم کند، یا موجب فقر و تنگدستی مردم شود که مردم مجبور به کشتن خود و فرزندانشان شوند، یا نهادهای تحت تسلطش کم‌فروشی کنند، یا ظلم و فساد سیستماتیک را بگستراند، یا به تعهدات خود به مردمش خیانت ورزد، چنین کسی صدایش حتی صدای انسان هم نیست چه رسد که صدای خدا باشد.

۵- سامری طبق آیات (طه/۸۵ تا ۹۷)، مدعی بود که صدای خدا از عجل و عجله و میانبر زدن در می‌آید. او بدون طی صراط مستقیم و تنها با گرفتن اثری از رسالت و شریعت، ظاهری مقدس مآب بخود گرفت و ادعا کرد که صاحب صدای خدا است.
بنا به مفردات راغب(اینجا) و مجمع البیان طبرسی(اینجا)، عرب گوساله را عجل می‌نامد، زیرا گوساله به عجله بزرگ شده و به صورت گاو در می‌آید.
قرآن این نمایش سالوسانه‌ی سامری‌مآبان را افشا می‌کند که صدای آنان نه صدای خدا که خُوار گوساله است.
خُوار صدای چهارپایان است و صدای برخاسته از پایمال کنندگان ده فرمان الهی، صدای گوساله‌ای بیش نیست که مدعیان دروغینِ صدای خدا، چهارپایانند و بل هم اضل.



@Cmorghgrom30

.
.

💢علل فربهی فقه موجود💢


اسلام دارای سه ساحت است: کلام(اصول اعتقادی و به تعبیر صحیحتر ایمانی)، اخلاق(ارزش‌های اخلاقی)، و فقه(احکام عملی). فقه سنتی تقلید را در اعتقادات و اخلاق روا نمی‌داند ولی در فقه برای توده مردم واجب دانسته است. از آنجا که ما تمام دلایل نقلی که فقها برای نیاز به تقلید آورده اند در (اینجا) و (اینجا) و (اینجا) رد کرده‌ایم، لذا تنها دلیل باقی مانده برای آنان، دلیل عقلی است مبنی بر اینکه موضوعات فقهی گسترده و فربه هستند و امکان تسلط بر کل فقه برای افراد عادی جامعه ناممکن است و به ناچار آنان نیازمند به تقلید از فقیه به عنوان متخصص در فقه هستند. در حالی که مبنای این استدلال یعنی موجه بودن "فربهی فقه" نادرست است و اساسا این فربهی و گستردگی فقه، ریشه الهی ندارد و صرفا اختراع فقها است تا برای خود جایگاهی در اجتماع ساخته باشند. علل فربه شدن فقهِ موجود عوامل زیر بوده‌اند که ما هر یک را بررسیده‌ایم:

1⃣ ورود فقها به تشخیص مصداق (اینجا)

2⃣ ورود فقها به تشخیص موضوع (اینجا)

3⃣ ورود فقها به تشخیص حکم برای موضوعات مستحدثه (اینجا)

4⃣ پذیرش حجیت خبر واحد توسط فقها (اینجا) و (اینجا) و (اینجا)

5⃣ پذیرش قاعده "اشتراک تکلیف" توسط فقها (اینجا)

6⃣ عدم تفکیک ذاتیات شریعت که فقط شامل عبادات می‌شود از عَرَضیات که صرفا امضای عرف زمانه بوده است (اینجا) و (اینجا) و (اینجا)

7⃣ عدم اعتنای فقها به عرف و سیره عقلا، علیرغم تاکید فراوان خودشان در جای‌جای مباحث اصول فقه و فقه به نقش اساسی عرف (اینجا) و (اینجا)


از آنجا که تمام موارد هفت گانه‌ی فوق از حوزه فقه خارج و به عرف سپرده می‌شود، فقه بسیار کوچک و حداقلی شده و باز می‌گردد به همان ۲۰۰ صفحه کتاب "انتصار" سید مرتضی یا حتی ۱۰۰ صفحه کتاب "المقنع" شیخ صدوق و یا حتی ۵۰ صفحه اصول اولیه که اصحاب از ائمه اطهار(ع) اخذ کرده بودند.
آنها خود فرموده بودند که "علینا القاء الاصول و علیکم التفریع" یعنی بر ما است بیان اصول کلی و بر شما است استخراج فرعیات از آنها.
ائمه اطهار(ع) خود در مواضع بسیار فرموده‌اند که ما هر چه می‌گوییم، دلیلش را از کتاب و سنت بخواهید. یعنی روایات ائمه(ع) صرفا شارح کتاب و سنت هستند و نه شارع مستقلی در عرض کتاب و سنت. بدیهی است منظور از سنت، سنت قطعی پیامبر اکرم(ص) است تا به آن بتوان استناد کرد و نه روایات واحد و ظنی منسوب به ایشان.
با این ترتیب ختم نبوت و اکمال دین و  اتمام نعمت و بسته شدن پرونده وحی در تاریخ ۲۸ صفر سال ۱۱ هجری، معنا پیدا می‌کند. از آن پس ۱۱ حجت حق در طول ۲۵۰ سال، با زندگی مومنانه‌ی خویش در واقع یک کارگاه آموزشی برای ما مسلمانان برگزار کردند تا به ما عملا بیاموزند که چگونه می‌توان در زمان‌ها و مکان‌های مختلف فروعات را از "اصول" موجود در کتاب و سنت قطعی استخراج کنیم.
بنا بر این روایات، نه قضایای حقیقیه برای تمام مکان‌ها و تمام زمان‌ها، بلکه قضایای خارجیه برای آن مکان و آن زمان بوده‌اند که ما در اینجا و در اکنون از آنها الگو بگیریم و نه اینکه عینا تکرار کنیم.
و حیات مستمر حجت دوازدهم اشاره به این است که دریابیم او اکنون چگونه می زید، ما نیز آنگونه بزیییم، تا در نهایت وعده‌ی ظهور تامه‌ی حق عملی گردد.


@Cmorghgrom30
.
.


💢اول ماه رمضان چه روزی است؟💢


برای معلوم شدن آغاز ماه‌های قمری ۶ نظر اصلی مطرح است:
۱- رویت ماه با چشم غیر مسلح
۲- محاسبات نجومی برای تعیین رویت پذیری ماه با چشم غیر مسلح
۳- رویت ماه با چشم مسلح به ابزار نجومی
۴- محاسبات نجومی برای تعیین رویت پذیری ماه با چشم مسلح
۵- مبنای عددیه که بر اساس برخی روایات ماه رمضان همواره ۳۰ روز است.(اخباریون بیشتر به این مبنا گرایش دارند)
۶- مبنای مقارنه ماه بین زمین و خورشید = در محاق قرار گرفتن ماه = تولد ماه
بر اساس ۴ مبنای اول، "رویت" ماه موضوعیت دارد و نه طریقیت. در این ۴ مبنا، بسته به اینکه رویت را برای فقط محل رویت یا مناطق دارای اتحاد افق یا تمام مناطق دارای شب مشترک معتبر بدانیم، ۱۲ حالت می‌شود که با اضافه کردن دو مبنای دیگر کلا ۱۴ مبنای نظری در مورد نحوه تشخیص اول ماه قمری می‌شود.

دلیل بر رد مبنای "رویت" ماه:
مستند قائلین به حالات ۱۲ گانه‌ی این مبنا روایاتی است که بر رویت ماه تاکید دارند. این استناد فاقد وجاهت است زیرا این استناد مانند این است ما به این دلیل که معصوم(ع) با "شتر" به حج می‌رفته است، پس نتیجه بگیریم که ما هم باید با شتر به حج برویم. می دانیم قول و فعل و تقریر معصوم(ع) هر سه حجت هستند. وقتی ما به استناد قول معصوم(ع) برای "رویت" موضوعیت قائل می شویم، حتما بر این مبنا باید به استناد فعل معصوم(ع) برای "شتر" هم موضوعیت قائل شویم کما اینکه برای دیه در فقه سنتی شده است، متاسفانه.
واقعیت قضیه این است که سخافت این مبنا به قدری واضح است که لجاجت در ادامه‌ی آن چیزی از شدت آن کم نمی‌کند.

دلیل بر تایید مبنای "تولد" ماه:
شروع هر ماه قمری، مانند لحظه سال تحویل خورشیدی، امری تکوینی است و نه تشریعی و اعتباری.
بنا بر این تعیین آن امری عرفی و عقلایی است و ورود شرع در آن امضایی است و نه تاسیسی.
از دیر باز عرف جهانی و عقلای عالم، شروع هر ماه قمری را "تولد" ماه و خروج از "محاق" دانسته است که البته در گذشته تنها روش عرفی و عقلایی برای کشف تولد ماه، "رویت" ماه بوده که معمولا طی ۱۲ ساعت پس از تولد آن، امکان‌پذیر می شده است.
اما در دوران معاصر محاسبات دقیق نجومی زمان تولد ماه را به روز و ساعت و دقیقه و ثانیه می تواند مشخص کند، همانطور که حلول سال نو شمسی را می تواند.
لذا از آنجا که تشخیص موضوع و مصداق با عرف است، و عرف و عقلا اینک محاسبات نجومی را دقیق‌ترین و مطمئن‌ترین روش برای تشخیص تولد ماه می داند، پس شروع و پایان هر ماه قمری همانی است که این محاسبات برای تولد ماه(توجه شود تولد ماه و نه رویت پذیری) تعیین می کند.
بر این مبنا از آنجا که تولد ماه به حرکت انتقالی ماه مربوط می شود و نه حرکت وضعی زمین، لذا شروع هر ماه قمری برای تمام نقاط کره زمین یکسان است و محلی و موضعی نیست.

شواهد پشتیبان بر مبنای "تولد" ماه:
۱- ماه رمضان و شب قدر زمان‌هایی هستند که واقعا باید درک شوند. لذا باید مبتنی بر اموری تکوینی و وجودی باشند و نه اموری قراردادی و اعتباری.
۲- در قرآن و روایات بر وحدت مسلمین و بلکه وحدت انسان‌ها بسیار تاکید شده است. مبنای "رویت"، مسلمانان را به ۱۲ دسته‌ی متفرق تقسیم می‌کند که در خود آنها هم بر اساس محلی یا هم افق بودن، تفرق ناشی از اختلاف جغرافیایی هم افزوده می‌شود.
۲- قرآن در آیه (بقره/۱۸۹) شانیت تقویمی برای هلال‌های ماه قائل شده است تا مردم بتوانند امور روزمره و حج را بجا آورند. بدیهی است مردم در تقویم خود برای انجام معاملات و تعهد به قراردادها باید وحدت رویه داشته باشند و ممکن نیست یک تقویم خود محل اختلاف باشد.
۳- آیات و روایات بسیار ما را از پیروی ظن و گمان برحذر داشته و بر تبعیت از علم و یقین تاکید کرده است. همین اختلاف شدید بین فقها گواهی است بر اینکه آنها از ظن و گمان پیروی کرده اند.
۴- قرآن در آیات بسیار تاکید کرده است که خداوند عسر و حرج را بر بندگان خود نخواسته و در روایات بر شریعت سهله و سمحه تاکید شده است. امکان ندارد خداوند عبادتی را از بندگان خود خواسته باشد که نیاز به این همه زحمات ناشی از تشکیل ستادهای استهلال و تحیر و سرگردانی در وقت ادای آن فریضه و اختلاف نظر در روز عید فطر و بی‌نظمی در تعطیلی ادارات و نتیجتا‌‌‌  اختلال در نظام جامعه باشد.

✳️ بنا بر این از آنجا که بر پایه محاسبات علمی و داده‌های دقیق نجومی، در یکشنبه ۱۴۰۲/۱۲/۲۰ مقارنه ماه و زمین و خورشید صورت گرفته و ماه در محاق واقع می‌شود، لذا بر مبنای "تولد ماه" روز دوشنبه مورخ ۱۴۰۲/۱۲/۲۱ اول ماه مبارک رمضان در سال ۱۴۴۵ هجری‌قمری خواهد بود.

✳️ در امسال بر اساس مبنای "عددیه" هم اول ماه مبارک رمضان روز دوشنبه مورخ ۱۴۰۲/۱۲/۲۱ خواهد بود و نتیجه آن با مبنای تولد ماه یکی است، لذا عجالتا از بررسی مبنای "عددیه" خودداری کرده و آن را به فرصتی دیگر موکول می‌کنیم.


@Cmorghgrom30
.
2025/07/05 07:03:35
Back to Top
HTML Embed Code: