Telegram Web Link
ادامه ...


موسیقی باله تفریبا آماده شده بود (با همکاری موسیقیدانی معروف). سازماندهی موسسه شروع شده بود. امـا بـرای عملی کردن این نقشه ها پولی در بساط نبود. به زودی پس از ورودش گورجیف گفت که به فکر بازکردن مؤسسه در انگلستان است. بسیاری از کسانی که به سخنرانی های من می آمدند، بـه ایـن انگاره علاقمند و برای جمع آوری هزینه لازم داوطلب پرداخت شهریه شدند. بلافاصـله مقداری پول به گورجیف داده شد تا برای آوردن گروهش به لندن اقدام کند. من به سخنرانی هایم ادامه دادم و آن ها را با آن چه گورجیف در طول اقامتش در لندن گفته بود پیوند می دادم. البتـه تـصمیم داشتم که اگر موسسه در لندن بـاز شـود مـن يـا بـه پاریس بروم و یا به امریکا سرانجام، موسسه در لندن بازگشایی شد، اما به دلایلی موفق نشد. ولی دوستان لندن من و کسانی که به سخنرانی هـای مـن می آمدند پول زیادی برای گورجیف جمع کردند و با آن پول گورجیـف كـاخ تـاریخی پریوره Chateau Prieure در آون Avon نزدیک فونتن بلو را خرید که پارک متروک افتاده بزرگی داشت و در پائیز 1922، موسسه اش را شدند.
بودند که به سخنرانی های من در استانبول و لندن می آمدند. گروه دوم به چندین گروه تقسیم شدند. به عقیده من عده ای که برای پیوستن به گورچیف از کار خود در لندن دست کشیدند، عجولانه عمل کرده بودند. من نمی توانستم چیزی به آن ها بگویم زیرا آن ها وقتی در این باره بـا مـن حرف زدند، تصمیم خود را گرفته بودند. می ترسیدم سرخورده شوند، زیرا کار گورجیف به نظر من به اندازه کافی درست سازماندهی نشده جود و بنابراین ناپایدار می نمود. اما در عین حال نمی توانستم نسبت به عقاید خود نیز زیاد مطمئن باشم و نمی خواستم در کار آن ها دخالت کنم زیرا اگر همه چیز خوب پیش می رفت و ثابت می شد که ترس های مـن بیهوده بوده، بیشک از تصمیم خود سود می بردند.


ادامه دارد ...

آسپنسکی
در جستجو معجزه آسا
ص 656 و 657

کانال گرجیف
@Gordjief
ادامه ...


بقیه سعی کردند با من کار کنند، اما به دلایلی از من جـدا شـدند فکر می کردند که کار با گورجیف برایشان آسان تر است. به خصوص انگاره ای که خود میانبر می نامیدند، برایشان جالب بود. برای همین نظر مرا خواستند و من هم البته به آن ها گفتم که به فونتن بلو بروند و با گورجیف کار کنند. و کسانی هم بودند که موقتا برای دو هفته یا یک ماه نزد گورجیف می رفتند. آن ها کسانی بودند که به سخنرانی هـای می آمدند و نمی خواستند خودشان تصمیم بگیرند، اما با شنیدن تصمیح دیگران در مورد رفتن به فونتن بلو نزد من آمدند تا از من بپرسند که آیا باید "از همه چیز بگذرند" و به فونتن بلو بروند و آیا این تنهـا راد ادامه کار بود یا راه دیگری وجود داشت. به این دسته می گفتم، بهتـر است صبر کنند تا اول من به آن جا بروم.
اولین بار در پایان اکتبر یا اوایل نوامبر 1922 بـه شـاتو پریـوره رفتم. کاری بسیار جالب و زنده در آن جا جریان داشت. یک ساختمان کلاه فرنگی بـرای اجـرای رقص ها و تمرین هـا سـاخته بودند، خانه داری سازماندهی و خانه ساخته و تمام شده بود و... و جو در کل درست بود و تاثیری نیرومند می گذاشت. بـه یـاد دارم کـه بـا خـانـم کـاترین منسفیلد که آن روز ها آن جا زندگی می کرد، گفت و گویی داشتم. حـدود سه هفته پیش از مرگش بود. خود آدرس گورجیف را به او داده بودم. او در دو یا سه سخنرانی من شرکت کرده بود و همانوقت نزد من آمده و به من گفته بود که قصد داشت به پاریس برود. یک دکتر روسی با دادن اشعه ایکس به طحالش او را مداوا می کرد. البته مـن نمی توانستم در این باره چیزی به او بگویم. به نظر من او نیمی از جاده مرگ را طی کرده بود. و فکر می وردم که خودش این را کاملا می داند. اما با این همه، تماشای او که تمامی تلاشش را در ایـن روز هـای آخـر می کرد تا به حقیقت به شکلی که حضورش را به روشنی احساس می کرد ولی نمی توانست آن را لمس کند، دست یابد، حیرت آور بود، فکر نمی کردم دوباره او را ببینم. اما وقتی آدرس دوسـتان مـن را در پاریس خواست آدرس کسانی که او می توانست همین صحبت هایی را که با من داشت، با آن ها ادامه دهد، نتوانستم درخواستش را رد کنم. و حالا دوباره او را در پریوره می دیدم. شامگاه، در یکی از تالار ها نشستیم و او با صدایی کم جان که به نظر من از خلا می آمد، اما ناخوشایند هم نبود، گفت: "من می دانم که این حقیقت است و حقیقت دیگری وجود ندارد. تو می دانی که من مدت ها است به خودمان بدون استنثا بـه صـورت آدم هـای کشتی شکست های نگاه می کنم که به جزیره ای غیر مسکونی پرت شده ایم، ولی هنوز این را نمی دانیم. اما کسانی که این جا هستند، این را می دانند. دیگران آنجا در زندگی هنوز فکر می کنند که کشتی گشت فـردا خواهـد آمد و همه چیز کمافق سابق خواهد شد. این ها می دانند که کمافق سابقی دیگر وجود ندارد. من خیلی خوشحالم که می توانم این جا باشم."


ادامه دارد ...

آسپنسکی
در جستجو معجزه آسا
ص 567 و 568

کانال گرجیف
@Gordjief
ادامه ...


به زودی پس از بازگشت به لندن خبـر مـرگش را شنیدم. گورجيـف نسبت به او بسیار مهربان بود و هر چند می دانست که نمی توانست به زندگی ادامه دهد، ولی اصرار نکرده بود که خانم منسفیلد موسسه را ترک کند. برای همین، بعدها دروغ ها و تهمت های زیادی را به او نسبت دادند.
در سراسر 1923 من زیاد به فونتن بلو یعنی پریوره می رفتم. پس از بازگشایی موسسه، توجه مطبوعات به زودی به آن جلب شد و به مدت یکی دو ماه تمامی روزنامه های انگلیسی و فرانسوی در نوشتن و چاپ مقاله در باره گورجيـف فـعـال بودند. گورجیـف و شاگردانش "فیلسوفان جنگل" نامیده شدند، با آن ها مصاحبه و عکس هایشان را چاپ می کردند و ...
کار گورجیف در این زمان، یعنی از 1922 عمدتا به تکامل روش های مطالعه ریتم و پلاستیک می گذشت. هیچ وقت از کار کردن مداوم روی بال هاش دست نکشید و رقص های مختلف دراویش و صوفی هـا را وارد آن می کرد و از روی حافظه موسیقیایی خود، قطعاتی را که سال ها پیش در آسیا شنیده بود، به یاد می آورد. در ایـن کـار، نكـات تـازه و جالب فراوانی وجود داشت. رقص ها و موسیقی دراویش، بی شک برای اولین بار در اروپا بازسازی می شد و روی کسانی که برای نخستین بار آن ها را می شنیدند یا می دیدند تاثیر زیادی می گذاشت.
در پریوره تمرین های ذهنی بسیار فشرده ای هـم بـرای تكامـل حافظـه توجه و تخیل صورت می گرفت و در ارتباط با این تمرین هـا، تمرین هـای "تقلید پدیده های روانی" هم جریان داشت. سپس برای هر کس میزانی
کار اجباری در خانه و در ارتباط با خانه داری بود که به دلیل بالا بودن سرعت کار و شرایط مختلف دیگر بسیار پرزحمت و سخت شده بود. از میان صحبت های این دوران، به ویژه صحبتی را به یاد می آورم که به روش های تنفس می پرداخت و هر چند در آن زمان، این صحبت و خیلی چیز های دیگر نادیده گرفته شد، ولی امکان ظهور نگرشی کاملا جدید به موضوع مورد بحث را نشان می داد.


ادامه دارد ...

آسپنسکی
در جستجو معجزه آسا
ص 658 و 659

کانال گرجیف
@Gordjief
ادامه ...


گورجیف یک بار گفت: "تمرین های درست که مستقیماً استیلا بر ارگانیسم را هدف می گیرند و کارکرد های آگاهانه و ناآگاهانه آن را تـابع اراده می کنند، با تمرین های تنفسی شروع می شود. بدون غلبه چیز نمی توان غلبه کرد. با این وجود، غلبه بر تنفس آسان نیست.
"باید بدانید که سه نوع تنفس وجود دارد. یکی تنفس بـه هـنجـار اسـت.
دومی "باد کردن" inflation تنفسی است که حرکـات بـه آن سومی کمک می کنند. معنای آن چیست؟ معنایش این است که تنفس بـه هـنجـار، ناآگاهانه اتفاق می افتد، توسط مرکز متحرک، اداره و کنترل مـی شـود. "باد کردن" تنفس مصنوعی است. اگر برای مثال کسی به خود بگوید موقع دم تا ده می شمارم و موقع بازدم هم تا ده مـی شـمارم، یا از راه سوراخ راست بینی نفس را به درون می کشم و از سوراخ چـپ بیـرون می دهم _ این عمل توسط دستگاه شکل ساز formatory صورت خواهد گرفت. و تنفس هـم فـرق خواهد کرد، زیرا مركـز متحرک و دستگاه شکل ساز از راه گروه های عضلانی متفاوتی عمل می کنند. گروه عضلانی که از طریق مرکز متحرک عمل می کنـد، بـرای دستگاه شکل ساز نه دسترس پذیر است و نه این گروه می تواند تـابع آن شـود. اما در صورت ایست موقتی مرکز متحرک، گروهی عضله به دستگاه شکل ساز داده می شود که می تواند روی آن ها اثر گذارد و به یاری آن ها ساز و کار یا مکانیسم تنفسی را به حرکت اندازد. اما کارش بی شک به خوبی کار مرکز متحرک نیست و نمی تواند برای مدتی طولانی ادامـه دهد. شما کتاب هایی در باره "تنفس یوگا" خوانده اید، در باره تنفس خاصی که با "دعای ذهنی" در دیر های راست دینی (ارتدکس) ارتبـاط دارد هم شنیده یا خوانده اید. تنفسی که با دستگاه شکل ساز صورت می گیرد، تنفس نیست، باد کردن است. عقیده بر این است که اگر انسان این نوع تنفس را به اندازه کافی طولانی انجام دهد و بیش تر هـم از طریق دستگاه شکل ساز، مرکز متحرک که در این مدت بیکار مانده می تواند از بیکاری خسته شود و شروع به "تقلید" از دستگاه شکل سـاز کنـد. و در واقع این گاه اتفاق می افتد. اما برای این که چنین اتفاقی بیفتـد شـرايط زیادی لازم است، روزه و دعا لازم است و خواب کـم و انواع و اقسام سختی ها و مشقات برای جسم. اگر به جسم زیادی رسیدگی شـود، ایـن مسئله نمی تواند اتفاق بیفتد. شما فکر می کنید که در دیر های راست دینی تمرین های فیزیکی وجود ندارد؟ خوب اگر توانستید سعی کنید صـد بـار در روز بر طبق تمامی قواعـد لازم سجده کنید. پشت دردی خواهید گرفت که هیچ نوع ژیمناستیکی نمی تواند آن را به وجود آورد.


ادامه دارد ...

آسپنسکی
در جستجو معجزه آسا
ص 659 و 660

کانال گرجیف
@Gordjief
ادامه ...


هدف از این تمرین ها فقط یک چیز است: تنفس را به عضلات درست بیاورند؛ و آن را به دست مرکز متحرک بسپارند. همان طور که گفتم، گاه موفقیتی در این راه حاصل می شود. اما همیشه این خطر بزرگ وجـود دارد که مرکز متحرک عادت به کار درسـت خـود را از دست بدهد و دستگاه شکل ساز هم نتواند تمام مدت کار کند، مثلا موقـع خـواب که ممکن است مرکز متحرک هم دست از کار بکشد، در این صورت ماشین خود را در وضعیت تاسف باری خواهد یافت. انسان می تواند حتی به دلیل ایست تنفسی بمیرد. بی نظمی کارکرد های ماشین از راه تمرین های تنفسی برای کسانی که سعی می کنند از روی کتاب و بدون راهنمایی مناسب این تمرین ها را انجام دهند، کمابیش ناگزیر اتفاق می افتد. در مسکو افراد زیادی نزد من می آمدند که کارکرد درست ماشین هایشان به دلیل "تنفس یوگا" که از کتاب ها یاد گرفته بودند، حسابی مختـل شـده بود. کتاب هایی که چنین تمرین هایی را توصیه می کنند، خطر بزرگی می آفرینند.
"گذر از کنترل تنفس توسط دستگاه شکل ساز به کنترل تنفس توسـط مرکز متحرک، هرگز نمی تواند توسط تـازه کار هـا انـجـام پذیرد. بـرای آن که این گذر صورت بگیرد، ارگانیسم باید به آخرین مرحله برسد، امـا انسان خودش نمی تواند این کار را کند.
"معذلک همان طور که قبلا گفتم، راه سومی هـم هـسـت _ تنفس از راه حرکات. این راه سوم نیازمند شناختی عظیم از ماشین انسان است و در مکتب هایی به کار گرفته . شود که توسط افراد بسیار دانا هـدایت می شوند. در مقایسه با آن، تمامی روش های دیگر "خـانگی"-home made و غیرقابل اتکا است.
"انگاره اصـلی ایـن روش عبارت از آن است که برخی حرکات و وضعیت های بدنی را می توان بـا هـر نـوع تنفسی که می خواهید فرا بخوانید.


ادامه دارد ...

آسپنسکی
در جستجو معجزه آسا
ص 661 و 662

کانال گرجیف
@Gordjief
سلام همراهان عزیز

دوستان عزیزم حق اشتراک ماهانه کانال را حتما در صورت توان مالی واریز کنید

همانطور که مشاهده می کنید کانال هیچ تبلیغ و تبادل مزاحمی ندارد و درآمدی هم نداریم از این طریق، به همین دلیل ادامه حیات کانال بسته به حمایت های شما دارد

6037 6974 9743 0766
حسین اکبرلو
بانک صادرات

همراهانی که در خارج از کشور هستند جهت راهنمایی برای پرداخت به ایدی ادمین پیام ارسال کنند
@hossein_mysticosm

پیشاپیش از توجه شما سپاسگزارم 🌹
ادامه ...


این تنفس به هنجار است و نه "باد کردن". دشـواری کار در این است که بدانیم کدام حرکات و وضعیت های بدنی، در چـه نـوع آدم هایی نوع معینی از تنفس را فرامی خواند. نوع آدم هـا بـه خـصوص مهم است، زیرا از این دیدگاه، آدم ها به تعداد معینی از انواع تقسیم می شوند و هر نوع باید حرکات معین خود را داشته باشد تا به آن شکل معین از تنفس دست یابد، زیرا حرکات ثابت میتواند تنفس متفاوتی را در گونه های مختلف ایجاد کند. کسی که بلد باشد با حرکتی ایـن یـا آن تنفس را در خود بر انگیزاند، کنترل ارگانیسم خـود را در دست دارد و می تواند هر لحظه که بخواهد این یا آن مرکز را به حرکـت انـدازد یا باعث شود آن بخش از بدنش که کار می کند، دیگـر کـار نکنـد. البتـه شناخت این حرکات و توانایی کنترل کردنشان مانند هر چیز دیگری در این جهان درجـات خـود را دارد. هر کس می تواند تـا حـدی از آن ها شناخت داشته باشد و استفاده بهتر یا بدتری از آن ها کند.
"و این به ویژه در مورد مطالعه تقسیمات مراکز در بدن حائز اهمیت است. قبلا بارها به این نکته اشاره شده است. باید بفهمید که هر یک از مراکز به سه بخش در انطباق با تقسیم اولیه مراكـز بـه مـراكـز تفكـر عاطفه و متحرک تقسیم می شود. بر اساس همان اصل، هر یک از این بخش ها به نوبه خود به سه بخش تقسیم می شوند. از این گذشته، از همان آغاز، هر مرکز به دو بخش تقسیم می شود: مثبت و منفی. و در تمام بخش ها، گروه هایی از "نوار های نقاله" وجـود دارد که با یکدیگر پیوند دارند؛ تعدادی به این سو می چرخند و تعدادی به سوی دیگر. ایـن امر، تفاوت میان آدم ها را مشخص می کند، همان چیزی را که "فردیت" نامیده می شود. شکی نیست که هیچ فردیتی در این مسئله نیست، بلکه صرفاً تفاوت "نوار های نقاله" و "ارتباطات" در میان است."


ادامه دارد ...

آسپنسکی
در جستجو معجزه آسا
ص 662

کانال گرجیف
@Gordjief
ادامه ...


این صحبت در استودیوی بزرگ باغی که گورجیف آن را مانند خانقاه تزئین کرده بود، انجام گرفت.
پس از توضیح معنای انواع گوناگون تنفس، گورجیف شروع به تقسیم حاضران به سه دسته بر اساس نوع آن ها نمود. حدود چهل نفر حضور داشتند. انگاره گورجیف این بود که نشان دهد چگونه حرکات مشابه در مورد افراد متفاوت "لحظات تنفسی" متفاوت، برای مثال، برای عده ای دم و برای عده ای بازدم را به وجود می آورد، و چگونه حرکات و حالت های بدنی متفاوت می توانند یک لحظه واحد تنفسی به وجود _ دم، بازدم و نگاه داشتن نفس.
اما این آزمایش کامل نشد. و تا آن جا که مـن مـی دانـم، گورجيـف دیگر هیچ وقت به آن بازنگشت.
در طول این دوره گورجیف چندین بار از من دعوت کرد که به پریوره بروم و آنجا زندگی کنم. به شدت وسوسه می شدم. اما با وجود علاقه عمیقم به کار گورجیف، نه می توانستم جایی برای خود در این کار پیدا کنم و نه می توانستم جهت آن را درک کنم. در عین حال مانند دوران اسنتوکی در 1918 نمی توانستم عناصـر مـخـرب سـازماندهی امور و فروپاشی آن را نبینم.
در دسامبر 1923، گورجیف رقص های دراویش، حرکات موزون و انواع تمرینات را در تئاتر شانزه لیزه به نمایش گذاشت.
به دنبال این نمایش ها یعنی در اوایل ژانویه 1924، گورجیف با بخشی از شاگردانش به آمریکا رفت تا ترتیب سخنرانی ها و نمایش های مشابهی را در آن جا بدهد.
در روز خروجش، من در پریوره بودم. و این جدایی مـن را بی اندازه به يـاد خـروجش از اسنتوکی در 1918 و سایر مسائل مربوط به آن انداخت.
در بازگشت به لندن به کسانی که به سخنرانی های من می آمدند اعـلام کردم ه در آینده کـار مـن كـاملا مستقل و به صورتی که از آغاز شروعش در لندن در 1921 به خود گرفته بود، ادامه خواهد یافت.

قدر شناسی
با تشکر از سیاوش جلالی
و علیرضا سیساد


(رویا منجم)


آسپنسکی
در جستجو معجزه آسا
ص 663 و 664


پایان کتاب «در جستجو معجزه آسا» از آسپنسکی

با تشکر از حضورتان
اکبرلو 🌹


در ادامه با ما باشید ...

کانال گرجیف
@Gordjief
نام کتاب : نوید فرا رسیدن نیکی و خوبی

نویسنده : جورج ایوانویچ گورجیف

مترجم : رویا منجم و سامان سجادی

تعداد صفحات : 142

انتشارات : علم

قیمت کتاب 55 تومان

کانال گرجیف
@Gordjief

👇👇👇
فهرست مطالب
یادداشت مترجم فارسی


بازخوانی و آماده کردن ترجمه نوید فرارسیدن نیکی و خوبی پس از سال ها، به ویژه پس از ترجمه و انتشار کتاب زندگی ما با آقای گورجیف، نوشته توماس دوهارتمن - آهنگ ساز موسیقی گورجیف ـ و همسرش ألگا دوهارتمن - امین و دفتردار و منشی او ـ نشان می دهـد که تا چه اندازه «اندیشه - گفتار - کردار» گورجیف در مقام آموزگار با هماهنگ بوده است و گواه آن همنوایی کامل برنامه کار گورجیـف برای نهادش که در این جا بازگو می کند با تجربه دوهارتمن ها در زمـان هم زندگی با او است.
اگر در این سال ها مانند مترجم، خواندن کتـاب هـا و نوشـتـه هـای گورجیف و آموزه اش را پی گرفته باشید، لابد این پرسش با خواندن کتاب در جست وجوی معجزه آسا آسپنسکی - اوسپنسکی برایتان شاید پیش آمده باشد که چرا گورجیـف رفتـار اگـر نـه سـنگدلانـه سـخت نا منتظره ای گاه از خود نسبت به شاگردانش نشان می داده، از جمله با خود آسپنسکی و کسان دیگری که او در آن کـتـاب نـام مـی بـرد و در کتاب زندگی با آقای گورجیف دوهارتمن هـا هـم مـی خـوانیم. در این جا پاسخ او را می توانید بیابید. به رابطه آموزگار - شاگرد، مـراد و مرید، ارباب و بنده باز می گردد. این پرسـش بـرای مـتـرجـم نخستين بـار بـا مطالعه و ترجمه آثار نیچه آغاز شده بود که در جایی تمامی روابـط
مردمی را به رابطه ارباب - بنده می کاهد، چنان که عشق را «جنگ ابـدی میان دو جنس» تعریف می کند. گورجیف همان طور که خود در این کتاب می گوید به دنبال شاگرد چشم و گوش بسته و دنباله رو نبـوده، بلکه می خواسته شاگردانی بیـدار، نوآور و آفریننـده و تأثیرگذار بـه معنای عینی و واقعی را با کاربرد شناخت بی همتایی که در مـورد روان شناسی مردم (انسان، آدم) به آن دست یافته بود، از نهاد تكامـل هماهنگ مردمی خود بیرون دهد. برای این منظور همواره «با تجلی آن خصلت درونزادی که در روان مردمی جای گرفته» رویارویی می کرده که «هر گاه با افراد کمابیش برجسته رویاروی می شوند، حـال وهـوای بردگی ای را در آن ها برمی انگیزاند و یک بار و بـرای همیشه گنجایش آن ها را برای نمایش آغازگری و نوآوری شخصی ... فلج می کند.» به آن ترتیب آن برخورد به اصطلاح «سنگدلانه» با شاگردان و یاران درازمدتش می توانسته از این رو باشد که نمی خواسته آنان که همگی می توانستند از «نام داران» celebrities روزگار خود در رشـتـه هـای‌گوناگون از ریاضیات گرفته، تـا علـوم و پزشکی و آهنگسازی و گرافیک و نویسندگی و رقص و رقص نگاری و..... باشند و شـوند، در رابطه استاد و شاگردی و مرید و مرادی، گوسفند و برده شوند. مگر شمس دو بار همین کار را با مولوی نکرد؟


ادامه دارد ...

گرجیف
نوید فرا رسیدن نیکی و خوبی
ص 7 و 8 و 9

کانال گرجیف
@Gordjief
ادامه ...


راسـت گـویی او هـم در میان آموزگاران و استادها و مراد هـا و شیخ های پدرسالار بی همتاست. با وجـود نسبتی که شاگردانش از جمله آسپنسکی از راه بازگپ گفته در همان کتاب بـه داشـتن بـه اصـطلاح «کرامات» به او می دهند، خود او آن قدر راستگو است که در کتاب سـوم خود زندگی زمانی واقعی است که من هستم می نویسد که پس از تصادف با اتومبیل خود که به شکل معجزه آسایی از آن جان سالم به در می برد و شش ماهی به درازا می کشد تا دوران نقاهت را سپری می کند و در این میان ناگزیر می شود نهاد تکامل هماهنگ مردمی را تعطیل کند و به جای پرورش «شاگردانی» که به سختی در این دوران توان فرسا به یاری اش شتافتند، دست آوردهای خود را به روی کاغـذ بیاورد، و به این ترتیب شروع به نوشتن قصه های بلزباب برای نوه اش می کند، و دیرتر هنگامی که پاره پاره این نوشته در فرصـت هـایی کـه دست می داده برای جمعی خوانده می شود که با او مانده بودند و از این گذشته گاه اگر مناسب بوده، در جلساتی همگانی هـم خوانـده می شده و در هنگام این خوانش ها بیش تر اوقات، خود در گوشه ای به تماشای تأثیر آن بر شنوندگان می نشسته، کم کم درمی یابد که انگار آن نوشته اگر هم به درد بخورد تنها به درد کسانی می خورد که او را از آن نزدیک ملاقات کرده بودند، برای همین تصمیم به بازنویسی می گیرد و با خود عهد می کند که اگر تا سال بعد نتواند آن را در قالب مناسبی بنویسد، خود و تمامی نوشته های خود را نابود کند. و یا در همان کتاب می گوید، زمانی که برای سرکشی به گروهی که در آمریکا پایه های شکل گیری آن را در سفر پیشین خود کشیده بود، به آن قـاره سفر می کند، در یکی از جلسه های نخست هنگام بیرون رفتن از جلسه رو به «شاگردان» خود می گوید که مدت ها است متوجـه شـده که روی پیشانی برخی از به اصطلاح پیروان انگاره هایش، نامزد آسایشگاه روانی را می خواند.


ادامه دارد ...

گرجیف
نوید فرا رسیدن نیکی و خوبی
ص 9 و 10

کانال گرجیف
@Gordjief
ادامه ...


با چنین راست گویی هـایی نه تنها نمی گذارد در جایگاه «مراد ـ مرشد ـ برده کننده» گذاشته شود، بلکه به کسانی که او را هم از نزدیک ندیده بودند، و از راه نوشته های خودش و شاگردان به قول خودش درجه یک اش با آموزه او آشنا می شدند و می شوند و کوشش می کنند آن را در اندازه فهم و درک خود برای رسیدن به هدف «خود شناسی» و «وجود واقعی»، پیگرانه به کار برند، ایـن دل گرمی را می دهد، که می توانید تا کجا ها بروید و به کجا ها کشیده شوید. «استاد و مراد» هم این لحظات بحرانی را در زندگی واقعی خود گذرانده، پس «بـه خـود آییم و دم را دریابیم، تـا ايـن نیـز بگـذرد.» آمـوزه اش شوخی بردار نیست، هر چند که «جدی نگرفتن» خود را تا این جا درس می دهد که اندیشمندی خودش را بار ها «عقل نادانی باقی» می نامد.
در نوید فرا رسیدن نیکی و خوبی که تنها نوشته ای است که گورجیف در زمان زنده بودنش به چاپ رسانده، بار هـا «باد سری و تكبر» و «خود بینی - خود شیفتگی» را باز دارنده اصـلی یا «حجـاب» دست یافتن به «وجود واقعی» می نامد.

نوشته دوم، کشاکش جادوگران، سناریویی برای باله ای است که گورجیف پس از آن که تصمیم می گیرد، آن چه را که کمابیش در پنجـاه سال جست وجوی بی امان خود در باره پرسش «از کجا آمـده ایـم و آمدنمان بهر چه بود؟» به آن دست یافته بود، در عین پژوهش بیش تر در مورد «روان مردمی» در اختيـار جست وجوگران دیگر بگذارد و برای جلب توجه، خبر اجرای آن را در روزنامه ای در مسکو بـه چـاپ می رساند و شماری از پیروان آینده اش با دیدن همین خبر، شـروع به پرس وجوی بیش تر در باره او می کنند. این نمایشنامه بـرای بـالـه کـه بازیگران اصلی در آن از سویی نقـش جـادوگر خوب و پیروانش را بازی می کنند و از سوی دیگر نقش جادوگر بد و پیروان او را، می تواند این گفته عین القضات همدانی را تداعی کند که: «کافی نیست تنهـا نـور محمدی را دریابید، به همان اندازه لازم است نور ابلیسی را هم بفهمید و گویا بیش تر بابت همین گفته بوده که برچسب شیطان پرسـت بـه او زده می شود و به یاری آن، حکم اعدام را بـرای ایـن قاضي القضـات نابغه در سی وچهـار سـالگی صـادر می کننـد. در کتـاب نـامبرده دوهارتمن ها آمده که با وجودی که سرانجام همـه کـار بـرای اجـرای همگانی این باله پیش برده می شود، گورجیف ناگهان آب پاکی را روی دست همـه شـاگردان - بـازیگران و دیگر دست اندرکاران (در کمـال حیرت شـان می ریزد، تـا بـه راسـتـی و بـا تمـام وجـود، بـه مفهـوم «عدم دلبستگی» به نتیجه پی ببرند و آن را تجربه کنند.

اول تا آخر به گفته حافظ:
الا يـا ايهـا السـاقی ادرکاسـا و ناولهـا
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل هـا

زمستان 1399
رؤيا منجم



گرجیف
نوید فرا رسیدن نیکی و خوبی
ص 10 و 11

کانال گرجیف
@Gordjief
بر خلاف رسم جا افتـاده، مـن نـه تنهـا اجازه می دهـم کـه ایـن نخستین کتاب و دیگر کتاب های سلسله نخست نوشته هـایم با این شرط در تمام کشـورهـا بـه چـاپ برسد که دقت کامل رعایت شود، بلکه اگر لازم باشد، حتی حاضـرم رایانه ای برای این کار بپردازم.

(گورجیف)


بـا الهـام از بـاوری ژرف و راسـخ برخاسته از مسیر طولانی روشنگری ها و خردورزی های قیاسی آزمایشی که به این نتیجه گیری اشاره دارد که اگر کسی بدون ریا و به شکلی گرانبار و نه تنها از سر کنجکاوی بخواهد به شناختی دست یابد که به وجود واقعی برسد و اگر به تمام آن چه که برای رسیدن او به این هدف لازم است به راستی عمل کند و در واقع از جمله از همان گام نخست بکوشد به طور غیر مستقیم به دیگران هم کمک کند تا به این هدف دست یابند، تنهـا بـا هـمـیـن کـار انگار زمینه ای فراهم می شود تا داده های واقعی برای تجلی خوبی عینی و راستین را دریافت کند؛ و ماننـد مـن، بـا جـان گرفتن از نیـت كلـی جا انداختن چندین عامل "روانی ـ آغازین" در آگاهی هم روزگاران خود از راه گفت و شنود های ادبی و ن هـای همگـانی کـه بـرای روشنگری های آزمایشی در آینده نزدیک پیشنهاد کرده ام و به آرای من و بی تردید تمامی کسانی که کمی توانایی اندیشه ورزی بی طرفانه دارند، ناگزیر باید به عنوان "اصول راهنما" در آگاهی تمامی موجوداتی کار کند که بنا به پنداشتی خود را «خدا گونه» می نامند، یعنی عوامـل آغاز گری که باید دربرگیرنده ایـن عـامـل هـم بـاشـد کـه مـردمـان را بر انگیزاند تا هم به شکلی غریزی و هم با باز اندیشی، این واکنش را از خود نشان دهند که به روشنی کار و تکلیف اخلاقی خود را در کمک به «همسایه» پیش برند ـ برای همین حال بر آن شده ام که درون مایه هـای این نخستین نوشته خود را که قصد دارم در رأس سیاهه نوشـتـه هـای خود قرار دهم و با برآوردن کار و تکلیفی که از ابتـدا بـه خـود تحميـل کرده ام و بـه ایـن سـو رهنمـون مـی شـود کـه بـه خـودی خـود باعـث شکل گیری آن عامل «روانی» یاد شده و مهم برای زندگی جمعی مردم شود، حال می خواهم به فروش و انتشار گسترده آن دست زنم. از همین رو، از سویی قصد دارم، دست یاری به شمار عظیمی از موجودات آفریدگار مشترکمان دراز کنم که مانند شما هستند، اما به دلیل محدود بودن امکانات شـان، دسـت یـافتن بـه ایـن کـتـاب کوچک برایشان دشوار است و برای همین می خواهم ترتیبی دهم تا آن را بـه رایگان دریافت کنند، و از سوی دیگر، نقشـه هـای معینی بـرای چـاپ نوشته های خود دارم و برای همین با سنجیدگی بر آن شده ام که بهای این اثر را از 8 تا 108 فرانک فرانسه تعیین کنم.
در عین حال و بدون وارد شدن به مباحث امروز در باره زندگی، از تمامی کسانی که بر حسب اتفاق این کتاب را می خرند، می خواهم که به سه پرسشی که فروشنده در برابر آن ها قرار می دهد، پاسخ دهند.

نویسنده


گرجیف
نوید فرا رسیدن نیکی و خوبی
ص 13 و 15 و 16

کانال گرجیف
@Gordjief
نخستین پند به دردبخور من


به تمامی خوانندگانی که هر زمان به دلیل انگاره هـای مـن بـا مـن آشنا می شوند پند می دهم که خواندن این رویکرد نخست را تـا زمـانی به عقب بیندازنـد کـه بـا کانون مندی روی سرشت و اندیشه ورزی و احساس های خود، به جوهر درونمایه نامه ای که پیوسـت ایـن کـتـاب کوچک شده پی ببرند و در عین حال از پیش خود را با فرم ثبـت نـامی آشنا کنند که به ایـن نـامـه پیوسـت شـده و برای دریافت کتـاب هـای نخستین سلسله نوشته هایم از اهمیت به دردبخوری برخوردار است.

جی.گورجیف


سه شنبه 13 سپتامبر 1932
کافه صلح
پاریس


رویداد همزمان چندین عامل بسیار نهان و به کلی متفاوت و بسیار واقعی و حتی از دید من بـه شـکل آزاردهنده ای غریب و صددرصد متفاوت که از فعالیت من برخاسته و امروز نه تنها مـن. ا وادار می کند بلکه بر می انگیزد که با سرپیچی از منتظـر مـانـدن بـرای زمـانی بهتـر امروز را نشان کنم و به این نیت خود جامه عمل بپوشانم که از همین امروز شرح نخستین رویکرد از هفت رویکردی را آغاز کنم که تصمیم دارم در دوره فعالیت خود در مقام نویسنده خطاب به مردمیت امـروز به روی کاغذ بیاورم.
کار را با توضیح سرشت خاص این هم رویدادی آغاز می کنم.
نخست، همان طور که به مدت کمابیش ده سال، روز و شـب بـه روشن گری پاره های گوناگون از انبوه دانسته هایی پرداخته ام که قصد انتشارشان را دارم، تا امروز بر حسب اتفاق، تنها گردآوری ابتـدایی مطالبی را به پایان رسانده ام که برای این منظور در نظر دارم.


ادامه دارد ...

گرجیف
نوید فرا رسیدن نیکی و خوبی
ص 21 و 23

کانال گرجیف
@Gordjief
ادامه ...


دوم، در جریان سه سال گذشته که موازی با آن درگیـر بـه پـایـان رساندن نخستین سلسله از نوشته هایی بوده ام که قصد دارم انتشـار آن ها را در رأس کتاب های خود قرار دهم، سرانجام این کار را هم همین امروز به پایان رساندم.
سـوم و سرانجام، ـ امـروز آخـرین روز دوره ای اسـت کـه بیست و یک سال پیش برای خود معین کردم - دوره ای که بنا به سوگند خاصی در پیشگاه وجدان خود، متعهد شدم که دست به یک زندگی به گونه ای ساختگی بزنم که بر پایه برنامه ای ریخته شده که پیش از آن بنا به برخی اصول معین طراحی کرده بودم.
پیش از شروع روشن کردن درون مایه نخستین رویکرد خود به مردمیت امروز، لازم و حتی تکلیف خود می دانم که ـ حتی اگر شده به شکلی تقریبی - انگیزه هایی را روشنگری کنم که من را وا داشـت تـا ایـن زندگی ساختگی را به دوش بگیرم.
این زندگی طولانی و برای من بسیار غیر طبیعی که از هر جنبـه بـا خصلت هایی آشتی ناپذیرند که خود را تا زمان رسیدنم به سن پختگی، در فردیتم جا انداختند، پیامد مستقیم تصمیمی بود که بر پایه نتـایج مطالعه یک سلسله رویدادهای تاریخی در گذشته، پیش از هر چیز با این دید گرفته شد ـ که با متجلی کردن خود به شکلی غیر طبیعی، از شکل گیری آن «چیزی« در من جلوگیری کند که از زمان های باستان شناخته شده بود و سلیمان، پادشـاه بـزرگ یهـود، آن را تزورنهرنو Tzvanoharno نامید که همان طور که نیاکان ما مشخص کرده اند، در جریان روند طبیعی زندگی جمعی، در قالب پیامد جفت شدن کردار هـای دیو سرشتانه مردمان به اصطلاح «معمولی» شکل می گیرد و نه تنها به نابودی کسی می رسد که می کوشد چیـزی بـرای بـه زیـسـتی تمـامی مردمان به دست آورد، بلکه هر آنچه را هم که این فرد برای این هـدف به دست آورده است، نابود می کند. دوم، با دید رویارویی با تجلی آن خصلت درون زادی کسانی است که در تماس با من قرار می گیرند و در روان مردمان جای گرفته و در قالب باز دارنده ای بر سر راه تحقق اهدافم عمل می کند و آن این است که هرگاه آن هـا بـا افـراد كمابيش برجسته رویاروی می شوند، کارکرد آن حـال وهـوای بردگی ای را در آن ها بر می انگیزاند که یک بار و برای همیشـه گنجایش آن هـا را بـرای نمایش آغازگری و نوآوری شخصی که در آن زمان نیاز مبرمی به آن داشتم، فلج می کند.


ادامه دارد ...

گرجیف
نوید فرا رسیدن نیکی و خوبی
ص 23 و 24 و 25

کانال گرجیف
@Gordjief
ادامه ...


هدف من در آن زمان روی آفرینش شرایطی کانونمنـد بـود کـه روشن گری همه سـویه یک وجـه پیچیده و به سختی توضیح پذیر پرسشی را مجاز می ساخت کـه مـدت هـا پیش از شروع ایـن زنـدگی ساختگی ام، در وجودم درون زادی شد و یافتن راه حل نهایی آن، چه بنا به خواست و اراده سرنوشت و چه به برکـت قـوانين سـر درنیاوردنی وراثت، در حال حاضر هدف بنیادین کل زندگی ام و نیروی بر انگیزاننده فعالیت ام شده و خواهد بود.
از این لحاظ، وظیفه خود میدانم ـ که در این بیانیه سرنوشـت سـاز خود در مقام نویسنده که از جمله باید در قالب «برنامه» مرحلـه تـازه فعالیت خستگی ناپذیرم در جهت بهزیستی همسایگانم کـار کـنـد ـ طـرح کلی تاریخچه پیدایش و تکامل رویداد ها و علت هایی را به طور خلاصه، شرح دهم که مسئول شکل گیری تلاش سیری ناپذیری بـرای حـل ايـن پرسشی در فردیـتام است که در نهایـت بـرایـم چیـزی شـده کـه روان شناسان مدرن «روان شیدایی ایستادگی ناپذیر» می نامند.
این روان شیدایی زمانی در جوانی خود را به من تحمیل کرد که در مرز رسیدن به سن وسال مسئول بـودم و در حال حاضر چیزی را دربرمی گیرد که اینک آن را «تلاشی سرکوب ناشدنی» برای دریافتن روشن معنا و اهمیت درست روند زندگی تمامی شـکـل هـای بیرونی موجودات زنده روی زمین در کل، و هدف زندگی مردمی به ویژه، در پرتو این تعبیر، توصیف می کنم.
هر چند عوامل بسیار خاص چندی که پرورش و آموزش ام باعـث شرطی شدن آن هـا شـده، بـه صـورت علت خاستگاهی شکل گیری زمینه ای در وجودم کار کرده و بـه ایـن تلاشی دامـن زده کـه بـرای مردمان امروز غیر طبیعی است، ولی آن طور که دیرتر بـا تـأمـل بیشتر در باره این موضوع فهمیدم، علت اصلی باید در نهایت به آن شرایط به کلی تصادفی زندگی ام نسبت داده شود که درست با آن گذار یاد شده از سن وسال آمادگی به سن وسال مسئول همزمان شد و آن را می توان در این واقعیت مسلم فشرده کرد که در آن زمان، تمـامی تمـاس هـایـم همگی کمابیش با افراد هم سال یا بزرگ تـری بـود کـه شکل گیری آن "نمونه روانی" را در خود می گذراندند یا گذرانده بودند که به تازگی در میان ما زیاد شده است و دلیل شکل گیری آن، هـمـان طـور کـه هنگام هستی نهاد تکامل هماهنگ مردمی از لحاظ آماری مشخص کردم، این که نمایندگان آتی این «گونه» هرگز نه در سـن وسـال زندگی آمادگی و نه در دوره زندگی مسئول خـود، با دید دریافتن واقعی واقعیت، به هیچ رو آغوش خود را هرگز به روی تجربه گری، با وجـود ضرورت آشکار برداشتن چنین گامی، باز نگذاشته اند، بلکه به جای آن به خیال پردازی های دیگران تن داده و از روی آن ها دسـت بـه آفریدن مفاهیمی خیالی زده اند و در عین حال خود را به نشست و برخاست با کسانی مانند خود کرانمند کرده و با سرگرم کردن خود بـا بحـث هـای آمرانه در باره همه گونه مضامین در ظاهر علمی، امـا بیش تر انتزاعی، خود را خودکار (اتوماتیک) کرده اند.


ادامه دارد ...

گرجیف
نوید فرا رسیدن خوبی و نیکی
ص 25 و 26

کانال گرجیف
@Gordjief
سلام همراهان عزیز

دوستان عزیزم حق اشتراک فروردین ماه کانال (قانون جبران) را در صورت توان مالی واریز کنید

6037 6974 9743 0766
حسین اکبرلو
بانک صادرات

همراهانی که در خارج از کشور هستند جهت راهنمایی برای پرداخت به ایدی ادمین پیام ارسال کنند
@hossein_mysticosm

پیشاپیش از توجه و حمایت شما عزیزان سپاسگزارم 🌹
ادامه ...


هر چند تجلیات بیرونی من هم در آن دوره زندگی، مانند آن ها بود، زیرا به همان اندازه فرآورده همان شرایط نابـه هنـجـار محیطی بـودم، ولی در پرتو شرایطی که از کودکی در آن بـودم، داده های معینی در سرشـت خـود داشـتم کـه پـدر و نخستین آموزگارم نیـت مندانه در فردیت ام کاشت و اجازه می داد با رسیدن به سن و سـال مسئول، ایـن ویژگی خاص هـم در میان دیگر ویژگی های بسیار نوآورانه و درون زادی در من رشد کند و تکانه ناگزیر تلاش برای دریافتن جـوهر هر موضوعی شود که توجه مرا بیش از معمول به خود می کشاند، و حتی رفته رفته و از راهی که برای آگاهی بیداری ام دریافتنی نبـود، به «چیزی» در اندیشه هایم شکل بخشید که بی درنگ در پی رنج و عـذاب معنوی سختی که مرگ دوستی صمیمی به همراه داشت، تعریفی برای خـود یافت، و از همـان زمـان، بـا تمـاس بـا بـه اصطلاح «تـاج گل اندیشمند» ، این داده به تازگی شکل گرفته در ذهنم که معمولاً فرآورده تکرار مکرر تداعی های معینی اسـت کـه بـه شـکلی خودکار در ذهـن مردمی جریان دارند، چیزی را در کلیتام تولید می کند که پیش تر «تلاش سرکوب ناشدنی" نامیدم.
در ابتدا، تجلی این عامل روانی غریب، تنها در فعالیت ذهنی ام تـأثير داشت، اما کل مرا بر هم نمی ریخت، یعنی اثرات ایـن تجلی، کارکرد جا افتـاده نـه ارگانیسـم فيزيكی ام بـا دسـتگاه روانی ـ عصـبی آن را باز می داشت و نه به معنای دقیق این واژه، روح آن را، و من می توانستم حتی در دوره های ایستادگی شدید در برابر تأثیر این تجلی، به کوشش اراده یا برانگیختن دستی تداعی های ذهنی و عاطفی که در مـن جـریـان می یافت، طوری آن ها را به اصطلاح کنترل کنم تا از بـه قـول مـعـروف «خوراک رساندن» به ایـن تجلی جلوگیری شود و از این راه ادامـه شکل گیری چنین تکانه های ناخوشایندی را در کلیت خـود باز ایستانم. اندکی بعد با «سرآغاز هستی» این «چیز» در اندیشه هـایـم و بـه عنـوان نتیجه روشن برخورد و گفت وگوی مکرر در باره این "انگاره ثابت" با افرادی بیشمار و به برکت آرای گسترده برخی از مراجع در باره این پرسش های برخاسته از به قول معروف «عقـل نـادانـی بـافي»، تأثیرات دقیق معینی در آگاهی هنوز «ذهنی فردی نشده ام» شکل گرفت که به طور خودکار در روان کلیام اثر می گذاشت و در جریان گفت و شنود این مراجع به صورتی که اینک آن را بـرای خـود بازنمایی می کنم حس گران باری و ژرفنای این پرسش ها در من زنده شـد، و پیامدها و "معنا و اهمیت" واقعی تجلیات مربوط به این تلاش فوق العـادة خـاص، رفته رفته در تمامی بخش هایی احساس می شد که در کلیت خود با وجودم سازگاری داشت و گاه حتی کارکرد عـام آن ها را تحـت تـأثير قرار می داد؛ در یک کلام، یعنی تا "مغز استخوانم" نفوذ می کرد.


ادامه دارد ...

گرجیف
نوید فرا رسیدن نیکی و بدی
ص 27 و 28

کانال گرجیف
@Gordjief
ادامه ...


درجه هم جوشی وجودم با تأثیر چیره گر ایـن عـامـل خـاص روی روانم به صورتی بوده که پس از چهار یا پنج سال، به طور کامل در چنگال توانمند آن افتادم و از آن زمـان مـاننـد "خارش خـارش آوری" پیوسته کل یا بخش های جداگانه فردیت کلیام را وادار کرده تا به هر بهایی شده، هر آن چه را کـه بـرای شناخت چیز هایی لازم است که می تواند به راه حل نهایی این پرسش های برای مـن حيـاتی کمـک کـنـد روشن سازد.
پس از آن که در زندگی درونی خود، بـه راسـتی بـرده این «هدفی» شدم که به روشنی به دست خواست و اراده سرنوشـت در کلیـت مـن کاشته شده، از آن زمان، نخست تنها زیر فشار آن و اندکی دیر تر اغلب با برانگیختن آگاهانه آن، زندگی خود را تا 1892 به پای آن پژوهش ها گذاشتم.
این برانگیختن آگاهانه خود که در بالا به آن اشاره کردم، در نتیجه تجربه احساس خاصی با کل وجودم روی می داد، آمیزه ای از «خشنودی از خویش» و «غرور» که زمانی به سراغم می آمد که در جریان پژوهش های بعـدی خـود بـر حسـب تصـادف یا پیش بینی نصفه نیمه ای، به درستی یا نادرستی واقعیت های مسلم تازه و تازه تری در باره زندگی مردم (آدم، انسـان) در کل می رسیدم، واقعیـت هـای مسلمی در باره هستی که هرگز کم ترین نشانی از آن ها نه در زندگی روزمره یافته بودم و نه در مطالعاتم، هر چند کمابیش هر مطلبی را که درباره این پرسش ها در نوشـتـه هـای امـروز وجـود داشـت، و تمـام موادی که از زمان باستان تا بـه امـروز بـاقی مانده، خوانـده بـودم - نوشته هایی که به دلیل شرایط تصـادفی زندگی، با کمیتی بیش از امکانات فردی معمولی در دسترس ام بود.


ادامه دارد ...

گرجیف
نوید فرا رسیدن نیکی و خوبی
ص 28 و 29

کانال گرجیف
@Gordjief
2025/07/04 07:17:16
Back to Top
HTML Embed Code: