🔸🔸🔸نقد🔸🔸🔸
♦️در دفاع از واقعیت، علیه توهم تمدنگرایی: تأملی مردمشناختی درباره مهاجرت افغانستانیها
✍️ علی غفاریان
۱۷ تیر ۱۴۰۴
در واکنش به یادداشت اخیر دکتر حسن محدثی درباره مهاجران افغانستانی، ضرورتی هست که درکی دقیقتر از ادبیات مردمشناسی مهاجرت، مفهوم تمدن، و نقش «دیگری» در ساختارهای تاریخی و اجتماعی ایران بازاندیشی شود. ایشان در این یادداشت، ضمن تأکید بر حقوق انسانی مهاجران، تصویری هشداردهنده و نگرانکننده از پیامدهای «ورود بیقاعده و فزایندهی» مهاجران افغانستانی ترسیم میکند که گرچه از واژگانی چون «هجوم» یا «ورود افسارگسیخته» پرهیز میکند، اما در عمل گفتمانی امنیتی، تهدیدمحور و تمدنگرا را بازتولید میکند.
نخست باید به این نکته توجه کرد که «تمدن» – چنانکه آنتونی اسمیت نشان داده – مفهومی مدرن و تاریخمند است که در قرن نوزدهم برای تمایزگذاری میان ملتها و مشروعسازی مرزهای فرهنگی اختراع شد. اگرچه تمدن به مثابه یک «واقعیت زیسته» همواره در جوامع بشری در قالب ارزشها، نهادها و حافظهی تاریخی حضور دارد، اما آنچه امروز از آن بهعنوان «تمدن ایرانی» یاد میشود، نه یک حقیقت طبیعی، بلکه بازآراییای مدرن از یک گذشتهی پرتنش، ناهمگون، و چندفرهنگی است.
واقعیت آن است که آنچه امروز «ایران» مینامیم، هرگز یک واحد فرهنگی، نژادی یا زبانی یکدست نبوده است. پژوهشگران برجستهای چون لیلا ابوالغد، جین کلیبی، و اریک هابسبام با تمرکز بر سازوکارهای حافظهی جمعی و روایتهای هویتی، نشان دادهاند که «ملیت» و «تبار» اغلب نتیجهی فرآیندهای سیاسی و ایدئولوژیکاند؛ نه امر طبیعی و ایستا. در این چارچوب، نگرانی از ورود یک گروه قومی یا زبانی جدید، بیشتر ریشه در ترس از دست رفتن امتیازات نمادین و نظم موجود دارد تا تهدیدی واقعی برای تمدن.
اگر ایران را بهمثابه یک جهان اجتماعی چندلایه و چندقومیتی ببینیم – همانطور که گراهام گلویچ در سنت جامعهشناسی تاریخی توصیه میکند – آنگاه مهاجرت نه یک عامل فروپاشی، بلکه فرصتی برای بازتعریف خود در مواجهه با دیگری خواهد بود. نگرانی از «بازگشت ایران به سنت» بهواسطهی حضور مهاجران افغانستانی، بیش از آنکه تحلیلی تاریخی باشد، نوعی نوستالژی طبقهی متوسط برای یک مدرنیتهی نیمبند، حذفی و تمرکزگراست؛ مدرنیتهای که خود از اساس حامل تناقض میان توسعه و طرد دیگری بوده است.
تئودور آدرنو، در نقد عقل ابزاری و ایدئولوژیهای شبهتمدنی، بارها هشدار میدهد که تمدنهایی که بر حذف و طرد دیگری بنا شدهاند، به زودی در درون خود فرو میپاشند. بدرفتاری سیستماتیک با مهاجران، بهویژه در ساحت نابرابر حقوقی و اقتصادی، خود یکی از دلایل فرسایش اخلاق عمومی و ناکارآمدی نهادهای مدنی است؛ نه پیامد آن.
برخلاف روایتهای امنیتی، پژوهشهای میدانی در جامعهشناسی شهری، مردمنگاریهای مرزی، و مطالعات بایگانیشدهی انسانشناسی – از جمله توسط پژوهشگرانی چون عبدالحسین وهاجی، سمیه کرمی، یا حتی فریبا پژوه – نشان میدهند که افغانستانیها نه «تهاجم فرهنگی» بلکه بخشی از نیروی مولد و خاموش اقتصاد غیررسمیاند. آنها در حاشیهی شهرها، با کمترین حقوق، بیشترین خدمات را ارائه میکنند و اغلب قربانی بیقانونی، تبعیض، و خشونت اجتماعیاند.
پیشنهاد دکتر محدثی مبنی بر تمایز میان «تقدّم» (رسیدگی انسانی به مهاجران) و «تفوّق» (حفظ تمدن) در ظاهر متین و عقلانیست، اما در عمل به تقابل نادرست «انساندوستی» و «مصلحت ملی» دامن میزند. گفتمانهایی از این دست – همانطور که گایاتری اسپیواک در مقالهی «آیا فرودست میتواند سخن بگوید؟» شرح داده – اغلب بهنام نجات کل، صدای بخشی از رنجدیدگان را حذف میکنند.
واقعیت این است که هر تمدنی اگر بخواهد زنده بماند، نیاز به بازاندیشی در خود دارد؛ نه انسداد و انزوا. تاریخ تمدن ایرانی، نه با حذف، بلکه با جذب، ترجمه و همزیستی با «دیگری» زنده مانده است. امروز نیز خطر اصلی نه در «ورود فزایندهی مهاجران»، بلکه در ناتوانی ما برای شنیدن صدای آنها، فهم روایتهای زیستهشان، و گشودن جایی برای گفتوگو با آنان است.
دستآخر، پرسش مهمی که باقی میماند این است: اگر قرار باشد از مهاجرت بهمثابه بحران سخن بگوییم، بحران کجاست؟ در مهاجرت، یا در نظام ناکارآمد، نابرابر و سرکوبگری که حتی تاب حضور ضعیفترین دیگریها را نیز ندارد؟
#افغانستان
#اسلامگرایی
#علی_غفاریان
#جامعهی_پسادینی
#مهاجران_افغانستانی
@NewHasanMohaddesi
♦️در دفاع از واقعیت، علیه توهم تمدنگرایی: تأملی مردمشناختی درباره مهاجرت افغانستانیها
✍️ علی غفاریان
۱۷ تیر ۱۴۰۴
در واکنش به یادداشت اخیر دکتر حسن محدثی درباره مهاجران افغانستانی، ضرورتی هست که درکی دقیقتر از ادبیات مردمشناسی مهاجرت، مفهوم تمدن، و نقش «دیگری» در ساختارهای تاریخی و اجتماعی ایران بازاندیشی شود. ایشان در این یادداشت، ضمن تأکید بر حقوق انسانی مهاجران، تصویری هشداردهنده و نگرانکننده از پیامدهای «ورود بیقاعده و فزایندهی» مهاجران افغانستانی ترسیم میکند که گرچه از واژگانی چون «هجوم» یا «ورود افسارگسیخته» پرهیز میکند، اما در عمل گفتمانی امنیتی، تهدیدمحور و تمدنگرا را بازتولید میکند.
نخست باید به این نکته توجه کرد که «تمدن» – چنانکه آنتونی اسمیت نشان داده – مفهومی مدرن و تاریخمند است که در قرن نوزدهم برای تمایزگذاری میان ملتها و مشروعسازی مرزهای فرهنگی اختراع شد. اگرچه تمدن به مثابه یک «واقعیت زیسته» همواره در جوامع بشری در قالب ارزشها، نهادها و حافظهی تاریخی حضور دارد، اما آنچه امروز از آن بهعنوان «تمدن ایرانی» یاد میشود، نه یک حقیقت طبیعی، بلکه بازآراییای مدرن از یک گذشتهی پرتنش، ناهمگون، و چندفرهنگی است.
واقعیت آن است که آنچه امروز «ایران» مینامیم، هرگز یک واحد فرهنگی، نژادی یا زبانی یکدست نبوده است. پژوهشگران برجستهای چون لیلا ابوالغد، جین کلیبی، و اریک هابسبام با تمرکز بر سازوکارهای حافظهی جمعی و روایتهای هویتی، نشان دادهاند که «ملیت» و «تبار» اغلب نتیجهی فرآیندهای سیاسی و ایدئولوژیکاند؛ نه امر طبیعی و ایستا. در این چارچوب، نگرانی از ورود یک گروه قومی یا زبانی جدید، بیشتر ریشه در ترس از دست رفتن امتیازات نمادین و نظم موجود دارد تا تهدیدی واقعی برای تمدن.
اگر ایران را بهمثابه یک جهان اجتماعی چندلایه و چندقومیتی ببینیم – همانطور که گراهام گلویچ در سنت جامعهشناسی تاریخی توصیه میکند – آنگاه مهاجرت نه یک عامل فروپاشی، بلکه فرصتی برای بازتعریف خود در مواجهه با دیگری خواهد بود. نگرانی از «بازگشت ایران به سنت» بهواسطهی حضور مهاجران افغانستانی، بیش از آنکه تحلیلی تاریخی باشد، نوعی نوستالژی طبقهی متوسط برای یک مدرنیتهی نیمبند، حذفی و تمرکزگراست؛ مدرنیتهای که خود از اساس حامل تناقض میان توسعه و طرد دیگری بوده است.
تئودور آدرنو، در نقد عقل ابزاری و ایدئولوژیهای شبهتمدنی، بارها هشدار میدهد که تمدنهایی که بر حذف و طرد دیگری بنا شدهاند، به زودی در درون خود فرو میپاشند. بدرفتاری سیستماتیک با مهاجران، بهویژه در ساحت نابرابر حقوقی و اقتصادی، خود یکی از دلایل فرسایش اخلاق عمومی و ناکارآمدی نهادهای مدنی است؛ نه پیامد آن.
برخلاف روایتهای امنیتی، پژوهشهای میدانی در جامعهشناسی شهری، مردمنگاریهای مرزی، و مطالعات بایگانیشدهی انسانشناسی – از جمله توسط پژوهشگرانی چون عبدالحسین وهاجی، سمیه کرمی، یا حتی فریبا پژوه – نشان میدهند که افغانستانیها نه «تهاجم فرهنگی» بلکه بخشی از نیروی مولد و خاموش اقتصاد غیررسمیاند. آنها در حاشیهی شهرها، با کمترین حقوق، بیشترین خدمات را ارائه میکنند و اغلب قربانی بیقانونی، تبعیض، و خشونت اجتماعیاند.
پیشنهاد دکتر محدثی مبنی بر تمایز میان «تقدّم» (رسیدگی انسانی به مهاجران) و «تفوّق» (حفظ تمدن) در ظاهر متین و عقلانیست، اما در عمل به تقابل نادرست «انساندوستی» و «مصلحت ملی» دامن میزند. گفتمانهایی از این دست – همانطور که گایاتری اسپیواک در مقالهی «آیا فرودست میتواند سخن بگوید؟» شرح داده – اغلب بهنام نجات کل، صدای بخشی از رنجدیدگان را حذف میکنند.
واقعیت این است که هر تمدنی اگر بخواهد زنده بماند، نیاز به بازاندیشی در خود دارد؛ نه انسداد و انزوا. تاریخ تمدن ایرانی، نه با حذف، بلکه با جذب، ترجمه و همزیستی با «دیگری» زنده مانده است. امروز نیز خطر اصلی نه در «ورود فزایندهی مهاجران»، بلکه در ناتوانی ما برای شنیدن صدای آنها، فهم روایتهای زیستهشان، و گشودن جایی برای گفتوگو با آنان است.
دستآخر، پرسش مهمی که باقی میماند این است: اگر قرار باشد از مهاجرت بهمثابه بحران سخن بگوییم، بحران کجاست؟ در مهاجرت، یا در نظام ناکارآمد، نابرابر و سرکوبگری که حتی تاب حضور ضعیفترین دیگریها را نیز ندارد؟
#افغانستان
#اسلامگرایی
#علی_غفاریان
#جامعهی_پسادینی
#مهاجران_افغانستانی
@NewHasanMohaddesi
👎7❤4👍3🤪1
با سلام و عرض ادب خدمت دکتر محدثی عزیز 🌱
اول اینکه باید اظهار کنم که همواره تلاشهای طاقت فرسا و دلیرانه دکتر محدثی عزیز را در روند مبارزه با افکار فاشیستی مرکزگرا و ایرانشهری میستایم و
بعنوان معلم جامعه شناسی فرهیخته که همواره از ایشان آموخته ام ، بسیار برایم ارزشمند هستند ،،
لذا بخاطر ارادتی که به ایشان دارم و در مقام دانشآموخته ، نکاتی در مورد این مقاله که به ذهنم میرسد را ، مسلما اصلا و ابدا نه با هدف مبتذل حمله یا تخریب بلکه «از جنس گفتگوی تأملی ساختارمند دو همراه با عقیده مخالف » بیان میکنم و واقعا امیدوارم که حتی ذره ای کدورت به جا نگذارد 💚:
۱) استیگما و انگ اجتماعی: بازتولید نابرابری اجتماعی
بر اساس نظریهی «استیگما»ی اروینگ گافمن، برچسبزنی به گروهی از انسانها موجب میشود که آنها از دایرهی «ما»ی اجتماعی خارج شوند و به «دیگری» تبدیل گردند. در مقالهی فوق با وجود تأکید اولیه بر همدلی با مهاجران افغانستانی، در بخشهای بعدی شاهد نوعی «دوپارهسازی» هستیم:
- در ابتدا، مهاجران به عنوان انسانهایی رنجدیده و مظلوم معرفی میشوند، اما سپس به عنوان تهدیدی برای «تمدن»، «امنیت» و «سنت» جامعهی ایرانی تصویر میشوند.
- این دوگانگی، بهجای کاهش استیگما، آن را بازتولید میکند: مهاجران بهطور ضمنی به عنوان عامل «بازگشت به سنت» و «تهدید تمدنی» معرفی میشوند.
- این نوع گفتمان، حتی اگر نیت نویسنده خیرخواهانه باشد، در عمل میتواند به مشروعیتبخشی به سیاستهای مهاجرستیزانه و خشونتهای اجتماعی علیه مهاجران بینجامد.
بنابراین مقاله با تأکید بر «پیامدهای کلان» و «تهدید تمدنی»، ناخواسته به استیگمازه کردن مهاجران افغانستانی دامن میزند.
۲) اهمیت درک درست از زمان و زمینه: خطر سوءبرداشت در بستر استبداد
یکی از اصول مهم در تحلیل گفتمان، توجه به «زمینهی تاریخی و سیاسی» است. در شرایطی که:
- حکومت ایران در حال اجرای سیاستهای سختگیرانه و خشونتبار علیه مهاجران افغانستانی است؛
- رسانههای رسمی و جریانهای افراطی در حال دامن زدن به احساسات ناسیونالیستی و بیگانههراسی هستند؛
ارائهی مقالهای که بر «تهدید مهاجران» و «هزینههای تمدنی» تأکید دارد، ولو با نیت علمی و تخصصی خیرخواهانه برای ایرانیان، ، میتواند به ابزار توجیه خشونت و سرکوب بدل شود.
در واقع این مقاله فاقد حساسیت زمانی و سیاسی لازم است و در عمل میتواند به تقویت گفتمان غالب استبدادی و مهاجرستیزانه کمک کند.
۳) آیا دفاع از حقوق انسانی مهاجران و گفتن «نه» به رفتارهای ضد انسانی ، «فریبکاری» است؟
استفاده از واژهی «فریبکاری مارکسیستی» برای توصیف کسانی که از حقوق مهاجران دفاع میکنند و بر علیه رفتارهای ضدانسانی مینویسند و از عوامل آن نقد میکنند، مناسب گفتگوها و نقدهای انسانهای فرهیخته و آگاه نمینماید!
- دفاع از حقوق کودکان، زنان و مردان مهاجر، بهویژه در شرایطی که با خشونت و تبعیض مواجهاند، نه فریبکاری بلکه وظیفهی اخلاقی و انسانی هر شهروند مسئولیت پذیر است.
۴) ظهور گفتمانهای فاشیستی و نقش نخبگان جامعه مانند دکتر محدثی در بازتولید یا مهار آن
نظریهپردازانی چون هانا آرنت و تئودور آدورنو هشدار دادهاند که گفتمانهای فاشیستی معمولاً در بستر بحرانهای اجتماعی و با کمک نخبگان فکری شکل میگیرند.
- دکتر محدثی به عنوان استاد جامعهشناسی که همواره مسئولیت اخلاقی شان را در مقاومت و مبارزه در مقابل گفتمانهای نژادپرستانه و برتریطلبانه ستوده ام ،،
- ولیکن این مقاله با استفاده از عباراتی چون «مهاجرپذیری افسارگسیخته»، «تهدید تمدنی»، و «فریبکاری مارکسیستی» میتواند به تقویت گفتمانهای فاشیستی کمک کند، حتی اگر نویسنده خود را مخالف اخراج مهاجران بداند.(نمونه زنده اش را در کامنت های افراد متفاوت از تحصیل کرده و روانشناس گرفته تا .... در کانال اینستاگرام دکتر محدثی عزیز در زیر پستهایی که در این زمینه نوشته شده میتوانید به عین مشاهده کنید به پیوست فقط یک نمونه ⬇️را عکس گرفتم کامنتی ترسناک به اندازه چشم انداز آینده ای وحشتناک برای جامعه فردای ایران ، از یک روانشناس )
- برچسبزنی به منتقدان با واژههایی چون «مارکسیست فریبکار» نه تنها مناسب گفتمان روشنگرانه نیست، بلکه فضای گفتوگوی علمی را به میدان نزاع ایدئولوژیک تقلیل میدهد.
این مقاله بهجای تقویت عقلانیت انتقادی، به دوقطبیسازی فضای فکری و مشروعیتبخشی به گفتمانهای مهاجرستیز کمک میکند.
برچسبزنی ایدئولوژیک به منتقدان، نشانهی میل به حذف گفتمانهای رقیب است.
و مطمئنا ناخواسته و ناخودآگاه این مقاله بهجای تقویت گفتوگوی تأملی، به حذف و تحقیر گفتمانهای مدافع حقوق بشر میپردازد.
با ارادت و اخلاص تمام کمال🌱:
نگار
🔸محدثی: سپاس فراوان از نقد شما
#جامعهی_پسادینی
#مهاجران_افغانستانی
@NewHasanMohaddesi
اول اینکه باید اظهار کنم که همواره تلاشهای طاقت فرسا و دلیرانه دکتر محدثی عزیز را در روند مبارزه با افکار فاشیستی مرکزگرا و ایرانشهری میستایم و
بعنوان معلم جامعه شناسی فرهیخته که همواره از ایشان آموخته ام ، بسیار برایم ارزشمند هستند ،،
لذا بخاطر ارادتی که به ایشان دارم و در مقام دانشآموخته ، نکاتی در مورد این مقاله که به ذهنم میرسد را ، مسلما اصلا و ابدا نه با هدف مبتذل حمله یا تخریب بلکه «از جنس گفتگوی تأملی ساختارمند دو همراه با عقیده مخالف » بیان میکنم و واقعا امیدوارم که حتی ذره ای کدورت به جا نگذارد 💚:
۱) استیگما و انگ اجتماعی: بازتولید نابرابری اجتماعی
بر اساس نظریهی «استیگما»ی اروینگ گافمن، برچسبزنی به گروهی از انسانها موجب میشود که آنها از دایرهی «ما»ی اجتماعی خارج شوند و به «دیگری» تبدیل گردند. در مقالهی فوق با وجود تأکید اولیه بر همدلی با مهاجران افغانستانی، در بخشهای بعدی شاهد نوعی «دوپارهسازی» هستیم:
- در ابتدا، مهاجران به عنوان انسانهایی رنجدیده و مظلوم معرفی میشوند، اما سپس به عنوان تهدیدی برای «تمدن»، «امنیت» و «سنت» جامعهی ایرانی تصویر میشوند.
- این دوگانگی، بهجای کاهش استیگما، آن را بازتولید میکند: مهاجران بهطور ضمنی به عنوان عامل «بازگشت به سنت» و «تهدید تمدنی» معرفی میشوند.
- این نوع گفتمان، حتی اگر نیت نویسنده خیرخواهانه باشد، در عمل میتواند به مشروعیتبخشی به سیاستهای مهاجرستیزانه و خشونتهای اجتماعی علیه مهاجران بینجامد.
بنابراین مقاله با تأکید بر «پیامدهای کلان» و «تهدید تمدنی»، ناخواسته به استیگمازه کردن مهاجران افغانستانی دامن میزند.
۲) اهمیت درک درست از زمان و زمینه: خطر سوءبرداشت در بستر استبداد
یکی از اصول مهم در تحلیل گفتمان، توجه به «زمینهی تاریخی و سیاسی» است. در شرایطی که:
- حکومت ایران در حال اجرای سیاستهای سختگیرانه و خشونتبار علیه مهاجران افغانستانی است؛
- رسانههای رسمی و جریانهای افراطی در حال دامن زدن به احساسات ناسیونالیستی و بیگانههراسی هستند؛
ارائهی مقالهای که بر «تهدید مهاجران» و «هزینههای تمدنی» تأکید دارد، ولو با نیت علمی و تخصصی خیرخواهانه برای ایرانیان، ، میتواند به ابزار توجیه خشونت و سرکوب بدل شود.
در واقع این مقاله فاقد حساسیت زمانی و سیاسی لازم است و در عمل میتواند به تقویت گفتمان غالب استبدادی و مهاجرستیزانه کمک کند.
۳) آیا دفاع از حقوق انسانی مهاجران و گفتن «نه» به رفتارهای ضد انسانی ، «فریبکاری» است؟
استفاده از واژهی «فریبکاری مارکسیستی» برای توصیف کسانی که از حقوق مهاجران دفاع میکنند و بر علیه رفتارهای ضدانسانی مینویسند و از عوامل آن نقد میکنند، مناسب گفتگوها و نقدهای انسانهای فرهیخته و آگاه نمینماید!
- دفاع از حقوق کودکان، زنان و مردان مهاجر، بهویژه در شرایطی که با خشونت و تبعیض مواجهاند، نه فریبکاری بلکه وظیفهی اخلاقی و انسانی هر شهروند مسئولیت پذیر است.
۴) ظهور گفتمانهای فاشیستی و نقش نخبگان جامعه مانند دکتر محدثی در بازتولید یا مهار آن
نظریهپردازانی چون هانا آرنت و تئودور آدورنو هشدار دادهاند که گفتمانهای فاشیستی معمولاً در بستر بحرانهای اجتماعی و با کمک نخبگان فکری شکل میگیرند.
- دکتر محدثی به عنوان استاد جامعهشناسی که همواره مسئولیت اخلاقی شان را در مقاومت و مبارزه در مقابل گفتمانهای نژادپرستانه و برتریطلبانه ستوده ام ،،
- ولیکن این مقاله با استفاده از عباراتی چون «مهاجرپذیری افسارگسیخته»، «تهدید تمدنی»، و «فریبکاری مارکسیستی» میتواند به تقویت گفتمانهای فاشیستی کمک کند، حتی اگر نویسنده خود را مخالف اخراج مهاجران بداند.(نمونه زنده اش را در کامنت های افراد متفاوت از تحصیل کرده و روانشناس گرفته تا .... در کانال اینستاگرام دکتر محدثی عزیز در زیر پستهایی که در این زمینه نوشته شده میتوانید به عین مشاهده کنید به پیوست فقط یک نمونه ⬇️را عکس گرفتم کامنتی ترسناک به اندازه چشم انداز آینده ای وحشتناک برای جامعه فردای ایران ، از یک روانشناس )
- برچسبزنی به منتقدان با واژههایی چون «مارکسیست فریبکار» نه تنها مناسب گفتمان روشنگرانه نیست، بلکه فضای گفتوگوی علمی را به میدان نزاع ایدئولوژیک تقلیل میدهد.
این مقاله بهجای تقویت عقلانیت انتقادی، به دوقطبیسازی فضای فکری و مشروعیتبخشی به گفتمانهای مهاجرستیز کمک میکند.
برچسبزنی ایدئولوژیک به منتقدان، نشانهی میل به حذف گفتمانهای رقیب است.
و مطمئنا ناخواسته و ناخودآگاه این مقاله بهجای تقویت گفتوگوی تأملی، به حذف و تحقیر گفتمانهای مدافع حقوق بشر میپردازد.
با ارادت و اخلاص تمام کمال🌱:
نگار
🔸محدثی: سپاس فراوان از نقد شما
#جامعهی_پسادینی
#مهاجران_افغانستانی
@NewHasanMohaddesi
👍8👎6❤2🤣1
♦️اشتباه بزرگ دولت رئیسی
۴ مهر ۱۴۰۳
بازنشر: ۱۷ تیر ۱۴۰۴
🔻گزیدهای از متن:
جماران نوشت: بیتردید حضور گسترده جمعیت مهاجر میتواند به فرایند جوانسازی جمعیت کمک کند. اما آیا رسیدن به این هدف با هر ابزاری و با هر هزینهای قابلتوجیه است؟ پذیرش جمعیت مهاجر با هر استدلالی که انجام بگیرد، هرگز نباید منجر به تغییر بارز بافت جمعیتی هر منطقه از کشور شود. تدوینکنندگان قانون اساسی بهدرستی اهمیت حضور مردم و ضرورت جلب رضایت آنان در امور مختلف کشورداری را درک کردهاند. حال در مورد امر مهمی چون کیفیت و کمیت حضور جمعیت مهاجر باتوجه به تأثیر عمیق این امر بر زندگی روزمره مردم و آینده کشور، طبعاً باید هرگونه اقدامی در مورد این پرونده با جلب نظر و رضایت عموم شهروندان اتفاق بیفتد.
ناصر ذاکری، پژوهشگر توسعه و کارشناس اقتصادی، در یادداشتی، ضمن نگاهی به پیامدهای حضور گسترده اتباع در ایران، با بیان اینکه الگوی نامناسب سکونت و تمرکز جمعیت در بخشیهایی از کشور، محیط زیست را به شدت آسیبپذیر کرده، و بهویژه با فشار بر منابع محدود آبی، بحران زیستمحیطی را شدت بخشیدهاست، تاکید کرد: تشدید این دو گونه مهاجرت یعنی مهاجرت نخبگان از کشور و مهاجرت نیروی کار آموزشندیده به کشور علاوه بر تحمیل تغییر گسترده فرهنگی به جامعه، به رواج این باور در بین برخی اقشار جامعه کمک کرده که گویا مسؤولان قصد دارند جمعیت تحصیلکرده و دانش آموخته را با جمعیت کمتر آموزشدیده جایگزین کنند، زیرا چنین جمعیتی معمولاً مطیعتر و کمتوقعتر است!
متن کامل این یادداشت بدین شرح است:👇
https://www.ettelaat.com/news/65294/
#افغانستان
#اسلامگرایی
#علی_غفاریان
#جامعهی_پسادینی
#مهاجران_افغانستانی
@NewHasanMohaddesi
۴ مهر ۱۴۰۳
بازنشر: ۱۷ تیر ۱۴۰۴
🔻گزیدهای از متن:
جماران نوشت: بیتردید حضور گسترده جمعیت مهاجر میتواند به فرایند جوانسازی جمعیت کمک کند. اما آیا رسیدن به این هدف با هر ابزاری و با هر هزینهای قابلتوجیه است؟ پذیرش جمعیت مهاجر با هر استدلالی که انجام بگیرد، هرگز نباید منجر به تغییر بارز بافت جمعیتی هر منطقه از کشور شود. تدوینکنندگان قانون اساسی بهدرستی اهمیت حضور مردم و ضرورت جلب رضایت آنان در امور مختلف کشورداری را درک کردهاند. حال در مورد امر مهمی چون کیفیت و کمیت حضور جمعیت مهاجر باتوجه به تأثیر عمیق این امر بر زندگی روزمره مردم و آینده کشور، طبعاً باید هرگونه اقدامی در مورد این پرونده با جلب نظر و رضایت عموم شهروندان اتفاق بیفتد.
ناصر ذاکری، پژوهشگر توسعه و کارشناس اقتصادی، در یادداشتی، ضمن نگاهی به پیامدهای حضور گسترده اتباع در ایران، با بیان اینکه الگوی نامناسب سکونت و تمرکز جمعیت در بخشیهایی از کشور، محیط زیست را به شدت آسیبپذیر کرده، و بهویژه با فشار بر منابع محدود آبی، بحران زیستمحیطی را شدت بخشیدهاست، تاکید کرد: تشدید این دو گونه مهاجرت یعنی مهاجرت نخبگان از کشور و مهاجرت نیروی کار آموزشندیده به کشور علاوه بر تحمیل تغییر گسترده فرهنگی به جامعه، به رواج این باور در بین برخی اقشار جامعه کمک کرده که گویا مسؤولان قصد دارند جمعیت تحصیلکرده و دانش آموخته را با جمعیت کمتر آموزشدیده جایگزین کنند، زیرا چنین جمعیتی معمولاً مطیعتر و کمتوقعتر است!
متن کامل این یادداشت بدین شرح است:👇
https://www.ettelaat.com/news/65294/
#افغانستان
#اسلامگرایی
#علی_غفاریان
#جامعهی_پسادینی
#مهاجران_افغانستانی
@NewHasanMohaddesi
👏7👍4🤣1
🔸🔸🔸پژواک🔸🔸🔸
♦️پژواک صدای افغانستانی
✍حسن محدثیی گیلوایی
۱۷ تیر ۱۴۰۴
در هر موضوعی شنیدن صدای افرادی که بهطور مستقیم درگیر ماجرا هستند، برای فهم حقیقت بسیار مهم است.
لاجرم، از دوست عزیز افغانستانی ام خواستم نظر افغانستانیها را در بارهی نگاه ام به کلیت موضوع بپرسد و با من در میان بگذارد. اینک او لطف کرده و نظرات برخی از افغانستانیهای عزیز را با من در میان گذاشته است و من بدون دخل و تصرف آنها را منتشر میکنم.
از دوست عزیز افغانستانی ام بهخاطر لطف و زحمات اش تشکر میکنم و بار دیگر برخورد غیرانسانی با افغانستانیهای مهاجر را محکوم میکنم! من هرگز این شیوهی مواجهه با مهاجران انسانی را قبول ندارم بلکه آن را غیر اخلاقی و غیر انسانی میدانم.
لازم به یادآوری است که انتشار همهی این مطالب الزاما به معنای تایید آنها نیست.
👇👇👇
#افغانستان
#جمهوری_اسلامی
#جامعهی_پسادینی
#مهاجران_افغانستانی
@NewHasanMohaddesi
♦️پژواک صدای افغانستانی
✍حسن محدثیی گیلوایی
۱۷ تیر ۱۴۰۴
در هر موضوعی شنیدن صدای افرادی که بهطور مستقیم درگیر ماجرا هستند، برای فهم حقیقت بسیار مهم است.
لاجرم، از دوست عزیز افغانستانی ام خواستم نظر افغانستانیها را در بارهی نگاه ام به کلیت موضوع بپرسد و با من در میان بگذارد. اینک او لطف کرده و نظرات برخی از افغانستانیهای عزیز را با من در میان گذاشته است و من بدون دخل و تصرف آنها را منتشر میکنم.
از دوست عزیز افغانستانی ام بهخاطر لطف و زحمات اش تشکر میکنم و بار دیگر برخورد غیرانسانی با افغانستانیهای مهاجر را محکوم میکنم! من هرگز این شیوهی مواجهه با مهاجران انسانی را قبول ندارم بلکه آن را غیر اخلاقی و غیر انسانی میدانم.
لازم به یادآوری است که انتشار همهی این مطالب الزاما به معنای تایید آنها نیست.
👇👇👇
#افغانستان
#جمهوری_اسلامی
#جامعهی_پسادینی
#مهاجران_افغانستانی
@NewHasanMohaddesi
❤4🤣1
🔸🔸🔸پژواک صدای افغانستانی
♦️سعادت موسوی
۱۷ تیر ۱۴۰۴
جناب محدثی،
آنچه در نوشتهتان دیده میشود نه یک تحلیل جامعهشناختی، بلکه بازتابی از اضطرابهای هویتی و توهمات فرهنگیست که با جامهی نظریه بر تن شدهاند. شما با کلیگویی و تعمیمهای خطرناک، میلیونها انسان را به «طالبانپرور» تقلیل دادهاید؛ حکمی که نه فقط علمی نیست، بلکه آشکارا برخاسته از یک گرایش نژادگرایانه است. طالبان، حاصل ساختارهای سیاسی، اشغالهای نظامی و فقر تحمیلیاند، نه «ذات» مردم افغانستان.
شما از فرهنگی حرف میزنید که گویی امری ایستا و یکپارچه است، در حالیکه فرهنگ، همیشه سیال، متکثر و در حال تحول است. اینکه جامعهی ایران را «مدرن» و «پسادینی» مینامید، و افغانستان را واپسگرا، نشانهایست از یک نگاه استعماری درونیشده که مدرنیته را در چهرهی خود میبیند و دیگری را تهدیدی برای آن میپندارد.
راستی، آیا آقای معلم جامعهشناس که نگران «ورود فرهنگ طالبانپرور» به خاک پسادینی ایراناند، از آمار سالانهی رویش امامزادهها در این سرزمین باخبرند؟ سرزمینی که هر سال چند ده امامزادهی تازه از دل خاک بیرون میزند، بیآنکه کسی زحمت تحقیق تاریخی بدهد. زحمت سوال کردن. گمان نمیکنید این خاک امامزادهخیز، پیش از آنکه از مهاجران افغانستانی آسیب ببیند، خود داوطلبانه به قرون وسطی برگشته باشد؟
انسان را نمیتوان با شناسنامهی جغرافیا داوری کرد. این نگاه، همان منطقیست که در ذات فاشیسم فرهنگی و سیاسی نشسته است: حذف «دیگری» برای حفظ «خود». نام این نه عقلانیت است، نه وطندوستی، بلکه شکلی از بزدلی روشنفکرانه است که بهجای نقد ساختارهای قدرت، آسانترین هدف را نشانه میگیرد: مهاجر بیپناه.
تغییر جمعیتی، اگر امری خطرناک باشد، محصول بیعدالتی و بیتدبیری حکومتیست، نه حضور انسانی که جانش را از آتش طالبان به در برده. روشنفکری یعنی ایستادن در کنار قربانی، نه تئوریزهکردن طرد و تحقیرش.
با احترام، اما با اعتراض.
این گفتار شما، نه دفاع از جامعه، بلکه خیانت به خرد و انسانیت است.
🔸محدثی: از آقای سعادت موسوی سپاسگزار ام و از نوع برخورد با مهاجران افغانستانی بسیار متاسف ام! اختلاف نظرمان سر جای خود.
#افغانستان
#جمهوری_اسلامی
#جامعهی_پسادینی
#مهاجران_افغانستانی
@NewHasanMohaddesi
♦️سعادت موسوی
۱۷ تیر ۱۴۰۴
جناب محدثی،
آنچه در نوشتهتان دیده میشود نه یک تحلیل جامعهشناختی، بلکه بازتابی از اضطرابهای هویتی و توهمات فرهنگیست که با جامهی نظریه بر تن شدهاند. شما با کلیگویی و تعمیمهای خطرناک، میلیونها انسان را به «طالبانپرور» تقلیل دادهاید؛ حکمی که نه فقط علمی نیست، بلکه آشکارا برخاسته از یک گرایش نژادگرایانه است. طالبان، حاصل ساختارهای سیاسی، اشغالهای نظامی و فقر تحمیلیاند، نه «ذات» مردم افغانستان.
شما از فرهنگی حرف میزنید که گویی امری ایستا و یکپارچه است، در حالیکه فرهنگ، همیشه سیال، متکثر و در حال تحول است. اینکه جامعهی ایران را «مدرن» و «پسادینی» مینامید، و افغانستان را واپسگرا، نشانهایست از یک نگاه استعماری درونیشده که مدرنیته را در چهرهی خود میبیند و دیگری را تهدیدی برای آن میپندارد.
راستی، آیا آقای معلم جامعهشناس که نگران «ورود فرهنگ طالبانپرور» به خاک پسادینی ایراناند، از آمار سالانهی رویش امامزادهها در این سرزمین باخبرند؟ سرزمینی که هر سال چند ده امامزادهی تازه از دل خاک بیرون میزند، بیآنکه کسی زحمت تحقیق تاریخی بدهد. زحمت سوال کردن. گمان نمیکنید این خاک امامزادهخیز، پیش از آنکه از مهاجران افغانستانی آسیب ببیند، خود داوطلبانه به قرون وسطی برگشته باشد؟
انسان را نمیتوان با شناسنامهی جغرافیا داوری کرد. این نگاه، همان منطقیست که در ذات فاشیسم فرهنگی و سیاسی نشسته است: حذف «دیگری» برای حفظ «خود». نام این نه عقلانیت است، نه وطندوستی، بلکه شکلی از بزدلی روشنفکرانه است که بهجای نقد ساختارهای قدرت، آسانترین هدف را نشانه میگیرد: مهاجر بیپناه.
تغییر جمعیتی، اگر امری خطرناک باشد، محصول بیعدالتی و بیتدبیری حکومتیست، نه حضور انسانی که جانش را از آتش طالبان به در برده. روشنفکری یعنی ایستادن در کنار قربانی، نه تئوریزهکردن طرد و تحقیرش.
با احترام، اما با اعتراض.
این گفتار شما، نه دفاع از جامعه، بلکه خیانت به خرد و انسانیت است.
🔸محدثی: از آقای سعادت موسوی سپاسگزار ام و از نوع برخورد با مهاجران افغانستانی بسیار متاسف ام! اختلاف نظرمان سر جای خود.
#افغانستان
#جمهوری_اسلامی
#جامعهی_پسادینی
#مهاجران_افغانستانی
@NewHasanMohaddesi
👎4👍3❤2
🔸🔸🔸پژواک صدای افغانستانی
✍ابراهیم داریوش
۱۶ تیر ۱۴۰۴
بهنظر من، این بخشی از صحبتهای محدثی دربارهی مردم افغانستان و مهاجران افغانستانی در ایران، تا حدی واقعگرایانه است. بله، واقعاً درصد بالایی از مهاجران افغانستانی که در ایران زندگی میکنند، از زمینههای فرهنگیِ سنتی، روستایی و توسعهنیافته آمدهاند. این یک واقعیت است که نباید انکار کرد. اما مسئله مهمتر این است: جامعهی میزبان، بهویژه نخبگان و روشنفکران آن، چه نوع برخوردی میتوانند یا باید با این واقعیت داشته باشند؟
دو نوع برخورد ممکن بود:
یکی، برخوردی انسانی، توسعهیافته، قانونی و مبتنی بر عقلانیت مدنی؛ یعنی شهروندان و روشنفکران ایرانی از دولت خود مطالبه میکردند که مسئلهی مهاجرت را با قاعده، با تدوین قانون، تعیین صلاحیتها و مسئولیتهای مهاجران، و با احترام به حقوق انسانی پیش ببرد.
در این نوع نگاه، مهاجر اگر از بافتی سنتی و ضعیف آمده باشد، نه بهعنوان تهدید، بلکه بهعنوان واقعیتی انسانی و اجتماعی تلقی میشود که باید آن را مدیریت کرد، نه سرکوب.
اما نوع دوم برخورد، همان است که امروز بیشتر شاهدش هستیم: برخوردی غیرعقلانی، هیجانی، سطحی و خالی از تحلیل. بسیاری از ایرانیان، اعم از مردم عادی تا برخی چهرههای رسانهای، تمام بار ناکارآمدی دولت خود، خشم و نارضایتیهای فروخوردهی اقتصادی و سیاسی را، به جای دولت، بر دوش مهاجران افغانستانی گذاشتهاند.
در این نگاه، مهاجر نه سوژهای انسانی، بلکه "دلیل مشکلات" است. از اینرو، به جای مطالبهگری از دولت برای مدیریت بهتر مرزها و تدوین سیاستهای مهاجرتی، انگ زدن، طرد، تحقیر و تهمت زدن به مهاجران تبدیل به کنش غالب شده است.
🔸محدثی: از آقای داریوش نیز سپاسگزار ام که لطف کردند و نظرشان را قلمی کردند!
#افغانستان
#جمهوری_اسلامی
#جامعهی_پسادینی
#مهاجران_افغانستانی
@NewHasanMohaddesi
✍ابراهیم داریوش
۱۶ تیر ۱۴۰۴
بهنظر من، این بخشی از صحبتهای محدثی دربارهی مردم افغانستان و مهاجران افغانستانی در ایران، تا حدی واقعگرایانه است. بله، واقعاً درصد بالایی از مهاجران افغانستانی که در ایران زندگی میکنند، از زمینههای فرهنگیِ سنتی، روستایی و توسعهنیافته آمدهاند. این یک واقعیت است که نباید انکار کرد. اما مسئله مهمتر این است: جامعهی میزبان، بهویژه نخبگان و روشنفکران آن، چه نوع برخوردی میتوانند یا باید با این واقعیت داشته باشند؟
دو نوع برخورد ممکن بود:
یکی، برخوردی انسانی، توسعهیافته، قانونی و مبتنی بر عقلانیت مدنی؛ یعنی شهروندان و روشنفکران ایرانی از دولت خود مطالبه میکردند که مسئلهی مهاجرت را با قاعده، با تدوین قانون، تعیین صلاحیتها و مسئولیتهای مهاجران، و با احترام به حقوق انسانی پیش ببرد.
در این نوع نگاه، مهاجر اگر از بافتی سنتی و ضعیف آمده باشد، نه بهعنوان تهدید، بلکه بهعنوان واقعیتی انسانی و اجتماعی تلقی میشود که باید آن را مدیریت کرد، نه سرکوب.
اما نوع دوم برخورد، همان است که امروز بیشتر شاهدش هستیم: برخوردی غیرعقلانی، هیجانی، سطحی و خالی از تحلیل. بسیاری از ایرانیان، اعم از مردم عادی تا برخی چهرههای رسانهای، تمام بار ناکارآمدی دولت خود، خشم و نارضایتیهای فروخوردهی اقتصادی و سیاسی را، به جای دولت، بر دوش مهاجران افغانستانی گذاشتهاند.
در این نگاه، مهاجر نه سوژهای انسانی، بلکه "دلیل مشکلات" است. از اینرو، به جای مطالبهگری از دولت برای مدیریت بهتر مرزها و تدوین سیاستهای مهاجرتی، انگ زدن، طرد، تحقیر و تهمت زدن به مهاجران تبدیل به کنش غالب شده است.
🔸محدثی: از آقای داریوش نیز سپاسگزار ام که لطف کردند و نظرشان را قلمی کردند!
#افغانستان
#جمهوری_اسلامی
#جامعهی_پسادینی
#مهاجران_افغانستانی
@NewHasanMohaddesi
👍4❤3🤣1
♦️[نظر نویسندهی افغانستانی در بارهی آرای محدثی راجع به طالبانپروریی افغانستان]
✍ دکتر یعقوب یسنا
نویسندهی افغانستانی
۱۷ تیر ۱۴۰۴
"خیلی نظری واقعگرا و دقیق داده است. من هم با نظر ایشان موافقم.
درست فرهنگ ما طالبآفرین است. صدها طالب تاجیک در بدخشان، صد طالب اوزبیک و حتا دهها طالب هزاره نتیجهی فرهنگ ما نیست؟
در مباحث تصور مدرن در بارهی خانواده، زن، زندگی و... نیز با آقای محدثی موافقم که انسان ایرانی حتا مذهبی شان، نظر مدرن دارند."
قبلا از ایشان کتابی را در زیر سقف آسمان منتشر کرده ام:
https://www.tg-me.com/NewHasanMohaddesi/10045
این یادداشت کوتاه نیز با اجازهی خودشان منتشر شده است.
#افغانستان
#یعقوب_یسنا
#جمهوری_اسلامی
#جامعهی_پسادینی
#جامعهی_طالبپرور
#مهاجران_افغانستانی
@NewHasanMohaddesi
✍ دکتر یعقوب یسنا
نویسندهی افغانستانی
۱۷ تیر ۱۴۰۴
"خیلی نظری واقعگرا و دقیق داده است. من هم با نظر ایشان موافقم.
درست فرهنگ ما طالبآفرین است. صدها طالب تاجیک در بدخشان، صد طالب اوزبیک و حتا دهها طالب هزاره نتیجهی فرهنگ ما نیست؟
در مباحث تصور مدرن در بارهی خانواده، زن، زندگی و... نیز با آقای محدثی موافقم که انسان ایرانی حتا مذهبی شان، نظر مدرن دارند."
قبلا از ایشان کتابی را در زیر سقف آسمان منتشر کرده ام:
https://www.tg-me.com/NewHasanMohaddesi/10045
این یادداشت کوتاه نیز با اجازهی خودشان منتشر شده است.
#افغانستان
#یعقوب_یسنا
#جمهوری_اسلامی
#جامعهی_پسادینی
#جامعهی_طالبپرور
#مهاجران_افغانستانی
@NewHasanMohaddesi
❤11👍9👎2
4_5868553290739881117.pdf
1.6 MB
♦️در بازگشت
رمانی از استاد یعقوب یسنا
۱۷ تیر ۱۴۰۴
دکتر یعقوب یسنای عزیز به من لطف کردند و اثر دیگری از خودشان را بهواسطهی دوست عزیز افغانستانی ام برای من ارسال کردند و اجازه دادند در کانال ام این رمان را منتشر کنم و به مخاطبان محترم کانال ارائه کنم. سپاسگزار ام از هر دو برادر عزیز ام!
#رمان
#ادبیات
#افغانستان
#در_بازگشت
#مهاجران_افغانستانی
@NewHasanMohaddesi
رمانی از استاد یعقوب یسنا
۱۷ تیر ۱۴۰۴
دکتر یعقوب یسنای عزیز به من لطف کردند و اثر دیگری از خودشان را بهواسطهی دوست عزیز افغانستانی ام برای من ارسال کردند و اجازه دادند در کانال ام این رمان را منتشر کنم و به مخاطبان محترم کانال ارائه کنم. سپاسگزار ام از هر دو برادر عزیز ام!
#رمان
#ادبیات
#افغانستان
#در_بازگشت
#مهاجران_افغانستانی
@NewHasanMohaddesi
❤9👌1🤣1
Forwarded from زیر سقف آسمان
♦️ضروری و مهم
۱۲ تیر ۱۴۰۴
"سلام
دست یاری را بدهیم تا ناتوانی سلامت خود را بازیابد. دختری در دورهی نوجوانی گرفتار بیماری مغزی است و لخته خونی در مغز او است و حملات متعدد عصبی که به حالت غش و تشنج تبدیل میشود باعث رنجوری او گردیده و از درس و مشق و زندگی بازمانده است. او از پارسال تحت معالجه است و باید سریعا هم جراحی شود.
از لحاظ مالی بسیار ضعیف و البته باید گفت هیچ ندارند و خانواده تهیدست هستند. به همین خاطر برای معالجه اساسی باید بستری و جراحی شود. وجه و مبلغ مورد احتیاج بسیار زیاد است. به همین خاطر دست یاری دراز شده است تا بتوان به او رسیدگی و سلامتی را بازیابد.
لطفا اگر توان هست مدد شود!
شمارهی کارت واریزی
6037
9915
3102
9829
بانک ملی بنام
بهناز موچه کیانی"
#خیر
@NewHasanMohaddesi
۱۲ تیر ۱۴۰۴
"سلام
دست یاری را بدهیم تا ناتوانی سلامت خود را بازیابد. دختری در دورهی نوجوانی گرفتار بیماری مغزی است و لخته خونی در مغز او است و حملات متعدد عصبی که به حالت غش و تشنج تبدیل میشود باعث رنجوری او گردیده و از درس و مشق و زندگی بازمانده است. او از پارسال تحت معالجه است و باید سریعا هم جراحی شود.
از لحاظ مالی بسیار ضعیف و البته باید گفت هیچ ندارند و خانواده تهیدست هستند. به همین خاطر برای معالجه اساسی باید بستری و جراحی شود. وجه و مبلغ مورد احتیاج بسیار زیاد است. به همین خاطر دست یاری دراز شده است تا بتوان به او رسیدگی و سلامتی را بازیابد.
لطفا اگر توان هست مدد شود!
شمارهی کارت واریزی
6037
9915
3102
9829
بانک ملی بنام
بهناز موچه کیانی"
#خیر
@NewHasanMohaddesi
❤5
♦️مردم عزیز ایران در این شرایط مواظب مهاجران افغانستانی باشیم!
✍️حسن محدثیی گیلوایی
۱۷ تیر ۱۴۰۴
مردم عزیز ایران در این شرایط مواظب مهاجران افغانستانی باشیم و اسیر جوسازیهای رسانهای نشویم! این روزها فضا علیه آنها است. همهجا تحت تعقیب هستند. خانههایشان و مدارکشان دایماً جستوجو میشود.
این روزها ویدئوهایی علیه آنها در حال انتشار است. نباید با این جو احساسی علیه آنها همراه بشویم و در ظلمی که به آنها بهنادرست روا میشود، همراه باشیم.
درست است که بسیاری از ما با ورود میلیونها مهاجر افغانستانی بهنحو افسارگسیخته بهکشورمان بهحق مخالف ایم، ولی ما با ظلم به آنها نیز مخالف ایم و خواهان مواجههی قانونمند و اخلاقی و قانونی با آنها هستیم و با توهین و تحقیر و ظلم به آنها کاملا مخالف ایم.
لطفا به پیام دوست افغانستانیی من توجه کنید:
«استاد من نیز نگرانم، با این روند بهنظر می رسد اتفاقات بدی بیفتد. مثلا درگیری میان موجر و مستجر در سری پول خانه. حقوق باقی مانده. یا یکی فرزند و شوهرش رد مرز شدن زن اش تنها مانده و نمیتواند پول خانه را بگیرد و برگردد. بسیار وضعیت ناجور است و اتفاق هرچیزی ممکن است. ولی این یکی خیلی تکاندهنده است. اگر درست باشد، تر و خشک یکجا میسوزد. مهاجران نه در ورود درست مدیریت شدن و نه حالا در خروج. آدمی حیران میماند چیکار کند و از کدامین مشکل سخن بگوید.»
#افغانستان
#جمهوری_اسلامی
#مهاجران_افغانستانی
@NewHasanMohaddesi
✍️حسن محدثیی گیلوایی
۱۷ تیر ۱۴۰۴
مردم عزیز ایران در این شرایط مواظب مهاجران افغانستانی باشیم و اسیر جوسازیهای رسانهای نشویم! این روزها فضا علیه آنها است. همهجا تحت تعقیب هستند. خانههایشان و مدارکشان دایماً جستوجو میشود.
این روزها ویدئوهایی علیه آنها در حال انتشار است. نباید با این جو احساسی علیه آنها همراه بشویم و در ظلمی که به آنها بهنادرست روا میشود، همراه باشیم.
درست است که بسیاری از ما با ورود میلیونها مهاجر افغانستانی بهنحو افسارگسیخته بهکشورمان بهحق مخالف ایم، ولی ما با ظلم به آنها نیز مخالف ایم و خواهان مواجههی قانونمند و اخلاقی و قانونی با آنها هستیم و با توهین و تحقیر و ظلم به آنها کاملا مخالف ایم.
لطفا به پیام دوست افغانستانیی من توجه کنید:
«استاد من نیز نگرانم، با این روند بهنظر می رسد اتفاقات بدی بیفتد. مثلا درگیری میان موجر و مستجر در سری پول خانه. حقوق باقی مانده. یا یکی فرزند و شوهرش رد مرز شدن زن اش تنها مانده و نمیتواند پول خانه را بگیرد و برگردد. بسیار وضعیت ناجور است و اتفاق هرچیزی ممکن است. ولی این یکی خیلی تکاندهنده است. اگر درست باشد، تر و خشک یکجا میسوزد. مهاجران نه در ورود درست مدیریت شدن و نه حالا در خروج. آدمی حیران میماند چیکار کند و از کدامین مشکل سخن بگوید.»
#افغانستان
#جمهوری_اسلامی
#مهاجران_افغانستانی
@NewHasanMohaddesi
👍17❤10👎1
🔸🔸🔸نقد🔸🔸🔸
♦️شرم ملی و جامعهشناسی
بازنشر: ۱۷ تیر ۱۴۰۴
جامعهشناس و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد تهران مرکز، بعد از چند سال نوشتن در نقد ناسیونالیسم، انتخاب کرده است که به موج فاشیستی پناهندهستیزی، مهاجرستیزی و افغانستانیستیزی بپیوندد و در این راه ذرهای کوتاه نیاید. امروز باد همدستی شرورانه اپوزیسیون و پوزیسیون از این سو میوزد و حضور در این موج لایکهای پرشمار رضایتبخشی به همراه دارد.
هرکسی میتواند انتخاب کند، حتی اگر، مانند ایشان، چند سالی در نقد ناسیونالیسم نوشته باشد. درهای پذیرش فاشيسم برای همگان باز است. در کشور ما برای هرچه که آزادی بیان نباشد، برای فاشیسم پناهندهستیز و مهاجرستیز بیشترین حق آزادی بیان اعمال میشود. آنچه که نباید گفته شود: هر سخنی است که در راستای وطندوستی انتقادی و بیداری برای حرکت در مسیر رهایی و برابری باشد.
جالب توجه است که ایشان، که شخصاً از برخی از نوشتههای پیشین او بسیار آموختهام، هرآنچه علیه مهاجران افغانستانی مینویسد را با اشک و آه همدردانه همراه میکند. گویی، همچنان، تکلیفش با خودش مشخص نیست یا نخواسته است که مشخص باشد. نوشتههای او نشان میدهد که، در بسیاری از بزنگاههای متقابل سیاسی، از مرزبندی شفاف گریزان بوده است.
او در مواجهه با موج ستیز با مهاجر افغانستانی، همراه با کلی اظهار همدردی مشفقانه، راه حل نهایی و اساسی خود را اینگونه بیان کرده است: «چنانچه پذیرش بخشی از جمعیت افغانستانی در شرایط فاجعهبار ضروری باشد، لازم است در همان منطقهی مرزی آنهم بهطور موقت اردوگاههایی زده شود تا مردم آسیب دیده و در خطر افغانستانی در این اردوگاهها پذیرفته شوند و خدمات مناسب به آنها داده شود تا از خطر برهند و سپس وقتی شرایط عادی پدید آمد، به کشور خود برگردند.» این در حالی است که حتی بسیاری پرچمداران «اخراج افغانستانیها» هم ستیز خود را تا این مرحله پیش نبردهاند؛ پیشنهادی که منتهیالیه فاشیسم و پناهندهستیزی و مهاجرستیزی را به شفافیت تمام بیان میکند. او حتی در همینجا متوقف نشده است و در اتهام مضحک اما تراژیک جاسوسانگاری مهاجران افغانستانی هم، به عنوان موج مکمل دیگریهراسی، مشارکت کرده است.
زمانی هم که نویسندهای به صورت کاملاً مستدل و با بحث بر سر تک تک گزارههای القائی پرده از جهل فاشیستی این گزارهها برمیدارد، او به جای پاسخ به نقدها با حمله به چپ و چپها ناموجه بودن دعاوی خود را چارهجویی میکند. در راستای این فرافکنی با حمله به چپ مدعی میشود که چپها از نقد دین و نقد حکومت دینی شانه خالی میکنند.
این در حالی است بحث بر سر دعاوی مهاجرستیزانه و دلالتهای فاشیستی آن است و نه چیز دیگر. اصلاً گیریم آنچه که شما به عنوان چپ میشناسی بد مطلق باشد، فرض بد بودن یک جریان چگونه میتواند دعاوی پناهندهستیزانه و مهاجرستیزانه شما را موجه کند؛ گزاره « الف ب است» چگونه میتواند، بدون هیچ ارتباطی، موجه کننده گزاره «ج د است» باشد؟!
از اینها گذشته، ایشان مدعی شدهاند که چپ یا نمیتواند یا نمیخواهد دین و حکومت دینی را نقد کند! او در حالی این نقد را وارد میکند که در موارد از مواجهه مستقیم با حکومت گریزان بوده است و به اموری پرداخته است که کمترین هزینه را دارند؛ اگر نگویم که سود ده هستند؛ برای نمونه پرداختن به «شوهرکشی» به جای «زنکشی» یکی از همین انتخابها است چراکه لازمه پرداختن به «زنکشی» مواجهه با مردسالاری است که حتی کشته شدن شوهران هم یکی از معلولهای این مردسالاری ساختاری است.
ذکر پیشینه مبارزه چپ با حکومت دینی و تحمیل شدن سرکوبهای بیرحمانه به آن، که از اعلام صریح مخالفت با جمهوری اسلامی و «رفراندوم» جمهوری اسلامی آغاز شده است و آخرین مواجهات شدید آنرا در دی 96، آبان 98 و جنبش زن-زندگی-آزادی در 1401 رخ داد و همچنان در جریان است، بیان جیزی است که او خود بهتر میداند.
(ادامه)👇
⬇️2.1
@khiyabannevis
🔻منبع:
https://www.tg-me.com/khiyabannevis/157
ادامه👇👇👇
#چپ
#برابری
#اهریمن
#ایدهئولوژی
#مارکسیسم
#آرزواندیشی
#عوامفریبی
#جمهوری_اسلامی
#انسانگرایی_قلابی
#مهاجران_افغانستانی
#سیاست_مهاجرپذیری
#برابری_همهی_انسانها
@NewHasanMohaddesi
♦️شرم ملی و جامعهشناسی
بازنشر: ۱۷ تیر ۱۴۰۴
جامعهشناس و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد تهران مرکز، بعد از چند سال نوشتن در نقد ناسیونالیسم، انتخاب کرده است که به موج فاشیستی پناهندهستیزی، مهاجرستیزی و افغانستانیستیزی بپیوندد و در این راه ذرهای کوتاه نیاید. امروز باد همدستی شرورانه اپوزیسیون و پوزیسیون از این سو میوزد و حضور در این موج لایکهای پرشمار رضایتبخشی به همراه دارد.
هرکسی میتواند انتخاب کند، حتی اگر، مانند ایشان، چند سالی در نقد ناسیونالیسم نوشته باشد. درهای پذیرش فاشيسم برای همگان باز است. در کشور ما برای هرچه که آزادی بیان نباشد، برای فاشیسم پناهندهستیز و مهاجرستیز بیشترین حق آزادی بیان اعمال میشود. آنچه که نباید گفته شود: هر سخنی است که در راستای وطندوستی انتقادی و بیداری برای حرکت در مسیر رهایی و برابری باشد.
جالب توجه است که ایشان، که شخصاً از برخی از نوشتههای پیشین او بسیار آموختهام، هرآنچه علیه مهاجران افغانستانی مینویسد را با اشک و آه همدردانه همراه میکند. گویی، همچنان، تکلیفش با خودش مشخص نیست یا نخواسته است که مشخص باشد. نوشتههای او نشان میدهد که، در بسیاری از بزنگاههای متقابل سیاسی، از مرزبندی شفاف گریزان بوده است.
او در مواجهه با موج ستیز با مهاجر افغانستانی، همراه با کلی اظهار همدردی مشفقانه، راه حل نهایی و اساسی خود را اینگونه بیان کرده است: «چنانچه پذیرش بخشی از جمعیت افغانستانی در شرایط فاجعهبار ضروری باشد، لازم است در همان منطقهی مرزی آنهم بهطور موقت اردوگاههایی زده شود تا مردم آسیب دیده و در خطر افغانستانی در این اردوگاهها پذیرفته شوند و خدمات مناسب به آنها داده شود تا از خطر برهند و سپس وقتی شرایط عادی پدید آمد، به کشور خود برگردند.» این در حالی است که حتی بسیاری پرچمداران «اخراج افغانستانیها» هم ستیز خود را تا این مرحله پیش نبردهاند؛ پیشنهادی که منتهیالیه فاشیسم و پناهندهستیزی و مهاجرستیزی را به شفافیت تمام بیان میکند. او حتی در همینجا متوقف نشده است و در اتهام مضحک اما تراژیک جاسوسانگاری مهاجران افغانستانی هم، به عنوان موج مکمل دیگریهراسی، مشارکت کرده است.
زمانی هم که نویسندهای به صورت کاملاً مستدل و با بحث بر سر تک تک گزارههای القائی پرده از جهل فاشیستی این گزارهها برمیدارد، او به جای پاسخ به نقدها با حمله به چپ و چپها ناموجه بودن دعاوی خود را چارهجویی میکند. در راستای این فرافکنی با حمله به چپ مدعی میشود که چپها از نقد دین و نقد حکومت دینی شانه خالی میکنند.
این در حالی است بحث بر سر دعاوی مهاجرستیزانه و دلالتهای فاشیستی آن است و نه چیز دیگر. اصلاً گیریم آنچه که شما به عنوان چپ میشناسی بد مطلق باشد، فرض بد بودن یک جریان چگونه میتواند دعاوی پناهندهستیزانه و مهاجرستیزانه شما را موجه کند؛ گزاره « الف ب است» چگونه میتواند، بدون هیچ ارتباطی، موجه کننده گزاره «ج د است» باشد؟!
از اینها گذشته، ایشان مدعی شدهاند که چپ یا نمیتواند یا نمیخواهد دین و حکومت دینی را نقد کند! او در حالی این نقد را وارد میکند که در موارد از مواجهه مستقیم با حکومت گریزان بوده است و به اموری پرداخته است که کمترین هزینه را دارند؛ اگر نگویم که سود ده هستند؛ برای نمونه پرداختن به «شوهرکشی» به جای «زنکشی» یکی از همین انتخابها است چراکه لازمه پرداختن به «زنکشی» مواجهه با مردسالاری است که حتی کشته شدن شوهران هم یکی از معلولهای این مردسالاری ساختاری است.
ذکر پیشینه مبارزه چپ با حکومت دینی و تحمیل شدن سرکوبهای بیرحمانه به آن، که از اعلام صریح مخالفت با جمهوری اسلامی و «رفراندوم» جمهوری اسلامی آغاز شده است و آخرین مواجهات شدید آنرا در دی 96، آبان 98 و جنبش زن-زندگی-آزادی در 1401 رخ داد و همچنان در جریان است، بیان جیزی است که او خود بهتر میداند.
(ادامه)👇
⬇️2.1
@khiyabannevis
🔻منبع:
https://www.tg-me.com/khiyabannevis/157
ادامه👇👇👇
#چپ
#برابری
#اهریمن
#ایدهئولوژی
#مارکسیسم
#آرزواندیشی
#عوامفریبی
#جمهوری_اسلامی
#انسانگرایی_قلابی
#مهاجران_افغانستانی
#سیاست_مهاجرپذیری
#برابری_همهی_انسانها
@NewHasanMohaddesi
Telegram
Khiyabannevis
🔻شرم ملی و جامعهشناسی
جامعهشناس و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد تهران مرکز، بعد از چند سال نوشتن در نقد ناسیونالیسم، انتخاب کرده است که به موج فاشیستی پناهندهستیزی، مهاجرستیزی و افغانستانیستیزی بپیوندد و در این راه ذرهای کوتاه نیاید. امروز باد همدستی…
جامعهشناس و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد تهران مرکز، بعد از چند سال نوشتن در نقد ناسیونالیسم، انتخاب کرده است که به موج فاشیستی پناهندهستیزی، مهاجرستیزی و افغانستانیستیزی بپیوندد و در این راه ذرهای کوتاه نیاید. امروز باد همدستی…
❤6👎5
(ادامه)👇
⬇️2.2
نقدهای زیادی بر طیف چپ و جریانهای گوناگون و متنوع آن وارد است اما اتهام گریز چپ از نقد دین مضحکترین نقدی است که تا به حال به گوش رسیده است. چراکه موضع چپ(سوسیالیست مارکسیست و آنارشیست) درباره دین رادیکالترین موضع و نقد ممکن است و توسط کسانی چون مارکس و متفکران پس از او، تا به امروز، به صراحت بیان شده است. روشن است که چنین موضع رادیکالی حتی از آدرس غلط و ناموجه دینستیزی هم فراتر و بنیانافکنتر است. به یقین این منتقد و دیدگاهای نزدیک به آن هیچگاه تاب مواجهه منطقی با چنین نقد رادیکالی را نخواهند داشت. از همین روست که ایشان در توضیح نقد مورد نظر خود نقد فقه(یا فقهی) را مثال زده است. در این باره باید گفت که چنین نقدهایی فرسنگها از نظرگاه رادیکال نقد فاصله دارد. البته شخصاً معتقدم که جامعه ما، همچنان، به نگاههای نقادانه میانجی وصل دینداران به زیستجهان مدرن نیاز دارد اما چنین نقدی را باید از باورمندان آن انتظار داشت. از همین رو فکر میکنم که، با وجود اختلاف نظر با روشنفکری دینی، نواندیشان دینی و دینپژوهان تجدیدنظرطلب باید قدردان تلاشهای آنان باشیم.
سخن آخر: شدت یافتن فاشیسم در شکل مهاجرستیزی و اخراج پناهندگان و مهاجران افغانستانی، خصوصاً زنان و کودکانی که بسیاری در اینجا به دنیا آمده و یا اینجا پرورش یافتهاند، و فرستادن آنها به جهنم طالبان، دردی از دردهای ما و وطن ما درمان نخواهد کرد بلکه مسیر حرکت جامعه به سوی رهایی و برابری را، از همیشه، دشوارتر خواهد کرد.
جامعهشناسی اکادمیک ما هم اگر میخواهد جامعه و مسائل آن را بشناسد، ضرورتاً، باید با مشاهده میدانی، نزدیک و مشارکتی مسائل را فهم کند. اگرچه فرصت حضور ما در کنار خواهران و برادران مهاجرمان، به گونهای غمبار و شرماور، رو به اتمام است اما هنوز هم اگر کسی جویای فهم مسئله باشد میتواند و باید، دستکم، خود را به اردوگاههای اخراج و محل تجمع آوارگان در مرزها برساند و انگارههای ذهنی خود را محک بزند.
⬆️2.2
@khiyabannevis
🔻منبع:
https://www.tg-me.com/khiyabannevis/158
#چپ
#برابری
#اهریمن
#ایدهئولوژی
#مارکسیسم
#آرزواندیشی
#عوامفریبی
#جمهوری_اسلامی
#انسانگرایی_قلابی
#مهاجران_افغانستانی
#سیاست_مهاجرپذیری
#برابری_همهی_انسانها
@NewHasanMohaddesi
⬇️2.2
نقدهای زیادی بر طیف چپ و جریانهای گوناگون و متنوع آن وارد است اما اتهام گریز چپ از نقد دین مضحکترین نقدی است که تا به حال به گوش رسیده است. چراکه موضع چپ(سوسیالیست مارکسیست و آنارشیست) درباره دین رادیکالترین موضع و نقد ممکن است و توسط کسانی چون مارکس و متفکران پس از او، تا به امروز، به صراحت بیان شده است. روشن است که چنین موضع رادیکالی حتی از آدرس غلط و ناموجه دینستیزی هم فراتر و بنیانافکنتر است. به یقین این منتقد و دیدگاهای نزدیک به آن هیچگاه تاب مواجهه منطقی با چنین نقد رادیکالی را نخواهند داشت. از همین روست که ایشان در توضیح نقد مورد نظر خود نقد فقه(یا فقهی) را مثال زده است. در این باره باید گفت که چنین نقدهایی فرسنگها از نظرگاه رادیکال نقد فاصله دارد. البته شخصاً معتقدم که جامعه ما، همچنان، به نگاههای نقادانه میانجی وصل دینداران به زیستجهان مدرن نیاز دارد اما چنین نقدی را باید از باورمندان آن انتظار داشت. از همین رو فکر میکنم که، با وجود اختلاف نظر با روشنفکری دینی، نواندیشان دینی و دینپژوهان تجدیدنظرطلب باید قدردان تلاشهای آنان باشیم.
سخن آخر: شدت یافتن فاشیسم در شکل مهاجرستیزی و اخراج پناهندگان و مهاجران افغانستانی، خصوصاً زنان و کودکانی که بسیاری در اینجا به دنیا آمده و یا اینجا پرورش یافتهاند، و فرستادن آنها به جهنم طالبان، دردی از دردهای ما و وطن ما درمان نخواهد کرد بلکه مسیر حرکت جامعه به سوی رهایی و برابری را، از همیشه، دشوارتر خواهد کرد.
جامعهشناسی اکادمیک ما هم اگر میخواهد جامعه و مسائل آن را بشناسد، ضرورتاً، باید با مشاهده میدانی، نزدیک و مشارکتی مسائل را فهم کند. اگرچه فرصت حضور ما در کنار خواهران و برادران مهاجرمان، به گونهای غمبار و شرماور، رو به اتمام است اما هنوز هم اگر کسی جویای فهم مسئله باشد میتواند و باید، دستکم، خود را به اردوگاههای اخراج و محل تجمع آوارگان در مرزها برساند و انگارههای ذهنی خود را محک بزند.
⬆️2.2
@khiyabannevis
🔻منبع:
https://www.tg-me.com/khiyabannevis/158
#چپ
#برابری
#اهریمن
#ایدهئولوژی
#مارکسیسم
#آرزواندیشی
#عوامفریبی
#جمهوری_اسلامی
#انسانگرایی_قلابی
#مهاجران_افغانستانی
#سیاست_مهاجرپذیری
#برابری_همهی_انسانها
@NewHasanMohaddesi
👍5👎4❤2🤣1
♦️من و شارلاتانیسم مارکسیستی
✍️حسن محدثیی گیلوایی
۱۷ تیر ۱۴۰۴
زمانی به مارکسیستهای ایرانی احترام میگذاشتم؛ بهخاطر مبارزات صادقانهی برخی از آنها. حتا برخی از شخصیتهای مارکسیست را دوست داشتم و دارم: خلیل ملکی.
اما آنها دو بار وارد تجربهی زیستهی من شده اند و در هر دو بار من با زشتترین رفتار یک جریان فکری و سیاسی مواجه شده ام:
۱. بار اول در نقد کتاب گذشتهی یک توهم بود که مدعو بودم در باشگاه اندیشه. آنها نقدهای سخنرانان را تحمل نکردند و سرانجام جلسه را به آشوب کشیدند و لگدی به ماتحت یک سخنران و مشتهایی به سر و صورت او حواله کردند و من جلسه را در شان خود ام ندانستم و از آن خارج شدم.
🔸سه گزارش از آن جلسه:
https://www.tg-me.com/iransociology/14329
https://www.tg-me.com/NewHasanMohaddesi/11044
https://www.tg-me.com/NewHasanMohaddesi/11025
۲. بار دوم نیز همین روزها بر سر ماجرای اخراج مهاجران افغانستانی توسط جمهوریی اسلامی بود. مارکسیستهای ایرانی با دیدگاه من مخالف بودند و میتوانستند خیلی محترمانه دیدگاه مرا نقد کنند و با آن مخالفت کنند، اما آنها برای من پروندهی اخلاقی و اجتماعی ساختند و صفات زیر را به من نسبت دادند:
فاشیست
نژادپرست
نئوفاشیست
افغانستانیستیز
در این دو تجربه من در رفتار مارکسیستهای ایرانی چه دیدم؟
۱. خشونت نسبت به مخالفان ایدهئولوژی خود و افکار خود،
۲. توهین و تحقیر مخالفان،
۳. اهریمنیسازیی مخالفان،
۴. تلاش برای خاموش کردن صدای مخالف (در همین مدت من تقریبا تمام نقدهای آنان را منعکس کردم اما ندیدم هیچکدامشان صدای من و امثال مرا منعکس کنند و شروع کردند به حملات جمعی و گروهی).
من مجموعهی این رفتارها را در یک تعبیر خلاصه میکنم: شارلاتانیسم مارکسیستی.
اما خوب است حقیقتی را که این روزها دریافته ام برای مخاطبان ام بیان کنم: وقتی ایدهئولوژیی ملیگرایی را نقد کردم، واکنشها و حملات بسیار زیاد بود. اما وقتی مارکسیستهای ایرانی را نقد کردم، چهقدر اندک بودند. لازم بود اینها را بنویسم تا ثبت شود و بماند.
🔻نمونهای از رفتار شارلاتانیستی؛ تحریک احساسات مردم علیه دو کارگزار فرهنگی، محدثی و رحیم محمدی (یکیشان فرموده من روشنفکر نیستم. روشنفکری هم پیشکش خودتان!):
https://www.tg-me.com/GoftandNO/4635
🔻روشنفکر در عصر فاشیسم کیست؟:
https://www.tg-me.com/RezaNassaji/3709
#چپ
#برابری
#اهریمن
#ملیگرایی
#ایدهئولوژی
#مارکسیسم
#جمهوری_اسلامی
#انسانگرایی_قلابی
#مهاجران_افغانستانی
#سیاست_مهاجرپذیری
#شارلاتانیسم_مارکسیستی
@NewHasanMohaddesi
✍️حسن محدثیی گیلوایی
۱۷ تیر ۱۴۰۴
زمانی به مارکسیستهای ایرانی احترام میگذاشتم؛ بهخاطر مبارزات صادقانهی برخی از آنها. حتا برخی از شخصیتهای مارکسیست را دوست داشتم و دارم: خلیل ملکی.
اما آنها دو بار وارد تجربهی زیستهی من شده اند و در هر دو بار من با زشتترین رفتار یک جریان فکری و سیاسی مواجه شده ام:
۱. بار اول در نقد کتاب گذشتهی یک توهم بود که مدعو بودم در باشگاه اندیشه. آنها نقدهای سخنرانان را تحمل نکردند و سرانجام جلسه را به آشوب کشیدند و لگدی به ماتحت یک سخنران و مشتهایی به سر و صورت او حواله کردند و من جلسه را در شان خود ام ندانستم و از آن خارج شدم.
🔸سه گزارش از آن جلسه:
https://www.tg-me.com/iransociology/14329
https://www.tg-me.com/NewHasanMohaddesi/11044
https://www.tg-me.com/NewHasanMohaddesi/11025
۲. بار دوم نیز همین روزها بر سر ماجرای اخراج مهاجران افغانستانی توسط جمهوریی اسلامی بود. مارکسیستهای ایرانی با دیدگاه من مخالف بودند و میتوانستند خیلی محترمانه دیدگاه مرا نقد کنند و با آن مخالفت کنند، اما آنها برای من پروندهی اخلاقی و اجتماعی ساختند و صفات زیر را به من نسبت دادند:
فاشیست
نژادپرست
نئوفاشیست
افغانستانیستیز
در این دو تجربه من در رفتار مارکسیستهای ایرانی چه دیدم؟
۱. خشونت نسبت به مخالفان ایدهئولوژی خود و افکار خود،
۲. توهین و تحقیر مخالفان،
۳. اهریمنیسازیی مخالفان،
۴. تلاش برای خاموش کردن صدای مخالف (در همین مدت من تقریبا تمام نقدهای آنان را منعکس کردم اما ندیدم هیچکدامشان صدای من و امثال مرا منعکس کنند و شروع کردند به حملات جمعی و گروهی).
من مجموعهی این رفتارها را در یک تعبیر خلاصه میکنم: شارلاتانیسم مارکسیستی.
اما خوب است حقیقتی را که این روزها دریافته ام برای مخاطبان ام بیان کنم: وقتی ایدهئولوژیی ملیگرایی را نقد کردم، واکنشها و حملات بسیار زیاد بود. اما وقتی مارکسیستهای ایرانی را نقد کردم، چهقدر اندک بودند. لازم بود اینها را بنویسم تا ثبت شود و بماند.
🔻نمونهای از رفتار شارلاتانیستی؛ تحریک احساسات مردم علیه دو کارگزار فرهنگی، محدثی و رحیم محمدی (یکیشان فرموده من روشنفکر نیستم. روشنفکری هم پیشکش خودتان!):
https://www.tg-me.com/GoftandNO/4635
🔻روشنفکر در عصر فاشیسم کیست؟:
https://www.tg-me.com/RezaNassaji/3709
#چپ
#برابری
#اهریمن
#ملیگرایی
#ایدهئولوژی
#مارکسیسم
#جمهوری_اسلامی
#انسانگرایی_قلابی
#مهاجران_افغانستانی
#سیاست_مهاجرپذیری
#شارلاتانیسم_مارکسیستی
@NewHasanMohaddesi
❤15👍10👎6🤣1💔1
جناب آقای دکتر حسن محدثی
با سلام و احترام
متن شما را با دقت خواندم. به درستی تجربه زیسته شما از مواجهه با برخی مدعیان مارکسیسم، نکات مهمی درباره چگونگی رفتار سیاسی در ایران معاصر را روشن میکند. اما در ادامه تبیین شما، میتوان دو نکته مکمل افزود که به فهم منشأ این خشونت گفتاری و رفتاری کمک میکند، بی آنکه توجیهی بر آن باشد:
نخست آنکه، مارکسیستهای ایرانی، خود در تاریخ سیاسی معاصر، طعم حذف، سانسور و تحقیر را به شدت چشیدهاند و این تجربه سرکوبشدهبودن، گاه به درونیسازی منطق همان سلطهای منجر شده که با آن مبارزه میکردند، از اینرو در مواجهه با نقد، بهجای گفتگوی عقلانی، به واکنشهای دفاعی، طرد و اهریمنسازی از منتقد متوسل میشوند.
دوم آنکه، بخشی از فعالان مارکسیست ایرانی، مارکسیسم را نه چونان روشی برای تحلیل قدرت و نقد ایدئولوژی، بلکه چون ابزاری برای بسیج نیرو و کسب قدرت سیاسی میفهمند، در نتیجه، هر نقد بیرونی به مثابه تهدیدی برای اردوگاه سیاسی شان تلقی میشود، نه فرصتی برای پالایش نظری.
از این منظر، آنچه شما «شارلاتانیسم مارکسیستی» نامیدهاید، بیش از آنکه به مارکسیسم بهمثابه یک نظریه اجتماعی بازگردد، حاصل ایدئولوژیک شدن ذهنیتهایی است که خود قربانی ایدئولوژیاند. با احترام به تجربه شما، به نظر میرسد گفتگو درباره این آسیبهای درونی در اردوگاه چپ، نه فقط اخلاقی، بلکه ضروری است.
با احترام و آرزوی روشنی اندیشه و قلم
✍محسن محمودی
استادیار فلسفه
۱۸ تیر ۱۴۰۴
#مارکسیسم_ایرانی
#مهاجران_افغانستانی
#سیاست_مهاجرپذیری
#شارلاتانیسم_مارکسیستی
@NewHasanMohaddesi
با سلام و احترام
متن شما را با دقت خواندم. به درستی تجربه زیسته شما از مواجهه با برخی مدعیان مارکسیسم، نکات مهمی درباره چگونگی رفتار سیاسی در ایران معاصر را روشن میکند. اما در ادامه تبیین شما، میتوان دو نکته مکمل افزود که به فهم منشأ این خشونت گفتاری و رفتاری کمک میکند، بی آنکه توجیهی بر آن باشد:
نخست آنکه، مارکسیستهای ایرانی، خود در تاریخ سیاسی معاصر، طعم حذف، سانسور و تحقیر را به شدت چشیدهاند و این تجربه سرکوبشدهبودن، گاه به درونیسازی منطق همان سلطهای منجر شده که با آن مبارزه میکردند، از اینرو در مواجهه با نقد، بهجای گفتگوی عقلانی، به واکنشهای دفاعی، طرد و اهریمنسازی از منتقد متوسل میشوند.
دوم آنکه، بخشی از فعالان مارکسیست ایرانی، مارکسیسم را نه چونان روشی برای تحلیل قدرت و نقد ایدئولوژی، بلکه چون ابزاری برای بسیج نیرو و کسب قدرت سیاسی میفهمند، در نتیجه، هر نقد بیرونی به مثابه تهدیدی برای اردوگاه سیاسی شان تلقی میشود، نه فرصتی برای پالایش نظری.
از این منظر، آنچه شما «شارلاتانیسم مارکسیستی» نامیدهاید، بیش از آنکه به مارکسیسم بهمثابه یک نظریه اجتماعی بازگردد، حاصل ایدئولوژیک شدن ذهنیتهایی است که خود قربانی ایدئولوژیاند. با احترام به تجربه شما، به نظر میرسد گفتگو درباره این آسیبهای درونی در اردوگاه چپ، نه فقط اخلاقی، بلکه ضروری است.
با احترام و آرزوی روشنی اندیشه و قلم
✍محسن محمودی
استادیار فلسفه
۱۸ تیر ۱۴۰۴
#مارکسیسم_ایرانی
#مهاجران_افغانستانی
#سیاست_مهاجرپذیری
#شارلاتانیسم_مارکسیستی
@NewHasanMohaddesi
❤8🤣2👍1
Forwarded from مرکز آموزشی تردید (Hussain Binesh)
بنویسم «مهاجرین» بخوانیم فرصت برای «همدلی وانسان دوستی»
درخواست همکاری
من حسین بینش هستم. موسس مرکز آموزشی تردید(https://www.tg-me.com/tardid_edu_center ) که در کابل با کودکان و دختران در حوزه زبان انگلیسی، کمپیوتر، مهارتهای زندگی و ادبیات کودکان مدت چهار سال است که فعالیت می کند. باتوجه اخراج گسترده مهاجرین، مسئولیت خود میدانیم که از کودکان و دختران حمایت کنیم. چون یکی از پیامدهای اخراج مهاجرین، کندن کودکان و دختران از سرزمین که در آن به دنیا آمده بودند و با آن انس گرفته بود. همبازی و همکلاسی پیداکرده بودند، است. متاسفانه با اخراج مهاجرین، این کودکان فشارهای روانی زیاد را متحمل خواهند شد. باتوجه به تماس که ما داشتیم، خیلی موسسههای آموزشی با کودکان افغانستانی کار میکردند که دیگر آنها را ندارند. این موسسات که سالها زحمت کشیدند، نیز متحمل فشار روانی وجدانی خواهند شدند. ما میتوانیم همکاری کنیم که حتی تحت نظر آنها، بتوانند درس بخوانند. یا هر شکل دیگری.
برای حمایت از این کودکان و دختران، لطفا آنها را با ما وصل کنید تا بتوانیم زمینه آموزش، مشاوره و ارتباط برقرار کردن را دوستان ایرانی و معلمین اش فراهم کنیم تا آهسته و آهسته روند جدای اتفاق بیفتد. یا موسسات آموزشی ارتباط برقرار کنند. برای این کار، لازم است: 1. این پست را شریک کنید.
2. موسسههای آموزشی که با کودکان افغانستانی کار می کردند، با ما ارتباط بگیرند.
آیدی تلگرام من: @hussainBinesh
قبل از قبل از شما سپاسگزاریم.
درخواست همکاری
من حسین بینش هستم. موسس مرکز آموزشی تردید(https://www.tg-me.com/tardid_edu_center ) که در کابل با کودکان و دختران در حوزه زبان انگلیسی، کمپیوتر، مهارتهای زندگی و ادبیات کودکان مدت چهار سال است که فعالیت می کند. باتوجه اخراج گسترده مهاجرین، مسئولیت خود میدانیم که از کودکان و دختران حمایت کنیم. چون یکی از پیامدهای اخراج مهاجرین، کندن کودکان و دختران از سرزمین که در آن به دنیا آمده بودند و با آن انس گرفته بود. همبازی و همکلاسی پیداکرده بودند، است. متاسفانه با اخراج مهاجرین، این کودکان فشارهای روانی زیاد را متحمل خواهند شد. باتوجه به تماس که ما داشتیم، خیلی موسسههای آموزشی با کودکان افغانستانی کار میکردند که دیگر آنها را ندارند. این موسسات که سالها زحمت کشیدند، نیز متحمل فشار روانی وجدانی خواهند شدند. ما میتوانیم همکاری کنیم که حتی تحت نظر آنها، بتوانند درس بخوانند. یا هر شکل دیگری.
برای حمایت از این کودکان و دختران، لطفا آنها را با ما وصل کنید تا بتوانیم زمینه آموزش، مشاوره و ارتباط برقرار کردن را دوستان ایرانی و معلمین اش فراهم کنیم تا آهسته و آهسته روند جدای اتفاق بیفتد. یا موسسات آموزشی ارتباط برقرار کنند. برای این کار، لازم است: 1. این پست را شریک کنید.
2. موسسههای آموزشی که با کودکان افغانستانی کار می کردند، با ما ارتباط بگیرند.
آیدی تلگرام من: @hussainBinesh
قبل از قبل از شما سپاسگزاریم.
Telegram
مرکز آموزشی تردید
چرایی ما: خلق بستر تحول - توانمندسازی و رشد دانش یکدیگر از طری آموزش دادن و گرفتن تا به- باشی(well- Being) را تجربه کنیم.
چگونگی: آموزش، تسهیلگری، ترویجگری و کوچینگ
چیستی:
ادبیات کودکان، مهارتهای زندگی، کمپیوتر، ز.انگلیسی
تماس با ادمین:
@hussainBinesh
چگونگی: آموزش، تسهیلگری، ترویجگری و کوچینگ
چیستی:
ادبیات کودکان، مهارتهای زندگی، کمپیوتر، ز.انگلیسی
تماس با ادمین:
@hussainBinesh
💔5
🔸🔸🔸مطلب وارده🔸🔸🔸
♦️فحاشی بهجای نقد؛ تقلیدی سطحی از مارکس؟
✍دکتر محسن محمودی
۱۸ تیر ۱۴۰۴
برخی مارکسیستهای ایرانی، در مواجهه با منتقدان خود، بهجای استدلال، به ناسزاگویی و برچسبزنی متوسل میشوند. آیا این روش از خود مارکس الهام گرفته شده است؟
واقعیت این است که مارکس در برخی نوشتههای سیاسی خود، لحن تند و گاه تحقیرآمیزی داشت، خصوصا در نقد رقیبان ایدئولوژیکش چون لاسال یا بائر. اما این زبان، محصول منازعههای قرن نوزدهمی بود، نه دستور زبان همیشگی اندیشه مارکسی.
آنچه امروز در ایران میبینیم، نه تداوم آن سنت، بلکه تقلیدی سطحی و بیریشه از ادبیات جدلی مارکس است؛ تقلیدی که جای نقد رادیکال را به فحاشی ایدئولوژیک داده و نشانی از درک نظری یا بلوغ سیاسی ندارد.
مارکسیسم اگر قرار است نقشی در گفتگوی انتقادی ایفا کند، باید از ادبیات خشونتمحور عبور کند و به زبان روشنفکری و استدلالی بازگردد.
🔻منبع:
https://www.tg-me.com/Mahmudi_mohsenn/2771
🔸محدثی: متاسفانه کارل مارکس از این کارها زیاد کرده! نمونهی دیگر اش نوع مواجهه اش با پرودون است.
#نقد
#مارکس
#مارکسیسم
#زبان_سیاست
#اندیشه_انتقادی
#فحاشی_ایدئولوژیک
@NewHasanMohaddesi
♦️فحاشی بهجای نقد؛ تقلیدی سطحی از مارکس؟
✍دکتر محسن محمودی
۱۸ تیر ۱۴۰۴
برخی مارکسیستهای ایرانی، در مواجهه با منتقدان خود، بهجای استدلال، به ناسزاگویی و برچسبزنی متوسل میشوند. آیا این روش از خود مارکس الهام گرفته شده است؟
واقعیت این است که مارکس در برخی نوشتههای سیاسی خود، لحن تند و گاه تحقیرآمیزی داشت، خصوصا در نقد رقیبان ایدئولوژیکش چون لاسال یا بائر. اما این زبان، محصول منازعههای قرن نوزدهمی بود، نه دستور زبان همیشگی اندیشه مارکسی.
آنچه امروز در ایران میبینیم، نه تداوم آن سنت، بلکه تقلیدی سطحی و بیریشه از ادبیات جدلی مارکس است؛ تقلیدی که جای نقد رادیکال را به فحاشی ایدئولوژیک داده و نشانی از درک نظری یا بلوغ سیاسی ندارد.
مارکسیسم اگر قرار است نقشی در گفتگوی انتقادی ایفا کند، باید از ادبیات خشونتمحور عبور کند و به زبان روشنفکری و استدلالی بازگردد.
🔻منبع:
https://www.tg-me.com/Mahmudi_mohsenn/2771
🔸محدثی: متاسفانه کارل مارکس از این کارها زیاد کرده! نمونهی دیگر اش نوع مواجهه اش با پرودون است.
#نقد
#مارکس
#مارکسیسم
#زبان_سیاست
#اندیشه_انتقادی
#فحاشی_ایدئولوژیک
@NewHasanMohaddesi
❤4🤣3
🔸🔸🔸مطلب وارده🔸🔸🔸
♦️در دفاع از استقلال نظری و اخلاق گفتوگو:
تأملی بر نقد خیاباننویس بر دکتر حسن محدثی
✍علی غفاریان
۱۸ تیر ۱۴۰۴
نقد اخیر خیاباننویس بر نوشتههای دکتر حسن محدثی دربارهی مهاجرت افغانستانیها، صرفنظر از ادعای دغدغهمندی برای مهاجران، بیش از آنکه به یک واکاوی نظری یا واکنشی تحلیلی شباهت داشته باشد، متضمن نوعی واکنشگرایی ایدئولوژیک است که از ساحت نقد فاصله میگیرد و به برچسبزنی و تقلیلگرایی پناه میبرد. متنی که زیر عنوان نقد ارائه شده، بهجای آنکه با مفاهیم جامعهشناختی و تحلیل نظری متن اصلی درگیر شود، با پناه بردن به لحن اخلاقیگرایانهی آمرانه، در واقع در حال حذف نمادینِ یک رویکرد بدیل در عرصهی سیاستگذاری و تحلیل جامعهشناختی است.
دکتر حسن محدثی، استاد جامعهشناسی با سابقهای طولانی در تدریس و پژوهش، از معدود چهرههاییست که همواره از شاگردان خود خواسته است تا بیمهابا آثارش را نقد کنند، به باورهای تثبیتشده شک کنند و از مرجعیتهای فکری هراس نداشته باشند. همین سابقهی پررنگ از دعوت به اندیشیدن انتقادی و پرهیز از تقدسگرایی فکری، خود مؤید آن است که دیدگاههای او باید در افق یک مواجههی علمی و دیالوگ آزاد مورد بررسی قرار گیرد، نه در میدان داوری ایدئولوژیک.
خشونت نمادین در پوشش اخلاق
بوردیو در مفهوم «خشونت نمادین» نشان میدهد که قدرت میتواند از طریق زبان، معنا و داوریهای ظاهراً بیطرف، کنشهای سلطهگرانهای را پیش ببرد. برچسبهایی مانند «فاشیسم»، «پناهندهستیزی» یا «دیگریهراسی» وقتی بدون دقت نظری و خوانش ساختاری به کار میروند، خود بدل به ابزار خشونت نمادینی میشوند که نه فهم را تقویت، بلکه امکان گفتوگو و تکثر را مسدود میکنند. این دقیقاً همان نقطهایست که نقد را از موضع رهاییبخش به موضع حذفگرایانهی سیاسی تقلیل میدهد.
اخلاق گفتوگو و وظیفهی روشنفکری
هابرماس، در نظریهی کنش ارتباطی، بر این باور است که گفتوگوی بین سوژهها باید بر پایهی «ادعای درستی» (validity claim) بنا شود: یعنی طرفین در مقام سخنگو، باید استدلالهای خود را نه بر مبنای قدرت یا شهرت، بلکه بر پایهی صدق، درستی و قابلیت بررسی عقلانی طرح کنند. در نقد خیاباننویس، بهجای ورود به استدلالهای دکتر محدثی، شاهد فضایی از داوری اخلاقی-سیاسی هستیم که جای گفتوگوی برابر و متقابل را گرفته است.
ادوارد سعید، در مقام روشنفکر عمومی، بر لزوم عبور از جماعتگراییهای افراطی و حفظ استقلال فکری تأکید داشت. روشنفکر مستقل ممکن است در بزنگاههای اجتماعی، مواضعی اتخاذ کند که نه با جریان غالب همسو باشد و نه مورد رضایت همهی نیروهای اپوزیسیون. الزام وفاداری روشنفکر، نه به «لایکهای پرتعداد» است و نه به ائتلافهای ایدئولوژیک، بلکه به استقلال رأی و صداقت فکری او در تحلیل مسائل.
مرز همدلی و ساماندهی
بر خلاف ادعای متن خیاباننویس، طرح دکتر محدثی برای «ایجاد اردوگاههای موقت در نزدیکی مرزها»، نه تنها در تقابل با شأن انسانی مهاجران نیست، بلکه میتواند یک راهکار میانه برای مواجهه با وضعیت تراژیک مهاجرت گسترده و کنترلناشده باشد. این طرح، در چارچوب حقوق بینالملل، سابقه دارد و در بسیاری از کشورها توسط نهادهای مستقل انساندوستانه نیز پیگیری میشود. ادعای «مهاجرستیز» بودن چنین دیدگاهی، چشمپوشی بر تفاوت میان سطح اخلاقی همدردی و سطح ساختاری سیاستگذاری عمومی است. جامعهشناس موظف است میان این سطوح تمایز بگذارد، حتی اگر این تمایز ناخوشایند بهنظر برسد.
تقلیل فاشیسم و خلط مفاهیم
همچنین بهکارگیری واژههایی چون «فاشیسم» در نقد حاضر، بدون تعریف دقیق، زمینه تاریخی، و تمایزگذاری میان رویکردهای مهاجرستیز، نژادپرست یا ملیگرای افراطی، دلالت بر نوعی تورم واژگانی دارد که نتیجهاش بیاعتبار شدن خودِ مفهوم فاشیسم است. آدرنو، در نقد عقلانیت ابزارگرا، تأکید میکرد که یکی از ریشههای فاشیسم، نه در بدیِ نظریههای رقیب، بلکه در تقلیلگرایی و حذف گفتوگوی انتقادی نهفته است.
نتیجه: نقد باید خود را نقد کند
نقد خیاباننویس، با وجود نیت ظاهراً انسانی، عملاً در حال بازتولید خشونت نمادین، تقلیل نظری مفاهیم، و محروم کردن مخاطب از امکان شنیدن صدای دیگر است. وظیفهی نقد، حذف و تخریب نیست، بلکه خلق گفتوگوییست که هم بتواند بر ساختارها فشار وارد کند، و هم بتواند نظریهها را به چالش بکشد بیآنکه به دشمنسازی از «دیگری فکری» منجر شود.
اگر بناست بر برابری، رهایی و عدالت تأکید کنیم، نخست باید آن را در روش نقد و منش فکری خود بازتاب دهیم. بدون این، هر نقدی ـ حتی در دفاع از والاترین ارزشها ـ ممکن است به ابزاری برای بازتولید همان خشونتی بدل شود که علیه آن صفآرایی کرده است.
#نقد
#خشونت
#فاشیسم
#زبان_سیاست
#علی_غفاریان
#اندیشه_انتقادی
@NewHasanMohaddesi
♦️در دفاع از استقلال نظری و اخلاق گفتوگو:
تأملی بر نقد خیاباننویس بر دکتر حسن محدثی
✍علی غفاریان
۱۸ تیر ۱۴۰۴
نقد اخیر خیاباننویس بر نوشتههای دکتر حسن محدثی دربارهی مهاجرت افغانستانیها، صرفنظر از ادعای دغدغهمندی برای مهاجران، بیش از آنکه به یک واکاوی نظری یا واکنشی تحلیلی شباهت داشته باشد، متضمن نوعی واکنشگرایی ایدئولوژیک است که از ساحت نقد فاصله میگیرد و به برچسبزنی و تقلیلگرایی پناه میبرد. متنی که زیر عنوان نقد ارائه شده، بهجای آنکه با مفاهیم جامعهشناختی و تحلیل نظری متن اصلی درگیر شود، با پناه بردن به لحن اخلاقیگرایانهی آمرانه، در واقع در حال حذف نمادینِ یک رویکرد بدیل در عرصهی سیاستگذاری و تحلیل جامعهشناختی است.
دکتر حسن محدثی، استاد جامعهشناسی با سابقهای طولانی در تدریس و پژوهش، از معدود چهرههاییست که همواره از شاگردان خود خواسته است تا بیمهابا آثارش را نقد کنند، به باورهای تثبیتشده شک کنند و از مرجعیتهای فکری هراس نداشته باشند. همین سابقهی پررنگ از دعوت به اندیشیدن انتقادی و پرهیز از تقدسگرایی فکری، خود مؤید آن است که دیدگاههای او باید در افق یک مواجههی علمی و دیالوگ آزاد مورد بررسی قرار گیرد، نه در میدان داوری ایدئولوژیک.
خشونت نمادین در پوشش اخلاق
بوردیو در مفهوم «خشونت نمادین» نشان میدهد که قدرت میتواند از طریق زبان، معنا و داوریهای ظاهراً بیطرف، کنشهای سلطهگرانهای را پیش ببرد. برچسبهایی مانند «فاشیسم»، «پناهندهستیزی» یا «دیگریهراسی» وقتی بدون دقت نظری و خوانش ساختاری به کار میروند، خود بدل به ابزار خشونت نمادینی میشوند که نه فهم را تقویت، بلکه امکان گفتوگو و تکثر را مسدود میکنند. این دقیقاً همان نقطهایست که نقد را از موضع رهاییبخش به موضع حذفگرایانهی سیاسی تقلیل میدهد.
اخلاق گفتوگو و وظیفهی روشنفکری
هابرماس، در نظریهی کنش ارتباطی، بر این باور است که گفتوگوی بین سوژهها باید بر پایهی «ادعای درستی» (validity claim) بنا شود: یعنی طرفین در مقام سخنگو، باید استدلالهای خود را نه بر مبنای قدرت یا شهرت، بلکه بر پایهی صدق، درستی و قابلیت بررسی عقلانی طرح کنند. در نقد خیاباننویس، بهجای ورود به استدلالهای دکتر محدثی، شاهد فضایی از داوری اخلاقی-سیاسی هستیم که جای گفتوگوی برابر و متقابل را گرفته است.
ادوارد سعید، در مقام روشنفکر عمومی، بر لزوم عبور از جماعتگراییهای افراطی و حفظ استقلال فکری تأکید داشت. روشنفکر مستقل ممکن است در بزنگاههای اجتماعی، مواضعی اتخاذ کند که نه با جریان غالب همسو باشد و نه مورد رضایت همهی نیروهای اپوزیسیون. الزام وفاداری روشنفکر، نه به «لایکهای پرتعداد» است و نه به ائتلافهای ایدئولوژیک، بلکه به استقلال رأی و صداقت فکری او در تحلیل مسائل.
مرز همدلی و ساماندهی
بر خلاف ادعای متن خیاباننویس، طرح دکتر محدثی برای «ایجاد اردوگاههای موقت در نزدیکی مرزها»، نه تنها در تقابل با شأن انسانی مهاجران نیست، بلکه میتواند یک راهکار میانه برای مواجهه با وضعیت تراژیک مهاجرت گسترده و کنترلناشده باشد. این طرح، در چارچوب حقوق بینالملل، سابقه دارد و در بسیاری از کشورها توسط نهادهای مستقل انساندوستانه نیز پیگیری میشود. ادعای «مهاجرستیز» بودن چنین دیدگاهی، چشمپوشی بر تفاوت میان سطح اخلاقی همدردی و سطح ساختاری سیاستگذاری عمومی است. جامعهشناس موظف است میان این سطوح تمایز بگذارد، حتی اگر این تمایز ناخوشایند بهنظر برسد.
تقلیل فاشیسم و خلط مفاهیم
همچنین بهکارگیری واژههایی چون «فاشیسم» در نقد حاضر، بدون تعریف دقیق، زمینه تاریخی، و تمایزگذاری میان رویکردهای مهاجرستیز، نژادپرست یا ملیگرای افراطی، دلالت بر نوعی تورم واژگانی دارد که نتیجهاش بیاعتبار شدن خودِ مفهوم فاشیسم است. آدرنو، در نقد عقلانیت ابزارگرا، تأکید میکرد که یکی از ریشههای فاشیسم، نه در بدیِ نظریههای رقیب، بلکه در تقلیلگرایی و حذف گفتوگوی انتقادی نهفته است.
نتیجه: نقد باید خود را نقد کند
نقد خیاباننویس، با وجود نیت ظاهراً انسانی، عملاً در حال بازتولید خشونت نمادین، تقلیل نظری مفاهیم، و محروم کردن مخاطب از امکان شنیدن صدای دیگر است. وظیفهی نقد، حذف و تخریب نیست، بلکه خلق گفتوگوییست که هم بتواند بر ساختارها فشار وارد کند، و هم بتواند نظریهها را به چالش بکشد بیآنکه به دشمنسازی از «دیگری فکری» منجر شود.
اگر بناست بر برابری، رهایی و عدالت تأکید کنیم، نخست باید آن را در روش نقد و منش فکری خود بازتاب دهیم. بدون این، هر نقدی ـ حتی در دفاع از والاترین ارزشها ـ ممکن است به ابزاری برای بازتولید همان خشونتی بدل شود که علیه آن صفآرایی کرده است.
#نقد
#خشونت
#فاشیسم
#زبان_سیاست
#علی_غفاریان
#اندیشه_انتقادی
@NewHasanMohaddesi
👍5👏1🤣1