Telegram
BBCPersian
🔻شهرداری تهران تایید کرده است که مزار اعدام شدگان دهه شصت در بهشت زهرا به پارکینگ تبدیل شده است.
داوود گودرزی، معاون شهردار تهران، گفت قطعه ۴۲ که محل دفن شماری از اعدامشدگان دهه شصت بوده «همینطوری مانده بود» و با دریافت مجوز، شهرداری آن را به پارکینگ…
داوود گودرزی، معاون شهردار تهران، گفت قطعه ۴۲ که محل دفن شماری از اعدامشدگان دهه شصت بوده «همینطوری مانده بود» و با دریافت مجوز، شهرداری آن را به پارکینگ…
🔸پارکینگ
این هم از ننگهای جمهوری اسلامی خواهد شد که دیگر نه چیزی از جمهوریتش مانده، نه از اسلامیتش.
تا بماند محض عبرت ایام.
یادداشتهای مرتبط:
• زمها؛ پدر و پسر
• دربارهٔ ماجرای سال ۶۷
• تحمل
• تابستان ۶۷
• ضروریتر از نانِ شب
منبع | در آستان بلوغ | #سیاستخانه | #جامعه
این هم از ننگهای جمهوری اسلامی خواهد شد که دیگر نه چیزی از جمهوریتش مانده، نه از اسلامیتش.
تا بماند محض عبرت ایام.
یادداشتهای مرتبط:
• زمها؛ پدر و پسر
• دربارهٔ ماجرای سال ۶۷
• تحمل
• تابستان ۶۷
• ضروریتر از نانِ شب
منبع | در آستان بلوغ | #سیاستخانه | #جامعه
👎1
Telegram
BBCPersian
مسابقه گاوسواری در روستای هاون شوفن، در استان بایرن در جنوب آلمان، سنتی است که هر چهار سال یکبار برگزار میشود.
هزاران نفر امروز (یکشنبه ۲۴ اوت/ دوم شهریور) برای تماشای این مسابقه پرهیجان جمع شدند.
کشاورزان محلی با گاوهایشان در این مراسم شرکت میکنند.…
مسابقه گاوسواری در روستای هاون شوفن، در استان بایرن در جنوب آلمان، سنتی است که هر چهار سال یکبار برگزار میشود.
هزاران نفر امروز (یکشنبه ۲۴ اوت/ دوم شهریور) برای تماشای این مسابقه پرهیجان جمع شدند.
کشاورزان محلی با گاوهایشان در این مراسم شرکت میکنند.…
🔸وقتی گاوها تصمیم میگیرند!
در متن خبر میخوانیم:
الان وضع ما هم اینطور است، یعنی هرقدر هم که عقل و درایت و توانایی و تلاش و فضایل و مکارم اخلاقی و چه و چه داشته باشیم، در پایان این گاوها هستند تصمیم میگیرند یک هفته دیگر... یک ماه دیگر... یک سال دیگر در چه حال و احوالی باشیم: برویم در سواحل حیفا آبجوی تگری بنوشیم؟ آنها اینجا در حال برگزاری همهپرسی باشند؟ به کار رفوگری مشغول رفعُ رجوع خشتک جِر خوردهمان باشیم؟ در قدس موکب زده باشیم روضهٔ ای ایران ایران بخوانیم؟ همین سقف بالای سرمان باشد و صاحب خانه و زندگیمان باشیم یا نباشیم؟ اصلا باشیم یا نباشیم؟
چیزی که منِ عوامِ بیبصیرتِ ظاهربین از اوضاع و احوالِ زمانه میفهمم این است که این وضعیتِ نه میجنگیم، نه مذاکره میکنیم، نه دردمان درمان دارد و مسائلمان قابل حل است، نه کسی قبولمان دارد و نه ما کسی را قبول داریم، نه در هیچ دهاتی راهمان میدهند و نه پول داریم، نه برق، نه آب، نه اینترنت، نه قدرت بازدارندگی و نیابتی و هستهای، نه کار و کاسبی، نه... و الحمدلله به زودی نه پزشک و پرستار و دارو، همان وضعیتی است که به آن میگفتیم گیر کردن ارّه در ناکجای آدم که نه میشود تحمل کرد، نه فروکرد، نه بیرون کشید! و افتادن گیر گاوهاییست که هم قدرت دارند، هم پول دارند، هم شاخ دارند و هم زبان سرشان نمیشود؛ که این نه تدبیر جنگ است، نه عقل بقا.
یاد نصیحت بزرگواری افتادم که سفارش میکرد تا حالا در تاریخ هیچکس نتوانسته با ماتحت (خود یا مردم کشورش) شاخ هیچ گاوی را بشکند.
یادداشتها و لینکهای مرتبط:
• استحالهٔ اسب به خر
• راهبرد گردنزنی
• غنیمت
• گاو
• زخم ناسور | محمدعلی موحد
منبع | در آستان بلوغ | #سیاستخانه
در متن خبر میخوانیم:
...هر کسی به روش خودش برای شرکت در این مسابقه آماده میشود، ولی در نهایت این گاوها هستند که تصمیم میگیرند چه کسانی بتوانند تا پایان مسابقه روی گاو بمانند و برنده مسابقه شوند.
الان وضع ما هم اینطور است، یعنی هرقدر هم که عقل و درایت و توانایی و تلاش و فضایل و مکارم اخلاقی و چه و چه داشته باشیم، در پایان این گاوها هستند تصمیم میگیرند یک هفته دیگر... یک ماه دیگر... یک سال دیگر در چه حال و احوالی باشیم: برویم در سواحل حیفا آبجوی تگری بنوشیم؟ آنها اینجا در حال برگزاری همهپرسی باشند؟ به کار رفوگری مشغول رفعُ رجوع خشتک جِر خوردهمان باشیم؟ در قدس موکب زده باشیم روضهٔ ای ایران ایران بخوانیم؟ همین سقف بالای سرمان باشد و صاحب خانه و زندگیمان باشیم یا نباشیم؟ اصلا باشیم یا نباشیم؟
چیزی که منِ عوامِ بیبصیرتِ ظاهربین از اوضاع و احوالِ زمانه میفهمم این است که این وضعیتِ نه میجنگیم، نه مذاکره میکنیم، نه دردمان درمان دارد و مسائلمان قابل حل است، نه کسی قبولمان دارد و نه ما کسی را قبول داریم، نه در هیچ دهاتی راهمان میدهند و نه پول داریم، نه برق، نه آب، نه اینترنت، نه قدرت بازدارندگی و نیابتی و هستهای، نه کار و کاسبی، نه... و الحمدلله به زودی نه پزشک و پرستار و دارو، همان وضعیتی است که به آن میگفتیم گیر کردن ارّه در ناکجای آدم که نه میشود تحمل کرد، نه فروکرد، نه بیرون کشید! و افتادن گیر گاوهاییست که هم قدرت دارند، هم پول دارند، هم شاخ دارند و هم زبان سرشان نمیشود؛ که این نه تدبیر جنگ است، نه عقل بقا.
یاد نصیحت بزرگواری افتادم که سفارش میکرد تا حالا در تاریخ هیچکس نتوانسته با ماتحت (خود یا مردم کشورش) شاخ هیچ گاوی را بشکند.
یادداشتها و لینکهای مرتبط:
• استحالهٔ اسب به خر
• راهبرد گردنزنی
• غنیمت
• گاو
• زخم ناسور | محمدعلی موحد
منبع | در آستان بلوغ | #سیاستخانه
❤3👏1🤣1
🔸خوب، بد، زشت
در کتاب شمسالشموس یا «تاریخ آستان قدس» اثر احتشام کاویانیان میخوانیم:
ناصرالدینشاه هم خادم امامرضا بود، محمدرضاشاه هم خود را نظرکرده و کمربستهٔ امامرضا میدانست، ترامپ و نتانیاهو هم... ملاعمر و بنلادن و بغدادی و دیگران هم...، اما چرا؟! چون ظرفیت این سوءاستفاده اگر نه در خودِ ادیان که در تفکر دینی و ذهنِ پیروان متعصب ادیان وجود دارد.
پیش از این هم گفتهام که:
یعنی که ریشهٔ این سوءاستفاده در ذهن و نوع نگرش باورمندان و معتقدان است و شاید لازم باشد یک وقتی، برای همیشه حساب ایمان و اخلاق را از هم جدا کرد. یعنی که یک نفر با ظواهر مذهبی به صِرفِ مؤمن بودن (ایمان به هر باور دینی) لزوماً سخن درست و اخلاقی نمیگوید.
یادداشت مرتبط:
• نظرکرده
منبع | در آستان بلوغ | #جامعه | #کتابخانه
در کتاب شمسالشموس یا «تاریخ آستان قدس» اثر احتشام کاویانیان میخوانیم:
ناصرالدینشاه از آستانهی مقدسهٔ رضوی فرمان کفشداری داشت. یک روز در کفشداریِ بزرگ با دو شاخهٔ طلا کفشهای زوّار را جفت میکرد. این رباعی را فیالبداهه سروده و با صدای رسا خواند:
کجا هوای شهنشاهی زمین دارم
که کفشداری سلطان هشتمین دارم
سِزد که فخر کنم بر شَهان به روز جزا
به کفشداری سلطان دین امام رضا
این رباعی روی سنگ مرمر حک شده، در دیوار راهروی کفشداریِ بزرگِ صحنِ کهنه نصب بود. در سال ۱۳۴۳ شمسی که کفشداریِ بزرگ را خراب و ضمیمهٔ رواق جدیدالاحداث کردند، سنگ رباعی ناصرالدینشاه برداشته شد.
ناصرالدینشاه هم خادم امامرضا بود، محمدرضاشاه هم خود را نظرکرده و کمربستهٔ امامرضا میدانست، ترامپ و نتانیاهو هم... ملاعمر و بنلادن و بغدادی و دیگران هم...، اما چرا؟! چون ظرفیت این سوءاستفاده اگر نه در خودِ ادیان که در تفکر دینی و ذهنِ پیروان متعصب ادیان وجود دارد.
پیش از این هم گفتهام که:
هر کس میتواند خود را نماینده یا برگزیدهٔ خدا بداند، اما این ما هستیم که میتوانیم بپذیریم یا نه.
یعنی که ریشهٔ این سوءاستفاده در ذهن و نوع نگرش باورمندان و معتقدان است و شاید لازم باشد یک وقتی، برای همیشه حساب ایمان و اخلاق را از هم جدا کرد. یعنی که یک نفر با ظواهر مذهبی به صِرفِ مؤمن بودن (ایمان به هر باور دینی) لزوماً سخن درست و اخلاقی نمیگوید.
یادداشت مرتبط:
• نظرکرده
منبع | در آستان بلوغ | #جامعه | #کتابخانه
Telegram
⟨در آستان بلوغ⟩
🔸نظرکرده
یک فیزیکدان آمریکایی که جناب استیون واینبرگ باشد میگوید: «با دین یا بدون دین، انسانهای خوب، کارهای خوب میکنند و انسانهای بد، کارهای بد؛ اما برای اینکه انسان با ظاهر خوب بتواند کارهای بد بکند قطعا به دین نیاز دارد». اینطور است که آدمهای…
یک فیزیکدان آمریکایی که جناب استیون واینبرگ باشد میگوید: «با دین یا بدون دین، انسانهای خوب، کارهای خوب میکنند و انسانهای بد، کارهای بد؛ اما برای اینکه انسان با ظاهر خوب بتواند کارهای بد بکند قطعا به دین نیاز دارد». اینطور است که آدمهای…
👍3
🔸دعای لوزینه و آمینِ حلوا!
مولانا، دیوان شمس، غزلیات
رویش خوشُ مویش خوش، وآن طرّهٔ جعدینَش
صد رحمتِ هر ساعت، بر جانَشُ بر دینَش
هر لحظه و هر ساعت، یک شیوهٔ نو آرَد
شیرینتر و نادرتر، زآن شیوهٔ پیشینش
آن طرّهٔ پُرچین را، چون باد بشوراند
صد چینُ دوصد ماچین، گم گردد در چینش
بر رویُ قفای مَه، سیلی زده حُسن او
بر دبدبهٔ قارون، تسخر زده مسکینش
آن ماه که میخندد، در شرح نمیگنجد
ای چشمُ چراغِ من، دَم درکَشُ میبینش
صد چرخ همیگردد، بر آبِ حیاتِ او
صد کوه کمر بندد، در خدمتِ تمکینش
گُولی¹ مگر ای لولی، این جا به چه میلولی
رو صید تماشا کُن، در شاهیِ شاهینش
گر اسب ندارد جان، پیشش برود لنگان
بنشاند آن فارِس²، جان را سپسِ زینش
ور پای ندارد هم، سر بنددُ سر بِنهَد
مانندِ طبیب آید، آن شاه به بالینش
عشقست یکی جانی، دررفته به صد صورت
دیوانه شدم باری، من در فنُ آئینش
حُسنُ نمکِ نادر، در صورتِ عشق آمد
تا حُسنِ سکون یابد، جان از پیِ تسکینش
بر طالعِ ماهِ خود، تقویم عجب بست او
تقویم طلب میکن، در سورهٔ وَالتّینش³
خورشید به تیغِ خود، آن را که کُشد ای جان
از تابشِ خود سازد، تجهیزشُ تکفینش⁴
فرهادِ هوای او، رفتهست به کُه کندن
تا لعل شود مرمر، از ضربتِ میتینش⁵
من بس کُنم ای مطرب، بر پرده بگو این را
بشنو ز پسِ پرده، کرُّ فرِ⁶ تحسینش
خامُش که به پیش آمد، جوزینهُ⁷ لوزینه⁸
لوزینه دعا گوید، حلوا کُند آمینش
📝 از نیمهٔ شب تا الان، که دیگر هوا روشن شده، دارم مزهمزه این غزل را میچشم و لذت میبرم و با خود میگویم خدا قسمت کند شوقی چنین مدام و رقصی چنین مستدام، شِکری چنین مُطبّق... البته که باید از خود جدا کردُ ریخت و با خویش درآویخت. باید لایق شد و فرهیخت. باید ارزید. که بهشتِ خدا هم «به بها دهند، نه به بهانه».
توضیحات:
¹ گُول: ابله و نادان، احمق
² فارِس: سوار، سوارکار
³ وَالتّین: اشاره به سورهٔ تین، سورهٔ ۹۵ قرآن
⁴ تجهیز و تکفین: شستشو و کفن کردن، مراحل مقدماتی دفن
⁵ میتین: تیشهٔ سنگتراشی
⁶ کَرُّ فر: شکوه، جلال و حشمت
⁷ جوزینه: حلوایی که با مغز گردو یا بادام درست کنند
⁸ لوزینه: نوعی شیرینی که با مغز بادام، پسته، گلاب، و شکر درست میکنند. باقلوا. قطائف
منبع | در آستان بلوغ | #شعرخانه
مولانا، دیوان شمس، غزلیات
رویش خوشُ مویش خوش، وآن طرّهٔ جعدینَش
صد رحمتِ هر ساعت، بر جانَشُ بر دینَش
هر لحظه و هر ساعت، یک شیوهٔ نو آرَد
شیرینتر و نادرتر، زآن شیوهٔ پیشینش
آن طرّهٔ پُرچین را، چون باد بشوراند
صد چینُ دوصد ماچین، گم گردد در چینش
بر رویُ قفای مَه، سیلی زده حُسن او
بر دبدبهٔ قارون، تسخر زده مسکینش
آن ماه که میخندد، در شرح نمیگنجد
ای چشمُ چراغِ من، دَم درکَشُ میبینش
صد چرخ همیگردد، بر آبِ حیاتِ او
صد کوه کمر بندد، در خدمتِ تمکینش
گُولی¹ مگر ای لولی، این جا به چه میلولی
رو صید تماشا کُن، در شاهیِ شاهینش
گر اسب ندارد جان، پیشش برود لنگان
بنشاند آن فارِس²، جان را سپسِ زینش
ور پای ندارد هم، سر بنددُ سر بِنهَد
مانندِ طبیب آید، آن شاه به بالینش
عشقست یکی جانی، دررفته به صد صورت
دیوانه شدم باری، من در فنُ آئینش
حُسنُ نمکِ نادر، در صورتِ عشق آمد
تا حُسنِ سکون یابد، جان از پیِ تسکینش
بر طالعِ ماهِ خود، تقویم عجب بست او
تقویم طلب میکن، در سورهٔ وَالتّینش³
خورشید به تیغِ خود، آن را که کُشد ای جان
از تابشِ خود سازد، تجهیزشُ تکفینش⁴
فرهادِ هوای او، رفتهست به کُه کندن
تا لعل شود مرمر، از ضربتِ میتینش⁵
من بس کُنم ای مطرب، بر پرده بگو این را
بشنو ز پسِ پرده، کرُّ فرِ⁶ تحسینش
خامُش که به پیش آمد، جوزینهُ⁷ لوزینه⁸
لوزینه دعا گوید، حلوا کُند آمینش
📝 از نیمهٔ شب تا الان، که دیگر هوا روشن شده، دارم مزهمزه این غزل را میچشم و لذت میبرم و با خود میگویم خدا قسمت کند شوقی چنین مدام و رقصی چنین مستدام، شِکری چنین مُطبّق... البته که باید از خود جدا کردُ ریخت و با خویش درآویخت. باید لایق شد و فرهیخت. باید ارزید. که بهشتِ خدا هم «به بها دهند، نه به بهانه».
توضیحات:
¹ گُول: ابله و نادان، احمق
² فارِس: سوار، سوارکار
³ وَالتّین: اشاره به سورهٔ تین، سورهٔ ۹۵ قرآن
⁴ تجهیز و تکفین: شستشو و کفن کردن، مراحل مقدماتی دفن
⁵ میتین: تیشهٔ سنگتراشی
⁶ کَرُّ فر: شکوه، جلال و حشمت
⁷ جوزینه: حلوایی که با مغز گردو یا بادام درست کنند
⁸ لوزینه: نوعی شیرینی که با مغز بادام، پسته، گلاب، و شکر درست میکنند. باقلوا. قطائف
منبع | در آستان بلوغ | #شعرخانه
❤2👌2
🔸ماشه
رفتیم برای مکانیزم ماشه. از حالا به بعد مسئول مستقیم هر بدبختی و گرفتاری مردم حاکمیت مستبد است که مردم و کشور را به این روز انداختهاست.
محتوای مرتبط:
• وقتی گاوها تصمیم میگیرند
منبع | در آستان بلوغ | #سیاستخانه
رفتیم برای مکانیزم ماشه. از حالا به بعد مسئول مستقیم هر بدبختی و گرفتاری مردم حاکمیت مستبد است که مردم و کشور را به این روز انداختهاست.
محتوای مرتبط:
• وقتی گاوها تصمیم میگیرند
منبع | در آستان بلوغ | #سیاستخانه
Telegram
RASTAKHIZ
🔶 با فعال شدن مکانیزم ماشه، تازهترین دستاورد برنامه غنیسازی اتمی نیز از راه رسید؛ پروژهای پرهزینه و بینتیجه که نه اقتصاد را سامان داد، نه برق پایدار آورد و نه امنیت کشور را تأمین کرد.
برعکس، این برنامه بهانهای برای حمله خارجی و تحقیر ملی ناشی از شکست…
برعکس، این برنامه بهانهای برای حمله خارجی و تحقیر ملی ناشی از شکست…
👍9😢1
🔸تیم حفاظت؛ حلقهٔ ضعیف
نیویورک تایمز
اسرائیل با هدف قرار دادن رهبران ایران، یک حلقه ضعیف پیدا کرد: محافظان آنها
اسرائیل توانست در طول جنگ ۱۲ روزه بهار امسال، با ردیابی تلفنهای همراه اعضای نیروهای امنیتی ایران، حرکات چهرههای کلیدی ایران را ردیابی و آنها را ترور کند...
متن کامل مقالهٔ نیویورک تایمز را در لینک منبع بخوانید.
محتوای مرتبط:
• وقتی گاوها تصمیم میگیرند
• نفوذ
• ستون پنجم
• برنامه زمانی حمله به ایران | دویچهوله
• مهمترین هدف | واینت
منبع | در آستان بلوغ | #سیاستخانه
نیویورک تایمز
اسرائیل با هدف قرار دادن رهبران ایران، یک حلقه ضعیف پیدا کرد: محافظان آنها
اسرائیل توانست در طول جنگ ۱۲ روزه بهار امسال، با ردیابی تلفنهای همراه اعضای نیروهای امنیتی ایران، حرکات چهرههای کلیدی ایران را ردیابی و آنها را ترور کند...
متن کامل مقالهٔ نیویورک تایمز را در لینک منبع بخوانید.
محتوای مرتبط:
• وقتی گاوها تصمیم میگیرند
• نفوذ
• ستون پنجم
• برنامه زمانی حمله به ایران | دویچهوله
• مهمترین هدف | واینت
منبع | در آستان بلوغ | #سیاستخانه
Telegraph
اسرائیل با هدف قرار دادن رهبران ایران، یک حلقه ضعیف پیدا کرد: محافظان آنها
اسرائیل توانست در طول جنگ ۱۲ روزه بهار امسال، با ردیابی تلفنهای همراه اعضای نیروهای امنیتی ایران، حرکات چهرههای کلیدی ایران را ردیابی و آنها را ترور کند. توسط فرناز فصیحی، رونن برگمن و مارک مازتی فرناز فصیحی و رونن برگمن پوشش خبری جنگ در سایه بین ایران…
👏1😐1
🔸مهمترین هدف
شب ۱۳ ژوئن، هواپیماهای نیروی هوایی به خانه ژنرال حاجیزاده، یکی از ارشدترین و نزدیکترین افراد به خامنهای، نزدیک شدند. در حین حرکت، آنها به سمت سنگر فرماندهی نیروی هوایی سپاه پاسداران، جایی که مقامات ارشد برای یک جلسه فوری جمع شده بودند، هدایت شدند - اما آنها در شرف پراکنده شدن بودند. سپس هواپیماها سیستمهای شناسایی خود را روشن کردند و بلافاصله در صفحات رادار ایران ظاهر شدند - و ژنرال و گروه فرماندهی به سنگر بازگشتند - جایی که همگی در یک بمباران از بین رفتند.
متن کامل مقالهٔ رونن برگمن در پایگاه خبری واینت را در لینک منبع بخوانید.
یادداشت مرتبط:
• تیم حفاظت؛ حلقهٔ ضعیف
منبع | در آستان بلوغ | #سیاستخانه
شب ۱۳ ژوئن، هواپیماهای نیروی هوایی به خانه ژنرال حاجیزاده، یکی از ارشدترین و نزدیکترین افراد به خامنهای، نزدیک شدند. در حین حرکت، آنها به سمت سنگر فرماندهی نیروی هوایی سپاه پاسداران، جایی که مقامات ارشد برای یک جلسه فوری جمع شده بودند، هدایت شدند - اما آنها در شرف پراکنده شدن بودند. سپس هواپیماها سیستمهای شناسایی خود را روشن کردند و بلافاصله در صفحات رادار ایران ظاهر شدند - و ژنرال و گروه فرماندهی به سنگر بازگشتند - جایی که همگی در یک بمباران از بین رفتند.
متن کامل مقالهٔ رونن برگمن در پایگاه خبری واینت را در لینک منبع بخوانید.
یادداشت مرتبط:
• تیم حفاظت؛ حلقهٔ ضعیف
منبع | در آستان بلوغ | #سیاستخانه
Telegraph
اینگونه مهمترین هدف در حمله به ایران از بین رفت | افشا شد
بهروزرسانیشده:۱۱:۴۴ اولین انتشار: ساعت ۰۰:۰۰، ۰۱.۰۹.۲۵ https://www.ynet.co.il/news/article/yokra14496035#autoplay در میان مقامات ارشد اداره اطلاعات و امنیت و ۸۲۰۰ مقامی که در اتاقهای فرماندهی و جلوی صفحات نمایش تعیینشده مستقر بودند، و کسانی که در آن زمان…
Forwarded from Reza Aliabadi /رضا علی آبادی
تنبور: رضا علی آبادی
دکلمه: احمد کریمی
بداهه از دل
برای شب های که از همه جا دست باید کشید
دکلمه: احمد کریمی
بداهه از دل
برای شب های که از همه جا دست باید کشید
❤5
Audio
ضمنا با کمال احترام و افتخار به اطلاع دوستان عزیز میرسانم جناب استاد رضا علیآبادی در جمع ما حضور دارند. مطالب مرتبط با ایشان و آثارشان را انحصاراً با هشتگ #جامی میتوانید دنبال کنید.
https://www.tg-me.com/Dar_Astane_Bolouq/5519
https://www.tg-me.com/Dar_Astane_Bolouq/5519
👏3❤1
هذهِ ليلتي
أم كلثوم
🔸هذه ليلتي
«این شب من است» ترانهای که بانو امکلثوم در سال ۱۹۶۸ با شعر جرج جرداق، نویسنده و شاعر لبنانی و موسیقی محمد عبدالوهاب در مقام بیات اجرا کرد.
این ترانه توسط محمد عبدالوهاب برای بانو امکلثوم ساخته شد، پس از آنکه او آهنگ تو زندگی منی، «أنت عمري» را برای ام کلثوم ساخت. رویدادی که «دیدار ابرها» نام گرفت، زیرا این اولین اثری بود که این دو ستاره را در کنار هم قرار داد. این ترانه اولین عاشقانهٔ بانو امکلثوم پس از جنگ ۱۹۶۷ اعراب و اسرائیل است.
این ترانه همچنین در اولین اجرای خوانندهٔ اردنی، سهام الصفدی در برنامهٔ کشف استعدادها در عمان در دههٔ هفتاد و توسط اصاله نصری در یک کنسرت آواز کلاسیک عربی در عربستان سعودی در سال ۲۰۲۳ خوانده شد.
یادداشت مرتبط:
• شب من | متن شعر
در آستان بلوغ | #آواخانه | #امکلثوم
«این شب من است» ترانهای که بانو امکلثوم در سال ۱۹۶۸ با شعر جرج جرداق، نویسنده و شاعر لبنانی و موسیقی محمد عبدالوهاب در مقام بیات اجرا کرد.
این ترانه توسط محمد عبدالوهاب برای بانو امکلثوم ساخته شد، پس از آنکه او آهنگ تو زندگی منی، «أنت عمري» را برای ام کلثوم ساخت. رویدادی که «دیدار ابرها» نام گرفت، زیرا این اولین اثری بود که این دو ستاره را در کنار هم قرار داد. این ترانه اولین عاشقانهٔ بانو امکلثوم پس از جنگ ۱۹۶۷ اعراب و اسرائیل است.
این ترانه همچنین در اولین اجرای خوانندهٔ اردنی، سهام الصفدی در برنامهٔ کشف استعدادها در عمان در دههٔ هفتاد و توسط اصاله نصری در یک کنسرت آواز کلاسیک عربی در عربستان سعودی در سال ۲۰۲۳ خوانده شد.
یادداشت مرتبط:
• شب من | متن شعر
در آستان بلوغ | #آواخانه | #امکلثوم
❤🔥4
🔸شب من
هذه ليلتي | جرج جرداق
هذه ليلتي وَحُلْمُ حَيَاِتي
بَينَ مَاضٍ من الزّمانِ وَآتِ
آنک این شبم
و رؤیای زندگیم
میان گذشته و آینده
الهَوَى أَنَتَ كُلُّه والأمَانِي
فَاملأ الكأسَ بِالغَرامِ وَهَاتِ
ای تمام عشق و آرزوی من
پیش آر جام
لبالب از شور و اشتیاق
بَعدَ حِينٍ يُبدّلُ الحُبُّ دَارَا
وَالعَصَافِيرُ تَهجُرُ الأوكَارَا
که عشق
خانهها را
دگرگونه کند
و پرندگان را
کوچ دهد
وَدِيارٌ كَانَت قَدِيمًا دِيارَا
سَتَرَانَا، كَمَا نَرَاهَا، قِفَارَا
و چونان ما
متروک خواهید دید
خانههایی که زمانی
خانه بودند
سَوفَ تَلهُوبِنا الحَياةُ وتَسخَر
فَتَعَالَ أُحِبُّكَ الآنَ أكثَر
زندگی ما را
به بازی و طعنه خواهدگرفت
بیا آنک
تا بیشتر دوستت بدارم
وَالمسَاءُ الذِي تَهَادَى إِلينَا
ثُمَّ أصغَى وَالحُبُّ في مُقلَتينَا
و شب که به ما رسید
گوش فراداد
عشق در چشمان ما بود
لسُؤَالٍ عَنِ الهَوَى وَجَوَابٍ
وَحَدِيثٍٍ يَذُوبُ في شَفَتينَا
پرسشی از عشق
و پاسخی
گفتگویی
که بر لبان ما
ذوب میشد
قَد أَطَالَ الوُقُوفَ حِينَ دَعَانِي
لِيَلُمَّ الأشواقَ عَن أَجفانِي
سکوت زیاده گشت،
هنگام که مرا میخواند
تا حسرت از پلکهایم بروبد
فَادن منّي وخُذ إِليكَ حَنَاني
ثُمُّ أَغمضْ عَينيكَ حَتَّى تَرَانيَ
در برم گیر
و شوقم را
از آن خود کن،
بعد چشمانت را ببند
تا مرا ببینی
وَليَكنُ لَيلُنا طًوِيلاً طَويلاً
فَكثيرُ اللقِاءِ كَانَ قَليلاَ
بگذار شب ما
بلند باشد،
بلند...
که چه کوتاه بودند
دیدارهای مکرر ما
سَوفَ تَلهُو بِنَا الحَياة وَتَسخَر
فَتَعَالَ أُحُبّك الآنَ أَكثَر
زندگی ما را
به بازی و سُخره خواهدگرفت.
آنک بیا،
تا بیشتر دوستت بدارم
يَا حَبيبِي طَابَ الهوَى مَاعلينَا
لَو حَمَلنَا الأَيَّامَ في راحَتَيْنَا
عزیزم،
عشقمان به کام
اگر روزگار
بر ما آسان گیرد
صُدفَةٌ أَهدَتِ الُوجُودَ إِلَينَا
وَأَتاحَت لَقاءَنَا فالتَقينَا
اقبال یارمان بود
و ما را به هم بخشید
گوارای هم
و نوش هم باشیم
فِي بِحارٍ تَئنُّ فيهَا الرّياَحُ
ضَاعَ فِيَها المِجدَافُ والملاَّحُ
در دریاهایی
که بادها ناله کنند
و کشتی و کشتیبان
رهگمکردگانند
كَم أَذلَّ الفِرَاقَ مِنَّا لقاءُ
كُلُّ ليلٍ إِذَا التقينَا صَباحُ
چقدر جدایی ما را فروکاست،
که دیدارمان
هر شب را
صبح میکند
يَاحَبِيبًا قَد طَالَ فِيِه سُهَادي
وَغَريبًا مُسافِرًا بفُؤادِي
ای محبوبی که خوابها
از چشمم ربودی
و غریبی که با قلبم
همراه بودی
سَهَرُ الشَّوقِ في العُيُونِ الجميلة
حُلُمٌ آثَرَ الهوَى أَن يطِيلَه
شبزندهداری
برای چشمانی زیبا،
رؤیایی که عشق
طولانیتر میخواستش.
وَحَديثٍ في الحُبِ إن لم نَقُلهُ
أَوشَكَ الصَّمتُ حَولَنا أن يقُولَهْ
و سخنی از عشق
که اگر ما نگوییم
سکوت ما میگوید
يَا حَبيبي وَأنت خمرِي وكأسي
وَشراعِي فوقَ البحَارِ وشَمسِي
عشق من،
تو شراب من
جام من
زورق من بر دریاها
و خورشید منی
فيكَ صمْتي وَفيكَ نطقِي وَهمسِي
وَغَدي في هَوَاك يَسبِق أمسِي
در توست سکوت من
سخن من
زمزمهٔ من
و فردای من
که در عشق تو
بر دیروزم
پیشی گیرد
هَلَّ في لَيلَتي خَيَالُ النّدامَى
والنُّواسِيُّ عَانق الخَيّامَا
پشیمانی
در شب
میتازد
و شبنواز
در برم
آرام میگیرد
وَتسَاقَوا مِن خَاطِرِي الأحلامَا
وَأَحَبُّوا وَأسكرُوا الأيُّامَا
رؤیاها از خیالم نوشند
و روزها را
عاشق و سرمست کنند
رَبِّ مِن أين للِزمَانِ صِباهُ
إن صَحونَا، وَفَجْرهُ ومَساهُ
پروردگارا...
روزگار جوانی از سر گیرد
هنگام که صبح و شامِ آن
روزِ روشنِ ما باشد؟
لَن يرَى الحُبُّ بعدَنَا مَن هَوَاهُ
نحنُ لَيلُ الهَوَى ونَحنُ ضُحَاهُ
عشق بعد از ما دگر
روی خود نخواهددید،
ما شبِ شور و
شوقِ سپیدهدم آن بودیم
مِلءُ قَلبي شَوقٌ وَملُّ كيانِي
هَذه لَيلتي فَقِفْ يازَمَاني
دلم پر از آرزوست
وجودم لبریز
آنک این شبِ من...
ای زمان دگر کافیست
سَوف تَلهُو بِنا الحَياةُ وتَسخَر
فَتَعَالَ أُحبُّك الآن أكثَرُ
زندگی ما را
بازی و ریشخند خواهدکرد،
حالا بیا
همین حالا...
تا بیشتر دوستت بدارم
محتوای مرتبط:
• هذه ليلتي | بانو امکلثوم (صوتی)
در آستان بلوغ | #امکلثوم | #روایتخانه | #شعرخانه | #در_آستان_بلوغ
هذه ليلتي | جرج جرداق
هذه ليلتي وَحُلْمُ حَيَاِتي
بَينَ مَاضٍ من الزّمانِ وَآتِ
آنک این شبم
و رؤیای زندگیم
میان گذشته و آینده
الهَوَى أَنَتَ كُلُّه والأمَانِي
فَاملأ الكأسَ بِالغَرامِ وَهَاتِ
ای تمام عشق و آرزوی من
پیش آر جام
لبالب از شور و اشتیاق
بَعدَ حِينٍ يُبدّلُ الحُبُّ دَارَا
وَالعَصَافِيرُ تَهجُرُ الأوكَارَا
که عشق
خانهها را
دگرگونه کند
و پرندگان را
کوچ دهد
وَدِيارٌ كَانَت قَدِيمًا دِيارَا
سَتَرَانَا، كَمَا نَرَاهَا، قِفَارَا
و چونان ما
متروک خواهید دید
خانههایی که زمانی
خانه بودند
سَوفَ تَلهُوبِنا الحَياةُ وتَسخَر
فَتَعَالَ أُحِبُّكَ الآنَ أكثَر
زندگی ما را
به بازی و طعنه خواهدگرفت
بیا آنک
تا بیشتر دوستت بدارم
وَالمسَاءُ الذِي تَهَادَى إِلينَا
ثُمَّ أصغَى وَالحُبُّ في مُقلَتينَا
و شب که به ما رسید
گوش فراداد
عشق در چشمان ما بود
لسُؤَالٍ عَنِ الهَوَى وَجَوَابٍ
وَحَدِيثٍٍ يَذُوبُ في شَفَتينَا
پرسشی از عشق
و پاسخی
گفتگویی
که بر لبان ما
ذوب میشد
قَد أَطَالَ الوُقُوفَ حِينَ دَعَانِي
لِيَلُمَّ الأشواقَ عَن أَجفانِي
سکوت زیاده گشت،
هنگام که مرا میخواند
تا حسرت از پلکهایم بروبد
فَادن منّي وخُذ إِليكَ حَنَاني
ثُمُّ أَغمضْ عَينيكَ حَتَّى تَرَانيَ
در برم گیر
و شوقم را
از آن خود کن،
بعد چشمانت را ببند
تا مرا ببینی
وَليَكنُ لَيلُنا طًوِيلاً طَويلاً
فَكثيرُ اللقِاءِ كَانَ قَليلاَ
بگذار شب ما
بلند باشد،
بلند...
که چه کوتاه بودند
دیدارهای مکرر ما
سَوفَ تَلهُو بِنَا الحَياة وَتَسخَر
فَتَعَالَ أُحُبّك الآنَ أَكثَر
زندگی ما را
به بازی و سُخره خواهدگرفت.
آنک بیا،
تا بیشتر دوستت بدارم
يَا حَبيبِي طَابَ الهوَى مَاعلينَا
لَو حَمَلنَا الأَيَّامَ في راحَتَيْنَا
عزیزم،
عشقمان به کام
اگر روزگار
بر ما آسان گیرد
صُدفَةٌ أَهدَتِ الُوجُودَ إِلَينَا
وَأَتاحَت لَقاءَنَا فالتَقينَا
اقبال یارمان بود
و ما را به هم بخشید
گوارای هم
و نوش هم باشیم
فِي بِحارٍ تَئنُّ فيهَا الرّياَحُ
ضَاعَ فِيَها المِجدَافُ والملاَّحُ
در دریاهایی
که بادها ناله کنند
و کشتی و کشتیبان
رهگمکردگانند
كَم أَذلَّ الفِرَاقَ مِنَّا لقاءُ
كُلُّ ليلٍ إِذَا التقينَا صَباحُ
چقدر جدایی ما را فروکاست،
که دیدارمان
هر شب را
صبح میکند
يَاحَبِيبًا قَد طَالَ فِيِه سُهَادي
وَغَريبًا مُسافِرًا بفُؤادِي
ای محبوبی که خوابها
از چشمم ربودی
و غریبی که با قلبم
همراه بودی
سَهَرُ الشَّوقِ في العُيُونِ الجميلة
حُلُمٌ آثَرَ الهوَى أَن يطِيلَه
شبزندهداری
برای چشمانی زیبا،
رؤیایی که عشق
طولانیتر میخواستش.
وَحَديثٍ في الحُبِ إن لم نَقُلهُ
أَوشَكَ الصَّمتُ حَولَنا أن يقُولَهْ
و سخنی از عشق
که اگر ما نگوییم
سکوت ما میگوید
يَا حَبيبي وَأنت خمرِي وكأسي
وَشراعِي فوقَ البحَارِ وشَمسِي
عشق من،
تو شراب من
جام من
زورق من بر دریاها
و خورشید منی
فيكَ صمْتي وَفيكَ نطقِي وَهمسِي
وَغَدي في هَوَاك يَسبِق أمسِي
در توست سکوت من
سخن من
زمزمهٔ من
و فردای من
که در عشق تو
بر دیروزم
پیشی گیرد
هَلَّ في لَيلَتي خَيَالُ النّدامَى
والنُّواسِيُّ عَانق الخَيّامَا
پشیمانی
در شب
میتازد
و شبنواز
در برم
آرام میگیرد
وَتسَاقَوا مِن خَاطِرِي الأحلامَا
وَأَحَبُّوا وَأسكرُوا الأيُّامَا
رؤیاها از خیالم نوشند
و روزها را
عاشق و سرمست کنند
رَبِّ مِن أين للِزمَانِ صِباهُ
إن صَحونَا، وَفَجْرهُ ومَساهُ
پروردگارا...
روزگار جوانی از سر گیرد
هنگام که صبح و شامِ آن
روزِ روشنِ ما باشد؟
لَن يرَى الحُبُّ بعدَنَا مَن هَوَاهُ
نحنُ لَيلُ الهَوَى ونَحنُ ضُحَاهُ
عشق بعد از ما دگر
روی خود نخواهددید،
ما شبِ شور و
شوقِ سپیدهدم آن بودیم
مِلءُ قَلبي شَوقٌ وَملُّ كيانِي
هَذه لَيلتي فَقِفْ يازَمَاني
دلم پر از آرزوست
وجودم لبریز
آنک این شبِ من...
ای زمان دگر کافیست
سَوف تَلهُو بِنا الحَياةُ وتَسخَر
فَتَعَالَ أُحبُّك الآن أكثَرُ
زندگی ما را
بازی و ریشخند خواهدکرد،
حالا بیا
همین حالا...
تا بیشتر دوستت بدارم
محتوای مرتبط:
• هذه ليلتي | بانو امکلثوم (صوتی)
در آستان بلوغ | #امکلثوم | #روایتخانه | #شعرخانه | #در_آستان_بلوغ
❤2👏2
🔸سری که درد نمیکند
...فیالواقع سری که درد نمیکند را اصولاً چرا باید بست؟ مردم کنسرت فضای باز و موسیقی زنده میخواهند چه کار؟ آرمانهای انقلاب چه میشوند؟ امنیت مردم انقلابی و ملت همیشه در صحنه چه میشود؟ یکماه دیگر، ۷ اکتبر سالگرد آن طوفان دشمن بر باد ده است، اگر به تلافی کاری بکنند چه؟ شما جان مردم را تضمین میکنی؟! همین امنیتی که داریم مرهون مجاهدتهای پیدا و پنهان نظام مقدس است... و قس علی هذا.
کنسرت جناب شجریان را عرض میکنم که سالهاست دنبال اجرای چنین برنامهای برای مردم هستند، اما چیزی که مغز آدم را به خارش میاندازد پذیرش توبهٔ تتلو پس از اعلام حکم اعدم در همین ایام است!
البته که جناب شجریان نباید بخوانند، وقتی تفالهٔ اختهشدهٔ تتلو که توبه کرده و قرآن میخواند و میخواهد زن بگیرد و بچه بیاورد را تف میکنند بیرون...
محتوای مرتبط:
• لغو کنسرت همایون شجریان
• پذیرش توبهٔ تتلو
• روباهها، شیرها، جایگزین گیاهی و جام شِکر
• تتلو فرزند ناخلف جامعهٔ ایران
• استعداد
• جایزهٔ تتلو و لغو کنسرت شهرام ناظری
• کلاغ ...وندریده
• ترفند
• محتوای بیشتر را با جستجوی "تتلو" در کانال بیابید.
در آستان بلوغ | #جامعه | #سیاستخانه | #آواخانه
...فیالواقع سری که درد نمیکند را اصولاً چرا باید بست؟ مردم کنسرت فضای باز و موسیقی زنده میخواهند چه کار؟ آرمانهای انقلاب چه میشوند؟ امنیت مردم انقلابی و ملت همیشه در صحنه چه میشود؟ یکماه دیگر، ۷ اکتبر سالگرد آن طوفان دشمن بر باد ده است، اگر به تلافی کاری بکنند چه؟ شما جان مردم را تضمین میکنی؟! همین امنیتی که داریم مرهون مجاهدتهای پیدا و پنهان نظام مقدس است... و قس علی هذا.
کنسرت جناب شجریان را عرض میکنم که سالهاست دنبال اجرای چنین برنامهای برای مردم هستند، اما چیزی که مغز آدم را به خارش میاندازد پذیرش توبهٔ تتلو پس از اعلام حکم اعدم در همین ایام است!
البته که جناب شجریان نباید بخوانند، وقتی تفالهٔ اختهشدهٔ تتلو که توبه کرده و قرآن میخواند و میخواهد زن بگیرد و بچه بیاورد را تف میکنند بیرون...
محتوای مرتبط:
• لغو کنسرت همایون شجریان
• پذیرش توبهٔ تتلو
• روباهها، شیرها، جایگزین گیاهی و جام شِکر
• تتلو فرزند ناخلف جامعهٔ ایران
• استعداد
• جایزهٔ تتلو و لغو کنسرت شهرام ناظری
• کلاغ ...وندریده
• ترفند
• محتوای بیشتر را با جستجوی "تتلو" در کانال بیابید.
در آستان بلوغ | #جامعه | #سیاستخانه | #آواخانه
BBC News فارسی
همایون شجریان: کنسرت میدان آزادی برگزار نمیشود؛ شهرداری تهران: در ورزشگاه آزادی برگزار کنید
همایون شجریان، خواننده شناخته شده موسیقی ایران، اعلام کرد که کنسرت موسیقی او که قرار بود دو روز دیگر در میدان آزادی تهران برگزار شود، انجام نخواهد شد. آقای شجریان دلیل اجرا نشدن این کنسرت، عدم اجازه ورود تجهیزات صدا به میدان آزادی دانست و نوشت به نظر میرسد…
👍1
🔸وحدتِ وجود؛ وجود و نیستیِ محض
پیش از این در یادداشت أحبك حبّين گفتم گروهی از صوفیان مسلمان در کشورهای شمال و شمالغرب آفریقا هستند که از جهت موسیقی و آداب از یک سر به دراویش و صوفیان کردستان ایران و عراق و ترکیه میرسند و از سوی دیگر به عرفای عربتبار جنوب اسپانیا مثل ابنعربی، و قول دادم اگر عمری بود باز هم به صوفیان عرب سر زده و آوازهای بیشتری از آنان را با هم بشنویم.
و اما به نقل از شرح قیصری بر فصوصالحکم ابنعربی صفحات ۴۳۵ و ۴۳۶ میگوئیم عرفا قائل به مرتبهای در سیر و سلوک هستند...
جناب حلاج میفرماید:
من آنم
که دوستش دارم
و آن
که دوستم دارد
دو روح
خلیده در پیکر هم
اِستاده بر پیمان عشق
چنان که مثال مردمان
اگر مرا ببینی
او را دیدهای
و اگر او را ببینی
مرا
از افسانهٔ ما میپرسی؟
چنانیم که بازنشناسی
من ز او و او از من
هنگام که بینی
روح او روح من
و روح من روح اوست
چه کس دیدهاست
دو روحی را
روی درپوشیده
در بدنهای هم؟
محتوای مرتبط:
• دوچندان دوست داشتن
• أحبك حبّين
• حسین منصور حلاج
منبع | در آستان بلوغ | #آواخانه | #روایتخانه | #شعرخانه | #در_آستان_بلوغ
پیش از این در یادداشت أحبك حبّين گفتم گروهی از صوفیان مسلمان در کشورهای شمال و شمالغرب آفریقا هستند که از جهت موسیقی و آداب از یک سر به دراویش و صوفیان کردستان ایران و عراق و ترکیه میرسند و از سوی دیگر به عرفای عربتبار جنوب اسپانیا مثل ابنعربی، و قول دادم اگر عمری بود باز هم به صوفیان عرب سر زده و آوازهای بیشتری از آنان را با هم بشنویم.
و اما به نقل از شرح قیصری بر فصوصالحکم ابنعربی صفحات ۴۳۵ و ۴۳۶ میگوئیم عرفا قائل به مرتبهای در سیر و سلوک هستند...
... که آن وجود محض است و هیچ مقام دیگری وجود ندارد که سالک به آن برسد، زیرا پس از وجود محض چیزی جز نیستی محض نیست.
و بدان که ظهورِ ذاتِ او برای او، همان ظهورِ حق برای اوست و رؤیتِ صورتِ او همان رؤیتِ حق است، زیرا ذاتِ ثابتِ او به هیچ وجه با حق تفاوتی ندارد، زیرا از شئون او و وصف اوست... از این رو، حسین منصور حلاج، که رحمت خداوند بر او باد، گفت:
أَنا مَن أَهوى وَمَن أَهوى أَنا
نَحنُ روحانِ حَلَنا بَدَنا
نَحنُ مُذكُنّا عَلى عَهدِ الهَوى
تُضرَبُ الأَمثالُ لِلناسِ بِنا
فَإِذا أَبصَرتَني أَبصَرتَهُ
وَإِذا أَبصَرتَهُ أَبصَرتَنا
أَيُّها السائِلُ عَن قِصَّتِنا
لَو تَرانا لَم تُفَرِّق بَينَنا
روحُهُ روحي وَروحي روحُهُ
مَن رَأى روحَينِ حَلَّت بَدَنا
جناب حلاج میفرماید:
من آنم
که دوستش دارم
و آن
که دوستم دارد
دو روح
خلیده در پیکر هم
اِستاده بر پیمان عشق
چنان که مثال مردمان
اگر مرا ببینی
او را دیدهای
و اگر او را ببینی
مرا
از افسانهٔ ما میپرسی؟
چنانیم که بازنشناسی
من ز او و او از من
هنگام که بینی
روح او روح من
و روح من روح اوست
چه کس دیدهاست
دو روحی را
روی درپوشیده
در بدنهای هم؟
محتوای مرتبط:
• دوچندان دوست داشتن
• أحبك حبّين
• حسین منصور حلاج
منبع | در آستان بلوغ | #آواخانه | #روایتخانه | #شعرخانه | #در_آستان_بلوغ
Telegram
• ذوالنون •
@zonnoun
❤2👏2
🔸مذاکره
یک دوست افغان داشتیم که به اعتراض صدا در گلو میانداخت و میگفت «افغان زیر بار حرف زور نمیرود»، بعد زیر لب زمزمهکنان میافزود «مگر آنکه زورش خیلی پرزور باشد»!
محتوای مرتبط:
• وقتی گاوها تصمیم میگیرند
• پذیرش افایتیاف | حسین باستانی
• حرام است!
در آستان بلوغ | #سیاستخانه | #طنزخانه
یک دوست افغان داشتیم که به اعتراض صدا در گلو میانداخت و میگفت «افغان زیر بار حرف زور نمیرود»، بعد زیر لب زمزمهکنان میافزود «مگر آنکه زورش خیلی پرزور باشد»!
محتوای مرتبط:
• وقتی گاوها تصمیم میگیرند
• پذیرش افایتیاف | حسین باستانی
• حرام است!
در آستان بلوغ | #سیاستخانه | #طنزخانه
Telegram
⟨در آستان بلوغ⟩
🔸وقتی گاوها تصمیم میگیرند!
در متن خبر میخوانیم:
...هر کسی به روش خودش برای شرکت در این مسابقه آماده میشود، ولی در نهایت این گاوها هستند که تصمیم میگیرند چه کسانی بتوانند تا پایان مسابقه روی گاو بمانند و برنده مسابقه شوند.
الان وضع ما هم اینطور…
در متن خبر میخوانیم:
...هر کسی به روش خودش برای شرکت در این مسابقه آماده میشود، ولی در نهایت این گاوها هستند که تصمیم میگیرند چه کسانی بتوانند تا پایان مسابقه روی گاو بمانند و برنده مسابقه شوند.
الان وضع ما هم اینطور…
😁1
🔸فالگیر
نزار قبانی
فالگیر یا «قارئة الفنجان» شعری از نزار قبانی، شاعر سوری است که به دلیل عاشقانههایش به شاعر زن و عشق شناخته میشود و با تفاوتهای اندکی در برخی از ابیات در آوریل ۱۹۷۶ توسط عبدالحلیم حافظ، خوانندهٔ مصری با نام «بحياتك يا ولدي» خوانده شد.
نشست و ترسان،
خیره به فنجانِ واژگونم گفت:
ای فرزند…
میندیش،
کز عشق بر تو تقدیر است.
ای فرزند،
شهید است
جانباختهٔ محبوب،
اما جهان هولناکیست
فنجانِ تو
و سفرها و نبردهاست
به روزگارت…
بسیار دوست خواهیداشت،
و بسیار خواهیمُرد… ای فرزند،
و بسیار زنان را عشق خواهیورزید،
و چونان پادشاهی مغلوب
بازخواهیگشت.
در زندگیِ تو ای فرزندم،
زنیست:
چشمانش تسبیح خداوند
دهانش نقشی از سنبل
و لبخندش ترانه و گُل
اما آسمانت
گرفته و بارانی
و راهت
بستهست...
بسته!
و محبوبِ دلِ تو
ای فرزندم
خفته در قصری درپوشیده
قصری بزرگ
با سگها و پاسبانان
و فرمانروای دلِ تو خفتهست، اما...
کسی که بر او وارد شود،
کسی که به او دست رساند،
کسی که به دیوار بُستانش نزدیک شود،
کسی که از او
گره از طرّه مویی بگشاید… ای فرزندم،
نابود است…
نابود!
چه بسیار فنجانها که دیدهام
و رازشان بر من آشکار گشته
اما هرگز ندیده
و نخواندهام
فنجانی همچون فنجان
و غمهایی چونان غمهایت
ای فرزندم…
در تقدیر توست
که در عشق
– برای همیشه
بر لبهٔ تیغ گام برداری
و تنها باشی
چون ستیغ کوهها
و غمگین
چون درختان بید
در تقدیر توست
– که تا ابد
در قایقی بیبادبان
در دریای عشق
پیش بروی
و هزاران بار عاشق شوی
و بازگردی
همچون پادشاهی...
تاج و تخت باخته!
لینکهای مرتبط:
• عبدالحلیم حافظ | ویکیپدیا
• نزار قبانی | ویکیپدیا
در آستان بلوغ | #شعرخانه | #روایتخانه | #در_آستان_بلوغ
نزار قبانی
فالگیر یا «قارئة الفنجان» شعری از نزار قبانی، شاعر سوری است که به دلیل عاشقانههایش به شاعر زن و عشق شناخته میشود و با تفاوتهای اندکی در برخی از ابیات در آوریل ۱۹۷۶ توسط عبدالحلیم حافظ، خوانندهٔ مصری با نام «بحياتك يا ولدي» خوانده شد.
جلست والخوف بعينيها
تتأمل فنجاني المقلوب
قالت:
يا ولدي.. لا تحزن
فالحب عليك هو المكتوب
يا ولدي،
قد مات شهيداً
من مات على دين المحبوب
فنجانك دنيا مرعبةٌ
وحياتك أسفارٌ وحروب..
ستحب كثيراً يا ولدي..
وتموت كثيراً يا ولدي
وستعشق كل نساء الأرض..
وترجع كالملك المغلوب
بحياتك يا ولدي امرأةٌ
عيناها، سبحان المعبود
فمها مرسومٌ كالعنقود
ضحكتها موسيقى و ورود
لكن سماءك ممطرةٌ..
وطريقك مسدودٌ.. مسدود
فحبيبة قلبك.. يا ولدي
نائمةٌ في قصرٍ مرصود
والقصر كبيرٌ يا ولدي
وكلابٌ تحرسه.. وجنود
وأميرة قلبك نائمةٌ..
من يدخل حجرتها مفقود..
من يطلب يدها..
من يدنو من سور حديقتها.. مفقود
من حاول فك ضفائرها..
يا ولدي..
مفقودٌ.. مفقود
بصرت.. ونجمت كثيراً
لكني.. لم أقرأ أبداً
فنجاناً يشبه فنجانك
لم أعرف أبداً يا ولدي..
أحزاناً تشبه أحزانك
مقدورك.. أن تمشي أبداً
في الحب .. على حد الخنجر
وتظل وحيداً كالأصداف
وتظل حزيناً كالصفصاف
مقدورك أن تمضي أبداً..
في بحر الحب بغير قلوع
وتحب ملايين المرات...
وترجع كالملك المخلوع
نشست و ترسان،
خیره به فنجانِ واژگونم گفت:
ای فرزند…
میندیش،
کز عشق بر تو تقدیر است.
ای فرزند،
شهید است
جانباختهٔ محبوب،
اما جهان هولناکیست
فنجانِ تو
و سفرها و نبردهاست
به روزگارت…
بسیار دوست خواهیداشت،
و بسیار خواهیمُرد… ای فرزند،
و بسیار زنان را عشق خواهیورزید،
و چونان پادشاهی مغلوب
بازخواهیگشت.
در زندگیِ تو ای فرزندم،
زنیست:
چشمانش تسبیح خداوند
دهانش نقشی از سنبل
و لبخندش ترانه و گُل
اما آسمانت
گرفته و بارانی
و راهت
بستهست...
بسته!
و محبوبِ دلِ تو
ای فرزندم
خفته در قصری درپوشیده
قصری بزرگ
با سگها و پاسبانان
و فرمانروای دلِ تو خفتهست، اما...
کسی که بر او وارد شود،
کسی که به او دست رساند،
کسی که به دیوار بُستانش نزدیک شود،
کسی که از او
گره از طرّه مویی بگشاید… ای فرزندم،
نابود است…
نابود!
چه بسیار فنجانها که دیدهام
و رازشان بر من آشکار گشته
اما هرگز ندیده
و نخواندهام
فنجانی همچون فنجان
و غمهایی چونان غمهایت
ای فرزندم…
در تقدیر توست
که در عشق
– برای همیشه
بر لبهٔ تیغ گام برداری
و تنها باشی
چون ستیغ کوهها
و غمگین
چون درختان بید
در تقدیر توست
– که تا ابد
در قایقی بیبادبان
در دریای عشق
پیش بروی
و هزاران بار عاشق شوی
و بازگردی
همچون پادشاهی...
تاج و تخت باخته!
لینکهای مرتبط:
• عبدالحلیم حافظ | ویکیپدیا
• نزار قبانی | ویکیپدیا
در آستان بلوغ | #شعرخانه | #روایتخانه | #در_آستان_بلوغ
Wikipedia
عبدالحلیم حافظ
بازیگر و خواننده مصری
❤3👏2
Forwarded from «ساقینامه»
همراهان عزیز ساقینامه
با توجه به رایگیری که داشتیم و با توجه به اینکه پنجشنبه ۲۷ شهریور ماه روز شعر و ادب پارسی و بزرگداشت استاد شهریار هست، قراره دور هم جمع بشیم و محفل شعرخوانی برگزار کنیم.
کسانی که مایل هستن در جلسه حضور داشته باشن لطفا به آیدی زیر پیام ارسال کنند.
@Saghiiinameh
با توجه به رایگیری که داشتیم و با توجه به اینکه پنجشنبه ۲۷ شهریور ماه روز شعر و ادب پارسی و بزرگداشت استاد شهریار هست، قراره دور هم جمع بشیم و محفل شعرخوانی برگزار کنیم.
کسانی که مایل هستن در جلسه حضور داشته باشن لطفا به آیدی زیر پیام ارسال کنند.
@Saghiiinameh
❤5
🔸گوی و میدان
فرمودهاند:
📝 در پاسخ به جناب رئیسجمهور باید گفت آقای دکتر، شما شاید جراح خوبی باشید اما اگر احساس میکنید سیاستمردی که بتواند مشکلات مردم و این کشور را حل کند نیستید، در جای خود ننشستهاید (و بدترین چیز برای آدم اینست که سرجای خودش نباشد). شما و کل نظام در آن جایگاه نیستید که کشور و مردم را با سیاستها و باورهای غلط به بدبختی و فلاکت بنشانید و سر آخر گوی و میدان را نشان دهید. اما مشکل نظام مقدس فقط این نیست، که در این سیستم نه گوش شنوایی برای صداهای متفاوت وجود دارد و نه اصولاً کسی را باقی گذاشته که حرف دیگری بزند. مگر وقتی دلسوزان و اهل فن با خون دل در مورد همین آب و محیط زیست مینالیدند کسی شنید؟ من هم میتوانستم روی آن صندلی بنشینم و بعد سالیانی گوی و میدان را به خلایق حواله کنم، الان فرق من با شما چیست؟
آقای دکتر، قریبِ نیمقرن از عمر این مردم تباه شد که بفهمید بهتر از وضعی که خود آقایان مسبب آن هستند نمیتوانید مملکت را اداره کنید؟ حالا که ته همهچیز را درآوردهاید؟ واقعاً مسلمانید و به خدا و رسول و ثواب و عِقاب و آخرت باور دارید؟ واقعاً دلتان نمیلرزد از آنچه به سر این مُلک و ملت آوردهاید؟
...وای اگر از پس امروز بود فردایی!
حرف بسیار است، بیشتر برای دل دردمند خودم و چند خوانندهٔ دوست و آشنا نوشتم. شما مسلمانها که الحمدالله گوشتان از این حرفها پُر است.
در همه دِیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی
دل که آیینهٔ شاهیست غباری دارد
از خدا میطلبم صحبت روشنرایی
کردهام توبه به دست صنم بادهفروش
که دگر مِی نخورم بی رخ بزمآرایی
نرگس ار لاف زد از شیوهٔ چشم تو مرنج
نروند اهل نظر از پی نابینایی
شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان
ور نه پروانه ندارد به سخن پروایی
جویها بستهام از دیده به دامان که مگر
در کنارم بنشانند سهیبالایی
کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست
گشت هر گوشهٔ چشم از غم دل دریایی
سخن غیر مگو با من معشوقهپرست
کز وی و جام مِیام نیست به کس پروایی
این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه میگفت
بر در میکدهای با دف و نی ترسایی
گر مسلمانی از این است که حافظ دارد
«آه اگر از پی امروز بود فردایی»
یادداشت مرتبط:
• در همه دیر مغان | شجریان
• درسی از مولوی برای سیاستورزی | سیدجواد میرموسوی
منبع | در آستان بلوغ | #سیاستخانه | #فرمایش_بزرگان
فرمودهاند:
...هر کسی در این مملکت میتواند مشکل آب، کشاورزی یا ناترازیها را حل کند، این گوی و این میدان.
📝 در پاسخ به جناب رئیسجمهور باید گفت آقای دکتر، شما شاید جراح خوبی باشید اما اگر احساس میکنید سیاستمردی که بتواند مشکلات مردم و این کشور را حل کند نیستید، در جای خود ننشستهاید (و بدترین چیز برای آدم اینست که سرجای خودش نباشد). شما و کل نظام در آن جایگاه نیستید که کشور و مردم را با سیاستها و باورهای غلط به بدبختی و فلاکت بنشانید و سر آخر گوی و میدان را نشان دهید. اما مشکل نظام مقدس فقط این نیست، که در این سیستم نه گوش شنوایی برای صداهای متفاوت وجود دارد و نه اصولاً کسی را باقی گذاشته که حرف دیگری بزند. مگر وقتی دلسوزان و اهل فن با خون دل در مورد همین آب و محیط زیست مینالیدند کسی شنید؟ من هم میتوانستم روی آن صندلی بنشینم و بعد سالیانی گوی و میدان را به خلایق حواله کنم، الان فرق من با شما چیست؟
آقای دکتر، قریبِ نیمقرن از عمر این مردم تباه شد که بفهمید بهتر از وضعی که خود آقایان مسبب آن هستند نمیتوانید مملکت را اداره کنید؟ حالا که ته همهچیز را درآوردهاید؟ واقعاً مسلمانید و به خدا و رسول و ثواب و عِقاب و آخرت باور دارید؟ واقعاً دلتان نمیلرزد از آنچه به سر این مُلک و ملت آوردهاید؟
...وای اگر از پس امروز بود فردایی!
حرف بسیار است، بیشتر برای دل دردمند خودم و چند خوانندهٔ دوست و آشنا نوشتم. شما مسلمانها که الحمدالله گوشتان از این حرفها پُر است.
در همه دِیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی
دل که آیینهٔ شاهیست غباری دارد
از خدا میطلبم صحبت روشنرایی
کردهام توبه به دست صنم بادهفروش
که دگر مِی نخورم بی رخ بزمآرایی
نرگس ار لاف زد از شیوهٔ چشم تو مرنج
نروند اهل نظر از پی نابینایی
شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان
ور نه پروانه ندارد به سخن پروایی
جویها بستهام از دیده به دامان که مگر
در کنارم بنشانند سهیبالایی
کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست
گشت هر گوشهٔ چشم از غم دل دریایی
سخن غیر مگو با من معشوقهپرست
کز وی و جام مِیام نیست به کس پروایی
این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه میگفت
بر در میکدهای با دف و نی ترسایی
گر مسلمانی از این است که حافظ دارد
«آه اگر از پی امروز بود فردایی»
یادداشت مرتبط:
• در همه دیر مغان | شجریان
• درسی از مولوی برای سیاستورزی | سیدجواد میرموسوی
منبع | در آستان بلوغ | #سیاستخانه | #فرمایش_بزرگان
Telegram
BBCPersian
⭕️مسعود پزشکیان ۲۰ شهریور در سفر به استان اردبیل در جمع فعالان فرهنگی و اقتصادی بار دیگر به ابرچالش ناترازیها اشاره کرد و گفت: «گاهی بعضی در تریبونها و رسانهها میگویند که فلانی بلد نیست، اعلام کردهام و باز هم اعلام میکنم، هر کسی در این مملکت میتواند…
👏2
🔸وای
ایزد باد
گفتم وای و یادم آمد وای یا وایو، ایزد باد در ایران بوده و یکی از کهنترین خدایان دوران هند و ایرانی است. نامش به همین گونه هم در اوستا و هم در وداها وجود دارد و در دوران یگانگی این دو، ایزدی بوده که بر پهنه میان گنبد آسمان و روی زمین فرمان میراندهاست.
وایو چهرهای دوگانه دارد، خوب و بد زیرا باد از هر دو جهان نیک و بد میگذرد. او نیکوکار است و و همزمان میتواند با نیروی ویرانگر خود همهچیز و همهکس را نابود کند. در اسطورههای ایران وایو نماد بی سویگی است و در خلاء میان دنیای نور و تاریکی جاری است. هم آفرینندهٔ مرگ است و هم زندگیبخش، هم برای اورمزد و هم برای اهریمن قربانی میکند.
وای یکی از دیرپاترین واژههای زبان فارسی است که به شکلهای وات و واد درآمده در زبان امروزین ما به نام «باد» کاربرد دارد. همچنین گمان میرود خودِ واژهٔ وای همان است که در شبه جملههایی مانند «ای وای»، و «وای بر تو» همچنان بازمانده است. تا جایی که به شکل «وَیل» به قرآن هم راه یافتهاست. چنانکه در آیهٔ دوم از سورهٔ ابراهیم میخوانیم که: «... وَوَیْلٌ لِّلْکافِرِینَ مِنْ عَذَابٍ شَدِیدٍ…»، وای بر کافران از شکنجهٔ سخت، و تمام مفسران و مترجمان سدههای نخست اسلامی این گفتار را در فارسی به «وای بر…» برگرداندهاند. همچنین گل بادرنگبویه نماد ایزد وایو است.
در رامیشت فهرستی بلند از ویژگیهای او را میخوانیم: وای تنومند و نیرومند (تَخمو)، قوی (اَئوچَه)، تندرو (اَئورْوَه)، بر همگان چیره شونده، پیش رونده، پس رونده، دلیرترین، سخت، دیوستیز، خیزابآور، زبانه کَشنده، بسیار فرهمند، یابندهٔ فره، استوار، زبردست، دیدهبان آفریدگان و چابکدست است. با این همه او را زیانرسان، سنگدل، آزمند، شکارچی، به چنگ آورندهٔ آفریدگان و مرگبار هم خواندهاند؛ و چنین آمده که میتوان از اژدها و راهزن گریخت، اما فرار کردن از وای ناشدنی است.
مطالب و جزئیات بیشتر در مورد ایزد وای را میتوانیددر لینک منبع بیابید.
یادداشت مرتبط:
• گوی و میدان
منبع | در آستان بلوغ | #جامعه | #کتابخانه
ایزد باد
گفتم وای و یادم آمد وای یا وایو، ایزد باد در ایران بوده و یکی از کهنترین خدایان دوران هند و ایرانی است. نامش به همین گونه هم در اوستا و هم در وداها وجود دارد و در دوران یگانگی این دو، ایزدی بوده که بر پهنه میان گنبد آسمان و روی زمین فرمان میراندهاست.
وایو چهرهای دوگانه دارد، خوب و بد زیرا باد از هر دو جهان نیک و بد میگذرد. او نیکوکار است و و همزمان میتواند با نیروی ویرانگر خود همهچیز و همهکس را نابود کند. در اسطورههای ایران وایو نماد بی سویگی است و در خلاء میان دنیای نور و تاریکی جاری است. هم آفرینندهٔ مرگ است و هم زندگیبخش، هم برای اورمزد و هم برای اهریمن قربانی میکند.
وای یکی از دیرپاترین واژههای زبان فارسی است که به شکلهای وات و واد درآمده در زبان امروزین ما به نام «باد» کاربرد دارد. همچنین گمان میرود خودِ واژهٔ وای همان است که در شبه جملههایی مانند «ای وای»، و «وای بر تو» همچنان بازمانده است. تا جایی که به شکل «وَیل» به قرآن هم راه یافتهاست. چنانکه در آیهٔ دوم از سورهٔ ابراهیم میخوانیم که: «... وَوَیْلٌ لِّلْکافِرِینَ مِنْ عَذَابٍ شَدِیدٍ…»، وای بر کافران از شکنجهٔ سخت، و تمام مفسران و مترجمان سدههای نخست اسلامی این گفتار را در فارسی به «وای بر…» برگرداندهاند. همچنین گل بادرنگبویه نماد ایزد وایو است.
در رامیشت فهرستی بلند از ویژگیهای او را میخوانیم: وای تنومند و نیرومند (تَخمو)، قوی (اَئوچَه)، تندرو (اَئورْوَه)، بر همگان چیره شونده، پیش رونده، پس رونده، دلیرترین، سخت، دیوستیز، خیزابآور، زبانه کَشنده، بسیار فرهمند، یابندهٔ فره، استوار، زبردست، دیدهبان آفریدگان و چابکدست است. با این همه او را زیانرسان، سنگدل، آزمند، شکارچی، به چنگ آورندهٔ آفریدگان و مرگبار هم خواندهاند؛ و چنین آمده که میتوان از اژدها و راهزن گریخت، اما فرار کردن از وای ناشدنی است.
مطالب و جزئیات بیشتر در مورد ایزد وای را میتوانیددر لینک منبع بیابید.
یادداشت مرتبط:
• گوی و میدان
منبع | در آستان بلوغ | #جامعه | #کتابخانه
Wikipedia
ایزد باد
وای یا وایو، ایزد باد در ایران بوده و یکی از کهنترین خدایان دوران هند و ایرانی است. نامش به همین گونه هم در اوستا و هم در وداها وجود دارد و در دوران یگانگی این دو، ایزدی بوده که بر پهنه میان گنبد آسمان و روی زمین فرمان میراندهاست. ناگفته نماند که در متنهای…
❤3👍1🙏1
🔸چنگالهای کج
هرچند که گفتن این حرف هم شاید کمی کجسلیقگی تلقی شود، اما در یک ضيافت رسمی شام شاهانه تو آن چنگال کج نباش فرزند.
یادداشت مرتبط:
•
منبع | در آستان بلوغ | #جامعه
هرچند که گفتن این حرف هم شاید کمی کجسلیقگی تلقی شود، اما در یک ضيافت رسمی شام شاهانه تو آن چنگال کج نباش فرزند.
یادداشت مرتبط:
•
منبع | در آستان بلوغ | #جامعه
👏2❤1