▪️تفاوتهای جنسی در رفتار کودکان
ملیسا هاینز استدلال میکند که بزرگترین تفاوت جنسی در رفتار را میتوان در بازی کودکان مشاهده کرد. کودکان وقت خود را بیشتر صرف بازی کردن میکنند و اعتقاد بر این است که بازی در رشد مغز نقش مهمی را ایفاء میکند. در این یادداشت به شرح اثرات هورمونها بر رفتار و ترجیحات کودکان میپردازیم.
@NeoSciensology
ملیسا هاینز استدلال میکند که بزرگترین تفاوت جنسی در رفتار را میتوان در بازی کودکان مشاهده کرد. کودکان وقت خود را بیشتر صرف بازی کردن میکنند و اعتقاد بر این است که بازی در رشد مغز نقش مهمی را ایفاء میکند. در این یادداشت به شرح اثرات هورمونها بر رفتار و ترجیحات کودکان میپردازیم.
@NeoSciensology
Telegraph
تفاوتهای جنسی در رفتار کودکان
دختران و پسران از نظر ترجیحات اسباببازی، همبازی و فعالیت ورزشی متفاوت هستند. پسرها معمولاً اسباببازی وسایل نقلیه و دخترها عروسک را ترجیح میدهند. بچهها عموماً همبازیهایی از جنس خودشان را ترجیح میدهند و پسرها زمان بیشتری را نسبت به دخترها در بازیهای…
▪️علت زیبایی موسیقی
ایجاد صوت برای برقراری ارتباطات احساسی بین انسانها استفاده میشود که منشاء آن در سایر نخستیها مشهود است (رولز و همکاران، ۲۰۰۶). به عنوان مثال میتوان به صداهای هشدار دهنده، تشویق به عمل برای جنگ و لالایی آرامشبخش برای نوزاد اشاره کرد. پیشنهاد شده است که این کانالهای ارتباطات احساسی توسط موسیقی به کار گرفته میشوند و در واقع صداهای هماهنگ بالعکس صداهای ناهماهنگ به طور اساسی موجب فعالسازی قشر اوربیتوفرونتال میگردند (بلاد و همکاران، ۱۹۹۹؛ بلاد و زتوره، ۲۰۰۱) که درگیر درک احساسات است. رولز پیشنهاد میکند که موسیقی هماهنگ به طور کلی خوشایند است، زیرا با صداهای طبیعی از جمله صوتی که همراهِ یک منشاء واحد میباشد به طور طبیعی هماهنگ است. مثال خوب آن صدای آرام یک زن است. ناهماهنگی معمولاً وقتی رخ میدهد که چندین منشاء نامرتبط به هم وجود داشته باشد که ممکن است در اثر پیشامدهایی همچون زلزله یا تختهسنگهای لغزندهای که در حال فروریزی به یکدیگر ساییده میشوند و یا تارهای ویولن که هماهنگ با هم کوک نشدهاند و همچنین صدای انسان وقتی خشمگین است و فریاد میزند ایجاد شوند.
@NeoSciensology
ایجاد صوت برای برقراری ارتباطات احساسی بین انسانها استفاده میشود که منشاء آن در سایر نخستیها مشهود است (رولز و همکاران، ۲۰۰۶). به عنوان مثال میتوان به صداهای هشدار دهنده، تشویق به عمل برای جنگ و لالایی آرامشبخش برای نوزاد اشاره کرد. پیشنهاد شده است که این کانالهای ارتباطات احساسی توسط موسیقی به کار گرفته میشوند و در واقع صداهای هماهنگ بالعکس صداهای ناهماهنگ به طور اساسی موجب فعالسازی قشر اوربیتوفرونتال میگردند (بلاد و همکاران، ۱۹۹۹؛ بلاد و زتوره، ۲۰۰۱) که درگیر درک احساسات است. رولز پیشنهاد میکند که موسیقی هماهنگ به طور کلی خوشایند است، زیرا با صداهای طبیعی از جمله صوتی که همراهِ یک منشاء واحد میباشد به طور طبیعی هماهنگ است. مثال خوب آن صدای آرام یک زن است. ناهماهنگی معمولاً وقتی رخ میدهد که چندین منشاء نامرتبط به هم وجود داشته باشد که ممکن است در اثر پیشامدهایی همچون زلزله یا تختهسنگهای لغزندهای که در حال فروریزی به یکدیگر ساییده میشوند و یا تارهای ویولن که هماهنگ با هم کوک نشدهاند و همچنین صدای انسان وقتی خشمگین است و فریاد میزند ایجاد شوند.
@NeoSciensology
▪️غذاهای کمارزش و مغز؛ چگونه رژیمهای غذایی مدرن منجر به کاهش سلامت مغز میشوند؟
در سالهای اخیر اظهارات عاطفی، غیر منطقی و انفجاری در گفتمان عمومی افزایش یافته است. این تشدید در لفاظیهای خشمناک گاهی اوقات به رسانههای اجتماعی نسبت داده میشود، اما آیا عوامل دیگری وجود دارند که بر سبک و سیاق ارتباطات افراد اثر میگذارند و آن را تغییر میدهند؟ برخی پژوهشگران علوم تغذیه و سلامت روان اذعان دارند که بسیاری از افراد جامعه گرسنگی مغز را تجربه میکنند و به عملکرد شناختی و تنظیم احساسات خود آسیب میرسانند. بدیهی است که ما دچار کمبود درشتمغذیها نیستیم؛ آمریکاییها تمایل دارند به اندازهٔ کافی پروتئینها، چربیها (گرچه معمولاً بهترین چربیها نیستند) و کربوهیدراتها (معمولاً کربوهیدراتهای پیچیده خوب نیستند) را دریافت کنند. اما ما در مورد ریزمغذیها (مواد معدنی و ویتامینها) فریب خوردهایم، به ویژه در مورد «محصولات فوقفرآوری شده». محصولات فوقفرآوری شده شامل مواردی مانند نوشابه، تنقلات و اسنکهای بستهبندیشده، غلات صبحانه شیرینشده و ناگت مرغ است. این خوراکیها معمولاً حاوی مقادیر کمی از چند ریزمغذی هستند مگر اینکه غنی شده باشند، اما حتی در این صورت مقادیر آنها اندکی بالاتر است.
بسیاری از ما میدانیم که نوع رژیم غذایی یک مسأله مهم برای سلامت جسمانی است، چرا که کیفیت رژیم غذایی با شرایط سلامتی مانند چاقی، دیابت و بیماریهای قلبیعروقی مرتبط میباشد؛ با اینحال عموم مردم کمتر از تأثیر تغذیه بر سلامت مغز آگاه هستند. با توجه به اینکه انتخابهای غذایی انسانها شدیداً به سمت محصولات فوقفرآوری شده حرکت کرده است، باید بدانیم شواهد علمی قابل توجهی وجود دارند که ثابت میکنند مصرف ریزمغذیها بر سلامت روان به ویژه زودرنجی، عصبانیت انفجاری و خلق ناپایدار تأثیر میگذارند. شواهد علمی برای این نظریه گسترده است، اما در رسانهها به ندرت ذکر شده است و بنابراین تعداد کمی از مردم با آنها آشنا هستند. دهها پژوهش از کشورهایی مانند کانادا، اسپانیا، ژاپن و استرالیا نشان داده است افرادی که رژیم غذایی سالم و کامل دارند نسبت به افرادی که رژیم غذایی نامناسبی دارند (غذای این افراد عمدتاً شامل محصولات فوقفرآوری شده میشود) علائم افسردگی و اضطراب کمتری نشان میدهند.
یک تحقیق بر روی ۸۹ هزار نفر در ژاپن با ۱۰ تا ۱۵ سال پیگیری نشان داده است میزان خودکشی در افرادی که رژیم غذایی کامل مصرف میکردند نصف آنهایی بود که رژیمهای غذاییشان شامل خوراکیهای کمتر سالم بود. زودرنجی و خلق ناپایدار اغلب مشخصه افسردگی است. تحقیقات مستقل متعددی نشان دادهاند افراد مبتلا به افسردگی که رژیم غذایی نسبتاً ضعیفی دارند، با تغییر رژیم غذایی به سبک مدیترانهای که یک رژیم غذایی کامل است پیشرفتهای قابل توجهی در سلامت روان خود تجربه میکنند. در یکی از این تحقیقات حدود یکسوم از افرادی که علاوه بر درمان منظم نیز رژیم غذایی خود را به رژیمی کامل تغییر دادند، افسردگیشان پس از ۱۲ هفته بهبود یافت. نتیجه روشن است؛ جمعیتی که به خوبی تغذیه شده باشند بهتر میتوانند استرس را تحمل کنند. گرسنگی پنهان مغز یک عامل قابل اصلاح و تعدیل است که به طغیانهای عاطفی، پرخاشگری و حتی از دست دادن نزاکت در گفتمان عمومی کمک میکند.
@NeoSciensology
در سالهای اخیر اظهارات عاطفی، غیر منطقی و انفجاری در گفتمان عمومی افزایش یافته است. این تشدید در لفاظیهای خشمناک گاهی اوقات به رسانههای اجتماعی نسبت داده میشود، اما آیا عوامل دیگری وجود دارند که بر سبک و سیاق ارتباطات افراد اثر میگذارند و آن را تغییر میدهند؟ برخی پژوهشگران علوم تغذیه و سلامت روان اذعان دارند که بسیاری از افراد جامعه گرسنگی مغز را تجربه میکنند و به عملکرد شناختی و تنظیم احساسات خود آسیب میرسانند. بدیهی است که ما دچار کمبود درشتمغذیها نیستیم؛ آمریکاییها تمایل دارند به اندازهٔ کافی پروتئینها، چربیها (گرچه معمولاً بهترین چربیها نیستند) و کربوهیدراتها (معمولاً کربوهیدراتهای پیچیده خوب نیستند) را دریافت کنند. اما ما در مورد ریزمغذیها (مواد معدنی و ویتامینها) فریب خوردهایم، به ویژه در مورد «محصولات فوقفرآوری شده». محصولات فوقفرآوری شده شامل مواردی مانند نوشابه، تنقلات و اسنکهای بستهبندیشده، غلات صبحانه شیرینشده و ناگت مرغ است. این خوراکیها معمولاً حاوی مقادیر کمی از چند ریزمغذی هستند مگر اینکه غنی شده باشند، اما حتی در این صورت مقادیر آنها اندکی بالاتر است.
بسیاری از ما میدانیم که نوع رژیم غذایی یک مسأله مهم برای سلامت جسمانی است، چرا که کیفیت رژیم غذایی با شرایط سلامتی مانند چاقی، دیابت و بیماریهای قلبیعروقی مرتبط میباشد؛ با اینحال عموم مردم کمتر از تأثیر تغذیه بر سلامت مغز آگاه هستند. با توجه به اینکه انتخابهای غذایی انسانها شدیداً به سمت محصولات فوقفرآوری شده حرکت کرده است، باید بدانیم شواهد علمی قابل توجهی وجود دارند که ثابت میکنند مصرف ریزمغذیها بر سلامت روان به ویژه زودرنجی، عصبانیت انفجاری و خلق ناپایدار تأثیر میگذارند. شواهد علمی برای این نظریه گسترده است، اما در رسانهها به ندرت ذکر شده است و بنابراین تعداد کمی از مردم با آنها آشنا هستند. دهها پژوهش از کشورهایی مانند کانادا، اسپانیا، ژاپن و استرالیا نشان داده است افرادی که رژیم غذایی سالم و کامل دارند نسبت به افرادی که رژیم غذایی نامناسبی دارند (غذای این افراد عمدتاً شامل محصولات فوقفرآوری شده میشود) علائم افسردگی و اضطراب کمتری نشان میدهند.
یک تحقیق بر روی ۸۹ هزار نفر در ژاپن با ۱۰ تا ۱۵ سال پیگیری نشان داده است میزان خودکشی در افرادی که رژیم غذایی کامل مصرف میکردند نصف آنهایی بود که رژیمهای غذاییشان شامل خوراکیهای کمتر سالم بود. زودرنجی و خلق ناپایدار اغلب مشخصه افسردگی است. تحقیقات مستقل متعددی نشان دادهاند افراد مبتلا به افسردگی که رژیم غذایی نسبتاً ضعیفی دارند، با تغییر رژیم غذایی به سبک مدیترانهای که یک رژیم غذایی کامل است پیشرفتهای قابل توجهی در سلامت روان خود تجربه میکنند. در یکی از این تحقیقات حدود یکسوم از افرادی که علاوه بر درمان منظم نیز رژیم غذایی خود را به رژیمی کامل تغییر دادند، افسردگیشان پس از ۱۲ هفته بهبود یافت. نتیجه روشن است؛ جمعیتی که به خوبی تغذیه شده باشند بهتر میتوانند استرس را تحمل کنند. گرسنگی پنهان مغز یک عامل قابل اصلاح و تعدیل است که به طغیانهای عاطفی، پرخاشگری و حتی از دست دادن نزاکت در گفتمان عمومی کمک میکند.
@NeoSciensology
▪️سازگاری مردان برای جنگ
جنگ چه در گذشته و چه در حال حاضر بین گروهها به طور عمده توسط مردان مدیریت و اجرا میشود (گلدشتاین، ۲۰۰۱؛ رانگهام و پیترسون، ۱۹۹۶). ریشه این تمایل مردان به جنگ را باید در فرآیندهای انتخاب جنسی جستجو کرد. سازشهای فرگشتی که جنگ را ترویج میکنند فقط در مردان وجود دارد، چرا که مردان از مشارکت راهبردی در جنگ در طول فرگشت انسان مزایای باروری قابل توجهی کسب کردند. مردان دارای چندین سازگاری برای جنگ هستند. برای مثال، مردان تمایل بیشتری به تشکیل ائتلافهای منسجم از اعضای گروه دارند (توبی و کازمیدز، ۱۹۸۸) و نسبت به اعضای برون گروه دارای تبعیض و خصومت بیشتری میباشند. همچنین مردان نسبت به زنان ترجیح بیشتری برای سلسلهمراتب گروهمحور نشان میدهند و تمایل بیشتری برای ایجاد، حفظ و توجیه روابط حاکم-زیردست در میان گروههای اجتماعی دارند (لی و همکاران، ۲۰۱۱). علاوه بر این ممکن است مردان مکانیسمهایی روانشناختی داشته باشند که خطرات و مزایای مرتبط با مشارکت در جنگ را محاسبه کند و در زمانی که احتمال پیروزی زیاد است منجر به تحریک خشونت شود (توبی و کازمیدز، ۱۹۸۸).
@NeoSciensology
جنگ چه در گذشته و چه در حال حاضر بین گروهها به طور عمده توسط مردان مدیریت و اجرا میشود (گلدشتاین، ۲۰۰۱؛ رانگهام و پیترسون، ۱۹۹۶). ریشه این تمایل مردان به جنگ را باید در فرآیندهای انتخاب جنسی جستجو کرد. سازشهای فرگشتی که جنگ را ترویج میکنند فقط در مردان وجود دارد، چرا که مردان از مشارکت راهبردی در جنگ در طول فرگشت انسان مزایای باروری قابل توجهی کسب کردند. مردان دارای چندین سازگاری برای جنگ هستند. برای مثال، مردان تمایل بیشتری به تشکیل ائتلافهای منسجم از اعضای گروه دارند (توبی و کازمیدز، ۱۹۸۸) و نسبت به اعضای برون گروه دارای تبعیض و خصومت بیشتری میباشند. همچنین مردان نسبت به زنان ترجیح بیشتری برای سلسلهمراتب گروهمحور نشان میدهند و تمایل بیشتری برای ایجاد، حفظ و توجیه روابط حاکم-زیردست در میان گروههای اجتماعی دارند (لی و همکاران، ۲۰۱۱). علاوه بر این ممکن است مردان مکانیسمهایی روانشناختی داشته باشند که خطرات و مزایای مرتبط با مشارکت در جنگ را محاسبه کند و در زمانی که احتمال پیروزی زیاد است منجر به تحریک خشونت شود (توبی و کازمیدز، ۱۹۸۸).
@NeoSciensology
▪️تولید نورونهای جدید در مغزهای بالغ
باور سنتی که مربوط به کارهای سانتیاگو کاخال در اواخر دههٔ ۱۸۰۰ میلادی میشود این است که مغز مهرهداران تمام نورونهای خود را در رشد جنینی یا اوایل دوران نوزادی تشکیل میدهد. فراتر از این مرحله نورونها میتوانند شکل خود را تغییر دهند، اما مغز نمیتواند نورونهای جدیدی ایجاد کند. این نظریه پذیرفته شده بود تا اینکه یکسری استثناها توسط پژوهشگران بعدی یافت شد. در جستار پیشِ رو به بررسی این مسأله میپردازیم.
@NeoSciensology
باور سنتی که مربوط به کارهای سانتیاگو کاخال در اواخر دههٔ ۱۸۰۰ میلادی میشود این است که مغز مهرهداران تمام نورونهای خود را در رشد جنینی یا اوایل دوران نوزادی تشکیل میدهد. فراتر از این مرحله نورونها میتوانند شکل خود را تغییر دهند، اما مغز نمیتواند نورونهای جدیدی ایجاد کند. این نظریه پذیرفته شده بود تا اینکه یکسری استثناها توسط پژوهشگران بعدی یافت شد. در جستار پیشِ رو به بررسی این مسأله میپردازیم.
@NeoSciensology
Telegraph
تولید نورونهای جدید در مغزهای بالغ
اولین استثناء گیرندههای بویایی بودند که در معرض دنیای بیرون و مواد شیمیایی سمی آن قرار دارند. بینی حاوی سلولهای بنیادی است که در طول زندگی نابالغ باقی میمانند. آنها به صورت دورهای تقسیم میشوند و یک سلول نابالغ باقی میماند، اما سلول دیگر متمایز میشود…
▪️زیبایی مناظر طبیعی
بسیاری از ویژگیهای ریختی مناظر طبیعی ممکن است از نظر زیباییشناختی جذاب باشند؛ زیرا موجب فعالسازی سیستمهایی از مغز میشوند که فرگشت یافتهاند تا سیگنالهایی از ایمنی، غذا و غیره ارائه دهند. فضای باز ممکن است به این علت جذاب باشد که شکارچیان بالقوه را میتوان دید. سرپناه ممکن است به این علت جذاب باشد که جایی برای پنهان شدن است (اپلتون، ۱۹۷۵). یک منظرهٔ سرسبز و خرم ممکن است به این علت جذاب باشد که نشاندهندهٔ فراوانی غذا میباشد. گلها ممکن است به صورت پیشبینیکنندهٔ میوه در اواخر فصل جذاب باشند. رنگ آبی توسط میمونها ترجیح داده میشود و این ممکن است به این علت باشد که آسمان آبی چون از ورای پوشش چتر مانند جنگل دیده میشود، نشانی از محل ایمنی روی زمین از چنگال شکارچیان است (هامفری، ۱۹۷۱). یک غروب آفتاب قرمز شفاف یا نارنجی ممکن است به عنوان یک پیشبینیکنندهٔ هوای خوب و ایمنی در طول شب بدون آب و هوای بد جذاب باشد. رولز پیشنهاد میکند این عوامل برای ایجاد زیبایی به تنهایی عمل نمیکنند، اما شاید به زیبایی زیباییشناختی که تحتتأثیر عوامل بسیاری قرار میگیرند کمک کنند.
@NeoSciensology
بسیاری از ویژگیهای ریختی مناظر طبیعی ممکن است از نظر زیباییشناختی جذاب باشند؛ زیرا موجب فعالسازی سیستمهایی از مغز میشوند که فرگشت یافتهاند تا سیگنالهایی از ایمنی، غذا و غیره ارائه دهند. فضای باز ممکن است به این علت جذاب باشد که شکارچیان بالقوه را میتوان دید. سرپناه ممکن است به این علت جذاب باشد که جایی برای پنهان شدن است (اپلتون، ۱۹۷۵). یک منظرهٔ سرسبز و خرم ممکن است به این علت جذاب باشد که نشاندهندهٔ فراوانی غذا میباشد. گلها ممکن است به صورت پیشبینیکنندهٔ میوه در اواخر فصل جذاب باشند. رنگ آبی توسط میمونها ترجیح داده میشود و این ممکن است به این علت باشد که آسمان آبی چون از ورای پوشش چتر مانند جنگل دیده میشود، نشانی از محل ایمنی روی زمین از چنگال شکارچیان است (هامفری، ۱۹۷۱). یک غروب آفتاب قرمز شفاف یا نارنجی ممکن است به عنوان یک پیشبینیکنندهٔ هوای خوب و ایمنی در طول شب بدون آب و هوای بد جذاب باشد. رولز پیشنهاد میکند این عوامل برای ایجاد زیبایی به تنهایی عمل نمیکنند، اما شاید به زیبایی زیباییشناختی که تحتتأثیر عوامل بسیاری قرار میگیرند کمک کنند.
@NeoSciensology
▪️کورتیزول؛ هورمون کنش و هشیاری
هنگامی که فرد در حالت «استرس» قرار میگیرد، بدن او هورمونی به نام «کورتیزول» ترشح میکند. کورتیزول به عنوان تنظیمکننده بسیاری از فرآیندها همچون سوختوساز چربی و گلوکز، فشار خون، پاسخهای التهابی و ایمنی تعریف میشود (استافنبیل، ۲۰۱۳). کورتیزول به طور کلی بدن را «بیدار» میکند تا به یک محرک بیرونی پاسخ دهد؛ به واقع کورتیزول بر بسیاری از سیستمهای بدن تأثیر میگذارد تا آنها بدن را در حالت هشدار قرار دهند. ممکن است فرد افزایش ضربان قلب و تنفس، تنش عضلانی و افزایش آگاهی نسبت به اتفاقات اطراف را احساس کند.
چگونگی ترشح کورتیزول بدین صورت است که یک تغییر محیطی استرسزا توسط سیستم عصبی محیطی و سپس در داخل سیستم عصبی مرکزی تشخیص داده میشود. هنگامیکه محرک استرسزا وارد مغز میگردد، محور هیپوتالاموس-هیپوفیز-آدرنال (HPA) فعال میشود و نوراپینفرین و آدرنالین آزاد میگردد؛ استرس همچنین آمیگدال، هسته اکومبنس و هیپوکامپ را فعال میکند (جورج کروسوس، ۲۰۰۹). پس از آزاد شدن هورمونهای مزبور، هیپوتالاموس نیز فعال میشود. سپس هیپوتالاموس به هیپوفیز پیغام میدهد؛ هیپوفیز سیگنالی را به غدد فوق کلیوی میفرستد که کورتیزول را در جریان خون آزاد میکند. کورتیزول معمولاً در جریان خون یافت میگردد، اما میتواند از طریق ادرار و مو نیز آزاد شود (لی و همکاران، ۲۰۱۵).
کورتیزول معمولاً با ریتم شبانهروزی تطابق دارد. این هورمون در صبح به بالاترین میزان خود میرسد و در طول روز کاهش مییابد. کورتیزول احساس گرسنگی و چرخه خواب و بیداری را کنترل میکند و فرآیندهای یادگیری و حافظه را از طریق تعامل با گیرندههای ویژهای که در قشر پیشپیشانی، هیپوکامپ و آمیگدال قرار دارند، تحت تأثیر قرار میدهد (روسو و همکاران، ۲۰۱۳).
@NeoSciensology
هنگامی که فرد در حالت «استرس» قرار میگیرد، بدن او هورمونی به نام «کورتیزول» ترشح میکند. کورتیزول به عنوان تنظیمکننده بسیاری از فرآیندها همچون سوختوساز چربی و گلوکز، فشار خون، پاسخهای التهابی و ایمنی تعریف میشود (استافنبیل، ۲۰۱۳). کورتیزول به طور کلی بدن را «بیدار» میکند تا به یک محرک بیرونی پاسخ دهد؛ به واقع کورتیزول بر بسیاری از سیستمهای بدن تأثیر میگذارد تا آنها بدن را در حالت هشدار قرار دهند. ممکن است فرد افزایش ضربان قلب و تنفس، تنش عضلانی و افزایش آگاهی نسبت به اتفاقات اطراف را احساس کند.
چگونگی ترشح کورتیزول بدین صورت است که یک تغییر محیطی استرسزا توسط سیستم عصبی محیطی و سپس در داخل سیستم عصبی مرکزی تشخیص داده میشود. هنگامیکه محرک استرسزا وارد مغز میگردد، محور هیپوتالاموس-هیپوفیز-آدرنال (HPA) فعال میشود و نوراپینفرین و آدرنالین آزاد میگردد؛ استرس همچنین آمیگدال، هسته اکومبنس و هیپوکامپ را فعال میکند (جورج کروسوس، ۲۰۰۹). پس از آزاد شدن هورمونهای مزبور، هیپوتالاموس نیز فعال میشود. سپس هیپوتالاموس به هیپوفیز پیغام میدهد؛ هیپوفیز سیگنالی را به غدد فوق کلیوی میفرستد که کورتیزول را در جریان خون آزاد میکند. کورتیزول معمولاً در جریان خون یافت میگردد، اما میتواند از طریق ادرار و مو نیز آزاد شود (لی و همکاران، ۲۰۱۵).
کورتیزول معمولاً با ریتم شبانهروزی تطابق دارد. این هورمون در صبح به بالاترین میزان خود میرسد و در طول روز کاهش مییابد. کورتیزول احساس گرسنگی و چرخه خواب و بیداری را کنترل میکند و فرآیندهای یادگیری و حافظه را از طریق تعامل با گیرندههای ویژهای که در قشر پیشپیشانی، هیپوکامپ و آمیگدال قرار دارند، تحت تأثیر قرار میدهد (روسو و همکاران، ۲۰۱۳).
@NeoSciensology
▪️نوشیدن الکل و افزایش خطر ابتلا به سرطان
دادههای ژنتیکی ۱۵۰ هزار نفر به مدت ۱۱ سال نشان میدهد که نوشیدن الکل موجب پیشرفت سرطان میشود. استالدهید مولکولی سمی است که هنگام سوختوساز الکل در بدن تولید میشود و دو واریانت ژنتیکی میتوانند موجب کاهش توانایی در تجزیه استالدهید شوند. کسانی که دارای یک یا دو کپی از این دو واریانت ژنتیکی هستند، بین ۱۳ تا ۳۱ درصد بیشتر در معرض خطر سرطان قرار دارند؛ به ویژه سرطانهایی که با الکل مرتبط هستند. سرطانهای سر و گردن، مری، روده، مقعد و کبد در افرادی که الکل مینوشند بیشتر مشاهده شدهاند. کسانی که دستکم دارای یک کپی از واریانت کمتحمل در برابر الکل هستند و به گونهای منظم الکل مینوشند، بیشتر در معرض خطر سرطانهای سر و گردن و سرطان مری قرار دارند. بنابراین ممکن است ناتوانی در تجزیه استالدهید به طور مستقیم بر خطر ابتلا به سرطان تأثیر بگذارد. در مجموع یافتهها نشان میدهد الکل عامل انواع سرطان است و افرادی که آستانه تحمل کمتری در برابر الکل دارند، احتمال مبتلا شدن آنها به سرطان بیشتر است، زیرا نمیتوانند الکل را تجزیه کنند.
@NeoSciensology
دادههای ژنتیکی ۱۵۰ هزار نفر به مدت ۱۱ سال نشان میدهد که نوشیدن الکل موجب پیشرفت سرطان میشود. استالدهید مولکولی سمی است که هنگام سوختوساز الکل در بدن تولید میشود و دو واریانت ژنتیکی میتوانند موجب کاهش توانایی در تجزیه استالدهید شوند. کسانی که دارای یک یا دو کپی از این دو واریانت ژنتیکی هستند، بین ۱۳ تا ۳۱ درصد بیشتر در معرض خطر سرطان قرار دارند؛ به ویژه سرطانهایی که با الکل مرتبط هستند. سرطانهای سر و گردن، مری، روده، مقعد و کبد در افرادی که الکل مینوشند بیشتر مشاهده شدهاند. کسانی که دستکم دارای یک کپی از واریانت کمتحمل در برابر الکل هستند و به گونهای منظم الکل مینوشند، بیشتر در معرض خطر سرطانهای سر و گردن و سرطان مری قرار دارند. بنابراین ممکن است ناتوانی در تجزیه استالدهید به طور مستقیم بر خطر ابتلا به سرطان تأثیر بگذارد. در مجموع یافتهها نشان میدهد الکل عامل انواع سرطان است و افرادی که آستانه تحمل کمتری در برابر الکل دارند، احتمال مبتلا شدن آنها به سرطان بیشتر است، زیرا نمیتوانند الکل را تجزیه کنند.
@NeoSciensology
▪️پردازش شناختی
شناخت (Cognition) یک اصطلاح جامع و گسترده است که شامل فرآیندها و مؤلفههای زیادی میشود؛ به طور خلاصه میتوان شناخت را به عنوان جریان پیوسته اطلاعات از مرحلهٔ ورودی تا مرحلهٔ خروجی در نظر گرفت. اطلاعات ورودی در طول مسیر تحت اَشکال مختلفی از پردازش قرار میگیرند و بنابراین واضح است که شناخت شامل انواع گوناگونی از پردازش اطلاعات است که در مراحل مختلف رخ میدهد. پردازش شناختی با اطلاعات ورودی آغاز میشود. اطلاعات دریافت شده توسط اندامهای حسی مرحلهٔ اولیهٔ ادراک را طی میکند که شامل تجزیهوتحلیل محتوای آن میشود.
حتی در مرحلهٔ اولیهٔ از پردازش نیز مغز به استخراج معنا از ورودیها میپردازد و تلاش میکند اطلاعاتی را که در آنها وجود دارد درک کند. فرآیند ادراک اغلب منجر به ایجاد نوعی ثبت و ضبط از ورودی دریافتی میشود و این شامل یادگیری و ذخیرهسازی حافظه است. هنگامیکه یک حافظه برای برخی از اطلاعات ایجاد شد، میتوان آن را برای استفادههای بعدی نگه داشت تا به فرد در موقعیتهای دیگری کمک کند. این اتفاق معمولاً مستلزم بازیابی اطلاعات است؛ بازیابی گاهی اوقات صرفاً برای دسترسی به برخی از اطلاعات ذخیره شده در گذشته انجام میشود.
از سوی دیگر، ما گاهی اطلاعاتی را بازیابی میکنیم تا زمینه فعالیتهای ذهنی بعدی مانند تفکر را فراهم نمائیم. فرآیندهای فکری اغلب از بازیابی حافظه استفاده میکنند؛ به عنوان نمونه هنگامی که از تجربهٔ قبلی برای کمک به مقابله با مشکل یا موقعیت جدید استفاده میکنیم به واقع بازیابی حافظه صورت گرفته است. گاهی اوقات این شامل بازآرایی و دستکاری اطلاعات ذخیره شده برای تطبیق آن با یک مشکل یا کار جدید است. به این ترتیب، فرآیند تفکر تنها شامل بازیابی خاطرات قدیمی نیست.
Source: An Introduction to Cognitive Psychology; by David Groome
@NeoSciensology
شناخت (Cognition) یک اصطلاح جامع و گسترده است که شامل فرآیندها و مؤلفههای زیادی میشود؛ به طور خلاصه میتوان شناخت را به عنوان جریان پیوسته اطلاعات از مرحلهٔ ورودی تا مرحلهٔ خروجی در نظر گرفت. اطلاعات ورودی در طول مسیر تحت اَشکال مختلفی از پردازش قرار میگیرند و بنابراین واضح است که شناخت شامل انواع گوناگونی از پردازش اطلاعات است که در مراحل مختلف رخ میدهد. پردازش شناختی با اطلاعات ورودی آغاز میشود. اطلاعات دریافت شده توسط اندامهای حسی مرحلهٔ اولیهٔ ادراک را طی میکند که شامل تجزیهوتحلیل محتوای آن میشود.
حتی در مرحلهٔ اولیهٔ از پردازش نیز مغز به استخراج معنا از ورودیها میپردازد و تلاش میکند اطلاعاتی را که در آنها وجود دارد درک کند. فرآیند ادراک اغلب منجر به ایجاد نوعی ثبت و ضبط از ورودی دریافتی میشود و این شامل یادگیری و ذخیرهسازی حافظه است. هنگامیکه یک حافظه برای برخی از اطلاعات ایجاد شد، میتوان آن را برای استفادههای بعدی نگه داشت تا به فرد در موقعیتهای دیگری کمک کند. این اتفاق معمولاً مستلزم بازیابی اطلاعات است؛ بازیابی گاهی اوقات صرفاً برای دسترسی به برخی از اطلاعات ذخیره شده در گذشته انجام میشود.
از سوی دیگر، ما گاهی اطلاعاتی را بازیابی میکنیم تا زمینه فعالیتهای ذهنی بعدی مانند تفکر را فراهم نمائیم. فرآیندهای فکری اغلب از بازیابی حافظه استفاده میکنند؛ به عنوان نمونه هنگامی که از تجربهٔ قبلی برای کمک به مقابله با مشکل یا موقعیت جدید استفاده میکنیم به واقع بازیابی حافظه صورت گرفته است. گاهی اوقات این شامل بازآرایی و دستکاری اطلاعات ذخیره شده برای تطبیق آن با یک مشکل یا کار جدید است. به این ترتیب، فرآیند تفکر تنها شامل بازیابی خاطرات قدیمی نیست.
Source: An Introduction to Cognitive Psychology; by David Groome
@NeoSciensology
▪️فعالیت بدنی و جلوگیری از مرگ زودرس
نتایج تحقیقات در امریکا نشان میدهد اگر مردم روزانه ۱۰ دقیقه بیشتر پیادهروی کنند، در مجموع میتوانند از مرگ دهها هزار نفر جلوگیری به عمل آورند. حتی مقدار کمی فعالیت بدنی بیشتر تمامی افراد میتواند به طور بالقوه مانع صدها هزار مرگ زودرس در سالهای آینده شود. مدلسازی انجام شده نشان میدهد اگر افراد بزرگسالی که دارای توانایی حرکت هستند، ۱۰ دقیقه بیشتر در روز پیادهروی سریع کنند، در کل کشور ممکن است از مرگ ۱۱۱,۱۷۴ نفر - حدود ۷ درصد از کل موارد مرگومیر در یک سال عادی - پیشگیری شود. هنگامی که پژوهشگران زمان فرضی ورزش را دو برابر کردند و به ۲۰ دقیقه ورزش بیشتر در طول روز رساندند، از تعداد مرگومیرهایی که به شکل بالقوه میشد پیشگیری کرد به ۲۰۹,۴۵۹ مورد افزایش یافت. سه برابر کردن مقدار ورزش و رساندن آن به ۳۰ دقیقه ورزش اضافی در روز از ۲۷۲,۲۹۷ مورد مرگ یا تقریباً ۱۷ درصد از کل موارد مرگومیر سالانه معمول جلوگیری کرد. لازم به یادآوری میباشد که این دادهها پیش از پاندمی کووید ۱۹ جمعآوری شده است.
Source: JAMA Network
@NeoSciensology
نتایج تحقیقات در امریکا نشان میدهد اگر مردم روزانه ۱۰ دقیقه بیشتر پیادهروی کنند، در مجموع میتوانند از مرگ دهها هزار نفر جلوگیری به عمل آورند. حتی مقدار کمی فعالیت بدنی بیشتر تمامی افراد میتواند به طور بالقوه مانع صدها هزار مرگ زودرس در سالهای آینده شود. مدلسازی انجام شده نشان میدهد اگر افراد بزرگسالی که دارای توانایی حرکت هستند، ۱۰ دقیقه بیشتر در روز پیادهروی سریع کنند، در کل کشور ممکن است از مرگ ۱۱۱,۱۷۴ نفر - حدود ۷ درصد از کل موارد مرگومیر در یک سال عادی - پیشگیری شود. هنگامی که پژوهشگران زمان فرضی ورزش را دو برابر کردند و به ۲۰ دقیقه ورزش بیشتر در طول روز رساندند، از تعداد مرگومیرهایی که به شکل بالقوه میشد پیشگیری کرد به ۲۰۹,۴۵۹ مورد افزایش یافت. سه برابر کردن مقدار ورزش و رساندن آن به ۳۰ دقیقه ورزش اضافی در روز از ۲۷۲,۲۹۷ مورد مرگ یا تقریباً ۱۷ درصد از کل موارد مرگومیر سالانه معمول جلوگیری کرد. لازم به یادآوری میباشد که این دادهها پیش از پاندمی کووید ۱۹ جمعآوری شده است.
Source: JAMA Network
@NeoSciensology
▪️اکسیتوسین؛ مکانیسمی پنهان در تصمیمگیری
آیا ما بر اساس منطق تصمیم میگیریم؟ ما معمولاً میپنداریم که اطلاعات را کسب و پردازش میکنیم و به راهحل مطلوب میرسیم. اما در عمل چنین نیست و ما همواره اسیر چارچوبها و محدودیتهای زیستی خود هستیم. حتی تصمیمگیریمان در برابر کسانی که مورد علاقه ما هستند نیز از این قاعده مستثنی نیست.
رسم تکهمسری که پیوند و زندگی مشترک با یک نفر در نظر گرفته میشود، در ظاهر به فرهنگ، ارزشها و اصول اخلاقی فرد مربوط است. در اینکه تمامی این عوامل مهم هستند، شکی وجود ندارد؛ اما هورمونهای بدن که نیرویی عمیقتر هستند نیز در اخذ این تصمیم دخالت دارند. اکسیتوسین نیرومندترین هورمونی است که در پیدایش این پیوند جادویی به نحوی اساسی نقش ایفاء میکند.
در یک مطالعه به مردانی که عاشق همسر خود بودند مقداری اکسیتوسین تجویز کردند. سپس از آنها در مورد جذابیت یک زن غریبه سؤال پرسیدند. نتایج این پژوهش نشان داد برای مردانی که اکسیتوسین دریافت کرده بودند جذابیت جنسی همسرشان بیشتر از جذابیت زنان غریبه بود. در واقع این مردان حتی از زنان جذابی که در این مطالعه شرکت داشتند از نظر فیزیکی فاصله میگرفتند. بنابراین پژوهشگران دریافتند که اکسیتوسین منجر به افزایش پیوند آنها با همسرشان شده است.
اما چرا مواد شیمیایی از جمله اکسیتوسین میتوانند موجب افزایش قدرت پیوند انسانها شوند؟ از نگرش فرگشتی ما انتظار داریم که جنس نر به منظور هر چه بیشتر پراکندن و انتقال ژنهای خود از تکهمسری دوری کند؛ اما اگر مقصود بقای فرزندان باشد، وجود یک زوج بهتر از یک والد است. این واقعیت ساده به اندازهای حائز اهمیت است که مغزمان راههای مخفیانه و مرموزی برای تأثیر گذاشتن بر تصمیم ما در این زمینه ابداع کرده است.
Source: PNAS
@NeoSciensology
آیا ما بر اساس منطق تصمیم میگیریم؟ ما معمولاً میپنداریم که اطلاعات را کسب و پردازش میکنیم و به راهحل مطلوب میرسیم. اما در عمل چنین نیست و ما همواره اسیر چارچوبها و محدودیتهای زیستی خود هستیم. حتی تصمیمگیریمان در برابر کسانی که مورد علاقه ما هستند نیز از این قاعده مستثنی نیست.
رسم تکهمسری که پیوند و زندگی مشترک با یک نفر در نظر گرفته میشود، در ظاهر به فرهنگ، ارزشها و اصول اخلاقی فرد مربوط است. در اینکه تمامی این عوامل مهم هستند، شکی وجود ندارد؛ اما هورمونهای بدن که نیرویی عمیقتر هستند نیز در اخذ این تصمیم دخالت دارند. اکسیتوسین نیرومندترین هورمونی است که در پیدایش این پیوند جادویی به نحوی اساسی نقش ایفاء میکند.
در یک مطالعه به مردانی که عاشق همسر خود بودند مقداری اکسیتوسین تجویز کردند. سپس از آنها در مورد جذابیت یک زن غریبه سؤال پرسیدند. نتایج این پژوهش نشان داد برای مردانی که اکسیتوسین دریافت کرده بودند جذابیت جنسی همسرشان بیشتر از جذابیت زنان غریبه بود. در واقع این مردان حتی از زنان جذابی که در این مطالعه شرکت داشتند از نظر فیزیکی فاصله میگرفتند. بنابراین پژوهشگران دریافتند که اکسیتوسین منجر به افزایش پیوند آنها با همسرشان شده است.
اما چرا مواد شیمیایی از جمله اکسیتوسین میتوانند موجب افزایش قدرت پیوند انسانها شوند؟ از نگرش فرگشتی ما انتظار داریم که جنس نر به منظور هر چه بیشتر پراکندن و انتقال ژنهای خود از تکهمسری دوری کند؛ اما اگر مقصود بقای فرزندان باشد، وجود یک زوج بهتر از یک والد است. این واقعیت ساده به اندازهای حائز اهمیت است که مغزمان راههای مخفیانه و مرموزی برای تأثیر گذاشتن بر تصمیم ما در این زمینه ابداع کرده است.
Source: PNAS
@NeoSciensology
▪️ما چگونه مطمئن میشویم کلمات را همانطور که میخواهیم بیان میکنیم؟
ناحیهای از مغز انسان در ادای صحیح کلمات به شکل روان و بدون وفقه نقش ایفاء میکند. اختلال در این بخش از مغز که دورسال پرهسنترال جایرس نام دارد منجر به ایجاد لکنت زبان میشود. قشر مغزی در کنترل حرکت دهان، لبها و زبان برای تشکیل کلمات ایفای نقش میکند. تحقیقات جدید نشان میدهد نقش دورسال پرهسنترال جایرس در حفظ کنترل گفتار و بیان کلمات به نوعی که دلمان میخواهد بسیار کلیدی است. تولید گفتار انسان به شدت تحت تأثیر بازخورد شنیداری ایجاد میشود. ما در حین صحبت کردن به طور پیوسته بر خروجی صدای خود نظارت داریم و همواره میکوشیم آن را برای حفظ روانی گفتارمان تنظیم کنیم. سه ناحیه قشر مغزی که سوپریور تمپورال جایرس، سوپرامارجینال جایرس و دورسال پرهسنترال جایرس نامیده میشوند در تصحیح خطاهای گفتاری نقش دارند. اما وقتی تأخیرهای زمانی به معنای خطاهای بازخورد به حداکثر میرسد، از نظر فعالیت فقط دورسال پرهسنترال جایرس غالب میشود که همین نشان میدهد نقش این بخش از مغز در خودنظارتگری صوتی واقعاً حیاتی است.
Source: PLOS Biology
@NeoSciensology
ناحیهای از مغز انسان در ادای صحیح کلمات به شکل روان و بدون وفقه نقش ایفاء میکند. اختلال در این بخش از مغز که دورسال پرهسنترال جایرس نام دارد منجر به ایجاد لکنت زبان میشود. قشر مغزی در کنترل حرکت دهان، لبها و زبان برای تشکیل کلمات ایفای نقش میکند. تحقیقات جدید نشان میدهد نقش دورسال پرهسنترال جایرس در حفظ کنترل گفتار و بیان کلمات به نوعی که دلمان میخواهد بسیار کلیدی است. تولید گفتار انسان به شدت تحت تأثیر بازخورد شنیداری ایجاد میشود. ما در حین صحبت کردن به طور پیوسته بر خروجی صدای خود نظارت داریم و همواره میکوشیم آن را برای حفظ روانی گفتارمان تنظیم کنیم. سه ناحیه قشر مغزی که سوپریور تمپورال جایرس، سوپرامارجینال جایرس و دورسال پرهسنترال جایرس نامیده میشوند در تصحیح خطاهای گفتاری نقش دارند. اما وقتی تأخیرهای زمانی به معنای خطاهای بازخورد به حداکثر میرسد، از نظر فعالیت فقط دورسال پرهسنترال جایرس غالب میشود که همین نشان میدهد نقش این بخش از مغز در خودنظارتگری صوتی واقعاً حیاتی است.
Source: PLOS Biology
@NeoSciensology
▪️نقش داستانسرایی در فرگشت انسان
علیرغم اینکه روایت و داستانگویی در تاریخ بشر سابقهای بسیار طولانی دارد و در واقع میتوان گفت یکی از اولین تولیدات مغز ما بوده است، مطالعات نوروساینتیفیک و فرگشتی قابل توجهی در این زمینه صورت نگرفته است. البته در روایتشناسی جدید روایت فقط با کلمه نیست که ایجاد میشود؛ همان نقاشیهای اولیه هم که اجداد دور ما بر دیوارهای غارها نقش کردهاند روایت محسوب میشود.
همچنین رفتارهایی که در رویارویی با اتفاقات طبیعی از خود نشان میدادند، سوگواریهایی که در مرگ نزدیکان برپا میکردند و نقشههایی که برای موفقیت در شکار میکشیدند، همگی اینها روایت محسوب میشود؛ زیرا آن دو عامل اصلی روایت و داستان که در روایتها و داستانها میشناسیم در تمامی آنها نیز کم و بیش موجود است: بازگویی یا بازآفرینی اتفاقات و مراسم بر مبنای یک الگو و آنگاه ایجاد اتفاقات و موانعی که آن الگو را با خطر مواجه کند و راه مقابله با آن خطر که خود منجر به سر برآوردن الگویی دیگر میشود.
داستانهایی که از یک جمعیت شکارچیگردآورنده فیلیپینو به نام آگتاها مانده است، پیغامهایی را انتقال میدهند که در واقع به رفتارهای همکارانه مربوط میشود؛ رفتارهایی از قبیل تشریک مساعی، تساوی جنسیتی و برابری افراد یک گروه. موضوعات اینچنینی در داستانهای دیگر جوامع کهن هم که به شکل دستهجمعی دنبال تأمین غذا هستند دیده میشود.
گروهی از پژوهشگران انگلیسی از دپارتمانهای مختلف دانشگاهها سعی کردهاند نگاه فرگشتی عمیقتری به موضوع داستانگویی بیاندازند. پژوهش آنها نشان میدهد جوامع دیرینهای که دارای داستانگویان خوبی بودهاند سطح تشریک مساعی نیز در آن جوامع بالا بوده است، داستانگویان تعداد خواستگاران بیشتری برای زناشویی داشتهاند و تولیدات آن جوامع نیز رونق بیشتری داشته است.
@NeoSciensology
علیرغم اینکه روایت و داستانگویی در تاریخ بشر سابقهای بسیار طولانی دارد و در واقع میتوان گفت یکی از اولین تولیدات مغز ما بوده است، مطالعات نوروساینتیفیک و فرگشتی قابل توجهی در این زمینه صورت نگرفته است. البته در روایتشناسی جدید روایت فقط با کلمه نیست که ایجاد میشود؛ همان نقاشیهای اولیه هم که اجداد دور ما بر دیوارهای غارها نقش کردهاند روایت محسوب میشود.
همچنین رفتارهایی که در رویارویی با اتفاقات طبیعی از خود نشان میدادند، سوگواریهایی که در مرگ نزدیکان برپا میکردند و نقشههایی که برای موفقیت در شکار میکشیدند، همگی اینها روایت محسوب میشود؛ زیرا آن دو عامل اصلی روایت و داستان که در روایتها و داستانها میشناسیم در تمامی آنها نیز کم و بیش موجود است: بازگویی یا بازآفرینی اتفاقات و مراسم بر مبنای یک الگو و آنگاه ایجاد اتفاقات و موانعی که آن الگو را با خطر مواجه کند و راه مقابله با آن خطر که خود منجر به سر برآوردن الگویی دیگر میشود.
داستانهایی که از یک جمعیت شکارچیگردآورنده فیلیپینو به نام آگتاها مانده است، پیغامهایی را انتقال میدهند که در واقع به رفتارهای همکارانه مربوط میشود؛ رفتارهایی از قبیل تشریک مساعی، تساوی جنسیتی و برابری افراد یک گروه. موضوعات اینچنینی در داستانهای دیگر جوامع کهن هم که به شکل دستهجمعی دنبال تأمین غذا هستند دیده میشود.
گروهی از پژوهشگران انگلیسی از دپارتمانهای مختلف دانشگاهها سعی کردهاند نگاه فرگشتی عمیقتری به موضوع داستانگویی بیاندازند. پژوهش آنها نشان میدهد جوامع دیرینهای که دارای داستانگویان خوبی بودهاند سطح تشریک مساعی نیز در آن جوامع بالا بوده است، داستانگویان تعداد خواستگاران بیشتری برای زناشویی داشتهاند و تولیدات آن جوامع نیز رونق بیشتری داشته است.
@NeoSciensology
▪️تروریسم انتحاری
کشتنِ خود تحت برخی شرایط خاص - از جمله سربار بودن برای خویشاوندان که یک شاخص کلیدی در افکار خودکشی است - به خویشاوندان ژنی نفع میرساند؛ بدین روش خودکشی میتواند به عنوان یک رفتار سازشی فرگشت یابد. اغلب پژوهشگران حوزه تروریسم انتحاری - مانند کسانی که هواپیماها را ربودند و به برجهای دوقلو کوبیدند - عقیده دارند که این افراد توسط دیگران برای انجام اقدامات انتحاری غالباً مهندسی و مغزشویی میشوند. اکثر آنها مرد هستند و معمولاً از بین مردانی با چشماندازهای جفتی پایین انتخاب میشوند.
آنها را با تلقینهای روانشناختی - مثلاً استفاده از برچسبهایی همچون برادر برای کسانی که واقعاً با یکدیگر نسبت خویشاوندی ندارند - در گیرهای از احساسات قرار میدهند. به آنها وعده پول و ارتقاء جایگاه اجتماعی برای خویشاوندان ژنیشان داده میشود. به آنها القاء میکنند که در قبال اقدامات انتحاری برای کشتن دشمنان پس از مرگ به تعداد زیادی زنان باکره دست خواهند یافت و از جانب همتایان یا برادران غیر واقعی خود فشار شدیدی را برای انجام اعمال انتحاری تجربه میکنند. تروریستها در برخی موارد حتی تمایل دارند فرزندان خود را فدای باور خویش کنند به ویژه هنگامی که از لحاظ روانی ذوب در گروه خود شده باشند.
انسان همواره میخواهد جانش را حفظ کند و نه خود را عامدانه در راستای اهداف گروه به کشتن بدهد؛ بدیهی است که برای غلبه بر گرایش طبیعی افراد به این مغزشوییها نیاز باشد. بنابراین به نظر میرسد تروریسم انتحاری یک محصول جانبی از سازگاریهایی است که توسط رهبران مذهبی، اطرافیان و گاهی خویشاوندان مورد بهرهکشی و سوءاستفاده قرار میگیرد.
Source: David Buss' textbook entitled Evolutionary Psychology
@NeoSciensology
کشتنِ خود تحت برخی شرایط خاص - از جمله سربار بودن برای خویشاوندان که یک شاخص کلیدی در افکار خودکشی است - به خویشاوندان ژنی نفع میرساند؛ بدین روش خودکشی میتواند به عنوان یک رفتار سازشی فرگشت یابد. اغلب پژوهشگران حوزه تروریسم انتحاری - مانند کسانی که هواپیماها را ربودند و به برجهای دوقلو کوبیدند - عقیده دارند که این افراد توسط دیگران برای انجام اقدامات انتحاری غالباً مهندسی و مغزشویی میشوند. اکثر آنها مرد هستند و معمولاً از بین مردانی با چشماندازهای جفتی پایین انتخاب میشوند.
آنها را با تلقینهای روانشناختی - مثلاً استفاده از برچسبهایی همچون برادر برای کسانی که واقعاً با یکدیگر نسبت خویشاوندی ندارند - در گیرهای از احساسات قرار میدهند. به آنها وعده پول و ارتقاء جایگاه اجتماعی برای خویشاوندان ژنیشان داده میشود. به آنها القاء میکنند که در قبال اقدامات انتحاری برای کشتن دشمنان پس از مرگ به تعداد زیادی زنان باکره دست خواهند یافت و از جانب همتایان یا برادران غیر واقعی خود فشار شدیدی را برای انجام اعمال انتحاری تجربه میکنند. تروریستها در برخی موارد حتی تمایل دارند فرزندان خود را فدای باور خویش کنند به ویژه هنگامی که از لحاظ روانی ذوب در گروه خود شده باشند.
انسان همواره میخواهد جانش را حفظ کند و نه خود را عامدانه در راستای اهداف گروه به کشتن بدهد؛ بدیهی است که برای غلبه بر گرایش طبیعی افراد به این مغزشوییها نیاز باشد. بنابراین به نظر میرسد تروریسم انتحاری یک محصول جانبی از سازگاریهایی است که توسط رهبران مذهبی، اطرافیان و گاهی خویشاوندان مورد بهرهکشی و سوءاستفاده قرار میگیرد.
Source: David Buss' textbook entitled Evolutionary Psychology
@NeoSciensology
▪️هوش بالاتر و میزان وابستگی آن به تعداد سلولهای مغزی و ارتباط بیشتر میان نورونها
نتایج مطالعات نشان داده است باهوشتر بودن افراد دستکم در پارهای از موضوعات ربطی به بیشتر بودن سلولهای مغزی ندارد، بلکه به تعداد اتصالات مؤثر نورونها مربوط میشود؛ یعنی افرادی که ضریب هوشی بالاتری دارند اتصالات کمتری در بین نورونهای مغز آنها در لایه بیرونی برقرار است.
نتایج مطالعهای که سطح تراکم و طبقهبندی ماده خاکستریرنگ موجود در مغز ۲۵۹ داوطلب را بررسی کرده است نشان میدهد افرادی که در این آزمون استدلالی پیچیده (Complex Reasoning Test) امتیاز بالاتری کسب کرده بودند سلولهای مغزی بیشتری نداشتند و حتی اتصالات کمتری بین سلولهای عصبی موجود در کُرتکس مغز آنها برقرار بوده است.
پژوهشگران نتیجه گرفتهاند که الگویی تکرار شونده در این میان ایفای نقش میکند. نتایج برخی مطالعات هم بیانگر این است که مغز افراد باهوشتر تمایلی به فعالیتهای دشوار ندارد و فعالیت متابولیکی کمتری نسبت به سایر افراد از خود نشان میدهد.
در مجموع این مشاهدات موجب ایجاد فرضیهای به نام بازدهی عصبی (Neural Efficiency Hypothesis) شده است که بیان میکند قدرت تحلیلی سلولهای عصبی مغز به تراکم آنها ربطی ندارد، بلکه به نوع اتصال نورونها مربوط میشود تا تلاش خود را به کمترین حد ممکن برسانند. گرچه ممکن است افراد باهوش در مغز خود سلولهای عصبی کمی داشته باشند، اما این نورونها کارآمدی زیادی دارند. بنابراین بدین شکل قدرت تفکر با حداقل فعالیتهای عصبی برای آنها مقدور میشود.
از آنجا که مطالعات مربوط به هوش و نبوغ غالباً تحلیل و تفسیری از تستهای ضریب هوشی است نباید از این نکته غافل شد که تواناییهای مغزی فراواناند و استدلالهای تحلیلی فقط بخشی از مهارتهای شناختی ما هستند.
Source: Nature Communications
Intelligence - Intelligence
@NeoSciensology
نتایج مطالعات نشان داده است باهوشتر بودن افراد دستکم در پارهای از موضوعات ربطی به بیشتر بودن سلولهای مغزی ندارد، بلکه به تعداد اتصالات مؤثر نورونها مربوط میشود؛ یعنی افرادی که ضریب هوشی بالاتری دارند اتصالات کمتری در بین نورونهای مغز آنها در لایه بیرونی برقرار است.
نتایج مطالعهای که سطح تراکم و طبقهبندی ماده خاکستریرنگ موجود در مغز ۲۵۹ داوطلب را بررسی کرده است نشان میدهد افرادی که در این آزمون استدلالی پیچیده (Complex Reasoning Test) امتیاز بالاتری کسب کرده بودند سلولهای مغزی بیشتری نداشتند و حتی اتصالات کمتری بین سلولهای عصبی موجود در کُرتکس مغز آنها برقرار بوده است.
پژوهشگران نتیجه گرفتهاند که الگویی تکرار شونده در این میان ایفای نقش میکند. نتایج برخی مطالعات هم بیانگر این است که مغز افراد باهوشتر تمایلی به فعالیتهای دشوار ندارد و فعالیت متابولیکی کمتری نسبت به سایر افراد از خود نشان میدهد.
در مجموع این مشاهدات موجب ایجاد فرضیهای به نام بازدهی عصبی (Neural Efficiency Hypothesis) شده است که بیان میکند قدرت تحلیلی سلولهای عصبی مغز به تراکم آنها ربطی ندارد، بلکه به نوع اتصال نورونها مربوط میشود تا تلاش خود را به کمترین حد ممکن برسانند. گرچه ممکن است افراد باهوش در مغز خود سلولهای عصبی کمی داشته باشند، اما این نورونها کارآمدی زیادی دارند. بنابراین بدین شکل قدرت تفکر با حداقل فعالیتهای عصبی برای آنها مقدور میشود.
از آنجا که مطالعات مربوط به هوش و نبوغ غالباً تحلیل و تفسیری از تستهای ضریب هوشی است نباید از این نکته غافل شد که تواناییهای مغزی فراواناند و استدلالهای تحلیلی فقط بخشی از مهارتهای شناختی ما هستند.
Source: Nature Communications
Intelligence - Intelligence
@NeoSciensology
▪️خودباهوشپنداری مردان
تحقیقات نشان میدهد مردان همواره خود را باهوشتر از زنان میدانند؛ در مقابل زنان نیز بهرهٔ هوشی (IQ) خود را دستکم میگیرند. علیرغم شواهد بیشمار روانشناختی و نظریات پژوهشگران روانشناسی و حوزهٔ هوش که با صراحت میگویند مردان و زنان از لحاظ بهرهٔ هوشی با همدیگر برابر هستند و جنس باهوشتر وجود ندارد، همچنان تفاوتهای جنسیتی در هوش خودتخمینی (SEI) به نحوی گسترده گزارش میشود. در واقع قویترین عواملی که تخمین بیش از حد بهرهٔ هوشی را تعیین میکند جنس زیستی و سپس جنسیت روانشناختی است. افراد تمایل دارند که هوش خود را دست بالا بگیرند؛ گرچه آنها باهم فرق دارند. برخی در تواناییهای فکری خود تردید دارند، اما برخی دیگر استعدادهای خود را بیش از حد ارزیابی میکنند. در مجموع مردان به شکلی سیستماتیک خود را در مقایسه با زنان به طور قابلتوجهی باهوشتر میدانند؛ در مقابل زنان نیز به شکلی سیستماتیک هوش خود را دستکم میگیرند؛ پدیدهای که در بسیاری از فرهنگها به وضوح مشاهده میشود. در روانشناسی به این اثر «غرور مردانه - تواضع زنانه» گفته میشود.
Source: Frontiers in Psychology
@NeoSciensology
تحقیقات نشان میدهد مردان همواره خود را باهوشتر از زنان میدانند؛ در مقابل زنان نیز بهرهٔ هوشی (IQ) خود را دستکم میگیرند. علیرغم شواهد بیشمار روانشناختی و نظریات پژوهشگران روانشناسی و حوزهٔ هوش که با صراحت میگویند مردان و زنان از لحاظ بهرهٔ هوشی با همدیگر برابر هستند و جنس باهوشتر وجود ندارد، همچنان تفاوتهای جنسیتی در هوش خودتخمینی (SEI) به نحوی گسترده گزارش میشود. در واقع قویترین عواملی که تخمین بیش از حد بهرهٔ هوشی را تعیین میکند جنس زیستی و سپس جنسیت روانشناختی است. افراد تمایل دارند که هوش خود را دست بالا بگیرند؛ گرچه آنها باهم فرق دارند. برخی در تواناییهای فکری خود تردید دارند، اما برخی دیگر استعدادهای خود را بیش از حد ارزیابی میکنند. در مجموع مردان به شکلی سیستماتیک خود را در مقایسه با زنان به طور قابلتوجهی باهوشتر میدانند؛ در مقابل زنان نیز به شکلی سیستماتیک هوش خود را دستکم میگیرند؛ پدیدهای که در بسیاری از فرهنگها به وضوح مشاهده میشود. در روانشناسی به این اثر «غرور مردانه - تواضع زنانه» گفته میشود.
Source: Frontiers in Psychology
@NeoSciensology
▪️اثرات فقر و آسیبهای اجتماعی بر مغز نوزاد در زمان بارداری مادر
تأثیر تجربیات مادر در دوران بارداری بر رشد مغز نوزاد بسیار جدیتر از آن چیزی است که تصور میشود. در مجموع نتایج مطالعات نشان دادهاند که فقر و آسیبهای اجتماعی نظیر جرم و جنایت حتی پیش از تولد میتوانند بر ساختار و عملکرد مغز نوزادان تأثیر عمدهای بگذارند.
مادرانی که در شرایط فقر میزیاند، نوزادان متولد شده از آنها نسبت به مادرانی که درآمد خانوادگی بیشتری دارند از حجم مغزی کمتری منجمله ماده خاکستری قشر مغز، ماده خاکستری زیر قشری و ماده سفید برخوردار هستند. همچنین مادرانی که در زمان بارداری در شرایط فقر به سر میبرند، ممکن است مغز نوزادانی که آنها به دنیا میآورند حتی در مراحل بعدی زندگی به اندازهای که مغز سایر نوزادان مشابه در شرایط عاری از فشار زیاد میتواند رشد یابد قادر به رویش نباشد؛ زیرا یافتهها از چینخوردگی کمتر و کمعمقتر مغز این نوزادان حکایت میکند که معمولاً نشانهای از نابالغی مغز است. مغز انسان سالم در حین رشد و رویش دارای چینخوردگی بیشتری است و سطح عملکردی وسیعتری برای قشر مغز فراهم میکند.
مادرانی که دوران بارداری خود را در مناطق جرمپرور و جنایتخیز سپری کردهاند، مغز نوزادان متولد شده از آنها در هفتههای نخست زندگی با مغز سایر نوزادانی که در شرایط بهتری میزیاند متفاوت است. همچنین نوزادانی که مادران آنها در معرض جرم و جنایت قرار دارند در تنظیم و کنترل احساسات از خود عملکرد ضعیفتری نشان میدهند که دلیل آن میتواند استرس مادر باشد و به ضعف ارتباطات در مغز نوزادان بیانجامد.
Source: JAMA Network Open - Biological Psychiatry - Issues in Mental Health Nursing
@NeoSciensology
تأثیر تجربیات مادر در دوران بارداری بر رشد مغز نوزاد بسیار جدیتر از آن چیزی است که تصور میشود. در مجموع نتایج مطالعات نشان دادهاند که فقر و آسیبهای اجتماعی نظیر جرم و جنایت حتی پیش از تولد میتوانند بر ساختار و عملکرد مغز نوزادان تأثیر عمدهای بگذارند.
مادرانی که در شرایط فقر میزیاند، نوزادان متولد شده از آنها نسبت به مادرانی که درآمد خانوادگی بیشتری دارند از حجم مغزی کمتری منجمله ماده خاکستری قشر مغز، ماده خاکستری زیر قشری و ماده سفید برخوردار هستند. همچنین مادرانی که در زمان بارداری در شرایط فقر به سر میبرند، ممکن است مغز نوزادانی که آنها به دنیا میآورند حتی در مراحل بعدی زندگی به اندازهای که مغز سایر نوزادان مشابه در شرایط عاری از فشار زیاد میتواند رشد یابد قادر به رویش نباشد؛ زیرا یافتهها از چینخوردگی کمتر و کمعمقتر مغز این نوزادان حکایت میکند که معمولاً نشانهای از نابالغی مغز است. مغز انسان سالم در حین رشد و رویش دارای چینخوردگی بیشتری است و سطح عملکردی وسیعتری برای قشر مغز فراهم میکند.
مادرانی که دوران بارداری خود را در مناطق جرمپرور و جنایتخیز سپری کردهاند، مغز نوزادان متولد شده از آنها در هفتههای نخست زندگی با مغز سایر نوزادانی که در شرایط بهتری میزیاند متفاوت است. همچنین نوزادانی که مادران آنها در معرض جرم و جنایت قرار دارند در تنظیم و کنترل احساسات از خود عملکرد ضعیفتری نشان میدهند که دلیل آن میتواند استرس مادر باشد و به ضعف ارتباطات در مغز نوزادان بیانجامد.
Source: JAMA Network Open - Biological Psychiatry - Issues in Mental Health Nursing
@NeoSciensology
▪️همنوعخواری پس از رابطهٔ جنسی
مادههای بسیاری از گونههای عنکبوت در عملی وحشتناک موسوم به همنوعخواری جنسی پس از تولیدمثل - چه برای تغذیه و چه برای ایجاد موقعیتهای جفتگیری با دیگر نرها - شریک خود را میبلعند. عنکبوتهای ماده معمولاً از همتایان نر خود جثهای بزرگتر دارند و از یک مزیت بالقوهٔ فیزیکی برخوردار هستند.
نتایج پژوهشی جدید نشان میدهد عنکبوت نر گردباف (Philoponella Prominens) پس از رابطهٔ جنسی برای جلوگیری از کشته و خورده شدن توسط شریک خود با میانگین اوج سرعت ۶۵ سانتیمتر بر ثانیه و شتاب ۲۰۰ متر بر مجذور ثانیه یعنی معادل ۲۰ برابر شتاب در هنگام سقوط آزاد فرار میکند. عنکبوت نر گردباف حین این عمل پاهای جلویی خود را روی ماده جمع میکند و بلافاصله پس از جفتگیری با استفاده از فشار هیدرولیک ایجاد شده در امتداد مفاصل تیبیا-متاتارسوس در اقدامی شگفتانگیز پاهایش را به شکلی صاف در میآورد تا بتواند مانند فنر یا منجنیق خود را پرتاب کند.
پژوهشگران با بررسی ۱۵۵ جفتگیری موفق در عنکبوتهای گردباف پی بردند که ۱۵۲ عنکبوت نر پاهای خود را به شکل منجنیق درآوردند و از مرگ نجات یافتند، اما ۳ عنکبوت نر از منجنیقشدن پرهیز کردند و بلافاصله توسط شرکای جنسی خود خورده شدند. همچنین پژوهشگران در این مطالعه از منجنیقشدن ۳۰ عنکبوت نر دیگر جلوگیری کردند که همگی توسط جفت خود شکار شدند. بنابراین به نظر میرسد منجنیقشدن برای جلوگیری از همنوعخواری جنسی ضرورت داشته باشد.
عنکبوت نر میتواند این چرخه را تا شش بار تکرار کند. شاید بازگشت مداوم به یک شریک جنسی قاتل تا حد زیادی بیپروا به نظر برسد، اما عنکبوتهای نر برای اطمینان از تلقیح یک عنکبوت ماده با اطلاعات ژنتیکی خود این عمل خطرناک را بارها انجام میدهند تا زمانی که بتوانند جفتگیری کنند.
ممکن است فرار حیرتآور و تماشایی عنکبوت نر گردباف از نظر انتخاب ژنتیکی مفید باشد و به تعیین تناسب اندام نرها کمک کند؛ زیرا نرهایی که نمیتوانند بدن خود را به شکل منجنیق درآورند اساساً از مخزن ژنی خارج میشوند، اما نرهایی که میتوانند خود را مانند منجنیق پرتاب کنند احتمالاً وقتی دوباره برای جفتگیری بازگردند برای مادهها جذابتر به نظر برسند.
Source: Current Biology
@NeoSciensology
مادههای بسیاری از گونههای عنکبوت در عملی وحشتناک موسوم به همنوعخواری جنسی پس از تولیدمثل - چه برای تغذیه و چه برای ایجاد موقعیتهای جفتگیری با دیگر نرها - شریک خود را میبلعند. عنکبوتهای ماده معمولاً از همتایان نر خود جثهای بزرگتر دارند و از یک مزیت بالقوهٔ فیزیکی برخوردار هستند.
نتایج پژوهشی جدید نشان میدهد عنکبوت نر گردباف (Philoponella Prominens) پس از رابطهٔ جنسی برای جلوگیری از کشته و خورده شدن توسط شریک خود با میانگین اوج سرعت ۶۵ سانتیمتر بر ثانیه و شتاب ۲۰۰ متر بر مجذور ثانیه یعنی معادل ۲۰ برابر شتاب در هنگام سقوط آزاد فرار میکند. عنکبوت نر گردباف حین این عمل پاهای جلویی خود را روی ماده جمع میکند و بلافاصله پس از جفتگیری با استفاده از فشار هیدرولیک ایجاد شده در امتداد مفاصل تیبیا-متاتارسوس در اقدامی شگفتانگیز پاهایش را به شکلی صاف در میآورد تا بتواند مانند فنر یا منجنیق خود را پرتاب کند.
پژوهشگران با بررسی ۱۵۵ جفتگیری موفق در عنکبوتهای گردباف پی بردند که ۱۵۲ عنکبوت نر پاهای خود را به شکل منجنیق درآوردند و از مرگ نجات یافتند، اما ۳ عنکبوت نر از منجنیقشدن پرهیز کردند و بلافاصله توسط شرکای جنسی خود خورده شدند. همچنین پژوهشگران در این مطالعه از منجنیقشدن ۳۰ عنکبوت نر دیگر جلوگیری کردند که همگی توسط جفت خود شکار شدند. بنابراین به نظر میرسد منجنیقشدن برای جلوگیری از همنوعخواری جنسی ضرورت داشته باشد.
عنکبوت نر میتواند این چرخه را تا شش بار تکرار کند. شاید بازگشت مداوم به یک شریک جنسی قاتل تا حد زیادی بیپروا به نظر برسد، اما عنکبوتهای نر برای اطمینان از تلقیح یک عنکبوت ماده با اطلاعات ژنتیکی خود این عمل خطرناک را بارها انجام میدهند تا زمانی که بتوانند جفتگیری کنند.
ممکن است فرار حیرتآور و تماشایی عنکبوت نر گردباف از نظر انتخاب ژنتیکی مفید باشد و به تعیین تناسب اندام نرها کمک کند؛ زیرا نرهایی که نمیتوانند بدن خود را به شکل منجنیق درآورند اساساً از مخزن ژنی خارج میشوند، اما نرهایی که میتوانند خود را مانند منجنیق پرتاب کنند احتمالاً وقتی دوباره برای جفتگیری بازگردند برای مادهها جذابتر به نظر برسند.
Source: Current Biology
@NeoSciensology
▪️تفاوت مغز قاتلان با سایر مجرمان
تحقیقات نشان میدهد که مغز قاتلان به شکل قابلتوجهی متفاوت با مغز سایر مجرمان خشن و غیرخشن است. بزرگترین پژوهش انجامشده در این زمینه بر روی مغز ۸۰۸ نفر از زندانیان مرد انجام شده است که دچار روانپریشی و آسیب مغزی و غیره نبودند. پژوهشگران در این مطالعه اسکن مغزی سه گروه مجرم را مورد بررسی قرار دادند.
گروه اول متشکل از ۲۰۳ قاتل میشد که به جرم خود اذعان داشتند و کسانی که جرم آنها محرز بوده است و محکوم به قتل شده بودند. گروه دوم متشکل از ۴۷۵ مجرم میشد که قاتل نبودند و دارای جرائم خشونتباری همچون ضرب و جرح، خشونتهای خانوادگی و مواردی بودند که آسیب بدنی شدید را به همراه داشته است. گروه سوم متشکل از ۱۳۰ مجرم میشد که یا مرتکب خشونت نشده بودند یا خشونت آنها زیاد نبود و جرائمی همچون حمل مواد مخدر، فحشاء و جرمهای دیگری داشتند که سایرین را دچار آسیب مستقیم و بدنی جدی نکرده بود.
نتایج به دست آمده نشان داد که ماده خاکستری مغز کسانی که مرتکب قتل شده بودند با دو گروه دیگر تفاوت قابل ملاحظهای دارد و میزان ماده خاکستری افراد گروه قاتل در چندین ناحیه از مغز نسبت به دو گروه دیگر دارای کاهش بسیاری بود. بیشترین کاهش ماده خاکستری مغز مردان قاتل در مقایسه با مجرمانی که دارای جرائم دیگر بودند در نواحی قشر اوربیتوفرونتال (orbital frontal cortex) و بخش جلویی لوبهای تمپورال (anterior temporal lobes) دیده میشد.
گرچه پیشبینی رفتار قتل با تکیه بر دادههای مغزی یک نتیجه معقول است، اما پژوهشگران این مطالعه میگویند که نباید از این اطلاعات به عنوان ابزاری برای شناسایی قاتلان یا ابزاری برای پیشبینی رفتار آدمکشی در آینده استفاده شود و باید بررسیهای بیشتری انجام بگیرد. در هر حال این مطالعه به یک نشانه مغزی برای رفتار قتل اشاره میکند، اما میباید این نتایج در مطالعات دیگری نیز تکرار شود.
Source: Brain Imaging and Behavior
@NeoSciensology
تحقیقات نشان میدهد که مغز قاتلان به شکل قابلتوجهی متفاوت با مغز سایر مجرمان خشن و غیرخشن است. بزرگترین پژوهش انجامشده در این زمینه بر روی مغز ۸۰۸ نفر از زندانیان مرد انجام شده است که دچار روانپریشی و آسیب مغزی و غیره نبودند. پژوهشگران در این مطالعه اسکن مغزی سه گروه مجرم را مورد بررسی قرار دادند.
گروه اول متشکل از ۲۰۳ قاتل میشد که به جرم خود اذعان داشتند و کسانی که جرم آنها محرز بوده است و محکوم به قتل شده بودند. گروه دوم متشکل از ۴۷۵ مجرم میشد که قاتل نبودند و دارای جرائم خشونتباری همچون ضرب و جرح، خشونتهای خانوادگی و مواردی بودند که آسیب بدنی شدید را به همراه داشته است. گروه سوم متشکل از ۱۳۰ مجرم میشد که یا مرتکب خشونت نشده بودند یا خشونت آنها زیاد نبود و جرائمی همچون حمل مواد مخدر، فحشاء و جرمهای دیگری داشتند که سایرین را دچار آسیب مستقیم و بدنی جدی نکرده بود.
نتایج به دست آمده نشان داد که ماده خاکستری مغز کسانی که مرتکب قتل شده بودند با دو گروه دیگر تفاوت قابل ملاحظهای دارد و میزان ماده خاکستری افراد گروه قاتل در چندین ناحیه از مغز نسبت به دو گروه دیگر دارای کاهش بسیاری بود. بیشترین کاهش ماده خاکستری مغز مردان قاتل در مقایسه با مجرمانی که دارای جرائم دیگر بودند در نواحی قشر اوربیتوفرونتال (orbital frontal cortex) و بخش جلویی لوبهای تمپورال (anterior temporal lobes) دیده میشد.
گرچه پیشبینی رفتار قتل با تکیه بر دادههای مغزی یک نتیجه معقول است، اما پژوهشگران این مطالعه میگویند که نباید از این اطلاعات به عنوان ابزاری برای شناسایی قاتلان یا ابزاری برای پیشبینی رفتار آدمکشی در آینده استفاده شود و باید بررسیهای بیشتری انجام بگیرد. در هر حال این مطالعه به یک نشانه مغزی برای رفتار قتل اشاره میکند، اما میباید این نتایج در مطالعات دیگری نیز تکرار شود.
Source: Brain Imaging and Behavior
@NeoSciensology
▪️شبکههای اجتماعی و آسیبهای روانی
تحقیقات نشان میدهد یکهفته عدم استفاده از شبکههای اجتماعی میتواند سلامت روان را به نحو چشمگیری بهبود بخشد و موجب کاهش افسردگی و اضطراب شود. میدانیم که امروزه شبکههای اجتماعی نقش مهمی در زندگی بسیاری از افراد دارند، اما اگر هر هفته ساعتها وقت خود را صرف پیمایش شبکههای اجتماعی میکنید و گمان میبرید این کار روی شما تأثیر منفی میگذارد، احتمالاً ارزش آن را داشته باشد که استفاده خود را کاهش دهید تا ببینید چه برآیند مثبتی میتواند بجا بگذارد.
Source: Cyberpsychology, Behaviour and Social Networking
@NeoSciensology
تحقیقات نشان میدهد یکهفته عدم استفاده از شبکههای اجتماعی میتواند سلامت روان را به نحو چشمگیری بهبود بخشد و موجب کاهش افسردگی و اضطراب شود. میدانیم که امروزه شبکههای اجتماعی نقش مهمی در زندگی بسیاری از افراد دارند، اما اگر هر هفته ساعتها وقت خود را صرف پیمایش شبکههای اجتماعی میکنید و گمان میبرید این کار روی شما تأثیر منفی میگذارد، احتمالاً ارزش آن را داشته باشد که استفاده خود را کاهش دهید تا ببینید چه برآیند مثبتی میتواند بجا بگذارد.
Source: Cyberpsychology, Behaviour and Social Networking
@NeoSciensology