آیا نسبت به شرطیشدگیتان آگاه هستید؟
آیا آگاه هستید که شما شرطی شدهاید؟ اولین چیز برای پرسیدن از خودتان این سؤال است، نه این سؤال که "چگونه از شرطیشدگیتان رها شوید." شاید هرگز از آن رها نشوید، و اگر بگویید "من باید از آن رها شوم"، ممکن است در دام شکلهایی دیگر از شرطیشدگی بیفتید.
بنابراین آیا آگاه هستید که شما شرطی شدهاید؟ آیا متوجه هستید حتی زمانی که به یک درخت نگاه میکنید و بر اساس دانش گیاهشناسی بر روی درخت نامگذاری میکنید و میگویید "این یک درخت بلوط یا انجیر است"؛ ذهنتان به آمدن الفاظ بین شما و دیدن واقعی درخت شرطی شده است؟ برای برقراری ارتباط با درخت میبایست با دستتان آن را لمس کنید و در این لمس کردن، لفظ به شما کمکی نمیکند.
کتاب «رهایی از دانستگی»
جیدو کریشنامورتی
@Krishnamurti
آیا نسبت به شرطیشدگیتان آگاه هستید؟
آیا آگاه هستید که شما شرطی شدهاید؟ اولین چیز برای پرسیدن از خودتان این سؤال است، نه این سؤال که "چگونه از شرطیشدگیتان رها شوید." شاید هرگز از آن رها نشوید، و اگر بگویید "من باید از آن رها شوم"، ممکن است در دام شکلهایی دیگر از شرطیشدگی بیفتید.
بنابراین آیا آگاه هستید که شما شرطی شدهاید؟ آیا متوجه هستید حتی زمانی که به یک درخت نگاه میکنید و بر اساس دانش گیاهشناسی بر روی درخت نامگذاری میکنید و میگویید "این یک درخت بلوط یا انجیر است"؛ ذهنتان به آمدن الفاظ بین شما و دیدن واقعی درخت شرطی شده است؟ برای برقراری ارتباط با درخت میبایست با دستتان آن را لمس کنید و در این لمس کردن، لفظ به شما کمکی نمیکند.
کتاب «رهایی از دانستگی»
جیدو کریشنامورتی
@Krishnamurti
خود و مذهب
زندگی مذهبی زندگیای مراقبهای است، که در آن، فعالیتهای «خود» نیست.
«مراقبهها»
جیدو کریشنامورتی
@Krishnamurti
خود و مذهب
زندگی مذهبی زندگیای مراقبهای است، که در آن، فعالیتهای «خود» نیست.
«مراقبهها»
جیدو کریشنامورتی
@Krishnamurti
On fear
What is fear? You may not feel fear as you are sitting here, so perhaps you may not be able to take that and examine it and learn from it now. But you can immediately perceive that you depend, can you not? You depend on your friend, on your book, on your ideas, on your husband; psychological dependency is there, constantly. Why do you depend? Is it because it gives you comfort, a sense of security and of well-being, companionship? When that dependency fails you become jealous, angry and all that follows. Or, you try to cultivate freedom from dependency, to become independent. Why does the mind do all this? Is it because in itself it is empty, dull, stupid, shallow? – through dependency it feels that it is something more.
The mind chatters because it has to be occupied with something or other; this occupation varies from the highest occupation of the ‘religious’ man to the lowest occupation of the soldier and so on. The mind is obviously occupied because otherwise it might discover something of which it is deeply afraid, something which it may not be able to solve.
What is fear? does it not relate to something I have done in the past, or something that I imagine might happen in the future? – the past incident and the future accident; the past illness and the future recurrence of the pain of it. Now it is thought that creates this fear; thought breeds fear, just as thought sustains and nourishes pleasure. Then can thought end? – can it come to an end so that it no longer gives a continuity to fear or to pleasure? We want pleasure, we want it to continue; but fear, let us put it away. We never see that the two go together.
It is the machinery of thinking that is responsible, that gives the continuity to pleasure and fear. Can this machinery stop? When you see the extraordinary beauty of a sunset, see it; but do not qualify it with thought, saying, ‘I must treasure it in the memory, or have it again’. To see it and so end it, is action. Most of us live in inaction, therefore there is endless chattering.
Jiddu Krishnamurti
ترس
ترس چیست؟ شما ممکن است در اینجا که نشستهاید احساس ترس نکنید، پس بنابراین ممکن است قادر به لمس آن و بررسی آن و یاد گرفتن از آن نباشید. اما میتوانید سریعاً درک کنید که وابسته هستید، اینطور نیست؟ شما به دوستتان، به کتابتان، به عقایدتان، به همسرتان، وابسته هستید؛ وابستگی روانی بیوقفه در آنجا هست.
چرا وابسته هستید؟ آیا به این خاطر است که وابستگی به شما تسلّی، احساس امنیت و سلامتی و مصاحبت میدهد؟ وقتی که این وابستگی رد میشود شما حسود، عصبانی و همۀ متعاقبات آن میشوید. یا اینکه سعی میکنید از وابستگی آزادی را حصول کنید تا غیر وابسته بشوید. چرا ذهن همۀ این کارها را انجام میدهد؟ آیا به این خاطر است که در درون خود تهی، راکد، احمق و سطحیست؟ - و از طریق وابستگی احساس میکند که چیزی بیشتر از اینهاست.
ذهن پچپچ میکند چون باید با این چیز و آن چیز مشغول باشد؛ این اشتغال، از بالاترین اشتغال یک انسان "مذهبی" تا پایینترین اشتغال یک سرباز و از قبیل اینها متغیر است. ذهن مشخصاً مشغول است چرا که در غیر اینصورت ممکن است چیزی را که عمیقاً از آن وحشت دارد کشف کند، چیزی که ممکن است قادر به حل آن نباشد.
ترس چیست؟ آیا ترس مربوط به چیزی که من در گذشته انجام دادهام، یا چیزی که تصور میکنم ممکن است در آینده اتفاق بیفتد نیست؟ وقایع گذشته و اتفاقات آینده؛ ناخوشیهای گذشته و رخ دادن مجدد آنها در آینده و درد آن. حال این فکر است که ترس را میآفریند؛ فکر، ترس تولید میکند، همانطور که فکر، لذت را حفظ و تغذیه میکند.
پس آیا فکر میتواند پایان یابد؟ آیا میتواند آنچنان به پایان آید که دیگر به ترس یا لذت استمرار ندهد؟ ما لذت میخواهیم، میخواهیم که لذت ادامه پیدا کند؛ اما در مورد ترس، بگذار دورش بیندازیم. ما هرگز این را نمیبینیم که هر دوی اینها با هماند.
این کیفیت اتوماتیک بودن فکر است که مسئول است، که به ترس و لذت استمرار میدهد. آیا این کیفیت اتوماتیک میتواند متوقف گردد؟ وقتی شما زیبایی خارقالعادۀ یک غروب را میبینید، آن را ببینید؛ اما آن را با فکر توصیف نکنید، با گفتن: "من باید آن را در حافظه حفظ کنم، یا آن را بار دیگر داشته باشم". عمل، دیدن آن و پایان دادن به آن است.
اکثر ما در رکود (بیعملی) زندگی میکنیم، و از این روست که پچپچ بیپایان هست.
کریشنامورتی
@Krishnanurti
On fear
What is fear? You may not feel fear as you are sitting here, so perhaps you may not be able to take that and examine it and learn from it now. But you can immediately perceive that you depend, can you not? You depend on your friend, on your book, on your ideas, on your husband; psychological dependency is there, constantly. Why do you depend? Is it because it gives you comfort, a sense of security and of well-being, companionship? When that dependency fails you become jealous, angry and all that follows. Or, you try to cultivate freedom from dependency, to become independent. Why does the mind do all this? Is it because in itself it is empty, dull, stupid, shallow? – through dependency it feels that it is something more.
The mind chatters because it has to be occupied with something or other; this occupation varies from the highest occupation of the ‘religious’ man to the lowest occupation of the soldier and so on. The mind is obviously occupied because otherwise it might discover something of which it is deeply afraid, something which it may not be able to solve.
What is fear? does it not relate to something I have done in the past, or something that I imagine might happen in the future? – the past incident and the future accident; the past illness and the future recurrence of the pain of it. Now it is thought that creates this fear; thought breeds fear, just as thought sustains and nourishes pleasure. Then can thought end? – can it come to an end so that it no longer gives a continuity to fear or to pleasure? We want pleasure, we want it to continue; but fear, let us put it away. We never see that the two go together.
It is the machinery of thinking that is responsible, that gives the continuity to pleasure and fear. Can this machinery stop? When you see the extraordinary beauty of a sunset, see it; but do not qualify it with thought, saying, ‘I must treasure it in the memory, or have it again’. To see it and so end it, is action. Most of us live in inaction, therefore there is endless chattering.
Jiddu Krishnamurti
ترس
ترس چیست؟ شما ممکن است در اینجا که نشستهاید احساس ترس نکنید، پس بنابراین ممکن است قادر به لمس آن و بررسی آن و یاد گرفتن از آن نباشید. اما میتوانید سریعاً درک کنید که وابسته هستید، اینطور نیست؟ شما به دوستتان، به کتابتان، به عقایدتان، به همسرتان، وابسته هستید؛ وابستگی روانی بیوقفه در آنجا هست.
چرا وابسته هستید؟ آیا به این خاطر است که وابستگی به شما تسلّی، احساس امنیت و سلامتی و مصاحبت میدهد؟ وقتی که این وابستگی رد میشود شما حسود، عصبانی و همۀ متعاقبات آن میشوید. یا اینکه سعی میکنید از وابستگی آزادی را حصول کنید تا غیر وابسته بشوید. چرا ذهن همۀ این کارها را انجام میدهد؟ آیا به این خاطر است که در درون خود تهی، راکد، احمق و سطحیست؟ - و از طریق وابستگی احساس میکند که چیزی بیشتر از اینهاست.
ذهن پچپچ میکند چون باید با این چیز و آن چیز مشغول باشد؛ این اشتغال، از بالاترین اشتغال یک انسان "مذهبی" تا پایینترین اشتغال یک سرباز و از قبیل اینها متغیر است. ذهن مشخصاً مشغول است چرا که در غیر اینصورت ممکن است چیزی را که عمیقاً از آن وحشت دارد کشف کند، چیزی که ممکن است قادر به حل آن نباشد.
ترس چیست؟ آیا ترس مربوط به چیزی که من در گذشته انجام دادهام، یا چیزی که تصور میکنم ممکن است در آینده اتفاق بیفتد نیست؟ وقایع گذشته و اتفاقات آینده؛ ناخوشیهای گذشته و رخ دادن مجدد آنها در آینده و درد آن. حال این فکر است که ترس را میآفریند؛ فکر، ترس تولید میکند، همانطور که فکر، لذت را حفظ و تغذیه میکند.
پس آیا فکر میتواند پایان یابد؟ آیا میتواند آنچنان به پایان آید که دیگر به ترس یا لذت استمرار ندهد؟ ما لذت میخواهیم، میخواهیم که لذت ادامه پیدا کند؛ اما در مورد ترس، بگذار دورش بیندازیم. ما هرگز این را نمیبینیم که هر دوی اینها با هماند.
این کیفیت اتوماتیک بودن فکر است که مسئول است، که به ترس و لذت استمرار میدهد. آیا این کیفیت اتوماتیک میتواند متوقف گردد؟ وقتی شما زیبایی خارقالعادۀ یک غروب را میبینید، آن را ببینید؛ اما آن را با فکر توصیف نکنید، با گفتن: "من باید آن را در حافظه حفظ کنم، یا آن را بار دیگر داشته باشم". عمل، دیدن آن و پایان دادن به آن است.
اکثر ما در رکود (بیعملی) زندگی میکنیم، و از این روست که پچپچ بیپایان هست.
