Telegram Web Link
1. One can imagine an animal angry, fearful, sad, joyful, startled. But hopeful? And why not?
A dog believes his master is at the door. But can he also believe that his master will come the day after tomorrow? a And what can he not do here? a How do I do it? a What answer am I supposed to give to this?
Can only those hope who can talk? Only those who have mastered the use of a language. That is to say, the manifestations of hope are modifications of this complicated form of life. (If a concept points to a characteristic of human handwriting, it has no application to beings that do not write.) (PPF, 1)

1. می توان حیوانی را خشمگین، ترسو، اندوهگین، شاد، وحشت زده تصور کرد. ولی امیدوار؟ و چرا نه؟
سگ باور دارد صاحبش کنار در است. ولی آیا می تواند هم باور داشته باشد صاحبش پس فردا خواهد آمد؟— و آن وقت چه کاری را او نمی تواند؟ —مگر من چطور آن کار را می کنم؟—چه پاسخی بدهم؟
آیا فقط کسی می توانند امیدوار باشد که می تواند سخن بگوید؟ فقط کسی که به کاربرد یک زبان تسلط دارد. یعنی ظهوراتِ امیدوار بودن حالت های تغییر یافته ای هستند از این شکل زندگی پیچیده. (اگر مفهومی ناظر به مشخصه ای از دستخط انسان باشد، آن وقت درمورد موجوداتی که نمی نویسند کاربستی ندارد. )

....................................

ویتگنشتاین پرسش جالبی انجام می دهد. این پرسش را بدین شکل می توان پرسید. آیا امیدوارم بودن یک خصیصه بیولوژیکی و یا حیوانی است؟ به نظر وی یک سگ نمی تواند چنین خصیصه ای را داشته باشد چرا که این خصیصه در نتیجه شکل زندگی ما به وجود آمده است که در زبان نمود پیدا کرده است. همانطور که خط یک خصیصه بیولوژیکی نیست، امیدواری نیز یک خصیصه بیولوژیکی نمی بشد و همانطور که حیوانات نمی توانند خط را درک کنند و برای آن ها این موضوع نامفهوم است، امیدوار بودن هم برای آن ها غیرقابل درک و نامفهوم است. امیدوار بودن کاری است که ما انجام می دهیم، به مانند فکر کردن، به مانند قصد کردن. نه امری ذهنی و نه امری بیولوژیکی و بلکه یک فعالیت است. مانند بر دار کردن یک قالی برای برگشتن معشوق،روز شماری کردن فرزندی برای برگشتن پدر و یا مادرش و کارهای دیگر. این کارهای در شکل های متفاوت زندگی ممکن است به گونه های متفاوتی انجام شوند.

#امید_نادری

@PhilosophyCafe ♨️
Philosophy Cafe ♨️
در نبرد میان سوفسطائیان و افلاطون، راهی ایجاد می‌شود که تا قرن‌ها گریبان بشر را گرفته بود، سوفیست‌ها با شک گرایی محض‌ خودشان و عدم دلالت‌پذیری و نسبی‌گرایی زبان موجب به وجود آمدن این امر شدن که اگر بخواهیم راهی بیابیم تا از این نسبی‌گرایی نجات یابیم باید امری…
گفتیم که برای ویتگنشتاین ذات در گرامر نهفته است و گرامر نیز در بازی زبان و بازی زبان بخشی از زبان و یک فعالیت و بخشی از شکل زندگی است. برای ویتگنشتاین این نکته را باید اضافه کرد که ویتگنشتاین نیز مثل هر منطق دان و یا فیلسوف دیگری بر مشکلات زبانی آگاه بوده است و این موضوع از افلاطون و مخصوصا ارسطو که با نگارش کتاب های منطق سعی در نشان دادن راه و روش درست استدلال کردن بودن است وجود داشته است. این موضوع در میان فلاسفه و منطق دانان تاریخ ادامه پیدا می کند تا به قرن بیستم افرادی همچون فرگه و راسل با نوع نگاه خود سعی در پالودن زبان و به وجود آوردن زبانی خالی از این مشکلات دارند. ویتگنشتاین متقدم نیز با نگارش کتاب رساله منطقی_فلسفی نیز گام در همین راه می نهد، اما بعد مدتی و با اشکالاتی که افرادی همچون فرانک رمزی و دیگران به کار وی وارد می کنند و با تعمق بیشتر خود وی متوجه مش شود راهی که وی در پیش گرفته است یعنی همان راهی که چند هزار سال فلسفه بر آن مسیر رفته است اشتباه می باشد. در ادامه ویتگنشتاین مشکلات زبانی (نامی که تا آن زمان رایج بوده است) را انکار و به گرفتاری های می پردازد. از نظر وی زبان طبیعی یک زبان کامل است و نیازی به پالوده شده و ساخت زبان ایده آل نمی باشد. اما می توان به رجوع اجتماع و «دیدن و نه پرسیدن» این گرفتاری ها را نا با حل کردن و بلکه با توصیف کردن زدود. زدودن به این معنا که آن ها همچون یک مه صبحگاهی با طلوع آفتاب از بین می روند. این افتاب صبحگاهی چیزی نیست جزء دیدن و توصیف کردن. اما توصیف کردن و دیدن چه چیزی؟ پاسخ به این پرسش درک بهتری از کاری ویتگنشتاین به ما می دهد. برای ویتگنشتاین همانطور که گفتیم گرامر در بازی زبان نهفته است و همینطور نیز باید گفت که منطق در بازی زبان ما نهفته است. در واقع برای فهم منطق به جای اینکه ما شروع به محاسبات بر روی کاغذ بنمائیم باید به میان مردم رجوع کنیم و منطقی را که در هر بازی زبان وجود دارد توصیف نمائیم. پس کار ویتگنشتاین در واقع عبور از منطق فرمال و رجوع به منطق بازی زبان بوده است. در واقع باید این کاری وی را کمکی به منطق و حساب دانست تا محدودیت هایی که در اثر فرمال گرایی بر آن ها حاکم شده بوده است را کنار گذاشته و و همچنین از مشکلاتی که گریبانگیر این نوع تفکر بوده است رها سازد تا با دریچه جدیدی روبه رو شوند. پس منطق برای ویتگنشتاین یک امر صوری نمی باشد و بلکه بخشی از زبان و می توان آن را معادل با گرامر در نظر گرفت:
(“everything that is business in logic must be said in grammar” (Ms109, 122))
که در کنش و در بازی زبان رخ می دهد و با توصیف می توان آن را نمایاند:
«آنچه آزمون کافی برای گفته ای به شمار می آید، جزو منطق است. جزو توصیف بازی زبانی است.» (OC, 82)
... چراکه اگر جزو توصیف بازی زبانی است، پس جزو منطق است. (OC, 628)

4.003 بیشتر گزاره ها و پرسش هایی که درباره موضوعات فلسفی نوشته شده اند غلط نیستند، بلکه مهمل اند. از این رو پرسش هایی از این نوع را اصلا نمی توانیم پاسخ بدهیم. بلکه فقط می توانیم حکم به مهمل بودن آنها دهیم. بیشتر پرسش ها و گزاره های فیلسوفان ناشی از این هستند که ما منطق زبانمان را نمی فهمیم. ... و تعجب آور نیست که عمیق ترین مسائل به راستی مسئله نیستند. (TLP 4.003).

Merely recognizing the philosophical problem as a logical one is progress. The proper attitude and the method accompany it. (LW, 256)

Strange as it may sound, in all these investigations I’m practising logic. Even if I do it ineptly & the logical significance of what I say is difficult to see. (Ms136a, 72a).

89. With these considerations we find ourselves facing the problem: In what way is logic something sublime?
For logic seemed to have a peculiar depth a a universal significance. Logic lay, it seemed, at the foundation of all the sciences. a For logical investigation explores the essence of all things. It seeks to see to the foundation of things, and shouldn’t concern itself whether things actually happen in this or that way. —– It arises neither from an interest in the facts of nature, nor from a need to grasp causal connections, but from an urge to understand the foundations, or essence, of everything empirical. Not, however, as if to this end we had to hunt out new facts; it is, rather, essential to our investigation that we do not seek to learn anything new by it. We want to understand something that is already in plain view. For this is what we seem in some sense not to understand. (PI, 89)

بخش دوم

#امید_نادری

@PhilosophyCafe ♨️
Philosophy Cafe ♨️
گفتیم که برای ویتگنشتاین ذات در گرامر نهفته است و گرامر نیز در بازی زبان و بازی زبان بخشی از زبان و یک فعالیت و بخشی از شکل زندگی است. برای ویتگنشتاین این نکته را باید اضافه کرد که ویتگنشتاین نیز مثل هر منطق دان و یا فیلسوف دیگری بر مشکلات زبانی آگاه بوده…
بخش اول


108. We see that what we call “proposition”, “language”, has not the formal unity that I imagined, but is a family of structures more or less akin to one another. —– But what becomes of logic now? Its rigour seems to be giving way here. a But in that case doesn’t logic altogether disappear? a For how can logic lose its rigour? Of course not by our bargaining any of its rigour out of it. a The preconception of crystalline purity can only be removed by turning our whole inquiry around. (One might say: the inquiry must be turned around, but on the pivot of our real need.
The sense in which philosophy of logic speaks of sentences and words is no different from that in which we speak of them in ordinary life when we say, for example, “What is written here is a Chinese sentence”, or “No, that only looks like writing; it’s actually just ornamental”, and so on.
We’re talking about the spatial and temporal phenomenon of language, not about some non-spatial, atemporal non-entity. [Only it is possible to be interested in a phenomenon in a variety of ways]. But we talk about it as we do about the pieces in chess when we are stating the rules for their moves, not describing their physical properties.
The question “What is a word really?” is analogous to “What is a piece in chess?” (PI,108)

Wittgenstein, Ludwig. 1982. Last Writings in the Philosophy of Psychology, Preliminary Studies for Part II of Philosophical Investigations. Edited by H. Nyman and G. H. von Wright. Oxford: Basil Blackwell. (LW)

@PhilosophyCafe ♨️
🗯 اولی: داری چیکار می‌کنی؟
دومی: دارم خبرا رو چک می‌کنم. اوضاع خیلی داغونه. هر لحظه ممکنه جنگ بشه.
اولی: آره. منم نگرانم. امروز تو خبرا خوندم ایران گفته اسراییل کوچیک‌ترین کاری بکنه، پاسخ سختی میده.
دومی: اتفاقا منم امروز دیدم اسراییل گفته جنگ اجتناب‌ناپذیره.
اولی: پشمام. الان روسیه اعلام کرده آمریکا کوچیک‌ترین دخالتی بکنه، به اروپا حمله می‌کنه.
دومی: راست می‌گی؟ عه آره. منم تازه خبرشو دیدم. شبکه ۱۲ اسراییل خبرشو اعلام کرده.

🗯 اولی: حاجی برگام. اسراییل گفته می‌خواد بره سراغ سلاح هسته‌ای.
دومی: حاجی پشمام. بره سراغ هسته‌ای، ایران هم بمب می‌زنه. نه؟
اولی: قطعا دیگه. ایران سلاح‌های هسته‌ای‌ش رو وصل میکنه به نوک موشک و پرت می‌کنه سمت اسراییل.
دومی: واااااای. همین الان ارتش اسراییل اعلام کرد توی ۳ ساعت آینده، ۱۷ نقطه توی ایران رو خواهد زد.
اولی: حاجی پشمام دیگه. این دیگه جنگه. قطعا جنگه. باید بریم پناه بگیریم. ببین کره‌شمالی چی گفته؟ گفته می‌خوام امشب تست کنم موشک‌هام به اسراییل می‌رسه یا نه.
دومی: حاجی! ببین چی شده. ایران اعلام کرده یه سری از موشک‌هاش از اون موقع تا الان توی اسراییل قایم شده بودن. الان قراره دوباره راه بیفتن و برن بخورن به هدف.

🗯 اولی: واقعا میگی؟ برگ‌هایم. قطعا جنگ جهانی سوم در راهه. ببین شبکه ۱۲ اسراییل چی گفته. گفته ایران دستش بخوره به دکمه موشک، عکس‌های نود سیاستمداران روسی رو منتشر می‌کنیم.
دومی: اوه اوه. ببین جنگ رو تا حوزه‌های ناموسی پیش بردن. فکر کنم ایران کوتاه بیاد، چون مسئله حجابه. ایران روی حجاب حساسه.
اولی: نه بابا. اینا روی حجاب ما حساسن. بی‌حجابی روس‌ها ایرادی نداره.
دومی: پسر، پشمااااااام. ایران گفته موشک‌هاش بلند شده و داره توی خاک اسراییل می‌چرخن.
اولی: به نظرم دیگه اسراییل تا ۲ ساعت دیگه اون بمب‌های مغناطیسی خودش رو می‌فرسته سمت ایران.

🗯 دومی: بمب مغناطیسی چیه؟
اولی: بمب مغناطیسی یه چیزیه که اگه پرتاب بشه، تمام گوشی‌ها و لپ‌تاپ‌ها و کامپیوترها از کار می‌افته. میشیم مثل انسان‌های اولیه.
دومی: وااااای. حاجی، اینطوری که خیلی بده. نیمه‌نهایی اروپا رو نمی‌تونیم ببینیم.
اولی: همین دیگه. جنگ سخته. جنگ سختی‌های خودشو داره. یکی از سختی‌هاش اینه که نیمه‌نهایی اروپا رو از دست میدیم. پدرامون راست می‌گفتن که جنگ سخته.
دومی: اوه اوه. ببین. ویدئوهای اصابت بمب اتم به اسراییل منتشر شده. فکر کنم روسیه وارد عمل شد. آخ آخ. ببین پوتین چطوری زده ننه‌شون...
اولی: وزیر فرهنگ اسراییل گفته مجوز یه حمله بزرگ رو به کل کشورهای مسلمون در اختیار داریم. ببین دیگه جنگه. این اتفاقی که داره میفته، توی تاریخ بشریت بی‌سابقه‌ست.

📢 دومی: من الان دارم توی توییتر می‌چرخم، گویا چند تا بمب اتم توی اسراییل فرود اومده.
اولی: یه صدایی نشنیدی تو؟ صدای موشک نبود؟ آخ. اسراییل لعنت بهت. زدی بالأخره. آقا شروع شد. بریم توی پناهگاه.
دومی: نه نه. الان ویدئوی جدید اومده. لحظه پرتاب بیش از ۷۰ بمب اتم به سمت تل‌آویو. اوه اوه. ترکیه هم وارد جنگ شده.
اولی: اونور آلمان و چک و عربستان از اسراییل حمایت کردن. برزیل رو ببین چی گفته؟ موشک شلیک کرده.
دومی: ببین العربیه تیتر زده دیگه تمومه. تیترش همینه: «دیگه تمام است. جنگ جهانی سوم آغاز شد».

نقد و نظر: @Ali_soltanzadeh
«بچه‌ها یه دست بزنین واسه خاله لیلا...» (برادرای لیلا / ساسی)

@philosophycafe
Forwarded from Philosophy Cafe ♨️
یارم به یک لا پیرهن خوابیده زیر نسترن

ترسم که بوی نسترن مست است و هشیارش کند



پروانه امشب پر مزن اندر حریم یار من

ترسم صدای پرپرت از خواب بیدارش کند



پیراهنی از برگ گل بهر نگارم دوختم

بس که لطیف است آن بدن ترسم که آزارش کند



ای آفتاب آهسته نِه پا درحریم یار من

ترسم صدای پای تو از خواب بیدارش کند

««فایز دشستانی»» https://www.tg-me.com/PhilosophyCafe
340. One cannot guess how a word functions. One has to look at its application and learn from that.
But the difficulty is to remove the prejudice which stands in the way of doing so. It is not a stupid prejudice. (PI, 340)

۳۴۰. این را که واژه چگونه عمل میکند نمی توان حدس زد باید کاربست آن را دید و از آن آموخت.
ولی دشواری این است: برطرف کردن پیش داوری ای که مانع این آموختن است. پیش داوریِ احمقانه ای نیست.

#Wittgenstein

#Philosophical_Investigations

@PhilosophyCafe ♨️
“To describe a language-game is to describe the actions of human beings” (Ms119, 147r)

#Wittgenstein

@PhilosophyCafe ♨️
مردی حجاج را گفت دوش تو را به خواب چنان دیدم که اندر بهشتی گفت اگر خوابت راست باشد در آن جهان بیداد بیش از این جهان باشد.

@PhilosophyCafe ♨️
یکی از ملوک بی انصاف، پارسایی را پرسید: از عبادتها کدام فاضل تراست ؟ گفت: تو را خواب نیم روز تا در آن یک نفس خلق را نیازاری.

ظالمى را خفته دیدم نیم روز
گفتم این فتنه است خوابش برده به
وآنکه خوابش بهتر از بیدارى است
آن چنان بد زندگانى ، مرده به

#گلستان_سعدی
#باب‌اول_حکایت12

@PhilosophyCafe👑
ویتگنشتاین در حال انجام یک کنش است. کنش وی این است که ما را از سردرگمی های که به واسطه زبان دچار آن ها شده ایم نجات دهد. یعنی کمک کند تا مگس از تله مگس گیر خارج شود. حالا عده ای به دنبال این هستند که برای کار وی قاعده، قانون و روش بسازند. هیچ مشکلی وجود ندارد بجز یک مورد و آن هم: ««تناقض¬نمای ما این بود: یک قاعده نمی¬تواند هیچ نحو عملی را تعیین کند، چون هر نحو عملی را می¬شود با آن قاعده مطابق کرد. پاسخ این بود: اگر می¬شود هر نحو عملی را با آن قاعده مطابق کرد، پس می¬شود با آن مغایر هم کرد. ازاین¬رو در اینجا نه مطابقتی وجود دارد نه مغایرتی. (PI, 201) به عبارت دیگر وقتی که شما در حال ساخت قاعده هستید باید بدانید همانطور که هر قاعده ای را می توان با کارهای وی تطبق داد، می توان هر قاعده ای را هم از کارهای وی سلب کرد. پس چه کاری باید انجام داد؟ ««قاعده¬ای که یاد داده شده و در پی آن استعمال شده است، فقط تا آنجا مورد توجه ماست که مشمولِ استعمال است. قاعده، تا آنجا که مورد توجه ماست، از فاصله عمل نمی¬کند.» (کتاب آبی، 26) یعنی ما نباید به دنبال قاعده باشیم وگرنه دچار همان پارادوکس معروف پیروی از قاعده خواهیم شد. ویتگنشتاین به دنبال درمان بود درمان هر مورد با درمان مورد دیگر متفاوت است. ما نمی توانیم از این درمان های موردی قاعده بسازیم. آنچه مهم است یادگیری درمان ها به واسطه شباهت خانوادگی است.

#امید_نادری

@PhilosophyCafe ♨️
۱۸. نگران نشو که زبانهای (۲) و (۸) فقط متشکل از فرمان اند. اگر بخواهی بگویی که از این رو کامل نیستند، از تو می پرسم که آیا زبان ما کامل است__ آیا کامل بود قبل از آنکه نمادپردازی شیمی و نمادگان حسابانِ بینهایت کوچک به آن اضافه شوند؛ زیرا اینها به تعبیری حومه های زبان ما هستند. (و با چه تعداد خانه، یا خیابان، یک شهرْ دیگر شهر میشود؟) زبان ما را می توان شهری قدیمی در نظر گرفت: شبکه ای از کوچه ها و میدانها، خانه های قدیمی و نو ،و خانه هایی با افزوده هایی از زمانهای مختلف؛ و اینها احاطه شده با تعداد زیادی حومه های جدید با خیابان هایی مستقیم و قاعده مند و با خانه هایی یک شکل. (PI, 18)

#Wittgenstein

#Philosophical_Investigations

@PhilosophyCafe ♨️
284. Gott, wenn er in unsre Seelen geblickt hätte, hätte dort nicht sehen können, von wem wir sprachen.

If God had looked into our minds he would not have been able to see there whom we were speaking of (PPF §284).

284. خدا، اگر به اذهان ما نگاه می کرد، نمی توانست آنجا ببیند که ما از چه کسی داریم سخن می گوییم.

#ویتگنشتاین

#پژوهش_های_فلسفی

@PhilosophyCafe ♨️
«ترس در مقابل مرگ بهترین نشانه زندگی نادرست، یعنی زندگی بد، است» (NB, 75)

«گرچه می دانم مدت زیادی از زندگی ام باقی نمانده است، به هیچ وجه دل مشغول "زندگی آینده" نیستم. تمام علاقه ام معطوف به این زندگی و نوشتاری است که همچنان قادر به ادامه آن ام» (Monak 1990: 72)

«به آن ها بگو که زندگی شگفت انگیزی داشتم» (Monak 1990: 579)

#ویتگنشتاین

@PhilosophyCafe ♨️
آیا من تنها کسی هستم که نتوانست مکتبی تأسیس نماید یا آنکه هر فیلسوفی هرگز نمی تواند چنین کند؟ من مکتبی بنا ننهادم زیرا به واقع مایل
نیستم به من تأسی کنند. به ویژه آنان که در مجلات فلسفی مقالاتی نشر می دهند. (CV, p.61)

می کوشم تا نوع خاصی از تحقیق و بررسی را توصیه کنم ... [این] پژوهش غایت اهمیت را دارا است و کاملا در تقابل با مشرب بعضی از شماست. (WLFM, p. 103)

یکی از مشکلات [روش او] که مستلزم "نوعی از تفکر" بود که ما با آن مانوس نیستیم و برای آن تربیت نشده ایم__نوعی از تفکر که بسیار متفاوت با آنی است که لازمه علوم است. (WL, p. 44)

۹۳. می شود فردی بگوید: «گزاره عادی ترین چیز جهان است»، و فرد دیگر: «گزاره__ چیزی بسیار عجیب و غریب!»__ و این فرد نمی تواند راحت نگاه کند و ببیند گزاره ها چطور کار می کنند. چون آن شکلهای بیان ما که موضوعشان گزاره ها و فکر است، مانع او هستند.
چرا می گوییم گزاره چیزی عجیب و غریب است؟ از یک طرف، به دلیل اهمیت عظیمی که به آن نسبت می دهند. (و این درست است.) از طرف دیگر، این اهمیت و یک بدفهمی از منطق زبان گمراهمان می کنند و می پنداریم گزاره باید کاری غیر عادی، حتی بی نظیر، انجام دهد.__ یک بدفهمی باعث می شود به نظرمان چنین بنماید که انگار گزاره کاری شگفت می کند. (PI, 93)

86 Difficulty of Philosophy not the Intellectual Difficulty of the Sciences, but the Difficulty of a Change of Attitude. Resistance of the Will Must be Overcome. (BT, p. 300)

Philosophy is a struggle against the bewitchment of our understanding by the resources of our language. (PI §109)

We are struggling with language. We are engaged in a struggle with language. (CV, p. 11)

Philosophy, as we use the word, is a fight against the fascination which forms of expression exert on us. (BB, p. 27)

90. احساس می کنیم که انگار باید نگاه به درون پدیدارها کنیم: ولی تحقیق ما نه معطوف به پدیدارها بلکه معطوف به می شود، گفت "امکان های" پدیدارها است. این یعنی ما انواع گفته های خود را درباره پدیدارها به خاطر می آوریم. از این رو اگوستین هم گفته های مختلف را به یاد می آورَد دربارۀ مدت رویدادها، درباره گذشته، حال یا آینده آنها. (البته که اینها گفته هایی فلسفی دربارۀ زمان، گذشته، حال و آینده نیستند.)
از این رو بررسی ما بررسیِ دستور زبانی است. و این بررسی بر مشکل ما نور می افکند به این نحو که بدفهمی ها را کنار می زند. بدفهمی هایی که به کاربرد کلمات مربوط اند و پدید آمده اند، در زمرۀ چیزهای دیگر، توسط قیاس هایی میان شکل های بیان در نواحی مختلف زبان ما.__ برخی از آنها را می شود برطرف کرد به این نحو که یک شکل بیان را با یکی دیگر جایگزین ساخت؛ این را می توان «تحلیل کردن» شکل های بیان ما خواند، زیرا فرایندش گاه با تکه تکه کردن شباهت دارد. (PI, 90)
۱۲۲. از سرچشمه های اصلی عدم فهم ما این است که از کاربرد واژه هامان دید فراگیر an overview (روشن a clear view) نداریم. دستور زبان ما دید فراگیر surveyability (روشن perspicuity) را کم دارد. بازنمایی فراگیرْ surveyable representation (روشن perspicuous representation) فهم به بار می آورد که یعنی همان "دیدن پیوندها". از اینجا است اهمیتِ یافتن و ابداع حلقه های واسطه.
مفهوم بازنماییِ فراگیر برای ما اهمیت اساسی دارد. شکل بازنمایی ما را نشان می دهد، شیوۀ نگاه ما را به امور. (آیا این یک "جهان نگری" است؟) (PI, 122) (در ترجمه آنسکوم perspicuous آمده اما در ترجمه هکر surveyable. در ترجمه هکر اولی Overview آمده است ولی در ترجمه آنسکوم Clear view)

62. حال من در جست و جوی تفاوت دستور زبانی ام. (PPF, 62)

We are not at all prepared for the task of describing the use of the word ‘to think’. (And why should we be? What is such a description useful for?) (Z §111)

۳۴۰. این را که واژه چگونه عمل میکند نمی توان حدس زد باید کاربست آن را دید و از آن آموخت.
ولی دشواری این است: برطرف کردن پیش داوری ای که مانع این آموختن است. پیش داوریِ احمقانه ای نیست. (PI, 340)

Ludwig Wittgenstein - The Big Typescript TS 213, German-English Scholars' Edition-Wiley-Blackwell (2005)

‘Wittgenstein’s Lectures 1930–33’, notes by G.E. Moore, in K.T. Fann, 1978:40–45 —> WL

Wittgenstein’s Lectures on the Foundations of Mathematics, Cambridge 1939, notes by R.G. Bosanquet, N.Malcolm,
R. Rhees and Y. Smythies, ed. C. Diamond (Chicago: Chicago University Press), 1976 —> WLFM
#ویتگنشتاین

@PhilosophyCafe ♨️
Philosophy Cafe ♨️
۱۲۶. فلسفه همه چیز را صرفاً مقابل ما میگذارد، و هیچ چیز را نه تبیین می کند نه استنتاج.— چون همه چیز آشکار آنجا است، هیچ چیز هم برای تبیین نیست. زیرا آنچه هم پنهان باشد مورد علاقه ما نیست. «فلسفه» می شود هم آنچه را نامید که قبل از همه کشفها و ابداع ها ممکن…
116. وقتی فیلسوفان واژه ای را به کار می برند—«معرفت»، «وجود»، «عین»، «من»، «گزاره»، «نام»— و می کوشند ذات آن چیز را درک کنند، باید همیشه از خود پرسید: مگر این واژه در زبانی هم که موطنش آنجا است، یک بار نیز واقعا این طور به کار می رود؟—
و ما: واژه ها را از کاربرد متافیزیکی شان دوباره به کاربرد روزمره شان باز می گردانیم. (PI,116)
92. این امر بیان پیدا می کند در پرسش از ذات زبان، گزاره، فکر.— زیرا وقتی هم که ما در تحقیقاتمان می کوشیم ماهیت زبان را— کارکردش را، ساختش را— بفهمیم، باز هم این نیست آنچه آن پرسش مد نظر دارد. زیرا در ذات چیزی نمی بینید که از پیش مقابل چشم قرار دارد و با نظم بخشیدن می شود به آن دید فراگیر داشت، بلکه چیزی می بینید که زیر سطح قرار دارد؛ چیزی که در درون قرار دارد و ما آن را می بینیم وقتی به درون موضوع نگاه می کنیم، چیزی که بنا است تحلیل بیرونش بیاورد.
"ذات از ما پنهان است": این است شکلی که مشکل ما به خود می گیرد. می پرسیم: «زبان چیست؟»، «گزاره چیست؟». و پاسخ این پرسش ها را باید یک بار برای همیشه داد؛ و مستقل از هر تجربه در آینده ای. (PI,92)
109. فلسفه مبارزه ای است بر ضد افسون شدگی فهم ما توسط امکانات زبان ما. (PI,109)
133. وضوحی که ما در پی اش هستیم البته وضوحی کامل است. ولی این فقط یعنی: مسائل فلسفی باید کاملا محو شوند. (PI,133)
120. و دودلی های تو بدفهمی اند. (PI,120)
119. نتایج فلسفه این ها است: کشف مهملی از مهملات صریح و ورم هایی که فهم در برخوردش به مرز زبان دچارشان شده است. آن ها، ورم ها، باعث می شوند که به ارزش آن کشف پی ببریم. (PI,119)
126. فلسفه همه چیز را صرفا مقابل ما می گذارد، و هیچ چیز را نه تبیین می کند نه استنتاج.— چون همه چیز آشکار آنجا است، هیچ چیز هم برای تبیین نیست. زیرا آنچه هم پنهان باشد مورد علاقه ما نیست.
«فلسفه» می شود هم آنچه را نامید که قبل از همه کشف ها و ابداع ها ممکن است. (PI,126)
127. هدف تو در فلسفه چیست؟— به مگس راه خروج از بطری مگس گیر را نشان دادن. (PI,127)
464. چیزی که می خواهم یاد بدهم این است: عبور از مهملی که آشکار نیست به مهملی آشکار. (PI,464)

@PhilosophyCafe ♨️
2024/05/19 21:02:13
Back to Top
HTML Embed Code: