Telegram Web Link
Matnook | ﻣﺘﻨﻮک
نظرسنجی: تلفظ واژۀ «عید» چگونه است؟:
یک نکته‌ات بگویم!

واژۀ «عید» دو تلفظ دارد؛ یکی /id/ (مانند «بید») و دیگری /eyd/ (مانند «قید»). با استناد به فرهنگ آوایی فارسی (گیتی دیهیم)، از هر نوزده نفر چهارده نفر آن را /عِید/ تلفظ می‌کنند. بنابراین در فارسی امروز تلفظ معیار و درست‌تر آن /eyd/ است، نه /id/.

یادآوری:
در شعر، گاهی «عِید» به‌صورت /id/ خوانده می‌شود و اشکالی ندارد: شنیدم که وقتی سحرگاه عید/ ز گرمابه آمد برون بایزید (سعدی).

این را هم بخوانید:
دو قاعدۀ زبان‌شناختی برای ویراستاران.
#زبان‌شناسی
۱‌‌۴‌‌‌۰‌‌۱/‌‌‌۰‌‌‌‌۴/‌۲‌۹‌
سید محمد بصام
@Matnook_com
instagram.com/matnook_com
👍202
Forwarded from Matnook | ﻣﺘﻨﻮک
بوی زُخم یا زُهم؟

«زُهم» واژه‌ای عربی و به معنای «هرگونه بوی تند و گند و ناخوشایند» است، به‌ویژه «بوی تند گوشت و ماهی و تخم‌مرغ گندیده». اما «زُخم»، که در تداول به‌کار می‌رود، تغییریافتۀ «زُهم» است. شاهد:
- «چیزهایی تو حلق مردمِ بیچاره می‌چپانند که واقعاً بوی زُهم می‌دهد.» (سید محمدعلی جمال‌زاده، قصۀ ما به سر رسید، ص ۳۰۹)
- «پیازداغ [...] بوی زُخم گوشت را رفع می‌کند.» (جعفر شهری، طهران قدیم، ج ۲، ص ۵)

«زُهم» گونۀ رسمی و معیارِ این واژه است و «زُخم» گونۀ غیررسمیِ آن که گاه در متونِ کمابیش رسمی نیز دیده می‌شود (مانند داستان) و اشکالی ندارد (بسنجید با «زَهره» و «جدوآبا» که، در گونۀ غیررسمی، به‌صورت «زَهله» و «جدوآباد» به‌کار می‌روند).
گفتنی است در کرمان و برخی شهرهای اصفهان و خراسان، به این بوی تند «سِهار» یا «سُهار» یا «ساهار/ ساهاری» می‌گویند و در یزد و برخی شهرهای شیراز، «سیمیت» می‌گویند و در دزفول و خوزستان، «سِک» و «زِف» و شاید در جای دیگر، چیزی دیگر.

یادآوری:
تبدیل «زُهم» به «زُخم» می‌تواند به این علت باشد که چون واج h به‌اصطلاح چاکنایی است و تلفظِ آن در میانِ هجا دشوار است و قابل‌حذف هم نیست، برای آسانیِ تلفظ، به واج x («خ») تبدیل‌ شده‌است.
۱‌‌۳‌‌۹‌‌۹‌/‌‌۱‌‌‌۲‌/‌‌۲‌‌۴‌
سید محمد بصام
@Matnook_com
instagram.com/matnook_com
👍32
Forwarded from Matnook | ﻣﺘﻨﻮک (سید محمد بصام)
بازی با زبان

بازی‌های زبانی (language games) نوعی آشنایی‌زدایی (defamiliarization) یا هنجارگریزی و ساختارشکنی زبانی است که در متن‌های ادبی (به‌ویژه شعر)، مفاهیم جالب و جذابی می‌آفریند. این بازی‌ها معانی ظریف و لطیفی به‌وجود می‌آورد و موجب لذتی دوچندان برای مخاطب می‌شود. برای مثال، در سطح صرفی زبان، شاعری، به‌جای عددهای خسته‌کننده‌ای که در آغازِ «شنبه» تکرار می‌شود، ضمیر «تو» را در اشاره به معشوقِ خود نشانده و «توشنبه» را ساخته‌‌است تا با زبان و بیانی دیگر بگوید فقط «شنبه‌»هایی را دوست دارم که «تو» در آن‌ها باشی.

نه شنبه‌های ملال‌انگیز
نه سه‌شنبه‌های
خسته‌كننده و سنگین
نه جمعه‌های كسل و دلگیر
نه حتی
پنج‌شنبه‌های دوست‌داشتنی،
از روزهای هفته،
من «توشنبه»‌ها را دوست دارم...
(فریبرز علی‌نژاد)

یا دیگری، در بستر خط، تنها با سرهم نوشتنِ یک جملۀ بسیار رایج و گوش‌آشنا، حسی تازه‌ و مفهومی عمیق‌تر به آن بخشیده‌است:
«دوستتدارم: بی‌فاصله، آمیخته، دَرهم.»
(علیرضا‌ متولی)
۱۴‌۰۰‌/‌۱۰/‌۱‌۱‌
سید محمد بصام
@Matnook_com
instagram.com/matnook_com
👍126
«کتاب هدیه‌ای است که می‌توانی بارها و بارها آن را بگشایی.» (گریسن کیلر، نویسندۀ آمریکایی)
#منهای_ویرایش
‌۱‌‌۴‌۰‌۱‌/‌‌۰‌۵/‌‌‌۰‌۲
سید محمد بصام
@Matnook_com
instagram.com/matnook_com
14👍6
Forwarded from Matnook | ﻣﺘﻨﻮک
#زنگ_املا
۷۸ واژهٔ «با»دار که بی‌فاصله نوشته می‌شوند:
باابهت
بااحساس
بااخلاق
باادب
بااراده
باارزش
بااستعداد
باانصاف
باانضباط
بااهمیت
باایمان
بابرکت
باپرستیژ
باتجربه
باتدبیر
باتربیت
باتقوا
باثبات
باجربزه
باجرئت
باحال
باحجاب
باحوصله
باحیا
باخبر
باخدا
بادقت
بادوام
باذوق
باروحیه
باسابقه
باسلیقه
باسواد
باسیاست
باشخصیت
باشرف
باشعور
باشکوه
باشهامت
باصرفه
باصفا
باطراوت
باعُرضه
باعظمت
باغیرت
بافاصله
بافایده
بافرهنگ
بافضیلت
باقاعده
باکفایت
باکلاس
باکلاه
باکله
باگذشت
بالیاقت
بامحبت
بامرام
بامزه
بامسما
بامعرفت
بامعنا
بامعنی
بامهابت
بانزاکت
بانشاط
بانظم
بانفوذ
بانمک
باواسطه
باوجدان
باوجود (صفت)
باوفا
باوقار
باهم‌آیی
باهمت
باهنر
باهوش
‌‌۱‌۴‌‌‌۰‌‌۰‌/‌۰‌‌‌۱‌‌‌/‌‌۲‌۳‌‌
سید محمد بصام
@Matnook_com
instagram.com/matnook_com
19👍10👌1
لطفاً در این نظرسنجی شرکت بفرمایید: در فارسی، «وین»، پایتخت اتریش را چگونه تلفظ می‌کنید؟:
Anonymous Poll
83%
/ویَن/ (viyan)
17%
/ویِن/ (viyen)
👍203
Forwarded from Matnook | ﻣﺘﻨﻮک
وب

واژۀ web، در انگلیسی، به‌ معنای «تار/ تار عنکبوت» است. برای همین، «وب‌سایت» web site را «تارنما» ترجمه کرده‌اند. «تارنما»، هرچند کمابیش به‌کار می‌رود، معادل دقیق و رسایی نیست (تقریباً بی‌معنی است)، چون به‌اصطلاح ازجمله واژه‌های پیچیدۀ تیره است (یعنی نمی‌توان از معنای تکواژهای سازندهٔ آن به معنایش پی بُرد). بنابراین پیشنهاد می‌شود به‌جای «سایت»، «وب‌سایت» و به‌ویژه «تارنما» از «وبگاه»، که مصوّب فرهنگستان و واژه‌ای شفاف است، استفاده کنیم.

برخی از مصوّبات فرهنگستان در زمینۀ وب:

- جهان‏‌وب: world wide web, www
- صفحۀ وب: web page
- میزبانیِ وب: web hosting
- وب‏‌افزار: webware
- وب‌‌بارگی: web addiction
- وب‏‌باز: webber
- وب‏‌بازی: webbing
- وب‏‌بنیاد: web-based
- وب‏‌بین: web cam
- وب‏‌پخش: webcasting
- وب‏‌پخشگر: webcaster
- وب‏‌خلافکار: black webber
- وب‏‌دار: web master
- وب‏‌داری: web mastering
- وب‌‌سنجی: webometrics
- وب‏‌شناس: webologist
- وب‏‌شناسی: webology
- وبگاه: web site, site
- وب‏‌گَرد: surfer
- وب‏‌گَردی: surfing, websurfing
- وب‏‌نگار: webliographer
- وب‏‌نگاری: webliography
- وب‏‌نگاشت: webliography
- وب‏‌نوشت: weblog
- وب‏‌نویس: weblogger
- وب‏‌نویسی: weblogging
- وبیزیون: web TV

سید محمد بصام
@Matnook_com
instagram.com/matnook_com
👍161
نوعروسی ز صفا گفت شبی با داماد
نام این مه چه کسی ماه عسل بنهاده‌ست؟
گفت داماد به‌لبخند جوابش کاین ماه
ماه غسل است ولی نقطهٔ آن افتاده‌ست!
(لا ادری)

یادآوری:
«ماه عسل» یکی از هزاران گرده‌برداریِ رایج در فارسی و ترجمۀ لفظ‌به‌لفظِ honeymoon است، که می‌توان آن را نیم‌فاصله هم نوشت: «آرون [...] به مسافرت رفته‌ بود، مسافرت ماه‌عسل.» (خانوادۀ تیبو، ترجمۀ ابوالحسن نجفی، ج ۱، ص ۵۷۵)
‌۱‌‌۴‌‌۰‌۱‌/‌‌‌۰‌۵/‌‌‌‌۱‌۱‌
سید محمد بصام
@Matnook_com
instagram.com/matnook_com
👍205
کتاب فضائل بلخ به کوشش علی میرانصاری و به همت انتشارات مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی (مرکز پژوهش‌های ایرانی و اسلامی) منتشر شد. مصحح در بخشی از مقدمۀ کتاب نوشته‌است: «فضائل بلخ یکی از متون کهن زبان فارسی است. اصل این کتاب به زبان عربی و به قلم شیخ‌الاسلام ابوبکر عبدالله‌بن ‌عمربن محمدبن داود الواعظ البلخی در ۶١٠ ق/ ١٢١٣ م فراهم آمد و توسط عبدالله‌بن محمدبن القاسم الحسینی البلخی به زبان فارسی در ۶٧۶ ق/ ١٢٧٧ م ترجمه شد. این کتاب مشتمل است بر زندگی‌نامۀ هفتاد نفر از مشایخ بلخ که در طول هفت سده (سدۀ ١-٧ ق/ ٧-١٣ م) هرکدام به طریقی با این شهر مرتبط بوده‌اند.»
‌۱‌‌۴‌‌۰‌۱‌/‌‌‌۰‌۵/‌‌‌‌۱‌‌۳‌
سید محمد بصام
@Matnook_com
instagram.com/matnook_com
5👍3
یک نکته‌ات بگویم!

امروز فارسی‌زبانان و حتی عرب‌ها واژۀ «سعودی» را /سُعودی/ تلفظ می‌کنند (المملَکةُ العربیّةُ السُّعودیّة). «آل‌سُعود» را نیز با o تلفظ می‌کنند. پس گذاشتن فتحه برروی «س» نه‌تنها ضرورتی ندارد، بلکه بیهوده است. گویا مترجمان تحت تأثیر زبان انگلیسی چنین کرده‌اند، زیرا تلفظ انگلیسی آن /سَعودی/ است و Saudi هم نوشته می‌شود.

پس‌نوشت (بعد التحریر):
یکی از مترجمان گرامیِ این اثر به من پیام دادند و فرمودند که گذاشتن فتحه دسته‌گل طراح جلد بوده‌است. أعاذَنا الله من سیّئات أعمالنا و خطیئات گرافیست‌ها!
‌۱‌‌۴‌‌۰‌۱‌/‌‌‌۰‌۵/‌‌‌‌۱‌‌۳‌
سید محمد بصام
@Matnook_com
instagram.com/matnook_com
👍16
Audio
Saa'ed Baaqeri
📜روایتی هزارساله از تاریخ بلعمی (سدۀ چهارم)
🔺بیعت نکردن امام حسین علیه‌السلام با یزید و خروج ایشان از مدینه
🎙ساعد باقری
@Matnook_com
Audio
Saa'ed Baaqeri
🔺از شب تا ظهر عاشورا و شهادت اصحاب
@Matnook_com
Audio
Saa'ed Baaqeri
🔺از بعدازظهر عاشورا تا شهادت امام حسین علیه‌السلام
@Matnook_com
👍6👏1
یک نکتۀ فاصله‌گذاری!

گروه‌های نحوی همیشه بافاصله نوشته می‌شوند و واژه‌ها همیشه با نیم‌فاصله یا بی‌فاصله:
«روی هم» (گروه و بافاصله):
- «کمال [...] لب‌هایش خودبه‌خود روی هم جنبید.» (جمال میرصادقی، درازنای شب، ص ۲۲۸)
- روان در دست‌وپای هم فتادند/ به عزت روی هم را بوسه دادند (هلالی جغتایی، دیوان، ص ۲۹۳)

«روی‌هم» (واژه/ قید و با نیم‌فاصله):
- «تفنگچی‌هایمان روی‌هم چند نفرند؟» (محمود دولت‌آبادی، کِلیدر، ج ۱۰، ص ۲‌۶‌۷۷)

یادآوری:
«روی‌هم‌روی‌هم» و «روهم‌روهم» نیز قیدند و کاملاً با نیم‌فاصله نوشته می‌شوند:
- «سربازها روی‌هم‌روی‌هم زیر یک چادر تل‌انبار می‌شدیم.» (محمود دولت‌آبادی، کِلیدر، ج ۳، ص ۸۳۹)
- «حکیم بهش گفت پرهیز کنه چیزایی که واسش [واسه‌ش] بده و هله‌هوله و روهم‌روهم [...] نخوره.» (جعفر شهری، شکر تلخ، ص ۳۱۰)
‌۱‌‌۴‌۰‌۱‌/‌‌۰‌۵/‌‌‌۱‌۵‌
سید محمد بصام
@Matnook_com
instagram.com/matnook_com
👍154
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شعری زیبا از محمود درویش (۱۳ مارس ۱۹۴۱ - ۹ اوت ۲۰۰۸)، شاعر میهن‌دوست و بلندآوازۀ فلسطینی، به‌مناسبت سالروز درگذشت وی (از اینستاگرام ماهنامۀ وزن دنیا: رسانه‌ی شعر ایران)
#ادبیات #منهای_ویرایش
‌۱‌‌۴‌۰‌۱‌/‌‌۰‌۵/‌‌‌۱‌‌۸‌
سید محمد بصام
@Matnook_com
instagram.com/matnook_com
11👍3
Forwarded from Matnook | ﻣﺘﻨﻮک
جملۀ پیرو توصیفی

جملۀ پیرو توصیفی جمله‌ای است که:
۱) با «که» آغاز می‌شود.
۲) در حکم صفت برای واژۀ پیش از خود است.
۳) واژۀ پیش از آن با یک «-ی» /i/ می‌آید. (این «-ی» به‌اصطلاح یای محدودگر است، نه نشانۀ نکره.)
۴) ساخت آن در جملۀ مرکب چنین است: [واژه + «-ی»] + [«که» + جملۀ پیرو توصیفی] + [...].

مثال:
الف) من از زندگی‌ای که دارم راضی‌ام.
ب) لباسی که انتخاب می‌کنید شخصیت شما را آشکار می‌کند.
ج) پارسایی که زخم پلنگ داشت را دیدم.

چند نکته:
۱) گاهی آن یای محدودگر پس از واژه‌های پایان‌یافته به «-ی» می‌آید، مانند «زندگی‌ای» در مثال الف. این «ای» نباید حذف شود و اشکالی ندارد. این فرسته را هم ببینید: «-ی» نکره را بنویسیم!.

۲) گاهی، برای این‌که دو «ی» پشت‌هم نیایند، می‌توانیم پیش از واژۀ پایان‌یافته به «ی» (مانند «زندگی»)، صفت اشارۀ «این» یا «آن» بیاوریم و دیگر آن یای محدودگر را در پایانِ واژه نیاوریم. پس مثال الف را می‌توانیم این‌گونه بنویسیم: من از این زندگی که دارم راضی‌ام.

۳) گاهی، برای تأکید، می‌توانیم صفت اشارۀ «این» یا «آن» را بیاوریم و یای محدودگر را نیز حذف نکنیم: من از این زندگی‌ای که دارم راضی‌ام.

۴) پس از جمله‌های پیرو توصیفی ویرگول نمی‌آید، مانند مثال الف و ب.

۵) اگر جملۀ پیرو توصیفی و واژۀ پیش از آن مفعول جمله‌ باشند، می‌توانیم پس از آن‌ها «را» بیاوریم و درست است، مانند مثال ج.

سید محمد بصام
@Matnook_com
instagram.com/matnook_com
16👍9
دو روش فعال‌سازی نیم‌فاصلۀ استاندارد در وُرد

روش اول:
در هر وُردی، این مراحل را برای فعال کردن نیم‌فاصله طی کنید:
INSERT (منو) → Symbol → More Symbols... → Special Characters → No-Width Optional Break → Shortcut Key... → Press new shortcut key → Assign.

روش دوم:
گرفتن هم‌زمان کلیدهای Ctrl + Shift + 2. با این روش می‌توانید در همۀ برنامه‌های ویندوز نیز (مانند تلگرام دسکتاپ و ...) نیم‌فاصلۀ استاندارد بزنید.

یادآوری:
۱) هرگز برای درج نیم‌فاصله از - + Ctrl و دیگر کلیدها استفاده نکنید.
۲) در صفحه‌کلید فارسی استاندارد (FAS: Persian (Standard) Keyboard)، که در ویندوزهای هشت به بالا هست و فقط باید به‌عنوان صفحه‌کلید پیش‌فرض انتخاب شود، Shift + Space نیم‌فاصلۀ استاندارد می‌زند.
#ورد
‌۱‌‌۴‌۰‌۱‌/‌‌۰‌۵/‌‌‌۲‌۲‌
سید محمد بصام
@Matnook_com
instagram.com/matnook_com
👍243
ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر
به کمند تو گرفتار و به دام تو اسیر

درِ آفاق گشاده‌ست، ولیکن بسته‌ست
از سر زلف تو در پای دلِ ما، زنجیر

من نظر بازگرفتن نتوانم همه عمر
از من ای خسرو خوبان، تو نظر بازمگیر

گرچه در خیل تو بسیار به از ما باشد
ما تو را در همه عالم نشناسیم نظیر

در دلم بود که جان بر تو فشانم روزی
باز در خاطرم آمد که متاعی‌ست حقیر

این حدیث از سر دردی‌ست که من می‌گویم
تا بر آتش ننهی، بوی نیاید ز عبیر

گر بگویم که مرا حال پریشانی نیست
رنگ رخسار خبر می‌دهد از سِرِّ ضمیر

عشقِ پیرانه‌سر از من عجبت می‌آید؟
چه جوانی تو، که از دست ببردی دلِ پیر!

من از این هر دو کمان‌خانۀ ابرویِ تو چشم
برنگیرم، وگرم چشم بدوزند به تیر

عجب از عقلِ کسانی که مرا پند دهند
برو ای خواجه، که عاشق نبوَد پندپذیر

سعدیا! پیکر مطبوع برای نظر است
گر نبینی، چه بوَد فایِدِۀ چشمِ بصیر
#منهای_ویرایش
‌۱‌‌۴‌۰‌۱‌/‌‌۰‌۵/‌‌‌۲‌۳‌
سید محمد بصام
@Matnook_com
instagram.com/matnook_com
16👍4
Audio
غزل ۳۰۹ از کلیات سعدی
خوانش: سعیده تهرانی‌نسب
‌۱‌‌۴‌۰‌۱‌/‌‌۰‌۵/‌‌‌۲‌۳‌
سید محمد بصام
@Matnook_com
6
Forwarded from Matnook | ﻣﺘﻨﻮک
خموده

«خموده» در فارسی به معنای «پژمرده و افسرده و کسل و سست» به‌کار می‌رود. این واژه از «خمود» (واژه‌ای عربی) + «-ه» (پسوندی فارسی) ساخته‌ شده‌است، دقیقاً مانند «ساقه»، «جداره»، «جزوه»، «اصله»، و مانند این‌ها که همگی از واژه‌ای عربی و پسوندی فارسی ساخته شد‌ه‌اند. پس ساختِ صرفی‌شان یکی است و از آنجا که هر واژه‌ای می‌تواند به هر وندی بپیوندد و یک واژۀ مشتق بسازد (مشروط بر این‌که عمومِ اهل زبان آن را به‌کار ببرند و معنای مشخصی از آن اراده کنند)، پس اگر «خموده» نادرست باشد، باید ساخت‌های مشابهش نیز نادرست‌ باشند و اگر آن‌ها درست‌ باشند، «خموده» نیز درست است. گویا واژۀ «خَم» و «خمیده» نیز در تلفظِ «خموده» و معنایی که از آن اراده می‌شود بی‌تأثیر نبوده‌اند. درهرحال «خموده» تقریباً یک قرن است که در فارسی به‌کار می‌رود:

- «به‌محض آن‌که در مدرسه‌ای داخل می‌شدم [...] قوای خموده‌ام برانگیخته می‌شد.» (محمد حجازی، زیبا، ص ۲۲)
- «ای حس فره! فسرده شو در پی/ وی عقل قوی! خموده شو در سر» (ملک‌الشعرا بهار، دیوان اشعار، ج ۱، ص ۳۴۸)
- «چهره‌اش خموده و آرام به‌نظر می‌رسید.» (محمود دولت‌آبادی، از خم چمبر، ص ۳۱)
- «مادر گفت: [...] اورهان [...] از تو شاداب‌تر و خندان‌تر است. تو خموده شده‌ای.» (عباس معروفی، سمفونی مردگان، ص ۱۲۴)

بنابراین، برخلاف آنچه در کتاب غلط ننویسیم آمده و این واژه را نادرست شمرده، «خموده» درست‌ است و همیشه نیز نمی‌توان (و نباید) آن را با «افسرده» یا «سست» (به تجویز او) جایگزین کرد،‌ زیرا این واژه در پیِ برآوردنِ نیازی ساخته شده و رواج یافته‌است.

یادآوری:
اسمِ «خمودگی» نیز، به‌قاعده و به‌درستی، از «خموده» ساخته شده‌است و کاربردش بی‌اشکال است:
- «مردم را اندک‌اندک از خمودگیِ دیرین بیرون می‌آورد.» (محمدعلی اسلامی نُدوشن، روزها، ج ۲، ص ۱۲۹)
- «می‌کوشند [...] او را [...] از خمودگیِ فصل سرما بیرون آرند.» (عبدالحسین زرین‌کوب، نقش بر آب، ص ۴۴۱)

سید محمد بصام
@Matnook_com
instagram.com/matnook_com
👍20
2025/07/09 09:40:22
Back to Top
HTML Embed Code: