جناب محدثی
این شماره قلمیاران را الان ورق میزدم. چشمم افتاد به مقاله اول و طولانی و ضد روشنفکر دینی. نام نویسنده: سیروس پرویزیان! ذکر شده. ولی دقیقا نثر [...] طباطبایی است و تحقیرها و توهین ها.
در پایان مطلب جمله کلیشهای او: به هر سخنران دو نفر هم نمی رسید.
جالبه همه مقالات مجله با عکس نویسنده مقاله چاپ شده، مگر این مطلب شش صفحهای و اولین مطلب مجله.
جهت اطلاع جنابعالی عکس صفحات را ارسال کردم🌹🙏
✍امضا: محفوظ
#سیروس_پرویزی
#سیروس_پرویزیان
#سیدجواد_طباطبایی
@NewHasanMohaddesi
این شماره قلمیاران را الان ورق میزدم. چشمم افتاد به مقاله اول و طولانی و ضد روشنفکر دینی. نام نویسنده: سیروس پرویزیان! ذکر شده. ولی دقیقا نثر [...] طباطبایی است و تحقیرها و توهین ها.
در پایان مطلب جمله کلیشهای او: به هر سخنران دو نفر هم نمی رسید.
جالبه همه مقالات مجله با عکس نویسنده مقاله چاپ شده، مگر این مطلب شش صفحهای و اولین مطلب مجله.
جهت اطلاع جنابعالی عکس صفحات را ارسال کردم🌹🙏
✍امضا: محفوظ
#سیروس_پرویزی
#سیروس_پرویزیان
#سیدجواد_طباطبایی
@NewHasanMohaddesi
👍11
صفحهی دوم مقالهی سیروس پرویزیان در مجلهی قلمیاران
#سیروس_پرویزی
#سیروس_پرویزیان
#سیدجواد_طباطبایی
@NewHasanMohaddesi
#سیروس_پرویزی
#سیروس_پرویزیان
#سیدجواد_طباطبایی
@NewHasanMohaddesi
👎2
CamScanner 04-29-2025 17.28.pdf
2 MB
♦️شرایط امکان علوم اجتماعی در فلسفهی غرب و فلسفهی متأخر اسلامی: دستبردی ناشیانه
✍نویسنده: سیروس پرویزیان [سیروس پرویزی؟ یا دکتر سیدجواد طباطبایی؟]
بازنشر: ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴
🔻با سپاس از زحمات مخاطب ناشناسی که این مقاله را برای من بهطور کامل و مطلوب ارسال کرد!
🔸منبع: مجلهی قلمیاران، شمارهی ۵، شهریور ۱۳۹۶.
#سیروس_پرویزی
#سیروس_پرویزیان
#ابوالفضل_مرشدی
#محمدعلی_مرادی
#سیدجواد_طباطبایی
@NewHasanMohaddesi
✍نویسنده: سیروس پرویزیان [سیروس پرویزی؟ یا دکتر سیدجواد طباطبایی؟]
بازنشر: ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴
🔻با سپاس از زحمات مخاطب ناشناسی که این مقاله را برای من بهطور کامل و مطلوب ارسال کرد!
🔸منبع: مجلهی قلمیاران، شمارهی ۵، شهریور ۱۳۹۶.
#سیروس_پرویزی
#سیروس_پرویزیان
#ابوالفضل_مرشدی
#محمدعلی_مرادی
#سیدجواد_طباطبایی
@NewHasanMohaddesi
👍6👎1
♦️واکنش ژورنالیست محترم آقای محمد قوچانی و پاسخ اش
۹ اردیبهشت ۱۴۰۴
🔻محمد قوچانی: "آقای محدثی خوب است درباره ارجاع به پروفسور شاندل در آثار شریعتی هم تحقیق کنید: شاندل به معنی شمع در زبان فرانسه: مخفف شریعتی مزینانی، علی که معلم شهید به خود ارجاع میداد و یک نسل را سر کار گذاشت."
🔸محدثی: قرار نیست هر کاری را که شریعتی کرده تایید کنیم. او را هم بارها نقد کرده ام آقای قوچانی! تخلق به ارزشهای دانشپژوهانه از مقدمات دانشپژوهی است. دروغ و فریب و جعل، آنهم در این سطح، کل کارهای یک دانشپژوه را مشکوک و ملکوک میکند.
#محمد_قوچانی
#سیروس_پرویزی
#سیروس_پرویزیان
#سیدجواد_طباطبایی
#ارزشهای_دانشپژوهانه
@NewHasanMohaddesi
۹ اردیبهشت ۱۴۰۴
🔻محمد قوچانی: "آقای محدثی خوب است درباره ارجاع به پروفسور شاندل در آثار شریعتی هم تحقیق کنید: شاندل به معنی شمع در زبان فرانسه: مخفف شریعتی مزینانی، علی که معلم شهید به خود ارجاع میداد و یک نسل را سر کار گذاشت."
🔸محدثی: قرار نیست هر کاری را که شریعتی کرده تایید کنیم. او را هم بارها نقد کرده ام آقای قوچانی! تخلق به ارزشهای دانشپژوهانه از مقدمات دانشپژوهی است. دروغ و فریب و جعل، آنهم در این سطح، کل کارهای یک دانشپژوه را مشکوک و ملکوک میکند.
#محمد_قوچانی
#سیروس_پرویزی
#سیروس_پرویزیان
#سیدجواد_طباطبایی
#ارزشهای_دانشپژوهانه
@NewHasanMohaddesi
👍27👌5
♦️سه مقاله از آقای سیروس پرویزیی حقوقدان
✍حسن محدثیی گیلوایی
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴
مخاطب محترمی خبر داده است که حقوقدانی بهنام آقای سیروس پرویزی وجود دارند و سه مقالهی حقوقی از ایشان منتشر شده و مشخصات آنها در فضای مجازی وجود دارند.
در دو مقاله ایشان همنگارنده دارند: یکی با آقای رحیم داورنیا و دیگری با آقای محسن رهامی.
امیدوار ام آقای سیروس پرویزی یا آقایان رحیم داورنیا و محسن رهامی لطف کنند و به ما اطلاع دهند که آیا نویسندهی این مقالات حقوقی (آقای سیروس پرویزی) با نویسندهی سه مقاله در ستایش دکتر سیدجواد طباطبایی یکی است یا خیر!
پیشاپیش بابت این اطلاعرسانیی مفید و مهم تشکر میکنم! من این خبر را از باب حقیقتجویی منتشر کرده ام و امیدوار ام مخاطبان محترم ما را در این امر یاری کنند!
#سیروس_پرویزی
#سیروس_پرویزیان
#سیدجواد_طباطبایی
#ارزشهای_دانشپژوهانه
@NewHasanMohaddesi
✍حسن محدثیی گیلوایی
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴
مخاطب محترمی خبر داده است که حقوقدانی بهنام آقای سیروس پرویزی وجود دارند و سه مقالهی حقوقی از ایشان منتشر شده و مشخصات آنها در فضای مجازی وجود دارند.
در دو مقاله ایشان همنگارنده دارند: یکی با آقای رحیم داورنیا و دیگری با آقای محسن رهامی.
امیدوار ام آقای سیروس پرویزی یا آقایان رحیم داورنیا و محسن رهامی لطف کنند و به ما اطلاع دهند که آیا نویسندهی این مقالات حقوقی (آقای سیروس پرویزی) با نویسندهی سه مقاله در ستایش دکتر سیدجواد طباطبایی یکی است یا خیر!
پیشاپیش بابت این اطلاعرسانیی مفید و مهم تشکر میکنم! من این خبر را از باب حقیقتجویی منتشر کرده ام و امیدوار ام مخاطبان محترم ما را در این امر یاری کنند!
#سیروس_پرویزی
#سیروس_پرویزیان
#سیدجواد_طباطبایی
#ارزشهای_دانشپژوهانه
@NewHasanMohaddesi
👍8👎2
Forwarded from م🕊ن
در پایگاه دادهای مجلات علمی و تخصصی ایرانیِ مگیران یک نفر با نام سیروس پرویزی وجود دارد که از روی آخرین مقالهٔ ایشان که سال ۱۴۰۰ منتشر شده است میتوان دریافت ایشان در آن سال دانشجوی دکتری حقوق کیفری و جرمشناسی دانشگاه آزاد واحد اردبیل بودهاند و طبیعتاً ربطی به این «ماجرا» ندارند...
🔸🔸🔸مطلب وارده🔸🔸🔸
♦️نگاه دیگر به تاریخ مرسوم
پیرامون مفهوم شاه آرمانی
ص۱
✍دکتر سیدعبدالمجید الهامی
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴
طرح بحثی در باره نظریه ایرانشهری وارمانشاهی وچگونگی ان در روایتهایی رسمی ونقد آن از منظر دیگر است.
در کانون منظومه اندیشه موسوم به ایرانشهری که متاثر از بافت جغرافیایی ایران دوران باستان میباشد مفهوم شاه آرمانی قرار دارد. این یادداشت بیش از آنکه همّ خود را بر این بگذارد که اثبات نماید این مفهوم به واسطه شهریاران هخامنشی ها یا اصول دین زردشت، بر آرای افلاطون در برساخت وبسط مفهوم فیلسوفشاه تاثیر گذاشته یا بالعکس در اواخر عهد باستان از وی اقتباس شده است، این نکته را محور پرسش خود میسازد که این مفهوم چه تباری دارد؟آیا چنان که از نامش هویداست آرمانیست یا مبنای کنش حقیقی شهریاران در نیل به آن نیز بوده است به عبارت بهتر آیا شهریاران، خود، ادعای رسیدن به چنین جایگاهی را دارند یا این مفهوم اساسا مفهومی آرمانیست که بدون آنکه منشا کنش باشد و صرفا در متون ساخته وپرداخته می شود؟
البته از قرائن وشواهد بر میآید که ما با کذب هم مواجه هستیم. قابل توضیح است که هیچ کدام از پادشاهان نام برده شده در تاریخ ایران این خصوصیت را بروز نداده وحتی مدعی آن هم نبودند وبیشتر ساخته و پرداخته عصر حاضر، بخصوص دوران برآمدن تاریخ باستان بوسیله نظام سلطنت رضا شاهی است،که بدنبال بازتعریف خاص از نظام شاهنشاهی است تا ایدئولوژی سلطانیزم خود را نمایان کند
شاه آرمانی، شهریاریست که مجموعه ای از بایستگیها وشایستگیهای ذاتی و اکتسابی پادشاهی را داراست. بر اساس متون پهلوی، کارویژه او تطبیق نظم زمینی با نظم کیهانی است. چنانکه خداوند در کیهان نظم امور را سامان می دهد پادشاه نیز در روی زمین همین وظیفه را عهده دار است. عموما پادشاهان دوره ساسانی از خصال فوق برخوردار بوده اند. ولی مسئله این است که دارا بودن این ویژگیها یک شهریار را شاه آرمانی می کند؟
بهره گیری از روایتهای اساطیری وحماسی در پاسخ به این پرسش راهگشاست. از بین تمامی شهریاران روایت های ملی ایران، نام کیخسرو، فریدون وجمشید پیرامون بحث شاه آرمانی بیشتر طنین انداز است. شهریاران مزبور یا موجد سامان بخشی و انتظام امور سرزمین ایرانند یا حافظ تمامیت ارضی آن. از این رو، آرمانی بازنمایی شده اند. بنظر میرسد تلاش شاهان ساسانی هم رسیدن به مرتبه شهریاران مربوط به روایت های ملی است. هر چند که در منابع به این موضوع اشاره ای نشده است. بنابراین پادشاهی که کارویژه های فوق الذکر را به سرانجام برساند واجد این ویژگی خواهد بود به عبارت بهتر بین پادشاه تاریخی وشهریار اسطورهای یا حماسی رابطه تشابه برقرار میشود که از جمله میتوان به تشابه کنشهای خسرو اول(انوشیروان) وفریدون اشاره کرد. مسئله اینجاست که متون، تمام پادشاهان را آرمانی قلمداد میکنند. در واقع در کانون اندیشه ایرانشهری شاهی قرار دارد که آرمانی است.
استدلال این یادداشت این است که شاه آرمانی یک مرتبه انتزاعی از یک شهریار اساطیری است که پادشاه تاریخی در مقام انضمامی نمی تواند این جایگاه را دارا باشد وصرفا در تلاش است که به این مرتبه برسد که هر چند در این مسیر نیز ناکام است. در واقع ساخته وپرداخته شدن این مفهوم در کنار مفهوم فره ایزدی صرفا تضمین کننده انحصار سلطنت از سایر معارضین قدرت که خاندان های اشکانی هستند می باشد. در واقع متنهای سلطنتی هستند که به پردازش این مفهوم مبادرت میورزند.
در پایان اشاره به وضعیت اجمالی حکومت سه تن از شهرهترین پادشاهان ساسانی را به عنوان نمونه هایی برای تقویم استدلال یادداشت ذکر میکنیم.
بهرام پنجم: پس از مرگ پدرش یزدگرد اول در حالی خاندان ها وموبدان در تلاش بودند خسرو را به تخت برسانند با کمک شاه حیره نعمان،که وی را بزرگ وتربیت کرده بود وسپاهی از عربان حیره به تیسفون آمد وتخت را به زور وفشار شاه عرب حیره تصاحب نمود که نشان از تآثیر داشتن این پادشاه بر نظام شاهی است.
قباد اول: پس از آنکه از زندان انوشبرد که توسط اشراف حبس شده بود به سوی هیاطله میگریزد با کمک ایشان تخت را بدست میاورد. سلطه خارجی بر امپراطوری را از یاد نبریم.
خسرو دوم (اپرویز): روایت او از دو مورد اول مشهورتر است. او با کمک موریس قیصر روم توانست معارض داخلی خود بهرام چوبینه را شکست دهد وحکومت را در اختیار گیرد.
نکته ای که در آینده به آن پرداخته خواهد شد بحث در کیفیت حکومت ساسانی است که قاطبه مورخان جدید برآنند که حکومتی متمرکز بوده است. پرسش این خواهد بود نمونه های فوق که نشان میدهد احیاء سلطنت در ایرانشهر با کمک اقوامی بیگانه (انیرانی) میسر شده چطور میتواند آرمانی بودن پادشاه را طرح کند یا اینکه ادعای تمرکز قدرت را اثبات نماید؟
ادامه دارد.👇👇👇
#سید_عبدالمجید_الهامی
@NewHasanMohaddesi
♦️نگاه دیگر به تاریخ مرسوم
پیرامون مفهوم شاه آرمانی
ص۱
✍دکتر سیدعبدالمجید الهامی
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴
طرح بحثی در باره نظریه ایرانشهری وارمانشاهی وچگونگی ان در روایتهایی رسمی ونقد آن از منظر دیگر است.
در کانون منظومه اندیشه موسوم به ایرانشهری که متاثر از بافت جغرافیایی ایران دوران باستان میباشد مفهوم شاه آرمانی قرار دارد. این یادداشت بیش از آنکه همّ خود را بر این بگذارد که اثبات نماید این مفهوم به واسطه شهریاران هخامنشی ها یا اصول دین زردشت، بر آرای افلاطون در برساخت وبسط مفهوم فیلسوفشاه تاثیر گذاشته یا بالعکس در اواخر عهد باستان از وی اقتباس شده است، این نکته را محور پرسش خود میسازد که این مفهوم چه تباری دارد؟آیا چنان که از نامش هویداست آرمانیست یا مبنای کنش حقیقی شهریاران در نیل به آن نیز بوده است به عبارت بهتر آیا شهریاران، خود، ادعای رسیدن به چنین جایگاهی را دارند یا این مفهوم اساسا مفهومی آرمانیست که بدون آنکه منشا کنش باشد و صرفا در متون ساخته وپرداخته می شود؟
البته از قرائن وشواهد بر میآید که ما با کذب هم مواجه هستیم. قابل توضیح است که هیچ کدام از پادشاهان نام برده شده در تاریخ ایران این خصوصیت را بروز نداده وحتی مدعی آن هم نبودند وبیشتر ساخته و پرداخته عصر حاضر، بخصوص دوران برآمدن تاریخ باستان بوسیله نظام سلطنت رضا شاهی است،که بدنبال بازتعریف خاص از نظام شاهنشاهی است تا ایدئولوژی سلطانیزم خود را نمایان کند
شاه آرمانی، شهریاریست که مجموعه ای از بایستگیها وشایستگیهای ذاتی و اکتسابی پادشاهی را داراست. بر اساس متون پهلوی، کارویژه او تطبیق نظم زمینی با نظم کیهانی است. چنانکه خداوند در کیهان نظم امور را سامان می دهد پادشاه نیز در روی زمین همین وظیفه را عهده دار است. عموما پادشاهان دوره ساسانی از خصال فوق برخوردار بوده اند. ولی مسئله این است که دارا بودن این ویژگیها یک شهریار را شاه آرمانی می کند؟
بهره گیری از روایتهای اساطیری وحماسی در پاسخ به این پرسش راهگشاست. از بین تمامی شهریاران روایت های ملی ایران، نام کیخسرو، فریدون وجمشید پیرامون بحث شاه آرمانی بیشتر طنین انداز است. شهریاران مزبور یا موجد سامان بخشی و انتظام امور سرزمین ایرانند یا حافظ تمامیت ارضی آن. از این رو، آرمانی بازنمایی شده اند. بنظر میرسد تلاش شاهان ساسانی هم رسیدن به مرتبه شهریاران مربوط به روایت های ملی است. هر چند که در منابع به این موضوع اشاره ای نشده است. بنابراین پادشاهی که کارویژه های فوق الذکر را به سرانجام برساند واجد این ویژگی خواهد بود به عبارت بهتر بین پادشاه تاریخی وشهریار اسطورهای یا حماسی رابطه تشابه برقرار میشود که از جمله میتوان به تشابه کنشهای خسرو اول(انوشیروان) وفریدون اشاره کرد. مسئله اینجاست که متون، تمام پادشاهان را آرمانی قلمداد میکنند. در واقع در کانون اندیشه ایرانشهری شاهی قرار دارد که آرمانی است.
استدلال این یادداشت این است که شاه آرمانی یک مرتبه انتزاعی از یک شهریار اساطیری است که پادشاه تاریخی در مقام انضمامی نمی تواند این جایگاه را دارا باشد وصرفا در تلاش است که به این مرتبه برسد که هر چند در این مسیر نیز ناکام است. در واقع ساخته وپرداخته شدن این مفهوم در کنار مفهوم فره ایزدی صرفا تضمین کننده انحصار سلطنت از سایر معارضین قدرت که خاندان های اشکانی هستند می باشد. در واقع متنهای سلطنتی هستند که به پردازش این مفهوم مبادرت میورزند.
در پایان اشاره به وضعیت اجمالی حکومت سه تن از شهرهترین پادشاهان ساسانی را به عنوان نمونه هایی برای تقویم استدلال یادداشت ذکر میکنیم.
بهرام پنجم: پس از مرگ پدرش یزدگرد اول در حالی خاندان ها وموبدان در تلاش بودند خسرو را به تخت برسانند با کمک شاه حیره نعمان،که وی را بزرگ وتربیت کرده بود وسپاهی از عربان حیره به تیسفون آمد وتخت را به زور وفشار شاه عرب حیره تصاحب نمود که نشان از تآثیر داشتن این پادشاه بر نظام شاهی است.
قباد اول: پس از آنکه از زندان انوشبرد که توسط اشراف حبس شده بود به سوی هیاطله میگریزد با کمک ایشان تخت را بدست میاورد. سلطه خارجی بر امپراطوری را از یاد نبریم.
خسرو دوم (اپرویز): روایت او از دو مورد اول مشهورتر است. او با کمک موریس قیصر روم توانست معارض داخلی خود بهرام چوبینه را شکست دهد وحکومت را در اختیار گیرد.
نکته ای که در آینده به آن پرداخته خواهد شد بحث در کیفیت حکومت ساسانی است که قاطبه مورخان جدید برآنند که حکومتی متمرکز بوده است. پرسش این خواهد بود نمونه های فوق که نشان میدهد احیاء سلطنت در ایرانشهر با کمک اقوامی بیگانه (انیرانی) میسر شده چطور میتواند آرمانی بودن پادشاه را طرح کند یا اینکه ادعای تمرکز قدرت را اثبات نماید؟
ادامه دارد.👇👇👇
#سید_عبدالمجید_الهامی
@NewHasanMohaddesi
👍7❤1
♦️نگاه دیگر به تاریخ مرسوم
پیرامون مفهوم شاه آرمانی
ص۲
✍دکتر سیدعبدالمجید الهامی
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴
در این نوشتار سعی بر آن بود تا قرائت های بدیل حتی در حد حدس را مبرز سازد تا با فاصله گرفتن از روایت های تکراری و مسلط راه برای تحلیل های متفاوت هموار شود.
۱, به نظر میرسد اولین بار اندیشه ایرانشهری توسط دکتر سید جواد طباطبایی بکار رفته باشد.
۲,عنوان ایرانشهر(Eranshahr) در متون کتیبه ای وکتابی دوره ساسانی گفته میشود بکار رفته نه مختص کشور یا سرزمین یا نظام خاصی بوده و پیش از آن عناوین دیگری برای نام سرزمین ایران کاربرد داشته است.
۳, حاکم حکیم. این مفهوم در رساله جمهوری طرح می شود.
۴,برای نمونه ن.ک: آرای استفان پانوسی در کتاب" تاثیر فرهنگ و جهانبینی ایرانی بر افلاطون" و دکتر فنح الله مجتبایی در کتاب “شهر زیبای افلاطون و شاهی آرمانی در ایران باستان".
۵,ذاتی نظیر فرّ و نژاده بودن
۶,اکتسابی هم مانند تربیت،خردمندی و عدالت وشجاعت که مطابقت دارد با فضایل چهارگانه افلاطون در باب فیلسوف شاه.
۷,موضوع جالب توجه در این، اینکه از قضا خاندان های باصطلاح اشکانی خود را نژاده ومحق سلطنت میپندارند. تلاش وتوفیق البته ناکام بهرام چوبینه گواهی برای این مدعاست.
۸,مشکل اصلی فقدان منابعی دیگر است که این فرضیه را تقویت کنند. از جمله دلایل پارادایم شدن این نگاه، چیرگی روایت ناسیونالیستی در تمام ادوار تاریخ ایران است.
قابل توضیح است که نگارنده با توجه به تاریخ رسمی ومتداول بودن آن در بین اقطابی از ایرانیان وهمچنین رواج اسطوره های پادشاهی در نزد برخی از اقوام که در فلات ایران حضور دارند آنرا مستند کرده وتحلیل خود را بیان میکند با توجه به اینکه نظر وی در باره این روایتهای اسطوره ای وتاریخ نگاه دیگری است که در پایان مباحث آورده میشود.
#سید_عبدالمجید_الهامی
@NewHasanMohaddesi
پیرامون مفهوم شاه آرمانی
ص۲
✍دکتر سیدعبدالمجید الهامی
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴
در این نوشتار سعی بر آن بود تا قرائت های بدیل حتی در حد حدس را مبرز سازد تا با فاصله گرفتن از روایت های تکراری و مسلط راه برای تحلیل های متفاوت هموار شود.
۱, به نظر میرسد اولین بار اندیشه ایرانشهری توسط دکتر سید جواد طباطبایی بکار رفته باشد.
۲,عنوان ایرانشهر(Eranshahr) در متون کتیبه ای وکتابی دوره ساسانی گفته میشود بکار رفته نه مختص کشور یا سرزمین یا نظام خاصی بوده و پیش از آن عناوین دیگری برای نام سرزمین ایران کاربرد داشته است.
۳, حاکم حکیم. این مفهوم در رساله جمهوری طرح می شود.
۴,برای نمونه ن.ک: آرای استفان پانوسی در کتاب" تاثیر فرهنگ و جهانبینی ایرانی بر افلاطون" و دکتر فنح الله مجتبایی در کتاب “شهر زیبای افلاطون و شاهی آرمانی در ایران باستان".
۵,ذاتی نظیر فرّ و نژاده بودن
۶,اکتسابی هم مانند تربیت،خردمندی و عدالت وشجاعت که مطابقت دارد با فضایل چهارگانه افلاطون در باب فیلسوف شاه.
۷,موضوع جالب توجه در این، اینکه از قضا خاندان های باصطلاح اشکانی خود را نژاده ومحق سلطنت میپندارند. تلاش وتوفیق البته ناکام بهرام چوبینه گواهی برای این مدعاست.
۸,مشکل اصلی فقدان منابعی دیگر است که این فرضیه را تقویت کنند. از جمله دلایل پارادایم شدن این نگاه، چیرگی روایت ناسیونالیستی در تمام ادوار تاریخ ایران است.
قابل توضیح است که نگارنده با توجه به تاریخ رسمی ومتداول بودن آن در بین اقطابی از ایرانیان وهمچنین رواج اسطوره های پادشاهی در نزد برخی از اقوام که در فلات ایران حضور دارند آنرا مستند کرده وتحلیل خود را بیان میکند با توجه به اینکه نظر وی در باره این روایتهای اسطوره ای وتاریخ نگاه دیگری است که در پایان مباحث آورده میشود.
#سید_عبدالمجید_الهامی
@NewHasanMohaddesi
👏8👍1🤔1
♦️هایدگریسم اسلامی: محورهای پیشنهادی ام برای گفتوگو در بارهی هایدگریسم اسلامی در مناظرهی سوم با دکتر بیژن عبدالکریمی
✍حسن محدثیی گیلوایی
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴
- جامعهشناسیی معرفت در ایران و مطالعهی جریانهای فکریی معاصر
- فقدان فلسفه در ایران (سلطهی منظومهی معرفتیی ایرانی متشکل از معرفت دینی و عرفانی و اسطورهای و ادبی و عرفانی)
- فلسفهی بهاصطلاح اسلامی بهمنزلهی دانشی وارداتی (دستکم در ابتدا)
- حملات شدید به فلسفه در فرهنگ اسلامی
- منقضی شدن دوران فلسفهی موسوم به اسلامی
- واردات اندیشهی فلسفی و غیر فلسفی
- معضل بزرگ انتقال دانش و بهویژه معارف انسانی به ایران
- خلطهای معرفتی و تلفیقهای نامعتبر
- هایدگریسم اسلامی
- روش هایدگریستهای اسلامی برای انجام تلفیقهای نامعتبر: انطباق اندیشههای هایدگری با اندیشههای اسلامی (مادهی هایدگری در صورت اسلامی)
- گذر از زبان و معرفت انتقادیاندیشانه (فلسفه) به معرفت جزماندیشانه (معرفت دینی و معرفت عرفانی)
گذر از پدیدارشناسیی دازاین به انسانشناسیی دینی و انسانشناسیی عرفانی
- سه نسل هایدگریسم اسلامی
- بنیانگذار هایدگریسم اسلامی بهمثابه ایدهئولوگ خودخواندهی انقلاب اسلامی
- از شریعتی بهمنزلهی ایدهئولوگ اسلام انقلابی تا فردید بهمنزلهی ایدهئولوگ خودخواندهی انقلاب اسلامی
- مهمترین ویژهگیهای هایدگریسم اسلامی (غربستیزی، آرزواندیشی و توهمآفرینی، پیوند با قدرت مسلط، علمستیزی، فلسفهستیزی، توسعهستیزی...)
- ویژهگیهای هایدگریستهای اسلامی (مسؤولیتناپذیری، فرصتطلبی، ...)
- کارکردهای منفی و پیآمدهای مخرب هایدگریسم اسلامی
- دکتر بیژن عبدالکریمی بهمنزلهی ادامهی جریان هایدگریسم اسلامی
- نقش مخرب هایدگریسم اسلامی در انتقال دانش علمی و فلسفی
- از تعهد معرفتی و دانشپژوهانه تا شارلاتانیسم فلسفی
- سیاستزدهگیی فلسفه به جای فلسفیدن سیاست
- نقش هایدگریسم اسلامی در حکمرانیی بد
- جمعبندی و نتیجهگیری: جریان فکریی هایدگریسم اسلامی در کنار جریان ایرانشهریگری دو جریان فکریی بسیار خطرناک هستند. بعد از آنها اسلامگراییی محافظتگرا قرار دارد که نقش خیلی مخربی در ایران معاصر داشته است. برخی جریانهای فکریی دیگر نظیر روشنفکریی دینی و الحادگرایی ستیزهجو در حال حاضر جریانهای فکریای هستند که کارکردهای مثبت و منفیی مختلفی دارند.
این محورها برای برگزارکنندهی گرامی و نیز برای دکتر بیژن عبدالکریمیی عزیز ارسال شده است تا گفتوگوی مفیدی دربرگیرد.
#مناظره
#بیژن_عبدالکریمی
#هایدگریسم_اسلامی
@NewHasanMohaddesi
✍حسن محدثیی گیلوایی
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴
- جامعهشناسیی معرفت در ایران و مطالعهی جریانهای فکریی معاصر
- فقدان فلسفه در ایران (سلطهی منظومهی معرفتیی ایرانی متشکل از معرفت دینی و عرفانی و اسطورهای و ادبی و عرفانی)
- فلسفهی بهاصطلاح اسلامی بهمنزلهی دانشی وارداتی (دستکم در ابتدا)
- حملات شدید به فلسفه در فرهنگ اسلامی
- منقضی شدن دوران فلسفهی موسوم به اسلامی
- واردات اندیشهی فلسفی و غیر فلسفی
- معضل بزرگ انتقال دانش و بهویژه معارف انسانی به ایران
- خلطهای معرفتی و تلفیقهای نامعتبر
- هایدگریسم اسلامی
- روش هایدگریستهای اسلامی برای انجام تلفیقهای نامعتبر: انطباق اندیشههای هایدگری با اندیشههای اسلامی (مادهی هایدگری در صورت اسلامی)
- گذر از زبان و معرفت انتقادیاندیشانه (فلسفه) به معرفت جزماندیشانه (معرفت دینی و معرفت عرفانی)
گذر از پدیدارشناسیی دازاین به انسانشناسیی دینی و انسانشناسیی عرفانی
- سه نسل هایدگریسم اسلامی
- بنیانگذار هایدگریسم اسلامی بهمثابه ایدهئولوگ خودخواندهی انقلاب اسلامی
- از شریعتی بهمنزلهی ایدهئولوگ اسلام انقلابی تا فردید بهمنزلهی ایدهئولوگ خودخواندهی انقلاب اسلامی
- مهمترین ویژهگیهای هایدگریسم اسلامی (غربستیزی، آرزواندیشی و توهمآفرینی، پیوند با قدرت مسلط، علمستیزی، فلسفهستیزی، توسعهستیزی...)
- ویژهگیهای هایدگریستهای اسلامی (مسؤولیتناپذیری، فرصتطلبی، ...)
- کارکردهای منفی و پیآمدهای مخرب هایدگریسم اسلامی
- دکتر بیژن عبدالکریمی بهمنزلهی ادامهی جریان هایدگریسم اسلامی
- نقش مخرب هایدگریسم اسلامی در انتقال دانش علمی و فلسفی
- از تعهد معرفتی و دانشپژوهانه تا شارلاتانیسم فلسفی
- سیاستزدهگیی فلسفه به جای فلسفیدن سیاست
- نقش هایدگریسم اسلامی در حکمرانیی بد
- جمعبندی و نتیجهگیری: جریان فکریی هایدگریسم اسلامی در کنار جریان ایرانشهریگری دو جریان فکریی بسیار خطرناک هستند. بعد از آنها اسلامگراییی محافظتگرا قرار دارد که نقش خیلی مخربی در ایران معاصر داشته است. برخی جریانهای فکریی دیگر نظیر روشنفکریی دینی و الحادگرایی ستیزهجو در حال حاضر جریانهای فکریای هستند که کارکردهای مثبت و منفیی مختلفی دارند.
این محورها برای برگزارکنندهی گرامی و نیز برای دکتر بیژن عبدالکریمیی عزیز ارسال شده است تا گفتوگوی مفیدی دربرگیرد.
#مناظره
#بیژن_عبدالکریمی
#هایدگریسم_اسلامی
@NewHasanMohaddesi
❤4👎1
Forwarded from جامعه شناسی کشورهای اسلامی
هیاهوی بسیار برای هیچ
فهم مقدمه نقد
✅ شرح ماجرا:
اخیرا دوست عزیزم، جناب آقای دکتر حسن محدثی، از مرحوم استاد دکتر طباطبایی، به دلیل نوشتن مقاله ای در یک مجله با نامی ساختگی (سیروس پرویزیان) انتقاد کرده اند.
آقای قوچانی هم به نام ((شاندل)) شریعتی ارجاع داده اند. توضیحات آقای قوچانی مختصر است اما همین اختصار باعث شده برخی تفسیر کنند: این (دروغ طباطبایی) به آن (دروغ شریعتی) در!!!!!!!
و دکتر محدثی نیز نوشته اند: همه کارهای شریعتی مورد تایید نیست و ارزش های دانش پژوهانه و....... مخالفان دکتر طباطبایی هم طبق معمول قیل و قالی به راه انداخته اند.
به نظرم، منتقدین شناختی از شیوه ای از نوشتن ندارند، و همین موضوع باعث ((انحراف در نقد)) شده است.
✅ با نام دیگری نوشتن:
با نام دیگری نوشتن، یک شیوه است. در میان فیلسوفان، متفکران، نویسندگان، هنرمندان این شیوه آزموده شده.
ژان ژاک روسو به دلیل نقدهایی که بر جامعه داشت، نوشته های خود را از ترس جان و خطر سانسور با نام دیگری منتشر می کرد.
ولتر نیز با انگیزه ای مشابه روسو، از واهمه سانسور و محاکمه، نام خود را در برخی از نوشته ها تغییر می داد.
نویسنده مقاله کوتاه اما به شدت موثر،((روشنگری چیست؟)) مشخص نمی باشد، اما اربابان فکر و معرفت، آن را به کانت منسوب می کنند.
به هیچ وجه، تنها انگیزه تغیبر نام در نوشته ها، محدود به خوف از سانسور و مجازات نمی باشد.
کی یر کگورد با انگیزه ایجاد گفت و گو برخی نوشته هایش را با نام ساختگی منتشر می کرد.
مری آن اوانز، چون زن بود، با نام ((جورج الیوت)) می نوشت. (گمان کنم مورد توجه فمینیست های وطنی قرار گیرد)
از کلاسیک های جامعه شناسی، مارکس و انگلس با ترکیبی از انگیزه های مختلف، نوشته هایی با نام های دیگر دارند.
چارلز لوتریم دادسون، استاد ریاضیات بود، به دلیل تمایز میان جهان معقول ریاضی و جهان سحر انگیز خیال، با نام دیگری می نوشت، و به اسم لوئیس کارول کتاب ((آلیس در سرزمین عجایب)) را خلق کرد.
آنتوان دو سنت اگزوپری، در قالب های مختلف ادبی با نام های متفاوت می نوشت.
✅ علاوه بر ایجاد فضای گفت و گو، آزمودن تاثیر متن بدون وابستگی به شهرت نویسنده نیز یکی از دلایل خلق چنین شیوه ای است.
گالبرایت با این انگیزه، نوشته هایش را با نام دیگری منتشر می کرد.
ایجاد حس جست و جو و کنحکاوی برای خواننده جدی نیز از انگیزه های جعل نام های ساختگی است.
اگر شریعتی از نام ((شاندل)) استفاده کرد، بر خلاف نظر محمد قوچانی و حسن محدثی، من ازو سپاسگزارم، در مسیر کنجکاوی برای یافتن نشان و اثری از شاندل، نکات زیادی آموختم.
✅ مقاله دکتر طباطبایی، اگر نوشته خودش باشد، بسیار ارزشمند است. نقبی است که طباطبایی به خود داشته. ((بت شکنی که کاریزما نداشت)). این مقاله در یک مجله روشنفکری چاپ شده است، مجله ای با ویژگی های مطلق علمی و بر مبنای شاخص های مجلات علمی_پژوهشی نبوده است.
متفکران برای بیان افکار خود، گاه از ژانرهای هنری وام می گیرند و این مدل در جهان نمونه هایی داشته است.
این مقاله ارزشمند است، زیرا که طباطبایی را در آینه طباطبایی معرفی می کند.
انتقاد از طباطبایی، به دلیل نوشتن با نام دیگری، از بدفهمی نسبت به این شیوه نشأت می گیرد.
در ایران نقدهای زیادی را می بینیم که بدون پرداختن، به اصل ماجرا، نیرو و انرژی خود را معطوف به حواشی می کنند،
هیاهوی بسیار برای هیج.
*در اوایل دهه ۳۰، موج جدیدی از نقدهای ادبی در ایران شروع شد. مجله خروس جنگی، از مجلاتی بود که به نقد ادبی می پرداخت و در آن دوران بسیار مورد توجه بود.
کاظم تینا، ژورنالیست مشهور آن دوران در نقد شعر سپهری، شاعر گمنام آن سال ها، مقاله ای نوشت با عنوان:
هیاهوی بسیار برای هیج!
این عنوان را از آن مقاله اخذ کردم.
حسین حجت پناه
۱۴٠۴/۲/۱٠
@sociologyofislamiccountries20
فهم مقدمه نقد
✅ شرح ماجرا:
اخیرا دوست عزیزم، جناب آقای دکتر حسن محدثی، از مرحوم استاد دکتر طباطبایی، به دلیل نوشتن مقاله ای در یک مجله با نامی ساختگی (سیروس پرویزیان) انتقاد کرده اند.
آقای قوچانی هم به نام ((شاندل)) شریعتی ارجاع داده اند. توضیحات آقای قوچانی مختصر است اما همین اختصار باعث شده برخی تفسیر کنند: این (دروغ طباطبایی) به آن (دروغ شریعتی) در!!!!!!!
و دکتر محدثی نیز نوشته اند: همه کارهای شریعتی مورد تایید نیست و ارزش های دانش پژوهانه و....... مخالفان دکتر طباطبایی هم طبق معمول قیل و قالی به راه انداخته اند.
به نظرم، منتقدین شناختی از شیوه ای از نوشتن ندارند، و همین موضوع باعث ((انحراف در نقد)) شده است.
✅ با نام دیگری نوشتن:
با نام دیگری نوشتن، یک شیوه است. در میان فیلسوفان، متفکران، نویسندگان، هنرمندان این شیوه آزموده شده.
ژان ژاک روسو به دلیل نقدهایی که بر جامعه داشت، نوشته های خود را از ترس جان و خطر سانسور با نام دیگری منتشر می کرد.
ولتر نیز با انگیزه ای مشابه روسو، از واهمه سانسور و محاکمه، نام خود را در برخی از نوشته ها تغییر می داد.
نویسنده مقاله کوتاه اما به شدت موثر،((روشنگری چیست؟)) مشخص نمی باشد، اما اربابان فکر و معرفت، آن را به کانت منسوب می کنند.
به هیچ وجه، تنها انگیزه تغیبر نام در نوشته ها، محدود به خوف از سانسور و مجازات نمی باشد.
کی یر کگورد با انگیزه ایجاد گفت و گو برخی نوشته هایش را با نام ساختگی منتشر می کرد.
مری آن اوانز، چون زن بود، با نام ((جورج الیوت)) می نوشت. (گمان کنم مورد توجه فمینیست های وطنی قرار گیرد)
از کلاسیک های جامعه شناسی، مارکس و انگلس با ترکیبی از انگیزه های مختلف، نوشته هایی با نام های دیگر دارند.
چارلز لوتریم دادسون، استاد ریاضیات بود، به دلیل تمایز میان جهان معقول ریاضی و جهان سحر انگیز خیال، با نام دیگری می نوشت، و به اسم لوئیس کارول کتاب ((آلیس در سرزمین عجایب)) را خلق کرد.
آنتوان دو سنت اگزوپری، در قالب های مختلف ادبی با نام های متفاوت می نوشت.
✅ علاوه بر ایجاد فضای گفت و گو، آزمودن تاثیر متن بدون وابستگی به شهرت نویسنده نیز یکی از دلایل خلق چنین شیوه ای است.
گالبرایت با این انگیزه، نوشته هایش را با نام دیگری منتشر می کرد.
ایجاد حس جست و جو و کنحکاوی برای خواننده جدی نیز از انگیزه های جعل نام های ساختگی است.
اگر شریعتی از نام ((شاندل)) استفاده کرد، بر خلاف نظر محمد قوچانی و حسن محدثی، من ازو سپاسگزارم، در مسیر کنجکاوی برای یافتن نشان و اثری از شاندل، نکات زیادی آموختم.
✅ مقاله دکتر طباطبایی، اگر نوشته خودش باشد، بسیار ارزشمند است. نقبی است که طباطبایی به خود داشته. ((بت شکنی که کاریزما نداشت)). این مقاله در یک مجله روشنفکری چاپ شده است، مجله ای با ویژگی های مطلق علمی و بر مبنای شاخص های مجلات علمی_پژوهشی نبوده است.
متفکران برای بیان افکار خود، گاه از ژانرهای هنری وام می گیرند و این مدل در جهان نمونه هایی داشته است.
این مقاله ارزشمند است، زیرا که طباطبایی را در آینه طباطبایی معرفی می کند.
انتقاد از طباطبایی، به دلیل نوشتن با نام دیگری، از بدفهمی نسبت به این شیوه نشأت می گیرد.
در ایران نقدهای زیادی را می بینیم که بدون پرداختن، به اصل ماجرا، نیرو و انرژی خود را معطوف به حواشی می کنند،
هیاهوی بسیار برای هیج.
*در اوایل دهه ۳۰، موج جدیدی از نقدهای ادبی در ایران شروع شد. مجله خروس جنگی، از مجلاتی بود که به نقد ادبی می پرداخت و در آن دوران بسیار مورد توجه بود.
کاظم تینا، ژورنالیست مشهور آن دوران در نقد شعر سپهری، شاعر گمنام آن سال ها، مقاله ای نوشت با عنوان:
هیاهوی بسیار برای هیج!
این عنوان را از آن مقاله اخذ کردم.
حسین حجت پناه
۱۴٠۴/۲/۱٠
@sociologyofislamiccountries20
👍11👎10💯1
♦️پاسخی مقدماتی به ماستمالیی spin-doctoring آقای حسین حجتپناه در بارهی مقالات خودبزرگسازانهی دکتر سیدجواد طباطبایی👇👇👇
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴
Self-aggrandizement through false articles involves using fabricated or misleading information to inflate one's own image, power, or importance. This can manifest in various ways, including fabricating achievements, taking credit for others' work, or promoting a false narrative about oneself.
🔻Examples and Consequences:
False Achievements:
A person might fabricate research papers, awards, or accomplishments to appear more knowledgeable or successful than they are.
Taking Credit:
Someone could claim to have spearheaded a project when they only played a minor role, or attribute their own ideas to others.
Promoting a False Narrative:
Individuals might engage in self-promotion through fabricated stories or misleading portrayals of their own life, experiences, or skills.
Corporate Setting:
Self-aggrandizement can create a toxic work environment, hindering genuine progress and undermining trust.
Social Media:
The rise of social media has amplified the potential for self-aggrandizement through the spread of false information and online personalities.
Psychological Effects:
Some individuals may engage in self-aggrandizement to compensate for feelings of inadequacy or low self-esteem.
🔻Consequences:
Erosion of Trust:
Engaging in self-aggrandizement can damage relationships and erode trust, as people may perceive the individual as unreliable or dishonest.
Disrupted Collaboration:
A focus on self-promotion can hinder collaboration and teamwork, as individuals may prioritize their own interests over the collective goals.
Damage to Reputation:
Being caught in a lie or fabrication can severely damage an individual's reputation and social standing.
Legal Consequences:
In some cases, self-aggrandizement through false information may lead to legal repercussions, especially if it involves fraud or misrepresentation.
Mental Health:
The pressure to maintain a false image or the consequences of being exposed can negatively impact an individual's mental health.
🔻Addressing Self-Aggrandizement:
Promoting Humility:
Encouraging a culture of humility and recognizing the contributions of others is crucial for fostering healthy relationships and trust.
Prioritizing Authenticity:
Emphasizing genuine accomplishments and strengths can help build a stronger and more sustainable self-image.
Developing Critical Thinking Skills:
Learning to identify false information and evaluate sources critically can help counter the spread of misinformation.
Seeking Professional Help:
For individuals who struggle with self-aggrandizement, seeking therapy or counseling can help address underlying issues and develop more healthy coping mechanisms.
🔸منبع: اولین جستوجوی عنوان Self-aggrandizement through false articles در گوگل
🔻لینک نوشتهی آقای حسین حجتپناه:
https://www.tg-me.com/sociologyofislamiccountries20/1456
#حسین_حجتپناه
#سیروس_پرویزی
#سیروس_پرویزیان
#سیدجواد_طباطبایی
#ارزشهای_دانشپژوهانه
@NewHasanMohaddesi
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴
Self-aggrandizement through false articles involves using fabricated or misleading information to inflate one's own image, power, or importance. This can manifest in various ways, including fabricating achievements, taking credit for others' work, or promoting a false narrative about oneself.
🔻Examples and Consequences:
False Achievements:
A person might fabricate research papers, awards, or accomplishments to appear more knowledgeable or successful than they are.
Taking Credit:
Someone could claim to have spearheaded a project when they only played a minor role, or attribute their own ideas to others.
Promoting a False Narrative:
Individuals might engage in self-promotion through fabricated stories or misleading portrayals of their own life, experiences, or skills.
Corporate Setting:
Self-aggrandizement can create a toxic work environment, hindering genuine progress and undermining trust.
Social Media:
The rise of social media has amplified the potential for self-aggrandizement through the spread of false information and online personalities.
Psychological Effects:
Some individuals may engage in self-aggrandizement to compensate for feelings of inadequacy or low self-esteem.
🔻Consequences:
Erosion of Trust:
Engaging in self-aggrandizement can damage relationships and erode trust, as people may perceive the individual as unreliable or dishonest.
Disrupted Collaboration:
A focus on self-promotion can hinder collaboration and teamwork, as individuals may prioritize their own interests over the collective goals.
Damage to Reputation:
Being caught in a lie or fabrication can severely damage an individual's reputation and social standing.
Legal Consequences:
In some cases, self-aggrandizement through false information may lead to legal repercussions, especially if it involves fraud or misrepresentation.
Mental Health:
The pressure to maintain a false image or the consequences of being exposed can negatively impact an individual's mental health.
🔻Addressing Self-Aggrandizement:
Promoting Humility:
Encouraging a culture of humility and recognizing the contributions of others is crucial for fostering healthy relationships and trust.
Prioritizing Authenticity:
Emphasizing genuine accomplishments and strengths can help build a stronger and more sustainable self-image.
Developing Critical Thinking Skills:
Learning to identify false information and evaluate sources critically can help counter the spread of misinformation.
Seeking Professional Help:
For individuals who struggle with self-aggrandizement, seeking therapy or counseling can help address underlying issues and develop more healthy coping mechanisms.
🔸منبع: اولین جستوجوی عنوان Self-aggrandizement through false articles در گوگل
🔻لینک نوشتهی آقای حسین حجتپناه:
https://www.tg-me.com/sociologyofislamiccountries20/1456
#حسین_حجتپناه
#سیروس_پرویزی
#سیروس_پرویزیان
#سیدجواد_طباطبایی
#ارزشهای_دانشپژوهانه
@NewHasanMohaddesi
Telegram
جامعه شناسی کشورهای اسلامی
هیاهوی بسیار برای هیچ
فهم مقدمه نقد
✅ شرح ماجرا:
اخیرا دوست عزیزم، جناب آقای دکتر حسن محدثی، از مرحوم استاد دکتر طباطبایی، به دلیل نوشتن مقاله ای در یک مجله با نامی ساختگی (سیروس پرویزیان) انتقاد کرده اند.
آقای قوچانی هم به نام ((شاندل)) شریعتی…
فهم مقدمه نقد
✅ شرح ماجرا:
اخیرا دوست عزیزم، جناب آقای دکتر حسن محدثی، از مرحوم استاد دکتر طباطبایی، به دلیل نوشتن مقاله ای در یک مجله با نامی ساختگی (سیروس پرویزیان) انتقاد کرده اند.
آقای قوچانی هم به نام ((شاندل)) شریعتی…
👍8👎4❤1🤔1
♦️مناظره در بارهی هایدگریسم اسلامی
✍حسن محدثیی گیلوایی
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴
امروز گفتوگو در بارهی هایدگریسم اسلامی با دوست و برادر عزیز ام دکتر بیژن عبدالکریمی برگزار و ضبط شد و من امیدوار ام در اولین فرصت منتشر شود و مورد توجه مخاطبان فرهیخته و صاحبنظران ارجمند قرار گیرد و من نیز بتوانم از نقدها و نظرات آنان بهرهمند شوم!
در سالهای گذشته که این مفهوم را مطرح کردم، بارها افراد گوناگون و بهویژه مخالفان این تعبیر، از من خواستند در این باره توضیح بدهم. امیدوار ام محتوای این جلسه برآورندهی این درخواست باشد!
همچنین من امیدوار ام مقالهی در دست نگارش "هایدگریسم اسلامی در سه نسل" را در ماههای آینده تکمیل کنم و به انتشار برسانم تا متن مکتوبی نیز در این باره منتشر شود و در اختیار علاقهمندان قرار گیرد!
#مناظره
#رضا_داوری
#احمد_فردید
#بیژن_عبدالکریمی
#هایدگریسم_اسلامی
@NewHasanMohaddesi
✍حسن محدثیی گیلوایی
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴
امروز گفتوگو در بارهی هایدگریسم اسلامی با دوست و برادر عزیز ام دکتر بیژن عبدالکریمی برگزار و ضبط شد و من امیدوار ام در اولین فرصت منتشر شود و مورد توجه مخاطبان فرهیخته و صاحبنظران ارجمند قرار گیرد و من نیز بتوانم از نقدها و نظرات آنان بهرهمند شوم!
در سالهای گذشته که این مفهوم را مطرح کردم، بارها افراد گوناگون و بهویژه مخالفان این تعبیر، از من خواستند در این باره توضیح بدهم. امیدوار ام محتوای این جلسه برآورندهی این درخواست باشد!
همچنین من امیدوار ام مقالهی در دست نگارش "هایدگریسم اسلامی در سه نسل" را در ماههای آینده تکمیل کنم و به انتشار برسانم تا متن مکتوبی نیز در این باره منتشر شود و در اختیار علاقهمندان قرار گیرد!
#مناظره
#رضا_داوری
#احمد_فردید
#بیژن_عبدالکریمی
#هایدگریسم_اسلامی
@NewHasanMohaddesi
❤11👏3🤣1
Forwarded from کانال بازنگری | ترکاشوند
🔸چهارده سال گذشت و
(اکثر نتایج ترکاشوند در کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر به کرسی نشست)
✍️امیر ترکاشوند، ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴
از مهر ۱۳۸۴ تا مرداد ۱۳۸۸ سرسختانه مشغول تحقیق پیرامون وضعیت پوشیدگی مردم در عصر پیامبر بودم؛ حاصل را در اختیار شماری از محققان و برخی مراکز پژوهشی قرار دادم و متأثر از نظرات دریافتی، تحقیق را در زمستان ۸۹ به پایان رساندم و سرانجام در چنین روزی (۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۰) به یاد مرتضی مطهری که با نوشتن کتاب "مسئله حجاب" خطشکنی کرد، فایل کتاب و نسخههایی تکثیر شده از آن را اندک اندک در اختیار پژوهشگران قرار دادم و چون برق و باد دست به دست شد.
امروز ۱۴ سال از آن روز میگذرد و در این مدت نگاه متولیان نیز دستخوش تحول و تغییر شده و با اینکه در آن روز، فاصله میان نتایج تحقیق اینجانب با برداشت رسمی بسیار زیاد بود ولی اینک این فاصله به حداقلیترین مقدار ممکن رسیده و قرائت قانونی به نتایج کتاب بسیار نزدیک شده است!
کنگرهها تَرَک برداشت!
برای پی بردن به عمق این پیروزی کافی است نگاهی فقط به دو فقره از نتایج کتاب و مقایسه آن دو با بندهای مشابه در لایحه حجاب و عفاف که شرعاً مورد تأیید شورای نگهبان قرار گرفته، بیندازیم (به اشکالات مهمی که بر این لایحه وارد است فعلا نمیپردازم):
فقره اول- مانتو و واجب نبودنِ آن
فقره دوم- افزایش اندام جایز الکشف
در سالهایی که سرگرم پژوهش در موضوع بودم، مطابق قرائت مشهور:
اولاً- استفاده از مانتو/روپوش شرعاً لازم بود
ثانیا- مواضع جایزالکشف شرعاً محدود به دو عضو "وجه و کفین" بود
ولی اینجانب بر اساس یافتههای پژوهشیام در عصر پیامبر:
اولاً- پوشش مانتو را غیر واجب شمردم (مردم آن زمان همچو امروز نبودند که چند جامهی زیر و رو داشته باشند و چیزی همچو مانتو/روپوش که بر روی جامههای زیرین پوشیده شود رایج نبود و همینکه اندام پوشیده میشد مورد رضایت شرع بود).
ثانیاً- قائل به جایزالکشف بودن هفت موضع (وجه و کفین و قدمین و گردن و ساعد و ساق و مو) در آن عصر شدم و نمایان شدنشان را موجب گناه نیافتم
اینک پس از گذشتِ سالهای پر از چالش و پژوهش، میبینیم که در لایحه حجاب و عفاف که شرعاً به تأیید شورای نگهبان رسیده:
اولاً- وجوب و لزوم مانتو حذف شده و مطابق تبصره ۱ ماده ۴۸ آن قانون همین که زنان اندام خود را بپوشانند کفایت میکند.
شگفت آنکه بیش از نیمی از چالش گشتهای ارشاد در سالهای گذشته، به همین مانتو (و کوتاهی و بلندی آن یا بسته و باز بودن دکمههایش) برمیگشت
ثانیاً- آن دو عضوِ جایزالکشف به پنج و نیم عضو افزایش یافت زیرا:
الف- سه عضوِ "قدم و ساعد و گردن" به وجه و کفین افزوده شد
ب- و "خصوص مو" نیز از موضوعیت افتاد و به صِرف قرار داشتن پارچهای بر روی سر (همچو سرانداز زنان مسلمان پاکستانی) بسنده شد
این تغییر فتوا و قانون، به ما میگوید که لایحه حجاب در فقره مانتو ۱۰۰٪ و در فقره اندام جایزالکشف ۷۸٪ و بطور میانگین با ۸۹٪ از نتایج کتاب موافق و همراه شده است!
کاش به تعبیر یکی از اعضای هیئت دولت، همان سال ۱۳۸۹ به کتاب توجه میشد تا شاهد رخدادهای تأسفبار بعدی (به ویژه وقایع تلخ ۱۴۰۱) نمیبودیم
تبصره ۱ [ماده ۴۸ قانون حجاب]- بدپوششی در مورد زنان عبارت است از پوشیدن لباسی که قسمتی از بدن پایینتر از گردن یا بالاتر از مچ پا یا بالاتر از ساعدِ دستها دیده شود..
ماده ۵۰ [تعریف کشف حجاب و از موضوعیت افتادن عین مو]– هر زنی .. چادر یا مقنعه یا روسری یا شال و امثال آنها بر سر نداشته باشد..
در این ۱۴ سال چند کتاب در نقد کتابم منتشر شد که در زیر به ۴ مورد که نشر رسمی و مکتوب یافت اشاره کرده و خوانندگان را به مطالعه آنها توصیه میکنم:
۱- نقدی بر کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر اسلام (سیدمحمدمهدی دزفولی)
۲- حجاب در آیات و روایات: نقدی بر کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر (حسین سوزنچی)
۳- حجاب در صدر اسلام؛ بررسی و نقد نظرات امیرحسین ترکاشوند (محمّدرضا شاهسنائی)
۴- پوشش زنان در زمان پیامبر؛ جلد اول از مجموعه سه جلدیِ حجاب پژوهی (مرکز تحقیقات زن و خانواده، ویراستاران علمی: مجید دهقان محمد عشایری منفرد)
در این مدت همچنین بارها به مناظره دعوت شدم اما فقط ۵ دعوت که در دانشکدههای الهیات یا مؤسسات حوزوی برگزار شد را پذیرفتم تا از موجسازیهای نابهنگام جلوگیری نمایم:
۱- دانشکده الهیات دانشگاه تهران
۲- مؤسسه حوزوی فهیم. قم
۳- دانشکده الهیات دانشگاه فردوسی مشهد
۴- اردوی آموزشی دانشگاه فرهنگیان. مشهد
۵- پژوهشگاهِ نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاهها. تهران
توجه
شماره حساب زیر، در پی درخواستِ خوانندگانی که در این سالها خواهان واریز وجه به حساب نویسنده کتاب بودند اعلام میشود:
5892101186804551
یا
IR040150000001177303167211
لطفا این پُست را به مناسبت ۱۴ سالگی کتاب برای دوستانتان بازنشر کنید
@baznegari
(اکثر نتایج ترکاشوند در کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر به کرسی نشست)
✍️امیر ترکاشوند، ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴
از مهر ۱۳۸۴ تا مرداد ۱۳۸۸ سرسختانه مشغول تحقیق پیرامون وضعیت پوشیدگی مردم در عصر پیامبر بودم؛ حاصل را در اختیار شماری از محققان و برخی مراکز پژوهشی قرار دادم و متأثر از نظرات دریافتی، تحقیق را در زمستان ۸۹ به پایان رساندم و سرانجام در چنین روزی (۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۰) به یاد مرتضی مطهری که با نوشتن کتاب "مسئله حجاب" خطشکنی کرد، فایل کتاب و نسخههایی تکثیر شده از آن را اندک اندک در اختیار پژوهشگران قرار دادم و چون برق و باد دست به دست شد.
امروز ۱۴ سال از آن روز میگذرد و در این مدت نگاه متولیان نیز دستخوش تحول و تغییر شده و با اینکه در آن روز، فاصله میان نتایج تحقیق اینجانب با برداشت رسمی بسیار زیاد بود ولی اینک این فاصله به حداقلیترین مقدار ممکن رسیده و قرائت قانونی به نتایج کتاب بسیار نزدیک شده است!
کنگرهها تَرَک برداشت!
برای پی بردن به عمق این پیروزی کافی است نگاهی فقط به دو فقره از نتایج کتاب و مقایسه آن دو با بندهای مشابه در لایحه حجاب و عفاف که شرعاً مورد تأیید شورای نگهبان قرار گرفته، بیندازیم (به اشکالات مهمی که بر این لایحه وارد است فعلا نمیپردازم):
فقره اول- مانتو و واجب نبودنِ آن
فقره دوم- افزایش اندام جایز الکشف
در سالهایی که سرگرم پژوهش در موضوع بودم، مطابق قرائت مشهور:
اولاً- استفاده از مانتو/روپوش شرعاً لازم بود
ثانیا- مواضع جایزالکشف شرعاً محدود به دو عضو "وجه و کفین" بود
ولی اینجانب بر اساس یافتههای پژوهشیام در عصر پیامبر:
اولاً- پوشش مانتو را غیر واجب شمردم (مردم آن زمان همچو امروز نبودند که چند جامهی زیر و رو داشته باشند و چیزی همچو مانتو/روپوش که بر روی جامههای زیرین پوشیده شود رایج نبود و همینکه اندام پوشیده میشد مورد رضایت شرع بود).
ثانیاً- قائل به جایزالکشف بودن هفت موضع (وجه و کفین و قدمین و گردن و ساعد و ساق و مو) در آن عصر شدم و نمایان شدنشان را موجب گناه نیافتم
اینک پس از گذشتِ سالهای پر از چالش و پژوهش، میبینیم که در لایحه حجاب و عفاف که شرعاً به تأیید شورای نگهبان رسیده:
اولاً- وجوب و لزوم مانتو حذف شده و مطابق تبصره ۱ ماده ۴۸ آن قانون همین که زنان اندام خود را بپوشانند کفایت میکند.
شگفت آنکه بیش از نیمی از چالش گشتهای ارشاد در سالهای گذشته، به همین مانتو (و کوتاهی و بلندی آن یا بسته و باز بودن دکمههایش) برمیگشت
ثانیاً- آن دو عضوِ جایزالکشف به پنج و نیم عضو افزایش یافت زیرا:
الف- سه عضوِ "قدم و ساعد و گردن" به وجه و کفین افزوده شد
ب- و "خصوص مو" نیز از موضوعیت افتاد و به صِرف قرار داشتن پارچهای بر روی سر (همچو سرانداز زنان مسلمان پاکستانی) بسنده شد
این تغییر فتوا و قانون، به ما میگوید که لایحه حجاب در فقره مانتو ۱۰۰٪ و در فقره اندام جایزالکشف ۷۸٪ و بطور میانگین با ۸۹٪ از نتایج کتاب موافق و همراه شده است!
کاش به تعبیر یکی از اعضای هیئت دولت، همان سال ۱۳۸۹ به کتاب توجه میشد تا شاهد رخدادهای تأسفبار بعدی (به ویژه وقایع تلخ ۱۴۰۱) نمیبودیم
تبصره ۱ [ماده ۴۸ قانون حجاب]- بدپوششی در مورد زنان عبارت است از پوشیدن لباسی که قسمتی از بدن پایینتر از گردن یا بالاتر از مچ پا یا بالاتر از ساعدِ دستها دیده شود..
ماده ۵۰ [تعریف کشف حجاب و از موضوعیت افتادن عین مو]– هر زنی .. چادر یا مقنعه یا روسری یا شال و امثال آنها بر سر نداشته باشد..
در این ۱۴ سال چند کتاب در نقد کتابم منتشر شد که در زیر به ۴ مورد که نشر رسمی و مکتوب یافت اشاره کرده و خوانندگان را به مطالعه آنها توصیه میکنم:
۱- نقدی بر کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر اسلام (سیدمحمدمهدی دزفولی)
۲- حجاب در آیات و روایات: نقدی بر کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر (حسین سوزنچی)
۳- حجاب در صدر اسلام؛ بررسی و نقد نظرات امیرحسین ترکاشوند (محمّدرضا شاهسنائی)
۴- پوشش زنان در زمان پیامبر؛ جلد اول از مجموعه سه جلدیِ حجاب پژوهی (مرکز تحقیقات زن و خانواده، ویراستاران علمی: مجید دهقان محمد عشایری منفرد)
در این مدت همچنین بارها به مناظره دعوت شدم اما فقط ۵ دعوت که در دانشکدههای الهیات یا مؤسسات حوزوی برگزار شد را پذیرفتم تا از موجسازیهای نابهنگام جلوگیری نمایم:
۱- دانشکده الهیات دانشگاه تهران
۲- مؤسسه حوزوی فهیم. قم
۳- دانشکده الهیات دانشگاه فردوسی مشهد
۴- اردوی آموزشی دانشگاه فرهنگیان. مشهد
۵- پژوهشگاهِ نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاهها. تهران
توجه
شماره حساب زیر، در پی درخواستِ خوانندگانی که در این سالها خواهان واریز وجه به حساب نویسنده کتاب بودند اعلام میشود:
5892101186804551
یا
IR040150000001177303167211
لطفا این پُست را به مناسبت ۱۴ سالگی کتاب برای دوستانتان بازنشر کنید
@baznegari
Telegram
کانال بازنگری | ترکاشوند
👍12❤2🤣2
Forwarded from خرمگس
فارغ از نقد جدی که به این جریان (به واسطه نقش پررنگی در در تخریب عرصه عمومی و تقلیل دیالوگ سیاسی به مشتی وراجی شوهرعمهای) غوغاسالار و هپروتی دارم اما همیشه این روحیه کاسبی و دلالک مسلک و شناخت آنها از ذائقه توده در بازار سیاسی و هنری و فرهنگی را ستایش میکنم.
این جماعت به مانند چوبدار و املاکی و دلال خودرو به خوبی روح زمانه و فضای حاکم بر کاسبی سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و هنری خود را میشناسد و میداند که هیچگاه سخنی برخلاف میل و ذائقه مشتریان خود بر زبان نیاورند.
از مهدی نصیری و نرگس محمدی و رسولاف و جعفر پناهی و فردوسی پور و دایی تا دلالهای سیاسی-هنری درجه دوی و سهای چون ایشان و مهرآیین و محدثی روستایی و دهها نام ریز و درشت دیگر در این شناخت و بهرهبرداری حقیقتا استاد تمام و کمالاند.
@kharmagaas
این جماعت به مانند چوبدار و املاکی و دلال خودرو به خوبی روح زمانه و فضای حاکم بر کاسبی سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و هنری خود را میشناسد و میداند که هیچگاه سخنی برخلاف میل و ذائقه مشتریان خود بر زبان نیاورند.
از مهدی نصیری و نرگس محمدی و رسولاف و جعفر پناهی و فردوسی پور و دایی تا دلالهای سیاسی-هنری درجه دوی و سهای چون ایشان و مهرآیین و محدثی روستایی و دهها نام ریز و درشت دیگر در این شناخت و بهرهبرداری حقیقتا استاد تمام و کمالاند.
@kharmagaas
👎10👏4🥴3👍2
♦️من روستایی ام، با افتخار: روستاییی آزاده بودن شرف دارد، اما یک مرکزنشین خودفروش بودن مایهی ننگ است
✍حسن محدثیی گیلوایی
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴
من روستایی ام؛ اهل روستای کرباسده، مجاور گیلوای زیبا. مادر بزرگ ام بیسواد بود؛ اما شرف و مدنیت داشت. مادر ام بیسواد بود، اما پاک و آزاده بود. پدر ام آخوندی سنتی بود، اما خود اش را نفروخت و از بس سر منبر نقد کرد که دادگاهی و خلع لباس شد. مرد آزادهای بود و هرگز خود اش را نفروخت. اگر به کرباسده یا گیلوا رفتید، بپرسید: شیخ باقر کی بود؟
من روستایی ام. بیست و چهار سال در روستا زندهگی کردم و همراه با اعضای خانواده ام کار کشاورزی کردم. اولین بار که آمدم تهران، دریافتم که مادر بزرگ کمرخمیدهی بیسواد ام (خدیجه روشندل) که هرگز به شهر نیامده بود، از بسیاری از تهرانیها متمدنتر و شریفتر است.
من روستایی ام اما هرگز خود ام را و قلم ام را به اصحاب قدرت نفروختم. حالا چه کسی میتواند به خود اش افتخار کند؟ آن خودفروشی که کار اش حمله به روشنفکران و جامعهشناسان و اهل فرهنگ است یا یک روستاییی آزاده؟
🔻پسنوشت: وصیت کرده ام بعد از مرگ ام، مرا در کرباسده یا گیلوا دفن کنند. زحمت دارد ولی نمیخواهم در تهران یا حاشیه اش مدفون شوم. خوشحال ام که سالها است در تهران ساکن نیستم.
https://www.tg-me.com/kharmagaas/18719
#روستایی
#شیخ_باقر
#خودفروش
#فرهاد_قنبری
#خدیجه_روشندل
@NewHasanMohaddesi
✍حسن محدثیی گیلوایی
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴
من روستایی ام؛ اهل روستای کرباسده، مجاور گیلوای زیبا. مادر بزرگ ام بیسواد بود؛ اما شرف و مدنیت داشت. مادر ام بیسواد بود، اما پاک و آزاده بود. پدر ام آخوندی سنتی بود، اما خود اش را نفروخت و از بس سر منبر نقد کرد که دادگاهی و خلع لباس شد. مرد آزادهای بود و هرگز خود اش را نفروخت. اگر به کرباسده یا گیلوا رفتید، بپرسید: شیخ باقر کی بود؟
من روستایی ام. بیست و چهار سال در روستا زندهگی کردم و همراه با اعضای خانواده ام کار کشاورزی کردم. اولین بار که آمدم تهران، دریافتم که مادر بزرگ کمرخمیدهی بیسواد ام (خدیجه روشندل) که هرگز به شهر نیامده بود، از بسیاری از تهرانیها متمدنتر و شریفتر است.
من روستایی ام اما هرگز خود ام را و قلم ام را به اصحاب قدرت نفروختم. حالا چه کسی میتواند به خود اش افتخار کند؟ آن خودفروشی که کار اش حمله به روشنفکران و جامعهشناسان و اهل فرهنگ است یا یک روستاییی آزاده؟
🔻پسنوشت: وصیت کرده ام بعد از مرگ ام، مرا در کرباسده یا گیلوا دفن کنند. زحمت دارد ولی نمیخواهم در تهران یا حاشیه اش مدفون شوم. خوشحال ام که سالها است در تهران ساکن نیستم.
https://www.tg-me.com/kharmagaas/18719
#روستایی
#شیخ_باقر
#خودفروش
#فرهاد_قنبری
#خدیجه_روشندل
@NewHasanMohaddesi
❤68👏19👍10👎5👌3🥴1
🔸🔸🔸از رنجها🔸🔸🔸
♦️فریاد یک استاد: میان عشق و نیاز
✍دکتر محسن محمودی
استادیار فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی
سلام بر شما
در هیاهوی روزمره، گاه فریادهایی از دل برمیآید؛ فریادهایی از جنس دلتنگی، درماندگی و امیدی که دارد کمفروغ میشود. فریاد کسی که سالها عمر خود را صرف دانش و پرورش جوانان این سرزمین کرده، اما امروز، در تنگنای معیشت، نفسهایش به شماره افتاده است.
من، عضو هیئت علمی، استادیار فلسفه در دانشگاه آزاد، روزگاری با عشق به تدریس و پژوهش به این راه آمدم. اما اکنون با حقوقی نابسنده، گاه حتی از تأمین حداقلهای زندگی خود ناتوانم. محبت دانشجویان و همکاران، دلگرمم میکند، اما این محبتها نه سفره را پُر میکند، نه اجارهخانه را میپردازد.
۵۴ سالهام، و این روزها گاه به این میاندیشم که آیا باید دانشگاه را ترک کنم و به دنبال شغلی دیگر بروم؟ اما هر بار این اندیشه را در ذهن میپرورانم، زخمی تازه در دلم باز میشود:
اگر بروم، پس رسالتم چه میشود؟
آیا باید آنچه سالها با جان و دل برایش زیستهام—شوق آموختن و آموزاندن—را به فراموشی بسپارم؟
گاه افسردگی چنان سنگین میشود که حتی اندیشهٔ مرگ به سراغم میآید. آیا این باید سرنوشت معلمی باشد که قرار بود الهامبخش باشد، اما خود در تاریکی فرو رفته است؟
امّا فریادم را بلند میکنم:
آیا جامعهای که دم از تکریم معلم میزند، حاضر است به درد این قشر گوش بسپارد؟ آیا کسی هست که صدای ما را بشنود؟ یا باید در سکوت سوخت و فراموش شد؟
من هنوز هم به رسالتم باور دارم.
اما گرسنگی و تحقیر، حتی یک فیلسوف را هم از پا درمیآورد.
به امید روزی که معیشت معلمان دغدغهشان نباشد و بتوانند بیدغدغه، تنها به عشق تعلیم و تربیت بیندیشند.
— یک استاد خسته، اما هنوز امیدوار
#روز_معلم
#معلم_مظلوم
#صدای_معلم
#معیشت_معلم
#استاد_دانشگاه
#دانشگاه_آزاد
#آموزش_عالی
#کرامت_معلم
#فلسفه
#استادیار
@Mahmudi_mohsenn
@NewHasanMohaddesi
♦️فریاد یک استاد: میان عشق و نیاز
✍دکتر محسن محمودی
استادیار فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی
سلام بر شما
در هیاهوی روزمره، گاه فریادهایی از دل برمیآید؛ فریادهایی از جنس دلتنگی، درماندگی و امیدی که دارد کمفروغ میشود. فریاد کسی که سالها عمر خود را صرف دانش و پرورش جوانان این سرزمین کرده، اما امروز، در تنگنای معیشت، نفسهایش به شماره افتاده است.
من، عضو هیئت علمی، استادیار فلسفه در دانشگاه آزاد، روزگاری با عشق به تدریس و پژوهش به این راه آمدم. اما اکنون با حقوقی نابسنده، گاه حتی از تأمین حداقلهای زندگی خود ناتوانم. محبت دانشجویان و همکاران، دلگرمم میکند، اما این محبتها نه سفره را پُر میکند، نه اجارهخانه را میپردازد.
۵۴ سالهام، و این روزها گاه به این میاندیشم که آیا باید دانشگاه را ترک کنم و به دنبال شغلی دیگر بروم؟ اما هر بار این اندیشه را در ذهن میپرورانم، زخمی تازه در دلم باز میشود:
اگر بروم، پس رسالتم چه میشود؟
آیا باید آنچه سالها با جان و دل برایش زیستهام—شوق آموختن و آموزاندن—را به فراموشی بسپارم؟
گاه افسردگی چنان سنگین میشود که حتی اندیشهٔ مرگ به سراغم میآید. آیا این باید سرنوشت معلمی باشد که قرار بود الهامبخش باشد، اما خود در تاریکی فرو رفته است؟
امّا فریادم را بلند میکنم:
آیا جامعهای که دم از تکریم معلم میزند، حاضر است به درد این قشر گوش بسپارد؟ آیا کسی هست که صدای ما را بشنود؟ یا باید در سکوت سوخت و فراموش شد؟
من هنوز هم به رسالتم باور دارم.
اما گرسنگی و تحقیر، حتی یک فیلسوف را هم از پا درمیآورد.
به امید روزی که معیشت معلمان دغدغهشان نباشد و بتوانند بیدغدغه، تنها به عشق تعلیم و تربیت بیندیشند.
— یک استاد خسته، اما هنوز امیدوار
#روز_معلم
#معلم_مظلوم
#صدای_معلم
#معیشت_معلم
#استاد_دانشگاه
#دانشگاه_آزاد
#آموزش_عالی
#کرامت_معلم
#فلسفه
#استادیار
@Mahmudi_mohsenn
@NewHasanMohaddesi
💔19👌7🥴2
Forwarded from مواجید
Telegraph
کاسبکاران ارزشهای انسانی
بهنظرم میتوان کینتوزی را در تکتک واژگان این جمله جستوجو کرد. البته هرچه فکر میکنم تنها کینتوزی برای تحلیل این جریان کفایت نمیکند و توأمان باید دستکم به دو مفهوم دیگر برای فهم آن تکیه کرد. یکی از این مفاهیم را از مارکس میگیرم، یعنی بورژوازی کُمپرادور…
https://telegra.ph/%DA%A9%D8%A7%D8%B3%D8%A8%E2%80%8C%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B1%D8%B2%D8%B4%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86%DB%8C-05-02
—————
@mavaajid
—————
@mavaajid
❤2👌1
تقدیم به دکتر محدثی استاد ارجمند و بزرگوارم.
امروز در روستای پدری ام چند صد متر را دویدم، انگار که همین حال اکنون بود که به دنبال پدرم می دویدم.
خورشید از روزنه ای کوچک پشت پنجره خانه صدایم می زند صدای گنجشک ها
روی درخت کوچک خانه هلهله دارند.
من چشمانم را به ماه ام مادر و و جای خالی پدر وا می کنم.
حضرت خورشید به ما سادگی نور گرمی میدهد که مادر است، انگار بی پدری ام را مشق می کنم.
آماده رفتن چرخاندن چند بز و بزغاله میشوم وقت تنگ نیست مثل دل آبادی.
راهی می شوم
راه مرا می خواند، کوه های زاگرس ایستاده اند به صلابت و صبوری و سادگی بی پدری ام که اینان تکیه گاه من اند.
هم ولایتی هایم
آره چقدر خانه ساده، روان ،خالی از بنجولات و شیشه های کذایی است.
چقدر مهربانی موج می زند وقتی پیرمردی کنار اتوبان همت بی همت رها شده و در پارک دانشجو جویای حیرت تخیل نیستم شکر خدا وقت تنگ نیست!
بر می گردم
به همان ساعت کودکی که سالها ساده پر از لبخند بودم.
این است میدان انقلاب من
گیسوهای مادر
میدان آزادی من ، دستان زنان پیر ساده ده من است.
و اینک من شهر به شهر زندگی می کنم خیابان خیابان پز میدهم.
سلبریتی نیستم، سیل ام می خروشم.
موجیم آرام نگیریم.
ما اینگونه زندگی را زندگی می کنیم.
✍️زهرا نجاتی
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴
🔸محدثی: سپاس از شما! پیروز باشید! روستا یا شهر یا پشت کوه، هر جا که ارزشهای انسانی و کنشهای ارزشمند و روابط اجتماعیی مطلوب هست، آنجا وطنی انسانی است و شایستهی احترام و تکریم. ما با کیفیت بودنمان و کنشهایمان آفریده میشویم و بازساخته میشویم. اگر چه هویتمندیی مکانی در پیوند با خاطرات زندهگی شکل میگیرد، ولی خواستنیترین وطن وجودهای گشودهی انسانها به روی هم است. پس میتوان وطن را وطنتر کرد.
راست اش برای من زادهی شهر و روستا بودن بهخودیی خود مهم نیست. هر جا که انسانیت و تکریم انسانیت هست، آنجا موطن ما است. اما وقتی روستایی بودن با تحقیر همراه میشود، دفاع از روستا و روستایی دیگر دفاع از خود نیست بلکه دفاع از هویت و کرامت کثیری از انسانها است. آنجا است که من میگویم به روستایی بودن ام افتخار میکنم.
#روستایی
#هویتمندی_مکانی
@NewHasanMohaddesi
امروز در روستای پدری ام چند صد متر را دویدم، انگار که همین حال اکنون بود که به دنبال پدرم می دویدم.
خورشید از روزنه ای کوچک پشت پنجره خانه صدایم می زند صدای گنجشک ها
روی درخت کوچک خانه هلهله دارند.
من چشمانم را به ماه ام مادر و و جای خالی پدر وا می کنم.
حضرت خورشید به ما سادگی نور گرمی میدهد که مادر است، انگار بی پدری ام را مشق می کنم.
آماده رفتن چرخاندن چند بز و بزغاله میشوم وقت تنگ نیست مثل دل آبادی.
راهی می شوم
راه مرا می خواند، کوه های زاگرس ایستاده اند به صلابت و صبوری و سادگی بی پدری ام که اینان تکیه گاه من اند.
هم ولایتی هایم
آره چقدر خانه ساده، روان ،خالی از بنجولات و شیشه های کذایی است.
چقدر مهربانی موج می زند وقتی پیرمردی کنار اتوبان همت بی همت رها شده و در پارک دانشجو جویای حیرت تخیل نیستم شکر خدا وقت تنگ نیست!
بر می گردم
به همان ساعت کودکی که سالها ساده پر از لبخند بودم.
این است میدان انقلاب من
گیسوهای مادر
میدان آزادی من ، دستان زنان پیر ساده ده من است.
و اینک من شهر به شهر زندگی می کنم خیابان خیابان پز میدهم.
سلبریتی نیستم، سیل ام می خروشم.
موجیم آرام نگیریم.
ما اینگونه زندگی را زندگی می کنیم.
✍️زهرا نجاتی
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴
🔸محدثی: سپاس از شما! پیروز باشید! روستا یا شهر یا پشت کوه، هر جا که ارزشهای انسانی و کنشهای ارزشمند و روابط اجتماعیی مطلوب هست، آنجا وطنی انسانی است و شایستهی احترام و تکریم. ما با کیفیت بودنمان و کنشهایمان آفریده میشویم و بازساخته میشویم. اگر چه هویتمندیی مکانی در پیوند با خاطرات زندهگی شکل میگیرد، ولی خواستنیترین وطن وجودهای گشودهی انسانها به روی هم است. پس میتوان وطن را وطنتر کرد.
راست اش برای من زادهی شهر و روستا بودن بهخودیی خود مهم نیست. هر جا که انسانیت و تکریم انسانیت هست، آنجا موطن ما است. اما وقتی روستایی بودن با تحقیر همراه میشود، دفاع از روستا و روستایی دیگر دفاع از خود نیست بلکه دفاع از هویت و کرامت کثیری از انسانها است. آنجا است که من میگویم به روستایی بودن ام افتخار میکنم.
#روستایی
#هویتمندی_مکانی
@NewHasanMohaddesi
❤18👍4👏4👌2🥴1🤣1