🔲⭕️سوختن ایران در سندروم «همدلی محدود»
مجتبی لشکربلوکی و حمید زعیمی
آزمایش جالبی توسط یکی از محققان دانشگاه لنچستر اِنگلستان انجام شد. شرکت کنندگان چه کسانی بودند؟ طرفداران تیم منچستریونایتد. ابتدا از آنان خواسته شد که پرسشنامهای راجع به میزان طرفداری از منچستریونایتد را تکمیل کنند. خود پرسشنامه اهمیتی نداشت بلکه این کار ترفندی بود برای یادآوری و برافروختن وفاداری آنها به تیم منچستریونایتد. سپس، به شرکتکنندگان گفتند که در بخش دومِ آزمایش باید در مکان دیگری فیلمی راجع به فوتبال نگاه کنند. به آنها مسیر رفتن تا اتاق نمایش در ساختمان دیگر را نشان دادند. در طول مسیر، مردی که در حقیقت یک همکار (بازیگر) بود میدوید، لیز می خورد و می افتاد، مچ پایش را می گرفت و در حالی که درد میکشید فریاد می زد. مردی که بر زمین افتاده بود گاهی پیراهن منچستریونایتد و گاهی پیراهن رقیب سرسخت منچسریونایتد یعنی لیورپول را پوشیده بود.
نتایج تکان دهنده بود در ۹۴٪ مواقع، اگر فرد مصدوم پیراهن منچستریونایتد را بر تن داشت، شرکت کنندگان به او کمک کردند. ولی وقتی مصدوم لباس لیورپول یا لباس معمولی را به تن داشت فکر می کنید چند درصد کمک می کردند؟ تنها حدود ۳۰٪. اکثریت آنها معمولاً فردی که غیرمنچستری بود را رها کردند تا ناله کند. برخی از شرکت کنندگان اصلاً به شخصی با پیراهن لیورپول توجه نکردند.
دوباره آزمایش تکرار شد اما این بار یک تغییر کوچک داده شد. این بار پرسشنامه با مضمون عشق به فوتبال و بازی زیبا بود و نه عشق به منچسترپونایتد! بعد از همین تغییر کوچک، حدود ۸۰ درصد از طرفداران منچستریونایتد به فردِ زمین افتاده با لباس منچستریونایتد کمک کردند که کمی کمتر از دور اول بود اما نتیجه جالب اینجا بود: ۷۰ درصد به افراد مصدوم با پیراهن لیورپول کمک کردند. در مقایسه با آزمایش قبل ۴۰ درصد افزایش در کمک به فردِ طرفدار لیورپول مشاهده شد (منبع) دلیلش چه بود؟
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی
ذهن ما به صورت ناخودآگاه مرز میکشد. حد تعیین می کند. این سوی مرز می شود افراد درون گروه (ما) و آن سوی مرز می شود افراد بیرون گروه (اونها). تا این جای کار مساله ای نیست. مساله این است که ما نسبت به آنسوی «مرز ذهنی غیرواقعی» که کشیده ایم غیریت و دوگانگی و دوری ایجاد می کنیم و نسبت به افراد درون گروه غیرت، همدلی و همدردی بیشتری داریم تا افراد بیرون گروه. به عبارت دیگر ما دچار همدلی محدود می شویم. به عنوان یک انسان رحم و مروت و مرام داریم ولی فقط آن را معطوف و محدود می کنیم به همکیش و هم قبیله و هم فکر و هم گروه مان.
تا جایی که در خاطر داریم این دوگانه سازی ها همیشه رخ داده است. برخی به دیگران می گویند غرب زده و در عوض آن ها به گروه اول می گوید عمله روسیه! برخی خودفروخته و خودباخته اند و در عوض برخی واپس گرا و عقب افتاده. برخی مذهبی خشک اند و برخی غیرمذهبی ولنگار. این دوگانه سازی ها تبعات دارد.
چه می توان کرد؟ خاطرتان هست که در بخش دوم آزمایش چه کردند؟ یک تغییر کوچک؛ به جای تاکید بر عشق به یک تیم خاص (منچستریونایتد)، عشق به یک مفهوم وسیع تر (فوتبال) جایگزین شد.
برای رهایی از سندروم همدلی محدود، باید استراتژی یافتن یا ساختن «وجه مشترک گسترده» را انتخاب کرد؛ خدا ، انسانیت، محیط زیست، آینده، سرنوشت مشترک، میهن اینها مواردی هستند که می توانند ما را نجات دهند. برای اینکه اثبات کنیم که چنین چیزی امکان پذیر است، به این موقعیت توجه کنید: مسابقات جام جهانی است در یک کافه کنار دیگرانی که نمی شناسید دارید فوتبال نگاه می کنید. زمانی که تیم ملی ما در جام جهانی برنده می شود شما ممکن است یک فرد مذهبی استقلالی دو آتشه باشید اما فرد کناری تان را که یک آدم غیرمذهبی هوادار متعصب پرسپولیس باشد را به آغوش بکشید و حتی پول چایی اش را هم حساب کنید!
ایران امروز ما به شدت نیازمند رهایی از سندروم همدلی محدود است. مرزهای غیرواقعی که جامعه ما را چندپاره (بهتر است بگوییم پاره پاره) کرده است.
آخرین نکته: هر کسی باید شروع کننده باشد. منچستری ها نباید منتظر لیورپولی ها باشند و برعکس. در توسعه باید کنشگر، آغازگر و مبتکر بود وگرنه انفعال و تقلید که هنری نیست. آغاز کننده باشیم و مرزها را برداریم!
شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی
@Dr_lashkarbolouki
مجتبی لشکربلوکی و حمید زعیمی
آزمایش جالبی توسط یکی از محققان دانشگاه لنچستر اِنگلستان انجام شد. شرکت کنندگان چه کسانی بودند؟ طرفداران تیم منچستریونایتد. ابتدا از آنان خواسته شد که پرسشنامهای راجع به میزان طرفداری از منچستریونایتد را تکمیل کنند. خود پرسشنامه اهمیتی نداشت بلکه این کار ترفندی بود برای یادآوری و برافروختن وفاداری آنها به تیم منچستریونایتد. سپس، به شرکتکنندگان گفتند که در بخش دومِ آزمایش باید در مکان دیگری فیلمی راجع به فوتبال نگاه کنند. به آنها مسیر رفتن تا اتاق نمایش در ساختمان دیگر را نشان دادند. در طول مسیر، مردی که در حقیقت یک همکار (بازیگر) بود میدوید، لیز می خورد و می افتاد، مچ پایش را می گرفت و در حالی که درد میکشید فریاد می زد. مردی که بر زمین افتاده بود گاهی پیراهن منچستریونایتد و گاهی پیراهن رقیب سرسخت منچسریونایتد یعنی لیورپول را پوشیده بود.
نتایج تکان دهنده بود در ۹۴٪ مواقع، اگر فرد مصدوم پیراهن منچستریونایتد را بر تن داشت، شرکت کنندگان به او کمک کردند. ولی وقتی مصدوم لباس لیورپول یا لباس معمولی را به تن داشت فکر می کنید چند درصد کمک می کردند؟ تنها حدود ۳۰٪. اکثریت آنها معمولاً فردی که غیرمنچستری بود را رها کردند تا ناله کند. برخی از شرکت کنندگان اصلاً به شخصی با پیراهن لیورپول توجه نکردند.
دوباره آزمایش تکرار شد اما این بار یک تغییر کوچک داده شد. این بار پرسشنامه با مضمون عشق به فوتبال و بازی زیبا بود و نه عشق به منچسترپونایتد! بعد از همین تغییر کوچک، حدود ۸۰ درصد از طرفداران منچستریونایتد به فردِ زمین افتاده با لباس منچستریونایتد کمک کردند که کمی کمتر از دور اول بود اما نتیجه جالب اینجا بود: ۷۰ درصد به افراد مصدوم با پیراهن لیورپول کمک کردند. در مقایسه با آزمایش قبل ۴۰ درصد افزایش در کمک به فردِ طرفدار لیورپول مشاهده شد (منبع) دلیلش چه بود؟
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی
ذهن ما به صورت ناخودآگاه مرز میکشد. حد تعیین می کند. این سوی مرز می شود افراد درون گروه (ما) و آن سوی مرز می شود افراد بیرون گروه (اونها). تا این جای کار مساله ای نیست. مساله این است که ما نسبت به آنسوی «مرز ذهنی غیرواقعی» که کشیده ایم غیریت و دوگانگی و دوری ایجاد می کنیم و نسبت به افراد درون گروه غیرت، همدلی و همدردی بیشتری داریم تا افراد بیرون گروه. به عبارت دیگر ما دچار همدلی محدود می شویم. به عنوان یک انسان رحم و مروت و مرام داریم ولی فقط آن را معطوف و محدود می کنیم به همکیش و هم قبیله و هم فکر و هم گروه مان.
تا جایی که در خاطر داریم این دوگانه سازی ها همیشه رخ داده است. برخی به دیگران می گویند غرب زده و در عوض آن ها به گروه اول می گوید عمله روسیه! برخی خودفروخته و خودباخته اند و در عوض برخی واپس گرا و عقب افتاده. برخی مذهبی خشک اند و برخی غیرمذهبی ولنگار. این دوگانه سازی ها تبعات دارد.
چه می توان کرد؟ خاطرتان هست که در بخش دوم آزمایش چه کردند؟ یک تغییر کوچک؛ به جای تاکید بر عشق به یک تیم خاص (منچستریونایتد)، عشق به یک مفهوم وسیع تر (فوتبال) جایگزین شد.
برای رهایی از سندروم همدلی محدود، باید استراتژی یافتن یا ساختن «وجه مشترک گسترده» را انتخاب کرد؛ خدا ، انسانیت، محیط زیست، آینده، سرنوشت مشترک، میهن اینها مواردی هستند که می توانند ما را نجات دهند. برای اینکه اثبات کنیم که چنین چیزی امکان پذیر است، به این موقعیت توجه کنید: مسابقات جام جهانی است در یک کافه کنار دیگرانی که نمی شناسید دارید فوتبال نگاه می کنید. زمانی که تیم ملی ما در جام جهانی برنده می شود شما ممکن است یک فرد مذهبی استقلالی دو آتشه باشید اما فرد کناری تان را که یک آدم غیرمذهبی هوادار متعصب پرسپولیس باشد را به آغوش بکشید و حتی پول چایی اش را هم حساب کنید!
ایران امروز ما به شدت نیازمند رهایی از سندروم همدلی محدود است. مرزهای غیرواقعی که جامعه ما را چندپاره (بهتر است بگوییم پاره پاره) کرده است.
آخرین نکته: هر کسی باید شروع کننده باشد. منچستری ها نباید منتظر لیورپولی ها باشند و برعکس. در توسعه باید کنشگر، آغازگر و مبتکر بود وگرنه انفعال و تقلید که هنری نیست. آغاز کننده باشیم و مرزها را برداریم!
شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی
@Dr_lashkarbolouki
👍294👎26
🔲⭕️چه شد که کار به این جا کشیده شد؟ آیا راهی باقی مانده است؟
کتاب «چرا ایران عقب ماند؟ و چگونه پیشرفت کنیم؟» بالاخره مجوز چاپ و نشر گرفت. تعداد محدودی نسخه کاغذی کتاب برای سفارش گذاری در دسترس است.
در این کتاب اندیشه های بیش از ۵۰ اندیشمند و دغدغه مند توسعه بررسی و دسته بندی و جمع بندی شده اند و در نهایت به زبان ساده توضیح داده شده که چرا ایران در مسیر توسعه با سرعت به پیش نمی رود و از کدام روزنه می توان برای خروج از چرخه شوم عقب ماندگی راهی به توسعه پیدا کرد؟
برای کسانی که فرصت نمی کنند کتاب های مرتبط با عقب ماندگی و توسعه نیافتگی ایران را بخوانند این کتاب به قلم دکتر مجتبی لشکربلوکی با متن روان و صمیمی اش بسیار کاربردی است.
منافع فروش این کتاب صرف امور عام المنفعه و فرهنگی خواهد شد.
سفارش در تلگرام
@NashrShams
شماره تماس
۰۹۱۰۱۹۳۲۱۱۴
۰۲۱-۸۸۷۵۵۸۹۴
کتاب «چرا ایران عقب ماند؟ و چگونه پیشرفت کنیم؟» بالاخره مجوز چاپ و نشر گرفت. تعداد محدودی نسخه کاغذی کتاب برای سفارش گذاری در دسترس است.
در این کتاب اندیشه های بیش از ۵۰ اندیشمند و دغدغه مند توسعه بررسی و دسته بندی و جمع بندی شده اند و در نهایت به زبان ساده توضیح داده شده که چرا ایران در مسیر توسعه با سرعت به پیش نمی رود و از کدام روزنه می توان برای خروج از چرخه شوم عقب ماندگی راهی به توسعه پیدا کرد؟
برای کسانی که فرصت نمی کنند کتاب های مرتبط با عقب ماندگی و توسعه نیافتگی ایران را بخوانند این کتاب به قلم دکتر مجتبی لشکربلوکی با متن روان و صمیمی اش بسیار کاربردی است.
منافع فروش این کتاب صرف امور عام المنفعه و فرهنگی خواهد شد.
سفارش در تلگرام
@NashrShams
شماره تماس
۰۹۱۰۱۹۳۲۱۱۴
۰۲۱-۸۸۷۵۵۸۹۴
👍133👎20
🔲⭕️شش ویژگی نسل جدیدی که ما را شگفت زده کرد!
مجتبی لشکربلوکی
باید اعتراف کرد که دهه هشتادی ها و بخشی از دهه هفتادی ها همه ما را غافل گیر کردند. پیشاپیش بابت جمله ای که در ادامه می خواهم بگویم از نسل جدید معذرت خواهی می کنم؛ همیشه در مورد شما این ذهنیت را داشتم که نسلی بی خبر، ساده، عشرت طلب و غیرجنگجو هستید اما این روزها به همه ما ثابت شد که نسلی آگاه، پیچیده، جنگنده و فعالید. احتمالا مسوولان هم غافل گیر شده اند. طبیعی است. چون تا کنون تصوری که از جامعه داشته اند برمی گشت به نسل ما. این اولین مواجهه جدی مسوولان ما با نسلی جدید است. همه ما شگفت زده شدیم.
به عنوان نمونه دو سال پیش، تحقیقی انجام شد که در آن نسلهای دهه ۶۰ و ماقبل، نسلهای بعدتر از خود را اینگونه توصیف می کردند: فردگرا، لذتطلب، مصرفگرا و بیآرمان و غیرسیاسی! بنابراین مسوولین هم به عنوان بخشی از جامعه اینگونه فکر می کردند.
بدترین کار ممکن این است که تحلیل های ساده و سطحی ارایه کنیم که این ها نسل گیمرهایی هستند که از پای بازی بلند شده اند و دچار هیجان شده اند و به خاطر غریزه جنسی به خیابان ها آمده اند و فریب رسانه های اجتماعی را خورده اند. (این ها را من نمی گویم متاسفانه عده ای کارشناس گفته اند). فریب خورده، گیمر هیجان زده و گرفتار غریزه جنسی شایسته میلیونها فرزند این سرزمین نیست.
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
من اگر جای مسوولین بودم حتما دو کار می کردم:
▪️حتما برای شناخت عمیق این نسل و خواستگاه هایش، خواسته هایش و آرمان هایش وقت می گذاشتم.
▪️حتما به خاطر چنین نسلی سجده شکر می کردم. می پرسید چرا؟ توضیح می دهم.
مشخصات این نسل تا آنجا که تعامل، تامل و تحقیق کرده ام (برخی منابع به عنوان نمونه +، + و +):
۱) این نسل برخلاف ما نسل اطاعت نیست. ما یاد گرفته بودیم که باید در برابر بزرگ ترها هر چه شنیدیم، بگوییم چشم. اصلاً، ملاک اصلی بچه خوب همین حرف شنوی از بزرگ ترها بود. این بزرگ ترها هم دایره وسیعی داشت: پدر، مادر، خاله و عمو گرفته تا معلم و مدیر مدرسه و مقامات. این نسل یاغی نیست اما اهل اطاعت نیست. حرف آن ها این است: به جای دستور دادن، ما را قانع کنید. دستور نه! اطاعت هرگز، گفتگو کنیم!
۲) این نسل جسورتر از نسل ماست. ما ارزش ها، سنت ها و عادت ها را می پذیرفتیم. این نسل اما سوال می کند، رد می کند، نقد می کند، نمی پذیرد. این نسل به خاطر جسارتش سبک زندگی اجباری را نمی پذیرد. نمیپذیرد کس دیگری برایش تعیین تکلیف کند. نمیپذیرد حتی معلمش خارج از برنامه درسی چیزی از او بخواهد.
۳) این نسل برخلاف ما با نظام رسانه ای حکومت کمترین ارتباط را داشته. این نسل، نسل «نو تیوی» (no TV) است. نسلی که با برنامه کودک تلویزیون ایران بزرگ نشده. به احتمال زیاد اخبار تلویزیون را ندیده. اما در عوض، درون شبکههای اجتماعی متولد شده. مصرف کننده ساده باور نیست، جستجوگر تیزبین است.
۴) این نسل برخلاف ما «شهروند جهان» است. ما تا سال های سال کل ارتباط مان با جهان هستی، برنامه «دیدنی ها» بود. یادتان هست؟ این نسل برخلاف ما که عمدتا دنیا را در محدوده روستا و شهر و کشور خودمان می دیدیم، جهانآگاهتر از همه اجدادمان در تمام طول تاریخ شده اند و دارای سطح بالاتری از انتظار از زندگی و حکمرانی اند.
۵) این نسل سیاسی است اما مرجعیت سیاسی ندارد. این نسل جناح های سیاسی را نمی شناسد و اگر هم بشناسد، قبول ندارد! این نسل خودش مرجع است نه مقلد!
۶) این نسل برخلاف نسل ما، خود را بالاتر از حکومت می داند. این نسل قدرت دولت را مفروض و مطلق نمی گیرد. قدرت باید کارکرد داشته باشد و سطح استانداردی از معیشت را تامین کند وگرنه مشروعیت ندارد. این نسل ورود دولت به همه حوزه ها را مجاز نمی داند بویژه حوزه زندگی شخصی. آنها می گویند که قدرت در خدمت ماست و نه برعکس.
بنابراین ما با یک نسل هوشیار اطاعت گریزِ جهان آگاهِ غیرمقلدِ جسور روبرو هستیم و چه ظرفیتی بالاتر از این نسل برای ساختن ایران آینده. به شرط آنکه توانایی بکارگیری این ظرفیت را داشته باشیم. حکمرانی جدید نیز باید متفاوت باشد مثلا حکمرانی مبتنی بر اجبار-اطاعت دیگر برای این نسل کار نمی کند و باید تغییر کند به حکمرانی مبتنی بر اجماع- اقناع. نسل جدید جمعیتی یعنی نیاز به نسل جدید حکمرانی.
دهه هشتادی های عزیز! ممکن است نتوانم فضای ذهنی تان را درک کنم، شاید خواسته های شما با خواسته های من تفاوت داشته باشد اما از اینکه نسبت به کشور، دیگران و آینده تان بی تفاوت نیستید کیف می کنم. برخی کارها و روش های شما را نمی پسندم ولی به خاطر شما از گذشته به آینده ایران امیدوارترم. سخت امیدوارم که کنشگری مدنی، گفتگوی مسالمت آمیز و کار تشکیلاتی را یاد بگیرید و آینده بهتری برای همه ما رقم بزنید.
شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
مجتبی لشکربلوکی
باید اعتراف کرد که دهه هشتادی ها و بخشی از دهه هفتادی ها همه ما را غافل گیر کردند. پیشاپیش بابت جمله ای که در ادامه می خواهم بگویم از نسل جدید معذرت خواهی می کنم؛ همیشه در مورد شما این ذهنیت را داشتم که نسلی بی خبر، ساده، عشرت طلب و غیرجنگجو هستید اما این روزها به همه ما ثابت شد که نسلی آگاه، پیچیده، جنگنده و فعالید. احتمالا مسوولان هم غافل گیر شده اند. طبیعی است. چون تا کنون تصوری که از جامعه داشته اند برمی گشت به نسل ما. این اولین مواجهه جدی مسوولان ما با نسلی جدید است. همه ما شگفت زده شدیم.
به عنوان نمونه دو سال پیش، تحقیقی انجام شد که در آن نسلهای دهه ۶۰ و ماقبل، نسلهای بعدتر از خود را اینگونه توصیف می کردند: فردگرا، لذتطلب، مصرفگرا و بیآرمان و غیرسیاسی! بنابراین مسوولین هم به عنوان بخشی از جامعه اینگونه فکر می کردند.
بدترین کار ممکن این است که تحلیل های ساده و سطحی ارایه کنیم که این ها نسل گیمرهایی هستند که از پای بازی بلند شده اند و دچار هیجان شده اند و به خاطر غریزه جنسی به خیابان ها آمده اند و فریب رسانه های اجتماعی را خورده اند. (این ها را من نمی گویم متاسفانه عده ای کارشناس گفته اند). فریب خورده، گیمر هیجان زده و گرفتار غریزه جنسی شایسته میلیونها فرزند این سرزمین نیست.
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
من اگر جای مسوولین بودم حتما دو کار می کردم:
▪️حتما برای شناخت عمیق این نسل و خواستگاه هایش، خواسته هایش و آرمان هایش وقت می گذاشتم.
▪️حتما به خاطر چنین نسلی سجده شکر می کردم. می پرسید چرا؟ توضیح می دهم.
مشخصات این نسل تا آنجا که تعامل، تامل و تحقیق کرده ام (برخی منابع به عنوان نمونه +، + و +):
۱) این نسل برخلاف ما نسل اطاعت نیست. ما یاد گرفته بودیم که باید در برابر بزرگ ترها هر چه شنیدیم، بگوییم چشم. اصلاً، ملاک اصلی بچه خوب همین حرف شنوی از بزرگ ترها بود. این بزرگ ترها هم دایره وسیعی داشت: پدر، مادر، خاله و عمو گرفته تا معلم و مدیر مدرسه و مقامات. این نسل یاغی نیست اما اهل اطاعت نیست. حرف آن ها این است: به جای دستور دادن، ما را قانع کنید. دستور نه! اطاعت هرگز، گفتگو کنیم!
۲) این نسل جسورتر از نسل ماست. ما ارزش ها، سنت ها و عادت ها را می پذیرفتیم. این نسل اما سوال می کند، رد می کند، نقد می کند، نمی پذیرد. این نسل به خاطر جسارتش سبک زندگی اجباری را نمی پذیرد. نمیپذیرد کس دیگری برایش تعیین تکلیف کند. نمیپذیرد حتی معلمش خارج از برنامه درسی چیزی از او بخواهد.
۳) این نسل برخلاف ما با نظام رسانه ای حکومت کمترین ارتباط را داشته. این نسل، نسل «نو تیوی» (no TV) است. نسلی که با برنامه کودک تلویزیون ایران بزرگ نشده. به احتمال زیاد اخبار تلویزیون را ندیده. اما در عوض، درون شبکههای اجتماعی متولد شده. مصرف کننده ساده باور نیست، جستجوگر تیزبین است.
۴) این نسل برخلاف ما «شهروند جهان» است. ما تا سال های سال کل ارتباط مان با جهان هستی، برنامه «دیدنی ها» بود. یادتان هست؟ این نسل برخلاف ما که عمدتا دنیا را در محدوده روستا و شهر و کشور خودمان می دیدیم، جهانآگاهتر از همه اجدادمان در تمام طول تاریخ شده اند و دارای سطح بالاتری از انتظار از زندگی و حکمرانی اند.
۵) این نسل سیاسی است اما مرجعیت سیاسی ندارد. این نسل جناح های سیاسی را نمی شناسد و اگر هم بشناسد، قبول ندارد! این نسل خودش مرجع است نه مقلد!
۶) این نسل برخلاف نسل ما، خود را بالاتر از حکومت می داند. این نسل قدرت دولت را مفروض و مطلق نمی گیرد. قدرت باید کارکرد داشته باشد و سطح استانداردی از معیشت را تامین کند وگرنه مشروعیت ندارد. این نسل ورود دولت به همه حوزه ها را مجاز نمی داند بویژه حوزه زندگی شخصی. آنها می گویند که قدرت در خدمت ماست و نه برعکس.
بنابراین ما با یک نسل هوشیار اطاعت گریزِ جهان آگاهِ غیرمقلدِ جسور روبرو هستیم و چه ظرفیتی بالاتر از این نسل برای ساختن ایران آینده. به شرط آنکه توانایی بکارگیری این ظرفیت را داشته باشیم. حکمرانی جدید نیز باید متفاوت باشد مثلا حکمرانی مبتنی بر اجبار-اطاعت دیگر برای این نسل کار نمی کند و باید تغییر کند به حکمرانی مبتنی بر اجماع- اقناع. نسل جدید جمعیتی یعنی نیاز به نسل جدید حکمرانی.
دهه هشتادی های عزیز! ممکن است نتوانم فضای ذهنی تان را درک کنم، شاید خواسته های شما با خواسته های من تفاوت داشته باشد اما از اینکه نسبت به کشور، دیگران و آینده تان بی تفاوت نیستید کیف می کنم. برخی کارها و روش های شما را نمی پسندم ولی به خاطر شما از گذشته به آینده ایران امیدوارترم. سخت امیدوارم که کنشگری مدنی، گفتگوی مسالمت آمیز و کار تشکیلاتی را یاد بگیرید و آینده بهتری برای همه ما رقم بزنید.
شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
👍380👎50
🔲⭕️نسل زد آمریکایی، نسل زد ژاپنی
🖊محمدرضا اسلامی
این روزها که صحبت از نسل زد و «لزوم شناخت» این نسل بیان می شود، بد نیست نگاهی کنیم به نسل زد آمریکایی و ژاپنی.
نسل زد آمریکایی که در مجاورت سیلیکن ولی، در معرض مستقیم تولیدات اپل و همراه با رگبار محصولات هالیوود رشد کرده. نسلی که دیروز به دبیرستان هُوم استِد (دبیرستان استیو جابز) رفته و امروز چند قدم آن طرفتر، به دانشگاه کل تِک می رود. دانشگاهی که سریالBig Bang Theory در آنجا ضبط شد و شخصیت «شلدون» در آنجا خلق شد. چند سالی است که چندین ساعت در روز با این نسل کار میکنم و چند نکته مهم در مورد سبک زندگی آن ها:
1️⃣ نسل زد آمریکایی و ورزش (جیم و جدیت)
ورزش یک مولفه اساسی در زندگیِ نسل زد است. رفتن به ورزشگاه/جیم بخش لاینفک از زندگی اینهاست. حضور در ورزشگاه همراه با جدیت است و چنین نیست که جیمِ دانشگاه محل گفتگو با حرفها و فحشهای زیرشکمی باشد. وقتِ ورزش، فقط ورزش.
هنگام جیم می بینی که چنان به ورزش مشغولند که تو گویی اکنون این، مهمترین کارِ دنیاست.
2️⃣ نسل زد و مساله مشروب/سیگار
در تمام این چندسال حتی یکبار هم ندیده ام که یکی از دانشجویانم سیگار بکشد. این درحالی است که در تمام سالهایی که ژاپن بودم دانشجوی ژاپنی هر دو ساعت یکبار، باید برای سیگار کشیدن از آزمایشگاه به طبقه اول (جایی که محل قانونی تنباکو مشخص شده) می رفت.
خاطرم هست یکبار برای بازدید از کارخانه سازه های فولادی Kawada Industries به یاماگوچی رفته بودیم. کارخانه ای که مدعی است نیمی از آسمانخراشهای توکیو محصول سازه های فولادی اوست. شام را میهمان مدیرعامل بودیم. همه چیز رسمی و منظم. ساعتی پس از شام پسرها مست کرده بودند و تا نیمه شب مقابل مهمانسرای کارخانه به عربده کشی گذراندند. چیزی که (در یک بازدید علمی) در فضایِ جدیِ جوان آمریکایی رخ نمی دهد. جوان آمریکایی زود می آموزد که «خودش» تکلیفِ خودش را با سیگار و الکل مشخص کند.
3️⃣ حضور در طبیعت
بخشی از اوقات نسل زد آمریکایی در طبیعت می گذرد. همانگونه که جیم، بخش لاینفک زندگی اوست، حضور در طبیعت هم چنین است. یا کوه، یا جنگل، یا دریاچه، یا دریا… اثر طبیعت، اثرِ خنثی سازی استرس است. امری که (شاید) نبودش در ژاپن یکی از دلایل رونق سیگار و الکل و… است.
بدیهی است که اینها به معنی آن نیست که هیچ جوان آمریکایی مطلقا به سمت سیگار و الکل و… نمیرود. بلکه بحث در اینجاست که در یک نگاه کلی، نسل زد در آمریکا «سالم تر» از پیش بینیِ ما زندگی می کند. زیستِ متوازن تری نسبت به نسل زد ژاپنی دارد.
4️⃣ درس خواندن
نسل زدِ آمریکایی درسخوان نیست ولی در درس خواندن #جدی است. به چه معنی؟ اگر مبنای مقایسه را بگذاریم دانشجوی ژاپنی یا حتی دانشجویِ دانشگاههای برتر پکن، دانشجوی آمریکایی واقعا «آنقدر» درسخوان نیست ولی در «امر دانشجویی»، بی مبالات نیست. نمره و کوئیز و تکالیف را شدیدا جدی میگیرد.
5️⃣ نسل زد و حکمرانی
در ژاپن یک امپراطور، وجود دارد و آن کورپوریشنها هستند. نظم پادگانیِ شرکتهای بین المللی، به قدری خشن و صلب است که دو راه بیشتر موجود نیست. یا کار کردن در کورپوریشن (با آن استاندارهای دشوار) یا اینکه خودکشی.
در سمت دیگر پاسفیک، نسل زد آمریکایی (به رغم آن قصه جیم، ورزش و جدیت) به شدت منقاد، به شدت پیگیرِ صحبتهایی که در کلاس می شود، و شدیدا رام است. کوچکترین صحبت استاد در کلاس را جدی می گیرند. ساعات رفع اشکال (که به دفتر استاد می آیند) حتی در تُنِ صدا، مراعات میکنند. چون در آمریکا یک حاکم وجود دارد، و آن حاکم دلار است. این نسل از کودکی آموخته که زندگی «امر گرانی»ست و جایِ ریسک/خراب کردن با الکل و… ندارد. اگر مبلغی دلار را برای شهریه و هزینه منزل/خوابگاه و… داده باید نهایتِ توجه را داشته باشند که آن درس را نیفتند و همچنین از امروز باید رصد کنند سال آینده به چه شرکتی برای مصاحبه شغلی بروند و…
☑️⭕️تحلیل و تامل
نسل زد امروز آمریکایی، یا ژاپنی را کسی «ارشاد» نمیکند بلکه این نسل (با وجود مظاهر تکنولوژی) می کوشد که خودش را به زیرکی در قالبِ تنگِ «نظم پیشِ روی» جا کند.
نَه نسل زد ژاپنی و نه نسل زد آمریکایی هیچ یک، دلِ خوشی از نظم آهنینی که پدران در آن زیسته اند، ندارند. اما نَه پدران مجبورند که بخاطر فرزندان «هویت خویش» را عوض کنند، و نه اینکه فرزندان می خواهند انتقامِ از «ساختار صلب پدران» بگیرند. چرخۀ تقابلی نسلها در یک جا و یک نقطه متوقف می شود. و آن نقطه «توسعه به نفع زندگی» است.
حداقلها اگر باشد، هر نسلی اصالت را به «زندگی» می دهد و نه اعتراض به نسل قبل. مساله ی تفاوت نسلها، همیشه بوده و بعد از این (بخاطر تکنولوژی) بیشتر خواهد بود. ولی این چرخه تقابل را یک چیز متوقف می کند: «طعم زندگی».
شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از کانال دکتر محمدرضا اسلامی
www.tg-me.com/solseghalam
🖊محمدرضا اسلامی
این روزها که صحبت از نسل زد و «لزوم شناخت» این نسل بیان می شود، بد نیست نگاهی کنیم به نسل زد آمریکایی و ژاپنی.
نسل زد آمریکایی که در مجاورت سیلیکن ولی، در معرض مستقیم تولیدات اپل و همراه با رگبار محصولات هالیوود رشد کرده. نسلی که دیروز به دبیرستان هُوم استِد (دبیرستان استیو جابز) رفته و امروز چند قدم آن طرفتر، به دانشگاه کل تِک می رود. دانشگاهی که سریالBig Bang Theory در آنجا ضبط شد و شخصیت «شلدون» در آنجا خلق شد. چند سالی است که چندین ساعت در روز با این نسل کار میکنم و چند نکته مهم در مورد سبک زندگی آن ها:
1️⃣ نسل زد آمریکایی و ورزش (جیم و جدیت)
ورزش یک مولفه اساسی در زندگیِ نسل زد است. رفتن به ورزشگاه/جیم بخش لاینفک از زندگی اینهاست. حضور در ورزشگاه همراه با جدیت است و چنین نیست که جیمِ دانشگاه محل گفتگو با حرفها و فحشهای زیرشکمی باشد. وقتِ ورزش، فقط ورزش.
هنگام جیم می بینی که چنان به ورزش مشغولند که تو گویی اکنون این، مهمترین کارِ دنیاست.
2️⃣ نسل زد و مساله مشروب/سیگار
در تمام این چندسال حتی یکبار هم ندیده ام که یکی از دانشجویانم سیگار بکشد. این درحالی است که در تمام سالهایی که ژاپن بودم دانشجوی ژاپنی هر دو ساعت یکبار، باید برای سیگار کشیدن از آزمایشگاه به طبقه اول (جایی که محل قانونی تنباکو مشخص شده) می رفت.
خاطرم هست یکبار برای بازدید از کارخانه سازه های فولادی Kawada Industries به یاماگوچی رفته بودیم. کارخانه ای که مدعی است نیمی از آسمانخراشهای توکیو محصول سازه های فولادی اوست. شام را میهمان مدیرعامل بودیم. همه چیز رسمی و منظم. ساعتی پس از شام پسرها مست کرده بودند و تا نیمه شب مقابل مهمانسرای کارخانه به عربده کشی گذراندند. چیزی که (در یک بازدید علمی) در فضایِ جدیِ جوان آمریکایی رخ نمی دهد. جوان آمریکایی زود می آموزد که «خودش» تکلیفِ خودش را با سیگار و الکل مشخص کند.
3️⃣ حضور در طبیعت
بخشی از اوقات نسل زد آمریکایی در طبیعت می گذرد. همانگونه که جیم، بخش لاینفک زندگی اوست، حضور در طبیعت هم چنین است. یا کوه، یا جنگل، یا دریاچه، یا دریا… اثر طبیعت، اثرِ خنثی سازی استرس است. امری که (شاید) نبودش در ژاپن یکی از دلایل رونق سیگار و الکل و… است.
بدیهی است که اینها به معنی آن نیست که هیچ جوان آمریکایی مطلقا به سمت سیگار و الکل و… نمیرود. بلکه بحث در اینجاست که در یک نگاه کلی، نسل زد در آمریکا «سالم تر» از پیش بینیِ ما زندگی می کند. زیستِ متوازن تری نسبت به نسل زد ژاپنی دارد.
4️⃣ درس خواندن
نسل زدِ آمریکایی درسخوان نیست ولی در درس خواندن #جدی است. به چه معنی؟ اگر مبنای مقایسه را بگذاریم دانشجوی ژاپنی یا حتی دانشجویِ دانشگاههای برتر پکن، دانشجوی آمریکایی واقعا «آنقدر» درسخوان نیست ولی در «امر دانشجویی»، بی مبالات نیست. نمره و کوئیز و تکالیف را شدیدا جدی میگیرد.
5️⃣ نسل زد و حکمرانی
در ژاپن یک امپراطور، وجود دارد و آن کورپوریشنها هستند. نظم پادگانیِ شرکتهای بین المللی، به قدری خشن و صلب است که دو راه بیشتر موجود نیست. یا کار کردن در کورپوریشن (با آن استاندارهای دشوار) یا اینکه خودکشی.
در سمت دیگر پاسفیک، نسل زد آمریکایی (به رغم آن قصه جیم، ورزش و جدیت) به شدت منقاد، به شدت پیگیرِ صحبتهایی که در کلاس می شود، و شدیدا رام است. کوچکترین صحبت استاد در کلاس را جدی می گیرند. ساعات رفع اشکال (که به دفتر استاد می آیند) حتی در تُنِ صدا، مراعات میکنند. چون در آمریکا یک حاکم وجود دارد، و آن حاکم دلار است. این نسل از کودکی آموخته که زندگی «امر گرانی»ست و جایِ ریسک/خراب کردن با الکل و… ندارد. اگر مبلغی دلار را برای شهریه و هزینه منزل/خوابگاه و… داده باید نهایتِ توجه را داشته باشند که آن درس را نیفتند و همچنین از امروز باید رصد کنند سال آینده به چه شرکتی برای مصاحبه شغلی بروند و…
☑️⭕️تحلیل و تامل
نسل زد امروز آمریکایی، یا ژاپنی را کسی «ارشاد» نمیکند بلکه این نسل (با وجود مظاهر تکنولوژی) می کوشد که خودش را به زیرکی در قالبِ تنگِ «نظم پیشِ روی» جا کند.
نَه نسل زد ژاپنی و نه نسل زد آمریکایی هیچ یک، دلِ خوشی از نظم آهنینی که پدران در آن زیسته اند، ندارند. اما نَه پدران مجبورند که بخاطر فرزندان «هویت خویش» را عوض کنند، و نه اینکه فرزندان می خواهند انتقامِ از «ساختار صلب پدران» بگیرند. چرخۀ تقابلی نسلها در یک جا و یک نقطه متوقف می شود. و آن نقطه «توسعه به نفع زندگی» است.
حداقلها اگر باشد، هر نسلی اصالت را به «زندگی» می دهد و نه اعتراض به نسل قبل. مساله ی تفاوت نسلها، همیشه بوده و بعد از این (بخاطر تکنولوژی) بیشتر خواهد بود. ولی این چرخه تقابل را یک چیز متوقف می کند: «طعم زندگی».
شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از کانال دکتر محمدرضا اسلامی
www.tg-me.com/solseghalam
Telegram
ارزیابی شتابزده
👍218👎26
Dirancast EP72.amr
7.4 MB
🔲⭕️گفتگوی محمد فاضلی و مجتبی لشکربلوکی در پادکست دغدغه ایران
عنوان: توسعه ایران: چرا کار به اینجا کشید؟
ایران چرا عقب ماند؟ و چگونه توسعه پیدا کنیم؟ نظریهپردازان مختلف به این سؤال پاسخهای متفاوت دادهاند. مجتبی لشکربلوکی در کتاب «استراتژی توسعه ایران: چرا ایران عقب ماند؟ چگونه پیشرفت کنیم؟» پاسخهای محققان را تحلیل و صورتبندی کرده و در نهایت مدلی ترکیبی و چندسطحی از عقبماندگی ایران ارائه می کند. لشکربلوکی بر مبنای همین بررسی استراتژی هایی عملگرایانه و شدنی (و نه آرزواندیشانه و نشدنی) برای پیشرفت ایران هم ارائه میکند. این گفتوگو در دو اپیزود ۷۲ و ۷۳ ارائه میشود. اپیزود ۷۲ به علل عقبماندگی ایران می پردازد.
لینک حمایت از پادکست
شنیدن اپیزود در کست باکس
مکان ضبط اپیزود: استودیوی مؤسسه نیکوکاری رعد
موسیقی آغازین: قطعه «سلام» استاد حسن کسائی
مدیر پادکست: محمد فاضلی
امور فنی: مرتضی مشیریخواه
گرافیک: حامد ملیانی و کریم شاهین
کد تخفیف کتاب: diran
(۱۰٪ تخفیف + پست رایگان)
روش سفارش: پیغام در تلگرام به @nashrshams یا تماس با ۰۹۱۰۱۹۳۲۱۱۴ یا ۰۲۱۸۸۴۰۶۰۵۵
شبکه توسعه ایران
عنوان: توسعه ایران: چرا کار به اینجا کشید؟
ایران چرا عقب ماند؟ و چگونه توسعه پیدا کنیم؟ نظریهپردازان مختلف به این سؤال پاسخهای متفاوت دادهاند. مجتبی لشکربلوکی در کتاب «استراتژی توسعه ایران: چرا ایران عقب ماند؟ چگونه پیشرفت کنیم؟» پاسخهای محققان را تحلیل و صورتبندی کرده و در نهایت مدلی ترکیبی و چندسطحی از عقبماندگی ایران ارائه می کند. لشکربلوکی بر مبنای همین بررسی استراتژی هایی عملگرایانه و شدنی (و نه آرزواندیشانه و نشدنی) برای پیشرفت ایران هم ارائه میکند. این گفتوگو در دو اپیزود ۷۲ و ۷۳ ارائه میشود. اپیزود ۷۲ به علل عقبماندگی ایران می پردازد.
لینک حمایت از پادکست
شنیدن اپیزود در کست باکس
مکان ضبط اپیزود: استودیوی مؤسسه نیکوکاری رعد
موسیقی آغازین: قطعه «سلام» استاد حسن کسائی
مدیر پادکست: محمد فاضلی
امور فنی: مرتضی مشیریخواه
گرافیک: حامد ملیانی و کریم شاهین
کد تخفیف کتاب: diran
(۱۰٪ تخفیف + پست رایگان)
روش سفارش: پیغام در تلگرام به @nashrshams یا تماس با ۰۹۱۰۱۹۳۲۱۱۴ یا ۰۲۱۸۸۴۰۶۰۵۵
شبکه توسعه ایران
👍109👎5
🔲⭕️برسد به دست احمد زیدآبادی
محمدرضا اسلامی
احمد زیدآبادی نامه ای برای حامد اسماعیلیون نوشت و در آن نامه مشفقانه (و پس از ذکر بزرگیِ داغ و مصیبتی که برای خانواده اسماعیلیون رخ داده) او را توصیه هایی کرد که می پنداشت در احوال کنونی ضروری است. زیدآبادی نوشت:
«اسماعیلیون به عنوان کسی که بدترین مصیبت را تحمل کرده است، میتواند بهترین منادی کنش خشونتپرهیز شود»
سیل فحش و ناسزا، تهمت و تهدید روانه زیدآبادی شد. سیل کلمه صحیحی نیست. در سونامیِ فحشهایی که به زیدآبادی رسید، او یادداشت دومی نوشت و با همه (و با عالم سیاست ورزی) «خداحافظی کرد (متن خداحافظی)». او نوشت:
...دیگر جای حضور من نیست. به هر حال، من هم از پوست و گوشت و خون و عصب ساخته شدهام. فشارها از همه سوست و من چنان تنها و غریب ماندهام که مرگ را بر هموطنی با چنین افرادی ترجیح میدهم ...
چند کلامی اینجا ذکر می شود باشد تا به دست زیدآبادی برسد و بداند که امروز (آبان 1402) در نهایتِ اقلیت است ولی دل قوی دار مرد که چنان نخواهد ماند:
◾️یک- «خشم» عنصر سیال در فضایِ امروز ایران زمین است. همیشه خشم به شکلهای مختلف بروز پیدا می کند اما خشم امروز در ایران ما یک تجلی بیرونیِ غالب دارد و آن «فحش» است. پرده ها بر افتاده و حرمتها شکسته شده، و فحش براحتی از حلقوم به لسان می نشیند. مدتها پیش دکتر هلاکویی در سخنرانی ای می گفت: من (هلاکویی) پژوهش و تحقیق مفصلی در میان فرهنگها و زبانهای مختلف کرده ام و به قطعیت می گویم کمتر «زبانی» به اندازه زبان فارسی فحش و ناسزا دارد. زیدآبادی هم از ابتدای قتل #مهسا-امینی یکی از سیبلهای فحش است.
◾️دو- «وسط باز» یکی از واژه هایی است که در این ایام ساخته شد یا لااقل زیادتر به دهانها نشست.
تو (زیدآبادی) امروز همان یونسِ نشسته بر میانۀ دریای تنهایی هست که از شوربختیِ احوال، هم از جماعتِ خشمگینِ آن سمت فحش می خوری و هم از جماعتِ منجمدِ این سمت. این میانه بودن و در میانه نشستن، امروز برتابیده نمی شود.
آن دوست عزیز من که سالها به دنبال واردات دستگاههای چینی بود و همتی بلند در انداختن جنس چینی به مشتری ایرانی داشت می گوید: زیدآبادی ترسو و بزدل است. او که سالها در لانه موش قایم می شد حال در ازدحام صداها «شجاع» شده و می گوید: این ترسوها باعث می شوند ما به جایی نرسیم.
آن یکی دوست دیگرم که همۀ این ماجراهای اخیر را به آمریکا و انگلیس نسبت می دهد می گوید: زیدآبادی آدم آمریکایی هاست. دست و قلم و پایش هر سه شکسته باد. مرگش باد.
◾️سه- تو ای اقلیت تنهای امروز، دل قوی دار برادر.
ما در میانۀ دو گروه گیر کرده ایم. یک گروه که تا دهان باز می کند (مانند شاهکار بیش پژوه) از کلمه دوم به سوم به فحشهای زیرشکمی ختم می شود، و گروه دومی که اساسا منکرِ همه چیز است و اتفاقات این ایام را به خارج از کشور منسوب می کند.
تو در میانِ این دو نشسته ای و می گویند «شَرَفُ المَکانِ بالمَکین» اما این بار شرفِ این مکان و موقِف، نه فقط از باب شخصِ مکین که از بابِ خودِ «مکان» است. این «میانه» امروز «دشوارترین» جایِ نشستن است. این میانه امروز، نچسب ترین جایگاه است برای آنها که به یکباره «شجاع» شده اند.
گمان می برند که امسال سالِ خون است ولی سال بعدی و سال بعدتری و بعدترها سال خون «نخواهد بود». گمان می کنند با یکسال سالِ خون، همه چیز تر وتمیز، شیک و مجلسی، درست می شود. مسلَم است که اگر احمد زیدآبادی نامی پیدا شود و زنهار دهد که برادر جانم با یک سالِ خون به یازده سالِ خون متصل می شویم، سونامی فحش در صفحه اینستاگرامش آوار می شود.
◾️چهار- دکتر هلاکویی در یک سخنرانی پس از مرگ تلخ مهسا می گفت: «نوشتن قانونِ اساسی کارِ یک ماه است! بله یک ماه!» بدیهی است که در کالیفرنیای خوش آب و هوا و در سایه استقرار نظم و امنیت، نوشتن یک قانون اساسیِ جدید مثل یک «پروژه دانشجویی» کارِ یک ماه است! ولی در حمام خون و در میانه ضجه ها و تابوتها، نوشتنِ نیم صفحه مطلبی که «همه روی آن توافق کنند» کار یازده سال هم نیست. داغ، داغ می طلبد و خون، خون می طلبد.
◾️پنج- و تو ای دلگرفتۀ نشسته در کنج تنهایی خویش؛
بی گمان باور مکن تنهائیت را. شاید که امروز جماعتِ نشسته در میانه (آنها که دلِ خوشی نه از آن سمتِ ماجرا دارند و نه از این سمت) خاموشند و بیصدا، ولی اندک نیستند. اگر بخواهیم قدرمطلق این جماعتِ میانه را حساب کنیم، بی گمان «اقلیت» است ولی اقلیتِ قدرتمند.
انتظار داریم که برگردی. هیچ تصمیمی در این جهان قطعی و نهایی نیست. تصمیم شما در شرایطی بود که همه بر تو تاختند. اما می دانیم دغدغه تو در قبال ایران دوباره تو را به گفتگو با جامعه خواهد کشاند. منتظر بازگشت شما هستیم.
شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از کانال شخصی دکتر اسلامی
@solseghalam
محمدرضا اسلامی
احمد زیدآبادی نامه ای برای حامد اسماعیلیون نوشت و در آن نامه مشفقانه (و پس از ذکر بزرگیِ داغ و مصیبتی که برای خانواده اسماعیلیون رخ داده) او را توصیه هایی کرد که می پنداشت در احوال کنونی ضروری است. زیدآبادی نوشت:
«اسماعیلیون به عنوان کسی که بدترین مصیبت را تحمل کرده است، میتواند بهترین منادی کنش خشونتپرهیز شود»
سیل فحش و ناسزا، تهمت و تهدید روانه زیدآبادی شد. سیل کلمه صحیحی نیست. در سونامیِ فحشهایی که به زیدآبادی رسید، او یادداشت دومی نوشت و با همه (و با عالم سیاست ورزی) «خداحافظی کرد (متن خداحافظی)». او نوشت:
...دیگر جای حضور من نیست. به هر حال، من هم از پوست و گوشت و خون و عصب ساخته شدهام. فشارها از همه سوست و من چنان تنها و غریب ماندهام که مرگ را بر هموطنی با چنین افرادی ترجیح میدهم ...
چند کلامی اینجا ذکر می شود باشد تا به دست زیدآبادی برسد و بداند که امروز (آبان 1402) در نهایتِ اقلیت است ولی دل قوی دار مرد که چنان نخواهد ماند:
◾️یک- «خشم» عنصر سیال در فضایِ امروز ایران زمین است. همیشه خشم به شکلهای مختلف بروز پیدا می کند اما خشم امروز در ایران ما یک تجلی بیرونیِ غالب دارد و آن «فحش» است. پرده ها بر افتاده و حرمتها شکسته شده، و فحش براحتی از حلقوم به لسان می نشیند. مدتها پیش دکتر هلاکویی در سخنرانی ای می گفت: من (هلاکویی) پژوهش و تحقیق مفصلی در میان فرهنگها و زبانهای مختلف کرده ام و به قطعیت می گویم کمتر «زبانی» به اندازه زبان فارسی فحش و ناسزا دارد. زیدآبادی هم از ابتدای قتل #مهسا-امینی یکی از سیبلهای فحش است.
◾️دو- «وسط باز» یکی از واژه هایی است که در این ایام ساخته شد یا لااقل زیادتر به دهانها نشست.
تو (زیدآبادی) امروز همان یونسِ نشسته بر میانۀ دریای تنهایی هست که از شوربختیِ احوال، هم از جماعتِ خشمگینِ آن سمت فحش می خوری و هم از جماعتِ منجمدِ این سمت. این میانه بودن و در میانه نشستن، امروز برتابیده نمی شود.
آن دوست عزیز من که سالها به دنبال واردات دستگاههای چینی بود و همتی بلند در انداختن جنس چینی به مشتری ایرانی داشت می گوید: زیدآبادی ترسو و بزدل است. او که سالها در لانه موش قایم می شد حال در ازدحام صداها «شجاع» شده و می گوید: این ترسوها باعث می شوند ما به جایی نرسیم.
آن یکی دوست دیگرم که همۀ این ماجراهای اخیر را به آمریکا و انگلیس نسبت می دهد می گوید: زیدآبادی آدم آمریکایی هاست. دست و قلم و پایش هر سه شکسته باد. مرگش باد.
◾️سه- تو ای اقلیت تنهای امروز، دل قوی دار برادر.
ما در میانۀ دو گروه گیر کرده ایم. یک گروه که تا دهان باز می کند (مانند شاهکار بیش پژوه) از کلمه دوم به سوم به فحشهای زیرشکمی ختم می شود، و گروه دومی که اساسا منکرِ همه چیز است و اتفاقات این ایام را به خارج از کشور منسوب می کند.
تو در میانِ این دو نشسته ای و می گویند «شَرَفُ المَکانِ بالمَکین» اما این بار شرفِ این مکان و موقِف، نه فقط از باب شخصِ مکین که از بابِ خودِ «مکان» است. این «میانه» امروز «دشوارترین» جایِ نشستن است. این میانه امروز، نچسب ترین جایگاه است برای آنها که به یکباره «شجاع» شده اند.
گمان می برند که امسال سالِ خون است ولی سال بعدی و سال بعدتری و بعدترها سال خون «نخواهد بود». گمان می کنند با یکسال سالِ خون، همه چیز تر وتمیز، شیک و مجلسی، درست می شود. مسلَم است که اگر احمد زیدآبادی نامی پیدا شود و زنهار دهد که برادر جانم با یک سالِ خون به یازده سالِ خون متصل می شویم، سونامی فحش در صفحه اینستاگرامش آوار می شود.
◾️چهار- دکتر هلاکویی در یک سخنرانی پس از مرگ تلخ مهسا می گفت: «نوشتن قانونِ اساسی کارِ یک ماه است! بله یک ماه!» بدیهی است که در کالیفرنیای خوش آب و هوا و در سایه استقرار نظم و امنیت، نوشتن یک قانون اساسیِ جدید مثل یک «پروژه دانشجویی» کارِ یک ماه است! ولی در حمام خون و در میانه ضجه ها و تابوتها، نوشتنِ نیم صفحه مطلبی که «همه روی آن توافق کنند» کار یازده سال هم نیست. داغ، داغ می طلبد و خون، خون می طلبد.
◾️پنج- و تو ای دلگرفتۀ نشسته در کنج تنهایی خویش؛
بی گمان باور مکن تنهائیت را. شاید که امروز جماعتِ نشسته در میانه (آنها که دلِ خوشی نه از آن سمتِ ماجرا دارند و نه از این سمت) خاموشند و بیصدا، ولی اندک نیستند. اگر بخواهیم قدرمطلق این جماعتِ میانه را حساب کنیم، بی گمان «اقلیت» است ولی اقلیتِ قدرتمند.
انتظار داریم که برگردی. هیچ تصمیمی در این جهان قطعی و نهایی نیست. تصمیم شما در شرایطی بود که همه بر تو تاختند. اما می دانیم دغدغه تو در قبال ایران دوباره تو را به گفتگو با جامعه خواهد کشاند. منتظر بازگشت شما هستیم.
شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از کانال شخصی دکتر اسلامی
@solseghalam
👍309👎81
🔲⭕️ائتلاف علیه قلدری
علی سرزعیم، تحلیل گر اقتصادسیاسی
همه چیز از یک نامه شروع شد از احمد به حامد! اخیرا احمد زیدآبادی تحلیل گر شناخته شده سیاسی مطلبی خطاب به حامد اسماعیلیون نوشت. و در مورد تاثیر حوزه عاطفی-روانی به کنش سیاسی نکاتی یادآوری کرد. جدای از درستی یا نادرستی نامه زیدآبادی اما نامه کاملا مودبانه و محترمانه نوشته شده بود و پیامی اخلاقی را منتقل می کرد اما حجم بی سابقه ای از فحش و ناسزا و حتی تهدیدات جانی و ناموسی متوجه آقای زیدآبادی شد تا جایی که عطای ابراز نظر در مورد مسائل سیاسی روز را به لقایش بخشید و اعلام کرد که دیگر در مورد مسائل سیاسی روز مطلبی منتشر نمی کند.
همه کسانی که با سیاست ایران آشنا هستند می دانند که احمد زیدآبادی سالها به خاطر فعالیت سیاسی نامقبول از دید حکومت به زندان افتاده، به تبعید محکوم شده و فرزندانش سالها طعم تلخ دوری از فرزند را چشیدند. لذا قطعا بخشی از حکومت نبوده و نیست ولی چه چیز موجب شد تا وی که عمری را صرف سیاست کرده به سکوت پناه ببرد؟ دلیل چیزی جز فشار روانی مخالفان و تهدیدات مرتبط با آن نبوده است. او از طرفی به خاطر حکومت به سکوت کشیده شد اکنون از طرف مردم به سکوت کشیده است. نتیجه در هر دو حالت یکی است. حذف یک صدا از سپهر گفتگوی ایران!
آنچه در این مورد رخ داده است دقیقا مصداق چیزی است که اصطلاحا «قلدری در فضای مجازی» (Cyberbullying) گفته می شود. هر نوع تهدید فیزیکی، کلامی، عاطفی، جنسی که در ادامه بیان یک دیدگاه توسط برخی افراد در فضای مجازی، شبکه های اجتماعی یا به شکل مستقیم به گوینده مطرح شود «قلدری در فضای مجازی» خوانده می شود. کشورهای توسعه یافته تلاش می کنند تدابیری حقوقی علیه این اقدام خصوصا در مدارس و سازمانها فراهم کنند.
هدف از این کارها ترساندن افراد از بیان دیدگاه است نه نقد آنها. روشن است نقد دیدگاههای مختلف نه تنها اشکال ندارد بلکه امر پسندیدهای است ولی بسیاری تحت عنوان نقد، مسخره کردن، تحقیرکردن، شایعه ساختن، تلاش برای بایکوت کردن اجتماعی فرد و گاه آزاردادن مانند منتشرکردن اطلاعات خصوصی فرد، تهدید خانواده پا را فراتر از نقد میگذارند و تلاش میکنند هزینه طرح برخی دیدگاهها را چنان بالاببرند که کس دیگری جرات نکند چنین مطالبی را علنا منتشر کند. به بیان دیگر «قلدری در فضای مجازی» دقیقا در نقطه مقابل «آزادی بیان» قرار دارد و طنز داستان آنست که برخی ضمن آنکه ادعا میکنند میخواهند دایره آزادی بیان را در ایران گسترش دهند، از این روش خبیثانه استفاده میکنند تا فضای طرح دیدگاههای مخالف با آنها تنگ و تنگ تر شود.
روشن است که وقتی آزادی بیان تهدید و تحدید شود وظیفه همگان است که آژیر هشدار را بشنوند و به شکل متحد در برابر آن موضع بگیرند زیرا اولین و مهمترین قربانی محدودشدن آزادی بیان با استفاده از «قلدری در فضای مجازی» حقیقت است که دود آن به چشم جامعه میرود. وقتی جامعه نتواند نظرات افراد مستقل و آزاداندیش را -درست یا غلط- بشنود در تصمیمگیریهایش به خطا میافتد و گاه نهتنها به اهداف بالاتر نمیرسد بلکه ایبسا هزینههای غیرمتعارفی را نیز متحمل شود.
قلدری در فضای مجازی منحصر به این مورد خاص نیست و شکلهای ظریفتری هم دارد که بسیار فراگیر است. هر وقت فضای اجتماعی طوری شد که یک دیدگاه توانست آزادانه نظر خود را مطرح کند ولی صاحبان دیدگاه مخالف معذّب بودند که نظر خود را بیان کنند از ترس آنکه به آنها انگهای مختلف زده نشود، باید بدانیم که فضا برای قلدری فراهم شده است.
☑️⭕️تجویز راهبردی:
۱)به خودمان یادآوری کنیم آزادی یعنی آزادی مخالف.
۲)هر وقت احساس کردیم در گروههای شکل گرفته در فضای مجازی یک دیدگاه به راحتی می تواند نظرش را بگوید ولی دیدگاه مخالف در بیان نظرات محدود است، باید فضا را شکست و دیدگاه مخالف را دعوت کرد که صحبت کند و نگذاشت کسی به صاحبان دیدگاه مخالف اهانت کند یا او را تهدید کند.
۳)هر وقت قلدری در فضای مجازی موجب شد یک شخصیت مستقل مثل آقای زیدآبادی چنان تهدید شد که نوشتن را متوقف کرد باید دیگر صاحبان فکر و اندیشه به میان آیند و فارغ از اینکه با آقای زیدآبادی هم نظر باشند یا نباشند، از او در برابر تهدیدات و هتاکیها حمایت کنند زیرا اگر امروز این تهدیدات متوجه آقای زیدآبادی شده است، فردا گریبان دیگر متفکران مستقل را خواهد گرفت.
۴)به خودمان و دیگران یادآوری کنیم اگر امروز من آزادی دیگران را پاسداری نکنم، دیر یا زود حرمت آزادی من نیز شکسته خواهد شد.
۵)چه با احمد موافقیم چه با حامد، از زیدآبادی بخواهیم به کنش سیاسی و گفتگوی آزاد ادامه دهد و این عرصه را ترک نکند حتی اگر با او مخالف باشیم.
۶) قلدری از هر سو از جامعه یا حکومت را غیرقابل قبول بدانیم.
شبکه توسعه
@I_D_network
علی سرزعیم
@Ali_Sarzaeem
علی سرزعیم، تحلیل گر اقتصادسیاسی
همه چیز از یک نامه شروع شد از احمد به حامد! اخیرا احمد زیدآبادی تحلیل گر شناخته شده سیاسی مطلبی خطاب به حامد اسماعیلیون نوشت. و در مورد تاثیر حوزه عاطفی-روانی به کنش سیاسی نکاتی یادآوری کرد. جدای از درستی یا نادرستی نامه زیدآبادی اما نامه کاملا مودبانه و محترمانه نوشته شده بود و پیامی اخلاقی را منتقل می کرد اما حجم بی سابقه ای از فحش و ناسزا و حتی تهدیدات جانی و ناموسی متوجه آقای زیدآبادی شد تا جایی که عطای ابراز نظر در مورد مسائل سیاسی روز را به لقایش بخشید و اعلام کرد که دیگر در مورد مسائل سیاسی روز مطلبی منتشر نمی کند.
همه کسانی که با سیاست ایران آشنا هستند می دانند که احمد زیدآبادی سالها به خاطر فعالیت سیاسی نامقبول از دید حکومت به زندان افتاده، به تبعید محکوم شده و فرزندانش سالها طعم تلخ دوری از فرزند را چشیدند. لذا قطعا بخشی از حکومت نبوده و نیست ولی چه چیز موجب شد تا وی که عمری را صرف سیاست کرده به سکوت پناه ببرد؟ دلیل چیزی جز فشار روانی مخالفان و تهدیدات مرتبط با آن نبوده است. او از طرفی به خاطر حکومت به سکوت کشیده شد اکنون از طرف مردم به سکوت کشیده است. نتیجه در هر دو حالت یکی است. حذف یک صدا از سپهر گفتگوی ایران!
آنچه در این مورد رخ داده است دقیقا مصداق چیزی است که اصطلاحا «قلدری در فضای مجازی» (Cyberbullying) گفته می شود. هر نوع تهدید فیزیکی، کلامی، عاطفی، جنسی که در ادامه بیان یک دیدگاه توسط برخی افراد در فضای مجازی، شبکه های اجتماعی یا به شکل مستقیم به گوینده مطرح شود «قلدری در فضای مجازی» خوانده می شود. کشورهای توسعه یافته تلاش می کنند تدابیری حقوقی علیه این اقدام خصوصا در مدارس و سازمانها فراهم کنند.
هدف از این کارها ترساندن افراد از بیان دیدگاه است نه نقد آنها. روشن است نقد دیدگاههای مختلف نه تنها اشکال ندارد بلکه امر پسندیدهای است ولی بسیاری تحت عنوان نقد، مسخره کردن، تحقیرکردن، شایعه ساختن، تلاش برای بایکوت کردن اجتماعی فرد و گاه آزاردادن مانند منتشرکردن اطلاعات خصوصی فرد، تهدید خانواده پا را فراتر از نقد میگذارند و تلاش میکنند هزینه طرح برخی دیدگاهها را چنان بالاببرند که کس دیگری جرات نکند چنین مطالبی را علنا منتشر کند. به بیان دیگر «قلدری در فضای مجازی» دقیقا در نقطه مقابل «آزادی بیان» قرار دارد و طنز داستان آنست که برخی ضمن آنکه ادعا میکنند میخواهند دایره آزادی بیان را در ایران گسترش دهند، از این روش خبیثانه استفاده میکنند تا فضای طرح دیدگاههای مخالف با آنها تنگ و تنگ تر شود.
روشن است که وقتی آزادی بیان تهدید و تحدید شود وظیفه همگان است که آژیر هشدار را بشنوند و به شکل متحد در برابر آن موضع بگیرند زیرا اولین و مهمترین قربانی محدودشدن آزادی بیان با استفاده از «قلدری در فضای مجازی» حقیقت است که دود آن به چشم جامعه میرود. وقتی جامعه نتواند نظرات افراد مستقل و آزاداندیش را -درست یا غلط- بشنود در تصمیمگیریهایش به خطا میافتد و گاه نهتنها به اهداف بالاتر نمیرسد بلکه ایبسا هزینههای غیرمتعارفی را نیز متحمل شود.
قلدری در فضای مجازی منحصر به این مورد خاص نیست و شکلهای ظریفتری هم دارد که بسیار فراگیر است. هر وقت فضای اجتماعی طوری شد که یک دیدگاه توانست آزادانه نظر خود را مطرح کند ولی صاحبان دیدگاه مخالف معذّب بودند که نظر خود را بیان کنند از ترس آنکه به آنها انگهای مختلف زده نشود، باید بدانیم که فضا برای قلدری فراهم شده است.
☑️⭕️تجویز راهبردی:
۱)به خودمان یادآوری کنیم آزادی یعنی آزادی مخالف.
۲)هر وقت احساس کردیم در گروههای شکل گرفته در فضای مجازی یک دیدگاه به راحتی می تواند نظرش را بگوید ولی دیدگاه مخالف در بیان نظرات محدود است، باید فضا را شکست و دیدگاه مخالف را دعوت کرد که صحبت کند و نگذاشت کسی به صاحبان دیدگاه مخالف اهانت کند یا او را تهدید کند.
۳)هر وقت قلدری در فضای مجازی موجب شد یک شخصیت مستقل مثل آقای زیدآبادی چنان تهدید شد که نوشتن را متوقف کرد باید دیگر صاحبان فکر و اندیشه به میان آیند و فارغ از اینکه با آقای زیدآبادی هم نظر باشند یا نباشند، از او در برابر تهدیدات و هتاکیها حمایت کنند زیرا اگر امروز این تهدیدات متوجه آقای زیدآبادی شده است، فردا گریبان دیگر متفکران مستقل را خواهد گرفت.
۴)به خودمان و دیگران یادآوری کنیم اگر امروز من آزادی دیگران را پاسداری نکنم، دیر یا زود حرمت آزادی من نیز شکسته خواهد شد.
۵)چه با احمد موافقیم چه با حامد، از زیدآبادی بخواهیم به کنش سیاسی و گفتگوی آزاد ادامه دهد و این عرصه را ترک نکند حتی اگر با او مخالف باشیم.
۶) قلدری از هر سو از جامعه یا حکومت را غیرقابل قبول بدانیم.
شبکه توسعه
@I_D_network
علی سرزعیم
@Ali_Sarzaeem
👍421👎67
روزنه امیدی باقی مانده؟
7 MB
🔲⭕️آیا روزنه امیدی باقی مانده؟
اپیزود هفتادوسوم پادکست دغدغه ایران گفتگوی محمد فاضلی و مجتبی لشکربلوکی
آیا روزنه امیدی برای توسعه ایران باقی مانده؟ توسعهخواهان برای پیشبرد توسعه ایران باید چه راههایی را در پیش بگیرند؟ نویسنده بعد از شرح آراء ده نفر از محققان توسعه و تشریح علل عقبماندگی ایران، نظرات بیست محقق دیگر برای چگونگی پیشرفت را بررسی می کند و سپس شش نقطه شروع (عزیمت گاه) توسعهیافتگی را طرح می کند و در نهایت با توجه به میزان امکانپذیری آنها دو استراتژی اصلی و دو استراتژی مکمل برای حرکت به سمت توسعهیافتگی ارائه میکند.
لینک حمایت از پادکست
شنیدن اپیزود در کست باکس
مدیر پادکست: دکتر محمد فاضلی
مکان ضبط: استودیوی مؤسسه نیکوکاری رعد
موسیقی آغازین: قطعه نینوا استاد حسین علیزاده
میهمان این اپیزود: مجتبی لشکربلوکی
امور فنی: مرتضی مشیریخواه
گرافیک: حامد ملیانی و کریم شاهین
گوش دادن به تمام اپیزودهای قبلی پادکست دغدغه ایران
کد تخفیف کتاب: diran
(۱۰٪ تخفیف + پست رایگان)
روش سفارش: پیغام در تلگرام به @nashrshams یا تماس با ۰۹۱۰۱۹۳۲۱۱۴ یا ۰۲۱۸۸۴۰۶۰۵۵
شبکه توسعه
@I_D_Network
اپیزود هفتادوسوم پادکست دغدغه ایران گفتگوی محمد فاضلی و مجتبی لشکربلوکی
آیا روزنه امیدی برای توسعه ایران باقی مانده؟ توسعهخواهان برای پیشبرد توسعه ایران باید چه راههایی را در پیش بگیرند؟ نویسنده بعد از شرح آراء ده نفر از محققان توسعه و تشریح علل عقبماندگی ایران، نظرات بیست محقق دیگر برای چگونگی پیشرفت را بررسی می کند و سپس شش نقطه شروع (عزیمت گاه) توسعهیافتگی را طرح می کند و در نهایت با توجه به میزان امکانپذیری آنها دو استراتژی اصلی و دو استراتژی مکمل برای حرکت به سمت توسعهیافتگی ارائه میکند.
لینک حمایت از پادکست
شنیدن اپیزود در کست باکس
مدیر پادکست: دکتر محمد فاضلی
مکان ضبط: استودیوی مؤسسه نیکوکاری رعد
موسیقی آغازین: قطعه نینوا استاد حسین علیزاده
میهمان این اپیزود: مجتبی لشکربلوکی
امور فنی: مرتضی مشیریخواه
گرافیک: حامد ملیانی و کریم شاهین
گوش دادن به تمام اپیزودهای قبلی پادکست دغدغه ایران
کد تخفیف کتاب: diran
(۱۰٪ تخفیف + پست رایگان)
روش سفارش: پیغام در تلگرام به @nashrshams یا تماس با ۰۹۱۰۱۹۳۲۱۱۴ یا ۰۲۱۸۸۴۰۶۰۵۵
شبکه توسعه
@I_D_Network
👍70👎8
🔲⭕️شیمی درمانی برای سرطان وطن
مجتبی لشکربلوکی
سرطان گرفته اما بیش از آنکه نگران سرطان بدن باشد، نگران سرطان وطن است. می گوید چیزی که میتواند سرطان وطن را با همه سختیها به سمت بهبود ببرد، گشودن راهی به سمت گفتگوست. گفتگودرمانی را میتوان معادل شیمیدرمانی گرفت؛ سخت، دردآور و در عین حال، لازم و شفابخش.
او معتقد است که نه تنها حاکمیت با جامعه مشکل گفتگو دارد. بلکه خود جامعه نیز توانایی گفتگو با هم را ندارند. به این خاطره نگران کننده دقت کنید: زمانی سردبیر نشریه آیین بودم. یکی از شمارههایش درباره این بود که «مسأله ایران چیست؟» و برای آن نشست، ۱۱نفر از سرآمدان حوزههای مختلف دعوت کردیم؛ در حوزه علم دکتر منصوری، در سینما ناصر تقوایی، در فلسفه آقای ملکیان، در اقتصاد دکتر ستاریفر، در سیاست آقای رضا خاتمی، از حوزه آیتالله ایازی، در ادبیات محمود دولتآبادی و…. جالب استکه این۱۱نفر که همه دغدغه ایران را داشتند، برخی برای اولینبار همدیگر را میدیدند و با اسامی همآشنا نبودند.
این ها نکاتی است که دکتر هادی خانیکی استاد ارتباطات می گوید.
شاید بگویید غیر از او، مسوولین و دیگران هم می گویند گفتگو کنیم. اما خانیکی برای گفتگو شروط و الزاماتی دارد که شنیدنی است. او هر مکالمه ای را گفتگو نمی داند؛ از جمله مکالمه زندانبان با زندانی و صحبت بیمار با پزشک. سخنرانی مقامات گفتگو نیست. حتی جلسات دیدار با مسوولین گفتگو نیست. این ها «شبه گفتگو» است و ما سخت از این گفتگوهای نمایشی غیرواقعی زجر می کشیم. تعیین تکلیف کردن و نصیحت کردن، تهدید کردن نه تنها گفتگوست که مانع گفتگوست. او معتقد است که سخت باید در جستجوی گفتگوی اصیل بود بدون آنکه مفهوم آن را به ابتذال بکشیم. برخی نکات را با هم مرور کنیم:
۱) گفتگو به رسمیت شناختن واقعی و عملی طرف مقابل است. پس اگر من تو را به رسمیت نشناسم، این گفتگو نیست. به گفته مارتینبوبر، گفتگو تبدیل کردن رابطه من و او، به رابطه من و تو است. و اگر خوب عمل کنیم من و او به «ما»
۲) گفتگو در شرایط برابر است. اگر من بتوانم هر حرفی بزنم، و تو نتوانی به خاطر ترس، حیا، شرم حرف هایت را بزنی این گفتگو نیست.
۳) لازمه گفتگو بالا بردن توان ارتباطی ما و پذیرش تفاوتها و تکثرهاست. قرار نیست در گفتگو من آنچه را دوست دارم از زبان تو بشنوم. اصلا گفتگو هست تا تو متفاوت از من حرف بزنی.
۴) در گفتگو می پذیریم که حقیقیت نه نزد من است و نه نزد تو بلکه می تواند در تعامل من و تو حقیقت زاده شود. به گفته سقراط، دیالوگ کاری است از جنس کار قابله؛ یعنی سالم به دنیا آوردن کودک. به همین دلیل سقراط میگفت من از شاگردان بیشتر میآموزم تا آنها از من.
۵) لازمه گفتگو عبور از باورهای خودم به سمت باورهای توست. اگر من با این فرض که می روم گفتگو کنم که حرفم را به کرسی بنشانم. این گفتگو نیست. یک هنرمند هلندی ترکتبار گفته بود «بیایید توافق کنیم که با من موافق باشید!»
۶) گفتگو نیازمند مکان و امکان است. کجا گفتگو کنیم؟ الان میگویند در دانشگاه گفتگو کنیم. کجای دانشگاه و چگونه؟ و آن وقت حاصل این گفتگو چگونه تأثیرگذار خواهد بود؟
☑️⭕️تجویز راهبردی:
برخی چیزها از جنس دانش اند. یعنی با خواندن بدست می آیند. مثلا چرایی شکست نور در آب یا تاریخ مشروطه یا دلایل تورم ساختاری. اما برخی امور از جنس مهارتند. هیچ کسی با کتاب رانندگی، راننده نشده است. یا مایکل جردن با کتاب چگونه بسکتبالیست شویم، بازیگر نشده. کریستیانو رونالدو زندگی اش را در کتابخانه سپری نکرده. مهارت با تمرین و تکرار به دست می آید.
مساله کلیدی اینجاست که گفتگو (برخلاف بسکتبال که یک مهارت فردی است) یک مهارت جمعی است. یعنی یک جامعه باید به مهارت دست پیدا کند. بنابراین نه تنها خودمان باید تمرین کنیم که دیگران را نیز به تمرین فرابخوانیم.
گفتگو یعنی تعامل بر اساس هم پذیری و هم شنوی در شرایط آزاد و برابر. یعنی شنیدن و گفتن بر اساس ادب، مدارا، عقلانیت و حوصله. اکنون شرایط آستانه ای برای گفتگوی مردم-حکومت فراهم نیست، باشد! ولی برای گفتگوی مردم با مردم چه؟ ما مهارت جمعی گفتگو را نداریم.
◾️در سطح جامعه؛ از خانه مان شروع کنیم. در اداره مان ادامه دهیم، به محله مان گسترش دهیم.
◾️در سطح جامعه و حاکمیت هر دو: گفتگو را با موعظه، نصیحت، هدایت، توجیه،بگومگو و سخنرانی، مونولوگ و تبلیغات اشتباه نگیریم. مثلا من اگر فکر کنم که تو فریب خورده ای، این مکالمه دیگر گفتگو نیست، موعظه است.
◾️در سطح حاکمیت؛ بپذیریم برخلاف تصور گفتگو اصلا امر آسانی نیست. اصلا! همانگونه که خانیکی گفته: گفتوگودرمانی، شیمیدرمانی حکمرانی است؛ سخت، دردآور ولی شفابخش.
توسعه زاده اجماع است و اجماع محصول گفتگو و گفتگو نتیجه تحمل درد!
شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
مجتبی لشکربلوکی
سرطان گرفته اما بیش از آنکه نگران سرطان بدن باشد، نگران سرطان وطن است. می گوید چیزی که میتواند سرطان وطن را با همه سختیها به سمت بهبود ببرد، گشودن راهی به سمت گفتگوست. گفتگودرمانی را میتوان معادل شیمیدرمانی گرفت؛ سخت، دردآور و در عین حال، لازم و شفابخش.
او معتقد است که نه تنها حاکمیت با جامعه مشکل گفتگو دارد. بلکه خود جامعه نیز توانایی گفتگو با هم را ندارند. به این خاطره نگران کننده دقت کنید: زمانی سردبیر نشریه آیین بودم. یکی از شمارههایش درباره این بود که «مسأله ایران چیست؟» و برای آن نشست، ۱۱نفر از سرآمدان حوزههای مختلف دعوت کردیم؛ در حوزه علم دکتر منصوری، در سینما ناصر تقوایی، در فلسفه آقای ملکیان، در اقتصاد دکتر ستاریفر، در سیاست آقای رضا خاتمی، از حوزه آیتالله ایازی، در ادبیات محمود دولتآبادی و…. جالب استکه این۱۱نفر که همه دغدغه ایران را داشتند، برخی برای اولینبار همدیگر را میدیدند و با اسامی همآشنا نبودند.
این ها نکاتی است که دکتر هادی خانیکی استاد ارتباطات می گوید.
شاید بگویید غیر از او، مسوولین و دیگران هم می گویند گفتگو کنیم. اما خانیکی برای گفتگو شروط و الزاماتی دارد که شنیدنی است. او هر مکالمه ای را گفتگو نمی داند؛ از جمله مکالمه زندانبان با زندانی و صحبت بیمار با پزشک. سخنرانی مقامات گفتگو نیست. حتی جلسات دیدار با مسوولین گفتگو نیست. این ها «شبه گفتگو» است و ما سخت از این گفتگوهای نمایشی غیرواقعی زجر می کشیم. تعیین تکلیف کردن و نصیحت کردن، تهدید کردن نه تنها گفتگوست که مانع گفتگوست. او معتقد است که سخت باید در جستجوی گفتگوی اصیل بود بدون آنکه مفهوم آن را به ابتذال بکشیم. برخی نکات را با هم مرور کنیم:
۱) گفتگو به رسمیت شناختن واقعی و عملی طرف مقابل است. پس اگر من تو را به رسمیت نشناسم، این گفتگو نیست. به گفته مارتینبوبر، گفتگو تبدیل کردن رابطه من و او، به رابطه من و تو است. و اگر خوب عمل کنیم من و او به «ما»
۲) گفتگو در شرایط برابر است. اگر من بتوانم هر حرفی بزنم، و تو نتوانی به خاطر ترس، حیا، شرم حرف هایت را بزنی این گفتگو نیست.
۳) لازمه گفتگو بالا بردن توان ارتباطی ما و پذیرش تفاوتها و تکثرهاست. قرار نیست در گفتگو من آنچه را دوست دارم از زبان تو بشنوم. اصلا گفتگو هست تا تو متفاوت از من حرف بزنی.
۴) در گفتگو می پذیریم که حقیقیت نه نزد من است و نه نزد تو بلکه می تواند در تعامل من و تو حقیقت زاده شود. به گفته سقراط، دیالوگ کاری است از جنس کار قابله؛ یعنی سالم به دنیا آوردن کودک. به همین دلیل سقراط میگفت من از شاگردان بیشتر میآموزم تا آنها از من.
۵) لازمه گفتگو عبور از باورهای خودم به سمت باورهای توست. اگر من با این فرض که می روم گفتگو کنم که حرفم را به کرسی بنشانم. این گفتگو نیست. یک هنرمند هلندی ترکتبار گفته بود «بیایید توافق کنیم که با من موافق باشید!»
۶) گفتگو نیازمند مکان و امکان است. کجا گفتگو کنیم؟ الان میگویند در دانشگاه گفتگو کنیم. کجای دانشگاه و چگونه؟ و آن وقت حاصل این گفتگو چگونه تأثیرگذار خواهد بود؟
☑️⭕️تجویز راهبردی:
برخی چیزها از جنس دانش اند. یعنی با خواندن بدست می آیند. مثلا چرایی شکست نور در آب یا تاریخ مشروطه یا دلایل تورم ساختاری. اما برخی امور از جنس مهارتند. هیچ کسی با کتاب رانندگی، راننده نشده است. یا مایکل جردن با کتاب چگونه بسکتبالیست شویم، بازیگر نشده. کریستیانو رونالدو زندگی اش را در کتابخانه سپری نکرده. مهارت با تمرین و تکرار به دست می آید.
مساله کلیدی اینجاست که گفتگو (برخلاف بسکتبال که یک مهارت فردی است) یک مهارت جمعی است. یعنی یک جامعه باید به مهارت دست پیدا کند. بنابراین نه تنها خودمان باید تمرین کنیم که دیگران را نیز به تمرین فرابخوانیم.
گفتگو یعنی تعامل بر اساس هم پذیری و هم شنوی در شرایط آزاد و برابر. یعنی شنیدن و گفتن بر اساس ادب، مدارا، عقلانیت و حوصله. اکنون شرایط آستانه ای برای گفتگوی مردم-حکومت فراهم نیست، باشد! ولی برای گفتگوی مردم با مردم چه؟ ما مهارت جمعی گفتگو را نداریم.
◾️در سطح جامعه؛ از خانه مان شروع کنیم. در اداره مان ادامه دهیم، به محله مان گسترش دهیم.
◾️در سطح جامعه و حاکمیت هر دو: گفتگو را با موعظه، نصیحت، هدایت، توجیه،بگومگو و سخنرانی، مونولوگ و تبلیغات اشتباه نگیریم. مثلا من اگر فکر کنم که تو فریب خورده ای، این مکالمه دیگر گفتگو نیست، موعظه است.
◾️در سطح حاکمیت؛ بپذیریم برخلاف تصور گفتگو اصلا امر آسانی نیست. اصلا! همانگونه که خانیکی گفته: گفتوگودرمانی، شیمیدرمانی حکمرانی است؛ سخت، دردآور ولی شفابخش.
توسعه زاده اجماع است و اجماع محصول گفتگو و گفتگو نتیجه تحمل درد!
شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
👍199👎21
فاضلی-01
@iranepaydar_official
برنامهٔ گفتگومحور مِهستان
ایران به روایت محمد فاضلی
(نسخهٔ صوتی)
✅ محمد فاضلی، جامعهشناس و نویسندهٔ ایرانی است؛ که بواسطهٔ سخنرانیها و یادداشتهای فراوان، یکی از شناختهشدهترین جامعهشناسان ایرانی در فضای عمومی ایران است.
✅ فاضلی علاوه بر انتشار متنها و یادداشتهایی در فضای مجازی و انجام سخنرانیهایی که برخی چون «بحران ناکارآمدی یا جنبش چیزباختگان (افسانه پیل و پراید)» میلیونها بار دیده و شنیده شدهاند، آثار فراوانی را تألیف و ترجمه کرده است. آخرین کتاب او با عنوان «ایران بر لبه تيغ» در مدتی کوتاه به چاپ هشتم رسیده است.
✅ مجموعهٔ ايرانِ پایدار روز پنجشنبه ۲۷ اَمرداد در یکی دیگر از سلسله برنامههای گفتگومحور مِهستان، ميزبان محمد فاضلی بود تا دربارهٔ روایت او از ایران گفتگو کنیم. نسخهٔ صوتی این گفتگو در این فایل در دسترس است.
کستباکس ایران پایدار
گزيدهٔ برنامه
نسخهٔ تصویری در کانال آپارات و یوتیوب ايران پایدار
#ایران_پایدار
#روایت_ایران
#مهستان
#محمد_فاضلی
⭕️ ایرانِ پایدار بستری برای ایرانشناسی و ایرانشناسی بنیانی برای پایداری ایران.
https://www.tg-me.com/iranepaydar_official
ایران به روایت محمد فاضلی
(نسخهٔ صوتی)
✅ محمد فاضلی، جامعهشناس و نویسندهٔ ایرانی است؛ که بواسطهٔ سخنرانیها و یادداشتهای فراوان، یکی از شناختهشدهترین جامعهشناسان ایرانی در فضای عمومی ایران است.
✅ فاضلی علاوه بر انتشار متنها و یادداشتهایی در فضای مجازی و انجام سخنرانیهایی که برخی چون «بحران ناکارآمدی یا جنبش چیزباختگان (افسانه پیل و پراید)» میلیونها بار دیده و شنیده شدهاند، آثار فراوانی را تألیف و ترجمه کرده است. آخرین کتاب او با عنوان «ایران بر لبه تيغ» در مدتی کوتاه به چاپ هشتم رسیده است.
✅ مجموعهٔ ايرانِ پایدار روز پنجشنبه ۲۷ اَمرداد در یکی دیگر از سلسله برنامههای گفتگومحور مِهستان، ميزبان محمد فاضلی بود تا دربارهٔ روایت او از ایران گفتگو کنیم. نسخهٔ صوتی این گفتگو در این فایل در دسترس است.
کستباکس ایران پایدار
گزيدهٔ برنامه
نسخهٔ تصویری در کانال آپارات و یوتیوب ايران پایدار
#ایران_پایدار
#روایت_ایران
#مهستان
#محمد_فاضلی
⭕️ ایرانِ پایدار بستری برای ایرانشناسی و ایرانشناسی بنیانی برای پایداری ایران.
https://www.tg-me.com/iranepaydar_official
👍43👎1
🔲⭕️خیره نشو! ترحم نکن! خودت باش!
دکتر ابوذر سمیعی و مجتبی لشکربلوکی
هیچ حواسمان نبود! در هیاهوی اعتراضات و هیجان جام جهانی چیزی که فراموش شد این است که روز جهانی معلول بود و ما هیچ توجهی نداشتیم. امسال هم آمد و رفت و ما هنوز رفتارمان با معلولان همانند سال پیش است.
یک آمار تکان دهنده و عجیب: بر اساس آمارهای جهانی، حدودا 15% هر جامعه را افراد دارای معلولیت تشکیل میدهند؛ یعنی از هر 6 نفری که در اطراف شما هستند، یک نفر دارای نوعی از معلولیت است. اما تا کنون از خودمان پرسیده ایم که آیا این افراد در جهان واقعی نیز به همین میزان مشاهده میشوند؟ چرا معلول ها کمتر دیده می شوند؟ یکی از دلایلش می تواند این باشد: ما به گونه ای رفتار می کنیم که آن ها کنار گذاشته شده اند. مبلمان شهری، معیارهای استخدامی، شرایط کاری، خیابان، اتوبوس، مترو و سایر فضاهای عمومی برای شهروندان معلول دسترسپذیر نیست. با این شرایط آن ها امکان یا توان خروج از خانه را ندارند. این وضعیتی است که توسط همه افراد جامعه به شهروندان دارای معلولیت تحمیل شده. همین من و شما. یک بار دیگر جمله قبل را بخوانید. ما برای عدالت فریاد می کشیم اما خودمان .... یادمان باشد معلولیت امری اجتماعی است و نه یک مساله فردی.
☑️⭕️توصیه های عملی:
برای شروع این پنج نکته را رعایت کنیم.
▫️ موانع فیزیکی برای افراد دارای معلولیت ایجاد نکنیم!
اگر طراح یا مهندس ساختمان هستیم، در طراحی مان حتما استانداردهای دسترسپذیری را رعایت کنیم.
هرگز خودرومان را در پارکینگ ویژه معلولان پارک نکنیم. همچنین وسیله نقلیهمان را در پیاده رو یا در مقابل پل قرار ندهیم.
موزاییکهای برجسته زرد رنگ وسط برخی پیادهروها، مسیر ویژه نابینایان است. از قرار دادن وسایل در این مسیر خودداری کنیم.
به هنگام نصب داربست در پیادهرو، حتما آن را ایمن کنیم تا افراد دارای آسیب بینایی با آن برخورد نکنند.
▫️ خیره نشویم!
اندک بودن میزان حضور افراد دارای معلولیت در جامعه باعث شده آنها متفاوت به چشم بیایند و بیشتر از دیگران تحت نظر باشند. برخی افراد با حسن نیت آنها را رصد میکنند تا اگر نیاز به کمک داشتند اقدام کنند. حواسمان باشد به هر دلیلی به آنها خیره شویم، شدیداً آنها را مورد آزار قرار میدهیم و احتمال حضور دوباره آنها را در مجامع عمومی کمرنگتر میکنیم.
▫️ ترحم نکنیم!
شاید برای بسیاری، تشخیص مرز میان ترحم و کمک و همدلی به راحتی ممکن نباشد. در همدلی، نوعی برابری نهفته است اما در ترحم، نگاه از بالا به پایین. گویی با ترحم، به طور ضمنی به فرد دارای معلولیت القاء میشود که تو ناتوان و محکوم به شکستی. محبت اغراق شده، لطف بیجا، نادیده گرفتن بی دلیل یک اشتباه، کمک ناخواسته و بیش از حد یا وابسته کننده، صحبت کردن با لحنی متفاوت و کودکانه و ... مصداقهای بارز ترحمند. در مواجهه با افراد دارای معلولیت، خودتان باشیم همین!
▫️ حریم شخصی شان را رعایت کنیم!
برخی از ما تصور میکنیم به هنگام روبرو شدن با افراد دارای معلولیت اجازه دارند از خصوصیترین مسائل آنها سوال بپرسند. اینکه یک فرد معلول چگونه و از چه زمانی دچار معلولیت شده؛ برای رفع این موضوع چه کارهای درمانی انجام داده؛ شاغل یا متاهل است و آیا اعضای خانوادهاش هم معلولیت دارند یا نه، به ما مربوط نیست! این را بفهمیم!
▫️ از خرافات بپرهیزیم!
اینکه برخی فیلمسازان و نویسندگان برای تأدیب شخصیت منفی داستان، او را دچار معلولیت میکنند نتیجهاش این میشود که افراد به هنگام مواجهه با فرد معلول تصور میکنند احتمالا به خاطر گناه خودش یا خانوادهاش دچار مکافات شده. معلولیت نه برای پیشگیری از گناه است و نه عقوبت گناه. معلولیت امری زیستی-اجتماعی است که ممکن است همه افراد به طور موقت یا دائم، در زندگی آن را تجربه کنند.
نکات دیگر هم بود که فعلا به همین پنج نکته بسنده می کنیم.
از منظر «توسعه» اگر به قضیه بنگریم یکی از شاخصه های جامعه توسعه یافته، شمولیت و یا فراگیری است؛ شرایطی که تضمین می کند تمام شهروندان از فرصت ها و منابع لازم برای فعالیت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی برخوردارند و محرومیت و جاماندگی ندارند. مهندسی که هنگام طراحی ساختمان نیازهای معلولان را در نظر نمیگیرد؛ شهروندی که با دیدن یک فرد دارای معلول به او خیره میشود؛ معلمی که به یک دانشآموز معلول ترحم میکند؛ فیلمسازی که معلولیت را دستمایه تمسخر قرار میدهد؛ نویسندهای که از ادبیات ضد معلول استفاده میکند؛ نمونههای کوچکی از جامعهای هستند که حذف یک معلول کمک کردهاند. با رعایت حقوق افراد دارای معلولیت، امکان حضور فعالانه و موثر آنها را در جامعه فراهم کنیم و یک کنشگر توسعه باشیم.
شبکه توسعه
@I_D_network
به نقل از مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
دکتر ابوذر سمیعی و مجتبی لشکربلوکی
هیچ حواسمان نبود! در هیاهوی اعتراضات و هیجان جام جهانی چیزی که فراموش شد این است که روز جهانی معلول بود و ما هیچ توجهی نداشتیم. امسال هم آمد و رفت و ما هنوز رفتارمان با معلولان همانند سال پیش است.
یک آمار تکان دهنده و عجیب: بر اساس آمارهای جهانی، حدودا 15% هر جامعه را افراد دارای معلولیت تشکیل میدهند؛ یعنی از هر 6 نفری که در اطراف شما هستند، یک نفر دارای نوعی از معلولیت است. اما تا کنون از خودمان پرسیده ایم که آیا این افراد در جهان واقعی نیز به همین میزان مشاهده میشوند؟ چرا معلول ها کمتر دیده می شوند؟ یکی از دلایلش می تواند این باشد: ما به گونه ای رفتار می کنیم که آن ها کنار گذاشته شده اند. مبلمان شهری، معیارهای استخدامی، شرایط کاری، خیابان، اتوبوس، مترو و سایر فضاهای عمومی برای شهروندان معلول دسترسپذیر نیست. با این شرایط آن ها امکان یا توان خروج از خانه را ندارند. این وضعیتی است که توسط همه افراد جامعه به شهروندان دارای معلولیت تحمیل شده. همین من و شما. یک بار دیگر جمله قبل را بخوانید. ما برای عدالت فریاد می کشیم اما خودمان .... یادمان باشد معلولیت امری اجتماعی است و نه یک مساله فردی.
☑️⭕️توصیه های عملی:
برای شروع این پنج نکته را رعایت کنیم.
▫️ موانع فیزیکی برای افراد دارای معلولیت ایجاد نکنیم!
اگر طراح یا مهندس ساختمان هستیم، در طراحی مان حتما استانداردهای دسترسپذیری را رعایت کنیم.
هرگز خودرومان را در پارکینگ ویژه معلولان پارک نکنیم. همچنین وسیله نقلیهمان را در پیاده رو یا در مقابل پل قرار ندهیم.
موزاییکهای برجسته زرد رنگ وسط برخی پیادهروها، مسیر ویژه نابینایان است. از قرار دادن وسایل در این مسیر خودداری کنیم.
به هنگام نصب داربست در پیادهرو، حتما آن را ایمن کنیم تا افراد دارای آسیب بینایی با آن برخورد نکنند.
▫️ خیره نشویم!
اندک بودن میزان حضور افراد دارای معلولیت در جامعه باعث شده آنها متفاوت به چشم بیایند و بیشتر از دیگران تحت نظر باشند. برخی افراد با حسن نیت آنها را رصد میکنند تا اگر نیاز به کمک داشتند اقدام کنند. حواسمان باشد به هر دلیلی به آنها خیره شویم، شدیداً آنها را مورد آزار قرار میدهیم و احتمال حضور دوباره آنها را در مجامع عمومی کمرنگتر میکنیم.
▫️ ترحم نکنیم!
شاید برای بسیاری، تشخیص مرز میان ترحم و کمک و همدلی به راحتی ممکن نباشد. در همدلی، نوعی برابری نهفته است اما در ترحم، نگاه از بالا به پایین. گویی با ترحم، به طور ضمنی به فرد دارای معلولیت القاء میشود که تو ناتوان و محکوم به شکستی. محبت اغراق شده، لطف بیجا، نادیده گرفتن بی دلیل یک اشتباه، کمک ناخواسته و بیش از حد یا وابسته کننده، صحبت کردن با لحنی متفاوت و کودکانه و ... مصداقهای بارز ترحمند. در مواجهه با افراد دارای معلولیت، خودتان باشیم همین!
▫️ حریم شخصی شان را رعایت کنیم!
برخی از ما تصور میکنیم به هنگام روبرو شدن با افراد دارای معلولیت اجازه دارند از خصوصیترین مسائل آنها سوال بپرسند. اینکه یک فرد معلول چگونه و از چه زمانی دچار معلولیت شده؛ برای رفع این موضوع چه کارهای درمانی انجام داده؛ شاغل یا متاهل است و آیا اعضای خانوادهاش هم معلولیت دارند یا نه، به ما مربوط نیست! این را بفهمیم!
▫️ از خرافات بپرهیزیم!
اینکه برخی فیلمسازان و نویسندگان برای تأدیب شخصیت منفی داستان، او را دچار معلولیت میکنند نتیجهاش این میشود که افراد به هنگام مواجهه با فرد معلول تصور میکنند احتمالا به خاطر گناه خودش یا خانوادهاش دچار مکافات شده. معلولیت نه برای پیشگیری از گناه است و نه عقوبت گناه. معلولیت امری زیستی-اجتماعی است که ممکن است همه افراد به طور موقت یا دائم، در زندگی آن را تجربه کنند.
نکات دیگر هم بود که فعلا به همین پنج نکته بسنده می کنیم.
از منظر «توسعه» اگر به قضیه بنگریم یکی از شاخصه های جامعه توسعه یافته، شمولیت و یا فراگیری است؛ شرایطی که تضمین می کند تمام شهروندان از فرصت ها و منابع لازم برای فعالیت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی برخوردارند و محرومیت و جاماندگی ندارند. مهندسی که هنگام طراحی ساختمان نیازهای معلولان را در نظر نمیگیرد؛ شهروندی که با دیدن یک فرد دارای معلول به او خیره میشود؛ معلمی که به یک دانشآموز معلول ترحم میکند؛ فیلمسازی که معلولیت را دستمایه تمسخر قرار میدهد؛ نویسندهای که از ادبیات ضد معلول استفاده میکند؛ نمونههای کوچکی از جامعهای هستند که حذف یک معلول کمک کردهاند. با رعایت حقوق افراد دارای معلولیت، امکان حضور فعالانه و موثر آنها را در جامعه فراهم کنیم و یک کنشگر توسعه باشیم.
شبکه توسعه
@I_D_network
به نقل از مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
👍125
🔲⭕️ایران؛ تنهاترین نهنگ ۵۲ هرتزی
مجتبی لشکربلوکی
بگذارید با یک پدیده غم انگیز و جالب شروع کنم. در دهه نود صدایی در اقیانوس ها ضبط شده بود که کمی عجیب بود. بعد از بررسی های متعدد به این جمع بندی رسیدند که این صدای یک نهنگ است. ماجرا هم این است که نهنگ های آبی صدایشان بین ۱۰ تا ۳۹ هرتز است و اما صدای این نهنگ ۵۲ هرتز است و به همین خاطر توسط دیگر نهنگ ها شنیده نمی شود. این نهنگ به خاطر آن که نمی تواند در محدوده فرکانسی دیگر نهنگ ها صحبت کند به تنهایی برای جفتی که هرگز نخواهد یافت آواز خواهد خواند و به تنهایی و به دور از جمع و در مسیری متفاوت با حرکت سایر نهنگها حرکت خواهد کرد.
صدای این نهنگ دست مایه ساخت موزیک های مختلفی هم شده است. صدای تنهایی او پس زمینه موسیقی ها شده است (اینجا می توانید یک نمونه از این آهنگ ها را گوش دهید)
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
مهم نیست که چه نغمه ای می خوانی و از چه چیزی صحبت می کنی، مهم نیست که چقدر زیبا می خوانی، مهم نیست که چقدر حرف های درستی می زنی، مهم این است که چقدر حرف های تو شنیده و فهمیده می شود. مهم این است که در جامعه جهانی چند کشور با تو همراه می شوند.
برداشت من از وضعیت ایران امروز این است که ما شده ایم یک نهنگ ۵۲ هرتزی با نغمه هایی آرمانی اما نشنیدنی و نفهمیدنی. مرتب نباید بگوییم که جهان دچار اختلال شنیداری است به این فکر کنیم که ما اختلال گفتاری داریم. چند کشور در جهان هستند که ما را همراهی می کنند؟ با چند کشور جهان رابطه استراتژیک داریم؟
نمونه موردی: چین با عربستان یک توافق نامه بلندمدت جامع ایجاد کرد. در آن در مورد جزایر سه گانه ایرانی صحبت کرد و ده ها نکته دیگر. و ما اکنون در شوک به سر می بریم که چرا چین چنین کرد؟ شریک استراتژیک ما، چین عزیز چرا وارد چنین تفاهماتی شد. مساله این است که تبدیل شده ایم به یک نهنگ ۵۲ هرتزی!
کمی در مورد واقعیت ها بدانیم: تجارت خارجی چین ۶ هزار میلیارد دلار است. سهم ایران چقدر است؟ ۲۰ میلیارد دلار. اندازه تجارت خارجی آمریکا با چین چقدر است؟ ۶۵۰ میلیارد دلار (۳۲ برابر ما). همین عربستان ۸۷ میلیارد دلار تجارت خارجی با چین دارد. یعنی ۴.۵ برابر ایران. بنابراین اینکه انتظار داشته باشیم چین بخواهد تجارت ۶ هزار میلیارد دلاری خود را در پای ۲۰ میلیارد دلار بسوزاند سخت در اشتباهیم. شاید چین شریک استراتژیک ما باشد اما واقعیت تلخ ابن است که ما شریک استراتژیک چین نیستیم.
تجویز راهبردی چه می تواند باشد؟
روزگاری مطرح می شد که برخی می خواهند در حوزه سیاست داخلی چین را الگوی خود قرار دهند به نظرم آدرس اشتباهی داده شده. آنچه باید از چین آموخته شود سیاست خارجی است و نه داخلی. در سیاست خارجی مانند چین عمل کنیم؛ چین در حوزه سیاست خارجی کاملا پراگماتیک (عمل گرا)، غیرایدئولوژیک (غیرآرمان گرا) و معاملهگرایانه (منفعت گرا) عمل می کند.هر کشوری که توان خلق منفعت اقتصادی بیشتری برای چین داشته باشد چین با آن ها می بندد! همین! در کنار سه گانه عملگرایی منفعت گرایی و غیرارمان گرایی تنها چیزی که ما را باید محدود می کند چارچوب اخلاقی است. یعنی سیاست خارجی ما نباید مخالف اخلاق باشد.
یکی از سفرای ایران در چین می گفت در جلسات متعددی که با چینی ها از ادارات و سازمان ها و موسسات مختلف داشتم یک حرف به طرز تعجب آوری تکرار و تاکید می شد و آن اینکه استراتژی ما این است که تا ۵۰ سال اقتصاد در اولویت باشد و سیاست خارجی ما کاملا بر اساس منافع اقتصادی تنظیم شود. ما روابط مان را با تک تک کشورهای جهان بر اساس اقتصاد تنظیم می کنیم و نه برعکس. حتی بازه ۵۰ سال هم در گفته ها یکسان بود.
نظام جهانی، منافع متقابل را می فهمد. نه دوستی دیرینه، نه سابقه و گذشته، نه ایدئولوژی، نه همسایگی هیچ کدام معیار اول تصمیمات سیاست گذاری خارجی نیست. بنابراین کشوری که در این جهان با زبانی دیگر (فرکانسی دیگر) صحبت کند کشوری تنها (نهنگ ۵۲ هرتزی) خواهد بود. نهنگ های تنها سرنوشت غم انگیزی دارند.
شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
مجتبی لشکربلوکی
بگذارید با یک پدیده غم انگیز و جالب شروع کنم. در دهه نود صدایی در اقیانوس ها ضبط شده بود که کمی عجیب بود. بعد از بررسی های متعدد به این جمع بندی رسیدند که این صدای یک نهنگ است. ماجرا هم این است که نهنگ های آبی صدایشان بین ۱۰ تا ۳۹ هرتز است و اما صدای این نهنگ ۵۲ هرتز است و به همین خاطر توسط دیگر نهنگ ها شنیده نمی شود. این نهنگ به خاطر آن که نمی تواند در محدوده فرکانسی دیگر نهنگ ها صحبت کند به تنهایی برای جفتی که هرگز نخواهد یافت آواز خواهد خواند و به تنهایی و به دور از جمع و در مسیری متفاوت با حرکت سایر نهنگها حرکت خواهد کرد.
صدای این نهنگ دست مایه ساخت موزیک های مختلفی هم شده است. صدای تنهایی او پس زمینه موسیقی ها شده است (اینجا می توانید یک نمونه از این آهنگ ها را گوش دهید)
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
مهم نیست که چه نغمه ای می خوانی و از چه چیزی صحبت می کنی، مهم نیست که چقدر زیبا می خوانی، مهم نیست که چقدر حرف های درستی می زنی، مهم این است که چقدر حرف های تو شنیده و فهمیده می شود. مهم این است که در جامعه جهانی چند کشور با تو همراه می شوند.
برداشت من از وضعیت ایران امروز این است که ما شده ایم یک نهنگ ۵۲ هرتزی با نغمه هایی آرمانی اما نشنیدنی و نفهمیدنی. مرتب نباید بگوییم که جهان دچار اختلال شنیداری است به این فکر کنیم که ما اختلال گفتاری داریم. چند کشور در جهان هستند که ما را همراهی می کنند؟ با چند کشور جهان رابطه استراتژیک داریم؟
نمونه موردی: چین با عربستان یک توافق نامه بلندمدت جامع ایجاد کرد. در آن در مورد جزایر سه گانه ایرانی صحبت کرد و ده ها نکته دیگر. و ما اکنون در شوک به سر می بریم که چرا چین چنین کرد؟ شریک استراتژیک ما، چین عزیز چرا وارد چنین تفاهماتی شد. مساله این است که تبدیل شده ایم به یک نهنگ ۵۲ هرتزی!
کمی در مورد واقعیت ها بدانیم: تجارت خارجی چین ۶ هزار میلیارد دلار است. سهم ایران چقدر است؟ ۲۰ میلیارد دلار. اندازه تجارت خارجی آمریکا با چین چقدر است؟ ۶۵۰ میلیارد دلار (۳۲ برابر ما). همین عربستان ۸۷ میلیارد دلار تجارت خارجی با چین دارد. یعنی ۴.۵ برابر ایران. بنابراین اینکه انتظار داشته باشیم چین بخواهد تجارت ۶ هزار میلیارد دلاری خود را در پای ۲۰ میلیارد دلار بسوزاند سخت در اشتباهیم. شاید چین شریک استراتژیک ما باشد اما واقعیت تلخ ابن است که ما شریک استراتژیک چین نیستیم.
تجویز راهبردی چه می تواند باشد؟
روزگاری مطرح می شد که برخی می خواهند در حوزه سیاست داخلی چین را الگوی خود قرار دهند به نظرم آدرس اشتباهی داده شده. آنچه باید از چین آموخته شود سیاست خارجی است و نه داخلی. در سیاست خارجی مانند چین عمل کنیم؛ چین در حوزه سیاست خارجی کاملا پراگماتیک (عمل گرا)، غیرایدئولوژیک (غیرآرمان گرا) و معاملهگرایانه (منفعت گرا) عمل می کند.هر کشوری که توان خلق منفعت اقتصادی بیشتری برای چین داشته باشد چین با آن ها می بندد! همین! در کنار سه گانه عملگرایی منفعت گرایی و غیرارمان گرایی تنها چیزی که ما را باید محدود می کند چارچوب اخلاقی است. یعنی سیاست خارجی ما نباید مخالف اخلاق باشد.
یکی از سفرای ایران در چین می گفت در جلسات متعددی که با چینی ها از ادارات و سازمان ها و موسسات مختلف داشتم یک حرف به طرز تعجب آوری تکرار و تاکید می شد و آن اینکه استراتژی ما این است که تا ۵۰ سال اقتصاد در اولویت باشد و سیاست خارجی ما کاملا بر اساس منافع اقتصادی تنظیم شود. ما روابط مان را با تک تک کشورهای جهان بر اساس اقتصاد تنظیم می کنیم و نه برعکس. حتی بازه ۵۰ سال هم در گفته ها یکسان بود.
نظام جهانی، منافع متقابل را می فهمد. نه دوستی دیرینه، نه سابقه و گذشته، نه ایدئولوژی، نه همسایگی هیچ کدام معیار اول تصمیمات سیاست گذاری خارجی نیست. بنابراین کشوری که در این جهان با زبانی دیگر (فرکانسی دیگر) صحبت کند کشوری تنها (نهنگ ۵۲ هرتزی) خواهد بود. نهنگ های تنها سرنوشت غم انگیزی دارند.
شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
آپارات - سرویس اشتراک ویدیو
کلیپ نهنگ 52 هرتزی تنهاترین نهنگ دنیا
نهنگی که بخاطر فرکانس غیر عادی صدایش آوای عاشقانه اش توسط نهنگهای دیگر شنیده نمیشود.قطعه موسیقی بسیار زیبای Whale – iday که توسط یک گروه روسی ساخته شده و موزیک ویدئویی که توسط Pstereo ساخته شده است را ببینید.صدای تنهاترین نهنگ دنیا را در پس زمینه آهنگ…
👍278👎22
🔲⭕️ باختیم بد هم باختیم؛ ایران ۱ - قطر ۵؛ در جام جهانی واقعی!
مجتبی لشکربلوکی
حقیقت کوتاه و تلخ است: قطر تاکنون از میدان مشترک گازی با ایران، بالغ بر ۱۵۰۰ میلیارد دلار کسب درآمد کرده ولی ما ۳۰۰ میلیارد دلار.
قطر توسعه میدان گنبد شمالی خود را از سال ۱۹۹۱ آغاز کرد اما ایران توسعه پارس جنوبی را از سال ۲۰۰۱. در همین ده سال، قطر حدود ۲۱۰ میلیارد مترمکعب گاز از این میدان استخراج کرد که به ارزش آن زمان، حدود ۶۰ میلیارد دلار درآمد برای قطر به دنبال داشته. قطر تمامی نیاز داخلی و صادراتی گاز خود را از گنبد شمالی تامین میکند.
این کشور در سال ۲۰۲۰ از مجموع ۲۱۱ میلیارد مترمکعب گاز طبیعی تولیدشده تنها ۲۲ میلیارد مترمکعب را با خط لوله دلفین به امارات و عمان صادر و ۱۰۶ میلیارد مترمکعب را بهصورت الانجی به کشورهای هندوستان، کره جنوبی، ژاپن، چین، انگلستان، پاکستان، کویت و سایر کشورها صادر کرده است. جالبتر اینکه؛ در سالهای پیشرو، قطر در نظر دارد تا سال ۲۰۲۷ ظرفیت صادراتی خود را با عملیاتی کردن دو فاز جدید، ۶۸ میلیارد مترمکعب بیشتر تولیدش را افزایش دهد. (افشارنیک/ تجارت فردا)
ایران دومین ذخایر گاز شناخته شده جهان را در اختیار دارد ولی کمتر از ۲٪ کل صادرات گاز جهان را در اختیار دارد. (رفرنس)
☑️⭕️تجویز راهبردی:
گاز نه تنها برای ما درآمد است که می تواند سپر امنیتی نیز باشد. اگر اروپا و هندوستان به گاز ما وابسته بودند به شدت روی امنیت ملی ما موثر بود. هر روز که می گذرد ما میلیون دلاری ضرر می کنیم!
چه باید کرد؟ توسعه تولید گاز و صادرات نیازمند سرمایه گذاری های بزرگ و عظیم است. سرمایه گذاری هم فقط مالی نیست بلکه فنی و مدیریتی نیز هست. این حجم از سرمایه گذاری نیازمند ورود سرمایه گذاران خارجی و مشارکت سرمایه گذاران داخلی است. اما سرمایه فرّار است! این این مرغ وحشی به بامی نمی نشیند که امنیت نداشته باشد. امنیت در گرو ثبات داخلی است. ثبات داخلی معلول روابط بین المللی پایدار و رضایت شهروندان است. اگر می خواهیم به همین روند ادامه بدهیم که هیچ! جلوی چشمانمان مال مان را می برند و می فروشند و پولش را می خورند! اما اگر فکر می کنیم که می توان به درآمد میلیارد دلاری در گاز رسید این مسیر را برویم:
۱)ترمیم و تثبیت رابطه با جهان
۲)ترمیم رابطه با جامعه با نشان دادن اصلاحات واقعی و شفاف
۳)تبدیل شماره ۱ و ۲ به ثبات و امنیت
۴)دعوت سرمایه گذاران داخلی و خارجی به سرمایه گذاری های تضمین شده
۵)توسعه توان تولید و صادرات گاز
۶) ورود به تجارت و تهاتر گاز و تبدیل شدن به هاب گازی منطقه
۷)تبدیل ۵ و ۶ به درآمد گازی برای بهبود معیشت و کسب رضایت شهروندان
۸) استفاده از دیپلماسی گازی (ناشی از بند ۴ و ۵) برای تامین امنیت بین المللی ایران و تثبیت رابطه با جهان
و این چرخه ادامه خواهد یافت (تبدیل بند ۸ به ۱ و ۲). یک حلقه مثبت خود تقویت کننده!
حتی با بهترین تیم و منابع و امکانات ولی با «استراتژی اشتباه» در هیچ جام جهانی نمی توان برنده شد.
شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
مجتبی لشکربلوکی
حقیقت کوتاه و تلخ است: قطر تاکنون از میدان مشترک گازی با ایران، بالغ بر ۱۵۰۰ میلیارد دلار کسب درآمد کرده ولی ما ۳۰۰ میلیارد دلار.
قطر توسعه میدان گنبد شمالی خود را از سال ۱۹۹۱ آغاز کرد اما ایران توسعه پارس جنوبی را از سال ۲۰۰۱. در همین ده سال، قطر حدود ۲۱۰ میلیارد مترمکعب گاز از این میدان استخراج کرد که به ارزش آن زمان، حدود ۶۰ میلیارد دلار درآمد برای قطر به دنبال داشته. قطر تمامی نیاز داخلی و صادراتی گاز خود را از گنبد شمالی تامین میکند.
این کشور در سال ۲۰۲۰ از مجموع ۲۱۱ میلیارد مترمکعب گاز طبیعی تولیدشده تنها ۲۲ میلیارد مترمکعب را با خط لوله دلفین به امارات و عمان صادر و ۱۰۶ میلیارد مترمکعب را بهصورت الانجی به کشورهای هندوستان، کره جنوبی، ژاپن، چین، انگلستان، پاکستان، کویت و سایر کشورها صادر کرده است. جالبتر اینکه؛ در سالهای پیشرو، قطر در نظر دارد تا سال ۲۰۲۷ ظرفیت صادراتی خود را با عملیاتی کردن دو فاز جدید، ۶۸ میلیارد مترمکعب بیشتر تولیدش را افزایش دهد. (افشارنیک/ تجارت فردا)
ایران دومین ذخایر گاز شناخته شده جهان را در اختیار دارد ولی کمتر از ۲٪ کل صادرات گاز جهان را در اختیار دارد. (رفرنس)
☑️⭕️تجویز راهبردی:
گاز نه تنها برای ما درآمد است که می تواند سپر امنیتی نیز باشد. اگر اروپا و هندوستان به گاز ما وابسته بودند به شدت روی امنیت ملی ما موثر بود. هر روز که می گذرد ما میلیون دلاری ضرر می کنیم!
چه باید کرد؟ توسعه تولید گاز و صادرات نیازمند سرمایه گذاری های بزرگ و عظیم است. سرمایه گذاری هم فقط مالی نیست بلکه فنی و مدیریتی نیز هست. این حجم از سرمایه گذاری نیازمند ورود سرمایه گذاران خارجی و مشارکت سرمایه گذاران داخلی است. اما سرمایه فرّار است! این این مرغ وحشی به بامی نمی نشیند که امنیت نداشته باشد. امنیت در گرو ثبات داخلی است. ثبات داخلی معلول روابط بین المللی پایدار و رضایت شهروندان است. اگر می خواهیم به همین روند ادامه بدهیم که هیچ! جلوی چشمانمان مال مان را می برند و می فروشند و پولش را می خورند! اما اگر فکر می کنیم که می توان به درآمد میلیارد دلاری در گاز رسید این مسیر را برویم:
۱)ترمیم و تثبیت رابطه با جهان
۲)ترمیم رابطه با جامعه با نشان دادن اصلاحات واقعی و شفاف
۳)تبدیل شماره ۱ و ۲ به ثبات و امنیت
۴)دعوت سرمایه گذاران داخلی و خارجی به سرمایه گذاری های تضمین شده
۵)توسعه توان تولید و صادرات گاز
۶) ورود به تجارت و تهاتر گاز و تبدیل شدن به هاب گازی منطقه
۷)تبدیل ۵ و ۶ به درآمد گازی برای بهبود معیشت و کسب رضایت شهروندان
۸) استفاده از دیپلماسی گازی (ناشی از بند ۴ و ۵) برای تامین امنیت بین المللی ایران و تثبیت رابطه با جهان
و این چرخه ادامه خواهد یافت (تبدیل بند ۸ به ۱ و ۲). یک حلقه مثبت خود تقویت کننده!
حتی با بهترین تیم و منابع و امکانات ولی با «استراتژی اشتباه» در هیچ جام جهانی نمی توان برنده شد.
شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
👍178👎7
🔲⭕️در ایران به ملک الشعرا احتیاج داریم یا ...؟
دکتر امیر ناظمی
«ملکالشعرا» عنوانی بود حکومتی برای شاعر بزرگ دوران. اما رقابت برای کسب عنوان «ملکالشعرا»، منجر به آن شد که شعرای ایران به مدیحهسرایان حاکمان تبدیل شوند. قاآنی ملکالشعرای ایران از دوران محمدشاه بود. زمانی که ناصرالدین شاه به تخت نشست و امیرکبیر را به صدراعظمی ایران منصوب کرد؛ قاآنی به روال معمول قصیدهای در مدح صدراعظم جدید سرود.
قاآنی که خود پیشتر مدیحهگوی صدراعظم قبلی بود، در مدحش رسید به مصرعِ «به جای ظالمی شقی، نشسته عادلی تقی» که امیرکبیر با خشم شعر را قطع کرد تا سرودن مدح حاکمان را متوقف کند؛ و در ادامه نیز مقرری (حقوق) وی را قطع کرد.
قاآنی که درآمدش از مدح میگذشت، اعتضادالسلطنه را واسطه کرد. امیرکبیر از قاآنی که به زبان فرانسه و علم جدید نیز آشنا بود، خواست تا در خصوص کشاورزی (که فعالیت اصلی ایرانیان بود) کتاب ترجمه کند؛ تا حقوقش را مجدد برقرار کند.
به نظر میرسد این حادثه در هفته آخر مهرماه سال ۱۲۷۷ روی داده باشد؛ و به نظرم اگر قرار است در ایران «هفته پژوهش» وجود داشته باشد، چنین هفتهای شایسته نامیدن «هفته پژوهش» است، نه هفته آخر آذرماه که بیشتر پیشواز شب یلداست!
☑️⭕️پنج درس از مواجهه امیرکبیر با قاآنی
۱.عنوان و لقب اگر بدون ضابطه و تنها به اختیار حاکم باشد، زمانی طولانی نمیگذرد که ابزارِ تبدیل تولید مدیحهگویی میشود. شاعر حکیمی که صدای مردم و اخلاق عمومی است، به شوق کسب عنوان «ملکالشعرا» به راحتی تبدیل به مدیحهسرای حاکمیت میشود. این لقب چه شاعر باشد، چه استاد دانشگاه، چه نخبه! درآمد راحتی که از مدیحهگویی ایجاد میشود، قاآنی باسوادی که «رساله هندسهی جدید» نوشته و فرانسه میداند، را تبدیل به مدیحهسرا میکند.
۲.پژوهش از خواندن و یادگرفتن تجربیات دیگران آغاز میشود. ترجمه همان خواندن تجربیات دیگران است. پژوهش بدون اتکاء به دانستههای دیگران هماناندازهای بیمعناست، که دیوار ساختن بدون پی! امیرکبیر خوب میدانست که باید از ترجمه آغاز کرد.
۳.امیر موضوع ترجمه را کشاورزی میگذارد؛ یعنی تقاضای اصلی جامعهی آن دوران. امیر به عنوان مظهر حکمرانی قاآنی را به سمت تقاضا و مسائل واقعی جهت میدهد.
۴.سیاستگذاری یعنی جهتدهی به فعالیت شهروندان. نمیشود تنها با قطع مقرری قاآنی، اصلاح نظام حکمرانی را تمام شده دانست؛ همانگونه که با کاهش بودجه دانشگاهها، احتمالا فعالیت و عملکرد دانشگاهها بهبود نمییابد! بلکه گذاردن گزینههای جدید فعالیت پیشِ رویِ کنشگران است که انتخاب را از گزینهی نادرست به گزینهی درست هدایت میکند.
۵.رفتار امیر نمادین بود. از روز نخستین امیر بود که میان خودش با دیگر صدراعظمها فاصله گذاشت؛ این فاصلهگذاری به قیمت ناراحتی قاآنی و قاآنیهایی تمام شد؛ شاید به قیمت جانش. اما قاآنی که پیشتر مدح میرزا آقاسی (صدراعظم محمدشاه) میگفت، روز انتصاب امیر او را عادل خواند و میرزاآقاسی را شقی! فاصلهی میان مدح و ذم مدیحهسرا تنها یک شب است؛ اما پژوهشگر راوی نتایج پژوهش است، نه بندهی خوشنودی حاکم!
برای همین است که پژوهشگری که مدیحهسرا نیست، گاه تلخی دارد؛ اما ملکالپژوهشگران یکسر شیرینیاند! و ما سخت نیازمند گذار از دوران مدیحهسرایی به پژوهش مداری هستیم!
شبکه توسعه
@I_D_Network
دکتر امیر ناظمی
«ملکالشعرا» عنوانی بود حکومتی برای شاعر بزرگ دوران. اما رقابت برای کسب عنوان «ملکالشعرا»، منجر به آن شد که شعرای ایران به مدیحهسرایان حاکمان تبدیل شوند. قاآنی ملکالشعرای ایران از دوران محمدشاه بود. زمانی که ناصرالدین شاه به تخت نشست و امیرکبیر را به صدراعظمی ایران منصوب کرد؛ قاآنی به روال معمول قصیدهای در مدح صدراعظم جدید سرود.
قاآنی که خود پیشتر مدیحهگوی صدراعظم قبلی بود، در مدحش رسید به مصرعِ «به جای ظالمی شقی، نشسته عادلی تقی» که امیرکبیر با خشم شعر را قطع کرد تا سرودن مدح حاکمان را متوقف کند؛ و در ادامه نیز مقرری (حقوق) وی را قطع کرد.
قاآنی که درآمدش از مدح میگذشت، اعتضادالسلطنه را واسطه کرد. امیرکبیر از قاآنی که به زبان فرانسه و علم جدید نیز آشنا بود، خواست تا در خصوص کشاورزی (که فعالیت اصلی ایرانیان بود) کتاب ترجمه کند؛ تا حقوقش را مجدد برقرار کند.
به نظر میرسد این حادثه در هفته آخر مهرماه سال ۱۲۷۷ روی داده باشد؛ و به نظرم اگر قرار است در ایران «هفته پژوهش» وجود داشته باشد، چنین هفتهای شایسته نامیدن «هفته پژوهش» است، نه هفته آخر آذرماه که بیشتر پیشواز شب یلداست!
☑️⭕️پنج درس از مواجهه امیرکبیر با قاآنی
۱.عنوان و لقب اگر بدون ضابطه و تنها به اختیار حاکم باشد، زمانی طولانی نمیگذرد که ابزارِ تبدیل تولید مدیحهگویی میشود. شاعر حکیمی که صدای مردم و اخلاق عمومی است، به شوق کسب عنوان «ملکالشعرا» به راحتی تبدیل به مدیحهسرای حاکمیت میشود. این لقب چه شاعر باشد، چه استاد دانشگاه، چه نخبه! درآمد راحتی که از مدیحهگویی ایجاد میشود، قاآنی باسوادی که «رساله هندسهی جدید» نوشته و فرانسه میداند، را تبدیل به مدیحهسرا میکند.
۲.پژوهش از خواندن و یادگرفتن تجربیات دیگران آغاز میشود. ترجمه همان خواندن تجربیات دیگران است. پژوهش بدون اتکاء به دانستههای دیگران هماناندازهای بیمعناست، که دیوار ساختن بدون پی! امیرکبیر خوب میدانست که باید از ترجمه آغاز کرد.
۳.امیر موضوع ترجمه را کشاورزی میگذارد؛ یعنی تقاضای اصلی جامعهی آن دوران. امیر به عنوان مظهر حکمرانی قاآنی را به سمت تقاضا و مسائل واقعی جهت میدهد.
۴.سیاستگذاری یعنی جهتدهی به فعالیت شهروندان. نمیشود تنها با قطع مقرری قاآنی، اصلاح نظام حکمرانی را تمام شده دانست؛ همانگونه که با کاهش بودجه دانشگاهها، احتمالا فعالیت و عملکرد دانشگاهها بهبود نمییابد! بلکه گذاردن گزینههای جدید فعالیت پیشِ رویِ کنشگران است که انتخاب را از گزینهی نادرست به گزینهی درست هدایت میکند.
۵.رفتار امیر نمادین بود. از روز نخستین امیر بود که میان خودش با دیگر صدراعظمها فاصله گذاشت؛ این فاصلهگذاری به قیمت ناراحتی قاآنی و قاآنیهایی تمام شد؛ شاید به قیمت جانش. اما قاآنی که پیشتر مدح میرزا آقاسی (صدراعظم محمدشاه) میگفت، روز انتصاب امیر او را عادل خواند و میرزاآقاسی را شقی! فاصلهی میان مدح و ذم مدیحهسرا تنها یک شب است؛ اما پژوهشگر راوی نتایج پژوهش است، نه بندهی خوشنودی حاکم!
برای همین است که پژوهشگری که مدیحهسرا نیست، گاه تلخی دارد؛ اما ملکالپژوهشگران یکسر شیرینیاند! و ما سخت نیازمند گذار از دوران مدیحهسرایی به پژوهش مداری هستیم!
شبکه توسعه
@I_D_Network
👍282
کشورداری کانادایی.pdf
1.8 MB
🔲⭕️ کانادایی ها چگونه کشورشان را اداره می کنند؟
درس های کشورداری کانادا برای ایران
به قلم یوسف عمادی و مجتبی لشکربلوکی
در این گزارش سعی شده به سوالات این چنینی پرداخته شود: چرا کانادایی ها جزو چارک اول کشورهای شاد جهان اند و ما در چارک چهارم (آخر) غمگین؟ چرا رفاه مصرفی کانادایی ها سه برابر ماست؟ چرا سالانه حدود 300 هزار نفر به کانادا مهاجرت می کنند؟
این گزارش تقدیم شده به:
▫️معلمانی که می خواهند اندیشه های نو تدریس کنند
▫️جوانانی که آینده ایــران را متفاوت از ما خواهند ساخت
▫️مردمانی که در عین اعتماد به نفس، تواضعِ یادگیری از دیگران را دارند
▫️سیاستمدارانی که فکر میکنند روشهای قدیمی کشورداری دیگر پاسخگو نیست
شبکه توسعه
@I_D_Network
باز نشر از مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
درس های کشورداری کانادا برای ایران
به قلم یوسف عمادی و مجتبی لشکربلوکی
در این گزارش سعی شده به سوالات این چنینی پرداخته شود: چرا کانادایی ها جزو چارک اول کشورهای شاد جهان اند و ما در چارک چهارم (آخر) غمگین؟ چرا رفاه مصرفی کانادایی ها سه برابر ماست؟ چرا سالانه حدود 300 هزار نفر به کانادا مهاجرت می کنند؟
این گزارش تقدیم شده به:
▫️معلمانی که می خواهند اندیشه های نو تدریس کنند
▫️جوانانی که آینده ایــران را متفاوت از ما خواهند ساخت
▫️مردمانی که در عین اعتماد به نفس، تواضعِ یادگیری از دیگران را دارند
▫️سیاستمدارانی که فکر میکنند روشهای قدیمی کشورداری دیگر پاسخگو نیست
شبکه توسعه
@I_D_Network
باز نشر از مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
👍91👎4
🔲⭕️چرا آمریکا به خطرناک ترین موجود برای امنیت ملی اجازه فعالیت می دهد؟
دکتر محمدرضا اسلامی
در واپسین روزهای سال (۲۹ دسامبر ۲۰۲۲) شرکت اسپیس اکس با پرتاب موشک فالکون ۹، پنجاه و چهار ماهواره استارلینک را در مدار زمین قرار داد. این شصتمین (۶۰امین) ماموریت موفق این شرکت در سال ۲۰۲۲ میلادی بود. آیا این خبر خاصی است؟ آیا اتفاق ویژه ای رخ داده؟ پرتاب موشک به هوا که این روزها امر ویژه ای نیست. اما نکات تکان دهنده ای در همین خبر ساده وجود دارد.
▫️تنها در بازه زمانیِ محدودِ «یک سال» ۶۰ ماموریتِ موفق هوا-فضا انجام شده است.
▫️این تعداد عملیات موفق توسط دولت، بخش نظامی و یا بخش دولتی صورت «نگرفته»؛ بلکه این حجم از کار فناورانه توسط «بخش خصوصیِ محض» انجام شده.
آیا بخش خصوصی می تواند این مقدار توانمند باشد؟ برای پاسخ به این سوال، به چند نکته اشاره می کنم:
اینکه شرکت اسپیس اکس توانسته در طول سال ۲۰۲۲ این تعداد ماموریت موفق داشته باشد و تا کنون ۳۰۰۰ ماهواره را در مدار زمین قرار دهد، قسمتِ تعجب آور ماجرا نیست؛ بلکه قسمت حیرت آورِ ماجرا این میزان «تفویض امور» در سیستم مدیریت ایلان ماسک است.
ظرف حدود یک شبانه روز قبل از نوشتن این یادداشت، شمارش کردم ماسک بیش از ۷۰ بار توئیت زده! یعنی طرف رسما از نظر ذهنی اینقدر آزاد است که نشسته پای توئیت بازی و (همزمان با مدیریت توئیتر) بسیار دشوار است که او بتواند به کار دیگری هم برسد؛ در چنین شرایطی، همزمان تسلا دارد با آن کیفیت کار می کند (و فروش دایم دارد)، و شرکت اسپیس اکس نیز دارد شصتمین ماموریت را (آنهم روز ۲۹ دسامبر! یعنی مشابه آخر اسفندماه) انجام می دهد.
واقعا حیرت آور است که ایلان ماسک چه تعداد نیروی متخصص و مدیر قابل اعتماد را توانسته در این چند سال پیدا کند؟ چه جور تیمی ساخته که کارهایی در این حد تخصصی را تفویض کرده و حالا خودش نشسته مشغول به توئیت بازی است.
ماجرا بیش از آنکه به فناوری مرتبط باشد، به نحوه مدیریت منابع انسانی باز می گردد. ماجرا بیش از آنکه به هوشِ فردی ایلان ماسک مرتبط باشد، به ساختار و شبکه افرادِ باهوشی که استخدام کرده، مرتبط است.
با یکی از همکاران ژاپنی صحبت می کردم. می گفت برای ما ژاپنیها «مدیریت هلدینگ» کاملا مفهومی آشناست. ما در ژاپن سالهاست که هلدینگهای Multi-core را داشته ایم و برای مثال، به هولدینگ سومی تومو (Sumitomo) اشاره می کرد. می گفت گروه سومی تومو در ژاپن سالهاست که بانکداری می کند، تولید صنایع فولاد دارد، تولیدات مواد شیمیایی و دارو دارد، صنعت چوب و کاغذ دارد، صنایع شیشه دارد و… با این وجود برای ما این نحوه از مدیریت در مجموعه های ایلان ماسک (و سرعت رشد) محل تعجب است. در هلدینگ ژاپنی راس هرم، مدیریت واحد است ولی عرصه های مختلفی از تولید، توسط سایر مدیران کارآمد هدایت می شود. با این وجود، این میزان از استقلال امور در دیسیپلین های مختلف کارهایِ ایلان ماسک حیرت آور است. اساسا ما در مدیریت ژاپنی به جزییات بها می دهیم و لذا این برایمان سوال است که چطور یک مجموعه مدیریتی می تواند همزمان در عرصه هوا-فضا ۳۰۰۰ ماهواره در مدار زمین قرار دهد، ۱۰۰هزار خودروی برقی تسلا تولید کند و همزمان راسِ هرمِ مدیریت درگیر ماجرایی مثل مدیریتِ توئیتر شده باشد؟!
ایلان ماسک رسماً تمام مرزها و تعاریف کلاسیک در مدیریت و نوآوری رو جابجا کرده است. اشتباهِ راهبردی در این بحث این است که بر نبوغ فردی ایلان ماسک متمرکز شویم بلکه مساله اصلی این است که متوجه باشیم که منابع انسانیِ کیفی و تحصیلکرده/باتجربه در دنیای امروز به قدری در دسترس است که بخش خصوصی می تواند تا به این حد از تعالی دست اندازی کند.
نکته آخر در این بحث، جایگاه دولت است. برای اینکه ساختار دولتی بپذیرد که بخش خصوصی به چنین سطحی از رشد برسد، نیاز به افق فکری گسترده و درک روشنی از کارآفرینی و خلاقیت است. در یک نگاه امنیتی (مشابه نگاه روسها)، فردی که هم در آسمان/فضا جایگاه دارد هم در جاده ها خودروی لوکس فروخته و هم بر صفحه موبایلهای مردم جایگاه مهمی دارد (توئیتر)، این فرد می تواند خطرناکترین موجود برای امنیت ملی باشد. اما وقتی که نگاه دولتی به این مساله صرفا «از منظر امنیتی» نمی پردازد، اجازه چنین رشدی را می دهد.
ایلان ماسک با هر توئیتی که می زند بخشی از رفتارهایِ بعضا زننده اش در حوزه شخصیت فردی اش را هویدا می کند، اما همزمان او در عرصه فناوری و کارآفرینی چهره متفاوت سال ۲۰۲۲ میلادی محسوب می شود.
شبکه توسعه
@I_D_Network
بازنشر از صفحه شخصی محمد رضا اسلامی
@solseghalam
دکتر محمدرضا اسلامی
در واپسین روزهای سال (۲۹ دسامبر ۲۰۲۲) شرکت اسپیس اکس با پرتاب موشک فالکون ۹، پنجاه و چهار ماهواره استارلینک را در مدار زمین قرار داد. این شصتمین (۶۰امین) ماموریت موفق این شرکت در سال ۲۰۲۲ میلادی بود. آیا این خبر خاصی است؟ آیا اتفاق ویژه ای رخ داده؟ پرتاب موشک به هوا که این روزها امر ویژه ای نیست. اما نکات تکان دهنده ای در همین خبر ساده وجود دارد.
▫️تنها در بازه زمانیِ محدودِ «یک سال» ۶۰ ماموریتِ موفق هوا-فضا انجام شده است.
▫️این تعداد عملیات موفق توسط دولت، بخش نظامی و یا بخش دولتی صورت «نگرفته»؛ بلکه این حجم از کار فناورانه توسط «بخش خصوصیِ محض» انجام شده.
آیا بخش خصوصی می تواند این مقدار توانمند باشد؟ برای پاسخ به این سوال، به چند نکته اشاره می کنم:
اینکه شرکت اسپیس اکس توانسته در طول سال ۲۰۲۲ این تعداد ماموریت موفق داشته باشد و تا کنون ۳۰۰۰ ماهواره را در مدار زمین قرار دهد، قسمتِ تعجب آور ماجرا نیست؛ بلکه قسمت حیرت آورِ ماجرا این میزان «تفویض امور» در سیستم مدیریت ایلان ماسک است.
ظرف حدود یک شبانه روز قبل از نوشتن این یادداشت، شمارش کردم ماسک بیش از ۷۰ بار توئیت زده! یعنی طرف رسما از نظر ذهنی اینقدر آزاد است که نشسته پای توئیت بازی و (همزمان با مدیریت توئیتر) بسیار دشوار است که او بتواند به کار دیگری هم برسد؛ در چنین شرایطی، همزمان تسلا دارد با آن کیفیت کار می کند (و فروش دایم دارد)، و شرکت اسپیس اکس نیز دارد شصتمین ماموریت را (آنهم روز ۲۹ دسامبر! یعنی مشابه آخر اسفندماه) انجام می دهد.
واقعا حیرت آور است که ایلان ماسک چه تعداد نیروی متخصص و مدیر قابل اعتماد را توانسته در این چند سال پیدا کند؟ چه جور تیمی ساخته که کارهایی در این حد تخصصی را تفویض کرده و حالا خودش نشسته مشغول به توئیت بازی است.
ماجرا بیش از آنکه به فناوری مرتبط باشد، به نحوه مدیریت منابع انسانی باز می گردد. ماجرا بیش از آنکه به هوشِ فردی ایلان ماسک مرتبط باشد، به ساختار و شبکه افرادِ باهوشی که استخدام کرده، مرتبط است.
با یکی از همکاران ژاپنی صحبت می کردم. می گفت برای ما ژاپنیها «مدیریت هلدینگ» کاملا مفهومی آشناست. ما در ژاپن سالهاست که هلدینگهای Multi-core را داشته ایم و برای مثال، به هولدینگ سومی تومو (Sumitomo) اشاره می کرد. می گفت گروه سومی تومو در ژاپن سالهاست که بانکداری می کند، تولید صنایع فولاد دارد، تولیدات مواد شیمیایی و دارو دارد، صنعت چوب و کاغذ دارد، صنایع شیشه دارد و… با این وجود برای ما این نحوه از مدیریت در مجموعه های ایلان ماسک (و سرعت رشد) محل تعجب است. در هلدینگ ژاپنی راس هرم، مدیریت واحد است ولی عرصه های مختلفی از تولید، توسط سایر مدیران کارآمد هدایت می شود. با این وجود، این میزان از استقلال امور در دیسیپلین های مختلف کارهایِ ایلان ماسک حیرت آور است. اساسا ما در مدیریت ژاپنی به جزییات بها می دهیم و لذا این برایمان سوال است که چطور یک مجموعه مدیریتی می تواند همزمان در عرصه هوا-فضا ۳۰۰۰ ماهواره در مدار زمین قرار دهد، ۱۰۰هزار خودروی برقی تسلا تولید کند و همزمان راسِ هرمِ مدیریت درگیر ماجرایی مثل مدیریتِ توئیتر شده باشد؟!
ایلان ماسک رسماً تمام مرزها و تعاریف کلاسیک در مدیریت و نوآوری رو جابجا کرده است. اشتباهِ راهبردی در این بحث این است که بر نبوغ فردی ایلان ماسک متمرکز شویم بلکه مساله اصلی این است که متوجه باشیم که منابع انسانیِ کیفی و تحصیلکرده/باتجربه در دنیای امروز به قدری در دسترس است که بخش خصوصی می تواند تا به این حد از تعالی دست اندازی کند.
نکته آخر در این بحث، جایگاه دولت است. برای اینکه ساختار دولتی بپذیرد که بخش خصوصی به چنین سطحی از رشد برسد، نیاز به افق فکری گسترده و درک روشنی از کارآفرینی و خلاقیت است. در یک نگاه امنیتی (مشابه نگاه روسها)، فردی که هم در آسمان/فضا جایگاه دارد هم در جاده ها خودروی لوکس فروخته و هم بر صفحه موبایلهای مردم جایگاه مهمی دارد (توئیتر)، این فرد می تواند خطرناکترین موجود برای امنیت ملی باشد. اما وقتی که نگاه دولتی به این مساله صرفا «از منظر امنیتی» نمی پردازد، اجازه چنین رشدی را می دهد.
ایلان ماسک با هر توئیتی که می زند بخشی از رفتارهایِ بعضا زننده اش در حوزه شخصیت فردی اش را هویدا می کند، اما همزمان او در عرصه فناوری و کارآفرینی چهره متفاوت سال ۲۰۲۲ میلادی محسوب می شود.
شبکه توسعه
@I_D_Network
بازنشر از صفحه شخصی محمد رضا اسلامی
@solseghalam
👍312👎19
🔲⭕️ایران؛ پول هست، عقل نیست!
مجتبی لشکربلوکی
۷۰سال است که در ایران برنامههای توسعه تدوین میشود. چرا به میزان مطلوب توسعه پیدا نکردیم؟ جواب اول: به اندازه کافی سرمایه نداشتیم برای اهداف توسعه ای مان! ولی آمارها چیز دیگری می گوید.
درآمدهای ارزی صادرات نفت و گاز کشور طی سالهای ۱۳۹۹-۱۳۳۸ برابر با بیش از ۱۶۰۰ میلیارد دلار! (بی زحمت آن را در ماشین حساب تان در دلار ۴۰ هزار تومان ضرب کنید) این میزان، ارزی است که بهطور مستقیم طی این سالها در اختیار کشور بوده.
فقط این نیست. از ۱۳۵۲ تا پایان ۱۳۹۷ حدود ۱۸۵۰ میلیارد دلار انرژی از منابع داخلی مصرف کرده ایم. اگر این منابع (چاه های نفت و گاز) در ایران به این فراوانی وجود نداشت بهناچار باید چنین رقمی برای واردات انرژی هزینه میشد (مثلا نفت می خریدیم). اگر اعداد دیگر را هم در نظر بگیریم بیش از ۴ هزار میلیارد دلار در اختیار ما بوده تا توسعه پیدا کنیم. (رفرنس)
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
عقلانیت فردی متفاوت است از عقلانیت جمعی. ممکن است در جامعه ای افراد آن باهوش باشند اما آن جامعه باهوش نباشد. مثال: باهوش ترین افراد جامعه ما می روند و پزشک می شوند. سیستم بهداشت و درمان کشور هم در اختیار پزشکان است اما آیا نظام بهداشت و درمان ما حال و روزی بهتر از سیستم های دیگر دارد؟ جمعی از افراد باهوش (پزشکان) لزوما یک سیستم باهوش را شکل نمی دهند. اولین و بدیهی ترین مشکل سیستم بهداشت و درمان ما اینست که بهداشت (پیشگیری) یک دهم درمان هم در واولویت نیست! مثال بعدی نظام دانشگاهی ماست. مثال دیگرش نظام بانکی. اجزای باهوش ولی ....
ایران توسعه پیدا نکرده چون عقل جمعی ما دچار خلل شده. تک تک ما باهوشیم! عاقلیم! اما کنار هم یک جامعه عاقل را تشکیل نداده ایم. ما نتوانسته ایم نظامهای باهوش، سیستمهای عقلایی و سازوکارهای خردمندانه تولید کنیم.
از نشانههای عقلانیت جمعی آنست که اگر راهی را رفت و فهمید به خطا رفته، تکرار نکند. سعی و خطا ایرادی ندارد. گاهی اوقات هیچ راهی جز سعی و خطا وجود ندارد. ولی تفاوت بنیادینی وجود دارد بین «سعی و خطا» و «سعی در خطا»! همه چیز را نمی توان به ناکارآمدی برنامه های توسعه تقلیل داد اما این هم یکی از مصادیق است.
✔️⭕️حالا چند سوال برای تامل:
▫️سالهاست که برنامه پنج ساله داریم، هیچ از خودمان پرسیده ایم که منطق ۵سال چیست؟ واقعا بعد از دههها، همچنان برنامهها باید ۵ساله باشد؟ چرا سه ساله نه؟
▫️سالهاست وسط برنامه توسعه، انتخاب ریاست جمهوری داریم با کلی وعده های نامربوط. بالاخره برنامه توسعه یا وعده های بی پشتوانه رییس جمهور؟
▫️سال هاست که دولت برنامه می ریزد ولی اجرای آن منوط به همکاری فرادولت است چرا باید کاری که تا کنون جواب نداده را تکرار کنیم؟ وقتی الزامات موفقیت برنامه دست دولت نیست اصلا چرا برنامه ریزی کنیم؟
▫️یک دولت برنامه توسعه می نویسد و دولت بعدی می آید می گوید که من اصلاً این برنامه را قبول ندارم و می گذارد کنار. چرا دوباره...؟
▫️سال هاست بخش مردمی اقتصاد در برنامه ریزی متمرکز بروکرات های دولتی تقریبا هیچ جایگاهی ندارند چرا ..؟
▫️سال هاست برنامه ریزی می کنیم و به جای تعیین سه تا پنج مساله مشخص و طراحی حداکثر ده اقدام معین برای آن ۵ مساله مشخص. لیستی از آرزوها می نویسیم. بازهم ...؟
▫️سال هاست نقش اقتصاددانان در تلفیق برنامه توسعه ۹۰٪ است و بقیه اعم از جامعه شناسان، سیاست پژوهان، روان شناسان اجتماعی و... سرجمع کمتر از ۱۰٪ چرا همچنان...؟
▫️سال هاست عده ای برنامه می نویسند برای خودشان. عده ای هم تصمیمات کلان را می گیرند بر اساس دو مدل ذهنی مختلف! باز هم...؟
▫️صادقانه پاسخ دهیم لایحه بودجه را جدی تر می گیریم یا برنامه توسعه را؟
۷۰ سال اینگونه رفتیم، ۷۰ سال دیگر هم به همین روش برویم به جایی نمی رسیم. جرات کنیم به این شش تغییر فکر کنیم:
۱) برنامه با مشارکت نهادهای مدنی (بخش مردمی تشکل یافته) تدوین شود نه صرفا دولت
۲) الزامات توسعه با تصمیم گیران اصلی کشور مفاهمه و تضمین شود و اگر تفاهم و تضمین حاصل نشد اصلا برنامه توسعه ننویسیم
۳) سند توسعه به جای ۱۵۰ صفحه، ۵ صفحه باشد. ۵موضوع و ۱۰ اقدام، همین و تمام!
۴) قبل از تصویب به نظرسنجی عمومی گذاشته شود و اجماع ملی ایجاد شود
۵) متخصصان غیراقتصادی در تلفیق نهایی آن نقش بیشتری داشته باشند
۶) به جای هر پنج سال یکبار، پویا باشد هر ساله روزآمد شود. عملا ما یک فهرست از مهم ترین موضوعات و اقدامات کشور داریم که هر ساله متناسب با متقضیات روزآمد می شود. این بدان معنا نیست که هر سال تمام موضوعات عوض می شوند ممکن است یک موضوع دو سال در این سند بماند و یک موضوع یا اقدام ده سال!
برنامه ثابت توسعه با برش زمانی پنجساله در جهان متغیر امروز کاملا بی معناست!
شبکه توسعه
@I_D_Network
بازنشر از کانال مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
مجتبی لشکربلوکی
۷۰سال است که در ایران برنامههای توسعه تدوین میشود. چرا به میزان مطلوب توسعه پیدا نکردیم؟ جواب اول: به اندازه کافی سرمایه نداشتیم برای اهداف توسعه ای مان! ولی آمارها چیز دیگری می گوید.
درآمدهای ارزی صادرات نفت و گاز کشور طی سالهای ۱۳۹۹-۱۳۳۸ برابر با بیش از ۱۶۰۰ میلیارد دلار! (بی زحمت آن را در ماشین حساب تان در دلار ۴۰ هزار تومان ضرب کنید) این میزان، ارزی است که بهطور مستقیم طی این سالها در اختیار کشور بوده.
فقط این نیست. از ۱۳۵۲ تا پایان ۱۳۹۷ حدود ۱۸۵۰ میلیارد دلار انرژی از منابع داخلی مصرف کرده ایم. اگر این منابع (چاه های نفت و گاز) در ایران به این فراوانی وجود نداشت بهناچار باید چنین رقمی برای واردات انرژی هزینه میشد (مثلا نفت می خریدیم). اگر اعداد دیگر را هم در نظر بگیریم بیش از ۴ هزار میلیارد دلار در اختیار ما بوده تا توسعه پیدا کنیم. (رفرنس)
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
عقلانیت فردی متفاوت است از عقلانیت جمعی. ممکن است در جامعه ای افراد آن باهوش باشند اما آن جامعه باهوش نباشد. مثال: باهوش ترین افراد جامعه ما می روند و پزشک می شوند. سیستم بهداشت و درمان کشور هم در اختیار پزشکان است اما آیا نظام بهداشت و درمان ما حال و روزی بهتر از سیستم های دیگر دارد؟ جمعی از افراد باهوش (پزشکان) لزوما یک سیستم باهوش را شکل نمی دهند. اولین و بدیهی ترین مشکل سیستم بهداشت و درمان ما اینست که بهداشت (پیشگیری) یک دهم درمان هم در واولویت نیست! مثال بعدی نظام دانشگاهی ماست. مثال دیگرش نظام بانکی. اجزای باهوش ولی ....
ایران توسعه پیدا نکرده چون عقل جمعی ما دچار خلل شده. تک تک ما باهوشیم! عاقلیم! اما کنار هم یک جامعه عاقل را تشکیل نداده ایم. ما نتوانسته ایم نظامهای باهوش، سیستمهای عقلایی و سازوکارهای خردمندانه تولید کنیم.
از نشانههای عقلانیت جمعی آنست که اگر راهی را رفت و فهمید به خطا رفته، تکرار نکند. سعی و خطا ایرادی ندارد. گاهی اوقات هیچ راهی جز سعی و خطا وجود ندارد. ولی تفاوت بنیادینی وجود دارد بین «سعی و خطا» و «سعی در خطا»! همه چیز را نمی توان به ناکارآمدی برنامه های توسعه تقلیل داد اما این هم یکی از مصادیق است.
✔️⭕️حالا چند سوال برای تامل:
▫️سالهاست که برنامه پنج ساله داریم، هیچ از خودمان پرسیده ایم که منطق ۵سال چیست؟ واقعا بعد از دههها، همچنان برنامهها باید ۵ساله باشد؟ چرا سه ساله نه؟
▫️سالهاست وسط برنامه توسعه، انتخاب ریاست جمهوری داریم با کلی وعده های نامربوط. بالاخره برنامه توسعه یا وعده های بی پشتوانه رییس جمهور؟
▫️سال هاست که دولت برنامه می ریزد ولی اجرای آن منوط به همکاری فرادولت است چرا باید کاری که تا کنون جواب نداده را تکرار کنیم؟ وقتی الزامات موفقیت برنامه دست دولت نیست اصلا چرا برنامه ریزی کنیم؟
▫️یک دولت برنامه توسعه می نویسد و دولت بعدی می آید می گوید که من اصلاً این برنامه را قبول ندارم و می گذارد کنار. چرا دوباره...؟
▫️سال هاست بخش مردمی اقتصاد در برنامه ریزی متمرکز بروکرات های دولتی تقریبا هیچ جایگاهی ندارند چرا ..؟
▫️سال هاست برنامه ریزی می کنیم و به جای تعیین سه تا پنج مساله مشخص و طراحی حداکثر ده اقدام معین برای آن ۵ مساله مشخص. لیستی از آرزوها می نویسیم. بازهم ...؟
▫️سال هاست نقش اقتصاددانان در تلفیق برنامه توسعه ۹۰٪ است و بقیه اعم از جامعه شناسان، سیاست پژوهان، روان شناسان اجتماعی و... سرجمع کمتر از ۱۰٪ چرا همچنان...؟
▫️سال هاست عده ای برنامه می نویسند برای خودشان. عده ای هم تصمیمات کلان را می گیرند بر اساس دو مدل ذهنی مختلف! باز هم...؟
▫️صادقانه پاسخ دهیم لایحه بودجه را جدی تر می گیریم یا برنامه توسعه را؟
۷۰ سال اینگونه رفتیم، ۷۰ سال دیگر هم به همین روش برویم به جایی نمی رسیم. جرات کنیم به این شش تغییر فکر کنیم:
۱) برنامه با مشارکت نهادهای مدنی (بخش مردمی تشکل یافته) تدوین شود نه صرفا دولت
۲) الزامات توسعه با تصمیم گیران اصلی کشور مفاهمه و تضمین شود و اگر تفاهم و تضمین حاصل نشد اصلا برنامه توسعه ننویسیم
۳) سند توسعه به جای ۱۵۰ صفحه، ۵ صفحه باشد. ۵موضوع و ۱۰ اقدام، همین و تمام!
۴) قبل از تصویب به نظرسنجی عمومی گذاشته شود و اجماع ملی ایجاد شود
۵) متخصصان غیراقتصادی در تلفیق نهایی آن نقش بیشتری داشته باشند
۶) به جای هر پنج سال یکبار، پویا باشد هر ساله روزآمد شود. عملا ما یک فهرست از مهم ترین موضوعات و اقدامات کشور داریم که هر ساله متناسب با متقضیات روزآمد می شود. این بدان معنا نیست که هر سال تمام موضوعات عوض می شوند ممکن است یک موضوع دو سال در این سند بماند و یک موضوع یا اقدام ده سال!
برنامه ثابت توسعه با برش زمانی پنجساله در جهان متغیر امروز کاملا بی معناست!
شبکه توسعه
@I_D_Network
بازنشر از کانال مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
👍179👎9
🔲⭕️پایان هذیانگویی نظام اداری و سیاستگذاری کشور
برگرفته از نوشته ای از دکتر محسن رنانی
برنامه فقط در شرایطی معنی میدهد که وضعیت عمومیِ اقتصادی، اجتماعی و سیاسی پایدار است و چشمانداز باثباتی در برابر کشور است و افق آینده، اطمینانبخش و امیدبخش است. وقتی هیچچیز در کشور سر جایش نیست و بیثباتی در همه حوزهها موج میزند و چشمانداز باثباتی در برابر کشور نیست و حکومت هم هیچ قصد افقگشایی ندارد، در چنین شرایطی برنامه توسعه نوشتن چه مفهومی دارد؟
آنچه خواندید بخشی از پاسخ دکتر محسن رنانی استاد برجسته اقتصاد کشور در پاسخ به درخواست مرکز پژوهشهای مجلس در مورد پیشنهاد همکاری برای تدوین سند برنامه هفتم توسعه. بخش هایی دیگر از نامه را هم با هم بخوانیم:
الآن اگر نهادی مثل مرکز پژوهشها میخواهد کاری برای کشور بکند، باید سند خروج از بحران، سند تثبیت شرایط عمومی کشور، سند افق گشایی و سند تحول یا چیزی نظیر اینها را بنویسد.
مگر میشود وقتی بهاحتمال خیلی زیاد تا عید دلار از سقف 50 هزار تومان عبور میکند (اگر بیشتر نشود) و درآمدهای کشور تکلیفش روشن نیست و سایه جنگ اوکراین روزبهروز به ما نزدیکتر میشود و پرونده برجام تقریباً بسته شده و خروج سرمایه از کشور شتاب گرفته و...؛ آنگاه برای کشور برنامه توسعه تدوین شود که مثلاً در سال آینده چند درصد تولیدات کشاورزی بالا برود یا چند درصد تولید خودرو افزایش یابد؟
لطفاً سلام مرا به عزیزان بالادستی در مرکز برسانید و بگویید اگر میخواهید خدمتی به ایران بکنید، سندی منتشر کنید که در آن به نظام سیاسی اعلام کنید تا تحقق برخی شرایط (آن شرایط را فهرست کنید)، امکان برنامهریزی در ایران منتفی است و بگویید در چنین شرایطی، تدوین برنامه یک «آیین صوری و تشریفاتی بوروکراتیک» است که هیچ اثر واقعی بر کشور ندارد و برعکس بخش زیادی از انرژی و منابع کشور را هدر میدهد.
خلاصه الآن فصل برنامهریزی نیست و اگر بهترین برنامهها و توصیهها و تبصرهها و سیاستها هم تصویب شود، نه شرایط کشور اجازه میدهد، نه منابع مالی پایدار است، نه مجری (دولت) انسجام فکری و سازمانی کافی برای تحقق آنها را دارد.
ما اکنون به برنامههایی برای «اعتمادبخشی»، «امیدآفرینی»، «باثباتسازی»، «عادیسازی»، «افقگشایی»، «عقلانیسازی حکمرانی»، «همشنوی»، «انسجامبخشی» و... نیاز داریم. بدون اینها، برنامه توسعه معنی نمیدهد و قطعاً شکست میخورد. در یککلام، امروز سرمایه اجتماعی حکومت در پایینترین وضعیت چهل سال گذشته است و بدون سرمایه اجتماعی، برنامهها حتماً شکست میخورد؛ چون برنامه باید «باورپذیر» باشد و وقتی سرمایه اجتماعی پایین است، عدم باورپذیری برنامهها، خودش عامل شکست برنامه میشود.
پس تدوین پیشنویس یا حتی اصلاح سند برنامه را رها کنید و بروید سراغ تدوین «سند ترمیم». بدون ترمیم، هرگونه بارگذاری جدید، بر روی این ساختار فقط فروپاشی آن را تسریع میکند. این مسئله را به مقامات تفهیم کنید که حتی تذکر شفاهی برای حجاب هم یک بارگذاری جدید است. حالا شما میخواهید سند برنامه را ببرید مجلس تا چندصد نماینده در رقابت باهم، هرکدام یک بارگذاری جدید روی این سیستم انجام بدهند؟ این یعنی به سخره گرفتن برنامهریزی توسعه.
وقتی یک آدم تبش بالاست و هذیان میگوید، به او نمیگویند بیا بنشین تا برایت برنامه مطالعاتی برای کنکور بریزم. اول مشکل تب و هذیانش را حل میکنند. الآن نظام بروکراسی به مرحله تولید انبوه هذیان وارد شده. نگاه کنید یک نماینده خبرگان میگوید ما داریم «قانون جهان» را مینویسیم. نماینده مجلس میگوید باید حساب بانکی بیحجابها را مسدود کرد (این فرد نمیداند که این کار یعنی بازکردن یک جبهه جنگ جدید که در آن مخالفان و معترضان دست بالا را خواهند داشت، چون بهراحتی میتوانند پروژه تحریم نظام بانکی را کلید بزنند)؛ دیگری میگوید آقا چرا بهجای اعدام معترضان، دستوپا قطع نمیکنید؟ آن وزیر هم به خارجیها میگوید ما هیچکس را در اعتراضات نکشتهایم و همه کشتههای اعتراضات توسط گروههای معاند ترور شدهاند. این نمیفهمد که این به معنی اعلام شکست حکومت است که گروههای مخالفت در وسط شهرهایش 500 نفر را بکشند و حکومت ناتوان از جلوگیری از آنها باشد!
شما حالا در چنین فضایی میخواهید برنامه بنویسید؟ آقاجان برنامه بنویسید و بگویید چگونه دهان آدمهایی که در این سیستم تریبون دارند، اما مسئولیت نمیپذیرند را ببندید.
آنچه الآن میبینیم، این است که ارتباطات معنیدار نهادی که اطلاعات و هوش را در یک سازمان یا نظام به «عقلانیت» تبدیل میکنند، در این نظام از بین رفته است. بنابراین برنامه بنویسد برای «پایان هذیانگویی» نظام اداری و سیاستگذاری ایران.
ببخشید طولانی شد و اندکی عصبی نوشتم. برای شما آرزوی موفقیت دارم. سرشار باشید
تلخیص و بازنشر از شبکه توسعه
@I_D_Network
برگرفته از نوشته ای از دکتر محسن رنانی
برنامه فقط در شرایطی معنی میدهد که وضعیت عمومیِ اقتصادی، اجتماعی و سیاسی پایدار است و چشمانداز باثباتی در برابر کشور است و افق آینده، اطمینانبخش و امیدبخش است. وقتی هیچچیز در کشور سر جایش نیست و بیثباتی در همه حوزهها موج میزند و چشمانداز باثباتی در برابر کشور نیست و حکومت هم هیچ قصد افقگشایی ندارد، در چنین شرایطی برنامه توسعه نوشتن چه مفهومی دارد؟
آنچه خواندید بخشی از پاسخ دکتر محسن رنانی استاد برجسته اقتصاد کشور در پاسخ به درخواست مرکز پژوهشهای مجلس در مورد پیشنهاد همکاری برای تدوین سند برنامه هفتم توسعه. بخش هایی دیگر از نامه را هم با هم بخوانیم:
الآن اگر نهادی مثل مرکز پژوهشها میخواهد کاری برای کشور بکند، باید سند خروج از بحران، سند تثبیت شرایط عمومی کشور، سند افق گشایی و سند تحول یا چیزی نظیر اینها را بنویسد.
مگر میشود وقتی بهاحتمال خیلی زیاد تا عید دلار از سقف 50 هزار تومان عبور میکند (اگر بیشتر نشود) و درآمدهای کشور تکلیفش روشن نیست و سایه جنگ اوکراین روزبهروز به ما نزدیکتر میشود و پرونده برجام تقریباً بسته شده و خروج سرمایه از کشور شتاب گرفته و...؛ آنگاه برای کشور برنامه توسعه تدوین شود که مثلاً در سال آینده چند درصد تولیدات کشاورزی بالا برود یا چند درصد تولید خودرو افزایش یابد؟
لطفاً سلام مرا به عزیزان بالادستی در مرکز برسانید و بگویید اگر میخواهید خدمتی به ایران بکنید، سندی منتشر کنید که در آن به نظام سیاسی اعلام کنید تا تحقق برخی شرایط (آن شرایط را فهرست کنید)، امکان برنامهریزی در ایران منتفی است و بگویید در چنین شرایطی، تدوین برنامه یک «آیین صوری و تشریفاتی بوروکراتیک» است که هیچ اثر واقعی بر کشور ندارد و برعکس بخش زیادی از انرژی و منابع کشور را هدر میدهد.
خلاصه الآن فصل برنامهریزی نیست و اگر بهترین برنامهها و توصیهها و تبصرهها و سیاستها هم تصویب شود، نه شرایط کشور اجازه میدهد، نه منابع مالی پایدار است، نه مجری (دولت) انسجام فکری و سازمانی کافی برای تحقق آنها را دارد.
ما اکنون به برنامههایی برای «اعتمادبخشی»، «امیدآفرینی»، «باثباتسازی»، «عادیسازی»، «افقگشایی»، «عقلانیسازی حکمرانی»، «همشنوی»، «انسجامبخشی» و... نیاز داریم. بدون اینها، برنامه توسعه معنی نمیدهد و قطعاً شکست میخورد. در یککلام، امروز سرمایه اجتماعی حکومت در پایینترین وضعیت چهل سال گذشته است و بدون سرمایه اجتماعی، برنامهها حتماً شکست میخورد؛ چون برنامه باید «باورپذیر» باشد و وقتی سرمایه اجتماعی پایین است، عدم باورپذیری برنامهها، خودش عامل شکست برنامه میشود.
پس تدوین پیشنویس یا حتی اصلاح سند برنامه را رها کنید و بروید سراغ تدوین «سند ترمیم». بدون ترمیم، هرگونه بارگذاری جدید، بر روی این ساختار فقط فروپاشی آن را تسریع میکند. این مسئله را به مقامات تفهیم کنید که حتی تذکر شفاهی برای حجاب هم یک بارگذاری جدید است. حالا شما میخواهید سند برنامه را ببرید مجلس تا چندصد نماینده در رقابت باهم، هرکدام یک بارگذاری جدید روی این سیستم انجام بدهند؟ این یعنی به سخره گرفتن برنامهریزی توسعه.
وقتی یک آدم تبش بالاست و هذیان میگوید، به او نمیگویند بیا بنشین تا برایت برنامه مطالعاتی برای کنکور بریزم. اول مشکل تب و هذیانش را حل میکنند. الآن نظام بروکراسی به مرحله تولید انبوه هذیان وارد شده. نگاه کنید یک نماینده خبرگان میگوید ما داریم «قانون جهان» را مینویسیم. نماینده مجلس میگوید باید حساب بانکی بیحجابها را مسدود کرد (این فرد نمیداند که این کار یعنی بازکردن یک جبهه جنگ جدید که در آن مخالفان و معترضان دست بالا را خواهند داشت، چون بهراحتی میتوانند پروژه تحریم نظام بانکی را کلید بزنند)؛ دیگری میگوید آقا چرا بهجای اعدام معترضان، دستوپا قطع نمیکنید؟ آن وزیر هم به خارجیها میگوید ما هیچکس را در اعتراضات نکشتهایم و همه کشتههای اعتراضات توسط گروههای معاند ترور شدهاند. این نمیفهمد که این به معنی اعلام شکست حکومت است که گروههای مخالفت در وسط شهرهایش 500 نفر را بکشند و حکومت ناتوان از جلوگیری از آنها باشد!
شما حالا در چنین فضایی میخواهید برنامه بنویسید؟ آقاجان برنامه بنویسید و بگویید چگونه دهان آدمهایی که در این سیستم تریبون دارند، اما مسئولیت نمیپذیرند را ببندید.
آنچه الآن میبینیم، این است که ارتباطات معنیدار نهادی که اطلاعات و هوش را در یک سازمان یا نظام به «عقلانیت» تبدیل میکنند، در این نظام از بین رفته است. بنابراین برنامه بنویسد برای «پایان هذیانگویی» نظام اداری و سیاستگذاری ایران.
ببخشید طولانی شد و اندکی عصبی نوشتم. برای شما آرزوی موفقیت دارم. سرشار باشید
تلخیص و بازنشر از شبکه توسعه
@I_D_Network
👍392👎12
🔲⭕️سپردن ایران به دست مدیران سوئیسی
علی سرزعیم؛ تحلیل گر اقتصاد سیاسی
از فرط آلودگی هوا، بسیاری از ادارات و دانشگاه ها و مدارس تعطیل شدند. همه ما از خودمان می پرسیم ده سال قبل که اوضاع این طور نبوده، ده سال آینده چطور خواهد شد وقتی که تعداد خودروها به مراتب بیشتر می شود؟ آیا اصلا ادامه زندگی ممکن خواهد بود؟ چرا وضعیت تا این حد نامطلوب است؟ پاسخ مخالفان به این پرسش ساده است: تا وقتی که این گروه از حاکمان بر مسند اداره کشورند چشم اندازی برای بهبود وجود ندارد. لذا تمام هم و غم ما باید معطوف به تغییر حاکمان باشد.
لحظه ای با خود تصور کنیم که معجزه ای شد و فردا صبح مسئولان سوئیس مسئولیت اداره ایران را بر عهده گرفتند. مردم با آنها شرط می کنند که هر کاری می توانند بکنند جز افزایش قیمت بنزین، گازوئیل و به طور کلی حاملهای انرژی. آنها می گویند باید حمل و نقل عمومی را گسترش دهیم. فرض کنید که تا فردا عصر در چشم برهم زدنی حمل و نقل عمومی زیاد شد. اینک پس فردا شده و شما می خواهید به سر کار بروید. با خود می گویید با خودروی شخصی بروم یا با وسایل حمل و نقل عمومی؟ بخشی از مغز شما (وجدان اخلاقی) شما می گوید حمل و نقل عمومی بهتر است اما بخش دیگر سیستم فکری (نفس خودخواه) شما می گوید بگذار راحت در پارکینگ خانه سوار خودرو شوم و پادکست موردنظر خودم را گوش کنم. می توان حدس زد که بخش دوم مغز شما بر بخش اول (وجدان) غلبه خواهد کرد. از بد قضیه همین وسوسه سراغ دیگر شهروندان نیز خواهد رفت و بیشتر (به جز اقلیتی) افراد از وسیله نقلیه شخصی استفاده می کنند.
عجب! پس چه چیزی فرق کرد؟ فرض کنید معجزه دومی رخ دهد و همه خودروها به خودروهای خارجی تبدیل شوند. اگرچه هر خودرو تا حدودی کمتر از قبل آلایندگی ایجاد می کند اما چون در طی زمان قیمت بنزین و گازوئیل و انرژی ثابت مانده ولی قیمتهای دیگر دچار تورم شده اند، قیمت واقعی بنزین ارزان تر شده و انگیزه سفر درون شهری و برون شهری با خودرو بیشتر می شود و آلایندگی هوا کمتر نخواهد شد.
با این وصف مشکل آلودگی هوا و ترافیک کماکان به قوت خود باقی می ماند. اینجاست که مسئولان سوئیسی در تلویزیون ملی می آیند و به مردم می گویند راه گریزی جز افزایش قیمت بنزین نیست زیرا اگر بنزین خیلی گران نشود انگیزه استفاده از حمل و نقل عمومی به وجود نخواهد آمد. آنها خواهند گفت فاصله قیمت داخل و خارج به حدی رسیده که کنترل قاچاق این اقلام از مرزها غیرممکن است.
به نظر شما واکنش مردم ایران چه خواهد بود؟ آیا مردم ایران به خاطر پاک دستی مسئولان سوئیسی توصیه شان را قبول می کنند؟ یا اینکه:
1) بلافاصله برخی اقتصادخوانده ها در رسانه ها ظاهر می شوند که تورم ناشی از رشد قیمت بنزین مردم را تحت فشار قرار خواهد داد. تجربه های گذشته برای افزایش قیمت بنزین حلال مشکل نبوده و مصرف بنزین بی کشش است.
2) برخی روشنفکران انقلابی به صحنه می آیند که ای مردم چه نشسته اید که نسخه های بانک جهانی دارد به ایران تحمیل می شود در حالی که ایران متفاوت از هر کشور دیگری است.
3) برخی جامعه شناسان صدای خود را بلندخواهند کرد که نئولیبرالیسم دارد کشور ما را به شکل خزنده چپاول می کند.
4) اتحادیه های کارگری بیانیه خواهند داد که اول دستمزد ما را مثل سوئیس کنید بعد قیمت بنزین را بالا ببرید.
5) برخی کارشناسان نمودارهایی نشان خواهند داد که سرانه مصرف بنزین در ایران خیلی بیشتر از کشورهای پیشرفته اروپایی نیست.
6) کسانی خواهند گفت که راه حل قاچاق بنزین و گازوئیل افزایش قیمت بنزین نیست بلکه نیروهای مرزبانی باید وظیفه خود را به درستی به انجام رسانند.
7) برخی تحلیلگران خواهند گفت نباید شوک درمانی کرد و بلکه باید فرهنگ سازی کرد تا مردم وجدان شان چنان تقویت شود که استفاده از حمل و نقل عمومی را ترجیح دهند.
صادقانه جواب بدهید به نظر شما واکنش مردم ایران چه خواهد بود و کدام دیدگاه را قبول خواهند کرد؟ توصیه مسئولان سوئیسی را یا انواع توجیهات هفت گانه فوق را؟ من تصور می کنم که بیشتر مردم گران نکردن بنزین را ترجیح خواهند داد و حتی بخشی از مردم به خیابان خواهند آمد و مسئولان سوئیسی که این وضعیت را ببینند چمدان های خود را جمع می کنند و به سوئیس بر می گردند و ما می مانیم و همان مسئولان ایرانی سابق، قیمت های ثابت بنزین، هوای دودآلودی که خفه مان می کند و ترافیکی که اعصابمان را نابود و عمرمان را تلف می کند.
☑️⭕️تجویز راهبردی
چه باید کرد؟ نکته ای بسیار کلیدی منسوب است به امیرکبیر را می گویم راه حل همان است:
«ابتدا فکر کردم مملکت وزیرِ دانا میخواهد،
بعد فکر کردم شاهِ دانا میخواهد،
در آخر اما فهمیدم مملکت مردمِ دانا [هم] میخواهد»
توسعه با مردمان و حاکمان نادان به دست نمی آید. هم نیازمند حاکمان دانا و پاسخگو هستیم و هم مردمان دانا و پرسشگر.
شبکه توسعه
@I_D_Network
علی سرزعیم؛ تحلیل گر اقتصاد سیاسی
از فرط آلودگی هوا، بسیاری از ادارات و دانشگاه ها و مدارس تعطیل شدند. همه ما از خودمان می پرسیم ده سال قبل که اوضاع این طور نبوده، ده سال آینده چطور خواهد شد وقتی که تعداد خودروها به مراتب بیشتر می شود؟ آیا اصلا ادامه زندگی ممکن خواهد بود؟ چرا وضعیت تا این حد نامطلوب است؟ پاسخ مخالفان به این پرسش ساده است: تا وقتی که این گروه از حاکمان بر مسند اداره کشورند چشم اندازی برای بهبود وجود ندارد. لذا تمام هم و غم ما باید معطوف به تغییر حاکمان باشد.
لحظه ای با خود تصور کنیم که معجزه ای شد و فردا صبح مسئولان سوئیس مسئولیت اداره ایران را بر عهده گرفتند. مردم با آنها شرط می کنند که هر کاری می توانند بکنند جز افزایش قیمت بنزین، گازوئیل و به طور کلی حاملهای انرژی. آنها می گویند باید حمل و نقل عمومی را گسترش دهیم. فرض کنید که تا فردا عصر در چشم برهم زدنی حمل و نقل عمومی زیاد شد. اینک پس فردا شده و شما می خواهید به سر کار بروید. با خود می گویید با خودروی شخصی بروم یا با وسایل حمل و نقل عمومی؟ بخشی از مغز شما (وجدان اخلاقی) شما می گوید حمل و نقل عمومی بهتر است اما بخش دیگر سیستم فکری (نفس خودخواه) شما می گوید بگذار راحت در پارکینگ خانه سوار خودرو شوم و پادکست موردنظر خودم را گوش کنم. می توان حدس زد که بخش دوم مغز شما بر بخش اول (وجدان) غلبه خواهد کرد. از بد قضیه همین وسوسه سراغ دیگر شهروندان نیز خواهد رفت و بیشتر (به جز اقلیتی) افراد از وسیله نقلیه شخصی استفاده می کنند.
عجب! پس چه چیزی فرق کرد؟ فرض کنید معجزه دومی رخ دهد و همه خودروها به خودروهای خارجی تبدیل شوند. اگرچه هر خودرو تا حدودی کمتر از قبل آلایندگی ایجاد می کند اما چون در طی زمان قیمت بنزین و گازوئیل و انرژی ثابت مانده ولی قیمتهای دیگر دچار تورم شده اند، قیمت واقعی بنزین ارزان تر شده و انگیزه سفر درون شهری و برون شهری با خودرو بیشتر می شود و آلایندگی هوا کمتر نخواهد شد.
با این وصف مشکل آلودگی هوا و ترافیک کماکان به قوت خود باقی می ماند. اینجاست که مسئولان سوئیسی در تلویزیون ملی می آیند و به مردم می گویند راه گریزی جز افزایش قیمت بنزین نیست زیرا اگر بنزین خیلی گران نشود انگیزه استفاده از حمل و نقل عمومی به وجود نخواهد آمد. آنها خواهند گفت فاصله قیمت داخل و خارج به حدی رسیده که کنترل قاچاق این اقلام از مرزها غیرممکن است.
به نظر شما واکنش مردم ایران چه خواهد بود؟ آیا مردم ایران به خاطر پاک دستی مسئولان سوئیسی توصیه شان را قبول می کنند؟ یا اینکه:
1) بلافاصله برخی اقتصادخوانده ها در رسانه ها ظاهر می شوند که تورم ناشی از رشد قیمت بنزین مردم را تحت فشار قرار خواهد داد. تجربه های گذشته برای افزایش قیمت بنزین حلال مشکل نبوده و مصرف بنزین بی کشش است.
2) برخی روشنفکران انقلابی به صحنه می آیند که ای مردم چه نشسته اید که نسخه های بانک جهانی دارد به ایران تحمیل می شود در حالی که ایران متفاوت از هر کشور دیگری است.
3) برخی جامعه شناسان صدای خود را بلندخواهند کرد که نئولیبرالیسم دارد کشور ما را به شکل خزنده چپاول می کند.
4) اتحادیه های کارگری بیانیه خواهند داد که اول دستمزد ما را مثل سوئیس کنید بعد قیمت بنزین را بالا ببرید.
5) برخی کارشناسان نمودارهایی نشان خواهند داد که سرانه مصرف بنزین در ایران خیلی بیشتر از کشورهای پیشرفته اروپایی نیست.
6) کسانی خواهند گفت که راه حل قاچاق بنزین و گازوئیل افزایش قیمت بنزین نیست بلکه نیروهای مرزبانی باید وظیفه خود را به درستی به انجام رسانند.
7) برخی تحلیلگران خواهند گفت نباید شوک درمانی کرد و بلکه باید فرهنگ سازی کرد تا مردم وجدان شان چنان تقویت شود که استفاده از حمل و نقل عمومی را ترجیح دهند.
صادقانه جواب بدهید به نظر شما واکنش مردم ایران چه خواهد بود و کدام دیدگاه را قبول خواهند کرد؟ توصیه مسئولان سوئیسی را یا انواع توجیهات هفت گانه فوق را؟ من تصور می کنم که بیشتر مردم گران نکردن بنزین را ترجیح خواهند داد و حتی بخشی از مردم به خیابان خواهند آمد و مسئولان سوئیسی که این وضعیت را ببینند چمدان های خود را جمع می کنند و به سوئیس بر می گردند و ما می مانیم و همان مسئولان ایرانی سابق، قیمت های ثابت بنزین، هوای دودآلودی که خفه مان می کند و ترافیکی که اعصابمان را نابود و عمرمان را تلف می کند.
☑️⭕️تجویز راهبردی
چه باید کرد؟ نکته ای بسیار کلیدی منسوب است به امیرکبیر را می گویم راه حل همان است:
«ابتدا فکر کردم مملکت وزیرِ دانا میخواهد،
بعد فکر کردم شاهِ دانا میخواهد،
در آخر اما فهمیدم مملکت مردمِ دانا [هم] میخواهد»
توسعه با مردمان و حاکمان نادان به دست نمی آید. هم نیازمند حاکمان دانا و پاسخگو هستیم و هم مردمان دانا و پرسشگر.
شبکه توسعه
@I_D_Network
👍319👎187
🔲⭕️ایران مطلوب من این شکلی است! ایران شما چه شکلی است؟
مجتبی لشکربلوکی
رویا داشتن حق ماست. هیچ کس نمی تواند این حق را از ما بگیرد. همه ما از بالاترین مقامات تا شهروندان معمولی از وضعیت موجود راضی نیستیم. فقط مشکل اینجاست که تصویر روشن و مشترکی از آینده نداریم. بدیهی است که همه ما امنیت، ثروت و آرامش و مسکن و خانواده خوب می خواهیم. بنابراین تکرار این ها دردی را دوا نمی کند باید کمی شفاف تر از آینده صحبت کنیم.
من رویاهایی دارم برای آینده ایران. می خواهم رویاهایم را بنویسم. تعداد گزاره ها خیلی زیاد بود فعلا در بیست گزاره محدود کردم. از شما می خواهم که این رویا را تکمیل کنید. می دانم خام است. ولی چاره ای نیست باید از جایی شروع کرد. بگویید با کدام موافقید با کدام مخالف؟ در این صفحه می توانید در کمتر از پنج دقیقه اعلام نظر کنید و اگر خواستید کامنت هم بگذارید. جمع بندی نهایی بر اساس گزاره هایی است که بیشترین رای را آورده اند.
۱. در ایران مطلوب من یک یهودی می تواند رئیس بانک مرکزی باشد، یک مسیحی می تواند وزیر بهداشت باشد، یک سنی مذهب وزیر راه، یک کویتی الاصل وزیر نفت و یک تاجیکی الاصل وزیر آموزش و پرورش. سازوکار اطمینان بخشی وجود دارد که نه مذهب نه نژاد نه محل تولد هیچ کدام مانعی برای خدمت به ايران و ایرانی نیست.
۲. در ایران مطلوب من، ۹۰٪ شرکت های بزرگ و ۹۵٪ دانشگاه ها کاملا مردمی هستند. این گونه اهل کسب وکار (مدیران و کارآفرینان) و اهل اندیشه (دانشگاهیان و حوزویان) هیچگونه وام دار و حقوق بگیر دولت نیستند و همین باعث می شود که آزاد و خلاق و موثر باشند و نه محافظه کار و معیشت اندیش.
۳.در دبستان ها آموزش می دهیم که جهان دوست ماست و ما با جهان تعامل می کنیم مگر اينکه خلافش ثابت شود. در ايران مطلوب من به جای «نه شرقی نه غربی»، می گوییم «هم شرقی هم غربی». یعنی حداکثر استفاده از هر چه در غرب و شرق هست برای توسعه ایران.
۴.در ایران مطلوب من، انتخاب دین و دین ورزی آزاد است. اخلاق به عنوان فصل مشترک ادیان و انسانیت به شدت ترویج می شود. تک تک ادیان هم به راحتی تبلیغ و ترویج می شوند و در این تنوع و رنگارنگی دین داری آزادنه رخ می دهد.
۵. فقط یک کانال تلویزیونی دولتی و یک کانال رادیویی دولتی وجود دارد و یک روزنامه دولتی و ما بقی همه خصوصی هستند.
۶.در ایران مطلوب من هر کسی به جرم اقدام علیه امنیت ملی متهم شد در دادگاهی با هیات منصفه مردمي رایش صادر می شود به عبارت دیگر این مردمند که می گویند که کار فلانی آیا خلاف امنیت ملی بود یا نه. مرجع تشخیص خلاف امنیت ملی، مردم خواهند بود.
۷. در ایران مطلوب من، پارلمان دوسطحی داریم (مانند بسیاری از کشورهای دنیا، مجلس سنا داریم که به دور از هیجان و محلی گرایی نگاه بلندمدت و ملی دارد و جلوی طرح های پوپولیستی را می گیرد) و این ظرفیت وجود دارد که دست کم نیمی از پارلمان را زنان تشکیل دهند.
۸.در ايران مطلوب من، در کنار دموکراسی نمایندگی (انتخابات)، دموکراسی مستقیم (رفراندوم) نیز وجود دارد و سالانه یک رفراندوم برگزار می شود و در هر رفراندم، چند تصمیم مهم به همه پرسی گذاشته می شود.
۹.در ایران مطلوب من، حسن شریعت مداری و حسین شریعت مداری، حسن عباسی و عباس عبدی همه آزاد و محترمند برای بیان نظرات شان. تا زمانی که دست به اسلحه نبرده اند و یا دروغ نگفته اند و یا ترویج خشونت نکرده اند. آزادی مسوولانه فراگیر مبنای گفتگوی اجتماعی ماست.
۱۰. در ايران مطلوب من، انتخابات مجلس به گونه ای است که مردم به احزاب شناسنامه دار و ریشه دار رای می دهند و یا افرادی که توسط احزاب پیشنهاد می شوند و نه به لیست های ناشناخته ای که شب قبل از انتخابات به ناگاه مانند قارچ از زمین می رویند. احزاب می مانند و پاسخگو هستند افراد می آیند و می روند و دست ما هم به ایشان نمی رسد.
(پایان قسمت اول/ گزاره یازده تا بیست در یادداشت بعدی)
مجتبی لشکربلوکی
رویا داشتن حق ماست. هیچ کس نمی تواند این حق را از ما بگیرد. همه ما از بالاترین مقامات تا شهروندان معمولی از وضعیت موجود راضی نیستیم. فقط مشکل اینجاست که تصویر روشن و مشترکی از آینده نداریم. بدیهی است که همه ما امنیت، ثروت و آرامش و مسکن و خانواده خوب می خواهیم. بنابراین تکرار این ها دردی را دوا نمی کند باید کمی شفاف تر از آینده صحبت کنیم.
من رویاهایی دارم برای آینده ایران. می خواهم رویاهایم را بنویسم. تعداد گزاره ها خیلی زیاد بود فعلا در بیست گزاره محدود کردم. از شما می خواهم که این رویا را تکمیل کنید. می دانم خام است. ولی چاره ای نیست باید از جایی شروع کرد. بگویید با کدام موافقید با کدام مخالف؟ در این صفحه می توانید در کمتر از پنج دقیقه اعلام نظر کنید و اگر خواستید کامنت هم بگذارید. جمع بندی نهایی بر اساس گزاره هایی است که بیشترین رای را آورده اند.
۱. در ایران مطلوب من یک یهودی می تواند رئیس بانک مرکزی باشد، یک مسیحی می تواند وزیر بهداشت باشد، یک سنی مذهب وزیر راه، یک کویتی الاصل وزیر نفت و یک تاجیکی الاصل وزیر آموزش و پرورش. سازوکار اطمینان بخشی وجود دارد که نه مذهب نه نژاد نه محل تولد هیچ کدام مانعی برای خدمت به ايران و ایرانی نیست.
۲. در ایران مطلوب من، ۹۰٪ شرکت های بزرگ و ۹۵٪ دانشگاه ها کاملا مردمی هستند. این گونه اهل کسب وکار (مدیران و کارآفرینان) و اهل اندیشه (دانشگاهیان و حوزویان) هیچگونه وام دار و حقوق بگیر دولت نیستند و همین باعث می شود که آزاد و خلاق و موثر باشند و نه محافظه کار و معیشت اندیش.
۳.در دبستان ها آموزش می دهیم که جهان دوست ماست و ما با جهان تعامل می کنیم مگر اينکه خلافش ثابت شود. در ايران مطلوب من به جای «نه شرقی نه غربی»، می گوییم «هم شرقی هم غربی». یعنی حداکثر استفاده از هر چه در غرب و شرق هست برای توسعه ایران.
۴.در ایران مطلوب من، انتخاب دین و دین ورزی آزاد است. اخلاق به عنوان فصل مشترک ادیان و انسانیت به شدت ترویج می شود. تک تک ادیان هم به راحتی تبلیغ و ترویج می شوند و در این تنوع و رنگارنگی دین داری آزادنه رخ می دهد.
۵. فقط یک کانال تلویزیونی دولتی و یک کانال رادیویی دولتی وجود دارد و یک روزنامه دولتی و ما بقی همه خصوصی هستند.
۶.در ایران مطلوب من هر کسی به جرم اقدام علیه امنیت ملی متهم شد در دادگاهی با هیات منصفه مردمي رایش صادر می شود به عبارت دیگر این مردمند که می گویند که کار فلانی آیا خلاف امنیت ملی بود یا نه. مرجع تشخیص خلاف امنیت ملی، مردم خواهند بود.
۷. در ایران مطلوب من، پارلمان دوسطحی داریم (مانند بسیاری از کشورهای دنیا، مجلس سنا داریم که به دور از هیجان و محلی گرایی نگاه بلندمدت و ملی دارد و جلوی طرح های پوپولیستی را می گیرد) و این ظرفیت وجود دارد که دست کم نیمی از پارلمان را زنان تشکیل دهند.
۸.در ايران مطلوب من، در کنار دموکراسی نمایندگی (انتخابات)، دموکراسی مستقیم (رفراندوم) نیز وجود دارد و سالانه یک رفراندوم برگزار می شود و در هر رفراندم، چند تصمیم مهم به همه پرسی گذاشته می شود.
۹.در ایران مطلوب من، حسن شریعت مداری و حسین شریعت مداری، حسن عباسی و عباس عبدی همه آزاد و محترمند برای بیان نظرات شان. تا زمانی که دست به اسلحه نبرده اند و یا دروغ نگفته اند و یا ترویج خشونت نکرده اند. آزادی مسوولانه فراگیر مبنای گفتگوی اجتماعی ماست.
۱۰. در ايران مطلوب من، انتخابات مجلس به گونه ای است که مردم به احزاب شناسنامه دار و ریشه دار رای می دهند و یا افرادی که توسط احزاب پیشنهاد می شوند و نه به لیست های ناشناخته ای که شب قبل از انتخابات به ناگاه مانند قارچ از زمین می رویند. احزاب می مانند و پاسخگو هستند افراد می آیند و می روند و دست ما هم به ایشان نمی رسد.
(پایان قسمت اول/ گزاره یازده تا بیست در یادداشت بعدی)
👍271👎23