Telegram Web Link
♦️فرق زبان ملی و زبان رسمی: زبان ملی زبان اکثریت اعضای یک ملت است
بازنشر: ۲۰ خرداد ۱۴۰۴


#زبان_ملی
#زبان_رسمی
@NewHasanMohaddesi
4_5927281488134412033.pdf
565.8 KB
♦️فرق زبان ملی و زبان رسمی: زبان ملی زبان اکثریت اعضای جامعه است
بازنشر: ۲۰ خرداد ۱۴۰۴

♦️Official or national language

Fathi, Said Hassan
University of Hassan II Casablanca

#زبان_ملی
#زبان_رسمی
@NewHasanMohaddesi
♦️شش ویژه‌گی برای این‌که یک زبان ملی باشد: کدام‌یک از این ویژه‌گی‌ها را زبان فارسی در گذشته داشته است؟

✍️حسن محدثی‌ی گیلوایی
۲۰ خرداد ۱۴۰۴



«۱. نشانه‌ی یگانه‌گی‌ی ملی و هویت ملی،
۲. به‌طور گسترده برای برخی اهداف روزمره استفاده می‌شود،
۳. به‌طور گسترده و فراوان در درون کشور استفاده می‌شود،
۴. نام‌زد اصلی برای چنین نقشی باشد، چون هیچ جای‌گزینی ندارد که به‌همان‌ اندازه زبان صلاحیت‌داری در درون کشور باشد،
۵. به‌منزله‌ی نماد اصالت قابل قبول باشد،
۶. داشتن پیوند با گذشته‌ی پرشکوه»

(Fasold, 1984: 77)


متن کامل:
https://home.uevora.pt/~casimiro/UMA/Texto%2014%20-%20Sub-Saharan%20Africa.%20In%20Joshua%20Fishman%20(Ed.)%20Handbook%20of%20Language%20and%20Ethnic%20Identity,.pdf




#زبان_ملی
#زبان_رسمی
@NewHasanMohaddesi
🔲 🔲 🔲 ایدئولوژی ضدایرانگرایی گیلوائیسم در پوشش روشنفکری
تحلیل جامع رویکرد آقای حسن محدثی گیلوایی و حلقه اطرافیانش به ایران و ایراندوستی.
🔲
🔳 در فضای به ظاهر روشنفکری مجازی، کانال آقای محدثی به عنوان نمونه بارزی از یک گفتمان ایدئولوژیک ضدایرانگرایی عمل می‌کند که با مکانیسم‌های پیچیده‌ای در حال پیشبرد گفتمان قوم‌گرایانه (آگاهانه و ناآگاهانه= ادعای ما این نیست که آقای محدثی آگاهانه قومگرا است) و تخریب عناصر مشترک هویت ملی ایرانی است. این جریان که خود را در لباس نقد و آزاداندیشی پنهان کرده، در عمل به ترویج نظام فکری بسته‌ای مشغول است که تمام مؤلفه‌های یک ایدئولوژی تخریبی را داراست.
ماهیت این کانال از طریق تحریف نظاممند مفاهیم آشکار می‌شود. در این فضا، ایران‌دوستی که حسی طبیعی و انسانی است، به عمد به ایران‌گرایی تقلیل می‌یابد و سپس در فرآیندی مغالطه‌آمیز به "ایرانشهری‌گرایی" تبدیل می‌شود تا به عنوان یک ایدئولوژی خطرناک قابل حمله باشد. از آنجا که حمله به ایران و ایراندوستی آسان نیست پس بهترین راهبرد حمله به ایراندوستی با تقلیل آن به ایرانشهری گری به عنوان یک ایدئولوژی فاشیستی و ضدانسانی است. این همان مکانیسم کلاسیک "پیچیده‌نمایی" است که در آن موضع طرف مقابل تحریف می‌شود تا رد آن آسان‌تر گردد.
رفتار این کانال در مواجهه با نقدها بسیار گویاست. در حالی که به هیچ نقد جدی و مستدلی پاسخ داده نمی‌شود یا در برابر آنها به توطئه سکوت پناه می برند، عامی‌ترین و افراطی‌ترین نظرات مدافعان ایران‌دوستی عمداً انتخاب و برجسته می‌شوند. این انتخاب‌گری مغرضانه که در منطق بحث به عنوان "مغالطه انتخاب گزینشی" شناخته می‌شود، هدفی جز بی‌اعتبارسازی کلیت جریان ایران‌دوستی ندارد. در مقابل، هرگونه حمله به ایران و مؤلفه‌های هویتی آن، حتی اگر همراه با ضعف‌های استدلالی فاحش و مغالطات آشکار و هولناک باشد، با آغوش باز پذیرفته می‌شود.
ویژگی بارز فضای این کانال و بخصوص گروه ضمیمه آن، ایجاد محیطی سمی برای دیگرسازی و تحقیر سیستماتیک است. این فضای به ظاهر روشنفکری در عمل به محیطی سمی توسط گیلوائیست ها تبدیل شده که در آن هرگونه دفاع از ایران و هویت ایرانی با برچسب‌های افراطی و تحقیر سیستماتیک روبرو می‌شود. حتی مواضع معتدلی مانند حمایت از وجود فقط یک زبان رسمی- که در بسیاری از کشورهای جهان امری عادی و گاه ضروری برای حفظ وحدت ملی محسوب می‌شود - به عنوان نشانه‌ای از فاشیسم قلمداد می‌گردد، در حالی که همین سیاست در مورد کشورهایی مانند فرانسه، ترکیه یا اسرائیل نه تنها مورد انتقاد قرار نمی‌گیرد، بلکه گاه تحسین هم می‌شود. بسیاری از گیلوائیست ها آشکارا توجیه گر سیاست های زبانی سرکوبگرانه آتاتورک و عواقب و پیامدهای آن هستند! این دوگانگی آشکار در برخورد نشان می‌دهد که مسئله اصلی، نه دفاع از تنوع زبانی که تخریب نظاممند یکی از ارکان اصلی هویت ایرانی است. (اگر بحث صرفا بر سر مطالبه زبان دوم و سوم رسمی در کشور است معنای رویکردهای آشکارا مغرضانه و ضد تحقیقی چون عقیم خواندن زبان فارسی و مزخرف خواندن آن و تقلیل فرهنگ ایران به رذالت و چاپلوسی و تملق و بیماری چیست؟) در این فضا، مسائل پیچیده اجتماعی و فرهنگی ایران به عمد تقلیل داده می‌شود تا هرگونه دفاع از منافع ملی و وحدت سرزمینی به عنوان موضعی افراطی معرفی گردد. این در حالی است که بسیاری از طرفداران زبان رسمی واحد، خود حامی حفظ و توسعه زبان‌های محلی در چارچوب تمامیت ارضی ایران هستند. چنین برخورد گزینشی و مغرضانه‌ای، که در آن معیارها بر اساس پیش‌داوری‌های سیاسی تعیین می‌شوند، نه تنها کمکی به حل مسائل پیچیده فرهنگی و زبانی نمی‌کند، بلکه با ایجاد شکاف‌های مصنوعی، به تضعیف همبستگی ملی دامن می‌زند. این شیوه برخورد بیشتر یادآور مکانیسم‌های پروپاگاندا است که در آن با کلیشه‌سازی و برچسب‌زنی، امکان هرگونه گفت‌وگوی منطقی و سازنده از بین می‌رود. گیلوائیست ها از هر ابزار مشروع با نامشروعی برای خاموش کردن ایراندوستان بهره می گیرند و شخص آقای محدثی نیز، خود آشکارا ناظر هر آنچه است که در گروهش رخ می دهد.
حمله‌های این جریان (گیلوائیسم) کاملاً هدفمند و برنامه‌ریزی شده است. زبان فارسی به عنوان یکی از ارکان هویت ایرانی مورد هجمه قرار می‌گیرد. تاریخ ایرانزمین به صورت گزینشی و مغرضانه بازخوانی می‌شود. شاعران بزرگ فارسی نه نقد که تحقیر می‌شوند. "ایرانیت" به عنوان یک بیماری روانی تقلیل داده می‌شود. در بازنویسی تاریخ، ترک‌های ایران (با تمام احترامی که شایسته آنان است) به صورت اغراق‌آمیزی به عنوان "تنها عناصر کارساز" در هزار سال اخیر معرفی می‌شوند، گویی دیگر اقوام ایرانی هیچ نقشی در شکل‌گیری تمدن ایرانی نداشته‌اند.
ادبیات غنی فارسی که میراث مشترک تمام ایرانیان است، به تملق و چاپلوسی تقلیل داده می‌شود. فارسی‌زبانان به عنوان افرادی حقیر، چاپلوس و بی‌هنر، پست و چونان متعفن ترین انسانهای روی کره زمین تصویر می‌شوند. در مقابل، امپراتوری عثمانی، جمهوری آذربایجان و ترکیه به شکل افراطی‌ای تجلیل می‌شوند. این دوگانگی در برخورد، به وضوح نشان‌دهنده جهت‌گیری قوم‌گرایانه این جریان است.
حمله به فردوسی و شاهنامه که حتی نزد خود آقای محدثی به "کتاب مقدس" تشبیه شده، از دیگر نشانه‌های این ایدئولوژی تخریبی است. این حملات که عاری از هرگونه نقد علمی و منصفانه است، تنها به تحقیر این اثر بزرگ و جایگاه آن در هویت ایرانی می‌پردازد. هم‌چنین، شخصیت‌های سرشناسی مانند طباطبایی،  ژاله آموزگار، کزازی، شفیعی کدکنی و دیگر ایران‌دوستان نه با نقد علمی، بلکه با برچسب‌زنی‌های بی‌اساسی مانند "فاشیست" مورد حمله قرار می‌گیرند.
این رفتارها در مجموع نشان‌دهنده یک ایدئولوژی سازمان‌یافته ضدایرانگرایی است که مؤلفه‌های اصلی آن عبارتند از:
۱‌. تحریف نظام مند مفاهیم و ساختن دشمنان خیالی
۲. سرکوب نقد و گزینش‌گری ایدئولوژیک
۳. دیگرسازی و تحقیر سیستماتیک مدافعان هویت ایرانی
۴. حمله هدفمند به ارکان هویتی مشترک ایرانیان
۵. ترویج قوم‌گرایی افراطی تحت پوشش روشنفکری نزد برخی کاربران گیلوائیست
۶. استفاده از مکانیسم‌های پروپاگاندا مانند برچسب‌زنی و کلیشه‌سازی
۷. بازنویسی تاریخ به شیوه‌ای مغرضانه و یکجانبه
این جریان به اصطلاح روشنفکری، در حقیقت نمایش غم‌انگیزی از فرصت‌طلبی ایدئولوژیک است که با نقاب نقد، به جنگ تمام عیار با بنیان‌های هویتی یک ملت پرداخته است. آنچه در پس این گفتمان به ظاهر پیچیده نهفته، ساده‌اندیشی خطرناکی است که جهان را به سیاه و سفیدهای کودکانه تقسیم می‌کند: روستایی=پاک و شهری=ناپاک، قوم‌گرایی=پیشرو و ایرانگرایی=ارتجاع. این همان منطق معیوبی است که تاریخ بارها نتایج فاجعه‌بار آن را دیده است.
این نحله‌ فکری با تمسخر نظاممند هرآنچه به فرهنگ مشترک ایرانیان مربوط می‌شود، از فردوسی و حافظ گرفته تا معماری و هنرهای سنتی، در واقع به دنبال ایجاد خلأ هویتی است که آماده‌ پذیرش هر ایدئولوژی بیگانه باشد. آنها با تکنیک‌های روان‌شناختی پیچیده، نخست با کوچک‌شمردن ("این فقط چند شعر کهنه بندتبانی است")، سپس با تحقیر ("ادبیات چاپلوسانه درباری") و سرانجام با طرد کامل ("میراث فاشیستی") عمل می‌کنند. این همان فرآیند "دیگرسازی" است که پیش‌درآمد هرگونه خشونت سیستماتیک در تاریخ بوده است.
نکته‌ تراژیک ماجرا اینجاست که این جریان خود را "ضدایدئولوژی" می‌پندارد، غافل از اینکه به ایدئولوژی‌ای خطرناک‌تر از آنچه می‌خواهد نقد کند، تبدیل شده است. آنها که ادعای دفاع از اقلیت‌ها را دارند، با رفتارهای تحقیرآمیز خود، عملاً به ایجاد اقلیتی جدید از "ایرانی‌ستیزان" مشغولند. جالب اینکه در این جهان‌بینی بیمارگونه، یک دانشجوی ترک‌زبان علاقه‌مند به شاهنامه مانند سجاد آیدنلو "خودباخته" است، اما یک فارس‌زبان حافظ‌خوان "قوم‌گرا"؛ یک کرد طرفدار وحدت ملی "عقب‌مانده" است، اما یک فارس هوادار تجزیه "روشنفکر"!
این دوگانگی‌های آشکار نشان می‌دهد که مسئله اصلی در ایدئولوژی گیلوائیسم، نه دفاع از حقوق اقوام که پیشبرد برنامه‌ای سیاسی با ابزار فرهنگی است. آنها که کوچکترین اشاره به تاریخ پر از شکست و پیروزی، سرافرازی و سرفکندگی در  ایران را "ناسیونالیسم افراطی" می‌خوانند، در برابر ناسیونالیسم افراطی در دیگر کشورها سکوت اختیار می‌کنند. آنها که زبان فارسی را "ابزار ستم" می‌دانند، از آموزش اجباری زبان‌های محلی در مناطق قومی حمایت می‌کنند بی‌آنکه تناقض موجود در این مواضع را ببینند، اخیرا شاهد به هم ریختن محل کار زنی در تبریز بودیم که لهجه صحیح تهرانی را آموزش می داد یا حتی کتک زدن برخی سخنرانان و مدعوین به تبریز توسط مدعیان روشنفکری!!
ایدئولوژی واقعی همیشه خود را پشت نقاب "حقیقت گویی" پنهان می‌کند. گیلوائیسم نیز با شعار "روشنفکری"، در حال ترویج نوعی بنیادگرایی مدرن است که به جای استدلال، به برچسب‌زنی متوسل می‌شود؛ به جای گفتگو، به تحقیر روی می‌آورد؛ و به جای نقد سازنده، به تخریب همه‌جانبه می‌پردازد. این نه روشنفکری که تاریک‌اندیشی نوینی است که این بار نه از موضع دین، که از جایگاه "روشنفکرنمایی" به جنگ با تنوع و پیچیدگی‌های جامعه‌ ایرانی برخاسته است.

🔚 پایان
🔸🔸🔸نقد🔸🔸🔸




♦️جامعه‌شناسی ایرانی، آشیانه‌ای برای بنیادگرایی/ بنیاد‌افکنی

(گفتگویی با آقای حسن محدثی)


✍️بهرام روشن‌ضمیر
۲۰ خرداد ۱۴۰۴

بخش یکم

بگذارید همین اول صریح بگویم. نسبت به جامعه‌شناسی ایرانی به لحاظ کارکردی و با ارزیابی خروجی آن (نه از زاویه نظری) بسیار مشکوکم. جامعه‌شناسی ایرانی را بستری برای بنیادگرایی و بنیاد‌افکنی می‌بینم.

آقای حسن محدثی در واپسین گفتگو با آقای صحافی، در نقدِ اندیشه‌های زنده‌یاد سید‌جواد طباطبایی گفتند که آن زنده‌یاد به نقدها پاسخ نمی‌داد و به منتقدان بی‌محلی می‌کرد. آقای محدثی با واکنشی که به نقدِ اینجانب به خود دادند، نشان‌دادند که تلاش دارند متفاوت باشند. که البته این بدیهی و بیشتر نتیجۀ تفاوتِ نسلیِ ایشان با آن زنده‌یاد است. این را به فال نیک می‌گیرم.

با اینحال باید دقت کرد که من هنوز اصلا به نقدِ ایشان ننشسته‌ بودم. نیز فرموده‌اند که من را نمی‌شناسند. بنابراین برچسب‌های ایشان بر من شاملِ «سنتی» بودن، «مرده‌پرست‌بودن»، «مخالفِ نقد شخصیت‌بودن»، و «داشتنِ گفتاری شبیه ایدئولوگ‌ها»، هرچه باشد، دستکم منطقی نیست. این همه برچسب به ازای چند خط نوشتۀ تلگرامی در ضمنِ یک عکس، نشان از غلبۀ احساس بر منطق دارد.

اما از این طرف اگر من اشارتی کوتاه به آقای محدثی – نه به عنوانِ یک شخص، که یک تیپ – داشتم، ادعا می‌کنم که ساعتها از گفتگوهای مفصل ایشان را در طول سالیان گذشته ‌شنیده‌ام.

آقای محدثی بسیار تیزهوشانه با بهره‌گیری از فنون بلاغت و اقناع یا رتوریک سخن می‌گویند. در همین نوشتۀ خود در پاسخ به من، به سرعت از موضعِ دفاعی به هجومی (بهترین دفاع حمله است) تغییرِ تاکتیک داده‌اند و شروع به حمله به ایدئولوگ‌های ایرانشهری کرده‌اند و به صورت ضمنی من را در آن دسته‌گذاشته‌اند. کافی‌بود نگاهی به همین کانال تلگرام می‌انداختند تا گفتگو‌های من دربارۀ آسیب‌هایی که هم‌رشته‌ای ایشان (آقای شروین ‌وکیلی) با همین سلاحِ برندۀ جامعه‌شناسی به ایران میزند، می‌انداختند. دستکم موردِ آقای وکیلی ثابت می‌کند می‌توان به آسیب‌شناسی رشتۀ جامعه‌شناسی نشست. معتقدم همان‌اندازه که تیپ کنشگران‌ بنیادگرا مانند وکیلی روبروییم، با تیپ میلیتان‌‌های بنیادافکن همچو محدثی دست و پنجه نرم می‌کنیم.

به یادداشتِ ایشان می‌پردازم و ضمنِ آن نقدهایی به گفته‌ها و روشِ ایشان در دیگر برنامه‌ها خواهم داشت. هرچند حجمِ انتقادها دستکم از موضعِ تاریخ به ایشان واقعا فراوان است و در این مجال اصلا نگنجد. شاید بعدا آن را پی بگیرم.

عنوانِ یادداشتِ ایشان به سه گروهِ محاصره‌کنندۀ جامعه‌شناسان اشاره دارد: حکومت، عوام، ایدئولوگ‌ها. بیایید نگاهی به این تقابل بیا‌ندازیم.

1-  فرمودند که جامعه‌شناسان هزینه‌های زیادی پرداخته و حکومت‌(های) ایران آنان را خوش نمی‌دارند. اما نمی‌فرمایند که دستکم حکومتِ مستقرِ فعلی به کدام زمینه از علوم انسانی علاقه‌مند است که انتظار از جامعه‌شناسی داشته باشیم؟ فرمودند که حکومت به دنبالِ جامعه‌شناسیِ اسلامی بوده‌، اما مگر اصحاب قوم دنبال علومِ انسانیِ اسلامی نیستند؟

نمی‌دانم آقای محدثی نامی از زنده‌یاد احمد تفضلی شنیده‌اند یا خیر؟ از سرشناس‌ترین متخصصان مطالعاتِ باستانیِ ایران و یکی از مواردِ قتل‌های زنجیره‌ای که از جلوی دانشگاه تهران ربوده و به قتل رسید.

جناب آقای محدثی، تقلیل ‌ندهید! جامعه‌شناسی هم یکی از رشته‌های دانشگاهی ایران است. دستکم در مورد حضرتِ عالی چنانکه خود هم فرمودید تا چندی پیش به صدا و سیما دعوت می‌شدید. شجاعانه سخن گفتید و دیگر دعوت نشدید، اما به‌هرحال پیش از آن دعوت می‌شدید و همچنان کرسی دانشگاهی دارید. امیدوارم که برقرار بماند. همچنانکه شما نیز به درستی، اخراجِ زنده‌یاد طباطبایی از دانشگاه را محکوم کردید. هرچه هست، دشمنیِ شاخص و خاص و متمایزی میانِ حکومت و «جامعه‌شناسان» محرز نیست. خوشحال می‌شوم اگر موارد دیگری از این دشمنی می‌بینید بفرمایید بیاموزیم.

(ادامه دارد)

https://www.tg-me.com/HistoriographyOfIran/2280




#جامعه‌شناسی_ایرانی
#بهرام_روشن_ضمیر
@NewHasanMohaddesi
🔸🔸🔸نقد🔸🔸🔸




♦️جامعه‌شناسی ایرانی، آشیانه‌ای برای بنیادگرایی/ بنیاد‌افکنی

(گفتگویی با آقای حسن محدثی)


✍️بهرام روشن‌ضمیر
۲۰ خرداد ۱۴۰۴


بخش دوم:
جامعه‌شناسی بر تختِ پدرسالاریِ علوم؟


2-  منظورِ از عوام در این بحث‌ها معمولا laïkós است که یعنی غیرمتخصص و لابد منظورِ شما این است که غیرجامعه‌شناسان از جمله من، شما را نمیفهمیم. اگر چنین باشد، مقصر کیست جز خود دانشگاه و مشخصا خودِ دیسیپلین؟ چرا یکبار برای ما عوام روشن نمی‌کنید که شما در شش هفت سال تحصیل دانشگاهی دقیقا چه می‌آموزید که دربارۀ همه‌چیز نظر می‌دهید؟ دقیقا چه آموزش و تربیتی در عرض چند سال اخذ می‌کنید که بعد از آن در تقریبا همۀ خوشۀ علوم انسانی از موضعی بالادستانه سخن می‌گویید؟ نکند برنامۀ درسی شما حجمی چندین برابر بقیه دارد؟ آیا معتقدید که بقیۀ متخصصان اشتباه محاسباتی کردند که جامعه‌شناسی نخواندند و این اقتدار را کسب نکردند؟ برای ما عوام توضیح دهید که جامعه‌شناس چه می‌آموزد که جمیعِ بقیه نمی‌آموزند اگر ما در تاریخ یک 2 واحدی جامعه‌شناسی داریم، آیا شما بیش از 2 واحد تاریخ دارید؟ پس چطوری دربارۀ کورش، چندخداپرستی، تاریخِ زبان فارسی، اسلام، مشروطه، و ... در تریبون‌های رسمی سخن می‌گویید؟ صحبت از گپ و گفت غیررسمی نیست که همه ما شهروندیم و آزاد و گپ می‌زنیم. عرضم انتقاد به گفته‌های شما در تریبون‌هایی‌ست که مسئولیت اجتماعی به همراه دارد.

نکتۀ بسیار جالب گرایش‌های موجود در جامعه‌شناسی است (تاریخ افتاده در حوزه استحفاظی جامعه‌شناسی تاریخی، دین افتاده در جامعه‌شناسی دینی، سیاست در جامعه‌شناسیِ سیاسی و ...). اما حتی به همین هم وفادار نیستند. مثلا خودِ شما در چند گفتگو خود را جامعه‌شناسِ دین معرفی کردید ولی فرمودید که در حال نگارش کتابی دربارۀ کورشِ هخامنشی‌اید (که البته سویه‌های دینی چندگانه‌پرستی نیز دارد). با این اوصاف آیا بخشی از تقصیر به گردنِ خودِ شما جامعه‌شناسان نیست که تاکنون توضیح نداده‌اید چگونه و چرا جامعه‌شناسی بر تاج و تخت علوم انسانی نشسته است؟

لابد می‌فرمایید «انسان است و جامعه و انسان موجودی اجتماعی‌ست!» این بیشتر به بازاریابی یا برندینگ شبیه است تا معرفت‌شناسی. قدما گفته‌اند که تاریخ ام‌العلوم است. ظاهرا باید جامعه‌شناسی را اباالعلوم بدانیم. خدا به دادِ فرزندانشان برسد. آیا واقعا اندیشۀ سازندگان جامعه‌شناسی این بوده؟

3-  ایدئولوژی برای شما آقای محدثی واقعا به یک سلاح بازدارنده تبدیل شده است. می‌گویند شما خود زمانی مروجِ آقای شریعتی بودید. برای من مهم نیست، ملاک من امروز است و دست شما را اگر امروز منتقدِ نگاهِ ایدئولوژیک به اسلام و ایران‌اید می‌فشارم و با هم در این مورد یعنی ایدئولوژی‌زدایی هم‌سنگریم. اختلافمان در مورد مصادیق - اینکه من طباطبایی را ایدئولوگ نمی‌بینم و شما می‌بینید - به‌جای خود باقی است. همچنان معتقدم نقدتان بر طباطبایی بی‌انصافانه، بی‌رحمانه و گاه با بی‌اخلاقی و کینه‌ای شخصی است. به نظرم آقای صحافی پاسخ شما را دادند و شما نمی‌‌خواهید بپذیرید. اگر خودِ زنده‌یاد به جهان برگردد و بگوید ای‌الناس پروژه من تجدد و مدرنیته بود و نه بازگشت به ایرانشهرِ باستان، شما می‌گویید دروغ است! همچنان که وقتی زنده‌بودند در حضورشان به ایشان می‌گفتند ملی‌گرا و ایشان می‌گفت من پشت سرم را نگاه می‌کنم ببینم کسی پشت ایستاده که به این طرف اشاره می‌کنند؟ بگذریم.

(ادامه دارد)

https://www.tg-me.com/HistoriographyOfIran/2281

#سید_جواد_طباطبایی
#جامعه‌شناسی_ایرانی
#بهرام_روشن_ضمیر
#ایده‌ئولوژی
@NewHasanMohaddesi
🔸🔸🔸نقد🔸🔸🔸




♦️جامعه‌شناسی ایرانی، آشیانه‌ای برای بنیادگرایی/ بنیاد‌افکنی

(گفتگویی با آقای حسن محدثی)


✍️بهرام روشن‌ضمیر
۲۱ خرداد ۱۴۰۴




ادامه از پیش

بخش سوم:
جامعه‌شناسی یا جامعه‌سازی (جامعه‌درمانی)؟  مسئله این است!

اما آقای محدثی، بلاخره شما از کدام مکتب در جامعه‌شناسی سخن می‌گویید؟ در کدام سنت ایستاده‌اید؟ در گفتگو با آقای مهرداد ملکزاده فرمودید بخشی از جامعه‌شناسان به توصیفِ علمی بسنده نمی‌کنند و تفکری انتقادی همراه با نظریه‌پردازی و مشارکت در ساختِ جامعه (مهندسی اجتماعی؟) دارند و مارکس را مثال زدید. این‌درحالی است که ترجیع‌بندِ جملات شما معمولا ماکس وبر است. بلآخره مارکسی‌ می‌اندیشید یا وبری؟ یا با مکتب محدثی روبروییم؟ شما (باز عرض می‌کنم به عنوان تیپِ جامعه‌شناس) هرگاه که به نقدِ دیگران (مثلا طباطبایی) می‌نشینید از موضع دانشگاه و آکادمی سخن می‌گویید. این در حالی است که مثلا در گفتگوی آخرتان با آقای صحافی روایتی که از تاریخِ ایران دادید و عباراتی چون زبان فارسی را به ما حقنه کردند، نسبت به روایتِ زنده‌یاد طباطبایی، از روایت جریان اصلی دانشگاه، دورتر و در یک کلام، اساسا بی‌پایه بود.

شما حتی در طولِ یک برنامه، با حفظِ سمتِ آقای معلم و استاد دانشگاه، ناگهان شروع به باید و نبایدِ روشنفکرانه-فیلسوفانه می‌کنید و نامش را هم می‌گذارید «احساسِ وظیفۀ یک جامعه‌شناس با رویکرد انتقادی و با پیشنهادات برای آینده».

آقای محدثی کدام را باور کنیم؟ اگر شما همزمان حق دارید هرکجا طلبید «دانشمندِ آکادمیک» باشید و هرکجا طلبید «مهندسِ جامعه‌ساز» پس چرا دیگران نتوانند؟ آیا جوازِ طبابت جامعه را به جامعه‌شناس می‌دهند و شما پس از تشخیص به تجویز برای درمان جامعه ‌می‌پردازید؟ رشته‌ شما سوسیولوژی است یا سوسیوتراپی؟ آیا برکشیدنِ جامعه‌شناسی به جامعه‌سازی یا جامعه‌درمانی اتفاقا فروافتادنش به سطحِ روشنفکریِ بی‌مسئولیتِ کافه‌‌نشین نیست؟

آیا مناظراتِ پرتعداد شما پر کردنِ خلاء کمبود فضاهای عمومی (کافه‌ای) در ایران به نسبتِ جایی مثل فرانسه نیست، که در آن - البته بدون گیلاس‌ - بلندبلند بیاندیشید؟ اشتباه نشود! هیچ ایرادی ندارد. به شرطی که بپذیرید از برجِ عاجِ آکادمی بیرون آمده و دیگر در قلعۀ مستحکمِ خود مقامِ لُرد ندارید. در لحظه‌ای که از توصیف دیسیپلینی به نقدِ روشنفکرانۀ سه‌گانۀ حکومت/عوام/ایدئولوژی (تعبیر از خودتان) وارد می‌شوید و احساس مسئولیتِ اجتماعی (بخوانید کنش سیاسی) را جایگزینِ بی‌طرفی علمیِ خنثی می‌کنید، دیگر «آقای معلم» نیستید. بد می‌گویم؟

(متاسفانه همچنان ادامه دارد)

#جامعه‌شناسی_ایرانی
#بهرام_روشن_ضمیر
#ایده‌ئولوژی
@NewHasanMohaddesi
Forwarded from Amin
اقلیت فحاش و زیبافاشیسم پلورالیستی: نقدی علیه انحصار مودبانه گفت‌وگو کردن

یکی از تلخ‌ترین پارادوکس‌های گفتمان آزادی و پلورالیسم فرهنگی در ایران کنونی، پذیرش بی‌چون‌وچرای شکل‌هایی از قبیله‌گرایی فرهنگی‌ست. ما امروز شاهد بازگشتی پرهیاهو به هویت‌های قومی، منطقه‌ای، سنتی و دوران غار هستیم؛ بازگشتی که در ظاهر به‌نام تکثر و تنوع، اما در باطن گاه به مرزبندی، شکاف اجتماعی، و بازتولید انحصار می‌انجامد.

این قبیله‌گرایی فرهنگی، که در پوشش حق فرهنگی، زبان مادری، یا لباس سنتی به رسمیت شناخته می‌شود، نه‌تنها تحمل می‌گردد، بلکه تشویق هم می‌شود؛ حتی وقتی که به صراحت به حذف دیگری، افسانه‌سازی انحصارطلبانه، و نفی هم‌زیستی تنوع‌پذیر دامن می‌زند. اما در همین نقطه، تناقض به اوج می‌رسد؛ اگر منتقدی، چه خشمگین چه مودب، زبان به اعتراض بگشاید، به‌ویژه اگر لحن‌اش تند، بی‌واسطه، یا پر از فحش باشد، بلافاصله به نام اخلاق، ادب، یا فرهنگ گفت‌وگو حذف می‌شود.

در نتیجه، فحاشی به قبیله‌گرایی واگرا و نسل‌کش ممنوع است، اما خودِ قبیله‌گرایی نه‌تنها مجاز، بلکه زیبا، ریشه‌دار، و حتی افتخارآمیز جلوه داده می‌شود! پلورالیسم فرهنگی، که باید ابزار فهم تفاوت و کاهش خشونت باشد، بدل می‌شود به ابزاری برای حذف فریادهایی که صداقت‌شان تلخ است.

مدعیان آزادی و پلورالیسم فرهنگی مه یکی از آنان یک جامعه‌شناس درجه سومی به نام محدثی است، پیوسته از شنیدن صدای دیگر سخن می‌گویند. اما به‌محض اینکه این صدا کمی فحاش می‌شود، مودب نیست، یا با معیارهای زیبایی‌شناسی فرهیختشان نمی‌خواند، همان مدعیان پلورالیسم به‌سرعت سراغ فیلتر و حذف می‌روند. چرا؟ چون تنوع را فقط تا جایی تحمل می‌کنند که خوش‌بو باشد و حول محور تفکرات ایشان پرواز نماید.

من این‌جا نه از موضع قربانی، بلکه از موضع اقلیت فحاش سخن می‌گویم. همان اقلیتی که نیم‌قرن مسلمانان ترویست پابرهنه و جامعه‌شناسان ایران‌فروشی چون شریعتی هویت ایرانی آنها را کوبیده و تحقیر کردند ولی هیچ‌کدام از این سُفلگان بی‌مایه بیانه‌ای در راستای دفاع از مای اقلیت خاموش در این ۴۶ سال ارائه نکرد. همان‌هایی که وقتی از ایران حرف میزدن هم‌پیالگان همین شیادان نه‌تنها از آنان دفاع نکردند که بر آنان تاختند.

بله، من به روشنفکر بی‌وطنی که مرزهای فلسطين برای او اهمیت دارد ولی ایران برای او جعل و دروغ است فحش می‌دهم. زبانم نرم نیست و با کلمات در دهانشان خواهم زد. چرا؟ چون آن‌چه دیده‌ام، آن‌چه تجربه کرده‌ام، زخم و خشم بوده.

بیایید صادق باشیم؛ آزادی بیانی که اینان به دروغ از آن حرف می‌زنند در عمل، یعنی آزادی برای کسانی که بلدند قشنگ و دانشگاهی حرف بزنند، هرچند شبه‌علم و واگرا و تجزیه‌طلبانه باشد؛ کسانی که واژگان‌شان آغشته به ادب، لطافت، و بوی قهوه و سیگار لایت است.

بله، من فحاشم. اما خشونت‌طلب نیستم. اتفاقا زبان فحاش اغلب واکنشی‌ست به خشونتِ پیشینی سانسور، حذف، تمسخر و سکوت تحمیلی. فحش، راه عبور از گلوگاه‌های خفقان است. اگر نمی‌خواهی این صدا را بشنوید، پس شما آزادی بیان نمی‌خواهید؛ شما صرفا حرف‌شنوی گزینشی می‌خواهید.

وقتی از پلورالیسم فرهنگی حرف می‌زنید، منظورتان چیست؟ پذیرش لهجه؟ لباس؟ سبک زندگی؟ پس چرا وقتی کسی زبان عامیانه، خشن یا زشت دارد، به‌جای شنیدن و تحلیل، او را حذف می‌کنید؟ چرا زبان حاشیه‌ای فحاش را به‌جای معنا دادن، غیرفرهنگی می‌نامید؟ اگر تنوع فقط تا جایی مجاز است که دکوراسیون فکری شما را به‌هم نزند، پس شما پلورالیست نیستید؛ شما زیبافاشیستید.

وقتی دکترین دروغین پلورالیسم فرهنگی آقای جامعه‌شناس حکومتی، به من می‌گوید "اگه دوباره فحش بدهید یا توهین کنید، حذف می‌شی"، این جمله خشونت‌بارتر از هر فحشی‌ست که ممکن است من گفته باشم. چون پشتش نه فقط حذف یک پیام، بلکه حذف یک گونه‌ی زبانی و یک نحوه‌ی وجود داشتن نهفته است. شما اسمش را می‌گذارید مدیریت محتوا؛ اما اسم دقیق‌ترش هست؛ سرکوب طبقاتی-فرهنگی زبان حاشیه‌ای فحاش است.
♦️[دلالت‌های قوم نامرئی: "قوم پارس وجود ندارد"]

✍️دکتر عادل محمدی

دکترای تخصصی‌ زبان‌شناسی
۲۱ خرداد ۱۴۰۴


در زبان‌شناسی، اصطلاح "نمونه ازلی prototype" به مدلی از یک واژه یا مفهوم اشاره دارد که در ذهن گویشوران، نماینده‌ اصلی و نمادین آن دسته محسوب می‌شود. وقتی می‌گوییم "پرنده"، اغلب افراد به چیزی مثل گنجشک، کبوتر یا قناری فکر می‌کنند، نه به شترمرغ یا پنگوئن. در این‌جا، گنجشک یا کبوتر می‌شوند نمونه‌های ازلی برای دسته‌ی پرنده.

در گفتمان‌های قدرت‌محور، گروه غالب ممکن است زبان و فرهنگ خود را به عنوان نمونه ازلی برای "ملت"، "فرهنگ ملی" یا "زبان ملی" جا بزند و بقیه را به حاشیه برانند. این همان کاری است که  فرهنگ فارسی به عنوان "نمونه ازلی" ایران تعریف می‌شود و بقیه فرهنگ‌ها خردفرهنگ و محلی شمرده می‌شوند.

این‌که جریان ایران‌شهری می‌گویند "قوم پارس وجود ندارد" و "زبان فارس زبانِ قوم خاصی نیست" یک سبک واژگانی تا ذهن افراد را گیج کنند و اجازه ندهند بحث سلطه فرهنگی و سیاسی یک جریان خاص برجسته شود. سه فیلسوف مهم، فرانتس فانون، ادوارد سعید و هانا آرنت، این پدیده را این‌گونه شرح می‌دهند:

فرانتس فانون در کتاب دوزخیان روی زمین می‌گوید که: "انسان تمامیت‌خواه برای آنکه بتواند قدرت خود را حفظ کند، در صدد است هویت دیگران را تحت سلطه خود را پاک کند". دنیای تمامیت‌خواه، دنیایی تکه‌تکه شده‌ است که در آن فرهنگ خود را نمونه ازلی و بقیه را در حاشیه قرار می‌دهد.


جریان ایران‌شهری با گفتن این‌که "قوم فارسی وجود ندارد"، تلاش می‌کند که فرهنگ دیگری خود مانند ترک‌ها، کُردها، بلوچ‌ها. گیلکی و... را در ایران خُردفرهنگ نگه دارد و آن‌ها را زیر چتر هژمونی و تسلط گفتمانی خود در یک واحد کل همگون سازد. این ترفند، زودن گذشته و انکار تاریخ دیگری است؛ روشی که قبلاً تمامیت‌خواهان اروپایی در آفریقا و آمریکا نیز اجرا کرده بودند.

ادوارد سعید در کتاب شرق‌شناسی چنین توضیح می‌دهد که: "گروه‌های غالب، روایت‌هایی می‌سازند که قدرت خود را تثبیت نمایند". "روایت‌ها ابزار اصلی حفظ و اعمال قدرت هستند". جمله‌ی "فارس وجود ندارد" یک حقه است برای آن‌که فارس‌محور بودن گروه‌های غالب را پنهان کند. این جمله از یک طرف، فرهنگ فارسی را نماینده کل یک سرزمین معرفی می‌کند و از سوی دیگر می‌گوید فارس اصلاً وجود ندارد! این پارادوکس باعث می‌شود هر کسی که حرف از سلطه‌ی فارسی بزند، برچسب ضدایرانی و تجزیه‌طلب بخورد. همین مدل را تمامیت‌خواهان در هند و الجزایر نیز اجرا کرده بودند.

هانا آرنت در کتاب خاستگاه‌های توتالیتاریسم توضیح می‌دهد که "تمامیت‌خواهان با پاک‌کردن هویت‌های جمعی، قدرت خود را تثبیت می‌کنند". او می‌گوید "سرکوب هویت فردی و جمعی یکی از پایه‌های اصلی تمامیت‌خواهان مدرن است". فارس‌محوری با نادیده گرفتن هویت ملیت‌های غیرفارس و تحمیل فرهنگ و زبان فارسی، تلاش دارد یک هویت یکدست و کنترل‌شده ایجاد کند؛ همان چیزی که آرنت از آن به عنوان نابودی تنوع و تکثر هویتی یاد می‌کند.

دولت تمامیت‌خواه ترکیه یک‌زمانی می‌گفت: "کُردها اصلاً وجود ندارند و آن‌ها ترک‌های کوه‌نشین هستند". چین همیشه می‌گوید تبت از روز اول جزئی از خاک چین بوده و ملت تبت را یک نژاد چینی معرفی می‌کند. ملت‌های بومی سیبری مثل یاکوت‌ها، ننتس‌ها و چوکچی‌ها نیز به همین روال هویت‌شان انکار می‌شود. مسکو همیشه سعی کرده این ملت‌ها را در "هویت روسی" جذب کند و آن‌ها را از بین ببرد.

در نهایت، گفتن این‌که "پارس وجود ندارد" یک روش برای پنهان‌نمودن سلطه فرهنگی و سیاسی گروه‌های غالب است.




🔸محدثی: سلطه‌گری از طریق نامرئی‌سازی‌ی قومیت و اعمال سلطه از ره‌گذر قومی نامرئی از ساز و کارهای جریان مرکزگرا است. در صد سال اخیر ملی‌گرایی از ره‌گذر قوم نامرئی در ایران اعمال سلطه کرده است. خودنامرئی‌سازی به نام ایران مهم‌ترین شکل اعمال سلطه در صد سال اخیر علیه اتنیک‌ها و فرهنگ‌های ایرانی بوده است؛ شیوه‌ای که راه را برای انواع انحصارگرایی باز کرده است.

در صد سال اخیر، مرکز خود را تحت نام ایران و کشور جا زده است تا راه را برای حذف تمامی نیروهای ضد انحصارگرایی و ضد مرکزگرایی بگشاید. قوم نامرئی خود را ایران معرفی می‌کند. ضروری است نقاب قوم نامرئی را برداریم و فریاد بکشیم که شما مساوی با ایران نیستید.

قوم نامرئی مشخصه‌هایی دارد:

۱. فارس زبان است،
۲.‌ شیعه است،
۳. ترجیحا تهرانی است نه شهرستانی، و در درجه‌ی بعدی آسیمیله‌ی مرکز است،
۴. فرزند کورش و داریوش است.

#قوم_پارس
#زبان‌شناسی
#قوم_نامرئی
#عادل_محمدی
#خودنامرئی‌سازی
#نامرئی‌سازی_قومیت

@NewHasanMohaddesi
🔸🔸🔸نقد🔸🔸🔸




♦️جامعه‌شناسی ایرانی، آشیانه‌ای برای بنیادگرایی/ بنیاد‌افکنی

(گفتگویی با آقای حسن محدثی)


✍️بهرام روشن‌ضمیر
۲۱ خرداد ۱۴۰۴




ادامه از پیش

بخش چهارم:
متخصص در جامعه‌شناسی و عوام در بقیۀ رشته‌ها!

اگر نقد من بر برخی همکاران جامعه‌شناس شما نقد بر نظریه همه‌چیز است، نقد من بر شما انتقاد از ردیه بر همه‌چیز است. مهمترین تناقض این روش انتقادی (چه شما و چه پیشینیان شما) این است که ایرادها دامن خودتان را نیز می‌گیرد.

شما نمی‌توانید به نام آکادمیسین تک جملاتی از هزاران صفحه تالیفاتِ طباطبایی بیرون آورده و بر سر دار کشید، ولی خودتان نوستراداموس‌وار آینده‌نگاری کنید که «...یک یا دو سال بعد اتفاقات مهمی خواهد افتاد»! بر اساسا کدام داده و تحلیل به این نتیجه رسیدید و اکنون که بیش از دو سال از آن پیشگویی پیغامبرانه گذشت و اتفاقی هم نیوفتاد چه اعتباری برای شما و رشته‌تان باقی می‌ماند؟

می‌دانیم که ابن‌خلدون هم به هنگام نگارشِ «تاریخ» به اصولِ روشی که خودش در «مقدمه» توضیح داده بود نتوانست وفادار بماند، نیز ماکیاولی و دیگران. ولی اگر ما کوته‌قامتان دستکم بیاموزیم که بر شانۀ غولان بایستیم باید بتوانیم کمی بلندتر ببینیم. آقای محدثی، شما متخصصِ تاریخ نیستید. شما در تاریخ ‌عوام‌اید. در همان گفتگو با آقای ملک‌زاده بسیار بیشتر احتیاط می‌کردید و مدام می‌گفتید من می‌آموزم! اما جلوی دیگران که ‌تاریخ‌دان نیستند احتیاطِ علمی نمی‌کنید. شما چطور می‌توانید دربارۀ کورش تاریخ بنویسید؟ شما چیزهایی از تاریخِ ایران شنیده‌اید یا خوانده‌اید. شما صفحاتی از کتاب یکی از ده‌ها و صدها متخصص، به نام ماریا بروسیوس دیده‌اید، همچون آماتورها از دیدن چیزی در تایید نظرات خود در صفحه‌ای کتاب مشعوف می‌شوید و آنرا در کانال خود می‌گذارید تا سبب شادمانی جریانات ضد ایرانی شود. به چه قیمتی؟

کسانی در همین چترِ آکادمیک می‌زیند که ده، بیست، سی، چهل سال از عمرشان با این متون و سطور زندگی‌کرده و در آن تنفس کرده‌اند. تاریخ‌ورزی این نیست که شما صفحاتی از یک کتاب را در کانال خود بگذارید و نتایج جامعه‌شناختی-تاریخی بگیرید! آیا درمانِ افراط‌های ایرانگرایانه افراط دیگری به نام ایران‌ستیزی است؟ آیا پاسخ به ابتذالِ شبه‌علم بنیادگرایانه، شبه‌علم بنیادستیزانه است؟ کی به شما گفته بنیادها ذاتا بدند؟

آقای جامعه‌شناس! تاریخ‌ورزی، تاریخ‌اندیشی می‌خواهد، روش دارد، عقل دارد، بافتارشناسی دارد. دقیقا به همان شکل که جامعه‌شناسی لابد دارد. من هم کتابهایی دربارۀ بنیادها و روشها و نظریات پایه‌ای و اصولی و مکاتب جامعه‌شناسی دیده‌ام، آیا باید گمان کنم به اندازۀ حسن محدثی می‌فهمم؟

این حکومت، عوام و ایدئولوگ‌ها نیستند که رشتۀ شما یا من را نابود می‌کنند. این خودمانیم. از دشمنیِ حکومتِ مستقر، از عوامزدگی هولناک و ویرانگر در تاریخ - که حتما موافقید صد برابرِ جامعه‌شناسی است - و از آسیب‌های ایدئولوژی به تاریخ نگفتم که یکی داستان است پر آبِ چشم. اگر دوباره من را متهم به سنتی‌بودن نمی‌کنید، عرض کنم که احترام امامزاده با متولیِ آن است. این شمایید که این علمِ جوان در ایران یعنی جامعه‌شناسی را محترم یا نامحترم می‌کنید.

با شما از ایران سخن نگفتم چون در تمام طول برنامه‌های مفصلی که از شما دیدم یک لحظه هم احساس نکردم، ذره‌ای دلتان برای ایران می‌تپد. گیلانی باشی و اینقدر بی‌علاقه به ایران؟ عجیب است! پس گفتم با شما از حب به رشته‌تان جامعه‌شناسی و تعهد به آکادمی سخن بگویم. اما کاش یادمان نرود که جامعه‌شناسی قرار است برای ایران باشد، نه ایران برای جامعه‌شناسی. آکادمی قرار است برای ایران باشد. آکادمیِ آتن هم برای آتن و یونان بود. اونیورسیتاس‌های دورۀ رنسانس هم برای خدمت به میهن‌ها بود.

با سپاس

بهرام روشن‌ضمیر

کتابخانه مدرسه نرمال پاریس
https://www.tg-me.com/HistoriographyOfIran/2283


#جامعه‌شناسی_ایرانی
#بهرام_روشن_ضمیر
#ایده‌ئولوژی
@NewHasanMohaddesi
♦️نکاتی کوتاه با روشن‌ضمیر سیاه‌نگار

✍️حسن محدثی‌ی گیلوایی

۲۱ خرداد ۱۴۰۴

چنان‌که پیش از این گفتم، آقای روشن‌ضمیر را نمی‌شناختم. ولی با نوشته‌های‌شان قدری ایشان را شناخته ام و دست‌کم دریافته ام که ساکن پاریس اند و از آن‌جا در باره‌ی ایران و جامعه‌شناسی‌ی ایران و آن‌چه بر سر آن‌ها آمده نظر می‌دهند! او در نوشته‌ی نخست و کوتاه خود مرا «هیولا» خواند و زبان به ناسزا و تهمت گشود و اضافه کرد:

«عقده و کینه نه از طباطبایی که از ایران تمام وجودش را پرکرده»
«حتی ادب و مرام ایرانی را هم کنار می‌گذارد»
«خود را به کری می‌زند»
«تریبون و قدرت در دست» او است. و ...


از این درگذشتم و کوشیدم به او پاسخی محترمانه بدهم، از آن‌رو که شاید سخنان مرا شنیده و عصبانی شده و چه بسا سوء فهم‌هایی هم قبلاً وجود داشته است. گفتم شاید بشود باب گفت‌وگویی گشود. اما نوشته‌های بعدی‌ی او مرا بسیار مأیوس کرده است؛ هم از جهت سطحی بودن و هم از جهت ادامه‌ی ناسزاگویی و تهمت‌زنی و پرونده‌سازی.

گویا هوای تجربه‌ی زیستن در مهد آزادی و حقوق بشر، بر خلق و خو و خویگان میراث برده از خانواده‌ی ایرانی‌شان هیچ نوزیده است. سخنان او بسیار سطحی و ضعیف است. به‌عنوان مثال، می‌گوید پیش‌بینی‌ی تو اشتباه از آب درآمده است! بسیار خوب من هم گاهی اشتباه می‌کنم. حالا آیا دیگر حق سخن گفتن ندارم؟!

او در پاریس نشسته است (صمیمانه امیدوار ام به ایشان خوش بگذرد و سلامت باشند!) اما از من می‌خواهند برای‌شان توضیح بدهم بر سر جامعه‌شناسی و جامعه‌شناس ایرانی چه آمده است! دکتر تفضلی‌ی ارج‌مند را به یاد من می‌آورد و محمدجعفر پوینده و دکتر غفار حسینی را فراموش می‌کند!

او یک ایده‌ئولوژی‌ساز پرتلاش کنونی (دکتر شروین وکیلی) را جامعه‌شناس می‌خواند؛ لابد به این اعتبار که هر کس مدرک جامعه‌شناسی گرفته است، جامعه‌شناس است!

بهرام روشن ضمیر ظاهراً از تلاش‌ها و کوشش‌های من دل‌خور است و به جای این‌که ایرادی محتوایی به کارهای من بگیرد، می‌گوید چرا این همه کار می‌کنی! روشن‌ضمیر تفاوت بین نظریه‌ی جامعه‌شناختی و نظریه‌ی اجتماعی را هم نمی‌شناسد و گمان می‌کند من حق ندارم در نقش یک نظریه‌پرداز اجتماعی ظاهر شوم و فقط می‌بایست کار جامعه‌شناختی بکنم و به دانش‌گاه و کار دانش‌گاهی خود را محدود کنم.

از من می‌پرسد «از کدام مکتب در جامعه‌شناسی سخن می‌گویید؟» من می‌ترسم شما پاسخ ام را درنیابید؛ زیرا که امری تخصصی است: من در پارادایم سلطه‌محوری‌ی انفسی سخن می‌گویم و می‌نویسم. برای فهم آن لازم است آثار جامعه‌شناختی‌ی مرا بخوانید. نشانی‌ی برخی از مقالات و کتاب‌هایم را تقدیم می‌کنم.

وقتی کسی در این سطح و با این کیفیت می‌نویسد، از گفت‌وگو کردن با او سرخورده و مأیوس می‌شوم و چنین گفت‌وگویی را بی‌هوده می‌دانم. این چند خط را از روی ادای احترام و ادب نوشته ام تا به شیوه‌ی گفت‌وگوگری با منتقدان پای‌بند باشم. من از روشن‌ضمیر می‌خواهم یک سند نشان دهد که دکتر طباطبایی نقدهای مخالفان خود را در صفحات خویش منتشر کرده باشد؛ همان کسی که او یک‌سره به دفاع از وی مشغول است. من اما مطالب روشن‌ضمیر را منتشر کرده ام تا از استبداد رأی پرهیز کرده باشم و به صدای مخالف ام احترام گذاشته باشم.

با این حال، گفت‌وگو با امثال روشن‌ضمیر را بی‌فایده می‌دانم. فقط بنگرید به تعابیر و صفاتی که وی در چهارمین یادداشت خود علیه من به‌کار برده است:

بر سر دار کشیدید / نوسترآداموس‌وار / عوام در تاریخ / آماتور / عامل شادمانی‌ی جریانات ضد ایرانی / ایران‌ستیز / [مولد] شبه‌علم بنیادستیز / عوام‌زده‌ی هول‌ناک و ویران‌گر در تاریخ / کسی که دل اش ذره‌ای برای ایران نمی‌تپد.

خیلی ممنون ام از این اوصافی که نثار من کرده اید آقای روشن‌ضمیر! امیدوار ام دست نسیم بامدادان و شام‌گاهان پاریس احوال‌تان را خوش کند! این الطاف شما سبب می‌شود به این گفت‌وگو همین‌جا خاتمه بدهم و به همین مقدار بسنده کنم و سراغ امور بنیادی‌تر نروم و برای شما روشن نکنم که آن‌چه شما «بنیاد» می‌نامید، من «بختک مرده‌گان» می‌خوانم.

باری، اگر احیاناً توانستید به مزار بزرگانی چون ولتر و اگوست کنت و از همه مهم‌تر موسی دوبروسکا سری بزنید، سلام یک گیلانی‌ی نگران از بختک مرده‌گان و یوغ سنت را به ایشان برسانید! عزّت زیاد!

🔻لینک برخی از مقالات و کتاب‌های محدثی:
https://toakademi.com/ins/hasan-mohaddesi/

https://toakademi.com/ins/hasan-mohaddesi/

#سید_جواد_طباطبایی
#جامعه‌شناسی_ایرانی
#بهرام_روشن_ضمیر
#شروین_وکیلی
#ایده‌ئولوژی
@NewHasanMohaddesi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔸🔸🔸روی‌داد🔸🔸🔸




♦️کلیشه‌های محافظه‌کارانه در برابر تحولات: در باره‌ی نسل‌های جدید بدون پژوهش و کلیشه‌ای سخن نگوییم

حسن محدثی‌ی گیلوایی

۲۲ خرداد ۱۴۰۴


نیروهای اجتماعی و فکری‌ی محافظه‌کار، تاب تحمل تحولات اجتماعی و فرهنگی را ندارند. آن‌ها با کلیشه‌های محافظه‌کارانه تحولات اجتماعی و فرهنگی را می‌فهمند. تعابیری چون بسط نیهیلیسم، نسل بی‌تاریخ، یا احمق خواندن نوجوانان ایرانی نمونه‌هایی از این دست واکنش‌های محافظه‌کارانه اند.

در جامعه‌شناسی برچسب زدن به خیل وسیعی از اعضای جامعه را با یک عنوان خاص، عقیده‌ی قالبی یا کلیشه‌ی اجتماعی می‌نامند.

چه‌گونه می‌توانیم خیل وسیع نوجوانان کشور را بدون هر گونه پژوهش تجربی "احمق" بخوانیم؟ در این‌که آن‌ها متفاوت اند، شکی نیست؛ اما ارزش‌یابی بر اساس معیارهای شخصی چیزی جز ارزش‌داوری‌ی سوگیرانه و خودمداری‌ی نسلی نیست.

معیارهای سنجش حماقت کدام اند؟ این بحثی تخصصی است. چه سنجش‌هایی انجام گرفته اند؟


#تلویزیون
#نوجوانان
#صدا_و_سیما
#عقاید_قالبی
@NewHasanMohaddesi
Forwarded from Akademi (Akademi واحد آموزش/ ثبت نام)
اطلاع‌رسانی درمود دورۀ فشردۀ تاریخ ایران در دورۀ مغول

دورۀ مغول یکی از مهم‌ترین ادوار در تاریخ ایران بعد از اسلام است. این دوره سرآغاز تغییراتی بس مهم در تاریخ سرزمین ماست و ریشۀ بسیاری از انحطاط‌ها و عقب‌ماندگی‌های کشور ما را در همین دوره باید جستجو کرد. این دوره با هجوم چنگیز به کشور عزیز ما آغاز می‌شود و به کشته و زخمی و آواره شدنِ میلیون‌ها نفر و ویران شدنِ ده‌ها شهر مهم می‌انجامد. البته ایرانیان با نیرویی بس شگرف، توانستند از میان آن همه تباهی و خشونت و کشتار، جان به در ببرند و حتی به مرور فاتحانِ خونخوار را در درون فرهنگ خود حل و جذب کنند، ولی بی‌گمان بررسی علل پدید آمدن این حادثه و نیز بررسی آثار و نتایج آن یکی از اولویت‌های فکری و فرهنگی ماست.

در دورۀ فشرده‌ای که به همت موسسۀ زیر سقف آسمان مهر و مؤسسۀ نیک‌اندیشان زمان برگزار می‌شود، در طی چهار جلسه به بررسی تاریخ ایران در دورۀ مغول می‌پردازیم. مهم‌ترین مباحث این دوره عبارتند از: بررسی اوضاع سیاسی و فرهنگی ایران در آستانۀ حملۀ مغول، آشنایی با تاریخ خوارزمشاهیان، توصیف و تحلیل حملۀ چنگیز به ایران، تحلیل شخصیت چنگیز، بررسی تاریخ مغول در ایران بعد از مرگ چنگیز، آشنایی با تاریخ ایلخانان از هولاکو تا ابوسعید بهادر، بررسی علل پایان یافتن حکومت مغولان در ایران، درنگی در پیامدها و آثارِ حملۀ مغول به ایران، بررسی شیوۀ مواجهۀ ایرانیان با مغولان، معرفی مهم‌ترین منابع دربارۀ مغولان و تاریخ آنها در ایران.

اطلاعات ثبت نام:
https://www.tg-me.com/toAkademi_channel/302

امیدوارم که این دوره برای همۀ علاقه‌مندان سودمند باشد و موجبات آشنایی عمیق‌تر با تاریخ ایران عزیزمان را برای آنها فراهم بیاورد.

ایرج شهبازی
۲۰ خردادماه ۱۴۰۴
🔸🔸🔸روی‌داد🔸🔸🔸


♦️حمله‌ی اسرائیل به ایران

حسن محدثی‌ی گیلوایی

۲۳ خرداد ۱۴۰۴


خرداد ماه داشت به‌سلامتی عبور می‌کرد که باز حادثه‌ای گریبان اش را گرفت. سرانجام، تهدیدات ترامپ و اسرائیل از حالت رجزخوانی درآمد و به حملات متعددی علیه نقاط مختلف نظامی‌ی ایران و مقامات نظام جمهوری‌ی اسلامی منتهی شد. اخبار رسمی حاکی از کشته و مجروح شدن برخی مقامات نظامی است.

اکنون شرایط کشور به‌نحو اساسی فرق کرده است و باید منتظر بمانیم و ببینیم در مقام پاسخ چه اقداماتی انجام خواهد شد.

برخی خبرها حاکی است که حملات بسیار متعدد بوده و اسراییل ۳۰۰ حمله‌ی هوایی را انجام داده است.
https://www.tg-me.com/fararunews/244293

به‌نظر می‌رسد تهدیدات ترامپ را می‌بایست بیش از این جدی گرفت.



#امریکا
#اسرائیل
#دونالد_ترامپ
#حمله‌ی_نظامی
@NewHasanMohaddesi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
♦️جنگ بال‌های پرنده را می‌شکند

حسن محدثی‌ی گیلوایی
۲۳ خرداد ۱۴۰۴

جنگ بال‌های پرنده را می‌شکند و خنده‌‌ی کودک را محو می‌کند. جنگ علیه زنده‌گی است.


#جنگ
#امریکا
#اسرائیل
#دونالد_ترامپ
#حمله‌ی_نظامی
@NewHasanMohaddesi
♦️ایستادن در کنار متجاوزان به سرزمین‌مان با هیچ بهانه‌ای موجه و قابل قبول نیست

حسن محدثی‌ی گیلوایی

۲۵ خرداد ۱۴۰۴


#ایران
#رضا_پهلوی
#سلطنت‌طلبان
@NewHasanMohaddesi
♦️علایمی از چرخش تدریجی در صحنه‌ی بین‌المللی

حسن محدثی‌ی گیلوایی

۲۵ خرداد ۱۴۰۴


موفقیت‌های آغازین اسرائیل در حمله به ایران و ترور برخی مقامات حکومت ایران، وضعیت جنگی را به‌نفع اسرائیل نشان می‌داد. این شرایط هم‌راه بود با جولان رسانه‌ای‌ی دونالد ترامپ و بنیامین نتانیاهو. تلاش بر این بود که حکومت ایران دچار انفعال شود و در زیر فشار نظامی، تسلیم شود و به مذاکره در زیر زور نظامی تن دهد.

اکنون اما به‌نظر می‌رسد با موشک‌باران شهرهای اسرائیل شرایط در حال تغییر است. هزینه‌های اسرائیل به‌نحو چشم‌گیری در حال افزایش است. خسارات وارده به شهرهای اسرائیل بالا است و شرایط به‌نحو جدی علیه اسرائیل در حال تغییر است.

از این رو، به‌نظر می‌رسد به‌زودی میان‌جی‌گری‌های بین‌المللی شدت گیرد و کشورهای غربی ژستی صلح‌آمیز بگیرند و خواهان میان‌جی‌گری شوند و به‌ویژه به روسیه و چین برای میان‌جی‌گری متوسل شوند.

بدین ترتیب، احتمال می‌دهم جنگ حکومت اسرائیل و جمهوری‌ی اسلامی به‌زودی به پایان برسد و دونالد ترامپ به همه‌ی خواسته‌های مورد نظر اش دست نیابد و بار دیگر بساط مذاکره، یک یا دو ماه پس از این جنگ، در شرایطی کاملا متفاوت پهن گردد.

هم‌اکنون علائمی از این چرخش در صحنه‌ی بین‌المللی دیده می‌شود. کمک خواستن اسرائیل از آمریکا برای پیوستن به جنگ علیه جمهوری‌ی اسلامی و رد این درخواست توسط حکومت آمریکا می‌تواند نشانه‌ی مهمی برای این امر باشد. یحتمل به‌زودی نتانیاهو در صحنه‌ای رسانه‌ای ظاهر خواهد شد و خواهد گفت که همه‌ی هزینه‌ها را اسرائیل نباید بپردازد.

به‌نظر می‌رسد دو سه روز آینده در این جنگ بسیار تعیین‌کننده خواهد بود. روند صحنه‌ی نبرد، صحنه‌ی دیپلماسی را رقم خواهد زد.


🔸پس‌نوشت: دو طرف البته به رجزخوانی‌ی رسانه‌ای ادامه خواهند داد، اما مهم‌ترین دست‌آورد این جنگ، واقع‌بینی‌ی عملی‌ی همه‌ی طرفین خواهد بود. احتمالا نتانیاهو به‌زودی در بلوفی سیاسی اعلام خواهد کرد که ما به ۸۰ درصد خواسته‌های‌مان رسیده ایم!


🔻پس‌نوشت دوم: شواهد موید منتشر شده پس از این تحلیل
https://www.tg-me.com/akhbare_fouri/233265

https://www.tg-me.com/akhbare_fouri/233231

#جنگ
#امریکا
#اسراییل
#دونالد_ترامپ
#جمهوری_اسلامی
@NewHasanMohaddesi
برلین: اروپا آماده مذاکره هسته‌ای فوری با ایران است

🔹 وزیر امور خارجه آلمان، یوهان واده‌فول در گفت‌وگو با شبکه عمومی آلمان (ARD) اعلام کرد که آلمان، فرانسه و بریتانیا آماده‌اند تا مذاکرات فوری با ایران درباره برنامه هسته‌ای تهران را با هدف کاهش تنش در منطقه غرب آسیا آغاز کنند. واده‌فول که در حال حاضر در منطقه غرب آسیا به‌سر می‌برد، مدعی شد که هدف او کمک به کاهش درگیری بین ایران و اسرائیل است.
واده‌فول ادامه داد:
🔹«امیدوارم این بار چنین امکانی وجود داشته باشد. آلمان به همراه فرانسه و بریتانیا آماده‌اند. ما به ایران پیشنهاد گفت‌وگوهای فوری درباره برنامه هسته‌ای را داده‌ایم و امیدوارم این پیشنهاد پذیرفته شود.»
🔹 واده‌فول همچنین تاکید کرد: «این مذاکرات یک پیش‌شرط کلیدی برای آرام‌سازی این درگیری است؛ اینکه ایران نباید هیچ تهدیدی برای منطقه، دولت اسرائیل یا اروپا ایجاد کند.»

✅️ @akhbare_fouri
2025/06/27 07:08:46
Back to Top
HTML Embed Code: