Telegram Web Link
♦️عکس‌هایی از مراسم رونمایی‌ی کتاب "دین و موسیقی در ایران معاصر" /جمعه ۹ خرداد ۱۴۰۴ در خانه‌ی هنرمندان ایران
۱۰ خرداد ۱۴۰۴

با سپاس ویژه از عکاس عزیز!

#دین
#موسیقی
#حسین_سروی
#دین_و_موسیقی
@NewHasanMohaddesi
♦️عکس‌هایی از مراسم رونمایی‌ی کتاب "دین و موسیقی در ایران معاصر" /جمعه ۹ خرداد ۱۴۰۴ در خانه‌ی هنرمندان ایران
۱۰ خرداد ۱۴۰۴

با سپاس ویژه از عکاس عزیز!

#دین
#موسیقی
#حسین_سروی
#دین_و_موسیقی
@NewHasanMohaddesi
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
♦️خودمختاری‌ی روزافزون نهاد هنر در ایران:
بخش‌هایی از سخن‌رانی در رونمایی‌ی کتاب دین و موسیقی در ایران معاصر

۱۰ خرداد ۱۴۰۴

🔻سپاس از فیلم‌بردار عزیز!

#دین
#موسیقی
#نهاد_هنر
#حسین_سروی
#دین_و_موسیقی
@NewHasanMohaddesi
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
♦️خودمختاری‌ی روزافزون نهاد هنر در ایران:
بخش‌هایی از سخن‌رانی در رونمایی‌ی کتاب دین و موسیقی در ایران معاصر

۱۰ خرداد ۱۴۰۴

🔻سپاس از فیلم‌بردار عزیز!

#دین
#موسیقی
#نهاد_هنر
#حسین_سروی
#دین_و_موسیقی
@NewHasanMohaddesi
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
♦️خودمختاری‌ی روزافزون نهاد هنر در ایران:
بخش‌هایی از سخن‌رانی در رونمایی‌ی کتاب دین و موسیقی در ایران معاصر

۱۰ خرداد ۱۴۰۴

🔻سپاس از فیلم‌بردار عزیز!

#دین
#موسیقی
#نهاد_هنر
#حسین_سروی
#دین_و_موسیقی
@NewHasanMohaddesi
♦️برون‌ریخته‌گی‌ی فرهنگی‌ی جمعی: پاسخی به منتقد محترم

حسن محدثی‌ی گیلوایی

۱۰ خرداد ۱۴۰۴


👇👇👇

@NewHasanMohaddesi
♦️برون‌ریخته‌گی‌ی فرهنگی‌ی جمعی: پاسخی به منتقد محترم

حسن محدثی‌ی گیلوایی

۱۰ خرداد ۱۴۰۴


بحث ام در باره‌ی این‌که تغییر ترکیب جمعیتی‌ی ایران از ره‌گذر مهاجرپذیری‌ی افسارگسیخته و بی‌قاعده ثمرات برون‌ریخته‌گی‌ی فرهنگی را در ایران معاصر از بین می‌برد یا تضعیف می‌کند، برای برخی از مخاطبان و اهل فرهنگ عزیز مناقشه‌برانگیز شد. از این رو، لازم می‌دانم قدری در این باره توضیح بدهم.

من تعبیر برون‌ریخته‌گی‌ی فرهنگی را در جایی ندیده ام. نمی‌دانم کسی در دنیا چنین تعبیری یا مشابه آن را به‌کار برده یا خیر. در جامعه‌شناسی معمولا از پدیده‌هایی سخن گفته می‌شود که ناظر به درون‌ریخته‌گی اند. به‌عنوان مثال، مفاهیم چون درونی شدن یا درونی‌سازی (internalization)، فرهنگ‌پذیری (acculturation)، و جامعه‌پذیری یا اجتماعی شدن (socialization) همه‌گی ناظر به درون‌ریخته‌گی اند. البته برگر و لاکمن در نظریه‌ی برساخت‌گرایی‌ی اجتماعی مفهوم برونی‌سازی (externalization) را به‌کار برده اند، اما برونی‌سازی معادل و مترادف با برون‌ریخته‌گی نیست. در برون‌سازی‌ی مد نظر آن‌ها آن‌چه برونی می‌شود، از درون به‌کلی خارج و نیست و نابود نمی‌شود و کنده نمی‌شود بل‌که بر عکس، چون در درون جای گرفته و ریشه دوانده، برونی می‌شود.

از این رو، من مفهوم برون‌ریخته‌گی‌ی فرهنگی را در مقابل فرآیندهای درونی‌سازی، فرهنگ‌پذیری، و جامعه‌پذیری به‌کار می‌برم. در برون‌ریخته‌گی‌ی فرهنگی آن‌چه در طی‌ی دهه‌ها از طریق سه فرآیند درونی‌سازی و فرهنگ‌پذیری و جامعه‌پذیری در فرد از آن خودسازی شده بود و چه بسا این از آن خودسازی قرن‌ها در یک جامعه تداوم داشته، برون ریخته می‌شود و از وجود فرد کنده می‌شود و فرد آن‌ها را از ره‌گذر تجربه‌هایی خاص رفته‌رفته بیرون می‌ریزد و خود را جدای از آن‌ها حس می‌کند و می‌فهمد.

برون‌ریخته‌گی‌ی فرهنگی با نوعی فرهنگ‌زدایی‌ی بازاندیشانه و نوعی جامعه‌پذیری‌ی معکوس هم‌راه است. در فرهنگ‌زدایی‌ی بازاندیشانه فرد نسبت به برخی از عناصر فرهنگی‌ی پیش از این مقبول خود دچار تشکیک می‌شود و رفته‌رفته ان‌ها را وا می‌نهد. در ابن‌جا است که آماده‌گی پیدا می‌کند عناصر فرهنگی‌ی نسل‌های جدید را بپذیرد. جامعه‌پذیری‌ی معکوس با آن فرهنگ‌زدایی‌ی بازاندیشانه پیوندی اساسی دارد.

برون‌ریخته‌گی فرهنگی می‌تواند به‌نحو فردی یا جمعی رخ دهد. در برون‌ریخته‌گی‌ی فرهنگی‌ی جمعی یک گروه یا یک نسل یا حتا بخش وسیعی از اعضای جامعه فرآیند مذکور را از سر می‌گذرانند.

مدعای من اینک این است که ما در ایران معاصر با پدیده‌ی برون‌ریخته‌گی‌ی فرهنگی‌ی جمعی مواجه ایم. از این رو، اینک جامعه‌ی ایران با هیچ‌یک از کشورهای منطقه و کشورهای مسلمان‌نشین از این لحاظ قابل مقایسه نیست. از نظر من بخش وسیعی از جمعیت ایران این برون‌ریخته‌گی‌ی فرهنگی را زیسته و تجربه کرده اند. آن‌ها از فرهنگ تاریخی‌ی خود و از سنت کهن خود (سنت اسلامی-ایرانی که قرن‌ها در آن اقامت داشته اند) فاصله گرفته اند و عملا از آن به‌نحو قابل توجهی اعتبارزدایی کرده اند.

من بر آن‌ام که این مدعیات قابلیت بررسی‌ی تجربی دارند و می‌توان پدیده‌ی برون‌ریخته‌گی‌ی فرهنگی‌ی جمعی را به‌نحو تجربی مطالعه کرد.

در ایران معاصر، برخی از موضع محافظه‌کارانه با چنین پدیده‌ای مواجه شده اند و در مواجهه‌ی فکری با آن از تعابیری چون "بی‌تاریخ شدن" یا "سیطره‌ی نیهیلیسم" سخن گفته اند. اما من این پدیده را برون‌ریخته‌گی‌ی فرهنگی‌ی جمعی تلقی می‌کنم. اما برون‌ریخته‌گی‌ی فرهنگی‌ی جمعی برای مدرن‌شدن جامعه و توسعه‌ی اجتماعی بسیار اهمیت دارد.

بر اساس چنین منطق و چنین تحلیلی است که معتقد ام ورود میلیون‌ها یا حتا صدها هزار مهاجر به داخل کشور (خواه افغانستانی و خواه کرد و خواه عراقی) که هرگز چنین تجربه‌ی تاریخی‌ی بزرگی را نداشته اند، می‌تواند ثمرات ارزش‌مند این برون‌ریخته‌گی‌ی فرهنگی‌ی جمعی را از بین ببرد یا آن‌ها را تضعیف کند. فرزندآوری‌ی زیاد این خانواده‌های مهاجر نیز به این روند مخرب دامن خواهد زد. از نظر من ایران در مرحله‌ی جدیدی از تاریخ خود قرار دارد و لازم است این پتانسیل حفظ گردد و پاس داشته شود.


#سنت
#مهاجرپذیری
#نگار_گلکاری
#توسعه‌ی_اجتماعی
#برون‌ریخته‌گی_فرهنگی
#فرهنگ‌زدایی_بازاندیشانه
#برون‌ریخته‌گی_فرهنگی_جمعی
@NewHasanMohaddesi
din_moosighi
<unknown>
🔻پنل سخنرانی رونمایی از کتاب «دین و موسیقی در ایران معاصر»


👤 00:10 دکتر حسین سروی
| مولف و محقق

👤 3:50 دکتر حسن محدثی
| مولف و مقدمه

👤 15:50 استاد حمیدرضا نوربخش
| مدیرعامل خانه موسیقی ایران

👤 28:05 دکتر اکبر ایرانی
| مدیرعامل موسسه پژوهشی میراث مکتوب

👤 41:10 دکتر عباس نعیمی جورشری
| مدیر گروه جامعه شناسی حقوق انجمن جامعه‌شناسی ایران


📍تهران | خانه هنرمندان ایران | ۹ خرداد ۰۴
@abbasnaeemi

#دین
#موسیقی
#نهاد_هنر
#حسین_سروی
#دین_و_موسیقی
@NewHasanMohaddesi
🔸🔸🔸صدای مخاطب🔸🔸🔸



♦️[لزوم بازگشت به وطن: واکنش یک دوست افغانستانی به بحث در باره‌ی پدیده‌ی برون‌ریخته‌گی‌ی فرهنگی‌ی جمعی و مهاجران افغانستانی]

✍️ تنویر احمد قسیم
۱۱ خرداد ۱۴۰۴


آقای دکتر محدثی نازنین! من‌ام با شما موافقم.نباید تغیر ترکیب جمعیتی به صورت افسارگریخته و بی قاعده باشد. نه جامعه‌‌‌ی ایران و نه دولت، ظرفیت چنین جمعیت بالای پنج میلیونی را ندارد. در عین حال دولت در این چهل سال هم هیچ برنامه‌ی برای ادغام مهاجران نداشته و همیشه به صورت مُعَلق و گاه گرم و گاه سرد بوده و چه بسا مشکلات که در جامعه‌ی مهاجر پذیر و مهاجران از همین بی برنامه‌ی گی آویزان بوده است.

نکته‌ی را در مورد افغانستانی های ایرانی‌تبار از یاد نبریم. دسته‌ی اول مهاجران که‌ در دهه‌ی ۶۰،۵۰،۴۰ آمده اند.شاید قضیه اندکی فرق کند. این دسته مهاجران حتل نسل چهارمی هستند. پدر،فرزند و نواسه اش آنجا متولد شده است، آنجا مدرسه رفته، دانشگاه رفته، تجربه‌ی زیسته‌ی ایرانی دارد و اصلا هیچ ارتباطی با جامعه‌ی مهاجر فرصت ندارد. گاها بخشی از آنها هیچ‌گاه افغانستان را ندیده اند. حتا نمیدانند چه شکلی و چه جامعه‌ی است.چه بخواهیم و چه نخواهیم این مهاجرت صورت گرفته و در جامعه‌ی مهاجر پذیر ادغام شدند. بایست بعد از چهار دهه‌، حق تابعیت داشته باشند. شاید میزان جمعیت آنها هم به ۵۰۰ هزار کمتر یا بیش‌تر نرسد. اگر بیش از چهار و نیم‌ میلیون ایرانی کم یا زیاد مهاجرت کردند و حق تابعیت کشورهای دیگر را به دست آوردند. به نظر می‌رسد این حق را هم به افغانستانی های ایرانی‌تبار بعد از چهار دهه‌ بدهیم و هم‌صدا شویم.

اما خواهش که از شما دارم! تا جای که می‌دانم شما در جامعه‌ی مهاجران افغانستانی در ایران و جامعه‌ی افغانستان مخاطبانی دارد. آنان نوشته ها درس‌گفتارها و جلسات سخنرانی های شما را دنبال می‌کنند و در حد خودتان میدانی دارید.

فکر میکنم در نوشته ها و سخنرانی های مرتبط به جامعه‌ی مهاجران به این نکته بپردازید. خَلق امید.امید خلق کنید،امید برای برگشت.امید در بعد سیاسی که این وطن،وطن نخواهد شد،مگر اینکه مردمان اش اینجا باشند.این امید که مهاجران بایست برگردند.برگردند و کشور خود را آباد سازند.اگر این تعداد جمعیت برنگردند،هیچ کشوری دیگری عاشق چشم و ابروی ما نیست و این جامعه آباد نخواهد کرد.شاید این نکته‌ی من آرمانی به نظر بیایید اما چاره‌ی جز این نداریم. برگردند حتا اگر جای برای نفس کشیدن نباشد و دختران شان اجازه‌ی مکتب رفتن نداشته باشند.اینجا باید حضور داشته باشیم تا شاهد تغیرات دل‌خواه خویش باشیم.در پنجاه سال اخیر شاهدی تغیرات سیاسی و اجتماعی زیادی بوده ایم.

اگر در هر تغیر با این مهاجرت سیل آسا روبرو شویم.می‌ترسم از ۱۲ میلیون به ۲۰ میلیون نرسد. از میان استعداد پروری در جامعه‌ی من یک استعداد دگر هم به آن اضافه شده و آن مهاجرت است.یعنی این کشور درست شُدنی نیست و باید مهاجرت کنیم.این یک آفت است.در ایران هم البته از این جملات می شُنویدَم.

کشوری که ۴۰ میلیون جمعیت دارد اما در دو کشور؛پاکستان ۳ میلیون مهاجر و ایران ۵ یا ۶ میلیون مهاجر کم یا بیش‌تر(از سال پار تا الان دو میلیون رد مرز شدند،طبق آمار وزارت کشور ایران) ۳ یا ۴ میلیون دگر هم در اروپا،آمریکا،استرالیا و...یک بحران است.و آن زمانی است که فرزند افغانستانی اینجا متولد، بزرگ اما امیدی ندارد و به محض بزرگ شدن با یک نا امیدی روبرو هستیم.اینجا درست شدنی نیست.اینجا افغانستان هست،هیچ وقت درست نمی شود و باید مهاجرت کرد.چرا باید جامعه‌ی من همیشه مهاجر فرصت باشد و به سان شاگردان تنبل به ماندن و ساختن فکر نکنیم به رفتن و مهاجرت فکر کنیم.

این جمله به سان یک جام شوکران می‌ماند.گاها،استاد دانشگاه،معلم مکتب،باسودان و چیزفهمان هم این جمله را تکرار م می‌کنند. امیدوارم این خلق امید را از یاد نبرید. شاید در نگاه اول به فکر بعضی دوستان خُوش نخورد. اما فکر میکنم بزرگ‌ترین کمکی به مهاجران و جامعه‌ی ما خواهد بود.

در عین حالی‌که به ایران به همسایه‌ی ایران هم که یگانگی ها دارد،فکر می‌کنید. هم دوست دارید، ایران آباد شود و هم همسایه‌ی ایران.این مهم ممکن نیست مگر به همت خودی همین جامعه؛جامعه‌ی باسواد که بیش‌تر آن در ایران و پاکستان مهاجرت کردند.



#سنت
#مهاجرپذیری
#تنویر_احمد_قسیم
#توسعه‌ی_اجتماعی
#برون‌ریخته‌گی_فرهنگی
#فرهنگ‌زدایی_بازاندیشانه
#برون‌ریخته‌گی_فرهنگی_جمعی
@NewHasanMohaddesi
🔸🔸🔸مطلب وارده🔸🔸🔸



♦️دین‌داری در گذر از گردنه‌ها
ص۱

محمدمهدی شیرازی
پژوهش‌گر دین و فلسفه
۱۱ خرداد ۱۴۰۴

زمانی که کسی از دین‌داریِ میلی/عاطفی دست بردارد و بخواهد مسیر زندگی خود را بر مبنای منطق عقلانی پیش ببرد جهت پی‌روی از یک دین باید آن را در گذر از گردنه‌های عقلانی توانا بیابد تا دین‌داری خود را رفتاری هموار با عقلانیت بداند، و چنانچه دینی در این گذر با ناتوانی و شکست روبه‌رو شود پی‌روی از آن دین به همان اندازه نامقبول خواهد بود.

۱. داده‌هایِ دینی و تفاسیرِ زننده

گویا بر هر دین‌دار اندیشه‌ورزی روشن است که اگر داده‌های دینی به حد خاصی از زنندگی و ناسازی با عقلانیت برسند دیگر آن دین شایستگی نخواهد داشت تا از آن پی‌روی شود، به بیان دیگر: زمانی که داده‌های ناساز با عقلانیت کم و کوچک باشند از نگاه بیشتر دین‌داران اندیشه‌ورز چندان مانعی برای اعتماد به گفته‌های دین در دیگر بخش‌ها ایجاد نمی‌شود، اما اگر این داده‌ها از جهت کمی یا کیفی فزونی یافته و به حد خاصی برسند دیگر آن دین شایسته اعتماد نخواهد بود، برای همین همیشه در ادیان دفاعیه‌‌ای با واژه‌هایی مانند: کج‌اندیشی، بدفهمی، و تندروی؛ وجود دارد تا با این روش کسانی که برداشت‌های زننده از دین به دست می‌دهند رانده شوند، و دین‌داری از درگیری‌های کلان با عقلانیت نجات یابد.

در این زمینه اما پرسشی بسیار به‌جا وجود دارد، پرسش از درون‌مایه‌ها یا میانه متون دین با برداشت‌های زننده، آیا این برداشت‌ها صِرفًا مُشتی بدعت و بافته‌هایی هستند که بر دین تحمیل شده‌اند، یا این متون امکان چنین برداشت‌هایی را در خود دارند؟

به‌دست‌داشتن تفسیری برگزیده از دین جهت داوری در باره میانه آن دین و عقلانیت اگرچه مهم است؛ اما به نظر می‌رسد پی‌گیری این که آن دین تا چه اندازه امکان برداشتی ناساز با عقلانیت را دارد نیز مهم و مؤثر است.

اگر دینی بنا بر تفسیر برگزیده سازگار با عقلانیت باشد اما بنا بر تفسیر موجه دیگری ناساز با عقلانیت باشد در آخر دینی ناساز با عقلانیت به شمار خواهد رفت.

اگر دینی در برنامه‌ریزی جهت جلوگیری از تفاسیر زننده ناکارآمد باشد نمی‌توان تفسیر برگزیده از آن را به عنوان دین حقیقی به دست گرفته و آن را چاره این چالش دانست، به ویژه اگر ادعای علم به همه چیز و هدایت برای همه مردم را داشته باشد.

در باره‌ی دین آرمانی، دین حقیقی، و دین واقعی

دین آرمانی برآمده از نوعی آرزواندیشی است، کسانی بر این باورند که آن چه از نگاهشان شایسته است همان دین اسلام یا هر دین دیگری که خود را پی‌رو آن می‌دانند است، در حالی که هر دینی نهادی دارد، و اگر کسی بخواهد دینی را بررسی کند باید به بررسی آن نهاد بپردازد.

نهاد آن است که بتوان نشان داد و آن را پی‌گیری کرد، نهاد یعنی کتاب مقدس و متون معتبر، نهاد همان دین حقیقی است؛ اگرچه بر سر تفسیر آن اختلاف باشد، به هر حال آن چه به عنوان دین آرمانی شناخته می‌شود بارها با دین حقیقی هم‌خوانی ندارد.

اما دین واقعی آن است که به عنوان دین بر زمین دیده می‌شود، روشی که دین‌داران به آن رفتار می‌کنند.

اگرچه آن چه در نقد دین واقعی گفته می‌شود لزومًا به معنای نقد دین حقیقی نیست؛ زیرا گاه دین واقعی برساخته‌ای از سوی دین‌داران است، اما باید این را نیز در نگاه داشت که گاه دین حقیقی بخشی از علت آن چه در دین واقعی می‌گذرد را فراهم آورده است.

اگر در وارسی نسبت به پدیده‌ای در دین واقعی پیشینه و پشتوانه آن پدیده در دین حقیقی بررسی نشود تا اگر آسیب و زیانی هست از ریشه چاره شود آن وارسی چندان کارساز نخواهد بود.

۲. داده‌هایِ دینیِ ناساز با یک‌دیگر

دین خود را اَبَرراهنمای انسان؛ و ناظر و ناظمى بر همه رفتارهای او می‌داند، از سوی دیگر خود را راهنمای همه انسان‌ها با جوراجوریِ بینشِشان می‌داند، بنا بر این باید از بالاترین انسجام، هماهنگی، و سازواری در داده‌های خود برخوردار باشد، چه این که کمترین ناهماهنگی میان داده‌ها از اعتماد به آن پیام می‌کاهد، و اگر ناهماهنگی‌ها فزونی یابند همه اعتماد از میان می‌رود.

پروژه سازگارسازی میان داده‌های دینی که مفسران دین به آن می‌پردازند گاه هموار و پذیرفتنی و گاه دشوار و ناپذیرفتنی می‌باشد.

هر گاه دو سخن با یک‌دیگر ناساز باشند اگر بتوان در دایره تفاهم با روشی شیوا به سازگارسازی میان آن‌ها دست یافت این پذیرفتنی است، اما اگر سازگارسازی میان آن‌ها با پیچاندن همراه باشد و در آخر سخنان پذیرای معنایی نباشند که به آن‌ها داده می‌شود دیگر نمی‌توان آن دو سخن را با هم سازگار دانست.

#دین
#دین_واقعی
#دین_حقیقی
#محمد_مهدی_شیرازی
@NewHasanMohaddesi
🔸🔸🔸مطلب وارده🔸🔸🔸



♦️دین‌داری در گذر از گردنه‌ها
ص۲

محمدمهدی شیرازی
پژوهش‌گر دین و فلسفه
۱۱ خرداد ۱۴۰۴


روی‌کرد پی‌روانه نسبت به نهاد دین پی‌روان را بر آن می‌دارد تا به هر شیوه‌ای - اگرچه نادرست از نگاه آزاد - به سازگارسازی میان داده‌های دینی بپردازند؛ اگرچه این کار جای ره‌نما و ره‌رو را جا‌به‌جا کند، یعنی دینی که قرار بود راه‌نمای دین‌دار باشد اینک این دین‌دار است که دین را راه‌نمایی می‌کند.

از سوی دیگر روی‌کرد پی‌روانه با این باور که داده‌ها همه با هم هماهنگ هستند باعث می‌شود تا بسیاری از ناسازگاری‌ها نادیده بمانند، در حالی که از نگاه آزاد میانه ناساز داده‌ها بسی بیشتر می‌باشد.

۳. داده‌هایِ دینیِ ناساز با واقعیت‌های علمی/فلسفی

زمانی که دین از غیب و جهانی که انسان به آن دست‌رسی ندارد سخن می‌گوید آزمودن آن داده امکان‌پذیر نمی‌باشد، اما زمانی که از چیزی در این جهان سخن می‌گوید آن داده آزمون‌پذیر می‌گردد.

مثلًا اگر دین بگوید: آب رودخانه گَنگ (مقدس نزد هندوها) یا آب چاه زمزم (مقدس نزد مسلمانان) چنین است، دیگر این چشمه‌ای در بهشت نیست که به آن دست‌رسی نباشد، بل می‌توان آب را گرفت و آزمود، و اگر چنان نبود به نادرستی آن داده دینی پی برد.

هر آن چه از نگاه علمی یا فلسفی با دین ناسازگار باشد دین در آن زمینه آسیب می‌بیند؛ چه این که دریافت‌های حسی/عقلانی شناختی شیوا و آشکار می‌باشند، در حالی که یافته‌های دینی برآمده از اعتماد به دریافتی پنهان و سربسته - یعنی همان وحی یا دریافت غیبی - می‌باشند، و قاعده این است که شناخته بر ناشناخته، و شناخت شیوا بر شناخت سربسته پیشی دارد.

ناسازی میان داده‌های دینی و واقعیت‌های علمی/فلسفی از اعتماد به شناخت دینی می‌کاهد، و اگر ناسازی‌ها فزونی یابند همه اعتماد از میان می‌رود.

#دین
#دین_واقعی
#دین_حقیقی
#محمد_مهدی_شیرازی
@NewHasanMohaddesi
2025/07/04 18:38:44
Back to Top
HTML Embed Code: