آنجا که تویی نابترین جای جهان است
اینجا که منم غربت و قلبی نگران است
دلتنگترین مرد منم در همه آفاق
در هر رگ من خاطرهای در جریان است
#حمیدرضا_آبروان
اینجا که منم غربت و قلبی نگران است
دلتنگترین مرد منم در همه آفاق
در هر رگ من خاطرهای در جریان است
#حمیدرضا_آبروان
Hamin Moonde Bood
Mohsen Chavoshi
ای که گفتی در کنارت ماندگارم تا ابد
پاسخم دِه پرچمِ هجران چرا افراشتی
سخت بوده باورش اما تو هم مثل همه
قصد بازی با دلِ زخمیِ ما را داشتی
#حمیدرضا_آبروان
پاسخم دِه پرچمِ هجران چرا افراشتی
سخت بوده باورش اما تو هم مثل همه
قصد بازی با دلِ زخمیِ ما را داشتی
#حمیدرضا_آبروان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مبتلایم به کسی که دلِ دریا دارد
عشق در جان من افتاده تماشا دارد
سینهام را بشکافید و ببینید در آن
آتشی هست که میسوزد و گرما دارد
#حمیدرضا_آبروان
عشق در جان من افتاده تماشا دارد
سینهام را بشکافید و ببینید در آن
آتشی هست که میسوزد و گرما دارد
#حمیدرضا_آبروان
Eshgham Ine
Zanco
اولین باری که بوسیدم تو را غمگین شدم
که چرا من زودتر از این نبوسیدم تو را
برق چشمانت ربود از من توانِ اختیار
گر خدا مانع نمیشد میپرستیدم تو را
#حمیدرضا_آبروان
که چرا من زودتر از این نبوسیدم تو را
برق چشمانت ربود از من توانِ اختیار
گر خدا مانع نمیشد میپرستیدم تو را
#حمیدرضا_آبروان
از آدمی چه میماند
در عصر تجدّد
در هزارههای پیشرفت
در زیر فشار چرخهای ترقّی
آرام آرام فرسوده میشود
و عاقبت همانند پیچهای هرز شده
در گوشهای از یک انباری متروک خاک میخورد...
#حمیدرضا_آبروان
در عصر تجدّد
در هزارههای پیشرفت
در زیر فشار چرخهای ترقّی
آرام آرام فرسوده میشود
و عاقبت همانند پیچهای هرز شده
در گوشهای از یک انباری متروک خاک میخورد...
#حمیدرضا_آبروان
Bede Ghol
Meysam Ebrahimi
حاکمِ شهرِ وجودم شدهای حضرتِ عشق
حکم کن،جان بِسِتان، گوش به فرمان توام
حبس کن جان مرا تنگ در آغوش خودت
تا ابد عاشق و دلبستهی زندان توام
#حمیدرضا_آبروان
حکم کن،جان بِسِتان، گوش به فرمان توام
حبس کن جان مرا تنگ در آغوش خودت
تا ابد عاشق و دلبستهی زندان توام
#حمیدرضا_آبروان
چه دردی میکشم گویی تنم آماجِ خنجرهاست
درون سینهام غوغا، سرم بازار مسگرهاست
همیشه خوردهایم از آشنایان زخمِ کاری را
که اینجا داستانِ یوسف و چاه و برادرهاست
#حمیدرضا_آبروان
درون سینهام غوغا، سرم بازار مسگرهاست
همیشه خوردهایم از آشنایان زخمِ کاری را
که اینجا داستانِ یوسف و چاه و برادرهاست
#حمیدرضا_آبروان