Telegram Web Link
Photo_1641984564856.jpg
7 MB
سحابی رُزِت و یا گل سرخ، واقع شده در صورت فلکی تکشاخ

تاریخ ثبت عکس: 18دی ماه 1400
محل عکس برداری: کویر مصر واقع در شرق استان اصفهان، دشت کویر مرکزی ایران

حاصل استک 48 فریم عکس با نوردهی دو دقیقه ای با روش لایت فریم

ایزو: 3200

لنز: 135 آنالوگ ژوپیتر

#photographer: Rasool Soltani
#Astronomer: Mahdi Farmani

انتشار از پیج اینستاگرام: Slmrasool


کانال تخصصی فیزیک هسته ای

@Nuclear_ph_ysics
Photo_1642397693535.png
4.7 MB
کهکشان گرداب یا (whirlpool galaxy)

یک کهکشان برهمکنشی و دیگری، کهکشان مارپیچی که حدود 31 میلیون سال نوری از ما فاصله دارد.

این کهکشان واقع در صورت فلکی تازی ها است.
حاصل استک 20 فریم با لنز 200 میل آنالوگ پنتاگون.

تاریخ ثبت عکس: 18دی ماه 1400
محل عکس برداری: کویر مصر واقع در شرق استان اصفهان، دشت کویر مرکزی ایران

ایزو: 3200



#photographer: Rasool Soltani
#Astronomer: Mahdi Farmani


@slmrasool 📸

کانال تخصصی فیزیک هسته ای

@Nuclear_ph_ysics
#اثر_پروانه‌ای

بخش اول:

آیا ممکن است تمامی رویدادهای جهان با یکدیگر در ارتباط باشند؟
مثلا آیا افتادن برگی از یک درخت چنار در یکی از کوچه‌ های تهران می‌تواند منجر به وقوع رویدادی در آن سوی جهان شود؟
یا بال زدن یک پروانه در دهکده‌ای در ژاپن ممکن است سبب وقوع طوفان عظیمی در آمریکا شود؟
بله!
پاسخ تمام این پرسش‌های حیرت‌انگیز، مثبت است و علت آن هم پدیده‌ای است که ریاضی‌ دانان و فیزیک‌ دانان آن را با نام "اثر پروانه‌ای" می‌شناسند.
اثر پروانه‌ای نام پدیده‌ای است که به دلیل حساسیت سیستم‌ های آشوبی، به شرایط اولیه ایجاد می‌شود.
این پدیده به این اشاره می‌کند که تغییری کوچک در یک سیستم آشوبی مانند جو سیاره‌ زمین (مثلا بال ‌زدن پروانه) می‌تواند باعث تغییرات شدید (وقوع طوفان در کشوری دیگر) در آینده شود.
ایده اینکه پروانه‌ای می‌تواند باعث تغییری آشوبی شود نخستین بار در 1952 در داستان کوتاهی به نام "آوای تندر" نوشته "ری بردبری" مطرح شد.

 یکی از شخصیت‌ های داستان، از یک ماشین زمان برای سفر به گذشته‌ ی دور استفاده کرده و در آنجا یک پروانه را له می‌کند.
بعد از بازگشت به زمان حال، دنیای متفاوتی را مشاهده می‌کند. این داستان معمولا با عبارت اثر پروانه‌ ای نیز شناخته می‌شود که به حساسیت بسیار زیاد یک سیستم پیچیده و پویا به شرایط اولیه‌ ی خود اشاره دارد. در چنین سیستمی، عامل‌ های ابتدایی و کوچک، تاثیر بسیار زیادی روی تکامل و روند کل سیستم می‌گذارند.

عبارت «اثر پروانه‌ای» هم در 1961 در پی مقاله‌ای از "ادوارد لورنتس" به وجود آمد.
وی در 139 مین اجلاس AAAS در سال 1972 مقاله‌ای با این عنوان ارائه داد:
«آیا بال ‌زدن پروانه‌ای در برزیل می‌تواند باعث ایجاد تندباد در تگزاس شود؟»

لورنتس در پژوهش بر روی مدل ریاضی بسیار ساده‌ای از آب و هوای جو زمین، به معادله‌ی دیفرانسیل غیر قابل حل رسید. وی برای حل این معادله از روش‌های عددی به کمک کامپیوتر بهره گرفت. او برای اینکه بتواند این کار را در روزهای متوالی انجام دهد، نتیجه آخرین خروجی یک روز را به عنوان شرایط اولیه روز بعد وارد می‌کرد.
لورنتس در نهایت مشاهده کرد که نتیجه شبیه‌سازی‌های مختلف با "شرایط اولیه یکسان" با هم "کاملا متفاوت" است!
بررسی خروجی چاپ شده رایانه نشان داده که Royal McBee (رایانه‌ای که لورنتس از آن استفاده می کرد) خروجی را تا 4 رقم اعشار گرد می‌کند.
از آنجایی که محاسبات داخل این رایانه با 6 رقم اعشار صورت می گرفت، از بین رفتن دو رقم آخر باعث چنین تاثیری شده بود.
مقدار تغییرات در عمل گرد‌ کردن نزدیک به اثر بال ‌زدن یک پروانه است!
این واقعیت غیرممکن بودن پیش‌بینی آب و هوا در دراز مدت را نشان می دهد.
مشاهدات لورنتس باعث پررنگ شدن مبحث نظریه آشوب شد. عبارت عامیانه "اثر پروانه‌ای" در زبان تخصصی نظریه آشوب، "وابستگی حساس به شرایط اولیه" ترجمه می شود.

به غیر از آب و هوا، در سیستم‌های پویای دیگر نیز حساسیت به شرایط اولیه به چشم می‌خورد. یک مثال ساده، توپی است که در قله کوهی قرار گرفته و با ضربه بسیار کوچکی شروع به پایین غلطیدن از دامنه کوه می‌کند. این توپ بسته به اینکه ضربه بسیار کوچک، از چه جهتی زده شده باشد، می‌تواند به هر کدام از دره‌های اطراف سقوط کند.


https://lnk.pw/xssu


کانال تخصصی فیزیک هسته ای

@Nuclear_ph_ysics
#اثر_پروانه_ای
#سیستم_لورنتس

بخش دوم


در بخش اول دیدیم که سیستم‌ های آشوبی، حساس به شرایط اولیه هستند؛ یعنی تغییر کوچکی در شرایط اولیه سیستم، می تواند تغییرات بزرگی در آینده سیستم ایجاد کند.

سیستم لورنتس دستگاه معادله دیفرانسیل کوپل شده از مرتبه 1 هست که نخستین بار توسط ادوارد لورنتس برای مدل سازی شرایط جوی بررسی شد.
نکته جالبِ این معادلات، داشتن جواب آشوبناک برای مقادیر دقیق پارامترها و شرایط اولیه مشخص است. حالت خاصی از سیستم لورنتس وقتی جواب آن رسم می‌شود شبیه یک پروانه است.
در این معادلات، x و y و z حالات سیستم را می‌سازند و t زمان دینامیکی سیستم است، همچنین ρ و σ و β پارامترهای سیستم هستند و مقادیر خاصی دارند:

dx/dt = σ (y - x)
dy/dt = x (ρ - z) - y
dz/dt = xy - βz


نمونه مثال فیزیکی برای این مجموعه معادلات، سیستم آب ‌و‌ هوا است.
سیستم لورنتس حالت ساده‌ای از سیستم‌ های فیزیکی مانند لیزرها، پدیده ترموسفیون، واکنش‌ های شیمیایی، مدار های الکتریکی و... است.
چنین سیستم‌هایی با چنین معادلات دیفرانسیل غیرخطی و نامتناوب اصطلاحا "آشوبناک" هستند و رفتار آن‌ ها به شدت تحت تأثیر شرایط اولیه است.
به همین دلیل، سیستمی مانند آب و هوا در صورتی که شرایط اولیه دقیق مشخص نباشد، پیش‌ بینی آن اشتباه می‌شود. (فیلم سیستم لورنتس که در ادامه ارسال میگردد، نتیجه حل این معادلات دیفرانسیل به روش عددی است)

به این نکته توجه کنید:
این دستگاه معادلات با دو مقدار اولیه متفاوت حل شدند.
برای سیستم‌ های غیر آشوبناک تفاوت ناچیز در مقدار اولیه در نتایج حاصل، تفاوت زیادی ایجاد نمی کند. اما برای این سیستم آشوبناک کوچک‌ ترین اختلاف در دو مقدار اولیه، نتایج به شدت متفاوتی ایجاد می‌کند که نشان می‌دهد چنین سیستم‌ هایی بطور قابل ملاحظه‌ای وابسته به شرایط اولیه هستند.
شرایط اولیه دو سیستم در فیلم، تنها 0.0001 اختلاف دارند، اما با این وجود پس از مدتی، رفتار دو سیستم به شدت متفاوت می‌شود.
( تصویر پایین که بعد از فیلم مربوط به سیستم لورنتس ارسال میگردد نیز اختلاف فاصله دو نقطه بر حسب زمان را در دو سیستم مذکور نشان می‌ دهد)

کانال تخصصی فیزیک هسته ای

@Nuclear_ph_ysics
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"فیلم سیستم لورنتس"

نقطه قرمز در شکل آبی (1،1،1) و آبی در شکل قرمز (1،1،1.0001) اختلاف بسیار کمی دارند اما بعد از مدتی، حرکتی بسیار متفاوت دارند.

کانال تخصصی فیزیک هسته ای

@Nuclear_ph_ysics
تصویر مربوط به پست فوق.

فاصله دو نقطه بر حسب زمان، بسیار متغیر است و نامتناوب بودن معادلات مشهود است. (نقاط ابتدایی شرایط اولیه حل عددی هستند)

کانال تخصصی فیزیک هسته ای

@Nuclear_ph_ysics
#اثر_پروانه_ای
#سفر_در_زمان
#مکانیک_کوانتوم

بخش سوم:


فرض کنید شما مبتلا به نوعی سرطان هستید که قطع به یقین تا فردا فوت خواهید شد. اما ناگهان راه حلی به ذهنتان خطور میکند:
شما میتوانید در زمان سفر کنید و به گذشته بروید تا زمانی که هنوز بیماری تان حاد و وخیم نشده بود، به پزشک مراجعه کنید و درمان شوید.
بنابراین اگر به گذشته انتقال پیدا کنید و تغییر کوچکی در گذشته ایجاد کنید، این کار منجر به نجات یافتن تان خواهد شد.
اما آیا این یک پارادوکس نیست؟
دقیقا همانند پارادوکس پدر بزرگ که هاکینگ مطرح کرده بود.

سوالی که مطرح میشود این است:
آیا واقعا درمان این بیماری در گذشته، باعث میشود تا در آینده از مرگ نجات یابیم؟!

اثر پروانه ای که راجبش صحبت کردیم، همیشه قرار نیست صادق باشد و در این باره، یعنی این پارادوکس، احتمالا صادق نیست.

Germain Tobar
از دانشگاه کوئینزلند، از لحاظ ریاضیاتی نشان داده است که هرگونه تغییری در گذشته، میتواند با وقایع بعدی سازگار شود و در واقع، بطور خودکار و شاید هوشمندانه ای، بین دو پدیده که به یکدیگر مربوطند، ارتباط حاصل شده و حالت های احتمالی، با یکدیگر رابطه میدا کنند و اتفاق بیافتند.

مثلا فرض کنید شما دچار سرطانی شده اید و میدانید که قطعا فردا فوت خواهید کرد.
حالا اگر طبق همین مثال که بالاتر مفصل شرح دادم، شما به گذشته بروید و به پزشک مراجعه کرده و درمان بشوید، نتیجه این خواهد بود ‌که شما دیگر فوت نخواهید شد.
واقعا هم فوت نخواهید شد.

اما اگر این کار را نکنید، فوت نخواهید شد.
شما بعنوان Observer ، در یک موقعیت خاص قرار دارید و در میان انبوهی از State یا حالت ها و احتمالات وجود دارید و این موجودیت شما طبق تصمیم خودتان و یا اتفاقاتی که برایتان می افتد، تعیین میشود و حتی زمان نیز با این پدیده ها و تصمیمات، سازگار میشود.
یا بهتر است بگوییم " به مرور زمان، واقعیت خود را بهبود میبخشد"

حالا اینجاست که اثر پروانه ای نیز نقض میشود و دیگر اینجا معنایی نخواهد داشت.

اما ماجرا فقط به یک فرضیه ریاضی محدود نمیشود و در اصل این فرضیه باید مورد آزمایش قرار میگرفت.

Nikolai Sinitsyn
فیزیکدانی از آزمایشگاه لوس الاموس، همراه با همکارش Yan ، شبیه سازی سفر در زمان با استفاده از کامپیوتر کوانتومی ترتیب میدهند که از این قرار است:

دو شخصیت مجازی را در نظر بگیرید.
در این آزمایش، آلیس (شخصیت محبوب و همیشگی آزمایش‌ های فکری کوانتومی) یکی از کیوبیت‌ هایش را در زمان حال آماده کرده و آن را از طریق کامپیوتر کوانتومی و در جهت معکوس زمانی اجرا می‌کند.
در گذشته‌ی دور، یک متجاوز (باب)، کیوبیت آلیس را اندازه‌گیری می‌کند و این کار باعث مختل شدن کیوبیت و نابودی تمام همبستگی‌ های کوانتومی‌ اش با بقیه جهان می‌شود.

سپس سیستم به زمان حاضر باز می‌گردد. 
با توجه به داستان بردبری(که راجبش در پست های قبلی توضیح دادم)، خسارت کوچک باب روی حالت سیستم و همبستگی‌ های آن در گذشته، باید به سرعت در طول تحول پیچیده‌ ی سیستم در جهت رو به‌ جلوی زمانی، بزرگ‌تر شود.
در نتیجه آلیس نباید بتواند اطلاعات را بازیابی کند.

اما این اتفاق رخ نداد!
یان و نیکولایی متوجه شدند که اکثر اطلاعات محلی زمان حال، در گذشته دور و اساسا در قالب همبستگی‌ های کوانتومی که نمی‌توانستند با خسارت‌ های کوچک صدمه ببیند، پنهان شده بودند.

آن‌ها نشان دادند که اطلاعات بدون صدمه قابل توجهی، علی‌ رغم تجاوز باب به کیوبیت آلیس باز می‌گردند.
به صورت متناقضی، برای سفر های عمیق‌ تر به گذشته و همچنین به دنیاهای بزرگ‌ تری، اطلاعات نهایی آلیس به کیوبیتش، هر چند با خسارت‌های کوچک، باز می‌گردد.

نیکولایی می‌گوید:

ما دریافتیم که عبارت آشوب در فیزیک کلاسیک و مکانیک کوانتومی باید به شکل‌های متفاوتی تفسیر شوند.

References:

https://lnk.pw/xvcw

Article:
https://lnk.pw/ttdl


https://lnk.pw/tndy

The study was published in the journal Classical and Quantum Gravity:
https://lnk.pw/sxcd



کانال تخصصی فیزیک هسته ای

@Nuclear_ph_ysics
فیزیک‌ دان‌ ها چگونه به مفاهیم پیچیده می‌اندیشند؟

مطالعه مغز فیزیکدان‌ ها نشان می‌دهد که آن‌ها چگونه ایده‌های پیچیده‌ ای را که نمی‌توان تجربه کرد در مغز خود پرورش می‌دهند.
- ذرات کوانتومی هم وجود دارند و هم وجود ندارند.
- فضا یک بافت خم‌ شدنی است.
- ماده تاریک نامرئی است، اما بخش زیادی از کیهان را تشکیل می‌دهد.
- جهان ما از یک انفجار در 13.8 میلیارد سال قبل ایجاد شده و بی‌ نهایت در حال انبساط است.


اگر یک فیزیک‌ دان باشیم یا در زمینه‌ های فوق مطالعه عمیق داشته باشیم، درک این جملات برای ما دشوار نخواهد بود؛ اما اگر چنین نباشد، دست‌ کم یکی از این جملات موجب گیج شدن ما خواهد شد.

هنگامی که ما برای درک وسعت چنین مفاهیم پیچیده و غیر قابل تصوری تلاش می‌کنیم، احتمالا دچار نوعی ناهماهنگی شناختی می‌شویم؛
اما هر روز فیزیک‌ دان‌ های نظری در تمام طول روز به این ایده‌ ها و مفاهیم می‌اندیشند.

آن‌ها چگونه این کار را انجام می‌دهند؟

مغز فیزیکدان‌ ها از طریق دسته‌ بندی خودکار "قابل اندازه‌ گیری" یا "غیر قابل اندازه‌ گیری" با نظریه‌ های غیر شهودی دست‌ و پنجه نرم می‌کند.
اغلب چیز هایی که ما هر روز با آن‌ ها روبرو می‌شویم‌ مانند یک سنگ، یک دریاچه، یک گل و... ، قابل توصیف هستند، اما مفاهیمی که فیزیک‌ دان‌ ها در مورد آنها می‌اندیشند، این ویژگی را ندارند.

بر اساس تحقیقات انجام‌ شده به نظر می‌ رسد مغز فیزیک‌ دان‌ ها مفاهیم را به دو دسته تقسیم و سازماندهی می‌کند.
مفاهیم فیزیکی مانند ماده‌ تاریک، دوگانگی، کیهان‌ شناسی، چند‌ جهانی و... در ذهن فیزیک‌ دان‌ ها وجود دارند.
یک فرد معمولی ممکن است مفاهیم فیزیکی مانند ماده تاریک را در دسته غیر قابل توضیح قرار دهد، اما مهم‌ ترین مقیاسی که از این مفاهیم دریافت می‌کند در واقع غیرقابل اندازه‌ گیری بودن آن‌ ها خواهد بود.

اسکن‌ های مغزی فیزیک‌ دان‌ ها در ارتباط با فعالیت مغزی در واکنش به مفاهیم فوق نشان می‌دهد که آن‌ها ویژگی "وسعت" را ندارند؛ وسعت به اعمال محدودیت‌های ملموس بر چیزی اشاره می‌کند.

بررسی‌ ها نشان داده است که مغز فیزیک‌ دان‌ ها به شکلی خودکار می‌تواند تفاوت بین عناصر انتزاعی مانند فیزیک کوانتومی و عناصر قابل درک و قابل اندازه‌ گیری مانند سرعت و فرکانس را تشخیص دهد.
در واقع چیزی که موجب حس شگفتی در مردم عادی (غیر فیزیکدان‌‌ ها) می‌شود، افکار مربوط به "وسعت" را در آن‌ها برانگیخته نمی‌کند.
احتمالا به همین دلیل است که فیزیک‌ دان‌‌ ها می‌توانند به راحتی درباره این مفاهیم بی اندیشند، در حالی که وسعت و بزرگی این مفاهیم به تعجب یا نگرانی در مردم عادی و یا همان "غیر فیزیک دان ها" می‌‌انجامد.

در واقع قدرت فیزیک‌ دان‌ ها از فرگشت مغز ناشی می‌شود. به نظر می‌ رسد اندیشیدن به ایده‌ های انتزاعی فیزیک در دوران دانشجویی، می‌تواند بسیار متفاوت از درک یک فیزیک‌ دان‌ با سابقه نسبت به این مفاهیم باشد؛ بدین معنا که هر چه سن فیزیک‌ دان‌ ها بیشتر می‌شود، به شیوه‌ ای کارآمدتر می‌توانند این مفاهیم را به کار بگیرند و به نتایج موثر تری برسند و هر چه بیشتر با این مفاهیم سر و کار داشته باشند از این لحاظ بیشتر به دوستان قدیمی‌ شان تبدیل می‌شوند.

اسکن‌ های مغزی نیز از این گفته پشتیبانی می‌کند:
«مغز فیزیک‌ دان‌ های قدیمی که سالها با این مفاهیم سر و کار دارند، دارای عملکرد بهینه‌ تری است.
همچنین فعالیت مغزی بیشتری در نیم کره راست مغز اساتید فیزیک نسبت به دانشجویان این رشته مشاهده می‌شود که نشان می‌دهد آنها با تعداد بیش‌ تری از مفاهیم مرتبط با فاصله مانند نزدیک و دور در مدت‌ زمان طولانی‌ تری در ارتباط بوده‌اند.

بنابراین یک دانشجوی فیزیک ممکن است بین سرعت و شتاب ارتباط برقرار کند، اما به نظر می‌ رسد اساتید سرعت را به مفاهیم دور تری مثل سرعت انبساط جهان ربط می‌ دهند»


لازم به ذکر است که رسیدن به ایده‌ های جدید فقط مختص فیزیک‌ دان‌ ها نیست.
مغز ما به شکلی فرگشت یافته است که همه می‌توانند به ایده‌ های جدید و انتزاعی برسند، درست است که شاید فقط فیزیک‌ دان‌ های نظری بتوانند به راحتی مفاهیمی مانند دوگانگی یا چند جهانی را متوجه شوند، اما کسانی که در دیگر زمینه‌ ها مشغول هستند نیز ایده‌ های پیچیده خود را دارند. به عنوان مثال اگر هنگام ورزش به نوسانات فکر کنید، مغز بخش‌ های مربوط به فعالیت ریتمیک را فعال می‌کند.
ایده‌ موج‌ های سینوسی چند صد سال بیشتر قدمت ندارد، اما افراد از گذشته‌های دور به نوسانات روی برکه نگاه می‌کردند!


ارجاع:

https://www.nature.com/articles/s41539-021-00107-6


کانال تخصصی فیزیک هسته ای

@Nuclear_ph_ysics
#نجوم
#زندگی

به جرات میگویم؛
افرادی که با نجوم و اختر شناسی چه بصورت آماتوری و چه آکادمیک سر و کار داشتند، حتما با برخی پرسش ها و کنایه هایی روبرو شدند و قطعا یکی از آنها این بوده است:

- نجوم به چه درد ما میخورد؟ چه تاثیری روی زندگی مان گذاشته؟
برای ما نون و آب شده است؟!!!!

این بود که تصمیم گرفتم این پست را نگاشته و Share کنم.

در این پست قصد دارم چند نمونه از اختراعاتی را لیست کنم که با هدف بکار گیری در جهت پیشرفت و پیشبرد نجوم و کیهانشناسی اختراع شده و به مرور به زندگی انسان ها وارد شده و قطعا اهمیت شان را در زندگی مان درک خواهیم کرد و میکنیم.

هدف از اختراع دستگاه هایی مثل MRI در واقع تصویر برداری از اجرام به کمک روش " تداخل سنجی " با کمک چندین تلسکوپ مختلف در لوکیشن های مختلف بوده و هست؛
اما به مرور این دستگاه در پزشکی عامل پیشرفت هایی شده است و امروزه میتوان به جرات بیان داشت که بدون وجود دستگاه های MRI ، فرایند درمان و تشخیص بسیاری از بیماری ها مختل خواهد شد.
همچنین روش هایی برای " تشخیص غیر مخرب تومور " وجود دارد که در واقع منجمین و کیهان شناسان، این روش ها را برای رصد در طول موج های رادیویی به کار میگرند.

دوربین های مداربسته ای که امروزه همه جا دیده میشوند و مورد استفاده عموم قرار گرفته اند، در واقع بعد از ساخت و ارسال تلسکوپ فضایی هابل اختراع شدند و به بازار راه یافتند.
اولین بار، CCD که برای تصویر برداری از اجرام آسمانی توسط هابل ساخته شد، این ایده را بوجود اورد که برای تصویر برداری در اماکن تاریک و کم نور، از همان CCD هایی استفاده کنیم که در دوربین عکس برداری هابل بکار گرفته شده و امروزه،علاوه بر دوربین های مدار بسته، این CCD ها در اختیار منجمین آماتور نیز قرار گرفته و آماتور ها نیز میتوانند از آن ها استفاده کرده و به تصویر برداری نجومی بپردازند.

دستگاه هایی مانند کروماتوگرافی گازی که کاربرد گسترده ای دارند، همچون نمونه بارزش که در فرودگاه ها جهت تشخیص بمب،مواد دارویی و... در بخش بار ها دارد، در اصل برای اولین بار برای یک مریخ نورد طراحی و بکار گرفته شد.

نوار های عکاسی Kodak نیز اولین بار برای ثبت تغییرات سطح خورشید اختراع شدند و به مرور زمان، در دوربین های آنالوگ مورد استفاده قرار گرفتند.

همچنین میتوان به اسکنر های اشعه ایکس اشاره کرد که اولین بار سنسور های اشعه ایکس در جهت تشخیص اشعه ایکس در تلسکوپ ها ساخته شدند.

زبان برنامه نویسی IDL یا زبان توصیف واسط در کامپیوتر نیز درواقع برای تحلیل داده های رصدی ابداع شد اما بعد ها شرکت جنرال موتورز از این زبان در جهت تحلیل تست های تصادفی استفاده کرد و بعد ها،شرکت های نفتی مانند Texaco و BP از این روش برای پیدا کردن میدان های نفتی استفاده کردند و همواره این روش مورد استفاده است.

همچنین،
نرم افزار های IRAF که توسط رصدخانه ملی آمریکا برای تبدیل داده های رصدی به آرایه های عددی توسعه یافتند، به مرور مشتریانی همچون شرکت ارتباطاتی AT&T را جذب کرد که برای تحلیل کامپیوتری سیستم ها مورد استفاده قرار گرفتند.


از همه اینها گذشته، یک منجم به خوبی میداند که نجوم چه تاثیری روی زندگی اش گذاشته؛
احتیاجی هم به توضیح اضافی ندارد، شاید اصلا قابل وصف نیز نباشد و فقط مبتلایان به نجوم حال او را بفهمند.


کانال تخصصی فیزیک هسته ای

@Nuclear_ph_ysics
Forwarded from دانش و اندیشه
لایو اینستاگرامی

موضوع سخنرانی:
مکانیک کوانتوم و چالش هایش

با حضور: مهدی فرمانی، پژوهشگر فیزیک_گرایش پلاسما


مجری برنامه: مهدی بصیرت نیا

شنبه ۰۷ / ۰۳ /۱۴۰۱
ساعت ۹ شب به وقت ایران

لینک حضور در جلسه

لینک کانال تلگرامی دانش و اندیشه
جهان های موازی
بخش هفتم(پایانی)

تفسیر جهان های موازی، تفسیری دترمنیستیک است.
میشود این جمله را اینگونه باز کرد که به زبان ساده، نوعی جبر در میان جهان های موازی در جریان است و این تفسیر، به اصطلاح دقیق تر و علمی اش، دترمنیزم است.

با یک مثال میشود این خاصیت تفسیر جهانهای موازی را تشریح کرد:
فرض کنید یک فرد در جهان کنونی خودکشی میکند.
همین فرد بعنوان ناظر در جهان موازی دیگری محکوم به زندگی کردن میشود و دیگر در آن جهان نمیتواند زندگی خودش را به پایان برساند.

این است که آن فرد در جهان موازی دیگر، محکوم به زندگی کردن و جاودانه شدن است.

به نظر شما جهان موازی جهان ما ایرانیان در سال 1401 چطور است؟
بیایید یکی از این جهان ها را بررسی کنیم.
در جهانی به موازات جهان ما، مهسا امینی یک دختر معمولی گمنام است که هیچکدام از ما او را نمیشناسد و یقینا با آسایش و آرامش زندگی خوبی دارد و حجاب اجباری نیست.
گشت ارشاد بی معناست، ایران جزو چند کشور برتر در دنیا از لحاظ جاذبه های گردشگری است و مقام اول دنیا را در میزان سفر توریست ها دارد.
نیکا از شاگردان شروین حاجی پور است و میشود پیشبینی کرد که بزودی خودش کنسرتی در تهران برگزار خواهد کرد و از طرفی، میهمانان بیشماری به این کنسرت از داخل و خارج کشور دعوت خواهند بود.
در آن جهان، بطور قطع به یقین مردم در امنیت کامل به زندگی خود ادامه میدهند.
در آن جهان با روشنگری حکومت ایران، مردم آگاه هستند که امنیت، فقط نظامی نیست و امنیت کامل نظامی زمانی برقرار خواهد بود که امنیت اقتصادی، امنیت اعتقادی و امنیت اجتماعی و مدنی و رفاهی برقرار باشد.

در آن جهان، نیروی ضد شورش از کمترین امکانات برخوردار است و به نوعی اصلا مسلح نیستند.
ارتش حامی مردم است و تهران جزو اولین پایتخت های پیشرفته دنیا معرفی شده است.

در آن جهان، ایران بیشترین تعداد پرتاب های موشکی به فضا را داراست و از سرتاسر دنیا برای تحصیل در رشته های علمی همجون فیزیک و هوافضا و شیمی، به دانشگاه های ایران اپلای میکنند.

در آن جهان، مردم ایران بعنوان شادترین مردم دنیا معرفی شده اند و محدودیت هایی برای سفر به ایران وضع شده است، چرا که با تعداد بیش از اندازه توریست ها، طبیعت ایران به خطر می افتد.

در آن جهان، فیروز نادری، مدیریت پرتاب کاوشگر های IS (iran space) را بر عهده دارد و فاطیما ابراهیمی، اخیرا با اختراع جدیدش برنامه سفر به مریخ با موشک های ایران اسپیس را متحول کرده است.

در آن جهان ایران بعنوان کشوری ثروتمند معرفی شده و اتحادیه آسیا با محوریت ایران، به دنبال ایجاد صلح جهانی، بودجه نظامی اش را کاهش داده و بودجه علمی را افزایش میدهد.

امیدوارم مفهوم دترمنیزم را در تفسیر جهانهای موازی به خوبی توضیح داده باشیم.
حدودا یک سال قبل تر(شاید هم بیشتر) بود که در جهت فهم بهتر تفسیر جهان های موازی یا "many worlds interpretation" مباحث و توضیحات مفصلی را بصورت پست در آوردم و آنها را جمع آوری کردم و توضیحات دکتر عباس پژمان نیز دید خوبی به من داد در این جهت و از زحمات ایشان نیز تقدیر و تشکر میکنم.

اما بعد از گذشت حدود یک سال که دیگر مطلب مهمی در این رابطه نوشته نشد، در موضوع جهان های موازی و به صورت عام تری، در باب کوانتوم مکانیک، مباحثات مفصلی در گروه وابسته به همین کانال صورت گرفته و من خوشحالم که توانستم جمعی از دوستان را دور هم به این موضوعات علاقمند کنم و از دوستان فرهیخته دعوت کردم تا با هم نظری همدیگر، به یک دید کلی و بهتر از تفاسیر مکانیک کوانتوم برسیم.

هدف از جمع آوری و ارائه و نشر مطالب کانال در باب تفاسیر مکانیک کوانتوم، در درجه اول این بود که شبهات موجود در این حوزه را در حدود مجموعه مان یعنی مجموعه فیزیک هسته ای برطرف کنیم و در وهله بعد، در مباحثات مان به نقطه ای برسیم که سطح بحث ها یک پله بالاتر از مباحثات مان در یک سال قبل باشد و وقتی به این حد رسیدیم، طبق قولی که داده بودم مباحث را در کانال و به موازات کانال، در گروه پیش ببریم.

امروز با توجه به مباحث صورت گرفته در گروه، تصمیم گرفتم ادامه بحث را تا یک حدی که لازم است، پیش ببریم.

باری اولین پست را سعی میکنم برای امشب آماده کنم و در کانال منتشر کنم.

نکته ای که لازم به توجه است:

با توجه به اینکه مباحث در گروه ادامه دار خواهند بود، دوستانی که علاقمند هستند میتوانند عضو گروه وابسته به همین کانال بشوند:

https://www.tg-me.com/+71iL3giJ9cY3ZTdk



کانال تخصصی فیزیک هسته ای

@Nuclear_ph_ysics
#جهان_های_موازی
ایده یا واقعیت؟


بخش اول:

جهان های موازی را اولین بار شخصی بنام هیو اورت سوم ( ||| Hugh Everett ) بعنوان تز دکترایش ارائه داد.
اما مورد تائید و قبول هیچ فیزیکدانی قرار نگرفت.
درواقع همه (از فیزیکدان ها بگیر تا عوام) او را مورد تمسخر قرار دادند تا جایی که هیو اورت فیزیک را رها کرد و کم کم تبدیل شده بود به یک تکه گوشت و استخوان که روی مبل در خانه میخوابید و سیگار میکشید، سیگار پشت سیگار.
همسرش او را بعد از مدتی ترک کرد و فرزندانش هم کم کم از او جدا شدند.

بعد از مدتی او فوت کرد و حالا یک دنیا خاطرات مانده بود و کسانی که تحت عنوان فیزیکدان، او را به تمسخر گرفته بودند.

خاطراتی از این دست که مثلا در شبی از سال 1954 ، وقتی با همکلاسی پرینستونی اش بنام چارلز میسنر و دستیار نیلز بور بنام آگه پترسن درباره تلویحات خنده دار مکانیک کوانتوم و تفسیر کپنهاگن صحبت میکردند، بعد از چند ساعت ایده جهان های موازی به ذهنش رسید و حدود چند هفته بعدش، شروع کرد به نوشتنش.

اما طولی نکشید که همه به یکباره رسیدند به همین جهان های موازی!
ظاهرا علم به یک تفسیر احتیاج داشت تا بشود پیش بردش!

جهان های موازی یک تفسیر بر مبنای ریاضیات محض است.
یعنی کاملا محسوس است که هیو اورت چگونه فکر کرده و چه شده است که ایده جهان های موازی به ذهنش خطور کرده.

موضوع این است که آزمایشی مثل دوشکاف، واقعیت را در کوانتوم به نمایش کشیده است اما آیا واقعیت فقط همین بود که آزمایش دوشکاف نشان میداد؟
آیا واقعیتی نهفته در دل این آزمایش بود که هیو اورت میخواست به آن برسد؟

هیو اورت تصمیم گرفت بر این مبنا که "همه چالش هارا کنار میگذارم تا ببینم ریاضیاتِ کوانتوم مکانیک چه میگوید" آن واقعیت نهفته را صرفا بر اساس ریاضیات از دل تفسیر کپنهاگن و تابع موج (Wave function) بیرون بکشد و موفق هم شد.

اما این موفقیت را بیست سال بعد از ارائه اش و بعد از بیست سال تمسخرش بدان پی بردند.

اگر ریاضیات در مکانیک کوانتوم کار میکنند، مثل معادله شرودینگر که تمام مکانیک کوانتوم بر آن استوار است، پس چرا نشود از آن نتایج منطقی و جبری گرفت که به برخی سوالات بی پاسخِ مکانیک کوانتوم پاسخ بدهد؟

این شد که جهان های موازی بعنوان یک تفسیر ریاضیاتی و محکم و منطقی، خیلی از مشکلات، سوالات بی پاسخ و حتی تناقضات کوانتوم مکانیک را پاسخ داد.
اما موضوع فقط به همین جا ختم نمیشود.


کانال تخصصی فیزیک هسته ای

@Nuclear_ph_ysics
#جهان_های_موازی
ایده یا واقعیت؟


بخش دوم:

خاصیت ریاضیات این است که جبر را به نمایش میگذارد.
ریاضیات یعنی جبر، یعنی 4=2×2 و تمام!
چیز دیگری نگویید، فقط همین است! تمام!

دقیقا بر خلاف علم که نمیشود با قطعیت مطلق حرفی زد.
ما در علم تایید یا عدم تایید داریم، اما اینها مفاهیمی نسبی هستند و نمیشود چیزی را اثبات کرد.
اما در ریاضیات وقتی مثلا میگوییم:

sin²χ + cos²χ =1
میشود اثباتش کرد.
اثبات منطقی دارد و تا وقتی که پیش فرض های اولیه هندسه را تغییر ندهیم، نمیشود جمله جبری فوق را نفی کرد.

این است که چون تفسیر جهان های موازی بر پایه ریاضیات نوشته شده و یک تفسیر ریاضی است، پس ما در آن پدیده ای بنام دترمنیزم Determinism میبینیم.

دترمنیزم را بارها توضیح دادم، اما یکبار دیگر مرورش میکنیم:

تصور کنید یک اسلحه در دست خود دارید و بر روی سرتان گذاشته اید و دو تا انتخاب دارید:
تیر را شلیک کنید
یا
تیر را شلیک نکنید

که نتیجه هردو مشخص است.
شما مختارید خودتان را در هر لحظه بکشید یا نکشید.

حالا اگر یکی از این دو تا را انتخاب کنید، در همان لحظه شما دو جهان را بوجود آورده اید:
جهانی که در آن تیر را شلیک کردید و خودکشی کرده اید و جهانی که در آن تیر را شلیک نکرده اید و خودکشی نکرده اید.

مثلا اگر تیر را شلیک کردید و خودکشی کردید، در جهانی موازی دیگر، خودکشی نکرده اید و در آنجا محکوم به ادامه زندگی خود هستید.
این همان دترمنیزم است که خاصیت ذاتی جهان های موازی است. درواقع خاصیت ریاضیات است که در قالب تفسیر در آمده است.
ریاضیات و احتمالات حکم میکند که اگر قرار بر این است که هر احتمال در یک جهان به خصوصی اتفاق بی افتد، پس اگر مثلا در این جهان تاسی پرتاب میکنید و از بین 6 حالت مجاز آن تاس، مثلا عدد 1 رو می آید، پس بدون شک، قطعا و جبراً ما 6 جهان موازی مختلف داریم که در یکی از آنها عدد 1 در دیگری عدد 2 و... در ششمی عدد 6 رو آمده است.
باید همین گونه باشد، حالت دیگری ندارد.

درست است که با این تز، مشکلات زیادی حل میشود و حل هم شد، اما از طرفی مشکلات دیگری خلق شد که در شب های آینده بیشتر توضیح شان خواهم داد.


کانال تخصصی فیزیک هسته ای

@Nuclear_ph_ysics
#جهان_های_موازی
ایده یا واقعیت؟


بخش سوم:

جهان های موازی حقیقتا یک تفسیر زیبا، قوی، عجیب و به جاست!
هیچکسی نمیتواند بطور قطعی و کامل آن را از پایه زیر سوال ببرد و نقض وارد کند و تنها میتوان آن را نقد کرد.
نقد با نقض تفاوت های مهمی دارد.
مثلا مدلی مثل بیگ بنگ را اگر در نظر بگیریم، تابحال نقد های بسیاری بدان وارد شده اما هیچکس نتوانسته بیگ بنگ را نقض کند!
از این هم که بگذریم، بنظرم "نقض" واژه چندان مناسبی هم برای این که بگوییم یک نظریه علمی کنار گذاشته شده، نیست.
چرا که معنای نقض در مقابل معنای اثبات است و معمولا در منطق، برای هر اثباتی یک نقیض تعریف و در نظر گرفته میشود.
ساده است، مثلا:
cos²χ + sin²χ = 1
اگر اثباتش را توضیح دهیم، عکس تمام ادله هایمان در جهت اثبات این معادله، مجموعا به یک نتیجه ختم خواهد شد که دقیقا عکس 1 است.
یا میتوان گفت قرینه 1 است.
بحثش خیلی مفصل است، شاید بعدا درباره اش مفصل توضیح دادم.

اما نتیجه این که میتوان به یک نظریه نقد وارد کرد و هیچ اشکالی هم ندارد. هیچ نظریه یا مدل یا تفسیری بدون نقد وجود ندارد و در واقع اگر کسی آن را نقد نکند، آن مدل یا نظریه مرده است!
اما نقد به معنای زیر سوال بردن نیست و نقد را میتوان عاملی در نظر گرفت که باعث میشود حفره هایی(نقاط ضعف یا نادانسته هایمان) که در دل یک تفسیر، نظریه یا مدل و یا... وجود دارد، با شواهد، تحقیقات و نتایج درست علمی پر شود.
البته همیشه هم ممکن است اینطور نباشد!
اما روی صحبت مان با تفاسیر و نظریات خاصی است که فعلا بحث بر سر آنهاست.

یکی از نقد هایی که به مکانیک کوانتوم یا بهتر است بگوییم تفسیر کپنهاگن وارد است، این است که مرز میان جهان میکروسکوپیک و جهان ماکروسکوپیک دقیقا کجاست؟

همه ما بطور کلی، تعاریفی از جهان ماکرو و میکرو در ذهن داریم، تقریبا درست هم هستند.
اما آیا مرز معینی در این بین وجود دارد؟
دقیقا از کجا به بعد ما از جهان میکرو وارد جهان ماکرو میشویم؟

این سوالی است که هنوز پاسخ دقیقی برایش وجود ندارد.
این است که ما می آییم مرز خیالی مان را به دلخواه انتخاب میکنیم!
بله، به دلخواه!

کانال تخصصی فیزیک هسته ای

@Nuclear_ph_ysics
#جهان_های_موازی
ایده یا واقعیت؟



بخش چهارم:

اینکه یک خط فرضی یا به اصطلاح یک مرز فرضی را بیاییم به دلخواه، میان دو جهان ماکرو و میکرو تعیین کنیم، از آنجایی ناشی شد که در تفسیری مثل تفسیر کپنهاگن، وقتی مثلا در آزمایش معروف دو شکاف تعدادی ذرات و یا اخیرا، یک ذره مثل الکترون یا فوتون، سیستم در نظر گرفته میشود، سپس به سمت دو شکاف تابانده میشود و مورد بررسی است، آیا نه اینکه تحت بررسی یک ناظر آگاه و یک سری ناظر های دیگر است؟

مثلا دتکتور یا همان صفحه پرده حساس که ذره را رصد میکند و یا مثلا محیط آن ذره، آیا ناظر نیستند؟
پس آیا میتوان دکتور و تمام ناظران و محیط آن ذره را سیستم در نظر گرفت؟
آنوقت دیگر نمیشود ذره را به سادگی و به تنهایی مطالعه کرد!
آن وقت باید کل جهان را مطالعه کرد!

چون اگر مثلا بخواهیم تاثیر پرده بر ذره را بررسی کنیم، پس طبق اصول مکانیک کوانتوم، پرده نیز باید وارد سوپرپوزیشن بشود!
پرده هم محیطی دارد و در آن محیط حاضر است، بنابراین محیط هم دچار سوپرپوزیشن میشود و الی آخر...!

خب! اینکه نشد!
آزمایشگر موظف است سیستم را تعریف کند و محدوده اش را مشخص کند.
یعنی اگر سیستم مورد مطالعه، یک ذره است، پس فقط ذره مورد مطالعه است. یعنی ذره، سوژه آزمایشگر است.
دیگر کاری نداریم ابزار های آزمایش همچون پرده یا دتکتور و بقیه ابزار ها وارد سوپرپوزیشن میشوند یا نه.
اینجاست که آزمایشگر، یک مرز خیالی بین سیستم کوانتومی اش یعنی ذره، و محیط آزمایش اش تعیین میکند و نام این مرز، برش هایزنبرگ یا دقیق ترش این است:
Heisenberg cut.

اگر این هایزنبرگ کات یا برش هایزنبرگ وجود نداشت، عملا آزمایشی در دنیای کوانتوم، با توجه به اینکه ناظر آگاه جزوی از اصول مکانیک کوانتوم است و باید نظارت کند، انجام نمیشد.

پس میتوان اینطور نتیجه گرفت که آزمایشگر یا ناظر آگاه، باید یک مرز خیالی و ابداعی، بین جهان ماکرو و جهان میکرو، یا دقیق تر بگویم، بین سیستم کوانتومی و محیط آن سیستم تعریف کند که بتوان آزمایش را انجام داد.
حالا سوالی مطرح میشود:
واقعا مرز بین جهان ماکروسکوپیک و میکروسکوپیک کجاست؟
آیا هایزنبرگ کات، واقعا مرز حقیقی میان دو جهان ماکرو و میکرو است و ذاتا و طبیعتا در طبیعت وجود دارد؟!
مشخص است که نه!
هایزنبرگ کات صرفا یک مرز ابداعی است که آزمایشگر آن را فرض گرفته تا کارش را انجام بدهد.

پس حق باید داد به افراد کثیری که میگویند:
تا کجای کار قرار است با هایزنبرگ کات پیش برویم؟

بالاخره یک جایی باید گفت:
بس است!
ماست مالی بس است!

کانال تخصصی فیزیک هسته ای

@Nuclear_ph_ysics
#جهان_های_موازی
ایده یا واقعیت؟


بخش پنجم:


اینکه بگوییم هایزنبرگ کات چون کارمان را راه می اندازد پس فعلا از آن استفاده کنیم، به قول معروف، ماست مالی بیش نیست!
هایزنبرگ کات تحت اراده و اختیار ناظر آگاه بصورت دلخواه تعیین میشود، بطوری که بتوان یک موضوع را توجیه کرد؛ شاید بهتر باشد بگویم ماست مالی کرد!
آن هم این است که به دلخواه، جهان میان ذرات کوانتومی(جهان میکرو) و جهان اجسام کلاسیک(جهان ماکرو) را از هم تفکیک داد تا این موضوع که سوپرپوزیشن ذرات در سیستم کوانتومی به ذرات پرده حساس یا دتکتور سرایت نکند که کل دتکتور وارد سوپرپوزیشن شود و آن هم به اجسام دیگر نشت کند و کل آزمایشگاه دچار سوپرپوزیشن شود!
هدف جلوگیری از این فاجعه بود که یک راه کار ابتکاری و البته موقت ارائه شد تحت عنوان:
هایزنبرگ کات!

اما قرار نیست هایزنبرگ کات همیشه پاسخگو باشد، چون طبیعت ذاتا قوانینی دارد که ما بوسیله علم دقیقا به آن نمیتوانیم پی ببریم.

مثلا همین ماهیت مرز میان جهان میکرو و ماکرو، هنوز هم سوال است.
این موضوع که مرز میان جهان کوانتومی و جهان کلاسیک دقیقا کجاست، سوال مطرح در فیزیک است و بسیاری از فیزیکدان های حال دنیا در حال تحقیق و آزمایش های جدی برای پیدا کردن این حدود و این مرز هستند.
میتوان گفت کشف مرز میان دو جهان، معماهای بسیاری را حل هواهد کرد و دست کم ما را چند قدم جلوتر خواهد برد.

اولین بار آزمایش دو شکاف با نور(فوتون) انجام شد و بعد ها، با الکترون انجام شد.
همچنین با پروتون و بعدا با اتم و بازهم برای یک عده سوال بود که ایا میشود مقیاس را بزرگتر کرد؟
این بود که ازمایش های بعدی با مولکول های مختلف انجام شد و ادامه یافت.
طبق آخرین اطلاع خودم، آخرین باری که آزمایش دو شکاف با مولکول ها انجام شد، بزرگترین مقیاس ممکن با مولکول هایی بود که از 108 اتم کربن انجام شده.
یعنی مولکولی که متشکل از 108 اتم کربن است، وارد حالت سوپرپوزیشن شده و موج تشکیل داده و ادامه آزمایش...

این آزمایش نشان داد که این فقط ذراتی همچون فوتون و الکترون نیستند که میتوانند به سوپرپوزیشن وارد شوند، بلکه مقیاس ها میتواند بزرگتر هم باشد!

با این حساب، آیا اگر ادعا کنیم یک سیاره وارد سوپرپوزیشن شده، و یا اگر ادعا کنیم که یک انسان، یک سنگ، یک گیاه، یک ماشین و یا... وارد سوپرپوزیشن شده، ایرادی ندارد؟!

اینجاست که چون پاسخ دقیقی وجود ندارد، پای تفاسیر مختلفی به جریان باز میشود!
دعواها از اینجا شروع میشود!

کانال تخصصی فیزیک هسته ای

@Nuclear_ph_ysics
#جهان_های_موازی
ایده یا واقعیت؟


بخش ششم:


آزمایش ذهنی شرودینگر را به یاد بیاورید.
یک جعبه ی در بسته که داخل جعبه یک گربه زنده و سالم را قرار دادیم و در کنار گربه، یک سیستمی فعال کردیم که ساز و کارش به این نحو است که یک ذره کوانتومی را در نظر گرفتیم که از اسپین آن ذره بی اطلاعیم و درواقع به ذره مان نظارت نمیکنیم و در نتیجه، طبق اصول کوانتوم مکانیک، آن ذره وارد سوپرپوزیشن میشود و همزمان هم اسپینش بالا است و هم اسپینش پایین است.
اگر اسپین ذره بالا باشد، بصورت خودکار، یک ضامن آزاد میشود که باعث افتادن یک چکش بر روی یک شیشه ی حاوی سم سیانور میشود و در نتیجه، شیشه میشکند و سم در جعبه منتشر میشود و گربه میمیرد.
و اگر اسپین ذره پایین باشد، این اتفاق نمی افتد و در نتیجه، گربه زنده میماند.

حالا اگر درب جعبه بسته باشد و ما هیچ اطلاع و هیچ نظارتی بر داخل جعبه و وضعیت گربه و وضعیت اسپین آن ذره نداشته باشیم، بعد از گذشت مثلا یک ساعت، چقدر ممکن است آن گربه زنده باشد و چقدر مرده؟
اصلا آیا گربه زنده است یا مرده؟

حالا بیایید در جعبه را باز کنیم تا ببینیم چخبر شده است!
بله!
گربه مرده است!
این به چه معناست؟
به این معناست که اسپین ذره بالا بوده و باعث فعال شدن آن سیستم شده و گاز سمی در جعبه منتشر شده و گربه را کشته است.

نکته اینجاست که بدون اینکه با تجهیزات خاصی بیاییم ذره مورد نظر را نظارت کنیم، اسپین آن را از طریق حوادث و وقایع رخ داده در محدوده جهان ماکروسکوپیک یا جهان کلاسیک، تعیین کردیم.
این یعنی تابع موج یا همان ویو فانکشنِ آن ذره را از طریق نظارت و اندازه گیری حالت گربه، تعیین کردیم و آن تابع موج کلپس شد.
یا به اصطلاح فارسی، فروریزش کرد بر روی یک حالت، یعنی اسپین بالا که نتیجه اش در جهان کلاسیک، مرگ گربه بود.

حالا سوالی که در اینجا پیش می آید این است که:
هایزنبرگ کات را در داخل جعبه ی شرودینگر، بین گربه و ذره دقیقا کجا قرار بدهیم؟
آیا بی معنی نیست که بازهم هایزنبرگ کات را بر این سیستم اعمال کنیم؟
وقتی به همین وضوح میشود سوپرپوزیشن مختص جهان میکرو به جهان ماکرو نشت پیدا کند، اصلا چرا هایزنبرگ کات را وارد آزمایش کنیم؟

کانال تخصصی فیزیک هسته ای

@Nuclear_ph_ysics
2025/06/30 04:51:09
Back to Top
HTML Embed Code: