Forwarded from ایراندل | IranDel
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 روایت طرفداران و منتقدان محمد مصدق از ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ خورشیدی
آیا جعبه سیاه ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ خورشیدی هنوز باز نشده است؟ اگر پای صحبت اهل فن بنشینید احتمالاً این پرسش برای شما پیش میآید، چرا که اتفاق نظری سر ماهیت این روز وجود ندارد. شاید رمز ۲۸ امُرداد ۱۳۳۲ خورشیدی دست محمد مصدق و شناخت این شخصیت کلیدی باشد.
طرفدارانش، او را یک سرمایهی ملی و نماد ایستادگی در برابر زورِ داخلی و خارجی میدانند، و دقیقاً در نقطهی مقابل، منتقدانش، محمد مصدق را مبدع و مروج شعارهایی میدانند که عمرش تا به الان هم رسیده و بذر عقبماندگی ایران را کاشته است. محمد مصدق که بود؟ یک تحولخواهِ مردمی یا یک پوپولیست؟ یا چیزی بین دو سر طیف؟
اگر در جستجوی پاسخ این پرسشها هستید، بحث داغ بین موسی غنینژاد، اقتصاددان، محمود کاشانی حقوقدان و فرزند آیتالله کاشانی و داریوش رحمانیان دانشیار گروه تاریخ دانشگاه تهران را از دست ندهید.
🔴 این گفتگو را میتوانید از طریق یوتیوب هم تماشا کنید.
🔴 منبع: اکو ایران
@IranDel_Channel
💢
آیا جعبه سیاه ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ خورشیدی هنوز باز نشده است؟ اگر پای صحبت اهل فن بنشینید احتمالاً این پرسش برای شما پیش میآید، چرا که اتفاق نظری سر ماهیت این روز وجود ندارد. شاید رمز ۲۸ امُرداد ۱۳۳۲ خورشیدی دست محمد مصدق و شناخت این شخصیت کلیدی باشد.
طرفدارانش، او را یک سرمایهی ملی و نماد ایستادگی در برابر زورِ داخلی و خارجی میدانند، و دقیقاً در نقطهی مقابل، منتقدانش، محمد مصدق را مبدع و مروج شعارهایی میدانند که عمرش تا به الان هم رسیده و بذر عقبماندگی ایران را کاشته است. محمد مصدق که بود؟ یک تحولخواهِ مردمی یا یک پوپولیست؟ یا چیزی بین دو سر طیف؟
اگر در جستجوی پاسخ این پرسشها هستید، بحث داغ بین موسی غنینژاد، اقتصاددان، محمود کاشانی حقوقدان و فرزند آیتالله کاشانی و داریوش رحمانیان دانشیار گروه تاریخ دانشگاه تهران را از دست ندهید.
🔴 این گفتگو را میتوانید از طریق یوتیوب هم تماشا کنید.
🔴 منبع: اکو ایران
@IranDel_Channel
💢
نقدی بر تاریخ معاصر
🎥 روایت طرفداران و منتقدان محمد مصدق از ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ خورشیدی آیا جعبه سیاه ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ خورشیدی هنوز باز نشده است؟ اگر پای صحبت اهل فن بنشینید احتمالاً این پرسش برای شما پیش میآید، چرا که اتفاق نظری سر ماهیت این روز وجود ندارد. شاید رمز ۲۸ امُرداد…
✍ پادشاه مشروطه، رییس دولت یا تشریفاتی؟
✅خدمت مجری خوشمزه برنامه مناظره دنیای اقتصاد که ثابت کرد مجریهای پیش از ایشان سوتفاهمی بیش نبودند و ۲ ساعت مجاهدانه با دو مهمان منتقد مصدق جنگ و جهاد کرد سلام عرض کرده و در پاسخ به ایشان که پرسیده بودند طبق کدام اصل قانون اساسی مشروطه پادشاه رییس قوه مجریه است:
اصل بیست و هفتم (متمم): قوای مملکت به سه شعبه تجزیه میشود:
اول: قوه مقننه که مخصوص است به وضع و تهذیب قوانین و این قوه ناشی میشود از اعلیحضرت شاهنشاهی و مجلس شورای ملی و مجلس سنا و هریک از این سه منشاء حق انشاء قانون را دارد ولی استقرار آن موقوف است به عدم مخالفت با موازین شرعیه و تصویب مجلسین و توشیح به صحه همایونی لکن وضع و تصویب قوانین راجعه به دخل و خرج مملکت از مختصات مجلس شورای ملی است. شرح و تفسیر قوانین از وظایف مختصه مجلس شورای ملی است.
دویم: قوه قضاییه و حکمیه که عبارتست از تمیز حقوق و این قوه مخصوص است به محاکم شرعیه در شرعیات و به محاکم عدلیه در عرفیات.
سیم: قوه اجراییه که مخصوص پادشاه است یعنی قوانین و احکام به توسط وزراء و مامورین دولت به نام نامی اعلیحضرت همایونی اجراء میشود به ترتیبی که قانون معین میکند.»
اصل بیست و نهم (نظامنامه): هر وزیری که در امری از امور مطابق قوانینی که به صحه همایونی رسیدهاست از عهده جواب برنیاید و معلوم شود که نقض قانون و تخلف از حدود مقرره کردهاست مجلس عزل او را از پیشگاه همایونی مستدعی خواهد شد و بعد از وضوح خیانت در محکمه عدلیه دیگر به خدمت دولتی منصوب نخواهد شد.
اما مجری خوشخنده اصلاحطلب مصدقی برنامه معتقد است که قانون اساسی گفته اختیارات سلطنت همان است که تصریح شده و چون خبری از عزل نخستوزیر یا رییسالوزرا نیست پس نمیتوان تفسیر کرد که شاه حق عزل دارد! وقتی اصلا خبری از مقامی به نام نخستوزیر یا رییسالوزرا در قانون نیست، چطور غیبت عزلش به معنای عدم وجود امکان عزل است؟ با این تفسیر مقام نخستوزیر فراقانونی بوده و مصدق اصلا کارهای نبوده!
اما پاسخ درست این است که رییسالوزرا یا نخستوزیر خود یک وزیر است که قانون اساسی اشاره مبهمی به او به عنوان شخص اول هیات دولت کرده است. قانون اساسی ایران منبعث از بلژیک است و در قانون اساسی بلژیک نیز خبری از نخستوزیر نبود، بلکه یک نفر مامور تشکیل دولت میشد (فورماتور) و سپس مانند بقیه وزرا در کابینه مینشست ولی پادشاه بلژیک رییس قوه مجریه (حکومت) بود و تنها در غیبت پادشاه شخص تشکیلدهنده یا پیرترین وزیر عنوان رییس کابینه را به دست میآورد. با اینحال قانونا پادشاه رییس قوه مجریه بود تا اینکه در ۱۹۷۰ (۱۸ سال بعد از مصدق) قانون بلژیک اصلاح شد. (در هلند تا جنگ جهانی دوم رییس کابینه چرخشی بین وزرا بود). در نتیجه سنت سیاسی یا عرف مشروطه به مرور هم در بلژیک و بقیه کشورهای پادشاهی و هم در ایران مقام نخستوزیر را استقلال حقوقی بخشید. در کشورهای مشروطه معمولا اصلا دوژوره مقام نخستوزیر نداریم و این مقام دوفاکتو در قرن ۲۰ دفتر مخصوص یافته است. در بعضی کشورهای پارلمانی بهمرور در دهههای اخیر رسما در قانون تصریح میشود که نخستوزیر رییس قوه مجریه و حکومت است.
اما اصلا گیریم پادشاه رییس قوه مجریه نبوده و صرفا رییس state یا کشور باشد، آیا این مترادف با تشریفاتی بودن است؟ با این اوصاف رییسجمهور فرانسه تشریفاتی است! چون در فرانسه رییسجمهور رییس قوه مجریه نیست و کشور نخستوزیر دارد. اما فرانسه به کنار! این دوست ما در روزنامه اقتصاد نوین در ایران زندگی نمیکند؟ در جمهوری اسلامی رهبر رییس قوه مجریه است؟ خیر! پس رهبر هیچکاره است و رییسجمهور همهکاره؟ در قانون اساسی ابتدایی جمهوری اسلامی هم رییسجمهور داشتیم و هم نخستوزیر ولی رهبر باز هم تشریفاتی نبود. دقیقا هم منظورمان جایگاه قانونی روی کاغذ است و کاری با کاریزما و قدرت مطلق ولیفقیه نداریم.
امیدواریم دوستان در جلسات بعدی برابری هواداران و منتقدان مصدق را رعایت کنند تا مجبور نشوند مجری را به شکل یارکمکی وارد میدان کنند. البته کسی دکتر کاشانی را کلا جدی نمیگیرد و جریان کاشانی یا جناح راست نهضت ملی کلا یک جریان منسوخ و منقضی شده است که آخرین نمایندهاش خود دکتر کاشانی است. او درست مانند ۵۷یهای امروز که میخواهند انقلابشان را پس بگیرند، روایتگر شاخهای دیگر از نهضت ملی، مستقل از مصدق است. مقولهای که امروز اصلا در بازی نیست. اگر کسی مصدق را قبول نداشته باشد پشیزی به نهضت ملی ارزش نمیگذارد و اگر هم هوادار نهضت ملی باشد عقلا قابل دفاعترین نماینده آن مصدق است.
✅خدمت مجری خوشمزه برنامه مناظره دنیای اقتصاد که ثابت کرد مجریهای پیش از ایشان سوتفاهمی بیش نبودند و ۲ ساعت مجاهدانه با دو مهمان منتقد مصدق جنگ و جهاد کرد سلام عرض کرده و در پاسخ به ایشان که پرسیده بودند طبق کدام اصل قانون اساسی مشروطه پادشاه رییس قوه مجریه است:
اصل بیست و هفتم (متمم): قوای مملکت به سه شعبه تجزیه میشود:
اول: قوه مقننه که مخصوص است به وضع و تهذیب قوانین و این قوه ناشی میشود از اعلیحضرت شاهنشاهی و مجلس شورای ملی و مجلس سنا و هریک از این سه منشاء حق انشاء قانون را دارد ولی استقرار آن موقوف است به عدم مخالفت با موازین شرعیه و تصویب مجلسین و توشیح به صحه همایونی لکن وضع و تصویب قوانین راجعه به دخل و خرج مملکت از مختصات مجلس شورای ملی است. شرح و تفسیر قوانین از وظایف مختصه مجلس شورای ملی است.
دویم: قوه قضاییه و حکمیه که عبارتست از تمیز حقوق و این قوه مخصوص است به محاکم شرعیه در شرعیات و به محاکم عدلیه در عرفیات.
سیم: قوه اجراییه که مخصوص پادشاه است یعنی قوانین و احکام به توسط وزراء و مامورین دولت به نام نامی اعلیحضرت همایونی اجراء میشود به ترتیبی که قانون معین میکند.»
اصل بیست و نهم (نظامنامه): هر وزیری که در امری از امور مطابق قوانینی که به صحه همایونی رسیدهاست از عهده جواب برنیاید و معلوم شود که نقض قانون و تخلف از حدود مقرره کردهاست مجلس عزل او را از پیشگاه همایونی مستدعی خواهد شد و بعد از وضوح خیانت در محکمه عدلیه دیگر به خدمت دولتی منصوب نخواهد شد.
اما مجری خوشخنده اصلاحطلب مصدقی برنامه معتقد است که قانون اساسی گفته اختیارات سلطنت همان است که تصریح شده و چون خبری از عزل نخستوزیر یا رییسالوزرا نیست پس نمیتوان تفسیر کرد که شاه حق عزل دارد! وقتی اصلا خبری از مقامی به نام نخستوزیر یا رییسالوزرا در قانون نیست، چطور غیبت عزلش به معنای عدم وجود امکان عزل است؟ با این تفسیر مقام نخستوزیر فراقانونی بوده و مصدق اصلا کارهای نبوده!
اما پاسخ درست این است که رییسالوزرا یا نخستوزیر خود یک وزیر است که قانون اساسی اشاره مبهمی به او به عنوان شخص اول هیات دولت کرده است. قانون اساسی ایران منبعث از بلژیک است و در قانون اساسی بلژیک نیز خبری از نخستوزیر نبود، بلکه یک نفر مامور تشکیل دولت میشد (فورماتور) و سپس مانند بقیه وزرا در کابینه مینشست ولی پادشاه بلژیک رییس قوه مجریه (حکومت) بود و تنها در غیبت پادشاه شخص تشکیلدهنده یا پیرترین وزیر عنوان رییس کابینه را به دست میآورد. با اینحال قانونا پادشاه رییس قوه مجریه بود تا اینکه در ۱۹۷۰ (۱۸ سال بعد از مصدق) قانون بلژیک اصلاح شد. (در هلند تا جنگ جهانی دوم رییس کابینه چرخشی بین وزرا بود). در نتیجه سنت سیاسی یا عرف مشروطه به مرور هم در بلژیک و بقیه کشورهای پادشاهی و هم در ایران مقام نخستوزیر را استقلال حقوقی بخشید. در کشورهای مشروطه معمولا اصلا دوژوره مقام نخستوزیر نداریم و این مقام دوفاکتو در قرن ۲۰ دفتر مخصوص یافته است. در بعضی کشورهای پارلمانی بهمرور در دهههای اخیر رسما در قانون تصریح میشود که نخستوزیر رییس قوه مجریه و حکومت است.
اما اصلا گیریم پادشاه رییس قوه مجریه نبوده و صرفا رییس state یا کشور باشد، آیا این مترادف با تشریفاتی بودن است؟ با این اوصاف رییسجمهور فرانسه تشریفاتی است! چون در فرانسه رییسجمهور رییس قوه مجریه نیست و کشور نخستوزیر دارد. اما فرانسه به کنار! این دوست ما در روزنامه اقتصاد نوین در ایران زندگی نمیکند؟ در جمهوری اسلامی رهبر رییس قوه مجریه است؟ خیر! پس رهبر هیچکاره است و رییسجمهور همهکاره؟ در قانون اساسی ابتدایی جمهوری اسلامی هم رییسجمهور داشتیم و هم نخستوزیر ولی رهبر باز هم تشریفاتی نبود. دقیقا هم منظورمان جایگاه قانونی روی کاغذ است و کاری با کاریزما و قدرت مطلق ولیفقیه نداریم.
امیدواریم دوستان در جلسات بعدی برابری هواداران و منتقدان مصدق را رعایت کنند تا مجبور نشوند مجری را به شکل یارکمکی وارد میدان کنند. البته کسی دکتر کاشانی را کلا جدی نمیگیرد و جریان کاشانی یا جناح راست نهضت ملی کلا یک جریان منسوخ و منقضی شده است که آخرین نمایندهاش خود دکتر کاشانی است. او درست مانند ۵۷یهای امروز که میخواهند انقلابشان را پس بگیرند، روایتگر شاخهای دیگر از نهضت ملی، مستقل از مصدق است. مقولهای که امروز اصلا در بازی نیست. اگر کسی مصدق را قبول نداشته باشد پشیزی به نهضت ملی ارزش نمیگذارد و اگر هم هوادار نهضت ملی باشد عقلا قابل دفاعترین نماینده آن مصدق است.
Forwarded from Toos Tahmasebi
دوستان دقت کنید که بحث مصدق و بیست و هشت مرداد، صرفا یک بحث تاریخی یا یک دعوای قدیمی نیست. این بحث یک موضوع استراتژیک و تعیینکننده برای شرایط امروز ما است. به عبارت دیگر یک جنگ سیاسی زنده است. مصدق، نخ تسبیح اردوگاه پنجاه و هفتیها است. مصدق و بیست و هشت مرداد برای پنجاه و هفتیها همچون ذخایر طلا برای بانک مرکزی کشورها هستند.
دقت کنید که پنجاه و هفت از جنبش مصدق و جریان موسوم به نهضت ملی آغاز شد، همان ائتلافی که جنبش مصدق را پیش برد، پنجاه و هفت را هم به پیروزی رساند، تنها وزن و تفوق نیروها تغییر کرده بود. مصدق همچون ژلهای است که بخش اعظم گفتمانها و نیروهای پنجاه و هفتی را به یکدیگر پیوند داده و مفصل بندی میکند.
دقت کنید که طبقه متوسط و روشنفکر و دانشجو را با موئتلفه و مصباح یزدی نمیشد وارد اردوگاه پنجاه و هفت کرد. این کار فقط از علی شریعتیها، بنیصدرها، حبیبالله پیمانها، نخشبها و حنیفنژادها برمیآمد که همگی مریدان و شیفتگان مصدق بودند. حتی امروز هم مصدق اسم رمز وحدت پنجاه و هفتیها در شرایط بحران و تلاشی و علیرغم همه اختلافها است.
فقط یک نام است که میتواند در شرایطی ویژه مریم رجوی را با زهرا رهنورد و فرخ نگهدار و رضا علیجانی و سعید حجاریان دور هم جمع کند و آن مصدق است. امروز شما جاندارانی مانند بیژن عبدالکریمی را فقط با شریعتی و مصدق میتوانید تحلیل کنید. اگر مصدق و شریعتی نبودند، بیژن عبدالکریمیها هم وجود نداشتند و اگر امروز عبدالکریمیها ورشکسته و رقتانگیزند به آن سبب است که مصدق و شریعتی ورشکسته و رقتانگیز شدهاند.
۲۸ مرداد یک جنگ سیاسی زنده و بنیادی بر سر این پرسش است که آیا کسی محق است ایرانیان را از کاروان تکامل و پیشرفت بشری جدا کرده و به سبب اندیشه واپسگرا و توهم آلود خود،به انزوا، فلاکت و ستیز با عقل و خرد پیشرو بشری بکشاند؟
فراموش نکنید که برای کامیابی فردا باید گردنههای کلیدی تاریخ تان را پس بگیرید و فتح کنید. برای تصاحب فردا، همین امروز باید گذشته را تصاحب کرده و از نو روایت کنید.
دقت کنید که پنجاه و هفت از جنبش مصدق و جریان موسوم به نهضت ملی آغاز شد، همان ائتلافی که جنبش مصدق را پیش برد، پنجاه و هفت را هم به پیروزی رساند، تنها وزن و تفوق نیروها تغییر کرده بود. مصدق همچون ژلهای است که بخش اعظم گفتمانها و نیروهای پنجاه و هفتی را به یکدیگر پیوند داده و مفصل بندی میکند.
دقت کنید که طبقه متوسط و روشنفکر و دانشجو را با موئتلفه و مصباح یزدی نمیشد وارد اردوگاه پنجاه و هفت کرد. این کار فقط از علی شریعتیها، بنیصدرها، حبیبالله پیمانها، نخشبها و حنیفنژادها برمیآمد که همگی مریدان و شیفتگان مصدق بودند. حتی امروز هم مصدق اسم رمز وحدت پنجاه و هفتیها در شرایط بحران و تلاشی و علیرغم همه اختلافها است.
فقط یک نام است که میتواند در شرایطی ویژه مریم رجوی را با زهرا رهنورد و فرخ نگهدار و رضا علیجانی و سعید حجاریان دور هم جمع کند و آن مصدق است. امروز شما جاندارانی مانند بیژن عبدالکریمی را فقط با شریعتی و مصدق میتوانید تحلیل کنید. اگر مصدق و شریعتی نبودند، بیژن عبدالکریمیها هم وجود نداشتند و اگر امروز عبدالکریمیها ورشکسته و رقتانگیزند به آن سبب است که مصدق و شریعتی ورشکسته و رقتانگیز شدهاند.
۲۸ مرداد یک جنگ سیاسی زنده و بنیادی بر سر این پرسش است که آیا کسی محق است ایرانیان را از کاروان تکامل و پیشرفت بشری جدا کرده و به سبب اندیشه واپسگرا و توهم آلود خود،به انزوا، فلاکت و ستیز با عقل و خرد پیشرو بشری بکشاند؟
فراموش نکنید که برای کامیابی فردا باید گردنههای کلیدی تاریخ تان را پس بگیرید و فتح کنید. برای تصاحب فردا، همین امروز باید گذشته را تصاحب کرده و از نو روایت کنید.
Forwarded from مرتضی مردیها
🖌 یادداشت استاد دربارۀ
بنیان اصلی فکر پنجاهوهفتی
از حدود دو قرن پیش که حوزۀ علمیۀ نجف (در شکل جدیدش) با ظهور نخبگانی چون شیخ مرتضی انصاری و آخوند خراسانی به راه افتاد، و از حدود یک قرن پیش که حوزۀ علمیۀ قم را شیخ عبدالکریم حایری یزدی تأسیس کرد و مشاهیری چون آیتالله حسین بروجردی در آن به تربیت عالمان دینی پرداختند، در میان دهها آیتالله صاحبرساله، حتی یک نفر هم معتقد به فعالیتهای انقلابی و برقراری حکومت نبود و نشد.
اقلیت جوان و میانسالی از این قوم که به این ایدهها رو کردند، بخش مهمی از عقاید و انگیزههای خود را از محافل روشنفکری چپگرا اخذ و اقتباس کرده بودند. چنانکه بزرگی از آنان از ماجرای دیدار خود با آلاحمد و خواندن کتاب غربزدگی خبر داد و دیگری در خطابههای خود از علی شریعتی، با عنوان «بهقول آن محقق بزرگ»، نقل قول میآورد. نیز اینان با محافلی چون کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور و حتی با گروههایی چون مجاهدین ارتباط داشتند.
مهمتر و کلیتر از اینموارد اینکه، اقلیت مزبور، اغلب، درسهای حوزه را خوانده و نخوانده از آن فاصله گرفته و با آموزههای انقلابی در سطح منطقه و حتی جهان و فکر و فضای سیاسی مسلط آن دوره انس گرفته و در فرایند تولید نوعی سوسیالیسم مساهمت میکردند؛ سوسیالیسمی که تلاش میشد از اسطورههای آیینی، زیر نامهای عدالتخواهی، ظلمستیزی، درافتادن با طاغوت و استکبار و نظایر اینها، پشتوانههایی برای آن دستوپا شود. بهعبارتی، کمتر کسی، ابتدا به ساکن، در ادبیات آیینی، به برابری و مبارزه و انقلاب و ... برخورده بود. عموماً، ابتدا در فرهنگ سیاسی مارکسیستی زمانه با این مفاهیم آشنا شده و سپس، بسا به دلایل تاکتیکی، به تطبیق آن با آیین رو کردند.
روحانیت سنتی علاقهای نداشت که دم و دستگاه مسجد و محراب و منبر خود را همچون یک شبکۀ سازمانی در اختیار اقلیت آخوند سیاسی (یا بهتعبیری، سیاسیِ ملبسشده) قرار دهد، که هر کدام دیگری را خارج از صراط مستقیم میدانست. ولی با گسترش ناگهانی عقاید انقلابی در میان مردم، خصوصاً جوانان، اینان پشتوانهای پیدا کردند و روحانیتِ سنتیِ نامعتقد به انقلاب و انقلابیگری را، تقریباً به زور، از مساجد بیرون راندند یا ساکت کردند و خود بر امور مسلط شدند. مساجد، مرکز انقلاب نبود، به وسیله جوانان انقلابی و اقلیت کوچک طلاب سیاسی تسخیر شد. بخش مهمی از روحانیت سنتی، حتی پس از ۵۷ هم با آن چندان از در آشتی درنیامد و کموبیش حاشیهنشین شد، ولی بخشی هم این روایت جدید از آیین را همچون یک واقعیت پذیرفت و حتی کوشید از نمد آن کلاهی هم برای سر خود بسازد.
اشتباه نکنید درپی تکرار آن توضیح نیستم که دو روایت از آیین هست، یکی بد و دیگری خوب. مطلقاً. آیین هرچه بود، بود؛ اما نسبتی با انقلابيگری، تشکیل حکومت، ضدیت با امپریالیسم، و وحدت با روسیه و چین نداشت.
شیخ مرتضی انصاری ولایت سیاسی را انکار کرد. آخوند خراسانی وجود فقها در مجلس شورا را پذیرفت، ولی دادن حق وتو به آنان را ناروا دانست. سید ابوالحسن اصفهانی (رییس حوزۀ نجف) دستور داد نواب صفوی را از عراق سوار ماشین کرده و در مرز ایران پیاده کنند. شیخ عبدالکریم حائری در خصوص رفتار تند رضاشاه در قم (در برخورد با یک معمم) فتوا داد حرام است کسی کلمهای راجع به آن صحبت کند. سید حسین بروجردی امر کرد نواب و یارانش را به زخم چوب از فیضیه بیرون انداختند، و با دربار ارتباطی مسالمتآمیز داشت. سید ابوالقاسم خویی (مرجع شیعه) برای شاه انگشتر متبرک فرستاد. با توجه به اینموارد، به گمانم سخت نیست پذیرفتن این که از چنین نهادی، انقلاب و حکومت آیینی بیرون نمیآمد.
مهدی بازرگان پس از برکناری گفت که چهل سال ما اسبی را زین کردیم ولی فلان و فلان نرسيده، پریدند روی آن و تاختند. راست میگفت؛ الا اینکه زین و یراق کردن آن اسب، کمتر بر عهدۀ معتدلانی چون او بود. زینکننده اصلی چپهایی بودند که دایم او را از جهت بهقدر کافی انقلابی نبودن طعن و لعن میکردند؛ از جمله دانشجویان چپ مذهبی، که برای جلو زدن در چپیّت، از چپهای لامذهب، سفارت امریکا را اشغال کردند.
مهمترین دانشگاه فنی ایران به نام یک چریک چپگرای مذهبی است. در تهران دو اتوبان به نام نواب صفوی و فداییان اسلام وجود دارد و حتی خیابانهایی به نام پاتریس لومومبا (مبارز چپگرای افریقایی) و سیمون بولیوار (انقلابی ضداستعمار امریکای جنوبی) وجود دارد، ولی خیابانی به نام هیچیک از مراجع بزرگ شیعی که گفتیم در تهران نیست.
این موارد گویای چیزی در خصوص ماهیت اصالتاً چپ ۵۷ نیست؟
@mardihamorteza
بنیان اصلی فکر پنجاهوهفتی
از حدود دو قرن پیش که حوزۀ علمیۀ نجف (در شکل جدیدش) با ظهور نخبگانی چون شیخ مرتضی انصاری و آخوند خراسانی به راه افتاد، و از حدود یک قرن پیش که حوزۀ علمیۀ قم را شیخ عبدالکریم حایری یزدی تأسیس کرد و مشاهیری چون آیتالله حسین بروجردی در آن به تربیت عالمان دینی پرداختند، در میان دهها آیتالله صاحبرساله، حتی یک نفر هم معتقد به فعالیتهای انقلابی و برقراری حکومت نبود و نشد.
اقلیت جوان و میانسالی از این قوم که به این ایدهها رو کردند، بخش مهمی از عقاید و انگیزههای خود را از محافل روشنفکری چپگرا اخذ و اقتباس کرده بودند. چنانکه بزرگی از آنان از ماجرای دیدار خود با آلاحمد و خواندن کتاب غربزدگی خبر داد و دیگری در خطابههای خود از علی شریعتی، با عنوان «بهقول آن محقق بزرگ»، نقل قول میآورد. نیز اینان با محافلی چون کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور و حتی با گروههایی چون مجاهدین ارتباط داشتند.
مهمتر و کلیتر از اینموارد اینکه، اقلیت مزبور، اغلب، درسهای حوزه را خوانده و نخوانده از آن فاصله گرفته و با آموزههای انقلابی در سطح منطقه و حتی جهان و فکر و فضای سیاسی مسلط آن دوره انس گرفته و در فرایند تولید نوعی سوسیالیسم مساهمت میکردند؛ سوسیالیسمی که تلاش میشد از اسطورههای آیینی، زیر نامهای عدالتخواهی، ظلمستیزی، درافتادن با طاغوت و استکبار و نظایر اینها، پشتوانههایی برای آن دستوپا شود. بهعبارتی، کمتر کسی، ابتدا به ساکن، در ادبیات آیینی، به برابری و مبارزه و انقلاب و ... برخورده بود. عموماً، ابتدا در فرهنگ سیاسی مارکسیستی زمانه با این مفاهیم آشنا شده و سپس، بسا به دلایل تاکتیکی، به تطبیق آن با آیین رو کردند.
روحانیت سنتی علاقهای نداشت که دم و دستگاه مسجد و محراب و منبر خود را همچون یک شبکۀ سازمانی در اختیار اقلیت آخوند سیاسی (یا بهتعبیری، سیاسیِ ملبسشده) قرار دهد، که هر کدام دیگری را خارج از صراط مستقیم میدانست. ولی با گسترش ناگهانی عقاید انقلابی در میان مردم، خصوصاً جوانان، اینان پشتوانهای پیدا کردند و روحانیتِ سنتیِ نامعتقد به انقلاب و انقلابیگری را، تقریباً به زور، از مساجد بیرون راندند یا ساکت کردند و خود بر امور مسلط شدند. مساجد، مرکز انقلاب نبود، به وسیله جوانان انقلابی و اقلیت کوچک طلاب سیاسی تسخیر شد. بخش مهمی از روحانیت سنتی، حتی پس از ۵۷ هم با آن چندان از در آشتی درنیامد و کموبیش حاشیهنشین شد، ولی بخشی هم این روایت جدید از آیین را همچون یک واقعیت پذیرفت و حتی کوشید از نمد آن کلاهی هم برای سر خود بسازد.
اشتباه نکنید درپی تکرار آن توضیح نیستم که دو روایت از آیین هست، یکی بد و دیگری خوب. مطلقاً. آیین هرچه بود، بود؛ اما نسبتی با انقلابيگری، تشکیل حکومت، ضدیت با امپریالیسم، و وحدت با روسیه و چین نداشت.
شیخ مرتضی انصاری ولایت سیاسی را انکار کرد. آخوند خراسانی وجود فقها در مجلس شورا را پذیرفت، ولی دادن حق وتو به آنان را ناروا دانست. سید ابوالحسن اصفهانی (رییس حوزۀ نجف) دستور داد نواب صفوی را از عراق سوار ماشین کرده و در مرز ایران پیاده کنند. شیخ عبدالکریم حائری در خصوص رفتار تند رضاشاه در قم (در برخورد با یک معمم) فتوا داد حرام است کسی کلمهای راجع به آن صحبت کند. سید حسین بروجردی امر کرد نواب و یارانش را به زخم چوب از فیضیه بیرون انداختند، و با دربار ارتباطی مسالمتآمیز داشت. سید ابوالقاسم خویی (مرجع شیعه) برای شاه انگشتر متبرک فرستاد. با توجه به اینموارد، به گمانم سخت نیست پذیرفتن این که از چنین نهادی، انقلاب و حکومت آیینی بیرون نمیآمد.
مهدی بازرگان پس از برکناری گفت که چهل سال ما اسبی را زین کردیم ولی فلان و فلان نرسيده، پریدند روی آن و تاختند. راست میگفت؛ الا اینکه زین و یراق کردن آن اسب، کمتر بر عهدۀ معتدلانی چون او بود. زینکننده اصلی چپهایی بودند که دایم او را از جهت بهقدر کافی انقلابی نبودن طعن و لعن میکردند؛ از جمله دانشجویان چپ مذهبی، که برای جلو زدن در چپیّت، از چپهای لامذهب، سفارت امریکا را اشغال کردند.
مهمترین دانشگاه فنی ایران به نام یک چریک چپگرای مذهبی است. در تهران دو اتوبان به نام نواب صفوی و فداییان اسلام وجود دارد و حتی خیابانهایی به نام پاتریس لومومبا (مبارز چپگرای افریقایی) و سیمون بولیوار (انقلابی ضداستعمار امریکای جنوبی) وجود دارد، ولی خیابانی به نام هیچیک از مراجع بزرگ شیعی که گفتیم در تهران نیست.
این موارد گویای چیزی در خصوص ماهیت اصالتاً چپ ۵۷ نیست؟
@mardihamorteza
Forwarded from ایرانِ بزرگِ فرهنگی
◾️منتشر شد
▫️شمارهٔ هفتم #ایران_بزرگ_فرهنگی در ۷۰۰ صفحه با ویژهنامهای در باب «محافظهکاری» و برای نخستین بار بههمراه گفتوگو با هاروی منسفیلد در دسترس شماست.
🔻قابل توجّه همراهان گرانقدر فهرست دارای پیوند است که با لمس هر عنوان به صفحهٔ مورد نظر پیوند میخورد؛ همچنین با لمس عناوین موجود در نوار پایین صفحه میتوانید به ابتدای بخش مربوطه بازگردید.
@IrBozorg
▫️شمارهٔ هفتم #ایران_بزرگ_فرهنگی در ۷۰۰ صفحه با ویژهنامهای در باب «محافظهکاری» و برای نخستین بار بههمراه گفتوگو با هاروی منسفیلد در دسترس شماست.
🔻قابل توجّه همراهان گرانقدر فهرست دارای پیوند است که با لمس هر عنوان به صفحهٔ مورد نظر پیوند میخورد؛ همچنین با لمس عناوین موجود در نوار پایین صفحه میتوانید به ابتدای بخش مربوطه بازگردید.
@IrBozorg
Forwarded from ایرانِ بزرگِ فرهنگی
ایران بزرگ فرهنگی-2صفحه-ک.pdf
32.5 MB
▪️شمارهٔ هفتم #ایران_بزرگ_فرهنگی
▫️نسخهٔ دوصفحهای کمحجم
قابل توجّه همراهان گرانقدر فهرست دارای پیوند است که با لمس هر عنوان به صفحهٔ موردنظر پیوند میخورد؛ همچنین با لمس عناوین موجود در آغاز هر صفحه میتوانید به ابتدای بخش مربوطه بازگردید.
@IrBozorg
▫️نسخهٔ دوصفحهای کمحجم
قابل توجّه همراهان گرانقدر فهرست دارای پیوند است که با لمس هر عنوان به صفحهٔ موردنظر پیوند میخورد؛ همچنین با لمس عناوین موجود در آغاز هر صفحه میتوانید به ابتدای بخش مربوطه بازگردید.
@IrBozorg
Forwarded from نقدی بر تاریخ معاصر
یک زمانی(زمان شاه) ایران نیروی پاسدار صلح به ویتنام و لبنان و ... میفرستاد. الان چطور؟
ایران در آن دوره طلایی (از نظر سیاست خارجی) جلوی جنگ داخلی در عمان را گرفت که باعث شده عمان تا امروز تنها متحدِ ایران در خلیج فارس باشد. ایران در ویتنام به محض اعلام صلح از طرف سازمان ملل، نیرویی به سرپرستی "فکوری" فرستاد تا صلحبان باشد. همچنین بود در لبنان.
ایران، مشوق صلح هند و پاکستان در سال 1351 بود و از پیشقراولان پیشنهاددهنده صلح اعراب و اسراییل(کمپ دیوید). ایران، از خروج انگلیس در منطقه و جایگزینی آن با نیروهای بومی حمایت کرد و امیرنشین های اماراتی را واداشت که به جای جنگ با یکدیگر در کنار هم کشور امارات را تشکیل دهند.
منافع آن حکومت در صلح بود.
با این همه، مصدقی جماعت حکم میدهد که این دو حکومت سروته یک کرباساند، چون هر دو دیکتاتوریاند!
@NaqdeMosaddeq
ایران در آن دوره طلایی (از نظر سیاست خارجی) جلوی جنگ داخلی در عمان را گرفت که باعث شده عمان تا امروز تنها متحدِ ایران در خلیج فارس باشد. ایران در ویتنام به محض اعلام صلح از طرف سازمان ملل، نیرویی به سرپرستی "فکوری" فرستاد تا صلحبان باشد. همچنین بود در لبنان.
ایران، مشوق صلح هند و پاکستان در سال 1351 بود و از پیشقراولان پیشنهاددهنده صلح اعراب و اسراییل(کمپ دیوید). ایران، از خروج انگلیس در منطقه و جایگزینی آن با نیروهای بومی حمایت کرد و امیرنشین های اماراتی را واداشت که به جای جنگ با یکدیگر در کنار هم کشور امارات را تشکیل دهند.
منافع آن حکومت در صلح بود.
با این همه، مصدقی جماعت حکم میدهد که این دو حکومت سروته یک کرباساند، چون هر دو دیکتاتوریاند!
@NaqdeMosaddeq
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پرانتز پهلوی در تاریخ ایران.
چرتزدن کوتاه وسط روز یک کارگر که رویا میبینه و بعد با چماق سرکارگر از خواب ناز میپره و مثل قبل باید به عرق ریختن برای لقمه بخور و نمیر ادامه بده.
ایران، سرزمین افسانهها و رویاها.
@NaqdeMosaddeq
چرتزدن کوتاه وسط روز یک کارگر که رویا میبینه و بعد با چماق سرکارگر از خواب ناز میپره و مثل قبل باید به عرق ریختن برای لقمه بخور و نمیر ادامه بده.
ایران، سرزمین افسانهها و رویاها.
@NaqdeMosaddeq
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زمانی که بخشی از تمدن بودیم. زمانی که نه در فرنگ «بیگانه» بودیم و نه اروپایی و آمریکایی در ایران «بیگانه» بود.
به مناسبت انتشار مستند پرویز ثابتی (۱)
پخش مستندی از اظهارات آقای پرویز ثابتی نظرات مخالف و موافق زیادی را به دنبال داشت. مخالفین پهلوی از تمامی جناحها انگشت روی نکاتی از صحبتهای او گذاشتند که تاییدی بود بر این نظر که شاه خودرای بود و حتی به نصایح بلندپایهترین مقامهای امنیتی کشور نیز وقعی نمینهاد وگرنه انقلاب نمیشد.
در این جستار سعی میکنم به تعدادی از این اگرها بپردازم.
حال که بنا را بر نقد عملکرد شاه گذاشتهاند چرا نشود با همان خاطرات به ایشان پاسخ گفت؟
خداداد فرمانفرمائیان رئیس وقت سازمان برنامهوبودجه کل کشور در اواسط دهه ۵۰ش، در مصاحبه با پروژه ی تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد گفته بود که وقتی بودجه کشور را بسته بودیم متوجه شدیم که بخش اعظم آن صرف هزینههای نظامی کشور میشود. لیست بودجه را برداشته به نزد امرای ارتش رفته از ایشان درخواست کردم هزینههای خود را تعدیل کنند تا در امورات عمرانی دولت دست بازتری داشته باشیم. سپهبد خاتم فرمانده نیروی هوایی و داماد شاه گفت اگر اعلیحضرت با تخفیف بودجه نیروی هوایی مشکلی نداشته باشند من تعدادی از هواپیماهای سفارش داده شده را کم میکنم. او هم به نزد شاه رفته و در این زمینه با او صحبت میکند که با عتاب شاه روبرو میشود. ظاهرا شاه به او گفته بود که امکان کم کردن هزینههای نظامی به هیچ عنوان وجود ندارد و امنیت کشور در اولویت است. مدرسه و دانشگاه و بیمارستانی که شما بسازید اگر هواپیمایی برای دفاع نداشته باشد با اولین حمله دشمن از بین خواهد رفت.
فرمانفرمائیان در ادامه توضیح میدهد که ما تکنوکرات بودیم و سیاستمدار نبودیم. مسائل مملکتی را از نظرگاه تخصص خود بررسی میکردیم و بهترین تصمیمی که میشد میگرفتیم و به اطلاع اعلیحضرت میرساندیم. تصمیم گیری نهایی بر سر اینکه چه پولی در کجا هزینه شود یا نشود با شاه بود. از نظر من آن زمان ما حق داشتیم. ولی بعدها که شاه رفت و ما رفتیم و عراق حمله کرد و مقاومت مثالزدنی ارتش ایران در مقابل عراق را دیدیم متوجه شدیم که او حق داشت. نقلی که از فرمانفرمائیان در اینجا آوردم از شکافی عمیق میان نگاه تکنوکراتها و نگاه سیاستمداران به مقوله حکمرانی حکایت دارد. فرمانفرمائیان در تخصص خود بهترین بود. در امور مربوط به اقتصاد و برنامهریزی در سطح بینالمللی چهره شناختهشدهای بود. این شامل حال ابتهاج و مجیدی و صفی اصفیا و مهدی سمیعی و محمد یگانه و علینقی عالیخانی هم میشود.
(اصولا شاه اصرار داشت در هر کاری بهترینها را به کار گیرد. برخلاف تصور مخالفینش اتفاقا در بکارگيری مخالفان هم دستی گشاده و رویی باز داشت. محمد درخشش رئیس کانون صنفی معلمان بود و در تمام مدت نخستوزیری شریف امامی مقابل مجلس شورای ملّی به همراه سایر اعضای کانون به تحصن و اعتراض مشغول بود. هنگامی که دکتر خانعلی معلم معترض مقابل مجلس کشته شد و شریف امامی از نخستوزیری استعفا داد، در کابینهی دکتر امینی از درخشش دعوت شد تا وزارت فرهنگ را بپذیرد. حتی پس از سقوط کابینهی امینی هم شاه اصرار داشت درخشش به کارش ادامه دهد ولی خود او ادامه همکاری را نپذیرفت.)
اما دید یک تکنوکرات مثل فرمانفرمائیان با دید سیاستمداری که شرایط کشور و منطقه و تحولات بین المللی را دنبال میکند و باید بر اساس این شرایط حکومت کند تفاوت دارد. در اینجا فرقی بین شاه یا رئیس جمهور یا نخستوزیر نیست که استدلال شود که باید سلطنت کند نه حکومت! چون در اصل ماجرا تفاوتی ایجاد نمیکند. پس اینکه یک مدیر هر اندازه بلندپایه اگر در خاطراتش آورده باشد که من به اعلیحضرت گفتم فلان کار انجام دهیم و او وقعی نگذاشت پس انقلاب شد حرف باطلیست. اگر بنا بود به خاطر اختلاف نظری در دولت یا سیاستهای کلی مملکت انقلاب صورت بگیرد باید همه روزه شاهد انقلابات مختلفی در جای جای دنیا باشیم چون در همهی نظام ها اختلاف نظر وجود دارد. اسدالله علم وزیر دربار شاهنشاهی در کتاب خاطراتش در مورد ماجرای اروندرود مینویسد که اعلیحضرت به من گفت که باید همین امروز کشتی تجاری ما با پرچم ایران و اسکورت نیروی هوایی و دریایی اروندرود عبور کند. علم ادامه میدهد که من به اعلیحضرت گفتم که ما در اوپک به حمایت عراق نیاز داریم و اگر در این بین جنگی در بگیرد تبعات ناخوشایندی خواهد داشت. ولی شاه میگوید که شما به تمام امور اشراف ندارید هیچ جنگی اتفاق نخواهد افتاد. لذا آنچنانکه در تاریخ خوانده ایم کشتی ایرانی با اسکورت نیروی نظامی کشور از اروندرود عبور کرد و هیچ اتفاقی هم نیفتاد.
در جایی که سیاستمدار کهنه کاری مانند علم که علاوه بر وزارت دربار دوست نزدیک شاه هم بود نمیتواند به تمام زیر و بم امور حکومت وارد باشد تکلیف دیگران مشخص است.
م.بهمنی
پخش مستندی از اظهارات آقای پرویز ثابتی نظرات مخالف و موافق زیادی را به دنبال داشت. مخالفین پهلوی از تمامی جناحها انگشت روی نکاتی از صحبتهای او گذاشتند که تاییدی بود بر این نظر که شاه خودرای بود و حتی به نصایح بلندپایهترین مقامهای امنیتی کشور نیز وقعی نمینهاد وگرنه انقلاب نمیشد.
در این جستار سعی میکنم به تعدادی از این اگرها بپردازم.
حال که بنا را بر نقد عملکرد شاه گذاشتهاند چرا نشود با همان خاطرات به ایشان پاسخ گفت؟
خداداد فرمانفرمائیان رئیس وقت سازمان برنامهوبودجه کل کشور در اواسط دهه ۵۰ش، در مصاحبه با پروژه ی تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد گفته بود که وقتی بودجه کشور را بسته بودیم متوجه شدیم که بخش اعظم آن صرف هزینههای نظامی کشور میشود. لیست بودجه را برداشته به نزد امرای ارتش رفته از ایشان درخواست کردم هزینههای خود را تعدیل کنند تا در امورات عمرانی دولت دست بازتری داشته باشیم. سپهبد خاتم فرمانده نیروی هوایی و داماد شاه گفت اگر اعلیحضرت با تخفیف بودجه نیروی هوایی مشکلی نداشته باشند من تعدادی از هواپیماهای سفارش داده شده را کم میکنم. او هم به نزد شاه رفته و در این زمینه با او صحبت میکند که با عتاب شاه روبرو میشود. ظاهرا شاه به او گفته بود که امکان کم کردن هزینههای نظامی به هیچ عنوان وجود ندارد و امنیت کشور در اولویت است. مدرسه و دانشگاه و بیمارستانی که شما بسازید اگر هواپیمایی برای دفاع نداشته باشد با اولین حمله دشمن از بین خواهد رفت.
فرمانفرمائیان در ادامه توضیح میدهد که ما تکنوکرات بودیم و سیاستمدار نبودیم. مسائل مملکتی را از نظرگاه تخصص خود بررسی میکردیم و بهترین تصمیمی که میشد میگرفتیم و به اطلاع اعلیحضرت میرساندیم. تصمیم گیری نهایی بر سر اینکه چه پولی در کجا هزینه شود یا نشود با شاه بود. از نظر من آن زمان ما حق داشتیم. ولی بعدها که شاه رفت و ما رفتیم و عراق حمله کرد و مقاومت مثالزدنی ارتش ایران در مقابل عراق را دیدیم متوجه شدیم که او حق داشت. نقلی که از فرمانفرمائیان در اینجا آوردم از شکافی عمیق میان نگاه تکنوکراتها و نگاه سیاستمداران به مقوله حکمرانی حکایت دارد. فرمانفرمائیان در تخصص خود بهترین بود. در امور مربوط به اقتصاد و برنامهریزی در سطح بینالمللی چهره شناختهشدهای بود. این شامل حال ابتهاج و مجیدی و صفی اصفیا و مهدی سمیعی و محمد یگانه و علینقی عالیخانی هم میشود.
(اصولا شاه اصرار داشت در هر کاری بهترینها را به کار گیرد. برخلاف تصور مخالفینش اتفاقا در بکارگيری مخالفان هم دستی گشاده و رویی باز داشت. محمد درخشش رئیس کانون صنفی معلمان بود و در تمام مدت نخستوزیری شریف امامی مقابل مجلس شورای ملّی به همراه سایر اعضای کانون به تحصن و اعتراض مشغول بود. هنگامی که دکتر خانعلی معلم معترض مقابل مجلس کشته شد و شریف امامی از نخستوزیری استعفا داد، در کابینهی دکتر امینی از درخشش دعوت شد تا وزارت فرهنگ را بپذیرد. حتی پس از سقوط کابینهی امینی هم شاه اصرار داشت درخشش به کارش ادامه دهد ولی خود او ادامه همکاری را نپذیرفت.)
اما دید یک تکنوکرات مثل فرمانفرمائیان با دید سیاستمداری که شرایط کشور و منطقه و تحولات بین المللی را دنبال میکند و باید بر اساس این شرایط حکومت کند تفاوت دارد. در اینجا فرقی بین شاه یا رئیس جمهور یا نخستوزیر نیست که استدلال شود که باید سلطنت کند نه حکومت! چون در اصل ماجرا تفاوتی ایجاد نمیکند. پس اینکه یک مدیر هر اندازه بلندپایه اگر در خاطراتش آورده باشد که من به اعلیحضرت گفتم فلان کار انجام دهیم و او وقعی نگذاشت پس انقلاب شد حرف باطلیست. اگر بنا بود به خاطر اختلاف نظری در دولت یا سیاستهای کلی مملکت انقلاب صورت بگیرد باید همه روزه شاهد انقلابات مختلفی در جای جای دنیا باشیم چون در همهی نظام ها اختلاف نظر وجود دارد. اسدالله علم وزیر دربار شاهنشاهی در کتاب خاطراتش در مورد ماجرای اروندرود مینویسد که اعلیحضرت به من گفت که باید همین امروز کشتی تجاری ما با پرچم ایران و اسکورت نیروی هوایی و دریایی اروندرود عبور کند. علم ادامه میدهد که من به اعلیحضرت گفتم که ما در اوپک به حمایت عراق نیاز داریم و اگر در این بین جنگی در بگیرد تبعات ناخوشایندی خواهد داشت. ولی شاه میگوید که شما به تمام امور اشراف ندارید هیچ جنگی اتفاق نخواهد افتاد. لذا آنچنانکه در تاریخ خوانده ایم کشتی ایرانی با اسکورت نیروی نظامی کشور از اروندرود عبور کرد و هیچ اتفاقی هم نیفتاد.
در جایی که سیاستمدار کهنه کاری مانند علم که علاوه بر وزارت دربار دوست نزدیک شاه هم بود نمیتواند به تمام زیر و بم امور حکومت وارد باشد تکلیف دیگران مشخص است.
م.بهمنی
به مناسبت انتشار مستند پرویز ثابتی (۲)
نقد دیگری که دوستان به شاه دارند و مرتبا به آن اشاره میشود نامه ی سه امضایی بختیار سنجابی و فروهر است. اعضای جبهه ملی در خرداد ۵۶ نامه ای به شاه نوشته در آن او را از ادامه ی سیاست های موجود بر حذر میدارند.. ابتدا باید گفت که این نامه به هیچ وجه گویای شرایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کشور نبود. مثلا در متن آمده سیاست های فعلی منجر به نومیدی و ترک وطن از جانب جوانان شده است.. بر پا معلوم نیست چگونه در کشوری که پایین ترین میزان مهاجرت را داشته سیاست های دولت منجر به افزایش مهاجرت شده و این دوستان از کدام مهاجرت ها سخن میگویند..در بحرانی ترین شرایط کشور در همان سال ۵۷ بهای دلار در ایران یک ریال بالا و پایین نشد..مقایسه کنید با همین امروز که اوضاع اقتصادی کشور چگونه است و سطح زندگی مردم به چه وضعیت فلاکت باری درآمده است..
از دیگر اشارات نامه مربوط به بحث فساد مالی متولیان حکومت است. طبعا در آن شرایط و آن جو انقلابی هر تهمتی به هر شخصي روا مینمود ولی سالی پس از سقوط شاه زمانی که انقلابیون میخواستند دارایی های امیرعباس هويدا رکورددار طولانی ترین نخست وزیری مشروطه را مصادره کنند متوجه شدند که او که در تمام آن سیزده سال نخست وزیری و حتی پیش از آن در سمت وزیر دارایی روی پول نفت میخوابید حتی خانه ای برای سکونت هم نداشت.. ازین مثال ها در میان دولتمردان نظام شاهنشاهی کم نیست. بر فرض صحت آن مدعاها هم نیک میدانیم که فساد اقتصادی بیش و کم در همه ی نظام های دنیا وجود دارد و حتی همین امروز هم در کشوری مانند آمریکا خانواده ی کسی مانند جو بایدن که شخص اول کشور هم هست از فساد مبرا نیست..مثال سیلویو برلوسکونی نخست وزیر تازه درگذشته ی ایتالیا هم قابل ذکر است که اسطوره ی انواع و اقسام فساد در دنیا بود.
بدیهیست که باقی اجزای نامه هم نمیتواند امیدوار کننده تر از این باشد..اما بر فرض صحت تمام مدعیات نامه اگر بنا بود یکسال بعد از هر نامه ای در کشوری انقلابی شکل بگیرد بایستی که در تمام این ۴۵ سالی که مخالفین نظام فعلی از طیف های مختلف سیاسی یکسره مشغول نامه پرانی به سران حکومت هستند و نظام مستقر هم نه تنها وقعی به نامه ها نمیگذاشت. که اتفاقا هر بار شدیدتر از قبل بر سیاست های خود پافشاری میکند بصورت سالیانه در کشور انقلابی برپا شود.
جدای از این برای انقلابیون چپ و مذهبی پنجاه و هفت اساسا قانون اساسی مشروطه کمترین درجه ی اهمیت را داشت. کسانی که آرمان شان پیادهسازی مدل حکومتی شوروی سابق یا فرمانروای زرد گنجشک ها در ایران بود چگونه میتوانستند مخالفتی با حکومت فردی داشته باشند؟
میگویند اگر شاه زودتر به سراغ اعضای جبهه ملی می آمد حتما انقلاب نمیشد. نخست اینکه تمام این مدعاها از سوی اعضای جبهه ملی و نهضت آزادی برای فرار از پاسخگویی به اشتباه خود در سال ۵۷ مطرح میشود. اما جا دارد در اینجا اشاره شود که شاه چند بار پس از ۲۸ مرداد از اعضای جبهه ملی دعوت به همکاری کرد و در واقع اینها تنها طیفی از مخالفین حکومت بودند که به دلیل التزام به قانون اساسی مشروطه از سوی شاه بعنوان پسرعموهای مشروطه خواه شناخته میشدند و به آنها رجوع میشد.. در ابتدای دهه ی چهل شمسی بر همین مبنا بود که الهیار صالح به نمایندگی از مردم کاشان وارد مجلس شورای ملی شد..حال که بنا بر خاطره گویی ست بد نیست خاطره ای از خود این دوستان نقل کنیم. دکتر حسن نزیه از اعضای برجسته ی نهضت آزادی ایران در مصاحبه با پروژه ی تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد نقل قول قابل تأملی از مرحوم الهیار صالح می آورد که ذکر آن حاوی نکات مهمی ست. میگوید در ابتدای دهه ی چهل و آغاز اصلاحات شاه که تحت عنوان انقلاب سفید صورت گرفت در جلسه ای که تمام سران جبهه ملی حضور داشتند الهیار صالح گفت شاه با این اصلاحاتی که انجام میدهد ما را به کل خلع سلاح کرده است.. الان تنها چیزی که میتوانیم به آن اعتراض کنیم نبود آزادی های سیاسی ست. ازین نقل قول یکی از ارشدترین اعضای جبهه ملی میتوان نتیجه گرفت که برخلاف تصوری که امروز وجود دارد عملکرد شاه چندان محل نقد نبود.
لذا خیلی تفاوتی نمیکرد اگر به جای دیماه ۵۷ یکسال پیش تر از آن بختیار به نخست وزیری میرسید. لازم به توضیح است که خود بختیار هم معتقد بود بعنوان مثال جمشید آموزگار که یازده ماه نخست وزیر بود بی اندازه انسان پاک،درستکار و وطن پرستی بود. مضاف بر این عملکرد دولت او طی آن یکسال بسیار درخشان بود و التهابات اقتصادی کشور را به کلی کنترل کرده بود. بنابراین در علل وقوع انقلاب دنبال دلایل اقتصادی هم نمیتوان گشت.
نقد دیگری که دوستان به شاه دارند و مرتبا به آن اشاره میشود نامه ی سه امضایی بختیار سنجابی و فروهر است. اعضای جبهه ملی در خرداد ۵۶ نامه ای به شاه نوشته در آن او را از ادامه ی سیاست های موجود بر حذر میدارند.. ابتدا باید گفت که این نامه به هیچ وجه گویای شرایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کشور نبود. مثلا در متن آمده سیاست های فعلی منجر به نومیدی و ترک وطن از جانب جوانان شده است.. بر پا معلوم نیست چگونه در کشوری که پایین ترین میزان مهاجرت را داشته سیاست های دولت منجر به افزایش مهاجرت شده و این دوستان از کدام مهاجرت ها سخن میگویند..در بحرانی ترین شرایط کشور در همان سال ۵۷ بهای دلار در ایران یک ریال بالا و پایین نشد..مقایسه کنید با همین امروز که اوضاع اقتصادی کشور چگونه است و سطح زندگی مردم به چه وضعیت فلاکت باری درآمده است..
از دیگر اشارات نامه مربوط به بحث فساد مالی متولیان حکومت است. طبعا در آن شرایط و آن جو انقلابی هر تهمتی به هر شخصي روا مینمود ولی سالی پس از سقوط شاه زمانی که انقلابیون میخواستند دارایی های امیرعباس هويدا رکورددار طولانی ترین نخست وزیری مشروطه را مصادره کنند متوجه شدند که او که در تمام آن سیزده سال نخست وزیری و حتی پیش از آن در سمت وزیر دارایی روی پول نفت میخوابید حتی خانه ای برای سکونت هم نداشت.. ازین مثال ها در میان دولتمردان نظام شاهنشاهی کم نیست. بر فرض صحت آن مدعاها هم نیک میدانیم که فساد اقتصادی بیش و کم در همه ی نظام های دنیا وجود دارد و حتی همین امروز هم در کشوری مانند آمریکا خانواده ی کسی مانند جو بایدن که شخص اول کشور هم هست از فساد مبرا نیست..مثال سیلویو برلوسکونی نخست وزیر تازه درگذشته ی ایتالیا هم قابل ذکر است که اسطوره ی انواع و اقسام فساد در دنیا بود.
بدیهیست که باقی اجزای نامه هم نمیتواند امیدوار کننده تر از این باشد..اما بر فرض صحت تمام مدعیات نامه اگر بنا بود یکسال بعد از هر نامه ای در کشوری انقلابی شکل بگیرد بایستی که در تمام این ۴۵ سالی که مخالفین نظام فعلی از طیف های مختلف سیاسی یکسره مشغول نامه پرانی به سران حکومت هستند و نظام مستقر هم نه تنها وقعی به نامه ها نمیگذاشت. که اتفاقا هر بار شدیدتر از قبل بر سیاست های خود پافشاری میکند بصورت سالیانه در کشور انقلابی برپا شود.
جدای از این برای انقلابیون چپ و مذهبی پنجاه و هفت اساسا قانون اساسی مشروطه کمترین درجه ی اهمیت را داشت. کسانی که آرمان شان پیادهسازی مدل حکومتی شوروی سابق یا فرمانروای زرد گنجشک ها در ایران بود چگونه میتوانستند مخالفتی با حکومت فردی داشته باشند؟
میگویند اگر شاه زودتر به سراغ اعضای جبهه ملی می آمد حتما انقلاب نمیشد. نخست اینکه تمام این مدعاها از سوی اعضای جبهه ملی و نهضت آزادی برای فرار از پاسخگویی به اشتباه خود در سال ۵۷ مطرح میشود. اما جا دارد در اینجا اشاره شود که شاه چند بار پس از ۲۸ مرداد از اعضای جبهه ملی دعوت به همکاری کرد و در واقع اینها تنها طیفی از مخالفین حکومت بودند که به دلیل التزام به قانون اساسی مشروطه از سوی شاه بعنوان پسرعموهای مشروطه خواه شناخته میشدند و به آنها رجوع میشد.. در ابتدای دهه ی چهل شمسی بر همین مبنا بود که الهیار صالح به نمایندگی از مردم کاشان وارد مجلس شورای ملی شد..حال که بنا بر خاطره گویی ست بد نیست خاطره ای از خود این دوستان نقل کنیم. دکتر حسن نزیه از اعضای برجسته ی نهضت آزادی ایران در مصاحبه با پروژه ی تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد نقل قول قابل تأملی از مرحوم الهیار صالح می آورد که ذکر آن حاوی نکات مهمی ست. میگوید در ابتدای دهه ی چهل و آغاز اصلاحات شاه که تحت عنوان انقلاب سفید صورت گرفت در جلسه ای که تمام سران جبهه ملی حضور داشتند الهیار صالح گفت شاه با این اصلاحاتی که انجام میدهد ما را به کل خلع سلاح کرده است.. الان تنها چیزی که میتوانیم به آن اعتراض کنیم نبود آزادی های سیاسی ست. ازین نقل قول یکی از ارشدترین اعضای جبهه ملی میتوان نتیجه گرفت که برخلاف تصوری که امروز وجود دارد عملکرد شاه چندان محل نقد نبود.
لذا خیلی تفاوتی نمیکرد اگر به جای دیماه ۵۷ یکسال پیش تر از آن بختیار به نخست وزیری میرسید. لازم به توضیح است که خود بختیار هم معتقد بود بعنوان مثال جمشید آموزگار که یازده ماه نخست وزیر بود بی اندازه انسان پاک،درستکار و وطن پرستی بود. مضاف بر این عملکرد دولت او طی آن یکسال بسیار درخشان بود و التهابات اقتصادی کشور را به کلی کنترل کرده بود. بنابراین در علل وقوع انقلاب دنبال دلایل اقتصادی هم نمیتوان گشت.
نصرتالله جهانشاهلو افشار، معاون اول پیشهوری:
خوانندگان ممکن است در شگفت شوند که ما همه میهنپرور بودیم و آزادی و آبادی ایران میهنمان را میخواستیم، چرا این گونه با جان و دل در راهی گام برمیداشتیم که بیراهه بود.
سبب این بود که ما نادرست، شیفتهی نگرشی شده بودیم که به گمان ما، تنها راه رهایی میهنمان از چنگ این، یا آن بیگانه و دستنشاندگان آنها بود.
غافل از آن که در عمل، واقعیتها با بسیاری از نظریهها، فرسنگها فاصله دارد و تلاش ما چیزی، جز از چاله به چاهویل بردگی و بندگی افتادن نبود.
آری مردم ما نمیدانستند که برپادارنده و گردانندهی حزب توده، بیگانگانند و آگاه نبودند که فرقهی دمکرات آذربایجان را میرجعفر باقراوف، به اغوای آقای عبدالصمد کامبخش، در باکو طرحریزی کرد.
ما و بیگانگان: خاطرات سیاسی دکتر نصرتالله جهانشاهلو افشار، به کوشش نادر پیمایی، انتشارات سمرقند، ۱۳۸۸، ص ۱۸۰ و ۱۸۱
خوانندگان ممکن است در شگفت شوند که ما همه میهنپرور بودیم و آزادی و آبادی ایران میهنمان را میخواستیم، چرا این گونه با جان و دل در راهی گام برمیداشتیم که بیراهه بود.
سبب این بود که ما نادرست، شیفتهی نگرشی شده بودیم که به گمان ما، تنها راه رهایی میهنمان از چنگ این، یا آن بیگانه و دستنشاندگان آنها بود.
غافل از آن که در عمل، واقعیتها با بسیاری از نظریهها، فرسنگها فاصله دارد و تلاش ما چیزی، جز از چاله به چاهویل بردگی و بندگی افتادن نبود.
آری مردم ما نمیدانستند که برپادارنده و گردانندهی حزب توده، بیگانگانند و آگاه نبودند که فرقهی دمکرات آذربایجان را میرجعفر باقراوف، به اغوای آقای عبدالصمد کامبخش، در باکو طرحریزی کرد.
ما و بیگانگان: خاطرات سیاسی دکتر نصرتالله جهانشاهلو افشار، به کوشش نادر پیمایی، انتشارات سمرقند، ۱۳۸۸، ص ۱۸۰ و ۱۸۱
در روز ۱۵ آذرماه، ۶ دسامبر محمدرضاشاه شخصاً به شهر آزادشدهی زنجان آمد و در آنجا مستقر شد.
فرماندهی مجموع نیروهای طبیعتاً با سرلشکر رزمآرا بود و فرماندهی ستون اعزامی از زنجان به سوی تبریز با سرهنگ هاشمی (خواهرزاده باقرخان سالار ملی) که بعداً به درجهی سرتیپی ارتقا یافت.
اما حضور شاه در خط اول جبهه و پرواز او بر فراز نیروهای نظامی با هواپیمای کوچکی که خود هدایت میکرد و سرلشکر رزمآرا در کنارش بود، در میان مردم و ارتشیان شور و خروشی به پا کرد. محمدرضاشاه از خود دلیری و بیباکی نشان میداد.
هر دو دقیقاً به وظیفهای که در برابر مردم ایران و تاریخ کشور خود داشتند با شرافت و شجاعت عمل میکردند.
سه رویداد و سه دولتمرد (نگاهی نو به یک دهه از تاریخ معاصر ایران)، هوشنگ نهاوندی، لسآنجلس، شرکت کتاب، ۱۳۸۸، ص ۱۷۳ و ۱۷۴
پینوشت: سرهنگ هاشمی داماد باقرخان سالار ملی بوده.
نیروی ارتش از قافلانکوه گذشت و به سوی تبریز پیش میآمد.
مردم میهنپرور تبریز هم که از بیگانهپرستان و اوضاع به تنگ آمده بودند، به پا خاستند.
ما و بیگانگان: خاطرات سیاسی دکتر نصرتالله جهانشاهلو افشار، به کوشش نادر پیمایی، انتشارات سمرقند، ۱۳۸۸، ص ۱۸۴
فرماندهی مجموع نیروهای طبیعتاً با سرلشکر رزمآرا بود و فرماندهی ستون اعزامی از زنجان به سوی تبریز با سرهنگ هاشمی (خواهرزاده باقرخان سالار ملی) که بعداً به درجهی سرتیپی ارتقا یافت.
اما حضور شاه در خط اول جبهه و پرواز او بر فراز نیروهای نظامی با هواپیمای کوچکی که خود هدایت میکرد و سرلشکر رزمآرا در کنارش بود، در میان مردم و ارتشیان شور و خروشی به پا کرد. محمدرضاشاه از خود دلیری و بیباکی نشان میداد.
هر دو دقیقاً به وظیفهای که در برابر مردم ایران و تاریخ کشور خود داشتند با شرافت و شجاعت عمل میکردند.
سه رویداد و سه دولتمرد (نگاهی نو به یک دهه از تاریخ معاصر ایران)، هوشنگ نهاوندی، لسآنجلس، شرکت کتاب، ۱۳۸۸، ص ۱۷۳ و ۱۷۴
پینوشت: سرهنگ هاشمی داماد باقرخان سالار ملی بوده.
نیروی ارتش از قافلانکوه گذشت و به سوی تبریز پیش میآمد.
مردم میهنپرور تبریز هم که از بیگانهپرستان و اوضاع به تنگ آمده بودند، به پا خاستند.
ما و بیگانگان: خاطرات سیاسی دکتر نصرتالله جهانشاهلو افشار، به کوشش نادر پیمایی، انتشارات سمرقند، ۱۳۸۸، ص ۱۸۴
یکی از مهمترین جنبههای حمله رضاشاه به قدرت روحانیت، اقدام او برای تصویب و اجرای یک نظام قضایی غیرمذهبی بدون مشارکت روحانیون بود. این اقدام عمدتاً با راهنمایی علیاکبر داور وزیر دادگستری (بعداً وزیر دارایی) انجام گرفت که در دانشگاه ژنو در رشته حقوق تحصیل کرده بود. این اصلاحات در قیاس با بقیه اقدامات اجباری سریع رضاشاه در مسیر غربی کردن ایران، نسبتاً با کندی و به تدریج انجام گرفت. سه مجموعه قوانین جداگانه مبتنی بر الگوهای غربی به مجلس پیشنهاد و تصویب شدند: در ۱۳۰۴ قانون تجارت، در ۱۳۰۵ قانون جزاء، و در ۱۳۰۷ قانون مدنی.
شکل نهایی این قانون در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۰۷، یعنی دو روز پیش از الغای رسمی قراردادهای کاپیتولاسیون که از یک سال پیش ایران آنها را رد کرده بود، به تصویب مجلس رسید. در تئوری یک سیستم جدید دادگاههای غیرشرعی برای به اجرا گذاشتن این قوانین تازه ایجاد شد. اما در عمل تا مدتی امور قضایی هنوز کماکان در اختیار روحانیون بود. اما حمله حکومت به روحانیون ادامه یافت. مدرس در مهرماه ۱۳۰۷ بازداشت و به خراسان تبعید شد.
در اردیبهشت ۱۳۱۱ محضرهای شرعی از حق ثبت اسناد ممنوع شدند و بدین ترتیب روحانیون از درآمد خود از طریق محضرداری محروم گشتند. در دی ماه ۱۳۱۵ مقرراتی وضع شد که طبق آن همه قضات چه «فارغالتحصیلان دانشکده حقوق تهران یا یک دانشگاه خارجی ... [و چه دیگران] ملزم بودند امتحانات مخصوصی را بگذرانند» و روحانیون دیگر اجازه نداشتند در دادگاههای غیرمذهبی به کار بپردازند.
رضاشاه و شکلگیری ایران نوین، استفانی کرونین، ترجمه مرتضی ثاقبفر، تهران، جامی، ۱۳٩۶، صص ۱۳۵ و ۱۳۶
#رضاشاه
#پهلوی
#تاریخ_مشروطه
#حکومت_قانون_در_ایران
شکل نهایی این قانون در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۰۷، یعنی دو روز پیش از الغای رسمی قراردادهای کاپیتولاسیون که از یک سال پیش ایران آنها را رد کرده بود، به تصویب مجلس رسید. در تئوری یک سیستم جدید دادگاههای غیرشرعی برای به اجرا گذاشتن این قوانین تازه ایجاد شد. اما در عمل تا مدتی امور قضایی هنوز کماکان در اختیار روحانیون بود. اما حمله حکومت به روحانیون ادامه یافت. مدرس در مهرماه ۱۳۰۷ بازداشت و به خراسان تبعید شد.
در اردیبهشت ۱۳۱۱ محضرهای شرعی از حق ثبت اسناد ممنوع شدند و بدین ترتیب روحانیون از درآمد خود از طریق محضرداری محروم گشتند. در دی ماه ۱۳۱۵ مقرراتی وضع شد که طبق آن همه قضات چه «فارغالتحصیلان دانشکده حقوق تهران یا یک دانشگاه خارجی ... [و چه دیگران] ملزم بودند امتحانات مخصوصی را بگذرانند» و روحانیون دیگر اجازه نداشتند در دادگاههای غیرمذهبی به کار بپردازند.
رضاشاه و شکلگیری ایران نوین، استفانی کرونین، ترجمه مرتضی ثاقبفر، تهران، جامی، ۱۳٩۶، صص ۱۳۵ و ۱۳۶
#رضاشاه
#پهلوی
#تاریخ_مشروطه
#حکومت_قانون_در_ایران
تقدمی که شاهان نوساز برای اصلاحات قایل میشوند، از کشوری به کشور دیگر تفاوت میپذیرد.
هیچ شاهی نمیتواند در یک جامعهی یکسره سنتی نوسازی را آغاز کند و بیشتر کشورهای سلطنتی که به نوسازی دست یازیدهاند، به گونهای پیدرپی، چند شاه نوساز داشتهاند.
به هر روی، شرط عملی شدن اصلاحات، تحکیم قدرت است. از این روی، نخستین امری که در این کشورها مورد توجه قرار میگیرد، آفرینش یک ارتش کارآمد، وفادار، عقلانی و متمرکز است. قدرت نظامی را باید یکپارچه ساخت.
شرط لازم برای همهی اصلاحات دیگری که محمود دوم درنظر داشت، برچیدن بساط قوای نامنظم ینیچری بود.
مَنِلیک، پادشاه اتیوپی و رضاشاه پادشاه ایران، ایجاد یک نیروی نظامی متمرکز را در صدر برنامههایشان قرار داده بودند.
تقدم درجهی دوم، آفرینش یک دیوانسالاری حکومتی کارآمدتر بود.
سموئل هانتینگتون، سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی، ترجمهی محسن ثلاثی، نشر علم، ۱۳٩۶، ص ۲۲٩
#مدرنیزاسیون
#نوسازی
#سامان_سیاسی_در_جوامع_دستخوش_دگرگونی
#نظم_و_زوال_سیاسی
#هانتینگتون
هیچ شاهی نمیتواند در یک جامعهی یکسره سنتی نوسازی را آغاز کند و بیشتر کشورهای سلطنتی که به نوسازی دست یازیدهاند، به گونهای پیدرپی، چند شاه نوساز داشتهاند.
به هر روی، شرط عملی شدن اصلاحات، تحکیم قدرت است. از این روی، نخستین امری که در این کشورها مورد توجه قرار میگیرد، آفرینش یک ارتش کارآمد، وفادار، عقلانی و متمرکز است. قدرت نظامی را باید یکپارچه ساخت.
شرط لازم برای همهی اصلاحات دیگری که محمود دوم درنظر داشت، برچیدن بساط قوای نامنظم ینیچری بود.
مَنِلیک، پادشاه اتیوپی و رضاشاه پادشاه ایران، ایجاد یک نیروی نظامی متمرکز را در صدر برنامههایشان قرار داده بودند.
تقدم درجهی دوم، آفرینش یک دیوانسالاری حکومتی کارآمدتر بود.
سموئل هانتینگتون، سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی، ترجمهی محسن ثلاثی، نشر علم، ۱۳٩۶، ص ۲۲٩
#مدرنیزاسیون
#نوسازی
#سامان_سیاسی_در_جوامع_دستخوش_دگرگونی
#نظم_و_زوال_سیاسی
#هانتینگتون
راهی که رضاشاه در آن قدم گذاشته بود، کمابیش توسط محمدرضاشاه پهلوی ادامه یافت و در دههی پایانی حکومت او، یعنی دههی پنجاه شمسی، ایران بدون اغراق، مدرنترین، مقتدرترین و پیشرفتهترین کشور منطقه بود.
تولید ناخالص داخلی و درآمد سرانهی ایرانیان بهشدت افزایش یافت و شاخصهای اقتصادی، رشدهای خارقالعاده را نشان میداد. ارتش افسانهای شاهنشاهی ایران، نهتنها تبدیل به قدرتمندترین و مجهزترین ارتش منطقه شده بود، بلکه «پنجمین نیروی بزرگ نظامی جهان» نیز بود. در پرتو گسترش شهرنشینی، برنامهی تحصیلات رایگان و توسعهی دانشگاهها و نشریات و کتابهای زیادی که منتشر میشد، در کنار شبکههای رادیو و تلویزیون دولتی و جلوههای هنر و سینما، فضای کشور در مجموع به فضایی نوگرا و غربی تبدیل شده بود.
در این فضا، روحانیت به عنوان «ارتجاع سیاه» مظهر عقبماندگی و واپسگرایی معرفی میشد. ادبیات رسمی و رسانهها با تمام توان، افکار عمومی را بر ضد ارزشهای دینی و روحانیان میشورانیدند و القابی مانند «ملای مفتخور تنپرور» و «روضهخوان کلّاش» و ... نقل مجالس و محافل و رسانههای رسمی و غیررسمی بود.
نبرد قدرت در ایران: چرا و چگونه روحانیت برنده شد؟، محمد سمیعی، تهران، نشر نی، ۱۴۰۰، صص ۱۲ و ۱۳
#تاریخ_مشروطه
#پهلوی
#محمدرضاشاه
#مدرنیزاسیون
تولید ناخالص داخلی و درآمد سرانهی ایرانیان بهشدت افزایش یافت و شاخصهای اقتصادی، رشدهای خارقالعاده را نشان میداد. ارتش افسانهای شاهنشاهی ایران، نهتنها تبدیل به قدرتمندترین و مجهزترین ارتش منطقه شده بود، بلکه «پنجمین نیروی بزرگ نظامی جهان» نیز بود. در پرتو گسترش شهرنشینی، برنامهی تحصیلات رایگان و توسعهی دانشگاهها و نشریات و کتابهای زیادی که منتشر میشد، در کنار شبکههای رادیو و تلویزیون دولتی و جلوههای هنر و سینما، فضای کشور در مجموع به فضایی نوگرا و غربی تبدیل شده بود.
در این فضا، روحانیت به عنوان «ارتجاع سیاه» مظهر عقبماندگی و واپسگرایی معرفی میشد. ادبیات رسمی و رسانهها با تمام توان، افکار عمومی را بر ضد ارزشهای دینی و روحانیان میشورانیدند و القابی مانند «ملای مفتخور تنپرور» و «روضهخوان کلّاش» و ... نقل مجالس و محافل و رسانههای رسمی و غیررسمی بود.
نبرد قدرت در ایران: چرا و چگونه روحانیت برنده شد؟، محمد سمیعی، تهران، نشر نی، ۱۴۰۰، صص ۱۲ و ۱۳
#تاریخ_مشروطه
#پهلوی
#محمدرضاشاه
#مدرنیزاسیون
او (محمّدرضاشاه پهلوی) توانست فعالانه در «انقلاب اوپک» شرکت جوید، انحصار شرکتهای نفتی بینالمللی در صنعت نفت ایران را به مبارزه بطلبد و بدین ترتیب توانایی بالقوه کشور را به عنوان «یک قدرت خارجی» تحقق بخشد.
شاه گرچه قبلاً از برنامه مصدق در ملی شدن نفت پشتیبانی کرده بود، ولی روشهای «انقلابی» او برای رسیدن به این هدف را تأیید نمیکرد. او هنگامی که راهحل آمریکا برای بحران نفت را پذیرفت آگاه بود که این راهحل بسیار کمتر از آن چیزی بود که مصدق برای ایران میخواست. اما معتقد بود ایران برای تسلط بر منابع نفتی خود باید به آرامی گام بردارد.
این سیاست در آن زمان که شرکتهای نفتی بینالمللی هنوز بر صنایع نفت خاورمیانه تسلط داشتند و تولیدکنندگان منطقه نیز ضعیف و دچار تفرقه بودند، با سیاست اتحاد او با غرب سازگاری داشت. اما به محض آنکه سیاستهای جهانی تغییر کرد و بازار جهانی نفت اجازه داد، ایران در آغاز دهه ۱۳۵۰ شروع کرد به بهرهبرداری از قدرت جمعی سازمان اوپک علیه موضع ضعیف شرکتهای نفتی.
شاه در سالهای میان ۱۳۵۴-۱۳۴٩ نقش تعیینکنندهای در هدایت اوپک به سوی در پیش گرفتن سیاست «بالا بردن قیمت نفت، و تسلط بر تعیین قیمت و تولید» را بازی کرد.
او برای پیروزی این سیاست جدید خود از هر فرصتی بهره جست که یکی از آنها جنگ سال ۱۳۵۲ میان اعراب و اسرائیل و پیامد آن تحریم نفتی اسرائیل از سوی اعراب بود، و بدین ترتیب به فرمان تولیدکنندگان نفت و جهان سوم علیه «سلطه و استثمار» تبدیل شد.
تاریخ ایران به روایت کمبریج: از رضاشاه تا انقلاب اسلامی، پیتراوری، گاوین همبلی و چارلز ملویل، ترجمه مرتضی ثاقبفر، تهران، انتشارات جامی، ۱۳٩۲، صص ۱۴۲ و ۱۴۳
#تاریخ_مشروطه
#پهلوی
#تاریخ_ایران_به_روایت_کمبریج
شاه گرچه قبلاً از برنامه مصدق در ملی شدن نفت پشتیبانی کرده بود، ولی روشهای «انقلابی» او برای رسیدن به این هدف را تأیید نمیکرد. او هنگامی که راهحل آمریکا برای بحران نفت را پذیرفت آگاه بود که این راهحل بسیار کمتر از آن چیزی بود که مصدق برای ایران میخواست. اما معتقد بود ایران برای تسلط بر منابع نفتی خود باید به آرامی گام بردارد.
این سیاست در آن زمان که شرکتهای نفتی بینالمللی هنوز بر صنایع نفت خاورمیانه تسلط داشتند و تولیدکنندگان منطقه نیز ضعیف و دچار تفرقه بودند، با سیاست اتحاد او با غرب سازگاری داشت. اما به محض آنکه سیاستهای جهانی تغییر کرد و بازار جهانی نفت اجازه داد، ایران در آغاز دهه ۱۳۵۰ شروع کرد به بهرهبرداری از قدرت جمعی سازمان اوپک علیه موضع ضعیف شرکتهای نفتی.
شاه در سالهای میان ۱۳۵۴-۱۳۴٩ نقش تعیینکنندهای در هدایت اوپک به سوی در پیش گرفتن سیاست «بالا بردن قیمت نفت، و تسلط بر تعیین قیمت و تولید» را بازی کرد.
او برای پیروزی این سیاست جدید خود از هر فرصتی بهره جست که یکی از آنها جنگ سال ۱۳۵۲ میان اعراب و اسرائیل و پیامد آن تحریم نفتی اسرائیل از سوی اعراب بود، و بدین ترتیب به فرمان تولیدکنندگان نفت و جهان سوم علیه «سلطه و استثمار» تبدیل شد.
تاریخ ایران به روایت کمبریج: از رضاشاه تا انقلاب اسلامی، پیتراوری، گاوین همبلی و چارلز ملویل، ترجمه مرتضی ثاقبفر، تهران، انتشارات جامی، ۱۳٩۲، صص ۱۴۲ و ۱۴۳
#تاریخ_مشروطه
#پهلوی
#تاریخ_ایران_به_روایت_کمبریج