بر صحنهی نمایش، یکی نقشِ امیر، دیگری نقشِ دیوان سالار و سومی نقشِ خادم یا سرباز یا فرمانده لشکر و جز اینها را ایفا میکند. اما این تفاوتها فقط در ظاهر وجود دارند، واقعیتِ درونی و هستهی این نمود ها نزد همه آدمیان یکی است و این واقعیت عبارت است از بازیگری بینوا در نمایشی خنده آور با همهی مصیبتها و گرفتاری هایش. در زندگی نیز همین طور است، تفاوتهایی که از حیثِ مقام و ثروت وجود دارند به هر کس نقشی میدهند، اما این نقش با تفاوتهایی که از بابت سعادت و خرسندی آدمیان وجود دارد، به هیچ وجه مطابقت نمیکند، بلکه در اینجا هم هر کس در واقع همان بیچارهی نادان با گرفتاریها و عذابهای خویش است، گرفتاریهایی که از حیث موضوع با هم تفاوت دارند اما از نظر شکل یعنی از حیث ماهیتِ واقعی، کم و بیش نزد همگان یکساناند. درجهی این گرفتاری ها متفاوت است اما به هیچ وجه تابعِ طبقهی اجتماعی و ثروتِ شخص، یعنی تابع نقشی که ایفا میکند نیست.
👤#شوپنهاور
📘#درباب_حکمت_زندگی
🏛 @PHILOSOPHI_ZER
👤#شوپنهاور
📘#درباب_حکمت_زندگی
🏛 @PHILOSOPHI_ZER
لذت اصلای برای میل نیست، چون میل مثبت و ایجابی است نه فقدانی؛ یعنی چون میل در فرآیندِ خود، از صفحهی درونماندگاری پیروی میکند. نسبت دادنِ میل به فقدان همان اندازه خطاست که به اصلِ لذت. برعکس، درست وقتی که میل را به لذت و جستوجوی لذت نسبت میدهیم، چیزی را در این میانه از دست دادهایم. خلاصه اینکه برای شکستنِ این اتحادِ پیشافرضی مابینِ میل-لذت-فقدان، باید از این مسیرِ غریب و بسیار مبهم عبور کنیم. فرآیند میل نه فقدان یا نیاز، بلکه شادی (joy) است.
- #ژیل_دلوز
#مذاکرات
Dialogues II, French edition 1977, English 2007, p. 99f.
- #ژیل_دلوز
#مذاکرات
Dialogues II, French edition 1977, English 2007, p. 99f.
بورژوازی، به هنگامی که علیه اشرافِ موردِ پشتیبانیِ کشیشها میجنگید عَلَمِ آزادیِ وجدان سنجی و نیز بیخدایی را برافراشت؛ اما در موقعیتِ پیروزی که قرار گرفت لحن و رفتارش را عوض کرد؛ و امروزه بر آن است تا مذهب را پشتوانهی سرکردگیِ اقتصادی و سیاسیِ خود کند.
👤 پُل لافارگ
📘 #در_ستایش_تن_آسایی
🏛 @PHILOSOPHI_ZER
👤 پُل لافارگ
📘 #در_ستایش_تن_آسایی
🏛 @PHILOSOPHI_ZER
کارِ مستبد، نهادینه کردنِ حماقت است. [ژیل دلوز]
حماقت [bêtise] حیوانیت نیست. طبیعتِ حیوان به شکلی است که نمی تواند «احمق» [bête] گردد. چه بسیار تناظرات و مشابهت هایی صوری که میان چهرۀ انسانی و کلۀ حیوانات ترسیم شده است؛ به عبارت دیگر بارها تناظراتِ میانِ تفاوت های فردیِ مخصوصِ انسان ها و تفاوت های مخصوصِ حیوانات، شناخته شده است. با این حال، چیزی از این تناظرات دربارۀ حماقت (به مثابه شکلِ خاصِ حیوانیتِ انسان) نیست.
وقتی شعرای هزل نویس [satirical poets] در فرآیندِ نوشتنِ شعرِ خود، درجاتِ مختلفی از اهانت را به کار می گیرند، در حیوانیت متوقف نمی شوند، بلکه تا قهقرایی عمیق تر ادامه می دهند: از گوشتخواران به علفخواران، و از علفخواران به سوراخِ کونِ حیوانات [cloaca] به مثابهِ زمینۀ حبوباتی و گوارشی. فرآیندِ درونیِ گوارش بسیار ژرف تر از ژستِ بیرونیِ شکار یا هجومِ گرسنگی است: حماقت در نسبت با حرکاتِ لولۀ گوارشی.
به همین خاطر است که مستبدان نه فقط با کلۀ حیوانات، بلکه با گلابی، گل کلم و سیب زمینی نیز ترسیم می شوند. مستبد نسبت به آنچه از آن نفع می برد، بیرونی یا برتر نیست.
کارِ مستبد نهادینه کردنِ حماقت است، اما خودش اولین بردۀ نظامِ خودش، و اولین کسی است که در آن پایگان دارد. بردگان همواره از بردگانِ دیگر دستور می گیرند. چطور می توان این یگانگیِ حماقت و وحشی گری، و یگانگیِ اَشکالِ گروتسک و وحشتناک را (که شیوه های عمکردِ جهان را مضاعف می کنند) خطا دانست؟
بزدلی، ستمگری، پَستی و حماقت صرفاً ظرفیت های جسمانی یا مشخصه های شخصیتی و اجتماعی نیستند: آنها ساختارهایی از اندیشه اند.
همینجاست که چشم اندازِ استعلایی حیات می یابد: جایگاهِ ستمگر، برده و ابله را، هریک، در درونِ این چشم انداز می یابیم - بی آنکه به ترسیمِ خودِ فیگوری که آن را اشغال می کند، نیازی داشته باشیم، و بی آنکه محتاج به پی جوییِ ساحتِ استعلایی بواسطۀ فیگورهایی داشته باشیم که آن را امکان پذیر ساخته اند.
همیشه باورِ ما به احکامِ شناخت [postulates of the Cogitatio] است که مانعِ آن می شود که حماقت را به مسئله ای استعلایی بدل کنیم.
- #ژیل_دلوز
“Difference and Repetition”, French edition 1968, English 1994, from chapter 3, The Image of Thought
🏛 @PHILOSOPHI_ZER
حماقت [bêtise] حیوانیت نیست. طبیعتِ حیوان به شکلی است که نمی تواند «احمق» [bête] گردد. چه بسیار تناظرات و مشابهت هایی صوری که میان چهرۀ انسانی و کلۀ حیوانات ترسیم شده است؛ به عبارت دیگر بارها تناظراتِ میانِ تفاوت های فردیِ مخصوصِ انسان ها و تفاوت های مخصوصِ حیوانات، شناخته شده است. با این حال، چیزی از این تناظرات دربارۀ حماقت (به مثابه شکلِ خاصِ حیوانیتِ انسان) نیست.
وقتی شعرای هزل نویس [satirical poets] در فرآیندِ نوشتنِ شعرِ خود، درجاتِ مختلفی از اهانت را به کار می گیرند، در حیوانیت متوقف نمی شوند، بلکه تا قهقرایی عمیق تر ادامه می دهند: از گوشتخواران به علفخواران، و از علفخواران به سوراخِ کونِ حیوانات [cloaca] به مثابهِ زمینۀ حبوباتی و گوارشی. فرآیندِ درونیِ گوارش بسیار ژرف تر از ژستِ بیرونیِ شکار یا هجومِ گرسنگی است: حماقت در نسبت با حرکاتِ لولۀ گوارشی.
به همین خاطر است که مستبدان نه فقط با کلۀ حیوانات، بلکه با گلابی، گل کلم و سیب زمینی نیز ترسیم می شوند. مستبد نسبت به آنچه از آن نفع می برد، بیرونی یا برتر نیست.
کارِ مستبد نهادینه کردنِ حماقت است، اما خودش اولین بردۀ نظامِ خودش، و اولین کسی است که در آن پایگان دارد. بردگان همواره از بردگانِ دیگر دستور می گیرند. چطور می توان این یگانگیِ حماقت و وحشی گری، و یگانگیِ اَشکالِ گروتسک و وحشتناک را (که شیوه های عمکردِ جهان را مضاعف می کنند) خطا دانست؟
بزدلی، ستمگری، پَستی و حماقت صرفاً ظرفیت های جسمانی یا مشخصه های شخصیتی و اجتماعی نیستند: آنها ساختارهایی از اندیشه اند.
همینجاست که چشم اندازِ استعلایی حیات می یابد: جایگاهِ ستمگر، برده و ابله را، هریک، در درونِ این چشم انداز می یابیم - بی آنکه به ترسیمِ خودِ فیگوری که آن را اشغال می کند، نیازی داشته باشیم، و بی آنکه محتاج به پی جوییِ ساحتِ استعلایی بواسطۀ فیگورهایی داشته باشیم که آن را امکان پذیر ساخته اند.
همیشه باورِ ما به احکامِ شناخت [postulates of the Cogitatio] است که مانعِ آن می شود که حماقت را به مسئله ای استعلایی بدل کنیم.
- #ژیل_دلوز
“Difference and Repetition”, French edition 1968, English 1994, from chapter 3, The Image of Thought
🏛 @PHILOSOPHI_ZER
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امید، در واقع پلید ترینِ پلیدی هاست!
زیرا به عذابِ انسان ها تداوم میبخشد...
👤 #نیچه
📘 #انسانی_بسیار_انسانی ، 71
🏛 @PHILOSOPHI_ZER
زیرا به عذابِ انسان ها تداوم میبخشد...
👤 #نیچه
📘 #انسانی_بسیار_انسانی ، 71
🏛 @PHILOSOPHI_ZER
هیچکس نمیتواند از حیطهی فردیت خویش بیرون رود. حیوان را تحت هر وضعیتی قرار دهند در همان دایره تنگی که طبیعت برای او قاطعانه معین کرده است، محدود میماند و از اینرو مثلاً کوشش برای شاد کردن حیوانی که دوستش داریم، درست به علت همان مرزهای طبیعت و شعور حیوانی ناگزیر همواره در محدودهای تنگ باقی میماند. این گفته در مورد انسانها نیز صادق است. مقدار سعادتی که هر کس میتواند به دست آورد، در اثر فردیتاش پیشاپیش معین شده است، به ویژه، محدودیتهای ذهنی، توانایی آدمیان را در کسب لذت از آغاز تا پایان عمر مقرر کرده است.
👤#شوپنهاور
📘#درباب_حکمت_زندگی
🏛 @PHILOSOPHI_ZER
👤#شوپنهاور
📘#درباب_حکمت_زندگی
🏛 @PHILOSOPHI_ZER
Forwarded from عکس نگار
.
ایدهها یا افکار تثبیتشده همان رسوباتِ ذهنیای هستند که خاستگاه و منشأ پیشداوریهایند و انسان آنها را همواره بدیهی میپندارد. این ایدهها یا افکار آنچنان بر ذهن انسان تأثیرگذار هستند که سبب میشوند او بکوشد تا آنها را با توسّل به «هر وسیله» و به «هر قیمت ممکن» عملی سازد. انسان هیچگاه کوچکترین تردیدی را در این ایدهها یا افکارش روا نمیدارد؛ آنچه سبب این تردیدناپذیری میشود انتقال ایدهها یا افکار تثبیتشده از نسل یا نسلهای گذشته به نسل یا نسلهای بعدی است. در واقع، نهتنها خود این ایدهها یا افکار هیچگاه محلّ تردید و حتی پرسش قرار نمیگیرند، بلکه منشأها یا خاستگاههای آنان هم هیچگاه به حوزۀ پرسش وارد نمیشوند و گویا به ساحت مُردگان تعلّق دارند. وظیفه یا رسالت فلسفه امّا درهمشکستنِ این ایدهها یا افکار و پرسش از منشأها و خاستگاههای آنان است.
.
از کتاب #فلسفه_جامعه_شناسی:
بنیانگذاری سنتهای قارهای.
.
این کتاب، که در اسفندماه سال ۱۴۰۰ منتشر شد، هم به دنبال همین است؛ «فلسفه جامعهشناسی» از یکطرف میخواهد که باورها و عقاید مرسوم ما را به چالش بکشد و از طرف دیگر قصد دارد که نشان دهد فلسفه نویددهندۀ افقها و مسیرهای جدید است.
.
فلسفه جامعهشناسی را #محمد_تقی_ایمان و #علی_بندرریگی_زاده نوشتهاند؛ دکتر ایمان استاد دانشگاه شیراز است و نگارش و ترجمۀ کتابهایی در حوزۀ فلسفه را از او سراغ داریم.
.
برای تهیه این کتاب میتوانید با دایرکت پیج
@continental_philosophy
@continental_philosophy
در ارتباط باشید.
.
فقط «تعداد محدودی» از چاپ اول فلسفه جامعهشناسی موجود است که با تخفیف ۲۵ درصد و به بهای ۲۵ هزار تومان تقدیم میشود.
.
#ماکس_وبر #مارکس #کارل_مارکس #هگل #هوسرل #هایدگر #ادموند_هوسرل #مارتین_هایدگر #دریدا #دلوز #ژاک_دریدا #ژیل_دلوز #گادامر #هانس_گئورگ_گادامر #فلسفه #جامعه_شناسی #محمدتقی_ایمان #فلسفه_غرب #فلسفه_قرن_بیستم #فلسفه_قاره_ای #جامعه_شناسی #فلسفه
ایدهها یا افکار تثبیتشده همان رسوباتِ ذهنیای هستند که خاستگاه و منشأ پیشداوریهایند و انسان آنها را همواره بدیهی میپندارد. این ایدهها یا افکار آنچنان بر ذهن انسان تأثیرگذار هستند که سبب میشوند او بکوشد تا آنها را با توسّل به «هر وسیله» و به «هر قیمت ممکن» عملی سازد. انسان هیچگاه کوچکترین تردیدی را در این ایدهها یا افکارش روا نمیدارد؛ آنچه سبب این تردیدناپذیری میشود انتقال ایدهها یا افکار تثبیتشده از نسل یا نسلهای گذشته به نسل یا نسلهای بعدی است. در واقع، نهتنها خود این ایدهها یا افکار هیچگاه محلّ تردید و حتی پرسش قرار نمیگیرند، بلکه منشأها یا خاستگاههای آنان هم هیچگاه به حوزۀ پرسش وارد نمیشوند و گویا به ساحت مُردگان تعلّق دارند. وظیفه یا رسالت فلسفه امّا درهمشکستنِ این ایدهها یا افکار و پرسش از منشأها و خاستگاههای آنان است.
.
از کتاب #فلسفه_جامعه_شناسی:
بنیانگذاری سنتهای قارهای.
.
این کتاب، که در اسفندماه سال ۱۴۰۰ منتشر شد، هم به دنبال همین است؛ «فلسفه جامعهشناسی» از یکطرف میخواهد که باورها و عقاید مرسوم ما را به چالش بکشد و از طرف دیگر قصد دارد که نشان دهد فلسفه نویددهندۀ افقها و مسیرهای جدید است.
.
فلسفه جامعهشناسی را #محمد_تقی_ایمان و #علی_بندرریگی_زاده نوشتهاند؛ دکتر ایمان استاد دانشگاه شیراز است و نگارش و ترجمۀ کتابهایی در حوزۀ فلسفه را از او سراغ داریم.
.
برای تهیه این کتاب میتوانید با دایرکت پیج
@continental_philosophy
@continental_philosophy
در ارتباط باشید.
.
فقط «تعداد محدودی» از چاپ اول فلسفه جامعهشناسی موجود است که با تخفیف ۲۵ درصد و به بهای ۲۵ هزار تومان تقدیم میشود.
.
#ماکس_وبر #مارکس #کارل_مارکس #هگل #هوسرل #هایدگر #ادموند_هوسرل #مارتین_هایدگر #دریدا #دلوز #ژاک_دریدا #ژیل_دلوز #گادامر #هانس_گئورگ_گادامر #فلسفه #جامعه_شناسی #محمدتقی_ایمان #فلسفه_غرب #فلسفه_قرن_بیستم #فلسفه_قاره_ای #جامعه_شناسی #فلسفه
و به راستی هیچ چیز هرگز جای رفیق گمشده را پر نخواهد کرد. نمی توان برای خود دوستان قدیمی درست کرد. هیچ چیز با این گنجینهی خاطرات مشترک، این همه رنج ها و مصائبِ با هم چشیده، این همه قهرها و آشتی ها و هیجان های تند همسنگ نیست. این دوستی ها تکرار نمی شوند. کسی که نهال بلوطی به این امید مینشاند که به زودی در سایهاش بنشیند، خیالی خام می پرورد!
📓 زمین انسان ها
📝 آنتوان دو سنت اگزوپری
🏛 @PHILOSOPHI_ZER
📓 زمین انسان ها
📝 آنتوان دو سنت اگزوپری
🏛 @PHILOSOPHI_ZER
خودکُشی را تنها راه حل میدانم، اما نظریهٔ من چنین است: خودکُشی تنها ایدهای است که به انسان اجازهٔ زیستن میدهد. اینکه من میتوانم هروقت بخواهم دنیا را ترک کنم، زندگی را قابلِ تحمّل میکند و نه اینکه آن را تخریب کند... من همواره مانع خودکُشی آدمها شدهام. همیشه سعی کردهام به آنها بگویم، حالا که میتوانید هروقت خواستید خود را بکُشید، پس باید از این کار اجتناب کنید. اما نباید این ایده را کنار بگذارید... چون نظریهٔ من در بابِ خودکشی این است که هیچکس نباید خود را بکُشد، بلکه باید از این ایده در راستای کنار آمدن با زندگی استفاده کند. بنابراین در اصل، مسئله چیز دیگری است، اما همواره به من حمله کردهاند که این یارو برای خودکُشی استدلال موافق میآورد، اما خودش این کار را نمیکُند. اما من چنین استدلالی نکردهام. من میگویم خودکُشی تنها چیزی است که میتوانیم در زندگی به آن توسّل بجوییم. تنها تسلّایی که داریم این است که هروقت که خودمان بخواهیم میتوانیم از این زندگی دست بَرداریم. بنابراین، ایدهٔ من مثبت است. مسیحیت است که به خاطرِ پیش بُردن مبارزهای علیه این ایده گناهکار است. یکی باید به مردم بگوید "اگر زندگی را تحملناپذیر دیدید، به خودتان بگویید، خُب، هروقت بخواهم میتوانم زندگی را تَرک کنم." هر کسی باید از طریق این ایدهٔ خودکشی زندگی کند. در کتابِ قیاسهای تلخی است که این جمله را نوشتم: "بدون ایدهٔ خودکُشی، از ابتدا خود را کُشته بودم." ...من همیشه حرفِ بودلر را مدِّ نظر دارم: "وجد و وحشتِ زندگی." برای من هر آنچه که در زندگی تجربه کردهام، در این عبارت آمده است... من زندگی را به منزلهٔ تاخیر در خودکُشی به حساب میآورم. فکر میکردم قرار نیست بعد از سی سالگی زنده باشم. اما دلیلِ خودکُشی نکردنم بزدلی نبود. میدانید، همیشه خودکُشی را عقب میانداختم. من از ایدهٔ خودکُشی بهرهکِشی کردهام. من انگلِ این ایده بودم. اما همزمان رغبت به زیستن هم در من بسیار قوی بود.
- #امیل_چوران در گفتگو با جیسن وایس؛ در «قمارِ نوشتن»؛ ترجمهٔ آرش محمداولی، انتشارات نگاه.
◾به یاد کیومرث پوراحمد
#مسعود_زنجانی
🏛 @PHILOSOPHI_ZER
- #امیل_چوران در گفتگو با جیسن وایس؛ در «قمارِ نوشتن»؛ ترجمهٔ آرش محمداولی، انتشارات نگاه.
◾به یاد کیومرث پوراحمد
#مسعود_زنجانی
🏛 @PHILOSOPHI_ZER
جنگ که تمام شود ادبیات است که به ما کمک میکند نا آن را تمام و کمال حس کنیم. اگر ادبیات جنگ را بررسی کنیم میتوانیم نتیجه بگیریم که بیشتر نویسندگان ادبیات جنگ، شرکت کنندگان سابق آن هستند که می خواهند تجربه خود را به شکلی مستند مکتوب یا در پس قصههایی تلخ و شیرین روایت کنند و از این طریق بگویند که آثار جنگ چقدر میتواند بر روحیات و رفتار آدمی تاثیر بگذارد. کتاب دلتنگیهای نقاش خیابان چهل و هشتم مجموعه داستانهای کوتاهی از جی.دی سالینجر است که به جنگ و تبعات آن اشاره دارد.
📕 دلتنگیهای نقاش خیابان چهل و هشتم
✍🏻 #جی_دی_سلینجر
🏛 @PHILOSOPHI_ZER
📕 دلتنگیهای نقاش خیابان چهل و هشتم
✍🏻 #جی_دی_سلینجر
🏛 @PHILOSOPHI_ZER
زنها وقتی رازی در دل دارند،
زیاد حرف میزنند تا پنهانش کنند!
مردها وقتی رازی در دل دارند،
سکوت میکنند...
📕 مردی که حرف میزند
✍🏻 #ماریو_بارگاس_یوسا
🏛 @PHILOSOPHI_ZER
زیاد حرف میزنند تا پنهانش کنند!
مردها وقتی رازی در دل دارند،
سکوت میکنند...
📕 مردی که حرف میزند
✍🏻 #ماریو_بارگاس_یوسا
🏛 @PHILOSOPHI_ZER
اشتباهی بزرگتر از این وجود ندارد که تصور کنیم خوشبختیِ آدمی در واقعیت و در نفسِ امور است؛
نه، خوشبختی در تصوری است که ما از این امور داریم …
📕 در ستایش دیوانگی
✍🏻 #اراسموس
🏛 @PHILOSOPHI_ZER
نه، خوشبختی در تصوری است که ما از این امور داریم …
📕 در ستایش دیوانگی
✍🏻 #اراسموس
🏛 @PHILOSOPHI_ZER
اشتیاق چیزی نیست مگر کوششی که هر چیزی از رهگذرِ آن برای پایداری در هستیاش، هر بدنی در امتداد و هر ذهنی در تفکر، جهد میورزد (کناتوس: conatus). اما چون این کوشش ما را وا میدارد تا بر حسبِ ابژههایی که با آنها مواجه میشویم به صورتِ متفاوتی دست به عمل بزنیم، باید گفت که کوششِ مزبور را، در هر لحظه، تأثراتی تعین میبخشند که از ابژهها بر میآیند. این تأثراتِ تعیینکننده ضرورتاً علتِ آگاهی از کناتوس هستند. و از آنجا که تأثرات از حرکتی تفکیکناپذیرند که تأثراتِ مزبور از طریقِ آن ما را به رفتن به سویِ کمالی بیشتر یا کمتر (شادی و اندوه) وادار میکنند، بسته به اینکه آیا چیزی که با آن مواجه شدهایم با ما ترکیب میشود یا، به عکس، گرایش به تجزیهی ما دارد، آگاهی به منزلهی اطلاعِ پیوسته از این گذار از بیشتر به کمتر، یا از کمتر به بیشتر، و به مثابهِ شاهدی بر تغییرات، و بر تنوعات و تعیناتِ کناتوسی پدیدار میشود که در بطنِ رابطه با بدنها یا ایدههای دیگر در حالِ فعالیت است.
ابژهای که با طبیعتِ من موافق باشد مرا به شکلدهی به تمامیتی برتر که شاملِ ما (ابژهی مزبور و خودِ من) میشود وا میدارد. ابژهای که با من موافق نباشد، انسجامِ مرا به مخاطره میاندازد و گرایش به تقسیم کردنِ من به زیرمجموعههایی دارد که، در مواردی افراطی، واردِ روابطی میشوند که با رابطهی سازندهی من ناسازگارند (مرگ). آگاهی قسمی گذار است، یا به بیانِ دقیقتر، آگاهی اطلاع از گذار از این تمامیتهایِ کمتر نیرومند به تمامیتهایِ نیرومندتر و بالعکس است. آگاهی امری است صرفاً گذرا و انتقالی. اما آگاهی ویژگیِ کل یا ویژگیِ هیچ کلیتِ مشخصی نیست؛ آگاهی تنها ارزشی اطلاعاتی دارد و مهمتر آن که، خودِ اطلاعات امری است بالضروره مغشوش و تحریف شده. اینجا، بار دیگر، نیچه شدیداً اسپینوزایی است وقتی که مینویسد: «فعالیت بیشتر ناآگاهی است؛ آگاهی معمولاً تنها هنگامی پدیدار میشود که یک کل بخواهد خودش را تابعِ کلی برتر سازد. آگاهی در وهلهی اول آگاهی از این کلِ برتر، آگاهی از واقعیتِ بیرونی نسبت به ایگو است. آگاهی در رابطه با موجودی زاده میشود که برایِ ما بتواند کارکردی داشته باشد؛ آگاهی وسیلهای است که ما از طریقِ آن در هستیِ آن کل ادغام میشویم.»
- #ژیل_دلوز
در «اسپینوزا: فلسفهی عملی»، نقل از کتاب «بازیابی مکرر: قدرتِ اسپینوزا از کجا میآید؟»، بخش سوم، فصل نهم
🌻 @PHILOSOPHI_ZER
ابژهای که با طبیعتِ من موافق باشد مرا به شکلدهی به تمامیتی برتر که شاملِ ما (ابژهی مزبور و خودِ من) میشود وا میدارد. ابژهای که با من موافق نباشد، انسجامِ مرا به مخاطره میاندازد و گرایش به تقسیم کردنِ من به زیرمجموعههایی دارد که، در مواردی افراطی، واردِ روابطی میشوند که با رابطهی سازندهی من ناسازگارند (مرگ). آگاهی قسمی گذار است، یا به بیانِ دقیقتر، آگاهی اطلاع از گذار از این تمامیتهایِ کمتر نیرومند به تمامیتهایِ نیرومندتر و بالعکس است. آگاهی امری است صرفاً گذرا و انتقالی. اما آگاهی ویژگیِ کل یا ویژگیِ هیچ کلیتِ مشخصی نیست؛ آگاهی تنها ارزشی اطلاعاتی دارد و مهمتر آن که، خودِ اطلاعات امری است بالضروره مغشوش و تحریف شده. اینجا، بار دیگر، نیچه شدیداً اسپینوزایی است وقتی که مینویسد: «فعالیت بیشتر ناآگاهی است؛ آگاهی معمولاً تنها هنگامی پدیدار میشود که یک کل بخواهد خودش را تابعِ کلی برتر سازد. آگاهی در وهلهی اول آگاهی از این کلِ برتر، آگاهی از واقعیتِ بیرونی نسبت به ایگو است. آگاهی در رابطه با موجودی زاده میشود که برایِ ما بتواند کارکردی داشته باشد؛ آگاهی وسیلهای است که ما از طریقِ آن در هستیِ آن کل ادغام میشویم.»
- #ژیل_دلوز
در «اسپینوزا: فلسفهی عملی»، نقل از کتاب «بازیابی مکرر: قدرتِ اسپینوزا از کجا میآید؟»، بخش سوم، فصل نهم
🌻 @PHILOSOPHI_ZER
اگر بنا بود آرزوی چیزی به دل داشته باشم، نه آرزوی ثروت و قدرت بلکه آرزوی شورِ ممکنها بود، آرزوی چشمی هماره جوان، هماره مشتاق، که همهجا ردّی از امکانهای تازه میبیند. لذت است که مأیوس میکند نه امکان.
- #سورن_کییرکگور
در #یااین_یاآن ؛ ص.۳۹
🌻 @PHILOSOPHI_ZER
- #سورن_کییرکگور
در #یااین_یاآن ؛ ص.۳۹
🌻 @PHILOSOPHI_ZER