مجله بینالملل
Photo
" باورها"
از روی نیمکت مرا غرق نگاهش میکند، لحظاتی بعد ازجا برمیخیزد، بالیوانی دردست به من نزدیک و نزدیکتر میشود. درمقابلم میایستد. به من خیره میشود. معلوم است که درمن اسراری را میجوید، برای حل معمایی که از آن بیخبرم.
دوباره به نیمکت برمیگردد، آرام نمیگیرد. یک چشمش را میبندد وکف دستش را مقابل چشم دیگرش چنان نگه میدارد که بتواند از زوایای مختلف نگاهم کند. من نمیدانم حل معما چه دستاوردی برایش خواهد داشت ویا سبب یافتن چه گم کردهای میشود. نمیدانم آیا من برایش یادآور کسی هستم؟ آیا او مرا به چیزی گرهزده است؟ شاید خاطرهای دور، شاید لحظهای که نباید ولی از دست داد، شاید تصویری که هرگز قرار نبود از ذهنش محو شود. لیوان دستش رابسمت من میگیرد وبالا میبرد و محتویش را لاجرعه سرمیکشد. یکی به اونزدیک میشود و میگوید:"فرهمند" مات چه شدهای؟ فرهمندبا انگشت مرا نشانش میدهد و میگوید: امیر! نگاه کن چه زیباست! امیر به دقت نگاهم میکند ومیگوید: بسیار زیباست. شاهکاراست. چنان مینماید عطر تکتک تارموی او، باد را به درنگ وامیدارد و چشمانش نیز، ساحران فضول را به کشف رازش کنجکاو میگرداند. بافت رنگهای صورتش به ضربات نور بر روی آب شبیه است.
بین وضوح و محوشدن درنوسان بودن، به زیباییاش افزود و رازآلودش کرد. جزئیات کار، تکنیک رنگ، بازی نور و سایه... سبک کارش قدرتمند و زنده است. خالقش راکه میشناسی، هم کیش ماست.
فرهمند درجواب میگوید: مگرنمیدانی، خالقش خیلی وقت است که دررسانهای گفت، چند سالیست که ازپایبندی به باورها دست شسته وازقید و بندشان رهائیجسته؟
سخنان فرهمند مرا بیادش انداخت که همیشه میگفت: باوری که به تجربه ثابت شد، دانش است و علم و آنکه ازدیر باز باقیماند وثابت نشد آفت است و کرم. باورهای غیرعلمی هرچه بیشتر میمانند بیشتر گند میزنند. به پابندی شباهت دارند برپای باورمندانشان، بسان زنجیر مهار کشتی که مانع حرکت آزادش، دراقیانوس اندیشهها میشود. خودم را دیگر اسیر هیچ باوری نخواهمکرد. درحالیکه ازتجربه همه آنها بهره خواهم برد. ازتمام آنچه به تجربه ثابت شده است وخواهد شد، جان خواهم گرفت و درپی حقیقت و خلقت زیبایی خواهمبود؛ زیرا زیبایی و خلق کردن نتیجه تفکر متنوع انسانهاست، نه مرز عقایدشان. هنر فراتر از باورها، زبان مشترک همه دوران است.
بعداز سخنان فرهمند، لحظاتی به سکوت گذشت.
امیر به سمتم آمد، بدون گفتن کلامی، به من خیره شد. اخمی کمرنگ برچهرهاش پدیدارگشت.
باانگشت دست به حواشی موهایم اشاره کردو به فرهمند گفت: ازنزدیک که نگاه کنی متوجه میشوی این سایهها کمی ناهماهنگاند. ترکیببندی آن هم انسجام قدرتمندی ندارد. چشمها درتناسب با چانهاش درشت بنظر میرسند وموهای پشت گوشش چون وزنه سنگینی توازن وتعادل چهره را بهم میریزد و نگاه را به سوی پس زمینه بیارزش میکشاند. برای اولینبار است که اصل آثارش را ازنزدیک میبینم. شاهکارش که اینگونه است پس بقیه نباید از ارزش چندانی برخوردارباشند.
فرهمند درپاسخ امیر، فقط به گفتن نمیدانم اکتفا کرد و من متعجب از اینکه چگونه است تا لحظاتی پیش شاهکارم میدید واکنون خس وخارم میپندارد؟!
چراغهای اصلی نمایشگاه به نشانه پایان وقت بازدیدکنندگان خاموش شدند.
در آخرین لحظات پیش از رفتن، فرهمند دوباره بسویم آمد، درنگی کرد، ازنگاهش افسوس میبارید با لحنی که وزن تفکر در آن موج میزد، گفت: ولی دستمریزاد!
و کم کم باتفاق امیر که منتظرش بود دور شد.
"کرات تلی" ۱۴۰۴/۳/۲۰
از روی نیمکت مرا غرق نگاهش میکند، لحظاتی بعد ازجا برمیخیزد، بالیوانی دردست به من نزدیک و نزدیکتر میشود. درمقابلم میایستد. به من خیره میشود. معلوم است که درمن اسراری را میجوید، برای حل معمایی که از آن بیخبرم.
دوباره به نیمکت برمیگردد، آرام نمیگیرد. یک چشمش را میبندد وکف دستش را مقابل چشم دیگرش چنان نگه میدارد که بتواند از زوایای مختلف نگاهم کند. من نمیدانم حل معما چه دستاوردی برایش خواهد داشت ویا سبب یافتن چه گم کردهای میشود. نمیدانم آیا من برایش یادآور کسی هستم؟ آیا او مرا به چیزی گرهزده است؟ شاید خاطرهای دور، شاید لحظهای که نباید ولی از دست داد، شاید تصویری که هرگز قرار نبود از ذهنش محو شود. لیوان دستش رابسمت من میگیرد وبالا میبرد و محتویش را لاجرعه سرمیکشد. یکی به اونزدیک میشود و میگوید:"فرهمند" مات چه شدهای؟ فرهمندبا انگشت مرا نشانش میدهد و میگوید: امیر! نگاه کن چه زیباست! امیر به دقت نگاهم میکند ومیگوید: بسیار زیباست. شاهکاراست. چنان مینماید عطر تکتک تارموی او، باد را به درنگ وامیدارد و چشمانش نیز، ساحران فضول را به کشف رازش کنجکاو میگرداند. بافت رنگهای صورتش به ضربات نور بر روی آب شبیه است.
بین وضوح و محوشدن درنوسان بودن، به زیباییاش افزود و رازآلودش کرد. جزئیات کار، تکنیک رنگ، بازی نور و سایه... سبک کارش قدرتمند و زنده است. خالقش راکه میشناسی، هم کیش ماست.
فرهمند درجواب میگوید: مگرنمیدانی، خالقش خیلی وقت است که دررسانهای گفت، چند سالیست که ازپایبندی به باورها دست شسته وازقید و بندشان رهائیجسته؟
سخنان فرهمند مرا بیادش انداخت که همیشه میگفت: باوری که به تجربه ثابت شد، دانش است و علم و آنکه ازدیر باز باقیماند وثابت نشد آفت است و کرم. باورهای غیرعلمی هرچه بیشتر میمانند بیشتر گند میزنند. به پابندی شباهت دارند برپای باورمندانشان، بسان زنجیر مهار کشتی که مانع حرکت آزادش، دراقیانوس اندیشهها میشود. خودم را دیگر اسیر هیچ باوری نخواهمکرد. درحالیکه ازتجربه همه آنها بهره خواهم برد. ازتمام آنچه به تجربه ثابت شده است وخواهد شد، جان خواهم گرفت و درپی حقیقت و خلقت زیبایی خواهمبود؛ زیرا زیبایی و خلق کردن نتیجه تفکر متنوع انسانهاست، نه مرز عقایدشان. هنر فراتر از باورها، زبان مشترک همه دوران است.
بعداز سخنان فرهمند، لحظاتی به سکوت گذشت.
امیر به سمتم آمد، بدون گفتن کلامی، به من خیره شد. اخمی کمرنگ برچهرهاش پدیدارگشت.
باانگشت دست به حواشی موهایم اشاره کردو به فرهمند گفت: ازنزدیک که نگاه کنی متوجه میشوی این سایهها کمی ناهماهنگاند. ترکیببندی آن هم انسجام قدرتمندی ندارد. چشمها درتناسب با چانهاش درشت بنظر میرسند وموهای پشت گوشش چون وزنه سنگینی توازن وتعادل چهره را بهم میریزد و نگاه را به سوی پس زمینه بیارزش میکشاند. برای اولینبار است که اصل آثارش را ازنزدیک میبینم. شاهکارش که اینگونه است پس بقیه نباید از ارزش چندانی برخوردارباشند.
فرهمند درپاسخ امیر، فقط به گفتن نمیدانم اکتفا کرد و من متعجب از اینکه چگونه است تا لحظاتی پیش شاهکارم میدید واکنون خس وخارم میپندارد؟!
چراغهای اصلی نمایشگاه به نشانه پایان وقت بازدیدکنندگان خاموش شدند.
در آخرین لحظات پیش از رفتن، فرهمند دوباره بسویم آمد، درنگی کرد، ازنگاهش افسوس میبارید با لحنی که وزن تفکر در آن موج میزد، گفت: ولی دستمریزاد!
و کم کم باتفاق امیر که منتظرش بود دور شد.
"کرات تلی" ۱۴۰۴/۳/۲۰
👏1
📖مذاکرات و چگونگی دفاع از آن
✍️فرخ نعمتپور
بخشی از نیروهای چپ کشور وظیفە اصلی خود را در این مرحلە رفع تحریمها علیە کشور میدانند. آنها در این راە از مذاکرات کنونی میان آمریکا و جمهوری اسلامی دفاع میکنند، و نظام حاکم بر ایران را تشویق کە با ایالات متحدە بە تفاهم برسد.
بدون شک مذاکرات و رسیدن بە نوعی تفاهم بسیار مهم است، اما در همان حال باید توجە داشت کە اعتقاد بە وجود مذاکرە و روند تفاهمی میان تهران و واشنگتن باید تابع هدف بزرگتری باشد کە آن هم چیزی نیست بجز پایان دادن بە نظام جمهوری اسلامی و استیلای آن بر کشور. بدون چنین استراتژی، دفاع از مذاکرات بمنزلە دفاع از جمهوری اسلامی و تداوم نظام جهنمی آن خواهد بود.
برای تحقق چنین هدفی مهم است کە مذاکرات بە زمینەای برای عقب نشینی کامل رژیم فقەها تبدیل شود. عقب نشینی کە نە تنها بە غنی سازی در کشور پایان دهد، بلکە بە تحول در بنیان ایدئولوژیکی و سیاسی نظام حاکم در رابطە با سیاست خارجیاش منتهی شدە و برای همیشە بە امکان خو دسازماندهی مجدد و رویش دوبارە آن پایان دهد. مذاکرە باید بە استفادە ابزاری آخوندها از فعالیت هستەای برای تداوم دشمنی با غرب پایان دادە و کشور را جهت دستیابی بە منافع خود وارد روندهای مدرن و دیپلماتیک بر اساس جهانبینی امروزین کند.
صرفا تلاش برای پایان دادن بە تحریمها بدون تغییر در ساختار نظام حاکم بر ایران، باز ما را با تکرار تاریخ و ماجراهای تجربە شدە روبرو خواهد ساخت و بقول معروف روز از نو و روزی از نو!
دفاع از رفع تحریمها و تفاهم ایران با غرب بدون تحقق این اهداف حتی موضعی اصلاحطلبانە هم نیست. زیرا اصلاحطلبی باید منجر بە تغییر تدریجی در ساختار شود، و نە در سیاستهای روز آن هم بشیوە تاکتیکی.
✍️فرخ نعمتپور
بخشی از نیروهای چپ کشور وظیفە اصلی خود را در این مرحلە رفع تحریمها علیە کشور میدانند. آنها در این راە از مذاکرات کنونی میان آمریکا و جمهوری اسلامی دفاع میکنند، و نظام حاکم بر ایران را تشویق کە با ایالات متحدە بە تفاهم برسد.
بدون شک مذاکرات و رسیدن بە نوعی تفاهم بسیار مهم است، اما در همان حال باید توجە داشت کە اعتقاد بە وجود مذاکرە و روند تفاهمی میان تهران و واشنگتن باید تابع هدف بزرگتری باشد کە آن هم چیزی نیست بجز پایان دادن بە نظام جمهوری اسلامی و استیلای آن بر کشور. بدون چنین استراتژی، دفاع از مذاکرات بمنزلە دفاع از جمهوری اسلامی و تداوم نظام جهنمی آن خواهد بود.
برای تحقق چنین هدفی مهم است کە مذاکرات بە زمینەای برای عقب نشینی کامل رژیم فقەها تبدیل شود. عقب نشینی کە نە تنها بە غنی سازی در کشور پایان دهد، بلکە بە تحول در بنیان ایدئولوژیکی و سیاسی نظام حاکم در رابطە با سیاست خارجیاش منتهی شدە و برای همیشە بە امکان خو دسازماندهی مجدد و رویش دوبارە آن پایان دهد. مذاکرە باید بە استفادە ابزاری آخوندها از فعالیت هستەای برای تداوم دشمنی با غرب پایان دادە و کشور را جهت دستیابی بە منافع خود وارد روندهای مدرن و دیپلماتیک بر اساس جهانبینی امروزین کند.
صرفا تلاش برای پایان دادن بە تحریمها بدون تغییر در ساختار نظام حاکم بر ایران، باز ما را با تکرار تاریخ و ماجراهای تجربە شدە روبرو خواهد ساخت و بقول معروف روز از نو و روزی از نو!
دفاع از رفع تحریمها و تفاهم ایران با غرب بدون تحقق این اهداف حتی موضعی اصلاحطلبانە هم نیست. زیرا اصلاحطلبی باید منجر بە تغییر تدریجی در ساختار شود، و نە در سیاستهای روز آن هم بشیوە تاکتیکی.
❤1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
الکس پادیلا» سناتور دموکراتیک که قصد داشت در کنفرانسی خبری در شهر سانفراسیسکو، از «کریستی نوم» وزیر امنیت داخلی در مورد سیاستهای مهاجرتی دولت سوال کند، توسط نیروهای امنیتی نقش بر زمین شد و با دستبند از محل اخراج شد.
🔗 منبع
نشریه گاردین
🔗 منبع
نشریه گاردین
❤2
📖جمهوری اسلامی مسئول اصلی برپایی جنگ
✍️فرخ نعمتپور
سرانجام رجزخوانیهای جمهوری اسلامی علیە اسراییل و تلاش برای از میان بردن این کشور، بشیوە جدی کار دست جنایتکاران حاکم بر کشور داد، و ایران را وارد مرحلە بشدت خطرناک برپایی جنگ و ادامە آن کرد. مرحلەای بغایت فاجعەبار کە میتواند آنچە را کە این مستبدان طی دهەها بر مردمان ایران وارد آوردەاند، صد چندان کند. کیست نداند کە جنگ میتواند در ادامە خود بە بمباران مراکز صنعتی و اقتصادی هم کشیدە شود، و همزمان با تشدید تحریمها کشور را صراحتا در مسیر فروپاشی قرار دهد.
و مسئولیت چنین وضعیتی قبل از هر چیز بر عهدە جمهوری اسلامی است.
جمهوری اسلامی باید یکبار برای همیشە از سیاستهای بشدت ضد ملی و ضد مردمی خود عقب بنشیند، و بە رژیمی عرفی تبدیل شود. تنها راە مقابلە جدی با ناعدالتیهای جهانی بازگشت بە مردم و پیشەکردن سیاستی است کە در آن مردم کشور احساس انسانی و شهروندی خود را بازیابند. رژیمهای ضد مردمی با ایدئولوژی قرون وسطایی نمیتوانند ضد استکباری باشند. میان اعتقاد بە عدالت در داخل و در جهان رابطە مستقیم و خدشەناپذیری وجود دارد.
آنچە عیان است این است کە جمهوری اسلامی نە عدالتخواە است و نە ضد استکباری. آنها یک نیروی ضد مردمی و ضد ایرانیاند در جهت مطامع خاص خود. آنها ایران را کالایی برای اهداف خود فرض میکنند.
برای پایان دادن بە خطری کە ایران و مردمان آنرا تهدید میکند، باید ریل سیاست در کشور بشیوە ساختاری تغییر یابد. جمهوری اسلامی تا حالا در برابر چنین تغییری مقاومت کردە، و حتی با تحریک دیگران در تلاش بودە کە از شروع چنین پروسەای جلوگیری بعمل آورد.
بیگمان آنچە امروز با حملە اسراییل آغاز شدە، شروع جدی روندی است کە با خود حامل تغییرات مهمی خواهد بود. ایران بشیوە خطرناکی وارد مرحلە جنگی شدە. مرحلەای کە باید و منطقا بە نوعی تغییر ساختاری در کشور بیانجامد. حال یا جمهوری اسلامی در بعضی مولفەهای سیاسی و ایدئولوژیکی خود تحول ایجاد خواهد کرد، یا اینکە بەسوی ویرانی بیشتر و بستەتر شدن گستردەتر نظام سیاسیاش عمل خواهد کرد. عملی کە آنرا با بحرانهای باز عمیقتری روبرو خواهد کرد.
رفع خطر از ایران از تغییر ساختاری در نظام حاکم، و یا نفی آن برای همیشە میگذرد.
✍️فرخ نعمتپور
سرانجام رجزخوانیهای جمهوری اسلامی علیە اسراییل و تلاش برای از میان بردن این کشور، بشیوە جدی کار دست جنایتکاران حاکم بر کشور داد، و ایران را وارد مرحلە بشدت خطرناک برپایی جنگ و ادامە آن کرد. مرحلەای بغایت فاجعەبار کە میتواند آنچە را کە این مستبدان طی دهەها بر مردمان ایران وارد آوردەاند، صد چندان کند. کیست نداند کە جنگ میتواند در ادامە خود بە بمباران مراکز صنعتی و اقتصادی هم کشیدە شود، و همزمان با تشدید تحریمها کشور را صراحتا در مسیر فروپاشی قرار دهد.
و مسئولیت چنین وضعیتی قبل از هر چیز بر عهدە جمهوری اسلامی است.
جمهوری اسلامی باید یکبار برای همیشە از سیاستهای بشدت ضد ملی و ضد مردمی خود عقب بنشیند، و بە رژیمی عرفی تبدیل شود. تنها راە مقابلە جدی با ناعدالتیهای جهانی بازگشت بە مردم و پیشەکردن سیاستی است کە در آن مردم کشور احساس انسانی و شهروندی خود را بازیابند. رژیمهای ضد مردمی با ایدئولوژی قرون وسطایی نمیتوانند ضد استکباری باشند. میان اعتقاد بە عدالت در داخل و در جهان رابطە مستقیم و خدشەناپذیری وجود دارد.
آنچە عیان است این است کە جمهوری اسلامی نە عدالتخواە است و نە ضد استکباری. آنها یک نیروی ضد مردمی و ضد ایرانیاند در جهت مطامع خاص خود. آنها ایران را کالایی برای اهداف خود فرض میکنند.
برای پایان دادن بە خطری کە ایران و مردمان آنرا تهدید میکند، باید ریل سیاست در کشور بشیوە ساختاری تغییر یابد. جمهوری اسلامی تا حالا در برابر چنین تغییری مقاومت کردە، و حتی با تحریک دیگران در تلاش بودە کە از شروع چنین پروسەای جلوگیری بعمل آورد.
بیگمان آنچە امروز با حملە اسراییل آغاز شدە، شروع جدی روندی است کە با خود حامل تغییرات مهمی خواهد بود. ایران بشیوە خطرناکی وارد مرحلە جنگی شدە. مرحلەای کە باید و منطقا بە نوعی تغییر ساختاری در کشور بیانجامد. حال یا جمهوری اسلامی در بعضی مولفەهای سیاسی و ایدئولوژیکی خود تحول ایجاد خواهد کرد، یا اینکە بەسوی ویرانی بیشتر و بستەتر شدن گستردەتر نظام سیاسیاش عمل خواهد کرد. عملی کە آنرا با بحرانهای باز عمیقتری روبرو خواهد کرد.
رفع خطر از ایران از تغییر ساختاری در نظام حاکم، و یا نفی آن برای همیشە میگذرد.
❤1
🔗فغان ز جغد جنگ و مُرغوای او
✍ محمدرضا نیکفر
اسرائیل کار خود را کرد و دست به حمله به ایران زد. حکومت ایران هم واکنش نشان داد. معلوم نیست زد و خورد تا کجا پیش رود. کاخ سفید از حملهی اسرائیل اطلاع داشته اما در واشنگتن میگویند در آن شرکت نداشتهاند. اگر آمریکا هم رسماً و علناً به بمباران ایران رو آورد، آنگاه باید در انتظار روزهای سیاهی بود.
حملهی اسرائیل توجیهناپذیر است. اسرائیل که خود سالهاست یک برنامهی هستهای نظامی پیش میبرد، به پیمان منع گسترش سلاحهای اتمی نپیوسته، به هیچ پرسش راستیآزمایانهای دربارهی زرادخانهی اتمیاش پاسخ نداده، همین اکنون در حال پیشبرد یکی از مهیبترین نسلکشیها در دوران معاصر است، و واکنش آن به همهی اعتراضهای نهادهای مسئول جهانی بیاعتنایی یا گستاخی است، آخرین کشوری است که حق دارد دربارهی برنامهی هستهای دیگران نظر دهد تا چه برسد به آنکه علیه آن –و در مورد ایران در واقع به بهانهی آن− دست به اقدام نظامی زند. با همان منطقی که تروریسم دولتی اسرائیل را میتوان توجیه کرد، میتوان تروریسم ولایی را هم موجه دانست. طرفداران هر دو یک چیز را میگویند؛ کافی است جای واژههای کلیدی را عوض کنیم، تا از اظهارات طرفداران رژیم ولایی به اظهارات شعبهی حزب لیکود و همراستایان آن در میان "اپوزیسیون" ایران برسیم.
با زد و خوردی که درگرفته و ممکن است گسترش یابد، رژیم ولایی اقتدارش را از دست نمیدهد، دست کم تا جایی که امر جنگ محور رخدادها شود. آنچه ضعیف میشود جامعهی مدنی است. ثبت کنیم این نکته را که حملهی اسرائیل نقطهی پایان اعتصاب کامیونداران و شروع اعتراضهای سرتاسری نانوایان شد. جنگ، ترس و فلاکت و حس ناتوانی را گسترش میدهد. هر کس جنگ بخواهد، دشمن مردم است، چه در میان رژیم، چه در میان بخشی از مخالفان آن.
وظیفه
در این وضعیت چه میتوان کرد؟
جغد جنگ
فغان ز جغد جنگ و مُرغوای او
که تا ابد بریده باد نای او
بریده باد نای او و تا ابد
گسسته و شکسته پر و پای او
ز من بریده یار آشنای من
کزو بریده باد آشنای او
چه باشد از بلای جنگ صعبتر
که کس امان نیابد از بلای او
شراب او ز خون مرد رنجبر
وز استخوان کارگر غذای او ...
به هر زمین که باد جنگ بر وزد
به حلقهاگره شود هوای او
در آن زمان که نای حرب دردَمد
زمانه بینوا شود ز نای او
به گوشها خروش تندر اوفتد
ز بانگ توپ و غرش و هرای او ...
زغول جنگ وجنگبارگی بتر
سرشت جنگباره و بقای او...
محمدتقی بهار
طرفداران رژیم ایران و رژیم اسرائیل مشکلی در پاسخدهی به این پرسش ندارند. پاسخهایشان از پیش آماده است. جنگ به جز به فرماندهان و هوراکشانش، به بقیه حس ناتوانی میدهد. ماشینی عظیم به راه افتاده که منطق حرکت آن به صورت قطبی دربرابر منطقِ امر مردم است. چگونه میتوان در برابر این غول آدمیخوار ایستاد؟ فضا قطبی است و در همین فضا آشکارا میتوان دید که نیروی سومی که مخالف جنگ و سیاستِ راهبرنده به آن است، تا چه حد پراکنده و بیبرنامه است.
اقدامهای معمولی چون اعلامیه دادن علیه سیاست گسترش جنگ و برگزاری تجمعهای ضد جنگ (که اکنون تنها در خارج از کشور ممکن است)، همه خوب و پسندیده هستند. اما در گرماگرم جنگ تأثیر محسوسی به جا نمیگذارند. اعلام موضع فردی و گروهی لازم است و این حتماً به جدا کردن صفها که گام مهمی برای رسیدن به انسجام است، کمک میکند. اما تشکیل صف منسجم ضد جنگ مستلزم اندیشیدن بر علتهای ضعف نیروی سوم برای پیشبرد یک کارزار مؤثر است.
در دورهی اخیر، نشانههای جنگ آشکار بود. فقدان جدیت در اندیشدن بر آن نیز آشکارا به چشم میخورد. طرفداران جنگ، شامل گروه فشار طرفدار اسرائیل در میان «اپوزیسیون» و رسانههای وابسته، مشتاقانه در انتظار آن بودند. در میان مردمدوستان انفعال به چشم میخورد. امیدِ بخش بزرگی از آنان به پیشرفت مذاکره با آمریکا بود؛ در بهترین حالت این یعنی سپردن امر سرنوشتساز جنگ و صلح به تقدیر.
اشکال اصلی
در حالی که در مورد مسائل جزئی و موضعی بحث و کنشگری وجود دارد، به موضوع اساسی برنامهی هستهای رژیم که میرسیم یک باره با خلائی از فکر و کنش مواجه میشویم. از ابتدای طرح این مسئله نوعی غفلت، نادیده گرفتن آن و حتا نگاه مثبت به اصل آن به عنوان «حق ملی» به چشم میخورد. همه در مورد جنبههای مختلف کیش ولایی نوشتند، به جز در مورد کیش اورانیوم. نتوانستند جایگاه کیش اورانیوم را در بنای ایدئولوژیک، استراتژی بقا و اقتصاد سیاسی طبقهی حاکم ببینند.
غنیسازی اورانیوم به فقیرسازی کشور و در مقابل، فربه شدن دستگاه امنیتی و نظامی و رانتخواران راه برد. این موضوعی بود که میشد آن را به محور پیشبرد یک «سیاست بزرگ»، سیاست گسترده و دگرگونساز، تبدیل کرد، آنهم با بررسی دقیق آن، مطرح کردن مداوم آن و تلاش برای پیوند زدن جنبشهای اعتراضی علیه فقر و فلاکت و پیامدهای تحریمها به آن.
ادامه👇
✍ محمدرضا نیکفر
اسرائیل کار خود را کرد و دست به حمله به ایران زد. حکومت ایران هم واکنش نشان داد. معلوم نیست زد و خورد تا کجا پیش رود. کاخ سفید از حملهی اسرائیل اطلاع داشته اما در واشنگتن میگویند در آن شرکت نداشتهاند. اگر آمریکا هم رسماً و علناً به بمباران ایران رو آورد، آنگاه باید در انتظار روزهای سیاهی بود.
حملهی اسرائیل توجیهناپذیر است. اسرائیل که خود سالهاست یک برنامهی هستهای نظامی پیش میبرد، به پیمان منع گسترش سلاحهای اتمی نپیوسته، به هیچ پرسش راستیآزمایانهای دربارهی زرادخانهی اتمیاش پاسخ نداده، همین اکنون در حال پیشبرد یکی از مهیبترین نسلکشیها در دوران معاصر است، و واکنش آن به همهی اعتراضهای نهادهای مسئول جهانی بیاعتنایی یا گستاخی است، آخرین کشوری است که حق دارد دربارهی برنامهی هستهای دیگران نظر دهد تا چه برسد به آنکه علیه آن –و در مورد ایران در واقع به بهانهی آن− دست به اقدام نظامی زند. با همان منطقی که تروریسم دولتی اسرائیل را میتوان توجیه کرد، میتوان تروریسم ولایی را هم موجه دانست. طرفداران هر دو یک چیز را میگویند؛ کافی است جای واژههای کلیدی را عوض کنیم، تا از اظهارات طرفداران رژیم ولایی به اظهارات شعبهی حزب لیکود و همراستایان آن در میان "اپوزیسیون" ایران برسیم.
با زد و خوردی که درگرفته و ممکن است گسترش یابد، رژیم ولایی اقتدارش را از دست نمیدهد، دست کم تا جایی که امر جنگ محور رخدادها شود. آنچه ضعیف میشود جامعهی مدنی است. ثبت کنیم این نکته را که حملهی اسرائیل نقطهی پایان اعتصاب کامیونداران و شروع اعتراضهای سرتاسری نانوایان شد. جنگ، ترس و فلاکت و حس ناتوانی را گسترش میدهد. هر کس جنگ بخواهد، دشمن مردم است، چه در میان رژیم، چه در میان بخشی از مخالفان آن.
وظیفه
در این وضعیت چه میتوان کرد؟
جغد جنگ
فغان ز جغد جنگ و مُرغوای او
که تا ابد بریده باد نای او
بریده باد نای او و تا ابد
گسسته و شکسته پر و پای او
ز من بریده یار آشنای من
کزو بریده باد آشنای او
چه باشد از بلای جنگ صعبتر
که کس امان نیابد از بلای او
شراب او ز خون مرد رنجبر
وز استخوان کارگر غذای او ...
به هر زمین که باد جنگ بر وزد
به حلقهاگره شود هوای او
در آن زمان که نای حرب دردَمد
زمانه بینوا شود ز نای او
به گوشها خروش تندر اوفتد
ز بانگ توپ و غرش و هرای او ...
زغول جنگ وجنگبارگی بتر
سرشت جنگباره و بقای او...
محمدتقی بهار
طرفداران رژیم ایران و رژیم اسرائیل مشکلی در پاسخدهی به این پرسش ندارند. پاسخهایشان از پیش آماده است. جنگ به جز به فرماندهان و هوراکشانش، به بقیه حس ناتوانی میدهد. ماشینی عظیم به راه افتاده که منطق حرکت آن به صورت قطبی دربرابر منطقِ امر مردم است. چگونه میتوان در برابر این غول آدمیخوار ایستاد؟ فضا قطبی است و در همین فضا آشکارا میتوان دید که نیروی سومی که مخالف جنگ و سیاستِ راهبرنده به آن است، تا چه حد پراکنده و بیبرنامه است.
اقدامهای معمولی چون اعلامیه دادن علیه سیاست گسترش جنگ و برگزاری تجمعهای ضد جنگ (که اکنون تنها در خارج از کشور ممکن است)، همه خوب و پسندیده هستند. اما در گرماگرم جنگ تأثیر محسوسی به جا نمیگذارند. اعلام موضع فردی و گروهی لازم است و این حتماً به جدا کردن صفها که گام مهمی برای رسیدن به انسجام است، کمک میکند. اما تشکیل صف منسجم ضد جنگ مستلزم اندیشیدن بر علتهای ضعف نیروی سوم برای پیشبرد یک کارزار مؤثر است.
در دورهی اخیر، نشانههای جنگ آشکار بود. فقدان جدیت در اندیشدن بر آن نیز آشکارا به چشم میخورد. طرفداران جنگ، شامل گروه فشار طرفدار اسرائیل در میان «اپوزیسیون» و رسانههای وابسته، مشتاقانه در انتظار آن بودند. در میان مردمدوستان انفعال به چشم میخورد. امیدِ بخش بزرگی از آنان به پیشرفت مذاکره با آمریکا بود؛ در بهترین حالت این یعنی سپردن امر سرنوشتساز جنگ و صلح به تقدیر.
اشکال اصلی
در حالی که در مورد مسائل جزئی و موضعی بحث و کنشگری وجود دارد، به موضوع اساسی برنامهی هستهای رژیم که میرسیم یک باره با خلائی از فکر و کنش مواجه میشویم. از ابتدای طرح این مسئله نوعی غفلت، نادیده گرفتن آن و حتا نگاه مثبت به اصل آن به عنوان «حق ملی» به چشم میخورد. همه در مورد جنبههای مختلف کیش ولایی نوشتند، به جز در مورد کیش اورانیوم. نتوانستند جایگاه کیش اورانیوم را در بنای ایدئولوژیک، استراتژی بقا و اقتصاد سیاسی طبقهی حاکم ببینند.
غنیسازی اورانیوم به فقیرسازی کشور و در مقابل، فربه شدن دستگاه امنیتی و نظامی و رانتخواران راه برد. این موضوعی بود که میشد آن را به محور پیشبرد یک «سیاست بزرگ»، سیاست گسترده و دگرگونساز، تبدیل کرد، آنهم با بررسی دقیق آن، مطرح کردن مداوم آن و تلاش برای پیوند زدن جنبشهای اعتراضی علیه فقر و فلاکت و پیامدهای تحریمها به آن.
ادامه👇
❤3
عادت ما اما به پیشبرد «سیاستهای کوچک» است. هدف و آرزوی پایان دادن به رژیم ولایی چیزی را در تأثیرگذاری محدود این گونه سیاستورزی تغییر نمیدهد.
فقدان یک جنبش صلح
به مسئلهی از زاویهی مهم دیگری هم بنگریم: در فرهنگ سیاسی ما حساسیت نسبت به مسئلهی جنگ پایین است. چیز چندانی علیه جنگ در توشهی ادبی و نظری و سنت کنشگری سیاسی خود نداریم. جنگ که درگیرد، دیگر کاری نمیتوان کرد؛ ما میمانیم و حس عمیق ناتوانی و درماندگیمان. تحلیلهای «هوشمندانه» در این باره که جنگ در نهایت به ضرر رژیم جنگجوی ولایی میشود، چیزی از این درماندگی نمیکاهند. اتفاقا آن را بیشتر به نمایش میگذارند. آنها را که میخوانیم، به چیزی که برنمیخوریم مسئولیت و عاملیت ماست. کار ما این میشود که منتظر بمانیم.
به یک سیاستورزی بدیل نیاز داریم، در وجوهی بدیل آنچه تا کنون پیش بردهایم و تجربه کردهایم.
در سیاستورزی بدیل تکلیف موضوع جنگ و آنچه به آن مرتبط است و میشود دریافت که به آن راه میبرد، روشن است: مقابله با جنگ.
در سیاستورزیهای معمول، حتا در شکلهای دموکراتیک و عدالتخواهانهی آنها، به جنگ بهعنوان وسیلهای در ادامهی یک سیاست مینگرند. اصل اساسی سیاستورزی بدیل لزوم همخوانی وسیله و هدف است. از این رو نگاه آن از ابتدا به موضوع جنگ، از زاویهی مقابله با آن است، نه انفعال در برابر آن، تماشای آن، امید بهرهوری از آن یا توسل مستقیم به آن.
با امید به اینکه از انفعال به درآییم.
فقدان یک جنبش صلح
به مسئلهی از زاویهی مهم دیگری هم بنگریم: در فرهنگ سیاسی ما حساسیت نسبت به مسئلهی جنگ پایین است. چیز چندانی علیه جنگ در توشهی ادبی و نظری و سنت کنشگری سیاسی خود نداریم. جنگ که درگیرد، دیگر کاری نمیتوان کرد؛ ما میمانیم و حس عمیق ناتوانی و درماندگیمان. تحلیلهای «هوشمندانه» در این باره که جنگ در نهایت به ضرر رژیم جنگجوی ولایی میشود، چیزی از این درماندگی نمیکاهند. اتفاقا آن را بیشتر به نمایش میگذارند. آنها را که میخوانیم، به چیزی که برنمیخوریم مسئولیت و عاملیت ماست. کار ما این میشود که منتظر بمانیم.
به یک سیاستورزی بدیل نیاز داریم، در وجوهی بدیل آنچه تا کنون پیش بردهایم و تجربه کردهایم.
در سیاستورزی بدیل تکلیف موضوع جنگ و آنچه به آن مرتبط است و میشود دریافت که به آن راه میبرد، روشن است: مقابله با جنگ.
در سیاستورزیهای معمول، حتا در شکلهای دموکراتیک و عدالتخواهانهی آنها، به جنگ بهعنوان وسیلهای در ادامهی یک سیاست مینگرند. اصل اساسی سیاستورزی بدیل لزوم همخوانی وسیله و هدف است. از این رو نگاه آن از ابتدا به موضوع جنگ، از زاویهی مقابله با آن است، نه انفعال در برابر آن، تماشای آن، امید بهرهوری از آن یا توسل مستقیم به آن.
با امید به اینکه از انفعال به درآییم.
👍3❤1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فرض کن این موشکا ستارهن
که ما تو خاورمیانه نیستیم
نگاه کن چه دنبالهدارن
ما اونقدا هم بی ستاره نیستیم
فرض کن که جنگ جای دیگهست
که ماشه و تفنگ جای دیگهست
فرض کن برا فروش بمبا ما فقط یک بهانه نیستیم
فرض کن تو آسمون جشنه
فرض کن که موشکا ترقهن
حواست فقط به من باشه که میبوسمت توی این جهنم
با من برقص زیر آوار
با من بزن زیر آواز
میبوسمت توی آتیش
با من برقص زیر رگبار
که ما تو خاورمیانه نیستیم
نگاه کن چه دنبالهدارن
ما اونقدا هم بی ستاره نیستیم
فرض کن که جنگ جای دیگهست
که ماشه و تفنگ جای دیگهست
فرض کن برا فروش بمبا ما فقط یک بهانه نیستیم
فرض کن تو آسمون جشنه
فرض کن که موشکا ترقهن
حواست فقط به من باشه که میبوسمت توی این جهنم
با من برقص زیر آوار
با من بزن زیر آواز
میبوسمت توی آتیش
با من برقص زیر رگبار
❤2
جنگ، مشروعیت، مردم: دفاعی مستقل در دوگانگی استبداد و تجاوز
✍ سعید مقیسهای
جنگ متجاوزانه اسرائیل علیه ایران، واقعیتی تلخ است که نباید رخ میداد، اما رخ داد.
این حمله نظامی به خاک کشورمان، اگرچه در چارچوب منازعات منطقهای قابل تحلیل است، اما برای مردم، تجربهای تلخ و پیچیدهتر از یک نبرد نظامی صرف است.
این حمله نظامی جنایتکارانه، همانگونه که غیرقابل توجیه است، واکنشی است به کردار نابخردانه حکومتی که در طول دههها، حمایت مردمش را از دست داده و با نهادینهکردن سرکوب، خود را به نقطهی انزوا و بیپشتوانگی داخلی رسانده است.
در ذات جنگ، پرسش از حق و ناحق چندان معنا ندارد. جنگ به نفع آنکسی است که قدرت نظامی بیشتری دارد. اما بر پایه نظریهی تثبیتشدهی ماکیاولی، هیچ حکومتی بدون پشتوانهی مردمی، در موقعیت جنگی دوام نخواهد آورد.
جمهوری اسلامی ایران، به جای ایجاد سرمایه اجتماعی، پیاپی بر ابزار سرکوب، غنیسازی بیش از نیاز و مورد قبول جهانی، قدرتنمایی منطقهای و توسعه نظامی و گسترش زنجیره نیابتی خود افزوده است. این سیاستها، نه تنها پیوند مردم با حاکمیت را گسسته، بلکه کشور را در نهایت به سمت جنگ سوق داد. پیشبینی چنین واقعه فجیعی دشوار نبود.
از سوی دیگر، اسرائیل بهویژه در روایتسازی نتانیاهو، همراه با حامیان ایرانی خود، با تحلیل نادرستی از جامعه ایران، گمان بردهاند که حمله به ایران با حمایت مردم آن مواجه خواهد شد. اما نادیده گرفتن تجربه جنبشهای مدنی سالهای اخیر، مانند جنبش «زن، زندگی، آزادی»، و رشد چشمگیر آگاهی سیاسی نسلهای جوان، خطای راهبردی بزرگی است. مردم ایران، گرچه از حکومت عبور کردهاند، اما این به معنای حمایت از مداخله نظامی خارجی نیست.
در میانه یکی از خطرناکترین بزنگاههای سیاسی-نظامی تاریخ معاصر ایران، با یک واقعیت تلخ روبرو هستیم: نه نظام تمامیتخواه مذهبی حاکم مشروعیت مردمی دارد، و نه اپوزیسیونی دمکراتیک متشکل و متحدی موجود هست که باید صدای ما باشد.
در سوی دیگر، بخشهایی از اپوزیسیون به جای شکلدهی به نیروی دموکراتیک متحد داخلی، بر حمایت حمله نظامی خارجی چشم دوختهاند. این شرایط باعث شده است که مردم در میان جنگی ناخواسته، تنها و بیپناه بمانند.
سئوال محوری در این شرایط حساس به قرار زیر است:
- چگونه میتوانیم از خود و سرزمینمان دفاع کنیم، بدون آنکه به حکومت غیرمشروع مشروعیت ببخشیم و در ضمن به دسیسههای متجاوز جنایتکار و ایادی داخلیاش نزنیم و از آن مصون بمانیم؟
در واقع با پرسشی بنیادین روبرو شدهایم:
«ما در چنین شرایطی چه باید بکنیم؟»
پاسخ روشن است:
دفاع از وطن، نه دفاع از حکومت.
همراه با مردم باید به روشنی بدانیم که دفاع از کشورمان در برابر حمله خارجی الزاماً به معنای دفاع از خاک و یا دفاع از نظام حاکم نیست و بلکه دفاع از خانه، از زندگی، از آینده مشترک، ایستادگی برای حفظ جان، امنیت، و حقوق شهروندی همه مردم محسوب میشود.
این دفاع باید مستقل، مدنی و هوشمندانه باشد؛ دفاعی که هم جنگ متجاوزانه را محکوم کند و در برابر آن بایستد و هم مانع از تحکیم پایههای استبداد داخلی شود.
باید به عنوان انسانهایی مستقل، از طریق مقاومت مدنی، همبستگی اجتماعی، نافرمانی هوشمندانه، افشای تحرکات خطرناک و ایستادن بر خواستههای دموکراتیک، نشان دهیم که صلح، آزادی و دمکراسی را با هم میخواهیم.
در این راه، باید از دو جبههی عوامفریبانه عبور کرد: آنان که هر گونه دفاع مشروع مردمی در برابر متجاوز را حمایت از استبداد میدانند، و آنان که حمله نظامی را ابزار آزادی معرفی میکنند.
در شرایط کنونی، باید از ارزشهای ملی خود، آیندهی کشور، و کرامت انسانیمان، مستقل از دو قطب جنگافروز دفاع کنیم.
وظیفه تاریخی ما، ساختن مدلی تازه از مقاومت است؛ مقاومتی مستقل از رژیم، و منتقد قاطع و شدید متجاوز.
راهحلی درخشان اما دشوار، که در آن ملت به نیروی سوم تبدیل میشود: نه پشتیبان استبداد و نه شریک متجاوز است.
تنها راه رهایی از این وضعیت، شکلگیری صدایی سوم است؛ صدایی مردمی، مستقل، با اتکا به آگاهی و سازمانیابی، گریزان از میهنپرستی، اما بشدت میهن دوستانه.
باید از تجاوز نظامی دفاع نکرد و همزمان مشروعیت حاکمیت را نیز نپذیرفت. باید شکلی سازمانیافته از ایستادگی بدون سلاح، اما خردمندانه را بنا کرد.
آینده ایران، در دستان نسلی است که بهجای تکرار دوگانههای ویرانگر، مسیر سومی را بنیان میگذارد.
مردم ایران مستحق آیندهای بهترند؛ آینده دمکراتیکی که نه از لوله تفنگ به دست میآید و نه از فتوای رهبر مستبد و تمامیتخواه، بلکه با تکیه به جمهور مردم شکل میگیرد.
زمان آن است که از استقلال معنایی دفاع کنیم: نه به جنگ، نه به دیکتاتوری، آری به مردم.
✍ سعید مقیسهای
جنگ متجاوزانه اسرائیل علیه ایران، واقعیتی تلخ است که نباید رخ میداد، اما رخ داد.
این حمله نظامی به خاک کشورمان، اگرچه در چارچوب منازعات منطقهای قابل تحلیل است، اما برای مردم، تجربهای تلخ و پیچیدهتر از یک نبرد نظامی صرف است.
این حمله نظامی جنایتکارانه، همانگونه که غیرقابل توجیه است، واکنشی است به کردار نابخردانه حکومتی که در طول دههها، حمایت مردمش را از دست داده و با نهادینهکردن سرکوب، خود را به نقطهی انزوا و بیپشتوانگی داخلی رسانده است.
در ذات جنگ، پرسش از حق و ناحق چندان معنا ندارد. جنگ به نفع آنکسی است که قدرت نظامی بیشتری دارد. اما بر پایه نظریهی تثبیتشدهی ماکیاولی، هیچ حکومتی بدون پشتوانهی مردمی، در موقعیت جنگی دوام نخواهد آورد.
جمهوری اسلامی ایران، به جای ایجاد سرمایه اجتماعی، پیاپی بر ابزار سرکوب، غنیسازی بیش از نیاز و مورد قبول جهانی، قدرتنمایی منطقهای و توسعه نظامی و گسترش زنجیره نیابتی خود افزوده است. این سیاستها، نه تنها پیوند مردم با حاکمیت را گسسته، بلکه کشور را در نهایت به سمت جنگ سوق داد. پیشبینی چنین واقعه فجیعی دشوار نبود.
از سوی دیگر، اسرائیل بهویژه در روایتسازی نتانیاهو، همراه با حامیان ایرانی خود، با تحلیل نادرستی از جامعه ایران، گمان بردهاند که حمله به ایران با حمایت مردم آن مواجه خواهد شد. اما نادیده گرفتن تجربه جنبشهای مدنی سالهای اخیر، مانند جنبش «زن، زندگی، آزادی»، و رشد چشمگیر آگاهی سیاسی نسلهای جوان، خطای راهبردی بزرگی است. مردم ایران، گرچه از حکومت عبور کردهاند، اما این به معنای حمایت از مداخله نظامی خارجی نیست.
در میانه یکی از خطرناکترین بزنگاههای سیاسی-نظامی تاریخ معاصر ایران، با یک واقعیت تلخ روبرو هستیم: نه نظام تمامیتخواه مذهبی حاکم مشروعیت مردمی دارد، و نه اپوزیسیونی دمکراتیک متشکل و متحدی موجود هست که باید صدای ما باشد.
در سوی دیگر، بخشهایی از اپوزیسیون به جای شکلدهی به نیروی دموکراتیک متحد داخلی، بر حمایت حمله نظامی خارجی چشم دوختهاند. این شرایط باعث شده است که مردم در میان جنگی ناخواسته، تنها و بیپناه بمانند.
سئوال محوری در این شرایط حساس به قرار زیر است:
- چگونه میتوانیم از خود و سرزمینمان دفاع کنیم، بدون آنکه به حکومت غیرمشروع مشروعیت ببخشیم و در ضمن به دسیسههای متجاوز جنایتکار و ایادی داخلیاش نزنیم و از آن مصون بمانیم؟
در واقع با پرسشی بنیادین روبرو شدهایم:
«ما در چنین شرایطی چه باید بکنیم؟»
پاسخ روشن است:
دفاع از وطن، نه دفاع از حکومت.
همراه با مردم باید به روشنی بدانیم که دفاع از کشورمان در برابر حمله خارجی الزاماً به معنای دفاع از خاک و یا دفاع از نظام حاکم نیست و بلکه دفاع از خانه، از زندگی، از آینده مشترک، ایستادگی برای حفظ جان، امنیت، و حقوق شهروندی همه مردم محسوب میشود.
این دفاع باید مستقل، مدنی و هوشمندانه باشد؛ دفاعی که هم جنگ متجاوزانه را محکوم کند و در برابر آن بایستد و هم مانع از تحکیم پایههای استبداد داخلی شود.
باید به عنوان انسانهایی مستقل، از طریق مقاومت مدنی، همبستگی اجتماعی، نافرمانی هوشمندانه، افشای تحرکات خطرناک و ایستادن بر خواستههای دموکراتیک، نشان دهیم که صلح، آزادی و دمکراسی را با هم میخواهیم.
در این راه، باید از دو جبههی عوامفریبانه عبور کرد: آنان که هر گونه دفاع مشروع مردمی در برابر متجاوز را حمایت از استبداد میدانند، و آنان که حمله نظامی را ابزار آزادی معرفی میکنند.
در شرایط کنونی، باید از ارزشهای ملی خود، آیندهی کشور، و کرامت انسانیمان، مستقل از دو قطب جنگافروز دفاع کنیم.
وظیفه تاریخی ما، ساختن مدلی تازه از مقاومت است؛ مقاومتی مستقل از رژیم، و منتقد قاطع و شدید متجاوز.
راهحلی درخشان اما دشوار، که در آن ملت به نیروی سوم تبدیل میشود: نه پشتیبان استبداد و نه شریک متجاوز است.
تنها راه رهایی از این وضعیت، شکلگیری صدایی سوم است؛ صدایی مردمی، مستقل، با اتکا به آگاهی و سازمانیابی، گریزان از میهنپرستی، اما بشدت میهن دوستانه.
باید از تجاوز نظامی دفاع نکرد و همزمان مشروعیت حاکمیت را نیز نپذیرفت. باید شکلی سازمانیافته از ایستادگی بدون سلاح، اما خردمندانه را بنا کرد.
آینده ایران، در دستان نسلی است که بهجای تکرار دوگانههای ویرانگر، مسیر سومی را بنیان میگذارد.
مردم ایران مستحق آیندهای بهترند؛ آینده دمکراتیکی که نه از لوله تفنگ به دست میآید و نه از فتوای رهبر مستبد و تمامیتخواه، بلکه با تکیه به جمهور مردم شکل میگیرد.
زمان آن است که از استقلال معنایی دفاع کنیم: نه به جنگ، نه به دیکتاتوری، آری به مردم.
👍10
📖جنگی کە میهنی نیست
✍️فرخ نعمتپور
دهەهاست بە علت سیاست دشمنی جمهوری اسلامی علیە اسراییل و طرح شعار نابودی آن، وضعیتی جنگی میان دو کشور وجود دارد. وضعیتی کە پا بە پای تمهیدات عملی جمهوری اسلامی برای متحقق ساختن رویای خود، وارد مراحل جدیتر و خطرناکتری شد تا سرانجام ما را با یک درگیری تمام عیار از روز جمعە ٢٣ خرداد ١٤٠٤، روبرو کرد.
اعلام دشمنی جمهوری اسلامی علیە اسراییل نە از سر دفاع از حق مردم فلسطین، بلکە از زاویە تقابل میان جهان اسلام و یهودیها (بخوان صهیونیسم) بودە است. برای آخوندهای حاکم بر ایران مسئلە فلسطین در یک حکومت اسلامی معنا مییابد، و نە در قالب یک حکومت ملی. جمهوری اسلامی با تقسیم فلسطینیها بە دو جبهە و پشتیبانی از یکی علیە دیگری، منجر بە تعمیق انشقاق در صفوف آنها شد. برای آنها فلسطین یعنی یک دولت اسلامی.
دشمنی آیتاللەها با اسراییل از یک موضع ارتجاعی است. بنابراین اعلام جنگ آنها علیە اسراییل، یک اعلام ارتجاعی با ماهیت واپسگرایانە و قرون وسطایی است. آنها اگر در پشتیبانی خود صداقت داشتند، میان کرانە باختری و غزە فرقی قائل نمیشدند، و در جهت اتحاد آنها حرکت میکردند.
جمهوری اسلامی با تحریکات خود، موجبات تشدید خوی تجاوزگری اسراییل را فراهم آوردە و سرانجام بستر را برای حملە آن بە کشور فراهم نمود. این یک جنگ ارتجاعی است کە ربطی بە منافع ایران و مردمان آن ندارد. برعکس، شدیدا علیە ایران و ایرانیان است.
در جنگ ارتجاعی میان اسراییل و جمهوری اسلامی، نمیتوان بەنام دفاع از وطن در کنار مرتجعان اسلامی قرار گرفت. این یک اشتباە محض و بە معنای قرار گرفتن در کنار سرکوبگران و قاتلان چندین دە سالە فرزندان این آب و خاک است. جمهوری اسلامی باعث حملە اسراییل بە کشور، و عامل تداوم آن است. این یک جنگ میهنی نیست.
برای پایان دادن بە جنگ باید قبل از هرچیز علیە رژیم ملاها ایستاد. باید در وهلە اول خواهان پایان دادن دشمنی آنها با اسراییل، و تغییر در سیاستهای هستەای شد؛ و در تداوم خود خواهان برچیدە شدن تمامیت رژیم.
در یک جنگ ارتجاعی باید نوک حملە را بسوی حاکمیت ارتجاعی جمهوری اسلامی برگرداند. برای دفاع از ایران باید ضد جمهوری اسلامی بود.
در مقطع جنگ ایران و عراق بخشی از اپوزیسیون جمهوری اسلامی در دو سال اول جنگ بنام دفاع ازمیهن در کنار جمهوری اسلامی قرار گرفتند، و درست در همان زمان و نیز سالهای بعد توسط گزمگان جمهوری اسلامی قتل عام شدند. در آن مقطع آنها همچنین فراموش کردند کە خمینی و نظام تازە بەقدرت رسیدە آخوندها خود بخش مهمی از عاملان شروع جنگ و تحریک صدام در حملە بە کشور بودند.
این اشتباە را نباید یک بار دیگر تکرار کرد!
✍️فرخ نعمتپور
دهەهاست بە علت سیاست دشمنی جمهوری اسلامی علیە اسراییل و طرح شعار نابودی آن، وضعیتی جنگی میان دو کشور وجود دارد. وضعیتی کە پا بە پای تمهیدات عملی جمهوری اسلامی برای متحقق ساختن رویای خود، وارد مراحل جدیتر و خطرناکتری شد تا سرانجام ما را با یک درگیری تمام عیار از روز جمعە ٢٣ خرداد ١٤٠٤، روبرو کرد.
اعلام دشمنی جمهوری اسلامی علیە اسراییل نە از سر دفاع از حق مردم فلسطین، بلکە از زاویە تقابل میان جهان اسلام و یهودیها (بخوان صهیونیسم) بودە است. برای آخوندهای حاکم بر ایران مسئلە فلسطین در یک حکومت اسلامی معنا مییابد، و نە در قالب یک حکومت ملی. جمهوری اسلامی با تقسیم فلسطینیها بە دو جبهە و پشتیبانی از یکی علیە دیگری، منجر بە تعمیق انشقاق در صفوف آنها شد. برای آنها فلسطین یعنی یک دولت اسلامی.
دشمنی آیتاللەها با اسراییل از یک موضع ارتجاعی است. بنابراین اعلام جنگ آنها علیە اسراییل، یک اعلام ارتجاعی با ماهیت واپسگرایانە و قرون وسطایی است. آنها اگر در پشتیبانی خود صداقت داشتند، میان کرانە باختری و غزە فرقی قائل نمیشدند، و در جهت اتحاد آنها حرکت میکردند.
جمهوری اسلامی با تحریکات خود، موجبات تشدید خوی تجاوزگری اسراییل را فراهم آوردە و سرانجام بستر را برای حملە آن بە کشور فراهم نمود. این یک جنگ ارتجاعی است کە ربطی بە منافع ایران و مردمان آن ندارد. برعکس، شدیدا علیە ایران و ایرانیان است.
در جنگ ارتجاعی میان اسراییل و جمهوری اسلامی، نمیتوان بەنام دفاع از وطن در کنار مرتجعان اسلامی قرار گرفت. این یک اشتباە محض و بە معنای قرار گرفتن در کنار سرکوبگران و قاتلان چندین دە سالە فرزندان این آب و خاک است. جمهوری اسلامی باعث حملە اسراییل بە کشور، و عامل تداوم آن است. این یک جنگ میهنی نیست.
برای پایان دادن بە جنگ باید قبل از هرچیز علیە رژیم ملاها ایستاد. باید در وهلە اول خواهان پایان دادن دشمنی آنها با اسراییل، و تغییر در سیاستهای هستەای شد؛ و در تداوم خود خواهان برچیدە شدن تمامیت رژیم.
در یک جنگ ارتجاعی باید نوک حملە را بسوی حاکمیت ارتجاعی جمهوری اسلامی برگرداند. برای دفاع از ایران باید ضد جمهوری اسلامی بود.
در مقطع جنگ ایران و عراق بخشی از اپوزیسیون جمهوری اسلامی در دو سال اول جنگ بنام دفاع ازمیهن در کنار جمهوری اسلامی قرار گرفتند، و درست در همان زمان و نیز سالهای بعد توسط گزمگان جمهوری اسلامی قتل عام شدند. در آن مقطع آنها همچنین فراموش کردند کە خمینی و نظام تازە بەقدرت رسیدە آخوندها خود بخش مهمی از عاملان شروع جنگ و تحریک صدام در حملە بە کشور بودند.
این اشتباە را نباید یک بار دیگر تکرار کرد!
👎2❤1👍1
کشف یک منزل سه طبقه ساخت پهپاد در شهر ری
وسایل ساخت صدها پهپاد تا مواد منفجره و بمبهای دستی در این خانه تیمی وابسته به موساد موجود بود.
از این پهبادهای انتحاری، با استفاده از یک وانت بار، برای انفجارها و ترورهای اخیر استفاده میشدهاند.
خانهای نیز در کرج کشف شدهاست.
وسایل ساخت صدها پهپاد تا مواد منفجره و بمبهای دستی در این خانه تیمی وابسته به موساد موجود بود.
از این پهبادهای انتحاری، با استفاده از یک وانت بار، برای انفجارها و ترورهای اخیر استفاده میشدهاند.
خانهای نیز در کرج کشف شدهاست.
❤3
🔗 ایران باید بماند و ما باید با ایران بمانیم
✍ حسام سلامت
اول.
وقتش رسیده است که خیلی صریح، بیلکنت و بدون هیچ تبصرهای بر سر نفی مطلق حملهی نظامی اسراییل به کشورمان با هم توافق کنیم. اگر بر سر این موضوع هم، که منطقاً میبایست موضعی بدیهی و بیمناقشه باشد، نتوانیم با یکدیگر به توافق برسیم نمیدانم بر سر چه موضوع دیگری ممکن است با هم موافق باشیم. برای مخالفت بیبروبرگرد با تهاجم اسراییل به ایران حتی نیازی نیست به وطندوستی یا عشق به میهن متوسل شویم که حالا لازم باشد بر سر معنای هر از این مفاهیم و تفسیر موجه یا غیرموجه از آنها با یکدیگر کلنجار برویم و با هم وارد مناقشه شویم. ماجرا سادهتر از این حرفهاست. کافی است باور کنیم با ویرانسازی ایران، که هماینک در برابر چشمهای ما دارد اتفاق میافتد، اساساً زمینی باقی نمیماند که بشود روی آن ایستاد و دربارهی اینکه ایران آینده باید پادشاهی باشد یا جمهوری باشد یا ولایی باشد با یکدیگر مجادله کرد. جنگی که وارد آن شدهایم اساساً هر آیندهای را میبلعد و جز یک «زمین سوخته» باقی نمیگذارد. در چنین زمینی فقط میتوان به بقای صِرف فکر کرد. جنگ باید متوقف شود تا بتوانیم به چیزی بیش از بقا فکر کنیم.
دوم.
در شرایط حاضر چیزی به نام جنگ رهاییبخش، جنگ تمیز، جنگ هدفمند یا جنگ عادلانه وجود ندارد. همین 3، 4 روزی که از هجوم اسراییل (و متحدانش) به ایران گذشته است باید برای دودشدن و بههوارفتن هر توهمی دربارهی جنگ مدیریتشدهی بدون تلفات که فقط حاکمان را نشانه میگیرد و کاری به کار مردم ندارد و امکانهای زندگی را دستنخورده میگذارد کفایت کند. بزرگترین مشکل ما تا پیش از وقوع جنگ هم «بحران زیستپذیری ایران» بود. در نتیجهی پنج دهه غارت و فساد و استبداد سیاسی با ایرانی طرفایم که عمیقاً گرفتار فرسایش تمدنی شده است. حقیقت این است که اصلاً مطمئن نیستیم زندگیکردن در جغرافیای سیاسی ایران تا چه زمانی ممکن باشد. اقتصاد سیاسی چپاول و تخریب که در قالب دزدسالاری هیئت حاکمه شکلی قانونی به خود گرفته از ایران یک سرزمین فرسوده ساخته است که دارد شرایط زیستپذیریاش را با شتابی فزاینده از دست میدهد. و در این میان جنگ، آنهم جنگی چنین تمامعیار که میرود تا زیرساختهای زیستپذیری ایران را ویران کند، در حُکم تیر خلاص است. با تداوم وضعیت جنگی با ایران بازسازیناپذیری طرف خواهیم بود که «زندگی شایسته» از مردماناش دریغ شده است. جنگ باید متوقف شود تا همهی توانها و همهی ظرفیتهای داشته و نداشتهی ما صَرف بازیابی زیستپذیری ایران شود. و البته که این مهم جز از مجرای آزادی از قدرت حاکم ممکن نمیشود.
سوم.
ملت اگر حاکماناش را نمیخواهد خود باید تکلیفاش را با آنها یکسره کند. ملت اگر میخواهد در آزادی زندگی کند خود باید عاملِ آزادی خودش باشد. اسرائیل غلط زیادی میکند که درست همان زمانی که دستبهکار ویرانکردن ایران است برای ما ژست «منجی ملت ایران» میگیرد. گُه اضافه میخورد که درست همان موقعی که سایهی تباهی و تخریب و مرگ را بر زندگی ما میگستراند و پادشاهیِ ترس و دلنگرانی را حاکم میکند به ما مردم فرمان میدهد که «به خیابان بریزید و کار را تمام کنید». مردم اگر قرار باشد روزی به خیابان بریزند و کار را تمام کنند این کار را خواهند کرد. تصمیماش (و آمادگیاش و سازماندهیاش) با خودشان است. اسراییل در مقام یکی از بدنامترین، جنایتکارترین و غاصبترین دولتهای جهان آخرین کشوری است که (و حتی آخرین کشور هم نیست) صلاحیت دارد به ما درس آزادی بدهد یا، از این هم بدتر، ما را آزاد کند. البته که اسراییل بر شکاف دولت و ملت در ایران حساب باز کرده و از این حیث، اشتباه که نکرده هیچ، هوشمندانه عمل کرده است. به این دلیل ساده این شکاف واقعی است. از هر واقعیتی واقعیتر. افتخار حفر این شکاف و تعمیقاش (تا جایی که به یک درهی عبورناپذیر تبدیل شود) با جمهوری اسلامی است. وجود دشمن مشترکی به نام اسراییل این شکاف را پُر نمیکند. رونق طبیعی و دامنزدن تبلیغاتی به ملیگرایی و ایراندوستی در هنگامهی جنگ هم کار زیادی از پیش نمیبَرَد. رفع این شکاف ممکن نمیشود مگر اینکه جمهوری اسلامی خود را به مردم تسلیم کند. و این یعنی بازآرایی ریشهای قدرت حاکم به واسطهی دموکراتیکسازی تاموتمام آن. اگر نه، ضرورت تاریخی حُکم میکند (و این ضرورت جز از طریق عاملیت سیاسیِ خودِ «مردم» محقق نمیشود) که دولت در ملت منحل شود (چنانکه انگار ضیافتی برپاست، یک انقلاب، که در آن مردم گوشت تن لویاتان را میان خود قسمت میکنند و میخورند) و ملت در قالب یک قرارداد اجتماعی جدید (یا یک قانون اساسی نوآیین) یک دولت نوظهور تأسیس کند که تجلی حاکمیت خود مردم در عین حفظ تنوع و تکثرشان باشد.
ادامه👇
✍ حسام سلامت
اول.
وقتش رسیده است که خیلی صریح، بیلکنت و بدون هیچ تبصرهای بر سر نفی مطلق حملهی نظامی اسراییل به کشورمان با هم توافق کنیم. اگر بر سر این موضوع هم، که منطقاً میبایست موضعی بدیهی و بیمناقشه باشد، نتوانیم با یکدیگر به توافق برسیم نمیدانم بر سر چه موضوع دیگری ممکن است با هم موافق باشیم. برای مخالفت بیبروبرگرد با تهاجم اسراییل به ایران حتی نیازی نیست به وطندوستی یا عشق به میهن متوسل شویم که حالا لازم باشد بر سر معنای هر از این مفاهیم و تفسیر موجه یا غیرموجه از آنها با یکدیگر کلنجار برویم و با هم وارد مناقشه شویم. ماجرا سادهتر از این حرفهاست. کافی است باور کنیم با ویرانسازی ایران، که هماینک در برابر چشمهای ما دارد اتفاق میافتد، اساساً زمینی باقی نمیماند که بشود روی آن ایستاد و دربارهی اینکه ایران آینده باید پادشاهی باشد یا جمهوری باشد یا ولایی باشد با یکدیگر مجادله کرد. جنگی که وارد آن شدهایم اساساً هر آیندهای را میبلعد و جز یک «زمین سوخته» باقی نمیگذارد. در چنین زمینی فقط میتوان به بقای صِرف فکر کرد. جنگ باید متوقف شود تا بتوانیم به چیزی بیش از بقا فکر کنیم.
دوم.
در شرایط حاضر چیزی به نام جنگ رهاییبخش، جنگ تمیز، جنگ هدفمند یا جنگ عادلانه وجود ندارد. همین 3، 4 روزی که از هجوم اسراییل (و متحدانش) به ایران گذشته است باید برای دودشدن و بههوارفتن هر توهمی دربارهی جنگ مدیریتشدهی بدون تلفات که فقط حاکمان را نشانه میگیرد و کاری به کار مردم ندارد و امکانهای زندگی را دستنخورده میگذارد کفایت کند. بزرگترین مشکل ما تا پیش از وقوع جنگ هم «بحران زیستپذیری ایران» بود. در نتیجهی پنج دهه غارت و فساد و استبداد سیاسی با ایرانی طرفایم که عمیقاً گرفتار فرسایش تمدنی شده است. حقیقت این است که اصلاً مطمئن نیستیم زندگیکردن در جغرافیای سیاسی ایران تا چه زمانی ممکن باشد. اقتصاد سیاسی چپاول و تخریب که در قالب دزدسالاری هیئت حاکمه شکلی قانونی به خود گرفته از ایران یک سرزمین فرسوده ساخته است که دارد شرایط زیستپذیریاش را با شتابی فزاینده از دست میدهد. و در این میان جنگ، آنهم جنگی چنین تمامعیار که میرود تا زیرساختهای زیستپذیری ایران را ویران کند، در حُکم تیر خلاص است. با تداوم وضعیت جنگی با ایران بازسازیناپذیری طرف خواهیم بود که «زندگی شایسته» از مردماناش دریغ شده است. جنگ باید متوقف شود تا همهی توانها و همهی ظرفیتهای داشته و نداشتهی ما صَرف بازیابی زیستپذیری ایران شود. و البته که این مهم جز از مجرای آزادی از قدرت حاکم ممکن نمیشود.
سوم.
ملت اگر حاکماناش را نمیخواهد خود باید تکلیفاش را با آنها یکسره کند. ملت اگر میخواهد در آزادی زندگی کند خود باید عاملِ آزادی خودش باشد. اسرائیل غلط زیادی میکند که درست همان زمانی که دستبهکار ویرانکردن ایران است برای ما ژست «منجی ملت ایران» میگیرد. گُه اضافه میخورد که درست همان موقعی که سایهی تباهی و تخریب و مرگ را بر زندگی ما میگستراند و پادشاهیِ ترس و دلنگرانی را حاکم میکند به ما مردم فرمان میدهد که «به خیابان بریزید و کار را تمام کنید». مردم اگر قرار باشد روزی به خیابان بریزند و کار را تمام کنند این کار را خواهند کرد. تصمیماش (و آمادگیاش و سازماندهیاش) با خودشان است. اسراییل در مقام یکی از بدنامترین، جنایتکارترین و غاصبترین دولتهای جهان آخرین کشوری است که (و حتی آخرین کشور هم نیست) صلاحیت دارد به ما درس آزادی بدهد یا، از این هم بدتر، ما را آزاد کند. البته که اسراییل بر شکاف دولت و ملت در ایران حساب باز کرده و از این حیث، اشتباه که نکرده هیچ، هوشمندانه عمل کرده است. به این دلیل ساده این شکاف واقعی است. از هر واقعیتی واقعیتر. افتخار حفر این شکاف و تعمیقاش (تا جایی که به یک درهی عبورناپذیر تبدیل شود) با جمهوری اسلامی است. وجود دشمن مشترکی به نام اسراییل این شکاف را پُر نمیکند. رونق طبیعی و دامنزدن تبلیغاتی به ملیگرایی و ایراندوستی در هنگامهی جنگ هم کار زیادی از پیش نمیبَرَد. رفع این شکاف ممکن نمیشود مگر اینکه جمهوری اسلامی خود را به مردم تسلیم کند. و این یعنی بازآرایی ریشهای قدرت حاکم به واسطهی دموکراتیکسازی تاموتمام آن. اگر نه، ضرورت تاریخی حُکم میکند (و این ضرورت جز از طریق عاملیت سیاسیِ خودِ «مردم» محقق نمیشود) که دولت در ملت منحل شود (چنانکه انگار ضیافتی برپاست، یک انقلاب، که در آن مردم گوشت تن لویاتان را میان خود قسمت میکنند و میخورند) و ملت در قالب یک قرارداد اجتماعی جدید (یا یک قانون اساسی نوآیین) یک دولت نوظهور تأسیس کند که تجلی حاکمیت خود مردم در عین حفظ تنوع و تکثرشان باشد.
ادامه👇
❤3
