♦️اول میبرند، بعد میپرسند گرگی یا روباه!
✍حسن محدثیی گیلوایی
۲۰ تیر ۱۴۰۴
گزارش کانال آسو در بارهی "افغانیبگیری" مرا به یاد یکی از داستانهای مادر بزرگ نازنین ام انداخت. او برای ما کودکان خردسال، گنجینهی مهربانی و داستانگویی بود.
یکی از داستانهای او سه کاراکتر داشت: حاکم، گرگ، و روباه.
روزی از روزها آقا روباهه دید گرگی هراسان و لهله زنان در حال فرار است. پرسید آقا گرگه چی شده؟ چرا اینطور هراسان در حال فراری؟
آقا گرگه گفت: حاکم دستور داده هر گرگی دیدید بگیرید و آلت اش را ببرید.
آقا روباهه وقتی این را شنید: دو پا قرض کرد و همراه با آقا گرگه فرار کرد.
آقا گرگه گفت: تو که روباهی، تو چرا فرار میکنی؟
روباهه گفت: مگه نمیدونی، اینها اول میبرند، بعد میپرسند گرگی یا روباه!
🔸پسنوشت: مخاطب محترمی گفتند:
"داستان گرگ و روباه از مرزباننامه است." سپاس فراوان!
#جمهوری_اسلامی
#مهاجران_افغانستانی
#سیاست_مهاجرپذیری
@NewHasanMohaddesi
✍حسن محدثیی گیلوایی
۲۰ تیر ۱۴۰۴
گزارش کانال آسو در بارهی "افغانیبگیری" مرا به یاد یکی از داستانهای مادر بزرگ نازنین ام انداخت. او برای ما کودکان خردسال، گنجینهی مهربانی و داستانگویی بود.
یکی از داستانهای او سه کاراکتر داشت: حاکم، گرگ، و روباه.
روزی از روزها آقا روباهه دید گرگی هراسان و لهله زنان در حال فرار است. پرسید آقا گرگه چی شده؟ چرا اینطور هراسان در حال فراری؟
آقا گرگه گفت: حاکم دستور داده هر گرگی دیدید بگیرید و آلت اش را ببرید.
آقا روباهه وقتی این را شنید: دو پا قرض کرد و همراه با آقا گرگه فرار کرد.
آقا گرگه گفت: تو که روباهی، تو چرا فرار میکنی؟
روباهه گفت: مگه نمیدونی، اینها اول میبرند، بعد میپرسند گرگی یا روباه!
🔸پسنوشت: مخاطب محترمی گفتند:
"داستان گرگ و روباه از مرزباننامه است." سپاس فراوان!
#جمهوری_اسلامی
#مهاجران_افغانستانی
#سیاست_مهاجرپذیری
@NewHasanMohaddesi
🤣8🥴2
Forwarded from سایت خبری-تحلیلی کلمه
بیانیه میرحسین موسوی
از زندان اختر
🔴 در جریان جنایات اخیر اسرائیل و آمریکا علیه میهن عزیزمان بار دیگر عیار مردم ایران محک خورد
بسم الله الرحمن الرحیم
▫️در جریان جنایات اخیر اسرائیل و آمریکا علیه میهن عزیزمان یک بار دیگر عیار مردم ایران محک خورد و امتیازی بر امتیازات کارنامه تاریخیشان افزوده شد؛ و این نه فقط به خاطر همبستگی آنان در برابر دشمن، که به واسطه ایستادگی آنها در عین رنجیدگیهای عمیق بود. در حالی که فرزندان نظامی ملت شهید یا غافلگیر شده بودند دوراندیشی ستودنی مردم نقشههای شوم متجاوزان را ناکام گذاشت. اینک پس از سپری شدن آن روزها، هولناک خواهد بود اگر کسانی با رویاپردازی واکنش جامعه را تاییدی بر شیوه حکمرانی ناکارآمدشان بپندارند یا جلوه دهند. چنین اشتباهی ملت را دلسرد و بیگانه را امیدوار خواهد کرد که شاید بار بعد بتواند خدایناکرده در سپری که او را ناکام گذاشت رخنهای بیابد.
▫️مردم پس از آنچه گذشت انتظاراتی از حکومت دارند که بیپاسخ ماندنشان دشمن را شاد میکند. در کوتاهمدت، اقداماتی سریع و نمادین چون آزادی زندانیان سیاسی و تغییر واضح در رویکردهای رسانه ملی کمترین توقعات است. علاوه بر این، وضعیت تلخی که برای کشور پیش آمد نتیجه یک رشته خطاهای بزرگ بود. تجربه جنگ دوازده روزه نشان داد که ضامن نجات کشور احترام به حق تعیین سرنوشت همه شهروندان است و ساختار کنونی نظام نماینده همه ایرانیان نیست. مردم میخواهند شاهد تجدیدنظر در آن خطاها باشند. برگزاری رفراندوم برای تاسیس مجلس موسسان قانون اساسی، راه را برای تحقق حق تعیین سرنوشت مردم هموار و دشمنان این مرز و بوم را از دخالت در امور کشور مأیوس میکند.
«إنّ لربّکم فی ایام دَهرکُم نفَحات، ألا فتَعرّضوا لها و لا تعرضوا عنها». به راستی که در روزهای زمانه نسیمهایی از فرصت از سوی پروردگارتان هست، هان که آنها را دریابید و روی از آنها برنتابید.
اینجانب ضمن محکوم کردن تجاوزات اخیر علیه کشورمان به خانوادههای داغدار و آسیبدیده تسلیت میگویم و برای شهدای این ایام رحمت و مغفرت آرزو میکنم.
میرحسین موسوی
۲۰ تیرماه ۱۴۰۴
@Kaleme
از زندان اختر
🔴 در جریان جنایات اخیر اسرائیل و آمریکا علیه میهن عزیزمان بار دیگر عیار مردم ایران محک خورد
ساختار کنونی نظام نماینده همه ایرانیان نیست | برگزاری رفراندم برای تاسیس مجلس موسسان قانون اساسی، راه را برای تحقق حق تعیین سرنوشت مردم هموار و دشمنان این مرزوبوم را از دخالت در امور کشور مأیوس خواهد کرد
بسم الله الرحمن الرحیم
▫️در جریان جنایات اخیر اسرائیل و آمریکا علیه میهن عزیزمان یک بار دیگر عیار مردم ایران محک خورد و امتیازی بر امتیازات کارنامه تاریخیشان افزوده شد؛ و این نه فقط به خاطر همبستگی آنان در برابر دشمن، که به واسطه ایستادگی آنها در عین رنجیدگیهای عمیق بود. در حالی که فرزندان نظامی ملت شهید یا غافلگیر شده بودند دوراندیشی ستودنی مردم نقشههای شوم متجاوزان را ناکام گذاشت. اینک پس از سپری شدن آن روزها، هولناک خواهد بود اگر کسانی با رویاپردازی واکنش جامعه را تاییدی بر شیوه حکمرانی ناکارآمدشان بپندارند یا جلوه دهند. چنین اشتباهی ملت را دلسرد و بیگانه را امیدوار خواهد کرد که شاید بار بعد بتواند خدایناکرده در سپری که او را ناکام گذاشت رخنهای بیابد.
▫️مردم پس از آنچه گذشت انتظاراتی از حکومت دارند که بیپاسخ ماندنشان دشمن را شاد میکند. در کوتاهمدت، اقداماتی سریع و نمادین چون آزادی زندانیان سیاسی و تغییر واضح در رویکردهای رسانه ملی کمترین توقعات است. علاوه بر این، وضعیت تلخی که برای کشور پیش آمد نتیجه یک رشته خطاهای بزرگ بود. تجربه جنگ دوازده روزه نشان داد که ضامن نجات کشور احترام به حق تعیین سرنوشت همه شهروندان است و ساختار کنونی نظام نماینده همه ایرانیان نیست. مردم میخواهند شاهد تجدیدنظر در آن خطاها باشند. برگزاری رفراندوم برای تاسیس مجلس موسسان قانون اساسی، راه را برای تحقق حق تعیین سرنوشت مردم هموار و دشمنان این مرز و بوم را از دخالت در امور کشور مأیوس میکند.
«إنّ لربّکم فی ایام دَهرکُم نفَحات، ألا فتَعرّضوا لها و لا تعرضوا عنها». به راستی که در روزهای زمانه نسیمهایی از فرصت از سوی پروردگارتان هست، هان که آنها را دریابید و روی از آنها برنتابید.
اینجانب ضمن محکوم کردن تجاوزات اخیر علیه کشورمان به خانوادههای داغدار و آسیبدیده تسلیت میگویم و برای شهدای این ایام رحمت و مغفرت آرزو میکنم.
میرحسین موسوی
۲۰ تیرماه ۱۴۰۴
@Kaleme
Telegram
سایت خبری-تحلیلی کلمه
👏22❤8🤣8👎6👍4🤔1🥴1
جناب آقای دکتر حسن محدثی عزیز
مباحثی که طی این سلسله یاداشت ها و نقد و نظرها مطرح کردید، بسیار جدی و عمیق بود.
آنچه شما در باره حضور میلیونی افغانستان نوشتید من با آن زندگی کردم.
وقتی دانشجوی جامعه شناسی هستی، نمی توانی
چشم تان را به پدیدار شدن واقعیات اجتماعی، مسائل اجتماعی و پیامدهای جدی مسائل کلان منطقه ای (خاورمیانه)، مسائل جهانی ببندی و بی توجه باشی!
در خصوص مساله "بحران بودن" یا "بحران نبودن" حضور افغان ها در ایران مباحث خود را مطرح میکنم:
۱. نیک می دانیم افغانستان بخاطر ریشه های مشترک تاریخی، فرهنگی و مذهبی و جغرافیایی در هم تنیدگی عمیقی با ایران و فرهنگ ایرانی داشته است ایرانیان هم تا پیش از ماجرای به قدرت رسیدن طالبان همواره میزبان خوبی برای مردم این کشور بوده اند.
طالبان به قدرت می رسند و زندانیان را آزاد می کنند و زندانیان راهی شهرهای مختلف کشور می شوند. ما اون رزوهای پیروزی طلبان را در افغانستان در شبکه های اجتماعی نظاره گر بودم و چه سوژه هایی از اولین بار مواجه شدن طالبان با فضای شهر موجب خنده بود!!
با خود فکر می کردم این جماعت طالب چگونه می خواهند ساختار سیاسی، اداری و سازمانی و مملکت داری را تشکیل دهند. ایران اولین کشوری بود که حاکمیت آنها را به رسمیت شناخت. و چقدر بحث و نقد شد و اما بی نتیجه سیاستمداران کار خودش را پیش ی برد! اما گوش شنوا نبود!
مردم افغانستان به دلیل فروپاشی اجتماعی سیاسی، بیکاری، فقر، نا امنی و خشکسالی و ... از ترس طالبان فوج فوج، گروه گروه وارد شهرهای ایران شدند. آن روزها شاهد حضور میلیون ها مردم جنگ زده و نا امن افغانستان در مرزهای شرق ایران بودیم. مردمی که شاید کمترین نقش را در تیره بختی و بیچارگی خودشان داشتند.
در لابه لای جمعیت مهاجر حتما گروه هایی از طالبان با تفکر طالبانی با اندیشه ویرانگری و تصرف بر این خاک مهمان ما شدند. ما نمی دانستیم اما حتما مسئولان امنیتی ما می دانستند. سکوت پیشه کردند.
مردم افغانستان که حتی پیش از آن حق داشتن گواهینامه، حساب بانکی (کارت بانکی) و مالکیت نداشتند. قوانین جدید برای افزایش جمعیت آنها به تصویب رسید:
ثبت نام کودکان اتباع افعان در مدارس بصورت رایگان؛ زایمان رایگان در بیمارستان ها، حضور آسان در ایران با پرداخت ارز هزنیه به منظور تامین ارز کشور، دادن شناسنامه ایرانی برای فرزندانی که پدر افغانستانی و مادر ایرانی داشتند، (قوانین حمایتی و خوبی برای مردم افغانستان به تصویب رسید).
چهره اجتماعی شهرهای ایران در حال تغییر بود، در بافتار اجتماعی، فرهنگی، نهادی و سازمانی و حضور غیر قانونی، در حجم ملیونی مهاجران افغان را به سادگی نظاره گر بودیم و حجم بسیار عظیمی از تراکم اجتماعی، رشد حاشیه نشینی، جرائم و بزهکاری و نا امنی اجتماعی را در تهران و ۱۴ شهرستان اقماری آن می توان به خوبی لمس کرد.
قتل کارگردان شهیر ایران داریوش مهرجویی را خوب یادمان هست. جامعه در خوشت فرو رفته بود اما گوش سیاستمداران بدهکار هیچی نبود.
و اما جنگ دوازده روزه با تجاوز اسرائیل و آمریکا شروع شد گروه های آموزش دیده و نفوذی که عمرشان در جنگ های چریکی سپری سده بود در نقش نفوذی تقش خود را تمام و کمال ایفاد نمودند.
آخرین مشاهده خودم در شب تاسوعا در محله زندگی خودم دستگیری ۱۵ نفر اتباع توسط نیروی انتظامی در خانه ای که در حال نگهداری پهباد بودند مرا شوکه کرد. هنوز این سوال برای من باقیست:
آیا آین گروه های تروریست مردم نجیب، زحمتکش، قابل اعتماد و مهمانان از کشور افغان هستند یا گروه خاص از طالبان؟!
من فکر می کنم برای پاسخ به این سوال نیاز به تبارشناسی جدی در شناخت گروه های مهاجم و نفوذ و شکل گیری جریان نفوذ در سیر تاریخی و پدیداری بحران امینت و جنگ ۱۲ روزه داریم.
اگرچه نقش سیاست های سکوت و بی توجهی مسئولین در زمینه جریان نفوذ را نادیده نمیگیرند و باید نسبت به این همه خون هایی که ریخته شد ناامنی فضای آسمان و زمین پاسخگو باشند.
نفوذی که از بالاترین لایه های امنیتی تا پایین ترین سطوح اجتماعی و کل مناطق ایران را در بر گرفته و اینگونه آرامش و امنیت مردم به تاراج رفته...
با احترام
✍️اردشیر بهرامی
۲۰ تیر ۱۴۰۴
🔻واکنشی است به این نوشتهی محدثی
https://www.tg-me.com/NewHasanMohaddesi/13025
#اردشیر_بهرامی
#جمهوری_اسلامی
#مهاجران_افغانستانی
#سیاست_مهاجرپذیری
@NewHasanMohaddesi
مباحثی که طی این سلسله یاداشت ها و نقد و نظرها مطرح کردید، بسیار جدی و عمیق بود.
آنچه شما در باره حضور میلیونی افغانستان نوشتید من با آن زندگی کردم.
وقتی دانشجوی جامعه شناسی هستی، نمی توانی
چشم تان را به پدیدار شدن واقعیات اجتماعی، مسائل اجتماعی و پیامدهای جدی مسائل کلان منطقه ای (خاورمیانه)، مسائل جهانی ببندی و بی توجه باشی!
در خصوص مساله "بحران بودن" یا "بحران نبودن" حضور افغان ها در ایران مباحث خود را مطرح میکنم:
۱. نیک می دانیم افغانستان بخاطر ریشه های مشترک تاریخی، فرهنگی و مذهبی و جغرافیایی در هم تنیدگی عمیقی با ایران و فرهنگ ایرانی داشته است ایرانیان هم تا پیش از ماجرای به قدرت رسیدن طالبان همواره میزبان خوبی برای مردم این کشور بوده اند.
طالبان به قدرت می رسند و زندانیان را آزاد می کنند و زندانیان راهی شهرهای مختلف کشور می شوند. ما اون رزوهای پیروزی طلبان را در افغانستان در شبکه های اجتماعی نظاره گر بودم و چه سوژه هایی از اولین بار مواجه شدن طالبان با فضای شهر موجب خنده بود!!
با خود فکر می کردم این جماعت طالب چگونه می خواهند ساختار سیاسی، اداری و سازمانی و مملکت داری را تشکیل دهند. ایران اولین کشوری بود که حاکمیت آنها را به رسمیت شناخت. و چقدر بحث و نقد شد و اما بی نتیجه سیاستمداران کار خودش را پیش ی برد! اما گوش شنوا نبود!
مردم افغانستان به دلیل فروپاشی اجتماعی سیاسی، بیکاری، فقر، نا امنی و خشکسالی و ... از ترس طالبان فوج فوج، گروه گروه وارد شهرهای ایران شدند. آن روزها شاهد حضور میلیون ها مردم جنگ زده و نا امن افغانستان در مرزهای شرق ایران بودیم. مردمی که شاید کمترین نقش را در تیره بختی و بیچارگی خودشان داشتند.
در لابه لای جمعیت مهاجر حتما گروه هایی از طالبان با تفکر طالبانی با اندیشه ویرانگری و تصرف بر این خاک مهمان ما شدند. ما نمی دانستیم اما حتما مسئولان امنیتی ما می دانستند. سکوت پیشه کردند.
مردم افغانستان که حتی پیش از آن حق داشتن گواهینامه، حساب بانکی (کارت بانکی) و مالکیت نداشتند. قوانین جدید برای افزایش جمعیت آنها به تصویب رسید:
ثبت نام کودکان اتباع افعان در مدارس بصورت رایگان؛ زایمان رایگان در بیمارستان ها، حضور آسان در ایران با پرداخت ارز هزنیه به منظور تامین ارز کشور، دادن شناسنامه ایرانی برای فرزندانی که پدر افغانستانی و مادر ایرانی داشتند، (قوانین حمایتی و خوبی برای مردم افغانستان به تصویب رسید).
چهره اجتماعی شهرهای ایران در حال تغییر بود، در بافتار اجتماعی، فرهنگی، نهادی و سازمانی و حضور غیر قانونی، در حجم ملیونی مهاجران افغان را به سادگی نظاره گر بودیم و حجم بسیار عظیمی از تراکم اجتماعی، رشد حاشیه نشینی، جرائم و بزهکاری و نا امنی اجتماعی را در تهران و ۱۴ شهرستان اقماری آن می توان به خوبی لمس کرد.
قتل کارگردان شهیر ایران داریوش مهرجویی را خوب یادمان هست. جامعه در خوشت فرو رفته بود اما گوش سیاستمداران بدهکار هیچی نبود.
و اما جنگ دوازده روزه با تجاوز اسرائیل و آمریکا شروع شد گروه های آموزش دیده و نفوذی که عمرشان در جنگ های چریکی سپری سده بود در نقش نفوذی تقش خود را تمام و کمال ایفاد نمودند.
آخرین مشاهده خودم در شب تاسوعا در محله زندگی خودم دستگیری ۱۵ نفر اتباع توسط نیروی انتظامی در خانه ای که در حال نگهداری پهباد بودند مرا شوکه کرد. هنوز این سوال برای من باقیست:
آیا آین گروه های تروریست مردم نجیب، زحمتکش، قابل اعتماد و مهمانان از کشور افغان هستند یا گروه خاص از طالبان؟!
من فکر می کنم برای پاسخ به این سوال نیاز به تبارشناسی جدی در شناخت گروه های مهاجم و نفوذ و شکل گیری جریان نفوذ در سیر تاریخی و پدیداری بحران امینت و جنگ ۱۲ روزه داریم.
اگرچه نقش سیاست های سکوت و بی توجهی مسئولین در زمینه جریان نفوذ را نادیده نمیگیرند و باید نسبت به این همه خون هایی که ریخته شد ناامنی فضای آسمان و زمین پاسخگو باشند.
نفوذی که از بالاترین لایه های امنیتی تا پایین ترین سطوح اجتماعی و کل مناطق ایران را در بر گرفته و اینگونه آرامش و امنیت مردم به تاراج رفته...
با احترام
✍️اردشیر بهرامی
۲۰ تیر ۱۴۰۴
🔻واکنشی است به این نوشتهی محدثی
https://www.tg-me.com/NewHasanMohaddesi/13025
#اردشیر_بهرامی
#جمهوری_اسلامی
#مهاجران_افغانستانی
#سیاست_مهاجرپذیری
@NewHasanMohaddesi
Telegram
زیر سقف آسمان
♦️میهمانپذیریی انسانی یا مواجههی تمدنی؟ گذر تمدنیی ایران و برخورد تمدّنی با افغانستان
ص۱
✍️حسن محدثیی گیلوایی
۱۹ تیر ۱۴۰۴
مواجههی ساددهسازانه با مهاجرپذیریی میلیونیی جمهوریی اسلامی، مسأله را تا حد یک مسألهی اخلاقی و انسانی در سطح خرد تقلیل میدهد.…
ص۱
✍️حسن محدثیی گیلوایی
۱۹ تیر ۱۴۰۴
مواجههی ساددهسازانه با مهاجرپذیریی میلیونیی جمهوریی اسلامی، مسأله را تا حد یک مسألهی اخلاقی و انسانی در سطح خرد تقلیل میدهد.…
👍10❤2🤣2
🔸🔸🔸مطلب وارده🔸🔸🔸
.
♦️مشهد خودِ کابل است! این مهاجرت نیست. این جابجایی جمعیتی است.
۲۱ تیر ۱۴۰۴
🔹میزان زاد و ولد افغانها در ایران هفت برابر ایرانیهاست، حدود ۲۵٪ جمعیت مشهد افغانی هستند، یعنی یک چهارم جمعیت مشهد!
🔹این تغییر یک حادثه نیست؛ یک پروژه است! آرام و بیصدا، مثل سمی که در رگهای یک ملت تزریق میشود.
🔹از حاشیههای مشهد شروع شد، اما حالا در قلب آن ریشه دوانده.
در مشهد به روایتی یک میلیون و به روایتی دیگر ۷۰۰ هزار #مهاجم_افغانی داریم.
🔹اینها بروند کشور خودشان مشکل مسکن و آب و برق و گاز مشهد حداقل تا چندسال رفع میشود.
🔹افغانها ۳۲ هتل و حداقل ۷۰ کارخانه را در خراسان رضوی به طور کامل اداره میکنند.
🔹بسیاری از افاغنه با پول مواد مخدر و قاچاق تریاک در حال تصرف و تملک مشهد و مناطق مرزی ایران هستند
🔸محدثی: محتوای مطالب وارده نیازمند بررسی است و انتشار آن به معنای تایید همهی محتوا نیست.
#مشهد
#جمهوری_اسلامی
#مهاجران_افغانستانی
#سیاست_مهاجرپذیری
@NewHasanMohaddesi
.
♦️مشهد خودِ کابل است! این مهاجرت نیست. این جابجایی جمعیتی است.
۲۱ تیر ۱۴۰۴
🔹میزان زاد و ولد افغانها در ایران هفت برابر ایرانیهاست، حدود ۲۵٪ جمعیت مشهد افغانی هستند، یعنی یک چهارم جمعیت مشهد!
🔹این تغییر یک حادثه نیست؛ یک پروژه است! آرام و بیصدا، مثل سمی که در رگهای یک ملت تزریق میشود.
🔹از حاشیههای مشهد شروع شد، اما حالا در قلب آن ریشه دوانده.
در مشهد به روایتی یک میلیون و به روایتی دیگر ۷۰۰ هزار #مهاجم_افغانی داریم.
🔹اینها بروند کشور خودشان مشکل مسکن و آب و برق و گاز مشهد حداقل تا چندسال رفع میشود.
🔹افغانها ۳۲ هتل و حداقل ۷۰ کارخانه را در خراسان رضوی به طور کامل اداره میکنند.
🔹بسیاری از افاغنه با پول مواد مخدر و قاچاق تریاک در حال تصرف و تملک مشهد و مناطق مرزی ایران هستند
🔸محدثی: محتوای مطالب وارده نیازمند بررسی است و انتشار آن به معنای تایید همهی محتوا نیست.
#مشهد
#جمهوری_اسلامی
#مهاجران_افغانستانی
#سیاست_مهاجرپذیری
@NewHasanMohaddesi
👍10👎5❤2👏2🥴1
🔸🔸🔸نقد🔸🔸🔸
♦️نقدی بر یادداشت دکتر فریدون شایسته با عنوان "بی هویتسازی ملی"
ص۱
✍سپیده آبادپور
۲۱ تیر ۱۴۰۴
این یادداشت بدین معنی نیست که کشورهای همسایه نباید این نوع ناسیونالیسمهای سلطه جویانه و برتری طلب مبتنی بر امپراتوری سیاسی، امپراتوری فرهنگی و ... را کنار بگذارند.
ملیگرایی در عصر جدید و در جوامع لیبرال چگونه است؟ گرامیداشت یاد و خاطره افرادی که در راه اهداف آزادیخواهانه یا در مقام دفاع از وطن در برابر متجاوزین شهید شدند نه بر مبنای تشکیل یک امپراتوری سیاسی یا فرهنگی در تاریخ.
چنانچه به عنوان مثال اگر شما در خیابانهای پاریس راه بروید و بصورت تصادفی از یک فرانسوی بپرسید که شارلمانی چه زمانی بایرن را فتح کرد؟ به احتمال زیاد هیچ ایده ای ندارد ولی روز تصرف زندان باستیل، روز ملی فرانسه هست و همه فرانسویها این تاریخ را از بر هستند و این روز را گرامی میدارند.
هنگامی که ما تشکیل یک امپراتوری سیاسی در دوران باستان یا تشکیل یک امپراتوری فرهنگی در دوران اسلامی را به عنوان اصل ملیگرایانه خود تبلیغ میکنیم. چند اشکال پدید می آید.
۱- یک نوع سلطهجویی نسبت به همسایگان ایجاد میشود که ما را در تنش با آنان قرار میدهد یا در بهترین حالت سوظن ایجاد میکند. به عنوان مثال برای جوانی که این عقیده را دارد که کورش ۲۵۰۰ سال پیش بابل، لیدیه و ... را فتح کرد و برای آنان آزادی به ارمغان برد، ممکن است این سوال پدید آید که آیا ما مجازیم اکنون هم به آنجا حمله کنیم یا حداقل گروههایی را به عنوان بازوی سلطه گری خود -ارمغان بردن آزادی!!!- در آنجا داشته باشیم؟
فراموش نکنیم که جمهوری اسلامی نیز از همین شعار برای توجیه و تبلیغ حضور خود در سوریه و لبنان استفاده میکرد که نمونه آن را میتوانید در بنری در شهر مشهد در سال ۱۳۹۸ ملاحظه کنید.
۲- برای جوان امروزی ممکن است این سوال پدید آید که آیا ما میتوانیم آزادی و کرامت انسانی را از دیکتاتوری مصلح توقع داشته باشیم یا بایستی خود برایش تلاش کنیم؟ آیا آزادی عطیه ای است شاهانه یا محصول مبارزات مردمی؟ آیا حمله خارجی همانند مثال کورش میتواند برای مردمی آزادی به ارمغان ببرد؟
بهعنوان مثال، در حال حاضر شاهدیم که برخی جریانهای سلطنتطلب حتی از شهریور ۱۳۲۰ و اشغال ایران به علت دموکراسی نیم بندی که در پی آن پدید آمد، قبح زدایی میکنند و از این اشغال به عنوان برگی زرین!!! در تاریخ معاصر ایران یاد میکنند.
۳- مشاهده شده که این نوع ناسیونالیسم حتی گاها راه را برای تفسیرهای نادرست و ضدملی از تاریخ فراهم کرده است.
به عنوان مثال در روزهای اول جنگ ایران و اسراییل شاهد بودیم که برخی گروههای ملی گرا!!!! (عمدتا سلطنت طلب) از این حمله با این عنوان قبح زدایی میکنند که "همانطور که کورش ۲۵۰۰ سال پیش، یهودیان را نجات داد. اینبار یهودیان ما را نجات خواهند داد".
این خود یک نوع کرختی ملی ایجاد میکند که پس نیازی نیست ما تلاش کنیم. کاوه ای پیدا نخواهد شد اما اسکندری پیدا شده.
در جبهه مقابل، در یک دهه اخیر شاهد بودیم که برخی جریانهای داخل حکومت با بولد کردن داستان پوریم، درصدد بسط یهودستیزی در جامعه ایران هستند که منجر به برخوردهایی هر چند کوچک با جامعه یهودیان ایران شد. به عنوان مثال پرتاب مواد اشتغال زا به داخل محوطه مقبره استر و مردخای در تاریخ ۱۴ فروردین ۱۴۰۳ و یا دستگیری نوجوانی کلیمی-ایرانی به علت دیوارنویسی مرگ بر هامان.
رفتار جبهه مقابل هم ۱۰۰ درصد به اندازه جبهه اول ضد ملی است چون یهودیان ایران بخشی از ملت ایران هستند و ما نمیتوانیم صرف اینکه در فلان کتاب مقدس چنین نوشته شده -تقابل بین یهودیان و عمالیق- با بخشی از شهروندان فعلی ایران در ستیز باشیم.
۴- هنگامی که شما صحبت از امپراتوری فرهنگی میکنید هم دوباره اشکال پدید می آید. شما با اطلاع از پارادایم چپ ستیزانه ای که امروز در جامعه ایران وجود دارد، سعی میکنید این خواسته های فرهنگی رو به انترناسیونالیسم ارتباط دهید. این در حالی است که این خواسته های فرهنگی گهگاه نه خواستههایی قومگرایانه با تکیه بر ملغمهای از گرایشهای رادیکال چپ و ناسیونالیسم است که اتفاقا توسط تئوریسینهای لیبرال نیز بر این خواسته های فرهنگی صحه گذاشته شده است. به عنوان نمونه، مقالهی "ناسیونالیسم مدنی و سیاست زبانی" از آنا سیلتز را قرار دادم.
آیا ما میتوانیم به امید آن امپراتوری فرهنگی بخشی از فرهنگها را نابود کنیم؟ یا مثال بارزتر اینکه اسلامگراهای ایران هم اتفاقا تکیه بر امپراتوری فرهنگی بزرگتری -امپراتوری اسلام با عنصر مرکزی زبان عربی- دارند که خود امپراتوری فرهنگی زبان فارسی بخشی از آن بوده است.
ادامه👇👇👇
#ملیگرایی
#سپیده_آبادپور
#اسطورههای_ملی
#فریدون_شایسته
@NewHasanMohaddesi
♦️نقدی بر یادداشت دکتر فریدون شایسته با عنوان "بی هویتسازی ملی"
ص۱
✍سپیده آبادپور
۲۱ تیر ۱۴۰۴
این یادداشت بدین معنی نیست که کشورهای همسایه نباید این نوع ناسیونالیسمهای سلطه جویانه و برتری طلب مبتنی بر امپراتوری سیاسی، امپراتوری فرهنگی و ... را کنار بگذارند.
ملیگرایی در عصر جدید و در جوامع لیبرال چگونه است؟ گرامیداشت یاد و خاطره افرادی که در راه اهداف آزادیخواهانه یا در مقام دفاع از وطن در برابر متجاوزین شهید شدند نه بر مبنای تشکیل یک امپراتوری سیاسی یا فرهنگی در تاریخ.
چنانچه به عنوان مثال اگر شما در خیابانهای پاریس راه بروید و بصورت تصادفی از یک فرانسوی بپرسید که شارلمانی چه زمانی بایرن را فتح کرد؟ به احتمال زیاد هیچ ایده ای ندارد ولی روز تصرف زندان باستیل، روز ملی فرانسه هست و همه فرانسویها این تاریخ را از بر هستند و این روز را گرامی میدارند.
هنگامی که ما تشکیل یک امپراتوری سیاسی در دوران باستان یا تشکیل یک امپراتوری فرهنگی در دوران اسلامی را به عنوان اصل ملیگرایانه خود تبلیغ میکنیم. چند اشکال پدید می آید.
۱- یک نوع سلطهجویی نسبت به همسایگان ایجاد میشود که ما را در تنش با آنان قرار میدهد یا در بهترین حالت سوظن ایجاد میکند. به عنوان مثال برای جوانی که این عقیده را دارد که کورش ۲۵۰۰ سال پیش بابل، لیدیه و ... را فتح کرد و برای آنان آزادی به ارمغان برد، ممکن است این سوال پدید آید که آیا ما مجازیم اکنون هم به آنجا حمله کنیم یا حداقل گروههایی را به عنوان بازوی سلطه گری خود -ارمغان بردن آزادی!!!- در آنجا داشته باشیم؟
فراموش نکنیم که جمهوری اسلامی نیز از همین شعار برای توجیه و تبلیغ حضور خود در سوریه و لبنان استفاده میکرد که نمونه آن را میتوانید در بنری در شهر مشهد در سال ۱۳۹۸ ملاحظه کنید.
۲- برای جوان امروزی ممکن است این سوال پدید آید که آیا ما میتوانیم آزادی و کرامت انسانی را از دیکتاتوری مصلح توقع داشته باشیم یا بایستی خود برایش تلاش کنیم؟ آیا آزادی عطیه ای است شاهانه یا محصول مبارزات مردمی؟ آیا حمله خارجی همانند مثال کورش میتواند برای مردمی آزادی به ارمغان ببرد؟
بهعنوان مثال، در حال حاضر شاهدیم که برخی جریانهای سلطنتطلب حتی از شهریور ۱۳۲۰ و اشغال ایران به علت دموکراسی نیم بندی که در پی آن پدید آمد، قبح زدایی میکنند و از این اشغال به عنوان برگی زرین!!! در تاریخ معاصر ایران یاد میکنند.
۳- مشاهده شده که این نوع ناسیونالیسم حتی گاها راه را برای تفسیرهای نادرست و ضدملی از تاریخ فراهم کرده است.
به عنوان مثال در روزهای اول جنگ ایران و اسراییل شاهد بودیم که برخی گروههای ملی گرا!!!! (عمدتا سلطنت طلب) از این حمله با این عنوان قبح زدایی میکنند که "همانطور که کورش ۲۵۰۰ سال پیش، یهودیان را نجات داد. اینبار یهودیان ما را نجات خواهند داد".
این خود یک نوع کرختی ملی ایجاد میکند که پس نیازی نیست ما تلاش کنیم. کاوه ای پیدا نخواهد شد اما اسکندری پیدا شده.
در جبهه مقابل، در یک دهه اخیر شاهد بودیم که برخی جریانهای داخل حکومت با بولد کردن داستان پوریم، درصدد بسط یهودستیزی در جامعه ایران هستند که منجر به برخوردهایی هر چند کوچک با جامعه یهودیان ایران شد. به عنوان مثال پرتاب مواد اشتغال زا به داخل محوطه مقبره استر و مردخای در تاریخ ۱۴ فروردین ۱۴۰۳ و یا دستگیری نوجوانی کلیمی-ایرانی به علت دیوارنویسی مرگ بر هامان.
رفتار جبهه مقابل هم ۱۰۰ درصد به اندازه جبهه اول ضد ملی است چون یهودیان ایران بخشی از ملت ایران هستند و ما نمیتوانیم صرف اینکه در فلان کتاب مقدس چنین نوشته شده -تقابل بین یهودیان و عمالیق- با بخشی از شهروندان فعلی ایران در ستیز باشیم.
۴- هنگامی که شما صحبت از امپراتوری فرهنگی میکنید هم دوباره اشکال پدید می آید. شما با اطلاع از پارادایم چپ ستیزانه ای که امروز در جامعه ایران وجود دارد، سعی میکنید این خواسته های فرهنگی رو به انترناسیونالیسم ارتباط دهید. این در حالی است که این خواسته های فرهنگی گهگاه نه خواستههایی قومگرایانه با تکیه بر ملغمهای از گرایشهای رادیکال چپ و ناسیونالیسم است که اتفاقا توسط تئوریسینهای لیبرال نیز بر این خواسته های فرهنگی صحه گذاشته شده است. به عنوان نمونه، مقالهی "ناسیونالیسم مدنی و سیاست زبانی" از آنا سیلتز را قرار دادم.
آیا ما میتوانیم به امید آن امپراتوری فرهنگی بخشی از فرهنگها را نابود کنیم؟ یا مثال بارزتر اینکه اسلامگراهای ایران هم اتفاقا تکیه بر امپراتوری فرهنگی بزرگتری -امپراتوری اسلام با عنصر مرکزی زبان عربی- دارند که خود امپراتوری فرهنگی زبان فارسی بخشی از آن بوده است.
ادامه👇👇👇
#ملیگرایی
#سپیده_آبادپور
#اسطورههای_ملی
#فریدون_شایسته
@NewHasanMohaddesi
👍7🤣6❤1👎1
🔸🔸🔸نقد🔸🔸🔸
♦️نقدی بر یادداشت دکتر فریدون شایسته با عنوان "بی هویتسازی ملی"
ص۲
نگارنده این یادداشت معتقد است سنت آزادیخواهی و همچنین دفاع از وطن در بین ایرانیان در ۱۲۰ سال گذشته آنچنان ریشه دار بوده که ما به اندازه کافی خاطره جمعی مشترک داریم که نیاز نباشد برای پرهیز از تکه پاره شدن ایران و حفظ وحدت ملی به امپراتوری سیاسی باستان یا امپراتوری فرهنگی قرون میانه توسل جوییم.
جمهوری اسلامی در برهه هایی از حیات خود در بسط ناسیونالیسم میهن دوستانه مبتنی بر گرامیداشت یاد و خاطره شهدای آزادی خواه یا آنان که در مقام دفاع از وطن در برابر تجاوز بیگانه به شهادت رسیده اند (و نه ناسیونالیسم سلطه جویانه)، بهتر از سلف خود (حکومت پهلوی) عمل کرده است.
به عنوان مثال این جمهوری اسلامی بود که نام خیابان تاج را در تهران به خیابان ستارخان تغییر داد. این جمهوری اسلامی بود که نام خیابان کاخ را در بندر انزلی به بایندر تغییر داد. این جمهوری اسلامی بود که برای سه شهید پل جلفا یادمان ساخت.
عدم توجه به این مقاومتهای برخی افسران و درجه داران ارتش در تجاوز شهریور ۱۳۲۰ از سمت حکومت پهلوی باعث شده که در حال حاضر با جربانی سر و کار داشته باشیم که یک نوع کرختی ملی ایجاد کرده اند.
در اینجا دیگر هرکس خودش را به اندازه وزن خود مسئول دفاع از میهن، مطالعه و ترویج مفاهیم آزادیخواهانه و یا مبارزه و تظاهرات برای آزادیخواهی و در صورت لزوم دفاع از میهن در برابر تجاوز نمیبیند.
بلکه ایران ارث پدر شاهنشاه -یا هر مقام دیگری که به اندازه اختیارات خود، مسئول و پاسخگو نیست- تصویر میشود که در نتیجه چون به همه واحدهای ارتش دستور تسلیم داده شده بود، این افراد نیز نباید مقاومت میکردند.
در زمان پهلوی به عمد مبارزات آزادیخواهانه ملت جهت استقرار مشروطه به بوته فراموشی سپرده شده و باعث شده با نسلی از نخبگانی چون شما روبرو باشیم که چون در آن سیستم به مدرسه رفته اید و ناسیونالیسم باستانگرایانه در عمق جانتان ریشه دوانده، این تاریخ پرافتخار ۱۲۰ ساله را کافی ندانید.
اشکال جمهوری اسلامی در اینجا بود که با سلطه جویی به نفع فقط یک قرائت از تاریخ ایران -شیعه گری- در مواردی از شهدای راه آزادی (انقلاب ۵۷) و شهدای دفاع از وطن در برابر تجاوز (جنگ هشت ساله ایران و عراق) به نفع خود بهره ببرد امری که شما نیز با یک قرائت از تاریخ ایران -زبان فارسی و باستانگرایی- به دنبال آن هستید.
این حتی در مواردی باعث آزرده شدن خانواده آن شهدا هم شد. به عنوان مثال اکنون که به علت بیانیه اخیر میرحسین موسوی یاد و خاطره جنبش سبز زنده شده، بد نیست نگاهی بیندازیم به اظهارات همسر و پسر شهید همت در آن زمان.
کوتاه سخن اینکه در هر جای دنیا اگر بگویید ما برای استقرار فلان ارزش آزادیخواهانه در این کشور مبارزه کرده ایم و هویت خود را از آن میگیریم، به احتمال زیاد افراد بیشتری حتی از خارج از کشور جذب گفتمان شما خواهند شد تا اینکه بگویید، ما فلان امپراطوری را با حمله به واحدهای سیاسی همسایه تشکیل دادیم یا اینکه ما به فلان زبان سخن میگفتیم، زیرا ما وقتی از حق حرف میزنیم، منظور ما حقوق انسانهای فعلی است نه انسانهایی که درگذشته اند و به عللی همچون متفاوت بودن فلسفه و نگرش سیاسی زمانشان از فلسفه معاصر توجهی به حقوقشان نشده است.
همانطور که بهعنوان مثال آهنگ استاد محمد نوری، ما برای آنکه ایران خانه خوبان شود، احساسات ملیگرایانه افراد بیشتری -از نسل قدیم و جدید- را به وجد می آورد تا آهنگهایی چون "آریایینژاد" و یا در ورژن ستیزهجویانه آهنگ "عربکش".
#ملیگرایی
#سپیده_آبادپور
#اسطورههای_ملی
#فریدون_شایسته
@NewHasanMohaddesi
♦️نقدی بر یادداشت دکتر فریدون شایسته با عنوان "بی هویتسازی ملی"
ص۲
نگارنده این یادداشت معتقد است سنت آزادیخواهی و همچنین دفاع از وطن در بین ایرانیان در ۱۲۰ سال گذشته آنچنان ریشه دار بوده که ما به اندازه کافی خاطره جمعی مشترک داریم که نیاز نباشد برای پرهیز از تکه پاره شدن ایران و حفظ وحدت ملی به امپراتوری سیاسی باستان یا امپراتوری فرهنگی قرون میانه توسل جوییم.
جمهوری اسلامی در برهه هایی از حیات خود در بسط ناسیونالیسم میهن دوستانه مبتنی بر گرامیداشت یاد و خاطره شهدای آزادی خواه یا آنان که در مقام دفاع از وطن در برابر تجاوز بیگانه به شهادت رسیده اند (و نه ناسیونالیسم سلطه جویانه)، بهتر از سلف خود (حکومت پهلوی) عمل کرده است.
به عنوان مثال این جمهوری اسلامی بود که نام خیابان تاج را در تهران به خیابان ستارخان تغییر داد. این جمهوری اسلامی بود که نام خیابان کاخ را در بندر انزلی به بایندر تغییر داد. این جمهوری اسلامی بود که برای سه شهید پل جلفا یادمان ساخت.
عدم توجه به این مقاومتهای برخی افسران و درجه داران ارتش در تجاوز شهریور ۱۳۲۰ از سمت حکومت پهلوی باعث شده که در حال حاضر با جربانی سر و کار داشته باشیم که یک نوع کرختی ملی ایجاد کرده اند.
در اینجا دیگر هرکس خودش را به اندازه وزن خود مسئول دفاع از میهن، مطالعه و ترویج مفاهیم آزادیخواهانه و یا مبارزه و تظاهرات برای آزادیخواهی و در صورت لزوم دفاع از میهن در برابر تجاوز نمیبیند.
بلکه ایران ارث پدر شاهنشاه -یا هر مقام دیگری که به اندازه اختیارات خود، مسئول و پاسخگو نیست- تصویر میشود که در نتیجه چون به همه واحدهای ارتش دستور تسلیم داده شده بود، این افراد نیز نباید مقاومت میکردند.
در زمان پهلوی به عمد مبارزات آزادیخواهانه ملت جهت استقرار مشروطه به بوته فراموشی سپرده شده و باعث شده با نسلی از نخبگانی چون شما روبرو باشیم که چون در آن سیستم به مدرسه رفته اید و ناسیونالیسم باستانگرایانه در عمق جانتان ریشه دوانده، این تاریخ پرافتخار ۱۲۰ ساله را کافی ندانید.
اشکال جمهوری اسلامی در اینجا بود که با سلطه جویی به نفع فقط یک قرائت از تاریخ ایران -شیعه گری- در مواردی از شهدای راه آزادی (انقلاب ۵۷) و شهدای دفاع از وطن در برابر تجاوز (جنگ هشت ساله ایران و عراق) به نفع خود بهره ببرد امری که شما نیز با یک قرائت از تاریخ ایران -زبان فارسی و باستانگرایی- به دنبال آن هستید.
این حتی در مواردی باعث آزرده شدن خانواده آن شهدا هم شد. به عنوان مثال اکنون که به علت بیانیه اخیر میرحسین موسوی یاد و خاطره جنبش سبز زنده شده، بد نیست نگاهی بیندازیم به اظهارات همسر و پسر شهید همت در آن زمان.
کوتاه سخن اینکه در هر جای دنیا اگر بگویید ما برای استقرار فلان ارزش آزادیخواهانه در این کشور مبارزه کرده ایم و هویت خود را از آن میگیریم، به احتمال زیاد افراد بیشتری حتی از خارج از کشور جذب گفتمان شما خواهند شد تا اینکه بگویید، ما فلان امپراطوری را با حمله به واحدهای سیاسی همسایه تشکیل دادیم یا اینکه ما به فلان زبان سخن میگفتیم، زیرا ما وقتی از حق حرف میزنیم، منظور ما حقوق انسانهای فعلی است نه انسانهایی که درگذشته اند و به عللی همچون متفاوت بودن فلسفه و نگرش سیاسی زمانشان از فلسفه معاصر توجهی به حقوقشان نشده است.
همانطور که بهعنوان مثال آهنگ استاد محمد نوری، ما برای آنکه ایران خانه خوبان شود، احساسات ملیگرایانه افراد بیشتری -از نسل قدیم و جدید- را به وجد می آورد تا آهنگهایی چون "آریایینژاد" و یا در ورژن ستیزهجویانه آهنگ "عربکش".
#ملیگرایی
#سپیده_آبادپور
#اسطورههای_ملی
#فریدون_شایسته
@NewHasanMohaddesi
👍11🤣6👏1
Forwarded from بیان آزادی
مسئله افغانستانیها و واقعیتهای پیشارو،
و نقدی بر مواجهه دکتر حسن محدثی (ادامه قسمت چهارم)
احمد فعال
چه ارزشها و ویژگیهای مثبت و عجیبی در جامعه پسادینی و مدرن شده امروز میبینید که نگران برگشتن آن به عقب هستید؟ اینکه بعضی از جریانها لیبرال و سلطنتطلب مدام در ستایش این نسل و وضعیت پسادینی هلهله به پا میکنند، دلایل منطقی و قابل درکی دارد. چون این وضع را در آنچه به مصرف، سرگرمی و سکسوالیته مربوط میشود، مطابق با ذائقه فکری و فلسفی خود میدانند، شما را از چه چیز به وجد آورده که نگران برگشت آن هستید؟ این گذشته چیست و کدام است که بازگشت بدان شما را نگران کرده است؟ بیرون ریختن کدام سنتهاست که اسباب خوشحالی دارد؟ میتوانیم رشته درازی از سنتها را فهرست کنیم، که بخشی از هویت جامعه و عنصر جداییناپذیر ایرانیت ایرانیان است، از مراسم چهارشنبه سوری تا عید نوروز تا جشن سیزدهبدر و تا حفظ سلسله مراتب احترام، تا حافظ خوانی و کل مفاخر ملی و فرهنگی ما ... بیرون ریختن کدامیک از اینها جای خوشحالی دارد؟ اگر گزینشی میخواهید نگاه کنید، بهتر نیست به جای بیرونریختگی از همان واژه پالایش فرهنگی استفاده کنیم که مرحوم شریعتی استفاده کرد؟
اگر ایشان خوشحال هستند تنها به این دلیل که جامعه وارد دوران پسادینی شده است و دین و آئین را پشت سرگذاشته است، حالا این محصول پسادینی - به ترتیبی که زوایایی از آن را شرح دادیم- درست است و یا غلط است مهم نیست، و تنها از این حیث که بالاخره دین دیگر در زندگی آنها نقشی ندارد، جای بسی خوشحالی دارد؟ اگر منظور این است که در عصر پسادینی جامعه خرافهها را به دور ریختهاند، اگرچه جای خوشحالی بس فراوان دارد، لیکن وقتی خردگرایی وجود نداشته باشد، خرافهپرستی تنها محل و مأوای آن جابجا میشود. کافی است قدم در جامعه ورزشی بگذارید و ببینید تا چه اندازه خرافهپرستی رواج پیدا کرده است. این داستان رشته درازی دارد و تا همینجا بسنده میکنم، اما تنها از باب تذکار عرض میکنم که ناخرسندی اینجانب نه به منزله غیردینی شدن جامعه است، و نه به منزله بیزاری از این نسل و از این جامعه است، بلکه به خاطر بیرونریختگی ارزشها و سنتهایی است که جامعه را به سمت تهی شدن از معنا هدایت میکند. بالاخره شما اگر میخواهید این نسل و این جامعه سنتها را بریزد دور باید به جای آن یک چیزی را جایگزین کنید؟ خدا را برمیدارید باید یک چیزی جای آن بگذارید؟ دین را برمیدارید باید یک چیزی جای آن بگذارید. مرجعیت را برمیدارید – مراد من اینجا مرجعیت دینی نیست- باید یک چیزی جای آن بگذارید. همین مدرن شدن کافیست؟ مدرنیته که وارد ایران نشد، شد؟ تلاش مشروطهخواهان تحقق مدرنیته بود. اما رضاشاه یا اون پدر و پسر، جریان مدرن شدن را از سر قطع کردند و به نیمتنه پایین، یعنی همان مدرنیزاسیون بسنده کردند. از آن زمان تا امروز مدرنیته هم وارد ایران نشد، به جایی رسید که خود مدرنیته هم در غرب به تناقض رسید و میان تهی شد. حالا این یک بحث مفصلی است که وارد آن نمیشوم، اما برای اینکه سوء تفاهم نشود، انتقاد من از این وضع موجود، تنفر از آن نیست، بلکه دلخوری از آن است. عین رابطه پدر و پسری است که یک پدر از رفتار و سکنات و ایدههای فرزندش ممکن است دلخور باشد، اما هرگز نمیتواند از او متنفر باشد. نه تنها این، بلکه در تمام این مدت پا به پای جوانان توی خیابان بودم و فقط نظر ندادم، به آنها عشق ورزیدم، خطر خریدم تا به خواستههایشان، یعنی همین زندگی معمولی که نظام 45 سال از آنان دریغ کرده است دست بیابند. 18 تیرماه 1404
ادامه دارد
https://www.tg-me.com/bayane_azadi
و نقدی بر مواجهه دکتر حسن محدثی (ادامه قسمت چهارم)
احمد فعال
چه ارزشها و ویژگیهای مثبت و عجیبی در جامعه پسادینی و مدرن شده امروز میبینید که نگران برگشتن آن به عقب هستید؟ اینکه بعضی از جریانها لیبرال و سلطنتطلب مدام در ستایش این نسل و وضعیت پسادینی هلهله به پا میکنند، دلایل منطقی و قابل درکی دارد. چون این وضع را در آنچه به مصرف، سرگرمی و سکسوالیته مربوط میشود، مطابق با ذائقه فکری و فلسفی خود میدانند، شما را از چه چیز به وجد آورده که نگران برگشت آن هستید؟ این گذشته چیست و کدام است که بازگشت بدان شما را نگران کرده است؟ بیرون ریختن کدام سنتهاست که اسباب خوشحالی دارد؟ میتوانیم رشته درازی از سنتها را فهرست کنیم، که بخشی از هویت جامعه و عنصر جداییناپذیر ایرانیت ایرانیان است، از مراسم چهارشنبه سوری تا عید نوروز تا جشن سیزدهبدر و تا حفظ سلسله مراتب احترام، تا حافظ خوانی و کل مفاخر ملی و فرهنگی ما ... بیرون ریختن کدامیک از اینها جای خوشحالی دارد؟ اگر گزینشی میخواهید نگاه کنید، بهتر نیست به جای بیرونریختگی از همان واژه پالایش فرهنگی استفاده کنیم که مرحوم شریعتی استفاده کرد؟
اگر ایشان خوشحال هستند تنها به این دلیل که جامعه وارد دوران پسادینی شده است و دین و آئین را پشت سرگذاشته است، حالا این محصول پسادینی - به ترتیبی که زوایایی از آن را شرح دادیم- درست است و یا غلط است مهم نیست، و تنها از این حیث که بالاخره دین دیگر در زندگی آنها نقشی ندارد، جای بسی خوشحالی دارد؟ اگر منظور این است که در عصر پسادینی جامعه خرافهها را به دور ریختهاند، اگرچه جای خوشحالی بس فراوان دارد، لیکن وقتی خردگرایی وجود نداشته باشد، خرافهپرستی تنها محل و مأوای آن جابجا میشود. کافی است قدم در جامعه ورزشی بگذارید و ببینید تا چه اندازه خرافهپرستی رواج پیدا کرده است. این داستان رشته درازی دارد و تا همینجا بسنده میکنم، اما تنها از باب تذکار عرض میکنم که ناخرسندی اینجانب نه به منزله غیردینی شدن جامعه است، و نه به منزله بیزاری از این نسل و از این جامعه است، بلکه به خاطر بیرونریختگی ارزشها و سنتهایی است که جامعه را به سمت تهی شدن از معنا هدایت میکند. بالاخره شما اگر میخواهید این نسل و این جامعه سنتها را بریزد دور باید به جای آن یک چیزی را جایگزین کنید؟ خدا را برمیدارید باید یک چیزی جای آن بگذارید؟ دین را برمیدارید باید یک چیزی جای آن بگذارید. مرجعیت را برمیدارید – مراد من اینجا مرجعیت دینی نیست- باید یک چیزی جای آن بگذارید. همین مدرن شدن کافیست؟ مدرنیته که وارد ایران نشد، شد؟ تلاش مشروطهخواهان تحقق مدرنیته بود. اما رضاشاه یا اون پدر و پسر، جریان مدرن شدن را از سر قطع کردند و به نیمتنه پایین، یعنی همان مدرنیزاسیون بسنده کردند. از آن زمان تا امروز مدرنیته هم وارد ایران نشد، به جایی رسید که خود مدرنیته هم در غرب به تناقض رسید و میان تهی شد. حالا این یک بحث مفصلی است که وارد آن نمیشوم، اما برای اینکه سوء تفاهم نشود، انتقاد من از این وضع موجود، تنفر از آن نیست، بلکه دلخوری از آن است. عین رابطه پدر و پسری است که یک پدر از رفتار و سکنات و ایدههای فرزندش ممکن است دلخور باشد، اما هرگز نمیتواند از او متنفر باشد. نه تنها این، بلکه در تمام این مدت پا به پای جوانان توی خیابان بودم و فقط نظر ندادم، به آنها عشق ورزیدم، خطر خریدم تا به خواستههایشان، یعنی همین زندگی معمولی که نظام 45 سال از آنان دریغ کرده است دست بیابند. 18 تیرماه 1404
ادامه دارد
https://www.tg-me.com/bayane_azadi
Telegram
بیان آزادی
❇️ بیان آزادی
✍🏻 درسگفتارها و مباحثات احمد فعال و فضایی برای طرح تحلیلهای نظری در فلسفه سیاسی و جامعهشناسی
آی آدمها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد میسپارد جان! (نیما یوشیج)
تماس با ادمین کانال:
@ahmadfaal
✍🏻 درسگفتارها و مباحثات احمد فعال و فضایی برای طرح تحلیلهای نظری در فلسفه سیاسی و جامعهشناسی
آی آدمها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد میسپارد جان! (نیما یوشیج)
تماس با ادمین کانال:
@ahmadfaal
👎2❤1👍1
Forwarded from بیان آزادی
مسئله افغانستانیها و واقعیتهای پیشارو،
و نقدی بر مواجهه دکتر حسن محدثی (قسمت پنجم)
احمد فعال
چپ و علل انساندوستی قلابی آنان؟
ایشان مدتی است که قلم خود را علیه چپگرایی چرخاندهاند. معلوم هم نیست که خطابشان با کیست؟ یک جامعه شناس باید بداند که جریان چپگرایی یک طیف گسترده است، از چپهای استالینی بگیر تا چپهای سوسیال دموکراتیک، تا چپها غیرماتریالیستی، از چپهای فرهنگی بگیر تا چپهای صرفاً سیاسی. خطابشان با کیست که زیر هر پست با ربط و بیربطی، از هشتک اهریمن، عوامفریب و مارکسیسم استفاده میکند. تا آنجا که اینجانب اطلاع دارد، معمولا هشتکها در هر پست مرتبط با مفاهیم و مطالبی است که در آن پست میآید، اما ایشان در هر پست از این هشتکها استفاده میکنند، که در حقیقت به نوعی دارند نفرتافکنی میکنند.
به خاطر میآوردم که دکتر محدثی در زیر یکی از یادداشتهای دوستی که از اقتصاد بازار دفاع کردند، توضیح داند که ترجیحشان به سوسیال دموکراسی است. خوب سوسیال دموکراسی یکی از جریانهای برجسته چپگرایی است. نسبت این انتخاب را با بقیه اظهارت دیگر ایشان که از یک نوع کینهتوزی ناشی میشود، دستکم برای اینجانب غیرقابل فهم است.
در اینجا توجه دوستان را به نقد پارهای از اظهارات ایشان جلب میکنم:
1- آقای دکتر محدثی زیر یک پست که نوشته بود:
«نقد آقای محدثی نقدی است "نسبتاً بهجا" در زمانی "کاملا بیجا". این حرف بهجاست که مهاجرپذیری باید تحت نظارت باشد. حتی بسیاری از افغانستانیهای ساکن ایران هم از ورود و اقامت بیضابطه افغانستانیها گلهمند هستند. چرا که این موضوع نه تنها باعث آسیب به کشور و مردم میزبان میشود که حتی خلاف منافع مهاجران قانونی و پناهندگانی است که واقعا در معرض خطر قرار دارند. اینکه چرا جریان چپ در ایران سنگ مهاجران را به سینه میزند واضح است چون اساساً یکی از رسالتهای چپ عدالتمحوری است. اما چپ هم به این بیضابطه بودن نقد دارد و مسئولیت آن بر عهده حاکمیت است. حالا برخی از چپهای رادیکال ممکن است با موضوع کمی احساسیتر و آرمانیتر برخورد کنند که قابل تعمیم به طیف گسترده چپ نیست. یک نقد درست اگر در زمان نادرست بیان شود بیشتر از اینکه کمک کننده باشد آسیبزاست. کسی که داعیه جامعه شناسی دارد حتما باید زمان نقد را در نظر بگیرد. در شرایط کنونی و اخراج فلهای افغانستانیها چقدر قانون و انصاف رعایت میشود؟ چقدر خشم مردم از عاملان اصلی این اتفاقات اخیر به ستم دیدهترین مردم منتقل میشود؟ انداختن تقصیر بر گردن مهاجران پاک کردن صورت مسألههای اصلی جنگ است. این نقد بیهنگام سفیدشویی جاسوسان در بدنه قدرت است که هر یک نفرشان در حمله اخیر بیش از افغانستانیهایی که در حملات دست داشتند به کشور ضربه زدند. اقامت مهاجران حتما باید قانونمند باشد ولی نه با این حرکات انقلابی و البته تحلیلهای تمجیدی از این حرکت انقلاب!!!! امروز باید تلاش برجلوگیری از شکستن آتش بس باشد».
متن کامل این اظهارات را آوردم تا خواننده ببیند کجای این حرفها، فریبکارانه، موذیانه، و انساندوستی قلابی است؟ و یا چیزی است که به آن اباطیل نامید؟ شخص نویسنده را نمیشناسم و شاید ایشان در پس این جملات و کلمات نیات فریبکارانه داشته، و غرضهای پلید و اهریمنی داشته باشد، اما این متن که با ادبیات دوستانه با آقای دکتر محدثی سخن گفته است، و در چند جا به بیضابطه بودن مهاجرت معترض شده و آن را هم به زیان ایران و هم به زیان مهاجران پنداشته، در همان آغاز هم نقد آقای دکتر محدثی را به جا دانسته و تنها زمان آن را که افغانستانیها را پس از حمله اسرائیل و آمریکا به اتهام جاسوسی بدترین رفتار را با آنها دارند انجام میدهند، بیموقع دانسته است. بعد آقای محدثی در زیر این اظهارات نوشته است: «توجیهاتی برای دفاع از اباطیل چپ ایرانی راجع به مهاجران افغانستانی و سیاستهای نادرست مهاجرتپذیری». این روشهای تخریبی اصلاً قابل فهم نیست.
https://www.tg-me.com/NewHasanMohaddesi/12948
و نقدی بر مواجهه دکتر حسن محدثی (قسمت پنجم)
احمد فعال
چپ و علل انساندوستی قلابی آنان؟
ایشان مدتی است که قلم خود را علیه چپگرایی چرخاندهاند. معلوم هم نیست که خطابشان با کیست؟ یک جامعه شناس باید بداند که جریان چپگرایی یک طیف گسترده است، از چپهای استالینی بگیر تا چپهای سوسیال دموکراتیک، تا چپها غیرماتریالیستی، از چپهای فرهنگی بگیر تا چپهای صرفاً سیاسی. خطابشان با کیست که زیر هر پست با ربط و بیربطی، از هشتک اهریمن، عوامفریب و مارکسیسم استفاده میکند. تا آنجا که اینجانب اطلاع دارد، معمولا هشتکها در هر پست مرتبط با مفاهیم و مطالبی است که در آن پست میآید، اما ایشان در هر پست از این هشتکها استفاده میکنند، که در حقیقت به نوعی دارند نفرتافکنی میکنند.
به خاطر میآوردم که دکتر محدثی در زیر یکی از یادداشتهای دوستی که از اقتصاد بازار دفاع کردند، توضیح داند که ترجیحشان به سوسیال دموکراسی است. خوب سوسیال دموکراسی یکی از جریانهای برجسته چپگرایی است. نسبت این انتخاب را با بقیه اظهارت دیگر ایشان که از یک نوع کینهتوزی ناشی میشود، دستکم برای اینجانب غیرقابل فهم است.
در اینجا توجه دوستان را به نقد پارهای از اظهارات ایشان جلب میکنم:
1- آقای دکتر محدثی زیر یک پست که نوشته بود:
«نقد آقای محدثی نقدی است "نسبتاً بهجا" در زمانی "کاملا بیجا". این حرف بهجاست که مهاجرپذیری باید تحت نظارت باشد. حتی بسیاری از افغانستانیهای ساکن ایران هم از ورود و اقامت بیضابطه افغانستانیها گلهمند هستند. چرا که این موضوع نه تنها باعث آسیب به کشور و مردم میزبان میشود که حتی خلاف منافع مهاجران قانونی و پناهندگانی است که واقعا در معرض خطر قرار دارند. اینکه چرا جریان چپ در ایران سنگ مهاجران را به سینه میزند واضح است چون اساساً یکی از رسالتهای چپ عدالتمحوری است. اما چپ هم به این بیضابطه بودن نقد دارد و مسئولیت آن بر عهده حاکمیت است. حالا برخی از چپهای رادیکال ممکن است با موضوع کمی احساسیتر و آرمانیتر برخورد کنند که قابل تعمیم به طیف گسترده چپ نیست. یک نقد درست اگر در زمان نادرست بیان شود بیشتر از اینکه کمک کننده باشد آسیبزاست. کسی که داعیه جامعه شناسی دارد حتما باید زمان نقد را در نظر بگیرد. در شرایط کنونی و اخراج فلهای افغانستانیها چقدر قانون و انصاف رعایت میشود؟ چقدر خشم مردم از عاملان اصلی این اتفاقات اخیر به ستم دیدهترین مردم منتقل میشود؟ انداختن تقصیر بر گردن مهاجران پاک کردن صورت مسألههای اصلی جنگ است. این نقد بیهنگام سفیدشویی جاسوسان در بدنه قدرت است که هر یک نفرشان در حمله اخیر بیش از افغانستانیهایی که در حملات دست داشتند به کشور ضربه زدند. اقامت مهاجران حتما باید قانونمند باشد ولی نه با این حرکات انقلابی و البته تحلیلهای تمجیدی از این حرکت انقلاب!!!! امروز باید تلاش برجلوگیری از شکستن آتش بس باشد».
متن کامل این اظهارات را آوردم تا خواننده ببیند کجای این حرفها، فریبکارانه، موذیانه، و انساندوستی قلابی است؟ و یا چیزی است که به آن اباطیل نامید؟ شخص نویسنده را نمیشناسم و شاید ایشان در پس این جملات و کلمات نیات فریبکارانه داشته، و غرضهای پلید و اهریمنی داشته باشد، اما این متن که با ادبیات دوستانه با آقای دکتر محدثی سخن گفته است، و در چند جا به بیضابطه بودن مهاجرت معترض شده و آن را هم به زیان ایران و هم به زیان مهاجران پنداشته، در همان آغاز هم نقد آقای دکتر محدثی را به جا دانسته و تنها زمان آن را که افغانستانیها را پس از حمله اسرائیل و آمریکا به اتهام جاسوسی بدترین رفتار را با آنها دارند انجام میدهند، بیموقع دانسته است. بعد آقای محدثی در زیر این اظهارات نوشته است: «توجیهاتی برای دفاع از اباطیل چپ ایرانی راجع به مهاجران افغانستانی و سیاستهای نادرست مهاجرتپذیری». این روشهای تخریبی اصلاً قابل فهم نیست.
https://www.tg-me.com/NewHasanMohaddesi/12948
Telegram
زیر سقف آسمان
♦️توجیهاتی برای دفاع از اباطیل چپ ایرانی راجع به مهاجران افغانستانی و سیاستهای نادرست مهاجرتپذیری
۹ تیر ۱۴۰۴
#چپ
#اهریمن
#مارکسیسم
#آرزواندیشی
#عوامفریبی
#جمهوری_اسلامی
#سیاست_مهاجرپذیری
#مهاجران_افغانستانی
@NewHasanMohaddesi
۹ تیر ۱۴۰۴
#چپ
#اهریمن
#مارکسیسم
#آرزواندیشی
#عوامفریبی
#جمهوری_اسلامی
#سیاست_مهاجرپذیری
#مهاجران_افغانستانی
@NewHasanMohaddesi
👎4❤2👍1
Forwarded from بیان آزادی
مسئله افغانستانیها و واقعیتهای پیشارو،
و نقدی بر مواجهه دکتر حسن محدثی (ادامه قسمت پنجم)
احمد فعال
2- یکی از شگفتیهای دیگر این استدلال است که مینویسد: «ژست انسانگرایی از مزیتهای ظاهریی مارکسیسم است. مارکسیسم از همان آغاز - یعنی از اندیشهها و آثار خود مارکس- ارزشهای والای انسانی را به پرچم خود بدل کرده است، اما در مقام تحقق، ضد انسانیترین چهره را در حکومتهای مارکسیستی از خود بروز داده است. علت این امر چیست؟ علت آن از نظر من این است که مارکسیسم در ژست ارزشهای انسانی نظیر رهاییبخشی، برابری، و تحقق ابعاد وجودیی انسان، آرزواندیشی را به خورد مردم داده است، اما در عمل ضد انسانیترین حکومتها را پدید آورده است».
نخست اینکه، ایشان مارکسیسم را همان مارکسیسم استالینی دوران حاکمیت بلوک شرق یکسان میپندارد، مثل این میماند که اسلام را با طالبانیسم و داعش و وضعیتی که در ایران امروز است یکی بپنداریم. و هیچ تمایزی میان مارکسیستهای فرهنگی که کل مارکسیسم اروپایی را تا ایالات متحده و تا بقیه کشورها درنوردیده است، همه را مارکسیستهایی مینامد که ضدانسانیترین چهره را در حکومتهای مارکسیستی بروز دادهاند.
دوم اینکه، اینجانب نه از باب طرفداری، که از مخالفان سرسخت مارکسیسم هستم – به دلیل تناقضات سختی که در درون اندیشههای مارکسیستی وجود دارد- بلکه معتقدم که اگر نقدی به مارکسیسم داریم باید مثل کاری که ریمون آرون و یا کارل پوپر انجام دادند، در حد یک یادداشت هم شده، نقد علمی و منصفانه باشد.
سوم اینکه، این نقد جناب دکتر محدثی نه علمی است و نه منصفانه. بعید میدانم یک جامعه شناس کل اندیشههای انسانگرایی مارکسیستی را صرفاً به آرزواندیشی تقلیل بدهد، و بدتر از آن، علت یک حادثه را در معلول حادثه توضیح بدهد. اینکه مارکسیسم و یا کمونیسم ضدانسانیترین حکومتها را پدید آوردند، از دید اینجانب، این است که نه تنها مارکسیسم و کمونیسم، بلکه هر مرام و ایده و آئینی که بخواهد با قدرت سیاسی درآمیزد، انسانیترین آروزها را به ضدانسانیترین تبدیل میکند. قدرت هر پدیده انسانی را از خودبیگانه و محتوای خود را به آن تحمیل میکند. این ادعای مارکسیستها و کمونیستهای دولتگرا، و حتی مسلمانان دولتگرا که میگویند، به قدرت دست پیدا میکنیم تا به عدالت برسیم تا به اسلام و دین برسیم، و یا به زعم کمونیستها به جامعه بیطبقه برسیم، حرفهای کاملا بیاساسی هستند. فکر میکند، قدرت وسیله میماند تا فلان هدف تحقق پیدا کند. قدرت هدف است، هدفی است برای خود و در خود. قدرت هیچگاه وسیله و ابزار این و آن نمیشود. وقتی شما قدرت را وسیله قرار میدهید تا به یک هدف مثلا دین، عدالت، آزادی و یا اخلاق برسید، بلافاصله رابطه وسیله و هدف وارونه میشود، دین، عدالت، آزادی و اخلاق وسیلهای میشوند تا قدرت تحقق پیدا کند. همه اینها ابزار مشروعیت بخشیدن و قوام بخشیدن به قدرت میشوند. بنابراین، سادهاندیشی مفرط است که فکر کنیم، آروزاندیشی منجر به پدید آمدن ضدانسانیترین حکومتها شد. این همان چیزی است که عرض کردم، معلول را به جای علت توضیح دادن است.
اما صرفنظر از آرزواندیشی و انسان دوستی قلابی و یک رشته از این حرفها که بخواهیم به واسطه آن کل یک مرام و یا یک اندیشه را تخطئه کنیم، مارکسیسم و آموزههای مارکس صرفنظر از هزار و یک ایراد و اشکال و تناقضات روشنی که میتوان به آن گرفت، و فقدان توانایی در پر کردن خلاء اندیشه راهنما در جوامع، و حتی خطر وسوسه تصرف قدرت سیاسی توسط مارکسیستها و کمونیستها، اما نابترین آموزههای انسانگرایی و انساندوستی را به ما نشان میدهد. من دکتر محدثی را به خواندن کتاب فراسوی زنجیرهای پندار، اثر اریک فروم جلب میکنم، که از نظر فروم مارکس در آثارش شگفتانگیزترین نظریهها را در باب شناخت ماهیت انسان و انسانگرایی خلق کرد. دستکم وسوسههای مارکس را در خلق متعالیترین مفاهیم انسانگرایی، نمیتوان انکار کرد. افتخار کشف پدیده استثمار و شیءوارگی انسان در نظام کالایی، و مسئله ازخودبیگانگی و دهها مفهوم دیگر، در فهم ناانسانی شدن انسان در زیر چرخ دندههای نظام صنعتی، به مارکس برمیگردد، و بخش بزرگی از طرفداران وی بنا به غریزه انسان دوستی بود که – درست و یا غلط- به این سمت گرایش پیدا کردند، و لذا این خیلی بی انصافی است که این گرایشها را در ذیل حکومتهای جبار کمونیستی، انساندوستی قلابی بنامیم. این نامگذاریها هم نیتخوانی است که برخلاف رویه جامعه شناسی است، و هم آنکه اگر یک مورد آن هم صحت نداشته باشد، حکایت همان روایتی است که گفته میشود: کشتن یک نفر به ناحق، مساوی کشتن همه جامعه است.
https://www.tg-me.com/NewHasanMohaddesi/12968
و نقدی بر مواجهه دکتر حسن محدثی (ادامه قسمت پنجم)
احمد فعال
2- یکی از شگفتیهای دیگر این استدلال است که مینویسد: «ژست انسانگرایی از مزیتهای ظاهریی مارکسیسم است. مارکسیسم از همان آغاز - یعنی از اندیشهها و آثار خود مارکس- ارزشهای والای انسانی را به پرچم خود بدل کرده است، اما در مقام تحقق، ضد انسانیترین چهره را در حکومتهای مارکسیستی از خود بروز داده است. علت این امر چیست؟ علت آن از نظر من این است که مارکسیسم در ژست ارزشهای انسانی نظیر رهاییبخشی، برابری، و تحقق ابعاد وجودیی انسان، آرزواندیشی را به خورد مردم داده است، اما در عمل ضد انسانیترین حکومتها را پدید آورده است».
نخست اینکه، ایشان مارکسیسم را همان مارکسیسم استالینی دوران حاکمیت بلوک شرق یکسان میپندارد، مثل این میماند که اسلام را با طالبانیسم و داعش و وضعیتی که در ایران امروز است یکی بپنداریم. و هیچ تمایزی میان مارکسیستهای فرهنگی که کل مارکسیسم اروپایی را تا ایالات متحده و تا بقیه کشورها درنوردیده است، همه را مارکسیستهایی مینامد که ضدانسانیترین چهره را در حکومتهای مارکسیستی بروز دادهاند.
دوم اینکه، اینجانب نه از باب طرفداری، که از مخالفان سرسخت مارکسیسم هستم – به دلیل تناقضات سختی که در درون اندیشههای مارکسیستی وجود دارد- بلکه معتقدم که اگر نقدی به مارکسیسم داریم باید مثل کاری که ریمون آرون و یا کارل پوپر انجام دادند، در حد یک یادداشت هم شده، نقد علمی و منصفانه باشد.
سوم اینکه، این نقد جناب دکتر محدثی نه علمی است و نه منصفانه. بعید میدانم یک جامعه شناس کل اندیشههای انسانگرایی مارکسیستی را صرفاً به آرزواندیشی تقلیل بدهد، و بدتر از آن، علت یک حادثه را در معلول حادثه توضیح بدهد. اینکه مارکسیسم و یا کمونیسم ضدانسانیترین حکومتها را پدید آوردند، از دید اینجانب، این است که نه تنها مارکسیسم و کمونیسم، بلکه هر مرام و ایده و آئینی که بخواهد با قدرت سیاسی درآمیزد، انسانیترین آروزها را به ضدانسانیترین تبدیل میکند. قدرت هر پدیده انسانی را از خودبیگانه و محتوای خود را به آن تحمیل میکند. این ادعای مارکسیستها و کمونیستهای دولتگرا، و حتی مسلمانان دولتگرا که میگویند، به قدرت دست پیدا میکنیم تا به عدالت برسیم تا به اسلام و دین برسیم، و یا به زعم کمونیستها به جامعه بیطبقه برسیم، حرفهای کاملا بیاساسی هستند. فکر میکند، قدرت وسیله میماند تا فلان هدف تحقق پیدا کند. قدرت هدف است، هدفی است برای خود و در خود. قدرت هیچگاه وسیله و ابزار این و آن نمیشود. وقتی شما قدرت را وسیله قرار میدهید تا به یک هدف مثلا دین، عدالت، آزادی و یا اخلاق برسید، بلافاصله رابطه وسیله و هدف وارونه میشود، دین، عدالت، آزادی و اخلاق وسیلهای میشوند تا قدرت تحقق پیدا کند. همه اینها ابزار مشروعیت بخشیدن و قوام بخشیدن به قدرت میشوند. بنابراین، سادهاندیشی مفرط است که فکر کنیم، آروزاندیشی منجر به پدید آمدن ضدانسانیترین حکومتها شد. این همان چیزی است که عرض کردم، معلول را به جای علت توضیح دادن است.
اما صرفنظر از آرزواندیشی و انسان دوستی قلابی و یک رشته از این حرفها که بخواهیم به واسطه آن کل یک مرام و یا یک اندیشه را تخطئه کنیم، مارکسیسم و آموزههای مارکس صرفنظر از هزار و یک ایراد و اشکال و تناقضات روشنی که میتوان به آن گرفت، و فقدان توانایی در پر کردن خلاء اندیشه راهنما در جوامع، و حتی خطر وسوسه تصرف قدرت سیاسی توسط مارکسیستها و کمونیستها، اما نابترین آموزههای انسانگرایی و انساندوستی را به ما نشان میدهد. من دکتر محدثی را به خواندن کتاب فراسوی زنجیرهای پندار، اثر اریک فروم جلب میکنم، که از نظر فروم مارکس در آثارش شگفتانگیزترین نظریهها را در باب شناخت ماهیت انسان و انسانگرایی خلق کرد. دستکم وسوسههای مارکس را در خلق متعالیترین مفاهیم انسانگرایی، نمیتوان انکار کرد. افتخار کشف پدیده استثمار و شیءوارگی انسان در نظام کالایی، و مسئله ازخودبیگانگی و دهها مفهوم دیگر، در فهم ناانسانی شدن انسان در زیر چرخ دندههای نظام صنعتی، به مارکس برمیگردد، و بخش بزرگی از طرفداران وی بنا به غریزه انسان دوستی بود که – درست و یا غلط- به این سمت گرایش پیدا کردند، و لذا این خیلی بی انصافی است که این گرایشها را در ذیل حکومتهای جبار کمونیستی، انساندوستی قلابی بنامیم. این نامگذاریها هم نیتخوانی است که برخلاف رویه جامعه شناسی است، و هم آنکه اگر یک مورد آن هم صحت نداشته باشد، حکایت همان روایتی است که گفته میشود: کشتن یک نفر به ناحق، مساوی کشتن همه جامعه است.
https://www.tg-me.com/NewHasanMohaddesi/12968
Telegram
زیر سقف آسمان
♦️انسانگراییی قلابی: وارد شدن میلیونها مردم طالبانآفرین، جنایتی علیه ایران است
✍حسن محدثیی گیلوایی
۱۴ تیر ۱۴۰۴
برخی از حضرات چپ و غیر چپ در این روزها در اثر اخراج افغانستانیها یا اخراج غیر انسانی و نامطلوب افغانستانیها، انسانگراییشان شکوفا شده…
✍حسن محدثیی گیلوایی
۱۴ تیر ۱۴۰۴
برخی از حضرات چپ و غیر چپ در این روزها در اثر اخراج افغانستانیها یا اخراج غیر انسانی و نامطلوب افغانستانیها، انسانگراییشان شکوفا شده…
👎2👍1
Forwarded from بیان آزادی
مسئله افغانستانیها و واقعیتهای پیشارو،
و نقدی بر مواجهه دکتر حسن محدثی (قسمت ششم و پایانی)
احمد فعال
نولیبرالیسم ساختگی چپ؟
در خاتمه این بحث پاسخ مختصر به این عبارت دکتر محدثی بدهم که میفرمایند: «نمونهی برجستهی نقد چپ ایرانی، نقد چیزی ساختهگی به نام نولیبرالیسم در ایران است، اما چپ هرگز به نقد فقه اسلامی و سازمان روحانیت و اسلام سنتی که از دلشان طرح جامعهی قدسی و چنین نظامی پدید آمدند، نپرداخت». من نمیدانم در این قسم هم مراد ایشان از چپ ایرانی کدام چپ است؟ آیا مراد ایشان چپ مارکسیستی است، و یا هرکسی که در نحله عدالتخواهی قرار دارد؟ میفرمایند نمونه برجسته نقد چپ ایرانی، نقد چیزی ساختهگی به نام نولیبرالیسم در ایران است. جهت اطلاع ایشان عرض کنم که نولیبرالیسم در ایران ساختهگی نیست. اتفاقا نابترین جنس نولیبرالیسم در ایران ظهور پیدا کرده است، و حتی نابتر از نولیبرالیسم هایک و فریدمن، ونابتر از لیبرالیسم ریگان و تاچر. در جاهای مختلف شرح دادهام که وقتی یک مکتب خارجی وارد ایران میشود، کسانی که به افراط از آن دنباله روی میکنند، به قول شریعتی کاتولیکتر از پاپ میشوند. مسلمان که میشوند از پیامبر مؤمنتر، مارکسیست که میشوند از مارکس آتشیتر، لیبرال که میشوند، به نحله وحشی لیبرالیسم، یعنی نولیبرالیسم پناه میبرند. بارها گفتهام که با لیبرالهای ملی و جان لاکی نه تنها مشکلی ندارم، بلکه آنها را جزو نیروهای ملی میپندارم. اما متأسفانه باید عرض کنم که لیبرالیسمی که دستکم در سالهای اخیر در ایران رواج پیدا کرد، آبشخور آن همان لیبرالیسم وحشی است. یعنی لیبرالیسمی است که بازار را به مثابه خدای مسلط بر کردوکار زندگی میپذیرد، عدالت اجتماعی را سمّ مهلک اقتصاد میداند، کوچکترین مداخله در نظم اقتصادی را اقتصاد دستوری مینامند، مالکیت را در حد معابد مذهبی مقدس میشمارند. سرانجام در یادداشتی با عنوان "راههای هموار" توضیح دادم که چگونه این لیبرالها – به خصوص در دوران جدید و در واکنش به جمهوری اسلامی- وقتی به نحله لیبرالیستی نزدیک میشوند یک مرتبه از دالانهای تو درتویی رد میشوند که بارانی از برکات سلطنتطلبی، ترامپیستی، اسرائیلی، حمله نظامی به کشور، و تخطئه همه مظاهر فرهنگی و ملی کشور از هنرمندان و شاعران و نویسندگان بگیر، برو تا مصدق، بر هیاکل آنان میبارد و همه آنچه بدی است یکجا بر اندام خود مینشانند. نمیخواهم اسم بیاورم، اما خود آقای دکتر محدثی لطف کنند سری به کانالها و مطالب ایشان که کم هم نیستند بزنند، و ببینند این نوع نولیبرالیسم ساختهگی است و یا واقعیتر از واقعیت است. اگر مراد ایشان از نولیبرالیسم ساختهگی، آن قسم از اقتصادی است که در دولت و در جامعه اجرا میشود، در این باره دو سه یادداشت نوشتم که هم پندار چپها که اقتصاد را لیبرالیستی میپندارند، و هم پندار لیبرالها که مدام اقتصاد را دستوری مینامند غلط است. اقتصاد حاکم در ایران یک آش شله قلم کاری است که همه پلشتیهای اقتصادها، از سوسیالیسم و لیبرالیسم تا اسلامیسم را درهم و برهم به شکل ناهنجاری بهم آمیخته است. یک بازار لجام گسیختهتر از نولیبرالیسم، که در کنار آن یک برنامه دستوری "بحران و تعلیق" تا اطلاع ثانوی در سیاست وجود دارد، که نظام سیاسی همه اقتصاد را شبیه خودش کرده که به هیچ چیر دیگر شبیه نیست.
از این نظر همانقدر که نولیبرالیستها (یا همان لیبرالیستهای افراطی) بیجهت اقتصاد ایران را به سوسیالیستی و کمونیستی نسبت میدهند، به همان اندازه چپهای افراطی بیجهت اقتصاد کشور را به اقتصاد نولیبرالیستی نسبت میدهند. با این وصف اگر محدثی نگران نولیبرالیسم ساختهگی هستند که چپها آفریدند، باید عرض کنم که همانطور که در نظریه و نخبگان سیاسی ملاحظه نمودید که اصلا ساختهگی نیست، بلکه هیچ امری واقعیتر از وجود حی و حاضر و فعال گرایشهای نولیبرالیستی در ایران نیست، در صحنه اقتصاد و سیاست کشور نیز، ما با ملغمهای از پلشتیهای سوسیالیسم و نولیبرالیسم در ایران مواجه هستیم. لذا اگر نقطه تمرکز آنان همین قسم است، چرا به جای خطاب قرار دادن چپها به نولیبرالیسم ساختهگی (که تنها شامل یک قسم کوچکی از مارکسیستها میشود)، لیبرالیستها را به کمونیسم ساختهگی متهم نمیکنند؟
https://www.tg-me.com/bayane_azadi
و نقدی بر مواجهه دکتر حسن محدثی (قسمت ششم و پایانی)
احمد فعال
نولیبرالیسم ساختگی چپ؟
در خاتمه این بحث پاسخ مختصر به این عبارت دکتر محدثی بدهم که میفرمایند: «نمونهی برجستهی نقد چپ ایرانی، نقد چیزی ساختهگی به نام نولیبرالیسم در ایران است، اما چپ هرگز به نقد فقه اسلامی و سازمان روحانیت و اسلام سنتی که از دلشان طرح جامعهی قدسی و چنین نظامی پدید آمدند، نپرداخت». من نمیدانم در این قسم هم مراد ایشان از چپ ایرانی کدام چپ است؟ آیا مراد ایشان چپ مارکسیستی است، و یا هرکسی که در نحله عدالتخواهی قرار دارد؟ میفرمایند نمونه برجسته نقد چپ ایرانی، نقد چیزی ساختهگی به نام نولیبرالیسم در ایران است. جهت اطلاع ایشان عرض کنم که نولیبرالیسم در ایران ساختهگی نیست. اتفاقا نابترین جنس نولیبرالیسم در ایران ظهور پیدا کرده است، و حتی نابتر از نولیبرالیسم هایک و فریدمن، ونابتر از لیبرالیسم ریگان و تاچر. در جاهای مختلف شرح دادهام که وقتی یک مکتب خارجی وارد ایران میشود، کسانی که به افراط از آن دنباله روی میکنند، به قول شریعتی کاتولیکتر از پاپ میشوند. مسلمان که میشوند از پیامبر مؤمنتر، مارکسیست که میشوند از مارکس آتشیتر، لیبرال که میشوند، به نحله وحشی لیبرالیسم، یعنی نولیبرالیسم پناه میبرند. بارها گفتهام که با لیبرالهای ملی و جان لاکی نه تنها مشکلی ندارم، بلکه آنها را جزو نیروهای ملی میپندارم. اما متأسفانه باید عرض کنم که لیبرالیسمی که دستکم در سالهای اخیر در ایران رواج پیدا کرد، آبشخور آن همان لیبرالیسم وحشی است. یعنی لیبرالیسمی است که بازار را به مثابه خدای مسلط بر کردوکار زندگی میپذیرد، عدالت اجتماعی را سمّ مهلک اقتصاد میداند، کوچکترین مداخله در نظم اقتصادی را اقتصاد دستوری مینامند، مالکیت را در حد معابد مذهبی مقدس میشمارند. سرانجام در یادداشتی با عنوان "راههای هموار" توضیح دادم که چگونه این لیبرالها – به خصوص در دوران جدید و در واکنش به جمهوری اسلامی- وقتی به نحله لیبرالیستی نزدیک میشوند یک مرتبه از دالانهای تو درتویی رد میشوند که بارانی از برکات سلطنتطلبی، ترامپیستی، اسرائیلی، حمله نظامی به کشور، و تخطئه همه مظاهر فرهنگی و ملی کشور از هنرمندان و شاعران و نویسندگان بگیر، برو تا مصدق، بر هیاکل آنان میبارد و همه آنچه بدی است یکجا بر اندام خود مینشانند. نمیخواهم اسم بیاورم، اما خود آقای دکتر محدثی لطف کنند سری به کانالها و مطالب ایشان که کم هم نیستند بزنند، و ببینند این نوع نولیبرالیسم ساختهگی است و یا واقعیتر از واقعیت است. اگر مراد ایشان از نولیبرالیسم ساختهگی، آن قسم از اقتصادی است که در دولت و در جامعه اجرا میشود، در این باره دو سه یادداشت نوشتم که هم پندار چپها که اقتصاد را لیبرالیستی میپندارند، و هم پندار لیبرالها که مدام اقتصاد را دستوری مینامند غلط است. اقتصاد حاکم در ایران یک آش شله قلم کاری است که همه پلشتیهای اقتصادها، از سوسیالیسم و لیبرالیسم تا اسلامیسم را درهم و برهم به شکل ناهنجاری بهم آمیخته است. یک بازار لجام گسیختهتر از نولیبرالیسم، که در کنار آن یک برنامه دستوری "بحران و تعلیق" تا اطلاع ثانوی در سیاست وجود دارد، که نظام سیاسی همه اقتصاد را شبیه خودش کرده که به هیچ چیر دیگر شبیه نیست.
از این نظر همانقدر که نولیبرالیستها (یا همان لیبرالیستهای افراطی) بیجهت اقتصاد ایران را به سوسیالیستی و کمونیستی نسبت میدهند، به همان اندازه چپهای افراطی بیجهت اقتصاد کشور را به اقتصاد نولیبرالیستی نسبت میدهند. با این وصف اگر محدثی نگران نولیبرالیسم ساختهگی هستند که چپها آفریدند، باید عرض کنم که همانطور که در نظریه و نخبگان سیاسی ملاحظه نمودید که اصلا ساختهگی نیست، بلکه هیچ امری واقعیتر از وجود حی و حاضر و فعال گرایشهای نولیبرالیستی در ایران نیست، در صحنه اقتصاد و سیاست کشور نیز، ما با ملغمهای از پلشتیهای سوسیالیسم و نولیبرالیسم در ایران مواجه هستیم. لذا اگر نقطه تمرکز آنان همین قسم است، چرا به جای خطاب قرار دادن چپها به نولیبرالیسم ساختهگی (که تنها شامل یک قسم کوچکی از مارکسیستها میشود)، لیبرالیستها را به کمونیسم ساختهگی متهم نمیکنند؟
https://www.tg-me.com/bayane_azadi
Telegram
بیان آزادی
❇️ بیان آزادی
✍🏻 درسگفتارها و مباحثات احمد فعال و فضایی برای طرح تحلیلهای نظری در فلسفه سیاسی و جامعهشناسی
آی آدمها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد میسپارد جان! (نیما یوشیج)
تماس با ادمین کانال:
@ahmadfaal
✍🏻 درسگفتارها و مباحثات احمد فعال و فضایی برای طرح تحلیلهای نظری در فلسفه سیاسی و جامعهشناسی
آی آدمها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد میسپارد جان! (نیما یوشیج)
تماس با ادمین کانال:
@ahmadfaal
👎2👍1🥴1
♦️وقتی گفتوگو بیفایده است
✍حسن محدثیی گیلوایی
۲۱ تیر ۱۴۰۴
خیلی وقتها هست که احساس میکنم گفتوگو بیفایده است. دکتر فعال عزیز را قبلا در بحث راجع به دکتر علیی شریعتی محک زده ام. بهنظر ام این گفتوگو با ایشان نیز بیفایده است. از این رو، بدان پاسخ نمیدهم.
حتا تلاش نمیکنند که بحث مرا دریابند. مثلا من از بیاعتبارشدهگیی سنت حرف میزنم و ایشان از سنتها حرف میزنند!
بهزودی قرار است گفتوگویی در بارهی مهاجران افغانستانی داشته باشم. نظرات ام را آنجا سازمانیافتهتر خواهم گفت.
جامعهی پسادینی خیلی فرق دارد با جامعهی دینی. جامعهی دینیی شما و نسل شما جمهوریی اسلامی ساخته است. مهندس مهدیی بازرگان یکی از بهترینهای جامعهی دینی بود که آخر عمری همهی تلاشهای خود اش را هم زیر سوال برد و گفت که دین فقط بهکار آخرت میآید!
#سنت
#احمد_فعال
#جامعهی_پسادینی
@NewHasanMohaddesi
✍حسن محدثیی گیلوایی
۲۱ تیر ۱۴۰۴
خیلی وقتها هست که احساس میکنم گفتوگو بیفایده است. دکتر فعال عزیز را قبلا در بحث راجع به دکتر علیی شریعتی محک زده ام. بهنظر ام این گفتوگو با ایشان نیز بیفایده است. از این رو، بدان پاسخ نمیدهم.
حتا تلاش نمیکنند که بحث مرا دریابند. مثلا من از بیاعتبارشدهگیی سنت حرف میزنم و ایشان از سنتها حرف میزنند!
بهزودی قرار است گفتوگویی در بارهی مهاجران افغانستانی داشته باشم. نظرات ام را آنجا سازمانیافتهتر خواهم گفت.
جامعهی پسادینی خیلی فرق دارد با جامعهی دینی. جامعهی دینیی شما و نسل شما جمهوریی اسلامی ساخته است. مهندس مهدیی بازرگان یکی از بهترینهای جامعهی دینی بود که آخر عمری همهی تلاشهای خود اش را هم زیر سوال برد و گفت که دین فقط بهکار آخرت میآید!
#سنت
#احمد_فعال
#جامعهی_پسادینی
@NewHasanMohaddesi
👏9👍4❤3👎3
🔸🔸🔸پاسخ به نقد🔸🔸🔸
♦️[پاسخ به نقد خانم آبادپور]
✍دکتر فریدون شایسته
استاد تاریخ
۲۱ تیر ۱۴۰۴
سلام. از منتقد محترم نوشتهام سپاسگزارم که نوشتهام را خواندند.
البته من کوتاه نوشته ام و فکر نمیکنم نیازی به چند صفحه نوشته میداشت.
اما جهت رعایت حال اندیشمندان گروه عرض مینمایم من که عرض کردم در ناسیونالیسم نباید به موج پان ناسیونالیسم و یا شوونیسم و یا مثل هواداران حزب سومکای منشی زاده گرفتار بیاییم.
من ناسیونالیسم مدنی علامه دهخدا و دکتر مصدق را میپسندم. برتری حقوق ملت بر حکومت و حسن همجواری با همسایگان.
بیش از این چیزی نمی گویم و مخالف ناسیونالیسم اقتدار گرای خودکامه بوده و هستم. ناسیونالیسمی که بعد از انحراف مشروطیت، حکومتی سلطنتی را درایران حاکم ساخت.
ناسیونالیسم فرهنگی ما ریشه گرفته از جنبش شعوبیه است که در رگ و جان مردم ایران ریشه داشته و دارد.
شعر مرغ سحر محمدتقی بهار برای غلبه بر معلولیت روحی ناشی از انحراف مشروطه و سرود ای ایران حسین گل گلاب در هنگام اشتغال کشور در جنگ جهانی دوم توسط متفقین، نمونه هوایی از همین ناسیونالیسم فرهنگی هستند.
من البته دوای درد موجود را که شکاف عمیق بین حکومت و مردم وجود دارد، ناسیونالیسم مدنی می دانم.
هر شهروندی حق دارد که به آینده ایران بیاندیشد و خواسته خود را مستدل ابراز نماید......
#ملیگرایی
#سپیده_آبادپور
#اسطورههای_ملی
#فریدون_شایسته
@NewHasanMohaddesi
♦️[پاسخ به نقد خانم آبادپور]
✍دکتر فریدون شایسته
استاد تاریخ
۲۱ تیر ۱۴۰۴
سلام. از منتقد محترم نوشتهام سپاسگزارم که نوشتهام را خواندند.
البته من کوتاه نوشته ام و فکر نمیکنم نیازی به چند صفحه نوشته میداشت.
اما جهت رعایت حال اندیشمندان گروه عرض مینمایم من که عرض کردم در ناسیونالیسم نباید به موج پان ناسیونالیسم و یا شوونیسم و یا مثل هواداران حزب سومکای منشی زاده گرفتار بیاییم.
من ناسیونالیسم مدنی علامه دهخدا و دکتر مصدق را میپسندم. برتری حقوق ملت بر حکومت و حسن همجواری با همسایگان.
بیش از این چیزی نمی گویم و مخالف ناسیونالیسم اقتدار گرای خودکامه بوده و هستم. ناسیونالیسمی که بعد از انحراف مشروطیت، حکومتی سلطنتی را درایران حاکم ساخت.
ناسیونالیسم فرهنگی ما ریشه گرفته از جنبش شعوبیه است که در رگ و جان مردم ایران ریشه داشته و دارد.
شعر مرغ سحر محمدتقی بهار برای غلبه بر معلولیت روحی ناشی از انحراف مشروطه و سرود ای ایران حسین گل گلاب در هنگام اشتغال کشور در جنگ جهانی دوم توسط متفقین، نمونه هوایی از همین ناسیونالیسم فرهنگی هستند.
من البته دوای درد موجود را که شکاف عمیق بین حکومت و مردم وجود دارد، ناسیونالیسم مدنی می دانم.
هر شهروندی حق دارد که به آینده ایران بیاندیشد و خواسته خود را مستدل ابراز نماید......
#ملیگرایی
#سپیده_آبادپور
#اسطورههای_ملی
#فریدون_شایسته
@NewHasanMohaddesi
👏7👍3👎1🤣1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
♦️فقدان توسعهیافتهگی در زناشویی
✍حسن محدثیی گیلوایی
۲۱ تیر ۱۴۰۴
وقتی میگویم جامعهی افغانستان از نظر تمدنی با جامعهی ایران تفاوت فاحشی دارد، برخی رگ گردنشان ورم میکند و فکر میکنند دارم به بشریت توهین میکنم.
ولی هشتاد و چهار سال (دستکم از ۱۳۲۰ خورشیدی تا حالا) طول کشید (تازه منصف باشیم و بگوییم بهلطف خدمات پهلویی دوم و مدرن شدن تدریجیی جامعهی ایران و وضع وحشتناک اقتصادی در چند دههی اخیر) تا اکثریت ما ایرانیها به مرحلهی توسعهیافتهگی در رفتار زناشویی برسیم.
فقط همین یک قلم -یعنی رفتار افراد در زناشویی- را بررسی کنید و ببینید کشورهای منطقه نظیر ایران و ترکیه و هند و پاکستان چه اقداماتی کرده اند تا شیوهی توسعهی یافتهی زناشویی را به مردمشان بیاموزانند.
ایشان که در ویدئو میبینید، مهاجر محترمی است که از کشورمان اخراج شده. دو زن دارد و ۱۵ فرزند. به نظر شما جامعه چه خدماتی میبایست به چنین خانوادهای بدهد تا در خور توسعهیافتهگی باشد؟ لطفا نظرتان را بنویسید!
#توسعه
#زناشویی
#جمهوری_اسلامی
#مهاجران_افغانستانی
#سیاست_مهاجرپذیری
#جامعهی_توسعه_یافته
@NewHasanMohaddesi
✍حسن محدثیی گیلوایی
۲۱ تیر ۱۴۰۴
وقتی میگویم جامعهی افغانستان از نظر تمدنی با جامعهی ایران تفاوت فاحشی دارد، برخی رگ گردنشان ورم میکند و فکر میکنند دارم به بشریت توهین میکنم.
ولی هشتاد و چهار سال (دستکم از ۱۳۲۰ خورشیدی تا حالا) طول کشید (تازه منصف باشیم و بگوییم بهلطف خدمات پهلویی دوم و مدرن شدن تدریجیی جامعهی ایران و وضع وحشتناک اقتصادی در چند دههی اخیر) تا اکثریت ما ایرانیها به مرحلهی توسعهیافتهگی در رفتار زناشویی برسیم.
فقط همین یک قلم -یعنی رفتار افراد در زناشویی- را بررسی کنید و ببینید کشورهای منطقه نظیر ایران و ترکیه و هند و پاکستان چه اقداماتی کرده اند تا شیوهی توسعهی یافتهی زناشویی را به مردمشان بیاموزانند.
ایشان که در ویدئو میبینید، مهاجر محترمی است که از کشورمان اخراج شده. دو زن دارد و ۱۵ فرزند. به نظر شما جامعه چه خدماتی میبایست به چنین خانوادهای بدهد تا در خور توسعهیافتهگی باشد؟ لطفا نظرتان را بنویسید!
#توسعه
#زناشویی
#جمهوری_اسلامی
#مهاجران_افغانستانی
#سیاست_مهاجرپذیری
#جامعهی_توسعه_یافته
@NewHasanMohaddesi
❤8👎2🤣2👌1
🔸🔸🔸پژواک صدای افغانستانی🔸🔸🔸
♦️روایت زنان افغانستانی از رد مرز
۲۱ تیر ۱۴۰۴
https://telegra.ph/%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D9%81%D8%BA%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B2-%D8%B1%D8%AF-%D9%85%D8%B1%D8%B2-07-10
#زنان
#روایت
#جمهوری_اسلامی
#مهاجران_افغانستانی
#سیاست_مهاجرپذیری
@NewHasanMohaddesi
♦️روایت زنان افغانستانی از رد مرز
۲۱ تیر ۱۴۰۴
https://telegra.ph/%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D9%81%D8%BA%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B2-%D8%B1%D8%AF-%D9%85%D8%B1%D8%B2-07-10
#زنان
#روایت
#جمهوری_اسلامی
#مهاجران_افغانستانی
#سیاست_مهاجرپذیری
@NewHasanMohaddesi
Telegraph
روایت زنان افغان از رد مرز
آنچه میخوانید روایت چهار زن افغانتبار است که سالها در ایران زندگی کرده، فرزند به دنیا آورده، کار کرده و روابط انسانی و پیوندهای عاطفی داشتهاند اما در چند ماه گذشته زندگیشان بر اثر موج اخراج اتباع افغانستان زیر و زبر شده است. قرار بود که این گزارش…
❤2👏1🤣1
🔸🔸🔸پژواک صدای افغانستانی🔸🔸🔸
♦️[رنج تحقیر و ستم برای یک مهاجر]
ص۱
✍ناجی بیگزاد
۲۱ تیر ۱۴۰۴
من یکی از جمع میلیونی مهاجر در ایرانم که نزدیک به چهار سال سکنه دارم. دلیل مهاجرت به قول خودم این بود که تا دامنم از لکهی ننگ حضور زیر پرچم طالب پاک بماند. با وجودی که تجربهی مهاجرت نداشتم، اما از دشواری آن آگاه بودم و خود را برای ریاضت آن آماده کرده بودم، ولی صادقانه بگویم که به آن پیمانهای که آدم افغانستانی در ایران مورد حقارت و نفرت قرار میگیرد، اصلاً تصور نمیکردم. نگاه از بالا به پایین و تحقیر آمیز، اینجا وحشتناک است و وصفناپذیر متأسفانه. روی هم رفته در مواجهه با انبوهی از توهین و تحقیر و رفتار های زشت و گاهاً غیر انسانی، با خود تعهد کرده بودم که این همه را نا دیده بگیرم و لب به شکایت نکشایم و در گوشهای از خاطرات تلخ خود پنهان کنم و به کار و غریبی خود برسم و از این طریق لقمه نانی برای عیال خود چاره کنم تا ببینیم دروازۀ امیدی بگشاید تا آبرومندانه به وطن برگردیم. اما کشیده شدن این حقارتها و زیر پا گذاشتن تمام ارزشهای اخلاقی و انسانی از ساحت شخصی به عمومی و همگانی شدن آن، انگار که مجال سکوت نیست و ساده گذشتن از کنار آن به معنای تعطیل وجدان است. من به لحاظ شخصی تا اینجای کار سند قانونی اقامتی دارم و تازه هم تمدید کردم و کدام مشکلی برای ماندن خود ندارم، اما با دیدن این همه ظلم و وحشیگری بر سر مردمم سکوت کنم و برای حضور ذلتبار و خفتبار خود تقلا کنم و در برابر این موج عظیم از ظلم و بربریت ابراز نفرت و انزجار نکنم، به قول استاد سخن سعدی «نشاید نامم دهند آدمی». واقعاً با دیدن وضعیت کنونی، روح آدمی به لرزه درمیآید و دچار آسیب روانی میشود. در چنین حالت و در اعتراض به وضعیت اسفبار کنونی، آنچه میتوانم انجام دهم پایان زندگی خفتبار در ایران و برگشت به جهنم طالبانی است. چون اگر در آن جهنم جسم آدمی در خطر باشد، اینجا روح آدمی صدمه میبیند. در کنار آن به بچه و بچهی خود نصیحت خواهم کرد که هیچگاه فریب شعار های دروغین چون «حوزۀ مشترک تمدنی»، «فرهنگ مشترک» و «زبان مشترک» را نخورند و به چشم بیگانهترین ببینند. در آخر با ذکر دو مورد از برخورد زشت و غیر انسانی از تجربهی خود را اکتفا میکنم و بحث را میبندم:
۱. مدتی را در یک شرکت نگهبان بودم. صاحب شرکت یک سگگرگ آورده بود تا در کنار من مراقبت کند و شبها پارس بزند. کسانی تجربه زندگی و کارگری در ایران را داشته باشند، حتماً حرف مرا تأیید میکنند که روی نگهداری و رسیدگی به آب و غذای سگ محتاطاند. آن که هیچ، یکی از روز ها صاحب کار با خانواده خود شرکت آمده بودن تا به قول خود گردش کنند و حال. در زمان برگشت به من صدا زد که آقای ناجی بیا اینجا. رفتم نزدش که بفرما. گفت: میدانی این گرگ رهبرت است، ازش خوب مراقبت کن. من با شنیدن این حرفش به قول خود شان هنگ کردم و پس از سرخ و سیاه شدن، در پیش زن و بچههایش گفتم: آقا ببخشید اونقدر سگباز و سگپرست خود تان هستید، این رهبر خودت هست، در جای ما به سگها چندان اهمیتی قایل نیستند. دیدم که فشارش چند برابر من شده و سیاه و زرد و کبود شد و حتی حرف دیگر نزد و رفت. همین شد که حسابی کردیم و دوام آن را نا ممکن دانستم؛
۲. در یک گوشهی اصفهان یک خانهی محقر و غریبانه اجاره کردیم تا در صورت امکان بهنام پسر بزرگم را -که واجد شرایط مکتب/مدرسه شده بود- بتوانم شامل کنم. متأسفانه با دو سال تلاش که موفق نشدم به انجام این کار هیچ، به مرور زمان فشار های بچههای کوچه بر بهنام و بهروز و هونیا، برادر و خواهرِ از خود کوچکترش افزون شد. هر روز فوش میشنیدند و حرفهای تحقیر آمیز و کتک میخوردند. پیش من میآمدند شکایت میکردند. من گاهی با نصیحت و گاهی با گوش کر انداختن تیر خود را میآوردم. در این میان راستش را بگویم، سیما مادر بهنام جسورتر بود و حتی چند نوبت در کوچه بیرون شده گوش چند تن شان را تاب داده بود که با واکنش خانواده شان برخورد و من در نهایت برحذرش داشتم از تکرار آن. بالاخره از غم کتک بچههای کوچه رها نشده بودیم که چند نوبت آمدن شکایت کردن که پدر یک مرد کلان ما را اذیت میکند و میگوید کثافتهای افغانی در کوچه نبینم تان. این جملهی «کثافت افغانی» هم از سوی بچههای کوچه و هم بزرگان شان چنان زیاد استفاده میشد که یک روز بهنام ازم پرسید که پدر این «افغانی» مگر چیز بد است؟ گفتم نه بچیم، اونا تربیت ندارند،
ادامه👇👇👇
#روایت
#زیست_مهاجرانه
#مهاجران_افغانستانی
@NewHasanMohaddesi
♦️[رنج تحقیر و ستم برای یک مهاجر]
ص۱
✍ناجی بیگزاد
۲۱ تیر ۱۴۰۴
من یکی از جمع میلیونی مهاجر در ایرانم که نزدیک به چهار سال سکنه دارم. دلیل مهاجرت به قول خودم این بود که تا دامنم از لکهی ننگ حضور زیر پرچم طالب پاک بماند. با وجودی که تجربهی مهاجرت نداشتم، اما از دشواری آن آگاه بودم و خود را برای ریاضت آن آماده کرده بودم، ولی صادقانه بگویم که به آن پیمانهای که آدم افغانستانی در ایران مورد حقارت و نفرت قرار میگیرد، اصلاً تصور نمیکردم. نگاه از بالا به پایین و تحقیر آمیز، اینجا وحشتناک است و وصفناپذیر متأسفانه. روی هم رفته در مواجهه با انبوهی از توهین و تحقیر و رفتار های زشت و گاهاً غیر انسانی، با خود تعهد کرده بودم که این همه را نا دیده بگیرم و لب به شکایت نکشایم و در گوشهای از خاطرات تلخ خود پنهان کنم و به کار و غریبی خود برسم و از این طریق لقمه نانی برای عیال خود چاره کنم تا ببینیم دروازۀ امیدی بگشاید تا آبرومندانه به وطن برگردیم. اما کشیده شدن این حقارتها و زیر پا گذاشتن تمام ارزشهای اخلاقی و انسانی از ساحت شخصی به عمومی و همگانی شدن آن، انگار که مجال سکوت نیست و ساده گذشتن از کنار آن به معنای تعطیل وجدان است. من به لحاظ شخصی تا اینجای کار سند قانونی اقامتی دارم و تازه هم تمدید کردم و کدام مشکلی برای ماندن خود ندارم، اما با دیدن این همه ظلم و وحشیگری بر سر مردمم سکوت کنم و برای حضور ذلتبار و خفتبار خود تقلا کنم و در برابر این موج عظیم از ظلم و بربریت ابراز نفرت و انزجار نکنم، به قول استاد سخن سعدی «نشاید نامم دهند آدمی». واقعاً با دیدن وضعیت کنونی، روح آدمی به لرزه درمیآید و دچار آسیب روانی میشود. در چنین حالت و در اعتراض به وضعیت اسفبار کنونی، آنچه میتوانم انجام دهم پایان زندگی خفتبار در ایران و برگشت به جهنم طالبانی است. چون اگر در آن جهنم جسم آدمی در خطر باشد، اینجا روح آدمی صدمه میبیند. در کنار آن به بچه و بچهی خود نصیحت خواهم کرد که هیچگاه فریب شعار های دروغین چون «حوزۀ مشترک تمدنی»، «فرهنگ مشترک» و «زبان مشترک» را نخورند و به چشم بیگانهترین ببینند. در آخر با ذکر دو مورد از برخورد زشت و غیر انسانی از تجربهی خود را اکتفا میکنم و بحث را میبندم:
۱. مدتی را در یک شرکت نگهبان بودم. صاحب شرکت یک سگگرگ آورده بود تا در کنار من مراقبت کند و شبها پارس بزند. کسانی تجربه زندگی و کارگری در ایران را داشته باشند، حتماً حرف مرا تأیید میکنند که روی نگهداری و رسیدگی به آب و غذای سگ محتاطاند. آن که هیچ، یکی از روز ها صاحب کار با خانواده خود شرکت آمده بودن تا به قول خود گردش کنند و حال. در زمان برگشت به من صدا زد که آقای ناجی بیا اینجا. رفتم نزدش که بفرما. گفت: میدانی این گرگ رهبرت است، ازش خوب مراقبت کن. من با شنیدن این حرفش به قول خود شان هنگ کردم و پس از سرخ و سیاه شدن، در پیش زن و بچههایش گفتم: آقا ببخشید اونقدر سگباز و سگپرست خود تان هستید، این رهبر خودت هست، در جای ما به سگها چندان اهمیتی قایل نیستند. دیدم که فشارش چند برابر من شده و سیاه و زرد و کبود شد و حتی حرف دیگر نزد و رفت. همین شد که حسابی کردیم و دوام آن را نا ممکن دانستم؛
۲. در یک گوشهی اصفهان یک خانهی محقر و غریبانه اجاره کردیم تا در صورت امکان بهنام پسر بزرگم را -که واجد شرایط مکتب/مدرسه شده بود- بتوانم شامل کنم. متأسفانه با دو سال تلاش که موفق نشدم به انجام این کار هیچ، به مرور زمان فشار های بچههای کوچه بر بهنام و بهروز و هونیا، برادر و خواهرِ از خود کوچکترش افزون شد. هر روز فوش میشنیدند و حرفهای تحقیر آمیز و کتک میخوردند. پیش من میآمدند شکایت میکردند. من گاهی با نصیحت و گاهی با گوش کر انداختن تیر خود را میآوردم. در این میان راستش را بگویم، سیما مادر بهنام جسورتر بود و حتی چند نوبت در کوچه بیرون شده گوش چند تن شان را تاب داده بود که با واکنش خانواده شان برخورد و من در نهایت برحذرش داشتم از تکرار آن. بالاخره از غم کتک بچههای کوچه رها نشده بودیم که چند نوبت آمدن شکایت کردن که پدر یک مرد کلان ما را اذیت میکند و میگوید کثافتهای افغانی در کوچه نبینم تان. این جملهی «کثافت افغانی» هم از سوی بچههای کوچه و هم بزرگان شان چنان زیاد استفاده میشد که یک روز بهنام ازم پرسید که پدر این «افغانی» مگر چیز بد است؟ گفتم نه بچیم، اونا تربیت ندارند،
ادامه👇👇👇
#روایت
#زیست_مهاجرانه
#مهاجران_افغانستانی
@NewHasanMohaddesi
❤5👎1🤣1
🔸🔸🔸پژواک صدای افغانستانی🔸🔸🔸
♦️[رنج تحقیر و ستم برای یک مهاجر]
ص۲
✍ناجی بیگزاد
۲۱ تیر ۱۴۰۴
این حرفا ره میگن. ختم کلام که شکایت از اذیت مرد بزرگ بیشتر و بیشتر شد و من تیر خود را میآوردم، اما یک روز دیگر دیدم که بهروز پسر دومی -که اکنون شش سالش است- با صدای بلند فریاد زد و دوید دروازه را زد که پدر بیا که لالایم ره همون مردکه زد و بندیاش کرده. وارخطا بیرون شده دویدم که در گوش بهنام گرفته و از زانویش خون میچکد.
یاد کنم که هردو را در سر دو چرخه پشت نان فرستاده بودم، زمانی در کوچه میخواهند از پیش خانه مرد متذکره عبور کنند، او در بالای موترسکلیت از پیش میآید و بدون کوچکترین اعتنا دو چرخه -که بهنام و بهروز هردو سوارند- را هدف قرار میدهد که بهروز سالم میماند و به خانه فرار میکند، اما بهنام زانویش به شدت زخم برمیدارد. زمانی رسیدم، گفتم مگر گناه این بچهها چیست که چندین نوبت است اذیت شان کردی و حال داری کتک شان میزنی و پایش را زخمی ساختی! متأسفانه بسیار با شناعت پاسخ داد که آشغالیهای کثیف افغانی حق گپ زدن ندارید، ویل کنید کشور ما را و گور تان را گم کنید. یکبار دیگر ببینم بچههایت از کوچه بگذرند پایشان را قلم میکنم. گفتم مگر این است فرهنگ و تمدن ایران؟ شرمآور است که آدم بزرگ چنین برخورد میکنی. زمانی این حرف را شنید، از کوره در رفت و دست انداخت به سنگ و چوب که من را بزند، در این حالت چند تن دیگر از همسایهها بیرون شدن و با ملامت کردن او، یخنم را از دستش خلاص کردند.
#روایت
#زیست_مهاجرانه
#مهاجران_افغانستانی
@NewHasanMohaddesi
♦️[رنج تحقیر و ستم برای یک مهاجر]
ص۲
✍ناجی بیگزاد
۲۱ تیر ۱۴۰۴
این حرفا ره میگن. ختم کلام که شکایت از اذیت مرد بزرگ بیشتر و بیشتر شد و من تیر خود را میآوردم، اما یک روز دیگر دیدم که بهروز پسر دومی -که اکنون شش سالش است- با صدای بلند فریاد زد و دوید دروازه را زد که پدر بیا که لالایم ره همون مردکه زد و بندیاش کرده. وارخطا بیرون شده دویدم که در گوش بهنام گرفته و از زانویش خون میچکد.
یاد کنم که هردو را در سر دو چرخه پشت نان فرستاده بودم، زمانی در کوچه میخواهند از پیش خانه مرد متذکره عبور کنند، او در بالای موترسکلیت از پیش میآید و بدون کوچکترین اعتنا دو چرخه -که بهنام و بهروز هردو سوارند- را هدف قرار میدهد که بهروز سالم میماند و به خانه فرار میکند، اما بهنام زانویش به شدت زخم برمیدارد. زمانی رسیدم، گفتم مگر گناه این بچهها چیست که چندین نوبت است اذیت شان کردی و حال داری کتک شان میزنی و پایش را زخمی ساختی! متأسفانه بسیار با شناعت پاسخ داد که آشغالیهای کثیف افغانی حق گپ زدن ندارید، ویل کنید کشور ما را و گور تان را گم کنید. یکبار دیگر ببینم بچههایت از کوچه بگذرند پایشان را قلم میکنم. گفتم مگر این است فرهنگ و تمدن ایران؟ شرمآور است که آدم بزرگ چنین برخورد میکنی. زمانی این حرف را شنید، از کوره در رفت و دست انداخت به سنگ و چوب که من را بزند، در این حالت چند تن دیگر از همسایهها بیرون شدن و با ملامت کردن او، یخنم را از دستش خلاص کردند.
#روایت
#زیست_مهاجرانه
#مهاجران_افغانستانی
@NewHasanMohaddesi
💔6❤2👎2🤔1🤣1
4_6005906817312364790.pdf
8 MB
♦️سودمندی و ناسودمندیی تاریخ برای زندهگی
✍دکتر بهرام جلیلیی تقویان
۲۲ تیر ۱۴۰۴
#تاریخ
#فریدریش_نیچه
#بهرام_جلیلی_تقویان
@NewHasanMohaddesi
✍دکتر بهرام جلیلیی تقویان
۲۲ تیر ۱۴۰۴
#تاریخ
#فریدریش_نیچه
#بهرام_جلیلی_تقویان
@NewHasanMohaddesi
❤1👏1🤣1
♦️هزار خورشید تابان /نوشتهی خالد حسینی
۲۲ تیر ۱۴۰۴
برای شناخت بهتر افغانستان و فرهنگ و سنت اش، خواندن این رمان از خالد حسینی و با ترجمهی مهدیی غبرایی مفید است.
#افغانستان
#خالد_حسینی
@NewHasanMohaddesi
۲۲ تیر ۱۴۰۴
برای شناخت بهتر افغانستان و فرهنگ و سنت اش، خواندن این رمان از خالد حسینی و با ترجمهی مهدیی غبرایی مفید است.
#افغانستان
#خالد_حسینی
@NewHasanMohaddesi
💔4👏2
🔸🔸🔸مطلب وارده🔸🔸🔸
♦️کارکردهای چهرههای اساطیری و تاریخی ایران
✍️دکتر فریدون شایسته
استاد تاریخ
۲۲ تیر ۱۴۰۴
۱ـدر مقدمه تاریخ آرش کمانگیر نام دارد.انسانی که برای پهناور ساختن خاک ایران،جانش را دراین راه گذاشت تا خاک ایران در مقابل توران زمین،پهناور و گسترده باشد.
۲ـسمک عیار،نماد فتوت،عیاری و جوانمردی است.کسی که در فرهنگ ایرانی،قهرمانی رابه پهلوانی،گره زد.
۳ـکاوه آهنگر که خواهان پایان دادن به نابرابری های اجتماعی بین ایرانیان بود.
۴ـفریدون که پس از خیزش مردمی کاوه آهنگر،به تخت فرمانروایی نشست و آیین «داد ودهش»را در ایران پایه گذاشت.
۵ـکیخسرو کسی که برای مردم آرامش و آسایش را به ارمغان آورد.در نبرد با دشمنان مردم وقلمرو ایران،جان به جان آفرین سپرد.
اما چهره ها و نماد های افتخار آمیز مردم ایران در دوره تاریخی عبارتند از:
۱ـآریو برزن که چون آرش کمانگیر،جان خود را فدای خاک ایران کرد تا سرحد توان، مانع ازسقوط ایران به دست اهریمن متجاوز شود.
۲ـ مزدک که خواهان تساوی ودادگری در برخورداری از مواهب طبیعی بین فرادست ها و فرودست ها بود.
۳ـخسرو اول ساسانی ملقب به انوشیروان دادگر،کسی که نظم را در سراسر قلمرو ساسانی فراهم آورد وسبب شد که امپراطوری ساسانی ۶۰سال دیرتر با تهاجم اعراب فروبپاشد.
۴ـشیخ محمود خوارزمی ملقب به پوریای ولی که تبدیل به نماد فتوت و جوانمردی گشت.
۵ـکورش دوم هخامنشی موسوم به کوروش بزرگ،که منادی آزادی انسان ها در پرستش،نیایش و ستایش بود.به فردیت انسان ها می اندیشید.او در مواجهه با دشمنان ایران،ماساژت ها،از اقوام مهاجم معروف به یاجوج و ماجوج نام برده شده در تورات،جان خود بر طبق اخلاص نهاد.
🔸محدثی: انتشار مطالب وارده به معنای تایید محتوای آن نیست. من شخصا پروژهی اسطورهزدایی را سالها است دنبال میکنم؛ اعم از اسطورههای دینی و ملی. بر آنام که اسطورهها بیشتر کارکرد منفی دارند تا مثبت.
#اسطوره
#کارکرد_اسطوره
#فریدون_شایسته
@NewHasanMohaddesi
♦️کارکردهای چهرههای اساطیری و تاریخی ایران
✍️دکتر فریدون شایسته
استاد تاریخ
۲۲ تیر ۱۴۰۴
۱ـدر مقدمه تاریخ آرش کمانگیر نام دارد.انسانی که برای پهناور ساختن خاک ایران،جانش را دراین راه گذاشت تا خاک ایران در مقابل توران زمین،پهناور و گسترده باشد.
۲ـسمک عیار،نماد فتوت،عیاری و جوانمردی است.کسی که در فرهنگ ایرانی،قهرمانی رابه پهلوانی،گره زد.
۳ـکاوه آهنگر که خواهان پایان دادن به نابرابری های اجتماعی بین ایرانیان بود.
۴ـفریدون که پس از خیزش مردمی کاوه آهنگر،به تخت فرمانروایی نشست و آیین «داد ودهش»را در ایران پایه گذاشت.
۵ـکیخسرو کسی که برای مردم آرامش و آسایش را به ارمغان آورد.در نبرد با دشمنان مردم وقلمرو ایران،جان به جان آفرین سپرد.
اما چهره ها و نماد های افتخار آمیز مردم ایران در دوره تاریخی عبارتند از:
۱ـآریو برزن که چون آرش کمانگیر،جان خود را فدای خاک ایران کرد تا سرحد توان، مانع ازسقوط ایران به دست اهریمن متجاوز شود.
۲ـ مزدک که خواهان تساوی ودادگری در برخورداری از مواهب طبیعی بین فرادست ها و فرودست ها بود.
۳ـخسرو اول ساسانی ملقب به انوشیروان دادگر،کسی که نظم را در سراسر قلمرو ساسانی فراهم آورد وسبب شد که امپراطوری ساسانی ۶۰سال دیرتر با تهاجم اعراب فروبپاشد.
۴ـشیخ محمود خوارزمی ملقب به پوریای ولی که تبدیل به نماد فتوت و جوانمردی گشت.
۵ـکورش دوم هخامنشی موسوم به کوروش بزرگ،که منادی آزادی انسان ها در پرستش،نیایش و ستایش بود.به فردیت انسان ها می اندیشید.او در مواجهه با دشمنان ایران،ماساژت ها،از اقوام مهاجم معروف به یاجوج و ماجوج نام برده شده در تورات،جان خود بر طبق اخلاص نهاد.
🔸محدثی: انتشار مطالب وارده به معنای تایید محتوای آن نیست. من شخصا پروژهی اسطورهزدایی را سالها است دنبال میکنم؛ اعم از اسطورههای دینی و ملی. بر آنام که اسطورهها بیشتر کارکرد منفی دارند تا مثبت.
#اسطوره
#کارکرد_اسطوره
#فریدون_شایسته
@NewHasanMohaddesi
🤣4❤2