Telegram Web Link
Audio
«کبوتر»

کبوتری در آسمان نبود
بی‌آن‌که همدیگر را بشناسیم!
ما-
به سوی آن‌ها شلیک می‌کردیم
آن‌ها-
به سوی ما؛
ما سرباز بودیم و ناگزیر
هر نشانه‌ی حضورِ همدیگر را
هدف قرار می‌دادیم
غافل
که سردارانِ‌مان همدیگر را می‌شناسند
و ژنرال‌هامان
گاه
جام به جامِ هم می‌زند
تا
ما مجالی داشته باشیم
کشته‌ها را از زمین جمع کنیم
میدان
آماده‌ی فردا باشد
مادران
آماده‌ی داغ
کودکان
آماده‌ی یتیمی
مردم
آماده‌ی آوارگی
آماده‌ی فقر؛
ما
تقصیری نداشتیم!
جنگ
سوغاتِ دیگری-
نداشت.

شعر و اجرا:
«فلزبان»


@Honare_Eterazi
خانه های دم کرده
Hossein Monzavy
"طرح شهر خاکستر"

شعر و صدا:حسین منزوی

موزیک زمینه: Empyrium

@Honare_Eterazi
Forwarded from هنر اعتراضی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سرود «پاییز آمد»

اجرای ارکستر فیلارمونیک پاریس شرقی و گروه کر بهار

@Honare_Eterazi
Forwarded from هنر اعتراضی
هنر اعتراضی
سرود «پاییز آمد» اجرای ارکستر فیلارمونیک پاریس شرقی و گروه کر بهار @Honare_Eterazi
متن سرود «پاییز آمد»
سروده‌ی: "سعید سلطان‌پور"

پاییز آمد
در میان درختان
لانه کرده کبوتر
از تراوش باران می‌گریزد
خورشید از غم
با تمام غرورش پشت ابر سیاهی
عاشقانه به گریه می‌نشیند

من با قلبی به سپیدی صبح
با امید بهاران
می‌روم به گلستان
همچو عطر اقاقی
لابلای درختان می‌نشینم
باشد روزی به امید بهاران
روی دامن صحرا لاله روید

شعر هستی بر لبانم جاری
پر توانم آری
می‌روم در کوه و دشت و صحرا
ره‌پیمای قله‌ها هستم من
راه خود در توفان
در کنار یاران می‌نوردم

دارم امید که دهد روزی سختی کوهستان
بر روان و جانم
پاکی این کوه و دشت و صحرا
باشد روزی برسد به جهان شعر هستی بر لب
جان نهاده بر کف
راه انسان‌ها را در نوردم

ره‌پیمای قله‌ها هستم من
راه خود در توفان
در کنار یاران می‌نوردم
در کوهستان یا کویر تشنه
یا که در جنگل‌ها
رهنوردی شاد و پر امیدم
شعر هستی
بودن و کوشیدن
رفتن و پیوستن
از کژی بگسستن
جان فدا کردن در راه خلق است...

@Honare_Eterazi
چقدر شک نداری
که این پیراهن سیاه
که پابرهنه و سراسیمه پیشاپیش قافله‌ی تابوت
روی هوا راه می‌رود ،
راه قبرستان را پیدا خواهد کرد.

هی مادر
به تو می‌گویم اینقدر ضجه نزن
نه فکر کنی که از پایین آمدن آسمان می‌ترسم
نه؛
این آواز
هزار سال است که روی گردنهای بی سر
و صلیب های سنگین
آن بالا مانده‌است
صلیب هایی که هی قد کشیده‌اند
و هی میوه داده‌اند
تا کی ،کجا ،کدام قصه گو؛
دنباله‌ی داستان را برای کودکی روایت کند
که از پیوند بردگی
و اسارت به دنیا خواهد آمد.

برده‌ی بازرگانی در ونیز،
کنیز پیله‌وری در چین،
کودکی پسر بردگی و پدر آزادی
دختر بردگی و مادر آزادی

با غزلی در یک دست
و سازی در دست دیگر
و زمزمه‌گر ترانه‌ای
که چون فواره‌ای بلند خواهد شد.

چون ابری بر سر جهان خواهم ایستاد
و چون بارانی بر سراسر جهان
تو را سر می‌دهم ای ترانه‌ی آزادی
به بهای تیری که بر گلویم می‌نشیند
و تبری که بر انگشتانم،
تو را سر میدهم ای آزادی
ای ترانه‌ی خونین...

«حسین منزوی»

@Honare_Eterazi
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
فیلمِ کوتاهِ مستندِ
«پ مثل پلیکان»

به‌کارگردانیِ
"پرویز کیمیاوی"

سال ۱۳۵۱

@Honare_Eterazi
بمن بگویید:
از شرق تا به غرب،
از بالا تا پایین ،
این سرزمین ها
از قدیم الایام تا به امروز
طناب های دار
چه چیزی را توانسته‌اند
در ما بکشند!؟

چه کاری توانسته‌اند
با فریاد بلند مبارزه
و آزادی مان بکنند

طناب های دار توانسته اند
«شاهو» را بترسانند..؟
توانسته اند دریاچه ی
« وان» و «ارومیه»
را خاموش کنند..؟
توانسته اند
« پیر مگرون»
را به زانو درآورند ؟

 چه چیزی را به طناب دار نسپرد
و اعدام نکرد؟
از رویا تا شعر
واز شعر تا زن
و از زن تا نان
و تا آب و
تا گل و
تا چشمه...

آن چه را هرگز هرگز نتوانست
اعدام کند آینده
و آزادی است.

«شیرکو بیکس»

@Honare_Eterazi
Forwarded from هنر اعتراضی
داستان کوتاه تولد.pdf
796.6 KB
داستان کوتاه «تولد»
علی یزدانی
منبع: گاهنامه ی هنر و ادبیات اعتراض/
شماره ی صفر/ ویژه نامه ی روز جهانی کارگر/ اردیبهشت 1395

@Honare_Eterazi
ﻣﻦ ﺍﺯ ﻋﮑﺲ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺗﯿﺮﺑﺎﺭﺍﻥ ﺷﺪﻩ،
ﺷﻨﯿﺪﻡ
ﮐﻪ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻭﻗﺖ ﻧﯿﺴﺖ
ﺗﺎ ﮔﻞ ﺭﺍ ﺩﻟﺪﺍﺭﯼ ﺩﻫﻢ .

ﺩﺭ ﯾﮏ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ
ﻟﺒﺎﺱ ﺩﻭﺧﺘﻢ
ﺩﺭ ﯾﮏ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺁﺑﯽ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺗﺨﺖ ﺧﻮﺍﺑﺎﻧﺪﻡ .

ﻓﺮﺻﺖ ﻧﺒﻮﺩ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺯﺧﻢ ﺧﻠﯿﺞﻫﺎﯼ ﭘﻮﺳﺘﻢ
ﮔﻞﻫﺎﯼ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﺑﮑﺎﺭﻡ .
ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻓﺮﺻﺖ ﺑﻮﺩ
ﺑﺮﺍﯼ ﻧﮕﺎﻫﺪﺍﺭﯼ
ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪﯼ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ
ﻭ ﮔﻞ ﺁﻓﺘﺎﺑﮕﺮﺩﺍﻥ
ﺑﺎ ﻧﻔﺲ ﺧﻮﯾﺶ ﺩﺍﻭﺭﯼ ﻣﯽﮐﺮﺩ

ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻓﺮﺻﺖ ﺑﻮﺩ
ﮐﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻧﺸﺴﺘﻪ
ﺑﺮ ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﻥ ﮊﺭﻑ ﭼﻤﻦ ﺭﺍ
ﻭﺳﻌﺖ ﺩﻫﻢ...

«اﺣﻤﺪ ﺭﺿﺎ ﺍﺣﻤﺪﯼ»

@Honare_Eterazi
سیاه همچون اعماق افریقایی خودم
احمدشاملو _ لنگستن هیوز
از آن کسان که زالو وار به حیات مردم چسبیده‌اند
ما می‌باید سرزمین‌مان را بار دیگر باز پس بستانیم
آه آری
آشکارا می‌گویم
این وطن برای من هرگز وطن نبود

«لنگستون هیوز»
ترجمه و دکلمه احمد شاملو

@Honare_Eterazi
Forwarded from هنر اعتراضی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎬«مُری زن می‌خواد»

کارگردان: بکتاش آبتین


@Honare_Eterazi
در جهان بینی اساطیری، اگر رشته‌ی عمر کسی را ظالمانه پاره کنند بی‌گمان به‌شکلی دیگر باز می‌آید و زندگی را از سر می‌گیرد.
سیاوش هم کشته می‌شود اما خونش که بر خاک می‌ریزد، «نیست» نمی‌شود. مرگ و نیستی از هم بیگانه‌اند. مرگ، سیاوش را می‌کُشد اما «نیست» نمی‌کند زیرا او جاوید است. مرگ، تنها چگونگی بودن را دگرگون می‌کند اما با ذات آن کاری نمی‌تواند بکند.

سوگ سياوش
«شاهرخ مسکوب»

@Honare_Eterazi
Forwarded from هنر اعتراضی
«آدمیزاد که خیک ماست نیستش انگشت بزنیم توش؛ جای انگشت هَم بیاد. جای انگشت، درد و فقر و رنج و بلا و تنهایی و بی‌پناهی و این‌ها در آدم می‌مونه؛ و ادبیات به‌ هرحال اگر نتونه شکل این رد انگشتانِ بلا رو در درون انسان کشف کنه، خب پس چکاره است؟»

«محمد مختاری»

@Honare_Eterazi
Forwarded from هنر اعتراضی
3 Nemayeshnameh.pdf
1.5 MB
📕سه نمایشنامه

اما
مارکس در سوهو
دختر ونوس

هوارد زین
برگردان: شیرین میرزانژاد

@Honare_Eterazi
@Honare_Eterazi
«با روستا و شهر»

شعر و صدا: «سعید سلطان‌پور»

@Honare_Eterazi
جویده به دهانِ پله‌های آپارتمان
رهواری خسته که فسیل می‌شود
در مداری کهنه
هر روز بیات می‌شویم
و از دهن می‌افتیم
طاق‌های تاول‌زده
و رازهای مدفون
این ستارگان
دکمه‌های پیراهنِ کدام یعقوبِ زکام‌خورده‌ای‌ است
که ویلان بر آسمان یله می‌روند
بلوط‌های کهن
اسب‌های سال‌خورده
آدم‌های پیر
تظاهر به ایستادن می‌کنند
چین‌های صورت‌های‌شان
در مسیرِ سرنوشت
با زمان بازی می‌کنند
و در رویایِ رویاهای رویایی‌های‌شان
از باد پیشی می‌گیرند
هیچ‌دهنه‌ای پذیرای شیهه‌ی عشقی نیست
روزگاری به فتح جهان می‌اندیشیدم
وقتی که دست‌هایم خالی‌ترین بودند
و اینک بر پوچی دست‌های پُر می‌خندم
کجاست یار بردباری
که بردبارانه باری بردارد
پیراهنی از مسِ گداخته بر تن دارم
در سنگر جنگ‌آشیان
به واژگان حیات می‌بخشم
و در گلدان حقیقت می‌کارم
ای فاتحان بازوان زاگرس
جان بدربردگان از توفان تگرگِ سرخ
تنها شاعرانند
که گنج را از دهانِ افعی می‌ربایند

«حیاتقلی فرخ‌منش»

@Honare_Eterazi
برای جان باخته، سمیه رشیدی

بخور بر بتی می‌گردانیم
که نه چشم‌هایش می‌بیند
نه گوش‌هایش می‌شنود
بتی که دعای شبانه‌اش
چهارپایان‌مان را پی می‌زد
و به پرندگان‌مان دانه‌ای نمی‌داد
کمرها را به رعدی آسمانی می‌بُرید
تا زنان نزایند
و اذن به آسمان که بارانی نبارد
رودخانه‌ها را عقیم می‌خواست
و جسارت نروییدن را از زمین طلب می‌کرد
بسان گل‌های روز شنبه بر مزار
پلاسیده و تکیده و تنیده درهم
هیزم‌کش آتش خویش شدیم
این صندلی‌های مرده‌شور خانه
بی‌قراری زلف‌های گریه درباد
گریانی چسبنده به شرجی
تابوت‌های رفته را شماره می‌کنند
و تمام زبان‌ها و لهجه‌ها و رقص گریه‌ها را از برند
این گور به گورها
طعم آب را از لب‌ها گرفته‌اند
و راه نفس را از زمین
خوشا مرگ‌هایی
که به راه‌های دور رفته‌اند
تنگی گور و تابوت را به خاطر نمی‌آورند
و تحملی ناشناخته به همراه دارند
وادریغا از بی‌دامادیِ بهار
ما هرشب به هیبت تابوتی در می‌آییم
که ماه را به دهان مور می‌برد

«حیاتقلی فرخ‌منش»

@Honare_Eterazi
Forwarded from هنر اعتراضی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎬 «تئاتر بی‌چیز»

«یرژی گرتوفسکی»

@Honare_Eterazi
Forwarded from هنر اعتراضی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎼 «اگر می‌توانستم، چنین می‌شدم»

اثری از «پل سایمون»

زیرنویس فارسی

@Honare_Eterazi
باید می‌دانستم
که مادرم کلید یخچال را کجا می‌گذرد
اما نمی‌دانستم

باید می‌دانستم
که پدرم قرص‌هایش را کجا می‌گذارد
اما نمی‌دانستم

باید می‌دانستم
که وقتی خواهرم گم شد
او را کجا پیدا کنم
اما نمی‌دانستم

باید می‌دانستم
که قلبم راکجا,به چه کسی ببخشم؟
اما نمی‌دانستم...

برای همین,در یخچال خانه‌ی ما
همیشه بسته ماند
من بزرگ شدم
پدرم قرصهایش را پیدا نکرد و مرد...
خواهرم دیگر پیدا نشد
و من هرگز
هرگز
عاشق نشدم...

«شل سیلور استاین»

@Honare_Eterazi
2025/10/25 01:40:18
Back to Top
HTML Embed Code: