🌟مثبت فکر کنیم
🌟بزرگترین دلگرمی: تشویق
موثرترین داروی خواب آور: آرامش فکر
قوی ترین نیرو در زندگی: عشق
🌟زشت ترین ویژگی شخصیت: خودخواهی
بزرگ ترین سرمایه طبیعی انسان: جوانی
🌟مخرب ترین عادت: نگرانی
بزرگ ترین لذت: بخشش
🌟بزرگترین فقدان: فقدان اعتماد به نفس
رضایت بخش ترین کار: کمک به دیگران
🌟خطرناک ترین مردمان: شایع پراکنان
عجیب ترین کامپیوتر دنیا: مغز
🌟بدترین فقر : یأس
مهلک ترین سلاح: زبان
🌟پرقدرت ترین جمله : من میتوانم
بی ارزش ترین احساس: ترحم به خود
🌟زیبا ترین آرایش: لبخند
با ارزش ترین ثروت: عزت نفس
🌟قوی ترین کانال ارتباطی: عبادت
مسری ترین روحیه : اشتیاق.
@MER30TV 👈💯
🌟بزرگترین دلگرمی: تشویق
موثرترین داروی خواب آور: آرامش فکر
قوی ترین نیرو در زندگی: عشق
🌟زشت ترین ویژگی شخصیت: خودخواهی
بزرگ ترین سرمایه طبیعی انسان: جوانی
🌟مخرب ترین عادت: نگرانی
بزرگ ترین لذت: بخشش
🌟بزرگترین فقدان: فقدان اعتماد به نفس
رضایت بخش ترین کار: کمک به دیگران
🌟خطرناک ترین مردمان: شایع پراکنان
عجیب ترین کامپیوتر دنیا: مغز
🌟بدترین فقر : یأس
مهلک ترین سلاح: زبان
🌟پرقدرت ترین جمله : من میتوانم
بی ارزش ترین احساس: ترحم به خود
🌟زیبا ترین آرایش: لبخند
با ارزش ترین ثروت: عزت نفس
🌟قوی ترین کانال ارتباطی: عبادت
مسری ترین روحیه : اشتیاق.
@MER30TV 👈💯
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💡ایده تبدیل ظرف پلاستیکی دردار به جای دستمال کاغذی با طرح مبل با استفاده از طناب کنفی ، سیم و روبان یا نوار تزئینی و چسب حرارتی البته بجای طناب کنفی از کاموا ، نخ جعبه شیرینی یا مواد مشابه دیگر هم میشه استفاده کرد .
@MER30TV 👈💯
@MER30TV 👈💯
#متنی_از_جنس_طلا
مردی نزد حلاج امد و پرسید :
رهایی چیست ؟
او در مسجدی نشسته بود که دور تا دور آن ستون های زیبایی بود ، حلاج بی درنگ به سمت یکی از ستون ها دوید و آن را با هر دو دست گرفت و فریاد زد :
به من کمک کن ،این ستون به من چسبیده است و به من اجازه آزاد شدن نمی دهد.
مرد گفت:
تو دیوانه هستی این تویی که به ستون چسبیده ای ،
این ستون تو را نگرفته است.
منصور گفت:
من پاسخت را دادم ،حالا از اینجا برو ،
هیچ کس تو را مقید (زندانی) نکرده است
قید و بند تو کاذب است .
و این ساخته خودت است.
@MER30TV 👈💯
مردی نزد حلاج امد و پرسید :
رهایی چیست ؟
او در مسجدی نشسته بود که دور تا دور آن ستون های زیبایی بود ، حلاج بی درنگ به سمت یکی از ستون ها دوید و آن را با هر دو دست گرفت و فریاد زد :
به من کمک کن ،این ستون به من چسبیده است و به من اجازه آزاد شدن نمی دهد.
مرد گفت:
تو دیوانه هستی این تویی که به ستون چسبیده ای ،
این ستون تو را نگرفته است.
منصور گفت:
من پاسخت را دادم ،حالا از اینجا برو ،
هیچ کس تو را مقید (زندانی) نکرده است
قید و بند تو کاذب است .
و این ساخته خودت است.
@MER30TV 👈💯
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
با گوش دادن به این آهنگ تو هر شرایطی آرامش بگیرید❤️
به هرکه عشق به من می دهد،
سلام...
سلام می کنم به باد،
به بادبادک و بوسه،
به سکوت و سوال،
و به گلدانی که خواب گل همیشه بهار می بیند...
@MER30TV 👈💯
به هرکه عشق به من می دهد،
سلام...
سلام می کنم به باد،
به بادبادک و بوسه،
به سکوت و سوال،
و به گلدانی که خواب گل همیشه بهار می بیند...
@MER30TV 👈💯
بلندترین صدایی که روی زمین شنیده شده است؟🤔
فوران آتشفشان کراکاتوآ در سال 1883 احتمالا بلندترین صدای ثبت شده در طول تاریخ بوده. کراکاتوآ آتشفشانی در کشور اندونزی و بین جزایر سوماترا و جاوه است.
طبق اطلاعات ثبت شده، صدای وحشتناک این فوران اونقدر بلند بوده که تا 4800 کیلومتر دورتر، یعنی در جزیره رودریگس واقع در جمهوری موریس هم شنیده شده!
واسه درک بهتر این مساله، بد نیست بدونیم که فاصله رشت تا بندرعباس 1500کیلومتره.
@MER30TV 👈💯
فوران آتشفشان کراکاتوآ در سال 1883 احتمالا بلندترین صدای ثبت شده در طول تاریخ بوده. کراکاتوآ آتشفشانی در کشور اندونزی و بین جزایر سوماترا و جاوه است.
طبق اطلاعات ثبت شده، صدای وحشتناک این فوران اونقدر بلند بوده که تا 4800 کیلومتر دورتر، یعنی در جزیره رودریگس واقع در جمهوری موریس هم شنیده شده!
واسه درک بهتر این مساله، بد نیست بدونیم که فاصله رشت تا بندرعباس 1500کیلومتره.
@MER30TV 👈💯
نمیشود با کسی که تو را فراموش کرده دوباره دوست شوی. تا آخر عمر همیشه نگران خواهی بود که باز هم مثل دفعهی پیش تو را فراموش کند. همیشه این را میدانی که حال او بدون تو صددرصد خوب است ولی حال تو بدون او خوب نخواهد بود.
📕 واژه هایی در اعماق آبی دریا
✍️ کت_کرولی
#معرفی_کتاب
@MER30TV 👈💯
📕 واژه هایی در اعماق آبی دریا
✍️ کت_کرولی
#معرفی_کتاب
@MER30TV 👈💯
#قسمت_هفتاد_و_پنجم
#شاهنامه_خوانی_به_نثر
خواندیم که منوچهر شاه، نوذر پسر خود را گفت که نزد سام رود و او را به دربار فراخواند تا از کار زال با خبر شود. پس سام و زال نزد شاه شتافتند.
و حال:
منوچهر داستان زال را از سام پرسید. از پروراندن سیمرغ او را، تا بازگرداندنش. سام همه را یک به یک به شاه گفت. از خواب و خوراک و منزل گزیدنش تا انداختن زال روی کوه. او گفت: «به فرمان خداوند کیهان، به سوی البرزکوه رفتم. کوهی دیدم که سر در ابر داشت، گویی آسمانی از سنگ خارا روی آب است. روی این کوه، جایگاهی چون کاخی بلند بود که راههای گزند از هر طرف بر آن بسته بود. در آن آشیانه زال و بچه های سیمرغ بودند و هر کس آنها را می دید، گمان می کرد همه ی آنها هم جنس هستند. هر چه در اطراف کوه جست و جو کردم هیچ راهی برای رسیدن به آن آشیان پیدا نکردم. برای پیدا کردن پسر، راه بالا رفتن را گم کرده بودم و برای خواسته ام، دلم می سوخت.
باد بوی او را برایم می آورد و مهرش را بر دلم می نشاند و با یاد او شادی من زیاد می شد. با راز و نیاز به درگاه خداوند گفتم: ای کسی که برای بندگان چاره سازی و خود بی نیاز، ای کسی که هرجا نشانه های وجودت هست و آسمان و زمین جز به فرمان تو نمی گردند. من بنده ای پرگناه هستم که نزد خداوند خورشید و ماه به امید بخشایش آمده ام. چاره ی دیگری جز تو ندارم. پس تو این بنده ای را که مرغ پرورده است و روزگار سختی را گذرانده و به جای حریر چرم پوشیده به من بازگردان یا راهی به من بنمایان تا خود را به او رسانم و با این بنده نوازی دل این بنده ی گناهکار را شاد کن. وقتی این گونه با خداوند راز و نیاز کردم، همان دم نیایش من به درگاه خداوند پذیرفته شد. سیمرغ به سوی ابر به پرواز درآمد و دور سرم چرخ زد. آنگاه مانند ابر بهار از کوه پایین آمد در حالی که زال را در کنارش داشت. از بوی سیمرغ جهان پر از بوی مشک و چشمانم پر از اشک و لب هایم خشک شد. زال را مانند دایه ای که دلش پر از مهر بود نزد من آورد. در شگفتم که زبانم بی اختیار به ستایش سیمرغ باز شد و ناخودآگاه در مقابل او سجده کردم. فرزند را به من باز آورد و خود بازگشت، انگار با آسمان و روزگار قرین شده است. اکنون من او را نزد شاه آورده ام و تمام رازهای او را آشکار کرده ام.
شاه، موبدان، ستاره شناسان و دانشمندان را فراخواند تا ستاره ی طالع زال را بجویند و بدانند عاقبتش چه خواهد شد. آنها به شاه گفتند او پهلوانی می شود نامدار، هشیار و دلیر. او سپهداری می شود پهلوان افکن و شیرگیر.
شاه از شنیدن این سخنان شاد شد و دل سام پهلوان نیز از غم ها آزاد گشت. آنگاه شاه خلعتی آراست که همه بر او آفرین خواندند. از اسبان تازی زرین یراق و شمشیر هندی با نیام طلا و دیبا و خز و یاقوت و هر آنچه که گستردنی بود تا غلامان رومی که به دیبای رومی ملبس بودند و طبق هایی از زبرجد و جامی از پیروزه و هر آنچه از طلای سرخ و نقره و مشک و کافور و زعفران بود، همه را به فرمان منوچهر به نزد زال آوردند.
همان جوشن و ترک و برگستوان
همان نیزه و گرز و تیر و کمان
همان تخت پیروزه و تاج زر
همان مهر یاقوت و زرین کمر
به مهرش منوچهر عهدی نبشت
سراسر ستایش بسان بهشت
آنگاه منوچهر طی فرمانی تمام کابل و دنبر و مای و هند از دریای چین تا دریای سند و از زابلستان تا آن سویش را به سام و فرزندش بخشید. وقتی این پیمان و خلعت ها آراسته شد، اسب جهان پهلوان را آماده کردند.
برگردان به نثر: #سیدعلی_شاهری
@MER30TV 👈💯
#شاهنامه_خوانی_به_نثر
خواندیم که منوچهر شاه، نوذر پسر خود را گفت که نزد سام رود و او را به دربار فراخواند تا از کار زال با خبر شود. پس سام و زال نزد شاه شتافتند.
و حال:
منوچهر داستان زال را از سام پرسید. از پروراندن سیمرغ او را، تا بازگرداندنش. سام همه را یک به یک به شاه گفت. از خواب و خوراک و منزل گزیدنش تا انداختن زال روی کوه. او گفت: «به فرمان خداوند کیهان، به سوی البرزکوه رفتم. کوهی دیدم که سر در ابر داشت، گویی آسمانی از سنگ خارا روی آب است. روی این کوه، جایگاهی چون کاخی بلند بود که راههای گزند از هر طرف بر آن بسته بود. در آن آشیانه زال و بچه های سیمرغ بودند و هر کس آنها را می دید، گمان می کرد همه ی آنها هم جنس هستند. هر چه در اطراف کوه جست و جو کردم هیچ راهی برای رسیدن به آن آشیان پیدا نکردم. برای پیدا کردن پسر، راه بالا رفتن را گم کرده بودم و برای خواسته ام، دلم می سوخت.
باد بوی او را برایم می آورد و مهرش را بر دلم می نشاند و با یاد او شادی من زیاد می شد. با راز و نیاز به درگاه خداوند گفتم: ای کسی که برای بندگان چاره سازی و خود بی نیاز، ای کسی که هرجا نشانه های وجودت هست و آسمان و زمین جز به فرمان تو نمی گردند. من بنده ای پرگناه هستم که نزد خداوند خورشید و ماه به امید بخشایش آمده ام. چاره ی دیگری جز تو ندارم. پس تو این بنده ای را که مرغ پرورده است و روزگار سختی را گذرانده و به جای حریر چرم پوشیده به من بازگردان یا راهی به من بنمایان تا خود را به او رسانم و با این بنده نوازی دل این بنده ی گناهکار را شاد کن. وقتی این گونه با خداوند راز و نیاز کردم، همان دم نیایش من به درگاه خداوند پذیرفته شد. سیمرغ به سوی ابر به پرواز درآمد و دور سرم چرخ زد. آنگاه مانند ابر بهار از کوه پایین آمد در حالی که زال را در کنارش داشت. از بوی سیمرغ جهان پر از بوی مشک و چشمانم پر از اشک و لب هایم خشک شد. زال را مانند دایه ای که دلش پر از مهر بود نزد من آورد. در شگفتم که زبانم بی اختیار به ستایش سیمرغ باز شد و ناخودآگاه در مقابل او سجده کردم. فرزند را به من باز آورد و خود بازگشت، انگار با آسمان و روزگار قرین شده است. اکنون من او را نزد شاه آورده ام و تمام رازهای او را آشکار کرده ام.
شاه، موبدان، ستاره شناسان و دانشمندان را فراخواند تا ستاره ی طالع زال را بجویند و بدانند عاقبتش چه خواهد شد. آنها به شاه گفتند او پهلوانی می شود نامدار، هشیار و دلیر. او سپهداری می شود پهلوان افکن و شیرگیر.
شاه از شنیدن این سخنان شاد شد و دل سام پهلوان نیز از غم ها آزاد گشت. آنگاه شاه خلعتی آراست که همه بر او آفرین خواندند. از اسبان تازی زرین یراق و شمشیر هندی با نیام طلا و دیبا و خز و یاقوت و هر آنچه که گستردنی بود تا غلامان رومی که به دیبای رومی ملبس بودند و طبق هایی از زبرجد و جامی از پیروزه و هر آنچه از طلای سرخ و نقره و مشک و کافور و زعفران بود، همه را به فرمان منوچهر به نزد زال آوردند.
همان جوشن و ترک و برگستوان
همان نیزه و گرز و تیر و کمان
همان تخت پیروزه و تاج زر
همان مهر یاقوت و زرین کمر
به مهرش منوچهر عهدی نبشت
سراسر ستایش بسان بهشت
آنگاه منوچهر طی فرمانی تمام کابل و دنبر و مای و هند از دریای چین تا دریای سند و از زابلستان تا آن سویش را به سام و فرزندش بخشید. وقتی این پیمان و خلعت ها آراسته شد، اسب جهان پهلوان را آماده کردند.
برگردان به نثر: #سیدعلی_شاهری
@MER30TV 👈💯
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز به جز فکر توام کاری هست
به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس
که به هر حلقه موییت گرفتاری هست
گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست
در و دیوار گواهی بدهد کآری هست...
شبتون پر از آرامش
@MER30TV 👈💯
یا شب و روز به جز فکر توام کاری هست
به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس
که به هر حلقه موییت گرفتاری هست
گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست
در و دیوار گواهی بدهد کآری هست...
شبتون پر از آرامش
@MER30TV 👈💯
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هر صبح گنجشکی
لب ایوان خانه
سر می دهد
آوازهایی شادمانه
او می سُراید
تا فضای صبحدم را
هر لحظه رنگینتر کند
با هر ترانه . . .!
صبحتون بخیر
@MER30TV 👈💯
لب ایوان خانه
سر می دهد
آوازهایی شادمانه
او می سُراید
تا فضای صبحدم را
هر لحظه رنگینتر کند
با هر ترانه . . .!
صبحتون بخیر
@MER30TV 👈💯
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🏄برای داشتن یک شکم زیبا و بدون چربی نیاز به هیچ وسیله ای نداری.
🏄♂تمام چیزی که نیاز داری بدن خودته. کافیه این تمرینات رو پشت سر هم و بدون استراحت انجام بدی.
🏄♀سپس کمی استراحت کنید و دو ست دیگر این زنجیره رو تکرار کنید
@MER30TV 👈💯
🏄♂تمام چیزی که نیاز داری بدن خودته. کافیه این تمرینات رو پشت سر هم و بدون استراحت انجام بدی.
🏄♀سپس کمی استراحت کنید و دو ست دیگر این زنجیره رو تکرار کنید
@MER30TV 👈💯