Telegram Web Link
🗯 چند روز پیش یه نشستی توسط کانون نبض اندیشه و انجمن زروان توی دانشگاه تهران برگزار شد با عنوان «روان‌کاوی؛ علم یا شبه‌علم؟». امیرمحمد موسوی از این موضع دفاع می‌کرد که نظریات فروید رو میشه علمی دونست (هر چند نقدهایی بهش وارده) و شروین وکیلی از این موضع دفاع می‌کرد که نظریات فروید جزو شبه‌علم قرار می‌گیره (هر چند نکات جالبی در اون‌ها وجود داره). من دو نکته دربارۀ محتوای حرف‌های این دو بزرگوار به نظرم می‌رسه که اینجا می‌نویسم. حواسم به این موضوع هست که آدم توی حرف‌زدن قطعاً دقت کمتری رو نسبت به نوشتن به خرج میده و به همین دلیل توی حرف زدن ممکنه گاهی اوقات تناقض‌گویی، ارائۀ اطلاعات اشتباه یا ادعاهای نادرست رخ بده. به همین دلیل من از این موارد جزئی می‌گذرم، چون به نظرم طبیعیه.

🗯 با اینکه موسوی و وکیلی مواضع مختلفی دربارۀ فروید داشتن، اما توی یک بحث مرکزی با هم اشتراک نظر داشتن و اون اشتراک نظر این بود که «می‌توان علم را تعریف کرد». یعنی موسوی معتقد بود که مثلاً علم 4 تا ویژگی داره و کارهای فروید با این 4 ویژگی منطبقه و وکیلی هم معتقد بود که مثلاً علم 4 تا ویژگی داره و کارهای فروید با این 4 ویژگی منطبق نیست. برای مثال وکیلی رسیدگی‌پذیری (یا تأییدپذیری) و نقدپذیری رو جزو ویژگی‌های علم می‌دونست و موسوی شفافیت، موفقیت در کسب اجماع جامعۀ علمی و ماتریالیسم رو جزو ویژگی‌هایی می‌دونست که می‌تونه باعث بشه ما یه نظریه رو «علمی» بدونیم. ملاحظۀ انتقادی‌ای که من دربارۀ این نوع نگاه‌ها به علم دارم، اینه این نگاه‌ها به پدیدۀ «علم» غیرتاریخیه؛ به همین دلیل توی چنین نگاه‌هایی با ما تعاریف فراتاریخی از علم روبه‌رو میشیم.

🗯 منظورم چیه از این حرف که باید نگاه تاریخی به پدیدۀ «علم» داشت؟ اون برداشتی که ما امروز از تعریفِ علم داریم، با اون برداشتی که در قرن نوزدهم از تعریفِ علم داشتن، با اون برداشتی که در قرن هفدهم از تعریفِ علم وجود داشته، همگی با هم متفاوته. به همین دلیل در طول تاریخ علم، هر بار که یه نظریۀ به طور مبنایی جدید مطرح شده، جامعۀ علمی در برابرش مقاومت کرده و اون رو نپذیرفته. ایرادی که به امثال گالیله و نیوتن از طرف جامعۀ علمی وارد می‌شد صرفاً این نبود که این افراد برای نظریات خودشون شواهد تجربی ندارن (که این ایراد هم می‌گرفتن)، بلکه اصلی‌ترین ایراد مخالفان این بود که اصلاً کارهای گالیله و نیوتن «علمی» نیست. اگه مثلاً معیار «ماتریالیسم» رو که موسوی مطرح کرد، توی قرن هفدهم مبنا قرار می‌دادیم، اتفاقاً حق با دکارتی‌ها بود که نظریات نیوتن رو نمی‌پذیرفتن.

🗯 حرف دکارتی‌ها در نقد نظریات نیوتن این بود که اجسام نمی‌تونن از دور روی هم کنش داشته باشن و چنین حرف‌هایی که نیوتن می‌زنه (مثل گرانش عمومی) بیشتر به خرافه و جادو نزدیکه تا علم. یا مخالفت کسی مثل دکارت با گالیله بر اساس روش‌شناسی بود و معتقد بود گالیله «بنایِ بدون پِی» ساخته. به همین دلیل من معتقدم باید رویکرد تاریخی به علم داشت و دقیقاً باید اون قسمت‌هایی از تاریخ علم رو با دقت بیشتری بررسی کرد که بین گروه‌هایی از «دانشمند»ها نزاع نظری پیش میاد. اون‌جاها بیشتر معلوم میشه که بسیاری از این تعریف‌های فراتاریخی که از علم ارائه میشه، «دود می‌شوند و به هوا می‌روند». اختلاف نظرها توی چنین بخش‌هایی از تاریخ علم اینقدر مبنایی و بنیادین میشه که این سوال پیش میاد که «پس علم چیه؟» منتها بعد از مدتی حرف‌های مخالفان گالیله، نیوتن، داروین و غیره در روایت‌های تاریخی گم میشه و تقلیل داده میشه به «تعصبات دینی» و «عقاید عوامانه»ای که اون زمان داشتن. راست گفتن که تاریخ رو فاتحان می‌نویسن؛ و این حرف توی تاریخ علم و تاریخ اندیشه بیشتر نمود داره.

📢 یه نکته‌ای رو هم جناب موسوی توی این نشست گفت که من با این حرف همدل نیستم. موسوی معتقد بود که اون روان‌کاوی «اصیل» که توسط فروید ایجاد شد، بعدها توسط خیلی از روان‌کاوها و افراد دیگه به انحراف کشیده شد. بعد، موسوی دربارۀ این نکته حرف زد که خیلی از افرادی که امروز دربارۀ فروید کتاب و مقاله می‌نویسن، کار کلینیکی نکردن (بلکه جزو اهالی علوم انسانی‌ان) و به همین دلیل صلاحیت علمی لازم رو برای توضیح اندیشه‌های فروید ندارن. پاسخم به جناب موسوی اینه که تعدادی از «معروف‌»ترین کتاب‌های فروید از جمله «توتم و تابو» (سال 1913)، «آیندۀ یک پندار» (سال 1927)، «تمدن و ملالت‌های آن» (سال 1930) و «موسی و یکتاپرستی» (سال 1939) جزو «گفتمان کلینیکی» به حساب نمیان و دربارۀ موضوعاتی مثل فرهنگ و دین هستنن. وقتی فروید به چنین عرصه‌هایی ورود کرده، طبیعیه که اهالی علوم انسانی هم تفسیر و یا حتی نقد دربارۀ اندیشه‌های فروید بنویسن. در واقع، این بازی‌ای هست که خود فروید شروع کرده.

نقد و نظر: @Ali_soltanzadeh
«باید یاد گرفت، سوخت، عبور کرد، رفت» (چرخه / بهرام نورایی)

@philosophycafe
7🔥3👍2
Forwarded from Sharif Sophia
«دولت و جامعه در ایران از نگاه همایون کاتوزیان»

🔈 ارائه کننده: علی سلطان‌زاده
(دانشجوی دکتری فلسفه علم دانشگاه شریف)

زمان: دوشنبه ۱۲ خردادماه ۱۴۰۴
ساعت ۱۶ تا ۱۸

📍مکان: مجتمع خدمات فناوری دانشگاه شریف- واحد ۳۰۵

💢جهت کسب اطلاعات بیشتر و ثبت‌نام به آیدی تلگرام @SharifSophia مراجعه فرمایید.
2
Forwarded from Sharif Sophia
Sharif Sophia
«دولت و جامعه در ایران از نگاه همایون کاتوزیان» 🔈 ارائه کننده: علی سلطان‌زاده (دانشجوی دکتری فلسفه علم دانشگاه شریف) زمان: دوشنبه ۱۲ خردادماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶ تا ۱۸ 📍مکان: مجتمع خدمات فناوری دانشگاه شریف- واحد ۳۰۵ 💢جهت کسب اطلاعات بیشتر و ثبت‌نام به آیدی…
«دولت و جامعه در ایران از نگاه همایون کاتوزیان»

🔖شرحی مختصر از آقای علی سلطان‌زاده:

برای اینکه دولت یک کشور و آن جامعه را بشناسیم، به کجا باید رجوع کنیم؟ شاید رایج‌ترین نظر در میان افراد این باشد: اخبار! عموماً افراد معتقدند که رجوع به اخبار (آن هم از طریق رسانه‌های متضاد و متنوع) می‌تواند تصویری قابل اتکا از آن دولت و جامعه در اختیار ما بگذارد. همانطور که پیگیری اخبار رسانه‌های مربوط به علم، چیز چندانی دربارۀ «چیستی یا چگونگیِ علم» به من ارائه نمی‌دهد، اخبار سیاسی نیز سازوکارهای موجود در دولت و جامعه را نشان نمی‌دهد. دولت و جامعه (مانند علم، دین، سرمایه‌داری و غیره) پدیده‌هایی تاریخی‌اند و برای شناخت پدیده‌های تاریخی چاره‌ای نداریم جز بررسی تاریخ آن‌ها. وقتی از «تاریخ» سخن گفته می‌شود، عموماً تصور افراد این است که تاریخ (مخصوصاً تاریخ معاصر) چیزی نیست جز مجموعه‌ای از نقل‌های افراد مختلف از مشاهدات و تجربیات‌شان. چیزی که معمولاً از آن غفلت می‌شود این است که برای شناخت تاریخ (همچنان که برای شناخت طبیعت) ما احتیاج به نظریه داریم. تاریخ صرفاً با مشاهدۀ صرف شناخته نمی‌شود. همایون کاتوزیان جزو متفکرانی است که نسبت به بسیاری از مطالعاتی که دربارۀ وضعیت سیاسی و اجتماعی ایران انجام شده است نقد دارد، چرا که او این نظریات را مناسب مطالعۀ جوامع اروپایی می‌داند؛ و نه ایران. در این ارائه، به این قسمت از نظریات کاتوزیان خواهم پرداخت و تا حد توانم، آن را بررسی
خواهم کرد.
👍3
🖋 این پرسش که «چرا موجودات اصولاً هستند به جای عدم؟»، به لحاظ رتبه برای ما نخستین پرسش است. به این اعتبار که گسترده‌ترین، ژرف‌ترین و بالأخره اصیل‌ترین پرسش است.
این پرسش به لحاظ دامنه، گسترده‌ترین پرسش است. به هیچ موجود [خاصی] از هر نوع که باشد، محدود نمی‌شود. این پرسش همۀ آن‌چه را هست شامل می‌شود، و این نه فقط به معنای آن‌چه در وسیع‌ترین معنای کلمه، اینک حی و حاضر است، بلکه به معنای آن‌چه قبلاً بوده است و در آینده خواهد بود، نیز هست. دامنۀ این پرسش فقط به آن‌چه حقیقتاً نیست و هرگز نبوده است یعنی به عدم، محدود می‌شود. هر آن‌چه عدم نیست، در این پرسش قرار می‌گیرد، و در نهایت حتی خود عدم نیز مشمول آن است -[اما] نه به دلیل آنکه گویی [عدم،] چیزی است، یک موجود است، زیرا بالأخره هرچه باشد ما درباره‌اش سخن می‌گوییم. ...
این پرسش همانطور که گسترده‌ترین است، ژرف‌ترین نیز هست: چرا موجودات اصولاً هستند... ؟

🖋 چرا -یعنی، بر چه مبنایی؟ موجودات از چه مبنایی منبعث می‌شوند؟ موجودات بر چه مبنایی استوارند؟ موجودات به سوی چه مبنایی می‌روند [یا ویران می‌شوند]؟ ...
بالأخره، این پرسش، که گسترده‌ترین و ژرف‌ترین پرسش است، اصیل‌ترین پرسش نیز هست. مراد ما از این چیست؟ اگر پرسش خویش را در کل گسترۀ آن‌چه ذیل پرسش قرار می‌گیرد، یعنی موجودات بماهی موجودات و چونان یک کل، در مدنظر قرار دهیم، در آن صورت خواهیم دید که در این پرسش، خویش را از هرگونه موجود جزئی خاص، دقیقاً به این اعتبار که فلان یا بهمان موجود است، کاملاً دور نگه داشته‌ایم. ... به لحاظ گسترۀ بی‌حد این پرسش، هر موجودی به اندازۀ هر موجود دیگر اهمیت دارد / همۀ موجودات برابرند. یک فیل در جنگلی در هندوستان، درست همان‌قدر موجود است که یک جریان احتراق شیمیایی در سیّارۀ مریخ و هر آن چیز دیگری که فکرش را بکنید.

📚 از کتاب «درآمد به متافیزیک»، نوشتۀ مارتین هایدگر، ترجمۀ انشاءالله رحمتی 📚

@philosophycafe
7
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
منتشر شد.

🔗 لینک شنیدن
https://castbox.fm/vb/813111391

فصل دوم، اپیزود چهارم
«مدرنیته، لورل یا هاردی»
.

در قسمت‌های قبلی پادکست مداخله، سعی کردیم این روایت قهرمان‌محور از تاریخ ایران را نقد کنیم که معتقد است «ایرانِ امروز ساختۀ شاهانی مانند نادرشاه / آغامحمدخان / رضاشاه است». در این قسمت به نقد یک روایت رایج دیگر قهرمان‌محور از تاریخ معاصر ایران می‌پردازیم که معتقد است «اصلاح‌گران پیشرویی مانند قائم‌مقام / امیرکبیر / فروغی / مصدق / بازرگان» خواستند وضعیت را اصلاح کنند، اما «نگذاشتند». این روایت هر چند به اندازۀ روایت اول، در ایرانِ امروز پرطرفدار نیست، اما آنقدر طرفدار جدی دارد که باید به نقد و بررسی آن پرداخت؛ روایتی که می‌توان رد آن را در گفتمان دوم خرداد نیز دنبال کرد..
.

🔗 در کست‌باکس، اسپاتیفای و اپل پادکست نام پادکست مداخله را
جست‌وجو کنید و ما را از آن‌جا بشنوید.
___
تهیه‌شده در «گوشه‌ی پادکست»
__

📌این پادکست با حمایت «نشر چرخ»،
ناشر تخصصی علوم‌انسانی، منتشر می‌شود.
@modakhelehpodcast

لینک گفت‌وگوی محمد مالجو و ابراهیم توفیق اشاره شده در پادکست:
https://www.tg-me.com/charkhpublication/817
3
🖋 اگر این پرسش را که «چرا موجودات اصولاً هستند به جای عدم؟» در معنای آن به عنوان یک پرسش به طور صحیح دنبال کنیم، باید از تأکید بر هر موجود جزئی خاص، و حتی از تمرکز بر وجود بشری / انسان، بر حذر باشیم. زیرا، بالأخره هر چه باشد، [مگر] این موجود [یعنی انسان] چیست؟ در نظر بگیرید زمین را در بزرگی تاریک فضا در گیتی. می‌توان آن را به دانۀ خردی از شن، مانند کرد. در فاصلۀ میان آن و دانۀ بعدی با همان اندازه، بیش از یک کیلومتر خلأ وجود دارد. بر سطح این دانۀ خُردِ شن، انبوه گیج و ویج حیوانات فرضاً هوشمندی که با هم می‌خزند و مدت کوتاهی است که دانایی را ابداع کرده‌اند، روزگار می‌گذرانند. [مقایسه کنید با، نیچه، «دربارۀ راست و دروغ در معنای فرااخلاقی»]. و عمر بشر، در میان هزاران هزار سال، چیست [و چه قدری دارد]؟ به زحمت در حد حرکت یک ثانیه گرد، یک دَم، است.

🖋 در متن موجودات چونان یک کل، هیچ توجیهی نمی‌توان یافت برای آنکه دقیقاً بر این موجود که انسان نامیده شده است و ما خود از قضا به آن تعلق داریم، تأکید بورزیم.
ولی اگر موجودات چونان یک کل، اصولاً در معرض پرسش ما قرار گرفته باشند، در آن صورت این پرسیدن نسبت متمایزی با آن‌ها پیدا می‌کند -متمایز است زیرا بی‌بدیل است- و موجودات نسبت متمایزی با این پرسیدن، می‌یابند. زیرا از طریق این پرسیدن، موجودات چونان یک کل، برای نخستین بار، در حد ذات خود و با نظر به مبنای احتمالی‌شان، گشوده شده و در این پرسیدن، گشوده مانده‌اند. ... آن‌چه در این پرسش مورد پرسش، است گریبان‌گیر خود این پرسیدن نیز می‌شود، زیرا این پرسیدن، موجودات چونان یک کل را به چالش می‌خواند، ولی با این همه خود را از آن‌ها جدا نمی‌کند [زیرا خود این پرسش هم یک موجود است].

📚 از کتاب «درآمد به متافیزیک»، نوشتۀ مارتین هایدگر، ترجمۀ انشاءالله رحمتی 📚

@philosophycafe
👍61
بی‌معنایی زمانی معنا می‌یابد، که به آن معنا ببخشید و در این حال در عین اینکه دیگر بی‌معنا نیست همچنان بی‌معنا خواهد ماند.

#امید_نادری

@PhilosophyCafe ♨️
👍4🤯2
به هر حال، یک تاری موی زنی را به هیچ یک از یقین‌های او نمی‌دادم.

#کتاب_هفته

#بیگانه

#آلبر_کامو

#لیلی_گلستان

ص: ۱۶۹
@PhlosophyCafe ♨️
2👍1
Forwarded from Sharif Sophia
💢گزارش تصویری از جلسه «دولت و جامعه در ایران از نگاه کاتوزیان»

💢دوازدهم خردادماه ۱۴۰۴

#علی_سلطانزاده
#دولت_و_جامعه
#همایون_کاتوزیان
#شریف_سوفیا
7
🗯 فکر می‌کنم پاییز 1403 بود که خبرهای انتشار سریال «ازازیل» ساختۀ حسن فتحی منتشر شد. جدا از اینکه کارگردان سریال حسن فتحی بود، بازیگرهای مهمی هم توی این سریال بازی می‌کردن: بابک حمیدیان، پیمان معادی و پریناز ایزدیار. یه عامل مهمی که باعث شد من به دیدن این سریال تشویق بشم، نویسندۀ این سریال بود: مسعود خاکباز؛ که سریال «دفتر یادداشت» رو هم نوشته بود و به نظرم قصۀ اون کار خیلی خوب بود. یکی دیگه از ویژگی‌های «ازازیل» که باعث می‌شد برام جذاب به نظر برسه، ژانرش بود؛ ژانر وحشت. توی سریال‌های نمایش خانگی ایرانی ما عموماً با ژانر درام و کمدی طرفیم و من نمی‌دونم سریال ایرانی دیگه‌ای از ژانر وحشت توی این سال‌ها ساخته شده بود یا نه.

🗯 اگه یه مرور ذهنی و گذری از سریال‌های نمایش خانگی و همچنین فیلم‌های سینمایی که توی این سال‌ها پرطرفدار شدن داشته باشیم، می‌بینیم که عموماً درام‌هایی بودن که با کلیدواژه‌های «جنوب شهری»، «حاشیۀ شهر»، «دعوا و نزاع» و غیره توصیف میشن. از این بحث می‌گذرم که تصویری که از «جنوب شهر» یا «پایین شهر» توی این آثار داره نشون داده میشه، چه کارکردی توی جامعۀ فعلی ایران داره. توی چنین فضایی، انتشار یه سریال ژانر وحشت، اون هم با چنین کارگردان و نویسنده و بازیگرهایی، خبر خوشحال‌کننده‌ای بود. با همۀ این اوصاف، «ازازیل» در نهایت به نظرم یه پروژۀ شکست‌خورده محسوب میشه و حتی پست اینستاگرامی‌ای که فتحی بعد از انتشار قسمت آخر فصل اول سریال منتشر کرد، به نظرم نشونه‌ای از این هست که خود کارگردان هم متوجه شده که این سریال اونطور که باید، موفقیتی نداشت.

🗯 مسئلۀ اولی که برای من بعد از تماشای «ازازیل» پیش اومد این بود که چرا «ازازیل» کار موفقی از آب درنیومد. قطعاً عوامل مختلفی وجود داره. مثلاً یکی از عواملش می‌تونه این باشه که کارگردان و بازیگرهای این سریال دیگه به اون شهرتی که دوست داشتن، رسیدن و الان بازیگری و کارگردانی براشون صرفاً یه شغل شده که خلاقیت و علاقۀ چندانی پشتش نیست. این اتفاق ممکنه برای هر کسی رخ بده: یه فوتبالیست، یه نویسنده، و شاید حتی یه سیاستمدار. یه عاملی که من تصور می‌کردم توی شکست پروژۀ «ازازیل» مؤثر باشه، این بود که ژانر وحشت تنه به تنۀ ماوراءالطبیعه می‌زنه و توی جامعۀ ایران نهاد دین به نوعی مسئول «ماوراءالطبیعه» هست و به همین دلیل نمیشه توی چنین فضایی هر قصه‌ای رو تعریف کرد یا هر شخصیتی رو خلق کرد. به زبان قدیمی‌تر و آشنا برای ما، «سانسور»!

🗯 الان یکی دو هفته‌ای هست که نظرم تغییر کرده و به نظرم سانسور نمی‌تونه علت شکست «ازازیل» باشه. نظرم تغییر کرد چون قسمت دوم سریال «اجل معلق» رو دیدم که توی ژانر کمدیه و موضوعش مرگه. به نظرم مرگ همون‌قدر می‌تونه موضوعی تحت سیطرۀ نهاد دین در ایران باشه که ژانر وحشت. ولی «اجل معلق» داره با مرگ و مفاهیم مرتبط با مرگ (که بخشی‌شون طبیعتاً دینی هستن) شوخی می‌کنه. از اون سکانس «عزرائیل و جبرئیل و اسماعیل» که بگذرم، توی یکی از صحنه‌ها، شخصیت اصلی داستان (با بازی عطاران) که مُرده بود، علائم حیاتیش برمی‌گرده و زنده میشه. فرشتۀ مرگ بهش میگه «تو به اذن خدا این اجازه رو داری که دوباره به زندگی برگردی» و همین لحظه روح شخصیت اصلی که داره خوشحالی می‌کنه، بی‌توجه به حرف فرشتۀ مرگ و «اذن خدا» میگه: «پدرم همیشه می‌گفت شیرموز بخورم، بدنم قوی می‌مونه. الان هم می‌دونم چرا زنده شدم؛ کار همون شیرموزهاست.» این‌جا به نظرم شوخی با مرگ داره رخ میده و این شوخی از سانسور جون سالم به در برده.

📢 مسئلۀ دومی که بعد از دیدن «ازازیل» برام مطرح شد، اینه که ژانر وحشت چیه. به عبارت دیگه، با حرکات عجیب و غریب دوربین، یه موسیقی وهم‌آلود، بدن خون‌آلود و فضای تاریک، احتمالاً حس ترس به مخاطب (حتی مخاطب ترسویی مثل من) منتقل نمیشه. چیز دیگه‌ای باید به این مجموعه اضافه بشه تا اون ترس تولید بشه و ازازیل اون «چیز دیگه» رو نداشت. این رو آخر این متن اضافه کنم که به راحتی میشه اینجا زد زیر میز و گفت «این آثار که ارزش فکر کردن و نوشتن ندارن» و بعدش ژانر وحشت رو مساوی با لیستی از فیلم‌های معروف تاریخ سینما در نظر گرفت که کارگردان‌های معروفی دارن. این هم یه راهشه. ولی به نظرم چنین راهی چندان ما رو به فهم ژانر وحشت هدایت نمی‌کنه، بلکه بیشتر یه نوعی خاطره‌بازی محسوب میشه با فیلم‌هایی که دوستشون داریم.

نقد و نظر: @Ali_soltanzadeh
«با همین خطر، کشیدم تو قفس‌های آهنین نفس؛ زندگی حاصل تخیله؛ و باور منم یه بخشی از خودت؛ پس همراه شو با من این سفر» (مجسمه / سورنا)

@philosophycafe
5👍3
🖋 یقیناً پرسیدن یا نپرسیدن این پرسش که «چرا موجودات اصولاً هستند به جای عدم؟» هیچ تفاوتی به حال خود موجودات ندارد. بدون این پرسش، سیاره‌ها در مدار خویش حرکت می‌کنند. بدون این پرسش، نیروی حیات در نبات و حیوان، جاری است.
ولی اگر این پرسش مطرح شود و به شرط آنکه واقعاً محقق گردد، در آن صورت این پرسیدن ضرورتاً از آنچه مورد پرسش است و از آنچه مورد سؤال است، عقب می‌نشیند، به خودش باز می‌گردد [یعنی بعد از مطرح شدن این پرسش، چنین پرسشی شکل می‌گیرد که «چرا این پرسش مطرح شد که چرا موجودات اصولاً هستند...؟»]. بنابراین، این پرسیدن در حد ذات خویش، نه یک فرایند قهری/تحکمی، بلکه رخدادی ممتاز است که از آن به یک واقعه تعبیر می‌کنیم.
این پرسش و همۀ پرسش‌هایی که بی‌واسطه ریشه در آن دارند، در آن‌ها همین یک پرسش گشوده می‌شود/گسترده می‌شود -این پرسشِ «چرا» را نمی‌توان به هیچ پرسش دیگری قیاس کرد. این پرسش با جستجو برای «چرای» خاصّ خودش مواجه می‌شود.

🖋 پرسشِ «چرا این چرا؟» در ظاهر و در نگاه نخست، بسانِ تکرار یاوۀ همان جملۀ استفهامی، بدون آن‌که پایانی برای این تکرار باشد، به نظر می‌رسد. بسان نوعی تأمل بیهوده و نامتعارف دربارۀ معانی بی‌اساس کلمات، جلوه می‌کند. یقیناً چنین جلوه‌ای دارد. تنها پرسش این است که آیا ما مایلیم قربانی این جلوۀ سطحی امور شویم و بدین‌سان کل موضوع را فیصله‌یافته بدانیم، یا آیا ما قادریم در این عقب بردنِ پرسشِ «چرا» [و تعمیم دادن این پرسش] به خودش، واقعه‌ای شعف‌انگیز/برانگیزنده را تجربه کنیم.
ولی اگر به خود اجازه ندهیم تا به ظواهر امور فریفته شویم، روشن خواهد شد که این پرسشِ «چرا» به عنوان پرسشی دربارۀ موجودات در حد ذات خویش و چونان یک کل، بی‌درنگ ما را از صرف بازی با کلمات دور می‌کند، مشروط به آن‌که همچنان از قوّت روحی لازم برای آنکه این پرسش را حقیقتاً به «چرای» خاص خودش عقب ببریم، برخوردار باشیم.

📚 از کتاب «درآمد به متافیزیک»، نوشتۀ مارتین هایدگر، ترجمۀ انشاءالله رحمتی 📚

@philosophycafe
5👍2
حکایت کنند که بزغاله‌ای بر بامی بلند بود.گرگی از زیر بام بگذشت.بزغاله او را دشنام داد.گرگ گفت:تو مرا دشنام ندادی،آن مکان بلند مرا دشنام داد.

#محاضرات_الادبا(ص۹۹)
#راغب_اصفهانی

@PhilosophyCafe🔆
👍9
🖋 کسی که نزد او کتاب مقدس، وحی و حقیقت الهی است، پاسخ این پرسش را که «چرا موجودات اصولاً هستند به جای عدم؟» حتی پیش از آن‌که پرسیده شود، در آستین دارد: و آن پاسخ این است که: موجودات، به استثنای خود خداوند، آفریدۀ حضرت اویند، خودِ خداوند، به مثابت آفریدگارِ آفریده‌ناشده، «هست/موجود است». کسی که بر چنین ایمانی به عنوان مبنا تکیه کرده است، شاید بتواند به نحوی پرسیدنِ پرسش ما را تقلید کند و در آن مشارکت بجوید، ولی نمی‌تواند این پرسش را به شیوۀ اصیل طرح کند، مگر این‌که از مؤمن بودن دست بکشد و به همۀ لوازمِ این اقدام تن در دهد. او فقط قادر است عمل کند «چنان که گویی». از سوی دیگر، اگر چنین ایمانی پیوسته خویش را در معرضِ امکانِ بی‌ایمانی قرار ندهد، ایمان نیست، بلکه آسودگی است. تبدیل می‌شود به توافقی با خویش برای این که از این پس در آینده به یک آموزه به عنوان چیزی که به نحوی موروثی است، وفادار باشیم.

🖋 این، نه ایمان داشتن است، نه پرسیدن، بلکه بی‌تفاوتی است- که از آن پس، می‌تواند حتی با علاقۀ شدید خویش را دلمشغولِ هر چیزی، نه فقط دلمشغول ایمان که دلمشغولِ پرسیدن نیز، بدارد.
اما منظور من از اشارۀ به امنیت در [آغوش] ایمان به مثابت شیوۀ مخصوصی برای استقرار / ثبات در حقیقت، این نیست که نقلِ کلمات کتاب مقدس، «در آغاز خداوند آسمان و زمین و غیره را آفرید»- پاسخی برای پرسش ما است. قطع نظر از اینکه آیا این جملۀ کتاب مقدس برای ایمان حق است یا باطل، در هر صورت نمی‌تواند پاسخی برای پرسش ما باشد. هیچ ربطی به آن ندارد، زیرا حقیقتاً نمی‌تواند چنین ربطی پیدا کند. آنچه به واقع در پرسش ما، مورد پرسش است، برای ایمان، حماقت است.
فلسفه عبارت از چنین حماقتی است.

📚 از کتاب «درآمد به متافیزیک»، نوشتۀ مارتین هایدگر، ترجمۀ انشاءالله رحمتی 📚

@philosophycafe
👍51
2025/07/09 10:52:37
Back to Top
HTML Embed Code: