بازاندیشی مفاهیم فرهنگی
روانشناسی زرد
✍ سپاس ریوندی
در دههی شصت قرن بیستم، جنبش "توان بالقوهی انسان" درگرفت و همزاد منحوس آن، روانشناسی زرد، هنوز نه تنها با ماست که با شدتی هر چه تمامتر میتازد. جنبش توان بالقوهی انسان یک جنبش شبهدینی است که خرافهی اصلی بنیاد آن به جای وجود خدا توان بالقوهی بینهایت و بالفعلنشده در انسان است. (دانش امروزی ما دربارهی مغز انسان با امکاناتی که برای مشاهدهی آن داریم نشان میدهد مدعیات این جنبش از بدترین خرافات قرون وسطایی نیز احمقانهترند، با این تفاوت که آن خرافات گاهی از زیبایی شاعرانه برخوردارند و اینها نه. مثلاً این که میگویند هرگاه یک برگ گل کاملیا میافتد، کسی در اندوه جان میسپارد، خرافه است، ولی شاعرانه و زیباست. حال آنکه گفتن اینکه مغز بشر هارد دیسکی است که ما از اعشار فضای ذخیرهی آن استفاده میکنیم، و آینشتاین -این نماد مبتذل نبوغ از دو درصد استفاده کرده- هم چرند است، هم زشت.)
دین اسلام میگوید خدا یکی است. دین مسیح میگوید خدا سهتاست. دین یهود میگوید خدا با قوم یهود عهدی بسته. دین زردشت میگوید راه در جهان یکی است و آن راستی است. دین بودا میگوید طبیعت حیات انسان رنجناک است... به همین قیاس روانشناسی زرد نیز اصلی دارد که میگوید: «هر انسانی بینهایت قابل است.» این اصل آشکارا مهمل است و حتی مصرترین ملحدان نیز ممکن نیست بتوانند بگویند امکان اثبات "قابلیت بینهایت هر انسان" بیش از امکان اثبات وجود خدا یا یگانگی و چیرگی راه راستی در جهان یا طبیعت رنجناک زندگی است.
روانشناسی زرد با ادیان سنتی یک تفاوت مهم دیگر نیز دارد. بیش از آنها حاوی حقیقت نیست، ولی فاقد زیبایی شاعرانهای است که هر یک از آنها به نحو خود -کمابیش- دارد. از آن مهمتر اینکه بر خلاف تصور پیروان احمقش، ریشههای روانشناسی زرد، اتفاقاً در همان دین سنتی است. باور به یگانگی و ارزشمندی هر انسان و لذا قابلیت بالقوهی او، اعتقادی است که آن را میتوان تا دکارت و لوتر و حتی تا بنیادهای دین مسیحی عقب برد. در طبیعت تنازع و نابرابری حاکم بوده و هست. این دین مسیحی است که ناگهان مدعی میشود: نزد خدا همگان با یکدیگر برابرند. اگر این اصل مسیحی را کنار بگذاریم، روانشناسی زرد یک لحظه سر پا نمیایستد. تجربهی روزمرهی هر یک از ما در تمام موقعیتهای زندگی موید آن است که انسانها برابر نیستند و قابلیتهای بیش و کم دارند و امکان ندارد دو برابر و سه برابر تلاش کردن خنگها جای استعداد نوابغ را بگیرد و هرگز هیچ خنگی با زحمت زیاد یا استفاده از کتابهای خودیاری شارلاتانها نابغه که سهل است، حتی ثروتمند نشده است. به همین ترتیب برای اعتمادبنفس، خودداری و غلبه بر خشم و اضطراب، مدیریت مالی، سازماندهی نیروی کار ... حدودی وجود دارد و هیچ فردی نمیتواند با تمرین بر ساختار ژنتیک خود و عوامل محیطی و ترکیب آنها کاملاً چیره شود و تلاش شاق هم نهایتاً باعث مهار بعضی علائم میشود، همین و نه بیشتر.
اما آنچه جالبتر است، تقابل میان روانشناسی زرد و روانشناسی علمی است. روانشناسی علمی، یعنی دیسیپلینی که با استفاده از روشهای تجربی و آزمون و استقراء و ... مثل همهی علوم دیگر کورمالکورمال و با تصحیح و انتقاد و بازاندیشی خود پیش میرود، تقریباً هیچ نسبتی با روانشناسی زرد ندارد. مثالی بزنم:
در قرن بیستم روانشناسی بر احساسات منفی (بیماریها، اختلالات و مشکلات و ...) متمرکز بود. در قرن فعلی با چرخشی مهم روانشناسی میکوشد احساسات مثبت را درک کند و برای خشنودی و سازوکارهای آن توضیح و راهکاری بیابد. تا اینجا یافتههای علم روانشناسی که مبتنی بر آزمون تجربی است مجموعاً میگوید: لذت کمترین و معناداریِ کنش و کوششهای زندگی بالاترین سطح رضایت را میآفرینند. آزمایشهای حاکی از این هستند که پولِ بیشتر باعث رشد شدید احساس خشنودی و سپس "عادی شدن" آن و بازگشت به سطح رضایت قبلی است، حال آنکه برخورداری از روابط اجتماعی پایدار امن مستحکمترین امکان احساس خشنودی در بالاترین سطح است که مستلزم ازخودگذشتگی و مراعات "دیگری" در بسیاری موقعیتهای عملی زندگی است.
خلاصه علم روانشناسی جدید حکمتهای کهن نیاکان را نه تنها نفی نمیکند که تایید میکند: پول خوشبختی نمیآورد. معنای زندگی در لذت بردن نیست. "دیگری" را دریافتن به اندازهی "من" مهم است و ... روانشناسی زرد تمام این بدیهیات را که علم نوین هم تاییدشان میکند، با قدرت محض انکار میکند. امروز "نوآتئیستان" متعجب میشوند از اینکه چطور خرافات قرنها بهرغم شواهد عکس دوام میآوردند بی آنکه بیبنند روانشناسی زرد، این دستگاه تولید و تکثیر بیامان خرافات، چطور بدیهیات را انکار میکند و بشر را به جنون میکشاند، موجوداتی خودخواه، در باطن ناراضی و در ظاهر ریاکار، پرخاشگر و مسموم و بیعاطفه میسازد و کسی جلودارش نیست.
@Azarborzinmehr
روانشناسی زرد
✍ سپاس ریوندی
در دههی شصت قرن بیستم، جنبش "توان بالقوهی انسان" درگرفت و همزاد منحوس آن، روانشناسی زرد، هنوز نه تنها با ماست که با شدتی هر چه تمامتر میتازد. جنبش توان بالقوهی انسان یک جنبش شبهدینی است که خرافهی اصلی بنیاد آن به جای وجود خدا توان بالقوهی بینهایت و بالفعلنشده در انسان است. (دانش امروزی ما دربارهی مغز انسان با امکاناتی که برای مشاهدهی آن داریم نشان میدهد مدعیات این جنبش از بدترین خرافات قرون وسطایی نیز احمقانهترند، با این تفاوت که آن خرافات گاهی از زیبایی شاعرانه برخوردارند و اینها نه. مثلاً این که میگویند هرگاه یک برگ گل کاملیا میافتد، کسی در اندوه جان میسپارد، خرافه است، ولی شاعرانه و زیباست. حال آنکه گفتن اینکه مغز بشر هارد دیسکی است که ما از اعشار فضای ذخیرهی آن استفاده میکنیم، و آینشتاین -این نماد مبتذل نبوغ از دو درصد استفاده کرده- هم چرند است، هم زشت.)
دین اسلام میگوید خدا یکی است. دین مسیح میگوید خدا سهتاست. دین یهود میگوید خدا با قوم یهود عهدی بسته. دین زردشت میگوید راه در جهان یکی است و آن راستی است. دین بودا میگوید طبیعت حیات انسان رنجناک است... به همین قیاس روانشناسی زرد نیز اصلی دارد که میگوید: «هر انسانی بینهایت قابل است.» این اصل آشکارا مهمل است و حتی مصرترین ملحدان نیز ممکن نیست بتوانند بگویند امکان اثبات "قابلیت بینهایت هر انسان" بیش از امکان اثبات وجود خدا یا یگانگی و چیرگی راه راستی در جهان یا طبیعت رنجناک زندگی است.
روانشناسی زرد با ادیان سنتی یک تفاوت مهم دیگر نیز دارد. بیش از آنها حاوی حقیقت نیست، ولی فاقد زیبایی شاعرانهای است که هر یک از آنها به نحو خود -کمابیش- دارد. از آن مهمتر اینکه بر خلاف تصور پیروان احمقش، ریشههای روانشناسی زرد، اتفاقاً در همان دین سنتی است. باور به یگانگی و ارزشمندی هر انسان و لذا قابلیت بالقوهی او، اعتقادی است که آن را میتوان تا دکارت و لوتر و حتی تا بنیادهای دین مسیحی عقب برد. در طبیعت تنازع و نابرابری حاکم بوده و هست. این دین مسیحی است که ناگهان مدعی میشود: نزد خدا همگان با یکدیگر برابرند. اگر این اصل مسیحی را کنار بگذاریم، روانشناسی زرد یک لحظه سر پا نمیایستد. تجربهی روزمرهی هر یک از ما در تمام موقعیتهای زندگی موید آن است که انسانها برابر نیستند و قابلیتهای بیش و کم دارند و امکان ندارد دو برابر و سه برابر تلاش کردن خنگها جای استعداد نوابغ را بگیرد و هرگز هیچ خنگی با زحمت زیاد یا استفاده از کتابهای خودیاری شارلاتانها نابغه که سهل است، حتی ثروتمند نشده است. به همین ترتیب برای اعتمادبنفس، خودداری و غلبه بر خشم و اضطراب، مدیریت مالی، سازماندهی نیروی کار ... حدودی وجود دارد و هیچ فردی نمیتواند با تمرین بر ساختار ژنتیک خود و عوامل محیطی و ترکیب آنها کاملاً چیره شود و تلاش شاق هم نهایتاً باعث مهار بعضی علائم میشود، همین و نه بیشتر.
اما آنچه جالبتر است، تقابل میان روانشناسی زرد و روانشناسی علمی است. روانشناسی علمی، یعنی دیسیپلینی که با استفاده از روشهای تجربی و آزمون و استقراء و ... مثل همهی علوم دیگر کورمالکورمال و با تصحیح و انتقاد و بازاندیشی خود پیش میرود، تقریباً هیچ نسبتی با روانشناسی زرد ندارد. مثالی بزنم:
در قرن بیستم روانشناسی بر احساسات منفی (بیماریها، اختلالات و مشکلات و ...) متمرکز بود. در قرن فعلی با چرخشی مهم روانشناسی میکوشد احساسات مثبت را درک کند و برای خشنودی و سازوکارهای آن توضیح و راهکاری بیابد. تا اینجا یافتههای علم روانشناسی که مبتنی بر آزمون تجربی است مجموعاً میگوید: لذت کمترین و معناداریِ کنش و کوششهای زندگی بالاترین سطح رضایت را میآفرینند. آزمایشهای حاکی از این هستند که پولِ بیشتر باعث رشد شدید احساس خشنودی و سپس "عادی شدن" آن و بازگشت به سطح رضایت قبلی است، حال آنکه برخورداری از روابط اجتماعی پایدار امن مستحکمترین امکان احساس خشنودی در بالاترین سطح است که مستلزم ازخودگذشتگی و مراعات "دیگری" در بسیاری موقعیتهای عملی زندگی است.
خلاصه علم روانشناسی جدید حکمتهای کهن نیاکان را نه تنها نفی نمیکند که تایید میکند: پول خوشبختی نمیآورد. معنای زندگی در لذت بردن نیست. "دیگری" را دریافتن به اندازهی "من" مهم است و ... روانشناسی زرد تمام این بدیهیات را که علم نوین هم تاییدشان میکند، با قدرت محض انکار میکند. امروز "نوآتئیستان" متعجب میشوند از اینکه چطور خرافات قرنها بهرغم شواهد عکس دوام میآوردند بی آنکه بیبنند روانشناسی زرد، این دستگاه تولید و تکثیر بیامان خرافات، چطور بدیهیات را انکار میکند و بشر را به جنون میکشاند، موجوداتی خودخواه، در باطن ناراضی و در ظاهر ریاکار، پرخاشگر و مسموم و بیعاطفه میسازد و کسی جلودارش نیست.
@Azarborzinmehr
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
✅ برای همه کسانی که صرفا به پیروی از مُدِ فراگیرِ جامعه، فکر میکنند که حتما باید کسب و کار خودشان را راهاندازی کنند!
#کوچینگ #مسیر_شغلی
برای حضور در کارگاه آنلاین طراحی مسیر شغلی (تمشک) به "با کی کوچ" پیام بدهید.
@ba_ki_coach
Instagram.com/ba_ki_coach
#کوچینگ #مسیر_شغلی
برای حضور در کارگاه آنلاین طراحی مسیر شغلی (تمشک) به "با کی کوچ" پیام بدهید.
@ba_ki_coach
Instagram.com/ba_ki_coach
✅ کارگاه آنلاین تمشک (توسعه فردی و طراحی مسیر شغلی)، به درخواست بسیاری از شما عزیزان که امکان شرکت در کارگاه حضوری را ندارید، از هفته آینده، برگزار خواهد شد.
✅ همانند کارگاه حضوری، تخفیف ویژه برای ثبت نام زودهنگام و همچنین شرایط ویژه مراجعان باکی کوچ، برقرار است.
برای اطلاع از این تخفیفها و شرایط و دریافت سایر اطلاعات کارگاه، به صفحه "با کی کوچ" در اینستاگرام، پیام دهید.
@ba_ki_coach
✅ همانند کارگاه حضوری، تخفیف ویژه برای ثبت نام زودهنگام و همچنین شرایط ویژه مراجعان باکی کوچ، برقرار است.
برای اطلاع از این تخفیفها و شرایط و دریافت سایر اطلاعات کارگاه، به صفحه "با کی کوچ" در اینستاگرام، پیام دهید.
@ba_ki_coach
اسطوره را باید با کلید استعاره فهمید؛ این پیشنهاد کلیدیِ جوزف کمبل، اسطورهشناس برجستهی امریکایی است.
در اساطیر یونان میخوانیم که وقتی "پاندورا" به فرمان زئوس به زمین آمد، درِ سبویی که خدایان به او بخشیده بودند را از روی کنجکاوی و به اغوای آتنه، الههی دانایی و خرد، گشود. رنجهای هولناک از سبو بیرون زدند و در چشم برهمزدنی سرتاسر زمین را فرا گرفتند. تنها "امید" در سبو ماند و خارج نشد. یونانیان به زبان استعاره میخواستند بگویند که هر گونه تلاشورزی در راه فهم و پاسخ به پرسشهای سهمگین و بنیادین بشری، میتواند ارمغانِ رنج و رنجوری به زیستنهای اجتماعی باشد.
نیکوس کازانتزاکیس وقتی در کتاب "زوربای یونانی" بیرحمانه زوربا را، قهرمان قصهی خود را، شاهدِ زبحِ زنِ بیوه در میان هلهلهی جمعیت میکند، از زبانِ او میپرسد که "جوانها چرا میمیرند؟ اصلا چرا انسانها میمیرند؟"
نویسنده نومیدانه پاسخ میدهد: "نمیدانم" و زوربا برآشفته فریاد میکند که پس در آن کتابهای لعنتی دقیقا از چه کوفتی نوشتهاند؟
نویسنده آرام میگوید: دربارهی رنج و درد انسانهایی نوشتهاند که نمیتوانند پاسخ این سوالات را بیابند.
باید پذیرفت که سازوکار زیستِ روزمره در جهان نه بر اساس کوشش در پاسخهای بنیادین، که بر پایهی یک بیخبری و سهلانگاریِ باشکوه و کارا است. در جایی و از قول جامعهشناسی وطنی خواندم که باید فرصتِ کروناییِ اندیشه در باب معنای زندگی را غنیمت شمرد، فرصتی که شتابِ جهان مدرن از ما دریغ ورزیده بود. من اما همدل نیستم؛ فرآیند تفکر، نه یک عمل سرسری و نابههنگام، که یک تلاش شبانهروزی و مداوم با ابزار خردورزی است. اگر نانوای محل، خواربار فروش بازار و کارمند بانک یک شب تصمیم بگیرند که زیادی پاپیچ کشف "معنای راستین زندگی" و "پرسشهای کلان در فلسفهی زیستن" شوند، بعید میدانم که دوباره ساعت خود را برای برخواستن در صبح کوک کنند. آنها ناامید و افسرده خواهند شد، همانگونه که خیل عظیمی از انسانها در مواجهه با شر و پرسش در باب علل وقوع آن افسرده و پژمرده شدند. تنها عدهای اندک میتوانند همزمان با گشودنِ سبوی پاندورا، حافظ تهماندههای "امید" باشند، حتا اگر بدل به حمالان رنجهای هولناک و پرسشهای سهمگینِ بیپاسخِ لعنتی گردند.
@darwinsabouri
#تفکر_پرسشگرانه #پادیادگیری #کوچینگ
در اساطیر یونان میخوانیم که وقتی "پاندورا" به فرمان زئوس به زمین آمد، درِ سبویی که خدایان به او بخشیده بودند را از روی کنجکاوی و به اغوای آتنه، الههی دانایی و خرد، گشود. رنجهای هولناک از سبو بیرون زدند و در چشم برهمزدنی سرتاسر زمین را فرا گرفتند. تنها "امید" در سبو ماند و خارج نشد. یونانیان به زبان استعاره میخواستند بگویند که هر گونه تلاشورزی در راه فهم و پاسخ به پرسشهای سهمگین و بنیادین بشری، میتواند ارمغانِ رنج و رنجوری به زیستنهای اجتماعی باشد.
نیکوس کازانتزاکیس وقتی در کتاب "زوربای یونانی" بیرحمانه زوربا را، قهرمان قصهی خود را، شاهدِ زبحِ زنِ بیوه در میان هلهلهی جمعیت میکند، از زبانِ او میپرسد که "جوانها چرا میمیرند؟ اصلا چرا انسانها میمیرند؟"
نویسنده نومیدانه پاسخ میدهد: "نمیدانم" و زوربا برآشفته فریاد میکند که پس در آن کتابهای لعنتی دقیقا از چه کوفتی نوشتهاند؟
نویسنده آرام میگوید: دربارهی رنج و درد انسانهایی نوشتهاند که نمیتوانند پاسخ این سوالات را بیابند.
باید پذیرفت که سازوکار زیستِ روزمره در جهان نه بر اساس کوشش در پاسخهای بنیادین، که بر پایهی یک بیخبری و سهلانگاریِ باشکوه و کارا است. در جایی و از قول جامعهشناسی وطنی خواندم که باید فرصتِ کروناییِ اندیشه در باب معنای زندگی را غنیمت شمرد، فرصتی که شتابِ جهان مدرن از ما دریغ ورزیده بود. من اما همدل نیستم؛ فرآیند تفکر، نه یک عمل سرسری و نابههنگام، که یک تلاش شبانهروزی و مداوم با ابزار خردورزی است. اگر نانوای محل، خواربار فروش بازار و کارمند بانک یک شب تصمیم بگیرند که زیادی پاپیچ کشف "معنای راستین زندگی" و "پرسشهای کلان در فلسفهی زیستن" شوند، بعید میدانم که دوباره ساعت خود را برای برخواستن در صبح کوک کنند. آنها ناامید و افسرده خواهند شد، همانگونه که خیل عظیمی از انسانها در مواجهه با شر و پرسش در باب علل وقوع آن افسرده و پژمرده شدند. تنها عدهای اندک میتوانند همزمان با گشودنِ سبوی پاندورا، حافظ تهماندههای "امید" باشند، حتا اگر بدل به حمالان رنجهای هولناک و پرسشهای سهمگینِ بیپاسخِ لعنتی گردند.
@darwinsabouri
#تفکر_پرسشگرانه #پادیادگیری #کوچینگ
در این رویدادِ گفتگومحور درباره چالشهای بازار آموزش و خدمات کوچینگ گفتگوی چالشی و جذابی خواهیم داشت. از مدیران ارشد و اجرایی سازمانها و مدیران و متخصصان و کارشناسان حوزه سرمایههای انسانی دعوت میکنم تا در این رویداد حضور یابند.
ثبتنام (رایگان) برای شرکت در وبینار "سوپ خفاش"!:
https://evnd.co/4rERS
#کوچینگ #یادگیری
ثبتنام (رایگان) برای شرکت در وبینار "سوپ خفاش"!:
https://evnd.co/4rERS
#کوچینگ #یادگیری
روز هفتم اسفند در وبیناری گفتگومحور درباره چالشها و واقعیت موجود در بازار آموزش و ارایه خدمات کوچینگ صحبت کردیم.
✅ تماشای ویدیوی کامل این رویداد رو به همه دوستان فعال در HR، مدیران ارشد و اجرایی سازمانها و علاقمندان ورود به بازار کوچینگ، مراجعانی که نیاز به استفاده از خدمات کوچینگ دارند و از همه مهمتر به افرادی که تمایل به یادگیری مهارتهای کوچینگ دارند، پیشنهاد میکنم.
https://aparat.com/v/GqSyT
@HosseinGaeeni
#کوچینگ #یادگیری
✅ تماشای ویدیوی کامل این رویداد رو به همه دوستان فعال در HR، مدیران ارشد و اجرایی سازمانها و علاقمندان ورود به بازار کوچینگ، مراجعانی که نیاز به استفاده از خدمات کوچینگ دارند و از همه مهمتر به افرادی که تمایل به یادگیری مهارتهای کوچینگ دارند، پیشنهاد میکنم.
https://aparat.com/v/GqSyT
@HosseinGaeeni
#کوچینگ #یادگیری
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
همراهی مدیران و سازمانهای مختلف با ما در سال ۱۴۰۲ و اعتماد ارزشمندشان به خدمات کوچینگ و آموزشهای ارایه شده توسط گروه "با کی کوچ"، برای من شخصا بسیار ارزشمند است و صمیمانه سپاس گزارِ این اعتماد و همراهی هستم.
نوروزتان پیروز.
تندُرُست و شاد باشید.
نوروزتان پیروز.
تندُرُست و شاد باشید.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
نوروز
نمادِ امید به
پیروزی نیکی بر بدی
بر شما دوستان و همراهان عزیز فرخنده باد.
@HosseinGaeeni
@baki_coach
نمادِ امید به
پیروزی نیکی بر بدی
بر شما دوستان و همراهان عزیز فرخنده باد.
@HosseinGaeeni
@baki_coach
Audio
🎧 به یُمنِ نوروز
✍ برداشتی از نوشتار دکتر مرتضی مردیها
🎤 با صدای حسین گائینی
🎲 در شرایط نابه سامان، به سامان باشیم
🎲 احساس شادمانی و خوشبختی، یک #مهارت_نرم است
🎲 در طبیعت درسهایی برای #یادگیری وجود دارد
🎲 تفکر امکان محور و #مدل_ذهنی یادگیرنده و رو به رشد
پ.ن.: این آوا پیام را در نوروز ۹۸ تهیه کردم، اما به نظرم برای این روزها خیلی بیشتر کاربرد دارد.
@HosseinGaeeni
@mardihamorteza
@baki_coach
✍ برداشتی از نوشتار دکتر مرتضی مردیها
🎤 با صدای حسین گائینی
🎲 در شرایط نابه سامان، به سامان باشیم
🎲 احساس شادمانی و خوشبختی، یک #مهارت_نرم است
🎲 در طبیعت درسهایی برای #یادگیری وجود دارد
🎲 تفکر امکان محور و #مدل_ذهنی یادگیرنده و رو به رشد
پ.ن.: این آوا پیام را در نوروز ۹۸ تهیه کردم، اما به نظرم برای این روزها خیلی بیشتر کاربرد دارد.
@HosseinGaeeni
@mardihamorteza
@baki_coach
✅ ضدتوصیههای پسانوروزی
سعی کنیم حال و هوای نوروزی را تا یکی دو هفته دیگر کش بدهیم، من تضمین میکنم که میزان بهرهوری کاهش نیابد.
درعین حال، از اینکه تعطیلات تمام شده غصه نخوریم، تنوع رمز خوشاحوالی ما است.
تلاش کنیم برای عصرهای شنبه برنامه خوشایندی تدارک کنیم تا مقداری از عبوسی عصر جمعه و صبح شنبه کسر شود.
رژیم خبری را کماکان ادامه دهیم. علاقه زیاد به خبر دور از خودآزاری نیست. دنبال سرگرمیهای بهتر باشیم.
از القای افکار آخرالزمانیِ "هرسال دریغ از پارسال" و "دیگر تمام شد" دست برداریم. اگر اینطور بود لابد تا حالا واقعاً هم تمام شده بود.
از تحریک خودمان با وعدهٔ تغییراتِ بزرگِ خوب خودداری کنیم. اگر تا حالا نشده است لابد بعدا هم نمیشود.
از تلفشدن وقتمان خیلی ناراحتی نکنیم. وقت اصولاً برای تلفکردن است. مشکلی اصلی وقتی است که نتوانیم بهخوبی وقتمان را تلف کنیم.
فراموش نکنیم هدف ما در زندگی شادی است، پس تناقض است که بهخاطر کاستی اسباب شادی خیلی غصه بخوریم.
رسالت تاریخی روشنفکری اندکی شادکردن خود و اطرافیان است. قضیه را بیش از حد جدی نکنیم.
فکرکردن اغلب راهی برای حل مشکلات نیست، سرگشتگی میان مشکلات لاینحل است. گاهی دنبال راههای فکرنکردن باشیم.
✍ مرتضی مردیها
@mardihamorteza
سعی کنیم حال و هوای نوروزی را تا یکی دو هفته دیگر کش بدهیم، من تضمین میکنم که میزان بهرهوری کاهش نیابد.
درعین حال، از اینکه تعطیلات تمام شده غصه نخوریم، تنوع رمز خوشاحوالی ما است.
تلاش کنیم برای عصرهای شنبه برنامه خوشایندی تدارک کنیم تا مقداری از عبوسی عصر جمعه و صبح شنبه کسر شود.
رژیم خبری را کماکان ادامه دهیم. علاقه زیاد به خبر دور از خودآزاری نیست. دنبال سرگرمیهای بهتر باشیم.
از القای افکار آخرالزمانیِ "هرسال دریغ از پارسال" و "دیگر تمام شد" دست برداریم. اگر اینطور بود لابد تا حالا واقعاً هم تمام شده بود.
از تحریک خودمان با وعدهٔ تغییراتِ بزرگِ خوب خودداری کنیم. اگر تا حالا نشده است لابد بعدا هم نمیشود.
از تلفشدن وقتمان خیلی ناراحتی نکنیم. وقت اصولاً برای تلفکردن است. مشکلی اصلی وقتی است که نتوانیم بهخوبی وقتمان را تلف کنیم.
فراموش نکنیم هدف ما در زندگی شادی است، پس تناقض است که بهخاطر کاستی اسباب شادی خیلی غصه بخوریم.
رسالت تاریخی روشنفکری اندکی شادکردن خود و اطرافیان است. قضیه را بیش از حد جدی نکنیم.
فکرکردن اغلب راهی برای حل مشکلات نیست، سرگشتگی میان مشکلات لاینحل است. گاهی دنبال راههای فکرنکردن باشیم.
✍ مرتضی مردیها
@mardihamorteza
Forwarded from Coaching Sphere | سپهر کوچینگ
✅ دست نگهدارید. پیش از هدفگذاری لازم است کارهای دیگری انجام دهید.
#مسیر_شغلی #توسعه_فردی
@baki_coach
#مسیر_شغلی #توسعه_فردی
@baki_coach
پادیادگیری و رشد | طراحی مسیر شغلی
برای ثبتنام به @ba_ki_coach پیام بدهید. #مسیر_شغلی #توسعه_فردی #مهارت_نرم @baki_coach @HosseinGaeeni
خسته شدم! چکار کنم؟
انسانها از ملال گریزانند، حتی حاضرند درد بکشند، اما از ملال نجات پیدا کنند. این را آزمایش بسیار مشهوری نشان داد که در آن شرکتکنندگانی در اتاقی خالی تنها میماندند با فقط یک دستگاه شوک الکتریکی که با فشار دکمهی آن میتوانستند به خودشان شوک الکتریکی وارد کنند. اکثر شرکتکنندگان بعد از حدود ۱۵ دقیقه بیکارنشستن، ترجیح میدادند به خودشان شوک وارد کنند تا کمی سرگرم شوند.
کییرکگور، فیلسوف مشهور اگزیستانسیال، به موضوع ملال نگاه عمیقی دارد و آن را در سه قلمروی انسانی توضیح میدهد.
از نظر این فلیسوف دانمارکی، اولینبار که زندگی را ملالتبار مییابیم، نشانهی این است که دنبال شادیهای جدید میگردیم. در این قلمرو انسان به دنبال تفریحات و لذتها میرود و عاشق تجربههای جدید است. میخواهد مرزها و آداب و رسوم را در هم بشکند و فقط لذت ببرد.
اما برای اکثر انسانها، این قلمروی تجربه و مصرف گذراست و بعد از مدتی همین هم ملالآفرین میشود. طوری که از خودش میپرسد: «همهاش همین بود؟ آخرش که چی؟»
اینجاست که انسان وارد قلمروی بعدی زندگی میشود. در این مرحله، تعهدات و رابطههای عمیق و پایدار را میپسندد و ارزش چیزهای جدید در مقابل دیدگانش کم میشود. این مرحله عمیقتر است، اما باز هم عدهای را خسته و ملول میکند. آنها با وجود اینکه پیوندهایی عمیق و معنادار دارند، دنبال چیزی باز هم عمیقتر هستند. از نظر کییرکگور انسان در اینجا به قلمروی سوم زندگی وارد میشود که در آن دستش در پی یافتن هدف یا غایتی متعال میگردد.
البته این سه قلمروی کییرکگوری را نباید مقاطع زمانی جدا از یکدیگر در نظر گرفت. بلکه میشود آنها را سه سپهر توجه، یا سه نوع نگاه به مسائلی دانست که در زندگی با آنها روبهرو میشویم.
اگر از روابط و دوستیهایمان خسته شدهایم، اگر از پروژههای زندگی دچار ملال گشتهایم، اگر شغل و کاری که انجام میدهیم برایمان خسته کننده شده است؛ از نظر کییرکگور لازم است عمیقتر به خودمان بنگریم:
«گاهی وقتی زندگی تیره میشود، نیازی نیست به بیرون نگاه کنی، باید درونت را دریابی».
@HosseinGaeeni
👈در کارگاه تمشک قرار است عمیقتر به خودمان نگاه کنیم و این را پیشنیازی برای توسعه فردی و طراحی مسیر شغلی مناسب خود بدانیم.
#کوچینگ
انسانها از ملال گریزانند، حتی حاضرند درد بکشند، اما از ملال نجات پیدا کنند. این را آزمایش بسیار مشهوری نشان داد که در آن شرکتکنندگانی در اتاقی خالی تنها میماندند با فقط یک دستگاه شوک الکتریکی که با فشار دکمهی آن میتوانستند به خودشان شوک الکتریکی وارد کنند. اکثر شرکتکنندگان بعد از حدود ۱۵ دقیقه بیکارنشستن، ترجیح میدادند به خودشان شوک وارد کنند تا کمی سرگرم شوند.
کییرکگور، فیلسوف مشهور اگزیستانسیال، به موضوع ملال نگاه عمیقی دارد و آن را در سه قلمروی انسانی توضیح میدهد.
از نظر این فلیسوف دانمارکی، اولینبار که زندگی را ملالتبار مییابیم، نشانهی این است که دنبال شادیهای جدید میگردیم. در این قلمرو انسان به دنبال تفریحات و لذتها میرود و عاشق تجربههای جدید است. میخواهد مرزها و آداب و رسوم را در هم بشکند و فقط لذت ببرد.
اما برای اکثر انسانها، این قلمروی تجربه و مصرف گذراست و بعد از مدتی همین هم ملالآفرین میشود. طوری که از خودش میپرسد: «همهاش همین بود؟ آخرش که چی؟»
اینجاست که انسان وارد قلمروی بعدی زندگی میشود. در این مرحله، تعهدات و رابطههای عمیق و پایدار را میپسندد و ارزش چیزهای جدید در مقابل دیدگانش کم میشود. این مرحله عمیقتر است، اما باز هم عدهای را خسته و ملول میکند. آنها با وجود اینکه پیوندهایی عمیق و معنادار دارند، دنبال چیزی باز هم عمیقتر هستند. از نظر کییرکگور انسان در اینجا به قلمروی سوم زندگی وارد میشود که در آن دستش در پی یافتن هدف یا غایتی متعال میگردد.
البته این سه قلمروی کییرکگوری را نباید مقاطع زمانی جدا از یکدیگر در نظر گرفت. بلکه میشود آنها را سه سپهر توجه، یا سه نوع نگاه به مسائلی دانست که در زندگی با آنها روبهرو میشویم.
اگر از روابط و دوستیهایمان خسته شدهایم، اگر از پروژههای زندگی دچار ملال گشتهایم، اگر شغل و کاری که انجام میدهیم برایمان خسته کننده شده است؛ از نظر کییرکگور لازم است عمیقتر به خودمان بنگریم:
«گاهی وقتی زندگی تیره میشود، نیازی نیست به بیرون نگاه کنی، باید درونت را دریابی».
@HosseinGaeeni
👈در کارگاه تمشک قرار است عمیقتر به خودمان نگاه کنیم و این را پیشنیازی برای توسعه فردی و طراحی مسیر شغلی مناسب خود بدانیم.
#کوچینگ
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
"آموزشی میتونه برام موثر باشه که به کار امروزم بیاد. بتونه کمک کنه کیفیت ارتباطاتم رو و عملکردم رو بالاتر ببرم."
بخشی از محتوای کارگاههای مهارتآموزی "با کی کوچ" محتوای ثابتی است مرتبط با موضوع و مهارتی که قرار است آموزش داده شود.
اما بخش مهم و عمدهی محتوای کارگاه محتوای شناوری است که با توجه به کانتکست و بستر سازمانی، شرایط زمانی و ویژگیها و نیازهای شرکتکنندگان از کلاسی به کلاس دیگر تغییر میکند و این محتوای شناور به شکل گفتگوهای فردی و گروهی، فعالیتهای تیمی و بازیهای هدفمند خودش را نشان میدهد.
طبق مدل یادگیری تجربی، بخش قابل توجهی از یادگیری ما از شنیدن تجربههای دیگران حاصل میشود.
اینکه ببینی هر مدیری با توجه به شرایط از هر کدام از ابزارهای جعبه ابزار مدیریتی خود چگونه استفاده میکند و این همان چیزی است که از آن به هنر مدیریت یاد میشود.
افتخار این را داشتم که در کارگاه آموزشی "مدیر در نقش کوچ" گروه #با_کی_کوچ با مدیران مشتاق دیجی کالا در یک سفر جذاب ۵ ماهه همراه باشم. برگزاری کارگاه در پاییز و زمستان سال ۱۴۰۲ با دو پروموشن این شرکت برای بلکفرایدی و شب یلدا همزمان شده بود و بخش مهمی از فضای کلاس به اشتراک تجربه و گفتگوی مدیران درباره به کارگیری آموزههای این کارگاه و مهارتهای ارتباطی کوچینگ در مواجهه با چالشهای این مقاطع زمانی اختصاص یافت که خود من شخصا از آنها بسیار یاد گرفتم.
روایتهای جذاب تعدادی از مدیران شرکت دیجی کالا از تجربه زیسته خود در همزمانی برگزاری کارگاه با پروموشنهای شرکت و شیوه اجرایی کردن دانستههای خود در مواجهه با چالشها را میتوانید در این ویدیو بشنوید.
دعوتتون میکنم اینجا را کلیک کنید و ویدیوی کامل را در لینکدین ببینید.
@baki_coach
@HosseinGaeeni
#کوچینگ #مدیر_در_نقش_کوچ #بازخورد
بخشی از محتوای کارگاههای مهارتآموزی "با کی کوچ" محتوای ثابتی است مرتبط با موضوع و مهارتی که قرار است آموزش داده شود.
اما بخش مهم و عمدهی محتوای کارگاه محتوای شناوری است که با توجه به کانتکست و بستر سازمانی، شرایط زمانی و ویژگیها و نیازهای شرکتکنندگان از کلاسی به کلاس دیگر تغییر میکند و این محتوای شناور به شکل گفتگوهای فردی و گروهی، فعالیتهای تیمی و بازیهای هدفمند خودش را نشان میدهد.
طبق مدل یادگیری تجربی، بخش قابل توجهی از یادگیری ما از شنیدن تجربههای دیگران حاصل میشود.
اینکه ببینی هر مدیری با توجه به شرایط از هر کدام از ابزارهای جعبه ابزار مدیریتی خود چگونه استفاده میکند و این همان چیزی است که از آن به هنر مدیریت یاد میشود.
افتخار این را داشتم که در کارگاه آموزشی "مدیر در نقش کوچ" گروه #با_کی_کوچ با مدیران مشتاق دیجی کالا در یک سفر جذاب ۵ ماهه همراه باشم. برگزاری کارگاه در پاییز و زمستان سال ۱۴۰۲ با دو پروموشن این شرکت برای بلکفرایدی و شب یلدا همزمان شده بود و بخش مهمی از فضای کلاس به اشتراک تجربه و گفتگوی مدیران درباره به کارگیری آموزههای این کارگاه و مهارتهای ارتباطی کوچینگ در مواجهه با چالشهای این مقاطع زمانی اختصاص یافت که خود من شخصا از آنها بسیار یاد گرفتم.
روایتهای جذاب تعدادی از مدیران شرکت دیجی کالا از تجربه زیسته خود در همزمانی برگزاری کارگاه با پروموشنهای شرکت و شیوه اجرایی کردن دانستههای خود در مواجهه با چالشها را میتوانید در این ویدیو بشنوید.
دعوتتون میکنم اینجا را کلیک کنید و ویدیوی کامل را در لینکدین ببینید.
@baki_coach
@HosseinGaeeni
#کوچینگ #مدیر_در_نقش_کوچ #بازخورد