از این که متوجه نیستی چقد تو بگا دادن زندگیه من تا امروز دخیل بودی متنفرم، از بی توجهیت، از بی فکر بودنت از اهمیت ندادنت از خودخواهی و بدجنس بودنت منتفرم و بیشتر از همه ، از این که هنوز دوست دارم حالم بهم میخوره.
نمیدونم ترس از اضافی بودن و چطور توضیح بدم، وسط حرف زدن یهو ساکت میشی که نکنه یهو زیاد حرف زده باشی، نکنه بقیه ازت خسته بشن، نکنه حوصله سر بر باشی، نکنه مزاحمت ایجاد کنی.
دلم برای اون موقع ها که شب قبل خواب چتامونو هزار بار میخوندم ذوق میکردم تنگ میشه.
کاش به جای بزرگ نشون دادن ویژگی های ظاهری تو رابطه، اخلاق و شعور رو مهم جلوه میدادین، باهم با صدای اروم صحبت کردن، سر هم دیگه داد نزدن، مهربونی و صلح و اشتی، قضاوت نکردن، کاش عشق رو یاد هم میدادیم.