♦️فقدان تعریف مشخصی از سنت در آرای دکتر سیدجواد طباطبایی
✍حسن محدثیی گیلوایی
۱۹ خرداد ۱۴۰۴
چنانکه در مناظره با دکتر ابراهیم صحافی هم گفتم، دکتر سیدجواد طباطبایی تعریف مشخصی از سنت ارائه نکرده است؛ در حالیکه این مفهوم از مفاهیم کلیدی در آرای او است. امر غریبی است که یک متفکر از کلیدیترین مفاهیم خود تعریف مشخصی ارائه نکند!
تکلیف پیروان او نیز در بارهی مفهوم سنت روشن نیست. دکتر ابراهیم صحافی هم از چهار سنت در آرای طباطبایی سخن گفتند که سخن بسیار عجیبی است؛ زیرا سنت اگرچه امری تالیفی است، اما نمیتواند چنین متفرق باشد و در درون خود واجد وحدتی است.
بحث دکتر صحافی در بارهی استخاره و تفال بهمنزله عناصری از سنت حاکی از آن است که دستکم برخی پیروان دکتر طباطبایی درک درستی از مفهوم سنت ندارند.
#سنت
#سیدجواد_طباطبایی
@NewHasanMohaddesi
✍حسن محدثیی گیلوایی
۱۹ خرداد ۱۴۰۴
چنانکه در مناظره با دکتر ابراهیم صحافی هم گفتم، دکتر سیدجواد طباطبایی تعریف مشخصی از سنت ارائه نکرده است؛ در حالیکه این مفهوم از مفاهیم کلیدی در آرای او است. امر غریبی است که یک متفکر از کلیدیترین مفاهیم خود تعریف مشخصی ارائه نکند!
تکلیف پیروان او نیز در بارهی مفهوم سنت روشن نیست. دکتر ابراهیم صحافی هم از چهار سنت در آرای طباطبایی سخن گفتند که سخن بسیار عجیبی است؛ زیرا سنت اگرچه امری تالیفی است، اما نمیتواند چنین متفرق باشد و در درون خود واجد وحدتی است.
بحث دکتر صحافی در بارهی استخاره و تفال بهمنزله عناصری از سنت حاکی از آن است که دستکم برخی پیروان دکتر طباطبایی درک درستی از مفهوم سنت ندارند.
#سنت
#سیدجواد_طباطبایی
@NewHasanMohaddesi
🔸🔸🔸نقد🔸🔸🔸
♦️زبان پارسی؛ زبان ملّی ایرانیان و زبان توسعه است(نقدی بر دیدگاه دکتر محدثی)
[بخش سوم]
✍️ دکتر محمدباقر تاجالدین
۲۰ خرداد ۱۴۰۴
9.در مقالۀ حاضر من هرگز ادعای زبان شناسی نکرده ام که برخی به جای نقد منطقی و منصفانه شمشیری آخته به دست گرفته اند و با کلامی آکنده از زشتی ها و پلشتی ها اقدام به فحاشی نموده اند!! آن آقای محترمی که خود را به اصطلاح زبان شناس و در واقع همه چیز دان معرفی کرده و به جای نقد عالمانه و ادیبانه مشتی حرف های بی پایه و اساس زده اند آیا در محتوای نوشتاری خود نگاهی متأمّلانه داشته اند؟ این که ایشان خود را زبان شناس معرفی کرده و بسیار هم پرمدعا هستند چگونه به خودشان اجازه می دهند زبان فارسی را زبان مزخرفی بدانند و با این کار زشت شان به حدود 200 میلیون نفر از گویشوران زبان پارسی آشکارا توهین کنند؟!! ایشان و هر فرد دیگری البته حق دارند به عنوان زبان شناس، زبان پارسی را به نقد بکشند و برخی سستی های آن را بیان کنند و نه این که آن را مزخرف بنامند!! بحث من در این نوشتار به هیچ وجه بحثی زبان شناسانه نیست که تخصصی در این زمینه ندارم، بلکه بحث بر سر "جامعه شناسی زبان پارسی" است که با نگاهی جامعه شناسانه تحولات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و قومی زبان پارسی را در حد بضاعت علمی خودش مورد بررسی قرار می دهد. یا دوست دیگری که ایشان هم خود را زبان شناس معرفی کرده در نوشتار خود آورده اند که «ادوارد براون در کتاب شان گفته اند که در زمان قاجار بیرون از تهران کسی به زبان پارسی صحبت نمی کرد» که می دانیم این سخن یا از سرِ نادانی و بی اطلاعی نویسنده از وضع جامعۀ ایران آن روزگار بوده یا عمداً دروغی بس بزرگ و شاخ دار گفته است. چرا که در همان زمان قاجار دست کم در مناطقی از ایران مرکزی مانند قم و اصفهان و فارس و یزد و کاشان و کرمان به زبان پارسی سخن می گفته اند. ادوراد براون اگر تا شهر ری هم می رفت که بیرون از تهرانِ آن روزگار بود می شنید که مردم ری به زبان پارسی صحبت می کنند.
10.من نمی خواستم این موضوع را در نوشتار حاضر یادآور شوم که طی دست کم بیست سال گذشته تا به امروز(که به دلایلی طول کشیده است) در حال نگارش و تدوین تاریخ زادگاه خودم بوده ام و برای این کار به بسیاری از کتابخانه های مهم تهران از کتابخانۀ ملّی گرفته تا کتابخانۀ مجلس، کتابخانۀ دانشگاه تهران، کتابخانۀ سازمان برنامه و بودجه، کتابخانۀ ملّی ملک، کتابخانۀ دایره المعارف بزرگ اسلامی، مرکز اسناد ملّی ایران و سایر مراکز مرتبط مراجعه و بسیاری از اسناد و مدارک تاریخی را مطالعه و فیش برداری کرده ام. لذا می توانم کم و بیش و البته با احتیاط فراوان بگویم که به عنوان یک دانش آموز با تاریخ ایران و تحولات گسترده و عمیق آن آشنایی هایی یافته ام. در پاسخ به اقای عادل محمدی که آورده اند:« بنابراین، این ادعا که زبان فارسی زبان هزارساله و مشترک همۀ گویشوران غیرفارسی در ایران بوده است، پایهای در واقعیتهای زبانشناختی ندارد و از اعتبار علمی برخوردار نیست» می گویم که دوست عزیز زبان پارسی زبان هزارساله و بلکه با قدمتی بیش ترِ ایران بوده است و این گفته به این معنا نیست که لزوماً تمام باشندگان ایران زمین به زبان پارسی صحبت می کردند. شما که خود را زبان شناس می دانید آیا خبر ندارید که "زبان پارسی میانه" دست کم از زمان ساسانیان در ایران رواج داشت؟ و به زبان ادبی و نوشتاری آن روزگار ایران بدل شد؟
(ادامه دارد........)
@tajeddin_mohammadbagher
#زبان_فارسی
#محمدباقر_تاجالدین
@NewHasanMohaddesi
♦️زبان پارسی؛ زبان ملّی ایرانیان و زبان توسعه است(نقدی بر دیدگاه دکتر محدثی)
[بخش سوم]
✍️ دکتر محمدباقر تاجالدین
۲۰ خرداد ۱۴۰۴
9.در مقالۀ حاضر من هرگز ادعای زبان شناسی نکرده ام که برخی به جای نقد منطقی و منصفانه شمشیری آخته به دست گرفته اند و با کلامی آکنده از زشتی ها و پلشتی ها اقدام به فحاشی نموده اند!! آن آقای محترمی که خود را به اصطلاح زبان شناس و در واقع همه چیز دان معرفی کرده و به جای نقد عالمانه و ادیبانه مشتی حرف های بی پایه و اساس زده اند آیا در محتوای نوشتاری خود نگاهی متأمّلانه داشته اند؟ این که ایشان خود را زبان شناس معرفی کرده و بسیار هم پرمدعا هستند چگونه به خودشان اجازه می دهند زبان فارسی را زبان مزخرفی بدانند و با این کار زشت شان به حدود 200 میلیون نفر از گویشوران زبان پارسی آشکارا توهین کنند؟!! ایشان و هر فرد دیگری البته حق دارند به عنوان زبان شناس، زبان پارسی را به نقد بکشند و برخی سستی های آن را بیان کنند و نه این که آن را مزخرف بنامند!! بحث من در این نوشتار به هیچ وجه بحثی زبان شناسانه نیست که تخصصی در این زمینه ندارم، بلکه بحث بر سر "جامعه شناسی زبان پارسی" است که با نگاهی جامعه شناسانه تحولات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و قومی زبان پارسی را در حد بضاعت علمی خودش مورد بررسی قرار می دهد. یا دوست دیگری که ایشان هم خود را زبان شناس معرفی کرده در نوشتار خود آورده اند که «ادوارد براون در کتاب شان گفته اند که در زمان قاجار بیرون از تهران کسی به زبان پارسی صحبت نمی کرد» که می دانیم این سخن یا از سرِ نادانی و بی اطلاعی نویسنده از وضع جامعۀ ایران آن روزگار بوده یا عمداً دروغی بس بزرگ و شاخ دار گفته است. چرا که در همان زمان قاجار دست کم در مناطقی از ایران مرکزی مانند قم و اصفهان و فارس و یزد و کاشان و کرمان به زبان پارسی سخن می گفته اند. ادوراد براون اگر تا شهر ری هم می رفت که بیرون از تهرانِ آن روزگار بود می شنید که مردم ری به زبان پارسی صحبت می کنند.
10.من نمی خواستم این موضوع را در نوشتار حاضر یادآور شوم که طی دست کم بیست سال گذشته تا به امروز(که به دلایلی طول کشیده است) در حال نگارش و تدوین تاریخ زادگاه خودم بوده ام و برای این کار به بسیاری از کتابخانه های مهم تهران از کتابخانۀ ملّی گرفته تا کتابخانۀ مجلس، کتابخانۀ دانشگاه تهران، کتابخانۀ سازمان برنامه و بودجه، کتابخانۀ ملّی ملک، کتابخانۀ دایره المعارف بزرگ اسلامی، مرکز اسناد ملّی ایران و سایر مراکز مرتبط مراجعه و بسیاری از اسناد و مدارک تاریخی را مطالعه و فیش برداری کرده ام. لذا می توانم کم و بیش و البته با احتیاط فراوان بگویم که به عنوان یک دانش آموز با تاریخ ایران و تحولات گسترده و عمیق آن آشنایی هایی یافته ام. در پاسخ به اقای عادل محمدی که آورده اند:« بنابراین، این ادعا که زبان فارسی زبان هزارساله و مشترک همۀ گویشوران غیرفارسی در ایران بوده است، پایهای در واقعیتهای زبانشناختی ندارد و از اعتبار علمی برخوردار نیست» می گویم که دوست عزیز زبان پارسی زبان هزارساله و بلکه با قدمتی بیش ترِ ایران بوده است و این گفته به این معنا نیست که لزوماً تمام باشندگان ایران زمین به زبان پارسی صحبت می کردند. شما که خود را زبان شناس می دانید آیا خبر ندارید که "زبان پارسی میانه" دست کم از زمان ساسانیان در ایران رواج داشت؟ و به زبان ادبی و نوشتاری آن روزگار ایران بدل شد؟
(ادامه دارد........)
@tajeddin_mohammadbagher
#زبان_فارسی
#محمدباقر_تاجالدین
@NewHasanMohaddesi
♦️"ادعای اینکه زبان فارسی «هزاران سال» زبان ملی و مشترک همۀ ایرانیان بوده، نادرست و فاقد پشتوانۀ زبانشناختی است". پاسخ دکتر عادل محمدی به دکتر تاجالدین
جناب آقای دکتر تاجالدین
با احترام، نقد شما را مطالعه کردم؛ اما در متن شما که ادعای نقد علمی دارد، از تعابیری چون «مشتی حرفهای بیپایه و اساس»، «پرمدعا»، «همهچیزدان» و «بهاصطلاح زبانشناس» استفاده شده است. این تعابیر نه تنها نمونهی بارز مغالطهی شخصستیزی (ad hominem) هستند، بلکه نشان میدهد شما اساساً به محتوای بحثها و حتی ویسهای من توجه نکرده و پیشاپیش با پیشداوری، قضاوتی غیرمنصفانه کردهاید.
من در هیچیک از نوشتههایم زبان فارسی را «مزخرف» ندانستهام و هرگز چنین توهین و فحاشی به این زبان که بخش مهمی از خزانه فرهنگی گویشوران است، نکردهام. اگر چنین نسبتی به من داده شده، مایلم بدانم دقیقاً در کدام بخش از نوشتار یا گفتارم این تعبیر آمده است؟ نقد ساختاری یا جامعهشناختی یک زبان، بههیچوجه به معنای توهین یا بیارزش دانستن آن زبان نیست. متأسفانه، اینگونه تحریف سخن به جای کمک به گفتوگوی علمی، تنها باعث تشویش و سوءتفاهم میشود.
فردینان دو سوسور زبانشناس نامَور قرن بیستم میگوید: موضوع زبان گستردهتر و برای کل جامعه مهمتر از آن است که بخواهیم مسائل زبانی را یکسره به دست زبانشناسان بسپاریم.
"....language was too broad a subject and too important for society as a whole to be left entirely to linguists."
ناگفته نماند که سخن سوسور بدان معنا نیست که هرکسی بدون چهارچوب و نظریههای غیرعلمی به خود اجازه بدهد که مسائل زبانی را کندوکاو کند؛ بلکه به گفتۀ هاج و کرس این بدان معناست اگر مرزی که به دور یک رشته ترسیم شده است مانعی برای مطالعۀ صحیح آن رشته باشد، آنگاه چنین مرزی بایستی اصلاح شود.
اگر زبان ماهیتاً پدیدهای اجتماعی، تاریخی و روانشناختی است؛ ازاینرو، دانشآموختگان رشته زبان بایستی به آثار روانشناسان و جامعهشناسان و تاریخدانان توجه کنند. برعکس آن نیز روانشناسان و جامعهشناسان و تاریخدانان بایستی در مورد پدیدههای زبانی بهعنوان بخشی از صلاحیت در رشتههای خود آگاهی داشته باشند (هاج و کرس، ۱۹۹۳ :۳).
ادعای اینکه زبان فارسی «هزاران سال» زبان ملی و مشترک همۀ ایرانیان بوده، نادرست و فاقد پشتوانۀ زبانشناختی است. سرزمین و ملتهای تکزبانه زاده وهم و تخیلاند و واژۀ "زبان ملی" مفهومی مدرن است که با شکلگیری دولت-ملتها در سدههای اخیر پدید آمده، و نمیتوان آن را به گذشتهای چند هزار ساله تعمیم داد.
اگر بخواهیم مفاهیم مدرن را که در علم زبانشناسی به چالش کشیده میشوند بر اساس رویا تفسیر کنیم، به گفتهی آندرسون در اجتماعی خیالی به سر میبریم که نهتنها مفهومی تاریخی نبوده؛ بلکه اساساً زادۀ وهم و خیالاند.
برساخت این هویت زبانی برای مردمانی که در گذشتۀ دور در کنار همدیگر زندگی میکردند و با آن تکلم میکردند؛ دیدگاهی زمانپریشانه و فاقد روششناختی تاریخی-زبانی است.
«بسیاری از ابهامات و برداشتهای نادرست دربارهی بحث زبان، در کتاب تصورات نادرست پیرامون زبان با ارجاع به منابع معتبر توضیح داده شدهاند. مطالعهی آن را توصیه میکنم.»
با سپاس
✍[دکتر عادل محمدی
دکترای تخصصیی زبانشناسی]
۲۰ خرداد ۱۴۰۴
#زبان
#کثرتگرایی
#زبانشناسی
#زبان_فارسی
#عادل_محمدی
#توسعهی_اجتماعی
@NewHasanMohaddesi
جناب آقای دکتر تاجالدین
با احترام، نقد شما را مطالعه کردم؛ اما در متن شما که ادعای نقد علمی دارد، از تعابیری چون «مشتی حرفهای بیپایه و اساس»، «پرمدعا»، «همهچیزدان» و «بهاصطلاح زبانشناس» استفاده شده است. این تعابیر نه تنها نمونهی بارز مغالطهی شخصستیزی (ad hominem) هستند، بلکه نشان میدهد شما اساساً به محتوای بحثها و حتی ویسهای من توجه نکرده و پیشاپیش با پیشداوری، قضاوتی غیرمنصفانه کردهاید.
من در هیچیک از نوشتههایم زبان فارسی را «مزخرف» ندانستهام و هرگز چنین توهین و فحاشی به این زبان که بخش مهمی از خزانه فرهنگی گویشوران است، نکردهام. اگر چنین نسبتی به من داده شده، مایلم بدانم دقیقاً در کدام بخش از نوشتار یا گفتارم این تعبیر آمده است؟ نقد ساختاری یا جامعهشناختی یک زبان، بههیچوجه به معنای توهین یا بیارزش دانستن آن زبان نیست. متأسفانه، اینگونه تحریف سخن به جای کمک به گفتوگوی علمی، تنها باعث تشویش و سوءتفاهم میشود.
فردینان دو سوسور زبانشناس نامَور قرن بیستم میگوید: موضوع زبان گستردهتر و برای کل جامعه مهمتر از آن است که بخواهیم مسائل زبانی را یکسره به دست زبانشناسان بسپاریم.
"....language was too broad a subject and too important for society as a whole to be left entirely to linguists."
ناگفته نماند که سخن سوسور بدان معنا نیست که هرکسی بدون چهارچوب و نظریههای غیرعلمی به خود اجازه بدهد که مسائل زبانی را کندوکاو کند؛ بلکه به گفتۀ هاج و کرس این بدان معناست اگر مرزی که به دور یک رشته ترسیم شده است مانعی برای مطالعۀ صحیح آن رشته باشد، آنگاه چنین مرزی بایستی اصلاح شود.
اگر زبان ماهیتاً پدیدهای اجتماعی، تاریخی و روانشناختی است؛ ازاینرو، دانشآموختگان رشته زبان بایستی به آثار روانشناسان و جامعهشناسان و تاریخدانان توجه کنند. برعکس آن نیز روانشناسان و جامعهشناسان و تاریخدانان بایستی در مورد پدیدههای زبانی بهعنوان بخشی از صلاحیت در رشتههای خود آگاهی داشته باشند (هاج و کرس، ۱۹۹۳ :۳).
ادعای اینکه زبان فارسی «هزاران سال» زبان ملی و مشترک همۀ ایرانیان بوده، نادرست و فاقد پشتوانۀ زبانشناختی است. سرزمین و ملتهای تکزبانه زاده وهم و تخیلاند و واژۀ "زبان ملی" مفهومی مدرن است که با شکلگیری دولت-ملتها در سدههای اخیر پدید آمده، و نمیتوان آن را به گذشتهای چند هزار ساله تعمیم داد.
اگر بخواهیم مفاهیم مدرن را که در علم زبانشناسی به چالش کشیده میشوند بر اساس رویا تفسیر کنیم، به گفتهی آندرسون در اجتماعی خیالی به سر میبریم که نهتنها مفهومی تاریخی نبوده؛ بلکه اساساً زادۀ وهم و خیالاند.
برساخت این هویت زبانی برای مردمانی که در گذشتۀ دور در کنار همدیگر زندگی میکردند و با آن تکلم میکردند؛ دیدگاهی زمانپریشانه و فاقد روششناختی تاریخی-زبانی است.
«بسیاری از ابهامات و برداشتهای نادرست دربارهی بحث زبان، در کتاب تصورات نادرست پیرامون زبان با ارجاع به منابع معتبر توضیح داده شدهاند. مطالعهی آن را توصیه میکنم.»
با سپاس
✍[دکتر عادل محمدی
دکترای تخصصیی زبانشناسی]
۲۰ خرداد ۱۴۰۴
#زبان
#کثرتگرایی
#زبانشناسی
#زبان_فارسی
#عادل_محمدی
#توسعهی_اجتماعی
@NewHasanMohaddesi
🔸🔸🔸بازخورد🔸🔸🔸
♦️در دفاع از روشنفکر
✍دکتر هیوا ویسی
دانشیار زبان شناسی کاربردی، متخصص زبانشناسی اجتماعی، تحلیل گفتمان و چند زبانگی
👇👇👇
#زبان
#کثرتگرایی
#زبانشناسی
#زبان_فارسی
#هیوا_ویسی
#توسعهی_اجتماعی
@NewHasanMohaddesi
♦️در دفاع از روشنفکر
✍دکتر هیوا ویسی
دانشیار زبان شناسی کاربردی، متخصص زبانشناسی اجتماعی، تحلیل گفتمان و چند زبانگی
👇👇👇
#زبان
#کثرتگرایی
#زبانشناسی
#زبان_فارسی
#هیوا_ویسی
#توسعهی_اجتماعی
@NewHasanMohaddesi
🔸🔸🔸بازخورد🔸🔸🔸
♦️در دفاع از یک روشنفکر واقعی
ص۱
✍دکتر هیوا ویسی
دانشیار زبانشناسی کاربردی، متخصص زبانشناسی اجتماعی، تحلیل گفتمان و چندزبانگی
۲۰ خرداد ۱۴۰۴
ذکر چند نکته به جای مقدمه
حدود چند سالی هست که بنده افتخار آشنایی با دکتر محدثی عزیز را دارم. اما نزدیک 3 سال هست که بنده عضو کانال تلگرامی ایشان هستم و تقریبا بیشتر مطالبی را که بارگزاری می نمایند می خوانم و حتی بسیاری از مناظرات و آثارش را کم وبیش مطالعه کرده ام مخصوصا آثاری که دغدغه اینجانب نیز بوده است؛ به تبع اینکه بنده نیز در حوزه جامعه شناسی زبان و تحلیل گفتمان و چند زبانگی کار پژوهشی انجام داده و نیز به آن مشغولم. حدود یکی دو ماه اخیر مطالبی از ایشان در زمینه مبحث زبان آموزی، زبان فارسی، زبانهای اقلیت و... در کانال تلگرامی خودشان وحتی فضای مجازی بسیار مشاهده شده که در برخی موارد مورد نقد و در بسیاری موارد هم آماج حمله، هجو، هجمه و حتی توهین و افترا و.. قرار گرفته است. لذا بنده را برآن داشت تا در نقد منتقدین ایشان و حمله کنندگان به ایشان مواردی را ذکر نمایم. لازم به ذکر است که این نوشتار صرفا نوشتاری مختص به فضای مجازی می باشد و سعی بر تفهیم و عامه فهم بودن برای مخاطبان عام است و اگرنه بنده در مجامع آکادمیک و ژورنالهای معتر بینالمللی و ملی کم و بیش به آنها به تفصیل پرداخته ام و علاقمندان را به آنها را در فضای آکادمیک ارجاع می دهم. در این جا این نکته را گوشزد نمایم که نوشتار حاضر را به چند دلیل نوشتم: اولا برای دلگرمی دکتر محدثی بزرگوار نوشتم که به ایشان هم دلگرمی بدهد و هم ایشان را اقناع نماید که بسیاری از افراد هستند که در این سرزمین مثل شما فکر می کنند و ایشان تنها نیستند و ثانیا جهت تنویر افکار عمومی واگرنه استدلالهایی که ایشان در دفاع از زبان و فرهنگ و....ارایه می دهند چنان متقن و بدهی می باشند که نیاز به استدلال مجدد ندارند. در پایان این مقدمه کوتاه باید عرض نمایم بنده با افرادی که اصول اولیه حقوق بشر جهانی نظیر حق انتخاب از هر نوع نظیر حق تعیین سرنوشت، حق زندگی و حق فراگیری زبان مادری و برخورداری از موهبات آن را چه از لحاظ نظری و چه عملی قبول نداشته باشند نه بحث میکنم و نه وقت خویش را برای اقناع چنین افرادی تلف می نمایم چرا که آب در هاون کوبیدن است و به جناب دکتر محدثی بزرگوارهم توصیه دوستانه دارم که ایشان نیز در مقابل چنین افرادی چنین رویکردی داشته باشند و وقت گرانبهای خویش را با این افراد هدر ندهند.
1.اولا ما باید یاد بگیریم که بجای توهین و ناسزاگویی به انتقاد علمی بپردازیم و به قول جناب دکتر امیری سلیمانی به جای استفاده از کلمات مربوط به شکم و زیرشکم از مغزمان استفاده کنیم و تفاهم و مدارا داشته و علمی و با استدلال دیدگاه دیگران را نقد و واکاوی کرده و در صورت درست بودن دیدگاه طرف، ضمن اعتراف به اشتباه دیدگاه خویش، آن را بدون ترس پذیرا باشیم. به باور اری Ary et al) و همکاران در کتاب وزین و بسیار مهم "درآمدی بر روش تحقیق در آموزش" دو ویژگی فرد محقق وعلمی یکی بیطرفی و عدم جزمگرایی است و دیگری پذیرش نتیجه و حقیقت علمی حتی اگر برخلاف دیدگاهش باشد.
2. سارتر در کتاب معروف خود تحت عنوان "در دفاع از روشنفکران"، روشنفکران را به دو طبقه روشنفکر واقعی و روشنفکر قلابی تقسیم می کند. وی معتقد است بسیاری از نویسندگان، محققین و دانشمندان حوزههای مختلف علمی همچون علوم طبیعی و انسانی بالقوه روشنفکر هستند اما ممکن است بلفعل روشنفکر نباشند. وی در تمایز بین این دو مفهوم از فردی دانشمند و داروساز مثال می آورد که در یک شرکت داروسازی کار می کند. سارتر بر این باور است که این فرد بالقوه روشنفکر است. اگر این فرد متوجه شود که در این شرکت داروسازی داروهایی درست می کنند که برای مردم مضر است ممکن است چند رویکرد برای این موضوع داشته باشد: ممکن است سکوت کند، ممکن است با شرکت ساخت و پاخت کند و خود نیز از سود آن ذی نفع گردد و یا اینکه ممکن است شرکت را نصیحت کند و بگوید کار آنها اشتباه است و سعی بر اصلاح آنها بردارد و یا حتی از آن شرکت بیرون بیاید و به روشنگری جامعه بپردازد که فلان شرکت کار نادرستی انجام می دهد. در این مرحله است که آن فرد روشن فکر بالفعل میشود و به روشنفکر واقعی مبدل میگردد در غیر این صورت روشنفکر قلابی است.
سارتر ادامه میدهد و استدلال میکند که البرت انشتین یک روشنفکر واقعی بود و هست چرا که بعد از اینکه متوجه شد کشف ارانیوم ممکن است برای اهداف مضر برای مردم مورد استفاده قرار گیرد با صحبت کردن و تلاش برای روشنگری مردم و سیاستمداران و حکمرانان پایه های اولیه آژانس انرژی اتمی را به امید استفاده صلح آمیز از آن بنا نهاد. اما سارتر در همان حین هایدگر را روشنفکری قلابی می داند چراکه در خدمت فاشیسم هتلر بود.
ادامه👇
#زبان_فارسی
#هیوا_ویسی
@NewHasanMohaddesi
♦️در دفاع از یک روشنفکر واقعی
ص۱
✍دکتر هیوا ویسی
دانشیار زبانشناسی کاربردی، متخصص زبانشناسی اجتماعی، تحلیل گفتمان و چندزبانگی
۲۰ خرداد ۱۴۰۴
ذکر چند نکته به جای مقدمه
حدود چند سالی هست که بنده افتخار آشنایی با دکتر محدثی عزیز را دارم. اما نزدیک 3 سال هست که بنده عضو کانال تلگرامی ایشان هستم و تقریبا بیشتر مطالبی را که بارگزاری می نمایند می خوانم و حتی بسیاری از مناظرات و آثارش را کم وبیش مطالعه کرده ام مخصوصا آثاری که دغدغه اینجانب نیز بوده است؛ به تبع اینکه بنده نیز در حوزه جامعه شناسی زبان و تحلیل گفتمان و چند زبانگی کار پژوهشی انجام داده و نیز به آن مشغولم. حدود یکی دو ماه اخیر مطالبی از ایشان در زمینه مبحث زبان آموزی، زبان فارسی، زبانهای اقلیت و... در کانال تلگرامی خودشان وحتی فضای مجازی بسیار مشاهده شده که در برخی موارد مورد نقد و در بسیاری موارد هم آماج حمله، هجو، هجمه و حتی توهین و افترا و.. قرار گرفته است. لذا بنده را برآن داشت تا در نقد منتقدین ایشان و حمله کنندگان به ایشان مواردی را ذکر نمایم. لازم به ذکر است که این نوشتار صرفا نوشتاری مختص به فضای مجازی می باشد و سعی بر تفهیم و عامه فهم بودن برای مخاطبان عام است و اگرنه بنده در مجامع آکادمیک و ژورنالهای معتر بینالمللی و ملی کم و بیش به آنها به تفصیل پرداخته ام و علاقمندان را به آنها را در فضای آکادمیک ارجاع می دهم. در این جا این نکته را گوشزد نمایم که نوشتار حاضر را به چند دلیل نوشتم: اولا برای دلگرمی دکتر محدثی بزرگوار نوشتم که به ایشان هم دلگرمی بدهد و هم ایشان را اقناع نماید که بسیاری از افراد هستند که در این سرزمین مثل شما فکر می کنند و ایشان تنها نیستند و ثانیا جهت تنویر افکار عمومی واگرنه استدلالهایی که ایشان در دفاع از زبان و فرهنگ و....ارایه می دهند چنان متقن و بدهی می باشند که نیاز به استدلال مجدد ندارند. در پایان این مقدمه کوتاه باید عرض نمایم بنده با افرادی که اصول اولیه حقوق بشر جهانی نظیر حق انتخاب از هر نوع نظیر حق تعیین سرنوشت، حق زندگی و حق فراگیری زبان مادری و برخورداری از موهبات آن را چه از لحاظ نظری و چه عملی قبول نداشته باشند نه بحث میکنم و نه وقت خویش را برای اقناع چنین افرادی تلف می نمایم چرا که آب در هاون کوبیدن است و به جناب دکتر محدثی بزرگوارهم توصیه دوستانه دارم که ایشان نیز در مقابل چنین افرادی چنین رویکردی داشته باشند و وقت گرانبهای خویش را با این افراد هدر ندهند.
1.اولا ما باید یاد بگیریم که بجای توهین و ناسزاگویی به انتقاد علمی بپردازیم و به قول جناب دکتر امیری سلیمانی به جای استفاده از کلمات مربوط به شکم و زیرشکم از مغزمان استفاده کنیم و تفاهم و مدارا داشته و علمی و با استدلال دیدگاه دیگران را نقد و واکاوی کرده و در صورت درست بودن دیدگاه طرف، ضمن اعتراف به اشتباه دیدگاه خویش، آن را بدون ترس پذیرا باشیم. به باور اری Ary et al) و همکاران در کتاب وزین و بسیار مهم "درآمدی بر روش تحقیق در آموزش" دو ویژگی فرد محقق وعلمی یکی بیطرفی و عدم جزمگرایی است و دیگری پذیرش نتیجه و حقیقت علمی حتی اگر برخلاف دیدگاهش باشد.
2. سارتر در کتاب معروف خود تحت عنوان "در دفاع از روشنفکران"، روشنفکران را به دو طبقه روشنفکر واقعی و روشنفکر قلابی تقسیم می کند. وی معتقد است بسیاری از نویسندگان، محققین و دانشمندان حوزههای مختلف علمی همچون علوم طبیعی و انسانی بالقوه روشنفکر هستند اما ممکن است بلفعل روشنفکر نباشند. وی در تمایز بین این دو مفهوم از فردی دانشمند و داروساز مثال می آورد که در یک شرکت داروسازی کار می کند. سارتر بر این باور است که این فرد بالقوه روشنفکر است. اگر این فرد متوجه شود که در این شرکت داروسازی داروهایی درست می کنند که برای مردم مضر است ممکن است چند رویکرد برای این موضوع داشته باشد: ممکن است سکوت کند، ممکن است با شرکت ساخت و پاخت کند و خود نیز از سود آن ذی نفع گردد و یا اینکه ممکن است شرکت را نصیحت کند و بگوید کار آنها اشتباه است و سعی بر اصلاح آنها بردارد و یا حتی از آن شرکت بیرون بیاید و به روشنگری جامعه بپردازد که فلان شرکت کار نادرستی انجام می دهد. در این مرحله است که آن فرد روشن فکر بالفعل میشود و به روشنفکر واقعی مبدل میگردد در غیر این صورت روشنفکر قلابی است.
سارتر ادامه میدهد و استدلال میکند که البرت انشتین یک روشنفکر واقعی بود و هست چرا که بعد از اینکه متوجه شد کشف ارانیوم ممکن است برای اهداف مضر برای مردم مورد استفاده قرار گیرد با صحبت کردن و تلاش برای روشنگری مردم و سیاستمداران و حکمرانان پایه های اولیه آژانس انرژی اتمی را به امید استفاده صلح آمیز از آن بنا نهاد. اما سارتر در همان حین هایدگر را روشنفکری قلابی می داند چراکه در خدمت فاشیسم هتلر بود.
ادامه👇
#زبان_فارسی
#هیوا_ویسی
@NewHasanMohaddesi
♦️در دفاع از یک روشنفکر واقعی
ص۲
✍دکتر هیوا ویسی
زبانشناس
۲۰ خرداد ۱۴۰۴
لذا اگر هرکدام از افرادی که در مباحث دکتر محدثی نظیر ژاله آموزگار و جواد طباطبایی و غیرهم اسم آورده شده اگر نظریات آنها منجر به تولید فاشیسم و یا درخدمت فاشیسم پهلوی بوده (و به نظر می رسد بوده وهست) روشنفکر قلابی هستند و محقق ودانشمند محسوب نمی گردند مادامی که همچنان بر دیدگاه خویش اصرار داشته و اظهار پشیمانی نکنند. نمونه افرادی که در ابتدا نظریات زبانی اش در خدمت پهلویسم و فارسی محور بود مرحوم دکتر محمدرضا باطنی بزرگوار بود که در آواخر عمرشان به اشتباه خویش پی برد و به شیوه هایی به نقد نظریات پیشین خود پرداخت و از روشنفکر قلابی به روشنفکر واقعی مبدل گشت.
3. هرچند که اینجانب در آثار خود (مخصوصا کتاب چه کسی از آموزش چند زبانه در ایران می هراسد) به تفصیل به موضوع آموزش چند زبانه در ایران و هراس بیخود از آن و نقش زبان فارسی پرداخته ام، اما در اینجا به طور بسیار خلاصه بیان کنم که موضوع چند زبانگی از سال 2000 به بعد به گفته پروفسور گانگاس یگر یک موضوع هنجار و طبیعی و معمول نیست بلکه موضوعی از نوع باید میباشد. به دین معنی افراد دیگر باید حتما چندزبانه باشند و نه تکزبانه و مخصوصا افراد باید زبان به اصطلاح مادری را حتما همراه با چند زبان دیگر بیاموزند. پروفسور کانگاس از اصطلاح ( (Monolingual Stupidity یعنی حماقت تکزبانگی برای افرادی استفاده می کنند که فقط یک زبان بلدند و اصرار دارند که باید در کشور فقط زبان مسلط و معیار آموخته و آموزش داده شود و دیگر زبانها رها گردد. حتی ایشان این افراد را به نوعی Language Stupid (کودن زبانی) مینامد. حتی کشوری نظیر چین که زمانی فقط زبان چینی آن هم چینی ماندریان را به رسمیت میشناخت و دیگر زبانها و شاخههای زبان چینی را نه تنها بهرسمیت نمی شناخت بلکه قدغن هم کرده بود، از سال 2000 به بعد به آموزش آنها پرداخته و به اشتباه خویش پی برده است.
4. موضوع تک زبانگی به حدود 100 سال قبل برمی گردد؛ یعنی به زمانی که مفهوم دولت- ملت توسط قدرتهای پیروز در جنگهای جهانی شکل گرفت. در آن دوره زمانی به خاطر مفهوم ملت سازی بسیاری از زبانها توسط بسیاری از کشورها قدغن شدند چراکه نگرش و شعار غالب آن پوره one nation one language (یک زبان یک ملت بود)؛ به طوری که در همین کشور کانادای فعلی فقط زبان انگلیسی را به رسمیت می شناختند و حتی استفاده از زبان فرانسوی ممنوع بود، چندان که اگر در مدارس، کودکی به زبان فرانسوی صحبت می کرد مورد ضرب و شتم و توهین قرار می گرفت و به وی می گفتند باید برود دهان خویش را با آب و صابون بشوید چرا که آلوده شده است. اکنون همین کانادا نه تنها زبان فرانسه را به رسمیت می شناسد بلکه برای آموزش آن به کودکان ایالت کبک و دیگر ایالتها هزینه میکند. در دوره پهلوی به تقلید از کانادا و ترکیه و به خاطر موضوع شعار بالا، سیاست زبانی در خدمت شعار بالا قرار گرفت و دیگر زبانها به حاشیه رفتند و حتی بسیاری از اسامی شهرها و مکانها از کردی، بلوچی، ترکی و گیلکی و غیره به فارسی برگردانده شد. این درحالی است که سرزمین ایران همیشه سرزمینی چندزبانه و چندملیتی بوده و مردمان آن در کنار هم زیست نموده و حتی زبان هم دیگر را فراگرفته اند و ایران فقط مال فارس نبوده است. اما متاسفانه عملا شعار ایران مال ایرانیان است در دوره پهلوی اول به محاق رفت و به ایران مال فارس است تغییر یافت. فیلپسون در کتاب خود تحت عنوان امپریالیسم زبانی به نقد تسلط بیش از حد زبان انگلیسی پرداخته و بیان می دارد که زبان انگلیسی به خاطر قدرت زیاد دولتهای آمریکا و بریتانیا در حال نابودی دیگر زبانهاست و اگر مثلا زبان فرانسوی، پرتقالی، اسپانیایی و عربی و... در کشورهایی مثل پرتقال، فرانسه، کشورهای عربی و... مورد استفاده قرار نمی گرفت شاید با نفوذ زیاد انگلیسی این زبانها از بین می رفت.
5. چنانکه در بالا ذکر آن رفت فلات ایران سرزمینی چندملیتی و چندزبانی بوده و هست و اطلاق زبان محلی به زبانهای کردی، بلوچی، ترکی، گیلکی، مازنی و غیره از لحاظ زبانشناسی نه علمی است و نه منطقی مگر این زبانها ماست و کره هستند که با الفاظ تحقیرآمیز محلی به آنها توهین می شود چگونه است که عرب در عربستان و یمن ملت است و زبانشان درآنجا ملی محسوب میشود و یا ترک در کشور ترکیه و آذربایجان ملت هستند و زبانشان ملی است اما در ایران به آنها قوم گفته می شود و به زبانشان هم زبان محلی؟ آیا با اقرار گالیله به اینکه وی را وادار کردند که بگوید خورشید به دور زمین می گردد واقعا خورشید دور زمین می گردد یا اینکه زمین دور خورشید می گردد بر همین منوال آیا با اطلاق اشتباه و تعصبوار و غیرعلمی زبان محلی به عربی و ترکی و دیگر زبانهای سرزمین ایران این زبانها محلی هستند و سخنورانشان قوم هستند؟ مسلما نه.
#هیوا_ویسی
@NewHasanMohaddesi
ص۲
✍دکتر هیوا ویسی
زبانشناس
۲۰ خرداد ۱۴۰۴
لذا اگر هرکدام از افرادی که در مباحث دکتر محدثی نظیر ژاله آموزگار و جواد طباطبایی و غیرهم اسم آورده شده اگر نظریات آنها منجر به تولید فاشیسم و یا درخدمت فاشیسم پهلوی بوده (و به نظر می رسد بوده وهست) روشنفکر قلابی هستند و محقق ودانشمند محسوب نمی گردند مادامی که همچنان بر دیدگاه خویش اصرار داشته و اظهار پشیمانی نکنند. نمونه افرادی که در ابتدا نظریات زبانی اش در خدمت پهلویسم و فارسی محور بود مرحوم دکتر محمدرضا باطنی بزرگوار بود که در آواخر عمرشان به اشتباه خویش پی برد و به شیوه هایی به نقد نظریات پیشین خود پرداخت و از روشنفکر قلابی به روشنفکر واقعی مبدل گشت.
3. هرچند که اینجانب در آثار خود (مخصوصا کتاب چه کسی از آموزش چند زبانه در ایران می هراسد) به تفصیل به موضوع آموزش چند زبانه در ایران و هراس بیخود از آن و نقش زبان فارسی پرداخته ام، اما در اینجا به طور بسیار خلاصه بیان کنم که موضوع چند زبانگی از سال 2000 به بعد به گفته پروفسور گانگاس یگر یک موضوع هنجار و طبیعی و معمول نیست بلکه موضوعی از نوع باید میباشد. به دین معنی افراد دیگر باید حتما چندزبانه باشند و نه تکزبانه و مخصوصا افراد باید زبان به اصطلاح مادری را حتما همراه با چند زبان دیگر بیاموزند. پروفسور کانگاس از اصطلاح ( (Monolingual Stupidity یعنی حماقت تکزبانگی برای افرادی استفاده می کنند که فقط یک زبان بلدند و اصرار دارند که باید در کشور فقط زبان مسلط و معیار آموخته و آموزش داده شود و دیگر زبانها رها گردد. حتی ایشان این افراد را به نوعی Language Stupid (کودن زبانی) مینامد. حتی کشوری نظیر چین که زمانی فقط زبان چینی آن هم چینی ماندریان را به رسمیت میشناخت و دیگر زبانها و شاخههای زبان چینی را نه تنها بهرسمیت نمی شناخت بلکه قدغن هم کرده بود، از سال 2000 به بعد به آموزش آنها پرداخته و به اشتباه خویش پی برده است.
4. موضوع تک زبانگی به حدود 100 سال قبل برمی گردد؛ یعنی به زمانی که مفهوم دولت- ملت توسط قدرتهای پیروز در جنگهای جهانی شکل گرفت. در آن دوره زمانی به خاطر مفهوم ملت سازی بسیاری از زبانها توسط بسیاری از کشورها قدغن شدند چراکه نگرش و شعار غالب آن پوره one nation one language (یک زبان یک ملت بود)؛ به طوری که در همین کشور کانادای فعلی فقط زبان انگلیسی را به رسمیت می شناختند و حتی استفاده از زبان فرانسوی ممنوع بود، چندان که اگر در مدارس، کودکی به زبان فرانسوی صحبت می کرد مورد ضرب و شتم و توهین قرار می گرفت و به وی می گفتند باید برود دهان خویش را با آب و صابون بشوید چرا که آلوده شده است. اکنون همین کانادا نه تنها زبان فرانسه را به رسمیت می شناسد بلکه برای آموزش آن به کودکان ایالت کبک و دیگر ایالتها هزینه میکند. در دوره پهلوی به تقلید از کانادا و ترکیه و به خاطر موضوع شعار بالا، سیاست زبانی در خدمت شعار بالا قرار گرفت و دیگر زبانها به حاشیه رفتند و حتی بسیاری از اسامی شهرها و مکانها از کردی، بلوچی، ترکی و گیلکی و غیره به فارسی برگردانده شد. این درحالی است که سرزمین ایران همیشه سرزمینی چندزبانه و چندملیتی بوده و مردمان آن در کنار هم زیست نموده و حتی زبان هم دیگر را فراگرفته اند و ایران فقط مال فارس نبوده است. اما متاسفانه عملا شعار ایران مال ایرانیان است در دوره پهلوی اول به محاق رفت و به ایران مال فارس است تغییر یافت. فیلپسون در کتاب خود تحت عنوان امپریالیسم زبانی به نقد تسلط بیش از حد زبان انگلیسی پرداخته و بیان می دارد که زبان انگلیسی به خاطر قدرت زیاد دولتهای آمریکا و بریتانیا در حال نابودی دیگر زبانهاست و اگر مثلا زبان فرانسوی، پرتقالی، اسپانیایی و عربی و... در کشورهایی مثل پرتقال، فرانسه، کشورهای عربی و... مورد استفاده قرار نمی گرفت شاید با نفوذ زیاد انگلیسی این زبانها از بین می رفت.
5. چنانکه در بالا ذکر آن رفت فلات ایران سرزمینی چندملیتی و چندزبانی بوده و هست و اطلاق زبان محلی به زبانهای کردی، بلوچی، ترکی، گیلکی، مازنی و غیره از لحاظ زبانشناسی نه علمی است و نه منطقی مگر این زبانها ماست و کره هستند که با الفاظ تحقیرآمیز محلی به آنها توهین می شود چگونه است که عرب در عربستان و یمن ملت است و زبانشان درآنجا ملی محسوب میشود و یا ترک در کشور ترکیه و آذربایجان ملت هستند و زبانشان ملی است اما در ایران به آنها قوم گفته می شود و به زبانشان هم زبان محلی؟ آیا با اقرار گالیله به اینکه وی را وادار کردند که بگوید خورشید به دور زمین می گردد واقعا خورشید دور زمین می گردد یا اینکه زمین دور خورشید می گردد بر همین منوال آیا با اطلاق اشتباه و تعصبوار و غیرعلمی زبان محلی به عربی و ترکی و دیگر زبانهای سرزمین ایران این زبانها محلی هستند و سخنورانشان قوم هستند؟ مسلما نه.
#هیوا_ویسی
@NewHasanMohaddesi
🔸🔸🔸بازخورد🔸🔸🔸
♦️در دفاع از یک روشنفکر واقعی
ص۳
✍دکتر هیوا ویسی
دانشیار زبانشناسی کاربردی، متخصص زبانشناسی اجتماعی، تحلیل گفتمان و چندزبانگی
۲۰ خرداد ۱۴۰۴
6. از لحاظ زبانشناسی به باور بسیاری از زبانشناسان هیچ زبانی بر زبان دیگری و هیچ گویش و لهجه ای بر گویش و لهجه دیگری برتری ندارد. نوام چامسکی در آثار خویش بارها به این نکته اشاره کرده و معتقد است که می توان پیچیده ترین مثال علمی را به هر زبانی تفهیم و تدریس کرد. اکنون این ایده زبانهای بدوی و زبان الکن و ناتوان و غیره نه علمی است و نه قابل پذیرش.
7. زبان فارسی بجز در زمان پهلوی اول و به بعد هیچ گاه زبان رسمی فلات ایران نبوده است و بجز برخی نویسندگان و ادبای دیگر زبانها بسیاری از ساکنان فلات ایران با آن آشنا نبوده اند چه برسد به اینکه همه با آن صحبت کنند و باعث پیوند ملی و غیره بشود. اتفاقا در ایران بسیاری از همین دانشمندان ایرانی آثار خود را به عربی نوشته اند تا فارسی و درصد آن بیش از فارسی بوده است.اگرهم در دربار مثلا قاجاریان و حتی ترکان عثمانی هر از گاهی مورد استفاده قرار گرفته صرفا به عنوان ابزاری ارتباطی وغیره و نه به عنوان ابزار اعمال قدرت مورد استفاده قرار گرقته است.
استفاده از هر وسیله ای برای اعمال قدرت امری ناپسندیده است. مشکل دوران پهلویها دقیقا همین موضوع بود که آنها با اعمال قدرت گرفتن ابزار زبان فارسی دیگر زبانها را به حاشیه راندند و این موضوع متاسفانه نه اینکه باعث انسجام ملی نشد بلکه سبب عکس آن شد. دقیقا توجه به همین نکته بود که کشورهای غربی نظیر کانادا و این اواخر هم کشور چین را وادار کرد به خود بیایند و دست از ایده پوسیده یک زبان و یک ملت کشیده و به آموزش زبانهای دیگر بپردازند. اما موضوع این است که چرا برای افرادی مثل ژاله آموزگارها، شفیعی کدکنیها و جواد طباطباییها هنوز لاینحل مانده است. جالب این است که به گفته محسن رنانی متخصص اقتصاد و توسعه حتی عدم آموزش دیگر زبانها در کردستان، بلوچستان و آذربایجان و غیره یکی از عوامل توسعه نیافتگی این سرزمینهاست. چنانکه فیرکلاف در کتاب وزین خویش تحت عنوان زبان و قدرت (Language and Power) بیان میدارد، هیچ زبانی نباید به عنوان ابزار اعمال قدرت مورد استفاده قرار گیرد زیرا باعث به حاشیه رساندن دیگر زبانها خواهد شد. ایشان معتقد است حتی نباید دیگر لهجه ها و گویشهای یک زبان را به نفع یکی از گویشها و لهجه های دیگر همان زبان به حاشیه راند. این موضوع دقیقا خلاف گفته جناب شقیعی کدکنی است که معتقد است باید دیگر گویشهای زبان فارسی را حذف و به حاشیه برانیم تا مثلا زبانی معیار مثل لهجه تهرانی داشته باشیم. اینکه کدام گویش دارای پرستیژ هست مردم به غلط تعیین کرده اند واگرنه از لحاظ زبانشناسی همه گویشهای یک زبان از اهمیت یکسانی برخوردارند. کی گفته لهجه تهرانی بهتر است و لهجه شیرازی کم اهمیت تر. اینها تصورات غلطی هستند که در کتاب جناب دکتر عادل محمدی به تفصیل به آنها پرداخته شده است.
8. به باور بسیاری از افراد حوزه فراگیری زبان نظیر استیفن کراشن، راد الیس، فیشمن، ورداو، جنت هلمزو... مهمترین عامل در فراگیری هر زبانی میزان برخورد با آن زبان در دومینهای (Domain) مختلف است. منظور از دومین زمانها و مکانهای مخلتلفی است که یک فرد در معرض آن زبان قرار می گیرد؛ مثل خانه، بازار، مدرسه، کوچه، دانشگاه. اکنون البته دومینهای جدیدی به آنها اضافه شده و حتی اهمیت آنها هم بیشتر از دومینهای سنتی است؛ مثل ماهواره، تلویزیون، انترنت و غیره. بنده دانشجویانی دارم که بدون هیچ کلاس آموزش مرسومی و تنها از طریق یوتیوب زبان کره ای و غیره را فراگرفته اند. چرا افرادی مثل شفیعی کدکنی و امثالهم می خواهند تمام این دومینها را از دیگر سخنوران زبانهای این سرزمین محروم گردانند و فقط این دومینها را در خدمت زبان فارسی قرار دهند؟ زبان فارسی الا ماشالا در تلویزیون، در مدرسه، در دانشگاه و بسیاری از دومینهای دیگر بهوفور استفاده می شود. تنها دومین سنتی که برای زبانهای دیگر سرزمین ایران باقی مانده همین دومین منزل و خانه است. چطوری است که فارسی با همه این دومینها در معرض خطر نابودی است، اما مثلا ترکی و بلوچی و غیره باهمان یک دومین (منزل) فارسی را به خطر می اندازند؟ جای بسی شگفتی است که جناب آقای شفیعی کدکنی و امثالهم که با وجود عضویت در فرهنگستان ادب ایران مقاله علمی همکار خود مرحوم دکتر لطف اله یارمحمدی تحت عنوان "زوال زبانها و لهجه های ایران" را که حدود بیش از یک بیست سال پیش در نامه فرهنگ (مجله علمی پژوهشی فرهنگستان) به چاپ رسیده است را نخوانده است. پروفسور یارمحمدی به شیوه ای علمی استدلال می کند که تقویت و آموزش زبانهای دیگر فلات ایران نه تنها تهدیدی برای زبان فارسی نیست بلکه باعث تقویت زبان فارسی می شود.
#زبان
#زبانشناسی
#هیوا_ویسی
@NewHasanMohaddesi
♦️در دفاع از یک روشنفکر واقعی
ص۳
✍دکتر هیوا ویسی
دانشیار زبانشناسی کاربردی، متخصص زبانشناسی اجتماعی، تحلیل گفتمان و چندزبانگی
۲۰ خرداد ۱۴۰۴
6. از لحاظ زبانشناسی به باور بسیاری از زبانشناسان هیچ زبانی بر زبان دیگری و هیچ گویش و لهجه ای بر گویش و لهجه دیگری برتری ندارد. نوام چامسکی در آثار خویش بارها به این نکته اشاره کرده و معتقد است که می توان پیچیده ترین مثال علمی را به هر زبانی تفهیم و تدریس کرد. اکنون این ایده زبانهای بدوی و زبان الکن و ناتوان و غیره نه علمی است و نه قابل پذیرش.
7. زبان فارسی بجز در زمان پهلوی اول و به بعد هیچ گاه زبان رسمی فلات ایران نبوده است و بجز برخی نویسندگان و ادبای دیگر زبانها بسیاری از ساکنان فلات ایران با آن آشنا نبوده اند چه برسد به اینکه همه با آن صحبت کنند و باعث پیوند ملی و غیره بشود. اتفاقا در ایران بسیاری از همین دانشمندان ایرانی آثار خود را به عربی نوشته اند تا فارسی و درصد آن بیش از فارسی بوده است.اگرهم در دربار مثلا قاجاریان و حتی ترکان عثمانی هر از گاهی مورد استفاده قرار گرفته صرفا به عنوان ابزاری ارتباطی وغیره و نه به عنوان ابزار اعمال قدرت مورد استفاده قرار گرقته است.
استفاده از هر وسیله ای برای اعمال قدرت امری ناپسندیده است. مشکل دوران پهلویها دقیقا همین موضوع بود که آنها با اعمال قدرت گرفتن ابزار زبان فارسی دیگر زبانها را به حاشیه راندند و این موضوع متاسفانه نه اینکه باعث انسجام ملی نشد بلکه سبب عکس آن شد. دقیقا توجه به همین نکته بود که کشورهای غربی نظیر کانادا و این اواخر هم کشور چین را وادار کرد به خود بیایند و دست از ایده پوسیده یک زبان و یک ملت کشیده و به آموزش زبانهای دیگر بپردازند. اما موضوع این است که چرا برای افرادی مثل ژاله آموزگارها، شفیعی کدکنیها و جواد طباطباییها هنوز لاینحل مانده است. جالب این است که به گفته محسن رنانی متخصص اقتصاد و توسعه حتی عدم آموزش دیگر زبانها در کردستان، بلوچستان و آذربایجان و غیره یکی از عوامل توسعه نیافتگی این سرزمینهاست. چنانکه فیرکلاف در کتاب وزین خویش تحت عنوان زبان و قدرت (Language and Power) بیان میدارد، هیچ زبانی نباید به عنوان ابزار اعمال قدرت مورد استفاده قرار گیرد زیرا باعث به حاشیه رساندن دیگر زبانها خواهد شد. ایشان معتقد است حتی نباید دیگر لهجه ها و گویشهای یک زبان را به نفع یکی از گویشها و لهجه های دیگر همان زبان به حاشیه راند. این موضوع دقیقا خلاف گفته جناب شقیعی کدکنی است که معتقد است باید دیگر گویشهای زبان فارسی را حذف و به حاشیه برانیم تا مثلا زبانی معیار مثل لهجه تهرانی داشته باشیم. اینکه کدام گویش دارای پرستیژ هست مردم به غلط تعیین کرده اند واگرنه از لحاظ زبانشناسی همه گویشهای یک زبان از اهمیت یکسانی برخوردارند. کی گفته لهجه تهرانی بهتر است و لهجه شیرازی کم اهمیت تر. اینها تصورات غلطی هستند که در کتاب جناب دکتر عادل محمدی به تفصیل به آنها پرداخته شده است.
8. به باور بسیاری از افراد حوزه فراگیری زبان نظیر استیفن کراشن، راد الیس، فیشمن، ورداو، جنت هلمزو... مهمترین عامل در فراگیری هر زبانی میزان برخورد با آن زبان در دومینهای (Domain) مختلف است. منظور از دومین زمانها و مکانهای مخلتلفی است که یک فرد در معرض آن زبان قرار می گیرد؛ مثل خانه، بازار، مدرسه، کوچه، دانشگاه. اکنون البته دومینهای جدیدی به آنها اضافه شده و حتی اهمیت آنها هم بیشتر از دومینهای سنتی است؛ مثل ماهواره، تلویزیون، انترنت و غیره. بنده دانشجویانی دارم که بدون هیچ کلاس آموزش مرسومی و تنها از طریق یوتیوب زبان کره ای و غیره را فراگرفته اند. چرا افرادی مثل شفیعی کدکنی و امثالهم می خواهند تمام این دومینها را از دیگر سخنوران زبانهای این سرزمین محروم گردانند و فقط این دومینها را در خدمت زبان فارسی قرار دهند؟ زبان فارسی الا ماشالا در تلویزیون، در مدرسه، در دانشگاه و بسیاری از دومینهای دیگر بهوفور استفاده می شود. تنها دومین سنتی که برای زبانهای دیگر سرزمین ایران باقی مانده همین دومین منزل و خانه است. چطوری است که فارسی با همه این دومینها در معرض خطر نابودی است، اما مثلا ترکی و بلوچی و غیره باهمان یک دومین (منزل) فارسی را به خطر می اندازند؟ جای بسی شگفتی است که جناب آقای شفیعی کدکنی و امثالهم که با وجود عضویت در فرهنگستان ادب ایران مقاله علمی همکار خود مرحوم دکتر لطف اله یارمحمدی تحت عنوان "زوال زبانها و لهجه های ایران" را که حدود بیش از یک بیست سال پیش در نامه فرهنگ (مجله علمی پژوهشی فرهنگستان) به چاپ رسیده است را نخوانده است. پروفسور یارمحمدی به شیوه ای علمی استدلال می کند که تقویت و آموزش زبانهای دیگر فلات ایران نه تنها تهدیدی برای زبان فارسی نیست بلکه باعث تقویت زبان فارسی می شود.
#زبان
#زبانشناسی
#هیوا_ویسی
@NewHasanMohaddesi
🔸🔸🔸بازخورد🔸🔸🔸
♦️در دفاع از یک روشنفکر واقعی
ص۴
✍دکتر هیوا ویسی
دانشیار زبانشناسی کاربردی، متخصص زبانشناسی اجتماعی، تحلیل گفتمان و چندزبانگی
۲۰ خرداد ۱۴۰۴
ایشان بیان می دارد که چگونه است این همه ما نگران از بین رفتن گونه ای حیوانی مثلا یوزپلنگ هستیم اما هیچ ترس و نگرانی بابت از بین رفتن زبان و گویش و گونه زبانی نیستیم. آیا نمی دانید با از بین رفتن یک زبان، جهانی از بین خواهد رفت؟ فرهنگ و هویت و خیلی چیزهای دیگری از دست خواهد رفت؟
9. موضوع دیگر تفاوت بین زبان، گویش و لهجه است که در اینجا به اختصار آورده می شود والا بنده در مقالات علمی خویش به تفصیل به آن پرداخته ام. برای تفهیم و تمایز بین این سه مفهوم باید آنها را روی محوری قرار دهیم که در یک سر آن زبان و در سر دیگر لهجه قرار می گیرد و در وسط این محور گویش قرار می گیرد. برای تمایز آنها معمولا از معیارهای زبانشناختی و معیارهای جامعهشناختی و سیاسی بهره می گیرند. از لحاظ زبان شناختی باید به سطوح مختلف نحو، معناشناسی، آواشناسی، واج شناسی و غیره را برای هر یک از گونههای زبانی درنظر گرفت و آنها را در مقایسه با گونه ای دیگر مورد بررسی قرار داد؛ بدین صورت که مثلا بخواهیم بدانیم آیا گونه اصفهانی و گونه شیرازی خود زبان جدایی هستند یا اینکه نه هر دو، گونه ای از زبان فارسی هستند. در ابتدا با استفاده از دادههای موجود هر گونه را از لحاظ نحو (گرامر) آواشناسی و غیره مقایسه می کنیم که اگر تفاوت عمده داشتند؛ مثلا آواهایی در شیرازی بکار برده میشود که در اصفهانی نیست و یا از لحاظ نحوی قوانینی بر اصفهانی حاکم است که بر شیرازی حاکم نیست و این تفاوتها زیاد هست. پس اصفهانی و شیرازی زبان هستند اما اگر به این صورت نباشد و مشترکات آنها از هر لحاظ بیش از تفاوت است پس لهجه ای از زبان فارسی محسوب می گردند. معیار دیگر جامعهشناختی است. از لحاظ جامعه شناختی می توان به درجه تفهیم دو گویشور از یک زبان اشاره کرد. بدین منوال که وقتی مثلا یک فرد اصفهانی با یک فرد شیرازی صحبت می کنند چقدر همدیگر را می فهمند. اگر فهم ازهم دیگر بسیار زیاد مثلا بیش از 90 درصد بود، می توان گفت هر دو لهجه ای از زبان فارسی هستند نه گویش و نه زبانی جدا از هم. از لحاظ معیار سیاسی متاسفانه مقوله فرق می کند. مثلا تا زمانی که کشور چک و اسلواکی یک کشور بودند، می گفتند زبان چکواسلواکی اما بعد از جدایی و ایجاد دو کشور مجزا می گویند زبان چک و زبان اسلواکی. یا مثلا از لحاظ زبان شناختی و درجه تفهیم هرچند که چینی دارای زبان های مختلفی بود، به خاطر مسایل سیاسی زبان چینی را یک زبان می دانستند. این در حالی است که چینی دارای چندین زبان است و مندرین فقط یکی از آن زبانهاست. لذا سیاست و قدرت می تواند برخی از مفاهیم علمی را نپذیرد.
10. نکته بعدی راجع به مفهوم و اهمیت لهجه در زبان آموزی است. این روزها به خاطر تحقیر دیگر زبانها از طرف سخنوران فارسی زبان و حتی تحقیر دیگر لهجه های زبان فارسی از طرف مرکزنشینان برخی متاسفانه ترجیح می دهند کوکان خویش را با زبان فارسی و آن هم لهجه تهرانی بار بیاورند. در اینجا باید توضیح بدهم که امروزه در دنیای چندزبانه، نداشتن لهجه عیب محسوب می شود نه داشتن آن. به تعبیر هاینرش بل آلمانی هنگامی که به پسرش که پسری دیگر را حین آلمانی صحبت کردن مورد تمسخر و تحقیر قرار داد گفته بود پسرم کسی راکه لهجه دارد مسخره نکن در حقیقت او تو را باید مسخره کند چون تو یک زبان بلدی اما او دو زبان. داگلاس براوان در کتابش راجع به اهمیت لهجه بیان می دارد که بیساری از فرانسویان درهنگام انگلیسی صحبت کردن به عمد با لهجه فرانسوی صحبت می کنند چرا که دوست ندارند طرف مقابلشان فکر کند انگلیسی هستند نه فرانسوی. در ضمن هیج زبانی بر زبان دیگر و هیچ لهجه ای بر لهجه دیگر برتری ندارد و این افراد عامی هستند که چنین فکر می کنند. در مقوله یادگیری زبان هم باید به این نکته معترف بود که اهمیت مهارتهای چهارگانه زبان یعنی خواندن، نوشتن، صحبت کردن و درک شنیداری دارای اهمیت بیشتری بر لهجه هستند. بسیاری از افراد سرشناس دنیا بوده و هستند که سخنور بومی یک زبانی نبودند و هنگام صحبت کردن دارای لهجه بودند اما از لحاظ مهارتهای چهارگانه آن زبان از خود سخنور بومی آن زبان سرتر بودند. مثلا از لحاظ نوشتاری جورج اورول هندی تبار سخنور انگلیسی که نوبل ادبیات انگلیسی را از آن خود کرده است از بسیاری از سخنوران بومی انگلیسی زبان بهتر بوده است و یا کیسینجر گرچه دارای لهجه غلیظ آلمانی در هنگام صحبت کردن به انگلیسی بود اما از بسیاری از سخنوران بومی انگلیسی زبان سرآمدتر بود.
#زبان
#کثرتگرایی
#زبانشناسی
#زبان_فارسی
#هیوا_ویسی
#توسعهی_اجتماعی
@NewHasanMohaddesi
♦️در دفاع از یک روشنفکر واقعی
ص۴
✍دکتر هیوا ویسی
دانشیار زبانشناسی کاربردی، متخصص زبانشناسی اجتماعی، تحلیل گفتمان و چندزبانگی
۲۰ خرداد ۱۴۰۴
ایشان بیان می دارد که چگونه است این همه ما نگران از بین رفتن گونه ای حیوانی مثلا یوزپلنگ هستیم اما هیچ ترس و نگرانی بابت از بین رفتن زبان و گویش و گونه زبانی نیستیم. آیا نمی دانید با از بین رفتن یک زبان، جهانی از بین خواهد رفت؟ فرهنگ و هویت و خیلی چیزهای دیگری از دست خواهد رفت؟
9. موضوع دیگر تفاوت بین زبان، گویش و لهجه است که در اینجا به اختصار آورده می شود والا بنده در مقالات علمی خویش به تفصیل به آن پرداخته ام. برای تفهیم و تمایز بین این سه مفهوم باید آنها را روی محوری قرار دهیم که در یک سر آن زبان و در سر دیگر لهجه قرار می گیرد و در وسط این محور گویش قرار می گیرد. برای تمایز آنها معمولا از معیارهای زبانشناختی و معیارهای جامعهشناختی و سیاسی بهره می گیرند. از لحاظ زبان شناختی باید به سطوح مختلف نحو، معناشناسی، آواشناسی، واج شناسی و غیره را برای هر یک از گونههای زبانی درنظر گرفت و آنها را در مقایسه با گونه ای دیگر مورد بررسی قرار داد؛ بدین صورت که مثلا بخواهیم بدانیم آیا گونه اصفهانی و گونه شیرازی خود زبان جدایی هستند یا اینکه نه هر دو، گونه ای از زبان فارسی هستند. در ابتدا با استفاده از دادههای موجود هر گونه را از لحاظ نحو (گرامر) آواشناسی و غیره مقایسه می کنیم که اگر تفاوت عمده داشتند؛ مثلا آواهایی در شیرازی بکار برده میشود که در اصفهانی نیست و یا از لحاظ نحوی قوانینی بر اصفهانی حاکم است که بر شیرازی حاکم نیست و این تفاوتها زیاد هست. پس اصفهانی و شیرازی زبان هستند اما اگر به این صورت نباشد و مشترکات آنها از هر لحاظ بیش از تفاوت است پس لهجه ای از زبان فارسی محسوب می گردند. معیار دیگر جامعهشناختی است. از لحاظ جامعه شناختی می توان به درجه تفهیم دو گویشور از یک زبان اشاره کرد. بدین منوال که وقتی مثلا یک فرد اصفهانی با یک فرد شیرازی صحبت می کنند چقدر همدیگر را می فهمند. اگر فهم ازهم دیگر بسیار زیاد مثلا بیش از 90 درصد بود، می توان گفت هر دو لهجه ای از زبان فارسی هستند نه گویش و نه زبانی جدا از هم. از لحاظ معیار سیاسی متاسفانه مقوله فرق می کند. مثلا تا زمانی که کشور چک و اسلواکی یک کشور بودند، می گفتند زبان چکواسلواکی اما بعد از جدایی و ایجاد دو کشور مجزا می گویند زبان چک و زبان اسلواکی. یا مثلا از لحاظ زبان شناختی و درجه تفهیم هرچند که چینی دارای زبان های مختلفی بود، به خاطر مسایل سیاسی زبان چینی را یک زبان می دانستند. این در حالی است که چینی دارای چندین زبان است و مندرین فقط یکی از آن زبانهاست. لذا سیاست و قدرت می تواند برخی از مفاهیم علمی را نپذیرد.
10. نکته بعدی راجع به مفهوم و اهمیت لهجه در زبان آموزی است. این روزها به خاطر تحقیر دیگر زبانها از طرف سخنوران فارسی زبان و حتی تحقیر دیگر لهجه های زبان فارسی از طرف مرکزنشینان برخی متاسفانه ترجیح می دهند کوکان خویش را با زبان فارسی و آن هم لهجه تهرانی بار بیاورند. در اینجا باید توضیح بدهم که امروزه در دنیای چندزبانه، نداشتن لهجه عیب محسوب می شود نه داشتن آن. به تعبیر هاینرش بل آلمانی هنگامی که به پسرش که پسری دیگر را حین آلمانی صحبت کردن مورد تمسخر و تحقیر قرار داد گفته بود پسرم کسی راکه لهجه دارد مسخره نکن در حقیقت او تو را باید مسخره کند چون تو یک زبان بلدی اما او دو زبان. داگلاس براوان در کتابش راجع به اهمیت لهجه بیان می دارد که بیساری از فرانسویان درهنگام انگلیسی صحبت کردن به عمد با لهجه فرانسوی صحبت می کنند چرا که دوست ندارند طرف مقابلشان فکر کند انگلیسی هستند نه فرانسوی. در ضمن هیج زبانی بر زبان دیگر و هیچ لهجه ای بر لهجه دیگر برتری ندارد و این افراد عامی هستند که چنین فکر می کنند. در مقوله یادگیری زبان هم باید به این نکته معترف بود که اهمیت مهارتهای چهارگانه زبان یعنی خواندن، نوشتن، صحبت کردن و درک شنیداری دارای اهمیت بیشتری بر لهجه هستند. بسیاری از افراد سرشناس دنیا بوده و هستند که سخنور بومی یک زبانی نبودند و هنگام صحبت کردن دارای لهجه بودند اما از لحاظ مهارتهای چهارگانه آن زبان از خود سخنور بومی آن زبان سرتر بودند. مثلا از لحاظ نوشتاری جورج اورول هندی تبار سخنور انگلیسی که نوبل ادبیات انگلیسی را از آن خود کرده است از بسیاری از سخنوران بومی انگلیسی زبان بهتر بوده است و یا کیسینجر گرچه دارای لهجه غلیظ آلمانی در هنگام صحبت کردن به انگلیسی بود اما از بسیاری از سخنوران بومی انگلیسی زبان سرآمدتر بود.
#زبان
#کثرتگرایی
#زبانشناسی
#زبان_فارسی
#هیوا_ویسی
#توسعهی_اجتماعی
@NewHasanMohaddesi
♦️[فرق زبان ملی و زبان برنامهریزی و زبان رسمی: پاسخی به برخی نقدها]
♦️دکتر عادل محمدی
دکترای تخصصی زبانشناسی
۲۰ خرداد ۱۴۰۴
مگر ما منکر این هستیم که فارسی زبان کتابت نبوده؟ یا گفتیم کسی به این زبان ننوشته؟ من گفتم چیزی به عنوان زبان ملی هزار ساله نیست و هیچ سرزمینی در عالم واقع با این مشخصه وجود نداشته و ندارد.
«زبان ملی» معمولا در علم جامعهشناسی زبان با برنامهریزی زبانی (language planning) آگاهانه توسط دولتهای مدرن به واسطه آموزشوپروش بوجود آمد و بعدها با نظام آموزشی تکزبانگی به تقلید از غرب همه آن را یاد گرفتیم. این یادگرفتن یک روند طبیعی نبوده بلکه از طریق یادگیری شکل گرفته است.
در کتاب هم گفتم و منابع آن موجود است:
1. Fishman, Joshua A. (1972). Language and Nationalism: Two Integrative Essays. Rowley, MA: Newbury House.
فیشمن در این کتاب صراحتاً زبان ملی را حاصل برنامهریزی زبانی میداند که توسط دولتها برای ساخت ملت بهکار میرود.
2. Anderson, Benedict (1983). Imagined Communities: Reflections on the Origin and Spread of Nationalism. London: Verso.
اندرسن نشان میدهد که ملتها و زبانهای ملی، «اجتماعات خیالی» هستند که از طریق ابزارهای مدرن (مانند آموزش، چاپ و رسانه) ساخته میشوند.
3. Milroy, James and Milroy, Lesley (1991). Authority in Language: Investigating Language Prescription and Standardisation. London: Routledge.
در این اثر بحث میشود که زبانهای ملی/استاندارد، حاصل مداخلهی آگاهانه و ایدئولوژیکاند، نه روندهای طبیعی زبانی.
4. Bourdieu, Pierre (1991). Language and Symbolic Power. Cambridge: Polity Press.
بوردیو نشان میدهد که زبان مشروع یا ملی با استفاده از قدرت نمادین دولت ساخته و تحمیل میشود.
5. Heller, Monica (2011). Paths to Post-Nationalism: A Critical Ethnography of Language and Identity. Oxford: Oxford University Press.
هلر درباره فرایندهای ملتسازی و نقش زبان ملی به عنوان ابزار دولت-ملتها در دوران مدرن مینویسد.
6. Spolsky, Bernard (2004). Language Policy. Cambridge: Cambridge University Press.
اسپالسکی با دیدگاهی سیستماتیک برنامهریزی زبانی در دولتهای مدرن را توضیح میدهد، از جمله ساخت و ترویج زبان ملی از طریق آموزش رسمی.
#زبان
#کثرتگرایی
#زبانشناسی
#زبان_فارسی
#عادل_محمدی
#توسعهی_اجتماعی
@NewHasanMohaddesi
♦️دکتر عادل محمدی
دکترای تخصصی زبانشناسی
۲۰ خرداد ۱۴۰۴
مگر ما منکر این هستیم که فارسی زبان کتابت نبوده؟ یا گفتیم کسی به این زبان ننوشته؟ من گفتم چیزی به عنوان زبان ملی هزار ساله نیست و هیچ سرزمینی در عالم واقع با این مشخصه وجود نداشته و ندارد.
«زبان ملی» معمولا در علم جامعهشناسی زبان با برنامهریزی زبانی (language planning) آگاهانه توسط دولتهای مدرن به واسطه آموزشوپروش بوجود آمد و بعدها با نظام آموزشی تکزبانگی به تقلید از غرب همه آن را یاد گرفتیم. این یادگرفتن یک روند طبیعی نبوده بلکه از طریق یادگیری شکل گرفته است.
در کتاب هم گفتم و منابع آن موجود است:
1. Fishman, Joshua A. (1972). Language and Nationalism: Two Integrative Essays. Rowley, MA: Newbury House.
فیشمن در این کتاب صراحتاً زبان ملی را حاصل برنامهریزی زبانی میداند که توسط دولتها برای ساخت ملت بهکار میرود.
2. Anderson, Benedict (1983). Imagined Communities: Reflections on the Origin and Spread of Nationalism. London: Verso.
اندرسن نشان میدهد که ملتها و زبانهای ملی، «اجتماعات خیالی» هستند که از طریق ابزارهای مدرن (مانند آموزش، چاپ و رسانه) ساخته میشوند.
3. Milroy, James and Milroy, Lesley (1991). Authority in Language: Investigating Language Prescription and Standardisation. London: Routledge.
در این اثر بحث میشود که زبانهای ملی/استاندارد، حاصل مداخلهی آگاهانه و ایدئولوژیکاند، نه روندهای طبیعی زبانی.
4. Bourdieu, Pierre (1991). Language and Symbolic Power. Cambridge: Polity Press.
بوردیو نشان میدهد که زبان مشروع یا ملی با استفاده از قدرت نمادین دولت ساخته و تحمیل میشود.
5. Heller, Monica (2011). Paths to Post-Nationalism: A Critical Ethnography of Language and Identity. Oxford: Oxford University Press.
هلر درباره فرایندهای ملتسازی و نقش زبان ملی به عنوان ابزار دولت-ملتها در دوران مدرن مینویسد.
6. Spolsky, Bernard (2004). Language Policy. Cambridge: Cambridge University Press.
اسپالسکی با دیدگاهی سیستماتیک برنامهریزی زبانی در دولتهای مدرن را توضیح میدهد، از جمله ساخت و ترویج زبان ملی از طریق آموزش رسمی.
#زبان
#کثرتگرایی
#زبانشناسی
#زبان_فارسی
#عادل_محمدی
#توسعهی_اجتماعی
@NewHasanMohaddesi
با عرض سلام خدمت جناب دکتر محدثی
ما در ایران در بحث زبان ملی و رسمی و... بمانند بسیاری از اصطلاحات دیگر در سایر حوزه ها ، دچار یک کژفهمی و بلکه نافهمی از اصطلاحی که بکار میبریم شده ایم.
یعنی آن اصطلاحی که به کار میبریم مطلقا آن معنی که ما در ذهن تصور میکنیم را ندارد؛ و در واقع ناشی از بی اطلاعی ماست که فلان اصطلاح رو به فلان معنی استفاده میکنیم.
اگر بخواهم بی پرده و بدون تعارف عرض کنم، ناشی از بیسوادی است.
عارضم خدمتتان که آنچه در ایران از سوی ایرانشهری گرایان، تحت عنوان زبان ملی ، به معنای زبان یگانگی بخشی و یا وحدت بخشی به ملت مطرح میشود در جهان خارج، ما به ازایی ندارد.
آنچه در جهان تحت عنوان زبان ملی مطرح میشود ، نه یک زبان خاص برای وحدت ملی، بلکه بالعکس شامل هر زبانی که در آن ملت دارای گویشور هست را شامل میشود.
یعنی هر زبانی که در میان ملت دارای گویشور باشد زبان ملی است. و در میان زبانهای ملی، یک یا چند زبان رسمی برای امورات اداری تعیین میشود.
این دقیقا برعکس آنچیزی است که ایرانشهری گرایان تصور میکنند.
یعنی اینها حتی تصور صحیحی از آنچه که بیان میکنند نیز ندارند.
اصطلاح زبان ملی ، نه به معنای زبان وحدت بخش یک ملت، بلکه به معنای زبان دارای گویشور در آن ملت است.
یعنی آن ملت وحدت و یگانگی اش را از زبان نمیگیرد، بلکه این خود ملت است که عامل وحدت بخش است و هر آن زبانی که دارای گویشور باشد ، زبانی ملی محسوب میشود.
ببین تفاوت ره از کجاست تا بکجا!
ارادتمند
✍مرتضی اکبری
پژوهشگر الهیات و اندیشه های سیاسی
۲۰ خرداد ۱۴۰۴
#زبان
#کثرتگرایی
#زبانشناسی
#زبان_فارسی
#مرتضی_اکبری
#توسعهی_اجتماعی
@NewHasanMohaddesi
ما در ایران در بحث زبان ملی و رسمی و... بمانند بسیاری از اصطلاحات دیگر در سایر حوزه ها ، دچار یک کژفهمی و بلکه نافهمی از اصطلاحی که بکار میبریم شده ایم.
یعنی آن اصطلاحی که به کار میبریم مطلقا آن معنی که ما در ذهن تصور میکنیم را ندارد؛ و در واقع ناشی از بی اطلاعی ماست که فلان اصطلاح رو به فلان معنی استفاده میکنیم.
اگر بخواهم بی پرده و بدون تعارف عرض کنم، ناشی از بیسوادی است.
عارضم خدمتتان که آنچه در ایران از سوی ایرانشهری گرایان، تحت عنوان زبان ملی ، به معنای زبان یگانگی بخشی و یا وحدت بخشی به ملت مطرح میشود در جهان خارج، ما به ازایی ندارد.
آنچه در جهان تحت عنوان زبان ملی مطرح میشود ، نه یک زبان خاص برای وحدت ملی، بلکه بالعکس شامل هر زبانی که در آن ملت دارای گویشور هست را شامل میشود.
یعنی هر زبانی که در میان ملت دارای گویشور باشد زبان ملی است. و در میان زبانهای ملی، یک یا چند زبان رسمی برای امورات اداری تعیین میشود.
این دقیقا برعکس آنچیزی است که ایرانشهری گرایان تصور میکنند.
یعنی اینها حتی تصور صحیحی از آنچه که بیان میکنند نیز ندارند.
اصطلاح زبان ملی ، نه به معنای زبان وحدت بخش یک ملت، بلکه به معنای زبان دارای گویشور در آن ملت است.
یعنی آن ملت وحدت و یگانگی اش را از زبان نمیگیرد، بلکه این خود ملت است که عامل وحدت بخش است و هر آن زبانی که دارای گویشور باشد ، زبانی ملی محسوب میشود.
ببین تفاوت ره از کجاست تا بکجا!
ارادتمند
✍مرتضی اکبری
پژوهشگر الهیات و اندیشه های سیاسی
۲۰ خرداد ۱۴۰۴
#زبان
#کثرتگرایی
#زبانشناسی
#زبان_فارسی
#مرتضی_اکبری
#توسعهی_اجتماعی
@NewHasanMohaddesi