بچها ، دوستم تو کماست، اومدم که درواقع اینو بگم براش دعا کنین:) هرجوری که بلدین و میتونین..
خیلی از راه دور بوس به همتون
خیلی از راه دور بوس به همتون
من وقتی بخشیدمت که میدونستم تو حتی پشیمونم نیستی، میدونستم اصلا دلت نمیخواد حتی تلاشی برای بخشیده شدن بکنی، وقتی به این موضوع فکر میکنم به عمق یه طرفه بودن رابطمون پی میبرم، ولی بازم به روی خودم نمیارم چون دوست دارم برعکس تو.
من باور نکرده بودم، ولی همه چی در مورد ۱۷ سالگی بود، هیجان اولین عشق، دوستی، همه چی.
میترسم، یهو اتفاقی تو خیابون ببینمت و همه اون احساساتی که ماه ها تلاش کردم خاموش کنم تو خودم برگرده.
من چه توقعی دارم ازت؟ خواستم شبیه ادمیزاد رفتار کنی، نه شبیه بازمانده از کاروان میمونا.
گفت تو بمون، من برمیگردم، من نشستم، ساعت ها ، روزها ولی اون نیومد، دروغ گفت برمیگرده، برنگشت.
از یه جا به بعد حس کردم به هیچ جا تعلق ندارم، به اون اکیپ دوستانه، به خونه، به بغل اون پسره، هرجا رفتم حس کردم اضافیام.