کریشنامورتی
@Krishnanurti
هوش مصنوعی
چه بلایی سرت میآید وقتی آنچه فکر میکنی، آنچه احساس میکنی، آنچه داری — همهٔ اینها را ماشین بتواند انجام دهد؟ آیا به جدیت این موضوع پیبردهای؟
ما باید با بحرانی عظیم روبهرو شویم... تو باید با آن روبهرو شوی. اگر تمایل داری تا آخر عمرت فقط سرگرم شوی، پس چه بلایی بر سر مغزت میآید؟
مغز یا بهتدریج پژمرده و فاسد میشود، چون کامپیوتر همهٔ کارهایی را که فکر میتواند انجام دهد، انجام میدهد؛ یا اینکه رو برمیگردانی و به ساختار روانی خودت نگاه میکنی. این ساختار روانی همان إشعار است.
جیدو کریشنامورتی
بمبئی، ۱۹۸۱
@Krishnamurti
هوش مصنوعی
چه بلایی سرت میآید وقتی آنچه فکر میکنی، آنچه احساس میکنی، آنچه داری — همهٔ اینها را ماشین بتواند انجام دهد؟ آیا به جدیت این موضوع پیبردهای؟
ما باید با بحرانی عظیم روبهرو شویم... تو باید با آن روبهرو شوی. اگر تمایل داری تا آخر عمرت فقط سرگرم شوی، پس چه بلایی بر سر مغزت میآید؟
مغز یا بهتدریج پژمرده و فاسد میشود، چون کامپیوتر همهٔ کارهایی را که فکر میتواند انجام دهد، انجام میدهد؛ یا اینکه رو برمیگردانی و به ساختار روانی خودت نگاه میکنی. این ساختار روانی همان إشعار است.
جیدو کریشنامورتی
بمبئی، ۱۹۸۱
@Krishnamurti
سوالکننده: آیا جای امیدی برای ما هست؟
کریشنامورتی: تماماً به شما بستگی دارد! اگر در واقعیت جدی باشید، اگر عمیقأ به حل تمامی مسائلتان علاقمند باشید، نیرو و سرزندگی لازم برای حل آنها را خواهید داشت.
@Krishnamurti
سوالکننده: آیا جای امیدی برای ما هست؟
کریشنامورتی: تماماً به شما بستگی دارد! اگر در واقعیت جدی باشید، اگر عمیقأ به حل تمامی مسائلتان علاقمند باشید، نیرو و سرزندگی لازم برای حل آنها را خواهید داشت.
@Krishnamurti
خودشناسی
هیچ مسیری، هیچ یوگایی، هیچ دیسیپلینی وجود ندارد که شما را به حقیقت برساند. تنها کاری که ذهن میتواند انجام دهد این است که خودش را بشناسد.
جیدو کریشنامورتی
+ جلسات لایو خودشناسی با آثار جیدو کریشنامورتی بصورت هفتگی، سهشنبهها، برقرار است. علاقمندان به شرکت در این جلسات، اطلاعات عضویت را از »ادمین طوبیٰ« میتوانند درخواست کنند.
@Krishnamurti
خودشناسی
هیچ مسیری، هیچ یوگایی، هیچ دیسیپلینی وجود ندارد که شما را به حقیقت برساند. تنها کاری که ذهن میتواند انجام دهد این است که خودش را بشناسد.
جیدو کریشنامورتی
+ جلسات لایو خودشناسی با آثار جیدو کریشنامورتی بصورت هفتگی، سهشنبهها، برقرار است. علاقمندان به شرکت در این جلسات، اطلاعات عضویت را از »ادمین طوبیٰ« میتوانند درخواست کنند.
@Krishnamurti
Strip yourself
Strip yourself of your name, title, money, position ... and what are you?
Are you anything in yourself? Strip yourself of your name, title, money, position, your little capacity to write a book and be flattered, and what are you?
Jiddu Krishnamurti
The Collected Works
خودت را عاری کن
خودت را از اسم، عنوان، پول، جایگاه اجتماعیات تهی کن ... و حالا تو چه هستی؟
آیا هیچ چیزی در درون خودت هستی؟ خودت را از اسم، عنوان، پول، جایگاه اجتماعی، استعداد مختصرت در نوشتن یک کتاب و تملق شدن تهی کن، و حالا تو چه هستی؟
جیدو کریشنامورتی
@Krishnamurti
Strip yourself
Strip yourself of your name, title, money, position ... and what are you?
Are you anything in yourself? Strip yourself of your name, title, money, position, your little capacity to write a book and be flattered, and what are you?
Jiddu Krishnamurti
The Collected Works
خودت را عاری کن
خودت را از اسم، عنوان، پول، جایگاه اجتماعیات تهی کن ... و حالا تو چه هستی؟
آیا هیچ چیزی در درون خودت هستی؟ خودت را از اسم، عنوان، پول، جایگاه اجتماعی، استعداد مختصرت در نوشتن یک کتاب و تملق شدن تهی کن، و حالا تو چه هستی؟
جیدو کریشنامورتی
@Krishnamurti
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Question: I long to be loved and it's a constant anguish. What am I to do?
سوال: من میخواهم دوست داشته شوم و این یک رنج دائمی است. چه کار کنم؟
جیدو کریشنامورتی
لینک ویدئو کامل این پست را در »اینجـا« میتوانید تماشا کنید.
@Krishnamurti
Question: I long to be loved and it's a constant anguish. What am I to do?
سوال: من میخواهم دوست داشته شوم و این یک رنج دائمی است. چه کار کنم؟
جیدو کریشنامورتی
لینک ویدئو کامل این پست را در »اینجـا« میتوانید تماشا کنید.
@Krishnamurti
اخلاق جامعه
زیربنای زیست اجتماعی ما انسانها را لذت تشکیل میدهد. از جاهطلبی لذت میبریم؛ از رقابت، از مقایسه، از کسب دانش یا قدرت، از کسب موقعیت اجتماعی، از پرستیژ و مقام اجتماعی لذت میبریم. و جالب این است که جستجوی لذت از طریق جاهطلبی، رقابت، آزمندی، رشکورزی، سلطه بر دیگران، قدرت و مقام اجتماعی امری محترمانه تلقی میگردد. یعنی فردی که درگیر آن کارها است، مورد احترام جامعه است. و محترمانه بودن آنها به خاطر روابط یکبُعدی جامعه است؛ جامعه از فرد میخواهد یک زندگی اخلاقی را در پیش گیرد - ولی به نظر جامعه چیزی اخلاقی است که متضمن یک زندگی محترمانه باشد. شما میتوانید جاهطلب باشید، آزمند باشید، خشن باشید، رقابتطلب باشید؛ میتوانید یک انسان بیرحم باشید. و جامعه همهٔ اینها را بعنوان نه تنها یک امر نرمال، بلکه بعنوان یک چیز قابل احترام میپذیرد؛ زیرا سرانجام، یعنی در پایان رقابت، شما یا آدمی به اصطلاح موفق هستید - مثلاً پولدار - یا شکست خوردهاید؛ و بنابراین یک انسان سرخوردهاید. و جامعه فرد را، اخلاق فردی و اجتماعی را با همین دید «موفق» یا «شکستخورده» نگاه میکند؛ و به جنبههای دیگر اخلاق کاری ندارد. در این صورت اخلاق جامعه عین بیاخلاقی است.
کتاب «عشق و تنهایی»
جیدو کریشنامورتی
@Krishnamurti
اخلاق جامعه
زیربنای زیست اجتماعی ما انسانها را لذت تشکیل میدهد. از جاهطلبی لذت میبریم؛ از رقابت، از مقایسه، از کسب دانش یا قدرت، از کسب موقعیت اجتماعی، از پرستیژ و مقام اجتماعی لذت میبریم. و جالب این است که جستجوی لذت از طریق جاهطلبی، رقابت، آزمندی، رشکورزی، سلطه بر دیگران، قدرت و مقام اجتماعی امری محترمانه تلقی میگردد. یعنی فردی که درگیر آن کارها است، مورد احترام جامعه است. و محترمانه بودن آنها به خاطر روابط یکبُعدی جامعه است؛ جامعه از فرد میخواهد یک زندگی اخلاقی را در پیش گیرد - ولی به نظر جامعه چیزی اخلاقی است که متضمن یک زندگی محترمانه باشد. شما میتوانید جاهطلب باشید، آزمند باشید، خشن باشید، رقابتطلب باشید؛ میتوانید یک انسان بیرحم باشید. و جامعه همهٔ اینها را بعنوان نه تنها یک امر نرمال، بلکه بعنوان یک چیز قابل احترام میپذیرد؛ زیرا سرانجام، یعنی در پایان رقابت، شما یا آدمی به اصطلاح موفق هستید - مثلاً پولدار - یا شکست خوردهاید؛ و بنابراین یک انسان سرخوردهاید. و جامعه فرد را، اخلاق فردی و اجتماعی را با همین دید «موفق» یا «شکستخورده» نگاه میکند؛ و به جنبههای دیگر اخلاق کاری ندارد. در این صورت اخلاق جامعه عین بیاخلاقی است.
کتاب «عشق و تنهایی»
جیدو کریشنامورتی
@Krishnamurti
رابطه، آینهای برای شناخت
چطور ممکن است کسی خودش را بشناسد؟ «خود» ساختمانی بسیار پیچیده است. حرکتی بسیار پیچیده. چطور ممکن است کسی خودش را بشناسد طوریکه خود را فریب ندهد؟
فرد تنها در ارتباط با دیگران میتواند خود را بشناسد. در ارتباط فرد با دیگران ممکن است او از آنها کنار بکشد به دلیل اینکه نمیخواهد آسیب ببیند. و در ارتباط ممکن است کشف کند که خودش بسیار حسود، وابسته، متعلق، و کاملاً سختدل است. بنابراین رابطه مانند آینهای عمل میکند که در آن، انسان میتواند خودش را بشناسد.
جیدو کریشنامورتی
@Krishnamurti
رابطه، آینهای برای شناخت
چطور ممکن است کسی خودش را بشناسد؟ «خود» ساختمانی بسیار پیچیده است. حرکتی بسیار پیچیده. چطور ممکن است کسی خودش را بشناسد طوریکه خود را فریب ندهد؟
فرد تنها در ارتباط با دیگران میتواند خود را بشناسد. در ارتباط فرد با دیگران ممکن است او از آنها کنار بکشد به دلیل اینکه نمیخواهد آسیب ببیند. و در ارتباط ممکن است کشف کند که خودش بسیار حسود، وابسته، متعلق، و کاملاً سختدل است. بنابراین رابطه مانند آینهای عمل میکند که در آن، انسان میتواند خودش را بشناسد.
جیدو کریشنامورتی
@Krishnamurti
مشاهده
Look at grief,pain and sorrow as a whole movement of life, not some thing different.
به اندوه، رنج و غم همچون تمام حرکت زندگی نگاه کن، نه چیزی متفاوت.
This is our daily life. and to find out whether there is an end to it all-to misery,to conflict,pain sorrow and fear-one must be able to perceive them,one must be able to be aware of them.
So we must understand what is perception, how to look at all this.
این زندگی روزمرۀ ماست. و برای پی بردن به اینکه آیا پایانی برای تمامی اینها - برای بدبختی، تضاد، رنج، غم و ترس - وجود دارد فرد باید قادر باشد تا آنها را درک کند، فرد باید بتواند از آنها آگاه باشد.
بنابراین ما باید بفهمیم که ادراک چیست، که چگونه به تمامی اینها نگاه کنیم .
The poverty, the loneliness, the anxiety, the uncertainty, the suffering-is all that different from the observer?or all that is the observer.
We have separated the 'me' as the observer who is different from that which he is observing.
فقر، احساس تنهایی، نگرانی، عدم اطمینان، رنج - آیا همۀ این ها از مشاهدهکننده جداهستند؟ یا همۀ اینها همان مشاهدهکننده هستند.
ما "من" را به عنوان مشاهدهکنندهای که متفاوت از چیزی که در حال مشاهدۀ آن است، جدا کردهایم.
I say، 'i am suffering ' and i say to my self that suffering must end,and to end it i must suppress it,escape from it,or follow a certain system.
So i am different from fear,from pleasure,from pain,sorrow.
But are you different from all that?
من میگویم: "من دارم رنج میکشم" و به خودم میگویم که رنج کشیدن باید پایان یابد، و برای پایان دادن به آن باید آن را سرکوب کنم، از آن فرار کنم یا از سیستم مشخصی پیروی کنم. بنابراین من از ترس، از لذت، از رنج و غم متفاوت هستم.
اما آیا شما از همۀ اینها متفاوتاید؟
Perhaps you think that there is some thing in you which is totally different from all that.if you think that, that's part of your thought. therefore there's nothing sacred about that.
ممکن است شما فکر کنید که در شما چیزی وجود دارد که کاملاً متفاوت از همۀ اینهاست. اگر اینگونه فکر میکنید، آن بخشی از فکر شماست، بنابراین هیچ چیز مقدسی راجع به آن وجود ندارد.
Is the observer different from the observed? don't make it absurd and ask,when seeing a tree,am i different from the tree?-you are i hope -but when you are angry, envious, brutal,violent, are you not all that?
آیا مشاهدهکننده از مشاهدهشونده متفاوت است؟ این موضوع را با پرسیدن اینکه: در زمان مشاهده یک درخت، آیا از درخت متفاوت هستم؟ - که امیدوارم اینطور باشد - لوث نکنید. اما زمانی که شما عصبانی، حسود، بیرحم و خشن هستید، آیا شما همۀ اینها نیستید؟
The meditator is the meditation. so the observer is the observed. See the importance of this.
مراقبهکننده همان مراقبه است. پس مشاهدهکننده مشاهدهشونده است. اهمیت این را ببینید.
So far we have divided the observer from observed. That means there is a division between that and the other. so there was conflict. You could then control it,suppress it,fight it.
تا کنون ما مشاهدهکننده را از مشاهدهشونده جدا کردهایم. این یعنی بین این و آن دیگری جدایی وجود دارد. پس تضاد وجود داشته است. و در آن صورت شما میتوانستید آن را کنترل کنید، سرکوبش کنید، با آن بجنگید.
But if you are that,if you are sorrow, if you are fear,if you are pleasure, you are the whole conglomeration of all this.
And to realise that fact is a tremendous reality.
اما اگر شما آن هستید،
اگر شما غم هستید،
اگر شما ترس هستید،
اگر شما لذت هستید،
شما کل مجموعۀ همۀ اینها هستید. و فهمیدن این واقعیت، حقیقت عظیمی است.
Therefor there is no division and therefore there is no conflict.
Then the observer is the observed, then there is a totally different action that takes place.
It's a totally different chemical action.
بنابراین هیچ جداییای وجود ندارد و لذا هیچ تضادی هم وجود ندارد. آنگاه مشاهدهکننده همان مشاهدهشونده است، آنگاه عملی کاملاً متفاوت اتفاق میافتد.
این فرایند شیمیایی کاملا متفاوتی است.
@Krishnamurti
مشاهده
Look at grief,pain and sorrow as a whole movement of life, not some thing different.
به اندوه، رنج و غم همچون تمام حرکت زندگی نگاه کن، نه چیزی متفاوت.
This is our daily life. and to find out whether there is an end to it all-to misery,to conflict,pain sorrow and fear-one must be able to perceive them,one must be able to be aware of them.
So we must understand what is perception, how to look at all this.
این زندگی روزمرۀ ماست. و برای پی بردن به اینکه آیا پایانی برای تمامی اینها - برای بدبختی، تضاد، رنج، غم و ترس - وجود دارد فرد باید قادر باشد تا آنها را درک کند، فرد باید بتواند از آنها آگاه باشد.
بنابراین ما باید بفهمیم که ادراک چیست، که چگونه به تمامی اینها نگاه کنیم .
The poverty, the loneliness, the anxiety, the uncertainty, the suffering-is all that different from the observer?or all that is the observer.
We have separated the 'me' as the observer who is different from that which he is observing.
فقر، احساس تنهایی، نگرانی، عدم اطمینان، رنج - آیا همۀ این ها از مشاهدهکننده جداهستند؟ یا همۀ اینها همان مشاهدهکننده هستند.
ما "من" را به عنوان مشاهدهکنندهای که متفاوت از چیزی که در حال مشاهدۀ آن است، جدا کردهایم.
I say، 'i am suffering ' and i say to my self that suffering must end,and to end it i must suppress it,escape from it,or follow a certain system.
So i am different from fear,from pleasure,from pain,sorrow.
But are you different from all that?
من میگویم: "من دارم رنج میکشم" و به خودم میگویم که رنج کشیدن باید پایان یابد، و برای پایان دادن به آن باید آن را سرکوب کنم، از آن فرار کنم یا از سیستم مشخصی پیروی کنم. بنابراین من از ترس، از لذت، از رنج و غم متفاوت هستم.
اما آیا شما از همۀ اینها متفاوتاید؟
Perhaps you think that there is some thing in you which is totally different from all that.if you think that, that's part of your thought. therefore there's nothing sacred about that.
ممکن است شما فکر کنید که در شما چیزی وجود دارد که کاملاً متفاوت از همۀ اینهاست. اگر اینگونه فکر میکنید، آن بخشی از فکر شماست، بنابراین هیچ چیز مقدسی راجع به آن وجود ندارد.
Is the observer different from the observed? don't make it absurd and ask,when seeing a tree,am i different from the tree?-you are i hope -but when you are angry, envious, brutal,violent, are you not all that?
آیا مشاهدهکننده از مشاهدهشونده متفاوت است؟ این موضوع را با پرسیدن اینکه: در زمان مشاهده یک درخت، آیا از درخت متفاوت هستم؟ - که امیدوارم اینطور باشد - لوث نکنید. اما زمانی که شما عصبانی، حسود، بیرحم و خشن هستید، آیا شما همۀ اینها نیستید؟
The meditator is the meditation. so the observer is the observed. See the importance of this.
مراقبهکننده همان مراقبه است. پس مشاهدهکننده مشاهدهشونده است. اهمیت این را ببینید.
So far we have divided the observer from observed. That means there is a division between that and the other. so there was conflict. You could then control it,suppress it,fight it.
تا کنون ما مشاهدهکننده را از مشاهدهشونده جدا کردهایم. این یعنی بین این و آن دیگری جدایی وجود دارد. پس تضاد وجود داشته است. و در آن صورت شما میتوانستید آن را کنترل کنید، سرکوبش کنید، با آن بجنگید.
But if you are that,if you are sorrow, if you are fear,if you are pleasure, you are the whole conglomeration of all this.
And to realise that fact is a tremendous reality.
اما اگر شما آن هستید،
اگر شما غم هستید،
اگر شما ترس هستید،
اگر شما لذت هستید،
شما کل مجموعۀ همۀ اینها هستید. و فهمیدن این واقعیت، حقیقت عظیمی است.
Therefor there is no division and therefore there is no conflict.
Then the observer is the observed, then there is a totally different action that takes place.
It's a totally different chemical action.
بنابراین هیچ جداییای وجود ندارد و لذا هیچ تضادی هم وجود ندارد. آنگاه مشاهدهکننده همان مشاهدهشونده است، آنگاه عملی کاملاً متفاوت اتفاق میافتد.
این فرایند شیمیایی کاملا متفاوتی است.
@Krishnamurti
🪷 دورهٔ کریشنامورتیخوانی
📚 همخوانی کتابهای جیدو کریشنامورتی
💭 جلسات گفتوگو سهشنبهشبها (ساعت ۹ شب به وقت ایران)
🔍 تلگرام + گوگلمیت
⏰ بدون محدودیت زمانی
🎙 آرشیو کامل فایلهای صوتی
🎁 دسترسی رایگان به دو گروه مکمل: رابطه عاطفی + فیلم و رمان
📥 برای ثبتنام، پیام دهید به آیدی:
👉 @PanevisAdmin
🌀 به جمع علاقهمندان به خودشناسی، فلسفهٔ زندگی، پرسشهای بنیادین، گفتوگوهای عمیق با محوریت آثار این عارف هندی بپیوندید.
@Krishnamurti
@Krishnamurti
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM