در هواي حقوق بشر
ابوالحسن خانعلی دبیر فلسفه و زبان عربی یکی از دبیرستانهای تهران در روز ۱۲ اردیبهشت ۱۳۴۰ در تجمع اعتراضی معلمان در میدان بهارستان به ضرب تیر کشته شد و از آن سال، 12 اردیبهشت به نام «روز معلم» نامیده شد.
☑️ درنگی در 12 اردیبهشت ماه: روز معلم
🔸 سابقه نامگذاری روز معلم در ۱۲ اردیبهشت به پیش از انقلاب برمیگردد.
◀️ در سطح جهان و به پیشنهاد یونسکو روز ۵ اکتبر (۱۳ مهر) هر سال به عنوان روز جهانی معلم نامگذاری شده است. با این حال در بسیاری از کشورها از جمله ایران در روز متفاوتی جشن گرفته میشود.
قبل از انقلاب 57، روز معلم در ۱۲ اردیبهشت بود و مناسبت آن، کشته شدن یکی از معلمان به نام ابوالحسن خانعلی در روز ۱۲ اردیبهشت سال ۱۳۴۰ در تجمع اعتراضآمیز معلمان در میدان بهارستان بود. پس از انقلاب اسلامی ایران خبر ترور استاد مرتضی مطهری به دست اعضای گروه فرقان (که شب قبل یعنی 11 اردیبهشت اتفاق افتاده بود) در ۱۲ اردیبهشت 58 منتشر شد و به همین مناسبت نیز همین روز دوباره به نام روز معلم نامگذاری گردید.
اما ماجرای سال 1340 از این قرار بود که «باشگاه مهرگان» یا همان مجمع صنفی معلمان در ۱۸ بهمن ۱۳۳۹ طی قطعنامهای درخواست افزایش حقوق معلمان را مطرح کرد. ریاست این باشگاه با فردی به نام محمد درخشش بود. در این قطعنامه آمده بود: «معلمین میگویند حقوق یک دبیر لیسانسه کمتر از حقوق یک مستخدم جزء در سازمان برنامه یا شرکت ملی نفت است و ما خودمان مکرر نوشتیم که حقوق یک معلم کمتر از حقوق یک راننده دولتی و به مراتب کمتر از یک راننده تاکسی است. یک لیسانسه در وزارت فرهنگ ماهی ۴۰۰ تومان میگیرد ولی لیسانسه دیگر با همان تحصیلات و پایه معلومات در یک سازمان دولتی دیگر ۲۵۰۰ تومان دریافت میکند». در پی این قطعنامه، معلمان زیادی حمایت خود را از آن اعلام کردند.
دولت وقت در آن زمان به نخستوزیری جعفر شریفامامی تازه تشکیل شده بود. جهانشاه صالح، وزیر فرهنگ وقت، لایحه «اشل حقوقی جدید فرهنگیان» را به مجلس برده بود، اما این لایجه مورد موافقت معلمان نبود. بنابراین، بنا به درخواست باشگاه مهرگان، معلمان از روز ۱۲ اردیبهشت ۱۳۴۰ دست به اعتصاب زدند و مدارس را تعطیل کردند و برای اعتراض مقابل مجلس در میدان بهارستان تجمع کردند. مأموران انتظامی برای متفرق کردن معلمان از ماشین آبپاش استفاده کردند، اما معلمان با اینکه خیس شده بودند، در جای خود ماندند. گفته میشود ردیف اول که معلمان زن بودند، بیشتر در معرض خیس شدن بودند. بنا به روایتی، در این میان، عدهای از معلمان برای اینکه جلوی خیس شدن همکاران خود را بگیرند، تلاش کردند، مسیر شلنگهای آبپاش را منحرف کنند. به این ترتیب درگیری بین معلمان و مأموران شدت گرفت. مأموران با تیراندازی هوایی و استفاده از باتوم میخواستند معلمان را متفرق کنند، اما در این وقت، سرگرد ناصر شهرستانی، رئیس کلانتری بهارستان با شلیک تیر مستقیم، موجب تحولات بیشتری در آن ایام شد. سه نفر در اثر تیراندازی مأموران و حمله با سرنیزه یا چاقو مجروح شدند و یکی از گلولههای شهرستانی به پیشانی معلم جوانی به نام ابوالحسن خانعلی که دبیر فلسفه و زبان عربی دبیرستانهای جامی و شریف تهران و دانشجوی دکتری رشته فلسفۀ دانشگاه تهران بود، نشست. گفته میشود که پیکر خانعلی از بیمارستان بازرگان به مسجد اسکندری منتقل شد و «یکصد معلم» دور جنازه را گرفتند تا به دست حکومت نیفتد. 👇
🔸 سابقه نامگذاری روز معلم در ۱۲ اردیبهشت به پیش از انقلاب برمیگردد.
◀️ در سطح جهان و به پیشنهاد یونسکو روز ۵ اکتبر (۱۳ مهر) هر سال به عنوان روز جهانی معلم نامگذاری شده است. با این حال در بسیاری از کشورها از جمله ایران در روز متفاوتی جشن گرفته میشود.
قبل از انقلاب 57، روز معلم در ۱۲ اردیبهشت بود و مناسبت آن، کشته شدن یکی از معلمان به نام ابوالحسن خانعلی در روز ۱۲ اردیبهشت سال ۱۳۴۰ در تجمع اعتراضآمیز معلمان در میدان بهارستان بود. پس از انقلاب اسلامی ایران خبر ترور استاد مرتضی مطهری به دست اعضای گروه فرقان (که شب قبل یعنی 11 اردیبهشت اتفاق افتاده بود) در ۱۲ اردیبهشت 58 منتشر شد و به همین مناسبت نیز همین روز دوباره به نام روز معلم نامگذاری گردید.
اما ماجرای سال 1340 از این قرار بود که «باشگاه مهرگان» یا همان مجمع صنفی معلمان در ۱۸ بهمن ۱۳۳۹ طی قطعنامهای درخواست افزایش حقوق معلمان را مطرح کرد. ریاست این باشگاه با فردی به نام محمد درخشش بود. در این قطعنامه آمده بود: «معلمین میگویند حقوق یک دبیر لیسانسه کمتر از حقوق یک مستخدم جزء در سازمان برنامه یا شرکت ملی نفت است و ما خودمان مکرر نوشتیم که حقوق یک معلم کمتر از حقوق یک راننده دولتی و به مراتب کمتر از یک راننده تاکسی است. یک لیسانسه در وزارت فرهنگ ماهی ۴۰۰ تومان میگیرد ولی لیسانسه دیگر با همان تحصیلات و پایه معلومات در یک سازمان دولتی دیگر ۲۵۰۰ تومان دریافت میکند». در پی این قطعنامه، معلمان زیادی حمایت خود را از آن اعلام کردند.
دولت وقت در آن زمان به نخستوزیری جعفر شریفامامی تازه تشکیل شده بود. جهانشاه صالح، وزیر فرهنگ وقت، لایحه «اشل حقوقی جدید فرهنگیان» را به مجلس برده بود، اما این لایجه مورد موافقت معلمان نبود. بنابراین، بنا به درخواست باشگاه مهرگان، معلمان از روز ۱۲ اردیبهشت ۱۳۴۰ دست به اعتصاب زدند و مدارس را تعطیل کردند و برای اعتراض مقابل مجلس در میدان بهارستان تجمع کردند. مأموران انتظامی برای متفرق کردن معلمان از ماشین آبپاش استفاده کردند، اما معلمان با اینکه خیس شده بودند، در جای خود ماندند. گفته میشود ردیف اول که معلمان زن بودند، بیشتر در معرض خیس شدن بودند. بنا به روایتی، در این میان، عدهای از معلمان برای اینکه جلوی خیس شدن همکاران خود را بگیرند، تلاش کردند، مسیر شلنگهای آبپاش را منحرف کنند. به این ترتیب درگیری بین معلمان و مأموران شدت گرفت. مأموران با تیراندازی هوایی و استفاده از باتوم میخواستند معلمان را متفرق کنند، اما در این وقت، سرگرد ناصر شهرستانی، رئیس کلانتری بهارستان با شلیک تیر مستقیم، موجب تحولات بیشتری در آن ایام شد. سه نفر در اثر تیراندازی مأموران و حمله با سرنیزه یا چاقو مجروح شدند و یکی از گلولههای شهرستانی به پیشانی معلم جوانی به نام ابوالحسن خانعلی که دبیر فلسفه و زبان عربی دبیرستانهای جامی و شریف تهران و دانشجوی دکتری رشته فلسفۀ دانشگاه تهران بود، نشست. گفته میشود که پیکر خانعلی از بیمارستان بازرگان به مسجد اسکندری منتقل شد و «یکصد معلم» دور جنازه را گرفتند تا به دست حکومت نیفتد. 👇
در هواي حقوق بشر
☑️ درنگی در 12 اردیبهشت ماه: روز معلم 🔸 سابقه نامگذاری روز معلم در ۱۲ اردیبهشت به پیش از انقلاب برمیگردد. ◀️ در سطح جهان و به پیشنهاد یونسکو روز ۵ اکتبر (۱۳ مهر) هر سال به عنوان روز جهانی معلم نامگذاری شده است. با این حال در بسیاری از کشورها از جمله ایران…
👆جعفر شریفامامی در خاطرات خود نوشت: «وقتی خانعلی تیر خورد ساعت ۱۱/۳۰ شب به کاخ شاه احضار شدم. شاه گفت قرار است فردا شیطنت کنند و جنازه را راه بیندازند و شلوغ کنند». امامی به شاه وعده میدهد که جلوی اخلالگری را بگیرد. با وجود قول نخستوزیر به شاه، تشییع جنازه خانعلی در روز ۱۳ اردیبهشت به بزرگترین تظاهرات خیابانی بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تبدیل شد. نه تنها معلمان که گروههای مختلف در تشیع جنازه او حضور یافتند و او را در ابنبابویه دفن کردند. در پایان این تشیع جنازه باشکوه، قطعنامهای قرائت شد که مهمترین بندهای آن، درخواست استعفای دولت شریف امامی، اجرای قطعنامه باشگاه مهرگان در مورد افزایش حقوق معلمان و مجازات قاتل خانعلی بود. در پی این حوادث، شریف امامی روز ۱۶ اردیبهشت ۱۳۴۰ استعفای خود را به دربار تسلیم کرد و شاه، علی امینی را به عنوان نخستوزیر معرفی کرد. معلمان همچنان به اعتصاب و تجمع مقابل مجلس ادامه میدادند و دانشجویان و قشرها دیگر به آنها پیوسته بودند. امینی تلاش کرد اوضاع را آرام کند و به باشگاه مهرگان رفت تا با معلمان دیدار کند، به آنها قول داد خواستهایشان عملی شود اما معلمان اعلام کردند که تا زمان اجرای مطالبات دست از اعتصاب برنمیدارند. معلمان معترض در شب هفت خانعلی، روز ۱۲ اردیبهشت را روز معلم نامیدند: «اجتماع عمومی معلمین پایتخت در تاریخ روز ۱۸ اردیبهشت ماه سال ۱۳۴۰ تصویب کردند که روز دوازدهم اردیبهشت ماه به یاد بود اعتصاب موفقیتآمیز معلمین ایران و شهادت معلم دانشمند مرحوم دکتر خانعلی، روز معلم اعلام گردد. در این روز همه ساله کلیه مدارس و مؤسسات فرهنگی در سرتاسر کشور تعطیل رسمی خواهد بود و مراسم خاصی اجرا خواهد گردید».امینی با درخشش، رئیس باشگاه مهرگان، دیدار کرد و علاوه پذیرفتن شرایط معلمان، گفت که قصد دارد بنا به درخواست معلمان، او را به عنوان وزیر فرهنگ به مجلس شورای ملی معرفی کند. سرگرد شهرستانی برکنار و تحویل دادگستری شد، هیئت دولت تصویب کرد که حقوق معلمان افزایش یابد و محمد درخشش به عنوان وزیر فرهنگ به کار مشغول شد. به این ترتیب، اعتصاب معلمان بعد از دوازده روز، در روز ۲۳ اردیبهشت ۱۳۴۰ پایان یافت. هجده سال بعد آیت الله مرتضی مطهری در شامگاه یازده اردیبهشت ۱۳۵۸ به دست گروه فرقان ترور شد. اما خبر آن یک روز بعد اعلام شد و روز ۱۲ اردیبهشت دوباره به نام روز معلم نامگذاری شد.
در هواي حقوق بشر
ابوالحسن خانعلی دبیر فلسفه و زبان عربی یکی از دبیرستانهای تهران در روز ۱۲ اردیبهشت ۱۳۴۰ در تجمع اعتراضی معلمان در میدان بهارستان به ضرب تیر کشته شد و از آن سال، 12 اردیبهشت به نام «روز معلم» نامیده شد.
✅کارهایی که یک معلم باید انجام دهد!
🔹مصطفي ملكيان:👇
⬅️ من معتقدم معلم باید سه کار انجام دهد :
1️⃣شیوه اندیشیدن است که از همه مهمتر است. بارها افلاطون میگفت کسی که هر روز ماهی مورد نیازم را برایم بیاورد به من خدمتی نکرده است کسی به من خدمت کرده است که روش ماهی گیری را به من بیاموزد .
به دو دلیل زیرا اولا اگر او از دنیا رفت دیگر من ماهی ای ندارم که بخورم و ثانیا زندگی من خودمختاری خودش را از دست می دهد .
2️⃣ انتقال معلومات خودش به روش درست
3️⃣شیوه زیستن را به شما یاد دهد .
این بعد اخلاقی-معنوی کار معلمیست .
من به جرئت میگویم بسیاری فرمولهای فیزیک شیمی ریاضی و ... الآن از یاد ما رفته است ولی آن شیوه زیستنی که یاد داده اند در خاطر ما مانده است .
🌂سخنانی در روز معلم در جمع دانشجویان
⭕️فایلهای صوتی و متنی ویژه نامه روز معلم :
چهار نکته پیرامون تعلیم و تربیت - مصاحبه آسیب شناسی تربیت دینی -مصاحبه نیازها و وظایف معلمان - سخنرانی معلم موفق-5 جلسه شرایط لازم تعلیم و تربیت اخلاقی - سخنانی در روز معلم در جمع دانشجویان
همه موارد در لینک زیر 👇👇
https://www.tg-me.com/mostafamalekian/1656
🔹مصطفي ملكيان:👇
⬅️ من معتقدم معلم باید سه کار انجام دهد :
1️⃣شیوه اندیشیدن است که از همه مهمتر است. بارها افلاطون میگفت کسی که هر روز ماهی مورد نیازم را برایم بیاورد به من خدمتی نکرده است کسی به من خدمت کرده است که روش ماهی گیری را به من بیاموزد .
به دو دلیل زیرا اولا اگر او از دنیا رفت دیگر من ماهی ای ندارم که بخورم و ثانیا زندگی من خودمختاری خودش را از دست می دهد .
2️⃣ انتقال معلومات خودش به روش درست
3️⃣شیوه زیستن را به شما یاد دهد .
این بعد اخلاقی-معنوی کار معلمیست .
من به جرئت میگویم بسیاری فرمولهای فیزیک شیمی ریاضی و ... الآن از یاد ما رفته است ولی آن شیوه زیستنی که یاد داده اند در خاطر ما مانده است .
🌂سخنانی در روز معلم در جمع دانشجویان
⭕️فایلهای صوتی و متنی ویژه نامه روز معلم :
چهار نکته پیرامون تعلیم و تربیت - مصاحبه آسیب شناسی تربیت دینی -مصاحبه نیازها و وظایف معلمان - سخنرانی معلم موفق-5 جلسه شرایط لازم تعلیم و تربیت اخلاقی - سخنانی در روز معلم در جمع دانشجویان
همه موارد در لینک زیر 👇👇
https://www.tg-me.com/mostafamalekian/1656
Telegram
مصطفی ملکیان
👇🏻👇🏻🍃ویژه نامه روز معلم و تعلیم و تربیت اخلاقی🍃 👇🏻👇🏻
🔸تغییر نگاه، ضروری ترین تغییر است/مدارس کودکان ما را به موجوداتی "ناقص" تبدیل می کنند
🖋دكتر محسن رناني:
⬅️ اندیشکده آموزش و پرورش عصر ایران که همزمان با روز معلم کار خود را آغاز کرد، در اولین فراخوان همفکری خود، این پرسش را مطرح کرد:
❓«با توجه به وضع نامطلوب آموزش و پرورش ایران از نظر کیفیت و اثر بخشی (رتبه ۱۰۳ در دنیا)، برای دستیابی به آموزش و پرورشی توسعه یافته، کارآمد و اثربخش، مهمترین تغییرِ کلیدی و ضروری در این نهاد چیست؟»
در پی این پرسش، دکتر محسن رنانی، استاد دانشگاه، اقتصاددان و صاحب نظر در حوزه توسعه، پرسش اندیشکده آموزش و پرورش عصر ایران را این گونه پاسخ داده اند:
🔸ضروری ترین تغییر، «تغییر نگاه» است. نگاه سنتی، به دانشآموز به مثابه یک موجود ناقص یا یک ماده خامی مینگرد که ما باید آن را بتراشیم تا از دل آن یک تندیس خیلی جذاب بیرون بیاوریم. نگاه سنتی، دانشآموز را به مثابه خمیری که باید آن را ورز بدهیم و به شکل دلخواه درآوریم مینگرد.
این نگاه، نگاه خطرناک و پرآسیبی است. به دانشآموز باید به مثابه یک موجود کامل و به مثابه یک تندیس طلایی ارزشمند و فوقالعاده جذاب که روی آن را مقداری گردوغبار گرفته است نگاه کنیم. ما فقط باید به آرامی، با لطافت و نرمی و با مراقبت ویژه این گرد وخاک و خس و خاشاک را از روی این تندیس بزدایم.
🔸هر کودک یک موجود کامل است. آموزش و پرورش معمولا با اقدامات خود این موجود کامل را ناقص می کند، چون نگاهش به این موجود غلط است. اگر این نگاه تغییر کند، آنگاه ماموریت آموزش و پرورش نیز به طور طبیعی تغییر می کند. دیگر آموزش و پرورش گمان نمی کند که ماموریتش تولید نخبه و دانش آموز باسواد و بالا بردن معدل بچه ها و آوردن رتبه در کنکور و حفظ کردن تاریخ و فرمول های فیزیک و ریاضی است بلکه درمییابد که ماموریتش سالم نگاه داشتن و تقویت روح انسانی و غبارروبی از تواناییهایی است که در این «انسان کامل» وجود دارد. آنگاه درمییابد که با مشق شب و املا و حضور و غیاب و نمره و معدل نمیتوان از این انسان کامل رونمایی کرد.
🔸به تبع تمام هدف و رویکرد نهادهای مدنی و این اندیشکده که در راستای اصلاح نظام آموزش و پرورش گام بر می دارند باید این باشد که به «تغییر نگاه» در آموزش و پرورش کمک کنند. باقی قضایا، بعد از تغییر نگاه امکان پذیر خواهد شد.
🖋دكتر محسن رناني:
⬅️ اندیشکده آموزش و پرورش عصر ایران که همزمان با روز معلم کار خود را آغاز کرد، در اولین فراخوان همفکری خود، این پرسش را مطرح کرد:
❓«با توجه به وضع نامطلوب آموزش و پرورش ایران از نظر کیفیت و اثر بخشی (رتبه ۱۰۳ در دنیا)، برای دستیابی به آموزش و پرورشی توسعه یافته، کارآمد و اثربخش، مهمترین تغییرِ کلیدی و ضروری در این نهاد چیست؟»
در پی این پرسش، دکتر محسن رنانی، استاد دانشگاه، اقتصاددان و صاحب نظر در حوزه توسعه، پرسش اندیشکده آموزش و پرورش عصر ایران را این گونه پاسخ داده اند:
🔸ضروری ترین تغییر، «تغییر نگاه» است. نگاه سنتی، به دانشآموز به مثابه یک موجود ناقص یا یک ماده خامی مینگرد که ما باید آن را بتراشیم تا از دل آن یک تندیس خیلی جذاب بیرون بیاوریم. نگاه سنتی، دانشآموز را به مثابه خمیری که باید آن را ورز بدهیم و به شکل دلخواه درآوریم مینگرد.
این نگاه، نگاه خطرناک و پرآسیبی است. به دانشآموز باید به مثابه یک موجود کامل و به مثابه یک تندیس طلایی ارزشمند و فوقالعاده جذاب که روی آن را مقداری گردوغبار گرفته است نگاه کنیم. ما فقط باید به آرامی، با لطافت و نرمی و با مراقبت ویژه این گرد وخاک و خس و خاشاک را از روی این تندیس بزدایم.
🔸هر کودک یک موجود کامل است. آموزش و پرورش معمولا با اقدامات خود این موجود کامل را ناقص می کند، چون نگاهش به این موجود غلط است. اگر این نگاه تغییر کند، آنگاه ماموریت آموزش و پرورش نیز به طور طبیعی تغییر می کند. دیگر آموزش و پرورش گمان نمی کند که ماموریتش تولید نخبه و دانش آموز باسواد و بالا بردن معدل بچه ها و آوردن رتبه در کنکور و حفظ کردن تاریخ و فرمول های فیزیک و ریاضی است بلکه درمییابد که ماموریتش سالم نگاه داشتن و تقویت روح انسانی و غبارروبی از تواناییهایی است که در این «انسان کامل» وجود دارد. آنگاه درمییابد که با مشق شب و املا و حضور و غیاب و نمره و معدل نمیتوان از این انسان کامل رونمایی کرد.
🔸به تبع تمام هدف و رویکرد نهادهای مدنی و این اندیشکده که در راستای اصلاح نظام آموزش و پرورش گام بر می دارند باید این باشد که به «تغییر نگاه» در آموزش و پرورش کمک کنند. باقی قضایا، بعد از تغییر نگاه امکان پذیر خواهد شد.
در هواي حقوق بشر
ابوالحسن خانعلی دبیر فلسفه و زبان عربی یکی از دبیرستانهای تهران در روز ۱۲ اردیبهشت ۱۳۴۰ در تجمع اعتراضی معلمان در میدان بهارستان به ضرب تیر کشته شد و از آن سال، 12 اردیبهشت به نام «روز معلم» نامیده شد.
📝📝📝 ما تربیت نشدیم!
✍ رضا بابایی: 👇
✅ تربیت ما بیش از این نبوده است که به بزرگترها احترام بگذاریم، کلمات زشت نگوییم، پیش دیگران پای خود را دراز نکنیم، حرفشنو باشیم، صبحها به همه سلام کنیم، دست و روی خود را با صابون بشوییم، لباس تمیز بپوشیم، دست در بینی نبریم و …
✅اما سادهترین و ضروریترین مسائل زندگی را به ما یاد ندادند.
کجا به ما آموختند که چگونه نفس بکشیم، چگونه اضطراب را از خود دور کنیم، موفقیت چیست، ازدواج برای حل چه مشکلی است، در مواجهه با مخالف چگونه رفتار کنیم …
✅ در کودکی به ما آموختند که چموش نباشیم، اما پرسشگری و آزاداندیشی و شیوههای نقد را به ما نیاموختند.
داگلاس سیسیل نورث، اقتصاددان آمریکایی و برندۀ جایزۀ نوبل اقتصاد در سال ۱۹۹۳میگوید: «اگر میخواهید بدانید کشوری توسعه مییابد یا نه، سراغ صنایع و کارخانههای آن کشور نروید. اینها را بهراحتی میتوان خرید یا دزدید یا کپی کرد. میتوان نفت فروخت و همۀ اینها را وارد کرد. برای اینکه بتوانید آیندۀ کشوری را پیشبینی کنید، بروید در دبستانها؛ ببینید آنجا چگونه بچهها را آموزش میدهند. مهم نیست چه چیزی آموزش میدهند؛ ببینید چگونه آموزش میدهند. اگر کودکانشان را پرسشگر، خلاق، صبور، نظمپذیر، خطرپذیر، اهل گفتگو و تعامل و برخوردار از روحیۀ مشارکت جمعی و همکاری گروهی تربیت میکنند، مطمئن باشید که آن کشور در چند قدمی توسعۀ پایدار و گسترده است.»
از «نفس کشیدن» تا «سفر کردن» تا «مهرورزی» به آموزش نیاز دارد. بخشی از سلامت روحی و جسمی ما در گرو «تنفس صحیح» است.
✅ آیا باید در جوانی یا میانسالی یا حتی پیری، گذرمان به یوگا بیفتد تا بفهمیم تنفس انواعی دارد و شکل صحیح آن چگونه است و چقدر مهم است؟!
به ما حتی نگاه کردن را نیاموختند. هیچ چیز به اندازۀ «نگاه» نیاز به آموزش و تربیت ندارد. کسی که بلد است چطور ببیند، در دنیایی دیگر زندگی میکند؛ دنیایی که بویی از آن به مشام بینندگان ناشی نرسیده است.
هزار کیلومتر، از شهری به شهری دیگر میرویم و وقتی به خانه برمیگردیم، چند خط نمیتوانیم دربارۀ آنچه دیدهایم بنویسیم. چرا؟ چون در واقع «ندیدهایم». همه چیز از جلو چشم ما گذشته است؛ مانند نسیمی که بر آهن وزیده است.
جان راسکین، آموزگار بزرگ نگاه، در قرن نوزدهم میگفت: «اگر دست من بود، درس طراحی را در همۀ مدارس جهان اجباری میکردم تا بچهها قبل از اینکه به نگاههای سرسری عادت کنند، درست نگاه کردن به اشیا را بیاموزند.»
میگفت: «کسی که به کلاسهای طراحی میرود تا مجبور شود به طبیعت و پیرامون خود، بهتر و دقیقتر نگاه کند، هنرمندتر است از کسی که به طبیعت میرود تا در طراحی پیشرفت کند.»
اگر در خانه یا مدرسه، یاد گرفته بودیم که چطور نگاه کنیم، چطور بشنویم و چطور بیندیشیم، انسانی دیگر بودیم.
انسانی که نمیتواند از چشم و گوش و زبان خود درست استفاده کند، پا از غار بدویت بیرون نگذاشته است؛ اگرچه نقاشیهای غارنشینان نشان میدهد که آنان با «نگاه» بیگانه نبودند.
✅ من پدرانی را میشناسم که در آتش محبت فرزندانشان میسوزند و برای رفاه و آسایش آنان سر از پا نمیشناسند، اما تا دهۀ هفتاد یا هشتاد عمرشان ندانستند که فرزندانشان بیش از خانه و ماشین، به آغوش گرم او نیاز دارند و او باید آنان را لمس میکرد و میبوسید و دست محبت بر سر و روی آنان میکشید.
بسیارند پدرانی که نمیدانند اگر همۀ دنیا را برای دخترشان فراهم کنند، به اندازۀ یکبار در آغوش گرفتن او و بوسیدن روی او، به او آرامش و اعتماد به نفس
نمیدهد.
✅ در جامعهای که از در و دیوار آن، سخن از حق و باطل میبارد، کسی به ما یاد نداد که چگونه از حق خود دفاع کنیم یا چگونه حق دیگران را مراعات کنیم و مسئلۀ «حق و باطل» را به حقوق افراد گره نزنیم. عجایب را در آسمانها میجوییم، ولی یکبار به شاخۀ درختی که جلو خانۀ ما مظلومانه قد کشیده است، خیره نشدهایم.
نگاه کردن، شنیدن، گفتن، نفس کشیدن، راه رفتن، خوابیدن، سفر کردن، بازی، تفریح، مهرورزی، عاشقی، زناشویی و اعتراض، بیشتر از املا و انشا نیاز به معلم و آموزش دارند.
✍ رضا بابایی: 👇
✅ تربیت ما بیش از این نبوده است که به بزرگترها احترام بگذاریم، کلمات زشت نگوییم، پیش دیگران پای خود را دراز نکنیم، حرفشنو باشیم، صبحها به همه سلام کنیم، دست و روی خود را با صابون بشوییم، لباس تمیز بپوشیم، دست در بینی نبریم و …
✅اما سادهترین و ضروریترین مسائل زندگی را به ما یاد ندادند.
کجا به ما آموختند که چگونه نفس بکشیم، چگونه اضطراب را از خود دور کنیم، موفقیت چیست، ازدواج برای حل چه مشکلی است، در مواجهه با مخالف چگونه رفتار کنیم …
✅ در کودکی به ما آموختند که چموش نباشیم، اما پرسشگری و آزاداندیشی و شیوههای نقد را به ما نیاموختند.
داگلاس سیسیل نورث، اقتصاددان آمریکایی و برندۀ جایزۀ نوبل اقتصاد در سال ۱۹۹۳میگوید: «اگر میخواهید بدانید کشوری توسعه مییابد یا نه، سراغ صنایع و کارخانههای آن کشور نروید. اینها را بهراحتی میتوان خرید یا دزدید یا کپی کرد. میتوان نفت فروخت و همۀ اینها را وارد کرد. برای اینکه بتوانید آیندۀ کشوری را پیشبینی کنید، بروید در دبستانها؛ ببینید آنجا چگونه بچهها را آموزش میدهند. مهم نیست چه چیزی آموزش میدهند؛ ببینید چگونه آموزش میدهند. اگر کودکانشان را پرسشگر، خلاق، صبور، نظمپذیر، خطرپذیر، اهل گفتگو و تعامل و برخوردار از روحیۀ مشارکت جمعی و همکاری گروهی تربیت میکنند، مطمئن باشید که آن کشور در چند قدمی توسعۀ پایدار و گسترده است.»
از «نفس کشیدن» تا «سفر کردن» تا «مهرورزی» به آموزش نیاز دارد. بخشی از سلامت روحی و جسمی ما در گرو «تنفس صحیح» است.
✅ آیا باید در جوانی یا میانسالی یا حتی پیری، گذرمان به یوگا بیفتد تا بفهمیم تنفس انواعی دارد و شکل صحیح آن چگونه است و چقدر مهم است؟!
به ما حتی نگاه کردن را نیاموختند. هیچ چیز به اندازۀ «نگاه» نیاز به آموزش و تربیت ندارد. کسی که بلد است چطور ببیند، در دنیایی دیگر زندگی میکند؛ دنیایی که بویی از آن به مشام بینندگان ناشی نرسیده است.
هزار کیلومتر، از شهری به شهری دیگر میرویم و وقتی به خانه برمیگردیم، چند خط نمیتوانیم دربارۀ آنچه دیدهایم بنویسیم. چرا؟ چون در واقع «ندیدهایم». همه چیز از جلو چشم ما گذشته است؛ مانند نسیمی که بر آهن وزیده است.
جان راسکین، آموزگار بزرگ نگاه، در قرن نوزدهم میگفت: «اگر دست من بود، درس طراحی را در همۀ مدارس جهان اجباری میکردم تا بچهها قبل از اینکه به نگاههای سرسری عادت کنند، درست نگاه کردن به اشیا را بیاموزند.»
میگفت: «کسی که به کلاسهای طراحی میرود تا مجبور شود به طبیعت و پیرامون خود، بهتر و دقیقتر نگاه کند، هنرمندتر است از کسی که به طبیعت میرود تا در طراحی پیشرفت کند.»
اگر در خانه یا مدرسه، یاد گرفته بودیم که چطور نگاه کنیم، چطور بشنویم و چطور بیندیشیم، انسانی دیگر بودیم.
انسانی که نمیتواند از چشم و گوش و زبان خود درست استفاده کند، پا از غار بدویت بیرون نگذاشته است؛ اگرچه نقاشیهای غارنشینان نشان میدهد که آنان با «نگاه» بیگانه نبودند.
✅ من پدرانی را میشناسم که در آتش محبت فرزندانشان میسوزند و برای رفاه و آسایش آنان سر از پا نمیشناسند، اما تا دهۀ هفتاد یا هشتاد عمرشان ندانستند که فرزندانشان بیش از خانه و ماشین، به آغوش گرم او نیاز دارند و او باید آنان را لمس میکرد و میبوسید و دست محبت بر سر و روی آنان میکشید.
بسیارند پدرانی که نمیدانند اگر همۀ دنیا را برای دخترشان فراهم کنند، به اندازۀ یکبار در آغوش گرفتن او و بوسیدن روی او، به او آرامش و اعتماد به نفس
نمیدهد.
✅ در جامعهای که از در و دیوار آن، سخن از حق و باطل میبارد، کسی به ما یاد نداد که چگونه از حق خود دفاع کنیم یا چگونه حق دیگران را مراعات کنیم و مسئلۀ «حق و باطل» را به حقوق افراد گره نزنیم. عجایب را در آسمانها میجوییم، ولی یکبار به شاخۀ درختی که جلو خانۀ ما مظلومانه قد کشیده است، خیره نشدهایم.
نگاه کردن، شنیدن، گفتن، نفس کشیدن، راه رفتن، خوابیدن، سفر کردن، بازی، تفریح، مهرورزی، عاشقی، زناشویی و اعتراض، بیشتر از املا و انشا نیاز به معلم و آموزش دارند.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بخشی قابل تامل از فیلم «مردی برای تمام فصول»٬ ساخته فرد زینه مان
📕درنگ روز سوم ماهِ می ( ۱۴ اردیبهشت ماه): «روز جهانی آزادی مطبوعات»👇
✔️ مجمع عمومی سازمان ملل متحد در ۲۰ دسامبر ۱۹۹۳ میلادی در چهل و هشتمین اجلاس خود طی مصوبه ۴۳۲/۴۸، روز سوم ماه مِی هر سال را به عنوان «روز جهانی آزادی مطبوعات» اعلام کرد. این موضوع از قطعنامه مصوب همایش عمومی یونسکو در سال ۱۹۹۱ میلادی تحت عنوان «ارتقای آزادی مطبوعات در دنیا» که جراید آزاد، فراگیر، و مستقل را به عنوان یکی از اجزای ضروری جامعۀ دموکراتیک تلقی کرده است، نشأت گرفت.
این روز به یاد سالروز انتشار اعلامیۀ ویندهوک (Windhoek Declaration) دربارۀ ارتقای وضعیت نشریه های مستقل و فراگیر آفریقایی انتخاب شد. این اعلامیه در سوم ماه مِی ۱۹۹۱ میلادی، در همایشی که به همین منظور توسط یونسکو و سازمان ملل متحد در شهر ویندهوک پایتخت نامیبیا برگزار گردید، به تصویب رسید. طبق مادۀ 19 اعلامیۀ جهانی حقوق بشر (1948 م.):
«هر انسانی محق به آزادی عقیده و بیان است و این حق شامل آزادی داشتنِ باور و عقیده ای بدون نگرانی از مداخله و مزاحمت، و حق جستجو، دریافت و انتشار اطلاعات و افکار از طریق هر رسانه ای بدون ملاحظات مرزی است».
همچنین طبق مادۀ 19 میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی (1966 م.):
« 1 - هیچکس را نمی توان به مناسبت عقایدش مورد مزاحمت و اخافه قرارداد.
2- هرکس حق آزادی بیان دارد، این حق شامل آزادی تفحص و تحصیل و اشاعۀ اطلاعات و
افکار از هر قبیل بدون توجه به سرحدات، خواه شفاهاً یا به صورت نوشته یا چاپ یا به
صورت هنری یا به هر وسیلۀ دیگر به انتخاب خود می باشد.
3 - اِعمال حقوق مذکور در بند 2 این ماده مستلزم حقوق و مسئولیت های خاصی است و لذا
ممکن است تابع محدودیت های معینی بشود که در قانونتصریح شده و برای امور ذیل ضرورت
داشته باشد:
الف - احترام حقوق یا حیثیت دیگران.
ب - حفظ امنیت ملی یا نظم عمومی یا سلامت یا اخلاق عمومی».
لازم به یادآوری است که دولت ایران یکی از امضاکنندگان اعلامیۀ جهانی حقوق بشر و میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی است. ضمن اینکه طبق اصل 24 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران: «نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند، مگر آنکه مخل به مبانی اسلام یا حقوق عمومی باشد. تفصیل آن را قانون معین می کند».
✔️ مجمع عمومی سازمان ملل متحد در ۲۰ دسامبر ۱۹۹۳ میلادی در چهل و هشتمین اجلاس خود طی مصوبه ۴۳۲/۴۸، روز سوم ماه مِی هر سال را به عنوان «روز جهانی آزادی مطبوعات» اعلام کرد. این موضوع از قطعنامه مصوب همایش عمومی یونسکو در سال ۱۹۹۱ میلادی تحت عنوان «ارتقای آزادی مطبوعات در دنیا» که جراید آزاد، فراگیر، و مستقل را به عنوان یکی از اجزای ضروری جامعۀ دموکراتیک تلقی کرده است، نشأت گرفت.
این روز به یاد سالروز انتشار اعلامیۀ ویندهوک (Windhoek Declaration) دربارۀ ارتقای وضعیت نشریه های مستقل و فراگیر آفریقایی انتخاب شد. این اعلامیه در سوم ماه مِی ۱۹۹۱ میلادی، در همایشی که به همین منظور توسط یونسکو و سازمان ملل متحد در شهر ویندهوک پایتخت نامیبیا برگزار گردید، به تصویب رسید. طبق مادۀ 19 اعلامیۀ جهانی حقوق بشر (1948 م.):
«هر انسانی محق به آزادی عقیده و بیان است و این حق شامل آزادی داشتنِ باور و عقیده ای بدون نگرانی از مداخله و مزاحمت، و حق جستجو، دریافت و انتشار اطلاعات و افکار از طریق هر رسانه ای بدون ملاحظات مرزی است».
همچنین طبق مادۀ 19 میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی (1966 م.):
« 1 - هیچکس را نمی توان به مناسبت عقایدش مورد مزاحمت و اخافه قرارداد.
2- هرکس حق آزادی بیان دارد، این حق شامل آزادی تفحص و تحصیل و اشاعۀ اطلاعات و
افکار از هر قبیل بدون توجه به سرحدات، خواه شفاهاً یا به صورت نوشته یا چاپ یا به
صورت هنری یا به هر وسیلۀ دیگر به انتخاب خود می باشد.
3 - اِعمال حقوق مذکور در بند 2 این ماده مستلزم حقوق و مسئولیت های خاصی است و لذا
ممکن است تابع محدودیت های معینی بشود که در قانونتصریح شده و برای امور ذیل ضرورت
داشته باشد:
الف - احترام حقوق یا حیثیت دیگران.
ب - حفظ امنیت ملی یا نظم عمومی یا سلامت یا اخلاق عمومی».
لازم به یادآوری است که دولت ایران یکی از امضاکنندگان اعلامیۀ جهانی حقوق بشر و میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی است. ضمن اینکه طبق اصل 24 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران: «نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند، مگر آنکه مخل به مبانی اسلام یا حقوق عمومی باشد. تفصیل آن را قانون معین می کند».
در هواي حقوق بشر
📕درنگ روز سوم ماهِ می ( ۱۴ اردیبهشت ماه): «روز جهانی آزادی مطبوعات»👇 ✔️ مجمع عمومی سازمان ملل متحد در ۲۰ دسامبر ۱۹۹۳ میلادی در چهل و هشتمین اجلاس…
استقرار حكومت دموكراتيك و احترام و رعايت حقوق بشر در گِرو آزادي مطبوعات و مطبوعات آزاد است.
✔️ابهام سیاستهای واگذاری در بورس🔻
✍🏻دکتر موسی غنینژاد
🔸حدود ۱۵ سال از ابلاغ سیاستهای کلی اصل ۴۴ قانون اساسی میگذرد؛ سیاستهایی که هدف اصلی آن غیردولتی کردن اقتصاد ایران بهمنظور بالا بردن کارآیی بنگاههای تولیدی، رشد شتابان اقتصادی و افزایش ثروت و رفاه مردم بود. به دنبال ابلاغ این سیاستهای اصلاح اقتصادی، طبیعتا قانونی هم برای اجرای آن از مجلس گذشت. امروزه همه قرائن و شواهد حاکی از آن است که تقریبا همه اهداف این سیاستهای اصلاح اقتصادی ناکام مانده و نه تنها گرهی از مشکل ناکارآمدی نظام اقتصادی ما نگشوده، بلکه در عمل و بهطور ناخواسته معضلات دیگری را هم ایجاد کرده است. نکته مهمی که از همان آغاز درخصوص این سیاستهای اصلاحی مغفول واقع شد، این واقعیت بود که بدون آزادسازی اقتصادی، غیردولتی کردن اقتصاد یا خصوصیسازی به معنی واقعی کلمه ناممکن است. این نکته مهم بارها از سوی این قلم و دیگر همفکران به کرات مورد تاکید قرار گرفت؛ اما هیچگاه از سوی سیاستگذاران به جد گرفته نشد. متولیان امر «خصوصیسازی» ظاهرا دوباره به فکر ادامه همان سیاستها بهصورتی دیگر افتادهاند. فروش اخیر ۱۰ درصد سهام «شستا» در بورس و مصاحبه رئیس سازمان خصوصیسازی درباره واگذاری سهام شرکتهای دولتی در قالب صندوقهای سرمایهگذاری وجه دیگری از قلب مفاهیمی چون «غیردولتی کردن اقتصاد» و «خصوصیسازی» را به نمایش گذاشته است.
🔸واقعا هدف از این واگذاریها چیست؟ دو سناریوی خوشبینانه و بدبینانه در این باره میتوان تصور کرد. در خوشبینانهترین حالت که قدری سادهلوحانه هم بهنظر میرسد، میتوان گفت هدف از این واگذاریها، علاوهبر مردمی کردن بخشی از مالکیت (سهام)، شفافسازی و پاسخگو کردن مدیران بنگاههای وابسته به دولت و بنگاههای شبهدولتی (خصولتی) است؛ چراکه وارد شدن در بورس مستلزم ارائه شفاف و علنی صورتهای مالی است. یعنی مدیران بنگاههایی که از این طریق وارد بورس میشوند باید در برابر پرسشهای همگان از جمله سهامداران جزء پاسخگو باشند. اما این پاسخگویی صوری یا واقعی عملا تا چه اندازه بر عملکرد اینگونه بنگاهها که اغلب مستظهر به پشتیبانی قدرت سیاسی آشکار و پنهان هستند، تاثیر میگذارد؟ شرکتهای بزرگ خودروسازی یا بانکهای بزرگی که سهام آنها در بورس خرید و فروش میشود واقعا بهرهوری و عملکردشان نسبت به قبل بهتر شده است؟ واقعیت این است که مدیران اینگونه بنگاههای بزرگ واگذار شده که جملگی در نهایت از سوی نهادهای وابسته به قدرت سیاسی منصوب میشوند، تنها در برابر این نهادها پاسخگو هستند، نه سهامداران و افکار عمومی. مردمی کردن بخشی از مالکیت (سهام) این بنگاهها هم شوخی خنکی بیش نیست، چراکه در واقع امر، کل مالکیت آنها متعلق به مردم است و فروختن آنچه در مالکیت مشاع مردم است به تعدادی از آنها کاری غیراصولی است.
🔸اما سناریوی بدبینانه که بهنظر میرسد به حقیقت نزدیکتر باشد این است که دولت که در حال حاضر در شرایط دشوار اقتصادی و مضیقه نقدینگی است و با این واگذاریها میخواهد برای بخشی از این مشکل چارهجویی کند و شاید از آن بدتر با ایجاد «سپر انسانی» (به تعبیر دقیق دوست گرانقدر جناب مهندس احمد دوستحسینی)، قصد حمایت از بنگاههایی را دارد که از منابع یارانهای دولتی(ملی) هنگفتی استفاده میکنند. در شرایطی که سرمایه اجتماعی دولت، به معنای عام کلمه، آسیب دیده و ترمیم آن فراتر از یک مساله سیاسی و اخلاقی، تبدیل به مسالهای امنیتی در سطح ملی شده است،
🔸بهتر است سیاستگذاران با صداقت با مردم رفتار کنند. اگر دولت با کسری بودجه مواجه است و نیاز به نقدینگی در کوتاهمدت دارد، بهترین و کمهزینهترین روش از لحاظ مصلحت ملی و غیرتورمی بودن، استقراض مستقیم از مردم است. تجربه همه کشورها نشان داده که تنها شیوه پوشش دادن کسری بودجه، بدون اینکه آثار تورمی گسترده داشته باشد توسل به اوراق قرضه است. باید با از میان برداشتن موانع صدور اوراق قرضه، مانند سایر کشورهای دنیا از این ابزار مالی بسیار مهم به درستی استفاده کنیم. دولت ایران در مقایسه با سایر کشورهای دنیا نسبت بدهی به تولید ناخالص ملی پایینی دارد؛ مضافا اینکه داراییهای بسیار زیادی در مالکیت خود دارد که میتواند پشتوانه استقراض از مردم قرار گیرد. باید توجه داشت که تعلل در استفاده از این ابزار تامین مالی بسیار مهم، ریسکهای زیادی را دربردارد. در نهایت باید اذعان کرد اگر واگذاریها به شیوه حرفهای و اصولی نباشد و شائبه ایجاد «سپر انسانی» برای پوشش دادن منافع خاص و رانتخواری به همراه داشته باشد، در ماهیت خود امری روا نیست و نهایتا ضربه مهلک دیگری بر سرمایه اجتماعی است و نباید اینگونه واگذاریها را به پای آزادسازی اقتصادی گذاشت.
✔️منبع: دنیای اقتصاد
✍🏻دکتر موسی غنینژاد
🔸حدود ۱۵ سال از ابلاغ سیاستهای کلی اصل ۴۴ قانون اساسی میگذرد؛ سیاستهایی که هدف اصلی آن غیردولتی کردن اقتصاد ایران بهمنظور بالا بردن کارآیی بنگاههای تولیدی، رشد شتابان اقتصادی و افزایش ثروت و رفاه مردم بود. به دنبال ابلاغ این سیاستهای اصلاح اقتصادی، طبیعتا قانونی هم برای اجرای آن از مجلس گذشت. امروزه همه قرائن و شواهد حاکی از آن است که تقریبا همه اهداف این سیاستهای اصلاح اقتصادی ناکام مانده و نه تنها گرهی از مشکل ناکارآمدی نظام اقتصادی ما نگشوده، بلکه در عمل و بهطور ناخواسته معضلات دیگری را هم ایجاد کرده است. نکته مهمی که از همان آغاز درخصوص این سیاستهای اصلاحی مغفول واقع شد، این واقعیت بود که بدون آزادسازی اقتصادی، غیردولتی کردن اقتصاد یا خصوصیسازی به معنی واقعی کلمه ناممکن است. این نکته مهم بارها از سوی این قلم و دیگر همفکران به کرات مورد تاکید قرار گرفت؛ اما هیچگاه از سوی سیاستگذاران به جد گرفته نشد. متولیان امر «خصوصیسازی» ظاهرا دوباره به فکر ادامه همان سیاستها بهصورتی دیگر افتادهاند. فروش اخیر ۱۰ درصد سهام «شستا» در بورس و مصاحبه رئیس سازمان خصوصیسازی درباره واگذاری سهام شرکتهای دولتی در قالب صندوقهای سرمایهگذاری وجه دیگری از قلب مفاهیمی چون «غیردولتی کردن اقتصاد» و «خصوصیسازی» را به نمایش گذاشته است.
🔸واقعا هدف از این واگذاریها چیست؟ دو سناریوی خوشبینانه و بدبینانه در این باره میتوان تصور کرد. در خوشبینانهترین حالت که قدری سادهلوحانه هم بهنظر میرسد، میتوان گفت هدف از این واگذاریها، علاوهبر مردمی کردن بخشی از مالکیت (سهام)، شفافسازی و پاسخگو کردن مدیران بنگاههای وابسته به دولت و بنگاههای شبهدولتی (خصولتی) است؛ چراکه وارد شدن در بورس مستلزم ارائه شفاف و علنی صورتهای مالی است. یعنی مدیران بنگاههایی که از این طریق وارد بورس میشوند باید در برابر پرسشهای همگان از جمله سهامداران جزء پاسخگو باشند. اما این پاسخگویی صوری یا واقعی عملا تا چه اندازه بر عملکرد اینگونه بنگاهها که اغلب مستظهر به پشتیبانی قدرت سیاسی آشکار و پنهان هستند، تاثیر میگذارد؟ شرکتهای بزرگ خودروسازی یا بانکهای بزرگی که سهام آنها در بورس خرید و فروش میشود واقعا بهرهوری و عملکردشان نسبت به قبل بهتر شده است؟ واقعیت این است که مدیران اینگونه بنگاههای بزرگ واگذار شده که جملگی در نهایت از سوی نهادهای وابسته به قدرت سیاسی منصوب میشوند، تنها در برابر این نهادها پاسخگو هستند، نه سهامداران و افکار عمومی. مردمی کردن بخشی از مالکیت (سهام) این بنگاهها هم شوخی خنکی بیش نیست، چراکه در واقع امر، کل مالکیت آنها متعلق به مردم است و فروختن آنچه در مالکیت مشاع مردم است به تعدادی از آنها کاری غیراصولی است.
🔸اما سناریوی بدبینانه که بهنظر میرسد به حقیقت نزدیکتر باشد این است که دولت که در حال حاضر در شرایط دشوار اقتصادی و مضیقه نقدینگی است و با این واگذاریها میخواهد برای بخشی از این مشکل چارهجویی کند و شاید از آن بدتر با ایجاد «سپر انسانی» (به تعبیر دقیق دوست گرانقدر جناب مهندس احمد دوستحسینی)، قصد حمایت از بنگاههایی را دارد که از منابع یارانهای دولتی(ملی) هنگفتی استفاده میکنند. در شرایطی که سرمایه اجتماعی دولت، به معنای عام کلمه، آسیب دیده و ترمیم آن فراتر از یک مساله سیاسی و اخلاقی، تبدیل به مسالهای امنیتی در سطح ملی شده است،
🔸بهتر است سیاستگذاران با صداقت با مردم رفتار کنند. اگر دولت با کسری بودجه مواجه است و نیاز به نقدینگی در کوتاهمدت دارد، بهترین و کمهزینهترین روش از لحاظ مصلحت ملی و غیرتورمی بودن، استقراض مستقیم از مردم است. تجربه همه کشورها نشان داده که تنها شیوه پوشش دادن کسری بودجه، بدون اینکه آثار تورمی گسترده داشته باشد توسل به اوراق قرضه است. باید با از میان برداشتن موانع صدور اوراق قرضه، مانند سایر کشورهای دنیا از این ابزار مالی بسیار مهم به درستی استفاده کنیم. دولت ایران در مقایسه با سایر کشورهای دنیا نسبت بدهی به تولید ناخالص ملی پایینی دارد؛ مضافا اینکه داراییهای بسیار زیادی در مالکیت خود دارد که میتواند پشتوانه استقراض از مردم قرار گیرد. باید توجه داشت که تعلل در استفاده از این ابزار تامین مالی بسیار مهم، ریسکهای زیادی را دربردارد. در نهایت باید اذعان کرد اگر واگذاریها به شیوه حرفهای و اصولی نباشد و شائبه ایجاد «سپر انسانی» برای پوشش دادن منافع خاص و رانتخواری به همراه داشته باشد، در ماهیت خود امری روا نیست و نهایتا ضربه مهلک دیگری بر سرمایه اجتماعی است و نباید اینگونه واگذاریها را به پای آزادسازی اقتصادی گذاشت.
✔️منبع: دنیای اقتصاد
☑️هیأت مدیره انجمن علمی حقوق اساسی ایران در نامه ای به معاون حقوقی قوه قضاییه، اقدام قوه قضاییه برای اصلاح آیین نامه اجرایی قانون لایحه استقلال کانون وکلا را غیرقانونی و ناقض اصول ۵۷، ۷۱، ۱۵۶ و ۱۵۸ قانون اساسی اعلام کرد.
☑️«مهم نیست که مهم نیستیم»!
✍️مهدی تدینی
🔹ما چهل میلیون آدمِ بیاهمیتیم که هرروز به زور پروکسی و فیلترشکن به تلگرام میآییم، احوال همدیگر را میپرسیم، برای هم مطلب میفرستیم، تکههای خندهدار و گریهدار برای هم میفرستیم، مطالب جدی، خبر و مقاله و تحلیل میخوانیم و به اشتراک میگذاریم، بحث میکنیم و دعوا میکنیم، و شب که آخرین پُست را میبینیم و میخوابیم، باز یکی از همان چهل میلیون آدم بیاهمیتیم. بیاهمیتیم که چهل میلیون بودنمان باعث نشد تلگرام پس از دو سال از فیلتر درآید.
کرونا به جانمان افتاد، نامنتظرهترین تصمیمها را گرفتیم: از تعطیلی دانشگاهها و حوزهها و حرمها و مساجد، تا تعطیلی تمام مراکز تجاری و سیاسی و اقتصادی دیگر. اما این باعث نشد یکی بگوید، حال که این همه تصمیم نامنتظره برای عبور از بحران گرفتیم، در تصمیم فیلترینگ تلگرام هم تجدید نظر کنیم. مردم را به صد لابه و تهدید به خانهنشینی توصیه کردیم و اکیداً هشدار دادیم از هر گونه دیدار و نزدیکی فیزیکی خودداری کنند، اما حاضر نشدیم برای کمک و همدلی با همین مردم خانهنشین، تلگرام را با چهل میلیون کاربر از فیلتر درآوردیم تا دستکم از امکانات ارتباطی این رسانه برای گذر از بحران و کاستن از ملال تنهایی و انزوا بهره گیرند. فیلتر ماندن تلگرام در بحران کرونا درست مانند این بود که سیل یا زلزلهای ویرانگر آمده باشد، خانه ویران و همۀ دیوارهایش فروریخته باشد و صاحبخانه همچنان اصرار داشته باشد، درِ خانه را که چارچوبش هنوز سرپا بود، چهارقفله کند. مبادا کسی وارد خانهای شود که دیوار ندارد...
وقتی چهل میلیون کاربر روی هم نمیتوانند «احترام برانگیزند»، این چه معنایی جز این دارد که ما مهم نیستیم. دستکم، «تصمیم» ما برای ماندن در تلگرام برای فیلترکنندۀ تلگرام اهمیتی ندارد؛ و اهمیت نداشتن تصمیم یک فرد، چندان فرقی با اهمیت نداشتن خود او ندارد. اما این بیاهمیت بودن دوسویه و سهسویه و اصلاً همهسویه است. برای خود ما هم مهم نیست که ما مهم نیستیم. اصلاً یاد گرفتیم که مهم نبودنمان برایمان مهم نباشد. و راستش را بخواهید به گمانم این هنر ماست. مگر در این دو سالی که تلگرام فیلتر بود، شنیدید کس یا کسانی اعتراضی جدی کنند.
دو سال پیش که از خواب برخاستیم و تلگرام را بیخبر فیلتر یافتیم، خمیازهای کشیدیم، گفتیم «ای بابا، انگار راستی راستی فیلترش کردند»، گوشی را کنار گذاشتیم و رفتیم مسواک زدیم و صبحانه خوردیم و خم به ابرو هم نیاوردیم. این رفتار ما، این خونسردی ما، این بیتفاوتی، هنر ماست. نه از این تعجب کردیم که مگر میشود به چهل میلیون کاربر بیاعتنا بود و نه از این خشمگین شدیم که به حساب نیامدیم. زندگیمان را کردیم و بیشترمان هم با چند روز تأخیر راه تلگرام را دوباره یافتیم.
از آن سو، برای کسی هم که ما را فیلتر کرد، اهمیتی ندارد که تصمیمش برای ما مهم نبود. این بیاعتنایی به پیامدها و اثر یک تصمیم از ویژگیهای نظامهای بوروکراتیک است. در نظام بوروکراتیک نفسِ «حکم» یا «دستور» تعیینکننده است و اینکه این دستور چقدر کارآمد است، چقدر اجرا میشود، چقدر مفید است و چقدر رعایت میشود، اهمیتی ندارد. اگر اینچنین نبود، پس از فیلترینگ تلگرام بررسیهای دقیق کارشناسانه انجام میشد، بازخوردها و نتایج تحلیل میشد و وقتی مشخص میشد یک «حکم» کارایی لازم را نداشته است، بیدلیل بابت آن هزینه داده نمیشد. اما چنین نشد. بنابراین برای فیلترکنندۀ تلگرام هم میزان کارایی این دستور اهمیتی نداشته است.
در نهایت میبینیم، در هزارتویی از بیاهمیتبودگیها به سر میبریم: ما کاربران مهم نیستیم، مهم نبودن ما برای فیلترکنندگان مهم نیست، مهم نبودنمان برای خودمان هم مهم نیست، فیلترکنندگان و تصمیمشان برای ما مهم نیستند، مهم نبودنشان برای خودشان هم مهم نیست، فیلتر بودن تلگرام برای کاربران مهم نیست، کارایی نداشتن فیلترینگ برای فیلترکنندگان مهم نیست... هزارتویی از بیاهمیتبودنها...
ما فیلترشدگان یاد گرفتهایم زندگی کنیم و این هنر ماست، خوب است فیلترکنندگان هم قدری به ما بنگرند و هنر زندگی کردن و زندگی بخشیدن را بیاموزند... هرچند چنین نخواهند کرد و همین چه غمانگیزست...
✍️مهدی تدینی
🔹ما چهل میلیون آدمِ بیاهمیتیم که هرروز به زور پروکسی و فیلترشکن به تلگرام میآییم، احوال همدیگر را میپرسیم، برای هم مطلب میفرستیم، تکههای خندهدار و گریهدار برای هم میفرستیم، مطالب جدی، خبر و مقاله و تحلیل میخوانیم و به اشتراک میگذاریم، بحث میکنیم و دعوا میکنیم، و شب که آخرین پُست را میبینیم و میخوابیم، باز یکی از همان چهل میلیون آدم بیاهمیتیم. بیاهمیتیم که چهل میلیون بودنمان باعث نشد تلگرام پس از دو سال از فیلتر درآید.
کرونا به جانمان افتاد، نامنتظرهترین تصمیمها را گرفتیم: از تعطیلی دانشگاهها و حوزهها و حرمها و مساجد، تا تعطیلی تمام مراکز تجاری و سیاسی و اقتصادی دیگر. اما این باعث نشد یکی بگوید، حال که این همه تصمیم نامنتظره برای عبور از بحران گرفتیم، در تصمیم فیلترینگ تلگرام هم تجدید نظر کنیم. مردم را به صد لابه و تهدید به خانهنشینی توصیه کردیم و اکیداً هشدار دادیم از هر گونه دیدار و نزدیکی فیزیکی خودداری کنند، اما حاضر نشدیم برای کمک و همدلی با همین مردم خانهنشین، تلگرام را با چهل میلیون کاربر از فیلتر درآوردیم تا دستکم از امکانات ارتباطی این رسانه برای گذر از بحران و کاستن از ملال تنهایی و انزوا بهره گیرند. فیلتر ماندن تلگرام در بحران کرونا درست مانند این بود که سیل یا زلزلهای ویرانگر آمده باشد، خانه ویران و همۀ دیوارهایش فروریخته باشد و صاحبخانه همچنان اصرار داشته باشد، درِ خانه را که چارچوبش هنوز سرپا بود، چهارقفله کند. مبادا کسی وارد خانهای شود که دیوار ندارد...
وقتی چهل میلیون کاربر روی هم نمیتوانند «احترام برانگیزند»، این چه معنایی جز این دارد که ما مهم نیستیم. دستکم، «تصمیم» ما برای ماندن در تلگرام برای فیلترکنندۀ تلگرام اهمیتی ندارد؛ و اهمیت نداشتن تصمیم یک فرد، چندان فرقی با اهمیت نداشتن خود او ندارد. اما این بیاهمیت بودن دوسویه و سهسویه و اصلاً همهسویه است. برای خود ما هم مهم نیست که ما مهم نیستیم. اصلاً یاد گرفتیم که مهم نبودنمان برایمان مهم نباشد. و راستش را بخواهید به گمانم این هنر ماست. مگر در این دو سالی که تلگرام فیلتر بود، شنیدید کس یا کسانی اعتراضی جدی کنند.
دو سال پیش که از خواب برخاستیم و تلگرام را بیخبر فیلتر یافتیم، خمیازهای کشیدیم، گفتیم «ای بابا، انگار راستی راستی فیلترش کردند»، گوشی را کنار گذاشتیم و رفتیم مسواک زدیم و صبحانه خوردیم و خم به ابرو هم نیاوردیم. این رفتار ما، این خونسردی ما، این بیتفاوتی، هنر ماست. نه از این تعجب کردیم که مگر میشود به چهل میلیون کاربر بیاعتنا بود و نه از این خشمگین شدیم که به حساب نیامدیم. زندگیمان را کردیم و بیشترمان هم با چند روز تأخیر راه تلگرام را دوباره یافتیم.
از آن سو، برای کسی هم که ما را فیلتر کرد، اهمیتی ندارد که تصمیمش برای ما مهم نبود. این بیاعتنایی به پیامدها و اثر یک تصمیم از ویژگیهای نظامهای بوروکراتیک است. در نظام بوروکراتیک نفسِ «حکم» یا «دستور» تعیینکننده است و اینکه این دستور چقدر کارآمد است، چقدر اجرا میشود، چقدر مفید است و چقدر رعایت میشود، اهمیتی ندارد. اگر اینچنین نبود، پس از فیلترینگ تلگرام بررسیهای دقیق کارشناسانه انجام میشد، بازخوردها و نتایج تحلیل میشد و وقتی مشخص میشد یک «حکم» کارایی لازم را نداشته است، بیدلیل بابت آن هزینه داده نمیشد. اما چنین نشد. بنابراین برای فیلترکنندۀ تلگرام هم میزان کارایی این دستور اهمیتی نداشته است.
در نهایت میبینیم، در هزارتویی از بیاهمیتبودگیها به سر میبریم: ما کاربران مهم نیستیم، مهم نبودن ما برای فیلترکنندگان مهم نیست، مهم نبودنمان برای خودمان هم مهم نیست، فیلترکنندگان و تصمیمشان برای ما مهم نیستند، مهم نبودنشان برای خودشان هم مهم نیست، فیلتر بودن تلگرام برای کاربران مهم نیست، کارایی نداشتن فیلترینگ برای فیلترکنندگان مهم نیست... هزارتویی از بیاهمیتبودنها...
ما فیلترشدگان یاد گرفتهایم زندگی کنیم و این هنر ماست، خوب است فیلترکنندگان هم قدری به ما بنگرند و هنر زندگی کردن و زندگی بخشیدن را بیاموزند... هرچند چنین نخواهند کرد و همین چه غمانگیزست...