Telegram Web Link
هی.....بوزینگان ایستاده روی دوپا!


کودکان مان کشتارهای شما را دیده‌اند
واز راه مدرسه می‌ترسند

ما‌ نسل ویرانیم
و پدران مان فریب خوردگان
دروغ‌ های شما هستند.

جهان همان دوزخی است
که شما آفریده‌اید.
و هیزم آن را فرزندان مان
به دوش می‌کشند.

اکنون بر ویرانه‌ها ایستاده‌اید
و فرمان آتش می‌دهید
ونان کودکان مان
دود می‌شود
و به هوا می‌رود

هی‌....بوزینگان ایستاده روی دوپا
به همان غار‌ها برگردید
که اجدادتان از آن برخاسته‌اند،
بگذارید
ما کشتگان مان را
از خیابان‌ها جمع کنیم

«علی صبوری»

@Honare_Eterazi
عالیجناب
گلوی من و تپانچه‌ی تو
ازخفه‌ کن می‌گریزد.

به گوش باش!
این کلمات بی‌وطن!
تنها از دهان همین شعر ممنوع
به گوش درختان بلند می‌رسد.

عالیجناب
این شعر با تپانچه‌ی تو
دستهایش را بالا نمی‌برد.
پوزه‌ی این شعر
از بهار و سپیده و گوزن و جنگل ؛
پر شده است.

حالا بیا پناه ببریم
به احتمالات آمار،
احتمال دارد این شعر
دستهای تپانچه‌ی تو را بالا ببرد.

این خط
این نشان!

«سیاوش اکبری»

@Honare_Eterazi
Forwarded from هنر اعتراضی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎬 سازدهنی
کارگردان : امیر نادری
تدوین : سهراب شهید ثالث
محصول سال ۱۳۵۳

@Honare_Eterazi
"پاییز"

کاری مشترک از شعر زنان ایران
_______


برگ در برگ ، بغض کرده درخت
شاخه در شاخه ، شور و فریاد است
با دهان شکفته می‌خندد
چون اناری که در کف باد است .

بال در بال هم نسیم و درخت
برگ‌ها را ردیف می‌بافند
بر زمین نقش بسته فرش خزان
ریز نقش و ظریف می‌بافند

باغ پوشیده بر تنش انگار
شال و تن پوش زرد مخمل را
باد بر شانه های خود دارد
بوی موهای خیس جنگل را

شده زنبیل بادها لبریز
جمعه بازار صبح پاییز است
دل گل شور می‌زند بی تو
خنده‌ی آسمان نمک‌ریز است

جنگل از حظ رنگ در برگش
داده تن را به دست بادا باد
شاخه در رقص قرمزانه‌ی خود
پیش پای دلم زمین افتاد

ای غمت راز شاعرانگی ام
با تو اندوه هم دل انگیز است
نظم تقویم را بهم زده‌ای
بی تو حتی بهار پاییز است

در هوایت چه حس نمناکی
چه غزل خوانی غم انگیزی
در خیالم نشسته‌ای و هنوز
چای لب سوز عشق می‌ریزی

شب که کوتاه می‌شود در من
وعده‌ هایت بلند خواهد شد
نیستی و تمام زندگی ام
به خیال تو بند خواهد شد

گر چه پیچیده لای گیسویت
باز هم بادهای پاییزی
ریشه‌ات محکم است و پا بر جا
به همین سادگی نمی‌ریزی

می توانی شبیه من باشی
با شکوه است برگ ریزانم
دست در دست باد می‌رقصم
زیر لبخند ها‌ی پنهانم

سرخ ، مثل شکفتن قلبم
زرد ، مثل طلایی رویا
قصه‌ی برگ‌های نارنجی
در تپش‌های باد طوفان زا...

مثل مرغی که در قفس باشد
در گلویم ترانه زندانی ست
اگر این رسم عاشقی باشد
واقعیت چقدر بحرانی است

همه‌ی روز‌های بعد از تو
ماه مهرم هوای کینه گرفت
شربت مهربانی‌ات خشکید
عشق بعد از تو درد سینه گرفت

مهر ماهی شدم که دریا را
در دهان نهنگ‌ها گم کرد
من درختی شدم که برگش را
زیر انبوه سنگ‌ها گم کرد

مثل یک رنگ زرد مزمن بود
متن پاییز در حواشی باد
رفتنت مثل برگ خشکیده
اول مهر ، اتفاق افتاد

تکیه دادم به زندگی اما
مرگ محکم‌ ترین طنابم بود
برگ برگ از درخت افتادم
کوچ تو آخرین عذابم بود

من حواسم هنوز غرق تو بود
دیدم انگار برگ ریزان شد
هی خزان در خزان گره خورد و
همه فصل ها زمستان شد

می دوم بی جهت به هر سویی
شاید این کوچه‌ی شما باشد
در و دیوارهای خسته شهر
کاش یک خانه آشنا باشد

لحظه‌ها و دقیقه‌ها در من
از صدای عبور لبریز است
خش خش برگ‌های افتاده
شهر در انحصار پاییز است

من همان تک درخت پاییزم
ریشه در خاک خسته‌ای دارم
میوه‌هایم نچیده پوسیدند
شاخه‌های شکسته‌ای دارم

ریشه‌ام می رسد به تاکستان
خوشه‌ها با اشاره‌ام مست‌اند
چادرم را گرفته‌ام به خودم
باد ها تازیانه در دست‌اند

...ماه مهر است و ماه من رفته
آسمان بی حضور او سنگ است
حق بده برگ‌ها که می‌ریزند
قاب عکس بهار دلتنگ است

پرده‌ها را کنار می‌زنم و
آسمان از کلاغ لبریز است
برگ زردی می‌افتد از شاخه
فصل دلتنگی است ...پاییز است !

@Honare_Eterazi

شاعران :
لیلا محمودی ، شیوا فرازمند ، نغمه مستشار نظامی ، نگین فرهود ،پاییز رحیمی ، معصومه لمسو ، لیلا احمدی ، نگین ایمانی زاده ،مهناز فرهودی،فاطمه قائدی،فلورا تاجیکی ، شیربن خسروی ، مرضیه فر مانی ، پونه نیکویی ، صدیقه عظیمی نیا ، محبوبه راه پیما ، لیلا داد راست ،محدثه الماسی،مرضیه فرمانی ، کبری موسوی، حدیث لرز غلامی،عالیه محرابی

@Honare_Eterazi
Audio
«کبوتر»

کبوتری در آسمان نبود
بی‌آن‌که همدیگر را بشناسیم!
ما-
به سوی آن‌ها شلیک می‌کردیم
آن‌ها-
به سوی ما؛
ما سرباز بودیم و ناگزیر
هر نشانه‌ی حضورِ همدیگر را
هدف قرار می‌دادیم
غافل
که سردارانِ‌مان همدیگر را می‌شناسند
و ژنرال‌هامان
گاه
جام به جامِ هم می‌زند
تا
ما مجالی داشته باشیم
کشته‌ها را از زمین جمع کنیم
میدان
آماده‌ی فردا باشد
مادران
آماده‌ی داغ
کودکان
آماده‌ی یتیمی
مردم
آماده‌ی آوارگی
آماده‌ی فقر؛
ما
تقصیری نداشتیم!
جنگ
سوغاتِ دیگری-
نداشت.

شعر و اجرا:
«فلزبان»


@Honare_Eterazi
خانه های دم کرده
Hossein Monzavy
"طرح شهر خاکستر"

شعر و صدا:حسین منزوی

موزیک زمینه: Empyrium

@Honare_Eterazi
Forwarded from هنر اعتراضی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سرود «پاییز آمد»

اجرای ارکستر فیلارمونیک پاریس شرقی و گروه کر بهار

@Honare_Eterazi
Forwarded from هنر اعتراضی
هنر اعتراضی
سرود «پاییز آمد» اجرای ارکستر فیلارمونیک پاریس شرقی و گروه کر بهار @Honare_Eterazi
متن سرود «پاییز آمد»
سروده‌ی: "سعید سلطان‌پور"

پاییز آمد
در میان درختان
لانه کرده کبوتر
از تراوش باران می‌گریزد
خورشید از غم
با تمام غرورش پشت ابر سیاهی
عاشقانه به گریه می‌نشیند

من با قلبی به سپیدی صبح
با امید بهاران
می‌روم به گلستان
همچو عطر اقاقی
لابلای درختان می‌نشینم
باشد روزی به امید بهاران
روی دامن صحرا لاله روید

شعر هستی بر لبانم جاری
پر توانم آری
می‌روم در کوه و دشت و صحرا
ره‌پیمای قله‌ها هستم من
راه خود در توفان
در کنار یاران می‌نوردم

دارم امید که دهد روزی سختی کوهستان
بر روان و جانم
پاکی این کوه و دشت و صحرا
باشد روزی برسد به جهان شعر هستی بر لب
جان نهاده بر کف
راه انسان‌ها را در نوردم

ره‌پیمای قله‌ها هستم من
راه خود در توفان
در کنار یاران می‌نوردم
در کوهستان یا کویر تشنه
یا که در جنگل‌ها
رهنوردی شاد و پر امیدم
شعر هستی
بودن و کوشیدن
رفتن و پیوستن
از کژی بگسستن
جان فدا کردن در راه خلق است...

@Honare_Eterazi
چقدر شک نداری
که این پیراهن سیاه
که پابرهنه و سراسیمه پیشاپیش قافله‌ی تابوت
روی هوا راه می‌رود ،
راه قبرستان را پیدا خواهد کرد.

هی مادر
به تو می‌گویم اینقدر ضجه نزن
نه فکر کنی که از پایین آمدن آسمان می‌ترسم
نه؛
این آواز
هزار سال است که روی گردنهای بی سر
و صلیب های سنگین
آن بالا مانده‌است
صلیب هایی که هی قد کشیده‌اند
و هی میوه داده‌اند
تا کی ،کجا ،کدام قصه گو؛
دنباله‌ی داستان را برای کودکی روایت کند
که از پیوند بردگی
و اسارت به دنیا خواهد آمد.

برده‌ی بازرگانی در ونیز،
کنیز پیله‌وری در چین،
کودکی پسر بردگی و پدر آزادی
دختر بردگی و مادر آزادی

با غزلی در یک دست
و سازی در دست دیگر
و زمزمه‌گر ترانه‌ای
که چون فواره‌ای بلند خواهد شد.

چون ابری بر سر جهان خواهم ایستاد
و چون بارانی بر سراسر جهان
تو را سر می‌دهم ای ترانه‌ی آزادی
به بهای تیری که بر گلویم می‌نشیند
و تبری که بر انگشتانم،
تو را سر میدهم ای آزادی
ای ترانه‌ی خونین...

«حسین منزوی»

@Honare_Eterazi
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
فیلمِ کوتاهِ مستندِ
«پ مثل پلیکان»

به‌کارگردانیِ
"پرویز کیمیاوی"

سال ۱۳۵۱

@Honare_Eterazi
بمن بگویید:
از شرق تا به غرب،
از بالا تا پایین ،
این سرزمین ها
از قدیم الایام تا به امروز
طناب های دار
چه چیزی را توانسته‌اند
در ما بکشند!؟

چه کاری توانسته‌اند
با فریاد بلند مبارزه
و آزادی مان بکنند

طناب های دار توانسته اند
«شاهو» را بترسانند..؟
توانسته اند دریاچه ی
« وان» و «ارومیه»
را خاموش کنند..؟
توانسته اند
« پیر مگرون»
را به زانو درآورند ؟

 چه چیزی را به طناب دار نسپرد
و اعدام نکرد؟
از رویا تا شعر
واز شعر تا زن
و از زن تا نان
و تا آب و
تا گل و
تا چشمه...

آن چه را هرگز هرگز نتوانست
اعدام کند آینده
و آزادی است.

«شیرکو بیکس»

@Honare_Eterazi
Forwarded from هنر اعتراضی
داستان کوتاه تولد.pdf
796.6 KB
داستان کوتاه «تولد»
علی یزدانی
منبع: گاهنامه ی هنر و ادبیات اعتراض/
شماره ی صفر/ ویژه نامه ی روز جهانی کارگر/ اردیبهشت 1395

@Honare_Eterazi
ﻣﻦ ﺍﺯ ﻋﮑﺲ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺗﯿﺮﺑﺎﺭﺍﻥ ﺷﺪﻩ،
ﺷﻨﯿﺪﻡ
ﮐﻪ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻭﻗﺖ ﻧﯿﺴﺖ
ﺗﺎ ﮔﻞ ﺭﺍ ﺩﻟﺪﺍﺭﯼ ﺩﻫﻢ .

ﺩﺭ ﯾﮏ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ
ﻟﺒﺎﺱ ﺩﻭﺧﺘﻢ
ﺩﺭ ﯾﮏ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺁﺑﯽ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺗﺨﺖ ﺧﻮﺍﺑﺎﻧﺪﻡ .

ﻓﺮﺻﺖ ﻧﺒﻮﺩ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺯﺧﻢ ﺧﻠﯿﺞﻫﺎﯼ ﭘﻮﺳﺘﻢ
ﮔﻞﻫﺎﯼ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﺑﮑﺎﺭﻡ .
ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻓﺮﺻﺖ ﺑﻮﺩ
ﺑﺮﺍﯼ ﻧﮕﺎﻫﺪﺍﺭﯼ
ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪﯼ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ
ﻭ ﮔﻞ ﺁﻓﺘﺎﺑﮕﺮﺩﺍﻥ
ﺑﺎ ﻧﻔﺲ ﺧﻮﯾﺶ ﺩﺍﻭﺭﯼ ﻣﯽﮐﺮﺩ

ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻓﺮﺻﺖ ﺑﻮﺩ
ﮐﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻧﺸﺴﺘﻪ
ﺑﺮ ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﻥ ﮊﺭﻑ ﭼﻤﻦ ﺭﺍ
ﻭﺳﻌﺖ ﺩﻫﻢ...

«اﺣﻤﺪ ﺭﺿﺎ ﺍﺣﻤﺪﯼ»

@Honare_Eterazi
سیاه همچون اعماق افریقایی خودم
احمدشاملو _ لنگستن هیوز
از آن کسان که زالو وار به حیات مردم چسبیده‌اند
ما می‌باید سرزمین‌مان را بار دیگر باز پس بستانیم
آه آری
آشکارا می‌گویم
این وطن برای من هرگز وطن نبود

«لنگستون هیوز»
ترجمه و دکلمه احمد شاملو

@Honare_Eterazi
Forwarded from هنر اعتراضی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎬«مُری زن می‌خواد»

کارگردان: بکتاش آبتین


@Honare_Eterazi
در جهان بینی اساطیری، اگر رشته‌ی عمر کسی را ظالمانه پاره کنند بی‌گمان به‌شکلی دیگر باز می‌آید و زندگی را از سر می‌گیرد.
سیاوش هم کشته می‌شود اما خونش که بر خاک می‌ریزد، «نیست» نمی‌شود. مرگ و نیستی از هم بیگانه‌اند. مرگ، سیاوش را می‌کُشد اما «نیست» نمی‌کند زیرا او جاوید است. مرگ، تنها چگونگی بودن را دگرگون می‌کند اما با ذات آن کاری نمی‌تواند بکند.

سوگ سياوش
«شاهرخ مسکوب»

@Honare_Eterazi
Forwarded from هنر اعتراضی
«آدمیزاد که خیک ماست نیستش انگشت بزنیم توش؛ جای انگشت هَم بیاد. جای انگشت، درد و فقر و رنج و بلا و تنهایی و بی‌پناهی و این‌ها در آدم می‌مونه؛ و ادبیات به‌ هرحال اگر نتونه شکل این رد انگشتانِ بلا رو در درون انسان کشف کنه، خب پس چکاره است؟»

«محمد مختاری»

@Honare_Eterazi
Forwarded from هنر اعتراضی
3 Nemayeshnameh.pdf
1.5 MB
📕سه نمایشنامه

اما
مارکس در سوهو
دختر ونوس

هوارد زین
برگردان: شیرین میرزانژاد

@Honare_Eterazi
@Honare_Eterazi
«با روستا و شهر»

شعر و صدا: «سعید سلطان‌پور»

@Honare_Eterazi
جویده به دهانِ پله‌های آپارتمان
رهواری خسته که فسیل می‌شود
در مداری کهنه
هر روز بیات می‌شویم
و از دهن می‌افتیم
طاق‌های تاول‌زده
و رازهای مدفون
این ستارگان
دکمه‌های پیراهنِ کدام یعقوبِ زکام‌خورده‌ای‌ است
که ویلان بر آسمان یله می‌روند
بلوط‌های کهن
اسب‌های سال‌خورده
آدم‌های پیر
تظاهر به ایستادن می‌کنند
چین‌های صورت‌های‌شان
در مسیرِ سرنوشت
با زمان بازی می‌کنند
و در رویایِ رویاهای رویایی‌های‌شان
از باد پیشی می‌گیرند
هیچ‌دهنه‌ای پذیرای شیهه‌ی عشقی نیست
روزگاری به فتح جهان می‌اندیشیدم
وقتی که دست‌هایم خالی‌ترین بودند
و اینک بر پوچی دست‌های پُر می‌خندم
کجاست یار بردباری
که بردبارانه باری بردارد
پیراهنی از مسِ گداخته بر تن دارم
در سنگر جنگ‌آشیان
به واژگان حیات می‌بخشم
و در گلدان حقیقت می‌کارم
ای فاتحان بازوان زاگرس
جان بدربردگان از توفان تگرگِ سرخ
تنها شاعرانند
که گنج را از دهانِ افعی می‌ربایند

«حیاتقلی فرخ‌منش»

@Honare_Eterazi
2025/10/22 13:43:17
Back to Top
HTML Embed Code: