Telegram Web Link
#آگاهی_جاودان

زماني پاك و خالص هستي كه،
در آگاهي محض به سر مي بري؛
نه خوب براي تو اهميت دارد نه بد !
به هيچ وجه دو قطبي نيستي.
هرچيزي امري الهي مي شماري.
دست از مرزبندي برداشته اي.
فقط يكي بودن را مي بيني.
حتي در شيطان خدا را مي بيني.
در تاريكي نور را ،
در مرگ، ‌زندگي جاودان را.

آنگاه كه روش معمول ،
دوقطبي و دوگانه ديدن را كنار بگذاري،
پاك و خالص مي شوي ؛
زيرا ديگر هيچ چيزي نمي تواند تو را آلوده كند.
اين نهايت حالت خودآگاهي است.

تو بايد از تمام دوگانگيها فراتر روي:
اخلاقي- غيراخلاقي،‌
خوب – بد،
زندگي - مرگ،
تابستان- زمستان.
بايد از تمام اينها فراتر بروي ،
تا بتواني يكي بودن را ببيني.
يكي بودن را می توان در ميليونها شكل ببيني.
مي تواني يكي بودن را ،
همه جا و در هر شكلي كه ظاهر مي شود تشخيص دهي.
اين كار شدني است.

تلاشي اندك براي بيدارتر شدن و برنگزيدن لازم است.
در درون نشستن،
تماشا كردن ذهن بدون برگزيدن چيزي.
رفت و آمدها ،
پدید و ناپدید شدنها ادامه دارد.
تو در گوشه اي بي توجه و بي تفاوت نشسته اي.
آرام آرام پاكي و خلوص در تو فرود مي آيد.
اين پاكي و خلوص عين رهايي است.

#اشو
🌬 @Kheradandishe 💫
🦋

ذهن ما زندان است
ما در آن زندانی
قفل آن را بشکن
در آن را بگشای
و برون آی ازین دخمه ظلمانی
نگشایی گل من
خویش را حبس در آن خواهی کرد
همدم جهل در آن خواهی شد
همدم دانش و دانایی محدوده خویش
و در این ویرانی
همچنان تنگ نظر می مانی
هر کسی در قفس ذهنی خود زندانی است
ذهن بی پنجره دود آلود است
ذهن بی پنجره بی فرجام است
بگشاییم در این تاریکی روزنه ای
بگذاریم زهر دشت نسیمی بوزد
بگذاریم ز هر موج خروشی بدمد
بگذاریم که هر کوه طنینی فکند
بگذاریم ز هر سوی پیامی برسد
بگشاییم کمی پنجره را
بفرستیم که اندیشه هوایی بخورد
و به مهمانی عالم برود
گاه عالم را درخود به ضیافت ببریم
بگذاریم به آبادی عالم قدمی
و بنوشیم ز میخانه هستی قدحی
طعم احساس جهان را بچشیم
و ببخشیم به احساس جهان خاطره ای
ما به افکار جهان درس دهیم
و زافکار جهان مشق کنیم
و به میراث بشر
دین خود را بدهیم
سهم خود را ببریم
خبری خوش باشیم
و خروسی باشیم
که سحر را به جهان مژده دهیم
نور را هدیه کنیم
و بکوشیم جهان
به طراوت و ترنم
تسکین و تسلی برسد
و بروید گل بیداری، دانایی، آبادی
در ذهن زمان
و بروید گل بینایی، صلح، آزادی، عشق
در قلب زمین
ذهن ما باغچه است
گل در آن باید کاشت
و نکاری گل من
علف هرز در آن می روید
زحمت کاشتن یک گل سرخ
کمتر از زحمت برداشتن
هرزگی آن علف است

گل بکاریم بیا
تا مجال علف هرز فراهم نشود
بی گل آرایی ذهن
نازنین ؛
نازنین ؛
نازنین
هرگز آدم ، آدم نشود.

🦋
#مجتبی_کاشانی

🌬 @Kheradandishe 💫
🦋

به تماشا سوگند
و به آغاز کلام
و به پرواز کبوتر از ذهن
واژه ای در قفس است

حرفهایم مثل یک تکه چمن روشن بود
من به آنان گفتم
آفتابی لب درگاه شماست
که اگر در بگشایید به رفتار شما می تابد
و به آنان گفتم
سنگ آرایش کوهستان نیست
همچنانی که فلز ، زیوری نیست به اندام کلنگ
در کف دست زمین گوهر ناپیدایی ست
که رسولان همه از تابش آن خیره شدند
پی گوهر باشید
لحظه ها را به چراگاه رسالت ببرید
و من آنان را
به صدای قدم پیک بشارت دادم
و به نزدیکی روز، و به افزایش رنگ
به طنین گل سرخ ، پشت پرچین سخن های درشت
و به آنان گفتم:
هر که در حافظه ی چوب ببیند باغی
صورتش در وزش بیشه ی شور ابدی خواهد ماند
هر که با مرغ هوا دوست شود
خوابش آرام ترین خوب جهان خواهد بود
آنکه نور از سر انگشت زمان برچیند
می گشاید گره پنجره ها را با آه

🦋
#ﺳﻬﺮاﺏ_ﺳﭙﻬﺮﻱ
🌬 @Kheradandishe 💫
🦋

هر چه که از درون به بیرون جاری کنی همان را جذب خواهی کرد،، اگر نیکی و خیر جاری کنی همان را دریافت خواهی کرد،، حتی به آن خیر و نیکی تنها که میبخشی آگاه باش که این بخشش تو معامله هست و تظاهر؟؟

برای مطرح شدن و تایید شدن میبخشید؟؟
برای ارزشمند نشان دادن خودتان اینکار را میکنید؟؟
برای سخاوتمند نشان دادن اینکار را میکنید؟؟

اگر ارزش گذاری از بیرون به روی بخشش شما نشود باز هم دست بخشش خواهید داشت؟؟

اگر درپی دریافت تایید شدن باشید شما چیزی نبخشیده اید و تنها یک معامله انجام داده اید،، بخشیده اید تا در قبالش مورد تایید قرار بگیرید،، ببینید پایه و اساس آن بخشش از روی چه است؟!

بخشندگی و نیکی باید بدونه دلیل باشد تا انتظار برایتان نیافریند،، اگر در پی انتظار بخششی کردی و به نتیجه ی دلخواه نرسیدی چیزی جز نفرت و خشم عایدت نخواهد شد،

بی دلیل که ببخشی حضورت زنده تر میشود وجودت گسترش میابد و ذرات وجود سرشار از عشق میشود،، از روی عشق ببخش تا بخشی از عشق شوی،، عظمت و شعور الهی در بخشندگی و مهر نهفته و شما را متعالی میکند.

🦋
#رسول

🌬 @Kheradandishe 💫
🦋

پادشاهیِ آسمان در زمین گسترده شده است. و مردان و زنان آن را نمی بینند. و دقیقاً به این خاطر آن را نمی بینند که در رؤیای فردیت گم شده اند.
ما معتقدیم مردم هستیم؛ افرادی متولد شده در یک دنیای بیتفاوت و گاهی بیرحم که در آن ما باید معنا، منظور و شادمانی را بیابیم. و این باور جای خود را دارد، و باید به یک میلیون سال گذشته یا چیزی در همین حدود از تاریخ بشر نگاه کنی تا ببینی که: آن شاید یک رؤیا باشد اما رؤیایی بسیار متقاعدکننده است! و گمگشته در رؤیا، ما اغلب آرزو داریم بتوانیم از آن فرار کنیم. و بسیاری از ما به معنویت-شرقی و غربی- روی میآوریم که به ما وعدۀ چیزی بسیار بیشتر از این را میدهد، چیزی برتر، بُعدی بامعناتر از هستی، چیزی خدا گونه و خالص و شگفت انگیز، چیزی آرام و رها از رنج. درهرحال، چیزی بهتر از این شلوغی زمینی.
شاید در مورد افرادی شنیده‌ایم که به روشن ضمیری رسیده اند یا خدا را یافته‌اند یا (از دست دادنِ کاملِ خود ) را تجربه کرده‌اند، و ممکن است این افراد را به معلم و مرشد خود بدل کنیم. ما آنچه را آنها دارند میخواهیم، ما مایلیم آنچه را آنها تجربه کرده‌اند، تجربه کنیم. آنها بسیار خوشحال و آرام و رها از رنجهای بشری به نظرمیرسند! ما حتی ممکن است زندگیمان را فدای پیروی از آنها،
پرستش آنها و گوش دادن به صحبتهای آنها و خواندن کتابهای آنها به‌طور بیست وچهارساعته نماییم.
حتی ممکن است خانه هایمان را بفروشیم، خانواده مان را ترک کنیم و برای مراقبه کردن به کوهی در هند برویم. ممکن است نام خود را تغییر دهیم، لباسهای معنوی بپوشیم، غذای معنوی بخوریم.
بدن را ترک کنیم، آرزوها را انکار کنیم، تا حدی روزه بگیریم که فقط پوست و استخوان شویم.
همۀ اینها، البته جای خود را دارد. همه اش خوب و شگفت انگیز است. اما به پایان گرفتن جستجو کمکی نمیکند.
چون مادامیکه چیزی را انجام میدهید تا به جایی برسید، در جستجو گرفتار هستید. مادامیکه دارید مراقبه میکنید تا به یک حالت آرامش برسید، در جستجو گرفتار هستید. مادامیکه سعی میکنید
ببینید که همه چیز (یکی) است، همه چیز به هم پیوسته است و همه چیز تجلی خدا است، در جستجو گرفتار هستید. مادامیکه میخواهید از شر (من) و (نفس)خلاص شوید، در جستجو گرفتار هستید.
مادامیکه سعی میکنید (حضور بیشتری) داشته باشید، در جستجو گرفتار هستید. مادامیکه میخواهید چیزی جز آنچه هستید، باشید، یا حتی اگر سعی کنید (آنچه هستید، باشید) یا (آنچه هستید، بشوید) در جستجو گرفتار هستید. حتی اگر سعی کنید به جستجو پایان دهید، یا نه، در جستجو گرفتار هستید.
این یک بن بست دوطرفه است. اگر انجام دهید، بیچاره اید، و اگر انجام ندهید، بیچاره اید.
جستجو هم خوب است. بار فردیت و اشتیاق
رهایی از آن هم خوب است. پادشاهی آسمان در سراسر زمین گسترده شده است، و زنان و مردان آن را نمیبینند، اما حتی این- حتی جهل از این پادشاهی، حتی جستجوی پادشاهی- بخشی از پادشاهی است. درواقع هیچ چیزی وجود ندارد که در قلمرو پادشاهی نباشد.
آن همه چیز را در بر میگیرد، همه چیز.
🦋
#جف_فوستر

🌬 @Kheradandishe 💫
🦋

کیفیتی از هوشیاری و حضور در ورای ذهن وجود دارد که میتواند با زندگی تماس مستقیم بگیرد،، ذهن نمی‌تواند این کیفیت را درک کند، زیرا ذهن انباشته از داده ها و لایه های شرطی شدگی است که بواسطه‌ی آنها وارد عمل میشود،، یعنی قبل از اینکه نگاهی مستقیم و بی پرده داشته باشد به چیزی، ابتدا آنرا با تصاویری که از پیش در خود دارد به قیاس میگذارد، و از یک مجموعه‌ی دست دومی و کهنه پیروی میکند، و بدنبال منطقی برای آنچه که می‌بیند میگردد، به طور مثال وقتی به ماه، آسمان، یا ستاره نگاه میکنی ذهن شروع به نشخوار در مورد تصویر میکند،، پس تو با دانستگی قبلی وارد تماشا شده‌ای و بر اساس آن تصویر تماس گرفته ای

اما در کیفیت هوشیاری و حضور فضایی از بودن می‌ماند که دیگر بدنبال جستجوی تصویری در ذهنت نیستی که مطابقت یا مغایرت بدهی با آنچه که مشاهده میکنی و این مشاهده آزادی و شعفی است که شاهد بی واسطه تماس میگیرد با جریان هستی.
🦋

#رسول

🌬 @Kheradandishe 💫
🦋

فرزندان شما فرزندان شما نیستند.
آن‌ها پسران و دختران خواهشی هستند که
زندگی به خویش دارد.
آن‌ها به واسطه‌ی شما می‌آیند، اما نه از شما،
و با آن که با شما هستند،‌ اما از آن شما نیستند.
شما می‌توانید مهر خود را به آن‌ها بدهید،
اما نه اندیشه‌های خود را،
زیرا که آن‌ها اندیشه‌های خود را دارند.
شما می توانید تن آن‌ها را در خانه نگاه دارید،
اما نه روحشان را،‌
زیرا که روح آن‌ها درخانه‌ی فرداست،‌
که شما را به آن راه نیست ، حتی در خواب.
شما می‌توانید بکوشید تا مانند آن‌ها باشید،
اما مکوشید تا آن‌ها را مانند خود سازید.
زیرا که زندگی واپس نمی‌دهد و در بند دیروز نمی‌ماند.
شما کمانی هستید که
فرزندتان مانند تیر زنده‌ای از چله‌ی آن بیرون می‌جهد.
کمانگیر است که هدف را در مسیر نامتناهی می‌بیند،‌
و اوست که با قدرت خود شما را خم می‌کند
تا تیر او را تیزپر و دورْرس به پرواز در آورید.
بگذارید که خم شدن شما در دست کمانگیر
از روی شادی باشد؛
زیرا که او هم به تیری که می‌پرد مهر می‌ورزد
و هم به مکانی که در جا می‌ماند.

🦋
جبران خلیل جبران

🌬 @Kheradandishe 💫

اینستاگرام:👇
http://instagram.com/salek_eshgh
♥️♥️
#داستانک

در وسط کشتزاری نزدیک جویباری بلورین قفسی را دیدم که توسط دستان ماهری ساخته شده بود. در یکی از گوشه های قفس گنجشکی مرده و در گوشه ی دیگر کاسه ای که آب آن خشک شده بود. ایستادم و گویی صدای جریان آب پند می داد. اندیشیدم و دانستم که آن گنجشک کوچک از شدّت تشنگی با مرگ مبارزه کرده در حالی که چندان فاصله ای با رودخانه نداشته است. گرسنگی بر او غلبه کرد در حالی که در وسط کشتزار که گهواره ی زندگی است قرار داشته است. گویی ثروتمندی است که درِ گنجینه اش بر او قفل شده و در طمع طلا جان داده است.
ناگهان قفس تکانی خورد و به صورت انسانی شفاف درامد و پرنده ی مرده به شکل یک قلب آدمی و زخمی در آمد در حالی که از زخم عمیق آن خون می چکید و صدای زنی اندوهگین از آن به گوش رسید:
-من قلب آدمی و اسیر ماده و کُشته ی قانون انسان خاکی هستم. در وسط کشتزار زیبایی ها و کنار جویبار های زندگی اسیر قفس قوانین احساسات آدمی شدم. در میان دست های محبّت آمیز با بی اعتنایی جان دادم زیرا زیبایی ها و میوه های آن عشق از من دریغ شد. آنچه بدان مشتاق بودم نزد انسان بود. من قلب بشر هستم. در سنّتهای تاریک جامعه زندانی شدم و لاغر گشتم و گرفتار قید و بند های اوهام شدم و در گوشه و کنار تمدّن تنها ماندم و جان دادم در حالی که انسانیت بر من لبخند می زد!
من این کلمات را شنیدم در حالی که قطرات خون بیرون می آمد و پس از آن دیگر چیزی ندیدم و صدایی نشنیدم و به سوی حقیقتم بازگشتم!


#معبد_نور

🌬 @Kheradandishe 💫

اینستاگرام:👇
http://instagram.com/salek_eshgh
♥️♥️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نمرده بود، در خواب زمستانی خویش.
تنها می‌بایست به نامِ از یاد رفته،
فراخوانده می‌شد و به‌پا می‌خاست.

حلمی * کتاب شاهزاده

#فراخوانده
#به‌_نام

❤️‍🔥 @SNHELMI 🦅
سلام بر بیداران و سلام بر بیدارشوندگان.
سلام بر چشمانی که در بیداری نمی‌خوابند و در خواب بیدارند.
سلام بر آنانی که هر لحظه نواند و در هر لحظه در رنج نو شدن‌اند.
سلام بر روح‌های باستانی. باد که دروازه‌های راز بر آماده‌ترینان بگشایند.
خوشا آنان که در حجاب، آفتاب جوییده‌اند و آنان که اگرچه خرقه‌ها برانداخته، از دروازه‌های راز بیرون نتاخته‌اند. خوشا آنان که خوابگزاران و محرم رازهای خویش بوده‌اند و بدا بر ایشان که بی جذبه‌ی یار نهان، عشوه‌ی آگاهی کرده‌اند.

خوشا کافران اگر که به کافری عاشقانه مسلمان بوده‌اند،
و نکبتا بر آنان که مسلمانی به حلقه و خرقه بازیده‌اند.

خوشا آنان که باور هر دقیقه تازه کرده‌اند
و خوشا چون خدا ندیده‌اند از خدا خامه نریسیده‌اند.
خوشا آنان که موسیقی در جانشان برپاست
و ستاره در چشمانشان پیدا.

حلمی * کتاب روح

#سلام_بر_بیداران
#خوشا_کافران

❤️‍🔥 @SNHELMI 🦅
ساکن حالم و ارباب الانم ای جان
ناخدای دلم و بنده‌ی آنم ای جان

از دم پیش و پس و خوب و بدم بگذشتم
همه عالم به دویی، من ز یکانم ای جان

همه از آمده و نامده در سر دارند
فارغ از این همه در لحظه چنانم ای جان

خرمن وقت چه دریابم و کارم ناید
مزرع عشق بخواهم که خزانم ای جان

در شب ظلمت این خاک کجا جای من است
من نه انسان که شه پادشهانم ای جان

کاتب عشقم و پیمانه ز حق می‌گیرم
خطّ این عالم واهی نه بخوانم ای جان

آن دم از تخت کیانم چو نگون می‌گشتم
گفتم آن ثانیه بر خاک نمانم ای جان

ساعتی گشت و از این دیر فنا بگسستم
تا که جان را به حق زنده کشانم ای جان

خدمت جام رسیدم که به جز نام نبود
جامه‌ بدریده و بی جان و جهانم ای جان

حلمی از قسمت دیرینه‌ی خود اوج گرفت
من هم از پاقدمش وصل فشانم ای جان

حلمی

❤️‍🔥 @SNHELMI 🦅
عرفان وادی اغواگری است. همه می خواهند خود را به آن بچسبانند. فقیه، صوفی، دانشی، فلسفی، شفاباز، جادوگر، سیاستمدار و همه ی انواع انسانی. اگرچه از روح بر همه باریده، امّا هیچ کدام از اینها در حقیقت هیچ ربطی به وادی عرفان و سلوک معنوی ندارند.

این یک اغواست. یک جابجایی مرزهاست. یک جعل است و بدتر از همه یک التقاط است، امّا حاوی این نکته نیز هست که همه خواستار آزاد شدن اند. همه می خواهند از روح نصیبی ببرند و از برچسبی که بر خویش نهاده اند و از زندانی که در آنند با کلمه ی عرفان بالا خیزند. این یک آغاز است. امّا برای اینکه هر کس از آنچه هست بالا خیزد، کلمات به تنهایی کاری نمی کنند. ابتدا طالب باید از آنچه که هست توبه کند و از آن جایی که هست یک قدم به بیرون بگذارد.

پس ما فقیه و صوفی عارف، دانشمند خداشناس، فلسفی آگاه به رموز الهی و از این قبیل نداریم. شاید عارف به آن وادی که در آن هستند باشند، یعنی عارف به فقاهت، به دانش، فلسفه، دین و هر راهی که می روند. امّا وادی عرفان هیچ کدام از ایشان را ساکنین کوی خود نمی داند. حتّی نزدیک به آستانه ی خود نیز نمی داند. چرا که اینها همه رهروان دنیایند.

عرفان وادی عشق است و اگر کسی عاشق باشد، دیگر عاقل نمی تواند باشد. عاقل به معنای عقل گرا و نوکر و سینه چاک شگفتی ها و دامها و پیچیدگی های ذهن و روان و نظریه پردازی ها و راه و رسم و منش های انسانی، چون آنها که ذکرشان رفت. اگر کسی آن باشد، این نمی تواند باشد. این باشد، آن نیست. برای سالکین این معنا ساده است. امّا برای آنان که خارج از جاده خود را سالک می خوانند، تلخ، دشوار و درک نشدنی ست. آری عزیز، ابتدا باید از آنجا که هستی بیرون بیایی.

بهر آنان که بر بت های دنیوی خویش برچسب عارف می زنند، و آنان نیز که از ایشان که این را می شنوند و انکار نمی کنند، و نفسشان بر ایشان سوار است، جرم نوشته شده کوچک نیست. به همان اندازه ای که به ناحقّ خود را با عرفان مرتبط دانسته اند، از آن فاصله خواهند گرفت و حدیث گمراهی شان مطوّل خواهد شد. آدمی باید خودش را بشناسد، علم تفکیک بیاموزد و حدّ خود را در ظرفی که هست بشناسد. هر کس که خدا را می خواهد باید ابتدا از خر خود پیاده شود.

#حلمی
👇👇👇👇
@SNHELMI
@SNHELMI
@SNHELMI
ما به خاموشی زبان بگشوده‌ایم
تو مپنداری دمی آسوده‌ایم

فقر ما از ثروت شاهان سر است
عقل خاصان عشق را فرمانبر است

عشق گوید تو بزی یعنی بمیر
عشق گوید رو به بالا، افت زیر

رمز عاشق درنیابد جان خام
آزمونها سخت و هر سو هست دام

عشق گر خوش داردت اشک و غمان
تو مزن آن خنده‌های احمقان

عشق با شادی و غم بیگانه است
او شعف خواهد که آن دردانه است

چیست این خواب و کسادی ای رفیق؟
پس شعف می‌جو نه شادی ای رفیق

چون شعف از جان به خود جوشنده است
شادی و غم لیک دنیابنده است

شادی و غم را بزن بر چوب خشک
آتشش می‌زن که زارد بوی مشک

عقل گر گوید بگو انکار عشق
عقل را برپای کن بر دار عشق

دام چپ یک سو و هم یک دامْ راست
هر دو را کوتاه گویم: بر هواست

طفل دنیا هر دو پستان را مکید
زهر خورد و زار گشت و زخم دید

تا نهایت آن که پخت از این دویی
سرکشید آن سوی بام بی‌سویی

علم را جویید و ترسش چیره شد
دین بپویید و جهانش تیره شد

فلسفی شد تا بجوید چاره‌ها
چاره‌ها، بیچاره‌ها، خمپاره‌ها

خیر و شر را هر زمان یک رو گرفت
هر زمان او جانب یک سو گرفت

یک زمان خیری بُد و شر می‌ستود
یک زمان شر بود و خیری می‌نمود

عاقبت خود را نمود این طفل زار
در ره خودکامگان عقل پار

در چنین زاریدنی از خیر و شر
عاقبت جان‌سوخته گیرد خبر

عاقبت راهی شود در سوی راه
زائر دل خوانده گردد سوی ماه

از مکان پرّان به سوی لامکان
بشنود از گوش پنهان این اذان:

اندرون آ، حال وقت دیگر است
آن سری بودی و نوبت این سر است

*

این سخن از نای پاک نیستی
چون شنیدی عزم کن خود کیستی

راه آزادی بجو از خوابها
از نهیب کهنه‌ی محرابها

راه جانان جوی و هم جان وقف کن
در رهش جان را شتابان وقف کن

حلمی

#مثنوی

#راه_آزادی
#راه_جانان
#وقف_جان

💠 @SNHELMI 💠
عشق راه نامعمولی‌ست، باید راه نامعلوم رفت. باید ندانست و تسلیم بود و رفت. باید جان را به راه داد و امن و گرم به فراموشی سپرد. باید گفت آنچه نباید گفت را، و کرد هرآنچه نباید کرد.

نادان فرو می‌پاشد، متعصب دود می‌شود. آنکه جز خود نمی‌بیند، از خود به خود می‌زند و از خود نابود می‌شود. باید اینها دید، اینها آموخت، باید درس زیستن گرفت. با مرگ‌ها باید درس زندگی گرفت.

عاشق اینم که نمی‌دانم فردا چه خواهد شد. عاشق اینم که در لحظه‌ای سخت، نامعلوم، لرزان، بی‌دیروز و بی‌فردا بزی‌ام. با اینکه می‌توانم دانست، هر چه دیروز از سر می‌پرانم و هر چه فردا از خاطر می‌برم، و برمی‌گزینم تا در عشق، در این لحظه‌ی نامعلوم و «نمی‌دانم چه خواهد شد» بزی‌ام.

حلمی | هنر و معنویت

#راه_عشق
#راه_نامعلوم
#درس_زیستن
#از_خود_به_خود

🛳 @SNHELMI 🔆
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عشق برای گرسنه نان است. برای گمشده، نشان. برای تشنه آب است، برای برهنه، حجاب. برای عامی، به پایان شدن یک روز آرام و خفتن زیر لحاف بی هوشی. برای جنگ زده، صلح است و برای ترسیده، مفرّ. لیکن برای عاشق، هوش است، نوش است، آتش است و خروش. حضور مدام است، بیداری تام و نبرد بی پایان آگاهی.

«حلمی»

@SNHELMI
سالک باید عشق را در بیرون از کتابها، در صحنه ی عریان زندگی، در مراودات روزمره، در سیاست، در جنگ و آه و خون، در صلح و شادی و در همه ی زوایای زندگی درون و بیرونش تشخیص دهد.

این گونه نیست که بخواهد بگوید عشق اینجا هست و اینجا نیست و معنویت چنین است و چنین نیست. این روش تفسیر به رأی است. بله کسی که زیاد در کتابها و در شرع ورق سر کرده چنین می گوید.

دمی به بیرون از خود نظر کنید، به اجتماع خود، به کار و بار مردمان خود، به این جنگ ها و نزاع ها و فریب ها. اگر در این جهان پر جنگ و جفنگ توانستید معنوی باشید هنر کرده اید. در اینجاست که خود را می شناسید.

معنویت در میان مردمان است، ای دوستان! حال آن که در میان اید و در میان نیستید. رفته رفته با حقیقی شدن زندگی کارها سخت می شود و زمان برخاستن از غشای محافظ کلمات و این کلبه های استخوانی فرا می رسد.

حلمے | اقیانوس خدا
#زمان_برخاستن
@SNHELMI
2024/05/15 07:13:06
Back to Top
HTML Embed Code: