Telegram Web Link
📚 #الفبای_فلسفه
نویسنده #نایجل_واربرتون

■ کتاب الفبای فلسفه که در شمار کتاب های پرفروش قرار داشته است، خواننده را با ظرافت و قدم به قدم با وادی فلسفه آشنا می کند. نایجل واربرتون در هر فصل به یکی از حوزه های مهم فلسفه می پردازد و آرا و مضمامین اساسی در آن حوزه را شرح و بررسی می کند:

▪️ فلسفه چیست؟

● آیا می توانید وجود خداوند را به اثبات برسانید؟
● چگونه در گستره اخلاق درست را از نادرست تشخیص می دهیم؟
● آیا گاهی باید از قانون سر پیچی کرد؟
● آیا جهان واقعا به همان صورتی است که تصور می کنید؟
● آیا می دانید که راه و رسم علم چیست؟
● آیا ذهن شما جدا از بدن شماست؟
● آیا می توانید هنر را تعریف کنید؟


▪️ #الفبای_فلسفه
▪️بخش اول:#مسئله_شر

🔹 آیا طراح عالم هستی《دانای مطلق》و《خیر مطلق》است؟

کثیری از مردم عقیده دارند میزان شری که در جهان هست اعتبار این نتیجه گیری را خدشه دار میکند.
دامنه ی این شراز سنگدلی ادمی،قتل و شکنجه تا رنجی که بلایای طبیعی و امراض موجب ان میشوند گسترده است.

اگر، آن طور که برهان نظم میگوید بنا باشد در پیرامون خویش نظر کنیم تا شواهد و قرائن فعل خداوند را ببینیم ،بسباری از مردم دشوار می توانند بپذیرند که انچه میبینند ثمره ی کردار افریدگاری خیرخواه است.

خدایی که دانای مطلق باشد به وجود شر عالِم است؛
خدایی که قادر مطلق باشد میتواند از وجود شر جلوگیری کند؛
و خدایی که خیر مطلق باشد اراده نمی کند که شر را به وجود اورد.
ولی رخداد شر همچنان به قوت خود باقی است.


▪️ #الفبای_فلسفه
▪️بخش دوم:#اصل_انسان_نگر

مطابق این رای، احتمال اینکه جهان موجد بقا و پیدایش تکامل ادمی شده باشد به قدری ناچیز است که مجازیم نتیجه بگیریم که جهان افریده ی معماری الهی است
از این منظر ،این واقعیت که ادمیان پیدایش و تکامل یافته اند و باقی مانده اند برهانی است که وجود خداوند را برای ما ثابت میکند.
موید این رای ان دسته از تحقیقات علمی است که طیف محدود شرایط آغازین مناسب برای جهانی را که در ان پیدایش حیات اصولا ممکن است نشان می دهند.

▪️پاسخ

هر چیزی که از لحاظ آمار و احتمالات نامحتمل است باز هم ممکن است رخ دهد.

اشتباه طرفداران اصل انساننگر این است که فرض را بر این میگذارند که وقتی چیزی نامحتمل رخ می دهد لزوما باید تبیینی پذیرفته تر از این وجود داشته باشد که بگوییم ان چیز بطور طبیعی حادث شده است.

ما میتوانیم حضور خود را در این گوشه عالم بدون توسل به علل فوق طبیعی بصورتی مناسب تبیین کنیم.
تعجبی ندارد که ما در جهانی بسر میبریم که در ان شرایط دقیقا برای پیدایش موجوداتی از نوع ما مناسب بوده است،زیرا به هیچ وجه محتمل نبود که ما در جای دیگری پیدا بیابیم.

پس این واقعیت که ما در این گوشه از عالم هستی به سر میبریم برهانی موید طرح و تدبیر خداوند نیست.

👤 #نایجل_واربرتون
📚 #الفبای_فلسفه
📖 صفحه 31 تا 33
🔃 ترجمه #مسعود_علیا

.join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
▪️آشنایی با #رنه_دکارت

رنه دکارت، فیلسوف، ریاضی‌دان و فیزیک‌دان بزرگ عصر رنسانس در روز ۳۱ مارس ۱۵۹۶ میلادی در روستایی از توابع شهرستان اندر-ا-لوار فرانسه زاده شد. مادرش در سیزده‌ماهگی وی درگذشت و پدرش قاضی و نماینده پارلمان در رن در ناحیه برتاین بود.

دکارت در سال ۱۶۰۶ میلادی، هنگامی که پسر ده‌ساله‌ای بود، وارد مدرسهٔ لافلش شد. این مدرسه را فرقهٔ یسوعیانتأسیس کرده بودند و در آن علوم جدید را همراه با تعالیم مسیحیت تدریس می‌کردند. دکارت طی هشت سال تحصیل در این مدرسه، ادبیات، منطق، اخلاق، ریاضیات ومابعدالطبیعه را فرا گرفت. در سال ۱۶۱۱ میلادی، دکارت در یک جلسه سخنرانی تحت عنوان اکتشاف چند سیارهٔ سرگردان در اطراف مشتری، از اکتشافات گالیله اطلاع حاصل کرد. این سخنرانی در روح او تأثیر فراوان گذاشت

پس از اتمام دوره و خروج از لافلش، مدتی به تحصیل علم حقوق و پزشکی مشغول گردید، اما در نهایت تصمیم گرفت به جهانگردی بپردازد و آن‌گونه دانشی را که برای زندگی سودمند باشد فراگیرد. به همین منظور، مدتی به عنوان سرباز بدون مزد به خدمت ارتش هلند درآمد، چراکه فرماندهی آن را شاهزاده‌ای به نام موریس بر عهده داشت که در فنون جنگ و نیز فلسفه و علوم مهارتی به‌سزا داشت و بسیاری از اشراف فرانسه دوست داشتند تحت فرمان او فنون رزمی را فرابگیرند. دکارت در مدتی که در قشون ارتش هلند بود به علم موردعلاقهٔ خود، یعنی ریاضیات می‌پرداخت.

در بهار سال ۱۶۱۹ میلادی از هلند به دانمارک و آلمان رفت و به خدمت سرداری به نام ماکسیمیلیان درآمد؛ اما زمستان فرا رسید و در دهکده نویبرگ در حوالی رود دانوب، بی دغدغه خاطر و با فراغت تمام به تحقیق در ریاضیات پرداخت و براهین تازه‌ای کشف کرد که بسیار مهم و بدیع بود و در پیشرفت ریاضیات تأثیر به سزایی گذاشت.

پس از مدتی، دکارت به فکر یکی‌ساختن همه علوم افتاد. در شب دهم نوامبر ۱۶۱۹ وی سه رؤیای امیدبخش دید و آن‌ها را چنین تعبیر کرد که «روح حقیقت او را برگزیده و از او خواسته تا همه دانش‌ها را به صورت علم واحدی درآورد».

این رؤیاها به‌قدری او را مشعوف ساخت که نذر کرد تا مقبرهٔ حضرت مریم را در ایتالیا زیارت نماید. وی چهار سال بعد به نذر خود وفا کرد.

از ۱۶۱۹ به بعد، چندسالی در اروپا به سیاحت پرداخت و چندسالی هم در پاریس اقامت کرد؛ اما زندگی در آنجا را که مزاحم فراغت خاطر خود می‌دید، نپسندید و در سال ۱۶۲۸ میلادی بار دیگر به هلند بازگشت و در آن دیار تا سال ۱۶۴۹ میلادی مجرد، تنها و دور از هرگونه غوغای سیاسی و اجتماعی، تمام اوقات خود را صرف پژوهش‌های علمی و فلسفی نمود. تحقیقات وی بیشتر تجربه و تفکر شخصی بود و کمتر از کتاب استفاده می‌کرد.

در سپتامبر ۱۶۴۹ به دعوت کریستین- ملکه سوئد- برای تعلیم فلسفه به دربار وی در استکهلم رفت؛ اما زمستان سرد این کشور اسکاندیناوی از یک‌سو و ضرورت سحرخیزی در ساعت پنج بامداد برای تعلیم ملکه از سوی دیگر، دکارت را که به این نوع آب‌وهوا و سحرخیزی عادت نداشت، به بیماری ذات‌الریه مبتلا ساخت و در پنجاه و سه سالگی از پا درآورد.

دکارت از دانشمندان و فیلسوفان بزرگ تاریخ به‌حساب می‌آید. او قانون شکست نور را در علم فیزیک کشف کرد وهندسهٔ تحلیلی را در ریاضیات و هندسه بنا نهاد

ادامه دارد
join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
فلسفه
▪️آشنایی با #رنه_دکارت رنه دکارت، فیلسوف، ریاضی‌دان و فیزیک‌دان بزرگ عصر رنسانس در روز ۳۱ مارس ۱۵۹۶ میلادی در روستایی از توابع شهرستان اندر-ا-لوار فرانسه زاده شد. مادرش در سیزده‌ماهگی وی درگذشت و پدرش قاضی و نماینده پارلمان در رن در ناحیه برتاین بود. …
▪️#دکارت در آغاز با دو مسئلهٔ اساسی روبرو بود:

معرفت یقینی

دکارت در آغاز جوانی بسیار دلبسته ریاضیات بود. این به آن خاطر بود که می‌دید ریاضیات دارای نظامی کاملاً یقینی است. در حالی که سایر رشته‌های علمی و مخصوصاً فلسفه این‌گونه نیست. فکر او بیشتر از هر چیزی متوجه فلسفه بود، زیرا فلسفه را بنیاد معرفت بشری می‌دانست و اگر فلسفه به یقین نمی‌رسید، به هیچ دانشی نمی‌شد اعتماد کرد.

در آن زمان بسیاری از اندیشمندان به شکاکیت مطلق فلسفی گرویده‌بودند و می‌گفتند: در هیچ موضوعی نمی‌توان به یقین رسید. دکارت این امر را قبول نداشت و می‌خواست به هر صورتی که شده، یقین را در فلسفه و دانش داخل کند.

به همین خاطر به این فکر افتاد تا فلسفه و تمام دانش‌های انسانی را به روشی ویژه با هم درآمیزد و طوری آن را بنا کند که مانند ریاضیات کاملاً یقینی باشد.

▪️رابطهٔ جسم و روح

در دورهٔ دکارت (قرن هفدهم میلادی)  فیزیک و به‌دنبال آنمکانیک تا حد زیادی پیشرفت کرده‌بود. یکی از مسائل عمدهٔ این فیزیک جدید، آن بود که ماهیت ماده چیست؟ چه چیزی باعث فرایندهای مادی و طبیعی می‌شود؟ چه چیزی موجب می‌شود حرکات و حوادث مختلف طبیعی (مثل باریدن باران، گردش سیارات، روییدن گیاهان، زلزله و غیره) اتفاق بیفتند؟

در آن زمان نگرش مکانیکی و مادی به طبیعت، نفوذ زیادی بین مردم و دانشمندان داشت. نگرشی که دلیل همه حرکات و حوادث جهان را در خود جهان و ماده آن می‌دانست، نه امور غیر مادی و ماوراء طبیعت؛ یعنی می‌گفت: همه چیز در عالم، به‌طور خودکار و طبق قوانین فیزیکی کار می‌کند.

اما در اینجا پرسشی اساسی وجود داشت که با تبیین مادی از طبیعت جور درنمی‌آمد: علت اعمال و حرکات ما انسان‌ها چیست؟ این علت از دو حال خارج نیست: یا جسم و بدنمان است یا چیز دیگری غیر از آن. ما به‌طور واضح درک می‌کنیم که جسم ما که ماده ما است تحت فرمان ما قرار دارد و ما خودمان علت اعمال و رفتارمان هستیم؛ اما این خود چه چیزی است؟ آیا منظور از این خود، روح ما است؟ اما روح انسانی چیست؟ چه رابطه‌ای میان روح و جسم انسان وجود دارد؟ روح انسان به‌طور مسلم امری مادی نیست؛ بنابراین آیا امری غیر مادی در ماده اثر می‌گذارد؟ این امر چگونه ممکن است؟

این پرسش‌ها فکر دکارت را به خود مشغول کرده بود. بدین ترتیب او دوگانه انگاری را مطرح نمود یعنی روح و جسم را مانند بعضی از فلاسفه یونان جدا گرفت. بعدها باروخاسپینوزا یکی از بزرگ‌ترین فلاسفه تاریخ غرب و بشر این را اشتباه یافت و یگانه انگاری را پایه گذاشت (امروزه به نظر می‌رسد یگانه انگاری درست‌تر باشد).

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
فلسفه
▪️#دکارت در آغاز با دو مسئلهٔ اساسی روبرو بود: معرفت یقینی دکارت در آغاز جوانی بسیار دلبسته ریاضیات بود. این به آن خاطر بود که می‌دید ریاضیات دارای نظامی کاملاً یقینی است. در حالی که سایر رشته‌های علمی و مخصوصاً فلسفه این‌گونه نیست. فکر او بیشتر از هر چیزی…
▪️از مهمترین مطالبی که دکارت تلاش کرده‌است با استفاده از روش شک خود اثبات برساند می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

وجود خود یا خودآگاهی
وجود جهان خارج
وجود صانع یا خداوند

▪️وجود خود یا خودآگاهی

دکارت در ابتدا برای دستیابی به معرفت یقینی، از خود پرسید: آیا اصل بنیادینی وجود دارد تا بتوانیم تمام دانش و فلسفه را بر آن بناکنیم و نتوان در آن شک کرد؟

راهی که برای این مقصود به نظر دکارت می‌رسید، این بود که به همه چیز شک کند. او می‌خواست همه چیز را از اول شروع کند و به همین خاطر لازم می‌دانست که در همه دانسته‌های خود (اعم از محسوسات و معقولات و شنیده‌ها) تجدیدنظر نماید.

بدین ترتیب شک معروف خود را که بعدها به روش شک دکارتی معروف شد آغاز کرد. او این شک را به همه چیز تسری داد؛ تا جایی که در وجود جهان خارج نیز شک کرد و گفت: از کجا معلوم که من در خواب نباشم؟ شاید این‌طور که من حس می‌کنم یا فکر می‌نمایم یا به من گفته‌اند، نباشد و همه این‌ها مانند آنچه در عالم خواب بر من حاضر می‌شود، خیالات محض باشد. اصلاً شاید شیطانِ پلیدی در حال فریب دادن من است و جهان را به این صورت برای من نمایش می‌دهد؟

دکارت به این صورت به همه چیز شک کرد و هیچ پایه مطمئنی را باقی نگذاشت؛ اما سرانجام به اصل تردید ناپذیری که به دنبالش بود، رسید. این اصل این بود که:

من می‌توانم در همه چیز شک کنم، اما در این واقعیت که شک می‌کنم، نمی‌توانم تردیدی داشته باشم؛ بنابراین شک کردن من امری است یقینی؛ و از آنجا که شک، یک نحوه از حالات اندیشه و فکر است، پس واقعیت این است که من می‌اندیشم. چون شک می‌کنم، پس فکر دارم و چون می‌اندیشم، پس کسی هستم که می‌اندیشم

بدین ترتیب یک اصل تردید ناپذیر کشف شد که به هیچ وجه نمی‌شد در آن تردید کرد. دکارت این اصل را به این صورت بیان کرد:

می‌اندیشم، پس هستم. (اصل کوگیتو) دکارت به هدف خود رسیده بود و فلسفه‌اش را بر اساس همین اصل بنیادین بنا کرد. وی پس از ۱۳ سال تفکر بر روی این موضوع آن را فهمید.

▪️وجود جهان خارج

دکارت، بقیه فلسفه‌اش را بر پایه این اصل، یعنی وجود خود بنا کرد. او گفت:

من در عالم خارج، اموری را ادراک می‌کنم که مادی نیستند و بنابراین با عقل ادراک شده‌اند نه با حس؛ مانند امتداد (عرض، طول و عمق). هر شئ مادی امتداد دارد. چنین صفاتی که با عقل ادراک می‌شوند، به اندازه این واقعیت که من وجود دارم، روشن و بدیهی هستند. پس این امور هم یقینی هستند

در ادامه، دکارت در اثبات اینکه جهان خارج وجود دارد و خواب و خیال نیست، از تصور موجود کامل یعنی خدا کمک می‌گیرد. به این صورت که:

وقتی عقل چیزی را به‌طور واضح و متمایز شناخت، این شناخت باید ضرورتاً درست باشد؛ چرا که خداوند نه مرا فریب می‌دهد و نیز روا نمی‌دارد که من دربارهٔ جهان و چیستی آن فریب بخورم. فریب‌کاری از عجز و نقص سرچشمه می‌گیرد.

بنابراین هرچه را با عقل خود درک کنیم، حتماً صحیح است و یکی از اموری را که با عقل می‌یابیم، وجود واقعی جهان خارج می‌باشد.

به‌طور خلاصه تمام تصورات در انسان باید معلول چیزی در خارج باشند پس جهان خارج به عنوان علت تصورات، اثبات می‌شود.

همگان دکارت را از جملهٔ بنیان‌گذاران فلسفهٔ جدید (فلسفهٔ بعد از دوران تولد مجدد) می‌دانند. او اولین فیلسوف بزرگ بعد از دوران قرون وسطی است که به همراه فیلسوفانی نظیر اسپینوزا و گوتفرید لایبنیتز به مکتب اصالت عقل تعلق دارند؛ مکتبی که عقیده‌اش این بود که: «به آنچه که حواس انسان ارائه می‌دهند نمی‌توان اطمینان کامل داشت، بلکه، تنها از راه عقل است که شناخت حقیقی و یقین‌آور صورت می‌گیرد.»

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
فلسفه
▪️از مهمترین مطالبی که دکارت تلاش کرده‌است با استفاده از روش شک خود اثبات برساند می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: وجود خود یا خودآگاهی وجود جهان خارج وجود صانع یا خداوند ▪️وجود خود یا خودآگاهی دکارت در ابتدا برای دستیابی به معرفت یقینی، از خود پرسید: آیا…
اعتقادات مذهبی رنه دکارت همواره با حرارت در محافل علمی مورد مناظره قرار گرفته‌است. او از سویی ادعا می‌کرده که یک کاتولیک مؤمن است و می‌گفت که یکی از نیاتش از مراقبه محافظتش از ایمان مسیحی اش است، با این حال، حتی در همان دوران خودش هم دکارت متهم بود که عقاید دادارباورانه و بی‌خدایی را با خود همچون رازی دارد. بلز پاسکال هم‌عصر او درباره‌اش گفته: «من نمی‌توانم دکارت را ببخشم؛ دکارت در تمام فلسفه خود، هرچه می‌توانست کرد تا به روی خدا خطی از بطلان بکشد، اما او نتوانست لزوم وجود خدا را برای آغاز خلقت با سرانگشت اشارهٔ خدایی‌اش انکار کند، اما بعد از آن دیگر خدا از نظرش چیزی بی‌مصرف بود».

شرح‌حال استفان گاکروگراز دکارت گزارش می‌دهد که «او به عنوان یک کاتولیک ایمان عمیقی مذهبی داشت که با خود آن را تا روز مرگ حفظ کرد، در عین‌حالی که او ثابت‌قدم و شیفته در راه کشف حقیقت نیز بود.بحث‌ها کماکان ادامه دارد بر سر این‌که آیا او یک کاتولیک استغفارکننده بوده یا بی‌خدایی مخفی‌کار، پنهان شده در پشت احساسات زاهدانه نسبت به وجودی که جهان را در چارچوبی مکانیکی قرار داده، که در آن بشر می‌تواند آزادانه هرکاری دلش خواست فقط به دلیل لطف اراده اعطا شده از سوی خدا بکند.

دکارت به چندین دلیل مورد نفرت شدید مسیحیان و فیلسوفان مسیحی زمان خود بود و بسیاری از بقیه مسیحیان به او اکراه شدیدی داشتند زیرا:

جریان فلسفی در تمام کشورها و سرزمین‌ها بسته بود و اصول کاملاً مشخص بود. هدف فلسفه خواه اسلامی، یهودی یا مسیحی اثبات اصول از قبل تعیین شده بود مثل اثبات وجود خدا یا معاد. فقط در تاریخ روش‌ها تغییر می‌کرد. می‌توان این روش‌های جدید را نوآورانه دانست اما به هیچ عنوان این مطالب بدیع و جدید نبودند. طی یک اصل نانوشته در تمام فلسفه‌های دینی که تنها روش فکر محسوب می‌شدند، تفکر آزاد و شک کردن ممنوع بود یاشدیدا کراهت داشت گرچه هیچ‌یک از مکاتب فلسفی این را اقرار نمی‌کردند که ما فکر را محدود فرض می‌کنیم مثل فلسفه اسکولاستیک در مسیحیت یا فلسفه اشراق در اسلام زیرا این فرض واضحاً جزم اندیشانه بود و تأثیری منفی بر فیلسوفان بعدی می‌داشت

دکارت برای اولین بار به همه چیز شک افراطی کرد از جمله مسقیما به دانش پیشینیان و مسیحیت و خدا و این نوع فکر برای اولین بار در جهان مسیحیت اتفاق افتاد (آن موقع اروپا به جامعه اروپایی یا جامعه غربی معروف نبود و به جهان مسیحیت مشهور بود همان‌طور که چیزی به نام خاورمیانه نداشت و این منطقه جزو بلاد اسلامی بودند). دکارت می‌دانست اگر جانب احتیاط را رعایت نکنند به دردسر شدیدی خواهد افتاد. به همین دلیل اقدامات زیادی انجام داد که می‌توان به این موارد اشاره کرد:

دکارت پس از محاکمه گالیله در ۱۶۳۳ بسیار ترسید و چون از غوغای مذهبی پرهیز می‌کرد کتاب عالم که در آن به فلسفه و از جمله فرضیه زمین مرکزی اشاره کرده بود و تکمیل هم شده یود را منتشر نکرد. او در عوض چهار سال بعد کتاب مشهورگفتار در روش درست به‌کاربردن عقل رامنتشر کرد که در نهایت گفتار محافظه کاری نوشته شد.

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
فلسفه
اعتقادات مذهبی رنه دکارت همواره با حرارت در محافل علمی مورد مناظره قرار گرفته‌است. او از سویی ادعا می‌کرده که یک کاتولیک مؤمن است و می‌گفت که یکی از نیاتش از مراقبه محافظتش از ایمان مسیحی اش است، با این حال، حتی در همان دوران خودش هم دکارت متهم بود که عقا…
▪️محافظه کاری #دکارت در اثر گفتار در روش درست به‌کاربردن عقل

۱.دکارت بارها سعی کرده عقلانیت را به نفع الهیات معتدل کند یعنی تا جایی که ممکن است در آستانه تحمل مسیحیان از گفته‌های عقلانی خود عقب‌نشینی کند مثل اثبات وجود خدا در فلسفه دکارت.

۲.لحن دکارت مومنانه و با نهایت ادب به مسیحیت نوشته و موقع بحث دربارهٔ شک او نسبت به همه چیز سعی کرده این شک را دستوری یا مصلحتی نشان دهد.

۳.سعی کرده حمایت پادشاهی از اروپا را به خود جلب کند تا در صورت حمله احتمالی از طرف پاپ کسی از او حمایت کند مثل جردانو برونو که حمایت پادشاه فرانسه او را تا مدت‌ها از مرگ رهایی داد. برای اثبات این مسئله دکارت در آخرین جمله کتابش می‌گوید:

من این امر را را اقرار می‌کنم هر چند می‌دانم که در دنیا مایه اعتبار من نمی‌شود (منظور علم طب بوده که مایه اعتبارش نمی‌شود) ولیکن من آرزومند اعتبارات نیستم و همواره نسبت به کسانی که از عنایت ایشان بتوانم بدون مزاحمت اشخاص از فرصت و مجال خود استفاده کنم بیشتر سپاس‌گزار خواهم بود تا آنکه محترم‌ترین مشاغل بر روی زمین را به من پیشنهاد نمایند.

محمدعلی فروغی دربارهٔ این جمله می‌گوید:از احتیاط‌ها و التماس‌هایی که می‌کند می‌توان استنباط نمود که احوال مردم آن زمان چگونه بوده و کسی که می‌خواسته‌است با استقلال فکر سخن گوید چه مشکلاتی در پیش داشته‌است.

او در نهایت تا حدی به هدف خود رسیده‌است. او اول مورد حمایت پرنسس الیزابت که از پدر به خاندان سلطنتیآلمان و از مادر به پادشاه انگلستان می‌رسید، بود. دکارت برای اینکه حامی‌اش را از دست ندهد، به پند گرفتن از او تظاهر می‌کرد، با او مکاتبه می‌کرد، او را می‌ستود و کتابی به نام رساله در انفعالات نفسانی را برایش نوشت؛ و بعد دختر ملکه سوئد به نام کریستین که بعدها کریستینا ملکه سوئد می‌شود که به نظر می‌رسد به دلیل حسادات زنانه‌اش با پرنسس الیزابت دکارت را به سوئد دعوت می‌کند تا به او فلسفه تدریس کند ولی در نهایت، دکارت خوشحال که مقامی بالاتر از او حمایت می‌کند، به سوئد می‌رود و به دلیل سرمای کشور سوئد ذات الریه می‌گیرد در کشمکش بین دو شاهزاده می‌میرد. همه این‌ها وضعیت فکری بسیار بد مسیحیت قرون وسطی را نشان می‌دهد.

تا اینجا دکارت به سه امر کاملاً یقینی رسیده‌است که به گفته او، به هیچ وجه نمی‌توان در آن‌ها شک روا داشت:

۱.این‌که موجودی اندیشنده‌است و وجود دارد.

۲.این‌که خدا وجود دارد.

۳.و این‌که عالم خارج واقعاً وجود دارد.

به اعتقاد وی، اساس تمام موجودات و آنچه را که در عالم است، می‌توان به دو امر بنیادین رساند. همه چیز از این دو جوهر قائم به ذات تشکیل شده‌است؛ به عبارت دیگر، دو گونه هستی کاملاً متفاوت وجود دارد که هر کدام از این دو گونه هستی، صفات مخصوص به خود را دارند:

۱.جوهر بعد و امتداد که همان ماده است. (هستی خارجی)
۲.جوهر اندیشه و فکر. (هستی درونی) نفس و اندیشه، آگاهی محض است، جایی در فضا اشغال نمی‌کند و نمی‌توان آن را به اجزای کوچک‌تر تقسیم کرد؛ ولی ماده بُعد یا امتداد محض است، در مکان جای می‌گیرد و به همین خاطر می‌توان آن را به اجزای کوچک‌تر تقسیم نمود؛ به علاوه ماده آگاهی ندارد. بدین ترتیب در نظر وی هستی و آفرینش به دو قسمت کاملاً متفاوت و مستقل از هم تقسیم گردید و به همین خاطر، دکارت را دوگانه‌انگار می‌نامند؛ یعنی کسی که قائل به شکاف عمیق بین هستی اندیشه و هستی ماده است.

البته باید توجه داشت که بنا به اعتقاد او میان این دو جوهر در بدن انسان، از راه عضو خاصی در سر که آن را غده صنوبری می‌نامد ارتباط عمیقی برقرار است.

بنابراین در نظر او به‌طور کلی سه جوهر وجود دارد: نفس، جسم و خداوند. دکارت، این سه را جوهر می‌نامد زیرا هر یک قائم به ذات خود بوده و هر کدام یک صفات اساسی دارند که مخصوص به خودشان است. به این صورت که: صفت نفس، فکر، صفت جسم بعد و صفت خداوند کمال است.

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
■ درک درست بهتر از هر چیز در میان مردم به‌طور مساوی توزیع شده‌ است چنان‌که هر کس فکر می‌کند که به حد نهایت از آن برخوردار است، به گونه‌ای که حتی زیاده‌خواهترین افراد هم معمولاً به داشتن سهمی بیشتر از آنکه دارند، تمایلی نشان نمی‌دهند

👤 #رنه_دکارت
#گفتار_در_روش_درست_راه_بردن_عقل

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
● سخنان برگزیده #رنه_دکارت
فیلسوف برجسته عصر روشنگری

■ «به همه چیز شک کنید، غیر از به شک.»

■ «از آن‌چه شنیده و دیده و خوانده‌اید هیچ چیز را قبول نکنید مگر آنکه درستی و صحت آن به‌خودتان آشکار شده باشد.»

■ «از هیچ اندیشه تازه بدون فهم طرف‌داری نکنید، بلکه خود با شک و انکار در آن وارد شده و به حقیقت موضوع برسید.»

■ «انسان نباید هیچ امری را به‌عنوان حقیقت قبول کند مگر آن‌که واقعأ در نظر او حقیقت باشد.»

■ «حقیقت را با بی‌طرفی مطلق و با روحی آزاد از هرگونه تعصب جستجو کنید.»

■ «زمانی که مرا می‌آزارند، سعی می‌کنم روح خود را به‌قدری بالا ببرم که آن اذیت و آزار، به‌من نرسد.»

■ «قرائت کتاب‌های خوب، مکالمه بامردمان ِ شرافتمند ِ گذشته‌ است.»

■ «کسانی‌که آهسته می‌روند اگر همواره در راه راست قدم زنند از آنان که می‌شتابند و بی‌راهه می‌روند، بسی بیشتر خواهند رفت.»

■ «کینه را نه ‌با کینه بلکه با عشق و جوانمردی باید مغلوب کرد.»

■ «مطالعه وسیله ایمنی از بدی خلایق است و انسان را در قرون گذشته سیر داده و باافکار بزرگان آشنا می‌سازد.»

■ «دکارت به همراه فرانسیس بیکن را تقریبا می‌توان دو تنی نامید که فلسفه را از حالت اسکولاستیک -مدرسی محض یا مدرسه‌ای - که مسیحیت تا هزار و ششصد سال با آن دست و پنجه نرم می‌کرد، با حالت جدیدی به نام راسیونالیسم یا همان اصالت عقل عوض کردند و این بنیانگذار تمامی پیشرفت‌های غرب در زمینه‌های مختلف بود.»

■ «مطالعه یگانه راهی است برای آشنائی و گفتگو بابزرگان ِ روزگار که قرن‌ها پیش از این در دنیا بسر برده و اکنون در زیر خاک منزل دارند.»

■ «منظور من از اخلاق کامل و عالی آن‌چیزی است که از دانش تمام دنیا حاصل می‌شود، این در حقیقت آخرین درجه خرد انسانی است.»

■ «می‌اندیشم پس هستم، هستم چون فکر می‌کنم، فکر می‌کنم چون شک می‌کنم.»
«شک ندارم که شک دارم.»

join us : | کانال فلسفه
@Philosophy3
فلسفه
📚 #الفبای_فلسفه نویسنده #نایجل_واربرتون ■ کتاب الفبای فلسفه که در شمار کتاب های پرفروش قرار داشته است، خواننده را با ظرافت و قدم به قدم با وادی فلسفه آشنا می کند. نایجل واربرتون در هر فصل به یکی از حوزه های مهم فلسفه می پردازد و آرا و مضمامین اساسی در…
▪️ #الفبای_فلسفه
▪️بخش سوم:#برهان_علت_اول
#برهان_جهان_شناختی

تقریر این برهان چنین است که هر چیزی علی الاطلاق معلول علتی است سابق بر ان: هیچ چیز بی علت از کتم عدم پیدا نیامده است.

از انجا که میدانیم جهان وجود دارد،میتوانیم با اطمینان خاطر این معنا را مسلم بگیریم که تمامیت سلسله علت ها و معلول ها منجر به وجود جهانی شده است که اکنون شاهد انیم.

اگر این سلسله را تا منشاء ان پی بگیریم به علتی اصلی و مقدم میرسیم که همان علت اول است.
ان طور که برهان علت اول به ما میگوید ،این علت اول خدا است.

▪️نقد برهان علت اول

برهان علت اول از این فرض ابتدا میکند که هر چیزی معلول چیز دیگری است ،ولی ان گاه با بیان اینکه خداوند همان علت اول است،خود را نقض میکند.

هم میگوید که علت نامعلولی وجود ندارد و هم مدعی است که یک علت نامعلول_یعنی خدا_ در کار است.
برهان یاد شده این پرسش را بر می انگیزد:《و علت خدا چیست؟》

انکه برهان علت اول را باور دارد چه بسا در مقام اعتراض بگوید که منظور قائلان به این برهان آن نیست که هر چیزی علتی دارد،بلکه مرادشان تنها این است که هر چیزی به استثنای خداوند دارای علتی است.ولی این حرف وضع را بهتر نمیکند.

اگر بناست سلسله علتها و معلولها در جایی به فرجام رسد،چرا باید در خدا متوقف شود؟
مگر خلاف ممکنات است که این سلسله در جایی پیش تر، با پیداییِ خود جهان، پایان پذیرد؟

قبل از هر چیز راست است که علت اول برای آفرینش و به جنبش درآوردن سلسله علتها و معلول هایی که بطور کلی منجر به جهانی شدند که اکنون می شناسیم احتمالا قدرت بی اندازه ای داشته است.بر این اساس این مدعا را توجیه کرد که برهان علت اول وجود خدایی بسیار قدرتمند ،اگر نه قادر مطلق, را به اثبات میرساند.

ولی برهان یاد شده هیچگونه قرینه و دلیلی بر وجود خدایی که《دانای مطلق یا《خیر مطلق》 باشد به دست نمیدهد.
هیچکدام از این صفات مقتضایِ ذات علت اول نیست.
چگونه خدایی متصف به صفات قادر مطلق،دانای مطلق و خیرمطلق میتواند این مایه شرّی را که در علم هست روا دارد.

👤 #نایجل_واربرتون
📚 #الفبای_فلسفه
📖 صفحه 34 و 35

.join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
فلسفه
▪️ #الفبای_فلسفه ▪️بخش سوم:#برهان_علت_اول #برهان_جهان_شناختی تقریر این برهان چنین است که هر چیزی علی الاطلاق معلول علتی است سابق بر ان: هیچ چیز بی علت از کتم عدم پیدا نیامده است. از انجا که میدانیم جهان وجود دارد،میتوانیم با اطمینان خاطر این معنا را مسلم…
▪️ #الفبای_فلسفه
▪️بخش چهارم:#برهان_وجودی

🔸️ توضیح برهان وجودی

این برهان به هیچ وجه بر قرائن یا شواهد استوار نیست.

این برهان تنها استوار بر این مشاهده است که چیزی وجود دارد نه این که عدم بر همه جا حکمفرماست.
با این حال برهان وجودی تلاشی است برای اثبات این معنا که
وجود خداوند به حکم ضرورت از تعربف خداوند،یعنی وجود اعلی، لازم می آید.

از انجا که این نتیجه را میتوان پیش از تجربه استنباط کرد،برهان وجودی را 《برهانی پیشین》می خوانند.

بر وفق برهان وجودی،خداوند بعنوان کامل ترین موجود قابل تصور تعریف میشود....یا بعنوان《موجودی که برتر از ان را نتوان تصور کرد.》

فرض میشود که یکی از ابعاد این کمال با برتری ،وجود است.
موجودی کامل اگر وجود نداشته باشد کامل نخواهد بود.
در نتیجه فرض میشود که از تعریف خدا لازم می اید که او به حکم ضرورت وجود داشته باشد

درست بهمان وجه که از تعریف مثلث لازم می اید که مجموع زوایای داخلی ان ۱۸۰درجه باشد.

از جمله فلاسفه ای که انرا بکار برده اند #رنه_دکارت بوده است.


▪️نقد برهان وجودی

این برهان ما را مجاز میدارد از تعربف هر چیزی وجود انرا نتیجه بگیریم.

مثلا در کمال سهولت میتوانیم جزیره ای کامل را با ساحلی کامل،حیات وحشی کامل و نظایر ان تصور کنیم ولی بدیهی است که از این تصور لازم نمی اید که این جزیره ی کامل واقعا در جایی وجود داشته باشد.

بنابراین ،چون به نظر میرسد که برهان وجودی چنین نتیجه گیریِ مضحکی را بر حق جلوه میدهد ،به راحتی میتوان پی برد که برهان سستی است.

یا باید ساختمان برهان معیوب باشد ،یا اینکه باید دستکم یکی از مفروضات اولیه[یا مقدمه های] ان کاذب باشد؛و الا بهیچ روی این قسم نتایج را که اشکارا مهمل و خلاف عقل اند به دست نمی دهد.

هواداران برهان وجودی چه بسا در پاسخ به این نقد بگویند که اری،بدیهی است اگر تصور کنیم میتوانیم از تعریف جزیره ای کامل وجود انرا نتیجه بگیریم تصور ما مهمل و خلاف عقل است،

ولی نامعقول نیست که تصور کنیم
از《تعریف》خداوند《وجود》او لازم می اید

دلیلش این است که جزایر کامل ،یا _ بهمان اعتبار_ ماشینهای کامل،روزهای کامل یا هر چیز کامل دیگری،صرفا نمونه های کامل انواع خاصی از چیزها هستند ولی خداوند موردی خاص و استثنایی است:خداوند صرفا نمونه کاملی از یک نوع نیست،بلکه کاملترینِ همه ی چبزهاست‌.

▪️وجود کیفیت نیست

خطای این برهان ان است که وجود خداوند را به گونه ای قلمداد میکند که انگار صرفا کیفیت دیگری است نظیر علم مطلق یا قدرت مطلق.
ولی خداوند نمیتواند عالم مطلق یا قادر مطلق باشد مگر اینکه وجود داشته باشد.

وقتی اساسا تعریفی از خداوند بدست میدهیم ،پیشاپیش فرض را بر این می گذاریم که او 《وجود》 دارد.

اگر وجود را بعنوان کیفیتی ذاتی دیگری از موجودی کامل منظور کنیم،دچار این خطا شده ایم که وجود را بجای ان که اصلا پیش شرط داشتن هرگونه کیفیت در هر چیزی به شمار اوریم،نوعی کیفیت محسوب کرده ایم.

حتا اگر برهان وجودی مقبول بیفتد باز هم دلیل دیگری هست که نشان دهد لااقل یک وجه از نتیجه ان کاذب است.
به نظر میرسد وجود شر در عالَم با این رای که خداوند خیر مطلق است منافات دارد

👤 #نایجل_واربرتون
📚 #الفبای_فلسفه
📖 صفحه 36 تا 39

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
فلسفه
▪️ #الفبای_فلسفه ▪️بخش چهارم:#برهان_وجودی 🔸️ توضیح برهان وجودی این برهان به هیچ وجه بر قرائن یا شواهد استوار نیست. این برهان تنها استوار بر این مشاهده است که چیزی وجود دارد نه این که عدم بر همه جا حکمفرماست. با این حال برهان وجودی تلاشی است برای اثبات…
▪️#الفبای_فلسفه
▪️بخش پنجم

اگر بناست به این شناخت برسیم که خدا وجود دارد، این باور باید《صادق》 باشد که خداوند به واقع 《وجود》 دارد.

ولی باور ما به وجود خداوند لازم
است موجه نیز باشد:
لازمست بر بنیاد قرائن و ادله ی درست استوار باشد.

ممکن است باوری داشته باشیم که صادق باشد ولی موجه نباشد:

▪️مثال
ممکن است باور داشته باشم که امروز سه شنبه است زیرا به مطلبی نگاه کرده ام که در چیزی که باور دارم روزنامه ی امروز است نوشته شده.

ولی در واقع به روزنامه ی قدیمی نگاه کرده ام که از قضا درست در روز سه شنبه منتشر شده است.

درست است که من باور دارم امروز سه شنبه است(که واقعیت نیز همین است)،ولی از راهی موثق به این باور نرسیده ام،
زیرا در کمال سهولت ممکن است روزنامه ای قدیمی را برداشته باشم که مرا متقاعد کرده باشد به این که امروز سه شنبه است.

پس من واقعا به شناخت نرسیده ام،هر چند ممکن است به اشتباه اینطور تصور کرده باشم.


▪️#الفبای_فلسفه
▪️بخش ششم:#مسئله_شر

🔸️ خدایی که عالم مطلق باشد طبعا به وجود شر داناست؛
خدایی که قادر مطلق باشد طبعا می تواند مانع از بروز شر گردد؛
و خدایی که خیر مطلق باشد طبعا اراده نمیکند که شر به وجود اید.

ولی رخداد شر همچنان باقی است.

مسئله شر توضیح این معناست که چگونه میتوان بین صفاتی که به خدا نسبت داده اند و واقعیت انکارناپذیر شر جمع کرد.

این جدی ترین و خطیرترین ایرادی است که در خصوص اعتقاد به خدای خداباوران صورت بسته است.

خداباوران راه حل هایی برای مسئله شر به دست داده اند که سه مورد از انها را اینجا بررسی میکنیم

۱-- پارسایی
۲---تمثیل هنری
۳---دفاع مبتنی بر اختیار

👤 #نایجل_واربرتون
📚 #الفبای_فلسفه
📖 صفحه 39 تا 41

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
فلسفه
▪️#الفبای_فلسفه ▪️بخش پنجم اگر بناست به این شناخت برسیم که خدا وجود دارد، این باور باید《صادق》 باشد که خداوند به واقع 《وجود》 دارد. ولی باور ما به وجود خداوند لازم است موجه نیز باشد: لازمست بر بنیاد قرائن و ادله ی درست استوار باشد. ممکن است باوری داشته…
▪️#الفبای_فلسفه
▪️بخش هفتم:#پارسایی

بعضی استدلال کرده اند که اگر چه وجود شر در عالَم بی گمان امری نیک و دلپسند نیست،این پدیده دلیل موجهی دارد و ان اینکه منجر به 《خیر اخلاقی عظیم تری》میشود.

مثلا بدون وجود جنگ،شکنجه و آهن دلی نه قدیسی وجود داشت نه قهرمانی.

شر این امکان را مهیا میکند که این قسم خیر بزرگترِ ادعا شده بر رنج آدمی بچرخد.

با اینحال چنین راه حلی دست کم در معرض دو ایراد است.

اولا) مقدار و گستره ی درد و رنج به مراتب بیش از حدی است که لازم است تا قدیسان و قهرمانان بتوانند اعمال خود را که خیر اخلاقی گرانسنگی دارد به منصه ی ظهور دراورند.

بی اندازه دشوار است که با استفاده از این استدلال بخواهیم برای مرگ هولناک چند میلیون انسان در اردوگاه کار اجباری ِ نازی ها توجیهی دست و پا کنیم.

ثانیا) معلوم نیست که جهانی که در ان شر کثیر است بر جهانی که در ان شر قلیل و در نتیجه ،قدیسان و قهرمانانِ کمتری دارد رجحان داشته باشد.

راست این است که ،از باب مثال تهوع اور است رنج کودکی را که از بیماری علاج ناپذیری جان میدهد با این استدلال توجیه کنیم که این حال و روز به شاهدانِ ان امکان میدهد که از حیث اخلاقی افراد بهتری شوند.

آیا به راستی خدایی که خیر مطلق است،برای مدد رساندن به ما در راه بالندگی اخلاقی از چنین روش هایی بهره میگیرد؟

👤 #نایجل_واربرتون
📚 #الفبای_فلسفه
📖 صفحه 42

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
فلسفه
▪️#الفبای_فلسفه ▪️بخش هفتم:#پارسایی بعضی استدلال کرده اند که اگر چه وجود شر در عالَم بی گمان امری نیک و دلپسند نیست،این پدیده دلیل موجهی دارد و ان اینکه منجر به 《خیر اخلاقی عظیم تری》میشود. مثلا بدون وجود جنگ،شکنجه و آهن دلی نه قدیسی وجود داشت نه قهرمانی.…
▪️#الفبای_فلسفه
▪️بخش هشتم:تمثیل هنری

بعضی مدعی شده اند که میان جهان و اثر هنری شباهتی هست.

هارمونی کلی در قطعه ای موسیقی معمولا مستلزم ناهمخوانی هایی است که متعاقبا برطرف میشوند ؛
تابلوی نقاشی معمولا علاوه بر رنگ های روشنتر سطوح بزرگی با رنگهای تیره تر دارد.

بهمین وجه،مطابق این استدلال،شر در هماهنگی یا زیبایی کلی عالَم دست دارد.

این رای نیز حداقل در معرض دو ایراد است( که در ادامه به ان اشاره میشود)

اول اینکه به سختی میتوان ان را باور کرد.

بطور مثال ،دشوار میتوان این قول را پذیرفت که شخصی که در میدان نبرد سم (battle of the somme) در فاصله ی میان دو لشگر متخاصم گرفتار سیم خاردار شده و از درد در حال جان دادن است به هماهنگی کلی عالَم یاری میرساند....

در ثانی،خداوندی که چنین رنجی را صرفا بخاطر مقاصد زیبایی شناسانه --به قصد قدر نهادن به آن به همان نحو که شخصی اثری هنری را قدر می نهد ---روا میدارد بیشتر شبیه آزارگران به نظر میرسد تا آن خدایی که خیراعلی است و خداباوران توصیفش میکنند.

اگر نقش درد و رنج این باشد،خداوند به طرز نگران کننده ای شبیه بیمار جامعه ستیزی میشود که بمبی را به میان جمعیت پرتاب میکند تا طرح های زیبایی را که به قلگ انفجار و خون نقش میبندند تحسین کند....

👤 #نایجل_واربرتون
📚 #الفبای_فلسفه
📖 صفحه 44

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
فلسفه
▪️#الفبای_فلسفه ▪️بخش هشتم:تمثیل هنری بعضی مدعی شده اند که میان جهان و اثر هنری شباهتی هست. هارمونی کلی در قطعه ای موسیقی معمولا مستلزم ناهمخوانی هایی است که متعاقبا برطرف میشوند ؛ تابلوی نقاشی معمولا علاوه بر رنگ های روشنتر سطوح بزرگی با رنگهای تیره تر…
▪️#الفبای_فلسفه
▪️بخش نهم:دفاع مبتنی بر اختیار

فرض عمده ای که دفاع مبتنی بر اختیار در بر دارد این است که جهانی که در هن اختیار و امکانِ شر باشد بر جهانی با مردمان ماشینی و روبات گونه که هرگز به جانب اعمال شر دست نمی برند برتری دارد.
اما ایا این فرض چون و چرا بر نمیدارد؟

چه بسا رنج تا ان پایه هولناک باشد که بی هیچ شک و شبهه کثیری از ادمیان، بخ فرضِ داشتنِ حق انتخاب،این حالت را که همگان تنها برای انجام دادن اعمال خیر از پیش طراحی و تنظیم شده باشند بر تحمل چنین رنجی ترجیح دهند...

حتا امکان داشت این موجودات از پیش طراحی شده به نحوی تنظیم شده باشند که معتقد باشند اختیار دارند هر چند به [واقع ] از ان بی نصیب باشند....

برخی از روانشناسان عقیده دارند که میتوان هر تصمیم با انتخابی را که فرد ادمی صورت میدهد با ارجاع به نوعی وضعیت تعیین کننده ی مقدم بر ان تصمیم یا انتخاب که فرد دستخوش ان شده است تحلیل کنیم،

بطوریکه ، هر چند ممکن است فرد احساسِ اختیارمندی کند،عمل او را در واقعِ امر آنچه در گذشته روی داده مقدر و معین کرده است.

نمیتوانیم به ضرس قاطع این [تبیین] را به واقع نادرست بدانیم.

غالب فیلسوفان معتقدند که ادمیان به اعتباری حقیقتا واجد اختیارند و این اختیار را عموما ذاتی ادمی دانسته اند.


▪️#الفبای_فلسفه
▪️بخش دهم:اختیار بدون وجود شر

اگر خداوند قادر مطلق باشد ، قاعدتا میتواند جهانی پدید اورد که در آن هم 《اختیار》باشد و هم ، در عین حال، اثری از شر نباشد.

واقعیت این است که تصور چنین جهانی چندان دشوار نیست.

هر چند اختیار مندی همواره باب این امکان را فراروی ما میگشاید که به اعمالی از جنس شر دست بزنیم،
دلیلی وجود ندارد که این امکان لزوما روزی فعلیت پیدا کند.

منطقا ممکن است که شخصی واجد اختیار باشد ولی همواره اراده کند که از کردارِ توام با شر دوری بجوید.

آنهایی که دفاع مبتنی بر اختیار مجابشان کرده است احتمالا در جواب میگویند که این حالت، اختیارمندی راستین نخواهد بود.

این مسئله همچنان جای بحث و مناقشه دارد.

👤 #نایجل_واربرتون
📚 #الفبای_فلسفه
📖 صفحه 45 و 46

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
فلسفه
▪️#الفبای_فلسفه ▪️بخش نهم:دفاع مبتنی بر اختیار فرض عمده ای که دفاع مبتنی بر اختیار در بر دارد این است که جهانی که در هن اختیار و امکانِ شر باشد بر جهانی با مردمان ماشینی و روبات گونه که هرگز به جانب اعمال شر دست نمی برند برتری دارد. اما ایا این فرض چون و…
▪️#الفبای_فلسفه
▪️بخش یازدهم:معجزه

ادعا:
خداباوران عموما عقیده دارند که خداوند قادر است،عمدتا از راه معجزات،در عالم هستی تصرف کند و چنین نیز کرده است.

پاسخ:
اگر خداوند گاهی اوقات [در عالم]تصرف میکند،چرا اراده اش به کاری تعلق نمیگیرد که به نزد منکران او کمابیش《تر دستی هایی》کوچک به نظر می اید

مانند ایجاد نشان زخم(نشانه هایی بر دست های افراد نظیر آثار کوبیدن میخ بر دستهای مسیح)،یا تبدیل اب به شراب؟

چرا خداوند برای جلوگیری از یهود سوزان یا کل جنگ جهانی دوم یا شیوع بیماری ایدز مداخله نورزید؟

ادعا:
باز هم ممکن است خداباوران در مقام پاسخ بگویند که اگر خدا در ان حالات تصرف و مداخله کرده بود،ما دیگر صاحب اختیار راستین نبودیم.

پاسخ:
ولی این به معنای رهاکردن یکی از وجوهِ ایمان اغلب خداباوران به آفریدگار است یعنی این وجه که گاهی اوقات دخل و تصرف الهی در عالم هستی حادث میشود.

▪️#الفبای_فلسفه
▪️بخش دوازدهم:نقد دفاع مبتنی بر اختیار

یک نقد مهم در دفاع مبتنی بر اختیار آن است که این دفاع در بهترین حالت میتواند وجود 《 شر اخلاقی》را توجیه کند،یعنی شری که مستقیما حاصل کردار ادمی است.

میان اختیارمندی و وجود شرور طبیعی مانند زمین لرزه،بیماری،فوران آتشفشانها و نظایر ان ارتباط قابل درکی نیست،مگر اینکه صورتی از آموزه ی هبوط را بپذیریم که به موجب ان فرض میشود همه ی انواع گوناگون شر در عالم هستی حاصل خیانت آدم و حوا به اعتماد خداوند است

چنین آموزه ای تنها مورد قبول کسانی است که پیشاپیش به وجود خدای دین یهود و دین مسیح ایمان دارند.

▪️#شر_طبیعی

🔸️ادعا:
تبیین های باور پذیر دیگری هم در باب شر طبیعی بدست داده اند.
یکی از انها این است که نظم در قوانین طبیعت فایده ی مجموعا کثیری دارد که بر سوانح   بلایای گاه به گاهی که این نظم موجب میشود می چربد.

گاهی استدلال می اورند که چون این نظم معمولا به سود ماست ،شر طبیعی دلیل موجه دارد زیرا شر طبیعی تنها تاثیر جانبی قوانین طبیعت--البته از نوع ناگوار ان---است که مستمرا به شیوه ای منظم عمل میکنند.

🔹️پاسخ:

فرض بر این است که تاثیرات جانبیِ مجموعا سودمند این نظم بر تاثیرات جانبی مخرب آن می چربد.
ولی این استدلال دستکم از دو جانب آسیب پذیر است.

۱---توضیح نمیدهد که چرا این امکان به فعل در نیامده است که خداوندی که قادر مطلق است قوانینی طبیعی خلق کند که هیچ گاه در عمل به شری طبیعی منجر نشوند.

یک جواب احتمالی این است که حتا خداوند هم مقید به قوانین طبیعت است؛ولی این قول حکایت از آن دارد که خداوند براستی قادر مطلق نیست.

۲---ثانیا این استدلال در توضیح این مسئله نیز ناکام می ماند که چرا خداوند در عالَم هستی تصرف نمیکند تا به دفعات بیشتری معجزه انجام دهد.

اگر استدلال آورند که خداوند هرگز در جهان تصرف نمیکند ، یک وجه مهم اعتقاد بیشترِ خداباوران به پروردگارشان کسر میشود.

👤 #نایجل_واربرتون
📚 #الفبای_فلسفه
📖 صفحه 47 و 48

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
فلسفه
▪️#الفبای_فلسفه ▪️بخش یازدهم:معجزه ادعا: خداباوران عموما عقیده دارند که خداوند قادر است،عمدتا از راه معجزات،در عالم هستی تصرف کند و چنین نیز کرده است. پاسخ: اگر خداوند گاهی اوقات [در عالم]تصرف میکند،چرا اراده اش به کاری تعلق نمیگیرد که به نزد منکران او کمابیش《تر…
▪️#الفبای_فلسفه
▪️بخش سیزدهم:برهانِ مبتنی بر معجزه

آیا دعوای اینکه معجزاتی در عالم رخ داده است اصلا ممکن است دلیلی کافی بر اعتقاد به وجود خداوند باشد.؟

▪️ابتدا تعریف معجزه

معجزه:نوعی مداخله و تصرف خداوند در سیر طبیعی رخدادها که متضمن نقص《قانون طبیعیِ》پابرجایی است.

《قانون طبیعی》تعمیمی است که در مورد نحوه ی رفتار اشیا صورت میگیرد.
مثلا اگر وزنه ای را رها کنیم به زمین می افتد مردگان زنده نمیشوند.

غالب ادیان مدعی هستند که خداوند معجزاتی کرده است و احادیث و روایات ناظر به این معجزات را باید موید وجود او دانست.

با این حال استدلال های محکمی علیه بناکردن اعتقاد به خداوند بر پایه این معجزاتِ روایت شده اقامه کرده اند.


▪️آرای #هیوم درباره ی معجزات

هیوم اگر چه میپذیرفت که رویداد معجزه علی الاصول خلاف ممکنات نیست،بر این تصور بود که هرگز روایت موثقی از معجزه ای وجود نداشته است که آنرا مبنای ایمان به خدا قرار دهیم .

او در اثبات این رای از چند استدلال محکم بهره جست.

۱--معجزات همواره نامحتمل اند.
۲--عوامل روانی
۳--ادیان[یکدیگر]را خنثا میکنند.


۱ > معجزات همواره نامحتمل اند.

شخص خردورز همواره عقایدش را بر شواهد و قرائن موجود بنیاد میگذارد،و در مورد هر روایت معجزه،همواره قرائن و شواهدی که از رخ ندادن آن حکایت دارند بر قرائن و شواهد عکس ان فزونی دارد.

این صرفا نتیجه ای است که از لازمه ی معجزه--یعنی نقض قوانین پاربرجا و تثبیت شده ی طبیعت--حاصل میشود.

بدین قرار ،بر وفق این استدلال،شخص عاقل همواره باید از باور کردن روایات معجزات به غایت ابا کند.

همواره منطقا ممکن است که مرده ای زنده شود ولی قرائن و شواهد بسیاری موید این رای است که چنین چیزی هرگز حادث نشده است.

پس،به زعم هیوم،با اینکه نمیتوانیم به کلی این امکان را از دور خارج کنیم که رستاخیز عیسی مسیح روی داده است،باید از باور کردن این روایت ،به غایت ابا کنیم.

۲ عوامل روانی

عوامل روانی میتوانند آدمیان را در خصوص وقوع معجزات به جانب خودفریبی یا حتا عملا به سمت و سوی شیادی سوق دهند.

.... بسیار جذاب است که تصور کنید شما را برگزیده اند تا شاهد معجزه ای باشید --که شما ره نوعی پیامبرید.

نظر مساعدی که افراد به کسانی دارند که مدعی میشوند معجزاتی را به عینه دیده اند خوشایند کثیری از انسانهاست.

این امر ممکن است آنها را به این جانب رهنمون شود که رخدادهای صرفا خارق عادت را معجزاتی تعبیر کنند که کاشف از وجود و حضور خداوند است.

حتا شاید ایشان را به جایی برساند که از خودشان قصه هایی درباره ی رخدادهای معجزه آسا جعل کنند.

۱۳---ادیان [یکدیگر را]خنثا میکنند.

ادیان بزرگ جملگی ادعا میکنند که معجزاتی روی داده است.
شواهد و قرائنی به میزان مشابه و نوعا همانند وجود دارد حاکی از اینکه معجزات مورد ادعای هر کدام از این ادیان به واقع حادث شده است.

نتیجه این میشود که برهان مبتنی بر معجزات،اگر موثق باشد،وجود خدایان مختلفی را به اثبات میرساند که هر کدام از این ادیان ادعا میکنند.

ولی پیداست که ممکن نیست این خدایان مختلف همگی وجود داشته باسند:

از صواب به دور است که بگوییم تنها خدای واجد دین مسیح و خدایانِ پرشمار آیین هندو وجود دارند.

پس معجزاتی که ادیان مختلف مدعی شده اند،یکدیگر را در مقام براهین وجود یک خدا یا خدایان متعدد خنثا میکنند.

👤 #نایجل_واربرتون
📚 #الفبای_فلسفه
📖 صفحه 52

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
فلسفه
▪️#الفبای_فلسفه ▪️بخش سیزدهم:برهانِ مبتنی بر معجزه آیا دعوای اینکه معجزاتی در عالم رخ داده است اصلا ممکن است دلیلی کافی بر اعتقاد به وجود خداوند باشد.؟ ▪️ابتدا تعریف معجزه معجزه:نوعی مداخله و تصرف خداوند در سیر طبیعی رخدادها که متضمن نقص《قانون طبیعیِ》پابرجایی…
▪️#الفبای_فلسفه
▪️بخش چهاردهم:برهان قمار باز : شرط بندی پاسکال

مقصود برهان شرط بندی این نیست که [وجود خداوند را] مبرهن می سازد،
بلکه میخواهد نشان دهد که صلاح قمارباز عاقل در این اینست که بر سر وجود خدا شرط ببندد.

این برهان از موضع لاادریون (agnostics) ابتدا میکند،یعنی از موضع کسانی که معتقدند ادله ی کافی و وافی چه در اثبات هستیِ خداوند چه در انکار هستیِ اووجود ندارد.
ایشان عقیده دارند که حقیقتا ممکن است خداوند وجود داشته باشد،ولی برای انکه در این باره به یقین برسیم ،ادله کافی در اختیار نداریم.

در مقابل ملحدان نوعا معتقدند که دلایلی قاطع وجود دارد حاکی از اینکه جهان را خدایی نیست.

▪️ برهان قمارباز بدین قرار است:
از آنجایی که ما نمیدانیم خدایی هست یا نیست،وضع ما تا حد زیادی شبیه وضع و حال قماربازی است در زمانِ پیش از برگزاری مسابقه یا برگرداندن ورق.

در این هنگام باید احتمالات را سبک و سنگین کنیم.
ولی در نظر شخص لاادری ممکن است وجود خداوند همانقدر محتمل باشد که عدم او.
طریقه او این است که بی طرف بماند و از اظهار نظر خودداری کند.
با این حال، برهان قمارباز گویای ان است که خردمندانه ترین کار این است :
احتمالِ بردن بزرگ ترین جایزه ی ممکن را هدف خود قرار دهیم در عین حال که احتمال بازنده شدن را در کمترین حد ممکن نگه میداریم.

به تعبیر دیگر ،باید برد ممکن خود را به حداکثر و باخت ممکن خود را به حداقل برسانیم.

بر اساس برهان قمارباز ،بهترین راه برای اینکار اعتقاد به خداست.

▪️چهار نتیجه ممکن است

۱ اگر بر سر وجود خداوند شرط ببندیم و برنده شویم (یعنی اگر خدا وجود داشته باشد)
در آنصورت حیات جاودان جایزه ای بزرگ بدست می آوریم.


۲---اگر بر سر وجود خداوند شرط بندی کنیم و بعدا مشخص شود که خدایی وجود نداشته
انچه از دست میدهیم در مقایسه با حیات جاودان ناچیز است:

ممکن است پاره ای از لذت های این جهانی را از دست بدهیم ،اوقات بسباری را با نماز و نیایش تلف کنیم،و زندگی خود را زیر سایه وهم پندار به سر اوریم.

۳---اگر بر سر این گزینه شرط ببندیم که جهان را خدایی نیست و برنده هم بشویم(یعنی اگر خدایی وجود نداشته باشد)
انگاه عمر خود را (دستکم از این لحاظ ) به دور از وهم و پندار سپری میکنیم و خود را برای تمتع جستن از لذایذ این زندگی ازاد و رها احساس میکنیم بدون انکه از مکافات الهی ترسی به دل راه دهیم.

۴---اما اگر بر سر این گزینه شرط بندی کنیم که جهان را خدایی نیست و بازنده شویم(یعنی خدا وجود داشته باشد.)،
انگاه دستکم امکان حیات جاودانه را از دست میدهیم و حتا شاید خطر لعن ابدی دامن گیرمان شود.

▪️ پاسکال در مقام استدلال میگفت که اگر خود را قماربازانی رو در رو با این گزینه ها در نظر اوریم ،

عاقلانه ترین راهی که پیش پای ماست این است که به وجود خداوند ایمان بیاوریم.به این طریق،اگر بر صواب باشیم ،از حیات جاودان محفوظ میشویم.

اگربر سر وجود خداوند شرط ببندیم و بر خطا باشیم،به قدر حالتی که در ان بر سر وجود نداشتن خداوند شرط بندی کنیم و بر خطا باشیم،مغبون و دچار خسران نمیشویم.

بنابراین اگر خواستار آنیم که منافع احتمالی خود را به حداکثر برسانیم و زیانهای احتمالی خویش را به حداقل ،باید به وجود خداوند اعتقاد اوریم.

▪️ نقد برهان شرط بندی

۱--نمیتوانیم تصمیم بگیریم که اعتقاد اوریم
۲---برهانی بدون ربط و مناسبت

توضیح ۱
ما نمیتوانیم به سادگی تصمیم بگیریم که به چه چیزی معتقد شویم.
....برهان قمار باز تنها به من مبگوید که صلاح و خیر من در مقام قمارباز در این است که بخود بقبولانم چنین چیزی صادق است.
ولی در اینجا با این مساله مواجهم که برای اعتقاد اوردن به چیزی باید به درستیِ ان باور داشته باشم.

توضیح ۲
کل این روال به دور از اخلاص جلوه میکند و یگانه انگیزه ای که در پس ان قرار دارد نفع شخصی است‌.


👤 #نایجل_واربرتون
📚 #الفبای_فلسفه
📖 صفحه 53 تا 56

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
فلسفه
▪️#الفبای_فلسفه ▪️بخش چهاردهم:برهان قمار باز : شرط بندی پاسکال مقصود برهان شرط بندی این نیست که [وجود خداوند را] مبرهن می سازد، بلکه میخواهد نشان دهد که صلاح قمارباز عاقل در این اینست که بر سر وجود خدا شرط ببندد. این برهان از موضع لاادریون (agnostics) ابتدا…
▪️#الفبای_فلسفه
▪️بخش پانزدهم:نا واقع گرایی درباره خداوند

ناواقع گرایان استدلال میکنند که خطاست اگر تصور کنیم خداوند موجودی است که مستقل از آدمیان وجود دارد.

وقتی هواداران این قسم ناواقع گرایی مدعی اعتقاد به خداوند میشوند معنایش این نیست که به خداوند بعنوان موجودی که به واقع در ساحتی جداگانه وجود دارد ،یعنی همان خدایی که خداباوران سنتی توصیفش میکنند،اعتقاد دارند.

دان کیوپیت ،یکی از مشهورترین ناواقع گرایان ،گفته است،
《سخن گفتن از خداوند،سخن گفتن درباره ی ان مقاصد اخلاقی و معنوی است که باید مدنظر قرار دهیم و نیز درباره ی صورتی است که باید به ان دراییم.》

ایشان مدعی هستند که معنای حقیقی زبان دین هیچ نیست الا باز نمایی والاترین ارمان های انسانی به خودمان.

▪️نقد ناواقع گرایی درباره خداوند

۱- الحاد در جامه ی مبدل
۲- دلالت های ضمنی ناواقع گرایی در زمینه ی تعالیم دینی

الحاد در جامه ی مبدل

اینکه بگوییم خداوند چیزی نیست الا حاصل جمع ارزشهای انسانی،در حکم انست که گفته باشیم خدایی که سنتاً در نظر اورده اند وجود ندارد؛
و زبان دین تنها راهی است سودمند برای سخن گفتن درباره ارزشها در جهانی بی خدا.

دلالت های ضمنی ناواقع گرایی در زمینه تعالیم دینی

رویکرد یاد شده دلالت های ضمنی بسیار جدی در مورد تعالیم دینی دارد.
بطور مثال ،غالب خداباوران به وجود بهشت اعتقاد دارند ؛
ولی اگر خداوند به راستی وجود نداشته باشد،قاعدتا بهشتی هم وجود نخواهد داشت(و بهمان اعتبار جهنمی هم در کار نخواهد بود)

همین طور اگر خدا به معنای واقع گرایانه وجود نداشته باشد ،دشوار میتوان شرح و توصیفی پذیرفتنی از معجزات بدست داد.
این در حاایست که اعتقاد به امکان معجزه نزد کثیری از خداباوران اعتقادی بنیادی است.

👤 #نایجل_واربرتون
📚 #الفبای_فلسفه
📖 صفحه 56 تا 58

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
فلسفه
▪️#الفبای_فلسفه ▪️بخش پانزدهم:نا واقع گرایی درباره خداوند ناواقع گرایان استدلال میکنند که خطاست اگر تصور کنیم خداوند موجودی است که مستقل از آدمیان وجود دارد. وقتی هواداران این قسم ناواقع گرایی مدعی اعتقاد به خداوند میشوند معنایش این نیست که به خداوند بعنوان…
▪️#الفبای_فلسفه
▪️بخش شانزدهم: #ایمان

اگر نتوانیم علیه نقدهای وارده براهین اثبات وجود خدا ،نقدهای مناسبی پیدا کنیم ایا معنایش این است که باید به کلی دست از اعتقاد به خداوند بشویید؟

چه بسا خداناباوران بگویند اری

لاادریون طبعا مبگویند به دلیل فقدان قرائن و ادله کافی نه میتوانیم بگوییم خدایی هست و نه میتوانیم به خلافِ ان قائل شویم.

مومنان چه بسا استدلال کنند که رویکرد فلاسفه، یعنی سبک و سنگین کردن استدلال ها و براهین مختلف،رویکردی است ناسزاوار و به دور از مناسبت.

چه بسا ایشان بگویند که حکایت اعتقاد به خداوند حکایت نظرورزیِ عقلانیِ انتزاعی نیست،بلکه حکایت سرسپردگیِ شخصی است.

حکایتِ ایمان است نه به بکارگیریِ باریک بینانه ی عقل.

ایمان پای توکل و اعتماد را به میان میکشاند.....

نظر گاه ایمان دینی به نزد بسیاری کسان صورتی دلکش دارد.
بر وفق این نگرش، ان قسم براهین که ما بررسی کرده ایم بی مناسبت و نامربوط است.

با این حال ،افراطی ترین صورت ایمان دینی ممکن است موجب شود که افراد از دیدن ادله ای که ناقض عقاید آنها باشد به کلی عاجز شوند:
ممکن است بیشتر بصورت لجاجت در اید تا نگرشی خردپسند.


▪️نتیجه گیری

نقدهایی جدی بر براهین سنتی اثبات و انکار وجود خدا وجود دارد.

اگر بناست که خداباوران اعتقاد خود را به خدایی قادر مطلق، دانای مطلق و خیر اعلی حفظ کنند باید از پس انها برایند.

یک راه برای پاسخ دادن به این نقدها بازنگری در صفاتی است که معمولا بخدا نسبت داده شده:
شاید خداوند کاملا خیرخواه نباشد،
یا شاید قدرت یا علم او حد و مرز بشناسد.
دست زدن به این کار دست شستن از توصیف سنتی خداوند است.

با این حال، اینکار به زعم بسیاری، در قیاس با دست کشیدن کامل از اعتقاد به خداوند، راه حلی جایزتر است.


👤 #نایجل_واربرتون
📚 #الفبای_فلسفه
📖 صفحه 61

پایان
join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
▪️جهل عامیانه و جهل عالمانه:

#مونتنی در مورد دو نوع جهل صحبت می‌کند: جهل عامیانه که پیش از تحصیل دانش وجود دارد و جهل عالمانه که بعد از کسب دانش گریبان‌گیر انسان می‌شود.
اولی مربوط به کسانی است که اصلا بی‌سوادند و کتاب نمی‌خوانند. دومی جهل کسانی است که کتاب‌های فراوانی را بد خوانده‌اند. این‌ها به قول الکساندر پوپ «آدم‌های بی‌هوش و فاقد بینشی هستند که مغزهای آن‌ها از کتاب‌هایی که بدخوانده‌اند انباشته شده است.»
در دنیا همیشه از این نوع جاهلان باسواد که کتاب‌های فراوانی را بد خوانده‌اند وجود داشته است.
یونانی‌ها برای این آمیزه‌ی علم و ابلهی اصطلاحی داشتند که بتواند به تمام علمایی که کتاب زیاد می‌خوانند ولی بد می‌خوانند در تمام دوره‌ها اطلاق شود و آن‌ها به این‌گونه افراد عالمان جاهل نام داده بودند...

📚 #چگونه_کتاب_بخوانیم
👤 مورتیمر جی آدلر، چارلز لینکلن وٙن دورن‌
🔃 ترجمه: محمد صراف تهرانی

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
2025/07/05 04:55:42
Back to Top
HTML Embed Code: